الحمد الله رب العالمین والصلاة والسلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین نبینا محمد وآله وصحبه أجمعین.
أما بعد...
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ حَتَّى إِذَا فَرَغَ مِنْ خَلْقِهِ، قَالَتِ الرَّحِمُ: هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ الْقَطِیعَةِ. قَالَ: نَعَمْ، أَمَا تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ؟ قَالَتْ: بَلَى یَا رَبِّ. قَالَ: فَهْوَ لَکِ . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج «فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ:
﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣﴾([1]) [محمد: 22-23]». «الله مخلوقات را آفرید، وقتی از آفرینش خود فارغ شد رحم گفت: این مقام و منزلت کسی است که از قطع صلهی رحم به تو پناه میآورد.
فرمود: بله، آیا راضی نیستی که با کسیکه رابطهی با تو را برقرار دارد پیوند برقرار کنم و با کسیکه این رابطه را قطع کند، قطع ارتباط نمایم؟
گفت: بله، ای پروردگار.
فرمود: پس خواستهات اجرا میشود.
رسول الله ج فرمود: اگر میخواهید بخوانید:
«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که الله آنان را لعنت نموده است و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است»».
در این احادیث چند مسأله هست؛ اول: فرمایش رسول الله ج که فرمود: «الله مخلوقات را آفرید».
اهل حدیث گفتهاند: منظور از مخلوقات، آفریدن آسمانها و زمین است.
ابن حجر گوید: شاید «الله مخلوقات را آفرید» بدین معنا باشد که وقتی تقدیر مخلوقات قبل از آفرینش آسمانها و زمین در لوح محفوظ نوشته است.
میگویم: این اشتباه و بعید است و با ظاهر حدیث نیز مخالف است، رسول الله ج آشکارا به ما خبر داده است که الله متعال موجودات را آفرید، یعنی این کار را به اتمام رساند و همچنین مقادیر و اندازهگیریها را که این اعتقاد اهل سنت و جماعت است. الله آن را پنجاه هزار سال پیش از آفریدن آسمانها و زمین نوشته است؛ همانگونه که در حدیث آمده است:
«کَتَبَ اللَّهُ مَقَادِیرَ الْخَلاَئِقِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»([2]). «الله مقادیر همه چیز را پنجاه هزار سال پیش از آفریدن آسمانها و زمین نوشته است».
در کتابی که نزد الله بر روی عرشش است.
در همین کتاب آمده است که:
﴿وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖ﴾.
«رحمتم همه چیز را فراگرفته است».
همچنین در این کتاب آمده است:
«إِنَّ رَحْمَتِى سَبَقَتْ غَضَبِى»([3]). «رحمتم از غضبم پیشی گرفته است».
از الله مسألت داریم که به ما و شما رحم کند.
الله آسمانها و زمین را همانگونه که در قرآن به روشنی آمده است، در شش روز آفریده است.
«زمانی که از آفریدنش فارغ آمد». یعنی: الله سبحانه و تعالی آفریدن مخلوقات و آسمانها و زمین را به پایان رساند.
«رحم گفت» یعنی: رحمی که پیوندش برقرار است.
برخی میگویند: رحم زن، زیرا محل باردار شدن است.
آنچه پیداست پیوندی است که مردم را به یکدیگر مرتبط میسازد.
الله ﻷ میفرماید:
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ﴾ [النساء: 1].
«و از الله که به [نام] او از همدیگر درخواست میکنید، و از [گسستن] رابطه خویشاوندی پروا دارید».
رحم گفت: «این مقام و منزلت کسی است که از قطع صلهی رحم به تو پناه میآورَد». پس رحم لب به سخن گشود.
اما آیا به زبان گویش سخن گفت یا به زبان حال؟
معتزله در این باره میگویند: به زبان حال سخن گفت، مثل این فرمایش الهی دربارهی آسمانها و زمین: ﴿قَالَتَآ أَتَیۡنَا طَآئِعِینَ١١﴾ [فصلت: 11]. «آن دو گفتند: فرمانپذیر آمدیم» نه با صدا بلکه با زبان حال.
اهل سنت میگویند: نه، بلکه آن را حمل بر ظاهر میکنیم و او در واقع سخن گفته است، زیرا الله متعال به ما خبر داده است که او سخن گفته است.
پس چرا بر مبنای ظاهرش بر آن حکم نکنیم.
در روایت صحیح دیگری آمده است: رحم بسان شکایت کنندهای به عرش الهی چسبید و از کسیکه این پیوند را قطع کند، به الله پناه برد.
زیرا پناه گیرنده به کسیکه به او پناه میبرد، میچسبد، به همین خاطر رحم گفت: «این مقام و منزلت کسی است که به تو پناه میآورد». یعنی: به جایگاهی رسیدم که از شر کسیکه صلهی رحم را قطع میکند، به تو پناه میآورم، پس مرا نجات بده و یاری کن».
پناه بردن هم جز به الله تعالی امکان پذیر نیست. این فرمایش الهی:
﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ٩٨﴾ [النحل: 98].
«از شیطانِ مطرود به الله پناه بر».
یعنی: از شر شیطان به الله پناه ببر.
به همین خاطر وقتی رسول الله ج سحر و جادو شد، الله ﻷ این آیه را نازل کرد:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١﴾ [الفلق: 1].
«(ای پیامبر) بگو: «به پروردگار سپیده دم پناه میبرم »
و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١﴾ [الناس: 1].
«(ای پیامبر) بگو: «به پروردگار مردم پناه میبرم »
باید به الله پناه برد، دلیل شرک مشرکان عرب این بود که به غیر از الله پناه میبردند.
به عنوان مثال از شر جن الله دشت و صحرا پناه میبردند.
الله متعال میفرماید:
﴿وَأَنَّهُۥ کَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا٦﴾ [الجن:6].
«و مردانی از آدمیان به مردانی از جنّ پناه میبردند و بر سرکشی آنها میافزودند».
بنابراین فقط باید به الله پناه برد و کسی جز الله توانایی پناه دادن را ندارد، زیرا او صاحب قدرت و عزت است.
به همین خاطر الله سبحان کسی را که الله جز او بگیرد، ملامت و سرزنش میکند:
﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا یَخۡلُقُونَ شَیۡٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ وَلَا یَمۡلِکُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا یَمۡلِکُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَیَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا٣﴾ [الفرقان: 3].
«و به جای او معبودانی برای خود گرفتهاند که چیزی را خلق نمیکنند و خود خلق شدهاند و برای خود نه زیانی را در اختیار دارند و نه سودی را، و نه مرگی را در اختیار دارند و نه حیاتی و نه رستاخیزی را».
در کتابهای ادبی آمده است که یکی از شاعران اندلس بر یکی از پادشاهان دنیا وارد شد و گفت:
مَا شِئْتَ لَا
مَاشَاءَتِ الأَقْدَارُ |
|
فَاحْکُم فَأَنْتَ الوَاحِدُ
القَهَّارُ |
«هر آنچه تو بخواهی همان میشود نه آنچه تقدیر بخواهد، پس حکمرانی کن که تو یکتای قهار هستی».
سلطان جنایتکار چیزی نگفت و مردم هم این سخنان را انکار نکردند.
پس الله متعال به او خبر داد که یگانهی قهار و کسیکه همهی امور در دست اوست، کیست.
الله آن شاعر را به بیماری بسیاری سختی که پزشکان از درمان آن درمانده شدند، مبتلا کرد، تا آنجا که بسان سگی در بسترش پارس میکرد و شب تا صبح در رختخوابش میغلتید.
زیرا الله متعال خواست تا معنا و مفهوم این بیت را به او بچشاند.
