اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

عبادت او

عبادت او

ام المومنین عائشهل در روش عبادت خود بسیار از رسول خدا متأثر گردیده بود زیرا که او بیش از دیگران به حضرت آگاه بود.

ام المومنینل در احادیث بسیاری صورتی کامل از عبادت پیامبر را نقل کرده است. نشان بارز در روش عبادت پیامبر خدا ج پایداری او در عبادت و استمرار آن بدون قطع آن بوده است، چه بسیار که از سیده در باب عبادت رسول خدا ج پرسیده می‌شد و او در پاسخ می‌گفت: عبادتش دائم بود، کدامیک از شما می‌تواند مثل رسول خدا باشد؟ خاندان محمد ج وقتی عملی را انجام می‌دادند بر آن پایدار می‌ماندند. (صحیح البخاری و مسلم).

به همین خاطر ام المومنینل برادای همۀ نوافل مداومت می‌کرد، به خصوص نماز شب را هیچگاه ترک نمی‌‌کرد و به مداومت آن سفارش و نصیحت می‌کرد.

امام احمد به روایت از عبدالله بن قیس آورده است که گوید عائشهل به من فرمود: قیام شب را ترک مکن زیرا که رسول خدا آن را ترک نمی‌‌فرمود و هرگاه که بیمار می‌شد یا کسالت داشت آن را نشسته انجام می‌داد. (المسند: ۶/۲۴۹).

از حدیث ذیل بر می‌آید که او نماز را بسیار طولانی ادا می‌کرد: امام احمد به روایت از عبدالله بن ابی موسی آورده که او گوید: مدرک یا ابن مدرک مرا نزد عائشهل فرستاد تا در مورد چیزهایی از او پرسش کنم، به نزدش رفتم دیدم نماز ضحی را بجا می‌آورد گفتم می‌نشینم تا از نماز فارغ گردد. کسانیکه آنجا بودند گفتند: هیهات!! (المسند: ۶/۱۲۵).

همچنین در نمازهای نافله چون به آیه وعید می‌رسید بسیار دعا و تضرع می‌کرد مثل این آیه: ﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ ٢٧[الطور: 27]. خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب سوزان حفظ فرمود.

چون آن را قراءت می‌کرد می‌گریست و باز تکرارش می‌نمود و می‌گفت: خدا بر من منت فرموده است امیدوارم مرا از عذاب زهر آگین حفظ فرماید. (الحلیة، السمط الثمین).

-     علاقمند بود که نماز فرض را به جماعت بگذارد، او همواره در خانه‌اش به جماعت می‌پیوست و از همانجا به امام اقتداء می‌کرد. (المصنف: ۲/۸۲).

-     زیرا که حجره او متصل به مسجد بود چه بسا که اگر جمعی از زنان در خانه‌اش بودند جماعت را برگزار می‌کرد و خود بدانان امامت می‌داد، البته در وسط صف می‌ایستاد. (المنصف: ۲/۱۴۱).

البته این جماعت پس از اذان و اقامه برگزار می‌گردید. (المصنف: ۲/۱۲۶).

اما در مورد عبادت روزه به طور جدی به آن دلباخته بود به طوریکه پی درپی روزه می‌گرفت. ابن سعد از قول قاسم روایت کرده که ام المومنینل همواره روزه می‌گرفت و حتی روزهای گرم و سوزان را با تمام سختی آن روزه می‌داشت. (الطبقات: ۸/۶۸).

امام احمد روایت نموده که عبدالرحمن بن ابی بکر روز عرفه برسیده عائشه وارد گردید در حالیکه او روزه داشت و بر او آب پاشیده می‌شد عبدالرحمن به او گفت: افطار کن گفت: افطار کنم در حالیکه از رسول خدا شنیده‌ام که فرمود: «روزه گرفتن روز عرفه کفاره سال قبل آن می‌باشد[1]».

