اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

حدیث ام زرع

حدیث ام زرع

بخاری گوید: سلیمان بن عبدالرحمن و علی بن حجر به ما گفته‌اند: عیسی بن یونس به ما گفته است، هشام بن عروه از عبدالله بن عروه از عروه از عایشه روایت کرده است که او گفت:

یازده زن نشستند و با یکدیگر، عهد و پیمان بستند که هیچ چیز از احوال شوهران‌شان را کتمان نکنند.

«قَالَتِ الأُولَى: زَوْجِی لَحْمُ جَمَلٍ غَثٍّ، عَلَى رَأْسِ جَبَلٍ: لاَ سَهْلٍ فَیُرْتَقَى وَلاَ سَمِینٍ فَیُنْتَقَلُ، قَالَتِ الثَّانِیَةُ: زَوْجِی لاَ أَبُثُّ خَبَرَهُ، إِنِّی أَخَافُ أَنْ لاَ أَذَرَهُ، إِنْ أَذْکُرْهُ أَذْکُرْ عُجَرَهُ وَبُجَرَهُ، قَالَتِ الثَّالِثَةُ: زَوْجِیَ العَشَنَّقُ، إِنْ أَنْطِقْ أُطَلَّقْ وَإِنْ أَسْکُتْ أُعَلَّقْ، قَالَتِ الرَّابِعَةُ: زَوْجِی کَلَیْلِ تِهَامَةَ، لاَ حَرٌّ وَلاَ قُرٌّ، وَلاَ مَخَافَةَ وَلاَ سَآمَةَ، قَالَتِ الخَامِسَةُ: زَوْجِی إِنْ دَخَلَ فَهِدَ، وَإِنْ خَرَجَ أَسِدَ، وَلاَ یَسْأَلُ عَمَّا عَهِدَ، قَالَتِ السَّادِسَةُ: زَوْجِی إِنْ أَکَلَ لَفَّ، وَإِنْ شَرِبَ اشْتَفَّ، وَإِنِ اضْطَجَعَ التَفَّ، وَلاَ یُولِجُ الکَفَّ لِیَعْلَمَ البَثَّ. قَالَتِ السَّابِعَةُ: زَوْجِی غَیَایَاءُ - أَوْ عَیَایَاءُ - طَبَاقَاءُ، کُلُّ دَاءٍ لَهُ دَاءٌ، شَجَّکِ أَوْ فَلَّکِ أَوْ جَمَعَ کُلًّا لَکِ، قَالَتِ الثَّامِنَةُ: زَوْجِی المَسُّ مَسُّ أَرْنَبٍ، وَالرِّیحُ رِیحُ زَرْنَبٍ، قَالَتِ التَّاسِعَةُ: زَوْجِی رَفِیعُ العِمَادِ، طَوِیلُ النِّجَادِ، عَظِیمُ الرَّمَادِ، قَرِیبُ البَیْتِ مِنَ النَّادِ، قَالَتِ العَاشِرَةُ: زَوْجِی مَالِکٌ وَمَا مَالِکٌ، مَالِکٌ خَیْرٌ مِنْ ذَلِکِ، لَهُ إِبِلٌ کَثِیرَاتُ المَبَارِکِ، قَلِیلاَتُ المَسَارِحِ، وَإِذَا سَمِعْنَ صَوْتَ المِزْهَرِ، أَیْقَنَّ أَنَّهُنَّ هَوَالِکُ، قَالَتِ الحَادِیَةَ عَشْرَةَ: زَوْجِی أَبُو زَرْعٍ، وَمَا أَبُو زَرْعٍ، أَنَاسَ مِنْ حُلِیٍّ أُذُنَیَّ، وَمَلَأَ مِنْ شَحْمٍ عَضُدَیَّ، وَبَجَّحَنِی فَبَجِحَتْ إِلَیَّ نَفْسِی، وَجَدَنِی فِی أَهْلِ غُنَیْمَةٍ بِشِقٍّ، فَجَعَلَنِی فِی أَهْلِ صَهِیلٍ وَأَطِیطٍ، وَدَائِسٍ وَمُنَقٍّ، فَعِنْدَهُ أَقُولُ فَلاَ أُقَبَّحُ، وَأَرْقُدُ فَأَتَصَبَّحُ، وَأَشْرَبُ فَأَتَقَنَّحُ، أُمُّ أَبِی زَرْعٍ، فَمَا أُمُّ أَبِی زَرْعٍ، عُکُومُهَا رَدَاحٌ، وَبَیْتُهَا فَسَاحٌ، ابْنُ أَبِی زَرْعٍ، فَمَا ابْنُ أَبِی زَرْعٍ، مَضْجَعُهُ کَمَسَلِّ شَطْبَةٍ، وَیُشْبِعُهُ ذِرَاعُ الجَفْرَةِ، بِنْتُ أَبِی زَرْعٍ، فَمَا بِنْتُ أَبِی زَرْعٍ، طَوْعُ أَبِیهَا، وَطَوْعُ أُمِّهَا، وَمِلْءُ کِسَائِهَا، وَغَیْظُ جَارَتِهَا، جَارِیَةُ أَبِی زَرْعٍ، فَمَا جَارِیَةُ أَبِی زَرْعٍ، لاَ تَبُثُّ حَدِیثَنَا تَبْثِیثًا، وَلاَ تُنَقِّثُ مِیرَتَنَا تَنْقِیثًا، وَلاَ تَمْلَأُ بَیْتَنَا تَعْشِیشًا، قَالَتْ: خَرَجَ أَبُو زَرْعٍ وَالأَوْطَابُ تُمْخَضُ، فَلَقِیَ امْرَأَةً مَعَهَا وَلَدَانِ لَهَا کَالفَهْدَیْنِ، یَلْعَبَانِ مِنْ تَحْتِ خَصْرِهَا بِرُمَّانَتَیْنِ، فَطَلَّقَنِی وَنَکَحَهَا، فَنَکَحْتُ بَعْدَهُ رَجُلًا سَرِیًّا، رَکِبَ شَرِیًّا، وَأَخَذَ خَطِّیًّا، وَأَرَاحَ عَلَیَّ نَعَمًا ثَرِیًّا، وَأَعْطَانِی مِنْ کُلِّ رَائِحَةٍ زَوْجًا، وَقَالَ: کُلِی أُمَّ زَرْعٍ وَمِیرِی أَهْلَکِ، قَالَتْ: فَلَوْ جَمَعْتُ کُلَّ شَیْءٍ أَعْطَانِیهِ، مَا بَلَغَ أَصْغَرَ آنِیَةِ أَبِی زَرْعٍ، قَالَتْ عَائِشَةُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کُنْتُ لَکِ کَأَبِی زَرْعٍ لِأُمِّ زَرْعٍ»». «اولی گفت: شوهرم مانند شتر لاغری است که بالای کوهی قرار دارد. نه هموار است که به آن صعود شود و نه گوشت چاقی دارد که به خانه‌ها برده شود «یعنی بد اخلاق است و ویژگی مثبتی ندارد که مردم به او مراجعه کنند».

دومی گفت: من اسرار شوهرم را فاش نمی‌کنم، زیرا می‌ترسم که به اتمام نرسد و اگر از او سخن بگویم، همه‌ی عیوبش را ذکر می‌نمایم.

سومی گفت: شوهرم فرد قد بلندی است که اگر حرف بزنم، طلاقم می‌دهد و اگر سکوت کنم، مرا معلق می‌گذارد. «به جز بدی، هیچ حسنی ندارد».

چهارمی گفت: شوهرم مانند شب سرزمین تهامه، معتدل است، نه بسیار سرد است و نه بسیار گرم. ترس و وحشتی از او ندارم. «چون خوش اخلاق است «و همنشینی با وی، ملال آور نیست.»

پنجمی گفت: شوهرم هنگامی که وارد خانه می‌شود، مانند یوزپلنگ است «زیاد می‌خوابد». و هنگامی که از خانه بیرون می‌رود، مانند شیر است «بسیار شجاع است». و از مال و اموالی که در خانه وجود دارد، نمی‌پرسد.

ششمی گفت: شوهرم هنگام خوردن، همه چیز را می‌خورد و هیچ چیز باقی نمی‌گذارد و اگر آب بنوشد، تا تَه می‌نوشد و ظرف را خالی می‌کند. و هنگام خوابیدن، خود را یک گوشه می‌پیچد و می‌خوابد و دستش را وارد لباسم نمی‌کند تا محبت مرا نسبت به خودش بداند.

هفتمی گفت: شوهرم، فرد کودنی است و یا اینکه توان نزدیکی با زنان را ندارد. احمق و نادان است. همه‌ی عیوب، در او جمع شده است. سرت را زخمی می‌کند و یا عضوی از اعضایت را می‌شکند و یا اینکه هم زخمی می‌کند و هم می‌شکند.

هشتمی گفت: نوازش شوهرم مانند نوازش خرگوش است، یعنی بسیار متواضع و خوش اخلاق می‌باشد. و بویی مانند بوی زرنب «یک گیاه خوشبو» دارد.

نهمی گفت: شوهرم از نسب بالایی برخوردار است. قد بلندی دارد. خاکستر خانه‌اش بسیار زیاد است «یعنی فرد سخاوتمندی می‌باشد». همچنین خانه‌اش نزدیک محل تجمع مردم است.

دهمی گفت: شوهرم، مالک نام دارد. مالک کیست؟ مالک بهتر از این حرف‌ها است. او شتران زیادی دارد که بیشتر اوقات، کنار خانه خوابیده‌اند و کمتر به چرا می‌روند. و هنگامی که صدای موسیقی را بشنوند، می‌دانند که هم اکنون ذبح شده‌اند. «یعنی فردی بسیار سخاوتمند است طوری که شتران را بیشتر اوقات، کنار خانه نگه می‌دارد تا هنگام آمدن مهمان در دسترس باشند و به محض اینکه مهمان بیاید، مجلس موسیقی برپا می‌کند و شتری ذبح می‌نماید».

یازدهمی گفت: شوهرم ابوزرع است، می‌دانید ابوزرع چه کسی است؟ او گوش‌هایم را با زیورآلات آراسته و بازوهایم را چاق و فربه نموده است و باعث خوشحالی من گردیده است. من هم خوشحال شده‌ام. او مرا در میان صاحبان گوسفند یافت که به دشواری زندگی می‌کردم. پس مرا به میان اسب داران و شترداران و کشاورزان آورد. سخنانم را می‌پذیرد. صبح‌ها می‌خوابم چرا که به اندازه‌ی کافی، خدمتگزار دارد. نزد ما آب زیادی وجود دارد.

اما مادر ابوزرع، آیا مادرش را می‌شناسید؟ او انبارهای بسیار وسیعی دارد که مملو از غذا و سایر کالاها می‌باشد و دارای خانه‌ی بسیار بزرگی است.

اما فرزند ابوزرع، آیا فرزند ابوزرع را می‌شناسید؟ خوابیدنش به شمشیری شباهت دارد که از نیام، بیرون آورده شده باشد یعنی زیبا است. و با یک ران بزغاله، سیر می‌شود. یعنی کم خوراک است.

و دختر ابوزرع، آیا می‌دانید که دختر ابوزرع چه کسی است؟ او دختری فرمانبردار است. از مادرش اطاعت می‌کند. چاق و چهارشانه است و به اندازه‌ای زیبا است که باعث ناراحتی هوویش می‌شود.

اما کنیز ابوزرع، آیا می‌دانید او کیست؟ او فرد رازداری است که سخنان ما را به مردم نمی‌گوید و امانت داری است که غذای ما را حیف و میل نمی‌کند و نظافت کاری است که اجازه نمی‌دهد خانه‌ی ما خس و خاشاک بگیرد.

روزی، ابوزرع از خانه بیرون رفت در حالی که مشک‌ها پر از شیر بودند. او در مسیر راه با زنی برخورد کرد که دو بچه مانند دو یوزپلنگ داشت. آن بچه‌ها، با پستان‌های مادرشان که به انار شبیه بود، بازی می‌کردند. ابوزرع مرا طلاق داد و با آن زن، ازدواج کرد.

من هم بعد از او با مردی شریف، و سرمایه‌دار، اسب سوار و نیزه به دست، ازدواج کردم که شتران زیادی به من ارزانی داشت و از هرچیز، یک نوع برای من تدارک دید و به من گفت: ای ام زرع! بخور و به خانواده‌ات نیز بخوران. ولی در عین حال، اگر همه‌ی چیزهایی را که او به من داده است، یکجا جمع‌کنم، به اندازه‌ی کوچک‌ترین ظرف ابوزرع نمی‌شود.

عایشه ل می‌گوید: رسول الله ج بعد از شنیدن این سخنان فرمود:

«من برای تو مانند ابوزرع برای ام زرع هستم».

این عجیب‌ترین حدیث در کتاب‌های سنت نبوی است. تقریباً ده تن از علما آن‌ را تفسیر کرده‌اند و بهترین شرح از قاضی عیاض، قاضی و عالم مغربی است. ابن حجر در سی صفحه آن را شرح داده است و حدیث شگفت انگیزی است که بیش از هفده فایده از آن استنباط شده است که به خواست الله، آن را مرور خواهیم کرد. اکنون به شرح این حدیث می‌پردازیم.

بخاری در باب «رفتار نیکو با خانواده» گوید: چگونه مسلمان با خانواده‌اش خوش رفتار باشد؟ چگونه برخورد خوبی داشته باشد؟ چگونه نرم‌خو باشد؟ چگونه آسان‌گیر باشد؟ سپس حدیث رسول الله ج با عایشه را می‌آورد و بیان می‌کند که پیامبر اکرم ج با وجود مشغله‌های بسیار، کارها و ارتباطاتش و نیز مصیبت‌های روزگار و مسئولیت‌های امت که بر دوش وی نهاده شده است، همچنین رویدادهای امت، جهاد، اداره و رهبری امت با وجود همه‌ی اینها وقتی را برای گوش دادن به چنین سخنانی اختصاص می‌دهد.

این به خاطر نرم خویی، بردباری و رفتار نیکوی اوست. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤ [القلم: 4].

«تو دارای خوی سترگی هستی».

﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَ... [آل عمران: 159].

«از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان نرمش نمودی و اگر درشتخوی و سنگدل بودی از پیرامون تو پراکنده می‌شدند».

عایشه ل که راوی این حدیث است، نیز دختر پدرش است، چرا که ابوبکر با حافظه‌ترین و فصیح‌ترینِ مردم بود. زندگی‌نامه‌ها، نسب‌ها، اخبار و اشعار را حفظ می‌کرد و وقتی در مجلسی سخن می‌گفت، عرب همه سکوت می‌کردند. عایشه دختر ابوبکر نیز شباهت بسیاری به او داشت و کسی‌که شبیه پدرش باشد، ظالم و بی‌جا نیست.

تِلْکَ الْعَصَا مِنْ هَذِهِ العُصَیَّةْ

 

لاَ تَلِدُ الْحَیَّةَ إِلَّا الْحَیَّةْ

«آن چوبدستی از این عصاها درست می‌شود و مار چیزی جز مار نمی‌زاید».

پیامبر اکرم ج از سخن گفتن با عایشه انس می‌گرفت و درباره‌ی اوضاع و احوال مردم از او می‌پرسید، زیرا همان‌گونه که زهری گوید: او هجده‌هزار بیت شعر حفظ بود و اخبار، رویدادها و داستان‌های زیادی از عرب را حفظ داشت.

در یکی از بامدادان، رسول الله ج راحت و آسوده خاطر نشسته بود و با همسر پاک و صدیقه‌اش دختر صدیق، شوخی و مزاح می‌کرد. او گفت: ای رسول الله! در زمان‌های قدیم، چند زن دور هم نشستند و آنان بنابر گفته‌ی ابو محمد بن حزم ظاهری از قبیله‌ی خشعم، قبیله‌ای نزدیک به قبیله‌ی شمران بودند که از قبایل جنوبی مشهور در تاریخ است.

شخصی از همین قبیله گوید:

أَلَا یَا صَبَا نَجْدٍ مَتَی هِجْتِ مِنْ نَجْدِ

 

لَقَدْ زَادَنِی مَسْـرَاکِ وَجْدًا عَلَى وَجْدِ

«ای باد صبای نجد، کی از نجد وزیدی؟ مقصد شبانه‌ات بر وجدم افزود».

عایشه در حین صحبت با پیامبر گفت: یازده زن گرد هم نشستند و عهد و پیمان بستند که چیزی از اوضاع و احوال شوهران‌شان را مخفی نکنند و همه‌اش را بازگو نمایند زیرا شوهران‌شان از خانه بیرون رفته‌اند و آنان گرد هم آمده‌اند.

علما مانند ابن حجر گویند: وقتی زنان دور هم جمع می‌شوند، بیشترین سخنان‌شان درباره‌ی مردان است و اگر مردان دور هم جمع شوند، بیشترین صحبت‌شان درباره‌ی امور زندگی است!

عایشه گوید: آنان با نام الله سوگند یاد کردند که در این امر به خواهران‌شان دروغ نگویند و پیمان بستند که چیزی از احوال شوهران‌شان را مخفی و پنهان نسازند. اولی شروع کرد به سخن گفتن و توصیف شوهرش: «شوهرم مانند شتر لاغری است که بالای کوهی قرار دارد. نه هموار است که به آن صعود شود و نه گوشت چاقی دارد که به خانه‌ها برده شود». او را با زشت‌ترین صفات توصیف کرد، زیرا گوشت شتر از بدترین و بی‌ارزش‌ترین گوشت‌هاست. گویند: باعث جراحت قلب می‌شود، کسی‌که بر خوردنش مداومت ورزد، بیمار می‌شود و از سفت‌ترین گوشت‌هاست و بسیاری از پزشکان، خوردن آن را ممنوع کرده‌اند.

ای کاش فقط می‌گفت: گوشت شتر و سکوت می‌کرد و در این صورت مسأله آسان‌تر می‌شد، ولی او شتری لاغر و ضعیف است.

گوید: بر سر کوه، پس از شدت وحشتناکی اخلاقش، بسان کوهی شده است که کسی از آن بالا نمی‌رود.

گوید: دشتی نیست که از آن بالا رفت، یعنی ای کاش کوه دشتی می‌بود که می‌شد از آن بالا برویم و این گوشت لاغر را برداریم.

هنگامی که در مورد فلسفه و منطق از ابن تیمیه پرسیدند، این سخن را گواه قرار داد و گفت: علم منطق و فلسفه مانند گوشت شتر لاغری بر بالای کوهی است، نه زمین همواری که بتوان از آن بالا رفت و نه گوشت چاقی که بتوان به خانه برد و این بهترین تشبیهی است که در چنین مواردی می‌توان از آن بهره برد.

دومی گفت: «من اسرار شوهرم را فاش نمی‌کنم». یعنی نمی‌خواهم شما را از اخبارش مطلع سازم ولی مختصری از احوالش را از من بشنوید. او بدتر از آن است که درباره‌اش سخن گویم! او مردی است بالاتر از آنچه درباره‌اش سخن گویم و من نمی‌توانم بدی‌اش را توصیف کنم!

«و اگر از او سخن بگویم، همه‌ی عیوبش را ذکر می‌نمایم». «عجر» رگ‌های شکم و «بجر» رگ‌های پشت و کمر است. یعنی غم و اندوه او را فرا گرفته است.

علی س گوید: «اَللهُ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ عُجَرِی وَبُجَرِی»([1]) گفتند: یعنی: بار الها! من از هم و غم و اندوهم، آنچه برایم اتفاق افتاده است و مشکلات و مصیبت‌هایم به تو شکایت می‌کنم. زیرا او رسول الله و سپس همسرش فاطمه سپس ابوبکر، عمر و عثمان را از دست داده بود سپس امت در مقابل دیدگانش با هم اختلاف کردند و خوارج در برابرش شورش نمودند.

زن گوید: من از چنین مردی چیزی نمی‌گویم و کافیست که مختصری از حال او را بازگو نمایم و بهتر است هیچ نگویم زیرا سخن از بیان توصیفش عاجز است!

