اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

مآخـــذ

مآخـــذ

1-   القرآن الکریم.

2-   ابن الشریف؛ منقذبن محمود السفار معانی اسماء الانبیاء از سایت انترنتی http://www.whyislamsa.com.

3-   ابن عساکر، أبو منصور عبد الرحمن بن محمد بن هبة الله، الاربعین فی مناقب امهات المومنین ، دمشق : دار الفکر.

4-   بخاری، محمد بـن اسماعیل؛ صحیح البخاری، هند: المکتبة الرحیمیة، 1384-1387هـ ق.

5-   بستانی، بطرس؛ محیط المحیط، بیروت: مکتبة لبنان، 1987م.

6-   تبـریزی، ولـی الدین محمد بن عبدالله؛ مشکاة المصابـیح، هنـد:المکتبة الرحیمیة، ب –ت.

7-   تـرمذی، ابوعیسی محمد بن عیسی بن سورة؛ جامع الترمذی، هند:المکتبة الرشیدیة ب – ت.

8-   دمشقی، اسماعیل بن کثیر؛ تفسیر ابن کثیر، بیروت: دار الاندلس، ب– ت.

9-   رضایی، امیر؛ کار برد آیات قرآن در اندیشه دکترشریعتی، تهران: کتابخانهء ملی ایران، 1379هـ ش.

10- یرازی، مکارم ودیگران، تفسیر نمونه ، تهران : دار الکتب الاسلامیة، 1362.

11-      عسقلانی، احمد بن علی بن حجر ابو الفضل العسقلانی،، الاصابة فی تمییز الصحابة، بیروت : دار الجیل .

12-      فـیروز آبادی، محمد بن یعقوب؛ القـاموس المحیط، بیروت: دارالفکر، 1415هـ ق .

13-      قرائتی، محسن؛ قـرآن وتبلیغ، تهران: مرکز فرهنگی "درسهایی از قرآن"، ط2، 1375.

14-      قرضاوی، یوسف؛ دیدگاه‌های فقهی معاصر، ایران: نشراحسان، ط2، 1382.

15-      قرضاوی، یوسف؛ ویژه گی های کلی اسلام، ترجمه جلیل بهرامی نیا، تهران:نشراحسان، 1379 هـ ش.

16-      قرطبی ,ابی عبدالله محمد بن احمد الانصاری؛ الجامع لاحکام القرآن، بیروت: مکتبة لبنان، ب – ت.

17-      مبارکپوری، صفی الرحمن؛ الرحیق المختوم، مصر، المنصورة: دار الوفاء، 1407هـ ق .

18-      نیشاپوری، محمد بن عبدالله ابو عبدالله الحاکم، مستدرک الحاکم، بیروت : دار الکتب العلمیه، 1411 – 1990

19-      هادی، محمد زین؛ روان شناسی دعوت اسلامی، ترجمهء احمد حکیمی، تهران: احسان، 1383 هـ ش.

20-      هاشمی عبدالمنعم ده یار بهشتی، ترجمه گمشاد زهی محمد گل، سایت انترنتی عقیده.

21-      یعقوب، امیــل؛ موسوعة النحو والصرف والاعراب.

خاتمه و نتائج

خاتمه و نتائج

در خاتمهء این بحث میخواهم خدمت دوستان محترم به عرض برسانم که سهل انگاری در ارشادات رسول الله ج سبب بدبختی ما شده و این بدعت ها ونام‌های نادرست بالآخره به شکل عام به یک روش عمومی تبدیل میگردد.

امید وارم دوستان محترم با ایمان ومخلصین دین در اصلاح نام‌های خود و اولاد شان سعی وتلاش ورزیده، مانند پیامبر اسلام ج در تغییر این نام‌ها اقدام کنند.

بنده متیقن هستم که اخلاص حقیقی می‌تواند تمامی راه های نفوذ شیطان را درمیان مسلمانان از بین برد.

* * *


فصـل سوم: نام‌های غلط و نادرست از دیدگاه دین مقدس اسلام

فصـل سوم:
نام‌های غلط و نادرست از دیدگاه دین مقدس اسلام

در این فصل موضوعات ذیل را مورد تحقیق قرار خواهیم داد:

1-    نام‌های ی که مخالف عقیده و سنت‌اند.

2-    نام‌های ی که دلالت به پاکی ویا بدی می‌کنند.

3-    نام‌های حیوانات وپرندگان.

4-    نام‌های بی معنی وبی مفهوم.

نام‌های غلط و نادرست

انسان به عنوان یک مخلوق با کرامتلإ دارای ارزش خاصی در میان مخلوقات می‌باشد. عقیده‌ی اسلامی شخصیت انسان را به مراتب عالی و برتر ساخته و شریعت اسلامی تمامی اموری را که مخالف با شخصیت وکرامت انسانی است، نادرست و ناجایز می‌شمارد.

بدترین نام‌ها، نام‌های یست که از عقاید باطله، فرهنگ‌های جاهلیت، مشابهت انسان با حیوانات وپرنده‌ها گرفته شده باشند. نام، چنانچه قبلا گفتم تاثیر اساسی در شخصیت انسان دارد؛ همان‌گونه که نام‌های مثبت شخصیت انسان را عالی جلوه می‌دهد، نام‌های زشت و مخالف عقیده‌ی اسلامی به همان اندازه شخصیت انسان را ضعیف و ناچیز معرفی می‌کند.

بنابراین هر مسلمان در نخستین مرحله‌ی زندگی به اختیار نام‌ها ولقب‌هایی برای فرزندان خود سعی وکوشش نماید که مخالف عقیده‌ی توحید وی نباشد و یا فرزندان خود را مثل حیوانات وپرنده‌ها فکر نکند و یا هم از گذاشتن نام‌های غیر مسلمانان و تقلید‌های نادرست اجتناب ورزد و در خاتمه از نام‌های ی اجتناب کند که بی‌معنی و بی‌هدف باشد.

در این فصل نام‌های ی را مورد مطالعه قرار می‌دهیم که از دیدگاه اسلام زشت، ناروا و یا هم بی‌معنی هستند و با مقاصد و اهداف یک مسلمان مخالفت دارند.

نام‌هایی که مخالف عقیده و سنت‌اند

بسیاری از نام‌ها از دیدگاه عقیده‌ی اسلامی درست نمی‌باشند و هرگاه کسی چنین نام‌های ی را قصدا اختیار کند، به عقیده‌اش ضرر می‌رسد و هرگاه کسی نا‌فهمیده چنین نامی را اختیار کند باید پس از فهمیدن در تغییر آن فورا سعی و تلاش ورزد که این نام‌ها عبارت‌اند از:

1-    اختیار نام‌ها و صفات خداوند برای انسان: هر کسی باید حد و اندازه‌ی خود را بشناسد، لذا نام‌های ی را که مخصوص خدای ‌اند، نباید برای انسانی بگذاریم و یا صفاتی که نمی‌توان مخلوق را به آن توصیف نمود و چون صفات متذکره فقط مخصوص خدای اند، نباید برای مخلوق اختیار گردد. در بخش‌های قبلی خواندیم که برای انسان شایسته است که کلمه‌ی عبد (بنده) را قبل از یکی از نام‌های خداوندأ بگذارد؛ نام‌های خداوند را بدون گذاشتن کلمه‌ی عبد (بنده) بالای مخلوقی گذاشتن، کار نادرست می‌باشد. مثلا نام انسانی را الله گذاشتن مطلقا ناروا و کفر می‌باشد. به همین سان جایز نیست که نام انسانی را رزاق، قهار، مهیمن، ستار، و غیره بگذاریم[1].

2-    نام‌های ی که بی‌ادبی به خداوند در آن باشد: بعضی ازنام‌ها چنان‌اند که با اختیار آن‌ها، بی‌ادبی به خداوند می‌شود؛ مثلا الهه در عقاید بت‌پرستان، شاید منظورش العیاذ بالله خدایان مونث و یا هم خدایان باطل باشد، بناء برای یک مسلمان اجازه نیست که با وجود مسلمان بودن نام طفل معصوم خود را الهه گذاشته و چنین بی‌ادبی‌ای نماید.

3-     صفات اختصاصی خداوندی: بعضی از صفاتی است که شایسته‌ی خدای است و مخلوق نمی‌تواند چنین صفتی داشته باشد؛ مثل شهنشاه (پادشاه پادشاهان)، رب العالمین، مشکل گشا، حاجت روا، دادرس، مدد‌رسان، مددگار، غوث الاعظم، علی مدد، حسین داد، محمد داد و غیره. ابوهریرةس می‌فرماید: رسول الله ج فرمود: زشت‌ترین اشخاص به نزد خدای در روز قیامت شخصی است که نامش ملک الاملاک (شهنشاه) باشد، مالکیت شایسته‌ی هیچ‌کسی بجز الله نیست.[2] زشت بودن این به این دلیل است که (مالک یوم الدین) مالک حقیقی دنیا وآخرت خدای است و تمامی پادشاهان، رهبران و قدرتمندان، تسلیم اوامر الهی هستند. چگونه ممکن است انسانی پادشاه پادشاهان گردد. این یک نوع بی ادبی بسیار بزرگ در مقابل خدای است که انسانی را چنین صفت داده شود و همچنان بسیاری از صفاتی دیگر است که نمی‌توان آن را برای مخلوقی داد، مشکل‌گشای ما نیز خدای است. خدای برای‌شان گفت: ﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٦٢ [النمل: 62]. «کیست آن ذاتی که مضطر را درهنگام دعا اجابت نماید و حالت بد را دور می‌کند و شما را جانشینان در زمین می‌گرداند؟ آیا خدایی همراه خدا است؟ بسیار کم متذکر می‌شوید.»

برای این‌که این نظریات مشرکین در امت محمد ج کاملا محو گردد، مفسرین کرام این مطلب را به شکل بسیار واضح تشریح نموده‌اند.

امام رازی/ می‌گوید: صاحب کشاف می‌گوید: ضرورتی که انسان را به التجاء به بارگاه کسی محتاج سازد؛ و مضطر کسی است که مرض، فقر یا کدام مشکل به تضرع به بارگاه الهی او را محتاج سازد... سپس می‌گوید: «فإنه لا یقدر أحد على کشف ما دفع إلیه من فقر إلى غنى ومرض إلى صحة وضیق إلى سعة إلا القادر الذی لا یعجز والقاهر الذی لا ینازع»: «هیچ‌کسی به دوری ضرر قادر نیست که فقیری را غنی سازد و یا مریضی را شفا بخشد و یا سختی را به راحت مبدل کند مگر ذات قادری که عاجز نمی‌شود و ذات قاهری که هیچ‌کسی نمی‌تواند با وی منازعه کند.»[3]

 صاحب تفسیر نمونه می‌نویسد: «آری در آن هنگام که تمام درهای عالم اسباب بروی انسان بسته می‌شود، کارد به استخوانش می‌رسد و از هر نظر درمانده و مضطر می‌گردد، تنها کسی که می‌تواند قفل مشکلات را بگشاید، بن بست‌ها را برطرف سازد، نور امید در دل ها بپاشد ودرهای رحمت به روی انسان‌های درمانده بازکند، ذات پاک او است و نه غیر او.»[4]

همچنین می‌گوید: «گرچه خداوند دعای همه را –هرگاه شرائطش جمع باشد- اجابت می‌کند، ولی در آیات فوق مخصوصا روی عنوان (مضطر) تکیه شده است، به این دلیل که یکی از شرائط اجابت دعا آن است که انسان چشم از عالم اسباب به کلی برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلی را به دست او ببیند و این درک و دید، درحال اضطرار دست می‌دهد؛ درست است دنیا عالم اسباب است و مؤمن نهایت تلاش وکوشش خود را در این زمینه به کار می‌گیرد، ولی هرگز در جهان اسباب گم نمی‌شود، اسباب را از بیخ وبن بر می‌کند و در پشت حجاب اسباب، ذات مسبب الاسباب را می‌بیند و همه چیز را از او می‌خواهد. آری اگر انسان به این مرحله برسد مهمترین شرط اجابت دعا را فراهم ساخته است.»[5]

انسان مؤمن در هنگام بروز مشکلات، نخست به اسباب مادی دنیوی رجوع می‌کند، برای گرفتن دوا به نزد طبیب می‌رود و دوا می‌گیرد ولی ایمان دارد که شفادهنده‌ی حقیقی ذات خدای است، درهنگام رسیدن کدام مشکل دیگری نیز از وسایل مادی استفاده می‌کند، اگر غرق می‌شود، کوشش می‌کند که از کشتی‌های نجات استفاده کند، به مسوولین تیلفونی تماس بگیرد، ولی هنگامی که تمامی اسباب مادی قطع می‌شود،و اسباب مادی نمی‌تواند موثر شود و از همه‌ی‌ اسباب دلش قطع می‌شود، به بارگاه خدای رجوع می‌کند؛ زیرا آن ذات (مسبب الاسباب) است.

 امام احمد از ابی‌تمیمه هجیمی روایت می‌کند که شخصی از بهجیم گفت: گفتم: ای رسول خدا! به چه مردم را دعوت می‌کنی؟ گفت: بسوی خدای یگانه، خدایی که هرگاه در هنگام رسیدن ضرر دعا کنی ضرر را از تو دور می‌کند و هرگاه در سرزمینی باشی که در آن هیچ‌کسی نیست او را دعا کنی، پاسخت دهد... الخ[6]

 در نهج‌البلاغه می‌خوانیم که: «از گنجینه‌های رحمت او چیزهایی را درخواست کن که جز او کسی نمی‌تواند عطا کند؛ مانند عمر بیشتر، تندرستی بدن و گشایش در روزی. سپس خداوند کلیدهای گنجینه‌های خود را در دست تو قرار داده که به تو اجازه‌ی دعاکردن داد، پس هرگاه اراده کردی، می‌توانی با دعا، درهای نعمت خدا را بگشایی تا باران رحمت الهی بر تو ببارد.»[7]

4-    مبالغه در نام‌ها: نام‌های ی که مخلوق را به رتبه‌ی خالق می‌کشاند؛ مثل محمد الله، محمد خالق، محمد رزاق، محمد ستار، محمد جبار و غیره. درحالی که ما می‌دانیم که محمد ج بنده‌ی خدا است، خالق هم نیست وروزی دهنده هم نیست.

عبدالله بن عباسب روایت می‌کند که عمرس فرمود: پیامبر ج دربالای منبر می‌گفت: در مدح من بسیار مبالغه نکنید چنانچه نصرانی‌ها در مدح عیسی÷ مبالغه کردند، او را پسر خدا گفتند و کافر شدند، در حق من بگویید که او بنده ورسول خدا است.[8]

فتح الباری در شرح این حدیث شریف می‌گوید: «لا تطرونی»، إطراء: مدح باطل را گویند؛ مثلا کسی را توصیف نمودم و در توصیفش افراط نمودم.

منظور از(کما أطرت النصارى ابن مریم) چنانچه نصرانی‌ها عیسى÷ را از منزلت بندگی خارج نموده به الوهیت کشانیدند.

در حقیقت یک انسان را به صفات خالق توصیف نمودن، وصف باطل است، پیامبر ج برای امت خویش درس داد که شما در خواندن کلمه‌ی شهادت باید چنین گواهی بدهید که محمد بنده‌ی خدا و رسولش می‌باشد.

5-    نام‌های ی که اظهار بندگی انسان به مخلوق را می‌کند: ما همه بنده‌های خدای هستیم؛ در زبان عربی (عبد) به معنای بنده است، عبدالله (بنده‌ی الله)، عبدالرحمن (بنده‌ی رحمن) و به همین‌سان سایر نام‌ها.

بناءً نام‌های ی که بندگی انسان را برای مخلوقی ثابت کند، ناروا و ناجایز است و موافق با عقیده‌ی مسلمانان نمی‌باشد؛ مثلا عبدالمحمد (بنده‌ی محمد)، عبدالنبی (بنده‌ی نبی)، عبدالمسیح (بنده‌ی مسیح)، عبدالحسین (بنده‌ی حسین) و غیره.

6-    نام‌های فرشتگان: اختیار نام‌های فرشتگان؛ مانند جبریل، عزرائیل[9]، وغیره نیز جایز نمی‌باشد.

درکتاب مرقاة المصابیح شرح مشکاة المصابیح می‌خوانیم: امام مالک نام‌گذاری بنام ملائکه را مکروه می‌دانست و این سخنش را روایتی که امام بخاری در تاریخش از عبدالله بن جرار نموده است، تأیید می‌نماید که گفته است: «سموا باسماء الانبیاء ولا تسموا باسماء الملائکة)[10] متفق علیه. به نام‌های پیامبران نامگذاری نمایید وبه نام‌های فرشته ها نام‌گذاری مکنید.[11]

* * *

نام‌هایی که دلالت به تزکیه و یا به بدی می‌کنند

قلب انسان همیشه باید میان خوف ورجا (ترس وامید) باشد، از عدالت الهی که مبادا به اساس گناهانی که مرتکب می‌شویم، مستحق دوزخ گردیم، باید بترسیم وسعی وتلاش کنیم که خود را مستحق عذاب دوزخ نسازیم و همچنان همیشه به رحمت خدای امیدوار باشیم، به این اساس انسان نباید نامی را اختیار کند که خود را ویا اولاد خود را تزکیه دهد که هیچ گناهی نمی‌کند، پاک است، همیشه در فایده است، نجات یافته است وغیره. همچنان از نام‌های ی که انسان را به بدی نسبت می‌دهد نیز اجتناب کنیم، نام‌های ی چون: عاصی (گناهکار) و یا عاصیه و غیره اجتناب کنیم. سمرة بن جندبس می‌فرماید: رسول الله ج فرمود: فرزندان‌تان را یسار (آسان)، (رباح) فایده کننده، نجیح (پیروز)، (افلح) پیروز نام‌گذاری نکنید، تو شاید در خانه بگویی که آیا او است، پس نباشد، برایت بگویند که نیست و در روایت دیگری است که فرزندان‌تان را رباح، یسار، افلح و نافع (نفع رسان) نام مگذارید. ([12])

* * *

نام‌های حیوانات و پرندگان

انسان اشرف مخلوقات است و خدای انسان را نسبت به تمامی مخلوقات خویش برتری داده است که حتی فرشتگان برای پدر انسان‌ها که آدم÷ بود، سجده‌ی احترام نمودند بناءً شایسته نیست که برای انسان این مخلوق عالی‌مقام که اشرف مخلوقات است، نام‌های حیوانات و پرندگان را انتخاب کنیم؛ نام‌های ی چون گرگ، شادی، شادی گل، سیسی، سیمرغ، هوسی، کفتر، کبوتر، کفترو، زرکه، سیمرغه، طاووس، هیلی، آهوشاه و غیره نام‌های درست نمی‌باشند. همچنین نام‌های سبزیجات مثل کاهو شاه، شفتله، گندم، غنمه.

اما نام‌های ی که نسبت به خداوند داده میشوند، مثل شیر خدا نام درست است، زیرا در این‌جا خود حیوان نه بلکه همان قوت وی که در تشبیه است به شکل مضاف استعمال گردیده است.

کسی را شیر خدا می‌گویند؛ زیرا شجاعتش مانند شجاعت شیر است.

* * *

نام‌های مقدس در نزد ادیان باطل ویا منسوخ

بعضی از نام‌ها وجود دارند که مربوط به ادیان دیگر و بخصوص نام‌های معبودان باطل، کتاب‌های معبودان باطل‌شان و یا هم کتاب‌های منسوخ است، گذاشتن این نام‌ها نیز درست نمی‌باشد؛ زیرا مسلمان نباید متأثر از فرهنگ‌های دیگر شود؛ مثل:

1-    یزدان (ایزد): این نام مربوط به خدایان قدیم فارسی‌ها می‌شود که عقیده داشتند که خدای خیر و خدای شر وجود دارد، خدای خیر را (ایزد) یا (یزدان) می‌گفتند در شرح نهج البلاغه نوشته است: «أن یزدان - وهو الصانع الاول عندهم» یزدان نخستین خدا بنزد مجوسی‌هاست و خدای شر را اهریمن می‌نامیدند.

2-    اوستا: نام یکی از کتاب‌های مقدس به نزد زردشتی‌ها است.

3-    کیومرث: در شرح نهج البلاغة آمده است: ((مجوسی‌ها آدم، نوح، سام، حام، یافث و غیره را نمی‌شناختند، بناء به عقیده‌ی آنان نخستین انسان در روی زمین کیومرث است که لقبش کوه‌شا و یا گل‌شاه می‌باشد، مجوسیان عقیده دارند که یزدان (نخستین خالق به نزد مجوسی ها) عرق پیشانی‌اش را به زمین زد و از آن کیومرث به دنیا آمد.[13]

4-    رام، کرشنا، تولسی وغیره: این نام‌ها به نزد هندوها مربوط به معبودان باطل‌شان می‌باشد، تولسی نام بتیست که بت‌پرستان آن را قدسیت می‌دهند و رام وکرشنا بت‌هایی هستند که آنان را عبادت می‌کنند؛ برای مسلمان جایز نیست که فرزندان معصوم و پاک خود را با گذاشتن چنین نام‌های ی بی‌شخصیت سازند.

نام‌های بی معنی و بی مفهوم

شخص مسلمان با داشتن شخصیت عالی خویش باید از نام‌های بی‌معنی و بی‌مفهومی که خواسته‌ی اشخاص بی‌هدف می‌باشد، اجتناب ورزد؛ انسان مسلمان همیشه با هدفمندی زندگی می‌کند، یکی از حقوق اطفال که اختیار نام درست است باید با هدفمندی اختیار گردد؛ زیرا اثر آن نام در شخصیت وی همیشه تبارز می‌کند وگاهی هم نام‌های بی مفهوم سبب میشود که مردم در هنگام گفتن آن نام بالای وی، خنده کنند و این نام سبب تمسخرش نزد دیگران گردد. بناءً نام‌های ی که سبب مسخره‌گی می‌گردد و یا هم نام‌های ی که مفهوم درست نداشته باشد و یا بی‌معنی باشد نیز از جمله‌ی نام‌های ناشایسته است.

نام‌هایی چون شاد گل، شادی خان، بازو، چمن، سه‌شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه وغیره نام‌های بی‌مفهوم بوده به شخصیت یک انسان مؤمن شایسته نیست؛ همچنان نام‌های ی چون گل ککو، شاه گل، ککو گل، قندی، قندآغا، شیرآغا وغیره نام‌های بی‌معنی می‌باشند.

بعضی‌ها لقب‌های بی‌معنی را بالای خود می‌گذارند؛ مثل شورش، طوفان، پرجوش، غمگین، فرسوده، جگرخون و غیره.

* * *

نام‌های تزکیه کننده

قلب مؤمن همیشه بین خوف ورجا (ترس وامید) می‌باشد، از عدالت الهی ترسیده و هنگام مبتلا شدن به گناهان و اشتباهات از جزای آخرت، رفتن به دوزخ و عذاب قبر می‌ترسد و از جانب دیگر با وجود این‌که اشتباهات زیادی نموده است بازهم به رحمت خدای امیدوار می‌باشد.

انسان‌هایی که خود را نسبت به همه برتر دانسته و به این نظرند که آنان معاف هستند و به مقام عالی رسیده و از عذاب الهی نجات یافته‌اند، اشتباه می‌کنند؛ زیرا انسان مؤمن تا زمانی که دفتر اعمالش را بدست راست نگرفته است، چنین خوفی در قلبش می‌باشد.

مطابق این عقیدهء اسلامی نباید خود را تزکیه نمود، در آیت قرآن است که ﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢ [النجم: 32]. «نفس‌های خود را تزکیه نکنید. او به تقواپیشه‌گان، داناتر است» علامه ابن کثیر می‌گوید: معنای آیت این است که نفس‌های‌تان را مدح نکنید، از نفس‌های خود تشکر نکنید و با اعمال‌تان منت‌گذاری نکنید[14]

 محمد بن عمرو می‌گوید که دخترم را بِرَّه نام گذاشتم، بی بی زینب برایم گفت که رسول الله ج از این نام منع فرموده است، نام مرا بره گذاشته بودند، رسول الله ج گفت: خود را تزکیه نکنید، خداوند مردمان نیکوکار شما را خوب‌تر می‌داند، گفتند: او را چه نام گذاریم؟ فرمود: نامش را زینب بگذارید.[15]

همچنان در حدیثی بروایت امام احمد از عبدالرحمن که از پدرش روایت می‌کند که شخصی در مقابل نبی کریم ج کسی را مدح نمود، رسول اللهج برایش گفت: شدت عذاب برتو! گردن برادرت را قطع نمودی –این سخن را چند مرتبه تکرار نمود– هرگاه یکی از شما کسی را مدح می‌نماید و این توصیف نمودنش حتمی است پس بگوید که چنین گمان می‌کنم و خداوند حساب کننده‌اش باشد و بر خداوند کسی را تزکیه نمی‌کنم، گمان می‌کنم که چنین و چنان باشد، هرگاه آن را درست می‌دانست.[16]

با دانستن این مطلب برای هیچ مومنی شایسته نیست که خود و یا یکی از اعضای فامیل خود را بر خدای تزکیه نماید، او چه می‌داند که آیا این کسی را که او نیکوکار، متقی، زاهد، ازهد و غیره لقب می‌دهد آیا حقیقتاً به نزد خدای این تقوا و زهدش قبول شده است؟ و یا حقیقتا در قطار آنان خواهد بود، و یا هم نه.

بناءً نام‌های ی که در آن تزکیه نمودن خود و یا یکی از اعضای فامیل باشد، درست نیست. مطابق این احکام الهی و ارشادات نبوی، نام‌های ی که در آن تزکیه‌ی خود و شخص دیگری که نص صریح در جنتی بودن آنان وجود ندارد کار نادرست وناروا می‌باشد و نباید نام‌ها و القابی را بر خود گذاشت که در آن چنین تزکیه‌هایی وجود داشته باشد.

نام‌ها و القابی را که در آن‌ها تزکیه می‌باشد، می‌توان به طور مثال چنین بیان داشت:

نیکوکار، محسن، بردبار، جنتی، بهشتی، متقی[17].

نام‌های تقلیدی

با آمدن دین مقدس اسلام برای مسلمان، شخصیت کامل داده شد، مسلمان ضرورت ندارد که از بیگانه‌ها تقلید نمایند و فرهنگ دیگران را بر خود تطبیق نمایند؛ زیرا تقلید از دیگران و بخصوص کافران، مشرکان، بت‌پرستان و غیره کار ناجایز است و مشابهت با آنان جایز نمی‌باشد.

بعضی‌ها با تقلید از خارجی‌ها هر نامی را که در کدام فیلم شنیدند بدون این‌که مفهوم آن را بدانند، فورا تقلید می‌نمایند و آن نام را بالای فرزندان خود می‌گذارند، که این کار از دیدگاه اسلام درست نمی‌باشد.

بعضی‌ها به اساس این‌که نامی در جایی مشهور شده است فوراً آن را به شکل تقلیدی وکورکورانه اختیار می‌کنند درحالی که در اختیار نام باید احتیاط شود.

نام‌های هندوها و غیر مسلمانان

از جملهء نام‌های زشت و نا درست نام‌های هندوهاست که امروز در افغانستان به اساس متأثر شدن از سریال ها وفلم های هندی رواج پیدا نموده است، در قرآن عظیم الشان آیات زیادی داریم که از محبت با مشرکین منع مینماید و احادیث زیادی هم وارد شده است که ما را متوجه میسازد تا از مشابهت با مشرکین بت پرست و یا هم انسان بی ایمان دیگر، خودداری نماییم. بناءً بر هر مسلمان متدین لازم است تا از مشابهت در نام‌های هندو خودداری نموده، برای اولادش که نعمت های خدای هستند وبرای وی عطاء شده اند، برسم شکرگذاری به بارگاه الهی برای آنان نام‌های ی را اختیار کند که نماد ایمان داری آنان باشد.




[1] - دسته‌ای از نام‌های پروردگار که علم است مانند الله، جایز نیست بر روی شخص دیگری گذاشت چون مسمای آن مشخص است؛ همچنین نام‌های مشارکت ناپذیری چون خالق و باری را نمی‌توان بدون آوردن عبد قبل از آن، روی کسی گذاشت اما نام‌های ی چون ملک، عزیز و جبار را می‌توان بر غیر الله نیز نهاد زیرا که معنایی کلی دارند و افرادی که دارای این مفهوم کلی هستند با یکدیگر فرق دارند و... برای مطالعه‌ی بیشتر رک: شرح اسماء الحسنی از دکتر سعید بن علی بن وهب قحطانی. (مصحح)

[2]- عَنْ أَبی هُریْرَةَ رضِیَ اللَّه عَنْهُ عن النَّبِیِّ صَلّى اللهُ عَلَیْهِ وسَلَّم قال: « إِنَّ أَخْنَعَ اسمٍ عندَ اللَّهِ عزَّ وجَلَّ رَجُلٌ تَسَمَّى مَلِکَ الأَملاکِ » متفق عَلَیه. قال سُفْیَانُ بن عُیَیْنَةَ « مَلِکُ الأَمْلاکِ » مِثْلُ شاهِنشَاه.

[3]- تفسیر رازی در ذیل تفسیر همین آیت شریف.

[4]- تفسیر نمونه، مکارم شیرازی ودیگران، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ 24، 1362) جلد 15 ص 548

[5]- تفسیر نمونه جلد 15 ص 552

[6]- قال الإمام أحمد: حدثنا عفان، حدثنا وُهَیْب، حدثنا خالد الحَذّاء، عن أبی تمیمة الهُجَیْمی، عن رجل من بلهجیم قال: قلت: یا رسول الله، إلام تدعو؟ قال: "أدعو إلى الله وحده، الذی إن مَسّک ضر فدعوته کشف عنک، والذی إن أضْلَلْت بأرض قَفْر فدعوتَه رَدّ علیک، والذی إن أصابتک سَنة فدعوتَه أنبتَ لک". قال: قلت: أوصنی. قال: "لا تَسُبَّنَّ أحدًا، ولا تَزْهَدنّ فی المعروف، ولو أن تلقى أخاک وأنت منبسط إلیه وجهک، ولو أن تُفرغَ من دَلوک فی إناء المستقی،

[7]- ترجمه نهج البلاغه امیر المومنین علی÷ با تجدید نظر واضافات محمد دشتی، ایران: موسه فرهنگی تحقیقاتی امیر المومنین، ص: 377

[8]- عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ سَمِعَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ لَا تُطْرُونِی کَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْیَمَ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ) حدیث شریف نمبر(3189) صحیح البخاری، (کتاب احادیث الانبیاء)، همچنان ابوالمنتهی ص: 52- 53

[9] - گاها به اشتباه به ملک الموت، عزرائیل گفته می‌شود و در بین عوام چنین چیزی مشهور است در حالی که در نصوص تنها نام ملک الموت آمده و نام عزرائیل نیامده است (مصحح)

[10] - این روایت را علامه آلبانی جدا ضعیف دانسته است پس نمی‌توان بدان احتجاج کرد. (مصحح)

[11]-        وکره مالک التسمى بأسماء الملائکة کجبریل قلت ویؤیده ما رواه البخاری فی تاریخه عن عبدالله بن جرار سموا بأسماء الأنبیاء ولا تسموا بأسماء الملائکة متفق علیه.

 

[12]- (عن سمرة بن جندب قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لا تسمین غلاما یسارا ولا رباحا ولانجیحا ولا أفلح فإنک تقول أثم هو؟ فلا یکون فیقول لا رواه مسلم. وفی روایة له قال لا تسم غلاما رباحا ولا یسارا ولا أفلح ولا نافعا) مشکاة المصابیح، باب الاسامی.

[13]-        وأما المجوس فلا یعرفون آدم، ولا نوحا، ولا ساما، ولا حاما، ولا یافث.، وأول متکون عندهم من البشر البشرى المسمى " کیومرث "، ولقبه " کوشاه " أی ملک الجبل، لان " کو " هو الجبل بالفهلوبة، وکان هذا البشر فی الجبال.، ومنهم من یسمیه " کلشاه "، أی ملک الطین و " کل " اسم الطین، لانه لم یکن حین إذن بشر لیملکهم.، وقیل تفسیر " کیومرث " حى ناطق میت، قالوا: وکان قد رزق من الحسن ما لا یقع علیه بصر حیوان إلا وبهت وأغمى علیه، ویزعمون أن مبدأ تکونه وحدوثه أن یزدان - وهو الصانع الاول عندهم - أفکر فی أمر أهرمن، - وهو الشیطان عندهم - فکرة أوجبت أن عرق جبینه، فمسح العرق ورمى به، فصار منه کیومرث.، ولهم خبط طویل فی کیفیة تکون " أهرمن " من فکرة " یزدان " أو من إعجابه بنفسه، أو من توحشه، وبینهم خلاف فی قدم " أهرمن "، وحدوثه لا یلیق شرحه بهذا الموضع شرح نهج البلاغة 1/104 (شاهنامه فردوسی 14.)

[14]-        أی: تمدحوها وتشکروها وتمنوا بأعمالکم.

[15]- محمد بن عمرو بن عطاء قال: سمیت ابنتی بَرّةَ، فقالت لی زینب بنت أبی سلمة: إن رسول الله صلى الله علیه وسلم نهى عن هذا الاسم، وسمیت بَرَّة، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: "لا تزکوا أنفسکم، إن الله أعلم بأهل البر منکم". فقالوا: بم نسمیها؟ قال: "سموها زینب" صحیح مسلم (2142).

[16]- فی الحدیث الذی رواه الإمام أحمد حیث قال: حدثنا عفان، حدثنا وهیب، حدثنا خالد الحَذَّاء، عن عبد الرحمن بن أبی بکْرَة، عن أبیه قال: مدح رَجُلٌ رجلا عند النبی صلى الله علیه وسلم، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: "ویلک! قطعت عُنُقَ صاحبک -مرارًا-إذا کان أحدکم مادحا صاحبه لا محالة فلیقل: أحسب فلانا -والله حسیبه، ولا أزکی على الله أحدا-أحسبه کذا وکذا، إن کان یعلم ذلک"

[17] - البته دایره‌ی این اسامی را نباید زیاد وسعت داد؛ در روایات آمده که فاطمهل فرزندی به نام محسن داشت، رسول اکرم نیز نام یکی از نوه‌های خود را حسن گذاشت و همچنین. (مصحح)

صحابیات (زنانی که صحابی بودند)

صحابیات (زنانی که صحابی بودند)

 مکتب نبوت نه تنها مردان قهرمان و با تقوا را به جامعه‌ی اسلامی تقدیم نمود بلکه در میان زنان و دختران شخصیت‌های عالی مقامی را به بار آورد که شخصیت هرکدام الگوی بسیار خوب برای همه‌ی مردان و زنان مسلمان می‌شوند. بخاطر گرامی داشت این شخصیت‌های عالی و زنده داشتن نام‌های ‌شان خوب است که دختران خود را به نام‌های این شخصیت‌های عالی نام‌گذاری کنیم.

در این بحث نام‌های صحابیاتی را ذکر می‌کنم که در عصر نبوت با رسول الله ج زیسته‌اند و نام‌های ‌شان مورد تایید رسول گرامی اسلام قرار گرفته است.

بی بی خدیجهل: او خانمی بود که در میان تاجران قریش از معروف‌ترین تجار بشمار می‌رفت، بر اساس امانت‌داری و اخلاق عالی محمد ج با ایشان ازدواج نمود. او نخستین شخصی بود که پیامبر ج بعد از نزول وحی پیام الهی را برایش بیان کرد.

نخستین زنی است که 15 سال قبل از بعثت ایشان با رسول الله ج ازدواج نموده است.

قبل از پیامبر ج با ابی هاله هند پسر زراره و قبل از وی با عتیق بن عابد ازدواج نموده بود. یعنی خانم بیوه‌ای بود که با رسول خدا ازدواج نمود.

 تمامی فرزندان رسول الله ج از وی است بغیر از ابراهیم که از ماریه قبطیه بود.

پسرانش قاسم وعبدالله‌اند که آنان را (طاهر وطیب) هم می‌گویند، دخترانش زینب، رقیة، أم کلثوم و فاطمة می‌باشند. در مکه قبل از هجرت به مدینه وفات نمود و عمرش هنگام وفات 65 سال و یا 55 سال بود.

پیامبر ج درباره‌اش می‌گوید: «بی بی خدیجه کسی بود که زمانی که دیگران کافر شدند او به من ایمان آورد، زمانی که مردم مرا تکذیب کردند او تصدیقم نمود و زمانی که مردم از مال‌های‌شان ممانعتم کردند او در مال‌هایش شریکم ساخت.»[1]

بی بی خدیجه شاه‌کارها و قهرمانی‌هایی نمود که مستحق شد تا خدای برایش سلام بفرستد و او را به قصری از قصرهای جنت وعده دهد.[2]

بی بی سمیـه ل: بی بی سمیهل خانم یاسرس و مادر عمارس بود. کافران زمانی دیدند که دعوت اسلامی در میان مردمان مظلوم همه روزه رو به قوت است و هرروز تعداد مسلمانان زیاد می‌شود، بسیاری از مردان و زنان و به ویژه کسانی که از ظلم و استبداد مردمان بی‌دین و بت پرست خسته شده بودند، همه به صف ایمان پیوسته و تعدادشان روزانه زیاد می‌شود، خواستند تا با استعمال زور و خشونت مانع نشر اسلام گردند و از این‌که دلایلی برای مخالفت با اسلام نداشتند و نمی‌توانستند که مسلمانان را به عقیده‌ی باطل خویش قناعت دهند، خواستند مؤمنان جدید را شکنجه نمایند و با زور آنان را از عقیده‌ی‌شان خارج نموده، دوباره به کفر، شرک و بی‌دینی بکشانند و به این طریق با نهایت ظلم و بد اخلاقی، مسلمانان را شکنجه نمودند که درجمله‌ی سایر مظلومان، خانواده‌ی یاسر نیز به هدف انکار دین اسلام و تسلیم دوباره به خدایان باطل و بت‌های خود ساخته‌شان، مورد شکنجه واقع شدند. عمار که جوانی تنومند بود، نتوانست در مقابل سیخ‌های آتشین دشمنان اسلام صبر نماید و مجبور شد که به خواهشات آنان لبیک گوید تا از شر آنان نجات یابد.

ولی درمقابل، ابوجهل با تمام وحشت وظلم خود نتوانست که یک مادر قهرمان را که راه حق را درک نموده بود، دوباره به صف کفر و الحاد بکشاند و هرگاهی او را شکنجه می‌نمود، بر زبان سمیه نام (الله الله)، (الله اکبر) و (لا إله إلا الله) جریان داشت. هر قدر او را شکنجه نمود، به هدفش نرسید و بالآخره ابوجهل ظالم غضبناک شده و با نهایت ظلم نیزه را در قلب آن زن مؤمن فرو برده، او را به بزرگ‌ترین مقام ایمانی (شهادت) نایل نمود و بدین‌سان، تاریخ دین مقدس اسلام، حق طلبی و قهرمانی بی بی سمیه را با رنگ خون این مادر مؤمن و معتقد به گونه‌ای درخشان برای ابد نوشته و نام این مادر جاودانه ثبت تاریخ قهرمانان دین مقدس اسلام گردید و به عنوان نخستین شهید در تاریخ اسلام ثبت شده است.

ام المومنین ام سلمهل: نامش هند بنت ابی امیه، یکی از ازواج مطهرات رسول گرامی اسلام است، در صلح حدیبیه که مسلمانان خیلی خسته بودند، رسول الله ج با مشوره‌ی ام سلمهل مشکل مسلمانان را رفع نمود. این زن با شخصیت مشکلات زیادی را در راه اسلام متحمل گردید و بالآخره شرف ازدواج با رسول گرامی اسلام را حاصل نمود. و به اساس شهادت قرآن، مادر مومنان می‌باشد. در 84 سالگی وفات نمود.

بی بی اسماء ل: یک صحابی جلیل القدر نبی کریم ج می‌باشد، بنام ذات النطاقین زمانی شهرت یافت که در غار ثور برای رسول الله ج و ابوبکر صدیقس غذا را در دو کمربند بسته نموده و می‌برد.

بی بی خنسـاء ل: صحابی جلیل القدر واز جمله شعرای مشهور اسلام است. در جنگ قادسیه با چهار پسرش در جهاد اشتراک ورزید، هنگامی که جنگ قادسیه شدت گرفت، هرچهار فرزندش به شهادت رسیدند، وقتی خبر شهادت آن‌ها به مادرشان رسید، گفت: «الله را شکر که با شهادت آن‌ها به من این شرف بزرگ را بخشید، من از ذات پاک اللهأ امیدوارم که در سایه‌ی رحمت او با چهار پسرم شریک شوم.»

بی بی نسیبه (ام عماره) ل: اسمش نسیبه دختر کعب انصاری می‌باشد.[3] در غزوه‌ی احد که مشرکین بر مسلمانان غلبه حاصل نمودند، هجومی بر نبی کریم ج نمودند، در اطراف پیامبر ج نه تن از صحابه‌ی کرام باقی بودند که معرکه‌ی بین مشرکین و این نه نفر درگرفت[4]. بی بی نسیبه (ام عماره)ل درمقابل ابن قمئة ایستاده و دفاع می‌نمود، ابن قمئه با شمشیرش بر وی حمله نموده و شانه‌ی مبارک ام عماره به اثر ضربه‌ی شمشیر زخم عمیقی برداشت، او نیز بالای ابن قمئه چندین حمله نمود ولی از این‌که وی دو لباس جنگی پوشیده بود، نجات یافت. ام عماره مصروف جنگیدن بود تا این‌که دوازده زخم برداشت[5].

بی بی عایشـه ل: بی بی عایشهل که قرآن کریم او را مادر مؤمنان خوانده است، دختر ابوبکر صدیقس می‌باشد، با نبی کریم ج هجرت نمود و بعد از هجرت با وی ازدواج نمود و در روایتی ازدواج او با پیامبر ج در سال دهم بعثت صورت گرفته است[6]، خواهرش بی بی اسماء هست که بی بی اسماء از بی بی عایشه خورد بود، نخستین طفلی که در مهاجرت پیدا شد، فرزند اسماء بود، بناء ازین معلوم می‌گردد زمانی که بی بی عایشه با رسول الله ج ازدواج نموده سن بزرگی داشته است.

به اساس دسیسه دشمنان بالای وی تهمت بسته شد ولی خدای با نازل نمودن ده آیت او را برائت بخشید و منافقینی که بر وی تهمت بسته بودند، رسوا گردیدند.

بی بی سوده بنت زمعه ل: رسول الله ج تا زمانی که بی بی خدیجه حیات داشت خانم دیگری نگرفته بود و هنگامی که او وفات نمود با بی بی سوده که خانم بیوه‌ای بود، ازدواج نمود.

بی بی حفصه بنت عمر ب: از جمله‌ی ازواج مطهرات است.

بی بی جویریه ل: خانم مالک بن صفوان بود که بعد از وفاتش با رسول الله ج ازدواج نمود.

 بی بی زینب بنت جحش ل: همسر زید بن حارثه بن شرجیل و مادرش امیمه دختر عبدالمطلب بود. به اساس امر خدای و از بین بردن سنت جاهلیت که کسی نمی‌توانست با همسر پسر خوانده‌اش ازدواج نماید، رسول الله ج با وی ازدواج نمود. بعد از نبی کریم نخستین خانمش بود که وفات نمود. در بقیع او را دفن نمودند.

بی بی رمله بنت سفیان (ام حبیبه) ل: از جمله ازواج مطهرات است.

بی بی صفیهل: دختر حیی بن اخطب از اولاده‌ی هارون÷ است، مادرش بره نام داشت. وی نیز از جمله ازواج مطهرات است.

بی بی میمونه بنت حارثل: خاله‌ی عبدالله بن عباسب است، از جمله ازواج مطهرات می‌باشد.

بی بی فاطمه ل، دختر رسول الله ج: بی بی فاطمه‌ی زهرال، دختر بزرگترین رهبر جهان؛ یعنی رسول الله ج و خانم سپه سالار اسلام علی کرم الله وجهه و مادر قهرمانانی چون حسن و حسینب بود.

به روایت شوهرش خودش ذریعه‌ی آسیاب دستی گندمش را آرد مینمود، که به سبب آن بر دست مبارکش داغی از این زحمت‌کشی‌ها افتاده بود، مشک را خودش پرآب کرده و می‌آورد بطوری که اثر ریسمان مشک بر بدنش ظاهر شده بود و خودش خانه را تنظیف می‌نمود، که به خاطر آن لباس‌هایش چرکین و گرد آلود می‌شدند.

روزی تعداد زیاد کنیزان وغلامان در نزد رسول کریم ج بود، او به نزد ایشان رفت، درحالی که آن‌جا مردم زیاد حضور داشتند و به اساس حیایی که داشت، نتوانست تقاضای گرفتن خدمتگاری نماید. دوباره به خانه برگشت، روز بعد وقتی رسول کریم ج به خانه‌شان تشریف آوردند، در مورد سوال کردند؟ بی بی فاطمه چیزی نگفت و علیس می‌فرماید که من به رسول کریم ج گفتم: ای رسول خدا! از اثر گرداندن آسیاب دستی، در دست‌های فاطمه نشان مانده است و بر اثر حمل کردن مشک بر بدنش اثر ریسمان افتاده است و به سبب کارهای روزانه لباس‌هایش گرد آلود هستند، من دیروز به او گفته بودم که خدمت رسول خدا چند خادم آورده شده است، برو وخادمی طلب کن، او به همین منظور حاضر شده بود.

رسول الله ج ارشاد فرمودند: دخترم صبر کن، نزد موسی وهمسرش تا ده سال فقط یک زیرانداز بود، آن‌ها عبای موسی÷ را شبها پهن کرده و بر آن می‌خوابیدند(این قسمت را در حدیث مشاهده نکردم)، تو تقوا حاصل کرده از اللهأ بترس و فریضه‌ی پروردگار خود را اداء کن وکارهای روزانه‌ی خانه خود را انجام بده، وقتی برای خوابیدن به بستر رفتی 33 بار سبحان الله 33 مرتبه الحمد لله و 34 مرتبه الله اکبر بخوان. این عمل از خدمت‌گذار خیلی بهتر است. فاطمهل عرض نمود: من از الله و رسول او راضی و خشنود هستم[7].

بی بی صفیهل: بی بی صفیه دختر عبدالمطلب و مادر زبیرب بود، او نخستین زنی بود که یک تن از مشرکان را بدست خود به قتل رساند.

بی بی خولهل: بی بی خوله، خزرجی و همسرش (اوس بن صامت) بود. شوهرش او را ظهار نمود و این در حقیقت نوعى از طلاق در زمان جاهلیت بود اما طلاقى بود که نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مى‌شد که بتواند همسرى براى خود برگزیند و این بدترین حالتى بود که براى یک زن شوهردار ممکن بود رخ دهد.

او به نزد رسول الله ج رفته و مشکلش را بیان داشت، خدای صدای او را شنیده و آیات قرآنی را در موردش نازل نمود: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ١ [المجادلة: 1]. «خداوند قول زنى را که درباره‌ی شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت مى‏کرد، شنید (و تقاضاى او را اجابت کرد) خداوند گفتگوى شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره‌ی حل مشکلش) مى‏شنید و خداوند شنوا و بینا است.»

امام قرطبی/ می‌گوید: در زمان خلافت عمرس زنی امیرالمؤمنین را ایستاده نموده برایش نصیحت می‌کرد و عمرس به سخنانش گوش می‌داد. مردم گفتند: ای امیرالمؤمین! آیا برای این پیرزن این‌قدر زیاد توقف می‌کنی؟ گفت: قسم بخدا که اگر این خانم مرا از صبح تا شام ایستاده کند، در مقابلش ایستاده می‌شوم و تنها برای ادای نماز فرض از نزدش اجازه می‌گیرم. آیا شما می‌دانید که این خانم کیست؟ او خوله بنت ثعلبة آن زنی است که خداوند متعالأ صدای او را از فوق هفت آسمان شنید. آیا زنی را که خداوند سخنانش را بشنود، عمر نشنود؟




[1]- مسند إمام احمد (6/118)

[2]- بخاری کتاب المناقب حدیث (ش: 3536) حدیث را بیان می‌کند: «عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ ُ قَالَ أَتَى جِبْرِیلُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذِهِ خَدِیجَةُ قَدْ أَتَتْ مَعَهَا إِنَاءٌ فِیهِ إِدَامٌ أَوْ طَعَامٌ أَوْ شَرَابٌ فَإِذَا هِیَ أَتَتْکَ فَاقْرَأْ عَلَیْهَا السَّلَامَ مِنْ رَبِّهَا وَمِنِّی وَبَشِّرْهَا بِبَیْتٍ فِی الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبٍ لَا صَخَبَ فِیهِ وَلَا نَصَبَ» و از ابوهریرهس روایت است که جبریل÷ به نزد پیامبر ج آمده و گفت: ای رسول خدا اینک بی بی خدیجه در نزدت با ظرفی از طعام و یا نوشیدنی می‌آید، هرگاه به نزدت آمد، برایش بگو که خداوند (جل جلاله) برایت سلام فرستاده است، او را بشارت به جنت بده.

[3]- (الاصابة 4/457)

[4]- (روی مسلم عن انس بن مالک ان رسول الله ج افرد یوم احد فی سبعة من الانصار ورجلین من قریش، فلمها رهقوه قال: من یردهم عنا وله الجنة؟ او هو رفیقی فی الجنة؟ فتقدم رجل من الانصار فقاتل حتی قتل، ثم رهقوه یصا فلم یزل کذلک حتی قتل السبعة فقال رسول الله صلی الله علیه لصاحبیه (ای القریشیین) ما انصفنا اصحابنا (صحیح مسلم، باب غزوة احد 2/107

[5]- الرحیق المختوم/304

[6]- الأربعین فی مناقب أمهات المؤمنین تالیف عبد الرحمن بن محمد، دمش: دار الفکر، 1406 تحقیق: محمد مطیع الحافظ ص: 41

[7]- ابوداود

نامهای بدریون (اهل بدر)

نامهای بدریون (اهل بدر)

بزرگترین شخصیت‌های اسلامی کسانی بودند که در نخستین غزوه‌ی مسلمانان (غزوهء بدر) اشتراک نموده بودند. مقام آن‌ها بسیار عالی است که عبارت اند از:

1-   محمد بن عبدالله الهاشمی ج

2-   عبدالله بن عثمان أبو بکر الصدیق القرشی س

3-   عمر بن الخطاب العدوی س

4-   عثمان بن عفان س

5-   علی بن أبی طالب الهاشمی س

6-   إیاس بن البکیر س

7-   بلال بن رباح مولى أبی بکر الصدیق ب

8-   حمزة بن عبد المطلب الهاشمی س

9-   حاطب بن أبی بلتعة حلیف لقریش س

10- حذیفة بن عتبة بن ربیعة القرشی س

11- حارثة بن الربیع الأنصاری قتل یوم بدر وهو

12- حارثة بن سراقة کان فی النظارة س

13- خبیب بن عدی الأنصاری س

14- خنیس بن حذافة السهمی س

15- رفاعة بن رافع الأنصاری س

16- رفاعة بن عبد المنذر س

17- أبو لبابة الأنصاری س

18- لزبیر بن العوام القرشی س

19- زید بن سهل أبو طلحة الأنصاری س

20- أبو زید الأنصاری س

21- سعد بن مالک الزهری س

22- سعد بن خولة القرشی س

23- سعید بن زید بن عمرو بن نفیل القرشی س

24- سهل بن حنیف الأنصاری س

25- ظهیر بن رافع الأنصاری س

26- عبد الله بن مسعود الهذلی س

27- عبد الرحمن بن عوف الزهری س

28- عبیدة بن الحارث القرشی س

29- عبادة بن الصامت الأنصاری س

30- عمرو بن عوف س

31- عقبة بن عمرو الأنصاری س

32- عامر بن ربیعة العنزی س

33- عاصم بن ثابت الأنصاری س

34- عویم بن ساعدة الأنصاری س

35- عتبان بن مالک الأنصاری س

36- قدامة بن مظعون س

37- قتادة بن النعمان الأنصاری س

38- معاذ بن عمرو بن الجموح ب

39- معوذ بن عفراء س

40- مالک بن ربیعة س

41- أبو أسید الأنصاری س

42- مسطح بن أثاثة بن عباد س

43- مرارة بن الربیع الأنصاری س

44- معن بن عدی الأنصاری س

45- مقداد بن عمرو الکندی حلیف بنی زهرة س

46- هلال بن أمیة الأنصاری س

* * *