طبرانی مطلبی را در اوسط آورده است. چنان به روزه گرفتن شیفته بود که در ایام منی[2] و در سفر روزه می‌گرفت. (المصنف: ۲/۵۶۱).

اما حج و عمره را چندین بار بجا آورد و با رسول خدا ج در حجة الوداع همراه بود و در اثنای همین حج بود که عادت ماهانه‌اش رسید، رسول خدا او را فرمان داد که مناسک را بجای آورد و فقط طواف خانه را پس از گذشت عادت انجام دهد.

در طول حجة الوداع انجام عمره قبل از مراسم حج از او فوت گردید، از رسول خدا ج اجازه خواست تا آن را پس از مراسم حج بجای آورده و حضرت به او اجازه داد و او را با برادرش عبدالرحمن به تنعیم - که اول زمین حرم است - فرستاد و او احرام عمره بست و هنوز هم مسجد تنعیم بنام مسجد عائشه خوانده می‌شود.

ام المومنین عائشهل پس از وفات رسول خدا ج چندین بار حج و عمره بجای آورد که موضوع شرکت او در مراسم حج در عهد خلفاء در قبل بیان گردید. او بدور از مردان مراسم طواف خانه را بجای می‌آورد و در جوف کوه ثبیر که نزدیک مکه است مجاور می‌گردید و در آنجا دارای خیمه‌ای ترکی بود که بر آن پرده آویخته شده بود. (صحیح البخاری).

شایان ذکر است که سیده عائشهل از رسول خدا ج پرسید: شما بهترین اعمال را جهاد می‌دانید آیا ما زنان جهاد نکنیم؟

حضرت فرمودند: «ولی بهترین جهاد برای شما حج مبرور است» (صحیح البخاری).

 در روایتی دیگر آمده است که از رسول خدا ج پرسید: یا رسول الله بر زنان هم جهاد فرض است؟ حضرت فرمود: «بلی بر آنان جهاد هست نه جنگ، حج و عمره» (ابن ماجه).



[1]- ظاهر امر این است که او محرم برای حج نبوده زیرا که روزه گرفتن روز عرفه برای غیر حجاج مستحب است و برای حجاج مکروه است، زیرا که آنان را از ادای مناسک حج ضعیف می‌گرداند و خود ام المومنینل روایت نموده که رسول خدا ج از روزه داشتن روز عرفه در عرفات منع فرموده‌اند.

[2]- (جمهور علماء بر این عقیده‌اند که در ایام منی روزه گرفتن روا نیست) زیرا که این روزها روزهای تشریق است در صحیح مسلم حدیثی آمده که رسول خدا فرمود: «ایام تشریق ایام غذا خوردن و نوشابه نوشیدن است». بعضی از علماء برای زائر متمتع که قادر به تقدیم هدیه نیست روا دانسته‌اند در این مورد به کتاب فتح الباری ۴/۲۱۰ مراجعه نمائید.

زهد

زهد

با هم مرور کردیم که سیده عائشهل بخشی از زندگانی خود را در تحت سرپرستی رسول خدا ج سپری نمود و خوی مبارک وی سادگی در زندگی بود. سیده عائشه در طول حیات خود همواره بر حالت تنگدستی و فشارِ زندگی پایدار ماند و آن را تغییر نداد و چنانکه ابونعیم او را توصیف کرده همیشه این خصوصیت را برای خود محفوظ می‌داشت: ام المومنینل با ارزش‌های دنیایی دشمنی می‌کرد و سرور و شادمانی دنیا را بیهوده می‌دانست و همواره برای از دست دادن مونس خود می‌گریست.

ام المومنینل اینگونه حیات را دوست می‌داشت و به آن عشق می‌ورزید، زیرا این حیات پر افتخار رسول بود. بدینسان زندگی کردن بود که او را به رسول خدا ج ملحق می‌گردانید. زیرا که حضرت او را سفارش کرده بود: چون خواستی که به من ملحق گردی پس باید از دنیا به اندازه توشه یک نفر سوار بر مرکب برای خود برگیری و خود را از نشستن با سرمایه داران باز داری و جامه را تبدیل به نو نکنی مگر زمانیکه آن را پینه زده باشی. (ترمذی).

