اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

1- ازدواج پیامبر ج با حضرت خدیجه

1- ازدواج پیامبر ج با حضرت خدیجه

حضرت خدیجه دختر «خویلد»ل زنی تاجر و دارای شرافت و ثروت بود. چون مال و ثروت زیادی داشت بنابراین، مردانی را به کار می‌گماشت تا به کار تجارت برای وی بپردازند و علاوه بر آن به آنان پول نیز قرض می‌داد. قبیله‌ی قریش هم قوم تاجری بودند، وقتی که از راستگویی و امانت‌داری و اخلاق سخاوتمندانه و عقل و فکر بالا و والای رسول الله ج چیزهایی به گوش او رسید، با ثروت و دارایی خودش پیامبر ج را در سفری به شام به عنوان تجارت برگزید و از مال و دارایی خویش به قدری به پیامبر داد که به هیچ کدام از تاجران دیگر نداده بود و غلامی به اسم میسره هم همراه پیامبرج فرستاد. پیامبر از او قبول کرد و با مال خدیجه تصمیم به تجارت گرفت، در حالی که میسره هم تا رسیدن به شام همراه ایشان بود و در این سفر، موفقیت بسیار نصیب پیامبر ج شد و با سود فراوان نزد خدیجه برگشتند و هر آنچه را از امانت و شرافت ممکن بود، نسبت به حضرت خدیجهل ادا کردند.

میسره نیز در وجود پیامبر چنان خصوصیات عظیم و والایی یافت که او را به تعجب واداشت و قلبش را نسبت به پیامبر ج پر از بزرگداشت و احترام کرد و «این تأثر میسره» از راستگویی در معامله و امانتداری در أدای حقوق و آداب تجارت از جمله در خرید و فروش و گرفتن و بخشیدن بود.

میسره هر آنچه را که از پیامبر ج دیده بود، به خدیجه بیان کرد و این مسایل خدیجه را هم به تعجب واداشت. پس «نفیسه دختر منیه» را نزد پیامبر ج فرستاد تا از این امر آگاهی یابد که آیا پیامبر متمایل به ازدواج با خدیجه است یا خیر.

پس از اینکه نفیسه این پیشنهاد را به پیامبر داد، ایشان موضوع را با عمویشان در میان گذاشتند. آن‌ها هم موافقت کردند و خدیجه را از عمویش عمرو بن اسد برای پیامبر ج خواستگاری کردند که مهریه‌ی او بیست شتر جوان ماده بود و خدیجه اولین زن رسول الله بود و تا زمان فوت ایشان از کس دیگری خواستگاری نکردند.

در این زمان سن پیامبر 25 سال قمری بود، در حالی که حضرت خدیجه سنی بالغ بر 40 سال داشت، اما علاوه بر اختلاف سن و تفاوت در دارایی و ثروت، این ازدواج مبارک، پربرکت و پاک بود.

خدیجه مسلمان شد و اولین زنی بود که به پیامبر ج ایمان آورد. تمام فرزندان پیامبر از حضرت خدیجه است؛ مگر ابراهیم که مادر او ماریه‌ی قبطیهل است.

پیامبر زیباترین دوران زندگی را با حضرت خدیجه سپری کردند. او بهترین یاور و همراه پیامبر بود. با خوشحالی پیامبر خوشحال می‌شد و ایشان را در آزمایش‌ها و سختی‌ها ترغیب و تشویق می‌کرد و با ثروت و مالش از او حمایت می‌کرد و او در حقیقت بهترین زنان بود.

به این دلیل پیامبر ج فضل و برتری او را فراموش نکرد و در بسیاری از اوقات از او و خوبی‌های او سخن به میان می‌آورد. مسروق از حضرت عایشه روایت می‌کند که پیامبر اگر از خدیجه نام می‌برد، او را به خوبی و به بهترین وجه یاد می‌کرد. روزی پس از مدح و ثنای وی توسط پیامبر، من به خدیجه حسودی بردم و گفتم چرا همیشه از او یاد می‌کنی در حالی که خدای بهتر از او را به تو داده است؟ پیامبر ج فرمود: «ما أبدلنی اللَّهُ خیرًا منها قد آمنَتْ بی إذ کفرَ بیَ النَّاسُ وصدَّقتنی إذ کذَّبَنیَ النَّاسُ وواسَتْنی بمالِها إذ حرمَنیَ النَّاسُ ورزقنیَ اللَّهُ عزَّ وجلَّ ولدَها إذ حرَمنی أولادَ النِّساءِ».[1]