در پایان آن شاعر از مستیاش به خود آمد و در بیماری مرگ که جز پوستی بر استخوانش نمانده بود، چنین سرود:
أبِعَیْنِ مُفتَقَرٍ إلَیْکَ نَظَرْتَ لِی |
|
فَأَهَنْتَنِی وَقَذَفْتَنِی مِنْ حَالِقِ |
لَسْتَ الْـمَلُومَ
أَنَا الَملُومُ لِأَنَّنِی |
|
عَلَّقْتُ آمَالِی
بِغَیْرِ الْخَالِقِ |
«آیا با دیدهی یک نیازمند و محتاج به تو، به من نگریستی، پس به من اهانت کردی و سخن زشتی به من زدی، نباید تو را سرزنش کرد، بلکه من باید مورد سرزنش و توبیخ قرار بگیرم، زیرا امیدها و آرزوهایم را به کسی غیر از الله آفریننده پیوند دادم».
به امام احمد گفتند: توکل چیست؟
گفت: توکل کاری است که ابراهیم هنگام نزدیک شدن به آتش انجام داد و گفت:
﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ﴾ [آل عمران: 173].
«الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».
در سیرهی سیدنا ابراهیم ÷ آوردهاند که وقتی مثل گلولهای او را در منجنیق گذاشتند، همهی دوستان و نزدیکانش از او روی گرداندند، پس توحید و یکتاپرستی در درون و قلبش بسان کوهی استوار گردید، زیرا او نیز بسان پیامبر ما، سرور موحدان است.
وقتی بهسوی آتش پرتاب شد و در هوا بود، جبرییل به او گفت: «ای ابراهیم! آیا چیزی از من نمیخواهی؟».
جبرییل ÷ به خواست الله توانایی نجات او را داشت.
ابراهیم فرمود: از تو چیزی نمیخواهم، بلکه از الله میخواهم.
وقتی به آتش نزدیک شد، فرمود:
﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ﴾ [آل عمران: 173].
«الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».
پس هیچ آسیبی به او نرسید.
در صحیح بخاری از ابن عباس ب آمده است که:
وقتی ابراهیم در آتش افکنده شد، گفت: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ﴾ «الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».
و وقتی به محمد گفتند:
﴿ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ١٧٣﴾ [آل عمران: 173].
«مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمدهاند پس، از آن بترسید. و [لی این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».
جواب این بود:
﴿فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِیمٍ١٧٤﴾ [آل عمران: 174].
«پس با نعمت و بخششی از جانب الله، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود، و همچنان رضایتمندی الله را پیروی کردند، و الله دارای بخششی عظیم است».
داستان خالد بن ولید زمانی که به جنگ یرموک رفت، بارها تکرار شده است. سپاه او حدود سیهزار سرباز و لشکر روم دویست و هشتاد هزار سرباز بودند.
وقتی دو سپاه با هم روبرو شدند و شروع به مبارزه کردند، یکی از مسلمانان به خالد گفت: تعداد رومیان چقد زیاد و ما چقدر کم هستیم!
خالد گفت: نه به الله قسم، بلکه تعداد ما زیاد و رومیان کم هستند، زیرا الله متعال با ماست.
شخص مسلمان دیگری گفت: ای خالد، فکر میکنم بهتر باشد به کوه اجا و سلمی فرار کنیم.
او گفت: به الله سوگند به کوه اجا و سلمی فرار نمیکنیم، بلکه بهسوی الله فرار میکنیم:
﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ﴾ [آل عمران: 173].
«الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».
جنگ آغاز شد و خالد پیروز و سربلند گشت، چرا که الله برای او کافیست.
گوید: «رحم گفت: این مقام و منزلت کسی است که از قطع صلهی رحم به تو پناه میآورد».
یعنی: پروردگارا! از کسیکه در زندگی پیوندم را قطع میکند به تو پناه میآورم، زیرا قطع کنندهی صلهی رحم سزاوار لعنت الله میباشد، در کتاب حکیم آمده است:
﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ﴾ [محمد: 22-23].
«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانی هستند که الله آنان را لعنت نموده است».
جعفر صادق به پسرش میگوید: فرزندم! با سه کس همنشین مشو:
1- با فاجر و بدکار که با فجور و نافرمانیاش با تو دشمنی میکند.
2- با قطع کنندهی صلهی رحم که در آسمانها و زمین ملعون است.
3- با بخیل که ضروریترین نیازت را به تو میفروشد.
الله تعالی فرمود: «آری» یعنی از شر قطع کنندهی صلهی رحم به تو پناه میدهم.
سپس الله فرمود: «آیا راضی نیستی که با کسیکه صلهی رحم را برقرار میکند ارتباط داشته باشم و با کسیکه آن را قطع میکند، قطع ارتباط نماییم؟»
گفت: «آری».
جوابش «آری» است، زیرا در پاسخ یک سؤال آمده است.
به همین خاطر الله فرمود:
﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ﴾ [الأعراف: 172].
«آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری».
ابن عباس ب گوید: اگر میگفتند: «نعم» کافر میشدند، زیرا سؤال با همزهی استفهام مطرح شده است و با کلمهی «نعم» پاسخ داده نمیشود، زیرا معنایش اعتراف به محتوای سؤال است، گویی آنان – پناه بر الله – میگویند: بله، تو پروردگار ما نیستی!
سپس رسول الله ج فرمود: اگر دوست داشتید این آیه را بخوانید:
﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣﴾ [محمد: 22-23].
«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که الله آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است».
الله سبحان میفرماید: اگر کاری انجام دادید و به الله کفر ورزیدید، تنها چیزی که باقی میماند این است که صلهی رحم را قطع کنید، این مفهوم کلی آیه است.
این همان عبارتی است که وقتی انسانی گناه و اشتباهی از او سر میزند به او میگویند: چیزی نمانده جز اینکه نماز را ترک کنی! یا اگر میخواهی نمازت را هم رها کن.
در واقع تو این کار را نمیپسندی، اما او را تهدید میکنی و به او هشدار میدهی.
الله متعال میفرماید: هنگامی که از ایمان روی گرداندید، چیزی نمیماند جز اینکه صلهی رحم را هم قطع کنید، گناه آن آسانتر از ترک ایمان است.
از ابوهریره س روایت شده است که رسول الله ج فرمود:
«إِن الرَّحِمَ شَجْنَةٌ مِنْ الرَّحْمَنِ فَقَالَ اللَّهُ مَنْ وَصَلَکِ وَصَلْتُهُ وَمَنْ قَطَعَکِ قَطَعْتُهُ»([4]).
«رحم شاخهای از جانب رحمان است، الله گفت: کسیکه پیوندت را برقرار سازد، من نیز ارتباطم را با او برقرار میسازم و کسیکه آن را قطع کند، من نیز با او قطع ارتباط میکنم».
کلمه «شَجْنَةٌ» به دو حالت حرکت گذاری شده است: «شُجْنَةٌ وشَجْنَةٌ».
«شُجْنَةٌ» تکه و قطعهای از یک چیز.
«شَجْنَةٌ» پیچهای دره است.
«الشُّجُون»: نیز رگهای بدن است.
«الشُّجُون»: سخنانی که به هم پیوسته است. عربها میگویند: الحدیث ذو شجون، یعنی: سخن، سخن را به دنبال دارد. سخن تشویق کننده است و انسان به محض اینکه سخنش را در یک موضوع تمام میکند، وارد موضوع دیگری شده است و دربارهاش سخن میگوید، همانگونه که ابن رومی میگوید:
وَحَدِیثُهَا
السِّحْرُ الْحَلَالُ
لَوْ أَنَّهُ |
|
لَمْ یَجْنِ قَتْلَ الْـمُسْلِمِ الْـمُتَحَرِّزِ |
وَإِن
طَالَ لَمْ یُمْلِلْ وَإِن هِیَ أَوْجَزَتْ |
|
وَدَّ
الْـمُحَدَّثُ أَنَّهَا لَمْ تُوجِزِ |
«سخنش جادوی حلال است اگر منجر به قتل مسلمانی که مواظبش هست، نشود،
اگر طولانی کند خسته نمیکند و اگر راه ایجاز و اختصار را در پیش بگیرد، کسیکه با او صحبت میشود دوست دارد که اختصار و ایجاز نمیکرد».
میگویند: «الشَّجنُ»: یعنی تأسف، سوز و گداز دل.
