241-145- (1) (صحیح) عَنْ أَبِى هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَال: «اتَّقُوا اللاَّعِنَیْنِ». قَالُوا: وَمَا اللاَّعِنَانِ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الَّذِى یَتَخَلَّى فِى طُرُقِ النَّاسِ، أَوْ فِی ظِلِّهِمْ».
رواه مسلم وأبو داود وغیرهما.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از دو کاری که سبب لعنت میشود بپرهیزید». گفتند: ای رسول الله ج، آن دو کار چیست؟ فرمود: «قضای حاجت در مسیر مردم یا سایههایی که از آنها بهره میبرند».
قوله: "اللاعِنَین": یرید الأمرین الجالبین اللعنَ، وذلک أن من فعلهما لُعِنَ وشُتِم، فلما کانا سبباً لذلک؛ أضیف الفعلُ إلیهما، فکانا کأنهما اللاعنان.
242-146- (2) (حسن لغیره) وَعَن مُعاذِ بنِ جَبَلٍ س قَالَ: قالَ رَسولُ اللهِ ج: «اتَّقُوا المَلاَعِنَ الثلاثَ: البَرَازَ([1]) فی المَوارِد، وقَارِعَةِ الطرق، والظِّلِّ».
رواه أبو داود وابن ماجه؛ کلاهما عن أبی سعید الحِمیَریّ عن معاذ. وقال أبو داود: "وهو مرسل". یعنی أن أبا سعید لم یُدرِک مُعاذاً([2]).
از معاذ س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از سه مورد که سبب لعنت میشود بپرهیزید: قضای حاجت در محل عبور آب و وسط راه و سایه».
(الملاعِن): مواضع اللعن.
خطابی میگوید: «مراد از (الظل): در اینجا سایههایی است که مردم از آنها برای قیلوله و نشستن استفاده میکنند؛ و چنان نیست که قضای حاجت زیر هر سایهای حرام باشد. چراکه رسول الله ج در زیر دیوار نخلی قضای حاجت نمودند که سایه داشته است». انتهى([3]).
243-147- (3) (حسن لغیره) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قال: سَمِعْتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «اتَّقُوا الْمَلاَعِنَ الثَّلاَثَ». قِیلَ مَا الْمَلاَعِنُ الثَّلاَثُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنْ یَقْعُدَ أَحَدُکُمْ فِى ظِلٍّ یُسْتَظَلُّ بهِ، أَوْ فِى طَرِیقٍ، أَوْ فِى نَقْعِ مَاءٍ».
رواه أحمد.
از ابن عباس ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «از سه امری که سبب لعنت میشود بپرهیزید». گفته شد: ای رسول الله ج، آن سه مورد چیست؟ فرمود: «اینکه یکی از شما زیر سایهای که از آن استفاده میکنند یا در راه یا در چشمهی آب قضای حاجتش را کند».
244-148- (4) (حسن) وَعَنْ حُذَیْفَةَ بن أُسَیْدٍ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ آذَى الْمُسْلِمِینَ فِی طُرُقِهِمْ؛ وَجَبَتْ عَلَیْهِ لَعْنَتُهُمْ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" بإسناد حسن.
از حذیفه بن اسید س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس مسلمانان را در مورد راه رفت و آمدشان مورد اذیت و آزار قرار دهد، لعنت آنها بر او لازم میشود».
245-117- (1) (ضعیف) وعن محمد بن سیرین س قال: قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی هُرَیْرَةَ: أَفْتَیْتَنَا فِی کُلِّ شَیْءٍ! یُوشِکُ أَنْ تُفْتِیَنَا فِی الْخِرَاءَ! فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ سَلَّ سَخِیمَتَهُ عَلَى طَرِیقٍ مِنْ طُرُقِ الْمُسْلِمِینَ، فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط"، والبیهقی، وغیرهما، ورواته ثقات؛ إلا محمد بن عمرو الأنصاری([4]).
قوله: (یوشک) بکسر الشین المعجمة، وفتحها لغة، معناه: یکاد ویسرع. و(الخراء) و(السخیمة): الغائط.
و از محمد بن سیرین س روایت است که میگوید: مردی به ابوهریره س گفت: در مورد همه چیز به ما فتوا میدهی! نزدیک است که در مورد مدفوع نیز فتوا دهی؛ پس ابوهریره س گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس مدفوع خود را در مسیر مسلمانان قرار دهد، لعنت الله و فرشتگان و تمام مردم بر او میباشد».
246-149- (5) (حسن لغیره) إلا ما بین المعقوفتین فهو (ضعیف) وَعَن جَابِرِ بْنِ عَبْدِالله قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِیَّاکُمْ وَالتَّعْرِیسَ عَلَى جَوَادِّ([5]) الطَّرِیقِ [والصلاة علیها] فَإِنَّهَا مَأْوَى الْحَیَّاتِ وَالسِّبَاعِ، وَقَضَاءَ الْحَاجَةِ عَلَیْهَا؛ فَإِنَّهَا الْمَلاَعِنُ».
رواه ابن ماجه، ورواته ثقات([6]).
از جابر بن عبدالله س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برحذر باشید از شب گذراندن و قضای حاجت در راه اصلی ... همانا پناهگاه مارها و حیوانات درنده است و از اماکنی است که سبب لعنت میشود».
247-150- (6) (حسن لغیره) وَعَن مَکْحُولٍ س قال: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ یُبَالَ بِأَبْوَابِ الْمَسَاجِدِ.
رواه أبو داود فی "مراسیله".
از مکحول س روایت است: رسول الله ج از ادرار در ورودیِ مساجد نهی فرمود.
248-151- (7) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ لَمْ یَسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ، وَلَمْ یَسْتَدْبِرْهَا فِی الْغَائِطِ([7])؛ کُتِبَ لَهُ حَسَنَةً، وَمُحِیَ عَنْهُ سَیِّئَةً».
رواه الطبرانی، ورواته رواة "الصحیح"([8])،
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که در هنگام قضای حاجت رو یا پشت به قبله نکند، یک ثواب برای او نوشته و یک گناه از او پاک میشود».
قال الحافظ: "وقد جاء النهی عن استقبال القبلة واستدبارها فی الخلاء([9]) فی غیر ما حدیث صحیح مشهور، تغنی شهرته عن ذکره، لکونه نهیاً مجرداً. والله سبحانه وتعالى أعلم".
2- (الترهیب من البول فی الماء والمغتسل والجحر)
([1]) بفتح الموحدة اسم للفضاء الواسع فکنوا به عن الغائط، کما کنوا بالخلاء؛ لأنهم کانوا یتبرزون فی الأمکنة الخالیة من الناس. کما فی "النهایة". و(الموارد): جمع مورد، وهی المجاری والطرق إلى الماء.
([2]) قلت: لکن یشهد له حدیث ابن عباس نحوه فی "المسند" (1/ 299)، وهو الآتی بعده، فکل منهما یقوی الآخر، وله شواهد أخرى مخرجة فی "الإرواء" (1/ 100-102).
([3]) یعنی: کلام الخطابی، وهو فی "المعالم" (1/ 30).
([4]) قلت: ضعفه الجمهور، ولذلک قال الحافظ ابن حجر: "إسناده ضعیف"، وهو فی "الضعیفة" (5151)، وقول المعلقین الثلاثة: "حسن"! من جهلهم. نعم ثبت مختصراً من حدیث حذیفة بن أسید، وهو فی "الصحیح" هنا.
([5]) بتشدید الدال: جمع جادة، وفی الأصل مکان النقط: «والصلاة علیها»، فحذفتها لتفرد الراوی الضعیف بها. انظر: «الصحیحة» (2433).
([6]) قال الجهلة الثلاثة: "حسن بشواهده" دون أن ینتبهوا لکون الزیادة المحذوفة لا شاهد لها ولفظها: "والصلاة علیها"، ولذلک حذفتها مشیراً إلیها بالنقط. [وهی فی نشرتنا بین معقوفتین].
([7]) أصل الغائط اسم المطمئن الواسع من الأرض، ثم أطلق على الخارج المستقذر من الإنسان.
([8]) کذا قال، وأما الهیثمی فإنه استثنى (1/204) من ذلک شیخ الطبرانی، وشیخ شیخه، وقال: "وهما ثقتان". وهذا هو الصواب؛ کما بینته فی "الصحیحة" رقم (1098)، وشیخ الطبرانی فی تَبیَّن لی بعد طبع کتابه وهو "المعجم الأوسط" – خلافاً لإطلاق المؤلف - أنه (أحمد بن محمد بن صدقة) أبو بکر البغدادی، خلافاً لما کنت استظهرته فی "الصحیحة"، وهو مترجم فی کتاب صاحبنا الشیخ الفاضل حماد الأنصاری (ص74/141) نفع الله به وعافاه الله من مرضه.
([9]) قوله: "فی الخلاء" لا ذکر له فی الأحادیث التی أشار إلیها، وإنما هو تقیید من المؤلف لها بفهمه اتباعاً منه لمذهبه، وهذا أمر غیر جید. فتنبه.
232-138- (1) (حسن لغیره) عَن أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ تَرَکَ المِراءَ وهو مُبْطِلٌ بُنی له بَیْتٌ فی رَبَضِ الجنة، ومَنْ ترکَهُ وهو مُحِقٌّ، بُنی له فی وسَطَهِا، ومَنْ حَسَّنَ خُلُقُهُ بُنِیَ له فی أعلاها».
رواه أبو داود والترمذی -واللفظ له-، وابن ماجه والبیهقی، وقال الترمذی: "حدیث حسن"([1]).
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس مجادله را رها کند درحالیکه حق به جانب او نباشد، خانهای در اطراف بهشت؛ و برای کسی که مجادله را رها کند درحالیکه حق به جانب اوست، خانهای در وسط بهشت؛ و برای کسی که اخلاقش نیکو باشد، منزلی در بلندترین جای بهشت ساخته میشود».