سومی گفت: «شوهرم شخصی قد بلند است» درباره‌ی «عشق» گویند: شخصی که بسیار قد بلند است. برخی از عرب‌ها در وصف فردی که بسیار قدبلند است گویند: او احمق و بی‌شعور است!

ابن حجر گوید: دلیلش این است که عقلش از قلبش دور است و این دوری مسافت، بر عقلش تأثیر گذاشته است!

گفته‌اند: او بداخلاق و تندخوست، اگر به او سلام کنی، دنیا را زیر و رو می‌کند یعنی: از چیزی که ارزش خشم و ناراحتی ندارد، خشمگین می‌شود.

علما و ادیبان گویند: کسی‌که برای چیزی که ارزش خشم را ندارد، خشمگین گردد احمق است.

زن گوید: «شوهرم بسیار بلند قد است، اگر سخن بگویم، طلاق داده می‌شوم». یعنی اگر حرفی بزنم، طلاقم بر سر زبان آماده است! «و اگر ساکت بمانم معلق هستم». اگر سکوت اختیار کنم بلاتکلیف هستم: ﴿فَتَذَرُوهَا کَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ [النساء: 129] «آن زن دیگر را سرگشته [بلا تکلیف] رها کنید» همان‌گونه که الله متعال فرموده است معلق کسی است که مطلقه نیست و با شوهرش در خانه است ولی او نیازی به وی ندارد.

چهارمی گفت: «شوهرم مانند شب سرزمین تهامه، معتدل است نه بسیار سرد است و نه بسیار گرم. ترس و وحشتی از او ندارم». او می‌گوید: شوهرش مانند شب تهامه است و درباره‌ی شب تهامه گویند: از شدت گرما و حرارت روز، شبش بهترین شب‌های حجاز است، نسیمی خنک از دریا می‌ورزد، که پهلوها و ران‌ها را می‌نوازد. او به خاطر آرامش و نیکویی، خیر، نزدیکی و تواضعش مانند شب تهامه است، نه گرم است و نه سرد. گرمایش تند و شدید نیست یعنی خشک نیست و سرمایش نیز خشک و سوزان نیست، زیرا بعضی از مردم چنان سرد مزاج و خونسرد هستند که اصلاً خشمگین نمی‌شوند. شافعی گوید: کسی‌که دیگران کاری کنند که موجب خشمش می‌شود و او خشمگین نگردد، الاغ است!

پنجمی گفت: «شوهرم هنگامی که وارد خانه می‌شود، مانند یوزپلنگ است و هنگامی که از خانه بیرون می‌رود، مانند شیر است و از مال و اموالی که در خانه وجود دارد، نمی‌پرسد». این کلمه از فهد که حیوانی کوچک‌تر از شیر است مشتق می‌شود. بسیاری از علما در توصیف زن پنجم نسبت به شوهرش حیرت زده مانده‌اند، آیا او شوهرش را دشنام می‌دهد یا می‌ستاید؟ اگر ناسزا گفته باشد، چنین است: او مانند یوزپلنگ بسیار می‌خوابد که فایده‌ای در آن نیست.

جاحظ گوید: یوزپلنگ از همه‌ی حیوانات بیشتر می‌خوابد، مدت خواب او بیش از مدت بیداری‌اش است و هنگامی که کمی خسته می‌شود، سرش را می‌گذارد و می‌خوابد، شاید هم بدون اینکه احساس کند، موش‌ها از رویش عبور کنند.

اگر او را ستایش کند، چنین است: او بسان یوزپلنگ است، زیرا یوزپلنگ در شرم و حیا از دیگر حیوانات برتری دارد، جالب این جاست که گفته شده است اگر یوزپلنگی زنی را ببیند از او روی می‌گرداند! زیرا او بزرگوار است.

اگر از خانه بیرون رود بسان شیر است یعنی در شجاعتش بسان شیر است، زیرا شیر شجاع‌ترین حیوانات است.

ششمی گفت: «شوهرم هنگام خوردن، همه چیز را می‌خورد و هیچ چیز باقی نمی‌گذارد و اگر آب بنوشد، تا ته می‌نوشد و ظرف را خالی می‌کند. و هنگام خوابیدن، خود را یک گوشه می‌پیچد و می‌خوابد و دستش را وارد لباسم نمی‌کند تا محبت مرا نسبت به خودش بداند». یعنی سر سفره‌ی ناهار، شام و صبحانه چیزی برای همسرش نگه نمی‌دارد. گوید: هنگام خوردن، همه چیز را می‌پیچد یعنی نمی‌تواند با انگشتانش بخورد!

وقتی می‌نوشد همه را تا ته می‌نوشد یعنی مانند گاو میش سر می‌کشد. ما طبق سنت دستور داریم که آب را بنوشیم نه سر بکشیم، زیرا این کار به مری آسیب می‌رساند.

هنگامی که می‌خوابد، رویش را بر می‌گرداند. از شدت وحشتش گوید: وقتی می‌خوابد، رختخوابش را با خودش می‌برد و به همسرش نزدیک نمی‌شود، چرا که او تندخوست و کسی به او نزدیک نمی‌شود.

دستش را به او نمی‌زند تا گرمایش را حس کند زن گوید: من بسیار بیمار می‌شوم و تب می‌کنم در حالی که شوهرم آن قدر لطف و محبت ندارد که سلامتی‌ام را جویا شود.

مرد باید با خانواده‌اش مهربان باشد، با خواهرش، همسرش، دخترش و مانند پیامبر اکرم ج به آنان نزدیک شود و دستش را بر شانه، سر یا کف دستش بگذارد تا گرمای وجودش را حس کند. این کار باعث آرامش و انس و الفت است. بلکه رسول الله ج به خاطر انس و الفت با صحابه انگشتانش را در انگشتان‌شان فرو می‌برد و شاید از روی مزاح و شوخی به سینه‌ی آنان می‌زد.

هفتمی گفت: «شوهرم، فرد کودنی است و یا اینکه توان نزدیکی با زنان را ندارد. احمق و نادان است. همه‌ی عیوب، در او جمع شده است. سرت را زخمی می‌کند و یا عضوی از اعضایت را می‌شکند و یا اینکه هم زخمی می‌کند و هم می‌شکند».

اگر کلمه «غیایا» باشد یعنی منت‌های فجور و بی‌حیایی – پناه بر الله.

اگر کلمه «عیایا» باشد یعنی احمقی که هیچ چیز سرش نمی‌شود.

طباق هم یعنی کسی‌که نادانی و جهل از ناخن پا تا موی سر او را فراگرفته است.

علاوه بر این‌چنان او را کتک می‌زند که وی را زخمی کرده و استخوان‌هاش را می‌شکند. او صلح و آشتی را نمی‌شناسد. هرگاه که می‌زند، زخمی می‌کند، یا دندان را می‌شکند یا دست را زخمی می‌کند و یا انگشتی را می‌شکند! از الله متعال عافیت و سلامتی را خواستاریم، او به خاطر بد رفتاریش این کار را می‌کند.

هشتمی گفت: «نوازش شوهرم مانند نوازش خرگوش است». گوید: مانند موی خرگوش نرم خو است «و بویش مانند بوی زرنب است». زرنب، درخت خوشبویی است که در نجد می‌روید و بر سخنش چنین گواه آورده‌اند:

بِأَبِی أَنْتِ وَفُوکِ الْأَشْنَبُ

 

کَأَنَّمَا ذُرَّ عَلَیْهِ زَرْنَبُ

«پدرم فدایت، تو و دهانت نرم و با صفا بودید، گویی زرنب بر آن ریخته شده است».

یعنی از شدت نرمی و خوش اخلاقی‌اش شبیه زرنب است.

نهمی گفت: «شوهرم رفیع العماد است». یعنی از شدت کرم و آقایی‌اش، خانه‌اش را بر سر راه‌ها می‌سازد.

به همین خاطر آورده‌اند که ابراهیم ÷ خانه‌اش را در صحرا درست کرده بود و قصری داشت که دو در داشت. او گوید: کسی‌که غذا می‌خورد از اینجا وارد می‌شود و از اینجا بیرون می‌رود. او به خاطر بزرگواری‌اش به خدمتکاران و غلامان و بردگان می‌گفت: هرکس از شما که امروز مهمانی بیاورد، در راه الله آزاد است.

«طویل النجاد» یعنی غلاف شمشیرش بلند است، زیرا به خاطر شجاعتش غلاف شمشیرش بزرگ است و قد و قامت بلند دارد.

«عظیم الرماد» یعنی خاکستر خانه‌اش بسیار زیاد است. یعنی فرد سخاوتمندی می‌باشد.

«قریب البیت من الناد» هم‌چنین خانه‌اش نزدیک محل تجمع مردم است. اگر سراغش را بگیری او را به راحتی پیدا می‌کنی.

دهمی گفت: «شوهرم، مالک، نام دارد. مالک کیست؟ مالک بهتر از این حرف‌ها است. او شتران زیادی دارد که بیشتر اوقات، کنار خانه خوابیده‌اند و کمتر به چرا می‌روند و هنگامی که صدای موسیقی را بشنوند، می‌دانند که هم اکنون ذبح خواهند شد».

او شوهرش را به بزرگواری و بخشش توصیف می‌کند و می‌گوید: شتران بسیاری دارد و به محض اینکه برایش مهمان می‌آید کارد را حرکت می‌دهد و شتران می‌فهمند که کارشان تمام است، پس شتر گردنش را دراز می‌کند و بر زمین می‌خوابد.

هُوَ الْبَحْرُ مِنْ أَیِّ النَّوَاحِی أَتَیْتَهُ

 

فَدُرَّتُهُ الْـمَعْرُوفُ وَالْجُودُ سَاحِلُهُ

وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فِی کَفِّهِ غَیْرُ نَفْسِهِ

 

لَجَادَ بِهَا، فَلْیَتَّقِ اللهَ سَائِلُهْ

«او دریایی است که از هرسو به سمتش بیایی، نیکی مروارید و بخشش ساحلش است، اگر چیزی جز جانش در بساط نداشته باشد، آن را می‌بخشد پس کسی‌که از او چیزی می‌خواهد باید از الله بترسد».

مزهر: آلتی است، گفته‌اند سازی است که با آن شترها را جمع می‌کنند.

یازدهمی گفت: «شوهرم ابوزرع است – اسمش ابوزرع است». می‌دانید ابوزرع چه کسی است؟ «او گوش‌هایم را با زیورآلات آراسته است». یعنی با زیور آلات یا با او انس گرفته‌اند و با لطافت و نرمی و شفافیت با وی رفتار نموده‌اند و باعث آراستگی گوش شده است. «و بازوهایم را چاق و فربه نموده است». یعنی نعمت‌های بسیاری در اختیارش گذاشته است تا چاق و فربه گشته است. «و باعث خوشحالی من گردیده است. من هم خوشحال شده‌ام». گویند: مرا بزرگداشت و من احساس بزرگواری نمودم و به من افتخار کرد و من نیز احساس افتخار نمودم. «او مرا در میان صاحبان گوسفند یافت که به دشواری زندگی می‌کردم. پس مرا به میان اسب‌داران و شترداران و کشاورزان آورد». «دائس و منق» علما گویند: «منق» از کلمه‌ی «نقتقه» صدای قدقد مرغ گرفته است. آورده‌اند که عرب‌ها به داشتن مرغ افتخار نمی‌کردن. شاید او با داشتن حیوانات بسیار وی را ستوده است.

«نزدش صحبت می‌کنم و تقبیح نمی‌شوم». یعنی بدون ترس و لکنت صحبت می‌کنم. شوهری که سعه‌ی صدر و فکر بازی داشته باشد زن همیشه نزد او صحبت می‌کند، ولی نزد سرسخت چند کلمه بیشتر نمی‌گوید:

صبح‌ها می‌خوابم، «صبحه» نزد عرب‌ها خواب پس از نماز صبح است.

عرب‌ها برای خواب نام‌های متفاوتی دارند مانند: هیلوله، فیلوله، غیلوله و قیلوله.

«هیلوله» خواب پس از نماز صبح است و نزد عرب‌ها خواب پس از نماز صبح است.

«فیلوله» خواب چاشت است.

«قیلوله» خواب پس از نماز ظهر یا قبل از نماز ظهر است و نزد سلف، پیش از نماز ظهر می‌باشد.«غیلوله» خواب پس از عصر است.

أَلَا إِنَّ نَوْمَاتِ الضُّحَى تُورِثُ الفَتَى

 

خَبَالاً وَنَوْمَاتِ الْعُصَیْرِ جُنُونُ

«بدان که خواب چاشت، انسان را کسل و خواب عصر انسان را دیوانه می‌کند».

حدیث صحیحی در نهی از خواب پس از عصر نیامده است و هر حدیثی در این زمینه باطل یا موضوع است. این سخن ابن قیم و دیگر علماست.

این زن می‌گوید: من با این شوهرم خیلی خوشبختم زیرا تا صبح می‌خوابم.

«می‌نوشم تا سیراب می‌شوم». سپس با نوشیدن شیر و آب و شراب بر لذت نوشیدن می‌افزایم.

«اما مادر ابوزرع، آیا مادرش را می‌شناسید؟» گوید: مادر ابوزرع از شدت ناز و نعمت، چاق و فربه شده است. دارای خانه‌ی بسیار بزرگ و وسیعی است.

«اما فرزند ابوزرع، آیا فرزند ابوزرع را می‌شناسید؟ خوابیدنش به شمشیری شباهت دارد که از نیام، بیرون آورده شده باشد». یعنی در وقت خوابیدن جای کمی را اشغال می‌کند. مثل شمشیری که از غلاف خارج شده باشد.

«و با یک ران بزغاله، سیر می‌شود». جفره بزغاله است. گفته شده است که بره است یعنی به خاطر این که مشغول مسایل مهم است با یک ران سیر می‌شود.

«و دختر ابوزرع، آیا می‌دانید که دختر ابوزرع چه کسی است؟ او فرمانبردار پدرش است». یعنی از پدرش اطاعت می‌کند. «فرمانبردار مادرش است و لباس کامل به تن دارد». یعنی در رفاه و آسایش به سر می‌برد. «و موجب خشم زنان همسایه است». چون زیباست.

«اما کنیز ابوزرع، آیا می‌دانید او کیست؟ او فرد رازداری است که سخنان ما را به مردم نمی‌گوید». خبرکِش نیست. ساکت، خاموش و رازدار است. «و امانت داری است که غذای ما را حیف و میل نمی‌کند و نظافت کاری است که اجازه نمی‌دهد خانه‌ی ما را خس و خاشاک بگیرد و زباله‌ها را در خانه جمع نمی‌کند».

«روزی، ابوزرع از خانه بیرون رفت در حالی که مشک‌ها پر از شیر بودند». یعنی آنان شیر را هدیه می‌دادند و شیر داشتند.

«او در مسیر راه با زنی برخورد کرد که دو بچه داشت». او از آن زن خوشش آمد زیرا پستان‌هایش بسان دو انار بودند یعنی او زیبا بود و هنوز جوان بود و دو کودکش با او بازی می‌کردند. «ابوزرع مرا طلاق داد و با آن زن ازدواج کرد».

«من هم بعد از او با مردی شریف، و سرمایه‌دار، اسب سوار و نیزه به دست، ازدواج کردم. که شتران زیادی به من ارزانی داشت و از هرچیز، یک نوع برای من تدارک دید و به من گفت: ای ام زرع! بخور و به خانواده‌ات نیز بخوران. ولی در عین حال، اگر همه‌ی چیزهایی را که او به من داده است، یکجا جمع کنم، به اندازه‌ی کوچک‌ترین ظرف ابوزرع نمی‌شود».

یعنی قلبش وابسته و عاشق ابوزرع است.

عایشه ل می‌گوید: رسول الله ج بعد از شنیدن این سخنان فرمود: «من برای تو مانند ابوزرع برای ام زرع هستم».

فایده‌ها و نکات برگرفته شده از این حدیث:

اول: حسن معاشرت فرد با خانواده‌اش و صحبت درباره‌ی امور مباحی که منجر به سخن از ممنوعات نگردد و این وظیفه‌ی مرد است.

دوم: جایز بودن عشق و محبت مرد نسبت به خانواده‌اش به شرط این که باعث تکبر زن نگردد، زیرا اگر به برخی از زنان بگویی که دوستش داری، خود را به دیوانگی می‌زنند و با تو قطع ارتباط می‌کنند و خشم و غضبت را برمی‌انگیزند تا ببیند چگونه بر دوری آنان افسوس می‌خوری!

سوم: منع افتخار به مال و ثروت و جواز ذکر فضل و برتری به امور دین. این زنان به امور دنیا افتخار می‌کردند و رسول الله ج بیان کرد که افتخار به تقوا و دین است و بهترین ویژگی‌ها، پس از دینداری خوش اخلاقی است.

چهارم: بیان احسان و نیکی‌های شوهر توسط زن. زن عاقل، خردمند مؤمن کسی است که از الله می‌ترسد و این رفتار مؤدبانه است که نیکی‌های شوهرش را نزد دیگران ذکر کند و اگر درباره‌ی او از وی پرسیدند، از او به نیکی یاد کند و این‌که او دیندار و بر دین استوار است و الله به او پاداش خیر بدهد. این کار مقام و منزلتش را نزد الله متعال بالاتر می‌برد و پاداشش نزد الله بیشتر است.

پنچم: اکرام و بزرگداشت برخی زنان توسط شوهران‌شان در برابر هووی‌شان در آنچه از ویژگی‌ها و صفات شخصی‌شان می‌باشد. پیامبر اکرم ج عایشه را نسبت به برخی هووهایش گرامی داشتند و گاهی برایش هدیه می‌بردند و این در عدالت پیامبر اکرم ج هیچ خدشه‌ای وارد نمی‌سازد، زیرا او عادل‌ترین، نزدیک‌ترین و با انصاف‌ترین مردم است.

ششم: جایز بودن صحبت مرد با همسرش در غیر نوبتش.

هفتم: صحبت از امت‌های پیشین و مثال زدن به آنان جهت پند و عبرت. بنابراین ایرادی ندارد که درباره‌ی اجداد و قبایل پیشین سخن بگویید زیرا در آن عبرت و تجربه هست.

جابر بن سمره گوید: پیامبر اکرم ج پس از نماز صبح در کنار ما می‌نشست و ما درباره‌ی روزگار جاهلیت صحبت می‌کردیم و می‌خندیدیم و او ج لبخند می‌زد.

هشتم: جایز بودن نشاط و سرور نفس با بیان لطیفه‌های اخبار و امور جالب بر خلاف برخی از عبادت گزاران تندرو و صوفیان متشدد، چرا که آنان چنین عقیده‌ای ندارند و آن را هدر دادن وقت می‌دانند. پیامبر اکرم ج در مورد چنین مسایلی سخن گفته است و بدان گوش فرا داده است پس ایرادی ندارد که با مردم پیرامون نرخ‌ها، اماکن و اوضاع و احوال سخن بگویی.

نهم: تشویق زنان بر وفاداری به شوهران‌شان و اکتفا به آنان و سپاسگزاری از کارهای نیک‌شان و این ادبی است که الله ما را بر آن تربیت نموده است. زنان باید در مورد شوهران‌شان از الله بترسند و نیکی‌هایشان را به خاطر داشته باشند و بدی‌هایشان را برنشمارند.

اگر مجبور به این کار شد ایرادی ندارد که او را به خوبی یا بدی یاد کند، در صورتی که در این خبر دادن و پرسیدن از احوال او مصلحتی باشد.

دهم: جواز بیان عیب و نقص‌ها در صورتی که هدف دوری از این کار باشد به شرط این که نامی را ذکر نکند تا غیبت نشود و کار این زنان در جاهلیت و زمانی بوده است که غیبت تحریم نشده بود.

در اسلام درست نیست که زن بنابر گفته‌ی حافظ ابن حجر، از شوهرش غیبت کند در صورتی که مصلحتی در آن باشد مثلاً نزد قاضی یا حاکم از او شکایت کند و از او بپرسند: چه ایرادی در شوهرت می‌بینی؟ او بگوید: خسیس و بخیل، بدرفتار، قطع کننده‌ی صله‌ی رحم یا عدم همبستر شدن.