«أَنَا ذُو شَجن» یعنی: من متأسفم و در دلم سوز و گدازی است.
«أَشجنَانِی» یعنی: به یاد انداختن و به شور و نشاط آوردن.
تَذَکَّرْتُ وَالذِّکْرَی تَهِیجُ
عَلَی الفَتَی |
|
وَمِن عَادَةِ المَحْزُونِ أَن
یَتَذَکَّرَا |
«به یاد آوردم و یادآوری جوان را برانگیخته مینماید و به هیجان میآورد، و انسان غمگین معمولاً یادآوری میکند».
کلمه «شجنَة» در اینجا به معنای قطعهای از یک چیز است، یعنی: از الله رحمان.
گفته شده است: یکی از فیضها و نیکیهای الهی.
همچنین گفته شده است: یکی از آفریدگانش و اضافه شدنش به خاطر عزت و ارج نهادن است. یعنی الله متعال آن را خلق کرده است.
یا اسمش را از اسم الله ﻷ (رحمان) مشتق کرده است و این اشتقاق از باب تشریف و ارج نهادن است.
برخی از اهل علم و اهل سنت معتقدند که: اسم رسول الله، محمد از اسم الله مشتق شده است، زیرا الله همان محمود و ستوده شده است و او صاحب حمد و سپاس است، تا آنجا که حسان گوید:
وَشَقَّ لَهُ مِنَ اسْمِهِ لِیُجِلَّهُ |
|
فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودٌ وَهَذَا
مُحَمَّدُ |
«نامش را از نام خود مشتق کرد تا او را بزرگ بدارد، چرا که صاحب عرش محمود و ستوده شده است و این هم محمد – یعنی ستوده شده – است».
الله فرمود: «کسی که پیوندت را برقرار سازد، من با او ارتباط برقرار میکنم و کسیکه پیوندت را قطع کند، من نیز با او قطع رابطه میکنم». و این مثل حدیث قبلی است.
بدان که صلهی رحمی که بدان بسیار تشویق میشود، آن است که با کسانی که با تو قطع ارتباط میکنند و پیوند رحم را برقرار نمیسازند، ارتباط برقرار کنی و بر این کار مداومت و این والاترین درجهی صلهی رحم است، زیرا رسول الله ج میفرماید:
«لَیْسَ الْوَاصِلُ بِالْمُکَافِئ وَلَکِنَّ الْوَاصِلَ الَّذِى إِذَا قُطِعَتْ رَحِمُهُ وَصَلَهَا»([5]). «واصل (انجام دهندهی صلهی رحم) آن نیست که با شخصی که با وی صلهی رحم انجام داده است، صلهی رحم بهجای آورد و تلافی کند؛ بلکه واصل کسی است که با شخصی که پیوند و صلهی او را قطع کرده است و با او صلهی رحم انجام نمیدهد، صلهی رحم، بهجای آورد».
یعنی: کسی سزاوار نام وصل کننده و ارتباط برقرار کننده را دارد که با کسیکه صله و پیوند خویشاوندیش را با او قطع کرده است، صلهی رحم را برقرار سازد.
به همین خاطر بارها داستان مردی را شنیدیم که صلهی رحم را با خویشاوندانش برقرار میکرد، ولی آنها این پیوند را قطع کرده بودند و آن را ادا نمیکردند. او نزد رسول الله ج شکایت کرد و پیامبر ج به او فرمود:
«لَئِنْ کُنْتَ کَمَا قُلْتَ، فَکَأَنَّمَا تُسِفُّهُمُ الْمَلَّ، وَلاَ یَزَالُ مَعَکَ مِنَ اللَّهِ ظَهِیرٌ عَلَیْهِمْ مَا دُمْتَ عَلَى ذَلِکَ»([6]). «اگر تو چنین باشی که میگویی، مثل این است که (با این کارَت) خاکستر داغ به آنان میخورانی و پیوسته تا هنگامی که بر این روش باشی، پشتیبانی از جانب الله و علیه آنان همراه تو خواهد بود».
«ملّ» یعنی خاکستر بسیار داغ و سوزان.
شاعر نیز چنین میسراید:
وَإنَّ الَّذِی بَیْنِی وَبَیْنَ بَنِی
أَبِی |
|
وَبَیْنَ بَنِی عَمِّی
لَـمُخْتَلِفٌ جِدًّا |
فَإِنْ أکَلُوا لَحْمِی
وَفَرْتُ لُحُوْمَهُمُ |
|
وَإنْ هَدَمُوا مَجْدِی
بَنَیْتُ لَهُمْ مَجْدَا |
ولَسْتُ بِأحْمِلُ حِقْدًا
عَلَیْهِمُ |
|
وَلَیْسَ رَئِیسُ الْقَوْمِ
مَنْ یَحْمِلُ الحِقْدَا |
لَـهُمْ جُلُّ مَالِی إِنْ تَتَابَعَ لِی غِنًی |
|
وَإِنْ قَلَّ مَالِی لَمْ أُکَلِّفْهُمُ رِفْدَا |
«پیوند و رابطهای که میان من و فرزندان پدرم و عموزادگانم است کاملاً متفاوت است،
اگر آبرو و ناموسم را هتک کنند، گوشتشان را زیاد میکنم و اگر مجدم را در هم شکنند، مجد و عظمت آنان را میسازم و هرگز کینهای قدیمی از آنان به دل ندارم، چرا که رییس قبیله، کسی نیست که حقد و کینه به دل گیرد،
اگر پیاپی ثروتمند شوم قسمت اعظم ثروتم به آنان تعلق دارد و اگر ثروتم کم شود آنان را به خاطر بذل و بخشش به زحمت نمیاندازم».
از الله متعال مسألت دارم که ما را از زمرهی کسانی بگرداند که صلهی رحم را بهجا میآوریم تا الله در دنیا و آخرت پیوندش را با ما برقرار سازد.
والله أعلم، وصلی الله علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
الحمد لله الذی کان بعباده خبیرًا بصیرًا وتبارک الذی جعل فی السماء بروجًا وجعل فیها سراجًا وقمرًا منیرًا وهو الذی جعل اللیل والنهار خلفة لمن أراد أن یذکر أو أراد شکورًا.
والصلاة والسلام علی من بعثه ربه هادیًا ومبشرًا ونذیرًا وداعیًا إلى الله بإذنه وسراجًا منیرًا.
اما بعد...
وقتی حجاج مشغول طواف در حرم هستند، خورشید سوزان و ازدحام زیاد است و مردم در کنار کعبه ایستادهاند و به درگاه باری تعالی مشغول دعا هستند...
مردی از یمن مادرش را بر پشتش حمل کرده بود و بسیار عرق میریخت و پریشان بود. او مادرش را که زمین گیر شده بود، طواف میداد، چون معتقد بود که خدمت به او وظیفهاش است، زیرا روزی مادرش او را در شکمش سپس در آغوشش حمل کرده است.
شب بیدار مانده است تا او بخوابد، گرسنه مانده است تا او سیر شود، تشنه مانده است تا او سیراب گردد پس گمان کرده است که با این کار حقش را واقعاً ادا کرده است.
ابن عمر، صحابی بزرگوار در کنار مقام ایستاده است.
مرد گفت: سلام بر تو ای ابن عمر، من پسر هستم و این مادرم است، گمان میکنی من پاداش مادریاش را دادهام؟
ابن عمر گفت: به آن ذاتی که جانم در دست اوست حتی یک نفس از نفس زدنهایش در هنگام وضع حمل را ادا نکردهای.
این همه خستگی و کوفتگی با یکی از نفس زدنهایش در هنگام زایمان برابر نیست.
این یکی از نمونههای رنج مشقتی است که پدر و مادر به این انسان تقدیم میکند.
رسول الله ج میان اصحابش نشسته بود. پیرمردی آهسته آهسته و عصا به دست راه میرفت، پشتش خم، استخوانش سست و سرش کاملاً سفید شده بود.
