شوهر نمونه... مهربانترین و والاترین انسان
پیامبر اکرم ج خود أسوه و نمونۀ یک شوهر مهربان و با شفقت در محیط خانه بود که لمحهای از این شفقت و مهربانی بیمثال را میتوان از لابلای برخی از روایاتی که مادر مؤمنان عائشه برایمان نقل کردهاند مشاهده کرد از آن جمله است:
1- در صفات پیشین خواندیم که چگونه پیامبر اکرم ج با همسر کم سن و سالش که هنوز علاقه به بازی و سرگرمی داشت، رفتار میکرد و به هم بازیها و دوستانش اجازه میداد که با او سرگرم بازی شوند و هنگامی که صحابه در مسجد برنامههای رزمی و ورزشی خود را به نمایش میگذاشتند بدو اجازه میداد که از پشت شانۀ مبارکش آنها را تماشا کند. عائشهل خود این صحنه را چنین به تصویر میکشد: روز عید بود چند نفر مرد سیاه پوست با نیزه و سپر، جوانمردی و دلیری خویش را به نمایش گذاشته بودند. درست یادم نیست که آیا من از پیامبر اکرم ج خواهش کردم و یا خود ایشان به من پیشنهاد کرد که بروم از پشت سرشان بازی و نبرد آنها را تماشا کنم.
من نیز سرم را در پشت شانه مبارکش نهاده تماشا میکردم و ایشان جوانان را تشویق میکردند که: ای بنی ارفده ادامه دهید و چون خسته شدم پیامبر ج فرمودند اگر خسته شدهای برو استراحت کن[1].
2- پیامبر اکرم ج با خانوادۀشان بسیار مهربان بوده با آنها بازی و شوخی میکردند و خوش میگفتند و خوش میخندیدند.
عائشهل روایت است که: روزی غذایی درست کرده خدمت آن حضرت ج تقدیم داشتم، سوده همسر دیگر پیامبر ج بین من و ایشان نشسته بود، به سوده گفتم: از این غذا میل کن، او امتناع کرد، باز هم تعارف کردم به شوخی گفتم: یا میخوری یا به صورتت میمالم! او باز هم از خوردن سرباز زد، منهم دستم را داخل غذا برده به صورتش مالیدم، پیامبر خدا ج از این شوخی ما خندید و به سوده اشاره کرده گفت: تو هم غذا به صورتش بمال. و او هم از فرصت استفاده کرده صورتم را پر غذا کرد و پیامبر اکرم ج همچنان میخندید که صدای عمر از همان نزدیکیها شنیده شد که داد میزد: عبدالله، عبدالله کجائی؟ ای عبدالله...
پیامبر ج نیز بگمان اینکه عمر س به خانه ما میآیند به ما فرمود که بروید صورتهایتان را بشوئید.
عائشهل میگوید: از آنروز به بعد من همیشه احترام و هیبت خاصی برای عمر قائل بودم چرا که دیدیم پیامبر اکرم ج به ایشان اهتمام و احترام خاصی داشتند[2].
3- از نمونههای دیگر مهربانی حضرت پیامبر اکرم ج به خانوادهاش میتوان از همکاری ایشان با همسرانشان در کارهای خانه نام برد.
اسود بن یزید از مادر مؤمنان عائشهل پرسید که پیامبر خدا ج در خانه چه کار میکنند؟ وی گفت: به کارهای خانه مشغولند و چون صدای اذان را میشنوند به مسجد میروند.
4- چه بسا که پیامبر اکرم ج با همسرانش مینشست و به حرفهای آنها گوش فرا میداد، کتابهای حدیث، بسیاری از این نشستهای جالب و شوقانگیز را برای ما به رشتۀ تحریر درآورده است. از جمله روایتی زیبا و دلنشین از عائشه ل است که برای پیامبر خدا داستان أم زرع را تعریف میکردند ـ أم زرع در این داستان زیبا و دلنشین زنی است که در جمعی از دوستانش از خوبیهای شوهرش که او را طلاق داده یاد میکند و او را مورد تعریف و تمجید قرار میدهد ـ پیامبر اکرم ج نیز پس از شنیدن این قصۀ زیبا، رابطۀ علاقه و محبت خویش با مادر مؤمنان را به دوستی و عشق أم زرع و شوهرش تشبیه کردند: «من و تو مثل أبو زرع و أم زرع میباشیم، جز اینکه شوهر أم زرع او را طلاق داد[3] و من هرگز تو را طلاق نمیدهم».