عروه می‌گفت: عائشه جامه‌اش را نو نمی‌‌کرد، تا که آن را پینه نمی‌‌زد. (تحفة الاحوذی).

مقدمه

مقدمه

خداوند متعال، سیده عائشهل را به بسیاری از فضایل و مناقب مخصوص گردانیده است که برخی از آن در فصل‌های گذشته بیان گردید. برای آنکه بررسی درباره زندگانی ام المومنین عائشه را کامل نمائیم، ناچاریم بارزترین ویژگی‌های شخصیت او را درک کنیم. بدیهی است از خلال بررسی حیات ام المومنین خصوصیات: زهد و پارسایی، عبادت بسیار، سخاوت و بخشش و علم و ادب به عنوان نشانه‌های بزرگ شخصیت او نمایان و آشکار می‌گردد.

وفات ام المومنین ل

وفات ام المومنین ل

در ماه مبارک رمضان سال ۵۸ .ق سیده عائشه ل بیمار گردید که این بیماری منجر به وفات او شد. ایشان در بیماری خود وصیت کرد: که در موقع حمل جنازه‌اش آتش روشن نکنند و قطیفه قرمز برتشک او قرار ندهند. (الطبقات: ۸/۷۶)

چون بیماری او شدت یافت عبدالله بن عباسب اجازه عیادت خواست، پسر برادر ام المومنین عبدالله بن عبدالرحمن به او گفت: این عبدالله بن عباس است که اجازه ورود می‌خواهد.

سیده بدانست که او می‌خواهد در آخرین لحظات از او تعریف و تمجید کند، لذا گفت: مرا از عبدالله بن عباس بازدار زیرا که به تعریف او نیازی ندارم.

گفت: ای مادرم! ابن عباس از فرزندان نیک شما است برای عرض سلام و وداع آمده است.

فرمود: اگر می‌خواهی به او اجازه ورود بده.

آنگاه عبدالله بن عباس سلام کرد و نشست و فرمود: مژده باد ام المومنین را.

ام المومنین پرسید برای چه؟

فرمود: دیدار با رسول خدا و دوستان در هنگام جدایی روح از جسد. شما محبوب‌ترین همسر رسول خدا ج بودید و بدیهی است که در قلب پاک رسول خدا جز محبت انسان پاک قرار نمی‌‌گیرد. در شب غزوه ابواء، گردن بندت افتاد و رسول خدا در جستجویش شب را به صبح رسانید در حالی که آب نبود که مردم وضو بگیرند، اما خداوند آیه را نازل فرمود که حکم تیمم را همراه داشت.

سبب این لطف خدا شما بودید و این رخصت را خداوند به وسیله شما بر مردم ارزانی فرمود.

خداوند حکم برائت شما را از بالای هفت آسمان نازل کرد و جبرئیل آن حامل آن بود و اکنون مسجدی نیست که این آیات در اوقات شب وروز در آن تلاوت نگردد.

ام المومنین فرمود: ای ابن عباس مرا به خودم واگذار، سوگند به آن ذاتی که جانم در دست او است، دوست می‌داشتم که موجودی فراموش شده می‌بودم. در روایت دوم آمده که ابن عباس به او فرمود: ام المومنین نامیده نشدی مگر برای آن که نیک بخت گردی و عنوان ام المومنین اسمی بود که قبل از تولد بر تو گذاشته شده بود. (الطبقات: ۸/۷۶)

و صحیح البخاری قسمتی از آن را آورده است، ام المومنین ل شب ۳ شنبه ۱۷ رمضان وفات کرد و همان شب بعد از نماز زوتر دفن گردید در حالی که ۶۶ سال از عمر او گذشته بود. (الطبقات: ۸/۷۶)