او بالای سر معلم بزرگوار ایستاد و از ظلم و ستم پسرش که از او نافرمانی کرده بود و در پیری و درماندگی از او رو گردانده بود، شکایت کرد.
او گفت: ای رسول الله، پسرم به من ظلم کرده است، من او را در خردسالی تربیت کردم، گرسنگی کشیدم تا سیر شود، تشنگی کشیدم تا سیراب شود و خسته شدم تا استراحت کند.
وقتی نیرومند شد، حقم را پایمال کرد و با من گستاخی کرد و دستم را پیچاند.
رسول الله ج فرمود:
«وَهَل قُلتَ فِیهِ شیئًا؟» «آیا دربارهاش چیزی گفتهای؟».
گفت: بله.
فرمود:
«مَاذَا قُلتَ؟».
«چه گفتی؟».
گفت: گفتم:
غَذَوْتُکَ مَوْلُودًا وَعُلْتُکَ
یَافِعًا |
|
تُعَلُّ بِمَا اُدْنِی إلَیْکَ وَتُنْهَلُ |
إِذَا لَیْلَةٌ نَابَتْکَ بِالشَّکْوِ
لَمْ أَبِتْ |
|
لِشَکْوَاکَ إِلّاَ سَاهِرًا أَتَمَلْمَلُ |
کَأَنِّی أَنَا الْـمَلْدُوغُ دُونَکَ
بِاللَّذِی |
|
لُدِغْتَ بِهِ دُونِی فَعَیْنَایَ
تَهْمَلُ |
فَلَمَّا بَلَغْتَ السِّنَّ وَالْغَایَةَ الَّتِی |
|
إِلَیْهَا بَدَی مَا فِیکَ
کُنْتُ أُؤَمِّلُ |
جَعَلْتَ جَزَائِی غِلْظَةً |
|
کَأَنَّکَ أَنْتَ الْـمُنْعِمُ الْـمُتَفَضَّلُ |
فَلَیْتَکَ إِذْ لَمْ تَرْعَ حَقَّ
أُبُوَّتِی |
|
فَعَلْتَ کَمَا الْجَارُ الْـمُجَاوِرُ
یَفْعَلُ |
«وقتی نوزاد بودی به تو غذا دادم، وقتی نوجوان بودی هزینهات را دادم، هرچه به تو میدادم خرج و مصرف میکردی،
اگر یک شب بیماری بر تو فشار میآورد نمیخوابیدم و مرتب شکایت و بیقراری میکردم،
گویی من به جای تو گزیده شدم، همان گزیدنی که تو به جای من شدی و چشمانم غرق در اشک میشود،
وقتی به سن و جایی رسیدی که آنچه در تو امید داشتم کمکم ظاهر میشد،
پاداشم را با درشتی و تندی دادی، گویی تو صاحب نعمت و فضل هستی،
کاش تو که حق پدری مرا رعایت نکردی، چنان میکردی که همسایه با همسایه میکند».
اشک در چشمان پیامبر حلقه زد و فرمود:
«عَلَیَّ بِالْإبْن». «پسر را نزد من بیاورید».
صحابه رفتند و پسرش را که تنومند و قوی هیکل بود، آوردند!
او را در برابرش نگه داشت و یقهاش را گرفت و فرمود:
«أنْتَ وَمَالُکَ لِأَبِیکَ»([1]).
بدین معنا که تو مانند بردهای برای پدرت هستی که میتواند تو را بفروشد و بخرد، پس تو چیزی نیستی جز متاع و کالایش.
این صحنه بارها و بارها در دنیای امروز تکرار میشود. افرادی که قلاده به گردن به سن جوانی رسیدهاند، تنومند و نیرومند گشتهاند، کمرشان محکم و سفت شده است، جمجمههایشان بزرگ شده است، پس ابتدا از پروردگارشان نافرمانی کردند، خانههایش را نشناختند و از کتاب و سنت رسولش روی گرداندند سپس از والدینشان در هنگام پیری و ضعف نافرمانی نمودند.
ما دیگر چیزی جز پیران و سالخوردگانی که از این نافرمانی دردناک گریانند، نمیبینیم.
چه افراد کهنسالی را دیدهایم که بر زمین میخزند و از فرزندشان شکایت میکنند.
ما نیز نزد الله واحد و یگانه از او شکایت میکنیم، او که عادل و منصفانه حکم میکند و هیچ شکایتی نزدش از قلم نمیافتد.
پیامبر معصوم ج داستان سه نفر از بنی اسراییل را که به صحرا رفتند، برای ما تعریف میکند شب شد و آنان به غاری رفتند و وارد آن شدند و صخرهای جلوی در غار را بست، دیگر هیچ ارتباط، قوم، قبیله و خانوادهای برای کمک و یاری نیست.
این زمان نیاز و احتیاج است:
﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ﴾ [النمل: 62].
«یا [کیست] آن کس که درمانده را – چون وی را بخواند – اجابت میکند، و گرفتاری را برطرف میگرداند».
کسی جز الله سبحان به داد محتاج نیازمند نمیرسد، کسی جز او غم و غصهای را برطرف نمیسازد و کسی جز او هم و غم را گشایش نمیبخشد.
وَلَقَدْ ذَکَرْتُکَ وَالظَّلَامُ
مُخَیَّمٌ |
|
وَالْأُسْدُ تَزْأَرُ فِی رَبَا
الصَّحْرَاءِ |
فِی وَحْشَةٍ لَوْ غِبْتَ عَنِّی سَاعَةً |
|
لَوَجَدْتَنِی شَلْوًا مِنَ الْأَشْلَاءِ |
ضَلَّ الطَّرِیقَ فَقُمْتُ أَدْعُو فِی
الدُّجَی |
|
مُتَضَـرِّعًا فِی حِنْدِسِ الظَّلْمَاءِ |
«تو را درحالی یاد کردم که تاریکی همهجا را فرا گرفته بود و شیر در صحرا میغرید، در وحشتی که اگر یک ساعت مرا تنها بگذاری، مرا تکه تکه خواهی یافت،
راه گم شده است و من با تضرع و فروتنی در تاریکی و سیاهی شب برخاستم و دست به دعا برداشتم».
آنان سعی کردند صخره را کنار بزنند، زیرا نه غذایی داشتند، نه پوششی و نه نوشیدنی.
این همان مرگ حتمی است.
ارتباط آنان با الله برقرار شد و به او پناه بردند.
یکی از آنان گفت: به الله قسم کسی جز الله شما را نجات نخواهد داد، پس با اعمال صالح و نیکتان به درگاه او دست به دعا بردارید.
اولی برخواست و از اعمال نیکش چیزی به خوبی نیکی به پدر و مادرش نیافت.
پس در خطاب به الله که دانندهی غیبهاست و پیدا و پنهان را میداند، گفت: بارالها! تو میدانی که من پدر و مادر پیری داشتم و هیچ وقت خانواده و فرزندانم را بر آنان ترجیح نمیدادم، روزی آمدم و دیدم که خوابیدهاند. سهم شیر را دوشیدم و تا صبح با ظرف روی سرشان بودم و بچهها جلو پاهایم سر و صدا میکردند، ولی من کسی را بر آنان مقدم نکردم.
پروردگارا، اگر این کار را به خاطر رضای تو کردم برای مشکل ما گشایشی حاصل فرما.
تخته سنگ اندکی از جلو دهانهی غار کنار رفت ولی آنان نمیتوانستند خارج شوند.
دیگر برخاست... تا آخر حدیث مشهور.
پیامبر معصوم ج میفرماید:
«لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَاطِعٌ»([2]). «کسی که صلهی رحمش را قطع کند، وارد بهشت نمیشود».
چگونه وارد بهشت شود در حالی که پیوندش را با پدر و مادرش قطع کرده است.
پیامبر اکرم ج میفرماید:
«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الرَّحِمَ تَعَلَّقَتْ بِالعَرْشِ وَقَالَتْ: هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ الْقَطِیعَةِ . فَقَالَ أَلاَ تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ، وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى یَا رَبِّ. قَالَ فَذَلِکِ لَکِ». «وقتی الله رحم را آفرید، خود را به عرش پروردگار چسباند و گفت: پروردگارا، این مقام و منزلت کسی است که از قطع صلهی رحم به تو پناه میآورد.