5- پیامبر اکرم ج با زنانشان بسیار عطوفت و مهربان بودند و همیشه مراعات حالشان مینمودند و هرگز بر آنها سخت نمیگرفتند، أم المؤمنین عائشه در این باره میفرمایند: «رسول اکرم ج هرگز دست مبارکشان را برای زدن کسی بلند نکردند و هرگز زنی و یا خدمتکاری را نیازردند و دستشان تنها در راه جهاد برای زدن بلند میشد»[4]. گذشته از این اگر چنانچه یکی از همسرانش در حق ایشان کوتاهی میکردند و یا بر ایشان خشم میگرفت، آن حضرت در پی رضایت او برآمده سعی میکردند او را راضی و خشنود سازند.
امام ذهبی در کتاب با ارزش شان النبلا ـ زندگینامۀ رادمردان ـ از نعمان بن بشیر چنین آورده است: روزی ابوبکر صدیق بر در خانه پیامبر اکرم ج حاضر شده اجازۀ دخول میخواستند که ملاحظه فرمودند صدای عائشه بر آن حضرت بلند است، ابوبکر نیز عصبانی شد و با صدای بلند بر عائشه داد زد که: ای دخترک فلانه! صدایت را بر رسول خدا بلند میکنی، و خواست که او را تأدیب کند، پیامبر اکرم ج جلو آمده ابوبکر را از زدنش باز داشت، ابوبکر نیز که طاقت دیدن چنین حادثهای را نداشت از خانه خارج شد، آنگاه آنحضرت سعی کرد که بار دیگر عائشه را راضی سازد و به او میگفت: دیدی که نگذاشتم تو را بزند... لحظه ای بعد دوباره ابوبکر بازگشت که صدای خنده رسول خدا ج و عائشه را از پشت در شنید، آنگاه اجازه خواسته فرمود: آیا نمیخواهید مرا در صلح و شادیتان شریک کنید همانطور که در دعوایتان شریکم نمودید[5].
6- ایشان درمیان همسرانشان کمال مساوات و عدالت را پیشۀ خویش ساخته بودند و هیچ یک از همسرانشان را بر دیگری برتری نمیدادند و حتی هنگامی که رهسپار سفری میشدند در بین ایشان قرعه کشی میکردند و هر که قرعه بنامش میافتاد در سفر میتوانست همراه پیامبر اکرم ج باشد و در مناجاتشان میفرمودند که: بارالها، اینست نهایت توان عدل و مساوات من در آنچه قدرت تصرف در آن دارم، خدایا در آنچه از قدرت و توانم بیرون است ـ یعنی محبت و عشق و علاقۀ قلبی ـ مرا باز خواست مکن.
این رفتار و کردار خانوادگی آنحضرت سرمشق و الگویی است برای همه مسلمانان چه که اخلاق رسول اکرم ج ترجمۀ گویایی است از آیات پر نور قرآن مجید و خداوند متعال ایشان را الگو و نمونهای قرار داد تا مؤمنان قدم بر جای پاهای ایشان نهاده پیش روند و هرگاه همسری در حق خانوادۀ خویش کوتاهی مینمود همیشه بدین الگوی صلاح و رستگاری گوش زد میشد که بنگر زندگی رسول اکرم را و سعی کن که در مقابل همسرت چون ایشان باشی!.
قصۀ عمر بن خطابس با همسرش چهره از این مدارا و لطف پیامبر اکرم ج میگشاید که چگونه عمر از آن همه شدت و سخت منشی خویش کوتاه آمده و راه و روش خویش در مقابل زن را تغییر دادند و خود را بر اطاعت از رویۀ آن حضرت ج ملزم شمردند.
ایشان چنین میگویند: «قبل از اسلام زن فاقد همۀ ارزشهای انسانی بود و هیچ اهمیتی در جامعه نداشت تا اینکه اسلام او را سوار بر بالهای محبت خویش به بالا سوق داده جایگاه بسی والایی را برایش رقم زد.
روزی در قضیهای رأیگیری میکردم که زنم خواست إظهار رأی کند که اگر چنین و چنان کنی... من نیز در سخنش پریده گفتم: به تو هیچ ربطی ندارد، من که در کارهایم با زنان مشورت نمیکنم!.