به همین خاطر هند زن ابوسفیان نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله، ابوسفیان مردی بخیل و خسیس است.

پیامبر فرمود: «تو و فرزندانت به نیکی از مالش بردارید»([2]). او شکایتش را کرد یا به خاطر نیاز، عیبش را بیان کرد.

یازدهم: تشویق زنان بر این که اصرار نداشته باشند که پیش از آنان شوهرشان زنی نداشته باشند، ولی باید بر ازدواج با مردی نیکوکار، دیندار، پایدار بر دین و خوش اخلاق اصرار کنند، زیرا می‌توانند با او که ممکن است سه زن دیگر داشته باشد، خوشبخت‌تر باشند از این که با شوهری باشند که فقط او را دارد. پس مسأله، مسأله‌ی دینداری، رفتار و اخلاق است.

دوازدهم: عشق و محبت زنان را اسیر خود می‌گرداند چون با اینکه ابوزرع با ازدواجش با زن دیگر و طلاق وی به او بدی نمود، اما این امر او را از توصیف وی با این همه‌ی غلو و زیاده روی بازنداشت.

ابو تمام گوید:

کَمْ مَنْزِلٍ فِی الْأَرْضِ یَعْشِقُهُ الْفَتَى

 

وَحَنِینُهُ أَبَدًا لِأَوَّلِ مَنْزِلِ

«در زمین چندین منزلگاه است که انسان بدان عشق می‌ورزد و آن را دوست دارد اما فقط برای منزلگاه اول دلتنگ می‌شود».

سیزدهم: جایز بودن توصیف زنان در صورتی که منجر به ذکر نیکی‌ها و صفات درونی آنان نگردد، زیرا این کار ممنوع است.

چهاردهم: جایز بودن استفاده از سجع و کلمات موزون به شرطی که باعث تکلیف نشود. سجع یعنی کلمه یا عبارات را با یک حرف خاتمه دهی تا آهنگ‌شان یکی شود و باعث زیبایی سخن گردد اما اگر باعث تکلیف شود، مذموم و نکوهیده است.

دو زن نزد رسول الله ج شکایت می‌کردند. یکی از آنها دیگری را زده بود و جنینی را که در شکم داشت سقط نموده بود. پیامبر اکرم ج او را محکوم به پرداخت دیه نمود. ولی آن زن که باید غرامت می‌داد برخاست و گفت: چگونه برای کسی‌که نه سخن گفته است، نه به دنیا آمده است، نه نوشیده و نه خورده است، دیه بدهیم، چنین کاری پایمال کردن حق است.

رسول الله ج فرمود: «آیا مانند کاهنان سجع و موزون سخن می‌گویی؟»([3]). زیرا باعث تکلف است. در قرآن نیز سجع و کلمات موزون به کار رفته است اما بدون تکلف و زیباست. سخنان رسول الله ج نیز حاوی سجع بود ولی بدون تکلف و به منظور زیبایی و محبوب کردن برای نفس‌ها بوده است.

پانزدهم: طلاق دادن با تشبیه نمودن واقع نمی‌گردد. زیرا رسول الله ج گوید: «من مانند ابوزرع هستم». در حالی که ابوزرع زنش را طلاق داده بود.

شانزدهم: مشبه لازم نیست که مانند مشبه به باشد و می‌تواند در برخی امور با او متفاوت باشد. می‌گویی: محمد در شجاعتش مانند شیر است ولی در چنگال، پنجه، پوست و چشمانش به او شباهتی ندارد، بلکه در شجاعتش شبیه است و این کاملاً واضع و آشکار است.

هفدهم: ستایش فرد در برابرش در صورتی که بدانی این کار ضرری به رفتارش نمی‌رساند.

مسایل استنباطی از این حدیث بسیار است و قاضی عیاض آن را در کتاب بزرگی شرح داده است. حافظ گوید: من کسانی که این حدیث را شرح داده‌اند، شمرده‌ام و آنان ده تن از علما بودند.

من آن را بر اساس احکام و فوایدی که در آن بود شرح دادم و امور لطیف و مانوسی که در آن بود، زیرا ممکن است از برخی طالبان علم سؤال شود و در آن کلمات عجیبی هست که نیازمند توجه و بازبینی است.

والله أعلم وصلى الله على نبینا محمد وعلى آله وصحبه وسلم.



[1]- ر.ک: فتح الباری بشرح صیحی البخاری، (9/163) در شرح این حدیث، مؤلف تمام شرحش را از فتح الباری آورده است.

[2]- بخاری، حدیث 2183، 5243، 7021 و مسلم، حدیث 4431.

[3]- بخاری، حدیث 5626 و مسلم، حدیث 4345.

ناسپاسی شوهر را نکنید

ناسپاسی شوهر را نکنید

الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی أشرف المرسلین نبینا محمد وآله وصحبه أجمعین.

أما بعد...

از ابن عباس ب آورده است که گفت: رسول الله ج فرمود:

««أُرِیتُ النَّارَ فَإِذَا أَکْثرُ أَهْلِهَا النِّسَاءُ یَکْفُرْنَ» قَیلَ: أَیَکْفُرْنَ بِاللهِ؟ قَالَ: «یَکْفُرْنَ الْعَشِیرُ، وَیَکْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُن الدَّهْرَ ثُم رَأَتْ مِنْکَ شَیْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ مِنْکَ خَیْرًا قَطُّ» «دوزخ به من نشان داده شد، دیدم که بیشتر اهل دوزخ، زنان هستند. زیرا ناسپاسی می‌کنند»

سؤال شد: آیا از الله ناسپاسی می‌کنند؟

فرمود: «از شوهران‌‌شان ناسپاسی می‌کنند. [یعنی خدمت و محبت شوهران خود را نادیده می‌گیرند]. اگر تمام عمر به همسرت خدمت کنی، ولی یک بار از شما، چیزی (خلاف میلش) مشاهده کند، می‌گوید: من هرگز از تو خیری نَدیده‌ام»([1]).

این حدیث مناسبتی دارد و آن اینکه رسول الله ج برای امامت نماز عید، خارج شد.

همیشه برای خواندن نماز عید، مدتی صبر می‌کرد تا خورشید به اندازه‌ی نیزه‌ای بالا رود سپس لباسش را می‌پوشید، لباس زیبایی و تواضع و نزد مردمی که منتظرش بودند، می‌رفت.

او با مقدم مبارک و بهجت انگیزی که چشم را آکنده از بزرگی و جلالت نموده بود و دل را به وحشت می‌افکند، آنان را کمی منتظر گذاشت و در میان مردم از وحیی که الله از آسمان نازل کرده بود، سخن گفت.

وقتی سخنانش تمام شد در گوشه‌ی مصلی، نزد زنان رفت و این دال بر عدم اختلاط است.

همچنین آموزشی است مبنی بر این که زن مسلمان در مجالس و کنفرانس‌های خیر و نیکی حضور یابد و به سخنان مفید، درس‌های اسلامی و کلاس‌های با ارزش گوش فرا می‌دهد.

این از مسایل بسیار مهم است، ولی به شرط این که چشمش را فروهشته دارد، تقوای پروردگار را پیشه نماید و در غیاب شوهر، مقامش را حفظ نماید.

رسول الله ج در حدیث ام عطیه در صحیح بخاری به زنان حائضه و دختران در خانه فرمان داده است که روز عید، از خانه بیرون روند([2]). زن حائضه در گوشه‌ای از مصلی می‌نشیند و در دعای مسلمانان شرکت می‌کند و به موعظه و خطبه گوش فرا می‌دهد و این امر دال بر آن است که زن حائضه وارد مسجد یا مصلایی که مردم در آن نماز می‌خوانند، نمی‌شود.

ابوداود حدیثی دارد مبنی بر این که نماز زن در خانه‌اش بهتر از نماز در مسجد است([3]).

عایشه ل آنگونه که در صحیح بخاری آمده است، گوید: اگر رسول الله ج کارهایی را که زنان پس از او انجام می‌دهند می‌دید، آنان را بسان زنان بنی اسراییل منع می‌کرد([4]).

اگر عایشه صحنه‌های امروزی را می‌دید، چه می‌شد؟! اگر این همه خود آرایی، اختلاط، ضعف ایمان، شناخت کم از سنت و شریعت را می‌دید، چه می‌شد؟! از الله متعال عافیت و سلامتی را مسألت داریم.

پیامبر ج نزد مردم رفت و در میان‌شان صحبت کرد، وقتی سخنانش تمام شد، به بلال بن رباح که مؤذنش بود، فرمود: «بیا با هم نزد زنان برویم».

او نزد زنان رفت و با همان موعظه‌ی قبلی، آنان را پند و نصیحت نمود.

پس از حمد و ستایش الله و سلام و درود بر پیامبرش فرمود:

«صدقه بدهید که من شما را بیشتر ساکنان آتش دیدم».

زنی از میان زنها برخاست و گفت: چرا ما بیشترین اهل آتش هستیم؟ چه دلیلی بر این امر دلالت دارد و علتش چیست؟

این بیانگر آن است که طالب علم باید بحث و بررسی کند و اگر زن مسلمان موضوعی را متوجه نشد، باید از عالم بپرسد و درخواست فتوا نماید.

پیامبر اکرم ج فرمود:

«تُکْثِرْنَ اللَّعْنَ، وَتَکْفُرْنَ الْعَشِیرَ، مَا رَأَیْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِینٍ أَذْهَبَ لِلُبِّ الرَّجُلِ الْحَازِمِ مِنْ إِحْدَاکُنَّ»([5]). «به خاطر این که شما به کثرت نفرین می‌کنید و از شوهران‌تان نافرمانی می‌نمایید و ناسپاسی می‌کنید و هیچ ناقص عقل و دینی نمی‌تواند مانند شما، مردان عاقل را فریب بدهد».

در این هنگام زنان با زیور آلات و هر آنچه داشتند، صدقه دادند و بلال نیز لباسش را پهن کرد، زیرا اینها برای بیت‌المال مسلمانان است.

این امر نیز بیانگر آن است که زن مسلمان با سخنان، پول و زیورآلاتش مشارکت می‌کند و چیزی جز آنچه نزد الله متعال پیش فرستاده است، برایش باقی نمی‌ماند و زیورآلات و گنجینه‌های واقعی، ادب، پرهیزگاری و پاکدامنی است.

منظور پیامبر ج از «ناقص عقل و دین» این است که شهادت او همراه یک زن دیگر معادل یک شهادت مرد است، زیرا او فراموشکار است و به مسایل خانه و کارهایی که به او مربوط می‌شود، رسیدگی می‌کند و این امر باعث فراموشی و ضعف یادآوری می‌گردد.

نقصان دین نیز به خاطر حیض است که نماز و روزه را از او ساقط می‌گرداند.

در اینجا منظور، چیزی نیست که برخی از مردم گمان می‌کنند و اینکه در آن نکوهش زنان است. این چطور ممکن است در حالی که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ [آل عمران: 195].

«پس، پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [و فرمود که:] من عملِ هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، تباه نمی‌کنم».

چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که در میان آنان دانشمندان، فاضلان، پرهیزگاران و نیکوکاران وجود دارد.

مِنَّا الْفَوَاطِمُ رَبَاتُ الْعُلَا وَلَنَا

 

کُلُّ الزَّیَانِبِ هُمْ أَهْلٌ وَأَخْدَانُ

وَاللهِ لَوْ أَنْصَفَ التَّارِیخُ أُمَّتَنَا

 

لَسَجَّلَ الْـمَجْدَ عَذْبًا وَهَوَ سَهْرَانُ

«در میان ما فاطمه‌ها وجود دارند که تربیت کننده‌ی والا مقام‌ها بودند و تمام زینب‌ها که از ما و دوستان ما هستند، به الله سوگند اگر تاریخ انصاف را در مورد امت ما رعایت کند، شب‌ها بیدار می‌ماند و مجد و عظمت را به شیرینی ثبت می‌کرد».

از اینها گذشته، پیامبر اکرم ج همراه زنان در نقش‌های بسیاری زندگی کرد، او پدر بود و چند دختر داشت، برادر بود و چند خواهر داشت، شوهر بود و چند همسر داشت و از نزدیکان بود و عمه و خاله داشت.

از جمله مسایل جدید و تازه:

اول: فضل و برتری صدقه‌ی زنان و همچنین مردان و اینکه از آتش رهایی می‌بخشد.

ای فرزندانِ «لا اله الا الله» و ای نوادگان محمد فرستاده‌ی الله! صدقه بدهید.

صدقه چیست؟ صدقه هیچ مرز پایین و بالایی ندارد. پایین‌ترین مقدار صدقه، لبخند، سخن نیکو و برداشتن موجبات آزار و اذیت از سر راه می‌باشد. اما در مورد بالاترین مقدار صدقه، به این فرمایش الهی گوش کن:

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٢٦١ [البقرة: 261].

«مَثَل [صدقاتِ] کسانی که اموالِ خود را در راه الله انفاق می‌کنند همانند دانه‌ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‌ای صد دانه باشد و الله برای هرکس که بخواهد [آن را] چند برابر می‌کند، و الله گشایشگر داناست».

و در حدیث صحیحی از رسول الله ج آمده است که فرمود:

«وَالصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الْخَطِیئَةَ»([6]). «صدقه گناه را خاموش می‌کند».

در حدیث دیگری از پیامبر ج آمده است که فرمود:

«مَنْ تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ کَسْبِ طَیِّبٍ، وَلَا یَقْبَلُ اللهُ إِلَّا الطَّیِّبَ، وَإنَّ اللهَ یَتَقَبَّلُهَا بِیَمِینِهِ، ثُمَّ یُرَبِّیهَا لِصَاحِبِهِ، کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَلُوَّهُ، حَتَّى تَکُونَ مِثْلَ الْجَبَلِ»([7]). «الله فقط از مال حلال، صدقه قبول می‌کند، و هرکس به اندازه‌ی یک دانه خرما، از مال حلال، صدقه دهد، الله آن را در دست راست خود می‌گیرد و برای صاحبش چنان پرورش می‌دهد «بزرگ می‌کند» که شما کره اسب خود را پرورش می‌دهید تا اینکه آن دانه‌ی خرما، به‌اندازه‌ی یک کوه شود».

در حدیث صحیح دیگری آمده است که فرمود:

«کُلُّ امْرِیءٍ فِی ظِلِّ صَدَقَتِهِ یُقْضَی بَیْنَ النَّاسِ»([8]). «هر شخص در سایه‌ی صدقاتش است تا اینکه در میان مردم داوری شود».

و احادیث دیگر از جمله حدیثی که در صحیحن آمده است که فرمود:

«مَا مِنْ یَوْمٍ یُصْبِحُ الْعِبَادُ فِیهِ، إِلَّا مَلَکَانِ یَنْزِلَانِ، فَیَقُولُ أَحَدُهُمَا: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَیَقُولُ الْآخَرُ: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُمْسِکًا تَلَفًا»([9]). «هر روزی که بندگان، صبح می‌کنند، دو فرشته از آسمان نازل می‌شود. یکی می‌گوید: یا الله! به کسی‌که در راه تو انفاق می‌کند، عوض بده و دیگری می‌گوید: یا الله! به کسی‌که از انفاق، خودداری می‌کند، ضرر و زیان برسان».

صدقه انواع و اقسام بسیاری دارد که بزرگ‌ترین و والاترینش، بنا بر گفته‌ی ابن قیم، صدقه با علم، سپس صدقه با نفس است، بدین ترتیب که خونت در راه الله ریخته شود و روحت را به الله بفروشی.

یَجُودُ بِالنَّفْسِ أَنْ ضَنَّ البَخِیلُ بِهَا ... وَالْجُودُ بِالنَّفْسِ أَقْصَی غَایَةِ الْجُودِ

«او جانش را می‌بخشد اگر بخیل، از بخشش آن بخل می‌ورزد، بخشش و عطای جان، بزرگ‌ترین سخاوت است».

از جمله انواع صدقه، صدقه با وقت است. برخی از افراد نیکوکار صالح را می‌بینیم که شبانه روز وقت‌شان را صرف مسلمانان می‌کنند، نه استراحتی دارند و نه خوابی، بلکه همه را صرف مسلمانان می‌نمایند.

مُتَیَّمٌ بِالنَّدَی لَوْ قَالَ صَاحِبُهُ
 

 

هَبْ لِی فُدِیت کَرَی عَیْنَیْکَ لَمْ یَنَمِ

گوید: اگر خواب چشمانش را بخواند، به خاطر کرم و بخشش هرگز نمی‌خواند.

این از ویژگی‌های جوان‌مردان است که وقت‌شان را می‌بخشند و در اختیار دیگران قرار می‌دهند.

از دیگر انواع آن، بخشش مال است، بدین ترتیب که در هرگونه نیاز و احتیاجی انفاق کنی.

رسول الله ج زن را به صدقه دادن بسیار سفارش نموده است زیرا برخی از زنان پست صفتند، بسیار لعنت، دشنام و ناسزا می‌گویند و این از گناهانی است که فقط صدقه می‌تواند جایش را بگیرد. پیامبر ج، زنان را متوجه این مطلب نمود که او می‌تواند از لباس، طلا، مال و ثروت و کار نیکش صدقه دهد و پاداش آن را نزد الله تبارک و تعالی خواهد یافت.

وقتی پیامبر الله ج در مصلی، به دادن صدقه فرمان داد – این حدیث در صحیحین آمده است – زینب همسر عبدالله بن مسعود س نیز در میان حاضران نشسته بود. او برخاست و پس از شنیدن موعظه به خانه رفت و زیورآلات و طلا و نقره‌اش را برداشت و از خانه خارج شد. ابن مسعود او را در راه دید و گفت: به کجا می‌روی؟

او گفت: می‌روم تا آنها را صدقه بدهم. ابن مسعود گفت: من و فرزندت به این صدقه مستحق‌تریم.

او گفت: نه، تا وقتی که از رسول الله بپرسم. او به خانه‌ی رسول الله ج رفت و بلال، جلوی در نگهبانی می‌داد. زینب به بلال گفت: می‌خواهم با رسول الله ملاقات کنم. گفت: تو که هستی؟ گفت: من زینب همسر ابن مسعود هستم.

این دال بر آن است که دانستن نام زنان در اسلام، در صورتی که زن عاقل، باحجاب و خردمند باشد، ایرادی ندارد.

بلال س نزد پیامبر ج رفت و گفت: زینب از شما اجازه‌ی ورود می‌خواهد – در مدینه حدودا هفت زینب بود. پیامبر لبخندی زد و فرمود: «کدام زینب» او گفت: زینب همسر ابن مسعود.

زینب نزد رسول الله ج آمد و در این باره از او پرسید، پیامبر ج به او فرمود: «ابن مسعود راست گفت. همسر و فرزندت مستحق‌ترین کسان نسبت به صدقه‌ات هستند».

او زیورآلاتش را به شوهر فقیرش داد([10]).

این بیانگر آن است که زن باید زکات مالش را به شوهر فقیرش بدهد و این فتوای علماست.

دوم: این گفته رسول الله: «ناسپاسی شوهران‌شان را می‌کنند». کفران، مصدر است به معنای پوشاندن.

گویند: «کَفَرتُ النَّبَاتَ فِی الأَرضِ» یعنی گیاه را در زمین پوشاندم و «کَفَرَ الَمعرُوفَ» یعنی پوشاندن نیکی.

کافر بدین خاطر چنین نامیده شده است زیرا نیکی الله و آیات و نشانه‌های الهی را انکار نموده است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡکُفَّارَۗ [الفتح: 29].

«برخی از مفسران گویند: «کفار» همان کشاورزان‌اند، زیرا آنان گیاه را در زمین مخفی می‌کنند و آن را با خاک می‌پوشانند.

دیگران گفته‌اند: منظور از «کفار» همان کافران معروف است، کسانی که الله، پیامبر و روز قیامت را انکار کرده‌اند.

«العَشِیر» همان شوهر است و از کلمه‌ی معاشرت و همنشینی گرفته شده است. الله متعال می‌فرماید: ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ [النساء: 19] «و با آنها به شایستگی رفتار کنید» از جمله علل وارد شدن به آتش، انکار نیکی شوهر از جانب همسر است.