فرمود: آیا راضی نیستی که با کسیکه رابطهی با تو را برقرار دارد پیوند برقرار کنم و با کسیکه این رابطه را قطع کند، قطع ارتباط نمایم؟
گفت بله، ای پروردگار.
فرمود: پس خواستهات اجرا میشود».
الله با کسیکه صلهی رحم را قطع میکند، قطع رابطه میکند:
﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣﴾ [محمد: 22-23].
«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که الله آنان را لعنت نموده است و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است».
الله در بسیاری از آیات قرآن حق خود را در کنار حق پدر و مادر آورده است:
﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا٢٤﴾ [الإسراء: 23-24].
«و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را عبادت نکنید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید. اگر یکی از آن دو یا هردو، در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها [حتی] «اوف» مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگوی. و از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو: «پروردگارا، آن دو را رحمت کن چنان که مرا در خُردی پروردند».
کلمهی «اف» با وجود کمی حروفش نباید به والدین گفته شود.
نظرتان دربارهی کسیکه در کاخها و ویلاها در ناز و نعمت به سربرده و با این حال به پدر و مادرش توهین نموده است، چیست؟
نظرتان دربارهی کسی که با تندی صحبت میکند و با سرکشی عصیان پاسخ میدهد، چیست؟
اینها صحنههایی است که در جامعهی ما تکرار میشود و ما آن را میبینیم و میشنویم.
ای کاش که این نافرمانان عصیانگر پند و عبرت بگیرند از این آیات و احادیث که آنان را از این روش دردناک – که شایسته و سزاوار پدر و مادری که خستگی و مشقت کشیدهاند و تربیت کردهاند، نیست – باز میدارد.
ای کاش که از داستان صالحان و نیکی آنان به پدر و مادرشان درس عبرت بگیرند.
ابن سیرین برای مادرش غذا تقدیم میکرد و با مادرش در یک ظرف غذا نمیخورد، از ترس اینکه مبادا دستش را به طرف لقمهای دراز کند که او آن را در نظر گرفته است.
امام احمد با آن همه بزرگواری، در خانه به مادرش خدمت میکرد، جایی که مادرش پس از الله تعالی یاریگری جز او نداشت.
او غذا میپخت، خانه را جارو میزد و کارهای مادرش را انجام میداد.
نافرمانی از والدین نیز اشکال و انواع بسیاری دارد و آنچه ذکر شد متداولترین آنها بود.
اما نوع دیگری از حقوق و نافرمانی هم وجود دارد. نافرمانی امت از آفریدگارش؛ درست همانگونه که شاهدش هستیم. با فاصله گرفتن از دین و دور شدن از اطاعت پروردگار و تقلید از کفار در تمام احوال و رفتار، با این تصور که در این تقلید پیشرفت و تمدن است.
این امت ندانسته است که تمدن و پیشرفت در حقیقت متمایز شدن در شخصیت و تحقق کتاب پروردگار و سنت پیامبرش ج میباشد.
از الله متعال مسألت دارم که این امت را به راه درست رهنمود سازد و بار دیگر آن را به مجد و عظمتش بازگرداند تا بهترین امتی باشد که برای راهنمایی مردم فرستاده شده است.
و الله داناتر است، وصلی الله علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
حمد و سپاس الله را که میفرماید:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا٢٤﴾ [الإسراء: 23-24].
«و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را عبادت نکنید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید. اگر یکی از آن دو یا هردو، در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها [حتی] «اوف» مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگوی و از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو: «پروردگارا، آن دو را رحمت کن چنان که مرا در خُردی پروردند»».
والصلاة والسلام على رسول الله، الذی بعثه هادیًا ومبشرًا ونذیرًا، وداعیًا بإذنه وسراجًا منیرًا، بلغ الرسالة وأدی الأمانة ونصح الأمة وجاهد فی الله حتی أتاه الیقین، وصلی الله علیه وعلی آله وصحبه وسلم تسلیمًا کثیرًا.
اما بعد... ای بندگان الله،
یکی از بزرگترین گناهان و معصیتهایی که در زمین انجام میگیرد قطع کردن پیوند و صلهی رحم و خویشاوندی و نافرمانی پدر و مادر است. به این خاطر الله متعال این دو را به عذاب دردناکی تهدید میکند.
جنایتی زشت و ناپسند که بدن را به لرزه میاندازد و جبین را شرمسار میسازد و حتی جاهلان عصر جاهلیت و یهود و نصاری در شریعت خود آن را رد کردهاند.
به این خاطر بدن فرد مؤمن میلرزد وقتی که میبیند فرزند هرچه جوانتر، بزرگتر و قویتر میشود حق پدر و مادرش را نادیده میگیرد. آنان که عمر، جوانی و بهترین دوران زندگی خود را از دست دادند. بیدار ماندند تا او بخوابد، گرسنگی کشیدند تا او سیر شود و خسته شدند تا او راحت باشد و زمانی که بزرگ و ضعیف شدند، به قبر نزدیک شدند و به دو قدمی یا نزدیکتر مرگ رسیدند حقشان را انکار کرد و آن قدر آنان را خوار و ذلیل کرد که فقط الله میداند.
به این خاطر الله تعالی حق آنان را در کنار حق خود آورده است و نیکی به پدر و مادر و صلهی رحم را از لوازم بندگی و عبودیت قرار داده است. الله متعال میفرماید:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾ [الإسراء: 23].
«و پروردگار تو را مقرر کرد که جز او را عبادت نکنید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید».
به او حکم کرد، دستور داد و بر او واجب کرد که کسی غیر از او را عبادت نکنند.
نیکی به پدر و مادر و رعایت صلهی پدر و مادر و صلهی رحم و خویشاوندان با عبادت الله سبحان برپا میشود.
به این تصویر عجیب پدر نگاه کن که پشتش خم، صبرش کم و سر و ریشش سفید شده است.
به چهرهی مادر بنگر که موهایش سفید و به گور نزدیک شده است و بر دوران نوجوانی و جوانی خود که در تربیت این فرزند صرف کرده است افسوس میخورد و زمانی که رشد کرد، پشتش محکم شد و بازویش قوی گشت موجب عذاب، خشم و بدبختی برای پدر و مادرش شد.
﴿إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ﴾ [الإسراء: 23].
«اگر یکی از آن دو یا هردو، در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها [حتی] «اوف» مگو».
حتی کلمه «اف» که نزد مردم ناچیز است به پدر و مادر گفته نمیشود.
تو را به الله سوگند به من بگو: کدام یک بزرگتر است: حق کلمهی اف یا کسانی که حق پدر و مادر را انکار کردند، از آنان نافرمانی کردند و پاداش آنان را دشنام، ناسزا، درشتی، آزار و قطع ارتباط قرار دادند؟
تا آنجا که در جامعه کسانی هستند که در ویلاها و آپارتمانهای مرفه زندگی میکنند، بر ماشینهای آخرین سیستم سوار میشوند و بهترین غذا را میل میکنند و پدر و مادرشان در فقر، نیاز شدید و سختیای به سر میبرند که کسی جز الله از آن آگاه نیست.
این چه دلهایی است؟
این چه روحهایی است؟
عرب در جاهلیت و اسلام از دست نافرمانی گریسته است و از آن رنج کشیده است و به آفریدگارش شکایت کرده است.
در کتابهای ادبیات و زندگینامه آمده است یک عرب صحرانشین گریه کنان نزد خلیفه آمد.
خلیفه گفت: تو را چه شده است؟
گفت: مصیبتی بدتر از مصیبت مال دامنگیرم شده است.
گفت: چه مصیبتی؟
گفت: پسرم را تربیت کردم. بیدار ماندم تا او بخوابد، گرسنه ماندم تا او سیر شود و خسته شدم تا او استراحت کند، وقتی بزرگ شد و زمانه به من ضربه زد و پشتم به خاطر روزها و شبها خمیده شد حقم را نادیده گرفت. سپس گریست و گفت.