همسرم با تعجب گفت: امر تو بسیار عجیب است! چطور تو برای زن هیچ ارزشی قائل نیستی و حتی مشورت با او را عیب میشمری در حالی که رسول اکرم ج به دخترت ام المؤمنین حفصهل آنچنان اهتمام میدهد و همیشه با او مشورت میکند و کارهایش را با او درمیان میگذارد! تا جائی که ام المؤمنین حفصهل به خودش اجازه میدهد که در بسیاری از کارهای رسول اکرم ج دخالت کند، خودم روزی دیدم که پیامبر اکرم ج تمام روز را بخاطر آنها ناراحت و خشمگین بود و من که طاقت ناراحتی آنحضرت را نداشتم به حفصه گفتم: دخترم شما چطور بخودتان اجازه میدهید که در کارهای پیامبر اکرم ج دخالت کنید و او را اینچنین ناراحت کنید.
حفصه گفتند که: به خدا قسم ما همیشه با پیامبر اکرم ج در کارهایش بحث و بررسی میکنیم و در تصمیمگیریشان با ایشان شریک میشویم، من هم گفتم: پس دخترم از خشم و ناراحتی پیامبر اکرم ج برحذر باش که آتش دوزخ بسیار هولناک و وحشتناک است.
عمرس از شنیدن این حکایت بسی بشگفت آمد و از اینکه زن تا این مرحله جای پایش باز شده بسیار تعجب کرده خواست در این مورد بیشتر تحقیق کند از اینرو پیش ام المؤمنین أم سلمهل که با ایشان رابطه خویشاوندی داشت، رفت و با او در این مورد بیشتر موضوع را باز کرد.
او گفت: عمر! کارهای تو بسیار عجیب است میخواهی در هر کاری دخالت کنی و از هر چیزی سردرآوری، تا جایی که میخواهی در بین رسول اکرم ج و زنانش نیز دخالت کنی!.
سخنهای أم سلمهل روحیهام را سخت درهم شکست و مرا وادار ساخت که در این مورد سخت به فکر و اندیشه فرو روم»[6].
اسلام زنی را که در زیر شلاقها و تازیانهای ظلم و ستم و در بدترین موقعیت اجتماعی بسر میبرد و در مصاف با انسان که (مرد) بود هیچ ارزشی نداشت را از این باتلاق نیستی به صحنه زندگی و فعالیت اجتماعی سوق داد و زن را به عنوان انسان و بعنوان مادر و همسر به جامعه معرفی کرد. زن در سایه مکتب اسلام بدان مکانت و متانتی دست یافت که در زیر پرچم هیچ مکتب و اندیشهای نمیتوانست بدان دست یابد. پیامبر اکرم ج بعنوان عَلَم بردار و رهبریت دیانتِ توحید اهتمام بسیار شایانی را برای زن قائل بود و همیشه و همواره در تمامی مراحل زندگی او را بعنوان اهرمی اساسی برای حرکت و پیشرفت معرفی میکرد.
رسول اکرم ج در روایات بسیاری بر تربیت و پرورش زن تأکید دارد، از اینروست که رسول اکرم ج میفرمایند: «هر آنکس که 2یا 3 دختر و یا 2یا 3 خواهر را پرورده و تحویل جامعه دهد، چون از این دیار رخت بربندد من و او همچون دو انگشت دست در کنار هم خواهیم بود ـ و به انگشت سبابه و میانۀشان اشاره فرمودند ـ و در مورد زن که شریک زندگی و همسر و بانوی خانه است چنین میفرمایند: «بهترین شما آن کس است که برای همسر و خانوادهاش بهترین باشد و من برای همسر و خانواده ام بهترین و خیرخواهترین شمایانم»[1].
و همچنین میفرمایند که: «مؤمنترین شما آن کسی است که برای خانواده و همسرش خوش رفتارترین و مهربانترینها باشد».
بالاترین و والاترین مقام زن مادر بودنش است که رسول اکرم ج این مرتبه بلند را از جهاد در راه خدا برتر میشمرد و از کسی که برای جهاد و نبرد اعلام آمادگی میکرد میپرسید: «آیا مادر داری؟ و اگر جواب مثبت میبود بدو میگفت: برو به مادرت خدمت کن که بهشت در زیر پای مادران است»[2].