چنین انکاری از طبیعت و سرشت زنان است – جز کسی‌که الله به آنان رحم کند – پس نیکی‌ها و کارهایت هرگز او را راضی و خشنود نمی‌سازد مگر اینکه زنی صالح، باتقوا و عبادت‌گزار باشد.

حکمت الله ایجاب نمود که پیامبر ج در خانه‌اش با هم و غم، غیرت، مشکلات و رویدادهای زن زندگی کند. او نُه زن داشت و درون و افکارشان را شناخت و از حال و روز مردم مطلع شد.

مردی نزد او آمد و از همسرش شکایت کرد. پیامبر ج فرمود: «آنان شری غالب برای غلبه‌کننده هستند»([11]). یعنی زنان همواره چیزه و غالب هستند اگرچه که تو بارها و بارها سعی و تلاش کنی.

ابو ایوب س به دیدار عبدالله بن عمر ب در خانه‌اش رفت، او یکی از پرهیزگاران صحابه است، با این حال دید بر دیوارهای خانه‌اش پرده‌های زیبا آویزان است و این همه رفاه و تجملاتش را انکار نمود. ابن عمر گفت: در این امر، زنان بر ما چیره گشتند ای ابو ایوب!

مردی نزد عمر بن خطاب آمد تا از همسرش شکایت کند. وقتی به در نزدیک شد صدای همسرش را شنید که از صدای عمر بلند‌تر بود! او با خود گفت: «ای بنده‌ی اللهِ یاریگر، نزد تو آمدم تا مرا یاری دهی، تو خود ای بنده‌ی اللهِ یاریگر، نیاز به یاری رسانی داری؟!»

او در زد و این مطلب را به او گفت. عمر مردی با حکمت بود پس گفت: زندگی با نیکی می‌گذرد، او همسرم است، برایم نان می‌پزد، لباسم را می‌شوید، به من خدمت می‌کند و اگر من با او لطیف و مهربان نباشم، هرگز نمی‌توانستیم سال‌ها در کنار هم زندگی کنیم. یا آن‌گونه که او فرمود.

پس باید زن را با ملایمت و نرمی نصیحت کرد و رفتارش را تحمل نمود.

در حدیث صحیحی آمده است که رسول الله ج به خانه‌ی فاطمه دخترش آمد تا ببیند علی کجاست. او گفت: او را خشمگین نکردم و او از خانه بیرون رفت([12]). یعنی فاطمه و علی با هم بگو مگو کرده‌اند.

آنها علی و فاطمه هستند، پس دیگران چه کنند؟!

زن باید در مورد شوهرش از الله بترسد. در حدیث صحیحی از ابی امامه از رسول الله ج آمده است که فرمود:

«إِذَا صَلَّتِ المَرْأَةُ خَمْسَهَا وَصَامَتْ شَهْرَهَا وَأَطَاعَتْ زَوْجَهَا دَخَلَتْ جَنَّةَ رَبِّهَا»([13]). «وقتی زن نمازهای پنج‌گانه‌اش را بخواند، ماهش را روزه بگیرد و از شوهرش اطاعت کند وارد بهشت پروردگارش می‌شود».

یا آن‌گونه که رسول الله ج فرمود.

هیچ نیکی را انکار نکن زیرا پست فطرت‌ترین مردم کسی است که نیکی را انکار می‌کند و به همین خاطر نزد عرب‌ها او را «لئیم» یعنی «پست و فرومایه» گویند.

إِذَا أَنْتَ أَکْرَمْتَ الْکَرِیمَ مَلَکْتَهُ

 

وَإِنْ أَنْتَ أَکْرَمْتَ اللَّئِیمَ تَمَرّدَا

«اگر نسبت به انسان بزرگوار، بذل و بخشش داشته باشی، او را به دست آورده‌ای، و اگر نسبت به انسان پست و فرومایه بخشش کنی، او سرکشی و طغیان می‌کند».

نفرت انگیزترین مردم نزد مردم، کسی است که نیکی را انکار نماید و احسان‌شان را از یاد می‌برد و کرم و بخشش آنان را به دست فراموشی و غفلت می‌سپارد. حال چه رسد به کسی‌که نسبت به همسرش بزرگواری‌های بسیاری داشته است؟

سوم: رسول الله ج زنان را مورد خطاب قرار داده است و در جلسات خصوصی و عمومی با آنان سخن می‌گفت.

اسما دختر زید نزد او آمد و گفت: ای رسول الله، مردان در مورد تو بر ما چیره گشته‌اند، همراه تو حج می‌کنند، به عمره می‌روند و در کنار تو جهاد می‌کنند پس روزی را هم برای ما در نظر بگیر.

پیامبر ج رویش را گرداند و به صحابه گفت: «آیا سخنرانی‌ای بهتر از این شنیده‌اید».

و روز دوشنبه را برای‌شان در نظر گرفت([14]).

رسول الله ج به طور مستقیم از زنان بیعت می‌گرفت همان‌گونه که در حدیث صحیحی آمده است که هند دختر عتبه آمد تا با پیامبر ج بیعت کند. رسول الله ج برای بیعت با آنان چند شرط داشت از جمله این که در هیچ کار نیکی از او نافرمانی نکنند، حقوق زناشویی را ادا کنند و از این موارد.

پیامبر اکرم ج به پرسش‌هایشان گوش می‌داد و بدان پاسخ می‌گفت. آنان نیز از فهم و درک مسایل دین شرم و حیا نمی‌کردند. در احادیث، پرسش‌های بسیار زنان از رسول الله ج آمده است.

مانند فاطمه دختر ابی حبیش، حمنه دختر جحش، هند دختر عتبه، ام انس ش و دیگران. آنان درباره‌ی مسایل خصوصی خود از او سؤال می‌کردند و او نیز به آنان گوش فرا می‌داد و بدون هیچ ناراحتی و انزجاری به آنان پاسخ می‌گفت».

بنابراین بر هر عالمی واجب است که قسمتی از وقتش را برای زنان در نظر بگیرد، آنان را موعظه و نصیحت کند، به مسایل خصوصی زندگی آنان مانند مسایل حیض، نفاس و مانند آن پاسخ گوید، چرا که اسلام هم برای مرد است و هم برای زن و محدود به گروه خاصی نمی‌شود.

سومین مسأله‌ای که هر زن باید بداند – و آن را پیش از این بیان کرده‌ام – رفتار و اطاعت در کارهای نیک را بهبود بخشد، نفس خود و اموال شوهرش را حفظ کند، پس کسی را که شوهرش راضی نیست به خانه نیاورد، خود را آرایش نکند، بدحجابی نکند، پنهانی به او خیانت نکند. اگر چنین کند، به بدترین وجه به او بدی کرده است و پیوند رحم و ارتباط زناشویی میان خود و او را از بین برده است و ما از این کار زن به الله پناه می‌بریم چرا که الله در این باره می‌فرماید:

﴿حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَیۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ [النساء: 34].

«[و] به پاس آنچه الله [برای آنان] حفظ کرده است، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ می‌کنند».

زنی که در پنهان، الله را حاضر و ناظر می‌داند و مراقبت الله را احساس می‌کند، در خفا خود و اموال شوهرش را نیز حفظ می‌نماید.

اما حقوق زن؛ برخی از حقوق زن رحمت و مهربانی با او، لطافت، پوشاک، نفقه و یاری او بر طاعت الله ﻷ، ادای حقوقش به موقع و صبر و بردباری در برابر او می‌باشد، چرا که او از دنده‌ای خمیده آفریده شده است.

والله أعلم وصلی الله علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.

***

 




[1]- پیش از این تخریج شده است.

[2]- بخاری، شماره 969.

[3]- پیش از این تخریج شده است.

[4]- بخاری، حدیث 860 و مسلم، حدیث 950.

[5]- بخاری، شماره 202، 1444.

[6]- احمد، حدیث 21639، 21756، ترمذی، حدیث 2683، نسایی در الکبری، حدیث 11289، ابن ماجه، حدیث 4059 و ر.ک: المشکاة، حدیث 29.

[7]- بخاری، حدیث 1390، 7264 و مسلم، حدیث 2296 و «فلو» همان کره اسب است.

[8]- احمد، حدیث 17006، ابن خزیمه، حدیث 2416، ابن حبان، حدیث 3276، بیهقی در سننش، حدیث 7773، و حاکم، حدیث 1550.

[9]- بخاری، حدیث 1423 و مسلم، حدیث 2289.

[10]- این حدیث پیش از این از ابی سعید خدری س روایت شد و در بخاری نیز از زینب همسر عبدالله روایت شده است، حدیث 1448 و مسلم، حدیث 2271.

[11]- احمد شماره‌ی 6867.

[12]- بخاری، حدیث 436 و مسلم، حدیث 6182.

[13]- احمد، حدیث 1673 و ر.ک: المشکاة، حدیث 3254.

[14]- بخاری در حدیثی شبیه آن، حدیث 101، 7146 و مسلم، حدیث 6651.

ویژگی‌های زنان مؤمن

ویژگی‌های زنان مؤمن

الحمد لله رب العالمین، ولی الصالحین، ولا عدوان إلا علی الظالمین والصلاة والسلام علی إمام المتقین وقدوة الناس أجمعین وعلی آله وصحبه والتابعین.

اما بعد...

این نوشته‌ای است پیرامون برخی صفات و ویژگی‌هایی که باید زن مسلمان بدان آراسته باشد.

این موضوع را به سه دلیل برگزیدم:

اول: افزایش و فزونی فتنه‌هایی که همه‌جا را فرا گرفته است.

دوم: کوتاهی ما دعوتگران، علما و طالبان علم در مورد زن.

سوم: شاید که الله با این پیام، منفعتی حاصل نماید.

رسول الله ج در اولین روزهای دعوت، به فاطمه فرمود:

«یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ أَنْقِذِی نَفْسَکِ مِنَ النَّارِ، فَإِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکِ مِنَ اللهِ شَیْئًا»([1]). «ای فاطمه دختر محمد، خود را از آتش نجات بده، چون در برابر الله من نمی‌توانم کاری برایت انجام دهم».

من به هر زن مسلمانی که به الله و روز قیامت ایمان دارد، می‌گویم: خودت را از آتش جهنم برهان، چرا که ما در برابر الله نمی‌توانیم کاری برایت بکنیم.

پیامبر اکرم ج در حدیث صحیح فرموده است: «آتش را دیدم، بیشتر ساکنانش زنان بودند».

زنی گفت: ای رسول الله، چرا زنان؟

فرمود: «کفر و ناسپاسی می‌ورزند».

گفتند: به الله کفر می‌ورزند؟

فرمود:

«یَکْفُرْنَ الْعَشِیرَ وَیُکْثِرْنَ اللَّعْنَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ ثُمَّ رَأَتْ مِنْکَ شَیْئًا قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ مِنْکَ خَیْرًا قَطُّ»([2]). «از شوهران‌شان ناسپاسی کرده، و زیاد لعنت می‌کنند. اگر شما تمام عمر به یکی از آنان نیکی کنی، ولی یک بار از تو، قصوری ببیند، می‌گوید: هیچ‌گاه از تو خیری ندیده‌ام».

همچنین فرمود:

«اتَّقُوا الدُّنْیَا وَاتَّقُوا النِّسَاءَ، فَإِنَّ أَوَّلَ فِتْنَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانَتْ فِی النِّسَاءِ». «از دنیا و «فتنه‌ی» زنان بپرهیزید، زیرا اولین فتنه‌ی بنی‌اسراییل از زنان بود».

این حدیث صحیح است([3]).

در جایی دیگر فرمود:

«مَا تَرَکْتُ بَعْدِی فِتْنَةً أَضَرَّ عَلَى الرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ»([4]). «بعد از خودم، هیچ فتنه‌ای برای مردان، زیانبارتر از فتنه‌ی زنان، به جای نگذاشتم».

یا آن‌گونه که رسول الله ج فرموده است.

با علم به این مطلب، الله در طول تاریخ، از آفرینش آدم تا زمانی که خود زمین و آنچه بر آن است را ارث ببرد، نمونه‌های زیادی از زنان مؤمن را ایجاد نموده است.

زنانی مؤمن، مسلمان، عبادتگذار، فروتن و حافظ اسرار به خاطر اسراری که الله از آن حفظ کرده است. به عنوان مثال، «ساره» همسر ابراهیم ÷ زنی عبادتگذار و متواضع بود و خود را تسلیم الله یگانه‌ی یکتا نمود، پس الله نیز او را حفظ کرد و از زشتی‌ها و فحشا باز داشت.

ابراهیم ÷ همراه همسرش ساره به مصر رفت. پادشاهی سرکش و فاجر بر مصر حکومت می‌کرد. وقتی ساره را دید، خواست به زور او را از ابراهیم بگیرد.

وقتی پادشاه بر ساره وارد شد، او وضو گرفت، نماز خواند و همه چیز را به الله سپرد و از الله یگانه خواست او را از دست این شخص فاجر حفظ کند.

هربار که پادشاه می‌خواست به ساره نزدیک شود، نمی‌توانست گامی بردارد، پس از چندین بار سعی و تلاش بی‌فایده، گفت: شما شیطانی نزد من آورده‌اید، او را از اینجا ببرید و کنیزکی به او داد.

ساره به ابراهیم گفت: الله ما را از شر این فاجر نجات داد و کنیزکی برای خدمت گزاری به ما عطا نمود.

این درسی است برای تمام زنان. کسی‌که به الله پناه برد و بر او توکل کند، الله او را حفظ می‌کند، ناموسش را نگهداری می‌نماید و قلبش را تسلیم الله یگانه‌ی یکتا می‌نماید.

از دیگر مثال‌ها، هاجر، همسر دیگر ابراهیم ÷ و مادر اسماعیل است، او نیز زنی یکتاپرست و عبادتگذار بود. همراه ابراهیم ÷ به مکه رفت. ابراهیم ÷ او را در مکه رها کرد. او گفت: ما را به که می‌سپاری ای ابراهیم؟ گفت: به الله می‌سپارم.

کسی که به الله اکتفا کند، الله او را کافیست و کسی‌که به الله پناه برد، به او پناه می‌دهد. او گفت: آیا الله به تو چنین فرمان داده است؟ گفت: بله. گفت: پس الله ما را ضایع و نابود نمی‌سازد. وقتی ابراهیم از آنجا دور شد، گفت:

﴿رَّبَّنَآ إِنِّیٓ أَسۡکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیۡرِ ذِی زَرۡعٍ عِندَ بَیۡتِکَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیٓ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡکُرُونَ٣٧ [إبراهیم: 37].

«پروردگارا، من [یکی از] فرزندانم را در درّه‌ای بی‌کشت، نزد خانه‌ی محترم تو، سکونت دادم. پروردگارا، تا نماز را به پا دارند، پس دل‌های برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان] روزی ده، باشد که سپاسگزاری کنند».

الله محصولات و ثمره‌های بسیاری به آنان عطا کرد و همان‌گونه که می‌بینیم هیچ‌کس در مکه گرسنه نمی‌ماند. حاجیان از گرسنگی نمی‌میرند. دل‌های میلیون‌ها نفر، به سویش پرکشید. وقتی پسرش تشنه شد، برخاست و به دنبال آب گشت، هفت دور در دشت میان صفا و مروه گشت. پسرش پایش را به زمین می‌کشید و از آنجا آب بیرون آمد. او در همان حال که اطراف آب را می‌بست، می‌گفت: زم، زم.

پیامبر و محبوب ما ج در تعلیق به این داستان فرمود: «الله مادر اسماعیل را رحمت کند، اگر زم زم را رها می‌کرد چشمه‌ای جوشان بود»([5]).

در این داستان درس‌ها و پیام‌هایی برای زنان، مبنی بر توکل بر الله سبحان است.

اسماعیل به سن جوانی رسید و با زنی ازدواج کرد ولی توکل این زن به الله کم بود و به الله پناه نمی‌برد و دلش فقیر و بی‌چیز بود.

او مانند برخی از زنان بود که اگر ثروت دنیا، طلا، نقره و لباس‌های دنیا را جمع کنند، هنوز از تنگی و فقر شکایت می‌کنند.

ابراهیم ÷ از عراق برای دیدن پسرش آمد، آنجا که برای انتشار توحید در دنیا به گشت و گذار می‌پرداخت. وقتی به مکه رسید، اسماعیل برای شکار به سرزمین نعمان، بالای عرفات رفته بود. در را کوبید. همسرش بیرون آمد. ابراهیم ÷ گفت: شوهرت کجاست – او ابراهیم را نمی‌شناخت. گفت: برای شکار بیرون رفته است. ابراهیم گفت: اوضاع و احوال‌تان چگونه است؟ گفت: در بدبختی، فقر و بیچارگی به سر می‌بریم.

ابراهیم گفت: وقتی شوهرت آمد به او سلام برسان – فقط یکتاپرستان و موحدان سلام را می‌شناختند، زیرا پیرامون‌شان مملو از جهل و نادانی بود – و به او بگو آستانه‌ی درش را تغییر دهد. شبانگاه اسماعیل به خانه بازگشت و گفت: آیا کسی نزد شما آمده است؟ همسرش گفت: پیرمردی که بر عصا تکیه می‌زد آمد و درباره‌ی تو از من پرسید. من نیز او را از اوضاع و احوال‌مان مطلع ساختم. او به تو سلام رساند و گفت: آستانه‌ی درش را تغییر بده.

اسماعیل گفت: او پدرم بوده است و تو آستانه و چارچوب در هستی، نزد خانواده‌ات برو. او با زنی دیگر ازدواج کرد. پس از مدتی ابراهیم ÷ به خانه او رفت و در را کوبید. این بار زن صالح و ذاکر بیرون آمد. ابراهیم ÷ درباره‌ی شوهرش از او پرسید. او گفت: برای شکار رفته است. او گفت: اوضاع و احوال‌تان چگونه است؟

زن گفت: در بهترین حال هستیم، زندگی مرفهی داریم و در گشایش، نعمت و آرامش الهی به سر می‌بریم.

ابراهیم ÷ گفت: وقتی شوهرت آمد، به او سلام برسان و بگو: آستانه‌ی درش را نگه دارد.

اسماعیل به خانه بازگشت، از او پرسید و او ماجرا را برایش تعریف کرد.

او گفت: این مرد پدرم بود و به من دستور داد تو را نگه دارم زیرا تو زنی صالح و نیکوکار هستی([6]).

زن عمران نیز پرنده‌ای را دید که با جوجه‌اش بود، او گفت: پروردگارا! به من فرزندی عطا کن.

زیرا فرزند، ثروتی بزرگ است اما بهترین فرزند، عمل صالح است.

او باردار شد و آرزو کرد که فرزندش پسر باشد و نذر کرد که اگر نوزادش به دنیا آید، او را خدمتگزار بیت المقدس قرار دهد.

او مریم را به دنیا آورد پس گفت:

﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرۡتُ لَکَ مَا فِی بَطۡنِی مُحَرَّرٗا فَتَقَبَّلۡ مِنِّیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٣٥ فَلَمَّا وَضَعَتۡهَا قَالَتۡ رَبِّ إِنِّی وَضَعۡتُهَآ أُنثَىٰ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا وَضَعَتۡ وَلَیۡسَ ٱلذَّکَرُ کَٱلۡأُنثَىٰۖ وَإِنِّی سَمَّیۡتُهَا مَرۡیَمَ وَإِنِّیٓ أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ٣٦ [آل عمران: 35-36].

«پس چون فرزندش را بزاد، گفت: پروردگارا، من دختر زاده‌ام – و الله به آنچه او زایید داناتر بود – و پسر چون دختر نیست و من نامش را مریم نهادم، و او فرزندانش را از شیطان رانده شده، به تو پناه می‌دهم».

چه سخن زیبایی!

﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّاۖ [آل عمران: 37].

«پس پروردگارش وی [مریم] را با حُسنِ قبول پذیرا شد و او را نیکو بار آورد، و زکریا را سرپرست وی قرار داد».