وَرَبَّیتُهُ حَتَّی تَرَکْتُهُ أخَا
القَوْمِ |
|
وَاسْتَغْنَى عَنِ
الطُّرِّ شَارِبُهْ |
تَغَمَّطَ حَقِّی ظَالِـمًا وَلَوَی
یَدِی |
|
لَوَى یَدَهُ اللهُ الَّذِی
هُوَ غَالِبُهْ |
(او را تربیت کردم تا این که یکی از افراد و برادران قوم شد،
و دیگر سبیلش نیاز به روییدن نداشت،
ظالمانه حقم را نادیده گرفت و دستم را پیچاند،
الله که بر او غالب و چیره است دستش را بپیچاند).
گویند: دست پسر پیچید و به پشتش رفت.
در کتابهای سیرت و برخی از تفاسیر مثل کشاف – با سندهایی که در آنها حرف هست – آمده است که مردی به شکایت نزد رسول الله ج آمد.
فرمود: «تو را چه شده است؟»
گفت: یا رسول الله، مظلوم هستم و پسرم به من ظلم و جفا کرده است.
فرمود: «چه ظلمی؟»
گفت: او را پرورش دادم. وقتی بزرگ شد و چشمانم ضعیف شد، استخوانهایم سست شد و اجلم نزدیک شد حقم را نادیده گرفت و با جفا و تندی پاسخم را داد.
فرمود: آیا دربارهی او چیزی گفتهای.
گفت: آری، چنین گفتهام:
غَذَوْتُکَ مَوْلُودًا وَعُلْتُکَ
یَافِعًا |
|
تُعَلُّ بِمَا اُجْرِی عَلَیْکَ
وَتَنْهَلُ |
إذَا لَیْلَةٌ ضَاقَتْکَ بِالسُّقْمِ لَمْ
أبِتْ |
|
لِسُقْمِکَ إلّاَ شَاکِیًا أَتَمَلْمَلُ |
(وقتی نوزاد بودی به تو غذا دادم، وقتی نوجوان بودی هزینهات را دادم، هرچه به تو میدادم خرج و مصرف میکردی، اگر یک شب بیماری بر تو فشار میآورد نمیخوابیدم و مرتب شکایت و بیقراری میکردم).
گفت: این پاداشم نیست، پاسخ نیکی و حفظ معروف نیست. حتی شبی که در آن مریض میشوی، من در کنار تو میمانم... تو بیماری ولی من بیماری را از تو گرفتم، تو مریضی و من مرض را از تو گرفتم.
پس دو چشم رسول الله ج اشکبار شد([1]).
باید دلهای نرم و چشمهای پر اشک به خاطر این فجایع که در جهان اسلام رخ میدهد و دلهای پدر و مادر از آنها شکایت دارد، اشک بریزد.
آیا ظلمی بزرگتر و فجیعتر از این وجود دارد که شاهد باشی پسرت که جوانی، بهترین دوران زندگی و شمیم وجودت را به پایش ریختی و برای خود مردی شده است، پاسخ نیکیهایت را با بدی بدهد و صدایش در خانهبپیچد و فرمانت را اجرا نکند و در برابرت فروتن نباشد.
ای بندگان الله، این فاجعهایست که بدتر از آن وجود ندارد.
رسول الله ج در پاسخ کسیکه دربارهی بزرگترین و بهترین کارهای نیک پرسید، میفرماید:
فرمود: «اقامهی نماز در وقتش».
گفته شد: سپس کدام کار؟
فرمود: «نیکی به پدر و مادر».
گفته شد: سپس کدام کار؟
فرمود: «جهاد در راه الله»([2]).
رسول الله ج دلها را به دور دستها میبَرَد و برای آنها دربارهی مردی از بنیاسراییل که نسبت به پدر و مادرش نیکی میکرد، صحبت میکند.
شگفتا که در میان یهود و نصارا کسانی وجود دارند که دلهایشان در برابر پدر و مادرشان نرم میشود، نوادگان میمونها و خوکها، دشمنان الله و کسانی که الله از پشت هفت آسمان آنان را لعنت کرده است.
در حالی که در سرزمینهای مسلمانان کسانی یافته میشوند که دلشان سخت شده است و بر فکرشان مهر زده شده است و دلشان به هیچ وجه نرم نمیشود.
از عبدالله بن عمر ب روایت شده است که گفت: شنیدم که رسول الله ج میفرماید:
«انْطَلَقَ ثَلَاثَةُ رَهْطٍ مِمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَتَّى آوَاهُمُ الْمَبِیتُ إِلَى غَارٍ فَدَخَلُوهُ، فَانْحَدَرَتْ صَخْرَةٌ مِنَ الْجَبَلِ، فَسَدَّتْ عَلَیْهِمُ الْغَارَ، فَقَالُوا: إِنَّهُ وَاللهِ لَا یُنْجِیکُمْ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ إِلَّا أَنْ تَدْعُوا اللهَ بِصَالِحِ أَعْمَالِکُمْ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمُ: اللهُمَّ کَانَ لِی أَبَوَانِ شَیْخَانِ کَبِیرَانِ، فَکُنْتُ لَا أَغْبِقُ قَبْلَهُمَا أَهْلًا وَلَا مَالًا، فَنَاءَ بِیَ طَلَبُ السَّحَرِ یَوْمًا، فَلَمْ أَرُحْ عَلَیْهِمَا حَتَّى نَامَا، فَحَلَبْتُ لَهُمَا غَبُوقَهُمَا فَجِئْتُهُمَا بِهِ، فَوَجَدْتُهُمَا نَائِمَیْنِ، فَتَحَرَّجْتُ أَنْ أُوقِظَهُمَا، وَکَرِهْتُ أَنْ أَغْبِقَ قَبْلَهُمَا أَهْلًا أَوْ مَالًا، فَقُمْتُ وَالْقَدَحُ عَلَى یَدَیَّ أَنْتَظِرُ اسْتِیقَاظَهُمَا حَتَّى بَرَقَ الْفَجْرُ، فَاسْتَیْقَظَا فَشَرِبَا غَبُوقَهُمَا، اللهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ فَافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ، فَانْفَرَجَتِ انْفِرَاجًا لَا یَسْتَطِیعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهَا...»([3]). «سه نفر از امتهای گذشته، به همراه یکدیگر (در سفری)، میرفتند، تا این که شبانگاه، به غاری پناه بردند که شب را به روز آورند، چون داخل غار شدند، سنگی از کوه فرو غلتید و ورودی غار را بر آنان مسدود کرد.
آنان به همدیگر گفتند: از این سنگ نجات پیدا نمیکنید، مگر این که الله را به کارهای شایسته و خالصانهی خود بخوانید».
یکی از آنها گفت: پروردگارا! من پدر و مادر پیری داشتم که هرگز پیش از (سهم شام) آنان، برای خود و برای زن و فرزند (و خدمتکاران) شیر نمیدوشیدم؛ روزی برای آوردن هیزم، به صحرا رفته بودم و از آنان دور ماندم و وقتی پیش آنان بازگشتم که خوابیده بودند؛ شبانه، شیرشان را برای آنان دوشیدم، اما آنان هنوز خوابیده بودند و نپسندیدم که ایشان را بیدار کنم و یا خود و زن و فرزند (و خدمتکاران) پیش از آنها شیر بنوشیم ناچار، در حالی که ظرف شیر در دستم بود و کودکانم در برابرم از گرسنگی مینالیدند، منتظر ماندم – که آنان بیدار شوند تا آن که سپیده دمید و آنان بیدار شدند و شیرشان را نوشیدند.
یا الله! اگر من، این عمل را خالصانه و فقط برای رضایت تو انجام دادم، ما را از این وضعیت و این صخره نجات بخش و گشایشی مرَحمت فرما.
پس (از این حرف) سنگ از جای خود تکان خورد؛ اما خروج از غار ممکن نبود...».