0-113- (1) (ضعیف) ورواه الطبرانی فی "الأوسط" من حدیث ابن عمر ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَنَا زَعِیمٌ بِبَیْتٍ فِی رَبَضِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَهُوَ مُحِقٌ، وَبِبَیْتٍ فِی وَسَطِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَکَ الْکَذِبَ وَهُوَ مَازِحٌ، وَبِبَیْتٍ فِی أَعَلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ حَسُنَتْ سَرِیرَتُهُ»([2]).
(ربض الجنة) به فتح راء و باء: اطراف بهشت.
و این حدیث را طبرانی در «الأوسط» از طریق ابن عمر ب روایت کرده است و متن آن چنین است که رسول الله ج فرمودند: «من عهدهدار خانهای در اطراف بهشت هستم؛ آن برای کسی است که مجادله را درحالی رها کند که بر حق باشد. و مسئول خانهای در وسط بهشت میباشم و آن برای کسی است که دروغ از روی شوخی را ترک نموده و نیز مسئول خانهای در بالاترین مکان بهشت هستم و آن برای کسی است که نهان و خلوت وی نیکو بوده است».
233-114- (2) (موضوع) وَرُوِیَ عَن أَبِی الدَّردَاءِ وَأَبِی أُمَامَة وواثلةَ بنِ الأسقعِ وأنسِ بن مالکٍ ش قَالُوا: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللهِ ج یَوْمًا وَنَحْنُ نَتَمَارَى فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدِّینِ، فَغَضِبَ غَضَبًا شَدِیدًا لَمْ یَغْضَبْ مِثْلَهُ، ثُمَّ انْتَهَرَنَا فَقَالَ: «مَهْلًا یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ، إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِهَذَا، ذَروا المِراء لِقِلَّةِ خیرهِ، ذَروا المِرَاء؛ فإن المؤمِن لا یُماری، ذَروا المِراء؛ فإن المُماری قَد تَمَّتْ خسارتُهُ، ذَروا المِراء؛ فَکَفَى إثماً أن لا تَزالَ مُماریاً، ذَروا المِراء؛ فإن المُماری لا أشفعُ لَه یَومَ القِیَامَة، ذَروا المِراء؛ فأنا زَعِیم بِثَلاثَة أبیَاتٍ فِی الجَنَّة، فِی رِباضِها، وَوَسَطهَا، وَأعلاهَا؛ لِمَن تَرَکَ المِراءَ وَهُوَ صَادِق، ذَروا المِراءَ؛ فَإنَّ أولَ مَا نَهَانِی عَنه رَبِّی بَعدَ عِبَادَةِ الأوثَان المراءُ» الحدیث.
رواه الطبرانی فی "الکبیر"([3]).
و از ابودردا و ابوامامه و وائله بن اسقع و انس بن مالک ش روایت است که: روزی رسول خدا به سوی ما آمد درحالیکه در مورد مسالهای دینی مشغول مجادله بودیم. رسول الله ج به شدت ناراحت شد و ما را نهیب زده و فرمود: «آهسته ای امت محمد، کسانی که قبل از شما بودند اینگونه هلاک شدند؛ مجادله را به خاطر خیر اندک آن رها کنید، مجادله را رها کنید. مومن مجادله نمیکند، مجادله را رها کنید. مجادله تماما زیان است. مجادله را رها کنید. برای گنهکار بودن همین کافی است که پیوسته اهل مجادله باشی؛ مجادله را رها کنید. برای کسی که مجادله میکند روز قیامت شفاعت نمیکنم. مجادله را رها کنید. من عهدهدار سه خانه در بهشت هستم؛ خانهای در اطراف بهشت و خانهای در وسط آن و خانهای در بالای بهشت؛ و آن برای کسی است که مجادله را رها کند درحالیکه حق با اوست. مجادله را رها کنید. اولین امری که پروردگارم پس از بتپرستی مرا از آن نهی کرده است، مجادله میباشد».
234-139- (2) (حسن لغیره) وعَنْ مُعَاذِ بن جَبَلٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَنَا زَعِیمٌ بِبَیْتٍ فِی رَبَضِ الْجَنَّةِ، وَببَیْتٍ فِی وَسَطِ الْجَنَّةِ، وَببَیْتٍ فِی أَعْلَى الْجَنَّةِ، لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَإِنْ کَانَ مُحِقًّا، وَتَرَکَ الْکَذِبَ وَإِنْ کَانَ مَازِحًا، وَحَسَّنَ خُلُقَهُ».
رواه البزار والطبرانی فی "معاجیمه الثلاثة"، وفیه سُوید بن إبراهیم أبو حاتم([4]).
از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس درحالی مجادله را رها کند که حق به جانب اوست، خانهای در اطراف بهشت؛ و برای کسی که دروغ را ترک کند هرچند از باب شوخی و مزاح باشد، منزلی در وسط بهشت؛ و برای کسی که اخلاقش نیکو باشد، منزلی در بلندترین جای بهشت ضمانت میکنم».
235-140- (3) (صحیح لغیره) وَعَن أبِی سَعیدِ الخُدرِیِّ س قال: «کُنَّا جُلُوساً عِندَ بَابِ رَسولِ اللهِ ج نَتَذاکَرُ؛ یَنْزِعُ([5]) هذا بِآیَةٍ، وَیَنْزِعُ هذا بِآیَةٍ، فَخَرَجَ عَلَینا رَسُولُ الله ج کَأنَّما([6]) یُفْقَأُ فی وَجهِهِ حَبُّ الرُّمَّان، فَقَال: «یا هؤلاء! بِهذا بُعِثْتُم، أم بِهذا أُمِرْتُم؟! لا تَرجِعُوا بَعْدِی کُفَّاراً؛ یَضْرِبُ بَعْضُکُم رِقابَ بَعْض».
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، وفیه سوید([7]).
از ابوسعید خدری س روایت است که جلو در خانهی رسول الله ج نشسته بودیم و با هم مذاکره میکردیم و هر کدام از ما آیهای میآوردیم؛ پس رسول الله ج درحالی نزد ما آمد که گویا در صورتش دانهای همانند دانههای انار بیرون زده (از شدت خشم چهرهی مبارک سرخگون بود) و فرمود: «ای قوم، مگر برای این عمل فرستاده شدهاید یا به این دستور داده شدهاید؟ بعد از من به سوی کفر برنگردید که گردن همدیگر را بزنید».
236-141- (4) (حسن) وعَنْ أَبِى أُمَامَةَ([8]) س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا ضَلَّ قَوْمٌ بَعْدَ هُدًى کَانُوا عَلَیْهِ إِلاَّ أُوتُوا الْجَدَلَ»، ثُمَّ قَرَأ: ﴿مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢا﴾.
رواه الترمذی وابن ماجه وابن أبی الدنیا فی "کتاب الصمت" وغیره، وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح"([9]).
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ قومی بعد از اینکه بر هدایت بودند گمراه نگردید مگر به سبب مجادله. ﴿مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢا﴾ [الزخرف: 58] «آنها آن (مثل) را جز برای جدال (و لجاجت) با تو نزدند».
237-142- (5) (صحیح) وَعَن عائشَةَ ل قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إنَّ أَبْغَضَ الرِّجَالِ إلَى اللَّهِ الْأَلَدُّ الْخَصِمُ».
رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدترین اشخاص نزد خداوند، شخص ستیزهجو و لجوج است».
(الألد) به تشدید الدال المهملة: هو الشدید الخصومة. (الخصمِ) بکسر الصاد المهملة: هو الذی یحج من یخاصمه.
238-115- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «کَفَى بِکَ إِثْمًا أَنْ لَا تَزَالَ مُخَاصِمًا».
رواه الترمذی وقال: "حدیث غریب"([10]).
و از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برای گنهکار بودنت همین کافی است که پیوسته اهل مجادله باشی».
239-143- (6) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أنَّ رَسُولَ الله ج قال: «الْمِرَاءُ فِی الْقُرْآنِ کُفْرٌ».
رواه أبو داود وابن حبان فی "صحیحه".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بحث و مجادله در مورد قرآن کفر است». [مراد تکذیب قرآن با قرآن میباشد].
0-144- (7) (صحیح) ورواه الطبرانی وغیره من حدیث زید بن ثابت([11]).
240-116- (4) (ضعیف جداً) وَعَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِیّ ج: «إِنَّ عِیسَى عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ: أَمْرٌ تَبَیَّن لَکَ رُشْدُهُ؛ فَاتَّبِعْهُ، وَأَمْرٌ تَبَیَّن لَکَ غَیُّهُ فَاجْتَنِبْهُ، وَأَمْرٌ اخْتُلِفَ فِیهِ؛ فَرُدَّهُ إِلَى عَالِمِهِ([12])».
رواه الطبرانی فی الکبیر بإسناد لا بأس به([13]).
و از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «عیسی ÷ فرمود: امور سه گونهاند: امری که راست و درست بودن آن برای تو تبیین شده، پس از آن پیروی کن؛ و امری که گمراهی آن برای تو روشن است، پس از آن پرهیز کن؛ و امری که در مورد آن اختلاف است که در این مورد آنرا به کسی که بدان عالم است بازگردان».