او از مردان بسیاری بهتر بود.

زنی عبادتگذار بود که روزی‌اش هر صبحگاه و شامگاه به خاطر کرامتش، از جانب الله نازل می‌شد.

مریم عیسی بن مریم را به دنیا آورد که از پیامبران اولی‌العزم بود و نور چشمش گشت.

خدیجه، همسر محمد ج نیز اولین زن در تاریخ دعوت بود.

او برای نصرت و یاری این انسان بزرگوار که کشتی زندگی را به ساحل نجات رساند، اشک و عرق ریخت.

رسول الله ج پس از اولین ملاقات و دیدار گرمش با جبرییل در غار در حالی که به خود می‌لرزید، به خانه بازگشت و می‌گفت: «زَمِّلُونِی، زَمِّلُونِی» «مرا بپوشانید، مرا بپوشانید».

خدیجه گفت: نه به الله قسم، الله تو را تنها نمی‌گذارد، تو صله‌ی رحم را به جای می‌آوری، بار[های مردم] را برمی‌داری، در مصیبت‌های نازله کمک می‌کنی، به ندار یاری می‌رسانی و از مهمان پذیرایی می‌کنی([7]).

این الگوی زنی است که سنگینی و سختی زندگی را از دوش همسرش برمی‌دارد و او را در رویارویی با مشکلات و سختی‌ها یاری می‌رساند، بر خلاف زنی که از کاه کوهی می‌سازد و با کوچک‌ترین اتفاق یا خبری، ولوله و غوغا به راه می‌اندازد.

رسول الله ج در حدیث صحیحی می‌فرماید:

«ای خدیجه، جبرییل سلام الله را به تو می‌رساند و بشارت خانه‌ای در بهشت را به تو می‌دهد که از مروارید میان تهی ساخته شده است و هیچ‌گونه خستگی و سر و صدایی در آن، وجود ندارد»([8]). یعنی بدون هیچ سر و صدا و خستگی.

درباره‌ی او گفته‌اند: او داناترین و خردمندترین زن در تاریخ دعوت بود.

او زنی تاجر بود، اموالش را در اختیار رسول الله ج قرار داد تا اجر و پاداش آغاز این دعوت از آن او باشد.

صفات زن مسلمان:

اگر این ده صفت و ویژگی در زنی بود باید مژده‌ی بهشتی را که پهنایش آسمان‌ها و زمین است به او داد.

ما شاهدان الله بر زمینش هستیم.

رسول الله ج از کنار دو جنازه عبور کرد، اولی را با ایمان معرفی کردند، پیامبر فرمود: «واجب شد».

دومی را با بدی معرفی نمودند، پس فرمود: «واجب شد».

در این باره از او سؤال کردند. فرمود: «اولی را به خوبی ستودید و من گفتم بهشت برایش واجب شد، و دومی را به بدی یاد کردید و من گفتم که آتش برایش واجب شد. شما گواهان الله بر روی زمینش هستید»([9]).

اولین صفت: ایمان به الله تبارک و تعالی که در شب و روز، در سفر و حضر، در حالت ایستاده، نشسته یا به پهلو همراهش باشد.

ایمانی که مراقبت الله متعال را از رگ گردن به او نزدیک‌تر گرداند.

پس در خلوت و جلوت، پیدا و پنهان و سختی و آسانی همیشه به یاد الله باشد.

الله سبحان می‌فرماید:

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ [التوبة: 72].

«الله به مردان و زنان مؤمن وعده داده است».

الله مردان و زنان مؤمن را جدا از هم آورده است تا بیانگر آن باشد که زنان مؤمن نیز در این دین، مخاطب هستند.

همچنین می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَیَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا٩٦ [مریم: 96].

«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، به زودی [الله] رحمان برای آنان محبتی [در دل‌ها] قرار می‌دهد».

برخی از علما گفته‌اند: «وُدّ» یعنی در میان آنان و میان آنان و الله.

همچنین گفته‌اند: «وُدّ» در دل‌های مردم.

الله محبت و «وُدّ» زن مسلمان را در دل هر مسلمانی که از نیکوکاری و تقوایش مطلع گردد، قرار می‌دهد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا٣٠ [الکهف: 30].

«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند [بدانند که] ما پاداش کسی را که نیکوکاری کرده است تباه نمی‌کنیم».

اولین ویژگی زن با ایمان این است که همواره و همیشه با الله در ارتباط باشد، ایمان را در دلش پرورش دهد، با ذکر، نافله‌ها، تفکر و اندیشه در آیات و نشانه‌های الهی آن را بکارد. بداند که زندگی طلا و نقره نیست، زندگی شوهر نیست.

زیرا زن می‌تواند با داشتن ایمان و عمل صالح، بدون شوهر، بدون طلا و نقره – به خواست الله – زندگی خوشبخت و موفقی داشته باشد.

اما اگر در نمازهای پنجگانه، عبادت الهی، فرایض و حجاب خللی ایجاد کند، به الله قسم اگر در کاخ‌های دنیا زندگی کند، از بهترین ماشین‌ها و لذیذترین خوراکی‌ها استفاده کند، تمام اینها برایش لعنت، بدبختی و خشم الهی به شمار می‌آید.

الله متعال می‌فرماید:

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٩٧ [النحل: 97].

«هرکس – از مرد یا زن – کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه‌ای، حیاتِ [حقیقی] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد».

گفته‌اند: جای امنیت در دل‌هاست:

﴿أَلَا بِذِکۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ٢٨ [الرعد: 28].

«آگاه باشید که با یاد الله دل‌ها آرامش می‌یابد».

زندگی‌ای که فقط انسان مؤمن بدان دست می‌یابد.

عده‌ای از مردم با ایمان، در روستاها زندگی می‌کنند. احساس می‌کنند تمام لذت‌های دنیا در اختیار آنان است، آنان همواره در شادی و سرور به سر می‌برند.

عده‌ای دیگر در آسمانخراش‌ها زندگی می‌کنند ولی بدبختی، هم و غم و گرفتگی آنان را رها نمی‌کند. چرا؟

﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِیٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ کُنتُ بَصِیرٗا١٢٥ قَالَ کَذَٰلِکَ أَتَتۡکَ ءَایَٰتُنَا فَنَسِیتَهَاۖ وَکَذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمَ تُنسَىٰ١٢٦ [طه: 124-126].

«و هرکس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگیِ تنگ [و سختی] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور می‌کنیم. می‌گوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا محشور کردی با آنکه بینا بودم؟ می‌فرماید: همان طور که نشانه‌های ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردی، امروز همان‌گونه فراموش می‌شوی».

این عهد و پیمانی از جانب الله است، کسی‌که ایمان آورده است و عمل صالح انجام دهد، زندگی خوبی به او ببخشد و کسی‌که از ذکر و یادش روی گرداند، زندگی را بر او تیره و تار گردانده و همه‌ی درها را به رویش ببندد.

الله سبحان می‌فرماید:

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُکَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ١٩٥ [آل عمران: 195].

«پس، پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [و فرمود که]. من عملِ هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، تباه نمی‌کنم پس، کسانی که هجرت کرده و از خانه‌های خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شده‌اند، بدی‌هایشان را از آنان می‌زدایم، و آنان را در باغ‌هایی که از زیر [درختان] آن نهرها روان است در می‌آورم [این] پاداشی است از جانب الله و پاداش نیکو نزد الله است».

این پاداش الله یگانه‌ی یکتا برای مرد و زن مؤمن است که کفر – پناه بر الله – عکس آن را به دنبال می‌آورد، زیرا الله با خود این عهد را بسته است که هر مرد و زن کافر و هر مرد و زن منافق را عذاب کند.

زن منافق کسی است که نماز را قبول نداشته باشد، یا نماز نخواند و یا قسمتی از رسالت را انکار نماید، پنهانی به شوهرش خیانت کند، در ظاهر خود را شخصی خاشع و فروتن در راه راست نشان دهد در حالی که به الله و پیامبرش خیانت می‌کند.

دومین صفت: ماندن در خانه و عدم بی‌حجابی و بدحجابی.

زیرا مخربان و ویران کنندگان می‌خواهند زن مسلمان را از خانه بیرون بکشند، به ویژه در این کشور که بر کتاب و سنت استوار است و اولیای امور، بر اساس کتاب و سنت حکم می‌کنند.

آنان می‌خواهند زن خود را آرایش کند و بدحجاب باشد، شرم و حیایش از بین رود و مانند زن آمریکایی، انگلیسی و روسی کالایی باشد که در همه‌جا به کار می‌رود. آنجا که در تمام زمینه‌ها از زن استفاده می‌کنند اگرچه که با طبیعت و سرشتش مناسب نباشد، مانند کار در کارگاه‌ها، کارخانه‌ها و از این قبیل.

او خانه، کودکان، دین و ناموسش را رها کرد.

اما زن در کشور ما از گونه‌ی دیگری است.

زنان ما مراورید‌هایی گران‌بهایند.

الله درباره‌ی زنان ما می‌فرماید:

﴿وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ [الأحزاب: 33].

«و در خانه‌‌هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیّتِ قدیم زینت‌های خود را آشکار مکنید».

یعنی: زن در خانه که پناهگاهش است، بماند.

در حدیثی که از فاطمه روایت شده است، به او گفتند: بهترین سفارش برای زنان چیست؟ گفت: مردان را نبیند و مردان او را نبینند.

در سنن، در حدیث حسن از رسول الله ج آمده است که فرمود:

«وقتی زن با عطر و آرایش از خانه‌ی شوهرش خارج شود زناکار است»([10]).

همچنین فرمود:

«صَلَاةُ الْمَرْأَةِ فِی بَیْتِهَا خَیرٌ مِنْ صَلَاتِهَا فِی حُجْرَتِهَا وَصَلَاتُهَا فِی مَخْدَعِهَا خیرٌ مِنْ صَلَاتِهَا فِی بَیْتِهَا»([11]). «نماز زن در خانه‌اش بهتر است از نمازش در حجره‌اش و نمازش در خواب‌گاهش بهتر است از نمازش در خانه‌اش».

به عنوان مثال: نمازش در اتاق خواب بهتر از نماز در خانه‌ی بزرگ یا در یکی از گوشه‌هایش است.

نماز در خانه بهتر از نماز در مسجد است اگر چه که رسول الله ج فرموده است:

«لَا تَمْنَعُوا إِمَاءَ اللهِ مَسَاجِدَ اللهِ»([12]). «کنیزکان الله را از رفتن به مساجد الله باز ندارید».

اما ماندن در خانه، پوشش، عفت و پاکدامنی نزد الله از اجر و پاداش بیشتر و بزرگ‌تری برخوردار است.

پس بر زن واجب است که سفارش الله و پیامبرش را اجرا کند و از خانه‌اش بیرون نرود.

عرب گویند: سه چیز زن را حفظ می‌کند: شوهرش، خانه‌اش یا قبرش.

خارج شدن زن از خانه یعنی نابودی و تباهی – پناه بر الله.

سومین صفت: فروهشتن چشم و حفظ و نگهداری نفس. الله سبحان می‌فرماید: ﴿وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ [النساء: 25] «و نه دوست‌گیران پنهانی» یعنی دوستان پنهانی درست همان‌گونه که در کشورهای غربی کافر اتفاق می‌افتد، آنجا که زن باید به جز شوهرش، دوستان دیگری داشته باشد.

الله متعال می‌فرماید: ﴿حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَیۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ [النساء: 34] «به پاس آنچه الله [برای آنان] حفظ کرده، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ می‌کنند». او در غیاب شوهرش، جایگاه او را حفظ می‌کند.

رسول الله ج در روز عرفه، حقوق انسان را اعلام داشت، در آن روزی که مبادی و اصول انسانیت و حقوق زن را بیان کرد، فرمود: «کسی که دوست ندارید روی فرش شما ننشیند»([13]). یعنی: در غیاب شما، کسی جز محارمش را به خانه ‌نیاورد.

الله تبارک و تعالی می‌فرماید:

﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ [النور: 31].

«و به زنان با ایمان بگو: دیدگان خود را [از هر نامحرمی] فرو بندند».

یعنی در هنگام شبهه و شهوت، چشمش را فروهشته دارد و به مردان نگاه نکند.

پس زن باید از زیاد نگاه کردن به مردان خودداری کند.

چهارمین صفت: حفظ زبان از غیبت و سخن چینی.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا فَکَرِهۡتُمُوهُۚ [الحجرات: 12].

«و بعضی از شما غیبت بعضی را نکند آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید».

بیشترین چیزی که در میان زنان رواج دارد – پناه بر الله – غیبت و اشاره کردن و تهمت زدن به دیگران است به ویژه به زنان دیگر.

زن باید زبانش را از چنین گناهان بزرگی که بنا به فرموده‌ی پیامبر اکرم ج او را به آتش می‌افکند، بازدارد و در سخنان و حرف‌هایش راستگو و درست باشد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا٧٠ یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۗ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِیمًا٧١ [الأحزاب: 70-71].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، تقوای الله را پیشه کنید و سخنی استوار گویید. تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهان‌تان را بر شما ببخشاید، و هرکس الله و پیامبرش را فرمان بَرَد قطعاً به رستگاری بزرگی نایل آمده است».

در حدیث صحیح از رسول اکرم ج آمده است که فرمود: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ»([14]). «سخن‌چین وارد بهشت نمی‌شود». در روایت صحیح دیگری چنین آمده است: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ نَمَّامٌ»([15]). «سخن‌چین وارد بهشت نمی‌شود».

سخن‌چین کسی است که سخن‌ها را به این طرف و آن طرف می‌برد و زن را نیز در نهی از این کار شریک می‌گرداند، بلکه آنان بیش از مردان به این گناه آلوده می‌شوند و آن منتقل کردن سخنان و سخن‌چینی میان مردم است.

پنجمین صفت: گوش ندادن به ترانه و دشنام و هر آنچه در این حکم وارد می‌شود، می‌باشد.

آواز و ترانه نزد تمام علمای اسلام حرام است و کسی‌که برخی فتواهای بی‌اساس را برای ما حجت قرار می‌دهد، ما با کتاب و سنت برایش دلیل و برهان می‌آوریم.

تحریم، در مذهب احناف، مالکی‌ها، شافعی‌ها و حنبلی‌هاست.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡتَرِی لَهۡوَ ٱلۡحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ [لقمان: 6].

«و از مردم کسی هست که خریدار سخنان بیهوده است تا از راه الله گمراه سازد».

«لَیَکُونَنَّ مِنْ أُمَّتِی أَقْوِامٌ یَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ وَالْحَرِیرَ وَالْخَمْرَ وَالْمَعَازِفَ»([16]). «در میان امت من افرادی پیدا خواهند شد که زنا، ابریشم، شراب و آلات موسیقی را حلال می‌دانند».

حلال دانستن آن پس از حرام بودنش می‌آید.

ابن خزیمه در حدیثی با سندی صحیح آورده است که رسول الله فرمود:

«إِنِّی نَهَیْتُ عَنْ صَوْتَیْنِ أَحْمَقَیْنِ فَاجِرَیْنِ: صَوْتٌ عِنْدَ نِعْمَةٍ، وَصَوْتٌ عِنْدَ مُصِیبَةٍ»([17]). «من از دو صدای احمق و فاجر نهی کردم: یک صدا در وقت نعمت و یک صدا در وقت مصیبت».

کسی که به آواز و ترانه گوش کند، سه مجازات دارد:

1-  وحشت و قطع رابطه میان او و الله یگانه.

2-  قرآن، ذکر، حدیث نبوی و سیره را دوست نمی‌دارد.

3-  الله او را از شنیدن آواز بهشتی محروم می‌سازد.

ابن قیم گوید:

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَیُرْسِلُ رَبُّنَا

 

رِیحًا تَهُزُّ ذَوَائِبَ الأَغْصَانِ

فَتَثِیرُ أصْوَاتًا تَلَذُّ لِـمَسْمَعِ

 

الْإِنْسَانِ کَالنَّغَمَاتِ بِالْأَوْزَانِ

یَا خَیْبَةَ الْآذَانِ لَا تَتَعَوَّضِی

 

بِلَذَاذَةِ الْأَوْتَارِ وَالْعِیدَانِ

«ابن عباس گوید: پروردگار، نسیمی را می‌فرستد که گیسوان شاخه‌ها را به حرکت می‌آورد، و صداهایی بسان ترانه‌های موزون ایجاد می‌کند، که موجب لذت گوش و شنوایی انسان می‌گردد، ای وای بر گوش‌ها، لذت تار و عود را با این لذت عوض نکنید».

این جزای کسی است که به ترانه و آواز گوش می‌کند و همان‌گونه که علما گفته‌اند، آواز، پیک زناست.

پس بر زن واجب است که خانه و گوشش را از این ناپاکی و خباثت پاک سازد تا در دنیا و آخرت در ناز و نعمت به سر ببرد.

ششمین صفت: احترام شوهر ادای حقوقش و سعی بر راحتی او و اطاعت وی در آنچه اطاعت الله است.

در حدیثی از رسول الله ج آمده است که فرمود:

«إِذَا صَلَّتِ الْمَرْأَةُ خَمْسَهَا وَصَامَتْ شَهْرَهَا وَأَطَاعَتْ زَوْجَهَا قِیلَ لَهَا: ادْخُلِی الْجَنَّةَ مِنْ أَىِّ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ شِئْتِ»([18]). «وقتی زن نمازهای پنچ‌گانه‌اش را بخواند، ماهش را روزه بگیرد و از شوهرش اطاعت کند وارد بهشت پروردگارش می‌شود».

آیا زن می‌خواهد بدون اطاعت از شوهر در آنچه اطاعت از الله است، وارد بهشت شود؟

از جمله موارد اطاعت از شوهر، فراهم آوردن وسایل راحت و آرامش او هنگام بازگشت به خانه است.

-      به رویش لبخند بزند.

-      اطمینان خاطرش را جلب نماید.

-      سر مشکلات و درگیری‌ها را با او باز نکند.

-      او را متحمل مخارج سنگین و خارج از توان نسازد.

-      در غیاب او اسرارش را حفظ کند.

-      هنگام سخن گفتنش، سکوت اختیار نماید.

-      فرزندانش را بر اساس اسلام تربیت کند.

-      در اوامرش با او مخالفت نکند.

هفتمین صفت: صرفه‌جویی در مخارج زندگی و عدم اسراف در خوراک، پوشاک و مسکن.

خدواند سبحان می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِینَ کَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّیَٰطِینِۖ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ کَفُورٗا٢٧ [الإسراء: 27].

«چرا که اسراف‌کاران برادران شیطان‌هایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ١٤١ [الأنعام: 141].

«زیاده‌روی مکنید که او اسراف‌کاران را دوست ندارد».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا٦٧ [الفرقان: 67].

«کسانی‌اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجی می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند، و میان این دو [روش] حد وسط را برمی‌گزینند».

وظیفه‌ی زن است که در امور خود و خانه‌اش صرفه جویی کند و شوهر را به دلایل پوچ و بی‌اساس، متحمل آنچه خارج از توان و قدرت اوست، نسازد.

شاید خانه‌ای بدون وجود خیلی وسایل جدید، اختراعات جزیی و تکمیل کننده، بتواند خوشبخت باشد.

بلکه خرج‌های بیش از حد شوهر و فشار آوردن بر او، مشکلات بسیاری را با همسرش ایجاد می‌کند تا آنجا که ممکن است به جایی برسد که عاقبت خوبی ندارد.

زن باید سعی کند باقیمانده‌ی پولش را به جای اینکه در اموری مصرف کند که روز قیامت به خاطرش بازخواست خواهد شد، صرف صدقاتی کند که نزد الله پس انداز می‌شود.

معاویه س به عایشه ام‌المؤمنین، در یک روز صدهزار درهم داد. او همه را صدقه داد و خودش را فراموش کرد. او در آن روز روزه بود و با آب و خرما افطار نمود.

هشتمین صفت: عدم تشبیه به مردان.

زن نباید در راه رفتن، سخن گفتن، لباس پوشیدن یا در هر آنچه مخصوص مردان است، خود را شبیه آنان گرداند. خلقت الله را نیز نباید تغییر دهد.