ای بندگان الله، نافرمانی والدین فاجعهایست که در جوامع و خانهها پدید آمده است و به یکی از بزرگترین مشکلات پدران و مادران تبدیل شده است.
در برخی از آثار آمده است که در آخر الزمان شخص دوست دارد که توله سگی را پرورش دهد و فرزندی را پرورش ندهد([4]).
بله، چنین پدیدهای یافت شده است، ما و دیگران شاهد پدر و مادرهایی بودیم که به سن پیری رسیدهاند در حالی که از دست این فرزندان ظالم و ستمگر اشکشان درآمده است و در برابرشان درمانده و ناتوان شدهاند.
ای جوانان اسلام! آیا نباید به سوی الله بازگردیم؟
آیا نباید فروتنی و تواضع داشته باشیم؟
آیا نباید با پدران و مادران به نیکی و بزرگواری رفتار کنیم؟
مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله! چه کسی به رفتار خوب من سزاوارتر است؟
فرمود: «أُمُّکَ» (مادرت).
گفت: پس از او چه کسی؟
فرمود: «أُمُّکَ» (مادرت).
گفت: پس از او چه کسی؟
فرمود: «أُمُّکَ» (مادرت).
گفت: پس از او چه کسی؟
فرمود: «أَبُوکَ» (پدرت)([5]).
سه چهارم حق به مادر تعلق دارد. مادر است که تو را حمل کرده است، شیر داده است، لباس پوشانده و گرم نگه داشته است. الله پاداش خیر و نیکو به پدران و مادران ما دهد و از چشمهی روان به آنان بنوشاند که پس از آن هرگز تشنه نشوند.
بله، نیکی به پدر و مادر مسألهای بسیار بزرگ و حائز اهمیت است. از جمله فواید نیکی به پدر و مادر عبارتند از:
- الله تو را به راه راست هدایت میکند.
- الله فرزندان صالح به تو عطا میکند.
- تو را یاری و مدد میرساند.
- تو را در میان مردم محبوب میسازد.
- گفتار و سخنانت را درست میگرداند.
از جمله تأثیرات نافرمانی و عقوق:
- گرفتار شدن به لعنت الله:
﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣﴾ [محمد: 22-23].
«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که الله آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است».
بعضی از علما گفتهاند: آنان را کر کرد که چیزی را نمیشنوند و چشمانشان را نابینا کرد پس تدبر، تفکر و تعقل نمیکنند.
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ٢٥﴾ [الرعد: 25].
«و کسانی که پیمان الله را پس از بستنِ آن میشکنند و آنچه را الله به پیوستن آن فرمان داده میگسلند و در زمین فساد میکنند، بر ایشان لعنت است و بد فرجامی آن سرای ایشان راست».
در حدیث صحیحی از پیامبر ج آمده است که فرمود:
«لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَاطِعٌ». «کسی که صلهی رحمش را قطع کند، وارد بهشت نمیشود».
او کسی است که ارتباطش را با خویشاوندان و والدینش قطع کند و الله نیز ارتباطش با آسمان و نیز عهد و پیمانش را نیز قطع میکند.
به همین خاطر پیامبر ج میفرماید:
«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الرَّحِمَ تَعَلّقَتْ بِالْعَرْشِ وَقَالَتْ: هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ مِنَ الْقَطِیعَةِ. قَالَ: أَمَا تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ؟ قَالَتْ: بَلَى. قَالَ فَذَاکَ لَکِ. قَالَ: مَنْ وَصَلَکِ وَصَلْتُهُ وَمَنْ قَطَعَکِ قَطَعْتُهُ»([6]). «وقتی الله رحم را آفرید، خود را به عرش پروردگار چسباند و گفت: پروردگارا، این مقام و منزلت کسی است که از قطع صلهی رحم به تو پناه میآورد.
فرمود: آیا راضی نیستی با کسیکه رابطهی با تو را برقرار دارد پیوند برقرار کنم و با کسیکه این رابطه را قطع کند، قطع ارتباط نمایم؟
گفت: بله، ای پروردگار.
فرمود: پس خواستهات اجرا میشود، کسیکه پیوندت را برقرار سازد، با او ارتباط برقرار میکنم و کسیکه پیوندت را قطع کند، با او قطع ارتباط میکنم».
پس الله آن را به زمین فرستاد.
جای شگفتی است که اهل جاهلیت با این که بتها را عبادت میکردند، اما به صلهی رحمشان افتخار میورزیدند.
مقنع کندی جاهلی گوید:
وَإنَّ الَّذِی بَیْنِی وَبَیْنَ بَنِی أَبِی |
|
وَبَیْنَ بَنِی عَمِّی لَـمُخْتَلِفٌ
جِدًّا |
فَإِنْ أکَلُوا لَحْمِی وَفَرْتُ
لُـحُوْمَهُمُ |
|
وَإنْ هَدَمُوا مَجْدِی
بَنَیْتُ لَهُمْ مَجْدَا |
ولَسْتُ بِأحْمِلُ حِقْدًا عَلَیْهِمُ |
|
وَلَیْسَ رَئِیسُ الْقَوْمِ
مَنْ یَحْمِلُ الحِقْدَا |
«پیوند و رابطهای که میان من و فرزندان پدرم و عموزادگانم است کاملاً متفاوت است،
اگر گوشتم را بخورند، گوشتشان را زیاد میکنم و اگر مجدم را در هم شکنند، مجد و عظمت آنان را میسازم،
و هرگز کینهای از آنان به دل ندارم، چرا که رییس قبیله، کسی نیست که حقد و کینه را به دل گیرد».
ای بندگان الله، رسول الله ج نرمترین و بردبارترین مردم بود، به همین جهت الله اخلاق و بزرگواریاش را در قرآن بیان کرده است و میفرماید:
﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤﴾ [القلم: 4].
«تو از خلق و خوی بزرگی برخوردار هستی».
﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ﴾ [آل عمران: 159].
«پس به [برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند».
او در برقراری صلهی رحم به مقام و منزلت والایی دست یافت که در طول تاریخ تبدیل به الگو و اسوه شد.
دنیا سراغ ندارد که کسی بیشتر از پیامبر ج صلهی رحم به جا آورده باشد.
نزدیکان و عموزادگانش او را از مکه بیرون کردند، طردش نمودند، به او دشنام و ناسزا گفتند، او را مورد آزار و اذیت قرار دادند، در جنگها با او مبارزه کردند و در میدانها او را به مبارزه طلبیدند و خلاصه جنگ نظامی، تبلیغاتی و اقتصادی علیه او برپا کردند.
اما وقتی رسول الله ج پیروز شد، چه کرد؟
او پیروزمندانه وارد مکه شد، پرچمها در برابرش با تکبیر برافراشته شدند و کوهها از پیروزیاش بانگ زدند، او بر در کعبه ایستاد در حالی که به خویشاوندان و عموزادگانش میگفت:
«مَا تَرونَ أنِّی فاعِلٌ بِکُم؟». «به نظر شما با شما چه میکنم؟»
با حالتی گریان گفتند: برادر و برادرزادهی بزرگواری هستی.
پیامبر ج فرمود:
«اِذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»([7]). «بروید، چون شما آزادید».
گویی به آنها میگوید: الله شما را مورد عفو و بخشش خود قرار داد.
پسر عمویش ابوسفیان بن حارث میآید، خبر پیروزی را میشنود، او پیامبر ج را بسیار مورد آزار و اذیت و دشنام قرار داده است، پس همراه فرزندانش از مکه خارج میشود، علی بن ابی طالب س او را میبیند و میگوید: به کجا میروی؟
در جواب گفت: فرزندانم را به صحرا میبرم تا از گرسنگی و برهنگی بمیرم، به الله قسم اگر محمد دستش به من برسد مرا با شمشیر تکه تکه میکند.