نماز جنازه او را ابوهریره س امامت داد و مردم از منطقه عواملی جمع شدند و آن شب بیش از سایر شب‌ها جماعت کثیری اجتماع کرده بودند، عروه بن زبیر و قاسم بن محمد و عبدالله بن محمد بن عبدالرحمن بن ابوبکر و عبدالله بن عبدالرحمن او را در قبر قرار دادند. (الطبقات: ۸/۷۶)

پیکر او را در بقیع دفن کردند و خود بدان سفارش کرده بود و به عبدالله بن زبیرس فرموده بود: «مرا با آنان ـ رسول خدا و ابوبکر و عمرب ـ دفن نکنید، بلکه مرا با دیگر دوستانم ـ همسران رسول خدا ـ در بقیع دفن نمایید، زیرا که نمی‌خواهم به واسطه حضرت مورد تعریف و تمجید قرار بگیرم[1]» (صحیح البخاری).

چون عبید بن عمیر از وفات ام المومنینل آگاه شد گفت: «بر عائشه غمگین نمی‌شود مگر کسیکه او مادرش بوده است» و گفته ام سلمهل در موقع اطلاع از وفات او گذشت که فرمود: «ام المومنین عائشهل در نزد رسول خدا ج پس از پدرش محبوب‌ترین مردم بود».


 

فصل چهارم:

مناقب و فضایل ام المومنین عائشهل

1-     مقدمه

2-     زهد

3-     عبادت

4-     سخاوت و بخشش

5-     پارسایی

6-     علم و دانش او:

دانش آموز پیامبر- عائشه آموزگار علماء بانوی مفسر، بانوی محدث، بانوی فقیه، آشنائی او با طب و انساب.

مشهورترین دانش آموزان مرد او:

عروه بن زبیر، قاسم بن محمدج مشهورترین دانش آموزان زن او:

عمره بنت عبدالرحمن، قاسم بن محمدج

مشهورترین دانش آموزان زن او:

عمره بنت عبدالرحمن، معاذه العدویه

7-   ادب:

مؤدب ادباء از زیبایی ادب او. از سخنان او. خاتمه.




[1]- مفهوم این گفته است که به سبب رسول خدا ج مردم مرا ثناء نگویند و در نفس امر احتمال دارد که من شایسته ثنای‌شان نباشم این قول بر سبیل تواضع و شکسته نفسی است. (فتح الباری: ۳/۲۰۴). و این سخن ام المؤمنین «لاتدفنی مهعم» با سخن دیگر ایشان زمانی که عمر از ایشان اجازه خواسته بود که در جوار پیامبر دفن شود، فرموده بود: «کنت اریده لنفسی» که دلالت داشت بر اینکه فقط جای دفن برای یک نفر باقی مانده است، ظاهرا تعارض دارد، و جمع میان این دو روایت بدین صورت است که قبل از دفن عمرس ایشان احساس می‌کردند که جای برای دفن یک نفر بیشتر باقی نمانده اما چون عمر دفن شد معلوم گشت که برای یک نفر دیگر نیز امکان دفن وجود دارد.  (فنح الباری: 3 / 205)   

عائشهل در عهد معاویهس

عائشهل در عهد معاویهس

ام المومنین عائشهل پس از واقعه جمل

سیده عائشهل پس از واقعه جمل بسیار متأثر گردید و به شکل خاصی نگران و ترسناک به نظر می‌رسید، او را نومیدی تلخی دست داده بود، از آن پس همه کوشش او صرف جلوگیری و حل اختلاف و گرفتاری امت شد. اما هر روز دردسر افزون گردید و از هم پاشیدگی وسعت یافت. او می‌دید که مسلمانان در مقابل چشمانش شلاق‌های این مصیبت را بر پیکر خود تحمل می‌کنند و خون‌های برخی از آنان روبروی او برزمین ریخته بود.