الله زنانی که خود را شبیه مردان می‌کنند، لعنت نموده است([19]).

همچنین «واصله» و «مستوصله» را نیز لعنت نموده است([20]).

واصله کسی است که برای فریفتن و نشان دادن به مردم که مویش بلند است، چیزی به مویش وصل کند و مستوصله کسی است که این کار را درخواست نماید.

«نامصه» و «متنمصه» را نیز لعنت کرده است([21]).

کسانی که موی ابروی خود را می‌کنند و آن را باریک و نازک می‌کنند، همان‌گونه که برخی از زنان این کار را می‌کنند – الله آنان را هدایت کند.

همین طور «الواشمه» و «المستوشمه» را لعنت نموده است([22]).

کسی که برای زیبایی سوزنی را که حاوی جوهر سیاه یا قرمز است در گونه یا بینی خود فرو کند.

همچنین «المتفلجه» را لعنت نموده است([23]).

کسی‌که میان دندان‌هایش فاصله می‌اندازد، چرا که تمام اینها تغییر حلال است، خود را بیاراید، بدون اینکه از محرماتی که الله و پیامبر اکرم ج از آن نهی نموده است، استفاده کند.

نهمین صفت: بر طاعات، نماز، روزه و صدقه‌ی نافله مداومت ورزد.

بله! ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ [البقرة: 286] «الله هیچ‌کس را جز به قدر توانایی‌اش تکلیف نمی‌کند».

زیرا مشغولیت‌های زن در خانه به ویژه با فرزندان بسیار زیاد است. ولی نباید بهره‌اش را از عبادات به خصوص قرآن و ذکر فراموش کند، زیرا این دو بر زبان سبک و در ترازوی اعمال سنگین است.

این کار جز با تنظیم وقت و سعی بر عدم هدر دادن آن حاصل نمی‌شود، به ویژه در زمان آرامش و سکوت صبح‌گاهان و هنگامی که فرصت برایش مهیاست.

متمرکز شدن بر امور عبادت بدان معنا نیست که زن در خانه تبدیل به راهبه‌ای شود که چیزی جز جانمازش را نمی‌شناسد و با این کار به بهانه‌ی طاعت و عبادت، حقوق شوهرش را پایمال کند.

نه! هر چیزی جایگاهی دارد.

بلکه باید بر عبادات مداومت ورزد و سعی کند حقوق شوهرش را ادا نماید و با خوشبویی، زیبایی و نظافت به استقبال شوهرش برود.

یکی از شعرا در مدح و ستایش همسرش گوید:

تَضَوَّعَ مِسْکًا بَطْنُ نَعْمَانَ أَنْ مَشَتْ

 

بِهِ زَیْنَبٌ فِی نِسْوَةٍ عَطِرَاتِ

«شکم نعمان عطر بخش می‌کند اگر زینب با آن در میان زنانی که عطر زده‌اند راه برود».

نفس بر حب خوشبویی و زیبایی آفریده شده است و زن مسلمان باید این را بفهمد.

دهمین صفت: زن باید امر به معروف و نهی از منکر نماید و در میان زنان دعوتگری به سوی خیر و نیکی باشد.

زیرا مردان نمی‌توانند زنان را دعوت نمایند و با آنان خلوت نمایند و به مشکلات‌شان پی‌ببرند.

اما زن می‌تواند در میان زنان باشد، زیرا یکی از همجنسان‌شان است. پس می‌تواند در آنها تأثیر گذار باشد و آنان را با سخن، هدیه، نامه و غیره به سوی خیر و خوبی بکشاند.

برای خود و تمام مسلمانان از الله متعال توفیق و سربلندی را مسألت دارم و از او می‌خواهم همسران و فرزندان ما را اصلاح کند و آنان را نور چشمی برای ما بگرداند.

والله أعلم، وصلی الله علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.

***

 

 




[1]- بخاری، حدیث 2694، 3451، 4653 و مسلم، حدیث 4.

[2]- بخاری، حدیث 29، 1037، 5076 و مسلم، حدیث 2059.

[3]- مسلم، حدیث 6897 و احمد، حدیث 10939.

[4]- بخاری، حدیث 4976 و مسلم، حدیث 6894.

[5]- بخاری، حدیث 2328، 3299 و احمد، حدیث 2248.

[6]- داستان ابراهیم و اسماعیل إ. صحیح بخاری، حدیث 3299.

[7]- بخاری، حدیث 3، 4843 و مسلم، حدیث 358.

[8]- بخاری، حدیث 3733 و مسلم، حدیث 6226.

[9]- بخاری، حدیث 1343 و مسلم، حدیث 2154.

[10]- احمد، حدیث 19338، 19374، ابوداود، حدیث 4173، ترمذی، حدیث 2863، نسایی، حدیث 5110 و ر.ک: المشکاة، شماره‌ی 1065.

[11]- ابوداود، حدیث 570، ابن خزیمه، حدیث 1686، بیهقی در السنن، حدیث 5399 و ر.ک: المشکاة، حدیث 1063.

[12]- بخاری، شماره 889 و مسلم، حدیث 941.

[13]- مسلم، حدیث 2903 و ابوداود، حدیث 1906.

[14]- بخاری، حدیث 5917 و مسلم، حدیث 251.

[15]- مسلم، حدیث 250.

[16]- پیش از این تخریج شده است.

[17]- پیش از این تخریج شده است.

[18]- پیش از این تخریچ شده است.

[19]- بخاری، حدیث 5751 و احمد، حدیث 2271، 3149.

[20]- بخاری، حدیث 5795، 5796 و مسلم، حدیث 5523.

[21]- بخاری، حدیث 4766، 5794، 5802 و مسلم، حدیث 5528.

[22]- همان.

[23]- همان.

دختر مصیبت زده

دختر مصیبت زده

الحمد لله، نحمده ونستعینه ونستهدیه ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسیئات أعمالنا، من یهده الله فلا مضل له ومن یضلل فلا هادی له.

وأشهد أن لا إله إلا الله وأشهود أن محمدًا عبده ورسوله، صلی الله علیه و علی آله وصحبه وسلم تسلیمًا کثیرًا.

اما بعد...

او دختری است که پیامی را فریاد زد و من آن را به شما عرضه خواهم داشت و بدان پیوستی اضافه خواهم نمود.

این نامه، سیزده صفحه‌ی کوچک بود که این دختر نوشته بود و در آخرش قسم الله داده بود و از من خواسته بود آن را برای تمام مردم بخوانم، ولی من از او عذرخواهی می‌کنم، چون تمام نامه را نمی‌خوانم بلکه برخی عبارات را حذف می‌کنم و اما هیچ چیز به آن اضافه نمی‌کنم، حتی یک حرف.

در واقع زنان بسیاری هستند که از بسیاری از مردان بهترند. متنبی در مرثیه سرایی خواهر سیف الدوله چنین می‌سراید:

وَلَوْ کَانَ النِّسَاءُ کَمَنْ عَرَفْنَا

 

لَفُضِّلَتِ النِّسَاءُ عَلَى الرِّجَالِ

وَمَا التَّأْنِیثُ لِاسْمِ الشَّمْسِ عَیْبٌ

 

وَلَا التَّذْکِیرُ فَخْرٌ لِلْهِلَالِ

«اگر زنان همچون زنانی باشند که ما می‌شناسیم، پس زنان بر مردان برتری دارند،

مؤنث بودن برای خورشید عیب نیست و مذکر بودن مایه‌ی افتخار هلال ماه نمی‌باشد».

ندای این خواهر را لبیک می‌گویم که فریاد می‌زند و می‌گوید صدها نفر از همین مشکل رنج می‌برند و در چنین شرایطی زندگی می‌کنند و الله یاریگر است.

لَبَّیْکَ صَوْتُکِ فِی الْـمَسَامِعِ یَصْدَعُ

 

وَصُرَاخُکَ الْـمَحْزُونَ فِینَا یُسْمَعُ

وَدُمُوعُکِ الْحَرَی تَمَزَّقُ أَضْلُعِی

 

وَالْکُلُّ مِنْ هَذَا النِّدَا مُتَوَجِّعُ

لبیک صدای تو در گوش‌ها، طنین می‌افکند و فریاد غمگینت در میان ما به گوش می‌رسد، اشک‌های سوزان تو سینه‌ام را چاک می‌دهد و همه از این ندا، دردمند گشته‌اند».

من هنگام خواندن این نامه، این فرمایش رسول الله ج را به خاطر آوردم که فرمود:

«رِفْقًا بِالْقَوَارِیرِ»([1]). «به خاطر مدارا با آبگینه‌ها!»

پیامبر ج به خاطر نرمی زن و احساسات وی، خواستار ملاطفت و ملایمت است.

نامه:

شیخ فاضل فلان بن فلان، السلام علیکم و رحمت الله. جلسه‌ی درس تو را با عنوان پیامی به فقرا یا پیامی از فقرا شنیدم و نیز آن نامه‌ای که آن خواهر غیرتمند، بلکه مظلوم از ظلم و استبداد پدرش نوشته بود. پس غم و اندوهم را تحریک کرد و زخمی را که هرگز التیام نیافت به درد آورد و غم خطرناک و کشنده‌ام را تازه کرد، پس قلم را که جوهرش خون دل و اشک دیده‌ام بود، برداشتم، گویی هاله‌ای از امید و آرزو از دور برایم نمایان می‌گردد وگرنه به الله قسم و بازهم به الله قسم و به آن الله که معبود برحقی جز او نیست سوگند که از همه چیز جز رحمت الله ناامید شده بودم. امید به رحمت الهی تنها چیزی است که به من دلگرمی می‌بخشد چرا که من به رحمت الله اطمینان دارم بلکه بدان یقین و ایمان دارم:

﴿إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ [الأعراف: 56].

«رحمت الله به نیکوکاران نزدیک است».

ای شیخ فاضل، پدر گرامی و برادر مهربانم، این بدان جهت است که من در مصیبتی زندگی کرده‌ام و زندگی می‌کنم و از الله یگانه‌ی یکتای بی‌همتا می‌خواهم که عذابش را از من دور کند، چرا که این عذابی است که الله مرا بدان گرفتار نموده است.

ای دعوتگر گرامی، این است مصیبتم و روزگار سیاهم، این است ظلم و ستمی که با آن زندگی می‌کنم، این است رنج من و خواهران دینی‌ام، هر چند که هریک از ما مصیبتی داریم، ولی در آخر به یک امر منتهی می‌شود و آن این که ما شوهر و فرزند نداریم، نه زندگی داریم و نه روح و جانی، جسدهایی بدون قلب هستیم، زندگی‌ای که درد و ناراحتی آن را کشته و نابود کرده است.

وقت ارزشمندت را خواهم گرفت ولی تحمل کن، زیرا تو سنگینی‌هایی بیش از این نامه را تحمل کرده‌ای.

من معلم هستم، در آخر هرماه مأمور مالیات – پدرم – دستش را دراز می‌کند و می‌گوید: جزیه را پرداخت کن، تو و اموالت از آن پدرت هستید!

مأمور مالیات از همان زمانی که دانشجو بودم می‌دانست که دستمزدم به او خواهد رسید، به همین خاطر هر کسی‌که در خانه‌ی ما را می‌زد، به او می‌گفت: هنوز نه! «یعنی هرکس به خواستگاری‌اش می‌آمد او را به خاطر حقوقش رد می‌کرد!»

بسیاری از افراد خیر خواه خواستند او را قانع کنند اما او قانع نشد و نزد خواستگاران می‌رفت و می‌گفت: دخترم تو را قبول نکرده است و نمی‌خواهد.

عواطف من خواستار ازدواج، تشکیل خانواده، داشتن خانه‌ای آرام و خوشبخت و داشتن بچه‌هایی بود که برای‌شان مادری کنم و تمام احساساتم را به خود اختصاص دهند.

عموها و پدربزرگ‌ها میانجی‌گری نمودند ولی او سر باز زد و با دلایل سرد و پوچ بهانه آورد.

من دوست داشتم پایبند به دین باشم، با خودم می‌جنگیدم و با هوا و هوس و شیطان مبارزه می‌کردم و الله ﻷ مرا در برابر بسیاری از گناهان پیروز گرداند. دست از آوازها و ترانه‌ها برداشتم، بر سنت‌ها، مستحب‌ها و وتر مداومت ورزیدم و در بسیاری موارد پیروز گشتم.

در آخر گوید: یکی از عموهایم مردی را آورد و پدرم علی رغم میلم، مرا به ازدواج او درآورد، زیرا این مرد نه از الله می‌ترسید و نه شخص صالحی بود.

پدرم می‌گفت: حقوقت را به شوهرت نده، آن را به من بده! من با شوهرم درگیر شدم و سعی داشتم او را بر طاعات و پایبندی یاری کنم، اما او نزد پدرم رفت و از من شکایت کرد!

آن زن گوید: من در برابر این شوهر صبور و بردبار بودم و او را به هدایت فرامی‌خوانم و کتک و مصیبتش را تحمل می‌کردم، چون اگر نزد پدرم بازمی‌گشتم، وضعیتم بدتر و تلخ‌تر می‌شود. پس از رنجی تلخ و دردناک، درخواست طلاق کردم ولی او نپذیرفت و گفت: مهریه‌ام را به من پس بده تا تو را طلاق دهم.

گفتم: تو مهریه‌ای نزد من نداری.

او هم‌چنان اصرار کرد.

من هرچه می‌توانستم جمع کردم و به او دادم و به خانه‌ی پدرم فرار کردم، او خشمگین شد و مرا تهدید کرد و می‌خواست مرا به ازدواج هر خواستگاری که آمد، در آورد، چه شرابخواری مست باشد و چه پیرمردی شصت، هفتاد ساله! نزد مادرم گریختم و پدرم از شدت خشم دیوانه شد، به اداره‌ی آموزش و پرورش رفت و از من شکایت کرد.

به الله قسم، مدیر آموزش و پرورش منطقه با من صحبت کرد و گفت: پدرت به اینجا آمده و تهدید کرده است و از ما خواسته تو را اخراج کنیم!

سبحان الله، این دیگر چه دشمنی است! مدیر پدر را رد کرد ولی او هم‌چنان اصرار نمود و تهدید کرده است که برای این کار به ریاض خواهد رفت! من باید چکار کنم؟ آیا با کسی‌که او می‌خواهد، ازدواج کنم یا از کار بر کنار شوم در خانه‌ی پدرم خانه‌نشین شوم؟

این خانم می‌گوید: ای دعوتگران، علما و طالبان علم، شما مسئول این همه ظلم و ستمی هستید که پدرانمان نسبت به ما روا می‌دارند، این رحمت اسلام که شما از آن سخن می‌گویید، کجاست؟ شما از این گروه شادی که در جامعه حضور دارند، چه اطلاعی دارید؟

از اینها گذشته، آن جوانان پایبندی که به دنبال زنی صالح هستند، کجایند؟

چرا از این دختران که در پشت پرده‌ی ظلم پدر، مخفی مانده‌اند، خواستگاری نمی‌کنند؟ یا این که نکات ریز زیبایی زن باعث رویگردانی آنان از این دختران شده است! آیا آنان خشنودند از این که این دختران در آغوش مردانی فاسق و فاجر زندگی کنند که نه حق الله را به‌جا می‌آورند و نه حق دین را؟ این بود پیام من که به شما جناب شیخ عرضه نمودم، شاید که نزد شما راه حلی بیابم و شاید شما و برادران‌تان گامی جهت یاری من بردارید والسلام علیک.

من می‌گویم: این نامه‌ای بود که برای شما خواندم و تا حد توان قسمت‌هایی از آن را حذف کردم. در واقع این نامه، هر صاحب قلب و یا شنونده‌ی حاضری را به شگفتی انداخت.

الله می‌داند که این امر برای من عجیب و غریب نیست، چرا که در تماس‌های تلفنی، نامه‌ها، توضیحات و سؤالات، سختی‌ها و مشقت‌های مادران، دختران و خواهران بسیاری را می‌شنوم.

این‌ها بیانگر آن است که در جامعه قشری هستند که نه می‌شنوند، نه درک می‌کنند، نه می‌اندیشند، نه تدبر می‌کنند و عاری از هرگونه فهم و شعور هستند.

چنان‌که روشن شد، در جامعه گروهی از مردم هستند که الله رحمت را از دل‌هایشان برده است، الله سبحان می‌فرماید:

﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣ [محمد: 22-23].

«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندی‌های خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که الله آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشم‌هایشان را نابینا کرده است».

گویی هرگز سیره و زندگی‌نامه‌ی آن پیامبر معصوم ج که در کنار دختر بیمارش ایستاده است و می‌گرید، را مطالعه نکرده‌اند.

وقتی پیامبر ج به مسافرت می‌رفت، سری به دخترانش می‌زد و با آنان خداحافظی می‌نمود و وقتی از سفر باز می‌گشت، دیدارش را با دخترانش آغاز می‌کرد.

عایشه گوید: وقتی فاطمه نزد رسول الله ج می‌آمد، پیامبر بر می‌خواست و دم در به استقبالش می‌رفت و همراهش می‌نشست بلکه او را در جایگاه خود می‌نشاند([2]).

محمد اقبال درباره‌ی فاطمه چنین سروده است:

هِیَ بِنْتُ مَنْ؟ هِیَ أُمُّ مَنْ؟ هِیَ زَوْجُ مَنْ؟

 

مَنْ ذَا یُسَاوِی فِی الْأَنَامِ عُلَاهَا

أَمَّا أَبُوهَا فَهْوَ أَشْرَفِ مُرْسَلٍ

 

جِبْرِیلُ بِالتَّوْحِیدِ قَدْ رَبَّاهَا

وَعَلِىٌّ زَوْجُهَا لَاتَسَلْ عَنْهُ سِوَی

 

سَیْفًا غَدًا بِیَمِینِهِ تَیَّاهَا

«او دختر کیست؟ مادر کیست؟ همسر کیست؟ کیست که در مخلوقات از او والاتر باشد؟ پدرش اشرف فرستادگان است، که جبرییل او را بر اساس توحید و یکتاپرستی تربیت نمود، از همسرش علی نیز چیزی جز شمشیرش که با دست راست آن را می‌گرداند، مپرس».

با وجود این، به رنج‌ها و سختی‌هایش گوش کنید، این داستان در صحیح بخاری آمده است:

علی تصمیم گرفت در حیات فاطمه، مجدداً ازدواج کند و این حق را داشت، او دختر ابوجهل را که پدرش مرده بود انتخاب کرد.

این خبر در خانه به فاطمه رسید، او نزد پدر معصومش، سرور بشریت و بزرگ‌ترین رهبر دنیا و آزاد کننده‌ی انسان‌ها رفت و گریه سر داد. پیامبر فرمود: «تو را چه شده است؟»

او گفت: مردم ادعا می‌کنند که تو به خاطر دخترانت ناراحت نمی‌شوی و ماجرا را برایش تعریف کرد.

پیامبر اکرم ج برخاست و مردم را جمع کرد و بر بالای منبر رفت، در حالی که علی بن ابی طالب نیز در میان جمع حضور داشت.

رسول الله ج فرمود:

«ای مردم، من حلالی را حرام، حرامی را حلال نمی‌کنم. ولی خبر به من رسیده است که علی دختر ابوجهل دشمن الله را می‌خواهد. قسم به الله که معبود برحقی جز او نیست و قسم به ذاتی که جانم در دست اوست دختر حبیب الله و دختر دشمن الله هرگز در زیر یک سقف جمع نمی‌شود». سپس از منبر پایین آمد([3]).

علی بن ابی طالب برخاست و در مسجد دختر ابوجهل را طلاق داد.

هریک از ما تصور می‌کند کسی‌که این نامه را نوشته است، دختر اوست و آنچنان متأسف و دردمند می‌گردد که فقط الله می‌داند. در واقع این خانم، دعوتگران و علما را مسئول دانسته است و بدون شک در این امر، حق با اوست. این کافی نیست که جلساتی را برگزار کنیم و سخنرانی نماییم، بلکه باید راه حلی بیابیم یا برای چنین دخترانی شفاعتی کنیم.