4- کتاب الطهارة
([1]) هذا یوهم أن جمیع المذکورین أخرجوه باللفظ المذکور عن أبی أمامة؛ والواقع أنه لم یخرجه عنه منهم سوى أبی داود بنحوه، وإسناده یحتمل التحسین، ولفظه: "أنا زعیم ببیت فی ربض الجنة لمن ترک المراء وإن کان محقاً، وببیت فی وسط الجنة لم ترک الکذب وإن کان مازحاً، وببیت فی أعلى الجنة لمن حسن خلقه"، وأخرجه الضیاء المقدسی فی "الأحادیث المختارة"، وإنما أخرجه بنحو اللفظ المذکور ابن ماجه والترمذی – وحسنه -، عن أنس بن مالک، والأقرب إلى اللفظ المذکور حدیث معاذ الآتی بعده. وقد تکلمت علی أسانیدها فی "الصحیحة" (273). ومما سبق یتبین أن المؤلف – عفا الله عنا وعنه - رکب متناً لا أصل له من أحادیث، ولم یتنبه لذلک الحافظ الناجی، فمر علیه، فضلاً عن المقلدین الثلاثة!.
([2]) فی الصحیح ما یغنی عن هذا، فراجعه إن شئت.
([3]) (ج8/178/7659)، وفیه (کثیر بن مروان الفلسطینی)، قال الهیثمی: "وهو ضعیف جداً". ونقله الجهلة وأقروه، ومع ذلک قالوا: "ضعیف" فقط! ثم إن شیخه (عبدالله بن یزید بن آدم الدمشقی)، قال أحمد: "أحادیثه موضوعة" فهو الآفة، فقد رواه ابن عساکر فی "التاریخ" (33/367-368) من طریق آخر عنه.
([4]) هذا من الأوهام، فإنه لیس لسوید هذا ذکر فی هذا الحدیث، وإنما هو فی روایة أخرى نحو هذه من حدیث ابن عباس تراه فی "المجمع" (8/ 23)، وبه یتقوى الحدیث، ونقله الثلاثة المعلقون عنی، ولکنهم –لأمر ما- بتروا منه قوله: "وبه یتقوى الحدیث". فهل هذا مما یقتضیه التحقیق عندهم والأمانة العلمیة!.
([5]) أی: یجذب ویأخذ.
([6]) الأصل: (کما)، والتصویب من المخطوطة و"المجمع".
([7]) یعنی سُوید بن إبراهیم أبو حاتم، کما فی حدیث قبله فی الأصل وفیه ضعف. قلت: لکن رواه الطبرانی عن أنس مثله. ورجاله ثقات أثبات کما فی "المجمع" (1/ 157)، وله شاهد من حدیث ابن عمرٍو عند ابن ماجه وأحمد بسند حسن. فالحدیث صحیح. ثم تبین لی بعد طبع "معجم الطبرانی الأوسط" أن ما فی "المجمع" خطأ من مؤلفه رحمه الله، فإنه فیه (9/214/8465) من طریق (سوید) نفسه! ثم إن الجملة الأخیرة: "لا ترجعوا..." إلخ صحیحة جداً من روایة جمع من الصحابة، لکنی أراها وهماً هنا من أواهم (سوید)، فإنها غیر منسجمة مع ما قبلها، فالصواب ما فی حدیث (ابن عمرو) فی روایة لأحمد وغیره بلفظ: "ولا تضربوا کتاب الله بعضه ببعض": انظر: "ظلال الجنة" (1/177/406).
([8]) فی الأصل وغیره: أبی هریرة، وکذا فی المخطوطة، وهو خطأ من المؤلف، نبه علیه الشیخ إبراهیم الناجی /.
([9]) وصححه أیضاً الحاکم، ووافقه الذهبی، وإنما هو حسن فقط.
([10]) قلت: یعنی ضعیف، وقد بینت علته فی "الضعیفة" (4096).
([11]) قلت: ولفظه فی "کبیر الطبرانی" (5/ 169/4916): (لا تماروا فی القرآن، فإن المراء فیه کفر". وقد صح بهذا التمام عن بعض الصحابة، وهو مخرج فی "الروض النضیر" تحت حدیث أبی هریرة (1124)، وانظر "الصحیحة" (2419).
([12]) فی الأصل وغیره: (عالم)، والتصویب من "المعجم" والمخطوطة.
([13]) کذا قال، وفیه البأس کله، کیف لا وقیه (أبو المقدام)، وهو (هشام بن زیاد القرشی)، وهو متروک، وظنی أنه ظنه غیره، وجهل هذا کله المعلقون الثلاثة فحسنوه! وبیانه فی "الضعیفة" (5034).
ترهیب از ادعای علم و قرآن داشتن
228-134- (1) (صحیح) عَن أُبَىِّ بْنِ کَعْبٍ س عَنِ النَّبِىِّ ج قَالَ: «قَامَ مُوسَى ÷ خَطِیبًا فِى بَنِى إِسْرَائِیلَ، فَسُئِلَ: أَىُّ النَّاسِ أَعْلَمُ؟ فَقَالَ: أَنَا أَعْلَمُ. فَعَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ إِذْ لَمْ یَرُدَّ الْعِلْمَ إِلَیْهِ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ: إنَّ عَبْدًا مِنْ عِبَادِى بِـ(مَجْمَعِ الْبَحْرَیْنِ) هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ. قَالَ: یَا رَبِّ کَیْفَ بِهِ؟ فَقِیلَ لَهُ: احْمِلْ حُوتًا فِى مِکْتَلٍ، فَإِذَا فَقَدْتَهُ فَهْوَ ثَمَّ …» (فذکر الحدیث فی اجتماعه بالخَضِر إلی أن قال:)، فَانْطَلَقَا یَمْشِیَانِ عَلَى سَاحِلِ الْبَحْرِ، لَیْسَ لَهُمَا سَفِینَةٌ، فَمَرَّتْ بِهِمَا سَفِینَةٌ، فَکَلَّمُوهُمْ أَنْ یَحْمِلُوهُمَا، فَعُرِفَ الْخَضِرُ، فَحَمَلُوهُمَا بِغَیْرِ نَوْلٍ([1])، فَجَاءَ عُصْفُورٌ فَوَقَعَ عَلَى حَرْفِ السَّفِینَةِ، فَنَقَرَ نَقْرَةً أَوْ نَقْرَتَیْنِ فِى الْبَحْرِ، فَقَالَ الْخَضِرُ: یَا مُوسَى مَا نَقَصَ([2]) عِلْمِى وَعِلْمُکَ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ إِلاَّ کَنَقْرَةِ هَذَا الْعُصْفُورِ فِى هَذَا الْبَحْرِ». فذکر الحدیث بطوله([3]).
ابی بن کعب س از رسول الله ج روایت میکند که فرمود: «موسی ÷ بنی اسرائیل را موعظه میکرد، از او پرسیدند: داناترین انسانها کیست؟ موسی ÷ گفت: من داناترین انسانها هستم. خداوند او را به خاطر اینکه علم را به خداوند نسبت نداده بود مورد عتاب قرار داد و به او وحی کرد که: بندهای از بندگانم که در «مجمع البحرین» است از تو داناتر میباشد. موسی ÷ گفت: پروردگارا، چگونه میتوانم نزد او بروم؟ به او گفته شد: ماهیای را در زنبیل قرار داده و با خود حمل کن هر جا که ماهی ناپدید شد او را آنجا خواهی دید... (و حدیث را در همراهی او با خضر بیان میکند تا اینکه فرمود): آنها در ساحل دریا حرکت کردند و خود کشتی نداشتند؛ کشتی از کنار آنها عبور کرد و آنها از صاحب کشتی خواستند تا ایشان را همراه خود سوار کند. صاحب کشتی خضر را شناخت و بدون کرایه آنها را سوار کرد. در آن اثنا، گنجشکی بر کنارهی کشتی نشست و یکی دو بار نوک در آب دریا زد. خضر خطاب به موسی ÷ گفت: علم من و تو از علم خدا نمیکاهد مگر همانند مقدار آبی که این گنجشک با نوکش از آب دریا برداشت».
وفی روایة: «بَیْنَمَا مُوسَى یَمْشِی فِى مَلإٍ مِنْ بَنِى إِسْرَائِیلَ، إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ: هَلْ تَعْلَمُ أَحَدًا أَعْلمَ مِنْکَ؟ قَالَ مُوسَى: لاَ. فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى: بَلْ عَبْدُنَا الْخَضِرُ([4]). فَسَأَلَ مُوسَى السَّبِیلَ إِلَیهِ» الحدیث.
رواه البخاری ومسلم وغیرهما.
و در روایتی آمده است: «درحالیکه موسی در میان جمعی از بنی اسرائیل راه میرفت، مردی آمد و به او گفت: آیا کسی داناتر از خود میشناسی؟ موسی ÷ پاسخ داد: خیر. پس خداوند به موسی وحی کرد: بلکه بنده ما خضر از تو داناتر میباشد و موسی راه رسیدن به او را از خداوند درخواست کرد.
229-135- (2) (حسن لغیره) وَعَنْ عُمَرَ بن الخطاب س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «یَظْهَرُ الإسلامُ حَتَّى تَختَلِفَ التُّجارُ فی الْبَحْرَ، وَحَتَّى تَخوضَ الخَیْلُ فِی سَبِیلِ اللهِ، ثُمَّ یَظْهَرُ قَوْمٌ یَقْرَؤُونَ الْقُرْآنَ، یَقُولُونَ: مَنْ أَقْرَأُ مِنَّا؟ مَنْ أَعْلَمُ مِنَّا؟ مَنْ أَفْقَهُ مِنَّا؟»، ثُمَّ قَالَ لأصحابه: «هَلْ فِی أُولَئِکَ مِنْ خَیْرٍ؟». قَالُوا: الله ورسوله أعلم. قَالَ: «أُولَئِکَ منکم مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ، أُولَئِکَ هم وَقُودُ النَّارِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" والبزار بإسناد لا بأس به.