آنچه گذشت تصویری بود زنده از قصر باشکوه شاهبانوی اسلام عائشه صدیقهل، در اینچنین خانهای که رنگ و بوی زهد و پارسایی بر دیوارهایش نقش بسته، چه سفرههایی چیده میشد؟ و چه غذاهایی نوش جان میگشت؟
این سؤال را عائشهل خود در جواب خواهرزادهاش عروه از خورد و خوراک مادران مؤمنان چنین پاسخ میدهد: «خاله جان! خیلی وقتها بود که یک ماه تمام میگذشت و در هیچ یک از خانههای پیامبر ج آتش افروخته نمیشد. عروه با تعجب پرسید: پس خاله! چطور زندگی میکردید؟ خوراکتان چه بود؟ ایشان گفتند: آب و خرما، البته همسایهای از انصار داشتیم که دام پرور بود و گاهی از شیر گوسفندانش به پیامبر ج هدیه میکرد، ما هم از آن شیر استفاده میکردیم»[1].
عائشه در جواب کسی که پرسید: آیا پیامبر اکرم ج از خریدن گوشت قربانی بیش از سه روز نهی فرمودهاند؟ جواب داد: آنحضرت فقط در سالی که قحط سالی بود، چنین امری فرمودند تا ثروتمندان به بینوایان غذا دهند، ما خودمان از پاچۀ گوسفندی که بر آن 15 روز گذشته بود، تغذیه میکردیم کسی با تعجب پرسید؛ آخر چرا؟ عائشه لبخندی زد و گفت:
«اهل بیت رسول الله ج تا روزی که ایشان به رحمت الهی پیوستند، هیچگاه سه روز تمام از نان گندم سیر نشدند»[2].
پس از اینکه رسول خدا به دیدار پروردگارش شتافت سری به خانۀ آن حضرت بزنیم تا ببینیم چه بر جای گذاشته، عائشه چنین میگوید: «آنروزی که رسول خدا ج از جهان فانی رخت بربستند در خانهام جز مقداری جو که در تاقچه بود هیچ چیز دیگری که قابل خوردن باشد وجود نداشت، که تا روزهای بسیاری ـ تا وقتی که جو تمام شد ـ غذایم همین جوها بود»[3].
أنس خدمتگزار پیامبر اکرم ج خوراک آنحضرت را چنین وصف میکند: «آنحضرت زره خویش را در مقابل 20 پیمانه گندم برای خانوادهاش نزد مردی یهودی به گرو گذاشته بودند، آن روز من نانی از جو با اندکی روغن باز شده که طعمش تغییر کرده بود بردم» روزی از آنحضرت شنیدم که «هرگز بر یک پیمانه خرما و یا حبوبات شبی در خانه محمد ج نگذشته» این در حالی بود که آنحضرت 9 همسر و خانواده داشتند[4].
این سختیهای زندگی و کمبودها موجب شد که مادران مؤمنان به تنگ آیند و از آنحضرت درخواست کنند که به مخارجشان بیفزایند، آنحضرت از این درخواست بسیار ناراحت و خشمگین شده از آنها دوری جسته در خانهای که در بالا قرار داشت سکونت اختیار کرد، تا اینکه فرمان الهی برای آنحضرت نازل شد که همسرانش را در انتخابشان مختار سازند:
1- یا از ایشان جدایی برگزینند و به جایی روند که امکانات مادی دنیایی و ارزشها و احترامات اجتماعی بیشتری بدست آورند.
2- و یا اینکه بر همین زهد و پارسایی و تنگدستی صبر کنند و از خداوند متعال اجر و پاداش بی دریغ دریافت دارند.
مادران مؤمنان، آنانکه قدم بقدم و دوش به دوش پیامبر اکرم ج بار سنگین امانت آسمان را حمل میکردند، خداوند و رسولش و أجر و پاداش جهان آفرین در روز رستاخیز را برگزیدند و شرف در کنار آنحضرت بودن را بر همه دنیا ترجیح دادند این بود که خداوند نیز درهای دنیا و آخرت را برویشان گشود.
عائشه میگوید که پیامبر ج پیشنهاد انتخاب یکی از دو راه بالا را از او شروع کرده به ایشان فرمودند: «امری را برایت مطرح میسازم که نمیخواهم در جواب دادنم شتاب کنی، با پدر و مادرت مشوره کن سپس جوابم ده». عائشه بخوبی میدانست که پدر و مادرش مثل خود او هرگز جدایی او را از پیامبر را نخواهند پذیرفت.