محمد ج تنها به سخن اکتفا نمی‌کند، بلکه خودش می‌رود و شفاعت و میانجی‌گری می‌کند.

داستانش با جلیبیب نیز معروف است. جلیبیب یکی از صحابه و مردی فقیر بود.

پیامبر ج به او فرمود: «ای جلیبیب، آیا ازدواج نمی‌کنی؟»

او گفت: ای رسول الله، چه کسی با من ازدواج می‌کند؟ نه خانواده‌ای دارم، نه ثروتی و نه حسب و نسبی؟!

رسول الله ج فرمود: «نزد فلان خانواده برو و سلامم را به آنها برسان و به آنها بگو: رسول الله به شما دستور می‌دهد که به من زن بدهید».

لا اله الا الله، آیا در طول تاریخ، شفاعتی به این بزرگی و عظمت دیده‌اید؟

جلیبیب رفت و در را زد.

گفتند: کیستی؟

گفت: جلیبیب.

گفتند: چه می‌خواهی؟

گفت: رسول الله به شما سلام می‌رساند و می‌گوید: مرا به ازدواج دخترتان در آورید.

آن مرد با همسرش مشورت کرد، جلیبیب نه خانواده‌ای دارد و نه ثروتی ولی چگونه درخواست آن پیامبر معصوم ج را رد کنند؟

دختر سخنان جلیبیب را شنید و گفت: رسول الله به شما فرمان می‌دهد و شما سرباز می‌زنید؟!

سبحان الله، از خشم و غضب الله نمی‌ترسید، من می‌پذیرم.

آنان گفتند: ما پذیرفتیم.

جلیبیب ازدواج کرد و الله به او پسرانی داد، سپس همراه رسول الله ج در جنگ شرکت کرد و هفت نفر را کشت سپس کشته شد.

پیامبر فرمود: «کشته شدگان را بررسی کنید». آنان بررسی کردند و جلیبیب را فراموش کردند.

رسول الله ج فرمود: آیا کسی مانده است؟»

گفتند: خیر.

پیامبر ج فرمود: «ولی من جلیبیب را نمی‌بینم».

رسول الله ج برخاست و شخصاً به دنبالش گشت پس او را یافت که هفت نفر را کشته بود و خودش نیز کشته شده بود.

در این هنگام فرمود: «من از تو هستم و تو از من هستی!»([4]).

چرا دعوتگران و شیوخ، خود اقدام به ازدواج جوانان با دختران صالحه و نیکوکار نمی‌کنند، درست مثل رسول الله ج؟

سپس این پدری را که تا این حد دخترش را بدبخت نموده است، مورد خطاب قرار می‌دهیم. ایمانش را مخاطب می‌کنیم اگر ذره‌ای ایمان در او باشد: چگونه فردا به ملاقات پروردگار می‌رود در حالی که این‌گونه با دخترش رفتار کرده است؟

چنین رفتاری با زن کافر درست نیست چه رسد به دختر خودش؟

و راهنمایی شود، چرا که او جاهل و نادان است و با این نادانی و ظلمش، بدون این که احساس کند، سد راه دختر یا دخترانش شده است.

مسأله‌ی دیگری که باید بدان توجه داشت، مسأله‌ی مهریه‌های سنگین است که رواج یافته است و از حد و حدودش خارج شده است. تا آنجا که جوانی که می‌خواهد ازدواج کند، از ترس این مخارج کمرشکن، ازدواج را به تأخیر می‌اندازد.

این فراخوانی برای اولیای امر است که در امر ازدواج دختران‌شان آسان بگیرند و مخارج را پایین بیاورند. هدف ما لباس زیبا، زیور آلات یا ماشین نیست، بلکه هدف ما باید شوهر صالحی باشد که در کنار دختر ما خانه‌ای خوشبخت بسازد.

مسأله‌ی دیگر مربوط به دختران است و آن این که به منظور ادامه‌ی تحصیل از ازدواج صرف نظر نکنند، اگر آنان عاقلانه بیندیشند متوجه می‌شوند که ازدواج مهم‌تر از تحصیل است. ازدواج یعنی خانه، شوهر، فرزندان و زندگی آینده اما تحصیل امری روا یافتنی است. اگر اصرار داشت می‌تواند با مشورت و نظر سنجی، با شوهرش در ادامه‌ی تحصیل شرط ببندد.

اما رد کردن خواستگاران با این دلیل‌های بی‌اساس یعنی قرار دادن جامعه در معرض فتنه‌ها. چنان‌که رسول الله ج خبر داده است، آنجا که می‌فرماید:

«إِذَا أَتَاکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دِینَهُ وَخُلُقَهُ فَزَوِّجُوهُ، إِلَّا تَفْعَلُوا تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَفَسَادٌ عَرِیضٌ»([5]). «اگر کسی نزدتان آمد که از دین و اخلاقش راضی هستید، پس او را ازدواج دهید وگرنه فتنه و فساد فراگیری خواهد شد».

پس این دو شرط باید با هم باشند: دینداری و اخلاق. ممکن است دینداری در کنار خوش اخلاقی و احسان به همسر نباشد و او با وی بد رفتاری نماید.

چنین حالتی در کسی‌که دیندار است، چندان عجیب نیست، بلکه در زمان رسول الله ج همان‌گونه که در حدیث فاطمه بنت قیس آمده است و او در ازدواج با یکی از معاویه، ابوجهم یا اسامه با رسول الله ج مشورت نمود، آمده است: «ولی ابوجهم چوبش را از روی گردنش بر زمین نمی‌گذارد»([6]). در یکی از توضیحات این حدیث آمده است که او همیشه زن را می‌زد و شواهد بسیاری وجود دارد.

ممکن است خوش اخلاق باشد ولی نماز نخواند یا فاسق باشد، پس در ازدواج با او عجله نکن، زیرا او فاقد بزرگترین رکن اسلام است، بلکه او باید هم دین داشته باشد و هم اخلاق.

نصیحت و سفارشم به جوانان این است که دست از شرط و شروط‌ها و دقت زیادشان بردارند، زیرا آنان هرگز به آسانی به خواسته‌ی‌شان دست نخواهند یافت:

﴿وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِۚ [البقرة: 267].

«در حالی که جز با چشم‌پوشی نسبت به آن، گیرنده آن نیستید».

از جمله مواردی که از نامه‌ی این دختر متوجه می‌شویم: زیاد شدن دختران بی‌شوهر در خانه‌هاست، بدون این که کسی از وجودشان مطلع باشد.

چگونه این مشکل را معالجه کنیم؟

من راه حل را در چند چیز می‌بینم:

1-   برادر یا پدر، دخترانش را به هر روشی که صلاح می‌بیند، بر افراد صالح عرضه نماید.

2-   عده‌ای از افراد مورد اعتماد، توافق میان پسران و دختران جوان را جلب نمایند، همان‌گونه که برخی از دانشجویان این کار را کردند و الله نیز با ایجاد موفقیت در میان مردان و زنان مسلمان جهت ساخت کیان اسلامی جدید که خود سببش بودند، آنان را یاری رساند.

3-   زنان از چند زنی متنفر و بیزار نباشند، زیرا این سنت رسول الله ج و راه حلی برای این مشکل است به شرطی که بر حسب خواسته‌ی اسلام باشد.

در پایان، این بود مشکل و این هم راه‌کارهایش و ای کاش به جای سخنانی بر کاغذ، به صورت عملی در جامعه پیاده شود.

والله أعلم وصلی الله علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.

***

 

 




[1]- بخاری، حدیث 6018، 6059، 6066 و مسلم، حدیث 5989، 5992.

[2]- ابوداود، حدیث 5212، ترمذی، حدیث 4039، نسایی در الکبری، حدیث 9147 و ر.ک: المشکاة، حدیث 4689.

[3]- بخاری، 3645، 5110 و مسلم، حدیث 6260، 6261.

[4]- مسلم، حدیث 6311، احمد حدیث 19411 و ابن حبان، حدیث 3969.

[5]- پیش از این تخریج شده است.

[6]- پیش از این تخریج شده است.

دغدغه‌های یک دختر

دغدغه‌های یک دختر

الحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله وصحبه وسلم تسلیمًا کثیرًا.

ای خواهر مسلمان مؤمن، ای سازنده‌ی نسل‌ها، مادر جوانان اسلام، فرماندهان، علما و رؤسا! تو در مورد نقشت در زندگی، در برابر الله سبحان مسئول هستی.

چرا آفریده شده‌ای؟ چرا به وجود آمده‌ای؟ چرا بر روی این زمین هستی؟

رسول الله ج برای زن در زندگی، مأموریتی آورد، او را مادر، همسر، خواهر، معلم، مربی، سرپرست و محافظ قرار داد.

در این چند صفحه، دسته گلی هست که می‌خواهم آن را بر سر هر دختر و زنی که خواهان الله و سرای آخرت است، بریزم. در اینجا مسایلی هست که می‌خواهم درباره‌ی آن با خواهران و مادران صحبت کنم.

زن و ایمان

الله همه‌ی مردم، چه مرد و چه زن را مورد خطاب قرار داده است و پس از ذکر صالحان نیکوکار و فاسقان اشرار می‌فرماید:

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ [آل عمران: 195].

«پس، پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [و فرمود که:] من عملِ هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، تباه نمی‌کنم».

در جایی دیگر می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ [الأحزاب: 35].

«مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان با ایمان».

الله ﻷ زنی را ذکر می‌کند که درستکار، فرمانبردار و به پاس آنچه الله [برای او] حفظ کرده است، اسرار را حفظ می‌کند.

پیامبر آمد و درباره‌ی زن و نقشش در زندگی سخن گفت و در مورد او به نیکی سفارش نمود، زیرا او می‌داند که زن نیمه‌ی مرد است و وظیفه‌ی پرورش، تربیت فرزندان، آماده ساختن علما و شهدا بر عهده‌ی اوست.

رسول الله ج در حج اکبر فرمود:

«وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَیْرًا فَإِنَّمَا هُنَّ عَوَانٌ عِنْدَکُمْ»([1]). «خوبی به زنان را به خود توصیه کنید، زیرا آنها نزد شما اسیرند».

نیز فرمود:

«وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَیْرًا»([2]). «خوبی به زنان را به خود توصیه کنید».

همچنین فرمود:

«خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وَأَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی»([3]). «بهترین شما کسی است که برای اهل و عیال خود بهتر از دیگران باشد. و من از همه‌ی شما برای اهل و عیال خود بهترم».

در صحیح بخاری آمده است که اسما دختر عمیس نزد رسول الله ج رفت و گفت: مردان در مورد تو بر ما چیره شده‌اند، با تو حج می‌کنند، در کنار تو جهاد می‌کنند و همراه تو نماز می‌خوانند، پس یک روز از وقتت را به ما اختصاص بده. در اینجا بخاری بابی با عنوان: «بابٌ أَنْ یَجْعَلَ العَالِمُ یَومًا لِلنِّساءِ نَفسِهِ» «باب قرار دادن عالم یک روز برای زنان» قرار داده است، رسول الله ج نیز روز دوشنبه را برای‌شان در نظر گرفت.

الله چهار دختر چون ستاره به پیامبر ج ارزانی داشت، زنانی که به پاس آنچه الله [برای آنان] حفظ کرده است، اسرار [شوهران خود] را حفظ می‌کنند. آنان فاطمه، ام کلثوم، زینب و رقیه بودند.

وقتی پیامبر ج به سفر می‌رفت با آنان خداحافظی می‌نمود و اگر از سفر بازمی‌گشت، دیدارش را با آنان شروع می‌کرد. او در شبی تاریک به دیدار فاطمه می‌آید و به او و علی می‌فرماید:

«أَلَا تُصَلِّیَانِ؟... أَلَا أَدُلُّکُمَا عَلَى مَا هُوَ خَیْرٌ لَکُمَا مِنْ خَادِمٍ... تُسَبِّحَانِ اللهَ ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ وَتَحْمَدَانِ اللهَ ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ وَتُکَبِّرانِ أَربَعًا وَثَلَاثِینَ»([4]). «آیا نماز نمی‌خوانید؟... آیا شما را به چیزی که از خدمتکار برای شما بهتر است راهنمایی نکنم؟... سی و سه بار سبحان الله بگویید، سی و سه بار، الحمد الله بگویید و سی و چهار بار الله اکبر بگویید».

او دخترش فاطمه را بر تقوای الهی، تسبیح، عبادت، حمد و سپاس و ارتباط با الله حی و قیوم تربیت می‌نماید. محمد اقبال در مورد فاطمه دختر رسول الله ج گوید:

هِیَ بِنْتُ مَنْ؟ هِیَ أُمُّ مَنْ؟ هِیَ زَوْجُ مَنْ؟

 

مَنْ ذَا یُسَاوِی فِی الْأَنَامِ عُلَاهَا

أَمَّا أَبُوهَا فَهْوَ أَشْرَفِ مُرْسَلٍ

 

جِبْرِیلُ بِالتَّوْحِیدِ قَدْ رَبَّاهَا

وَعَلِىٌّ زَوْجُهَا لَاتَسَلْ عَنْهُ سِوَی

 

سَیْفًا غَدًا بِیَمِینِهِ تَیَّاهَا

«او دختر کیست؟ مادر کیست؟ همسر کیست؟ کیست که در مخلوقات از او والاتر باشد؟ پدرش اشرف فرستادگان است، که جبرییل او را بر اساس توحید و یکتا پرستی تربیت نمود، از همسرش علی نیز چیزی جز شمشیرش که با دست راست آن را می‌گرداند، مپرس».

او در خانه‌ی نبوت زندگی کرد، از ایمان و قرآن نوشید و بر کلمه‌ی لا اله الا الله متولد شد.

ای خواهر مسلمانم، ایمان داشته باش و قلبت را آکنده از ایمان کن، چرا که بسیاری از زنان خود را با طلا و نقره می‌آرایند اما فضیلت، عفت، فروهشتگی چشم و ایمان‌شان را از دست داده‌اند.

آنان رضایت الله، محبت او، پوشش او و زندگی مرفه را از دست داده‌اند، زیرا مرد و زن مسلمان جز در سایه‌ی این دین، هیچ امنیت و آرامشی ندارند:

﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِیٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ کُنتُ بَصِیرٗا١٢٥ قَالَ کَذَٰلِکَ أَتَتۡکَ ءَایَٰتُنَا فَنَسِیتَهَاۖ وَکَذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمَ تُنسَىٰ١٢٦ [طه: 124-126].

«و هرکس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگیِ تنگ [و سختی] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور می‌کنیم. می‌گوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا محشور کردی با آنکه بینا بودم؟ می‌فرماید: همان طور که نشانه‌های ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردی، امروز همان‌گونه فراموش می‌شوی».

تو باید در داستان‌های زنان صالح تأمل کنی، اوضاع و احوال‌شان را بخوانی، باشد که در راه خیر و خوبی از آنان پیروی نمایی. اکنون برخی از این داستان‌ها قصه‌ها را بشنو:

1-   همسر فرعون: آسیه رضی الله عنها و أرضاها – او دانست که معبود برحقی جز الله وجود ندارد، به او ایمان آورد و دلش را آکنده از ایمان نمود. از الله رحمان اطاعت کرد در حالی که شوهرش دجالی فاجر و کافر بود که با سر در آتش افکنده شد. او در خواهش و دعایی شگفت انگیز، به الله می‌گوید:

﴿رَبِّ ٱبۡنِ لِی عِندَکَ بَیۡتٗا فِی ٱلۡجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرۡعَوۡنَ وَعَمَلِهِۦ وَنَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ١١ [التحریم: 11].

«پروردگارا، پیش خود در بهشت خانه‌ای برایم بساز، و مرا از فرعون و کردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان».

ابن قیم / گوید: او جوار و همسایگی را پیش از سرا خواند. او همسایگی با الله یگانه‌ی یکتا و سکونت در بهشتی که پهنایش به اندازه‌ی آسمان‌ها و زمین است را طلبید، زیرا از کاخ‌های فرعون خسته شده بود، زیرا آنها کاخ‌ها و خانه‌هایی لعنت شده بود، او همسایگی و جوار الله ﻷ را درخواست نمود و الله نیز نامش را در لیست افراد جاودان ثبت نمود و در میان افراد عارف و دانا قرار داد، اسمش را در جهانیان باقی گذاشت تا در کتاب پروردگار عالمیان بپیچد.

2-  مادر انس: وقتی پیامبر ج به مدینه آمد، او به دنبال هدیه‌ای بود تا به رسول الله ج تقدیم نماید، اما چیزی جز پسر و جگر گوشه‌اش انس نیافت. او را شست، لباس به تنش نمود و خوشبو و معطرش کرد. او را که ده ساله بود نزد رسول الله ج برد و گفت: ای رسول الله، انس پسرم است، او محبوب‌ترین شخص نزد من است، او را به تو هدیه می‌دهم تا در طول زندگی خدمتگزارت باشد، پس برایش دعا کن. رسول الله ج فرمود:

«پروردگارا، عمرش را طولانی کن، مال و فرزندانش را زیاد نما و گناهش را ببخش»([5]).

این زنی مؤمن است که مهریه‌اش در اسلام، بزرگ‌ترین مهریه بوده است.

مهریه‌اش اسلام بود. ابوطلحه س که فردی مشرک بود از او خواستگاری کرد، می‌خواست با او ازدواج نماید، اما او به ابوطلحه گفت: تو مشرک هستی و من مسلمانم، به الله قسم با تو ازدواج نمی‌کنم مگر این که شهادت دهی معبود برحقی جز الله یگانه نیست و محمد پیامبر و فرستاده‌ی اوست.

او گواهی داد که معبود برحقی جز الله یگانه نیست و محمد پیامبر و فرستاده‌ی الله است، او به درگاه الله سجده نمود. آن زن با ابوطلحه ازدواج نمود و مهریه‌اش اسلام بود.

گفتند: ما نه در جاهلیت و نه در اسلام، مهریه‌ای بزرگ‌تر از مهریه‌ی ام سلیم رضی الله عنها و أرضاها – نداشتیم.

3-   خنسا: او چهار پسرش را بر طاعت الهی تربیت نمود و آنان را حافظ قرآن کرد و سنت را به آنان آموخت و به مسجد برد.

وقتی جنگ قادسیه آغاز شد، نزد چهار پسرش رفت و به آنان گفت: کفن‌هایتان را بپوشید! آنان غسل کردند و کفن پوشیدند. او به آنان چنین سفارش نمود: فرزندانم، به الله قسم هرگز پدرتان را فریب ندادم و دایی‌تان را گول نزدم، وقتی در میدان جنگ حاضر شدید، به دنبال قهرمان دشمن بگردید و در راه الله بکشید و شمشیر بزنید شاید که الله با شهادت شما در راه خودش، چشمانم را نورانی گرداند.

زن مسلمان صالح این‌گونه است، او فرزندانش را بر اساس اسلام، قرآن و عبادت الله یگانه‌ی یکتا تربیت می‌نماید، دخترانش را بر حجاب و ترس از الله و نظارت الله و سیره‌ی رسول الله ج تربیت می‌نماید.

فرزندان خسنا به جنگ رفتند و در راه الله کشته شدند. این مژده را برایش آوردند، او گفت: سپاس الله را که چشمانم را با شهادت‌شان نورانی گرداند.

ای خواهر مسلمان، ما در خانه‌هایمان به شدت به ایمان نیاز داریم.

ایمان در نمازهای پنجگانه‌ی پسران و دختران نهفته است، ما باید با تربیت، آنان را سرپرستی نماییم و با کلمه‌ی لا اله الا الله، محمد رسول الله، آنان را شیر دهیم.

مادر دانشگاه بزرگی است، روزی که او اصلاح گردد، الله به وسیله‌ی او این دین را اصلاح می‌نماید و برگزیدگان و نیکان را تربیت می‌نماید.

زمانی که او شکست بخورد، جامعه نیز شکست می‌خورد و این انحراف خطرناکی که امروزه در جوامع‌مان به چشم می‌خورد، پدیداری می‌گردد.