از عمر بن خطاب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چنان اسلام آشکار میگردد که تجار دریاها را زیر پاگذاشته و اسبها در راه خدا میتازند؛ بعد از آن گروهی آشکار میگردند که قرآن را تلاوت میکنند و میگویند چه کسی از ما قاریتر؟ و چه کسی از ما داناتر؟ و چه کسی از ما فقیهتر میباشد؟ سپس رسول الله ج به یارانش فرمود: آیا در آنها خیری وجود دارد؟ گفتند: الله و رسولش داناترند. فرمود: اینها از شما و از این امت میباشند. و اینان افروزینههای جهنماند».
0-136- (3) (حسن لغیره) ورواه أبو یعلى والبزار والطبرانی أیضاً من حدیث العباس بن عبدالمطلب.
230-137- (4) (حسن لغیره) وَعَنْ [أُمِّ الْفَضْلِ أُمِّ] ([5]) عَبْدِالله بن عَبَّاسٍ ب عَنْ رَسُولِ الله ج: أَنَّهُ قَامَ لَیْلَةً بِمَکَّةَ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟ (ثَلاثَ مَرَّاتٍ)». فَقَامَ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ -وکان أوّاها([6])- فَقَالَ: اللَّهُمَّ نَعَمْ، وَحَرَّضْتَ، وَجَهَدْتَ، وَنَصَحْتَ. فَقَالَ: «لَیَظْهَرَنَّ الإِیمَانُ حَتَّى یُرَدَّ الْکُفْرُ إِلَى مَوَاطِنِهِ، وَلَتُخاضَنَّ الْبِحَارُ بِالإِسْلامِ، وَلَیَأْتِیَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ یَتَعَلَّمُونَ فِیهِ الْقُرْآنَ، یَتَعَلَّمُونَهُ وَیَقْرَؤُونَهُ، ثُمَّ یَقُولُونَ: قَدْ قَرَأْنَا وَعَلِمْنَا، فَمَنْ ذَا الَّذِی هُوَ خَیْرٌ مِنَّا؟ فَهَلْ فِی أُولَئِکَ مِن خیرٍ؟». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَنْ أُولَئِکَ؟ قَالَ: «أُولَئِکَ مِنکم، وأُولَئِکَ هم وَقُودُ النَّارِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، وإسناده حسن -إن شاء الله تعالى-.
از ام فضل مادر عبدالله بن عباس ب روایت است که پیامبر ج فرمودند: «در یکی از شبها در مکه بلند شده و سه بار تکرار کردم: پروردگارا! آیا ابلاغ نمودم؟ عمر بن خطاب س که بسیار دعا میکرد، گفت: بله؛ و تشویق و تلاش و نصیحت نمودی؛ رسول الله ج فرمود: «ایمان چنان آشکار میگردد که کفر را به جایگاهش بر میگرداند و با اسلام دریاها را زیر پا میگذارید و زمانی بر مردم میآید که قرآن را میآموزند و به دیگران یاد داده و آن را میخوانند، سپس میگویند: قرآن را خوانده و آنچه در آن است یاد گرفتیم، چه کسی بهتر از ما است؟ آیا در آنها خیری وجود دارد؟». گفتند: ای رسول الله ج، اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: «آنها از شما بوده و افروزینههای جهنم میباشند».
231-112- (1) (ضعیف) وَعَن مُجاهدٍ [عَنِ] ([7]) ابنِ عُمَرَ ب -لا أعلمه إلا- عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ قَالَ: إِنِّی عَالِمٌ، فَهُوَ جَاهِلٌ».
رواه الطبرانی عن لیث - هو ابن أبی سُلَیم- عنه، وقال: «لا یُروى عن النبی ج إلا بهذا الإسناد». (قال الحافظ): «وستأتی أحادیث تُنتظمُ فی سلک هذا الباب؛ فی الباب بعده إن شاء الله تعالى».
و از مجاهد از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بگوید من عالم هستم، جاهل است».
11- (الترهیب من المراء والجدال والمخاصمة والمحاججة والقهر والغلبة([8]) والترغیب فی ترکه للمحق والمبطل)
([1]) أی: بغیر أجر ولا جُعل.
([2]) و در روایت بخاری آمده است: «مَا عِلْمِی وَعِلْمُکَ فِی جَنْبِ عِلْمِ اللَّهِ إِلَّا کَمَا أَخَذَ هَذَا الطَّائِرُ بِمِنْقَارِهِ مِنَ البَحْرِ»: «علم من و علم تو در کنار علم خداوند جز به اندازهی آبی نیست که این پرنده با منقارش از دریا برداشت». این روایت مراد از روایت مورد نظر در کتاب را بیان میکن؛ اینکه قطعا ظاهر آن مراد نیست چراکه علم الهی مطلقا نقص نمیپذیرد.
([3]) قلت: وهو فی کتابی "مختصر صحیح الإمام البخاری" (65- التفسیر/ 18- سورة/ 3- باب)- وقد تم تألیفه منذ بضع سنین، کما تم طبع المجلد الأول والثانی منه، یسّر الله نشر باقیه قریباً، والروایة الأخرى فیه برقم (56).
([4]) قال الناجی (23): «کذا وقع عند مسلم معرَّفاً؛ ووقع عند البخاری منکَّراً، وکلاهما واضح؛ وقد قررت نبوّته، وذکرت القائلین بها من المتقدمین والمتأخرین وأتْباع المذاهب الأربعة ضمن جواب حافل فی (إلیاس)».
([5]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من "معجم الطبرانی الکبیر" (25/27-28)، وفی "مجمع الزوائد" (1/186): "أم الفضل وعبدالله.."! وهو خطأ مطبعی، وقال: "ورجاله ثقات؛ إلا أن (هند بنت الحارث الخثعمیة) التابعیة؛ لم أر من وثقها ولا جرحها"! قلت: ذکرها ابن حبان فی "الثقات" (5/ 517)، وخرجت حدیثها هذا فی "الصحیحة" (3230)، وقویته بحدیث عمر بن الخطاب، والعباس بن عبدالمطلب اللذین قبله.
([6]) (الأوّاه): المتأوِّه: المتضرع. وقیل: هو الکثیر البکاء، وقیل: الکثیر الدعاء، کما فی "النهایة". والقول الأخیر هو أحد الأقوال التی قیلت فی تفسیر قوله تعالى: ﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِیمٞ﴾ [التوبة: 114]، وهو الذی اختاره ابن جریر. انظر: "تفسیر ابن کثیر" (2/ 394-395).
([7]) سقطت من الأصل واستدرکتها من المخطوطة وغیرها. ثم إن ظاهر إطلاق المصنف العزو للطبرانی یعنی أنه فی "المعجم الکبیر" له، ولیس کذلک، وإنما أخرجه فی "المعجم الأوسط". وهو مخرج فی "الضعیفة" (5588).
([8]) (المراء): الجدال، والتماری، والمماراة: المجادلة على مذهب الشک والریبة، ویقال للمناظرة: مماراة؛ لأن کل واحد منهما یستخرج ما عند صاحبه، ویمتریه کما یمتری الحالب اللبن من الضرع. و(المریة): التردد فی الأمر. و(المخاصمة): المنازعة، یقال خاصمه أی: نازعه. و(المحاجَّة): المغالبة.
ترهیب از کسی که میداند و به علمش عمل نمیکند و چیزی را میگوید که بدان عمل نمیکند
207-123- (1) (صحیح) عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ س؛ أَنّ رَسُولَ الله ج کَانَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لاَ یَنْفَعْ، وَمِنْ قَلْبٍ لاَ یَخْشَعْ، وَمِنْ نَفْسٍ لاَ تَشْبَعْ، وَمِنْ دَعْوَةٍ لاَ یُسْتَجَابُ لَهَا».
رواه مسلم والترمذی والنسائی، وهو قطعة من حدیث.
از زید بن ارقم س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خدایا، از علمی که نفع نمیرساند، از دلی که ترس و خشوع در آن نیست، از نفسی که سیر نمیشود و از دعایی که قبول نمیشود، به تو پناه میبرم».
208-124- (2) (صحیح) وَعَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ س؛ أنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «یُجَاءُ بِالرَّجُلِ([1]) یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَیُلْقَى فِى النَّارِ، فَتَنْدَلِقُ أَقْتَابُهُ([2])، فَیَدُورُ بِهَا کَمَا یَدُورُ الْحِمَارُ بِرَحَاه([3])، فَتَجْتَمِعُ أَهْلُ النَّارِ عَلَیْهِ، فَیَقُولُونَ: یَا فُلاَنُ! مَا شَأْنُکَ؟ أَلَسْتَ کُنْتَ تَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَتَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ؟ فَیَقُول: کُنْتُ آمُرُکُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَلاَ آتِیهِ، وَأَنْهَاکُمْ عَنِ الشَّرِّ وَآتِیهِ».
از اسامه بن زید س روایت است که وی از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «روز قیامت مردی را میآورند و در جهنم میاندازند که رودههایش بیرون میریزد و همانند الاغی که آسیاب را میچرخاند، دور خود میگردد. دوزخیان، اطراف او جمع میشوند و میگویند: فلانی! تو را چه شده است؟ مگر تو امر به معروف و نهی از منکر نمیکردی؟ میگوید: (بله) شما را امر به معروف میکردم ولی خودم آن را انجام نمیدادم و شما را از منکر باز میداشتم اما خودم آن را انجام میدادم».
0-125- (3) (صحیح) قَالَ([4]): وإِنی سمعتُهُ یَقُولُ - یعنی النَّبِىَّ ج -: «مَرَرْتُ لیلةَ أُسْرِیَ بی بأَقوامٍ تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِیضَ مِنْ نَارٍ، قُلْتُ: مَنْ هَؤُلاءِ یَا جِبْرِیلُ؟ قَالَ: خُطَبَاءُ أُمتِّکَ الَّذِینَ یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ».