پس از آن آنحضرت ج این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیۡنَ أُمَتِّعۡکُنَّ وَأُسَرِّحۡکُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا ٢٨ وَإِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنکُنَّ أَجۡرًا عَظِیمٗا ٢٩﴾ [الأحزاب: 28-29]. «ای پیامبر، به همسرانت بگو؛ اگر چنانچه دنیا و زرق و برق آن را برای خود میخواهید بیائید تا شما را به بهترین وجه آزاد و رها گردانم تا آنچنانکه میخواهید از آن بهره گیرید. و اگر خداوند و پیامبر او و أجر و پاداش آخرت را آرزو دارید، پس بدانید که خداوند برای پاکان و نیکوکاران شما اجر و پاداش بسیار بزرگی آماده ساخته است».
عائشه به آنحضرت پاسخ دادند: «در چه موردی با پدر و مادرم مشورت کنم؟!! من خدا و رسولش و اجر و پاداش آخرتش را میخواهم». بعد از آن سایر همسران پیامبر ج نیز چنین پاسخی را به ایشان عرض داشتند[5].
باوجود آنهمه مشکلات و تنگدستیها، رنج و مشقتها، صبر و تحملها، چشمان عائشه یار و غم خوار رسول خدا ج همیشه در یاد آنحضرت جویبار اشک روان بود و از اینکه از نعمت در کنار آنحضرت بودن محروم شده بود تأسف میخورد و آرزو داشت که ای کاش با آن حضرت و در کنارش بسوی بهشتهای برین پر میگشود، و چون غذایی خوشمزه مییافت تا با آن شکمش را سیر کند، بلافاصه اشک در چشمانش حلقه میزد چه که بیاد میآورد آن روزها را به روزهایی که خاندان رسالت هرگز و هرگز شکم سیر با بالین ننهادند، تا اینکه رسول خدا به دیدار پروردگارش و بسوی رحمت او شتافت[6].
فصل دوم:
در خانۀ پیامبر
1- پیشگفتار
2- بهترین شوهر و مهربانترین انسان
3- عائشه همسر گرامی پیامبر
4- عائشه همسر نمونه پیامبر
5- محنت بزرگ در قصه اتهام دروغ
6- مادرهای مؤمنین
7- عائشه زن غیرتمند پیامبر
8- عائشه زن جهادگر
9- عائشه و دفاع او از زن
10- وداع با دوست
عائشه تخت بزرگترین پادشاه دنیا و عزیزترین انسان در پیش خداوند را چنین به تصویر میکشند: «تخت خواب رسول خدا ج از پوست بود که داخلش با لیف درخت خرما پر شده بود»[1].
وقتی پیامبر اکرم ج تشریف فرما شد و آن را دید، با تعجب پرسید: عائشه! این چیست؟ گفتم: تشکی است که یکی از زنان انصار که به خانه ما آمده بود و لحاف شما را دید، برایمان فرستاد. ایشان فرمود: تشک را به صاحبش بازگردان، به خدا سوگند اگر من بخواهم خداوند کوههایی از طلا و جواهرات بمن ارزانی میدارد»[2].
در آن روزهای اول زندگی پیامبر خدا ج جز یک بستر هیچ نداشتند، حتی وقتی از عائشه جویا شدند که: آیا پیامبر خدا ج وقتی شما در عادت ماهانهتان بودید با شما بر یک بستر میخوابیدند، ایشان گفت، آری، در آن روزها ما یک بستر بیشتر نداشتیم، اما بعدها که خداوند رختخواب دیگری بما عطا فرمود، رسول خدا در عادت ماهانهام از من کناره میگرفتند[3].
از حدیث آتیه چنین برمیآید که گاهی نیز رختخواب آن حضرت بر روی حصیری فرش میشد.
چون از عائشه پرسیدند که آیا گذشتن سگ و یا الاغ و یا زن از جلوی نماز باعث باطل شدن نماز میشود؟ فرمود: شما ما زنان را به سگها و الاغهایتان تشبیه میکنید! به خدا قسم چه بسا پیامبر اکرم ج نماز میخواند در حالیکه من روی حصیری جلویشان ـ بین ایشان و قبله ـ دراز کشیده بودم و اگر کاری برایم پیش میآمد نمیخواستم که باعث رنجش آن حضرت شوم و از جلویشان بگذرم، از اینرو از کنار پای آن حضرت کنار میخزیدم تا کارم را انجام دهم[4].