پس ای بنده‌ی الله! تو را به الله سوگند می‌دهیم که در دین پروردگار عالمیان و رسالت محمد، سرور پیامبران تقوا پیشه کنی. ای بنده‌ی الله! حجاب! حجاب!

ای بنده‌ی الله، در مورد پسران و دختران تقوای الله را پیشه کن.

ای بنده‌ی الله، در امر ازدواج تقوای الله را پیشه کن.

مسایلی که برای زن مسلمان حایز اهمیت است

اول: حقوق شوهر که جزء سنت رسول الله ج است و الله اصولش را در قرآن بیان نموده است.

از جمله: اطاعت از او در آنچه اطاعت الله است و جلب رضایت وی در آنچه رضایت الله متعال در آن است و نیز محافظت از اسرار او هنگامی که به سفر می‌رود و از خانه خارج می‌شود، حفظ آنچه می‌بیند و می‌شنود و آنچه در بستر رخ می‌دهد و آنچه الله تو را حافظ و نگه‌دارنده‌ی آن گماشته است.

امانت الهی بر گردن زن، امانتی بس بزرگ است:

﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَیۡنَ أَن یَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ کَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا٧٢ [الأحزاب: 72].

«ما امانت [الهی و با تکلیف] را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، و[لی] انسان آن را برداشت، راستی او ستمگری نادان بود».

امانتش این است که در هنگام غیاب شوهر، از خانه‌اش محافظت و نگهداری نماید:

﴿حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَیۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ [النساء: 34].

«[و] به پاس آنچه الله [برای آنان] حفظ کرده، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ می‌کنند».

از جمله موارد حفاظتش، این است که به بیگانگان و چیزهای حرام نگاه نکند:

﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَیَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ [النور: 31].

«و به زنان با ایمان بگو: دیدگان خود را [از هر نامحرمی] فرو بندند و پاکدامنی ورزند».

در بازارها به گشت و گذار نپردازد، نزد فروشندگان نرود و با خیاط‌ها اختلاط نداشته باشد، با خریداران و فروشندگان ناموس که عهد و پیمان‌ها را فروخته‌اند و ناموس مردم را می‌خرند، نشست و برخاست نکند.

دوم: خواهر مسلمانم، بدان که زیبایی زن، شگفتی و نیکی‌اش در تقوای الهی است نه در طلایش، لباسش، زیور آلاتش یا در خانه‌اش.

بلکه زیبایی و جمال آن است که از الله بترسد، چشمش را فروهشته دارد و امانت‌هایی را که الله برگردنش نهاده است، حفظ کند. آن وقت است که در امنیت و آرامش زندگی می‌کند. بنابراین، زیبایی، تقوایی است که الله متعال می‌خواهد.

سوم: حق زن بر شوهر این است که باید نسبت به او تقوای الهی را پیشه نماید، چون زن موجود ضعیف و لطیفی است که به دنبال محبت، رحمت و نیکی است.

سفارش من به مردان این است که در مورد مادران نسل‌ها، مادران قهرمانان، مادران دانشمندان، رؤسا و شهدا از الله بترسند و نسبت به آنان رحمت، محبت، نرمی، سرپرستی، نفقه، لباس و تعهد داشته باشند. همان‌گونه که رسول الله ج در روز حج اکبر، حقوق زن و حقوق انسان را اعلام داشت:

«در مورد زنان الله را مد نظر داشته باشید، الله را مد نظر داشته باشید».

چهارم: افرادی را می‌بینیم که شعار آزادی زن را سر می‌دهند! مفهوم آزادی زن نزد آنان این است که بی‌حجاب و با آرایش کامل از خانه خارج شود و ناموسش را به هر خریداری بفروشد، ارزش‌ها، اخلاق و رفتارش را بفروشد و شرافتش را زیر پا بگذارد.

به الله قسم این خیانتی بزرگ در رسالت محمد ج است که زن خود را از دین، اصالت، حجاب و پوششش آزاد سازد.

بنابراین کسی‌که به آزادی و بی‌حجابی فرا می‌خواند، در واقع به ویران نمودن سنت محمد ج و نابودی ارزش‌هایی که پیامبر اکرم ج آورده است، فرا می‌خواند.

ای خواهر مسلمانم، مبادا! مبادا به این سر و صداهای شرور گوش کنی.

او می‌خواهد دین، کرامت و ناموس خواهران، مادران، دختران و همسرانمان را نابود سازد:

﴿قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ [التوبة: 30].

«الله آنان را بکشد چگونه [از حق] بازگردانده می‌شوند؟»

پنجم: که در مورد مجالس زنانه است. غیبت، سخن چینی و بهتان از جمله مواردی است که در بسیاری از زنان به چشم می‌خورد، جز کسی‌که الله او را حفظ نماید. زبان زن نیز جز آن که الله بدو رحم کرده است، در ناموس مردم بسیار تیز و زهرآگین می‌باشد. به همین جهت رسول الله ج در روز عید به زنان فرمود:

«... تَصَدّقْنَ فَإِنّی رَأَیْتُکُنّ أَکْثَرَ أَهْلِ النّارِ». «صدقه بدهید، چون من بیشتر ساکنان آتش [جهنم] را از شما [زنان] دیدم».

زنی گفت: ای رسول الله، چرا ما بیشترین اهل آتش هستیم؟

فرمود:

«تُکْثِرْنَ اللَّعْنَ، وَتَکْفُرْنَ الْعَشِیرَ، مَا رَأَیْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِینٍ أَذْهَبَ لِلُبِّ الرَّجُلِ الحَازِمِ مِنْ إِحْدَاکُنَّ»([6]). «به خاطر اینکه شما به کثرت نفرین می‌کنید و از شوهرانتان نافرمانی نموده و ناسپاسی می‌کنید و هیچ ناقص عقل و دینی نمی‌تواند مانند شما، مردان عاقل را فریب بدهد».

ای خواهر مسلمان، سفارشم به تو این است که در مجالست از الله بترسی و بدانی که با چه کسی همنشینی می‌کنیم.

همان‌گونه که در مردان افرادی برگزیده هستند، در زنان نیز افراد نیکوکار و برگزیده وجود دارند، علاوه بر این که زنان بد، غیبت کننده، دروغگو و پست وجود دارد.

پس از الله بترس و با زنان صالحه دوستی گزین، وقتت را با ذکر الله و تلاوت قرآن، امر به معروف و نهی از منکر پر کن:

﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ١١٥ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِ١١٦ [المؤمنون: 115-116].

«آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‌ایم و این که شما به سوی ما باز گردانیده نمی‌شوید؟ پس والاست الله، فرمانروای بر حق، معبود برحقی جز او نیست. [اوست] پروردگار عرش گرانمایه».

آیا کتابی اسلامی را به خانه‌ات آورده‌ای؟ آیا نواری اسلامی به خانه‌ات برده‌ای؟ آیا به دعوت، تلاوت، جلسه و کلاس درسی گوش داده‌ای؟ آیا الله را بسیار تسبیح گفته‌ای؟ آیا الله توسط تو، زن یا دختری را مسلمان کرده است که نزد الله در ترازوی نیکی‌هایت ثبت شود؟

اینها پرسش‌هایی است که از تو می‌خواهم با صراحت تمام با خودت، بدان پاسخ گویی؟

ششم: سعی و تلاش برای یادگیری علوم شرعی و دینی:

﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ [محمد: 19].

«پس بدان که هیچ معبود برحقی جز الله نیست و برای گناه خویش آمرزش جو».

﴿یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ [المجادلة: 11].

«الله [رتبه‌ی] کسانی از شما را که ایمان آورده و کسانی را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند».

﴿قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ [الزمر: 9].

«بگو: آیا کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند یکسانند؟»

﴿وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمٗا١١٤ [طه: 114].

«و بگو: پروردگارا! بر دانشم بیفزای».

﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٨ [آل عمران: 18].

«الله که همواره به عدل، قیام دارد، گواهی می‌دهد که جز او هیچ معبودی نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهی می‌دهند که:] جز او، که توانا و حکیم است، هیچ معبود برحقی نیست».

منظور ما علم و دانشی است که تو را به نماز، روزه، حج، ترس از الله و مراقبت او و نیز تقوای الهی رهنمون سازد.

ما به شدت نیازمند علمی شرعی هستیم که زن را به پیشرفت برساند نه علوم بی‌فایده و کلیشه‌ای، نه علمی که عمر را ضایع کند، بلکه علمی که او را بر تقوای الله و چگونگی تربیت فرزندان راهنمایی سازد.

زندگی، زن مسلمان را از جست و جوی امور دینش باز نمی‌دارد. از علما، دعوتگران و افرادی که به دنبال علم و دانش هستند بپرسد تا بینشش روشن گردد و کتاب الله را بیاموزد، در مجالس خیر بنشیند، سوره‌های قرآن را حفظ کند، درکی کلی از فقه اسلامی داشته باشد تا با بینش، به عبادت الله بپردازد:

﴿أَوَ مَن کَانَ مَیۡتٗا فَأَحۡیَیۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا یَمۡشِی بِهِۦ فِی ٱلنَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُۥ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ لَیۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ [الأنعام: 122].

«آیا کسی‌که مرده[دل] بود و زنده‌اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکی‌هاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟»

هفتم: برخی فتنه‌ها و شیفتگی‌هایی در جامعه‌ی اسلامی مطرح شده است که به شدت زن مسلمان را مورد هجوم قرار داده است و به خاطر آن بسیاری از دختران گمراه شدند، الله آنان را به راه راست هدایت فرماید.

از جمله: ترانه‌های بی‌شرمانه که در همه‌جا منتشر گشته است و باعث جنایت‌ها، فحشا و زنا گشته است، زیرا علما گویند: «ترانه و آواز، پیک زنا هستند».

مجازات ترانه و آواز چهار چیز است:

اول: سنگدلی و روی گردانی از ذکر الله ﻷ؛ هر مرد و زنی که معتاد به ترانه و آواز است، دلی سخت دارد و همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید، از خیر و نیکی هیچ بهره‌ای نمی‌بَرَد:

﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّیثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِیَةٗۖ یُحَرِّفُونَ ٱلۡکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِۦۚ [المائدة: 13].

«پس به [سزای] پیمان شکستن‌شان لعنت‌شان کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم. [به طوری که] کلمات را از مواضع خود تحریف می‌کنند، و بخشی از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشی سپردند».

دوم: وحشت میان بنده و الله، او هیچ نرمی، محبت و خشوعی در خود نمی‌بیند، زیرا پیوند او با الله قطع شده است.

سوم: در بهشت از شنیدن آوازی که الله سبحان برای متقیان و نیکوکاران صالح در نظر گرفته است، محروم می‌ماند. به همین خاطر احمد در مسندش آورده است که رسول الله ج فرمود:

«در بهشت کنیزکانی هستند که آواز می‌خوانند و می‌گویند: ما نرم و لطیف هستیم و زبر نمی‌شویم، ما همیشه جاوید هستیم و نابود نمی‌شویم خوشا به حال کسی‌که از آن او باشیم و او از آن ما باشد»([7]).

ابن قیم گوید:

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَیُرْسِلُ رَبُّنَا

 

رِیحًا تَهُزُّ ذَوَائِبَ الأَغْصَانِ

فَتَثِیرُ أصْوَاتًا تَلَذُّ لِـمَسْمَعِ

 

الْإِنْسَانِ کَالنَّغَمَاتِ بِالْأَوْزَانِ

یَا خَیْبَةَ الْآذَانِ لَا تَتَعَوَّضِی

 

بِلَذَاذَةِ الْأَوْتَارِ وَالْعِیدَانِ

«ابن عباس گوید: پروردگار، نسیمی را می‌فرستد که گیسوان شاخه‌ها را به حرکت در می‌آورد، و صداهایی بسان ترانه‌های موزون ایجاد می‌کند، که موجب لذت گوش و شنویی انسان می‌گردد، ای وای بر گوش‌ها، لذت تار و عود را با این لذت عوض نکنید».

چهارم: از دیگر پیامدهای گوش دادن به ترانه، محبوب کردن فحشا و جنایت است. بسیاری از علما و فاضلان و بزرگواران و کسانی که دارای تجربه و شناخت جامعه هستند، گفته‌اند: بیشترین زنان و مردانی که مرتکب جنایت زنا کاری می‌شوند افرادی هستند که به ترانه گوش می‌دهند.

پس در ترک این ترانه‌های بی‌شرمانه از الله بترسید که به الله قسم حرام است.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡتَرِی لَهۡوَ ٱلۡحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ [لقمان: 6].

«و برخی از مردم کسانی‌اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بی [هیچ] دانشی از راه الله گمراه کنند».

رسول الله ج همان‌گونه که بخاری از ابوموسی اشعری([8]) آورده است، فرمود:

«لَیَکُونَنَّ مِنْ أُمَّتِی أَقْوَامٌ یَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ وَالْحَرِیرَ وَالْخَمْرَ وَالْمَعَارِفَ»([9]). «در میان امت من افرادی پیدا خواهند شد که زنا، ابریشم، شراب و آلات موسیقی را حلال می‌دانند».

در حدیث صحیح دیگری آمده است که فرمود:

«إِنِّی نَهَیْتُ عَنْ صَوْتَیْنِ أَحْمَقَیْنِ فَاجِرَیْنِ: صَوْتٌ عِنْدَ نِعْمَةٍ، وَصَوْتٌ عِنْدَ مُصِیبَةٍ»([10]). وفی لفظٍ «صَوْتٌ عِنْدَ نَغْمَةٍ» «من از دو صدای احمق و فاجر نهی کردم: یک صدا در وقت نعمت و یک صدا در وقت مصیبت» درلفظ دیگری آمده است: «یک صدا در وقت نغمه موسیقی».

از دیگر امور فریبنده‌ای که به زن مسلمان ضرر و آسیب می‌رسانند: مجله‌های مبتذلی است که رواج یافته است مانند مجله‌ی «سیدتی» و دیگر مجله‌ها.

چنین مجله‌هایی نسل ما را نابود کرده است، دل‌های جوانان ما را تیره و تار کرده است، خانه‌هایمان را خراب کرده است و همت ما را از راه الله و سنت پیامبرمان منحرف ساخته است.

همچنین ویدیوهای مخربی که پریشانی‌ها، آشفتگی‌ها، گمراهی‌ها، فرهنگ‌ها، جنایت‌ها و مشکلاتی در خانه‌هایمان ایجاد نموده است.

سفارشم به شما، تقوای الله و دوری از هر آنچه برای سرای آخرت مفید نمی‌باشد، است.

هشتم: از دیگر اموری که باید بدان توجه داشت و مورد بررسی قرار داد، این است که بعضی از زنان و دختران جوان با دلایل پوچ و بی‌اساس، از ازدواج سرباز زده‌اند.

از جمله: ادامه‌ی تحصیل یا این که نمی‌خواهد به هووها یا زنانی که پیش از او بوده‌اند، ضرر برساند، یا می‌خواهد شوهری را انتخاب کند که ویژگی‌های خاصی در او باشد که ممکن است اصلاً در میان مردم وجود نداشته باشد. به عنوان مثال زاهد، عالم، عابد، حافظ، شب زنده‌دار و مجاهدی بزرگ باشد. ممکن است این خانم خیلی منتظر شود تا چنین شخصی را پیدا کند و ممکن است اصلاً چنین شخصی را نیابد.

سفارش من به دختران اسلام این است که بدانند که ازدواج موجب حفاظت، سرپرستی و زندگی خوشبخت می‌گردد. زندگی زن بدون شوهر، ناقص است. زندگی مرد بدون زن نیز عاری از هرگونه عشق و بلند پروازیست.

به همین خاطر الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّیَّةٗۚ [الرعد: 38].

«و قطعاً پیش از تو [نیز] رسولانی فرستادیم، و برای آنان زنان و فرزندانی قرار دادیم».

سنت الله در جهان هستی چنین است که زن را به گونه‌ای آفریده است که همسر باشد و مرد را چنین آفریده است که شوهر باشد. جلوگیری از ازدواج فقط در صوفیان تندرو به چشم می‌خورد که بدون همسر زندگی کرده‌اند و خود را در برابر می‌ستایند و می‌گویند: من ازدواج نکرده‌ام. صوفیان تندرو می‌گویند که چیزی به نام ازدواج را نمی‌شناسند!

زمانی که دختر، مرد صالحی را برای ازدواج نپذیرد، الله او را تنبیه می‌کند و ممکن است بی‌شوهر بماند. پس در حرص بر ازدواج و استقرار زندگی از الله بترسید.

نهم: ای خواهر مسلمان! بدان که اسراف پدیده‌ای رایج در میان ماست.

اسراف در لباس، اسراف در غذا، اسراف در نوشیدنی و اسراف در اثانیه‌ی خانه.

پس دین کجاست؟ تقوای الهی کجاست؟

نه تنها این، بلکه برخی از زنان نادان و بی‌خرد، شوهرشان را مجبور می‌کنند که در هر جشن یا مراسم ازدواجی برایش لباس و زیور آلات جدیدی بخرد! آن وقت است که او خشمگین می‌شود و روابط زناشویی میان زن و شوهر قطع می‌گردد.

الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِینَ کَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّیَٰطِینِۖ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ کَفُورٗا٢٧ [الإسراء: 27].

«چرا که اسرافکاران برادران شیطان‌هایند، و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا٦٧ [الفرقان: 67].

«و کسانی‌اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجی می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند، و میان این دو [روش] حد وسط را برمی‌گزینند».

پس صرفه‌جویی کنید! صرفه‌جویی کنید!

بدانید که زیبایی زن در عفت، صرفه‌جویی، اطاعت از پروردگار و جلب رضایت شوهرش است.

در حدیث صحیحی آمده است که پیامبر فرمود:

«إِذَا صَلَّتِ الْمَرْأَةُ خَمْسَهَا وَصَامَتْ شَهْرَهَا وَأَطَاعَتْ زَوْجَهَا دَخَلَتْ جَنَّةَ رَبِّهَا»([11]). «وقتی زن نمازهای پنج‌گانه‌اش را بخواند، ماه رمضانش را روزه بگیرد و از شوهرش اطاعت کند وارد بهشت پروردگارش می‌شود».

پس گوارای وجودت ای مادر قهرمانان، ای مادر دانشمندان و شهدا، تقوای الهی گوارای وجودت باد!

این فراخوانی از قلب است، دسته گلی تقدیم به دختران اسلام که برای دومین و سومین بار به او تقدیم می‌نمایم، شاید که گوشی شنوا و قلبی آگاه یابد. شاید کسی را پیدا کند که به او گوش فرا دهد و بدان عمل نماید. تذکر داده شد و پیام رسید اما آیا کسی هست که گوش کند؟ کسی هست که اجابت نماید؟

والله أعلم وصلی الله علی نبینا محمد و آله وصحبه وسلم.

***

 

 

 




[1]- پیش از این تخریج شد.

[2]- پیش از این تخریج شد.

[3]- پیش از این تخریج شد.

[4]- بخاری، حدیث 3623، 5234 و مسلم، حدیث 6865.

[5]- بخاری، 6189، 6199، 6234، 6233 و مسلم، شماره‌ی 6325، 6328، 6329.

[6]- مسلم حدیث 1998 و احمد، حدیث 14132.

[7]- احمد، حدیث 1355، ترمذی، حدیث 2621، ابن ابی شیبه در المصنف، حدیث 29759 و ر.ک: المشکاة، حدیث 5649.

[8]- این حدیث در بخاری و دیگر کتاب‌های حدیث از ابو مالک با ابو عامر اشعری روایت شده است [مترجم].

[9]- بخاری، حدیث 5463 و ابوداود، حدیث 4039 و

[10]- ترمذی، حدیث 999، بیهقی در سننش، حدیث 7180، حاکم، حدیث 6903 و طیالسی در مسندش، حدیث 1684.

[11]- احمد، حدیث 1673 از عبدالرحمن بن عوف، ابن حبان، حدیث 4087 از ابوهریره س و ر.ک: مجمع الزوائد، حدیث 7632 و المشکاة، حدیث 3254.