رواه البخاری، ومسلم، واللفظ له([5]). ورواه([6]) ابن أبی الدنیا وابن حبان والبیهقی من حدیث أنس، وزاد ابن أبی الدنیا والبیهقی فی روایة لهما: «وَیَقرَؤُونَ کِتابَ اللهِ وَلا یَعمَلُونَ بِهِ». قال الحافظ: وسیأتی أحادیث نحوه فی "باب من أمر بمعروف أو نهى عن منکر وخالف قوله فعله" [21- کتاب الحدود].
و شنیدم که رسول الله ج فرمودند: «در شب اسرا بر اقوامی عبور کردم که لبهایشان بوسیله قیچیهایی از آتش قیچی میشد، سؤال کردم ای جبریل، اینها چه کسانی هستند؟ گفت: خطیبان امتت که میگویند آنچه انجام نمیدهند».
و در روایتی: «کتاب خدا را میخوانند و به آن عمل نمیکنند».
209-99- (1) (منکر) وَرُوِیَ عَن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الزَّبَانِیَةُ([7]) أَسْرَعُ إِلَى فَسَقَةِ القُرَّاءِ مِنْهُمْ إِلَى عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ، فَیَقولونَ: یُبْدَأُ بِنَا قَبْلَ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ؟ فَیُقَالُ لَهُمْ: لَیْسَ مَنْ یَعلمَ کَمَنْ لَا یَعْلَمُ».
رواه الطبرانی، وأبو نعیم وقال: "غریب من حدیث أبی طُوالةَ، تفرد به العُمَری عنه". یعنی عبدالله([8]) ابن عبدالعزیز الزاهد. (قال الحافظ) /: ولهذا الحدیث مع غرابته شواهد، وهو([9]) حدیث أبی هریرة الصحیح: «إن أوَّل من یُدعی به یومَ القیامة رجلٌ جَمَعَ القرآن لیقال قارئٌ». وفی آخره: «أولئک الثلاثةُ أولُ خلق الله تُسعر بهم النار یومَ القیامة»([10]).. وتقدم لفظ الحدیث بتمامه فی الریاء [1/ 2- الصحیح].
و از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فرشتگان عذاب زودتر از اینکه به سوی بتپرستان روانه گردند، قاریان فاسق را در برمیگیرند. میگویند: قبل از بتپرستان از ما آغاز میکنی؟ پس به آنها گفته میشود: کسی که میداند چون کسی نیست که نمیداند».
این حدیث را طبرانی و ابونعیم روایت نموده و میگوید: از طریق ابی طواله غریب است چراکه تنها عُمَری از او روایت کرده است. یعنی عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز زاهد؛ حافظ / میگوید: با وجود غریب بودن این روایت، برای آن شواهدی وجود دارد از جمله حدیث صحیح ابوهریره که در آن آمده است: «اولین کسی که در روز قیامت فراخوانده میشود کسی است که قرآن را (در سینه) جمع نموده تا به او بگویند: قاری؛ و در آخر این روایت آمده است: «این سه نفر اولین کسانی هستند که روز قیامت به دوزخ انداخته میشوند».
210-100- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن صُهیبٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا آمَنَ بِالقُرْآنِ مَنْ اسْتَحَلَّ مَحَارِمَهُ».
رواه الترمذی وقال: "هذا حدیث غریب، لیس إسناده بالقوی".
و از صهیب س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «کسی که محارم قرآن را حلال میشمارد به آن ایمان نیاورده است».
211-126- (4) (صحیح) وَعَنْ أَبِى بَرْزَةَ الأَسْلَمِىِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لاَ تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ [یَوْمَ الْقِیَامَةِ]([11]) حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ عُمْرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ؟ وَعَنْ عِلْمِهِ فِیمَ فَعَلَ فِیهِ؟ وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ؟ وَفِیمَ أَنْفَقَهُ؟ وَعَنْ جِسْمِهِ فِیمَ أَبْلاَهُ؟».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح".
از ابوبرزه اسلمی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بنده در روز قیامت قدمی بر نمیدارد تا اینکه از چهار چیز از او پرسیده شود: از عمرش که چگونه آن را سپری کرده و از علمش که به چه میزان بدان عمل کرده و از مالش که از کدام راه آن را به دست آورده و در کدام راه صرفش نموده و از جسمش که آن را در کدام راه پیر کرده است».
0-127- (5) (حسن لغیره) ورواه البیهقی وغیره مِن حدیث مُعَاذِ بن جَبَلٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «ما تُزالُ([12]) قَدمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ: عَنْ عُمرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ؟ وَعَنْ شَبَابِهِ فِیمَ أَبْلاهُ؟ وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ؟ وَفِیمَ أَنْفَقَهُ؟ وَعَنْ عَلِمهِ مَاذَا عَمِلَ فِیهِ؟».
معاذ بن جبل س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «بنده در روز قیامت قدمی بر نمیدارد تا اینکه از چهار چیز از او پرسیده شود: از عمرش که چگونه آن را سپری کرده است؟ و از جوانیاش که چگونه به پیری رسانده؟ و از مالش که از کدام راه به دست آورده و در کدام راه صرفش نموده؟ و از علمش که چقدر به آن عمل کرده است؟».
212-128- (6) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَا یَزُولُ قَدَمَا ابْنِ آدَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ خَمْسٍ: عَنْ عُمرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ؟ وَعَنْ شَبَابِهِ فِیمَ أَبْلَاهُ؟ وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ؟ وَفِیمَ أَنْفَقَهُ؟ وَمَاذَا عَمِلَ فِیمَا عَلِمَ؟».
رواه الترمذی أیضاً، والبیهقی، وقال الترمذی: "حدیث غریب، لا نعرفه من حدیث ابن مسعود عن النبی ج إلا من حدیث حسین بن قیس". قال الحافظ: "حسین هذا هو حنش، وقد وثقه حُصین بن نُمَیرٍ، وضعفه غیره، وهذا الحدیث حسن فی المتابعات إذا أُضیف إلى ما قبله. والله أعلم".
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فرزند آدم در روز قیامت قدمی بر نمیدارد مگر اینکه از پنج چیز از او پرسیده شود: از عمرش که چگونه آن را سپری کرده است و از جوانیاش که چگونه به پیری رسانده و از مالش که از کدام راه به دست آورده و در کدام راه صرفش نموده و چقدر از علمی که به او داده شده عمل کرده است».
213-101- (3) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنِ الوَلیدِ بنِ عُقبَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ أُنَاسًا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ یَنْطَلِقُونَ إِلَى أُنَاسٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، فَیَقُولُونَ: بِمَ دَخَلْتُمُ النَّارَ، فَوَاللهِ مَا دَخَلْنَا الْجَنَّةَ إِلَّا بِمَا تَعَلَّمْنَا مِنْکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: إِنَّا کُنَّا نَقُولُ وَلَا نَفْعَلُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر".
و از ولید بن عقبه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «عدهای از بهشتیان به سوی عدهای از دوزخیان رفته و میگویند: چرا وارد آتش شدید، به خدا سوگند ما جز به خاطر آنچه از شما آموختیم وارد بهشت نشدیم؟ آنان در پاسخ میگویند: ما میگفتیم و عمل نمیکردیم».
214-102- (4) (ضعیف مرسل) وَعَن مَالِکِ بنِ دینار عَنِ الحَسَن قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا مِنْ عَبْدٍ یَخْطُبُ خُطْبَةً إِلَّا اللهُ عَزَّ وَجَلَّ سَائِلُهُ عَنْهَا - أظنه قال:- مَا أَرَادَ بِهَا؟». قَالَ جَعْفَرٌ: کَانَ مَالِکُ بْنُ دِینَارٍ إِِذَا حَدَّثَ بِهَذَا الْحَدِیثَ بَکَى حَتَّى یَنْقَطِعَ، ثُمَّ یَقُولُ: تحْسَبُونَ أَنَّ عَیْنِی تَقَرُّ بِکَلَامِی عَلَیْکُمْ، وَأَنَا أَعْلَمُ أَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ سَائِلِی عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: مَا أَرَدْتَ بِهِ».
رواه ابن أبی الدنیا والبیهقی مرسلاً بإسناد جید.
و از مالک بن دینار از حسن روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ بندهای نیست که سخنی بگوید مگر اینکه الله ﻷ در آن مورد از وی سوال خواهد کرد – گمان میکنم فرمود: - که هدف و نیت وی چه بوده است؟». جعفر میگوید: چون مالک بن دینار این حدیث را ذکر مینمود، گریه میکرد تا اینکه ساکت میشد سپس میگفت: گمان میکنید چشمان من با بیان این سخن روشن میگردد درحالیکه میدانم خداوند متعال در روز قیامت در مورد آن از من سوال خواهد کرد: نیت تو از بیان آن چه بود؟.
215-129- (7) (صحیح لغیره موقوف) وَعَن لُقمان - یَعنی ابن عامِر- قال: کانَ أبو الدرداء س یَقُول: «إنَّما أخْشَى مِنْ رَبِّی یَومَ القیامَةِ أن یَدعوَنی عَلَى رُؤوسِ الخَلائِقِ فَیَقولَ لی: یا عُوَیْمِرُ! فَأقُولَ: لَبَّیکَ ربِّ. فَیَقُول: ما عَمِلْتَ فِیما عَلِمْتَ».
رواه البیهقی([13]).