علی س که رسول الله ج را به خوبی میشناسد، میگوید: اشتباه میکنی ای ابوسفیان، رسول الله از همه بیشتر صلهی رحم را برقرار کرده است و از همه بیشتر نیکی میکند، نزد او بازگرد، او را پیامبر خطاب کن، به او سلام گو و همانگونه که برادران یوسف به او گفتند، بگو:
﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَکَ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَإِن کُنَّا لَخَٰطِِٔینَ٩١﴾ [یوسف: 91].
«گفتند: به الله سوگند، که واقعاً الله تو را برما برتری داده است و ما خطاکار بودیم».
او همراه فرزندانش نزد رسول الله ج آمد و بالای سر پیامبر ج ایستاد و گفت: ای رسول الله، سلام، رحمت و برکات الله بر تو باد:
﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَکَ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَإِن کُنَّا لَخَٰطِِٔینَ٩١﴾ [یوسف: 91].
«گفتند: به الله سوگند، که واقعاً الله تو را برما برتری داده است و ما خطاکار بودیم».
پیامبر ج میگرید و آن اعمال، روزها و صفحههای تیره و سیاه را فراموش کرده است و میفرماید:
﴿لَا تَثۡرِیبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَۖ یَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَکُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ﴾ [یوسف: 92].
«امروز بر شما سرزنشی نیست. الله شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است».
اکنون آیا کسی هست که به کردار و اخلاق او اقتدا کند؟ چرا که او اسوه و الگوی راستین است و پیروی از او راه نجات از ننگ و عار و نابودی است.
خواهر پیامبر ج که حدوداً چهل سال از او دور بوده است، نزدش میآید، نه او رسول الله ج را به خوبی میشناسد و نه رسول الله ج او را میشناسد، سالها گذشته است، او میآید تا بر برادر شیریاش که در زیر درخت سدر ایستاده است، سلام کند. مردم با شمشیرهای آخته پیرامون پیامبر که مشغول تقسیم غنیمتهاست ایستادهاند. او اجازه میگیرد. صحابه به او میگویند: که هستی؟
گوید: خواهر رضاعی رسول الله ج هستم، من شیما بنت حارث هستم، حلیمهی سعدیه مرا همراه او شیر داده است.
صحابه این امر را به اطلاع پیامبر ج میرسانند، در این هنگام اشک در چشمانش حلقه میزند و برمیخیزد تا در راه او را ببیند و او را بسان برادری که سالها دوری، تنهایی و غربت میانشان فاصله انداخته است، در آغوش میگیرد و در کنارش و در سایه مینشاند([8]).
تصور کنید! پیامبر بشریت، معلم انسانیت، در هم شکنندهی کیان بتپرستی، فقط به خاطر یک بار شیر خوردن او را در سایه مینشاند؟
پس کسانی که با عمهها، خالهها، دخترها و خواهرانشان قطع ارتباط میکنند، چه میکنند؟! نه تنها این، بلکه آنان را از میراثی که الله برایشان حلال گردانده است، محروم میسازند.
ما از یکی از زَنان پیر و سالخورده شنیدیم که گریه کنان میگفت: او به من ظلم کرد، ولی الله حقم را از او گرفت.
رسول الله ج احوال خواهرش را جویا میشود سپس به او میگوید: «زندگی در اینجا را انتخاب میکنی یا میخواهی نزد خانوادهات بازگردی؟»
او میگوید: خانوادهام را میخواهم([9]).
پیامبر به او مقداری مال میدهد تا پیوند رحم و خویشاوندی را به مردم بیاموزد.
بندگان الله! شما و خودم را به برقراری صلهی رحم و نیکی به پدر و مادر سفارش میکنم، چرا که خیر بسیار و پاداش فراگیر از طرف الله تعالی را به ارمغان میآورد و دلها را به هم نزدیک میکند و حقد و کینه را از بین میبرد.
پس به پدران و مادرانتان نیکی کنید و رابطهی خویشاوندی را برقرار سازید تا به بهشت مولایتان وارد شوید.
همانگونه که قبلاً ذکر شد:
«لَا یَدْخُلُ الجَنَّةَ قَاطِعٌ»([10]). «کسی که صلهی رحمش را قطع کند، وارد بهشت نمیشود».
الله داناتر است و درود و سلام الله تعالی بر پیامبر ما محمد ج و خاندان و اصحاب بزرگوارش باد.
***
[1]- المعجم الصغیر طبرانی: 947 ر.ک: مجمع الزوائد، حدیث 677 و تفسیر قرطبی، سورهی إسراء، آیات 23 و 24، 5/338. حکم سند: ضعیف، «الْمُنْکَدِرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ» ضعیف است.
[2]- بخاری، حدیث 7368 و مسلم، حدیث 212 و 216.
[3]- بخاری، حدیث 2238 و مسلم، حدیث 6900.
[4]- حاکم، 5516 و رجوع کنید به: مجمع الزوائد، حدیث 12440.
[5]- بخاری، حدیث 5834 و مسلم، حدیث 6452.
[6]- بخاری، 4711، 5850، 7336 و مسلم، 6470.
[7]- سیره ابن هشام، 2/411 و ر.ک: سنن بیهقی الکبری، 18648.
[8]- ر.ک زاد المعاد، فصل غزوهی اوطاس.
[9]- همان.
[10]- بخاری، حدیث 5848 و مسلم، حدیث 6472 و 6473.
· عایض بن عبدالله بن عایض آل مجدوع قرنی.
· متولد سال 1379ھ . ق. در سرزمین قرن در جنوب عربستان سعودی.
· لیسانس دانشکدهی اصول دین از دانشگاه اسلامی امام محمد بن سعود در سال 1403 – 1404 ھ . ق.
· فوق لیسانس رشتهی حدیث در سال 1408 ھ . ق. و پایان نامهای با عنوان: «البدعة وأثرها فی الدرایة والروایة».
· دکتری از دانشگاه امام محمد بن سعود در سال 1422 ھ . ق. با پایان نامهای به عنوان: «دراسة وتحقیق کتاب: الفهم علی صحیح مسلم للقرطبی».
· بیش از هشتصد نوار کاست اسلامی با موضوعات مختلف مثل خطبه، درس، سخنرانی، شب شعر و کنفرانس ادبی دارد.
· حافظ قرآن کریم و کتاب بلوغ المرام و نزدیک به پنچ هزار حدیث و بیشتر از ده هزار بیت شعر است.
· چهار دیوان شعر دارد که عبارتند از:
1- لحن الخلود.
2- تاج المدایح.
3- هدایا و تحایا.
4- قصة الطموح.
· تألیفاتش: در موضوعات حدیث، تفسیر، فقه، ادب، سیره و زندگینامه قلم فرسایی نموده است و از جمله تألیفاتش که دار ابن حزم منتشر کرده است کتابهای زیر است:
1- الإسلام و قضایا العصر.
2- تاج المدایح.
3- ثلاثون سببًا للسعادة.
4- دروس المسجد فی رمضان.
5- فاعلم أنه لا إله إلا الله.
6- مجتمع المُثل.
7- ورد المسلم والمسلمة.
8- فقه الدلیل.
9- تونیة القرنی.
10- المعجزة الخالدة.
11- اقرأ باسم ربک.
12- تحف نبویة.
13- حتی تکون أسعد الناس.
14- سیاط القلوب.
15- فتیة آمنوا بربهم.
16- هکذا قال لنا المعلم.
17- ولکن کونوا ربانیین.
18- من موحد إلى ملحد.
19- إمبراطور الشعراء.
20- وحی الذاکرة.
21- إلی الذین أسرفوا علی أنفسهم.
22- ترجمان السنة.
23- حدایق ذات بهجة.
24- العظمة.
25- لاتحزن.
26- وجاءت سکرة الموت بالحق.
27- مقامات القرنی.
28- احفظ الله یحفظک.
29- أعذب العشر.
· در دهها سخنرانی و فعالیت فرهنگی شبانه شرکت کرده است، همچنین در کنفرانس جوانان مسلمان عرب و کنفرانس کتاب و سنت در آمریکا شرکت کرده است و در انجمنهای ادبی و ورزشی و دانشگاهها و همایشهای فرهنگی سخنرانی نموده است.