«خدای بهتر از خدیجه را به من نداده است، او به من ایمان آورد زمانی که مردم به من کفر می‌ورزیدند و مرا تصدیق و باور کرد، زمانی که مردم مرا تکذیب می‌کردند و با ثروتش مرا همراهی کرد زمانی که مردم مرا تحریم کرده بودند. خدای تعالی از او به من فرزندانی عطا فرمود زمانی که از فرزندان زنان دیگر مرا محروم کرده بود».

و نیز عایشه می‌گوید: بر هیچ کدام از زنان دیگر پیامبر غبطه نخوردم به این صورت که بر خدیجه غبطه خوردم، در حالی که او را ندیده بودم، ولی پیامبر از او بسیار یاد می‌کرد.

یاد کردن خدیجه به گونه‌ای بود که گاهی که گوسفندی ذبح می‌فرمود، پس آن را عضو عضو می‌کرد و آن را برای خدیجه به عنوان صدقه می‌فرستاد. گاهی به ایشان می‌گفتم: انگار در دنیا زنی به غیر از خدیجه نبوده است! ایشان می‌فرمود: او این طور بود و من از او فرزندی دارم.[2]

حضرت خدیجه همسری پاک و مخلص برای رسول الله بود و خدای در پاداش او برایش سلام فرستاده است.

از ابوهریرهس روایت است که جبرییل نزد پیامبر ج آمد و گفت: خدیجه نزد تو می‌آید. همراه او ظرفی است که در آن روغن یا طعام یا آب است؛ پس اگر نزد تو آمد از طرف خدای و از طرف من «جبرییل» بر او سلام برسان و او را در خانه‌ای در بهشت مژده بده که از لؤلؤ نازک درست شده و مرمت شده است «ولی تو خالی است» و در آن صداهای ناهماهنگ و بلند و سختی و مشقت وجود ندارد. پیامبر ج در فضیلت خدیجه فرمود: «أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ، وَفَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ، وَآسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ».[3]

و نیز فرمود: «همچنان‌که حضرت مریم بر تمام زنان عالم برتری و مقام داده شد، خدیجه نیز بر تمام زنان امتم برتری و مقام داده شده است».[4]

حضرت خدیجه در سال پنجم بعثت در سن 65 سالگی وفات نمود و در حجون دفن شد، در حالی که پیامبر ج در مقبره‌ی او شخصاً داخل شد.



[1]- به روایت احمد (118 – 6/117). [مؤلف]

آلبانی در السلسلة الضعیفة (6224) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]

[2]- به روایت بخاری (7/133) در مناقب الأنصار، تزویج النبی ج خدیجه وفضلها، و ترمذی (2017) در البر والصله، باب: ما جاء فی حسن العهد، به قول ترمذی: این حدیث ذکر کرده و احمد نیز در (6/279). [مؤلف]

[3]- هیثمی در مجمع الزوائد (9/223) گفته است: این حدیث را احمد و ابویعلی و طبرانی روایت کرده‌اند و دارای رجال صحیحی است و حاکم در مستدرک (3/158) آن را آورده و آن را صحیح دانسته است. [مؤلف]

[4]- هیثمی در مجمع الزوائد (9/223) گفته: طبرانی و بزار آن را روایت کرده‌اند. [مؤلف]

نمونه‌هایی از ازدواج‌های موفق

نمونه‌هایی از ازدواج‌های موفق

در بیان مسایل مربوط به زندگی مسلمانان پس از اینکه، ابتداً در صفحات گذشته به مسایل انتخاب همسر پرداختیم و به بررسی «طریقه و آداب» شب زفاف و عروسی پرداختیم و سپس حقوق و تکالیف زن و شوهر را بیان نمودیم، ضروری و لازم است که آن مبادی و اصول بیان شده، به صورت تصاویر واقعی «الگوهای حقیقی» محقق شده و آن آثار و نشانه‌ها در قالب و شکل یک خانواده مسئولیت پذیر و همکار که در سایه‌ی أمن و آرامش قرار دارد و محبت، زمینه‌ی آن است و علایم و آثار خوشبختی در آن می‌درخشد و نمایان است، مجسم شود.