از لقمان یعنی ابن عامر روایت است که ابودرداء س میگفت: از پروردگارم میترسم در روز قیامت مرا در میان خلایق صدا زده و بگوید: ای عامر! پس من بگویم: بله، ای پروردگار؛ و خداوند بگوید: به علمی که به تو داده شده بود چقدر عمل کردی؟
216-103- (5) (ضعیف) وَعَن مُعاذِ بنِ جَبَلٍ س قَالَ: تَعَرَّضْتُ أَوْ تَصَدَّیْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ ج وَهُوَ یَطُوفُ بِالبَیت، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّ النَّاسِ شَرٌّ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اللَّهُمَّ غَفْرًا، سَلْ عَنِ الْخَیْرِ، وَلَا تَسْأَلْ عَنِ الشَّرِّ، شِرَارُ النَّاسِ شِرَارُ الْعُلَمَاءِ فِی النَّاسِ».
رواه البزار، وفیه الجلیل بن مُرة، وهو حدیث غریب.
و از معاذ بن جبل س روایت است که میگوید: درحالیکه رسول خدا مشغول طواف بود، نزد ایشان رفته و گفتم: ای رسول خدا، بدترین مردم چه کسانی هستند؟ رسول الله ج فرمودند: «پروردگارا بیامرز، از خیر و خوبی بپرس و از شر و بدی مپرس؛ بدترین مردم بدترین علما در میان مردم هستند».
217-130- (8) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عن أبی بَرزة س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَثَلُ الَّذِی یُعَلِّمُ النَّاسَ الخَیرَ وَیَنْسَى نَفْسَه، مَثَلُ الْفَتیلَةِ؛ تُضِیءُ عَلَى النَّاسِ، وَتَحْرِقُ نَفْسَها».
رواه البزار([14]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال کسی که به مردم خیر و نیکی میآموزد و خود را فراموش میکند، مانند فتیلهای است که راه را بر مردم روشن میکند و خودش میسوزد».
218-104- (6) (ضعیف) وَعَن عَبدِالله بنِ عَمرٍو ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ([15])، وَمَن لَم ینْفَعْهُ عِلمُه ضَرَّه جَهلُه، اقرأ القرآنَ مَا نَهاک، فإن لَم یَنْهَکَ فَلَستَ تَقرَؤه».
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، وفیه شهر بن حوشب.
و از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چه بسا حامل فقه خود فقیه نباشد؛ و هرکس علم وی به او سودی نرساند جهلش به او ضرر میرساند. قرآن بخوان که تو را از اموری باز داشته و نهی میکند؛ پس اگر تو را بازنداشت، پس درحقیقت آنرا نخواندی».
219-131- (9) (حسن صحیح) وَعَن جُنْدُبِ بنِ عَبْدِالله الأَزْدِیِّ س - صَاحِبِ النَّبِیِّ ج - عَنْ رَسولِ الله ج قال: «مَثَلُ الَّذی یُعَلِّمُ النَّاسَ الْخَیْرَ ویَنْسَى نَفْسَهُ، کَمَثَلِ السِّرَاجِ؛ یُضِیءُ لِلنَّاسِ ویَحْرِقُ نَفْسَهُ» الحدیث.
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، وإسناده حسن إن شاء الله تعالى([16]).
از جندب بن عبد الله ازدی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال کسی که به مردم خیر و نیکی میآموزد و خود را فراموش میکند، همانند چراغی است که راه را بر مردم روشن میکند و خودش میسوزد».
220-105- (7) (ضعیف جداً) وَعَنْ وَاثِلَةَ بْنِ الأسْقَعِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «کُلُّ بُنْیَانٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَا کَانَ هَکَذَا - وَأَشَارَ بِکَفِّهِ([17])-، وَکُلُّ عَلْمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" أیضاً، وفیه هانئ بن المتوکل، تکلم فیه ابن حبان.
و از واثله بن اسقع س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر ساختمانی وبال صاحبش خواهد بود مگر آنکه چنین باشد – و با دست خود اشاره نمود- و هر علمی وبال صاحبش خواهد بود مگر کسی که به آن عمل میکند».
221-106- (8) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَشَدُّ النَّاسِ عَذَابًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَالِمٌ لَمْ یَنْفَعْهُ عِلْمُهُ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" والبیهقی.
و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدترین عذاب در روز قیامت از آنِ عالمی خواهد بود که علم وی به او سودی نرسانده است».
222-107- (9) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن عَمارِ بنِ یَاسِرٍ س قَالَ: «بَعَثَنِی رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَى حَیٍّ مِنْ قَیْسٍ، أُعَلِّمُهُمْ شَرَائِعَ الْإِسْلَامِ، قَالَ: فَإِذَا قَوْمٌ کَأَنَّهُمُ الْإِبِلُ الْوَحْشِیَّةُ، طَامِحَةٌ أَبْصَارُهُمْ([18])، لَیْسَ لَهُمْ هَمٌّ إِلَّا شَاةٌ أَوْ بَعِیرٌ، فَانْصَرَفْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «یَا عَمَّارُ! مَا عَمِلْتَ؟». فَقَصَصْتُ عَلَیْهِ قِصَّةَ الْقَوْمِ، وَأَخْبَرْتُهُ بِمَا فِیهِمْ مِنَ السَّهْوَةِ، فَقَالَ: «یَا عَمَّارُ! أَلَا أُخْبِرُکَ بِأَعْجَبَ مِنْهُمْ؟ قَوْمٌ عَلِمُوا مَا جَهِلَ أُولَئِکَ، ثُمَّ سَهَوْا کَسَهْوِهِمْ».
رواه البزار، والطبرانی فی "الکبیر".
و از عمار بن یاسر س روایت است که میگوید: رسول الله ج مرا به سوی قبیلهای از قیس فرستاد تا شرائع اسلام را به آنها بیاموزم. آنان قومی چون شتران وحشی بودند، چشمانشان خیره بود؛ دغدغهای جز گوسفند یا شتر نداشتند. پس نزد رسول خدا بازگشتم، فرمودند: «چه کردی ای عمار؟». پس داستان آنها را بازگو نموده و از غفلتی که در میان آنها حاکم بود خبر دادم؛ رسول الله ج فرمودند: «ای عمار، آیا تو را از چیزی عجیبتر از عملکرد ایشان آگاه نکنم؟ قومی که آنچه آنان نمیدانند، میدانند اما غفلتی چون غفلت آنان دارند».
223-108- (10) (ضعیف) وَعَن عَلی بنِ أَبی طالبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنِّی لَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِی مُؤْمِنًا وَلَا مُشْرِکًا، فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَحْجُزُهُ إِیمَانُهُ، وَأَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ([19]) کُفْرُهُ، وَلَکِنْ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ مُنَافِقًا عَالِمَ اللِّسَانِ، یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ، وَیَعْمَلُ مَا تُنْکِرُونَ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط" من روایة الحارث - وهو الأعور- وقد وثقه ابن حبان وغیره.
و از علی بن ابی طالب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «من در مورد دو گروه مومن و مشرک بر امتم نمیترسم، چراکه مومن ایمانش او را حفظ میکند و مشرک کفرش وی را نابود و هلاک میکند. اما از منافقی بر شما میترسم که زبانا عالم است، آنچه معروف میدانید میگوید و به آنچه منکر میشمارید عمل میکند».
224-132- (10) (صحیح) عَنْ عِمْرَان بن حُصَیْنٍ س، قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ بَعْدِی، کُلُّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَانِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، والبزار، ورواته محتج بهم فی "الصحیح"([20]).
از عمران بن حصین س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بیشترین چیزی که بعد از خود در مورد آن بر شما میترسم، هر منافق چرب زبان است».
0-133- (11) (صحیح) ورواه أحمد من حدیث عمر بن الخطاب([21]).
225-109- (11) (ضعیف) وَعَن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ س عَن رَسُولِ الله ج قَالَ: «إنَّ الرَّجُلَ لا یَکونُ مؤمِناً حَتى یَکونَ قلبُه مَعَ لِسَانِه سواءً، وَیَکونَ لِسَانهُ مَعَ قَلبه سواءً، وَلا یخالفُ قولُه عَمله، وَیأمن جَارُه بَوائقَه»([22]).
رواه الأصبهانی بإسناد فیه نظر.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «انسان مومن نخواهد بود تا اینکه قلب و زبانش یکی باشد و زبان و قلبش یکی باشد و قول و عملش مخالف هم نباشد و همسایهاش از شر او در امان باشد».
226-110- (12) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: «إِنِّی لَأَحْسِبُ الرَّجُلَ یَنْسَى الْعِلْمَ کَمَا تَعَلَّمَهُ؛ للْخَطِیئَةِ یَعْمَلُهَا».
رواه الطبرانی موقوفاً من روایة القاسم بن عبدالرحمن بن عبدالله عن جده عبدالله، ولم یسمع منه، ورواته ثقات([23]).
و از عبدالله بن مسعود س روایت است که میگوید: گمان میکنم دلیل فراموشی علمی که انسان فراگرفته، گناهی است که آنرا انجام داده است.
227-111- (13) (ضعیف جداً مقطوع) وعن منصور بن زاذان قال: نُبِّئْتُ أَنَّ بَعْضَ مَنْ یُلْقَى فِی النَّارِ یَتَأَذَّى أَهْلُ النَّارِ بِرِیحِهِ، فَیُقَالُ لَهُ: وَیْلَکَ مَا کُنْتَ تَعْمَلُ؟ مَا یَکْفِینَا مَا نَحْنُ فِیهِ مِنَ الشَّرِّ حَتَّى ابْتُلِینَا بِکَ وَبِنَتنِ ریحکَ؟ فَیَقُولُ: کُنْتُ عَالِمًا فَلَم انْتَفِعْ بِعِلْمِی.
رواه أحمد والبیهقی([24]).
و از منصور بن زادان روایت است که میگوید: با خبر شدم عدهای از کسانی که به دوزخ انداخته میشوند با بوی بد و متعفن خود سبب آزار و اذیت دوزخیان میشوند. پس به آنها گفته میشود: وای بر تو چه عملی داشتی؟ شری که ما را در آتش فراگرفته کافی نیست که به شر و بوی متعفن تو گرفتار شویم؟ پس وی میگوید: من عالم بودم اما از علم خود سودی نبردم.