استاد افغانی راست گفته است آنجا که گفت:

صفحات تاریخ تائبان و نادمان را زیرورو کردم کسی را مثل عائشه نیافتم که بر کارش حسرت و افسوس بخورد و کسی را مثل او نیافتم که صادقانه توبه کند و کسی را در اخلاص همتای او نیافتم، او را پشیمانی و ندامت کشت چه بسا که آرزو می‌کرد کاش آفریده نشده بود و چه بسا که آرزو می‌کرد کاش سنگی یا کلوخی می‌بود و همواره می‌فرمود: کاش در منزل خود می‌نشستم و به بصره نمی‌‌رفتم اگر این کار را می‌کردم از اینکه خداوند به من ۱۰ فرزند مثل عبدالرحمن بن حارث بن هشام می‌داد بهتر بود.

همچنین استاد افغانی گوید: عائشهل می‌فرمود: ای کاش درختی بودم که تسبیح می‌گفتم و آنچه به عهده‌ام سپرده شده بود انجام می‌دادم کاش ۲۰ سال پیش از واقعه جمل مرده بودم و هرگاه که این آیه را تلاوت می‌فرمود: ﴿وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ. در خانه‌هایتان بمانید می‌گریست، به طوریکه چادرش از اشک خیس می‌گردید. (العائشه والسیاسة، به نقل از طبقات).

هربار که حوادث آن روز را به یاد می‌آورد، گریه می‌کرد. طبری از قول عبدالرحمن بن جندب آورده که از قول پدرش و پدرش از قول جدش روایت نموده که در روز جمل عمروبن اشرف زمام شتر عائشه را در دست داشت و هر کس به او نزدیک می‌شد او را با شمشیر می‌زد. در این موقع حارث بن زهیر ازدی روی آورد و او می‌گفت:

ای مادر ما! ای بهترین مادری که می‌شناسیم! آیا می‌بینی چقدر فرزندان شجاعت فریاد می‌زنند. آن دو با هم دو ضربه را رد و بدل کردند و هر دو را دیدم که با پاهایشان زمین را می‌کاوند تا که مردند.

روزی بر عائشهل وارد شدم پرسید شما کیستی؟

گفتم مردی از قبیله ازد هستم که در کوفه سکونت دارم.

فرمود: روز جمل حضور داشتی؟

گفتم: بر علیه شما. فرمود: آن مردی که می‌گفت: ای مادر ما! ای بهترین مادری که می‌شناسیم! او را می‌شناختی؟ گفتم: بلی او پسر عمویم بود.

عائشه گریست به طوریکه گمان کردم هرگز آرام نمی‌‌گیرد. (طبری: ۴/۵۲۰)

از آن پس سیده عائشهل در خانه‌اش مسکن گزید و مشغول عبادت شد و شب و روز را برای نماز و روزه تقسیم کرد و همواره باستغفار و صدقات و نشر علم و بیان سنت مشغول بود.

رابطه ام المومنین عائشهل با معاویهس

رابطه ام المومنینل با معاویهس همانند رابطه‌اش با خلفای راشدینy نبود و به رغم آن که معاویه با شدت می‌کوشید تا رابطه‌اش را با ام المومنین استحکام بخشد حوادثی پیش می‌آمد که موجب سستی و خراب شدن رابطه آن دو می‌گردید. از جمله است: کشته شدن برادرش محمد بن ابوبکر در سال ۳۸ در مصر.

محمد از طرف حضرت علیس والی مصر بود، دوستداران معاویهس به رهبری معاویه بن حدیج السکونی بر او شوریدند و معاویه با سپاهی گران به فرماندهی عمروبن العاص آنان را یاری داد، سپاه محمد شکست خورد و خود دست معاویه بن حدیج اسیر گردید. او هم او را کشت و در پوست الاغ انداخت و سپس آن را آتش زد، چون خبر قتل برادر ام المومنین به او رسید به شدت ناراحت گردید و پس از نمازها برایش دعا می‌کرد و بر علیه معاویه و عمرو نیز دعا می‌نمود.

سپس خانواده محمد به او پیوستند و قاسم بن محمد تحت سرپرستی او واقع شد. (طبری: ۵/۱۰۵)

لازم به ذکر است که قتل محمد بن ابی بکر به دست معاویه بن حدیج، ام المومنین را از تعریف و تمجید خدمات معاویه بن خدیج باز نداشت، آنگاه که به او خبر دادند این مرد با مردم رفتاری خوب و شایسته دارد چون عبدالرحمن بن شماسه بر او وارد گردید پرسید شما کیستی؟

گفت: مردی هستم از اهل مصر.

فرمود: صاحب شما با شما چگونه رفتار می‌کند ـ یعنی معاویه بن حدیج ـ.

گفت: از او بدی ندیده‌ام اگر شتر یکی از ما بمیرد به او شتر می‌دهد، اگر خدمتگزار کسی فوت کند او را خدمتگزار می‌بخشد، اگر کسی به نفقه نیاز دارد بر او انفاق می‌کند.

فرمود: اما آگاه باش که قتل برادرم محمد بن ابی بکر به دست او مرا باز نمی‌دارد که حدیثی را که از رسول خدا شنیده‌ام نگویم.

حضرت در این خانه‌ام می‌فرمود: «خدایا هرکس امری از امت من بدو سپرده می‌شود و بر مردم سخت می‌گیرد، خدایا بر او سخت بگیر و هر کس امری از امور امت من به او سپرده شود و به آنان مدارا می‌کند خدایا بر او مدارا فرما» (صحیح المسلم)

از جمله این حوادث جلوگیری مروان بن حکم ـ والی مدینه از جانب معاویه ـ از دفن حضرت حسن بن علیب در حجره شریفه، پس از صدور اجازه از جانب ام المومنینل است در این موقع نزدیک بود آشوبی بر پا گردد و اگر سعد بن ابی وقاص و ابوهریره و جابر و ابن عمر ش از حسین س درخواست نمی‌‌کردند که از آشوب جلوگیری کند حتماً آشوب بر پا می‌شد. حسین س نیز سخنان آنان را شنید و برادرش را در کنار قبر مادرش در بقیع دفن فرمود ـ ش ـ (البدایة والنهایة).

اجازه دادن حضرت عائشه به دفن حسن س در حجره‌اش دلیل رابطه نیک او با خاندان علی است. و این بر خلاف تصور افغانی است که گفته است: شاید آخرین تعبیر از موقف منفی او نسبت به علی بن ابی طالبس این باشد که او نسبت به فرزندانش حسن و حسین روی خوش نشان نمی‌داد و با اینکه آن دو از محارم او بودند در مقابل‌شان حجاب می‌گرفت. (عائشه والسیاسة).

افغانی این گفته را بر اساس نوشته ابن سعد مطرح ساخته که از ابن ابی سبره روایت شده است عائشه در مقابل حسن و حسین حجاب را رعایت می‌کرد و ابن عباس گفته است: ورود آن دو به خدمت عائشه شرعاً حلال و مجاز بوده است. (الطبقات: ۸/۷۳).

ولی ابن سعد از طریق سفیان بن عینیه از قول عمروبن دینار به روایت ابوجعفر آورده است که حسن و حسین بر همسران رسول خدا وارد نمی‌‌شدند و ابن عباس گفته است ورود آن دو از لحاظ شرعی اشکالی نداشت. (الطبقات ۸/۷۳)

شکی نیست که روایت دوم صحیح‌تر است، زیرا که سفیان بن عینیه در نزد محدثین از ابن ابی سبره معتبرتر است و در آن تصریح است بر اینکه حسن و حسین تنها فقط از ورود به خانه عائشهل خودداری نمی‌‌کرده‌اند بلکه به خانه هیچکدام از امهات المومنین رفت و آمد نداشته‌اند.

 از جمله موارد اختلاف با معاویهس آن است که بین او و مروان بن حکم در موقع تصمیم معاویه بر خلافت یزید و بیعت گرفتن برای او بروز کرد.

معاویه به مروان ـ عامل خود در حجاز ـ نوشت که این کار را عملی سازد، مروان بن حکم مردم را جمع کرد و به آنان سخنرانی نمود و موضوع بیعت با یزید را مطرح ساخت، عبدالرحمن بن ابوبکر فرمود: آیا روش هرقلی (شاهنشاهی و قیصری) را برای ما به ارمغان آورده‌اید؟ و برای فرزندان خود بیعت می‌گیرید و ولیعهد بر می‌گزینید؟

مروان گفت: او را بگیرید، اما او به حجره عائشهل رفت و نتوانستند او را دستگیر کنند.

مروان گفت: این همان کسی است که قرآن درباره‌اش فرموده است: ﴿وَٱلَّذِی قَالَ لِوَٰلِدَیۡهِ أُفّٖ لَّکُمَآ أَتَعِدَانِنِیٓ...﴾ [الأحقاف: 17]. «و آنکس که به پدر و مادرش گفت نسبت به شما دلتنگ شدم آیا مرا وعده می‌دهید که از (قبر) برانگیخته نشوم».

عائشهل از ورای حجاب فرمود: خداوند درباره ما در قرآن چیزی را نازل نفرموده مگر برائت مرا و در روایتی آمده که فرمود: دروغ گفتی به خدا این آیه درباره او نازل نشد اگر بخواهی نام ببرم این کار را می‌کنم ولی رسول خدا خاندان مروان را نفرین فرموده در حالی که مروان هنوز وجود نداشته است.

به صحیح البخاری و فتح الباری ۸/۴۴۳ مراجعه فرمایید، معاویه همواره در صدد جلب رضایت ام المومنین بود از این رو هدایای بزرگی برایش می‌فرستاد.

عروه گوید عائشهل حتی لباسش را نو نمی‌‌کرد تا که جامه‌اش را پینه نمی‌‌زد. آن را تعمیر نمی‌‌کرد، روزی از نزد معاویه مبلغ 80000 درهم برایش پول آوردند ولی همگی را انفاق نمود و شب حتی یک درهم در خانه‌اش نبود. خدمتگزارش به او گفت: چرا یک درهمی گوشت برای ما نخریدی؟

فرمود: اگر بیادم می‌آوردی، این کار را می‌کردم. (الترغیب والترهیب: ۴/۱۶۶).

معاویه به ام المومنین نامه می‌نویسد و از او درخواست نصیحت و راهنمایی می‌کند. در سنن ترمذی آمده که معاویه به ام المومنین نوشت که چیزی را برایم بنویس ولی زیاد بر من سخت مگیر. پس عائشه ل به معاویه نوشت: سلام بر تو اما بعد: از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود:  «هر کس رضای خدا را در خشم مردم بجوید خداوند مشکلات مردم را از او کفایت می‌کند و هر کس رضای مردم را با خشم خدا بجوید، خداوند او را به مردم می‌سپارد والسلام علیک».

و روایت بزار بدین گونه است: «هر کس ثنای مردم را به معاصی و نافرمانی خدا بجوید خداوند بر او خشم می‌گیرد و مردم بر او خشمگین می‌شوند» (مسند عائشه).

با این هم سیده عائشه از برخی از تصرفات و رفتارهای معاویه که تجاوز از حدود شرع بود اظهار تنفر نموده و شاید بزرگ‌ترین قضایایی که انتقاد شدید او را بر انگیخت قضیه قتل حجربن عدی و یارانش بود.

تابعی جلیل محمد بن سیرین این قضیه را خلاصه کرده است.

روزی زیاد ابن ابیه والی کوفه از جانب معاویه خطبه جمعه را می‌خواند خطبه را طولانی کرد و نماز بتاخیر افتاد. حجر بن عدی به او گفت: نماز است.

ولی او خطبه‌اش را ادامه داد، حجر دوباره گفت: نماز است ولی او باز هم به خطبه‌اش ادامه داد، چون حجر فوت نماز را نزدیک دید چنگی سنگ ریزه بر گرفت و مردم را به سوی نماز دعوت کرد، مردم برانگیخته شدند چون زیاد آن حالت را دید از منبر پائین آمد و به مردم نماز گذارد. چون از نماز فارغ گردید نامه‌ای به معاویه نوشت و بر علیه حجر بسیار سخن گفت. معاویه به او پاسخ داد. او را در غل و زنجیر نزد من بفرست. چون نامه معاویه رسید، قوم حجر خواستند از این کار جلوگیری کنند ولی او خود فرمود: نه بلکه من می‌شنوم به اطاعت می‌کنم آنگاه او را به زنجیر بستند و به نزد معاویه بردند. چون به او داخل گردید فرمود: السلام علیک یا امیر المومنین و رحمة الله وبرکاته.

معاویه به او گفت: امیرالمومنین اما به خدا سوگند نه با تو سخن می‌گویم و نه اجازه سخن گفتن به تو می‌دهم، او را بیرون کنید و گردنش را بزنید.  او را بیرون بردند. حجر فرمود: بگذارید دو رکعت نماز بگزارم، به او اجازه دادند او هم ۲ رکعت خفیف اداء کرد و سپس فرمود: اگر این وضعیت من نبود دوست داشتم که آن را طولانی کنم، اگر نمازهای گذشته مرا خیری ندهد در این ۲ رکعت مگر چه اندازه خیر برایم خواهد بود؟ سپس به اطرافیانش فرمود: پس از مرگ زنجیرها را از من باز نکنید و خونهایم را نشویید، زیرا که می‌خواهم همانطور که بقتل می‌رسم در قیامت با معاویه روبرو گردم. آنگاه او را پیش انداختند و گردنش را زدند هر گاه از محمد بن سیرین پرسیده می‌شد آیا شهید را غسل دهیم؟ حدیث حجر را بیان می‌فرمود. (طبری ۵/۲۵۶).

و نیز طبری از طریق ابی منحنف ـ لوط بن یحیی ـ روایت نموده که عائشه ل عبدالرحمن بن حارث بن هشام را برای نجات حجر نزد معاویه فرستاد، اما وقتی رسید که حجر به شهادت رسیده بود.

حضرت عائشه می‌فرمود: اگر می‌توانستیم چیزی را از امور تغییر دهیم، باید حتماً از قتل حجر جلوگیری می‌کردیم، اما به خدا سوگند آن طور که من می‌دانم حجر مردی مسلمان و وارسته بود که حج می‌گذارد و عمره بجای می‌آورد.

چون معاویهس به حج آمد بر عائشهل گذر کرد، از او اجازه ورود خواست به او اجازه داده شد، چون نشست ام المومنین از او پرسید: آیا ایمن هستی از اینکه تو را در مورد آنکه او را به قتل آورده‌ای بازخواست نمایم؟

منظور یادآوری قتل محمد بن ابی بکر بوده است، معاویه گفت: من به خانه امن داخل شده‌ام.

فرمود: ای معاویه: آیا از خدا در قتل حجر و یارانش نترسیدی؟ معاویه گفت: من آنان را نکشتم بلکه کسانی آنان را کشتند که بر علیه‌شان گواهی دادند. (طبری: ۵/۲۷۹)

در روایتی دیگر آمده که محمد ج بن سیرین فرمود: عائشه به معاویه فرمود: ای معاویه: در موقع قتل حجر بردباری تو کجا بود؟

گفت: ای ام المومنین کسی در حضورم نبود که مرا ارشاد کند.

ابن سیرین گوید: خبر به ما رسید که چون مرگ معاویه رسید فریادش در گلویش گیر کرده بود و می‌گفت: روز مؤاخذه من به خاطر قتل تو ای حجر روزی طولانی است.