6- فتوای شیخ محمد عبده در ارتباط با تعدّد زوجات پیامبر ج

6- فتوای شیخ محمد عبده در ارتباط با تعدّد زوجات پیامبر ج

از امام محمد عبده در مورد حکمت از مسأله‌ا‌ی که چرا پیامبر ج می‌تواند بیشتر از حدی که قرآن برای سایر مؤمنان تعیین کرده است، ازدواج کند، سؤال شد، ایشان جواب دادند: در حقیقت حکمت عمومی در اختیار کردن بیشتر از یک زن آن هم در سن پیری و کهولت و با وجود مسئولیت سنگین رسالت و مشغول بودن به سیاست‌های بشری و آرامش فکری، سیاستی راهنما و راهیاب است.

خدیجهل که زن او «پیامبر» است، انتخابش برخلاف سنت طبیعی معروف در آنجا بود و نمی‌توان شبهه‌ای در این مورد یافت.

بعد از وفات خدیجهل سوده دختر زمعهس را به عقد خویش درآورد، او کسی بود که همسرش بعد از رجوع از هجرت دوم مسلمانان به حبشه، وفات کرده بود. حکمت ازدواج با سوده، این بود که او از هجرت کنندگان بود و به خاطر ترس از فتنه و آشوب خانواده‌اش را ترک کرده بود و اگر پس از وفات همسرش «که پسر عمویش بود» به میان خانواده‌اش برمی‌گشت، او را شکنجه و عذاب می‌کردند، این بود که پیامبر ج کفالت او را به عهده گرفت، و او را با این منّت بزرگ، پاداش داد. سپس بعد از یک ماه حضرت عایشه را به همسری گرفت، و حکمت این ازدواج هم مانند حکمت ازدواج با حفصه، دختر حضرت عمر است که شوهرش حنین بن حذافه (همسر سابق حفصه) در جنگ بدر وفات یافته بود و این دو ازدواج «با دختر ابوبکر و عمرب» در واقع اکرام و گرامی‌داشت مقام دو یار و وزیر پیامبر ج یعنی ابوبکر و عمرب بود. همان طور که با به ازدواج در آوردن 3 دختر خود به آن‌ها به حضرت عثمان و علیب کرامت و احترام بخشید؛ چرا که اینان از برترین یاران ایشان و مخلص‌ترین آنان در خدمت به دین اسلام بودند.

هدف و حکمت در ازدواج با زینب بنت جحش از جمله بالاترین حکمت‌هاست، یعنی شکستن و باطل کردن آن دسته از سنت‌ها و رسوم جاهلی‌ای که در مورد فرزند خواندگی رایج شده بود؛ مثلاً اینکه کسی نمی‌توانست زنِ پسر خوانده‌ی خویش را که طلاق هم گرفته بود به ازدواج درآورد و نمونه‌های دیگر. در ازدواج با جویریه که دختر حارث رییس قوم بنی مصطلق بود، حکمتی مشابه حکمت ازدواج با زینب نهفته است، مسلمانان از قوم جویریه 200 خانواده را با زنان و کودکان به اسارت گرفتند. پیامبر با بانوی آن قوم یعنی جویریه ازدواج کرد. صحابه – علیهم الرضوان – گفتند: خویشان پیامبر ج را نباید به اسارت گرفت و آن‌ها را آزاد کردند. این اقدام پیامبر و اصحاب، موجب مسلمان گردیدن تمامی قبیله‌ی بنی مصطلق گردید و آنان همکار و همیار مسلمانان گشتند؛ در حالی که قبلاً همواره سر جنگ و عناد با مسلمانان را داشتند و این امر اثر بسیار خوبی بر سایر اهل عرب نیز گذاشت.

قبل از این ازدواج، پیامبر ج با زینب دختر خزیمه بعد از اینکه شوهرش عبدالله بن جحش در جنگ أحد شهید شد، ازدواج کرد. حکمت این ازدواج هم این بود که این زن از برترین و گرامی‌ترین زنان در ایّام جاهلیت به شمار می‌آمد، تا جایی که او را به خاطر نیکویی و مهربانی‌اش با مساکین و تهی‌دستان، مادر مساکین، نام نهاده بودند. این بود که پیامبر ج با ازدواج با او بعد از آنچه بر سر شوهرش آمد، پاداش و اجر عنایت فرمود و پیامبر ج او را در حالت بیوه‌گی در مقابل همه‌ی مشکلات و خواری‌هایی که از طرف مردم تحمل می‌کرد، تنها نگذاشت و وی در حیات پیامبر ج وفات کرد.

سپس پیامبر ج با أمّ سلمه «که اسمش هند بود» ازدواج کرد. این زن و شوهرش عبدالله ابوسلمه پسر اسد که پسر عمه رسول الله دختر عبدالمطلب و برادر رضاعی پیامبر بود، اولین کسی بود که به حبشه هجرت کرد. شوهرش را بسیار دوست می‌داشت و او را بزرگ می‌داشت. حتی حضرت ابوبکر و عمرب نیز از او خواستگاری کرده بودند، اما او ازدواج با آنان را نپذیرفته بود. این بود که پیامبر با او ازدواج کرد. بنابراین، نمی‌توان فلسفه‌ی این ازدواج را کامیابی و لذت هرچند که این امر مباح باشد، دانست؛ بلکه به خاطر فضیلتی بود که در روز جنگ حدیبیه از خود نشان داد. بر این اساس می‌توان با اندکی تدبر و تفکر این امر را استنباط کرد. حکمت ازدواج پیامبر ج با امّ حبیبه، که رمله و دختر ابوسفیانس بود، شناخت او از سیرت و راه و روش شخصیت او و دشمنی قوم او چه در دوران جاهلیت چه در دوران اسلام بنی هاشم بود و نیز رغبت و تمایل پیامبر در الفت دادن قلوب بوده است. علاوه بر این رمله همسر عبیدالله بن جحش بود و در هجرت دوّم به حبشه همراه او هجرت کرده بود. در آنجا عبیدالله به دین نصاری درآمد، ولی امّ حبیبه بر مسلمانی خودش باقی ماند؛ پس لازم بود که او را از فتنه نجات داد. [1]

همچنین حکمت پیامبر ج در ازدواج با صفیه دختر حیی پسر اخطب بزرگ قوم بنی نضیر، این بود که پدر وی در جنگ با بنی قریظه و همسرش نیز در جنگ خیبر کشته شدند. دحیه‌ی کلبی او را در آن جنگ به اسارت گرفت. صحابهش به پیامبر ج عرض کردند: ای رسول الله! او بانوی دو طایفه‌ی بنی قریظه و بنی نضیر است و فقط شایسته‌ی شماست. پیامبر رأی آنان را نیکو دانست و تحمل نکرد که این بانوی بزرگوار در دست کسی اسیر باشد و به چشم حقارت نگاه شود، پس او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود.

آخرین همسر پیامبر ج میمونه دختر حارث هلالیه است. اسم او برّة بود، ولی پیامبر او را میمونه گذاشت و کسی که او را به عقد پیامبر درآورد، عموی گرامی ایشان عباسس بود؛ چراکه میمونه بعد از وفات همسر دومش أبی رهم پسر عبدالعزّی، عباس را وکیل خود گرفته بود. در واقع او خاله‌ی عبدالله بن عباس و خالد بن ولید بود، اما به درستی نمی‌دانم که حکمت ازدواج با میمونه، در نفوذ و ایجاد نزدیکی بنی هاشم با بنی مخروم بود یا چیز دیگری.

به طور کلی می‌توان حکمت پیامبر ج از ازدواج‌هایشان را رعایت و در نظر گرفتن مصلحت دانست؛ چه در امر تشریح؛ چه در امر تأدیب؛ چرا که به دلیل برقراری این پیوندها و خویشاوندی‌ها بود که بزرگان قبایل، به پیغمبر ایمان آوردند و به پیروان خود احترام و ارزش قایل شدن به زن، احترام و تکریم زنان صاحب فضل و کرم و لایق و برقراری عدالت بین زنان را آموخت و به تثبیت احکام شرعی از این راه پرداخت و بعد از خودش 9 مادر برای مؤمنان به جای گذاشتند و به تعلیم مسایلی به مؤمنان پرداختند که مردان نمی‌توانستند در تعلیم آن‌ها نقش داشته باشند، بنابراین اگر فقط یک زن بود، مطمئنّاً آن نیازی را که با 9 زن برای امت برآورده می‌شد، هرگز با یک زن حاصل نمی‌شد و علاوه بر همه این مسایل، اگر هدف پیامبر از این ازدواج‌های متعدّد همانند هدف و خواست أمرا و حاکمان و پادشاهان بود، حتی از طریق حلال و مشروع، دوشیزگان زیبارویی را بر زنان سالخورده و مسن ترجیح می‌داد.[2]




[1]- داستان مرتد شدن و نصرانی شدن عبید الله بن جحش که از مهاجرین اولین است و خودش با همسرش به حبشه هجرت کرده‌اند، صحیح نیست و در بعضی روایات ضعیف آمده است که اعتماد کردن به آن‌ها درست نیست. برای اینکه با سند صحیح و متصل این قضیه روایت نشده است، و در مقابل روایات صحیحی که ذکر ازدواج رسول خدا ج با ام حبیبه همسر سابق عبید الله بن جحش در آن آمده است، ذکری از مرتد شدن عبید الله بن جحش در آن نیست، و تنها اشاره به وفات و مردن او کرده است. همچنین آن هنگام که ابو سفیان با هرقل مواجه می‌شود، هرقل از او می‌پرسد آیا تا به حال کسی از آنها که به دین او وارد شده است، از آن بیرون آمده است؟ و ابو سفیان می‌گوید خیر. و اگر عبید الله بن جحش مرتد شده بود، این بهترین فرصت بود تا ابوسفیان آن را به عنوان نمونه‌ای ذکر کند و بگوید عبید الله بن جحش که داماد من است، از دینش بر گشته است. پس چون مساله مربوط به یکی از صحابه پیش‌گام و سابقین اولین است، نمی‌توان به روایات ضعیفی که در این باره روایت شده‌اند، اعتماد کرد و درباره‌ی صحابی رسول خدا ج که به حبشه هجرت کرده است، اینگونه قضاوت کرد، بلکه می‌گوییم عبید الله بن جحش در حبشه بر آیین اسلام وفات یافت و سپس رسول خدا ج با همسر او ام حبیبه ازدواج کرد. [مصحح]

[2]- به نقل از تفسیر المنار (373 – 4/370).

5- آنچه در امر ازدواج فقط مخصوص پیامبر ج است

5- آنچه در امر ازدواج فقط مخصوص پیامبر ج است

پیامبر حمایت و مسئولیت عده‌ای از زنان را بر عهده داشتند که ایشان با هر یک از آن‌ها به هدف خاصی ازدواج کرده بود و علاوه بر آن آن‌ها نیز دارای جمال خیره کننده و جوانی و شادابی خرمی نبودند؛ بلکه فلسفه‌ی این ازدواج‌ها را فقط باید احترام و بزرگداشت آنان دانست. آنان لقب «امهات المؤمنین» یعنی مادران مؤمنان را به خود گرفتند و به مقام و منزلت بالای قرابت و نزدیکی با رسول الله ج نایل شدند و با نزول آیات تخییر، خدا و رسولش و زندگی اخروی را اختیار کردند و آنان را بر همه چیز ترجیح دادند و با پیش آمدن محدودیت مردان در تعداد زنان «به 4 زن» برای آنان بسیار سخت و مشکل بود که رسول الله ج را ترک گویند و از او جدا شوند.

و از آنجا که خداوند تعالی و اشتیاق آن‌ها به ماندن در نزد پیامبر ج را دید، پس پیامبر ج را از این قاعده مستثنی کرد و برای پیامبر ج جایز شد که تمام زنان خویش را نزدش نگه دارد و همه حلال او باشند؛ سپس قرآن کریم بر این تأیید کرد که نباید بیشتر از این تعداد زن بگیرد و به جای هیچ کدام از آن‌ها کسی جایگزین نشود.

این امتیاز در واقع فقط به خاطر پیامبر ج بود؛ چرا که آنان از شرف و مقام والای نسبت با رسول الله ج محروم نشوند و علاوه بر آن این امر به این دلیل بود که زنان پیامبر، خدا و رسول و زندگی آخرت را ترجیح داده بودند و آیات زیر دربرگیرنده‌ی همین مسائل است:

﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالَاتِکَ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۗ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلَا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا [الأحزاب: 50].

«ای پیامبر! ما همسرانت را که مهرشان را پرداخته‌ای برای تو حلال کردیم، و (نیز) کنیزانی را که (از طریق غنایم جنگی) خدا به تو ارزانی داشته است، و دختران عمویت، و دختران عمه‌هایت و دختران دایی‌ات، و دختران خاله‌هایت که با تو هجرت کرده‌اند، (ازدواج با آنها برای تو حلال کرده‌ایم) و (نیز) زن مؤمنی را که اگر خود را به پیامبر ببخشد، اگر پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد، (این حکم) ویژه‌ی توست؛ نه دیگر مؤمنان، به راستی که ما می‌دانیم آنچه را که بر آن‌ها در (باره‌ی) همسرانشان و کنیزانشان واجب کرده‌ایم، تا بر تو هیچ حرجی نباشد، و خداوند آمرزنده‌ی مهربان است».

در این آیات خداوند تمام زنانی را که ذکر فرموده است، برای پیامبر ج حلال قرار داده است؛ هرچند که بالاتر از چهار زن باشد، در حالی که برخی از این ازدواج‌ها برای دیگران حرام است.

برخی از ازدواج‌ها که مخصوص پیامبر ج است، عبارتند از:

·        زنانی که مهرشان را تعیین کرده است.

·        تمامی کنیزانی که از طریق فیء به دست آمده است.

·        دختر عموها، دختر عمه‌ها، دختر دایی‌ها و دختر خاله‌هایی که همراه ایشان هجرت کرده بودند، نه آنان که هجرت نکرده‌اند – آن هم به دلیل ارج نهادن به مقام و منزلت هجرت کنندگان.

·        هر زنی که خواستار ازدواج با پیامبر باشد و هیچ مهریه‌ای برای خود قرار ندهد و ولیّ آن زن هم حضور نداشته باشد، اگر پیامبر ج او را بخواهد، برایش جایز است.

خداوند این ویژگی را تنها مخصوص پیامبر قرار داده است؛ چرا که ایشان ولیّ و سرپرست تمام مردان و زنان مؤمن است، اما سایر مردم باید مطیع آنچه خدا در مورد زنان و کنیزانشان فرض و تعیین فرموده است، باشند تا حرج و سختی برای پیامبر در اینکه زنانش را نگه داشته است و به خاطر سازگاری با شرایط خاص محیط «در امر دعوت» ملزم به این کار است، نباشد.

سپس از پیامبر ج در مورد زنانی که خود را به پیامبر می‌بخشند تا زنی را به همسرانش اضافه کند یا نکاح او را تا مدتی معلوم «تا مرگ یکی از همسرانش» به تأخیر اندازد، سلب اختیار شد.

اما برای پیامبر ج جایز بود که اگر همبستری با یکی از همسرانش را به تأخیر می‌انداخت، هر لحظه‌ای که آرزو داشت، با او همبستری نماید و همچنین جایز بود با هر کدام از همسرانش که آرزو داشت نزدیکی کند یا هرکدام از آن‌ها را می‌توانست به تأخیر اندازد. حضرت عایشه روایت می‌کند: این تحریم قبل از وفات پیامبر ج لغو شد، ولی پیامبر بعد از آن با وجود اجازه‌ای که در زن گرفتن به وی داده شد، دیگر کسی را به همسری نگرفت و همان زنان قبلی، أمّهات المؤمنین، باقی ماندند.

4- حکم شریعت اسلام در تعدّد زوجات

4- حکم شریعت اسلام در تعدّد زوجات

شریعت اسلام به مرد در صورتی اجازه‌ی ازدواج با 4 زن را می‌دهد که توانایی برقراری عدالت بین آن‌ها را داشته باشد و در غیر این صورت برای مرد جایز نیست به غیر از یک زن به همسری بگیرد. خداوند تعالی می‌فرماید:

﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً [النساء: 3].

«پس اگر بیم دارید که نتوانید عدالت کنید، به یک (زن اکتفا نمایید)».

چرا که در صورت ناتوانی مرد در ارتباط با پرداختن حق هرکدام از زنانش، نظم خانواده به هم می‌خورد و زندگی اهل آن خانه به بدترین صورت در می‌آید؛ چرا که ستون اسرار در تدبیر منزل همانا وجود اتحاد و همبستگی و ألفت میان اعضای یک خانواده است.

به طوری که اگر مرد به یکی از زنان خود توجه بیشتری کند، حتی به خاطر یک شیء کم ارزش مثلاً نیاز خود به یکی از زنانش را در وقت و روزِ زن دیگری برآورده سازد، زن دیگرش دلخور و رنجیده می‌شود و مرد را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد و خواستار گرفتن حق خود می‌شود که رفتن به سوی زنی است که این حق و نوبت را نداشته است و اینجاست که همبستگی و محبت به نفرت و بغض تبدیل می‌شود.

بدین گونه پیامبر و یاران و همنشینان وی، رضوان الله علیهم و خلفای راشدین و علماء و صالحین در هر زمانی، بر مبنای این عهد و پیمان چند زن را با هم به همسری گرفته‌اند، در حالی که آنان بر حدود و مرزهای خداوندی و عدالت بین زنان هوشیار بودند و محافظت می‌کردند. پیامبر و یاران گرامی‌اش و افراد صالح امت پیامبر، نزد هیچ کدام از زنان خود، مگر با اذن و اجازه‌ی دیگری، نمی‌رفتند. از جمله اینکه زمانی که پیامبر ج در هنگام مریضی مورد زیارت و عیادت واقع می‌شد و توانایی راه رفتن را نداشتند و بر شانه‌های مردم تکیه می‌کرد، به خاطر حفظ و ایجاد عدالت بین همسرانش راضی نبود که به طور دایم فقط در خانه‌ی یکی از آن‌ها اقامت کند.

از حضرت عائشهل روایت است که رسول الله ج در مریضی آخر عمرشان همیشه می‌پرسیدند: فردا کجا خواهم بود؟ فردا کجا خواهم بود؟ و می‌خواست بداند، چه روزی نوبت عایشه است، پس همسران گرامی به ایشان اجازه دادند که هر کجا خواهد بماند. این بود که «با اجازه‌ی آن‌ها» دوران مریضی را در خانه عایشه به سر بردند تا اینکه وفات فرمودند.[1]

این امر اساسی و ضروری که پیامبر ج بر آن محافظت و پایبندی می‌فرمود، به طور کامل با نصایح خودشان به دیگران منطبق بود. در احادیث صحیح روایت شده است که آخرین چیزی که پیامبر ج به آن سفارش می‌فرمود، سه چیز بود، به گونه‌ای که آن را همیشه تکرار می‌کردند و تا لحظه‌ی وفات بر زبانشان جاری بود:

«الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ. وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ»[2]. «لاَ تُکَلِّفُوهُمْ مَا لاَ یُطِیقُونَ»[3]. «اللَّهَ اللَّهَ فِی النِّسَاءِ، فَإِنَّمَا هُنَّ عَوَانٌ عِنْدَکُمْ أَخَذْتُمُوهُنَّ، بِأَمَانَةِ اللَّهِ، وَاسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِکَلِمَةِ اللَّهِ».[4]

ترجمه: «نماز! نماز! (هوشیار و حافظ و پایبند بر آن باشید) و نیز آنچه را که از کنیزان در اختیار دارید». «به چیزی که توانایی آن را ندارند و از عهده‌اش برنمی‌آیند وادار و مجبور نکنید». «بسیار زیاد نسبت به زنان در ادای حق آنان هوشیار و مواظب باشید، چرا که آنان همیاران و همکارانی در اختیار شمایند، به عنوان یک امانت خداوندی آن‌ها را در اختیار گرفته‌اید و حلالیت آن‌ها را نیز با نام و کلمه‌ی خدا صاحب شده‌اید».

و نیز می‌فرماید: «مَنْ کَانَ لَهُ امْرَأَتَانِ یَمِیلُ لِإِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحَدُ شِقَّیْهِ مَائِلٌ».

ترجمه: «کسی که دو زن دارد و به یکی از آن‌ها عدالت را برقرار نکرد، روز قیامت در حالی حشر می‌شود که یک طرف بدنش مایل و کج است».[5]

پیامبر ج اگر به یکی از زنان خویش تمایل پیدا می‌کرد، همواره با این دعا از خداوند معذرت می‌خواستند: «اللَّهمَّ هذا جَهدی فیما أملِکُ فلا تلُمْنی فیما تملِکُ ولا أملِکُ».[6]

ترجمه: «خداوندا من تلاش خود را (در جهت برقراری عدل بین همسران) تا آنجا که در توان و اختیار من است، می‌کنم، اما نسبت به آنچه اختیاری ندارم و در فرمان و اراده و اختیار تو است و از عهده‌ی من خارج است، نمی‌توانم کاری انجام دهم (یعنی حب و کشش قلبی)».

ایشان همواره به هنگام سفر در بین همسرانش برای مسافرت قرعه می‌انداخت. در واقع چند همسری دارای اساس و پایه‌ی همیشگی نیست و خلاف اصل واقعی برای رسیدن به کمال و رسیدن آسایش و آرامش درونی و ایجاد رحمت و مودتی است که اساس و بنیاد آن را زندگی مشترک شکل می‌دهد و لزومی ندارد که انسان مسلمان تا زمانی که ضرورتی پیش نیامده باشد «از ضروریات مذکور» اقدام به این کار کند، آن هم با شرایط خاصی که خداوند متعال در جهت رعایت عدالت قرار داده است.[7]



[1]- به روایت امام بخاری (9/317) در النکاح. [مؤلف]

[2]- مسند احمد، ح (26656)، وشرح مشکل الآثار طحاوی، ح (3203). وسنن النسائی الکبرى، ح(7100) ، وسنن ابنُ ماجه، ح(1625) ، ومسند أبی یعلى موصلی، ح (6979)، وشرح السنة بغوی، ح(2415) شعیب ارنؤوط: صحیح لغیره. [مصحح]

[3]- این حدیث با این لفظ در مورد غلامان و کنیزان آمده است: «وَلاَ تُکَلِّفُوهُمْ مَا یَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ کَلَّفْتُمُوهُمْ مَا یَغْلِبُهُمْ فَأَعِینُوهُمْ». صحیح بخاری، ح (2545)، صحیح مسلم، ح (1661). [مصحح]

[4]- این حدیث در صحیح مسلم (ح 1218) با این لفظ روایت شده است: «فَاتَّقُوا اللهَ فِی النِّسَاءِ، فَإِنَّکُمْ أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانِ اللهِ، وَاسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِکَلِمَةِ اللهِ». و در شرح معانی الآثار طحاوی (ح 4865) با این الفاظ روایت شده است: «أَلَا وَاتَّقُوا اللهَ - عَزَّ وَجَلَّ - فِی النِّسَاءِ ، فَإِنَّمَا هُنَّ عِنْدَکُمْ عَوَانٌ، أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانَةِ اللهِ - عَزَّ وَجَلَّ - وَاسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِکَلِمَةِ اللهِ». [مصحح]

[5]- به روایت ابوداود (3133) و ترمذی (1141) و ابن ماجه (1969) در النکاح و نسائی (7/63) در عشرة النساء. [مؤلف]

[6]- ابوداود (2134) ترمذی (1140) نسائی (7/74)، ابن ماجه (1971). [مؤلف]

آلبانی در ضعیف التغریب (1220) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]

[7]- به نقل از تفسیر المنار، ص (370 – 364). [مؤلف]