ـ بعدها فرصتی دست داد که عائشهل به اتاق این ابر مرد تاریخ چند متکا نیز بیفزاید ـ پارچهای داشتم که عکسهایی روی آن نقش بسته بود آن را روی تاقچهای که در قبلۀ نماز پیامبر ج بود آویزان کردم، آن حضرت چون پارچه را در نماز جلوی خویش یافتند فرمودند: «عائشه! این پارچه را از جلویم بگیر» من هم آن را گرفته با آن چند متکا درست کردم[5].
از این حدیث و روایات مشابه آن که در کتابهای حدیث آمده چنین بر میآید که عائشهل ذوق و علاقۀ خاصی به تزئین و زیبایی اتاقش داشت، از آنجمله آمده است: پردهای داشتیم که بر آن عکسهای پرندههایی طراحی شده بود، و چون کسی به اتاق وارد میشد آن را میدید، آنحضرت به من فرمود: «این پرده را از جلویم جمع کن، چون هر وقت وارد اتاق میشوم، با دیدن آن دنیا بیادم میآید»، و در روایتی دیگر اضافه میکند: «کسانیکه این عکسها را طراحی کردهاند مورد عذاب خداوند واقع میشوند، به آنها گفته میشود: آنچه را که آفریدهاید زنده کنید، فرشتگان رحمت الهی به خانهای که در آن عکس باشد وارد نمیشوند».
«خداوند ما را دستور نداده که سنگ و گل را نیز لباس بپوشانیم»[6].
در خانۀ تازه عروس پیامبر اکرم ج چراغی نبود که سینه سیاه تاریکی را درهم شکند: «جلوی پیامبر ج میخوابیدم و پاهایم در قبله آنحضرت قرار میگرفت، ایشان چون به سجده میرفتند با دست مبارکشان به پاهایم میزدند من پاهایم را جمع میکردم، و چون دوباره به قیام میایستادند دوباره پاهایم را دراز میکردم، البته در آن روزها خانهها چراغ نداشت»[7].
شاید از خود بپرسیم که چرا چراغ روشن نمیکردند، عائشه جواب میدهد، اگر ما روغنی برای شعلهور ساختن و بر افروختن چراغ میداشتیم از آن تغذیه میکردیم[8]. در آن زمان که نفت وجود نداشت مردم چراغها را با پیه و چربی میافروختند، که منظور ایشان از روغن همان چربی است.
این همان اتاقی بود که بانوی بزگ اسلام، و زن دانشمند و فارغ التحصیل دانشگاه نبوت نزدیک به پنجاه سال در آن زندگی بسر برد، و در طی این مدت طولانی به امکانات رفاهی اتاق هیچ اضافه نشد و تنها تغییری که بعدها در اتاق پدید آمد این بود که پیکر مطهر رسول خدا ج و دو یار باوفایش ابوبکر صدیق و عمر فاروقب در زیر سقف آن اتاق به انتظار روز رستاخیز آرام خوابیدند.
[1]- به روایت مسلم. این روایت از زهد و پارسائی رسول اکرم پرده بر میکشد که رختخوابش از لیف درختان خرما و از پوست بوده نه از پشم و ابریشم. و اگر دست سخاوتمند روزگار بدو رختخواب نرم و شاهانهای تقدیم میداشت، بدون شک رسول اکرم نمیپذیرفت. بیهقی از عائشهل روایت میکند که: «روزی یکی از زنان انصار به خانۀ ما آمد، و با دیدن رختخواب رسول اکرم که لحافی خشن و سخت بود متأثر شده و به خانهاش بازگشت و تشکی از پشم را برای ما هدیه فرستاد».
[2]- حیاة الصحابة.
[3]- امام احمد..
[4]- به روایت بخاری و مسلم.
[5]- مسلم و نسائی.
[6]- به روایت بخاری و مسلم.
[7]- به روایت بخاری.
[8]- به احمد و طبرانی مراجعه شود.
مهریه یکی از حقوق زنان است که اسلام مرد را بر ادای آن پایبند داشته تا بعنوان یک واجب آنرا به همسرش تقدیم دارد. خداوند متعال در آیه 4 سورۀ نساء میفرمایند: ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗ﴾ [النساء: 4] «با کمال مهر و عطوفت و شادی مهریه زنان را به ایشان تقدیم دارید».
رسول خدا ج معادل 500 درهم را به عنوان مهریه به همسر گرانقدرشان حضرت عائشه ل تقدیم داشتند.