10- (الترهیب من الدعوى فی العلم والقرآن)
([1]) یعنی: کسی که علم و عملش مخالف یکدیگر باشد. (الإندلاق) خروج چیزی از مکانش به سرعت.
([2]) جمع (قِتب) به کسر قاف: رودهها.
([3]) یعنی: آسیاب. برادر گرامی، بنگر به حال و وضع کسی که چیزی را میگوید که خود بدان عمل نمیکند؛ بنگر چگونه رودههایش از شکمش بیرون ریخته و از پشتش خارج میشود و چون چرخیدن الاغ به دور آسیاب، به دور آنها میچرخد. و این درحالی است که مردم به او نگاه میکنند و از حال و وضع وی تعجب میکنند. از خداوند متعال سلامتی از این امور را خواهانیم.
([4]) کذا فی الأصل وغیره، یعنی أنه من حدیث أسامة بن زید، وسیأتی کذلک فی الباب الذی سیشیر إلیه المؤلف قریباً، یعنی فی (21- الحدود/2)، وهذا وهم فاحش، سبب – فیما أرى- اعتماد المؤلف / على حفظه، وإملاؤه أحادیث الکتاب من ذاکرته، دون أن یرجع فی ذلک إلى أصوله، فإن هذا الحدیث الذی جعله من حدیث أسامة بن زید هنا وهناک، لیس من حدیث مطلقاً، لا فی "الصحیحین" ولا فی غیرهما، وإنما هو حدیث آخر، لا صلة له بالأول، یرویه أنس بن مالک س، وأخرجه ابن حبان فی "صحیحه" (35- موارد الظمآن) وغیرهم ممن ذکرهم المؤلف، وفاته الإمام أحمد فی "المسند" (3/120، 231، 239). ومن أجل ذلک فصلته عن حدیث أسامة، وأعطیته رقماً خاصاً، بخلاف ما فعله مصطفى عمارة وغیره کالمعلقین الثلاثة. والله ولی التوفیق.
([5]) کذا قال! ولعله یعنی الحدیث الأول؛ لما عرفت من أن الشیخین لم یخرجا الآخر، ولهذا قال الناجی: إنما صوابه: واللفظ للبخاری، فإنه رواه هکذا فی "باب صفة النار". ورواه مسلم نحوه فی "کتاب الزهد"، ورواه البخاری بمعناه فی کتاب الفتن. قلت: وسیأتی لفظ مسلم فی الموضع الذی أشار إلیه المصنف هنا، والمراد بهذا التخریج حدیث أسامة الذی قبل هذا؛ کما بینته آنفاً.
([6]) یعنی: حدیث الإسراء الذی هو من حدیث أنس، ولیس من حدیث أسامة کما سبق آنفاً، وهو مخرج فی "الصحیحة" (291).
([7]) (الزبانیة) فی الأصل عند العرب: الشرط، جمع (شرطی)، وسمیت بها ملائکة العذاب لدفعهم أهل النار إلى النار.
([8]) الأصل: "عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز الزاهد"، والتصحیح من "الحلیة" لأبی نعیم (8/286) والمخطوطة وکتب الرجال. والحدیث مخرج فی "الضعیفة" (2588).
([9]) کذا الأصل والمخطوطة، ولعل الصواب: (منها).
([10]) قوله: "تسعر بهم" أی: توقد. ثم هو شاهد قاصر کما هو ظاهر.
([11]) سقطت من الأصل والمخطوطة، واستدرکتها من "الترمذی".
([12]) بضم التاء، ویُحیلُ فتحُها المعنى: أفاده الحافظ الناجی. وبالفتح وقع فی مطبوعة عمارة! وکذا مطبوعة الثلاثة! وکانت هذه اللفظة فی المخطوطة کما هنا (ما تزال)، فحوّلها ناسخها أو غیره إلى (ما تزول)، فقلب الألف واواً، وکأنه لم ینتبه لصحتها بضم تائها! وسیعید المؤلف الحدیث فی (26- البعث/ 3- فی الحساب أو غیره) بروایة أخرى بلفظ: "لن تزول..."، فإن صحت اللفظة التی هنا؛ فالوجه فیها ما أفاده الناجی.
([13]) قلت: أخرجه فی "شعب الإیمان" (2/ 299/1852)، وفیه الفَرَج بن فضالة، وهو ضعیف، لکن رواه الدارمی (1/82)، وابن عبدالبر (2/ 2و3) من طریق عن أبی الدرداء، وکذا ابن المبارک فی "الزهد" کما فی "الکواکب الدراری" (1/ 30/1). ثم رأیته فی المطبوعة (13-14/39)، وسند هذا صحیح.
([14]) کذا الأصل والمخطوطة، ولم ینسبه الهیثمی ثم السیوطی إلا للطبرانی فی "الکبیر"، وضعفه ینجبر بالذی بعده.
([15]) إلى هنا الحدیث صحیح له شواهد، فانظر حدیث زید بن ثابت وما بعده فیما تقدم من "الصحیح" (3/3).
([16]) أخرجه الطبرانی فی "المعجم الکبیر" من طریقین أحدهما حسن، ویشهد له ما قبله، وهو مخرج فی "الصحیحة" تحت الحدیث (3379).
([17]) إلى هنا صحیح أیضاً لغیره، وسیأتی له بعض الشواهد فی (16- البیوع/ 21).
([18]) یقال: طمح بصره إلیه: إذا امتد وعلا.
([19]) الأصل: (فیطمعه)، والتصویب من المخطوطة و"الصغیر" و"المجمع"، أی: یزجُره.
([20]) قلت: وفاته "صحیح ابن حبان" (51/91- موارد).
([21]) قلت: وأخرجه البزار أیضاً (1/97/168و169)، وقال: "إسناده صالح"، والضیاء المقدسی فی "الأحادیث المختارة" (رقم 255- بتحقیقی).
([22]) (البواتق): جمع (بائقة)، وهی الداهیة. والمعنى: لا یکون الرجل مؤمناً حتى یأمن جاره غوائله وشروره. والجملة الأخیرة من الحدیث صحیحة لها شواهد تأتی فی "الصحیح" (22- البر/ 5/1-5).
([23]) قلت: إنما علته أن فیه (9/212/8930) المسعودی، وکان اختلط.
([24]) قلت: عزوه لأحمد مطلقاً یشعر بأنه فی "مسنده"، ولیس کذلک، فإنه إنما رواه فی "الزهد" (ص377)، فکان الأولى تقییده به، ونحوه یقال فی إطلاقه العزو للبیهقی، فإنه إنما رواه فی شعب الإیمان" (1899). ثم إن فیه عثمان أبا سلمة، وهو ابن مقسم البُرّی؛ متروک، یرویه عن منصور بن زاذان، وهو من أتباع التابعین، فلو أنه رفع الحدیث لکان معضلاً، فکیف ولم یرفعه؟!.
199-120- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَکَتَمَهُ؛ أُلْجِمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ».
رواه أبو داود والترمذی وحسنه، وابن ماجه وابن حبان فی "صحیحه" والبیهقی. ورواه الحاکم بنحوه، وقال: "صحیح على شرط الشیخین، ولم یُخرجاه".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس در مورد علمی [مسالهای در دین] پرسش گردد و آن را کتمان کند، در روز قیامت لگامی از آتش بر دهانش زده میشود».
(صحیح لغیره) وفی روایة لابن ماجه قَالَ: «مَا مِنْ رَجُلٍ یَحْفَظُ عِلْمًا فَیَکْتُمُهُ؛ إِلاَّ أُتِىَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ملجوماً بِلِجَامٍ مِنَ النَّارِ».
و در روایت ابن ماجه آمده است: «کسی نیست که علمی داشته و آن را کتمان کند، مگر اینکه روز قیامت درحالی میآید که دهانش را با لگامی از آتش بستهاند».
200-121- (2) (حسن صحیح) وَعَنْ عَبْدِالله بن عَمْرٍو؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنْ کَتَمَ عِلْمًا؛ أَلْجَمَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح لا غبار علیه".
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس علمی را کتمان کند، خداوند در روز قیامت لگامی از آتش بر دهانش میگزارد».
201-94- (1) (ضعیف) وَعَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَکَتَمَهُ؛ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُلْجَمًا بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ، وَمَنْ قَالَ فِی الْقُرْآنِ بِغَیْرِ مَا یَعْلَمُ، جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُلْجَمًا بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ».
رواه أبو یعلى، ورواته ثقات محتج بهم فی "الصحیح" ورواه الطبرانی فی "الکبیر" و"الأوسط" بسند جید بالشطر الأول فقط([1]).
و از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس در مورد علمی سوال شود و (با اینکه آنرا میداند) کتمانش کند، روز قیامت درحالی خواهد آمد که با لگامی از آتش بسته شده است. و هرکس در مورد قرآن بدون علم سخن گوید، روز قیامت درحالی خواهد آمد که به لگامی از آتش بسته میباشد».
202-95- (2) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ کَتَمَ عِلْمًا مِمَّا یَنْفَعُ اللَّهُ بِهِ النَّاسَ فِی أَمْرِ الدِّینِ؛ أَلْجَمَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِلِجَامٍ مِن نارِ».
رواه ابن ماجه. قال الحافظ: "وقد رُوی هذا الحدیث دون قوله: "مما ینفعُ اللهُ به" عن جماعة من الصحابة غیر من ذُکر، منهم جابر بن عبدالله، وأنس بن مالک، وعبدالله بن عمرٍو، وعبدالله بن مسعود، وعمرو بن عبسة، وعلی بن طلق وغیرهم".