عائشه خود در جواب سؤال ابوسلمه بن عبدالرحمن که از مهریۀ آن حضرت به همسرانش میپرسید چنین میگویند: مهریهای که رسول خدا ج برای هریک از همسرانشان تقدیم داشتند چیزی معادل 12 أوقیه و یک نش بود. سپس پرسیدند: آیا میدانی نش چیست؟ گفتم: خیر نمیدانم ایشان فرمودند: نش معادل نصف اوقیه است، یعنی مهریه هر زن پیامبر 5/12 أوقیه بود که معادل 500 درهم است. این هم مهریهای است که پیامبر برای همسرانش تعیین کرده بود.
پیامبر اکرم ج حضرت عائشه را در همان اتاقی که هنگام بناء مسجد پس از تشریف آوردنشان به این شهر، به خود اختصاص داده بودند جای داد. که این اتاق همچون سایرحجرههای آن حضرت در کنار مسجد واقع بود.
مسجد پیامبر ج از طرف شرق و شمال و جلویش به 9 اتاق چوبی ختم میشد که پردههایی بافته شده از موی حیوانات بر درهایشان دیده میشد و از جهت مغرب فضای بازی بود و هیچ اتاقی دیده نمیشد. درب هر یکی از اتاقکها به راهروئی باز میشد که به مسجد منتهی میگشت، یکی از این اتاقها که درش از چوب سروِ کوهی بود به عائشه تعلق داشت[1]. حضرت حسن در مورد خانههای پیامبر اکرم ج میفرمایند: «در روزهای خلافت عثمان بود که من به خانههای همسران پیامبر ج میرفتم تا سقفهایشان را با دست تعمیر کنم»[2].
در زمان حکومت ولید بن عبدالملک بود که دستور داده شد بخاطر تنگی مسجد اتاقهای همسران پیامبر ج نیز شامل محدوده مسجد گردد. سعید بن مسیب که یکی از بزرگترین تابعیها است فرمودند: «ای کاش خانههای پیامبر اکرم ج را بحال خود باقی میگذاشتند و از بین نمیبردند تا مردم در ساختمان سازی افراط نکنند و با چشمان خود میدیدند آنکس که خداوند متعال کلید گنجهای جهان را در اختیارش نهاده بود، چگونه ساده و بدون آلایش میزیست و این اتاقهای ساده الگویی میشد برای آنان که دریابند خداوند چه زندگی ساده و بیزرق و برقی را برای پیامبرش برگزیده بود»[3].
عمران بن أبی أنس حجرۀ شریفه را چنین وصف میکند: چهار تا از این اتاقها از سنگ و شاخهای خرما ساخته شده بود در حالی که پنج اتاق دیگر تنها از چوبها و شاخههای درختان خرما بنا شده بود که در آنها از سنگ هیچ استفاده نشده بود و در دروازههای هر خانه پردهای از مو به طول و عرض (سه در یک) 3/1 ذراع آویزان بود. که بعدها تمامی این اتاقها بجز اتاق عائشه که آرامگاه پیامبر اکرم ج و دو یار بزرگوارشان ابوبکر و عمر -رضی الله تعالی عنهما- است، ضمیمه مسجد شدند. حجره عائشه هنوز هم در زیر قبۀ خضراء (سبز) قرار دارد و سبب آرامش روح و روان مؤمنانی که از چهار سوی جهان بسویش میشتابند، میباشد.
این اتاقک بیآلایش و ساده به ـ مهبط وحی ـ و خانۀ صدای آسمان مشهور است چرا که بسیار اتفاق افتاده که در آن وحی به پیامبر اکرم ج نازل میشده است. این حجره چسپیده به مسجد بوده طوری که دروازهاش داخل مسجد باز میشده وحتی پیامبر ج در چند قدمی آن در مسجد به اعتکاف مینشستند و در برخی اوقات سر مبارکشان را از پنجرۀ آن داخل خانه میبردند تا حضرت عائشه سر آن بزرگوار را شستشو دهند. عائشه خود این حکایت را چنین بیان میدارد: «پیامبر اکرم ج بعضی وقتها که در مسجد معتکف بود، سرش را داخل اتاقم که در کنار مسجد بود میآورد تا من آن را شستشو دهم، البته چه بسا اتفاق میفتاد که من در عادت ماهانهام میبودم و سرمبارکشان را میشستم» و در روایتی دیگر اضافه میکنند که سرشان را شسته تمیز میکردم و شانه میزدم[4].