و از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس در امر دین علمی را که خداوند به وسیله آن مردم را بهرهمند میکند کتمان نماید، خداوند متعال در روز قیامت با لگامی از آتش او را بسته خواهد کرد».
203-96- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن جَابِرِ بنِ عَبدِالله س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِذَا لَعَنَ آخِرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَوَّلَهَا، فَمَنْ کَتَمَ حَدِیثًا فَقَدْ کَتَمَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ».
رواه ابن ماجه، وفیه انقطاع. والله أعلم.
و از جابر بن عبدالله س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون آخر این امت اول آنرا لعنت کند، (جهل در این زمینه زیاد شود) هرکس حدیثی را [در فضل اول این امت یعنی صحابه و حرمت لعنت کردن آنها] کتمان کند، درحقیقت آنچه را خداوند متعال نازل کرده کتمان کرده است».
204-122- (3) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَثَلُ الَّذِی یَتَعَلَّمُ ثُمَّ لا یُحَدِّثُ بِهِ، کَمَثَلِ الَّذِی یَکْنِزُ الْکَنْزَ ثُمَّ لا یُنْفِقُ مِنْهُ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط"، وفی إسناده ابن لهیعة([2]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال کسی که [علم] میآموزد ولی آن را بیان نمیکند، همانند کسی است که مال را جمعآوری و ذخیره کرده و از آن انفاق نمیکند».
205-97- (4) (ضعیف) وَعَن عَلقَمَةَ بنِ سَعیدِ بنِ عبدالرحمن بن أبزى عن أبیه عن جده قال: خَطَبَ رسولُ الله ج ذاتَ یَومٍ، فَأثنى عَلَى طَوَائِفَ مِنَ المُسلِمین خَیراً، ثُم قَالَ: «مَا بَالُ أقوامٍ لا یُفَقِّهونَ جِیرانَهُم، وَلا یُعلَّمونَهم، وَلا یَعظونَهم، وَلا یأمُرونَهم، وَلا یَنهَونَهم؟! وَمَا بَالُ أَقوام لا یَتَعَلَّمونَ مِن جِیرانِهم، وَلا یَتَفَقَّهون! وَلا یَتَّعظون؟! واللهِ لَیُعلَّمُنَّ قَومٌ جِیرانَهم، ویفقَّهونهم، وَیعِظونَهم، ویأمرونَهم، ویَنْهوْنَهم، ولَیَتَعَلَّمَنَّ قومٌ مِن جِیرانِهم، وَیتَفقَّهون، ویَتَّعِظون، أو لأعاجلَنَّهم العُقوبَة». ثُم نَزَل. فَقَالَ قَومٌ: مَنْ ترونَه عَنى بِهؤلاء؟ قَالَ: «الأشعریین، هُم قُوم فُقَهَاء، وَلَهُم جِیران جُفاةٌ مِن أهلِ المِیاه والأعرابِ». فَبَلَغَ ذَلکَ الأشعَریین، فَأتوْا رَسولَ الله ج فَقَالوا: یَا رَسول الله! ذَکَرتَ قَوماً بِخَیرٍ، وَذَکَرتَنَا بِشَر، فَمَا بَالُنا؟ فَقَالَ: «لَیُعلَّمُنَّ قومٌ جیرانَهمُ ولَیَعِظنَّهم، ولیأمُرُنّهم، ولَیَنهوُنَّهم، ولَیَتَعَلَّمَنَّ قَوم مِن جِیرانِهِم ویتَّعظون ویَتَفقَّهون، أو لأعاجلنَّهم العُقوبَة فِی الدُّنیَا». فَقَالوا: یَا رَسول الله! أَنُفَطَّنُ غیرنَا؟ فأعادَ قَولَه عَلَیهم، فَأعَادوا قولهم: أَنُفَطِّنُ غیرنَا؟ فَقَال ذَلکَ أیضاً. فَقَالوا: أمهِلنا سَنَةً، فأمهِلهُم سَنَةً، لیُفَقِّهونَهم، ویُعلمُونَهم، ویَعظونَهم([3]). ثُم قَرأَ رسولُ الله ج هذه الآیة: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَ﴾ الآیة.
رواه الطبرانی فی "الکبیر" عن بکیر بن معروف عن علقمة([4]).
و از علقمه بن سعید بن عبدالرحمن بن ابزی از پدرش از جدش روایت است که میگوید: روزی رسول الله ج به ایراد خطبه پرداخته و از عدهای از مسلمانان به خوبی و نیکی یاد نمود، سپس فرمود: «چه شده عدهای را که به همسایههای خود نمیآموزند و آنان را پند نمیدهند و آنان را به معروف امر و از منکر نهی نمیکنند؟! و چه شده عدهای را که از همسایههایشان چیزی نمیآموزند و از آنان پند نمیگیرند؟! به خدا سوگند یا به همسایههای خود میآموزند و آنان را پند میدهند و ایشان را به معروف امر و از منکر نهی میکنند و نیز عدهی دیگری که از آنها نام برده شد از همسایههایشان میآموزند و به پند و اندرز آنان گوش میدهند یا اینکه بزودی عذاب آنان را فرا خواهد گرفت». سپس از منبر پایین آمدند. پس عدهای گفتند: منظور رسول خدا از این سخنان چه کسی بود؟ گفتند: اشعریها، آنان قومی فقیه هستند و همسایگانی بدخو و جاهل از بادیه نشینان دارند. چون این خبر به اشعریها رسید نزد رسول الله ج آمده و گفتند: ای رسول خدا، گروهی را به خیر و نیکی یاد نمودی و از ما به بدی یاد نمودی، وضع ما چگونه است؟ پس فرمود: «قومی همسایگان خود را آموخته و پند داده و آنان را به معروف امر و از منکر نهی میکند و قومی از همسایگان خود آموخته و به پند و اندرز آنها گوش میدهند یا اینکه عذاب برای آنها در دنیا به تعجیل خواهد افتاد». پس گفتند: ای رسول خدا، آیا منظورتان قومی جز ما میباشد؟ رسول خدا بار دیگر این سخن را برای آنها تکرار نمود. و آنان دوباره آن سوال را بیان کردند و رسول خدا آن سخن را تکرار نمود. سپس گفتند: یکسال به ما فرصت بده؛ پس رسول خدا یکسال به آنها فرصت داد تا همسایگان خود را بیاموزند و آنان را پند و اندرز دهند. سپس رسول الله ج این آیه را خواند: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَ﴾ [المائدة: 78] «کافران بنی اسرائیل، بر زبان داوود و عیسی پسر مریم لعنت شدند».
206-98- (5) (موضوع) وَعَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «تُنَاصَحُوا فِی الْعِلْمِ؛ فَإِنَّ خِیَانَةَ أَحَدِکُمْ فِی عَلِمِهِ أَشَدُّ مِنْ خیانَتِهِ فِی مَالِهِ، وَإِنَّ اللهَ مسَائِلُکُمْ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" أیضاً ورواته ثقات، إلا أبا سعد([5]) البقال - واسمه سعید بن المَرزُبان- فیه خلاف یأتی.
و از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در مورد علم، یکدیگر را نصیحت و یادآوری کنید چراکه خیانت یکی از شما در علمش بدتر از خیانت وی در مالش میباشد و خداوند از شما (در این زمینه) سوال خواهد کرد».
9- (الترهیب من أن یعلم ولا یعمل بعلمه ویقول ما لا یفعله)
([1]) قلت: الشطر الأول صحیح قطعاً، فقد جاء من حدیث أبی هریرة وابن عمرو، وهما فی "الصحیح"، وفی إسناد أبی یعلى (2585): (عبدالأعلى الثعلبی) وهو ضعیف. وقول الجهلة: "وإسناده صحیح" فهو من تخبیطاتهم، مع أنهم قد رأوا المعلق علیه قد ضعفه تحت الرقم المذکور صراحة، لکن هذا نسی ما کان ذکره تحت رقم (2338) أن "(عبدالأعلى) لم ینفرد بالحدیث.." وزعم أن إسناده صحیح! وقد رددت علیه فی "الضعیفة" (1783)، وبینت ما فیه من الأخطاء فی ثلاثة من رواته، وأن بعضهم ضعیف. وفی ظنی أن هذا الزعم هو الذی تقلده الثلاثة، ولکنهم لجهلهم حتى بالکتابة لم یستطیعوا التعبیر عما قرؤوه من تخریجه السابق المنافی لتحقیقه اللاحق!
([2]) یعنی: وهو ضعیف، ولکنه من روایة ابن وهب عنه عن دراج أبی السمح، عن أبی الهیثم وعبدالرحمن بن حجیرة عن أبی هریرة. وهذا إسناد حسن، لأن ابن لهیعة صحیح الحدیث بروایة ابن وهب، ودراج حسن الحدیث عن ابن حجیرة کما قررته فی المقدمة (ص7)، وله طرق وشواهد یزداد بها قوة، وهی مخرجة فی "الصحیحة" (3479).
([3]) وکذا فی المخطوطة، وفی "المجمع": (ویفطنونهم).
([4]) قلت: بکیر مختلف فیه، لکن (علقمة بن سعید) غیر مترجم فیما عندی من کتب الرجال، فهو العلة.
([5]) الأصل کمطبوعة عمارة: (سعید)، والتصحیح من مخطوطة الظاهریة و"الطبرانی الکبیر" (11/270/11701) وکتب الرجال. أقول هذا تحقیقاً وتصویباً لهذه الکنیة حسب الأصول، وإلا فالصواب أنه (أبو سعید) کما فی روایات حفاظ آخرین، وأنه (عبدالقدوس بن حبیب الکلاعی)، وهذا کذاب یضع الحدیث، کما هو محقق فی "الضعیفة" (783)؛ تحقیقاً لا أظنک واجده فی مکان آخر. ﴿ذَلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾.