12- باب: تشویق به انجام کارهای نیک در اواخر عمر
الله متعال میفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَآءَکُمُ ٱلنَّذِیرُۖ﴾ [فاطر: ٣٧]
آیا به شما چندان عمر ندادیم که هر کس میخواست در آن مدت پند میگرفت؟ و هشداردهندهای نیز نزدتان آمد.
ابنعباس و دیگر مفسران گفتهاند: این آیه بدین معناست که آیا شصت سال به شما عمر ندادیم؟ و حدیثی که انشاءالله ذکر خواهیم کرد، این معنا را تأیید میکند. برخی گفتهاند: منظور، هجده سال است. چهل سال نیز گفتهاند. و این، سخن حسن و کلبی و مسروق میباشد و از ابنعباسt نیز نقل شده است. همچنین نقل شده که اهالی مدینه، هنگامی که چهل ساله میشدند، برای عبادت، یکسویی و فراغت میگزیدند. و نیز گفته شده که منظور، سن بلوغ است.
شرح
مؤلف/، بابی تحت عنوان «تشویق به انجام کارهای نیک در اواخر عمر» گشوده است. مهمترین بخش زندگی انسان، پایان عمر اوست. همانگونه که پیامبرr فرموده است: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَعْمَلُ بِعَمَل أهل الجَنَّةِ حَتَّى مَا یَبقَی بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلا ذِرَاعٌ فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الکِتَابُ فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ فَیَدخُلُهَا، وَإنَّ أحَدَکُم لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أهلِ النّار حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلا ذِرَاعٌ فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الْکِتَابُ فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَیَدخُلُهَا»؛([1]) یعنی: «شخصی، اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله دارد؛ ولی تقدیرش بر او پیشی میگیرد و اعمال دوزخیان را انجام میدهد. در نتیجه به دوزخ میرود. و شخص دیگری از شما، اعمال دوزخیان را انجام می دهد تا اینکه میان او و دوزخ، فقط یک ذراع باقی میماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال بهشتیان را انجام می دهد. در نتیجه، به بهشت میرود».
لذا یکی از دعاهای مأثور، این است که بگوییم: «اللّهم اجْعَلْ خَیْرَ عُمری آخِرَه و خیرَ عملی خواتمَه» یعنی: «یا الله! بهترین دوران زندگانیام را واپسین لحظات آن قرار بده و بهترین کردهام را آخرین اعمال من بگردان». در حدیث صحیح آمده است: «مَن کان آخِرُ کَلامِهِ مِن الدُّنیا لا إله إلا الله دَخَلَ الجَنَّة»؛([2]) یعنی: «هرکس آخرین سخنش در دنیا لاإلهإلاالله باشد، وارد بهشت میشود».
لذا انسان هرچه بیشتر عمر کند، باید نیکیهای بیشتری انجام دهد؛ همانطور که هر جوانی باید سعی کند که کارهای نیک زیادی انجام دهد؛ زیرا هیچکس نمیداند که مرگش چه زمانی فرامیرسد؛ ممکن است در جوانی بمیرد یا شاید هم بیش از این، عمر کند. اما بهطور قطع هرچه عمر انسان میگذرد، به مرگ نزدیکتر میشود. مؤلف/، آیهی 37 سورهی «فاطر» را ذکر کرده که اللهY فرموده است:
﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَآءَکُمُ ٱلنَّذِیرُۖ﴾ [فاطر: ٣٧]
آیا به شما چندان عمر ندادیم که هر کس میخواست در آن مدت پند میگرفت؟ و هشداردهندهای نیز نزدتان آمد.
مفسران دربارهی مقدار این عمر، اختلاف نظر دارند؛ برخی گفتهاند: شصت سال است؛ برخی هم آن را هجده سال دانستهاند. چهل سال، و بلوغ نیز گفته شده است. البته در این آیه، مقدار یا عدد مشخصی نیامده و به عمری کلی اشاره شده که برای پند گرفتن انسان، کافیست. چنین عمری، به اوضاع و احوال انسان بستگی دارد؛ گاه، انسان در کمتر از هجده سالگی متذکر میگردد و گاه برای پند گرفتن به عمر بیشتری نیاز دارد تا نشانهها و هشدارهای بیشتری مشاهده کند. این، به محیط زندگی انسان بستگی دارد که محیط خوبی باشد یا محیط بدی. اللهU در توبیخ دوزخیان میفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ ﴾ [فاطر: ٣٧]
آیا به شما چندان عمر ندادیم که هر کس میخواست در آن مدت پند میگرفت؟
لذا درمییابیم که انسان، هرچه پا به سن میگذارد، باید آگاهتر باشد.
اللهU در همین آیه فرموده است: )وَجَآءَکُمُ ٱلنَّذِیرُ ( یعنی: «و هشداردهندهای نیز نزدتان آمد». صحیح، این است که منظور از هشداردهنده، پیامبرr است؛ «نذیر»، اسم جنس است؛ لذا همهی پیامبران را شامل میشود؛ چون همهی پیامآوران الهی، بیمدهنده بودهاند. لذا انسان وظیفه دارد که در اواخر عمرش بیش از هر زمانی به اطاعت و بندگی الله متعال بپردازد و توجه ویژهای به فرایض دینی خود داشته باشد و زیاد، استغفار کند و الله را ستایش نماید. چنانکه الله متعال به پیامبرشr فرموده است:
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [النصر: ١، ٤]
هنگامی که یاریِ الله و پیروزی (فتح مکه) فرا رسد و مردم را ببینی که گروهگروه وارد دین الله میشوند (بدان که زمان مرگت نزدیک شده است). پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.
گفته میشود: این، آخرین سورهایست که بر پیامبرr نازل شد. در اینباره به ماجرای شگفتآوری اشاره میکنم؛ انصارy به امیر مؤمنان، عمر بن خطابt گفتند: چرا اینهمه عبدالله بن عباس را گرامی میداری و به خود، نزدیک میکنی؟ او جوان است؛ پس، چرا چنین رفتاری با جوانان ما نداری؟ عمرt با هر کسی، مطابق جایگاه علمی و دینیاش رفتار میکرد. لذا هرکس عالمتر و دیندارتر بود، جایگاه بهتری نزد عمرt داشت و این، رفتار شایستهایست که با دیگران، مطابق وضعیت علمی و دینی آنها برخورد کنیم. البته حق خویشاوندی به جای خود، محفوظ است؛ اما نباید فراموش کرد که علم و ایمان، مهمترند.
بههر حال، انصارy از امیر مؤمنان عمرt پرسیدند که چرا آنقدر که به ابن عباس$ اهمیت میدهد، به جوانان دیگر، توجه نمیکند؟ عمرt از آنها مهلت خواست تا دلیل این کارش را به آنان نشان دهد. لذا روزی، آنان را جمع کرد و از آنها پرسید: نظر شما دربارهی سورهی «نصر» چیست که الله متعال فرموده است:
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [النصر: ١، ٤]
پاسخ دادند: الله متعال در این سوره به پیامبرش دستور داده که وقتی یاری الله فرارسید و مکه فتح شد، الله را با حمد و ستایش، بهپاکی یاد کن. بدینسان این سوره را به ظاهرِ آن تفسیر کردند. آنگاه عمرt نظر ابنعباس$ را در اینباره جویا شد. ابن عباس$ فرمود: این سوره، از وفات رسولاللهr خبر میداد و بیانگر این بود که زمانِ وفاتش، نزدیک شده است.([3]) ابن عباس$ برداشت دقیقی از این سوره داشت و سوره را بدینسان معنا کرد که: وقتی یاری و پیروزی فرارسد، مأموریت تو (ای محمد!) پایان مییابد؛ لذا عمر خویش را با استغفار و حمد و ستایش اللهU، به پایان برسان.
عایشه& میگوید: پس از نزول این سوره، پیامبرr این دعا را در رکوع و سجدهاش بسیار میخواند: «سُبحَانَکَ اللَّهمَّ ربَّنا وبِحَمدِکَ اللَّهمَّ اغفِر لِی».([4])
لذا چه خوبست که بهپیروی از پیامبرr این دعا را در رکوع وسجده، تکرار کنیم.
***
وَأمّا الأحادیث:
114- فالأوَّل: عن أَبِی هریرةt عَنِ النَّبِیِّr قال: «أعْذَرَ اللَّهُ إلى امْرِىءٍ أخَّرَ أجلَه حتى بلَغَ سِتِّینَ سنةً». [روایت بخارى]([5])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «الله برای شخصی که اجلش را بهتأخیر بیندازد تا به شصت سالگی برسد، هیچ عذری باقی نگذاشته است».
شرح
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که: «الله، برای شخصی که اجلش را تا شصت سالگی بهتأخیر بیندازد، هیچ عذری باقی نگذاشته است»؛ یعنی انسانی که خداوندU شصت سال به او عمر میدهد، دیگر، هیچ عذر و بهانهای نخواهد داشت و الله متعال، حجت را بر او تمام کرده است؛ زیرا انسان در این شصت سال، فرصت کافی دارد که نشانههای الله U را دریابد؛ بهویژه اگر در کشوری اسلامی زندگی کند.
کسی که پانزده یا هجده سال عمر میکند، شاید عذر و بهانهای داشته باشد که فرصت کافی برای تدبر و درک نشانههای الهی نداشته است؛ اما کسی که شصت ساله میشود، هیچ عذر و بهانهای نخواهد داشت و حجت بر او تمام شده است؛ گرچه باید دانست که وقتی انسان به سن بلوغ میرسد، حجت بر او تمام میگردد و مکلف میشود و ندانستن یا عدم آگاهی، عذری برای او بهشمار نمیرود. لذا هرکسی، وظیفه دارد و بر او واجب است که نیازمندیهای دین خود را فرا بگیرد؛ هنگامی که میخواهد وضو بگیرد و نماز بخواند، باید کیفیت وضو گرفتن و احکام نماز را یاد داشته باشد. اگر ثروتمند است، باید نصاب زکات و مقدار آن را بداند و احکام ضروری زکات را بیاموزد. وقتی میخواهد روزه بگیرد، باید بداند که چه چیزهایی روزه را باطل میکند. همینطور برای ادای حج و عمره، باید کیفیت حج و عمره را یاد داشته باشد و بداند که در حال احرام، از چه کارهایی باید دوری کرد. اگر کاسب و طلافروش است، باید احکام و انواع ربا را بداند و اطلاعات کافی دربارهی احکام شرعی معاملهی طلا به طلا یا طلا و نقره داشته باشد. اگر فروشندهی مواد غذاییست، از دانش کافی در زمینهی احکام شرعی مربوط به چنین داد و ستدهایی برخوردار باشد تا به تقلبهای احتمالی در چنین معاملههایی دچار نشود.
بههر حال، انسانی که شصت سال عمر میکند، هیچ عذری نخواهد داشت و حجت بر او تمام میشود. هرکس مطابق وضعیت و نیازی که دارد، باید اطلاعات کافی دربارهی دین و احکام نماز، زکات، روزه، حج، معاملات، اوقاف و دیگر مسایل ضروری داشته باشد.
این حدیث نشان میدهد که الله متعال جای هیچ عذر و بهانهای برای بندگانش باقی نگذاشته است؛ زیرا به آنها عقل و خرد، و فهم و شعور داده و پیامبرانی به سویشان فرستادهاست؛ بهویژه اینکه آیین محمد مصطفیr را تا روز قیامت، ماندگار نموده است؛ زیرا رسالت پیامبران گذشته، محدود بود و هر پیامبری به سوی قوم خود مبعوث میشد و رسالتش، محدود به زمان خودش بود و از اینرو هر پیامبری که میآمد، شریعت پیامبر پیشین را منسوخ میکرد و گاه برای یک امت، دو یا چندین پیامبر میآمدند؛ اما الله متعال، محمدr را بهعنوان واپسین فرستاده یا آخرین پیامبر، به سوی این امت فرستاد و نشانه و معجزهی جاویدش را قرآن کریم قرار داد؛ در صورتی که نشانههای سایر پیامبران، با مرگشان از میان میرفت و فقط نام و یاد آن نشانهها باقی میماند؛ ولی معجزهی محمدr، یعنی قرآن کریم، تا روز قیامت ماندگار است؛ اللهY میفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ یَکۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَرَحۡمَةٗ وَذِکۡرَىٰ لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ ٥١﴾ [العنکبوت: ٥١]
و (کفار مکه) گفتند: چرا معجزات و نشانههایی از سوی پروردگارش بر او نازل نمیشود؟ بگو: معجزات و نشانهها، همه نزد الله است و من، فقط هشداردهندهی آشکاری هستم. آیا برای آنان کافی نیست که ما، این کتاب را که پیوسته بر آنها تلاوت میشود، بر تو نازل کردهایم؟
قرآن، برای کسی که بیندیشد و مفاهیم آن را بداند، و از گزارشها، داستانها و آموزههای آن پند گیرد، کافیست و او را از هر نشانهی دیگری بینیاز میسازد؛ اما چیزی که ما را از درک این نشانههای بزرگ باز میدارد، این است قرآن را با تدبر و تفکر نمیخوانیم و از آموزههای آن استفاده نمیکنیم؛ بلکه بسیاری از مسلمانان، قرآن را فقط برای تبرک و کسب ثواب میخوانند! حال آنکه قرآن را باید با تدبر و تفکر بخوانیم و از مطالب آن پند بگیریم. اللهY میفرماید:
﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾ [ص : ٢٩]
(این) کتابیست خجسته و مبارک که آن را به سوی تو نازل کردهایم تا در آیاتش بیندیشند و خردمندان پند بگیرند.
***
115- الثانی: عن ابن عباس$ قال: کان عمرt یُدْخِلُنی مَع أشْیاخ بْدر، فَکأنَّ بعْضَهُمْ وجدَ فِی نفسه فقال: لِمَ یَدْخُلُ هَذَا معنا ولنَا أبْنَاء مِثْلُه؟ فقال عمر: إِنَّهُ من حیْثُ علِمْتُم، فدَعَانى ذاتَ یَوْمٍ فَأدْخلَنی معهُم، فما رأَیْتُ أنَّه دعانی یوْمئِذٍ إِلاَّ لِیُرِیهُمْ قال: ما تقولون فی قول الله تعالى: ﴿ إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾ [النصر: ١] فقال بَعضُهُم: أُمِرْنَا نَحْمَدُ اللَّهَ ونَسْتَغْفِره إذَا نَصرنَا وفَتَحَ علَیْنَا. وسکَتَ بعضهُمْ فلم یقُلْ شیئاً فقال لی: أکَذلک تقول یا ابنَ عباس؟ فقلت: لا. قال: فما تقول؟ قلتُ: هُو أجلُ رسولِ اللهr أعْلمَه له قال: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾ [النصر: ١] وَذلک علامة أجلِک ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [النصر: ٣] فقال عمرt: ما أعْلَم منها إلاَّ ما تَقُول. [روایت بخارى]([6])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: عمرt مرا با بزرگان بدر در مجلس خود جای میداد. گویا یکی از آنها ناراحت شده و گفته بود: چرا این پسر، با ما وارد مجلس میشود، حال آنکه ما، پسرانی به سن او داریم؟ عمرt فرمود: شما، خود میدانید که او از کجاست (و از شأن او آگاهید)؛ لذا روزی مرا صدا زد و با آنها به مجلس خود برد. من دریافتم که میخواهد دلیل این کارش را به آنان نشان دهد. پرسید: دربارهی این سخن الله متعال چه میگویید که فرموده است: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾ گفتند: الله متعال، به ما دستور داد که وقتی ما را یاری نمود و پیروز گردانید، او را ستایش کنیم و از او درخواست آمرزش نماییم. برخی هم سکوت کردند و چیزی نگفتند. سپس از من پرسید: آیا تو نیز چنین نظری داری؟ گفتم: خیر. فرمود: پس، چه میگویی؟ پاسخ دادم: این، خبر وفات رسولاللهr بود که الله به او خبر داد و فرمود: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾ [یعنی: هنگامی که یاریِ الله و پیروزی (فتح مکه) فرا رسد، (بدان که زمان مرگت نزدیک شده است).] و این، علامتِ اجل توست. ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [یعنی: پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.] عمرt فرمود: من نیز از این سوره همان برداشتی را دارم که تو، گفتی.
شرح
مؤلف/، از ابنعباس$ نقل کرده که عمر بن خطابt او را با بزرگان بدر، در مجلس خود جای میداد. عمرt همواره با مردم و صاحبنظران، مشورت میکرد؛ همانطور که الله متعال به پیامبرش فرموده است:
﴿ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ ﴾ [آل عمران: ١٥٩]
و در کارها با آنها مشورت نما.
مشورت شرعی، به معنای تشکیل مجلس یا پارلمان نیست؛ بلکه مشورت شرعی بدینگونه است که وقتی حاکم یا فرمانروای مسلمانان با مشکلی مواجه شد، صاحبنظران را گرد میآورد و با آنها به مشورت میپردازد. عمرt نیز در مسایل شرعی و سیاسی و دیگر مسایل جامعه به مشورت با صاحبنظران میپرداخت و بدین منظور آنها را جمع میکرد. وی، عبدالله بن عباسt را که نسبت به بزرگان صحابهy کمسن بود، به مجلس مشورتی خود میبرد و این، باعث ناراحتی برخی از آنها شده بود که چرا عمرt این جوان کمسن و سال را با آنها که فرزندانی به سن او داشتند، به مجلس خود میبرد و چرا فرزندان آنها به چنین مجالسی دعوت نمیشوند؟
عمرt تصمیم گرفت فراست و جایگاه علمی عبدالله بن عباس$ را به آنان نشان دهد؛ از اینرو بزرگان بدر و همچنین ابنعباس$ را به جلسهای فراخواند و نظرشان دربارهی سورهی «نصر» را جویا شد. آنها دو دسته شدند؛ عدهای، سکوت کردند و چیزی نگفتند؛ اما عدهی دیگری چنین اظهار نظر کردند که الله متعال، به ما دستور داده که وقتی یاری و پیروزی فرارسد، او را بهپاکی یاد کنیم و درخواست آمرزش نماییم. عمرt میخواست بداند که آنها چه برداشتی از معنا یا کُنه این سوره دارند؛ اما آنان، این سوره را به الفاظ و ظاهرِ آن، تفسیر کردند. آنگاه عمرt از ابنعباسt پرسید که نظر تو چیست؟ ابنعباس$ پاسخ داد: این سوره، از وفات رسولاللهr خبر میداد و بیانگر این بود که زمانِ وفاتش، نزدیک شده است؛ یعنی به پیامبرr اعلام میکرد که با فتح مکه، مأموریت تو پایان مییابد: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [یعنی: پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.] عمرt فرمود: من نیز از این سوره، همان برداشتی را دارم که تو، گفتی. و بدین ترتیب فضل و دانش عبدالله بن عباس$ نمایان شد.
لذا درمییابیم که باید به کُنهِ آیات توجه کنیم؛ زیرا درک معنای ظاهری واژهها و آیههای قرآنی، آسان است؛ اما معانی و مفاهیم قرآن بر بسیاری از مردم پوشیده میماند و به درک و فهم دقیقی نیاز دارد که الله متعال به برخی از بندگانش عطا فرموده است. الله متعال در این سوره به پیامبرش فرموده است:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ﴾ پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن.
حرف «باء» در اینجا برای مصاحبت و همراهیست. لذا معنای آیه، از این قرار است که پروردگارت را با حمد و ستایش، بهپاکی یاد کن و این، کمال حمد و ستایش پروردگار متعال است؛ زیرا کمال، زمانی معنا مییابد که هیچ نقص و عیبی وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر: حمد و ستایش الله، یعنی اثبات صفات کمال برای اللهU و تسبیح او، به معنای نفی هرگونه عیب و نقص از اوست. لذا نفی عیوب، برگرفته از تسبیح است و اثبات کمال، برگرفته از حمد و ستایش؛ و این، با ثنای الهی فرق میکند. چون بسیاری از علما، مفهوم «حمد» را با «ثنا» یکی دانستهاند و این، اشتباه است؛ زیرا در حدیثی قدسی که ابوهریرهt روایت کرده، آمده که پیامبرr فرموده است: «إنَّ اللهَ قَالَ: قَسَمْتُ الصَّلاةَ بَیْنِی وَبَیْنَ عَبْدِی نِصْفَیْنِ فَإِذَا قَالَ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ قَالَ: حَمِدَنِی عَبْدِی فَإِذَا قَالَ: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ﴾ قَالَ: أَثْنَى عَلَیَّ عَبْدِی...»؛([7]) یعنی: «من نماز را میان خود و بندهام دو قسمت کردهام؛ هنگامی که بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ الله میفرماید: بندهام مرا حمد و ستایش کرد. و آنگاه که بنده میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ﴾ الله میفرماید: بندهام مرا ثنا گفت». میبینیم که حمد و ستایش را جدا از ثنا گفتن، ذکر کرده و میانشان، فرق گذاشته است.
بههر حال هنگامی که انسان، الله را حمد و ستایش میکند و در ضمن، تسبیحش را میگوید، از یکسو به اثبات کمال برای الله پرداخته و از سوی دیگر، همهی عیبها و نقصها را از او نفی نموده است.
اللهU در سورهی نصر میفرماید: ﴿ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُ﴾یعنی: «و از الله، آمرزش بخواه». آمرزش یا مغفرت، به معنای بخشیدن گناهان و پوشاندن آنهاست؛ یعنی آمرزش هم شامل بخشش گناهان میشود و هم شامل پوشاندن آنها. زیرا «مغفرت»، برگرفته از «غفر» میباشد که با واژهی «مغفر» همخانواده است؛ مغفر، یعنی کلاهخود یا آنچه که سر را در جنگ با آن میپوشانند تا تیر یا ضربهی شمشیر به سر اصابت نکند. لذا نوعی پوشش رزمیست.
اللهU در ادامهی این آیه میفرماید: ﴿ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا﴾ یعنی: «بهیقین الله، بسیار توبهپذیر است». این آیه، بیانگر فراوانی یا کثرت توبهپذیری اللهU میباشد؛ زیرا واژهی «توّاب»، صیغهی مبالغه است.
اللهU از یکسو رحمتش را شامل حال بندهاش میکند و به او توفیق توبه میدهد و از سوی دیگر، توبهاش را میپذیرد. همانطور که میفرماید:
﴿ثُمَّ تَابَ عَلَیۡهِمۡ لِیَتُوبُوٓاْ﴾ [التوبة: ١١٨]
سپس رحمتش را شامل حالشان کرد تا توبه کنند.
توبه، پنج شرط دارد:
اول: اخلاص برای اللهU در توبه.
دوم: پشیمانی از گناهی که مرتکب شده است.
سوم: دست از گناه کشیدن و ترکِ آن معصیت.
چهارم: تصمیم جدی بر اینکه دوباره، مرتکب آن گناه نشود.
پنجم: توبه، باید در زمان قبول شدن توبه باشد و اگر در زمانی توبه کند که توبه، پذیرفته نمیشود، فایدهای نخواهد داشت. لذا اگر انسان در زمانِ مرگش توبه کند، چنین توبهای هیچ سودی به حالش ندارد؛ زیرا اللهY فرموده است:
﴿وَلَیۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیَِّٔاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّی تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ﴾ [النساء : ١٨]
و پذیرش توبه برای کسانی نیست که مرتکب کارهای بد میشوند و چون مرگِ یکی از ایشان فرا میرسد، میگوید: اینک توبه کردم.
فرعون هنگامی که میخواست غرق شود، توبه کرد؛ اما توبهاش، بیفایده بود و به او گفته شد:
﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَیۡتَ قَبۡلُ وَکُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ٩١﴾ [یونس : ٩١]
آیا اینک ایمان میآوری، حال آنکه پیشتر نافرمانی میکردی و از تبهکاران بودی؟
وقتی خورشید از مغرب طلوع کند، زمان پذیرش توبه پایان مییابد. در آن هنگام، همه ایمان میآورند؛ اما:
﴿لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗا﴾
[الأنعام: ١٥٨]
دیگر ایمان کسی که پیشتر ایمان نیاورده یا با وجود ایمان، کار نیکی نکرده است، سودی به حالش نخواهد داشت.
پس از اینکه سورهی بر پیامبرr نازل شد، این دعا را در رکوع و سجدهاش بسیار میخواند: «سُبحَانَکَ اللَّهمَّ ربَّنا وبِحَمدِکَ اللَّهمَّ اغفِر لِی». لذا چه خوبست که بهپیروی از پیامبرr این دعا را در رکوع وسجده، تکرار کنیم.
***
116- الثالث: عن عائشةَ& قالت: ما صَلَّى رسولُ اللهr صلاةً بعْد أَنْ نزَلَتْ علَیْهِ: ﴿ إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾ إلاَّ یقول فیها: «سُبْحانک ربَّنَا وبِحمْدِک، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لى». [متفقٌ علیه]([8])
وفی روایة الصحیحین عنها: کان رسول اللهr یُکْثِر أنْ یَقُول فِی رکُوعِه وسُجُودِه: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ ربَّنَا وَبحمْدِک، اللَّهمَّ اغْفِرْ لی». یتأوَّل الْقُرْآن.
معنى: «یتأوَّل الْقُرُآنَ» أی: یعْمل مَا أُمِرَ بِهِ فی الْقُرآنِ فی قولِهِ تعالى : ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ﴾.
وفی روایة لمسلم: کان رسولُ اللهr یُکْثِرُ أنْ یَقولَ قبْلَ أَنْ یَمُوت: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وبِحْمدِک، أسْتَغْفِرکَ وأتُوبُ إلَیْکَ». قالت عائشةُ: قلتُ: یا رسولَ الله ما هذِهِ الکلِمَاتُ الَّتی أرَاکَ أحْدثْتَها تَقولها؟ قال: «جُعِلَتْ لِی علامةٌ فی أمَّتی إذا رَأیتُها قُلتُها ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾ إلى آخر السورة».
وفی روایة له: کان رسولُ اللهr یُکْثِرُ مِنْ قَوْل: «سُبْحانَ اللَّهِ وبحَمْدِه. أسْتَغْفِرُ الله وَأَتُوبُ إلَیْه». قالت: قلت: یا رسولَ الله، أَرَاکَ تُکْثِرُ مِنْ قَوْل: سُبْحَانَ اللَّهِ وبحمْدِه، أسْتغْفِر الله وأتُوبُ إلیْه؟ فقال: «أخْبرنی ربِّی أنِّی سَأرَى علاَمَةً فِی أُمَّتی فَإِذَا رأیْتُها أکْثَرْتُ مِن قَوْل: سُبْحانَ اللَّهِ وبحَمْدِه، أسْتَغْفِرُ الله وَأتُوبُ إلَیْه، فَقَدْ رَأَیْتُها: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾ فَتْحُ مَکَّةَ ﴿وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾.
ترجمه: عایشه& میگوید: پس از آنکه ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾ بر رسولاللهr نازل شد، در هر نمازی میگفت: «سُبْحانک ربَّنَا وبِحمْدِک، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لی»؛ یعنی: «ای پروردگارمان! تو، پاک و منزهی و تو را حمد و ستایش میکنیم؛ پس مرا بیامرز».
در روایت دیگری در «صحیحین» آمده است که عایشه& میگوید: رسولاللهr در رکوع و سجدهی نمازش، این دعا را برای عمل به فرمان قرآن، زیاد میگفت که: «سُبْحانک ربَّنَا وبِحمْدِک، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لی».
[منظور از فرمان قرآن، همان دستور الهی به پیامبرr است که: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُ﴾؛ یعنی: «و پروردگارت را با حمد و ستایش، بهپاکی یاد کن و آمرزش بخواه».]
در روایت دیگری از امام مسلم/ آمده است: رسولاللهr پیش از وفاتش، این دعا را زیاد تکرار میکرد که: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وبِحْمدِک، أسْتَغْفِرکَ وأتُوبُ إلَیْکَ»؛ یعنی: «یا الله! تو پاک و منزهی و به حمد و ستایش تو میپردازم و از تو آمرزش میخواهم و به سوی تو، توبه میکنم». عایشه& میگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! شما را میبینم که بهتازگی این کلمات را میگویید؛ این کلمات چیست؟ فرمود: «نشانهای در امتم برای من نهاده شده که وقتی آن را مشاهده کنم، این کلمات را بگویم؛ و این نشانه، ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ﴾ تا پایان سوره است».
در روایتی دیگر از مسلم/ آمده است: رسولاللهr این دعا را زیاد تکرار میکرد: «سُبْحانَ اللَّهِ وبِحْمدِهِ، أسْتَغْفِرُ اللهَ وأتُوبُ إلَیْهِ». عایشه& میگوید: گفتم: ای رسولخدا! میبینم که این کلمات را زیاد، تکرار میکنید؟ فرمود: «پروردگارم به من خبر داد که بهزودی علامتی در امتم میبینم که با دیدنش، این کلمات را زیاد تکرار میکنم: «سُبْحانَ اللَّهِ وبِحْمدِهِ، أسْتَغْفِرُ اللهَ وأتُوبُ إلَیْهِ». و حال این علامت را دیدهام: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾ فتح مکه است؛ ﴿وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾.
[هنگامی که یاریِ الله و پیروزی (فتح مکه) فرا رسد و مردم را ببینی که گروهگروه وارد دین الله میشوند (بدان که زمان مرگت نزدیک شده است). پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.]
***
117- الرابع: عن أنسٍt قال: إنَّ اللهU تَابعَ الوحْیَ على رسول اللهr قَبْلَ وَفَاتِه، حتَّى تُوُفِّى أکْثَرَ مَا کَانَ الْوَحْی. [متفق علیه]([9])
ترجمه: انسt میگوید: اللهU پیش از وفات رسولاللهr بیش از هر زمان دیگری، پیاپی بر او وحی نازل میکرد تا اینکه پیامبرr درگذشت.
***
118- الخامس: عن جابرt قال: قال رسول اللهr: «یُبْعثُ کُلُّ عبْدٍ على ما مَاتَ علَیْهِ». [روایت مسلم]([10])
ترجمه: جابرt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هر بندهای بر همان حالتی که میمیرد، برانگیخته میشود».
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (2969، 3085، 6105، 6900) و مسلم، ش: 4781 بهنقل از ابنمسعودt.
([2]) صحیح است؛ روایت: ابوداود (3116)؛ احمد در مسندش (5/233، 247) بهنقل از معاذt.
([3]) صحیح بخاری، ش: 3355 و....
([4]) صحیح بخاری، ش: 4585؛ و مسلم، ش: 748.
([5]) صحیح بخاری، ش: 6419.
([6]) صحیح بخاری، ش: 4970.
([7]) صحیح مسلم، ش: 598.
([8]) صحیح بخاری، ش: 794؛ و صحیح مسلم، ش: 484.
([9]) صحیح بخاری، ش: 4982؛ و صحیح مسلم، ش: 3016.
([10]) صحیح مسلم، ش: 2878.
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ فِینَا لَنَهۡدِیَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٦٩﴾
[العنکبوت: ٦٩]
و کسانی که در راه ما مجاهدت کنند، بهطور قطع به راههای خویش هدایتشان میکنیم. و بیگمان الله، با نیکوکاران است.
﴿وَٱعۡبُدۡ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأۡتِیَکَ ٱلۡیَقِینُ ٩٩﴾ [الحجر: ٩٩]
و تا زمانی که مرگت فرا رسد، پروردگارت را عبادت و پرستش کن.
﴿وَٱذۡکُرِ ٱسۡمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلۡ إِلَیۡهِ تَبۡتِیلٗا ٨﴾ [المزمل: ٨]
و نام پروردگارت را یاد کن و چنانکه باید یکسو و مخلصانه به عبادت او بپرداز.
﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧﴾ [الزلزلة: ٧]
پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند، آن را میبیند.
﴿وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗا﴾
[المزمل: ٢٠]
و هر عمل نیکی که برای خویش پیش میفرستید، پاداش آن را نزد الله بهتر و بزرگتر خواهید یافت.
﴿وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٌ ٢٧٣﴾ [البقرة: ٢٧٣]
هر چه انفاق کنید، الله از آن آگاه است.
آیات زیادی در اینباره وجود دارد.
شرح
مؤلف/، بابی تحت عنوان مجاهدت گشوده است که منظور، مجاهدت با نفس و انواع دیگر مجاهدت میباشد. مجاهدت با نفس، برای انسان خیلی دشوار است و سایر مجاهدتها جز با مجاهدت نفس، به انجام نمیرسد. مجاهدت نفس، دو جنبه دارد: اول اینکه انسان، نفس خویش را به اطاعت و بندگی اللهU وادارد؛ و دوم، اینکه آن را به ترک گناهان و معاصی عادت دهد؛ زیرا انجام عبادتها و دوری از گناهان بر نفس انسان، سنگین و دشوار است؛ مگر برای کسی که اللهU بر او آسان نماید؛ از اینرو باید با نفس مجاهدت کرد؛ بهویژه زمانی که رغبت و علاقهی اندکی به نیکیها وجود دارد؛ لذا انسان، سختی زیادی متحمل میشود تا نفس خویش را به انجام نیکی وادار کند. مهمترین مجاهدت نفس، این است که آن را به اخلاص در همهی عبادتها برای اللهU وادار کنیم؛ زیرا رعایت اخلاص، خیلی سخت و دشوار میباشد. حتی یکی از گذشتگان نیک، بدین نکته تصریح کرده است که آنقدر که برای واداشتن نفس خویش به رعایت اخلاص مجاهدت کردم، برای هیچ امر دیگری مجاهدت نکردهام. به همین سبب پاداش کسانی که مخلصانه و از صمیم قلب، لاإلهإلاالله میگویند، این است که بر دوزخ حرام میشوند.
اما این امر، چه زمانی خواهد بود؟ رعایت اخلاص برای نفس، خیلی سنگین و دشوار است؛ زیرا انسان دوست دارد که در نگاه دیگران، محترم و دارای نام و آبرو باشد و او را عبادتگزار و دیندار بدانند و از او به نیکی یاد کنند. شیطان نیز از همین دروازه وارد میشود و انسان را به ریا و خودنمایی وادار میسازد. پیامبرr فرموده است: «مَنْ رَاءَی رَاءَی اللَّهُ بِهِ، ومَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ»؛([1]) یعنی: «هرکس ریاکاری یا خودنمایی کند، الله، ریاکاریِ او را آشکار میسازد؛ و هرکس (با بازگو کردن کارهای نیکش) به دنبال شهرت باشد، الله دستش را رو میکند».
مجاهدت نفس برای واداشتن آن به انجام کارهای نیک و وظایف شرعی مثل روزه، سخت و دشوار میباشد. زیرا روزه، جزو سختترین اعمال برای نفس است؛ چراکه در حال روزه باید از لذتِ خوردن و نوشیدن و ازدواج، پرهیز کرد و از اینرو میبینیم که روزه گرفتن برای مردم سخت میباشد، مگر کسانی که الله برایشان آسان کرده است. وقتی رمضان میرسد، میبینیم که برخی از مردم، انگار کوهی روی پشت آنها قرار گرفته است! چون برایشان سخت است که روزه بگیرند! حتی برخی از آنها، بیشترِ روز را میخوابند و شب را بیهوده و بدون هیچ طاعت و عبادتی بیدار میمانند تا روز بخوابند و سختی روزه را کمتر تحمل کنند.
همهی طاعات و عبادتها به مجاهدت نفس بستگی دارد؛ لذا برای حضور در نماز جماعت باید با نفس، مجاهدت کرد. نماز خواندن در خانه، برای بسیاری از مردم آسان میباشد؛ اما برایشان دشوار است که به مسجد بروند و نماز را با جماعت بخوانند؛ از اینرو با نفس خویش درگیر هستند و با خود میگویند: این کار را انجام دهم، بعد به مسجد میروم یا پس از اینکه چنین و چنان کردم، به مسجد خواهم رفت؛ و بدینسان این لحظه و آن لحظه میکنند تا اینکه نماز جماعت را از دست میدهند. دشوار بودن نماز جماعت بر انسان، بیانگر این است که در دلش نفاق میباشد؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «أَثقَلَ الصَّلوات عَلَى الْمُنَافِقِینَ صَلاةُ العشاء وَصَلاةُ الفجرِ، وَلَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِیهِمَا لأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا»؛ یعنی: «دشوارترین نمازها برای منافقان، نماز عشاء و نماز صبح است؛ و اگر میدانستند که چه پاداش بزرگی در این دو نماز نهفته است، بر روی زمین میخزیدند و در این دو نماز شرکت میکردند». شرکت در نماز جماعت، به مجاهدت نفس نیاز دارد.
و اما موضوع مجاهدت نفس برای ترک گناهان یا دوری از معصیتها؛ معاصی زیادی وجود دارد که ترک آن برای بسیاری از مردم، سخت و دشوار است. از اینرو میبینیم که برخی از مردم به پارهای گناهان و اعمال حرام، عادت کردهاند و ترک این اعمال بر آنها دشوار است. اجازه دهید دو مثال بزنم:
مثال اول: اعتیاد به دخانیات؛ امروزه بسیاری از مردم به دخانیات و سیگار عادت کردهاند؛ ابتدا که سیگار تولید شده بود، علما دربارهاش اختلاف نظر داشتند؛ برخی از علما، آن را جایز میپنداشتند. و عدهای میگفتند: حرام است؛ برخی از علما نیز آن را مکروه میدانستند. گروه دیگری از علما، آن را مانند شرابخواری یا بادهنوشی قلمداد میکردند و میگفتند: حکم استعمال دخانیات، صد ضربه شلاق است. مدتی گذشت و برای همه روشن شد که استعمال دخانیات، حرام است؛ زیرا پزشکان به اتفاق نظر رسیدند که سیگار برای سلامتی انسان، زیانآور است و سبب پیدایش بیماریهاییست که به مرگ میانجامد. از اینرو گاه مشاهده میشود که افراد سیگاری، در حال سخن گفتن هستند و ناگهان به زمین میافتند و میمیرند و گاه بار سبکی برمیدارند، اما قلبشان از کار میافتد و میمیرند. بههر حال عوارض استعمال دخانیات، زیاد است و هر چیزی که برای انسان، مضر باشد، حرام است. زیرا اللهU میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا ٢٩﴾ [النساء : ٢٩]
و خویشتن را نکشید. بهدرستی که الله به شما مهرورز است.
برای افراد معتاد به دخانیات، دشوار است که آن را ترک کنند؛ حال آنکه میتوانند کمکم آن را کنار بگذارند و خود را به ترک تدریجی آن عادت دهند و از افراد سیگاری دوری نمایند. و اگر سیگار را ترک کنند، چهبسا پس از مدتی از بوی آن نیز بدشان میآید. ترک دخانیات، نیازمند ارادهای قوی و ایمانی راستین است.
مثال دوم: یکی از کارهای ناپسندی که بسیاری از مردم بدان مبتلا شدهاند و کنار نهادن این عادت زشت برایشان دشوار است، تراشیدن ریش میباشد،حال آنکه تراشیدن ریش، حرام است؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «خَالِفُوا المَجُوسَ خَالِفُوا الْمُشْرِکِینَ وَفِّرُوا اللِّحَى وَحُفُّوا الشَّوَارِبَ»؛([2]) یعنی: «با مجوسیان و مشرکان مخالفت کنید؛ ریشهایتان را بگذارید وسبیلهایتان را کوتاه کنید». نفسِ بسیاری از مردم، بر آنها غلبه کرده است و از اینرو ریشهایشان را میتراشند. نمیدانم فایدهی تراشیدن ریش چیست؟ اما بهطور قطع، نتیجهاش این است که گناهش روی هم میشود تا اینکه ایمان شخص را سست و ضعیف میگرداند؛ زیرا اهل سنت و جماعت بر این باورند که گناهان، در ایمان، نقص ایجاد میکنند. لذا دستآورد کسی که ریش خود را میتراشد، معاصی و گناهانیست که ایمانش را ضعیف میگرداند. ضمن اینکه تراشیدن ریش، تأثیر مثبتی در شادابی و سلامتیاش ندارد و بیماریها را از او دور نمیکند؛ بلکه به این عمل ناپسند مبتلا شده و گذاشتن ریش، برایش دشوار است. لذا هر انسانی باید برای انجام نیکیها و ادای وظایف شرعی و ترک معاصی، با نفس خویش مجاهدت کند تا جزو مجاهدان راه اللهU قرار گیرد. الله متعال، پاداش چنین کسانی را بیان نموده و فرموده است:
﴿وَٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ فِینَا لَنَهۡدِیَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٦٩﴾ [العنکبوت: ٦٩]
و کسانی که در راه ما مجاهدت کنند، بهطور قطع به راههای خویش هدایتشان میکنیم. و بیگمان الله، با نیکوکاران است.
اما سایر مجاهدتها بر دو گونه است: جهاد بهوسیلهی علم و بیان حقیقت؛ و جهاد مسلحانه.
در نوع اول با کسانی جهاد میکنیم که در حقیقت، مسلمان نیستند و فقط نام اسلام را با خود یدک میکشند؛ مانند منافقان و آن دسته از اهل بدعت که مرتکب اعمالی میشوند که آنها را از دایرهی اسلام خارج میکند؛ ولی در هر صورت، مدعی اسلام و مسلمانی هستند و بدان سبب که تظاهر به اسلام میکنند، امکان جهاد مسلحانه با چنین کسانی وجود ندارد؛ اما بهوسیلهی علم و با بیان حقیقت، با آنها جهاد میکنیم. اللهY میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ جَٰهِدِ ٱلۡکُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱغۡلُظۡ عَلَیۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ٧٣﴾ [التوبة: ٧٣]
ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر. و جایگاهشان دوزخ است؛ و چه بد جایگاهیست!
جهاد با کافران، بهوسیلهی اسلحه میباشد و جهاد با منافقان، بهوسیلهی علم و بیان حقیقت؛ از اینرو پیامبرr با آنکه منافقان را میشناخت، اما هیچگاه آنان را نکشت و با آنها برخورد مسلحانه نکرد؛ حتی زمانی که از او اجازه خواستند تا منافقان را بکشند، فرمود: «لا، یَتَحَدَّثُ النَّاسُ بِأَنَّ محمَّدًایَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»؛([3]) یعنی: «خیر؛ آنگاه مردم خواهند گفت که محمد، یارانش را بهقتل میرساند».
همچنین با آن دسته از اهل بدعت که نام اسلام را یدک میکشند، جهاد مسلحانه نمیکنیم؛ بلکه کارزار ما با آنان، بهوسیلهی علم و روشنگریست. لذا این وظیفه فراروی جوانان امت اسلامی قرار میگیرد که در راستای کسب علم و دانشی ژرف و ریشهدار، گام بردارند؛ نه اینکه به فراگیریِ سطحی و قشریِ علوم اسلامی بسنده نمایند. متأسفانه در بسیاری از مراکز آموزشی، به صورتی سطحی و بهگونهای به تحصیل علم میپردازند که در ذهن، رسوخ پیدا نمیکند و هدف، کسب مدرک است؛ نه تحصیل علم. علم راستین، دانشیست که در قلب، ریشه دواند و همهی وجود انسان را بگیرد تا وقتی با مسألهای روبهرو میشود، بتواند بر اساس دلایل کتاب و سنت و قیاس صحیح، به کُنه آن پی ببرد و آن را دریابد.
مردم، امروزه نیازمند چنین دانشی هستند؛ زیرا بدعتها روز به روز افزایش مییابد؛ حال آنکه قبلاً کمتر بدعتی در این سرزمین دیده میشد. رفت و آمدهایی که به اینجا انجام میشود یا همینکه برخی از اینجا به سایر مناطق میروند، زمینهای برای ورود یا پیدایش اندیشههای ناسالم در این سرزمین است و از اینرو ظلمتِ بدعتها، رو به گسترش میباشد. این بدعتها، به نور و روشناییِ دانش نیاز دارند تا پرتو علم، راه را روشن سازد و دیگر، کسی به بدعتهای بزرگی که گاه مایهی خروج از اسلام است، دچار نگردد.
بنابراین، باید با بدعتیها و منافقان، با سلاح علم و دانش مبارزه کنیم و نادرستی باورهای پوچ آنها را با دلایلی قانعکننده از کتاب الله و سنت رسولاللهr و اقوال سلف صالح اعم از صحابه و تابعین و امامان هدایت، بیان نماییم.
اما جهاد مسلحانه، بدین معناست که با دشمنان اسلام که کینه و دشمنی خود نسبت به اسلام را آشکار میسازند، پیکار کنیم؛ مانند یهود و نصارا که خود را مسیحی مینامند؛ حال آنکه مسیحu از آنها بیزار است و اگر ظهور کند، با اینها که ادعای پیروی از او را میکنند، خواهد جنگید. اللهU میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ یَٰعِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَٰهَیۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [المائدة: ١١٦]
و هنگامی که الله میفرماید: «ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که جز الله، من و مادرم را معبود قرار دهید؟» می گوید: تو پاک و منزهی؛ من حق ندارم چیزی بگویم که شایستهام نیست.
جواب عیسیu چیست؟
﴿قَالَ سُبۡحَٰنَکَ مَا یَکُونُ لِیٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَیۡسَ لِی بِحَقٍّۚ إِن کُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِی وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِکَۚ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ ١١٦ مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِی بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمۡۚ وَکُنتُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا مَّا دُمۡتُ فِیهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّیۡتَنِی کُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِیبَ عَلَیۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ ١١٧﴾ [المائدة: ١١٦، ١١٧]
(عیسی) میگوید: «تو پاک و منزهی؛ من حق ندارم چیزی بگویم که شایستهام نیست. اگر چنین سخنی گفته باشم، تو خود از آن آگاهی. تو از آنچه در درون من است، آگاهی و من از اسراری که نزد توست، آگاهی ندارم. بهراستی تو، تمام اسرار و امور غیب را میدانی. چیزی جز دستوری که به من دادی، به آنان نگفتم؛ اینکه الله را که پروردگار من و شماست، پرستش نمایید. و تا زمانی که در میانشان بودم، مراقب و گواهشان بودم و چون مرا (از میانشان) برداشتی، خودت مراقبشان بودی و تو بر همه چیز گواهی».
عیسی بن مریمu مطابق فرمان الله به آنان گفته است: «الله را که پروردگار من و شماست، عبادت و پرستش کنید»؛ اما مدعیان پیروی از عیسی، او و مادرش، مریم را با الله، شریک میسازند و میگویند که الله، سومین عنصر از عناصر سهگانهی الوهیت است! پس چگونه انتساب آنها به عیسیu درست است؛ حال آنکه آن بزرگوار در پیشگاه اللهU از آنان، اعلام بیزاری میکند؟
یهود و نصارا و مشرکانی چون بوداییها و نیز کمونیستها، دشمن مسلمانان هستند و بر مسلمانان واجب است که برای اعلای کلمةالله و سرافرازی اسلام، با آنها پیکار نمایند؛ اما متأسفانه امروزه مسلمانان، در ضعف و ناتوانی شدیدی بهسر میبرند و بیش از آنکه با دشمنانشان بجنگند، با یکدیگر درگیرند! از اینرو دشمنان اسلام بر ما چیره شدهاند و امت اسلامی در دستشان بهسان توپی گردیده که آن را به هر سو که بخواهند، پرتاب میکنند. لذا مسلمانان باید نسبت به این مسألهی مهم، بیدار و بههوش باشند و برای رویارویی با دشمنان اسلام آماده شوند؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَیۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّکُمۡ وَءَاخَرِینَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ یَعۡلَمُهُمۡۚ﴾ [الانفال: ٦٠]
آنچه از نیرو و آماده ساختن اسبان در توانِ شماست، برای پیکار با آنان آماده سازید (تا) بدینوسیله دشمن الله و دشمن خودتان و دشمنانی را که شما نمیشناسید و الله آنان را میشناسد، بترسانید.
همچنین میفرماید:
﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ حَتَّىٰ یُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡیَةَ عَن یَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٢٩﴾ [التوبة: ٢٩]
با آن دسته از اهل کتاب که به الله و روز قیامت ایمان نمیآورند و آنچه را الله و پیامبرش حرام نمودهاند، حرام نمیشمارند و دین حق را نمیپذیرند، پیکار نمایید تا به دست خویش و با خفت و خواری جزیه بپردازند.
علما در بارهی ﴿عَن یَدٖ﴾ دو دیدگاه دارند: یکی اینکه جزیه را با اذعان به برتری ما نسبت به خود بپردازند و دیگری اینکه: به دست خود جزیه دهند؛ یعنی اگر یک یهودی یا نصرانی، خدمتکارش را برای پرداخت جزیه فرستاد، از او تحویل نمیگیریم تا آن یهودی یا نصرانی، خود بیاید و جزیه را به مسؤولش بپردازد.
تصورش را بکنید که الله چه عزت و رویکرد عزتمندانهای از ما در برابر دشمنانمان میخواهد و اسلام چه همه عزت دارد؛ بدینسان که اگر مسؤولی بلندپایه از آنها خواسته باشد جزیه را به یکی از مسؤولان حکومت اسلامی تحویل دهد، نباید با خدمتکار و محافظ یا سپاه و سرباز برای پرداخت جزیه، حاضر شود؛ بلکه جزیه را به دست خویش و با خفت و خواری میپردازد. شاید کسی بگوید: چگونه امکان دارد که دستورها و آموزههای اسلامی، اینچنین باشد؟ آیا این، تعصب نیست؟
میگوییم: تعصب برای چه کسی؟ آیا این تعصب، برای آن است که مسلمانان، بر دیگران جور و ستم روا دارند یا به آنها دستدرازی کنند؟ هرگز؛ مسلمانان، از همه خوشاخلاقترند. آنها فقط در پی سرافرازی دین و شریعت الله متعال هستند که همهی انسانها را آفریده است و اعلای کلمۀالله، جز با برتری مسلمانان تحقق نمییابد؛ اما مسلمانان چه زمانی برتر خواهند بود؟ پاسخ، روشن است؛ زمانی که در ظاهر و باطن، به دین راستین اللهU چنگ بزنند و بدانند که عزت، از آنِ الله و پیامبرش و از آنِ مؤمنان است؛ ولی اگر از دین الله منحرف شوند و در برابر دشمنان الله، به خفت و خواری تن دهند و قبول کنند که از دشمنان الله، پیروی و فرمانبرداری نمایند، پس عزت و سرافرازی کجاست؟ هرگز نمیتوان بدین وسیله یا با چنین رویکردی به عزت و سرافرازی دست یافت.
اسلام، دین حق است؛ اسلام، دین برتریست. اللهU میفرماید:
﴿فَلَا تَهِنُواْ وَتَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلسَّلۡمِ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ وَٱللَّهُ مَعَکُمۡ﴾ [محمد : ٣٥]
ضعف و سستی نورزید و به سازش فرا نخوانید- و تن به سازش ندهید- که شما برترید و الله با شماست.
چه میخواهید؟ شما، برترید؛ الله، با شماست. پس چرا و چگونه به سازش تن میدهید؟ چرا سستی میورزید؟ اما بدان سبب که از دینمان دور شدهایم، عقب ماندهایم و نتیجه، برعکس بوده است. مسلمانان در زمان سلف صالح در زمین خدا راه میرفتند و خود را مستحق و وارث زمین میدانستند؛ زیرا اللهY در کتابش فرموده است:
﴿وَلَقَدۡ کَتَبۡنَا فِی ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّکۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ ٱلصَّٰلِحُونَ١٠٥﴾
[الأنبیاء: ١٠٥]
و پس از تورات در زبور چنین نوشتیم که بندگان شایستهام، زمین را به ارث میبرند.
آری! مسلمان در گذشته، خودش را صاحب زمین میدانست؛ اما متأسفانه اینک اوضاع برعکس شده است. لذا از جوانان درخواست میکنیم که به فراگیری علوم اسلامی بپردازند و نسبت به دشمنان اللهU هوشیار باشند و بدانند که به هیچ عنوان امکان ندارد که دشمنان الله و دشمنان آنها، در جهت مصالح ایشان حرکت کنند؛ آنها به دنبال منافع خود هستند و میخواهند از طریق نابود کردن مسلمانان، به گمان خود، کار اسلام را یکسره کنند. از الله متعال بخواهیم که ما را بهوسیلهی دینش عزت دهد و ما را برای عزت و سرافرازی دینش، بهکار گیرد و ما را جزو دعوتگران و یاوران حق و حقیقت بگرداند و پیشوایانی برای امت اسلامی مهیا و آماده سازد که امت را به سوی رستگاری و منافع دین و دنیایشان، رهنمون شوند.
***
وَأمَّا الأحادیث:
96- فالأَول: عن أبی هریرةt قال قال رسول اللهr: «إِنَّ الله تعالى قال: منْ عادى لی ولیًّاً فقدْ آذنتهُ بالْحرْب. وَمَا تقرَّبَ إِلَیَّ عبْدِی بِشْیءٍ أَحبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْت علیْهِ، وما یَزالُ عبدی یتقرَّبُ إِلىَّ بالنَّوافِل حَتَّى أُحِبَّه، فَإِذا أَحبَبْتُه کُنْتُ سمعهُ الَّذی یسْمعُ به، وبَصره الَّذی یُبصِرُ بِهِ، ویدَهُ الَّتی یَبْطِش بِهَا، ورِجلَهُ الَّتی یمْشِی بها، وَإِنْ سأَلنِی أَعْطیْتُه، ولَئِنِ اسْتَعَاذَنِی لأُعِیذَّنهُ». [روایت بخاری]([4])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «الله متعال میفرماید: هرکس با دوستان من دشمنی نماید، با او اعلام جنگ میکنم؛ و محبوبترین چیز نزد من این که بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید، اعمالیست که بر او فرض کردهام. و بندهام همواره با انجام دادن نوافل، به من نزدیک میشود تا آنکه او را دوست میدارم و آنگاه که او را دوست بدارم، گوش او میشوم که با آن میشنود؛ و چشم او میگردم که با آن میبیند؛ و دست و پایش میشوم که با آنها میگیرد و راه میرود. و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا میکنم و اگر به من پناه جوید، به او پناه میدهم».
شرح
مؤلف/ روایتی از ابوهریرهt نقل کرده که رسولاللهr فرموده است: «الله متعال میفرماید: «هرکس با دوستان من دشمنی نماید، با او اعلام جنگ میکنم».
اللهU ویژگیهای اولیا و دوستان خود را بیان فرموده است:
﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣﴾ [یونس : ٦٢، ٦٣]
بدانید که بر دوستان الله هیچ ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمیشوند؛ آنان که ایمان آوردند و تقوا و پرهیزکاری پیشه میکردند.
دوستان الله، کسانی هستند که ایمان به همهی چیزهایی که ایمان بدان واجب است، در دلهایشان جای گرفته و با اندام و جوارح خویش کارهای نیک انجام میدهند و از همهی کارهای ممنوع میپرهیزند و در انجام وظایف شرعی خود، کوتاهی نمیکنند؛ یعنی در ظاهر و باطن، نیک و شایستهاند. در باطن، ایمان دارند و در ظاهر، تقوا و نیکوکاری پیشه میکنند.([5]) دوستی و ولایت اللهU بهادعا نیست؛ آنگونه که برخی از دروغگویان دجالصفت مردم را میفریبند و خود را دوستان پروردگار مینامند؛ حال آنکه در حقیقت، دشمنان الله هستند. گاه کسانی پیدا میشوند که ادعا میکنند که ما، اولیای خدا هستیم و با تظاهر به عبادت و ظاهرسازی، مردم را فریب میدهند تا بتوانند به نان و نوایی برسند و خود را در چشم مردم، عزیز کنند و با سوءاستفاده از احساسات مردم، پولی به جیب بزنند؛ اما الحمدلله که اللهU قاعده و ضابطهی روشنی برای شناخت دوستانش بیان فرموده است:
﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣﴾ [یونس : ٦٣]
آنان که ایمان آوردهاند و تقوا و پرهیزکاری پیشه میکنند.
اینها، دوستان و اولیای خدا هستند و هرکس با دوستان الله دشمنی نماید، اللهU میفرماید: «با او اعلام جنگ میکنم». لذا هرکس به دشمنی با دوستان الله برخیزد، به جنگ با الله برخاسته است و هرکس به جنگ با الله برخیزد، خوار و زبون میگردد و شکست میخورد و کار به جایی نمیبرد.
سپس الله متعال فرمود: «محبوبترین چیز نزد من که بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید، اعمالیست که بر او فرض کردهام». بنابراین نمازهای پنجگانه، نزد الله از نماز شب و از نمازهای نفل، محبوبتر است. یا روزهی رمضان، بهتر و محبوبتر از روزههای نفلی مانند روزه گرفتن در روزهای دوشنبه و پنجشنبه یا شش روز از ماه «شوال» میباشد. فرایض، نزد الله محبوبتر از نوافل است؛ زیرا اللهU بر فرایض تأکید کرده و بندگانش را به انجام آنها، مکلف نموده است و این، بیانگر اهمیت فرایض و محبت الله متعال به آنهاست؛ ولی در رابطه با نوافل، به خودِ انسان بستگی دارد؛ اگر بخواهد، به انجام اعمال نفل میپردازد و به خیر و نیکی بیشتری دست مییابد؛ اما در هر صورت، فرایض، نزد اللهU محبوبتر است و اهمیت بیشتری دارد؛ البته شگفتآور است که شیطان، برخی از مردم را فریفته و آنها را میبینی که اعمال نفل را بهخوبی انجام میدهند. مثلاً وقتی که نماز شب میخوانند، خضوع و خشوع دارند و با حضور قلب نماز میخوانند؛ اما هنگام ادای نماز فرض، نشانی از خضوع و خشوع در آنها دیده نمیشود و با حضور قلب نماز نمیخوانند! این، فریب شیطان است. اگر اعمال نفل را خوب و کامل انجام میدهید، نباید از یاد ببرید که فرایض، اهمیت بیشتری دارد و باید به انجام درست و صحیح فرایض، توجه بیشتری داشته باشید؛ زیرا فرایض نزد اللهU از نوافل محبوبتر است.
«وما یَزالُ عبدی یتقرَّبُ إِلیَّ بالنَّوافِل حَتَّى أُحِبَّه»؛ یعنی: «و بندهام همواره بهوسیلهی نوافل به من نزدیکی میجوید تا این که او را دوست میدارم». نوافل، مایهی تقرب و نزدیکی بنده به اللهU میباشد و فرایض را کامل میگرداند. کسی که علاوه بر فرایض، به اعمال نفل نیز میپردازد، محبوب الله متعال قرار میگیرد و همانطور که اللهU فرموده است: «و آنگاه که او را دوست بدارم، گوش او میشوم که با آن میشنود؛ و چشم او میگردم که با آن میبیند؛ و دست و پایش میشوم که با آنها میگیرد و راه میرود». به عبارت دیگر، اللهU او را درستکار میگرداند و به اندام چهارگانهی او که در حدیث ذکر شده، توفیق انجام کارهای نیک یا پرهیز از کارهای زشت را عنایت میفرماید؛ لذا گوش او، فقط چیزی را میشنود که الله را راضی میکند و نیک و شایسته است و از شنیدن چیزهایی که مایهی خشم و غضب الهیست، دوری مینماید و بدینسان بنده، در جرگهی کسانی قرار میگیرد که وقتی سخن بیهودهای میشنوند، از آن رویگردان میشوند و میگویند: اعمال ما، از آنِ ماست و اعمال شما، از آن خودتان.
همچنین تنها به چیزی نگاه میکند که مایهی خشنودی الله متعال است و به چیزی که نگریستن به آن حرام است، نمینگرد و با دستش، فقط کاری انجام میدهد که الله میپسندد و همینطور با پایش در جهتی گام برمیدارد که رضایت الله در آن است. این، معنای فرمودهی الهیست که میفرماید: «و آنگاه که او را دوست بدارم، گوش او میشوم که با آن میشنود؛ و چشم او میگردم که با آن میبیند؛ و دست و پایش میشوم که با آنها میگیرد و راه میرود»؛ یعنی اللهU شنوایی، بینایی، گرفتن و راه رفتن بندهاش را در جهت درست قرار میدهد و وقتی الله متعال، کردار انسان را در این چهار مورد، نیک و شایسته بگرداند، آن وقت انسان، قدرِ اوقاتش را میداند و از هر فرصتی بهنیکی استفاده میکند.
این فرمودهی الهی، بدین معنا نیست که الله، عینِ گوش و چشم و دست و پای بندهاش میگردد؛ امکان ندارد؛ زیرا اینها، اندام یک مخلوق هستند و یکی شدن خالق و مخلوق، محال است. همچنین الله متعال در ادامه، ثابت فرموده است که درخواستکننده و پاسخدهنده و پناهجو و پناهدهنده، متفاوتند؛ چنانکه میفرماید: «و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا میکنم و اگر به من پناه جوید، به او پناه میدهم».
اینکه فرمود: «و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا میکنم»، نشان میدهد که دوست اللهU پس از آنکه با فرایض و نوافل به الله تقرب و نزدیکی میجوید، مستجابالدعوه میگردد و هرچه بخواهد، الله متعال به او عطا میکند؛ البته نه هر چیزی؛ بلکه همانطور که در احادیث دیگر آمده است، اگر درخواست متقاضی، بر پایهی گناه و معصیت یا قطع رابطهی خویشاوندی نباشد، درخواستش را اجابت مینماید. لذا اگر چیزی بخواهد که گناه است، پذیرفته نمیشود؛ گرچه غالباً دوستِ خداوندU، چیزی درخواست نمیکند که گناه است؛ زیرا ولی یا دوست الله، مؤمن و پرهیزکار میباشد و هیچ مؤمن پرهیزکاری، خواهان گناه و معصیت یا قطع پیوند خویشاوندی نیست.
فرمود: «و اگر به من پناه جوید، به او پناه میدهم»؛ یعنی هرگاه دوست و ولی من به من پناهنده شود و از شرّ چیزی به من پناه بیاورد، ضمن پذیرش خواستهاش، به او پناه میدهم.
نکاتی چند از این حدیث برداشت میشود:
اول: اثبات ولایت و دوستی برای اللهU؛ ولایت الهی، بر دو گونه است: ولایت عمومی و فراگیر که به معنای برتری و چیرگی بر همهی بندگانش میباشد و بدین معناست که اللهU امور بندگانش را تدبیر می کند و به آنها رسیدگی مینماید. لذا ذاتی که امور همهی انسانها را سرپرستی و تدبیر و اداره میکند، اللهU میباشد؛ همانطور که میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا یُفَرِّطُونَ ٦١ ثُمَّ رُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّ﴾ [الأنعام: ٦١، ٦٢]
و چون مرگ هر یک از شما فرا رسد، فرستادگان ما جانش را میگیرند و کوتاهی نمیکنند. سپس به سوی الله، سرور راستینشان بازگردانده میشوند.
لذا الله، سرور و کارساز بندگانش میباشد و این، همان ولایت عام و فراگیر الهیست که همهی مخلوقها و آفریدههایش را دربرمیگیرد.
اما دومین نوع ولایت، یعنی ولایت خاص و ویژهی اللهU؛ میفرماید:
﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِ﴾ [البقرة: ٢٥٧]
الله، یاور و کارساز مؤمنان است؛ آنان را از تاریکیها(ی کفر و شرک) به سوی نور هدایت میکند؛ اما اولیای کسانی که کفر ورزند، معبودان باطل و طغیانگرانی هستند که آنها را از نورِ (حق و هدایت) به تاریکیها(ی کفر و تردید) میکشانند.
ولایت عمومی و فراگیر الهی، ربطی به انسان ندارد و الله متعال هر که را بخواهد، بدون تأثیر یا خواست و ارادهی او، یاری میکند یا به دوستی خویش برمیگزیند؛ اما ولایت و دوستی خاص یا ویژهی الهی، به انسان بستگی دارد و انسان، خود برای دستیابی به مقام دوستی با الله، پیشقدم میشود تا اینکه اللهU، دوست و یاور او میگردد و این، با ایمان و تقوا میسر میشود:
﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣﴾ [یونس : ٦٣]
آنان که ایمان آوردهاند و تقوا و پرهیزکاری پیشه میکنند.
از این حدیث به فضیلت و جایگاه والای اولیا و دوستان اللهU، پی میبریم و درمییابیم که الله متعال، دشمن کسانیست که با دوستان او، دشمنی میکنند و بلکه با آنان اعلام جنگ مینماید.
حدیث مذکور، بیانگر این نکته است که اعمال واجب از قبیل: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، فراگیری علم و امثال آن، از اعمال مستحب، بهمراتب برتر میباشد؛ زیرا اللهU در این حدیث قدسی فرموده است: «محبوبترین چیز نزد من که بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید، اعمالیست که بر او فرض کردهام».
این حدیث، صفت محبت و دوستی را برای اللهU ثابت میکند و بیانگر این است که الله متعال، برخی از اعمال را بیش از سایر اعمال، و برخی از افراد را بیش از دیگران، دوست دارد. اللهU نیکوکاران را دوست دارد و محبتش بهمقتضای حکمتش، متفاوت میباشد.
از این حدیث، چنین برداشت میشود که هرکس، علاوه بر انجام واجبات، بهوسیلهی نوافل به پروردگار متعال، تقرب و نزدیکی بجوید، در همهی کارهایش موفق خواهد بود و رویکرد درستی خواهد داشت؛ همانطور که اللهU در این حدیث قدسی میفرماید: «و بندهام همواره با انجام دادن نوافل به من نزدیک میشود تا آنکه او را دوست میدارم و آنگاه...» تا پایان حدیث.
این حدیث، همچنین نشان میدهد که دستیابی به دوستی و محبت الهی برای کسی که خواهان آن است، در صورتی که الله توفیقش دهد، آسان میباشد و میتواند با ادای واجبات و کثرت نوافل به دوستی و ولایت اللهU دست یابد.
این حدیث، بیانگر عطا و بخشش الهیست و نشان میدهد که پروردگار متعال، دعای دوست خویش را اجابت میکند؛ چنانکه در این حدیث قدسی میفرماید: «و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا میکنم و اگر به من پناه جوید، به او پناه میدهم».
مؤلف/ این حدیث را از آن جهت در باب مجاهدت آورده است که ادای واجبات و کثرت نوافل به مجاهدت نفس نیاز دارد. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را به ذکر و شکر و عبادتش، توفیق دهد.
***
97- الثانی: عن أَنسt عن النبیr فیمَا یرْوِیهِ عنْ ربهِU قال: «إِذَا تَقَرَّبَ الْعبْدُ إِلیَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إِلَیْهِ ذِراعاً، وإِذَا تقرَّب إِلَیَّ ذراعاً تقرَّبْتُ منه باعاً، وإِذا أَتانِی یَمْشِی أَتیْتُهُ هرْوَلَة». [روایت بخاری] ([6])
ترجمه: از انسt روایت است که پیامبرr در آنچه از پروردگارU نقل نموده، فرموده است که اللهU میفرماید: «اگر بنده یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع([7]) به او نزدیک میشوم و اگر یک ذراع به من نزدیک گردد، من به اندازهی یک باع (فاصلهی باز کردن دو دست) به او نزدیک میشوم؛ اگر قدمزنان به سوی من بیاید، من دواندوان به سویش میروم».
98- الثالث: عن ابن عباس$ قال: قال رسول اللهr : «نِعْمتانِ مغبونٌ فیهما کثیرٌ مِنَ النَّاسِ: الصِّحَةُ والفراغُ».([8])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: رسولاللهr فرموده است: «بسیاری از مردم دربارهی دو نعمت، زیان میبینند (و آنگونه که باید از آنها استفاده نمیکنند): تندرستی و فراغت».
شرح
مؤلف/ حدیثی از ابنعباسt نقل کرده که رسولاللهr فرموده است: «بسیاری از مردم دربارهی دو نعمت، زیان میبینند (و آنگونه که باید از آنها استفاده نمیکنند): تندرستی و فراغت». آری؛ بسیاری از مردم، آنگونه که باید از این دو نعمت استفاده نمیکنند. انسان، تا زمانی که سالم و تندرست است، توانایی انجام دستورهای الهی را دارد و میتواند از آنچه که اللهU نهی کرده، دوری نماید؛ زیرا صحیح و سالم و آسودهخاطر است. انسان، از فراغت خود نیز آنگونه که باید استفاده نمیکند و از اینرو در زمینهی این نعمت نیز زیان میبیند. انسانی که درآمد کافی دارد و یا از عهدهی مخارج و هزینههای زندگی برمیآید، آسودهخاطر است و فراغت دارد. آدم، هنگامی که سالم و آسودهخاطر است، بسیاری از اوقات خود را بیهوده از دست میدهد. ما، سالم و آسودهخاطریم؛ اما با این حال، اوقات خود را ضایع میکنیم و نمیدانیم که این، ضرر بزرگیست. انسان، زمانی به عمق ضررش پی میبرد که مرگش فرا میرسد یا قیامت برپا میگردد؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُ﴾ [المؤمنون : ٩٩، ١٠٠]
و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد، میگوید: ای پروردگارم! مرا بازگردان تا در سرایی که (کارهای نیک را) رها کردم، به انجام اعمال شایسته بپردازم.
در سورهی «منافقون» نیز میفرماید:
﴿... مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٠﴾ [المنافقون: ١٠]
پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد و بگوید: «ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم.
اما اللهU میفرماید:
﴿وَلَن یُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١١﴾ [المنافقون: ١١]
و الله، هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده، بهتأخیر نمیاندازد. و الله، به کردارتان آگاه است.
واقعیت، این است که بسیاری از اوقات ما، بیهوده از دست میرود و ما، هیچ استفادهای از آن نمیبریم و به دیگران نیز فایده نمیرسانیم و بر این زیان بزرگ، زمانی افسوس میخوریم یا پشیمان میشویم که مرگمان فرارسد؛ در آن هنگام، انسان آرزو میکند که ای کاش یک دقیقه هم که شده، به او فرصت دهند تا توبه کند؛ اما به آروزیش ترتیب اثر نمیدهند و بدینسان میمیرد و این دو نعمت ارزشمند، یعنی سلامتی و فراغت را از دست میدهد. گاه، پیش از مردن نیز از این دو نعمت، محروم میشود؛ مثلاً بیمار میگردد و از انجام وظایف شرعی خویش بازمیماند یا درگیر کار و مسایل زندگی و روزمرگیهای خود و خانوادهی خویش میشود و خسته و رنجور میگردد و دیگر فرصتی نمییابد که آنگونه که باید به طاعت و عبادت برسد؛ از اینرو هر انسان عاقل و خردمندی، باید از فرصت سلامتی و فراغت، تا آنجا که میتواند در جهت اطاعت و بندگی اللهU بهرهبرداری کند. اگر قرآنخوان است، زیاد قرآن بخواند و اگر قرآنخوان نیست، الله را زیاد ذکر کند یا امر به معروف و نهی از منکر نماید یا تا آنجا که میتواند به برادرانش احسان و کمک مالی کند. به هر حال، نیکیهای زیادی وجود دارد که میتوان با انجام آنها از هدر رفتن اوقات، جلوگیری کرد و آدم عاقل، هر فرصتی را غنیمت میداند و نعمت سلامتی و فراغت را بیهوده ضایع نمیکند.
این حدیث، نشان میدهد که ارزش و جایگاه نعمتهای الهی، متفاوت و گوناگون است و برخی از نعمتها، ارزش و اهمیت بیشتری دارند. بزرگترین نعمتی که الله متعال به بندهاش عنایت میکند، نعمت اسلام میباشد که بسیاری از مردم را از آن، منحرف و محروم گردانیده است. الله متعال، میفرماید:
﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ﴾ [المائدة: ٣]
امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم.
بزرگترین نعمت، این است که اللهU انسان را از نعمت اسلام برخوردار نماید و سینهاش را برای پذیرش اسلام بگشاید.
نعمت عقل نیز یکی از بزرگترین نعمتهای الهیست. انسان با دیدن افراد دیوانه و برخی از رفتارهایشان- حتی رفتارهایی که نسبت به خود و نزدیکانشان انجام میدهند- الله را شکر میکند که از نعمت عقل، برخوردار است.
امنیت عمومی هم یکی از بزرگترین نعمتهای اللهU بهشمار میرود. هیچ نعمتی جز اسلام و عقل، بالاتر از نعمت امنیت نیست.
برکت روزی هم یکی دیگر از نعمتهاییست که الله متعال به ما ارزانی داشته و الحمدلله سفرهها، پُر از غذاهاییست که برای چندین نفر کافی میباشد. این هم یکی دیگر از نعمتهای الهیست که باید اللهU را بر آن، سپاس بگزاریم و به اطاعت و بندگی او کوتاهی بپردازیم تا نعمتهای بیشتری به ما ارزانی بدارد؛ زیرا اللهY میفرماید:
﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکُمۡ لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئِن کَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٞ ٧﴾ [ابراهیم: ٧]
و آنگاه که پروردگارتان وعده داد: اگر سپاسگزاری نمایید، حتماً نعمتم را بر شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید، بیگمان عذابم، سخت و شدید است.
***
99- الرابع: عن عائشة& أَنَّ النَّبِیَّr کَان یقُومُ مِنَ اللَّیْلِ حتَّى تتَفطرَ قَدمَاهُ، فَقُلْتُ لَهُ: لِمْ تصنعُ هذا یا رسولَاللَّهِ، وقدْ غفَرَ الله لَکَ مَا تقدَّمَ مِنْ ذَنبِکَ وما تأخَّرَ؟ قال: «أَفَلاَ أُحِبُّ أَنْ أکُونَ عبْداً شکُوراً؟» [متفقٌ علیه؛ این، لفظ بخاری است.]([9])
ترجمه: عایشه& میگوید: پیامبرr شب را بهاندازهی به عبادت میایستاد که پاهایش ترَک (وَرَم) میکرد؛ به ایشان گفتم: ای رسولخدا! چرا چنین میکنی، حال آنکه الله، گناهانِ گذشته و آیندهات را بخشیده است؟ فرمود: «آیا من، دوست ندارم که بندهای سپاسگزار باشم؟»
100- و مانند روایت پیشین، در صحیحین از مغیره بن شعبهt روایت شده است.([10])
شرح
مؤلف/ حدیثی از عایشهی صدیقه& در باب مجاهدت نقل کرده است؛ پیشتر بیان کردیم که مجاهدت نفس، یکی از انواع مجاهدتهاست؛ بدینسان که نفس را به عبادت اللهU و پایداری بر آن وادار کنیم.
مؤلف/ روایتی از عایشه& در این باب آورده است که پیامبرr شبها به نماز میایستاد تا آنکه پاهایش وَرَم میکرد. مادر مؤمنان از او پرسید: چرا چنین میکنی، حال آنکه الله متعال، گناهان گذشته و آیندهات را آمرزیده است؟ فرمود: «آیا دوست ندارم که بندهای شکرگزار باشم؟»
عایشه و دیگر همسران رسولاللهr بیش از هرکسی میدانستند که پیامبرr در خانهاش چه میکند؟ از اینرو بزرگان صحابهy دربارهی اعمال و عبادتهای رسولاللهr در خانهاش، از همسران ایشان پرسوجو میکردند. پیامبرr بهاندازهی به تهجد (نماز شب) میایستاد که پاهایش وَرَم میکرد. الله متعال، در سورهی «مزمل» میفرماید:
﴿إِنَّ رَبَّکَ یَعۡلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَیِ ٱلَّیۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ مَعَکَۚ﴾ [المزمل: ٢٠]
پروردگارت میداند که تو، نزدیک به دوسوم شب، و (گاهی) نیمی از شب و یا یکسوم آن را (برای عبادت) برمیخیزی و نیز گروهی از کسانی که با تو هستند.
لذا پیامبرr گاه، بیشترِ شب را به نماز و عبادت میایستاد و گاه نیمی از شب را به عبادت سپری میکرد و گاه یکسوم آن را؛ زیرا نفس خویش را با عبادت کامل پروردگارش، آرام میساخت و بیش از نیمی از شب و نزدیک به دوسوم آن را در حد توانش، در عبادت و نماز میگذراند؛ بهگونهای که پاهایش تَرَک برمیداشت. گاه برخی از اصحاب جوانشy با او به نماز میایستادند؛ اما خسته میشدند. ابنمسعودt میگوید: یکی از شبها با پیامبرr به نماز ایستادم. رسولاللهr بهقدری قیام را طولانی کرد که تصمیم بدی گرفتم. از او پرسیدند: ای ابوعبدالرحمن! چه تصمیمی گرفتی؟ پاسخ داد: تصمیم گرفتم بنشینم و پیامبرr را تنها بگذارم؛([11]) یعنی ابنمسعودt توان ایستادن نداشت و نمیتوانست با رسولاللهr همچنان به نماز بایستد. حذیفه بن یمانt نیز یک شب با رسولاللهr به نماز ایستاد. پیامبرr سورهی بقره، نساء و آلعمران را که بیش از پنج جزء میشود، در یک رکعت خواند. حذیفهt میگوید: هرگاه به آیهی رحمت میرسید، درخواست رحمت میکرد و هنگامی که به آیهای با موضوع تسبیح و ستایش الله میرسید، الله را ستایش مینمود و چون به آیهی وعید میرسید، به الله پناه میبرد.
فکرش را بکنید که خواندن بیش از پنج جزء قرآن، بدین شکل، چه همه طول میکشد! ضمناً پیامبرr عادت داشت که وقتی در نماز شب، قیام را طولانی میکرد، رکوع و سجده را نیز به همان نسبت طولانی مینمود. به عنوان مثال در زمستان که هر شبی دوازده ساعت است، بیش از نیمی از شب، یعنی هفت ساعت را به نماز میایستاد؛ فکرش را بکنید که پیامبرr در آن شبهای طولانی، با آن نمازهای طولانی چه حالی پیدا میکرد؟! اما با این حال، با نفس مجاهده میفرمود و میگفت: «آیا نباید بندهای شکرگزار باشم؟»
لذا درمییابیم که شکر و سپاس اللهU، این است که به اطاعت و بندگی او بپردازیم و انسان هرچه بیشتر عبادت کند، شکر و سپاس اللهU را بیشتر ادا کرده است. شکر و سپاس، فقط این نیست که انسان بهزبان بگوید: «الحمدلله» یا «شکر خدا». این، شکر و سپاسِ زبانیست؛ و شکر و سپاس عملی، این است که انسان هرچه میتواند به اطاعت و پرستش اللهU بپردازد.
این حدیث، نشان میدهد که اللهU همهی گناهان اول و آخِر رسولاللهr را بخشیده است؛ از اینرو پیامبرr در حالی دنیا را وداع گفت که هیچ گناهی با خود نداشت؛ زیرا معصوم و آمرزیده بود.
الله، برخی دیگر از مسلمانان را نیز از چنین فضیلتی برخوردار کرده است؛ مانند اهل «بدر» که بیش از سیصد و ده نفر بودند؛ از آن جمله حاطب بن ابیبلتعهt بود که پیامبرr در آن ماجرای مشهور، دربارهی حاطب و سایر اهل بدرy به عمرt فرمود: «آیا نمیدانی که الله، به اهل بدر نظر کرده و فرموده است: هرکاری که میخواهید، بکنید؛ همانا من، شما را بخشیدهام».([12]) این، یکی از ویژگیهای اهل بدر میباشد که الله متعال، همهی گناهانی را که از آنها سر زده، بخشیده است؛ وگرنه، حاطب بن ابیبلتعهt مرتکب گناه بزرگی شد؛ ماجرا از این قرار بود که وقتی رسولاللهr تصمیم به فتح مکه گرفت، حاطبt نامهای به اهل مکه نوشت و آنها را از تصمیم رسولاللهr آگاه ساخت. الله متعال، پیامبرش را از این ماجرا باخبر فرمود. حاطبt نامه را با یک زن، به مکه فرستاد. پیامبرr از طریق وحی از این قضیه اطلاع یافت و علی بن ابیطالبt و شخصی دیگر را فرستاد تا نامه را از آن زن پس بگیرند. آن دو بهراه افتادند و در سبزهزاری به نام «روضهی خاخ» به آن زن رسیدند و دستگیرش کردند و به او گفتند: نامه کجاست؟ گفت: نامهای با من نیست. گفتند: بهخدا سوگند که نه ما دروغ میگوییم و نه پیامبرr به ما دروغ گفته است؛ نامه را بده و گرنه، تو را برهنه و بازرسی میکنیم. آن زن وقتی دید که آن دو جدّی هستند، نامه را بیرون آورد. نامهای از حاطب بن ابیبلتعهt به قریش بود که آنها را از تصمیم پیامبرr باخبر میساخت. نامه را نزد رسولاللهr بازگرداندند؛ عمرt که از جدیترین افراد دربارهی دین اللهU بود، عرض کرد: ای رسولخدا! حاطب، منافق شده و اسرار ما را برای دشمنان ما نوشته است؛ اجازه دهید گردنش را بزنم. پیامبرr فرمود: «آیا نمیدانی که الله، به اهل بدر نظر کرده و فرموده است: هرکاری که میخواهید، بکنید؛ همانا من، شما را بخشیدهام»؟ حاطبt جزو اهل بدر بود؛ و گرنه، جُرمش خیلی بزرگ بود.
از اینرو بر حاکم مسلمانان واجب است که وقتی جاسوسی را دستگیر میکنند که اسرار و اطلاعات ما را به دشمن مخابره نموده است، اعدامش نماید؛ گرچه مسلمان باشد؛ زیرا جرم و فساد بزرگی مرتکب شده است. به عبارت دیگر، کشتن جاسوسی که اسرار و اطلاعات مسلمانان را به دشمن، مخابره میکند- حتی اگر مسلمان باشد- بر حاکم و فرمانروای مسلمانان، واجب است؛ البته چیزی که حاطب بن ابیبلتعهt را از این مجازات نجات داد، این بود که او در شمار اهل بدر، قرار داشت؛ از اینرو پیامبرr نفرمود که چون او مسلمان است، نباید اعدامش کرد؛ بلکه فرمود: «آیا نمیدانی که الله متعال، به اهل بدر نظر انداخته است»؟
حدیث عایشه& نشان میدهد که پروردگار متعال، گناهان اول و آخِر رسولاللهr را بخشیده است؛ همانطور که برخی از اصحاب مانند اهل بدرy نیز از این فضیلت برخوردار شدند. بر این اساس، برخی از علما گفتهاند: «هر حدیثی بدین مضمون که هرکس فلان عمل را انجام دهد، گناهان اول و آخرش یا گناهان گذشته و آیندهاش بخشیده میشود، حدیث ضعیفیست»؛([13]) زیرا این، ویژهی رسولاللهr میباشد. البته روایتهای صحیحی وجود دارد که به آمرزش گناهان گذشته نوید داده است؛ اما بخشش گناهان آینده، ویژهی پیامبرr بوده است. لذا این، ضابطه و قاعدهی ارزشمندی برای هر دانشجو و پژوهشگریست که هرگاه با حدیثی مواجه شد که در آن آمده بود: انجام فلان عمل، بخشش گناهان گذشته و آیندهی شخص را در پی دارد، بداند که آن حدیث، صحیح نیست.
حدیث عایشه& بیانگر فضیلت نماز شب و قیام طولانی در تهجد میباشد. اللهU کسانی را که شب به نماز میایستند، ستوده و فرموده است:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ ١٦﴾ [السجدة : ١٦]
(شبانگاهان) پهلوهایشان از بسترها دور میماند و با بیم و امید، پروردگارشان را میخوانند و از آنچه نصیبشان کردهایم، انفاق میکنند.
یعنی هنگامی که به گناهان خود مینگرند، میترسند و چون به فضل و رحمت الله نگاه میکنند، امیدوار میشوند. اللهU در ادامه میفرماید:
﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٧﴾
[السجدة : ١٧]
هیچکس نمیداند چه پاداشهای ارزشمندی که روشنیبخش چشمها (و مایهی شادمانی) است، برای آنان به پاس کردارشان، نهفته شده است.
پهلوهایشان از بستر دور میماند، نه به خاطر تماشای تلویزیون یا پاسوربازی و غیبت مردم و دیگر کارهای زشت و بیهوده. آنها بیدار میمانند تا با پروردگارشان راز و نیاز کنند و با بیم و امید، او را عبادت و پرستش نمایند. ﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ﴾؛ یعنی: «و از آنچه نصیبشان کردهایم، انفاق میکنند».
﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٧﴾
[السجدة : ١٧]
هیچکس نمیداند چه پاداشهای ارزشمندی که روشنیبخش چشمها (و مایهی شادمانی) است، برای آنان به پاس کردارشان، نهفته شده است.
این پاداشهای ارزشمند، در کجا برای آنها فراهم شده است؟ پاسخش در حدیثی قدسی آمده که اللهU فرموده است: «أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ مَا لا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»؛([14]) یعنی: «برای بندگان نیکم، نعمتهایی (در بهشت)، فراهم کردهام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی، خطور نکرده است». الله متعال، همهی ما را از ساکنان این بهشتهای پرنعمت بگرداند؛ بیگمان او، بخشنده و بزرگوار است.
***
101- الخامس: عن عائشةَ& أنَّهَا قالَت: «کان رسولُ اللهr إذَا دَخَلَ الْعشْرُ أحیا اللَّیْلَ، وأیقظ أهْلَهُ، وجدَّ وشَدَّ المِئْزَرَ». [متفق علیه]([15])
ترجمه: عایشه& میگوید: «هنگامی که دههی پایانی ماه رمضان فرامیرسید، پیامبرr شب را به عبادت سپری میکرد و خانوادهاش را بیدار مینمود و کمرش را محکم میبست».
شرح
مؤلف/ از مادر مؤمنان، عایشهی صدیقه دختر ابوبکر صدیق$ وضعیت رسولاللهr در دههی پایانی رمضان را نقل کرده است که وقتی دههی پایانی این ماه مبارک فرا میرسید، پیامبرr کمرش را محکم میبست و شبزندهداری میکرد و آستین همت بالا میزد و در عبادت، سخت میکوشید.
در حدیث پیشین بیان شد که رسولاللهr بهاندازهای در شب به عبادت میایستاد که پاهایش وَرَم میکرد و بیش از نیمی از شب و گاه نیمی از آن را و برخی از اوقات، یکسوم شب را در عبادت میگذراند؛ اما در دههی پایانی ماه رمضان، شبزندهداری مینمود و تمام شب را به عبادتهای گوناگونی از قبیل افطار کردن پس از مغرب و نیز ادای نماز عشاء و دیگر اعمالی سپری میکرد که آنها را مایهی تقرب و نزدیکی به اللهU میدانست؛ لذا منظور از شبزندهداری رسولاللهr، این نیست که تمام شب را به نماز میایستاد؛ زیرا همسرش، صفیه دختر حیی بن اخطب نزد رسولاللهr میرفت و پیامبرr نیز با همسرش، مشغول صحبت میشد؛ ولی در آن شبها بهطور خاص، همهی اعمال پیامبرr برای تقرب و نزدیکی به اللهU بود؛ اعمالی مانند نماز یا آماده شدن برای نماز و دیگر کارهای نیک.
این حدیث، نشان میدهد که رسولاللهr دههی پایانی ماه رمضان را به شبزندهداری میگذراند؛ حال آنکه جز دههی آخِر ماه رمضان، هیچ شب دیگری را تا صبح به نماز و ذکر و دیگر عبادتها، سپری نمیکرد؛ زیرا رسولاللهr میخواست به فضیلت عبادت شب «قدر» دست یابد. شب قدر، در دههی آخر رمضان، بهویژه در هفت شب پایانیست. الله متعال، در شب قدر همهی رویدادهای آن سال را مقدّر میکند و خود در فضیلت شب قدر میفرماید:
﴿لَیۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَیۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ ٣﴾ [القدر: ٣]
شب قدر، از هزار ماه بهتر است.
لذا رسولاللهr این شبها را به امید دستیابی به چنین فضیلتی، تا صبح به عبادت سپری میکرد؛ چنانکه خود، فرموده است: «مَنْ قَامَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»؛([16]) یعنی: «کسی که شب قدر را از روی ایمان و به امید اجر و پاداش الاهی، به عبادت سپری کند، گناهان گذشتهاش بخشیده میشود».
در حدیث، این عبارت آمده است: «شَدَّ المِئْزَرَ»؛ یعنی: «کمرش را میبست». مؤلف/ میگوید: «برخی از علما، آن را کنایه از دوری جستن از زنان دانستهاند»؛ زیرا دههی آخر رمضان را به اعتکاف میگذراند و آمیزش با همسر، برای معتکف جایز نیست؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ﴾ [البقرة: ١٨٧]
و در حالی که در مسجدها معتکفید، با همسرانتان آمیزش نکنید.
برخی هم آن را کنایه از جدیت و سختکوشی در عبادت و بالا زدن آستین همت دانستهاند. و هر دو معنا، درست است؛ زیرا رسولاللهr در ده شب پایانی رمضان، نزد همسرانش نمیرفت؛ زیرا معتکف بود. و همچنین کمرش را برای عبادت میبست و آستین همت بالا میزد و در عبادت سخت میکوشید. و این، یکی از انواع مجاهدت میباشد که انسان، در چنین اوقات ارزشمند و پُرفضیلتی، نفس خویش را به عبادت اللهU وادار کند.
***
102- السادس: عن أبی هریرةt قال: قال رسولُ اللهr: «المُؤمِنُ الْقَوِیُّ خیرٌ وَأَحبُّ إِلى اللَّهِ مِنَ المُؤْمِنِ الضَّعِیفِ وفی کُلٍّ خیْرٌ. احْرِصْ عَلَى مَا ینْفَعُکَ، واسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلاَ تَعْجَزْ. وإنْ أصابَک شیءٌ فلاَ تقلْ: لَوْ أَنِّی فَعلْتُ کانَ کَذَا وَکذَا، وَلَکِنْ قُلْ: قدَّرَ اللَّهُ، ومَا شَاءَ فَعَلَ، فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّیْطَان». [روایت مسلم]([17])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «مؤمن توانمند و قوی، نزد الله از مؤمن ضعیف، بهتر و محبوبتر است و در هر دو، خیر و نیکیست؛ مشتاق چیزی باش که به نفع توست و از الله، کمک بخواه و عاجز و درمانده نشو. و اگر اتفاقی برای تو افتاد، نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد؛ بلکه بگو: الله، این را مقدَّر کرده و هرچه بخواهد، انجام میدهد؛ زیرا گفتنِ "اگر" دروازهی وسوسهی شیطان را باز میکند».
شرح
مؤلف/، حدیثی از ابوهریرهt نقل کرده که رسولاللهr مؤمن توانمند و قوی را برتر از مؤمن ضعیف برشمرده است.
منظور از مؤمن قوی، مؤمنیست که ایمانش قویتر میباشد؛ نه مؤمنی که جسمی قوی دارد؛ زیرا اگر قدرت بدنی در جهت معصیت و نافرمانی از الله متعال، بهکار گرفته شود، برای انسان ضرر دارد. قدرت بدنی، به ذات خود، نه خوب است و نه بد؛ توان و نیروی بدنی، اگر در جهتی بهکار گرفته شود که برای دنیا و آخرت انسان سودمند است، خوب و پسندیده میباشد و اگر آن را برای نافرمانی از اللهU بهکار گیرد، چیز ناپسندیست.
به هر حال، منظور از مؤمن قوی که در حدیث بدان اشاره شده، مؤمنیست که ایمانش قوی میباشد؛ زیرا واژهی «قوی»، وصف واژهی «مؤمن» است؛ همانطور که میگوییم: مرد قوی، یعنی قوی در مردانگیاش؛ لذا مؤمن قوی، یعنی قوی در ایمانش. ایمان قوی، صاحبش را بر آن میدارد که به فرایض الهی عمل کند و تا آنجا که در توان اوست، به انجام نوافل بپردازد؛ اما ایمان ضعیف، نمیتواند صاحبش را بر آن دارد که به اوامر الهی عمل نماید و از کارهای حرام، بپرهیزد؛ لذا کوتاهیهای زیادی از آدمِ سست ایمان، سر میزند.
رسولاللهr مؤمن قوی را از مؤمن ضعیف، بهتر برشمرد و فرمود که مؤمن قوی نزد الله، از مؤمن ضعیف، محبوبتر است و آنگاه تصریح فرمود: «و در هر دو، خیر و نیکیست». بدینسان این ابهام را برطرف نمود که مبادا کسی گمان ببرد که هیچ خیری در مؤمن ضعیف وجود ندارد؛ بلکه در مؤمن ضعیف نیز خیر و نیکیست و بهمراتب از کافر، بهتر است.
علمای بلاغت، به چنین ساختاری در کلام، «احتراز» میگویند؛ یعنی انسان سخنی بگوید که شنونده، معنایی غیر از معنای گوینده برداشت نماید و گوینده برای رفع این برداشت نادرست، عبارتی بگوید که معنای مورد نظرش، واضح و روشن شود؛ نمونهاش را در قرآن کریم نیز میتوانیم مشاهده کنیم؛ اللهY میفرماید:
﴿لَا یَسۡتَوِی مِنکُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِینَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَى﴾ [الحدید: ١٠]
آن دسته از شما که پیش از فتح (مکه) انفاق کردند و (در راه الله) جنگیدند، همسان دیگران نیستند؛ بلکه جایگاه و (پاداش اینها که پیش از فتح مکه، جهاد و انفاق کردند) از کسانی که پس از فتح، انفاق نمودند و جنگیدند، بزرگتر است. و الله به هر یک (از این دو گروه) بهشت را وعده داده است.
ابتدا این گمان پیش میآید که جهادگران و انفاقکنندگانِ پس از فتح مکه، هیچ بهرهای از این نوید الهی ندارند؛ اما الله متعال، این برداشت نادرست را رد میکند و میفرماید: ﴿وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَى﴾یعنی: «و الله، به هر یک از این دو گروه، بهشت را وعده داده است».
نمونهی دیگری از قرآن کریم، ذکر میکنم؛ اللهY میفرماید:
﴿وَدَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَٰنَ إِذۡ یَحۡکُمَانِ فِی ٱلۡحَرۡثِ إِذۡ نَفَشَتۡ فِیهِ غَنَمُ ٱلۡقَوۡمِ وَکُنَّا لِحُکۡمِهِمۡ شَٰهِدِینَ ٧٨ فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَیۡمَٰنَۚ وَکُلًّا ءَاتَیۡنَا حُکۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾ [الأنبیاء: ٧٨، ٧٩]
و داوود و سلیمان را یاد کن؛ آنگاه که دربارهی کشتزاری که گوسفندان قوم، شبانه در آن چریده بودند، داوری میکردند و ما شاهد قضاوتشان بودیم؛ پس فهم داوری دربارهی این موضوع را به سلیمان دادیم. و به هر یک حکمت و دانش بخشیدیم.
ابتدا چنین برداشت میشود که داوودu از فهم داوری برخوردار نبوده است؛ اما الله متعال، این برداشت را رد میکند و میفرماید: ﴿وَکُلًّا ءَاتَیۡنَا حُکۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾ یعنی: «و به هر دو (داوود و سلیمان) حکمت و دانش بخشیدیم».
و اما نمونه ی دیگری از قرآن کریم؛ اللهU میفرماید:
﴿لَّا یَسۡتَوِی ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ غَیۡرُ أُوْلِی ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِینَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِینَ دَرَجَةٗۚ وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾ [النساء : ٩٥]
مؤمنانی که در خانه نشسته و آسیبی ندیدهاند با آنان که با مالها و جانهایشان در راه الله جهاد میکنند، برابر نیستند. الله، کسانی را که با مالها و جانهایشان جهاد میکنند، بر آنان که بر جای نشستهاند، برتری فراوانی بخشیده است. الله به هر دو گروه وعدهی نیک داده است.
در این حدیث نیز پیامبرr فرمود: «و در هر دو، خیر و نیکیست»؛ یعنی هم در مؤمن قوی، خیر و نیکیست و هم در مؤمن ضعیف؛ اما مؤمن قوی، نزد الله، بهتر و محبوبتر میباشد. آنگاه رسولاللهr فرمود: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست»؛ یعنی برای دستیابی به چیزی که به نفع توست، بکوش. این، رهنمود بسیار ارزشمندی از پیامبرr برای امتش میباشد. «ضرر»، متضاد «نفع» است؛ البته برخی از کارها، نه ضرر دارند و نه فایده؛ زیرا کارها بر سه دستهاند:
1- کارهای مفید (سودمند).
2- کارهای مُضِر (زیانبار).
3- و کارهایی که نه ضرر دارند و نه فایده.
آدم عاقل و خردمند، رهنمود رسولاللهr را میپذیرد و برای دستیابی به چیزهایی که به نفع اوست، میکوشد. اما امروزه، بسیارند کسانی که اوقات خود را در کارهای بیفایده و حتی در کارهایی ضایع میکنند که برای خودشان و دینشان، ضرر دارد. شایسته است به چنین کسانی بگوییم: شما به رهنمود رسولاللهr عمل نمی کنید و این، یا به سبب بیاطلاعی و غفلت است یا به دلیل سهلانگاری؛ اما مؤمن عاقل و خردمند، این پند ارزشمند را میپذیرد و به کارهایی میپردازد که برای دین و دنیایش مفید است. لذا چه خوبست که انسان، از این حدیث بزرگ و باارزش به عنوان چراغی روشن در مسیر تمام فعالیتهای دینی و دنیوی خویش استفاده کند؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست». و این، سخن جامعیست که شامل هر کار سودمندی در رابطه با دین و دنیا میگردد؛ اما هنگامی که منافع دینی و دنیوی در تعارض قرار بگیرند، باید منافع دینی را ترجیح داد؛ چراکه صلاح دنیا، به صلاح دین بستگی دارد و دنیای بهظاهر آباد، اما بدون دین، دنیایی فاسد و تباه است.
رسولاللهr فرموده است: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست» و این، شامل منافع دین و دنیا میشود؛ اما همانطور که گفتیم، اگر منافع دین و دنیا، در برابر هم قرار بگیرند، باید منافع دین را بر منافع دنیا ترجیح داد؛ زیرا در این فرمودهی پیامبرr بدین نکته اشاره شده است که اگر دو منفعت، در تعارض باشند و یکی از آنها، برتر از دیگری باشد، بدیهیست که منفعت برتر را برمیگزینیم. به عنوان مثال: اگر بحث ارتباط با برادر و ارتباط با عمو درمیان باشد و باید یکی از این دو گزینه را ترجیح داد و امکان ارتباط با هر وجود نداشته باشد، ارتباط با برادر را برمیگزینیم که به انسان، نزدیکتر است و ارتباط با او فایدهی بیشتری دارد. همینطور در رابطه با انتخاب مسجدی که میخواهیم در آن، نماز بخوانیم، مسجدی را برمیگزینیم که جمعیت نمازگزارش، بیشتر باشد؛ زیرا فضیلت بیشتری دارد.
عکس این حالت نیز وجود دارد؛ یعنی اگر انسان، در حالت اضطرار قرار گیرد و ناگزیر به ارتکاب عمل ممنوعی شود، از میان گزینههای احتمالی، گزینهای را انتخاب میکند که گناهش کمتر است؛ لذا در اوامر، آنچه که برتر است، ترجیح دارد و در نواهی، آنچه که سبکتر یا خفیفتر میباشد.
سپس رسولخداr فرمود: «و از الله، کمک بخواه». چه عبارت باشکوهی! ابتدا فرمود: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست» و آنگاه افزود: «و از الله، کمک بخواه»؛ زیرا آدم عاقل، همهی جوانب را بررسی میکند و گزینهای را برمیگزیند که سودمندتر است؛ البته گاه ممکن است بهاندازهای به خود اعتماد کند یا اعتماد به نفسش بهاندازهای باشد که کمک خواستن از الله را فراموش نماید. و چنین وضعیتی برای بسیاری از مردم پیش میآید؛ بهگونهای که به خود، فریفته میشوند و اللهU را از یاد میبرند و از او کمک نمیخواهند؛ از اینرو پیامبرr این رهنمود ارزشمند را فراروی همه قرار داد و فرمود: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست و از الله کمک بخواه»؛ یعنی کمک خواستن از الله را در هیچ کاری، حتی کارهای کوچک، فراموش نکن؛ چنانکه رسولاللهr فرموده است: «لِیَسألْ أحدُکم ربَّه حاجَتَه کلَّها حتَّى یسأله شِسْعَ نعلِه إذا انقطع»؛ یعنی: «همهی شما باید رفع نیازهای خود را از پروردگار خویش درخواست کنید؛ حتی هنگامی که بندِ کفشتان پاره میشود». لذا هیچگاه حتی در کارهای کوچک نیز نباید الله را از یاد ببریم. وقتی میخواهی وضو بگیری یا نماز بخوانی یا کمی جابهجا شوی یا چیزی را سرِ جایش بگذاری، بهیاد داشته باش که به کمک اللهU نیاز داری و اگر کمک و یاری الله متعال نباشد، هیچ کاری نمیتوانی انجام دهی.
سپس فرمود: «و عاجز و درمانده نشو»؛ یعنی به کار و تلاش خود ادامه بده و درنگ نکن و ضعف و سستی به خود راه نده و نگو: کار، زیاد است و مسیر، سخت و طولانی. تصمیم درستی که گرفتهای، به نفع توست؛ پس، از الله کمک بخواه و کاری را که شروع کردهای، به یاری او بهانجام برسان و ضعف و سستی به خود راه نده.
این حدیث، حاوی مطالب بزرگ و فراوانیست که پرداختن به آن، نیازمند این است که انسان چندین جلد کتاب دربارهاش بهنگارش درآورد.
گاه یک دانشجو یا پژوهشگر، کتابی برمیدارد و میبیند که کتاب مفیدیست؛ لذا به مطالعهی آن میپردازد؛ پس از گذشت یک ماه، خسته میشود و کتاب دیگری برمیدارد. او، گرچه به کمک الله و با اشتیاق، مطالعهی این کتاب را آغاز کرده بود، اما عاجز و درمانده میشود! چگونه؟ بدینسان که مطالعه و بررسی کتاب را ادامه نمیدهد؛ زیرا رسولاللهr فرمود: «و عاجز و درمانده نشو»؛ یعنی کار نیکی را که شروع کردی، ترک نکن و آن را به انجام برسان. لذا میبینیم که این دانشجو یا پژوهشگر، مدتی وقت میگذارد و بی آنکه به چیزی دست یابد یا نتیجهای بیابد، وقتش را ضایع میکند؛ زیرا گاه این کتاب را میخواند و گاه، کتابی دیگر و به صورتی مستمر و هدفمند، به مطالعه و پژوهش خویش ادامه نمیدهد. گاه مشاهده میشود که برخی از دانشجویان به تحقیق و بررسی یک مسألهی جزئی در کتابی میپردازند و آن کتاب را در جستجوی مسألهی مورد نظر خویش ورق میزنند؛ در این میان، مسألهی دیگری میبینند و بدان مشغول میشوند؛ باز کتاب را ورق میزنند و مسألهی دیگری میبینند و همینطور با مسایل گوناگون روبهرو میشوند و مسألهی اصلی را فراموش میکنند و با این تحقیق جسته و گریخته و بیثمر، وقتشان را بیهوده ضایع میکنند. مثلاً میخواهند مسألهای را در «فتاوای» علامه ابوالعباس حرانی/ پیدا کنند، اما به مسایل و موضوعهای دیگری مشغول میشوند و موضوع اصلی را از یاد میبرند! این، درست نیست؛ بلکه باید همان موضوعی را دنبال کنند که کتاب را بهخاطر آن، باز کردهاند.
یا بهطور مثال دانشجویی، کتاب «الإصابة» از ابنحجر/ را که در شرح حال اصحابy میباشد، برمیدارد تا شرح حالِ فلانصحابی را مطالعه کند؛ اما وقتی کتاب را باز میکند، شرح حالِ صحابی دیگری را میبیند و به مطالعهی آن مشغول میشود و فراموش میکند که کتاب را برای مطالعهی چه موضوعی یا مطالعهی شرح حال کدامیک از صحابهy باز کرده است! و این رویه را ادامه میدهد و بدون اینکه شرح حال صحابی مورد نظرش را مطالعه نماید، وقت زیادی از خود ضایع میکند و سرانجام، کتاب را میبندد! این، یعنی ضایع کردن وقت.
یکی از رهنمودهای رسولاللهr این است که انسان ابتدا به کارهای مهمتر یا کارهایی بپردازد که تصمیمِ اجرای آن را گرفته یا برایش برنامهریزی کرده است. باری عتبان بن مالکt رسولاللهr را به خانهاش دعوت کرد و به ایشان عرض نمود: دوست دارم به خانهام بیایید و در خانهام نماز بخوانید تا محل نماز شما را برای خود، نمازخانه قرار دهم. رسولاللهr با تعدادی از یارانش به خانهی عتبانt رفت. وقتی به خانهاش رسیدند، اجازهی ورود خواستند و چون وارد خانه شدند، دیدند که عتبانt غذایی تدارک دیده است؛ اما پیامبرr با غذا شروع نکرد؛ بلکه مطابق برنامهریزی قبلی، از عتبان پرسید: مکانی که دوست داری در آن نماز بخوانیم، کجاست؟ عتبانt محل نماز را نشان داد؛ رسولاللهr ابتدا آنجا نماز خواند و سپس برای صرف غدا نشست.([18])
لذا این، رهنمود پیامبرr است که ابتدا به کارهای مهمتر یا کارهایی بپردازید که شروع کردهاید تا وقتتان بیهوده از دست نرود.
پیامبرr فرمود: «و عاجز و درمانده نشو»؛ یعنی تنبلی و سستی به خود راه نده و وقتی کاری را شروع کردی، در انجام آن، درنگ نکن؛ بلکه آن را تا پایانش ادامه بده؛ زیرا اگر آن کار را ترک کنی و به کار دیگری بپردازی، و این رویه را ادامه دهی و هر از چند گاهی کاری را که شروع کردهای، ترک نمایی و مشغول کار دیگری شوی، هیچ کاری را به سرانجام نمیرسانی.
رسولاللهr در ادامه فرمود: «و اگر اتفاقی برای تو پیش آمد، نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد»؛ پس اگر به کار سودمندی پرداختی و از الله کمک خواستی و به آن کار ادامه دادی، اما نتیجهاش چیزی نشد که تو میخواستی، نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد؛ زیرا این امر، فراتر از خواسته و ارادهی توست. تو کاری را که باید انجام میدادی، انجام دادی؛ اما خواستِ اللهU چیز دیگری بوده است و او بر کار خویش، چیره و تواناست:
﴿وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٢١ ﴾ [یوسف: ٢١]
و الله بر کارش چیره و تواناست؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند.
مثالی میزنم: شخصی بهقصد عمره، سوار ماشینش میشود و به سوی مکه حرکت میکند؛ اما در بین راه ماشینش خراب میشود و ناگزیر برمیگردد و میگوید: اگر ماشین دیگری میگرفتم، بهتر بود؛ ای کاش ماشین دیگری میگرفتم تا خراب نمیشد. میگوییم: چنین سخنی نگو؛ چون تو تلاش خود را کردهای و اگر خواستِ اللهU بود، به تو توفیق عمره میداد؛ اما خواستِ الله نبوده است.
وقتی انسان همهی تلاش خود را بهکار گیرد و نتیجه، بر خلاف توقع یا انتظار او باشد، باید کارش را به الله متعال واگذار کند؛ زیرا بنده همان کاری را میکند که الله، برایش مقدّر ساخته است؛ از اینرو رسولاللهr فرمود: «اگر اتفاقی برای تو پیش آمد»، یعنی اگر بعد از اینکه تلاش خود را کردی و از الله کمک خواستی و به نتیجهی دلخواهت نرسیدی، «نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد». اللهU از طرف ما بهترین پاداش را به پیامبرمان عطا کند که حکمت این امر را بیان نموده و فرموده است: «زیرا گفتنِ "اگر" دروازهی وسوسهی شیطان را باز میکند». آری؛ گفتن «اگر» دروازهی وسوسهی شیطان و غم و افسوس را به روی انسان، میگشاید. اتفاقی که افتاده، پایان یافته و گفتن «اگر» وضعیت را تغییر نمیدهد. هر پیشآمدی، پنجاه هزار سال قبل از آفرینش آسمانها و زمین در «لوح محفوظ» ثبت شده است و هر کار بکنی، وضعیت به همان شکلی خواهد بود که مقدّر و ثبت گردیده است. بنابراین، رسولاللهr فرمود: «بلکه بگو: الله، این را مقدَّر کرده و هرچه بخواهد، انجام میدهد». اللهU میفرماید:
﴿إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٞ لِّمَا یُرِیدُ ١٠٧﴾ [هود: ١٠٧]
همانا پروردگارت هر چه بخواهد، انجام میدهد.
هیچکس نمیتواند مانع چیزی شود که الله متعال اراده کرده است و الله هرچه بخواهد، انجام میدهد؛ البته باید بدین نکته توجه داشته باشیم که هر کاری که الله متعال انجام میدهد، حکمتی دارد که گاه برای ما نمایان میشود و گاه بر ما پنهان میماند. دلیلش این است که اللهU میفرماید:
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا ٣٠﴾ [الانسان: ٣٠]
و شما (راهی به سوی او) نمیخواهید مگر آنکه الله بخواهد. بهیقین الله دانای حکیم است.
میبینیم که در این آیه پس از ذکر اراده و مشیت خویش، بیان فرمود که الله، دانا و حکیم است؛ یعنی ارادهاش را با علم و حکمت خویش، ذکر نمود. چه بسیار پیشآمدهایی که انسان آن را ناگوار میداند، اما نتیجهاش به نفع اوست. همانگونه که اللهY میفرماید:
﴿وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ﴾ [البقرة: ٢١٦]
چه بسا چیزی را ناگوار بدانید، ولی برایتان خوب باشد.
بسیاری از رویدادها، بیانگر همان نکتهایست که در این آیه آمده است؛ سالها قبل، هواپیمایی با بیش از سیصد سرنشین، فرودگاه «ریاض» را به مقصد «جده» ترک کرد؛ یکی از مسافران این هواپیما، کارت پرواز گرفته و در سالن انتظار، منتظر بود؛ اما خوابش گرفت و متوجه اعلان پرواز هواپیما نشد؛ وقتی از خواب برخاست که هواپیما پرواز کرده بود. لذا بهشدت ناراحت شد؛ اما هواپیما با همهی سرنشینانش در آتش سوخت و این مرد، نجات یافت! سبحانالله! او، ابتدا ناراحت بود که نتوانست با پرواز مورد نظرش به «جده» برود؛ اما نمیدانست که این اتفاق، به نفع اوست.
لذا وقتی تلاش خود را بهکار بستی و از الله کمک خواستی و نتیجه چیزی شد که بر خلاف انتظار تو بود، ناراحت نشو و نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد؛ زیرا گفتن «اگر» یا بر زبان آوردن چنین عبارتهایی، دروازهی وسوسه و غم و افسوس را به روی تو میگشاید و تو را ناراحت و بیقرار میگرداند؛ حال آنکه کار از کار گذشته و چارهای جز این نداری که کار خویش را به الله جبرانکننده واگذار کنی و بگویی: تقدیر الله بوده و او هرچه بخواهد، انجام میدهد. به الله سوگند که اگر ما به رهنمودی که در این حدیث آمده است، عمل کنیم، بهطور قطع راحت میشویم و خیلی از غصههایی که داریم، برطرف میگردد؛ اما متأسفانه انسانها از یکسو به کارهایی نمیپردازند که به نفع آنهاست و از اینرو اوقات شب و روز خویش را بیفایده و بیهوده سپری میکنند. و از سوی دیگر اگر توفیق مییابند که کار سودمندی انجام دهند و نتیجهاش بهگونهای نمیشود که دلخواه آنها بوده است، ناراحت میشوند و افسوس میخورند که چرا چنین شد؟! و میگویند: اگر این کار را میکردیم، چنین و چنان میشد! این، درست نیست؛ تو وظیفهات را انجام بده و همهی امور را به اللهU بسپار. حال ممکن است این پرسش مطرح شود که چگونه هر چیزی را قسمت یا تقدیر الهی بدانیم و بگوییم: خواست الله بوده و او هرچه بخواهد، انجام میدهد؟
پاسخ: آری؛ این، نسبت دادن امور به تقدیر و سرنوشتیست که اللهU رقم زده است و اگر درست و بهجا باشد، اشکالی ندارد؛ چنانکه اللهU به پیامبرشr فرموده است:
﴿ٱتَّبِعۡ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ١٠٦ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکُواْۗ﴾ [الأنعام: ١٠٦، ١٠٧]
از آیاتی که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده است، پیروی کن؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد و از مشرکان روی بگردان. و اگر الله میخواست، شرک نمیورزیدند.
بدین سان بیان نمود که شرکِ مشرکان، به اراده و مشیت الهیست؛ اما ادامه دادن به شرک و معصیت، بدین بهانه یا با این استدلال که خواستِ الله متعال میباشد، حرام و ناجایز است. زیرا اللهY میفرماید:
﴿سَیَقُولُ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَیۡءٖۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ﴾ [الأنعام: ١٤٨]
مشرکان میگویند: اگر خدا میخواست، ما و نیاکانمان مشرک نمیشدیم و چیزی را حرام نمیکردیم. گذشتگانشان نیز همین دروغها را میگفتند تا اینکه عذابمان را چشیدند.
البته اشکالی ندارد که اتفاقها و رویدادها، به صورتی درست و بهجا به تقدیر الهی نسبت داده شوند؛ چنانکه پیامبرr شبی به خانهی علی بن ابیطالب و فاطمه$ رفت و دید که برای نماز شب برنمیخیزند؟ از آنها پرسید: «چرا برای نماز شب، بلند نمیشوید؟» علیt پاسخ داد: ای رسولخدا! جانهای ما به دست خداست و اگر خواستِ او باشد ما را بیدار میکند. پیامبرr در حالی خانهی آنها را ترک کرد که بر روی پای خود میزد و این آیه را میخواند که:
﴿وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا ٥٤ ﴾ [الکهف: ٥٤]
انسان بیش از همه چیز به مجادله و چون و چرا میپردازد.
این پاسخ، گرچه نوعی بحث و مجادله است، اما استدلال درست و بهجایی بود که علی بن ابیطالبt مطرح کرد؛ زیرا کسی که خوابیده، سزاوار نکوهش نیست و علیt بهعمد و در حالت بیداری، نماز شب را ترک نمیکرد. رسولاللهr فرموده است: «رُفِعَ القَلَمُ عَن ثَلاثَةٍ».([19]) یعنی: «تکلیف، از سه نفر (از جمله کسی که خوابیده) برداشته شده است». بعید نیست که رسولاللهr قصد آزمون علیt را داشته است تا ببیند که علیt چه پاسخی میدهد؟ البته فرقی نمیکند که آیا پرسش رسولاللهr برای آزمودن علیt بوده یا نه، درمییابیم که استدلال علیt، استدلال درستیست؛ زیرا هنگامی که برخاستن از خواب، بهاختیار شخصِ خفته نیست؛ مگر آنکه الله متعال، بیدارش کند. لذا استدلال علیt درست و بهجا بود.
بدین ترتیب درمییابیم که استدلال به تقدیر الهی به منظور ادامه دادن به گناه و معصیت و رفع سرزنش از خود، ممنوع است. گاه به شخصی میگوییم: فلانی! نمازت را با جماعت بخوان؛ میگوید: اگر الله هدایتم کند، این کار را میکنم!
این، درست نیست؛ یا به دیگری میگوییم: ریش خود را نتراش؛ بهانه میآورد و همین سخن را میگوید! یا به شخصی میگویی: سیگار را ترک کن؛ او نیز همین پاسخ را میدهد که اگر خدا هدایتم فرماید، سیگار را ترک میکنم. چنین افرادی، تقدیر الهی را دستآویزی برای ادامه دادن به گناه و معصیت خویش قرار میدهند.
اما اگر انسان، از روی اشتباه و بهاقتضای بشر بودن خود مرتکب گناهی شود و توبه کند و پشیمان شود، اشکالی ندارد که بگوید: این اتفاق یا این گناه، برای من مقدّر شده بود؛ اما من، توبه و استغفار میکنم.
***
103- السابع: عنه أَنَّ رسول اللهr قال: «حُجِبتِ النَّارُ بِالشَّهَواتِ، وحُجِبتْ الْجَنَّةُ بَالمکَارِهِ». [متفق علیه؛ در روایتی از مسلم، به جای واژهی «حُفَّت»، «حُجِبتْ» آمده که در معنا، یکیست.]([20])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «دوزخ، در پسِ پردهی شهوتها و خواستههای نفسانیست و بهشت، در حجابِ سختیها و کارهای دشوار».
[نووی/ میگوید: یعنی میان او و دوزخ یا بهشت، این حجابها وجود دارد و اگر از حجاب شهوت بگذرد، وارد دوزخ میشود و چنانکه از حجاب سختیها عبور کند، وارد بهشت میگردد.]
شرح
مؤلف/، حدیثی از ابوهریرهt نقل کرده که رسولاللهr فرمود: «آتش دوزخ، در حجاب شهوتهاست و بهشت، در حجاب دشواریها»؛ یعنی پیرامون دوزخ را شهوتها و امیال نفسانی گرفته و بهشت نیز با دشواریها، احاطه شده است. شهوت، به هر میل درونی یا نفسانی گفته میشود که عقل و هوش را از سرِ انسان میبرد و او را چنان از خود بیخود میکند که دین و مردانگی را رعایت نمینماید. زنا، شهوت و میل شرمگاه انسان است که نفس انسان، رغبت زیادی به آن دارد و وقتی انسان، این پرده یا مانع را پاره کند، خود، زمینهی ورود به دوزخ است. همچنین نوشیدن شراب که نفس انسان، به آن میل و رغبت دارد؛ از اینرو شارع، تازیانه ر ا بهعنوان مجازاتی بازدارندهی برای شرابخواری، صادر فرموده است؛ اما اگر انسان، این پرده را بِدَرَد و مشروب بنوشد، زمینهی ورودش به دوزخ را فراهم کرده است. پناه بر الله!
محبت مال و ثروت نیز جزو امیال و خواسته های نفسانیست؛ لذا انسانی که بر پایهی چنین میل و رغبتی، دست به دزدی میزند یا مال دیگران را تصاحب میکند، در حقیقت، این پرده را میدَرَد و خود را سزاوار دوزخ میگرداند. تقلب و خیانت در معامله نیز برخاسته از میل درونی انسان به مال و ثروت میباشد و انسان، بهخاطر شهوت مال یا علاقهی نفسانی خود به ثروت، پردهای را که میان او و دوزخ قرار دارد، پاره میکند و وارد دوزخ میشود.
فخرفروشی و برتریجویی بر مردم نیز یکی از حجابهای دوزخ است؛ هر انسانی، دوست دارد برتر و بهتر از دیگران باشد و اگر مطابق میل و خواستهی نفسانی خود، فخرفروشی یا سلطهجویی نماید، در حقیقت پردهای را که میان او و دوزخ قرار دارد، دریده است و وارد دوزخ خواهد شد. پناه بر الله.
اما درمان این بیماری یا میل نفسانی چیست؟ درمانش در همین حدیث، ذکر شده است؛ رسولاللهr فرمود: «و بهشت، در حجاب دشواریهاست»؛ یعنی بهشت، با اعمال یا کارهایی احاطه شده که برای نفس، سخت و ناگوار میباشد. نفس اماره، باطل را دوست دارد و حق، برایش ناگوار است. اگر انسان حق را رعایت کند، یعنی به انجام وظایف شرعی خود بپردازد و از کارهای حرام بپرهیزد، در حقیقت، از حجاب بهشت گذشته و خود را به بهشت رسانده است.
از اینرو میبینیم که نفس انسان، نماز را سخت و دشوار میداند؛ به ویژه در سرمای زمستان یا هنگامی که انسان، در اثرِ خستگی ناشی از کار روزانه، بهشدت خسته و خوابآلود است و نماز خواندن، برایش دشوار میباشد و بهسادگی نمیتواند رختخواب نرم و گرم را رها کند و به نماز بایستد؛ اما اگر این مانع را بشکند و این کار دشوار را انجام دهد، به بهشت میرسد.
نفس اماره، انسان را به سوی زنا فرا میخواند. زنا، شهوت یا میلی نفسانیست که برای نفس، خوشایند میباشد؛ ولی برای نفس، ناگوار است که صاحبش، عقل و خرد خویش را بهکار گیرد و از این میل زشت و ناپسند بپرهیزد. روشن است که خودداری از چنین کار ناپسندی، انسان را به بهشت میرساند؛ زیرا بهشت، در حجاب دشواریهاست.
جهاد در راه الله نیز بر نفس، دشوار است. اللهY میفرماید:
﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢١٦﴾
[البقرة: ٢١٦]
جنگ و جهاد در راه الله بر شما فرض شده؛ هرچند برایتان ناگوار است. چه بسا چیزی را ناگوار بدانید، ولی برایتان خوب باشد. و چه بسا چیزی را دوست بدارید، ولی برایتان بد باشد. الله میداند و شما نمیدانید.
جهاد برای نفس، سخت و ناگوار است؛ اما اگر انسان این پرده را کنار بزند، خود، زمینهای برای ورودش به بهشت میباشد. اللهU میفرماید:
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ ١٦٩ فَرِحِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَیَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِینَ لَمۡ یَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ١٧٠ ۞یَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٧١﴾ [ال عمران: ١٦٩، ١٧١]
هرگز کسانی را که در راه الله کشته شدند، مرده مپندار؛ بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی مییابند. به آنچه الله از فضل خویش به آنان داده است، شادمانند و در حق کسانی که هنوز به آنان نپیوستهاند و به دنبال ایشان (شهید مىشوند) شادی میکنند؛ چراکه نه ترس و هراسی بر آنهاست و نه اندوهگین مىشوند. آنان، به نعمت و فضل الله و از اینکه الله، پاداش مؤمنان را از میان نمیبرد، شادمانند.
وقتی انسان، این مانع سخت را بشکند و در راه الله جهاد کند، زمینهی ورودش به بهشت را فراهم میسازد.
امر به معروف و نهی از منکر نیز برای نفس، ناگوار است و انسانها دربارهاش سهلانگاری میکنند و چون کارِ دشواریست، هر کسی میگوید: به من چه؟ چرا خودم را برای مردم به زحمت بیندازم یا آنها را از خود برنجانم؟ اما اگر این مانع سخت را بشکند و امر به معروف و نهی از منکر کند، این، خود زمینهی ورودش به بهشت خواهد بود. به همین شکل همهی دستورهای الهی برای نفس انسان، ناگوار است؛ لذا نفس خویش را به انجام دستورهای پروردگار متعال، وادار کن تا وارد بهشت شوی.
پرهیز از کارهای حرام برای نفس، سخت و دشوار است؛ بهویژه در شرایطی که انگیزهای قوی برای گناه کردن وجود دارد. لذا وادار کردن نفس به کنار گذاشتن کارهای حرام، یکی از اسباب ورود به بهشت است. به عنوان مثال: برای جوانِ مجردی که در یک کشور غیراسلامی و آزاد زندگی میکند، خیلی مشکل است که از عمل زشت زنا، پرهیز نماید؛ چون انجام چنین کارهایی در این کشورها، آزاد است و زنان جوان و دختران زیبا به این جوان مجرد، عرض اندام میکنند؛ لذا زمینهی زنا برایش فراهم است؛ اما اگر بر خلاف میل نفسانی خویش، از زنا دوری کند، سزاوار ورود به بهشت میباشد. رسولاللهr فرموده است:
«سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ»؛([21]) یعنی: «الله در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایهی خود، جای میدهد». روز قیامت، خورشید داغ و سوزان که هزاران سال نوری از ما فاصله دارد، بهاندازهای نزدیک میشود که بالای سرِ مردم قرار میگیرد و فقط یک «میل» از آنان فاصله دارد؛ یک میل میتواند بهاندازهی «چوب سرمهکش» باشد یا بهاندازهی یکسوم فرسنگ. در هر حال، به مردم خیلی نزدیک میگردد؛ اما الله متعال در آن روز که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایهاش جای میدهد؛ یعنی الله متعال، در آن روز سایهای میآفریند تا کسانی که سزاوارند، زیرِ این سایه جای گیرند؛ زیرا در آن روز، هیچ کوه و درخت یا دره و ساختمانی وجود ندارد که سایه داشته باشد و مردم به سایهاش پناه ببرند و تنها همین سایهای که الله میآفریند، وجود خواهد داشت تا آن دسته از بندگانش را که بخواهد، در زیر آن جای دهد. آنگاه رسولاللهr این هفت گروه را برشمرد و فرمود: «الإِمَامُ الْعَادِلُ»؛ یعنی: «فرمانروای عادل». منظور از فرمانروای عادل، تنها حاکم یا فرمانروایی نیست که در میان نزدیکان خود و دیگران، یکسان رفتار میکند؛ این، یکی از مفاهیم یا شاخصهای عدالت است؛ اما فرمانروای عادل، کسیست که هم در رابطه با مردم و هم در میان مردم، مطابق شریعت الله حکم میراندو حکمرانی و قضاوتش، بر طبق شریعت الهیست. لذا اگر کسی در میان مردم بهعدالت داوری نماید، اما شریعت الهی را در میان آنها اجرا نکند، فرمانروای عادلی نیست. فرمانروای عادل، کسیست که هم قوانین شرعی را اجرا میکند و هم در میان مردم، بهعدالت حکم مینماید.
رسولاللهr در ادامه فرمود: «وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ بِالْمَسَاجِدِ، وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ، وَرَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ، فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ»؛ یعنی: «جوانی که در اطاعت و بندگیِ الله، رشد یافته است. کسی که همواره به مسجد دلبسته باشد. دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی الله با یکدیگردوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند. کسی که زنی زیبا و صاحب مقام، او را به سوی خود بخواند؛ ولی او نپذیرد و بگوید: من از الله میترسم». همین مورد، موضوع مورد بحث ماست که زنی زیبا و صاحب مقام، شخصی را به سوی خود بخواند و او بهرغم میل و رغبت نفسانی خود، از این عمل زشت دوری میکند و میگوید: من، از الله میترسم؛ مردی جوان که قدرت جسمی و جنسی دارد و همهی زمینهها برای زنا فراهم است و هیچ مانعی وجود ندارد! البته یک مانع وجود دارد؛ یعنی ترس از اللهU. این شخص که از ترس الله، از چنین گناهی دوری میکند، روز قیامت جزو کسانی خواهد بود که در زیر سایهی الهی جای میگیرند.
و اما ششم: «رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاها حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ»؛ یعنی: «کسی که با دست راستش، بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند که دست راستش چه صدقه میدهد». و این از اخلاص اوست.
و هفتم: «رَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا، فَفَاضَتْ عَیْنَاه»؛ یعنی: کسی که در تنهایی و دور از چشم دیگران، یا در حالی که قلبش از دنیا و وسوسه های دنیوی خالیست، الله را یاد کند و از شوق و ترس پروردگارش، اشک از چشمانش سرازیر شود. لذا چیزی که در قلبش وجود دارد، ذکر الله متعال است و الله را در این خلوت قلبی یا خلوت مکانی یاد میکند و اشک، از چشمانش سرازیر میشود و جزو کسانی قرار میگیرد که الله متعال در روزی که سایهای جز سایهی او وجود ندارد، آنها را در زیر سایهی خود، جای میدهد.
خلاصه اینکه آتش دوزخ، با شهوتها و امیال نفسانی احاطه شده و بهشت، در حجاب دشواریهاست؛ پس با نفس خود برای انجام کارهایی که الله دوست دارد، جهاد کن؛ گرچه برایش ناگوار باشد و بدان که این تجربهی انسان باتجربه و کارآزمودهایست که اگر نفس خود را به اطاعت و بندگی اللهU وادار سازی، نفس تو با عبادت الله، اُنس میگیرد و به انجام کارهای نیک عادت میکند؛ بهگونهای که رها کردن کارهای نیک برایش دشوار میگردد.
گاه، دیده میشود که نماز جماعت برای برخی از مردم، دشوار است؛ اما پس از مدتی که نمازشان را با جماعت میخوانند، بهاندازهای به نماز جماعت اُنس میگیرند که هیچکس نمیتواند آنها را از نماز جماعت باز دارد. لذا بیایید تا خود را به انجام کارهای نیک عادت دهیم و خواهیم دید که پس از مدتی، نفس ما رام میشود و خود، مشتاق کارهای نیک میگردد. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را به ذکر و شکر و عبادتش، توفیق دهد.
***
104- الثامن: عن أبی عبد الله حُذَیْفةَ بن الیمانِ$ قالَ: صَلَّیْتُ مع النَّبِیِّr ذَاتَ لیَْلَةٍ، فَافَتَتَحَ الْبقرة، فقُلْتُ یرْکَعُ عِندَ المائة، ثُمَّ مضى، فَقُلْت یُصلِّی بِهَا فی رَکْعةٍ، فَمَضَى. فَقُلْت یَرْکَع بهَا، ثمَّ افْتتَح النِّسَاءَ، فَقَرأَهَا، ثمَّ افْتتح آلَ عِمْرانَ فَقَرَأَهَا، یَقْرُأُ مُتَرَسِّلاً إذَا مرَّ بِآیَةٍ فِیها تَسْبِیحٌ سَبَّحَ، وإِذَا مَرَّ بِسْؤالٍ سَأل، وإذَا مَرَّ بِتَعَوذٍ تَعَوَّذَ، ثم رکع فَجعل یقُول: «سُبحانَ رَبِّیَ الْعظِیمِ» فَکَانَ رکُوعُه نحْوًا مِنْ قِیامِهِ ثُمَّ قَالَ: «سمِع اللَّهُ لِمن حمِدَه، ربَّنا لک الْحمدُ» ثُم قَام قِیاماً طوِیلاً قَریباً مِمَّا رکَع، ثُمَّ سَجَدَ فَقالَ: «سبحان رَبِّیَ الأعلَى» فَکَانَ سُجُوده قَرِیباً مِنْ قِیامِهِ. [روایت مسلم]([22])
ترجمه: ابوعبدالله، حذیفه بن یمان$ میگوید: یکی از شبها با پیامبرr نماز خواندم؛ ایشان سورهی «بقره» را شروع کرد. با خود گفتم: در آیهی صدم، رکوع خواهد کرد؛ اما رسولاللهr از این آیه گذشت؛ گفتم: همهی «بقره» را در یک رکعت خواهد خواند (و آنگاه رکوع خواهد کرد)؛ ولی همهی این سوره را خواند و در این اندیشه بودم که رکوع خواهد نمود؛ اما رکوع نکرد و سورهی «نساء» را شروع کرد و آن را تا پایان، خواند. سپس «آلعمران» را آغاز نمود و آرام و بهترتیل میخواند و هرگاه به آیهای میرسید که در آن تسبیح و ستایش الله بود، تسبیح میگفت و چون به آیهی دعا میرسید، دعا میکرد و هنگامی که به آیهای با موضوع پناه جستن به الله میرسید، پناه میخواست تا اینکه رکوع نمود و شروع کرد به گفتن: «سُبحانَ رَبِّیَ الْعظِیمِ» و رکوعش، بهاندازهی قیامش طول کشید؛ آنگاه برخاست و گفت: «سَمِعَ اللَّهُ لِمن حَمِدَه، ربَّنا لک الْحمدُ» و این قیامش نیز تقریباً بهاندازهی رکوعش طولانی بود و سپس به سجده رفت و همواره «سبحان رَبِّیَ الأعلَى» میگفت تا آنکه سجدهاش نیز بهاندازهی قیامش طول کشید.
شرح
مؤلف/ روایتی از حذیفه بن یمان$ نقل کرده است که شبی با پیامبرr نماز خواند. پیامبرr گاه، با یارانش نماز شب میخواند. یک بار نیز حذیفهt با ایشان نماز خواند؛ چنانکه ابنمسعودt و ابن عباسt نیز با او نماز خواندهاند؛ البته عادت رسولاللهr این بود که شبها بهتنهایی نماز میخواند؛ زیرا خواندن نماز شب به جماعت، جز در رمضان، مشروع نیست. البته همانگونه که در این حدیث آمده، اشکالی ندارد که گاه، نماز شب را با جماعت بخوانند. حذیفهt میگوید: پیامبرr سورهی «بقره» را آغاز کرد؛ با خود گفتم: در آیهی صدم، رکوع خواهد نمود؛ اما همهی سوره را خواند. حذیفهt گمان میکرد که پیامبرr پس از قرائت سورهی «بقره» به رکوع خواهد رفت؛ اما سورهی «نساء» را شروع کرد. حذیفهt با خود میگفت: در پایان این سوره، به رکوع خواهد رفت؛ ولی رسولخداr سورهی «آلعمران» را آغاز نمود و این سه سوره را بهطور کامل، آرام و بهدور از عجله و شتاب خواند؛ بهگونهای که هرگاه به آیهی دعا میرسید، دعا میکرد و چون به آیهی تسبیح میرسید، تسبیح میگفت و هنگامی که به آیهی وعید میرسید، پناه میجست. لذا قرائت رسولاللهr با تدبر و تفکر و ذکر و دعا، همراه بود؛ زیرا بدون شک، درخواست رحمت در آیههای رحمت، و پناه جستن در آیههای وعید و تسبیح گفتن در آیههای تسبیح، نتیجهی تدبر و تفکر میباشد و چنین قیامی، گلشنی از گلشنهای بهشت است: قرائت قرآن، تسبیح، دعا و تفکر. پیامبرr سورهی بقره، نساء و آلعمران را که بیش از پنج جزء میشود، در یک رکعت خواند. حذیفهt میگوید: هرگاه به آیهی رحمت میرسید، درخواست رحمت میکرد و هنگامی که به آیهای با موضوع تسبیح و ستایش الله میرسید، الله را ستایش مینمود و چون به آیهی وعید میرسید، به الله پناه میبرد. فکرش را بکنید که خواندن بیش از پنج جزء قرآن، بدین شکل، چه همه طول میکشد! از اینرو وقتی پیامبرr به نماز شب میایستاد، پاهایش وَرَم میکرد. حتی ابنمسعودt که جوان بود، یکی از شبها با پیامبرr به نماز ایستاد. رسولاللهr بهقدری قیام را طولانی کرد که ابنمسعودt میگوید: «تصمیم بدی گرفتم». از او پرسیدند: چه تصمیمی گرفتی؟ پاسخ داد: «تصمیم گرفتم بنشینم و پیامبرr را تنها بگذارم»؛ یعنی ابنمسعودt توان ایستادن نداشت و نمیتوانست با رسولاللهr همچنان به نماز ادامه دهد.
به روایت حذیفهt، رسولاللهr پس از اینکه این سوره را خواند، به رکوع رفت و شروع کرد به گفتن: «سُبحانَ رَبِّیَ الْعظِیمِ» و رکوعش بهاندازهی قیامش طول کشید؛ آنگاه از رکوع برخاست و قیام پس از رکوع را نیز طولانی کرد و گفت: «سَمِعَ اللَّهُ لِمن حَمِدَه، ربَّنا لک الْحمدُ»؛ و این قیامش نیز تقریباً بهاندازهی رکوعش طولانی بود و سپس به سجده رفت و همواره «سبحان رَبِّیَ الأعلَى» میگفت تا آنکه سجدهاش نیز بهاندازهی قیامش طول کشید. پیامبرr همواره نمازش را متناسب میخواند؛ یعنی اگر قیام را طولانی میکرد، رکوع و سجده، و قیام پس از رکوع و نشستن در میان دو سجده را نیز به همین اندازه طولانی مینمود و اگر قرائت یا قیامش کوتاه بود، سایر ارکان نماز را هم کوتاه میکرد تا نمازش متناسب باشد و در نمازهای فرض و نفل به همین شکل عمل مینمود.
اینک به پارهای از نکاتی میپردازیم که از این حدیث برداشت میشود:
نکتهی اول، همان انگیزهایست که مؤلف/ را به ذکر این حدیث در این باب واداشته است؛ و آن، اینکه رویکرد پیامبرr مانند مجاهدی بود که با نفس خویش برای اطاعت و بندگی اللهU جهاد میکرد؛ زیرا او، این عملِ سخت و دشوار را برای کسب رضایت و خشنودی الله متعال انجام میداد. همانگونه که الله متعال در وصف پیامبرr و یارانش فرموده است:
﴿تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا﴾ [الفتح: ٢٩]
آنان را در حال رکوع و سجده میبینی؛ در حالی که فضل و خشنودی الله را میجویند.
همچنین به جواز اقامهی نماز شب به صورت جماعت پی میبریم؛ البته نه اینکه به صورت دایمی یا همیشگی درآید؛ بلکه اشکالی ندارد که نماز شب، هر از چند گاهی در غیر رمضان به جماعت ادا شود؛ ولی در رمضان، سنت است که نماز شب (تراویح) را به جماعت بخوانند.
و نیز درمییابیم که خوبست هنگامی که نمازگزار، در نماز شب به آیهی رحمت میرسد، درنگ کند و درخواست رحمت نماید؛ مثلاً وقتی به آیهای در وصف بهشت میرسد، بگوید: «اللَّهمَّ اجعَلنِی مَن أهلِها»؛ یعنی: «یا الله! مرا جزو بهشتیان بگردان». یا بگوید: «اللَّهمَّ إنِّی أسألُکَ الجَنَّةَ»؛ یعنی: «پروردگارا! من، از تو بهشت را درخواست میکنم». و هرگاه به آیهی وعید میرسد، به الله پناه ببرد و بگوید: «اللّهمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنَ النَّارِ»؛ یعنی: «یا الله! من، از آتش دوزخ به تو پناه میبرم». و چون به آیهی تسبیح میرسد، الله را بهبزرگی و بهپاکی یاد کند؛ یعنی «الله اکبر» و «سبحانالله» بگوید. این، در نماز شب میباشد؛ البته در نماز فرض نیز اشکالی ندارد؛ اما سنت نیست. اگر انجامش دهد، از آن منع نشده است؛ همانطور که دستوری دربارهی ترک آن، وجود ندارد. بر خلاف نماز شب که بهتر است به شکلی که گفتیم، عمل کند؛ یعنی هنگام قرائت آیهی وعید، به الله پناه ببرد و چون به آیهی رحمت میرسد، درخواست رحمت کند و آنگاه که آیهی تسبیح را میخواند، تسبیح بگوید.
از این حدیث، چنین برداشت میشود که تقدیم برخی از سورهها بر برخی دیگر، جایز است؛ چنانکه رسولاللهr بر خلاف ترتیب سورهها، ابتدا سورهی «نساء» را قرائت کرد و سپس سورهی «آلعمران» را؛ البته سنت اخیر پیامبرr، این است که ترتیب سورهها رعایت شود. والله اعلم. رسولاللهr در نهایت، سورهی «آلعمران» را بر سورهی «نساء» مقدّم نمود و صحابهy نیز همین ترتیب را رعایت کردند. رسولاللهr خود، سورهی «بقره» و «آلعمران» را به ترتیب و در کنار هم ذکر کرده و فرموده است: «اقْرَءُوا الزَّهْرَاوَیْنِ الْبَقَرَةَ وَآلَ عِمْرَانَ فَإِنَّهُمَا تَأْتِیَانِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَأَنَّهُمَا غَمَامَتَانِ أَوْ کَأَنَّهُمَا غَیَایَتَانِ أَوْ کَأَنَّهُمَا فِرْقَانِ مِنْ طَیْرٍ صَوَافَّ تحَاجَّانِ عَنْ أَصْحَابِهِمَا یَومَ القِیَامة»؛([23]) یعنی: «دو سورهی نورانی و هدایتبخش بقره و آلعمران را بخوانید؛ زیرا روز قیامت مانند دو ابر یا دو سایه یا دو دسته از پرندگان بالگشوده، بالای سر خوانندگان خود قرار میگیرند و از آنها دفاع میکنند». به هر حال، ترتیب سورهها، بدین صورت است که ابتدا سورهی آلعمران و سپس سورهی نساء قرار دارد.
این حدیث، نشان میدهد که رسولاللهr تسبیح را بارها تکرار میکرد؛ زیرا حذیفهt میگوید: «سُبحانَ رَبِّیَ الْعظِیمِ» و «سبحان رَبِّیَ الأعلَى» میگفت و رکوع و سجدهاش را طولانی مینمود. حذیفهt تسبیح دیگری را ذکر نکرده است و این، بدین معناست که تکرار تسبیح رکوع و سجده، سنت میباشد؛ البته باید دانست که رسولاللهr در رکوع و سجدهاش عبارتهای دیگری را نیز بارها تکرار میکرد؛ مانند: «سُبحَانَکَ اللَّهمَّ ربَّنا وبِحَمدِکَ اللَّهمَّ اغفِر لِی» یا «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الملائکَةِ والرُّوح». لذا در نماز، خواندن هر ذکر یا دعایی که از پیامبرr ثابت شده، سنت است.
از الله متعال درخواست میکنم که به همهی ما در ظاهر و باطن، توفیق پیروی از پیامبرشr را عنایت بفرماید و خود، کارساز و یاریگر ما در دنیا و آخرت باشد؛ بهیقین او، بخشنده و بزرگوار است.
***
105- التاسع: عن ابن مسعودٍt قال: صلَّیْت مَعَ النَّبِیِّr لَیلَةً، فَأَطَالَ الْقِیامَ حتَّى هممْتُ بِأمرِ سُوءٍ! قِیلَ: وَمَا هممْتَ بِهِ؟ قَالَ: هممْتُ أَنْ أجْلِسَ وَأدعَهُ. [متفق علیه]([24])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: یکی از شبها با پیامبرr به نماز ایستادم. رسولاللهr بهقدری قیام را طولانی کرد که تصمیم بدی گرفتم. از او پرسیدند: چه تصمیمی گرفتی؟ پاسخ داد: تصمیم گرفتم بنشینم و پیامبرr را تنها بگذارم.
106- العاشر: عن أنسt عَن رسولِ اللهr قال: «یتْبعُ المیْتَ ثلاثَةٌ: أهلُهُ ومالُه وعمَلُه، فیرْجِع اثنانِ ویبْقَى واحِدٌ: یرجعُ أهلُهُ ومالُهُ، ویبقَى عملُهُ». [متفق علیه]([25])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr فرمود: «سه چیز، مُرده را همراهی میکند: خانواده، و مال و عمل او. دو تا از اینها بازمیگردند و یکی با او میماند: خانواده و مالش برمیگردند و عملش با او میماند».
شرح
مؤلف/، از عبدالله بن مسعودt که یکی از خدمتگزاران رسولاللهr بود، روایت کرده که وی، شبی با رسولاللهr نماز خواند و رسولاللهr نماز را طولانی کرد. پیشتر حدیثی بیان شد که عایشه& میگوید: پیامبرr آنقدر به نماز میایستاد که پاهایش تَرَک برمیداشت یا وَرَم میکرد. در حدیث صحیحی آمده است که حذیفهt میگوید: رسولاللهr در یک رکعت، سه سورهی طولانی خواند: بقره، نساء و آلعمران. ابنمسعودt نیز شبی، با پیامبرr به نماز ایستاد و پیامبرr آنقدر نماز را طولانی کرد که ابنمسعود، تصمیم بدی گرفت؛ از او پرسیدند: ای ابوعبدالرحمن! چه تصمیمی گرفتی؟ پاسخ داد: تصمیم گرفتم بنشینم و پیامبرr را تنها بگذارم؛ زیرا ابنمسعودt با آنکه جوان بود، خسته شد؛ اما پیامبرr خسته نشد؛ چراکه از همه باتقواتر بود و بیش از همهی مردم، در عبادت میکوشید. لذا بدین نکته پی میبریم که قیام طولانی در شب، سنت میباشد و هرکس شبها برخیزد و نمازی طولانی بخواند، به رسولاللهr اقتدا کرده است؛ البته اگر قیام را طولانی کردید، سنت است که رکوع و سجده، و قیام پس از رکوع و نشستن در میان دو سجده را نیز طولانی کنید؛ زیرا سنت رسولاللهr بود که همهی ارکان نمازش را متناسب و یکسان ادا میکرد؛ اگر قیام را طولانی مینمود، سایر ارکان را هم طولانی میکرد و اگر قیامش کوتاه بود، سایر ارکان را نیز کوتاه مینمود.
سپس مؤلف/ حدیثی از انسt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «سه چیز، مُرده را همراهی میکند: خانواده، مال و عملش؛ دو تا از اینها بازمیگردند و یکی با او میماند». پیامبرr درست فرموده است. وقتی انسان میمیرد، خانواده و نزدیکانش او را تا قبرش همراهی میکنند؛ دنیا، چهقدر پست و بیوفاست. عزیزترین افراد انسان، او را دفن مینمایند و او را از خود، دور میکنند! حتی اگر به آنها مُزد بدهند که جنازهی عزیزشان را نگه دارند، قبول نمیکنند. بدینسان نزدیکترین و عزیزترین افراد خانواده، انسان را به خاک میسپارند و تا قبر، همراهیاش مینمایند.
مال و ثروت مرده نیز او را همراهی میکند؛ یعنی وقتی آدم ثروتمندی میمیرد، خدمتکاران و کارگرانش، تا پای قبر همراهش میروند. اعمال مرده نیز با اوست؛ خانواده و مالش بازمیگردند و او میماند و اعمالش. از الله متعال بخواهیم که اعمال همهی ما را نیک و شایسته بگرداند. آری؛ انیس و مونس انسان در قبر، عمل اوست و تا قیامت با او میماند.
این حدیث، نشان میدهد که دنیا، زرق و برقیست که وفا ندارد و در قبر، با انسان نخواهد بود. مال و فرزندان، زیور زندگی دنیا هستند که سرانجام، انسان را تنها میگذارند و بازمیگردند؛ اما فقط عمل انسان است که با او میماند. لذا دوست و همراه وفاداری را برگزینیم که همیشه با ما میماند و هیچگاه ما را تنها نمیگذارد. پس بکوشیم اعمال شایستهای انجام دهیم تا هنگامی که در قبر خویش تنها میشویم و هیچیک از دوستان و فرزندان و افراد خانواده با ما نیست، انیس و مونس ما باشد. ارتباط این حدیث با موضوع این باب، روشن است؛ زیرا انجام کارهای نیک، نیازمند جهاد با نفس میباشد و انسان باید برای انجام کارهای نیک که در قبر با او میمانند، با نفس خویش مجاهده کند. الله متعال، عاقبتِ همهی ما را نیک بگرداند و خود با لطف و عنایت خویش، کارساز و یاریگر ما باشد؛ بهیقین او، بخشنده و بزرگوار است.
***
107- الحادی عشر: عن ابن مسعودٍt قال: قال النَّبیُّr: «الجَنَّةُ أقَربُ إلى أَحدِکُم مِنْ شِراکِ نَعْلِهِ والنَّارُ مِثْلُ ذلِکَ». [روایت البخاری]([26])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: پیامبرr فرموده است: «بهشت و دوزخ، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیکترند».
شرح
مؤلف/، در باب مجاهدت، حدیثی از عبدالله بن مسعودt نقل کرده که رسولاللهr فرموده است: «بهشت و دوزخ، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیکترند». این حدیث، از یکسو تشویق و ترغیبی نسبت به بهشت میباشد و از سوی دیگری هشداری نسبت به دوزخ. در زبان عربی، بند کفش کنایه از نزدیکیست؛ و بهشت به انسان، از بند کفش او نیز نزدیکتر میباشد؛ زیرا گاه گفتن یک کلمه، زمینهی ورود انسان به بهشت است و انسان، کلمهای میگوید که باعث رضایت و خشنودی اللهU میشود و بدینسان گویندهاش را به بهشت پُرنعمت میرساند.
البته آنچه در حدیث آمده، فراتر از این است؛ یعنی کثرت عبادت و دوری از کارهای حرام، از اسباب و زمینههای ورود به بهشت میباشد و انجامش برای کسی میسر است که الله توفیقش دهد. لذا مؤمنانی را میبینیم که اللهU سینهی آنها را برای پذیرش اسلام و عمل به آن گشوده است و از اینرو بهراحتی و با اطمینان خاطر و سینهای باز و با علاقهای وافر نماز میخوانند، زکات میدهند، روزه میگیرند، حج میگزارند و به انجام کارهای نیک میپردازند و انجام کارهای نیک و پرهیز از سخنان و کارهای حرام برای آنها، آسان است.
اما پناه بر الله! برخی هم نسبت به اسلام، دلگیرند و عمل به احکام و رهنمودهای اسلام و دوری از کارهای حرام، برای آنها دشوار است و نمیتوانند خود را سزاوار بهشتی کنند که از بند کفشهایشان به آنان نزدیکتر است.
دوزخ نیز همینگونه میباشد که دومین جملهی حدیث، بیانگر این موضوع است و خود، هشداری جدی بهشمار میرود. پیامبرr فرمود: «والنَّارُ مِثْلُ ذلِکَ»؛ یعنی: «دوزخ نیز چنین است». گاه انسان، بیپروا و از روی بیفکری سخنی میگوید که مایهی خشم و نارضایتی اللهU میگردد و انسان را برای چندین و چند سال، سزاوار دوزخ میگرداند. چه بسیارند سخنان و کلماتی که انسان، بیپروا بر زبان میآورد و به مفهوم و نتیجهاش نمیاندیشد و خود را سزاوار دوزخ میکند. آیا داستان منافقانی را که در غزوهی «تبوک» با پیامبرr بودند، شنیدهاید که دربارهی پیامبرr و یارانش به یکدیگر میگفتند: ما، پُرخورتر، شکمگُندهتر، دروغگوتر و ترسوتر از اینها ندیدهایم که وقتی با دشمن، روبهرو میشوند، پا به فرار میگذارند. منافقان، دربارهی پیامبرr و یارانشy چنین سخنی میگفتند!
اندکی تأمل و دقت نظر، نشان میدهد که خود منافقان چنین ویژگیهایی دارند، نه مؤمنان؛ زیرا بیش از همه، به زندگی دنیا علاقه دارند و از همه دروغگوترند و هنگام رویارویی با دشمن، بزدل و ترسو هستند. اللهU در اینباره میفرماید:
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَایَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ کُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ کَفَرۡتُم بَعۡدَ إِیمَٰنِکُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنکُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ مُجۡرِمِینَ ٦٦﴾ [التوبة: ٦٥، ٦٦]
و اگر آنان را بازخواست کنی (که چرا چنین سخنانی گفتهاید)، میگویند: ما فقط شوخی و بازی میکردیم. بگو: آیا الله، و آیات و پیامبرش را به مسخره میگیرید؟ عذر و بهانه نیاورید؛ بهراستی پس از ایمانتان، کفر ورزیدهاید. اگر گروهی از شما را ببخشیم، گروه دیگری را عذاب خواهیم کرد؛ چرا که مجرم بودهاند.
بدینسان اللهU بیان نمود که آنها پس از آنکه ایمان آورده بودند، با به ریشخند گرفتن الله و آیهها و پیامبرش، کافر شدند. لذا انسان باید مراقب حرف زدنش باشد و زبانش را از خطا و لغزش، حفظ کند تا مبادا به هلاکت و نابوی برسد. اللهU همهی ما را بر راه حق و حقیقت، ثابت و استوار بدارد و ما را از همهی گناهان محافظت بفرماید.
***
108- الثانی عشر: عن أبی فِراس رَبِیعةَ بنِ کَعْبٍ الأسْلَمِیِّ خادِم رسولِ اللَّهِr ومِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِt قال: کُنْتُ أبیتُ مَعَ رسولِ اللهr فآتِیهِ بِوَضوئِهِ، وحاجتِهِ فقال: «سلْنی». فقُلْت: أسْألُکَ مُرافَقَتَکَ فی الجنَّةِ. فقالَ: «أوَ غَیْرَ ذلِک؟». قُلْت: أسْألُکَ مُرافَقَتَکَ فی الجنَّةِ. فقالَ: «أوَ غَیْرَ ذلِک؟» قُلْت: هو ذَاک. قال: «فأَعِنِّی على نَفْسِکَ بِکَثْرةِ السجُودِ». [روایت مسلم]([27])
ترجمه:ابوفراس، ربیعه بن کعب اسلمیt که خدمتکار رسولاللهr و جزو «اهل صُفّه» بود، میگوید: شبها نزد پیامبرr میماندم و آب وضو و سایر نیازهایش را فراهم میکردم. پیامبرr به من فرمود: «چیزی از من بخواه». گفتم: میخواهم در بهشت با شما باشم. فرمود: «آیا چیز دیگری نمیخواهی؟» گفتم: میخواهم در بهشت با شما باشم. فرمود: «آیا چیز دیگری نمیخواهی؟» گفتم: همان که عرض کردم. فرمود: «پس با سجدههای زیاد، کمکم کن تا به مقصود خویش برسی».
شرح
مؤلف/ روایتی از ربیعه بن مالک اسلمیt روایت کرده است که خدمتکار پیامبرr بود. تعدادی از یاران پیامبرr که غلام نبودند، داوطلبانه به ایشان خدمت میکردند؛ از جمله: ربیعه بن مالک، و ابن مسعود؛ و بدینسان از شرافت خدمت به پیامبرr برخوردار شدند. ربیعهt جزو «اهل صفه» بود. اهل صُفّه، تعدادی از مهاجران بودند که خانهای در مدینه نداشتند و پیامبرr سکویی در مسجد در اختیارشان گذاشته بود و تعدادشان، گاه به هشتاد نفر میرسید و گاه کمتر از این بودند و صحابهy برای آنها غذا و شیر میآوردند و زندگی آنها از محل صدقههای سایر صحابهy سپری میشد.
ربیعه بن مالکt به پیامبرr خدمت میکرد و آبِ وضو و دیگر نیازهای پیامبرr را فراهم میساخت. روزی رسولاللهr به او فرمود: «از من چیزی بخواه». بدینسان میخواست بهپاس خدمتش، پاداشی به او بدهد. خود، فرموده است: «مَنْ صَنَعَ إلَیْکُمْ مَعْرُوفاً فَکَافِئُوهُ»؛([28]) انتظار میرفت با شرایطی که ربیعهt داشت، درخواست مال کند؛ اما نظرش، بلند بود؛ عرض کرد: میخواهم در بهشت با شما باشم. همانطور که در دنیا با شما هستم. رسولاللهr از او پرسید: آیا چیز دیگری نمیخواهی؟ اما ربیعهt خواستهی دیگری نداشت و فقط خواهان همراهی با پیامبرr در بهشت بود. پیامبرr به او فرمود: «پس با سجدههای زیاد، کمکم کن تا به مقصود خویش برسی». همین، به موضوع مجاهدت ربط دارد که مؤلف/، این حدیث را در باب مجاهدت ذکر کرده است. کثرت سجده، مستلزم کثرت رکوع است و کثرت رکوع، مستلزم کثرت قیام میباشد؛ زیرا هر رکعت نماز، یک رکوع و دو سجده دارد. البته رسولاللهr از آن جهت سجده را بهطور ویژه ذکر فرمود که بهترین حالت نمازگزار بهشمار میرود و زمانی که انسان در حال سجده است، بیش از هر زمان دیگری به پروردگارش نزدیک میباشد؛ گرچه نمازگزار، در حال نماز، چه در قیام باشد و چه در رکوع یا سجده، از هر زمان دیگری به پروردگارش نزدیکتر است.
این، بیانگر فضیلت سجده میباشد. علما اختلاف نظر دارند که آیا طولانی کردن قیام، بهتر است یا طولانی کردن رکوع یا سجده؟
برخی، طولانی کردن قیام را برتر دانستهاند و برخی دیگر، گفتهاند: طولانی کردن رکوع و سجده، افضل است؛ اما صحیحتر از همه، این است که نماز باید متناسب باشد؛ و گرنه، قیام، در اصل، از رکوع و سجده طولانیتر است. ولی بهتر است که متناسب با طولانی کردن قیام، رکوع و سجده را نیز طولانی کنیم و اگر قیام را کوتاه کردیم، رکوع و سجده هم کوتاه باشد.
این حدیث، نشان میدهد که هرچه بیشتر نماز بخوانیم، بهتر است؛ البته جز در اوقاتی که نماز خواندن در آن، ممنوع میباشد. اوقات ممنوع، از این قرار است: از سپیدهدم (پس از نماز صبح) تا بالا آمدن خورشید بهاندازهی یک نیزه؛ هنگام نیمروز تا زمان مایل شدن خورشید و نیز از نماز عصر تا غروب آفتاب. در این سه وقت، خواندن نماز نفل درست نیست؛ مگر آنکه سبب خاصی مانند تحیۀالمسجد یا سنتِ وضو و امثال آن، وجود داشته باشد.
این حدیث، نشان میدهد که بهکار گرفتن انسان آزاد بهعنوان خدمتکار جایز است و ناپسند نیست و امر و نهی به خدمتکار، اشکالی ندارد یا به صاحبخانه (میزبان) میتوان گفت که مثلاً به من آب بده یا فنجانی قهوه؛ و این، اشکالی ندارد؛ زیرا چنین درخواستهایی جزو درخواستهای نکوهیده و ناپسند بهشمار نمیرود؛ بلکه ضرورت پذیرایی از مهمان میباشد و عموم مردم، چنین رویهای دارند.
از این حدیث، چنین برداشت میشود که پیامبرr این اختیار را ندارد که کسی را وارد بهشت بگرداند و از اینرو برای این شخص، ضمانت نکرد که حتماً خواستهاش را برآورده سازد؛ بلکه به او فرمود: «پس با سجدههای زیاد، کمکم کن تا به مقصود خویش برسی»؛ یعنی به او پیشنهاد کرد که زیاد نماز بخواند تا سفارش او را بکند؛ امید است که پروردگار، او را در بهشت همراه پیامبرش قرار دهد.
***
109- الثالث عشر: عن أبی عبد الله ویُقَالُ: أبُو عبْدِ الرَّحمنِ ثَوْبانَ موْلى رسولِ اللَّهِr قال: سمِعْتُ رسولَ اللهr یقول: «علیکَ بِکَثْرةِ السُّجُودِ، فإِنَّک لَنْ تَسْجُدَ للَّهِ سجْدةً إلاَّ رفَعکَ اللَّهُ بِهَا درجةً، وحطَّ عنْکَ بِهَا خَطِیئَةً». [روایت مسلم]([29])
ترجمه: ابوعبدالله یا ابوعبدالرحمن، ثوبانt، غلام آزادشدهی پیامبرr میگوید: از رسولاللهr شنیدم که فرمود: «زیاد، سجده کن؛ زیرا الله به ازای هر سجدهای که برای او بهجای میآوری، یک درجه، مقام تو را بالا میبرد و یکی از گناهانت را از تو میزداید».
110- الرابع عشر: عن أبی صَفْوانَ عبدِ الله بن بُسْرٍ الأسلَمِیِّt قال: قال رسولُ اللهr: «خَیْرُ النَّاسِ مَن طالَ عمُرُه وَحَسُنَ عملُه». [ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.]([30])
ترجمه: ابوصفوان، عبدالله بن بُسر اسلمیt میگوید: رسولاللهr فرمود: «بهترین مردم کسیست که عمرش، طولانی و کردارش، نیکو باشد».
شرح
مؤلف/، از ثوبانt غلام آزادشدهی پیامبرr نقل کرده که گفته است: از رسولاللهr شنیدم که فرمود: «زیاد، سجده کن؛ زیرا الله به ازای هر سجدهای که برای او بهجای میآوری، یک درجه، مقام تو را بالا میبرد و یکی از گناهانت را از تو میزداید». این حدیث، مانند حدیث سابق است که ربیعه بن مالکt از رسولاللهr درخواست کرد که در بهشت، با ایشان باشد. پیامبرr به او فرمود: «پس با سجدههای زیاد، کمکم کن تا به خواستهی خویش برسی».
لذا در مییابیم که انسان باید زیاد سجده کند؛ پیشتر به بیان این نکته پرداختیم که سجدهی زیاد، مستلزم کثرت رکوع و قیام و دیگر ارکان نماز است؛ زیرا در هر رکعت نماز، یک رکوع و دو سجده قرار دارد و نمیتوان در یک رکعت، سه یا چهار بار به سجده رفت. بنابراین، سجدهی زیاد، مستلزم کثرت رکوع و قیام است.
سپس پیامبرr اجر و پاداش سجدهی زیاد را بیان نمود که دو فایده یا دستآورد بزرگ میباشد:
فایدهی اول: الله متعال به ازای هر سجده، یک درجه مقام انسان را بالا میبرد؛ و انسان با از میان رفتن آنچه که برایش ناگوار است یا با رسیدن به آنچه که دوست دارد، به کمال دست مییابد؛ زیرا انسان دوست دارد که درجاتش، بالا رود و دوست ندارد که در کارنامهاش گناهی وجود داشته باشد. و آنگاه که یک درجه بر مقام انسان افزوده گردد و یکی از گناهانش از او زدوده شود، در حقیقت، به خواستهی خود دست یافته و از آنچه که نگران بوده، نجات پیدا کرده است.
اما حدیث عبدالله بن بُسرt که میگوید: پیامبرr فرمود: «بهترین مردم کسیست که عمرش، طولانی و کردارش، نیکو باشد»؛ زیرا عمر طولانی، فرصتیست تا انسان، اللهU را بیشتر اطاعت و بندگی کند و این، مایهی تقرب و نزدیکی بیشتر به الله متعال میباشد و مقام و جایگاه انسان را در آخرت، بالا میبرد. اما عمر طولانی، به دست خداست و هیچ ربطی به تصمیم و خواستهی انسان ندارد؛ ولی انسان میتواند رفتار و کردار نیکی داشته باشد و این، به خودِ او بستگی دارد؛ زیرا الله متعال، به او عقل و خرد داده و کتابهایی نازل کرده و پیامبرانی فرستاده و راه را روشن نموده و اتمام حجت فرموده است؛ از اینرو هر انسانی میتواند کار نیک انجام دهد و بنا به فرمودهی پیامبرr برخی از کارهای نیک، مانند صلهی رحم یا رعایت پیوند خویشاوندی، سبب طول عمر میباشد. پیامبرr فرموده است: «مَنْ أحَبَّ أَنْ یُبْسَطَ لَهُ فِی رِزْقِهِ وَیُنْسَأَ لَهُ فِی أَثَرِهِ، فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ»؛([31]) یعنی: «کسی که میخواهد روزیاش، زیاد شود و عمرش طولانی، پس صلهی رحم یا ارتباط با خویشانش را رعایت کند»؛ لذا صلهی رحم، یکی از اسباب طول عمر میباشد و از آنجا که بهترین مردم کسیست که عمرش طولانی، و کردارش نیک باشد، پس انسان همواره باید از اللهU بخواهد که به او عمری طولانی با کردار و رفتاری نیکو عنایت کند تا جزو بهترین مردم قرار بگیرد.
روشن است که عمر طولانی، بهتنهایی برای انسان خوب نیست؛ مگر آنکه انسان، نیکرفتار باشد؛ زیرا گاه عمر طولانی، به زیان انسان است؛ همانگونه که اللهY میفرماید:
﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِی لَهُمۡ خَیۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِی لَهُمۡ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ ١٧٨﴾ [ال عمران: ١٧٨]
کافران هرگز تصور نکنند که اگر مهلتشان میدهیم، به سود آنهاست؛ به آنان مهلت میدهیم تا بر گناهانشان بیفزایند. و عذاب خوارکنندهای (در پیش) دارند.
الله متعال، به کافران روزی فراوان، سلامتی، طول عمر و زن و فرزند عنایت میکند؛ اما این، به نفع آنها نیست؛ بلکه به زیان آنهاست. چون هرچه بیشتر عمر میکنند، گناهان بیشتری مرتکب میشوند. از اینرو علما گفتهاند: دعای طول عمر برای دیگران، مکروه است؛ یعنی نباید به کسی بگوییم: الله، عمری طولانی به تو بدهد یا برخی از مردم، اصطلاح «پیر شوی» را بهکار میبرند؛ زیرا عمر طولانی، گاه به زیان انسان است. لذا وقتی برای کسی دعای طول عمر میکنیم، باید بگوییم: عمری طولانی با عزت و عبادت داشته باشی.
***
111- الخامس عشر: عن أنسٍt قال: غَاب عمِّی أَنَسُ بنُ النَّضْرِt عن قِتالِ بدرٍ، فقال: یا رسولَ الله غِبْتُ عن أوَّلِ قِتالٍ قَاتلْتَ المُشرِکِینَ، لَئِنِ اللَّهُ أشْهَدَنِی قتالَ المشرکین لَیُرِیَنَّ اللَّهُ ما أصنعُ، فلمَّا کانَ یومُ أُحدٍ انْکشَفَ المُسْلِمُون فقال: اللَّهُمَّ أعْتَذِرُ إلیْکَ مِمَّا صنَع هَؤُلاءِ یَعْنی أصْحَابَه وأبرأُ إلَیْکَ مِمَّا صنعَ هَؤُلاَءِ یعنی المُشْرِکِینَ ثُمَّ تَقَدَّمَ فَاسْتَقْبَلَهُ سعْدُ بْنُ مُعاذٍ، فَقالَ: یا سعْدُ بْنُ معُاذٍ الْجنَّةُ ورَبِّ الکعْبةِ، إِنِى أجِدُ رِیحَهَا مِنْ دُونِ أُحُدٍ. قال سعْدٌ: فَمَا اسْتَطعْتُ یا رسول الله ما صنَعَ، قَالَ أنسٌ: فَوجدْنَا بِهِ بِضْعاً وثمانِینَ ضَرْبةً بِالسَّیفِ، أوْ طَعْنَةً بِرُمْحٍ، أو رمْیةً بِسهْمٍ، ووجدْناهُ قَد قُتِلَ وَمثَّلَ بِهِ المُشرِکُونَ فَما عرفَهُ أَحدٌ إِلاَّ أُخْتُهُ بِبنَانِهِ. قال أنسٌ: کُنَّا نَرى أوْ نَظُنُّ أنَّ هَذِهِ الآیَة نزلَتْ فیهِ وَفِی أشْباهِهِ: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا ٢٣﴾ [الاحزاب : ٢٣] إلى آخِرِها. [متفق علیه]([32])
ترجمه: انسt میگوید: عمویم، انس بن نضرt در جنگ بدر حضور نداشت؛ از اینرو به پیامبرr گفت: «ای رسولخدا! در نخستین غزوهای که با مشرکان جنگیدی، شرکت نداشتم. اگر الله توفیقم دهد که در جنگ دیگری رویاروی مشرکان قرار بگیرم، الله به مردم نشان خواهد داد که چه خواهم کرد». هنگامی که جنگ «احد» روی داد و مسلمانان پراکنده شدند، انس بن نضرt گفت: «یا الله! من، از کاری که اینها- یعنی مسلمانان- انجام دادند، عذرخواهی میکنم و از کاری که اینها- یعنی مشرکان- کردند، بیزاری میجویم». آنگاه (به سوی مشرکان) پیش رفت؛ در این میان، سعد بن معاذt او را دید. عمویم به سعد بن معاذ گفت: «ای سعد بن معاذ! به پروردگار کعبه سوگند، این، بهشت است که من بوی آن را از سوی احد میشنوم». سعدt به پیامبرr میگفت: «آنچه او کرد، از توان من خارج است». انس (بن مالک)t میگوید: او را دیدیم که کشته شده و مشرکان، مُثلهاش کرده بودند و جای بیش از هشتاد زخم شمشیر، ضربهی نیزه و اثر تیر در بدنش دیده میشد و هیچکس، او را نشناخت، مگر خواهرش؛ آنهم از روی انگشتانش. به نظر ما، این آیه دربارهی او و امثال او نازل شده است که:
﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا ٢٣﴾ [الاحزاب : ٢٣]
در میان مؤمنان، مردانی هستند که به پیمانشان با الله، صادقانه وفا کردند؛ برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند (و به شهادت رسیدند) و برخی دیگر در انتظار (شهادت) هستند؛ و (در پیمانشان) هیچ دگرگونی و تغییری نیاوردهاند.
شرح
مؤلف/، از انس بن مالکt نقل کرده است که میگوید: «عمویم، انس بن نضرt در غزوهی بدر شرکت نداشت»؛ زیرا رسولاللهr قصد جنگ نداشت و از اینرو فقط کمتر از سیصد و بیست نفر با ایشان خارج شدند تا به کاروان تجارتی قریش که از نزدیک مدینه میگذشت، حمله کنند و مال و غنیمت بگیرند. رسولاللهr و کمتر از سیصد و بیست تن از اصحابy از مدینه بیرون رفتند و هفتاد شتر و دو اسب با خود داشتند که به نوبت بر آنها سوار میشدند. بسیاری از صحابهy در این جنگ حضور نداشتند؛ زیرا ابتدا رسولاللهr قصد جنگ نداشت و هیچکس را به جنگ فرانخواند و از اینرو فقط با عدهی اندکی از مدینه بیرون فت.
انس بن نضرt به پیامبرr عرض کرد: من در نخستین غزوهای که با مشرکان جنگیدی، شرکت نداشتم؛ لذا اگر توفیق شرکت در غزوهی دیگری را بیابم، نشان خواهم داد که چه میکنم.
سیزده ماه پس از غزوهی بدر، غزوهی احد روی داد. ابتدا جریان جنگ به نفع مسلمانان بود؛ اما پس از آنکه تیراندازان، پُست نگهبانی خود را ترک کردند و از کوه پایین آمدند، دستهی سوارهنظام مشرکان، از پشت سر به مسلمانان حملهور شدند و صفوف لشکر مسلمانان را در هم شکستند و مسلمانان، پراکنده شدند و تا آستانهی شکست پیش رفتند. انس بن نضرt گفت: یا الله! از کاری که دوستانم کردند، عذرخواهی میکنم و از کاری که مشرکان انجام دادند، بیزاری میجویم. سپس به سوی مشرکان پیش رفت و هنگام پیشروی، سعد بن معاذt را دید. سعدt از او پرسید: کجا میروی؟ پاسخ داد: ای سعد! من، بوی بهشت را از سوی احد، استشمام میکنم.
انسt راست میگفت؛ توهم نبود؛ واقعاً بوی بهشت به مشامش میرسید و این، کرامتی از سوی اللهU بود که پیش از شهادتش، بوی بهشت را شنید تا به سوی مشرکان پیش برود و عقبنشینی نکند؛ لذا آنقدر جنگید تا آنکه به شهادت رسید.
و وقتی پیکرش را یافتند، بیش از هشتاد زخم شمشیر، ضربهی نیزه و اثر تیر در بدنش دیده میشد و هیچکس او را نشناخت؛ فقط خواهرش، او را از روی انگشتانش شناخت. نظر صحابهy این بود که این آیه، دربارهی او نازل شده است که:
﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا ٢٣﴾ [الأحزاب: ٢٣]
در میان مؤمنان، مردانی هستند که به پیمانشان با الله، صادقانه وفا کردند؛ برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند (و به شهادت رسیدند) و برخی دیگر در انتظار (شهادت) هستند؛ و (در پیمانشان) هیچ دگرگونی و تغییری نیاوردهاند.
بدون شک انس بن نضر و امثال او، نخستین کسانی هستند که در مفهوم این آیه میگنجند؛ زیرا آنها، صادقانه بر سرِ پیمانشان با الله ماندند. چنانکه انسt گفته بود: الله، نشان خواهد داد که چه میکنم. و کاری کرد که هیچکس انجام نداد تا اینکه اللهU بر او منت نهاد و نعمت شهادت را به او ارزانی داشت.
این حدیث، در موضوع این باب، و بیانگر جهاد با نفس در مسیر اطاعت از اللهU میباشد. همانگونه که انس بن نضرt با نفس خویش، چنین جهاد بزرگی کرد و پس از پراکنده شدن مسلمانان، به سوی دشمن پیش رفت و جنگید تا آنکه به شهادت رسید.
***
112- السادس عشر : عن أبی مسعود عقبة بن عمرو الأنصاری البدریt قَالَ : لَمَّا نَزَلَتْ آیةُ الصَّدَقَةِ کُنَّا نُحَامِلُ عَلَى ظُهُورِنَا، فَجَاءَ رَجُلٌ فَتَصَدَّقَ بِشَیءٍ کَثیرٍ، فقالوا: مُراءٍ وَجَاءَ رَجُلٌ آخَرُ فَتَصَدَّقَ بِصَاعٍ فقالُوا : إنَّ اللهَ لَغَنیٌّ عَنْ صَاعِ هَذَا! فَنَزَلَتْ: ﴿ٱلَّذِینَ یَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِینَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ فِی ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَیَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ ٧٩﴾ [التوبة: ٧٩] ؛ [مُتَّفَقٌ عَلَیه]([33])
ترجمه: ابومسعود، عقبه بن عمرو انصاری بدریt میگوید: هنگامی که آیهی صدقه نازل شد، ما بر دوش خویش بار میکشیدیم و مُزد آن را صدقه میدادیم. مردی آمد و مال زیادی صدقه داد؛ منافقان گفتند: ریاکار است. شخصِ دیگری آمد و یک صاع (یک پیمانه خرما) صدقه داد. گفتند: الله، از صدقهی اندک این مرد، بینیاز است. آنگاه این آیه نارل شد:
﴿ٱلَّذِینَ یَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِینَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ فِی ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَیَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ ٧٩﴾ [التوبة: ٧٩]
کسانی که بر آن دسته از مؤمنان که زیاد صدقه میدهند و نیز بر مؤمنانی که به اندازهی توانشان صدقه میدهند، ایراد میگیرند و آنها را مسخره میکنند، بدانند که الله (نیز در مقابل) آنان را مسخره میکند و عذاب دردناکی در پیش دارند.
شرح
مؤلف/، روایتی از ابومسعود، عقبه بن عمروt نقل کرده است؛ ابومسعودt میگوید: «زمانی که آیهی صدقه نازل شد...»؛ یعنی آیهای که در آن، به صدقه دادن تشویق شده است. صدقه بدین معناست که انسان به خاطر کسب خشنودی و رضایت اللهU، از مال خویش به فقرا بدهد و علت نامگذاریاش به صدقه، این است که بیانگر صداقت ایمان انسان است. انسان، به مال و ثروت محبت و دلبستگی دارد؛ همانگونه که اللهY میفرماید:
﴿وَتُحِبُّونَ ٱلۡمَالَ حُبّٗا جَمّٗا ٢٠﴾ [الفجر: ٢٠]
و به مال و ثروت، محبت و دلبستگی زیادی دارید.
انسان فقط بهخاطر چیزی که بیشتر دوست دارد، از علایق و دلبستگیهای خود میگذرد. لذا وقتی انسان، از مال خود بهخاطر اللهU صدقه میدهد، این، دلیلی بر صداقت ایمان اوست.
هنگامی که آیهی صدقه نازل شد، صحابهy بیدرنگ صدقههای خود را نزد پیامبرr میآوردند و این عادت آن بزرگواران بود که پس از نزول هر حکمی، بیدرنگ بدان عمل میکردند و هرگاه آیهای نارل میشد که چیزی را ممنوع قرار میداد، بلافاصله آن را ترک مینمودند. چنانکه وقتی آیهی حرام بودن شراب نازل شد، تعدادی از صحابهy که پیش از نزول این حکم شراب داشتند، ظرفهای شراب را خالی کردند؛ بهگونهای که در کوچهها، شراب جاری شده بود.
این، وظیفهی هر مؤمنیست که وقتی حکم الله و پیامبرش به او میرسد، بلافاصله بدان عمل کند؛ چه با اجرای دستور الله و رسولش و چه با دوری از آنچه که اللهU و پیامبرr منع کردهاند.
صحابهy هنگام نزول حکم صدقه نیز به همین منوال عمل کردند و هرکس بهاندازهی توانش، صدقهی خود را نزد رسولاللهr میآورد. منافقان هر کسی را مطابق وضعیتش، مسخره یا سرزنش میکردند؛ اگر کسی، چیز زیادی برای صدقه میآورد، منافقان میگفتند: آدمِ ریاکاریست! و اگر یکی از اصحاب فقیر صدقهی اندکی با خود میآورد، میگفتند: خداوند، از این صدقهی اندک، بینیاز است! و بهشیوههای مختلف، مؤمنان را بهریشخند میگرفتند. منافقان، همان کسانی هستند که ظاهر و باطن آنها، یکی نیست و بدخواه مسلمانان هستند و همهی فکر و خیالشان، این است که سخنی بگویند که برای مسلمانان، رنجآور باشد یا برایشان خیلی لذتبخش است که دشنام یا سخن ناشایستی دربارهی مسلمانان بشنوند! زیرا به فرمودهی اللهU، منافقاند و با مسلمانان، کینه و دشمنی دارند. اگر کسی، چیز زیادی برای صدقه میآورد، میگفتند: ریاکار است و اگر یکی از اصحاب فقیر یا تنگدست، صدقهی اندکی با خود میآورد، میگفتند: خداوند، از صدقهی اندکش بینیاز است! پس، اللهU این آیه را نازل کرد:
﴿ٱلَّذِینَ یَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِینَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ فِی ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَیَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ ٧٩﴾ [التوبة: ٧٩]
کسانی که بر آن دسته از مؤمنان که زیاد صدقه میدهند و نیز بر مؤمنانی که به اندازهی توانشان صدقه میدهند، ایراد میگیرند و آنها را مسخره میکنند، بدانند که الله (نیز در مقابل) آنان را مسخره میکند و عذاب دردناکی در پیش دارند.
لذا درمییابیم که صحابهy اشتیاق فراوانی به پیشی گرفتن از یکدیگر در کارهای نیک داشتند و بدین منظور با نفس خویش، جهاد میکردند.
بدین نکته نیز پی میبریم که اللهU مدافع و پشتیبان مؤمنان است؛ همانطور که این آیه را در دفاع از مؤمنان در برابر ریشخندها و سرزنشهای منافقان، نازل فرمود.
این روایت، بیانگر عمق عداوت و دشمنی شدیدیست که منافقان، نسبت به مؤمنان داشتند و مؤمنان در هیچ حال، از ناسزاگویی آنها درامان نبودند؛ اگر صدقهی زیادی میدادند، منافقان، آنان را به ریا و خودنمایی متهم میکردند و اگر صدقهی اندکی میدادند، باز هم منافقان به سرزنش ایشان میپرداختند. گرچه هیچ ربطی به آنها نداشت و فقط به اللهU مربوط میشد؛ از اینرو اللهU سزای این مسخره کردن را داد و به آنها اعلام نمود که عذاب دردناکی در پیش دارند.
ضمن اینکه صدقه، چه کم باشد و چه زیاد، پاداش آن با خداست. الله متعال در کتابش میفرماید:
﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ ٨﴾
[الزلزلة: ٧، ٨]
پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند، آن را میبیند. و هر کس هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند.
رسولاللهr فرموده است: «إنَّ الإنسانَ إِذا تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ کَسْبٍ طَیِّبٍ- وَلا یَقْبَلُ اللَّهُ إِلاَّ الطَّیِّبَ- فَإِنَّ اللَّهَ تعَالَی یَأخُذُهَا بِیَمِینِهِ فَیُرَبِّیهَا کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَلُوَّهُ، حَتَّى تَکُونَ مِثْلَ الْجَبَلِ»؛([34]) یعنی: «هرگاه انسان بهاندازهی یک خرما از مال حلال صدقه دهد، الله متعال، آن را به دست راست خویش میگیرد و آن را چنان پرورش میدهد که مثل کوه، بزرگ میشود؛ همانطور که شما، کره اسب خود را پرورش میدهید. و الله، فقط صدقهای را قبول میکند که از مال حلال باشد».
یک دانه خرما را با یک کوه مقایسه کنید؛ اصلاً قابل مقایسه نیستند و کوه، خیلی بزرگتر است. هر کار نیکی که انسان انجام دهد- چه کم باشد و چه زیاد- الله متعال، پاداش آن را میدهد؛ اما باید دقت کنید که نیت شما، خالص برای الله باشد و خواهان پاداش یا قدردانی از سوی غیر الله نباشید و در عین حال، مطابق سنت رسولاللهr عمل کنید.
***
113- السابَع عشر: عن سعیدِ بنِ عبدِ العزیزِ، عن رَبیعةَ بنِ یزیدَ، عن أَبِی إدریس الخَوْلاَنیِّ، عن أَبِی ذَرٍّ جُنْدُبِ بنِ جُنَادَةَt عَنِ النَّبِیِّr فیما یَرْوِى عَنِ اللَّهِ تبارکَ وتعالى أنه قال: «یا عِبَادِی إِنِّی حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِی وَجَعَلْتُهُ بَیْنَکُمْ مُحَرَّماً فَلاَ تَظالمُوا، یَا عِبَادِی کُلُّکُم ضَالٌّ إِلاَّ مَنْ هَدَیْتُهُ، فَاسْتَهْدُونی أهْدکُمْ، یَا عِبَادی کُلُّکُمْ جائعٌ إِلاَّ منْ أطعمتُه، فاسْتطْعمونی أطعمْکم، یا عبادی کُلُّکم عَارٍ إلاَّ منْ کَسَوْتُهُ فَاسْتَکْسُونی أکْسُکُمْ، یَا عِبَادِی إنَّکُمْ تُخْطِئُونَ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَأَنَا أغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً، فَاسْتَغْفِرُونی أغْفِرْ لَکُمْ، یَا عِبَادِی إِنَّکُمْ لَنْ تَبْلُغُوا ضُرِّی فَتَضُرُّونی، وَلَنْ تَبْلُغُوا نَفْعِی فَتَنْفَعُونی، یَا عِبَادِی لَوْ أَنَّ أوَّلَکُمْ وآخِرکُمْ، وَإنْسَکُمْ وَجِنَّکُمْ کَانُوا عَلَى أتقَى قلبِ رجلٍ واحدٍ منکم ما زادَ ذلکَ فِی مُلکی شیئاً، یا عِبَادِی لو أَنَّ أوَّلکم وآخرَکُم وإنسَکُم وجِنَّکمْ کَانوا عَلَى أفْجَرِ قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْکُمْ مَا نَقَصَ ذَلِکَ مِنْ مُلْکِی شَیْئاً، یَا عِبَادِی لَوْ أَنَّ أَوَّلَکُمْ وَآخِرکُمْ وَإنْسَکُمْ وَجِنَّکُمْ، قَامُوا فِی صَعیدٍ وَاحدٍ، فَسألُونی فَأعْطَیْتُ کُلَّ إنْسانٍ مَسْألَتَهُ، مَا نَقَصَ ذَلِکَ مِمَّا عِنْدِی إِلاَّ کَمَا َیَنْقُصُ المِخْیَطُ إِذَا أُدْخِلَ البَحْرَ، یَا عِبَادِی إنَّما هِیَ أعْمَالُکُمْ أُحْصِیهَا لَکُمْ، ثُمَّ أوَفِّیکُمْ إیَّاهَا، فَمَنْ وَجَدَ خَیْراً فَلْیَحْمدِ الله، وَمَنْ وَجَدَ غَیْرَ ذَلِکَ فَلاَ یَلُومَنَّ إلاَّ نَفْسَهُ». قَالَ سعیدٌ: کان أبو إدریس إذا حدَّثَ بهذا الحدیث جَثَا عَلَى رُکبتیه. [روایت مسلم]([35])
ترجمه: سعید بن عبدالعزیز از ربیعه بن یزید از ابوادریس خولانی از ابوذر، جُندُب بن جنادهt نقل کرده که پیامبرr از الله متعال چنین روایت نموده است که: «ای بندگان من! من، ظلم و ستم را بر خود حرام کردهام و آن را بر شما نیز حرام گردانیدهام؛ پس به یکدیگر ظلم نکنید. ای بندگان من! همهی شما گمراه و سرگشتهاید، مگر کسی که من، هدایتش کردهام؛ پس، از من درخواست هدایت نمایید تا شما را هدایت کنم. ای بندگان من! همهی شما گرسنهاید، جز کسی که من به او غذا دهم؛ پس، از من غذا و خوراک بخواهید تا به شما خوراک دهم. ای بندگان من! شما، همه برهنهاید، جز کسی که من به او لباس عطا کنم؛ پس، از من لباس بخواهید تا به شما لباس دهم. ای بندگان من! شما شب و روز مرتکب گناه و معصیت میشوید و من، همهی گناهان را میبخشم؛ پس، از من طلب آمرزش کنید تا شما را بیامرزم. ای بندگان من! شما هرگز نمیتوانید نفع و زیانی به من برسانید. ای بندگان من! اگر همهی شما انسانها و جنها از ابتدا تا انتها، دارای پرهیزکارترین قلب باشید و به روش پرهیزکارترین شخص رفتار کنید، این امر، ذرهای بر مُلک من نمیافزاید. ای بندگان من! اگر همهی شما جنها و انسانها از ابتدا تا انتها، به روش گنهکارترین شخصِ خود که دارای بدترین قلب است، عمل نمایید، این امر، ذرهای از ملک من نمیکاهد. ای بندگان من! اگر همهی انسانها و جنها، از ابتدا تا انتها، در یک زمین پهناور بایستند و همه، خواستههای خود را یکجا از من درخواست نمایند و خواستهی همه را برآورده سازم، این عمل، چیزی از آنچه که نزد من است، نمیکاهد؛ همانطور که وقتی یک سوزن را در آب دریا فرو میبرند و بیرون میکشند، هیچ از آب دریا کم نمیشود. ای بندگان من! این، اعمال شماست که آن را برای شما، محاسبه میکنم و نتایج آن را بهطور کامل به شما میدهم؛ لذا هرکس نتیجهی خوبی دید، الله را ستایش نماید و هرکس نتیجهی دیگری یافت، کسی جز خود را سرزنش نکند».
شرح
مؤلف/، حدیثی از ابوذر غفاریt در باب مجاهده با نفس ذکر کرده که پیامبرr آن را از پروردگار متعال روایت نموده است. علما چنین احادیثی را احادیث قدسی یا احادیث الاهی نامیدهاند و حدیثی که به عنوان سخن پیامبرr روایت میگردد، حدیث نبوی نامیده میشود.
اللهU در این حدیث قدسی میفرماید: «ای بندگام من! من، ظلم و ستم را بر خود حرام کردهام و آن را بر شما نیز حرام گردانیدهام؛ پس به یکدیگر ظلم نکنید»؛ یعنی من به هیچکس ستم نمیکنم؛ به عبارت دیگر گناهانی را که بندهام مرتکب نشده است، به حسابش منظور نمیکنم یا نیکیهایی را که انجام داده، از حسابش نمیکاهم؛ بلکه الله متعال، داوری عادل و نیکوکار است و مجازات و پاداش او مبتنی بر عدل و احسان اوست. نسبت به نیکوکاران، لطف بیدریغ دارد و نسبت به گنهکاران، بهعدالت حکم میکند و ظلم یا حالت سومی در حسابرسی به اعمال بندگانش وجود ندارد.
الله متعال، نیکیها را ده برابر پاداش میدهد؛ یعنی اگر کسی یک نیکی انجام دهد، مطابق ده نیکی پاداش میگیرد؛ اما اگر کسی مرتکب کار بدی شود، تنها به اندازهی کارِ بدش مجازات میگردد. الله متعال در سورهی «اَنعام» که سورهای مکیست، میفرماید:
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ١٦٠﴾ [الأنعام: ١٦٠]
هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش مییابد و هر کس کار بدی انجام دهد، تنها به اندازهی کارِ بدش مجازات خواهد شد. و هیچ ستمی به آنها نمیشود.
به عبارت دیگر، نه از پاداش آنها کاسته میشود و نه افزون بر کار بدی که مرتکب شدهاند، مجازات میگردند؛ بلکه پروردگارمان میفرماید:
﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا یَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا ١١٢﴾ [طه: ١١٢]
و هر کس کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، از ستم و کاستی در مُزدش نمیترسد.
اللهY در این حدیث قدسی فرموده است: «من، ظلم و ستم را بر خود حرام کردهام»؛ لذا درمییابیم که اللهU چیزهایی را بر خود، حرام میکند و چیزهایی را نیز بر خود واجب میسازد. یکی از چیزهایی که الله متعال بر خود واجب کرده، رحمت است؛ چنانکه میفرماید:
﴿کَتَبَ رَبُّکُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ﴾ [الأنعام: ٥٤]
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب نموده است.
و یکی از چیزهایی که بر خود حرام نموده، ظلم و ستم است؛ زیرا اللهU هرچه بخواهد، انجام میدهد و هر حکمی که بخواهد، صادر میکند و همانگونه که چیزهایی را بر بندگانش، واجب یا حرام مینماید، برخی چیزها را بر خود نیز حرام یا واجب میسازد؛ زیرا او حاکم مطلق است. در ادامهی این حدیث قدسی آمده است: «و ظلم و ستم را بر شما نیز حرام گردانیدهام؛ پس به یکدیگر ظلم نکنید». این فرمودهی الهی بیانگر حکم تشریعی اوست؛ زیرا احکام الهی بر دو گونه است: تشریعی، و تکوینی. اللهU میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ لِبَاسٗا ١٠ وَجَعَلۡنَا ٱلنَّهَارَ مَعَاشٗا ١١﴾ [النبا: ١٠، ١١]
و شب را پوششی (برای آرامش شما) قرار دادیم و روز را هنگام کسب معاش گرداندیم
این دو آیه، به احکام تکوینی پروردگار اشاره دارد. و اما نمونهای از آیات و احکام شرعی اللهU:
﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِیرَةٖ وَلَا سَآئِبَةٖ وَلَا وَصِیلَةٖ وَلَا حَامٖ﴾ [المائدة: ١٠٣]
الله «بُحیره»، «سائبه»، «وصیله» و «حام» را مشروع نگردانیده است.
اللهU در این حدیث قدسی میفرماید: «و ظلم را بر شما حرام کردم». یعنی آن را بهعنوان یک حکم شرعی، بر شما حرام نمودم. و این، یک حکم تکوینی نیست؛ زیرا در جهان، ظلم و ستم وجود دارد.
ظلم و ستمی که در میان انسانها صورت میگیرد، در سه مورد کلی میباشد که رسولاللهr در خطبهاش در حج وداع، بیان نموده است: «إِنَّ دِمَاءَکُمْ وَأَمْوَالَکُمْ وَأَعْرَاضَکُمْ عَلَیْکُمْ حَرَامٌ، کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا فِی شَهْرِکُمْ هَذَا فِی بَلَدِکُمْ هَذَا»؛([36]) یعنی: «همانا جان و مال و آبروی شما بر یکدیگر، مانند این روز و این ماه و این شهر، حرام است». سپس فرمود: «آیا تبلیغ کردم؟» گفتند: آری. آنگاه رسولاللهr الله را گواه گرفت و گفت: «یا الله! پس تو شاهد باش». لذا جان و مال و آبروی انسانها بر یکدیگر، حرام است.
کشتن انسانها بهناحق حرام میباشد و برای هیچکس جایز نیست که به جان کسی، تعدی یا تجاوز نماید؛ چه این تعدی، منجر به مرگ وی شود و چه باعث نقص عضو و زخمی شدن یا شکستن استخوانی گردد.
گفتنیست: شکستن استخوان مرده، همانند شکستن استخوان وی در زمانیست که زنده میباشد؛ زیرا همانطور که رسولاللهr فرموده است، مرده یا جنازهی انسان، درخورِ احترام میباشد و جدا کردن هیچ یک از اندام و اعضای او یا شکستن آنها جایز نیست؛ زیرا بدن ما، امانتیست که روز قیامت، برانگیخته خواهد شد. لذا فقهای حنبلی رحمهمالله بدین نکته تصریح کردهاند که جدا کردن اندام میّت از پیکرش، جایز نیست؛ حتی اگر خود، در زمان حیاتش وصیت کرده باشد؛ زیرا مرده نیز از احترامی همانند زنده برخوردار است و جدا کردن اعضای او یا شکستن آنها، نوعی تعدی و گناه و معصیت بهشمار میرود.
بنابراین، اهدای عضو، حتی به وصیت، جایز نیست؛ زیرا اندام و اعضای انسان، امانتاند و نباید در حق این امانت، کوتاهی کرد؛ زیرا اللهY فرموده است:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا ٢٩﴾ [النساء : ٢٩]
و خویشتن را نکشید. بهدرستی که الله به شما مهرورز است.
عمرو بن عاصt در تفسیر این آیه گفته است که آدمِ جُنُب، نباید در سرمای شدید که غسل کردن برای وی زیان دارد و بیم جانش میرود، غسل کند. عمروt غسل کردن را در چنین شرایطی نوعی خودکشی دانسته است. چنانکه پیامبرr عمروt را به عنوان فرمانده با تنی چند از اصحاب به «سریهای» فرستاد. وی، در این سریه جُنُب شد و پس از آنکه تیمم کرد، برای همراهانش پیشنماز گردید. وقتی (به مدینه) نزد رسول خداr برگشتند، به او فرمود: «آیا در حالی که جنب بودی، برای یارانت پیشنماز شدی؟» عرض کرد: بله ای رسول خدا! این آیه را بهیاد آوردم که اللهU فرموده است:
﴿ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا ٢٩﴾ [النساء : ٢٩]
و خویشتن را نکشید. بهدرستی که الله به شما مهرورز است.
سپس ادامه داد: من از سرما ترسیدم؛ لذا با خاک پاک تیمم کردم و نماز خواندم.([37]) پیامبرr کارِ عمروt و استدلال او را تأیید کرد و به او نفرمود که استدلالش به این آیه درست نیست.
بنابراین، هر کاری که برای بدن زیان دارد یا باعث نقص عضو میگردد یا آثار منفی بر سلامت انسان میگذارد، جایز نیست. زیرا اللهY فرموده است:
﴿َلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ﴾ [النساء : ٢٩]
و خودکشی نکنید.
لذا سیگار و دیگر چیزهای زیانآور بهخاطر حفظ سلامتی و حرمت بدنهای ما حرام شده است. پس حرمت جان انسان، هم شامل تعدّیِ منجر به مرگ میشود و هم شامل تجاوزی که به نقص عضو یا شکستن استخوان یا هر آسیب دیگری میانجامد. سپس رسولاللهr فرمود: «و مالهای شما بر یکدیگر حرام است»؛ یعنی برای شما جایز نیست که اموال یکدیگر را بهناحق و با ترفندهای گوناگون مانند غصب، دزدی، خیانت، تقلب، دروغ و سایر شیوههای حرام بخورید. بنابراین، درآمد حاصل از فروش کالاهای تقلبی یا درآمد حاصل از تقلب و خیانت در معامله، حرام است و کسانی که از این طریق کسبِ درآمد میکنند، از یکسو اموال برادران خود را بهناحق میخورند و در حقیقت به حقوق آنها تجاوز میکنند؛ و از سوی دیگر، باید بدانند که رسولاللهr از آنها اعلام بیزاری نموده است و درآمدی که پیامبرr از کاسبش بیزار باشد، چه درآمدِ بیخیریست! در حدیث صحیح آمده که پیامبرr فرموده است: «مَن غَشَّ فَلَیسَ مِنِّی»؛([38]) یعنی: «هرکس تقلب کند، از من (پیرو من) نیست».
یا برخی از افراد سعی میکنند به اشکال گوناگون و با ترفندهای مختلف، بخشی از زمین همسایهی خود را غصب کنند؛ این کار، حرام میباشد؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «مَنِ اقتَطَعَ مِنَ الأرضِ شِبرًا بِغَیر حقٍّ فَإنَّهُ طُوِّقَهُ یَومَ القِیَامَةِ مِن سَبعِ أرضینَ»؛([39]) یعنی: «کسی که یک وجب از زمین را بهناحق تصاحب کند، روز قیامت همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده میشود». به عبارت دیگر همانند طوقی به دور گردنش میپیچد و آن را با خود حمل میکند!
همچنین اگر کسی بدهیاش را انکار کند و به بستانکارش بگوید: تو از من
طلبی نداری، مرتکب ظلم و ستم شده و این، خوردن اموال دیگران است؛ حتی اگر
در جریان دادرسی، قاضی به نفع او حکم دهد، باید
بداند که در دادگاه عدل الاهی، پیروز نخواهد شد. پیامبرr فرموده است: «إِنَّکُم تَختَصِمُونَ
إلَیَّ وَلَعَلَّ بَعْضَکُمْ أَنْ یَکُونَ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ،
فَأَقْضِیَ لَهُ وَإنَّما أَقْضِی بِنَحوِ مَا أسمَعُ فَمَنْ قَضَیْتُ لَهُ
بِشَیءٍ مِن حَقِّ أخِیهِ فَإِنَّمَا أقتَطِعُ لَهُ جمرةً مِنَ نَّارٍ
فَلْیَسْتَقِلْ أَوْ لِیَسْتکْثر»؛([40]) یعنی: «شما برای قضاوت، نزد من میآیید
و ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن ماهرتر باشد و من به نفع
او قضاوت نمایم؛ زیرا من مطابق چیزی که میشنوم، حکم میکنم. پس، هر کسی که حق
برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت اخگری از آتش به او دادهام؛ حال خود
داند که آن را نگه دارد یا رها کند».
لذا اگر در چنین شرایطی به نفع شما حکم شد و خود میدانستید که حق با شما نیست، بدانید که باید تاوانش را در آخرت پس دهید؛ زیرا قاضی، غیب نمیداند و مطابق چیزی که میشنود، حکم میکند؛ اما روز قیامت باید در برابر پروردگار جهانیان، دانای آشکار و نهان پاسخگو باشید.
همچنین حرام است که کسی نسبت به اموال دیگران اقامهی دعوا نماید و با شهادت دروغین، حکم دادگاه را به نفع خود تمام کند و بدینسان مال دیگران را بهناحق بخورد. نمونههای زیادی از این دست وجود دارد؛ لذا اللهU فرمود: «به همدیگر ظلم نکنید».
و اما حرمت آبروی مسلمان؛ برای هیچکس جایز نیست که با غیبت و دروغ و ناسزاگویی، با آبروی دیگران بازی کند. و این کار، جزو گناهان بزرگ است. اللهU میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا فَکَرِهۡتُمُوهُ﴾ [الحجرات: ١٢]
ای مؤمنان! از بسیاری از گمانهای بد بپرهیزید که بیشک برخی از گمانها، گناه است. و به کنجکاوی و تجسس (در کارهای دیگران) نپردازید و از یکدیگر غیبت نکنید. آیا هیچیک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ بیگمان از این کار نفرت دارید.
برخی از مفسران گفتهاند: روز قیامت، پیکر مرده و شبیهسازیشدهی شخصی را که غیبتش را کردهاند، میآورند و غیبتکننده را مجبور میکنند که از گوشت او بخورد؛ اما او، از این کار نفرت دارد. غیبت، یعنی به بازی گرفتن آبروی دیگران؛ و این، حرام است. امام ابوداود/ روایت کرده که پیامبرr شب معراج، عدهای را دید که ناخنهایی از جنس «مس» دارند و با آن، صورتها و سینههای خود را میخراشند. پرسید: ای جبرئیل! اینها کیستند؟ پاسخ داد: کسانی که گوشت مردم را میخوردند و با آبروی آنها بازی میکردند. پناه بر الله.
اگر انسان به آبروی برادرش بیحرمتی کند، بداند که روز قیامت باید تاوانش را از نیکیهای خود به برادرش بدهد؛ چنانکه به یکی از سلف صالح گفتند: فلانی، غیبت تو را کرده است. آن بزرگوار پرسید: مطمئنید؟ گفتند: آری. لذا هدیهای برای غیبتکننده فرستاد. وی تعجب کرد که از آن شخص، غیبت کرده و او، هدیهای برایش فرستاده است! هدیهدهنده به غیبتکننده فرمود: تو، نیکیهای خود را به من هدیه دادی و نیکیها ماندگارند؛ اما هدیهای که من به تو دادهام، از میان میرود و چیز ماندگاری نیست. این، پاداش هدیهایست که به من دادهای. ببینید که سلف صالحy چه بینشی داشتهاند.
بههر حال، غیبت، حرام است و یکی از گناهان بزرگ بهشمار میرود؛ بهویژه غیبت حکام و علما؛ زیرا غیبت اینها، پیآمدها و آثار منفی بیشتری دارد. غیبت علما از ارزش و اهمیت علمی که در سینه دارند یا به مردم آموزش میدهند، میکاهد و در نتیجه، مردم از آنان حرفشنوی نخواهند داشت و این، برای دین زیانآور است. غیبت حکام نیز از هیبت آنها در چشم مردم میکاهد و آنان را به سرکشی در برابر حکام وامیدارد و آنگاه که مردم بر حکام بشورند، هرج و مرج و نابسامانی به وجود میآید.
الله متعال در این حدیث قدسی میفرماید: «ای بندگان من! همهی شما گمراه و سرگشتهاید، مگر کسی که من هدایتش کردهام؛ پس، از من درخواست هدایت نمایید تا شما را هدایت کنم». ضلالت و گمراهی، بر دو گونه است:
برخی از مردم، سرگردان و سرگشتهاند و حقیقت را نمیشناسند؛ مانند نصارا که پیش از بعثت پیامبرr سرگشته بودند و حق را نمیدانستند. نصارا پس از بعثت رسولاللهr حقیقت را دریافتند، ولی قبول نکردند و مانند یهودیها شدند که هرچند حقیقت را میدانستند، اما از آن پیروی نکردند.
دومین دسته از گمراهان، کسانی هستند که با وجود شناخت هدایت، ضلالت و گمراهی را برگزیدند؛ مانند یهودیان که حقیقت را میدانستند، اما آن را رد کردند و نپذیرفتند. یا مانند قوم «ثمود» که الله متعال دربارهی آنها میفرماید:
﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیۡنَٰهُمۡ فَٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡعَمَىٰ عَلَى ٱلۡهُدَىٰ﴾ [فصلت: ١٧]
و اما قوم ثمود؛ هدایتشان کردیم، ولی آنان کوری (و گمراهی) را بر هدایت ترجیح دادند.
لذا مردم، همه گمراه و سرگشتهاند، جز کسی که اللهU او را هدایت کند؛ اما ماهیت هدایت در رابطه با کسی که حقیقت را نمیشناسد، چیست؟ هدایت الهی برای چنین کسانی بدینگونه است که الله متعال، حقیقت را برای آنها بیان میکند و راه درست را به آنان نشان میدهد. اللهU این نوع هدایت را بر خود واجب نموده است؛ راه هدایت را برای همهی آفریدههایش بیان میکند. چنانکه میفرماید:
﴿إِنَّ عَلَیۡنَا لَلۡهُدَىٰ ١٢﴾ [اللیل: ١٢]
بیگمان راهنمایی کردن (و نشان دادن راه حق) با ماست.
همچنین میفرماید:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾ [البقرة: ١٨٥]
ماه رمضان، ماهیست که در آن قرآن به عنوان راهنمای مردم نازل شده است.
این، یک نوع هدایت است که به معنای راهنمایی کردن و نشان دادن راه حق میباشد؛ اما دومین نوع هدایت، هدایتِ توفیق است که الله متعال به برخی از بندگانش عطا میکند؛ یعنی به آنها توفیق میدهد که حق را بپذیرند. لذا هدایت بر دو گونه است:
هدایت بیان (نشان دادن حقیقت). این نوع هدایت، عمومیست و شامل حال همه میشود؛ یعنی الله متعال بر خود واجب کرده که راه حق را به همهی بندگانش نشان دهد و حق و باطل را برای آنها روشن سازد.
هدایت توفیق؛ یعنی الله متعال، توفیق پذیرش حق و عمل به آن را به برخی از بندگانش عطا میکند.
مردم در رابطه با هدایت، چندین دستهاند:
دستهی اول: عدهای، از هر دو نوع هدایت برخوردار میشوند؛ یعنی الله متعال، آنها را از حقیقت آگاه میسازد و به آنان توفیق پذیرش حقیقت را میدهد.
دستهی دوم: برخی از مردم، از هر دو نوع هدایت، محروم میگردند؛ لذا حقیقت را نمیدانند و توفیق عبادت نمییابند.
دستهی سوم: برخی، از هدایت نوع اول برخوردار میشوند؛ اما حقیقت را قبول نمیکنند؛ یعنی حقیقت را میدانند، اما آن را نمیپذیرند. اینها، بدترین گمراهان هستند.
اللهU در این حدیث قدسی فرموده است: «کُلُّکُم ضَالٌّ»؛ یعنی: «همهی شما گمراه و سرگشتهاید». به عبارت دیگر: هیچیک از شما حق را نمیشناسد یا نمیپذیرد، مگر کسی که او را به سوی حق راهنمایی کنم و به او توفیق دهم که حق را قبول نماید؛ لذا اگر از من درخواست هدایت کنید، شما را به سوی حقیقت هدایت میکنم. پس درمییابیم که طلب هدایت، لازمهی هدایت شدن است و اگر انسان، صادقانه و با اظهار عجر و نیاز به درگاه الهی، درخواست هدایت نماید، الله متعال او را هدایت میکند.
البته بیشترِ ما، از این کار مهم رویگردانیم و عبادتی که انجام میدهیم، بیشتر از روی عادت است؛ انگار به طلب هدایت از اللهU نیازی نداریم! حال آنکه باید همواره از الله متعال درخواست هدایت کنیم. در هر نمازی میگوییم: «ربّ اغفر لی وارحمنی واهدنی». یعنی«پروردگارا! مرا بیامرز، به من رحم کن و مرا هدایت نما». بلکه در قرائت «فاتحه» که یکی از ارکان نماز بهشمار میرود، میگوییم:
﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ﴾ [الفاتحة: ٦، ٧]
ما را به راه راست، هدایت فرما؛ راه کسانی که به آنان نعمت دادهای.
اما حضور دل، کجاست؟ بسیاری از نمازگزاران، بیتوجه از کنار این آیه میگذرند؛ مانند ابری که آسمان را تیره میکند و هیچ نمیبارد. لذا به خود آییم و بدانیم که برای درخواست انواع هدایت- هم هدایت علمی و هم هدایت عملی- نیازمند اللهU هستیم؛ بنابراین، اگر میخواهیم حقیقت را بدانیم و به آن عمل نماییم، باید از اللهU درخواست هدایت کنیم.
هدایت، همانگونه که شامل هدایت معنوی یا رهنمون شدن به سوی دین میگردد، گاه، شامل هدایت حسی نیز میشود؛ منظور از هدایت حسی، این است که انسان، در جایی گم شود یا مسیرش را گم کند و از الله بخواهد که راه را به او نشان دهد. چنانکه اللهU دربارهی موسیr میفرماید:
﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡیَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ٢٢﴾ [القصص: ٢٢]
و چون رو به سوی شهر «مدین» نهاد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.
یعنی راهی فراروی من بگذارد که هموار باشد و بتوانم بدون رنج و سختی به «مدین» برسم. تجربه نیز نشان داده است که وقتی انسان راهش را در بیابان گم میکند، به الله پناه میبرد و از پروردگارش میخواهد که راه را به او نشان دهد. زیرا ما، در هر دو نوع هدایت به الله نیاز داریم.
اللهU در ادامهی این حدیث قدسی میفرماید: «ای بندگان من! همهی شما گرسنهاید، جز کسی که من به او غذا دهم؛ پس، از من غذا و خوراک بخواهید تا به شما خوراک عطا کنم. ای بندگان من! شما، همه برهنهاید، جز کسی که من به او لباس و پوشاک عطا کنم؛ پس، از من لباس بخواهید تا به شما لباس دهم». این دو جمله در رابطه با گرسنگی و برهنگیست و اللهU آنها را پس از «هدایت»، ذکر فرمود؛ زیرا هدایت، غذای علمی و ایمانی قلب است و کارهای شایسته، غذای معنوی اندام و جوارح انسان بهشمار میرود؛ اما آب و خوراک و پوشاک، نیاز جسمی انسان است؛ زیرا جسم انسان برای سلامتی و ادامهی حیات به غذا و پوشاک نیاز دارد. از اینرو اللهU فرمود: «ای بندگان من! همهی شما گرسنهاید، جز کسی که من به او غذا دهم؛ پس، از من غذا و خوراک بخواهید تا به شما خوراک عطا کنم». پروردگار، راست فرموده است؛ همهی ما گرسنهایم، مگر کسی که الله به او غذا دهد. اگر الله متعال زمینهی دستیابی به غذا را برای ما فراهم نسازد، از گرسنگی میمیریم. خود، در سورهی «واقعه» این نکته را بیان نموده و فرموده است:
﴿أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ ٦٤﴾ [الواقعة: ٦٣، ٦٤]
آیا به آنچه میکارید، توجه کردهاید؟ آیا شما، آن را میرویانید یا ما میرویانیم؟
پاسخ، روشن است؛ بیگمان اللهU، همان ذاتی است که آنچه میکاریم، به ثمر میرساند. خود، میفرماید:
﴿لَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَٰهُ حُطَٰمٗا فَظَلۡتُمۡ تَفَکَّهُونَ ٦٥ إِنَّا لَمُغۡرَمُونَ ٦٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ ٦٧﴾ [الواقعة: ٦٥، ٦٧]
اگر بخواهیم، بهطور قطع آن را گیاهی خُرد و خشکیده میگردانیم. و بدین ترتیب شما شگفتزده میشوید. (و میگویید:) بهراستی ما زیان کردهایم؛ بلکه ما محروم و بیبهرهایم.
دقت کنید؛ اللهU فرمود: «اگر بخواهیم، آن را گیاهی خُرد و خشکیده میگردانیم»؛ نفرمود: آن را نمیرویانیم؛ زیرا وقتی کاشتههای مردم سر برآورد و مردم آن را ببینند، به آن، دلبستگی پیدا میکنند و اگر پس از این دلبستگی، گیاهانی که روییدهاند، بخشکند، رنج و ناراحتی بیشتری برای مردم در پی دارد. اللهY همچنین میفرماید:
﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱلۡمَآءَ ٱلَّذِی تَشۡرَبُونَ ٦٨ ءَأَنتُمۡ أَنزَلۡتُمُوهُ مِنَ ٱلۡمُزۡنِ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنزِلُونَ٦٩﴾ [الواقعة: ٦٨، ٦٩]
آیا به آبی که مینوشید، توجه کردهاید؟ آیا شما آن را از ابر فرو میفرستید یا ما نازل کنندهایم؟
اللهU از ابرهای آسمان، آب نازل میکند و این آب به صورت رودخانههایی در زمین جریان مییابد یا در زمین فرو میرود و انسانها، آن را با استفاده از پُمپ و دیگر ابزاری که اللهU در هر زمانی در اختیارشان میگذارد، از زمین بیرون میکشند. این، از حکمت الهیست که آب، در درون زمین ذخیره میشود؛ زیرا اگر روی زمین بماند، میگندد و چه بسا مشکلات زیستمحیطی ایجاد میکند و گاه باعث از میان رفتن دامها میگردد و بوی لجن، همه را آزار میدهد. از اینرو اللهU به حکمت و رحمت خویش، زمین را بهگونهای آفریده که آب در آن فرو میرود و به صورت چشمههایی از زمین بیرون میآید و یا میتوان با حفر قنات و چاه، به آب زیرزمینی دست یافت.
﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱلۡمَآءَ ٱلَّذِی تَشۡرَبُونَ ٦٨ ءَأَنتُمۡ أَنزَلۡتُمُوهُ مِنَ ٱلۡمُزۡنِ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنزِلُونَ٦٩﴾ [الواقعة: ٦٨، ٦٩]
آیا به آبی که مینوشید، توجه کردهاید؟ آیا شما آن را از ابر فرو میفرستید یا ما نازل کنندهایم؟
بهیقین اللهU همان ذاتیست که از آسمان، آب فرو میفرستد و اگر همهی مردم جمع شوند تا یک قطره آب از آسمان نازل کنند، هیچ کاری از پیش نمیبرند؛ بلکه فقط اللهU با حکمت و رحمت خویش از آسمان، آب فرو میفرستد. همچنین هرچه مینوشیم یا میخوریم، به لطف اللهU میباشد؛ از اینرو فرموده است: «همهی شما گرسنهاید، جز کسی که من به او غذا دهم؛ پس، از من غذا و خوراک بخواهید تا به شما خوراک عطا کنم». درخواست غذا و روزی از اللهU، هم به زبان انجام میشود و هم به عمل؛ یعنی بهزبان، از اللهU میخواهیم که به ما غذا و روزی عطا کند؛ اما درخواست روزی به عمل، دو جنبه دارد:
جنبهی نخست، این است که کار شایسته انجام دهیم؛ زیرا باعث برکت روزی میشود و نقش زیادی در زیاد شدن روزی انسان دارد؛ چنانکه اللهU فرموده است:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ٩٦﴾ [الاعراف: ٩٦]
و اگر مردم شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکتهای آسمان و زمین را بر آنان میگشودیم؛ ولی انکار نمودند و ما، آنان را به سبب کردارشان گرفتیم.
همچنین فرموده است:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَکَفَّرۡنَا عَنۡهُمۡ سَیَِّٔاتِهِمۡ وَلَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ ٦٥ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ أَقَامُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِیلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِم مِّن رَّبِّهِمۡ لَأَکَلُواْ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۚ﴾ [المائدة: ٦٥، ٦٦]
و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، حتماً گناهانشان را از آنها میزداییم و آنان را واردِ بهشتهای پُرنعمت میکنیم. و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارتان بر آنها نازل شده است، برپا میداشتند، از برکتهای آسمان و زمین بهرهمند میشدند.
لذا عمل نیک و شایسته، یکی از زمینههای کسب روزی و برکت آن است.
جنبهی دوم برای کسب روزی یا تولید مواد غذایی، کار و تلاش است؛ بدینسان که زمین را شخم میزنیم، چاه حفر میکنیم و به کاشتن گیاهان زراعی و باغی میپردازیم و چنین کارهایی انجام میدهیم.
بنابراین، درخواست غذا از پروردگار متعال، دو جنبه دارد: یا به زبان است و یا با کار و تلاش. همانگونه که گفتیم، کار و تلاش برای کسب روزی هم دو جنبه دارد: یکی، انجام کارهای نیک و شایسته؛ و دیگری، پرداختن به کارهای تولیدی از قبیل کشاورزی و باغبانی و امثال آن.
اللهY در این حدیث قدسی فرموده است: «از من، خوراک و غذا بخواهید تا به شما غذا دهم». به عبارت دیگر، اگر از من درخواست روزی و غذا کنید، به شما روزی میدهم؛ اما در این میان باید به اللهU گمان نیک داشته باشیم و بهیقین بدانیم که اگر از او درخواست روزی کنیم، به ما روزی میدهد؛ ولی اگر دعا نماییم و قلبمان غافل باشد، یا کار و تلاش ما بدون توکل بر پروردگار باشد یا به کار و تلاش خود اعتماد کنیم، چه بسا به نتیجهی دلخواه خود نرسیم. لذا باید از الله، روزی بخواهیم و فقط متوجه او باشیم.
در ادامهی این حدیث قدسی آمده است: «ای بندگان من! شما، همه برهنهاید، جز کسی که من به او لباس عطا کنم؛ پس، از من لباس بخواهید تا به شما لباس دهم». آری؛ آدم، لخت و برهنه به دنیا میآید و هیچ لباس و پوششی با او نیست که او را بپوشاند. بر خلاف جانوران که دارای مو هستند یا پوستشان، بهگونهایست که برای آنها، نقش لباس را دارد. و این، از حکمت اللهU میباشد که چنین پوستی به ما داده است تا بدانیم که برای پوشاندن اندام خود، به لباس نیاز داریم؛ همانگونه که اعمال نیک ما نیز لباس یا پوششی برای رفتارهای زشت ماست. چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ﴾ [الأعراف: ٢٦]
و لباس تقوا بهتر است.
با نیمنگاهی به خود درمییابیم که برای پوشاندن خود، به لباس نیازمندیم. همانطور که به لباس معنوی- کار نیک و شایسته- نیاز داریم تا برهنه و شرمگین نباشیم؛ از اینرو برخی از تعبیرکنندگان خواب گفتهاند: اگر انسان در خواب ببیند که لخت و برهنه میباشد، تعبیرش این است که باید استغفار و درخواست آمرزش نماید؛ زیرا چنین خوابی، بیانگر بیتقوایی یا کمتقوایی انسان میباشد؛ چراکه از تقوا به لباس، تعبیر شده است.
بههر حال اگر لطف خدا نبود، همهی انسانها برهنه بودند؛ اما اللهU لباسهای گوناگونی در اختیار ما گذاشته که خود را با آن میپوشانیم؛ و گاه چندین دست لباس داریم. بهویژه افراد ثروتمند یا کسانی که در کشورهای ثروتمندی زندگی میکنند که اللهU آنها را با فراوانی مال و نعمت، در معرض آزمایش قرار داده است؛ رسولاللهr فرموده است: «وَاللَّهِ مَا الْفَقْرَ أَخْشَى عَلَیْکُمْ وَإنَّمَا أَخَشَى عَلَیْکُمْ أَنْ تُفْتَحَ عَلَیْکُمُ الدُّنْیَا فَتَنَافَسُوهَا کَمَا تَنَافَسهَا مَن قبلَکُم فَتُهْلِکَکُمْ کَمَا أَهْلَکَتْهُمْ»؛([41]) یعنی: «من برای شما از بابت فقر نگران نیستم؛ بلکه از این میترسم که دروازهی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا با هم رقابت کردند، شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا همانگونه که مایهی هلاکت آنها شد، شما را نیز به هلاکت برساند». لذا مال و ثروت، آزمونی الهیست که باید در برابرش صابر و خویشتندار باشیم؛ یعنی حق مال- صدقه یا زکاتش- را ادا کنیم و شکر خدا را بهجای آوریم. بههر حال، اللهU به ما لطف کرده و لباس و پوششی در اختیار ما نهاده است و اگر آن را برای ما فراهم نمیساخت، نمیتوانستیم به لباس و پوششی برای پوشاندن خود، دست یابیم. در همین دوران هم کسانی هستند که لباسی برای پوشاندن خود ندارند و ناگزیر میشوند خود را با برگ درختان یا الیاف گیاهی و امثال آن بپوشانند. لذا فراموش نکنیم که الله بر ما منت نهاد و به ما لباس داده است. چنانکه خود میفرماید: «ای بندگان من! شما، همه برهنهاید، جز کسی که من به او لباس عطا کنم؛ پس، از من لباس بخواهید تا به شما لباس دهم». لذا همان موضوعی را که دربارهی درخواست روزی مطرح کردم، دربارهی درخواست لباس و پوشش نیز بازگو میکنم؛ یعنی درخواست لباس و پوشش از اللهU، هم به زبان صورت میگیرد و هم به عمل. بهزبان از الله میخواهیم که ما را بپوشاند یا لباس و پوشش مناسب به ما عطا کند. همچنین از الله متعال درخواست میکنیم که لباس معنوی نیز به ما عنایت بفرماید؛ یعنی توفیقمان دهد که کار نیک و شایسته انجام دهیم. درخواست عملی لباس، دو جنبه دارد:
جنبهی نخست، بهوسیلهی اعمال نیک و شایسته میباشد. و جنبهی دیگر، با استفاده از اسباب و ابزار تولید لباس مانند چرخ خیاطی و مراکز تولیدی.
تناسب جالبی میان عذا، پوشش و هدایت وجود دارد؛ زیرا غذا، در حقیقت، پوشش درونی بدن بهشمار میرود؛ چون تشنگی و گرسنگی، یعنی خالی بودن معده از آب و غذا که در واقع، همان برهنه بودن شکم میباشد. لباس نیز پوشش بدن است و هدایت، پوشش یا لباسی برای قلب و درون انسان در برابر گناهان بهشمار میرود.
الله متعال در ادامهی این حدیث قدسی فرموده است: «ای بندگان من! شما شب و روز مرتکب گناه و معصیت میشوید و من، همهی گناهان را میبخشم؛ پس، از من طلب آمرزش کنید تا شما را بیامرزم». این هم بیانگر کمال لطف و احسان پروردگار نسبت به بندهاش میباشد که به او پیشنهاد میکند تا برای آمرزش گناهانی که شب و روز مرتکب میشود، توبه و استغفار نماید و میفرماید: «من، همهی گناهان را میبخشم»؛ یعنی اللهU همهی گناهان بزرگ و کوچک و حتی شرک و کفر را میبخشد؛ البته بهشرطی که انسان، دست از این گناهان بردارد و توبه و استغفار کند. از اینرو فرمود: «از من، طلب آمرزش کنید تا شما را بیامرزم». بهیاد داشته باشیم که استغفار یا طلب آمرزش، تنها این نیست که انسان، «استغفرالله» بگوید یا بهزبان از الله بخواهد که او را ببخشد. بلکه باید صادقانه به سوی اللهU بازگشت. توبهی راستین، پنج شرط دارد:
شرط اول این است که انسان، خالصانه برای اللهU توبه کند؛
نه بهقصد ریا و خودنمایی یا برای خوشنام کردن خود نزد مردم و یا به منظور نزدیک
شدن به آنها؛ بلکه هدفش از توبه، فقط بازگشت به سوی الله متعال باشد. اخلاص، شرط
اساسی هر عملیست و توبه، یکی از اعمال نیک و شایسته بهشمار میرود؛ همانگونه که
الله
متعال میفرماید:
﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣١﴾ [النور : ٣١]
شرط دوم، این است که انسان از گناه گذشتهی خود پشیمان، ناراحت و متأسف باشد و بپذیرد که واقعاً اشتباه کرده است تا پشیمان گردد؛ اما اگر برایش مهم نباشد که خطا کرده یا نه، این، توبه نیست؛ بلکه حتماً باید از صمیم قلب، از کردهی خویش پشیمان باشد و آرزو کند که ای کاش مرتکب چنین گناهی نمیشد.
و شرط سوم: باید دست از گناه بردارد؛ زیرا توبه کردن و ادامه دادن به گناه، هیچ معنایی ندارد؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٣٥﴾ [آل عمران: ١٣٥]
و آگاهانه به گناه کردن، ادامه نمیدهند.
ولی اگر ادعا کند که توبه کرده و به گناه کردن ادامه دهد، پس دروغ میگوید و گویا الله را مسخره میکند! مثلاً اگر بگوید: از غیبت کردن توبه نمودهام، اما در مجالس غیبت مینشیند، دروغگوست و توبه نکرده است. همچنین اگر بگوید: از ربا توبه کردهام، اما همچنان به معاملههای ربوی ادامه میدهد، این هم در ادعایش مبنی بر توبه، دروغگوست. همینطور اگر ادعا کند که از گوش دادن به موسیقی توبه کرده است، اما همچنان موسیقی گوش میدهد، توبهاش صادقانه نیست و توبه نکرده است. همچنین کسی که ادعا میکند از نافرمانی پیامبرr توبه کرده و دیگر، ریش خود را نمیتراشد، اما در عمل، به تراشیدن ریش خود ادامه میدهد، دروغ میگوید و توبهاش پذیرفته نمیشود.
برای توبه و دست کشیدن از گناهانی که به حقوق مردم مربوط میشود، باید حق هر کسی را به صاحبش بازگرداند. لذا اگر مال کسی را خورده، باید مالش را به او پس دهد و چنانکه بستانکارش مرده باشد، باید آن مال را به وارثان او بدهد و اگر وارثان او را نمیشناخت یا به هر دلیلی مثل جابهجا شدن بستانکارش، به او دسترسی نداشت، باید مبلغ بدهی را از طرف بستانکارش صدقه دهد.
اما اگر غیبت کسی را کرده و کسی که غیبتش را نموده است، خود از این ماجرا خبر دارد، باید نزدش برود و از او حلالی بخواهد. چه خوبست کسی که غیبتش را کردهاند یا پشت سرش حرف زدهاند، عذرخواهی برادر مسلمانش را بپذیرد؛ لذا اگر کسی، برای عذرخواهی نزدتان آمد و حلالی میخواست، او را ببخشید. زیرا:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣﴾ [المائدة: ١٣]
بیگمان الله، نیکوکاران را دوست دارد.
اگر برای عذرخواهی نزد کسی رفتید که غیبتش را کردهاید، اما او، شما را نبخشید و قبول کردن عذرخواهی شما را مشروط به این کرد که چیزی به او بدهید، پس این کار را بکنید تا راضی شود و شما را حلال کند.
اگر به کسی دشنام دادهاید یا کتکش زدهاید، باید برای توبه نزدش بروید و از او عذرخواهی کنید و بگویید: من، در اختیار تو هستم؛ تلافی کن، تا شما را ببخشد؛ لذا اگر حق کسی بر گردن انسان باشد، برای توبه باید از او عذرخواهی کرد و حلالی طلبید؛ فرقی نمیکند که این حق، مالی باشد یا جانی؛ یا در رابطه با آبروی انسان.
شرط چهارم توبه، این است که انسان بهطور جدی تصمیم بگیرد که دیگر، مرتکب آن گناه نشود؛ لذا اگر توبه کند و دست از گناه بردارد، اما در دلش تصمیم داشته باشد که در فرصتی مناسب دوباره آن گناه را انجام دهد، توبهاش پذیرفته نمیشود و فقط توبه را به بازی گرفته است؛ بلکه باید تصمیم جدی بگیرد که دوباره به سراغ آن گناه و معصیت نرود. البته در صورتی که تصمیمش برای ترک گناه و دوری از آن جدی باشد، اما ناخواسته مرتکب همان گناه شود، خللی در توبهی قبلیاش پیش نمیآید؛ ولی باید بهخاطر گناه جدیدی که مرتکب شده است، دوباره توبه کند.
شرط پنجم: توبه باید در زمان قبول شدن توبه باشد. لذا اگر فرصت توبه تمام شود، توبهاش فایدهای ندارد و پذیرفته نمیشود. وقتی جان به گلو برسد و لحظهی مرگ، فرارسد، فرصت توبه پایان مییابد؛ زیرا الله متعال فرموده است:
﴿وَلَیۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیَِّٔاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّی تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ﴾ [النساء: ١٨]
و پذیرش توبه برای کسانی نیست که مرتکب کارهای بد میشوند و چون مرگِ یکی از ایشان فرا میرسد، میگوید: اینک توبه کردم.
توبه کردن در لحظهی مرگ، هیچ فایدهای ندارد. فرعون هنگامی که در دریا غرق شد، ایمان آورد و گفت: به پروردگاری که بنیاسرائیل ایمان آوردهاند، ایمان آوردم و اینک مسلمان شدم. اما به او گفته شد:
﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَیۡتَ قَبۡلُ وَکُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ٩١﴾ [یونس : ٩١]
آیا اینک ایمان میآوری، حال آنکه پیشتر نافرمانی میکردی و از تبهکاران بودی؟
لذا انسان باید بیدرنگ توبه کند؛ زیرا نمیداند که مرگش چه زمانی فرا میرسد. چه بسیار انسانهایی که ناگهان مردهاند! بنابراین باید پیش از آنکه فرصت از دست برود، توبه کند.
همچنین زمانی که خورشید از مغرب، طلوع کند، فرصت توبه پایان مییابد. پیامبرr خبر داده است که خورشید، هر روز پس از غروبش، زیر عرش پروردگار رحمان سجده میکند و آنگاه اجازه میخواهد که به حرکت خویش ادامه دهد و طلوع نماید تا اینکه سرانجام به او امر میشود: از همانجایی که غروب کرده، بازگردد. بدین ترتیب خورشید به فرمان الله بازمیگردد و از سمت مغرب طلوع میکند. در آن هنگام همهی مردم، جمع میشوند و وحشتزده و نگران به سوی الله، توبه میکنند؛ اما این توبه، هیچ نفعی برایشان ندارد. الله متعال فرموده است:
﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَوۡ یَأۡتِیَ رَبُّکَ أَوۡ یَأۡتِیَ بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَۗ یَوۡمَ یَأۡتِی بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ ١٥٨﴾ [الأنعام: ١٥٨]
آیا انتظاری جز این دارند که فرشتگانِ (مرگ) به سراغشان بیایند یا حکم پروردگارت سر رسد یا برخی از نشانههای پروردگارت تحقق یابد؟ روزی که برخی از نشانههای پروردگارت فرا رسد، دیگر، ایمان کسی که پیشتر ایمان نیاورده یا با وجود ایمان کار نیکی نکرده است، سودی به حالش نخواهد داشت.
﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ﴾، به لحظهی مرگ اشاره دارد؛ یعنی: «زمانی که فرشتگان مرگ، به سراغشان بیایند...». ﴿أَوۡ یَأۡتِیَ رَبُّکَ﴾، به برپاشدن قیامت اشاره دارد که پروردگار برای محاسبهی بندگانش میآید؛ ﴿أَوۡ یَأۡتِیَ بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَ﴾؛ یعنی: «زمانی که برخی از نشانههای پروردگارت تحقق یابد» که منظور، طلوع خورشید از مغرب است. در آن هنگام، «ایمان کسی که پیشتر، ایمان نداشته یا با وجود ایمان، کار نیکی نکرده است، سودی به حالش نمیبخشد».
اینها، شرایط قبول شدن توبه بود که برشمردیم. لذا ای برادرم! تا فرصت باقیست، بیدرنگ توبه کن و به سوی الله بازگرد و بدان که اگر صادقانه توبه کنی، الله متعال توبهات را میپذیرد و چه بسا تو را در وضعیت و جایگاهی بهتر از جایگاه گذشتهات قرار میدهد. به پدرت آدمu بنگر که با وسوسهی شیطان، از میوهی ممنوعه خورد و از الله نافرمانی کرد؛ اما نتیجهی توبهاش چه شد؟ الله متعال، میفرماید:
﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ١٢١ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَیۡهِ وَهَدَىٰ ١٢٢﴾
[طه: ١٢١، ١٢٢]
و آدم، از پروردگارش نافرمانی کرد و راه را گم نمود. آنگاه پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و هدایتش کرد.
وقتی آدمu توبه کرد، به این مقام والا دست یافت و الله متعال، او را برگزید و بدینسان به جایگاهی رسید که فراتر از جایگاه پیشین او بود؛ زیرا معصیت و نافرمانی، او را نزد الله، خجالتزده و شرمنده کرد و او را به توبه و بازگشت به سوی الله واداشت و از اینرو وضعیت بهتری پیدا کرد.
«خداوند، از توبهی بندهاش بیشتر از فردی شادمان میشود که در بیابانی بر شتر خود سوار است؛ شترش که آب و غذای او را بر پشت دارد، از او میرمد و فرار میکند و او، از یافتنش ناامید میشود؛ زیر سایهی درختی میرود و ناامید از یافتن شترش، دراز میکشد. در آن حال که بهکلی ناامید شده، ناگهان شترش را میبیند که کنارش ایستاده است. افسار شتر را میگیرد و از شدت خوشحالی، بهاشتباه میگوید: خدایا! تو، بندهی منی و من، پروردگار تو هستم».([42]) در صورتی که میخواست بگوید: یا الله! تو، پروردگار منی و من، بندهی تو هستم؛ اما از شدت خوشحالی اشتباه کرد؛ زیرا انسان، در شدت خوشحالی نمیداند که چه میگوید. همانطور که در شدت خشم و عصبانیت نیز چنین حالتی دارد. بههر حال، الله متعال از توبهی بندهاش، از کسی که در چنین وضعیتی قرار میگیرد و سپس شترش را پیدا میکند، بیشتر خشنود میشود.
در ادامهی این حدیث الهی آمده است: «ای بندگان من! شما هرگز نمیتوانید نفع و زیانی به من برسانید»؛ یعنی الله متعال، از بندگانش بینیاز است و اطاعت و فرمانبرداری آنها از الله یا معصیت و نافرمانی آنان، هیچ نفع و ضرری برای الله ندارد. اللهU در کتابش فرموده است:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ ٥٦ مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ ٥٧ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ ٥٨﴾ [الذاریات: ٥٦، ٥٨]
و انسانها و جنها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند. از آنان هیچ روزی و رزقی نمیخواهم و خواهان این نیستم که به من خوراک بدهند. بیگمان الله، خود روزیدهنده و دارای توان و نیروست.
بنابراین، اللهU از هیچکس، هیچ نفع و ضرری نمیبرد؛ زیرا از همه بینیاز است و آفریدههایش را هدفمند و به حکمتی آفریده که خود اراده کرده است؛ آنها را برای عبادت و پرستش خویش خلق کرده و به فرمانبرداران نوید پاداش و به نافرمانها، دربارهی عذابش هشدار داده است؛ زیرا بهشت و دوزخی وجود دارد که الله متعال، آنها را آفریده است و بهشت و دوزخ را پُر خواهد کرد؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَلِذَٰلِکَ خَلَقَهُمۡۗ وَتَمَّتۡ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ ١١٩﴾ [هود: ١١٩]
... و برای همین، آنها را آفریده است. و سخن و فرمانِ حتمی پروردگارت بر این رفته است که دوزخ را از همهی سرکشان جن و انس پُر خواهم کرد.
بنابراین، اطاعتِ بندگان فرمانبردارِ الله، هیچ نفعی به او نمیرساند؛ همانطور که نافرمانی ِ معصیتکاران هیچ زیانی برای الله ندارد؛ از اینرو در ادامهی این حدیث الهی آمده است: «اگر همهی شما انسانها و جنها از ابتدا تا انتها، دارای پرهیزکارترین قلب باشید و به روش پرهیزکارترین شخص رفتار کنید، این امر، ذرهای بر مُلک من نمیافزاید»؛ زیرا مُلک، مُلک خداست؛ نه مُلک بندگان فرمانبردار یا نافرمان. اللهY همچنین فرموده است: «ای بندگان من! اگر همهی شما جنها و انسانها از ابتدا تا انتها، به روش گنهکارترین شخصِ خود که دارای بدترین قلب است، عمل نمایید، این امر، ذرهای از ملک من نمیکاهد». الله متعال در کتابش میفرماید:
﴿إِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمۡۖ وَلَا یَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡکُفۡرَۖ وَإِن تَشۡکُرُواْ یَرۡضَهُ لَکُمۡۗ﴾ [الزمر: ٧]
اگر کفر بورزید، بیگمان الله از شما بینیاز است و کفر و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد و اگر سپاسگزاری کنید، آن را برایتان میپسندد.
مُلک، مُلک خداست و مُلک خدا، با نافرمانیِ نافرمانها کاسته نمیشود یا با اطاعت و فرمانبرداری بندگان فرمانبردارش، افزایش نمییابد.
این سه عبارت، بیانگر بینیازی اللهU میباشد و کمال قدرت و تسلطش را میرساند و نشان میدهد که الله، از هیچکس فایده نمیبرد و از هیچکس زیان نمیبیند؛ زیرا از همه، بینیاز است.
الله متعال، در این حدیث قدسی فرموده است: «ای بندگان من! اگر همهی انسانها و جنها، از ابتدا تا انتها، در یک زمین پهناور بایستند و همه، خواستههای خود را یکجا از من درخواست نمایند و خواستهی همه را برآورده سازم، این عمل، چیزی از آنچه که نزد من است، نمیکاهد؛ همانطور که وقتی یک سوزن را در آب دریا فرو میبرند و بیرون میکشند، هیچ از آب دریا کم نمیشود». این جمله نشاندهندهی گستردگی مُلک اللهU و کمال بینیازی اوست؛ زیرا اگر همهی انسانها و جنها از ابتدا تا انتها، گردِ هم آیند، تعدادشان چه همه زیاد میشود! و هر کدام خواستهای داشته باشد و همه بهطور همزمان خواستههای خود را از الله درخواست نمایند، و الله متعال، خواستهی همهی آنها را برآورده سازد، این امر، حتی بهاندازهی سرِ سوزنی هم از مُلک الله نمیکاهد؛ زیرا الله متعال بخشنده، بزرگوار، بی نیاز و دارای فضل و بخشش بیکران است. سوزنی را در آب دریا فرو ببرید و آنگاه آن را بیرون بکشید؛ آیا چیزی از آب دریا کم میشود؟ خیر؛ همینطور از مُلک اللهU نیز چیزی کاسته نمیشود؛ زیرا اللهU بخشنده، بزرگوار و بینیاز است.
«ای بندگان من! این، اعمال شماست که آن را برای شما محاسبه میکنم و نتایج آن را بهطور کامل به شما میدهم»؛ یعنی همه چیز به اعمال شما بستگی دارد که الله متعال، روز قیامت آن را برای شما محاسبه میکند و نتیجهاش را بهطور کامل به شما میدهد. الله متعال در کتابش فرموده است:
﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ ٨﴾
[الزلزلة: ٧، ٨]
پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند، آن را میبیند. و هر کس هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند.
در ادامهی این حدیث قدسی آمده است: «لذا هرکس نتیجهی خوبی دید، الله را ستایش نماید و هرکس نتیجهی دیگری یافت، کسی جز خود را سرزنش نکند»؛ زیرا خودش اشتباه کرده و خود را از خیر و نیکی محروم نموده است. آنکه نتیجهی خوبی دید، الله را حمد و ستایش کند؛ زیرا اول و آخِر، لطف و منّت الله متعال بوده که ابتدا به او توفیق عمل داده و در انتها با پاداش نیک و فراوان بر او منت نهاده است:
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ١٦٠﴾ [الأنعام: ١٦٠]
هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش مییابد و هر کس کار بدی انجام دهد، تنها به اندازهی کارِ بدش مجازات خواهد شد. و هیچ ستمی به آنها نمیشود.
این حدیث، حدیث مهم و بزرگیست که علما رحمهمالله، به شرح و توضیح آن پرداختهاند و نکات و مطالب مهمی از آن برداشت کردهاند؛ چنانکه علامه ابوالعباس حرانی/، کتاب مستقلی در شرح این حدیث نگاشته است؛ از اینرو باید با تدبر و تفکر، به واخوانی این حدیث بپردازیم؛ بهویژه جملهی پایانی آن که همه چیز به اعمال انسان بستگی دارد؛ اگر اعمالش نیکو باشد، فرجام نیکی خواهد داشت و اگر اعمالش بد باشد، سرانجام بدی در انتظار اوست. اهمیت این موضوع و ارتباط آن با جهاد نفس، مؤلف/ را بر آن داشته که این حدیث را باب مجاهدت، ذکر کند؛ لذا باید با نفس خویش جهاد نماییم و به کارهای نیک انجام دهیم تا به پاداش بهتر و بزرگتری نزد الله، دست یابیم.
([1]) صحیح بخاری، ش: (6018، 6619) بهنقل از جندبt؛ و روایت مسلم، ش: 5301 بهنقل از ابنعباسt.
([2]) صحیح بخاری، ش: 5442، بهنقل از ابنعمرt.
([3]) صحیح بخاری، ش: (4525، 4527)؛ و مسلم، ش: 4682 بهنقل از جابر بن عبداللهt.
([4]) صحیح بخاری، ش: 6502.
([5]) ولایت و دوستی اللهU، ویژهی گروه خاصی مانند خاندان پیامبرr نیست؛ بلکه هرکس ایمان و تقوا داشته باشد، متناسب با ایمان و تقوایش، از دوستی خدا برخوردار است و به نسبت کمبود در ایمان و تقوایش، سهمی از ولایت شیطان دارد.
([6]) صحیح بخاری، ش: 7536؛ و صحیح مسلم بهشمارهی 2675 بهنقل از انس از ابوهریرهt.
([7]) ذراع، بهاندازهی فاصلهی آرنج تا سر انگشتان دست است.
([8]) صحیح بخاری، ش: 6412.
([9]) صحیح بخاری، ش: 4837؛ و صحیح مسلم، ش: 2820.
([10]) صحیح بخاری، ش: 4836؛ و صحیح مسلم، ش: 2814.
([11]) صحیح بخاری، ش: 1067 بهنقل از عبدالله بن مسعودt.
([12]) بخاری، ش: (2785، 2851،4511، 5789)؛ و مسلم، ش: 4550 بهنقل از علی بن ابیطالبt.
([13]) یعنی غالباً اینگونه است و گرنه، حدیثی در «صحیح الجامع»، به شمارهی (6086) آمده که حسن میباشد؛ حدیث، از این قرار است: «مَنْ أَکَلَ طَعَامًا ثُمَّ قَالَ: "الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَطْعَمَنِی هَذَا الطَّعَامَ، وَرَزَقَنِیهِ مِنْ غَیْرِ حَوْلٍ مِنِّی وَلَا قُوَّةٍ"، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ؛ قَالَ: وَمَنْ لَبِسَ ثَوْبًا فَقَالَ: "الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کَسَانِی هَذَا الثَّوْبَ وَرَزَقَنِیهِ مِنْ غَیْرِ حَوْلٍ مِنِّی، وَلَا قُوَّةٍ"، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ»؛ یعنی: «هرکس پس از خوردن خوراکی، بگوید: [الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَطْعَمَنِی هَذَا الطَّعَامَ، وَرَزَقَنِیهِ مِنْ غَیْرِ حَوْلٍ مِنِّی وَلَا قُوَّةٍ] الله، گناهان گذشتهاش را میبخشد. و هر کس، پس از پوشیدن لباس، بگوید: [الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کَسَانِی هَذَا الثَّوْبَ وَرَزَقَنِیهِ مِنْ غَیْرِ حَوْلٍ مِنِّی، وَلَا قُوَّةٍ] گناهان اول و آخرش بخشیده میشود». بنا بر ضوابط اهل سنت و جماعت دربارهی نویدها و وعیدهایی که در احادیث آمده است، اگر شخصی عملی انجام دهد که دربارهاش نویدی وارد شده و در عین حال، مرتکب کاری شود که پیرامونش، وعید یا هشداری وجود دارد، وضعیتش به مشیت الهی بستگی خواهد داشت. لذا کسی نباید به چنین نویدهایی فریفته شود و گمان کند که هر معصیتی که بخواهد، میتواند انجام دهد و مجازات نخواهد شد؛ بلکه زیرک، کسیست که از یکسو از عذاب الهی میترسد و از سوی دیگر، به رحمت الله، امیدوار است و در عین حال میکوشد که اوامر الهی را انجام دهد و از معاصی دوری نماید.
([14]) صحیح بخاری (3005، 4406، 4407، 6944) و صحیح مسلم (5050، 5051، 5052) بهنقل از ابوهریرهt.
([15]) صحیح بخاری، ش: 2024؛ و صحیح مسلم، ش: 1174.
([16]) صحیح بخاری، ش: 1768 بهنقل از ابوهریرهt.
([17]) صحیح مسلم، ش: 2664.
([18]) صحیح است؛ نک: مسند احمد (5/450)، و صحیح ابن خزیمه، ش: 1231.
([19]) صحیح است؛ نک: صحیح الجامع ش: (3512، 3513، 3514).
([20]) صحیح بخاری، ش: 6487؛ و صحیح مسلم، ش: 2823.
([21]) صحیح بخاری، ش: (220، 1334، 6308)؛ و مسلم، ش: 1712.
([22]) صحیح مسلم، ش: 722.
([23]) صحیح مسلم، ش: 1337، بهنقل از ابوامامهی باهلیt.
([24]) صحیح بخاری، ش: 1135؛ و صحیح مسلم، ش: 773.
([25]) صحیح بخاری، ش: 6514؛ و صحیح مسلم، ش: 2960.
([26]) صحیح بخاری، ش: 6488.
([27]) صحیح مسلم، ش: 489.
([28]) صحیح لغیره؛ روایت: احمد در مسندش (2/68)؛ و ابنحبان (3408)؛ و حاکم در المستدرک (2/73)؛ و ابوداود در سنن خود (1672)؛ و نسائی (2567)؛ رویانی (419)؛ عبد بن حمید (806) و... از طریق اعمش از مجاهد از ابنعمرt. البته ابنمدینی و احمد، دربارهی سماع اعمش از مجاهد، سخن گفتهاند؛ اما این حدیث شاهدی از روایت حکم بن عمیر دارد؛ نک: الکبیر طبرانی (3/218) و المجمع هیثمی (8/182) که دربارهاش گفته است: «در سندش، یحیی بن یعلی اسلمی قرار دارد که ضعیف است». این حدیث را میتوانید در صحیح الجامع (5937 و 6021) از آلبانی/ ببینید.
([29]) صحیح مسلم، ش: 488.
([30]) صحیح الجامع، از آلبانی/، ش: 3296؛ و السلسلة الصحیحة، ذیل حدیث 1836.
([31]) صحیح است؛ بخاری، ش: 1925؛ و مسلم، ش: 4639 بهنقل از انس بن مالکt . همچنین روایت بخاری، ش: 5526، و مسلم ش: 4638 بهنقل از ابوهریرهt.
([32]) صحیح بخاری، ش: 2805؛ و صحیح مسلم، ش: 1903.
([33]) صحیح بخاری، ش: 1415؛ و صحیح مسلم، ش: 1018.
([34]) صحیح بخاری، ش: 1321 بهنقل از ابوهریرهt.
([35]) صحیح مسلم، ش: 2577.
([36]) صحیح بخاری، ش: (65، 102، 1623، 1625 و...)؛ صحیح مسلم، ش: 3180.
([37]) روایت: ابوداود (334)، و احمد در مسندش (4/203)، و حاکم در المستدرک (1/285) و دارقطنی در سننش (1/178)، و بیهقی در الکبری (1/225)، و ابنشاهین در ناسخ الحدیث ومنسوخه (137)، و ابنالجوزی در التحقیق (1/239). نگا: التلخیص (1/150) و تعلیق التعلیق (2/189) از حافظ/.
([38]) صحیح مسلم، ش: 101 بهنقل از ابوهریرهt.
([39]) صحیح مسلم، ش: 30320، بهنقل از سعید بن زیدt.
([40]) صحیح بخاری، ش: (2483، 6452، 6634)؛ و مسلم، ش: 3231 بهنقل از امسلمه&.
([41]) صحیح بخاری، ش: (2924، 3712، 5945)؛ و مسلم، ش: 5261.
([42]) صحیح بخاری، ش: 6309؛ و صحیح مسلم، ش: 2747.
الله متعال میفرماید:
﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ﴾ [البقرة: ١٤٨]
پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید.
و میفرماید:
﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ ١٣٣﴾ [آل عمران: ١٣٣]
به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که پهنایش به گستردگی آسمانها و زمین میباشد و برای پرهیزکاران آماده شده است.
شرح
مؤلف/، بابی بدین عنوان گشوده است: «تعجیل در انجام کارهای نیک و تشویق به اینکه باید تصمیمهای نیک را هرچه زودتر و با جدیت و بدون دودلی عملی ساخت».
این عنوان، دو امر اساسی را در برمیگیرد:
اول: تعجیل یا شتافتن در انجام کارهای نیک.
و دوم: اینکه هرگاه انسان تصمیم خوبی میگیرد، باید بدون دودلی آن را هرچه زودتر عملی بسازد.
مبادرت به انجام کارهای نیک، بدین معناست که انسان در انجام آنها درنگ نکند و سستی و تنبلی به خود راه ندهد؛ چه بسیار انسانهایی که در انجام نیکیها درنگ کرده یا تنبلی نمودهاند و بدینسان خیر و نیکی زیادی را از دست دادهاند! از اینرو پیامبرr فرموده است: «المُؤمنُ القَویُّ خیرٌ وأحبُّ إلی اللهِ مِن المؤمنِ الضَّعیفِ وفی کُلٍّ خیر، احرِص علی ما ینفَعُکَ واستَعِن باللهِ ولاتَعجِز»؛([1]) یعنی: «مؤمنِ توانمند و قوی نزد الله، از مؤمن ضعیف، بهتر و محبوبتر است و در هر دو، خیر و نیکیست؛ مشتاق چیزی باش که به نفع توست و از الله کمک بخواه و عاجز و درمانده نشو».
لذا انسان باید به سوی کارهای نیک بشتابد و درانجام آنها درنگ نکند؛ کارهایی مانند: نماز، صدقه، حج، روزه، نیکی به پدر و مادر، صلهی رحم و دیگر کارهای نیکی که باید به سوی آنها شتافت.
گاه، انسان در انجام نیکیها درنگ میکند و فرصت را از دست میدهد و دیگر، نمیتواند به سبب بیماری یا مردن و دیگر عوامل بازدارنده، به انجام آن کار نیک بپردازد. در حدیثی آمده که پیامبرr فرموده است: «إذا أَرَادَ أحَدُکُم الْحَجَّ فَلْیَتَعَجَّلْ فَإِنَّهُ قَدْ یَمْرَضُ الْمَرِیضُ وَتَضِلُّ الرَّاحِلَةَ وَتَعْرِضُ الْحَاجَةُ»؛([2]) یعنی: «هرگاه کسی از شما قصد ادای حج کرد، تعجیل کند؛ زیرا ممکن است بیمار شود یا سواریاش گم گردد و ضرورت و نیازی شدید پیش آید (و نتواند به حج برود». به عبارت دیگر: ممکن است مسألهای پیش آید که از ادای حج (یا هر کار نیک دیگری) باز بماند. لذا در انجام نیکیها درنگ نکنید.
سپس مؤلف/ این آیه را ذکر کرده است که اللهY میفرماید: ﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ﴾ یعنی: «در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید». این، بلیغتر از این است که به سوی کارهای نیک بشتابید؛ بلکه دستور میدهد که سعی کنید در انجام نیکیها، پیشگام و جلوتر از سایر مردم باشید. مانند اینکه انسان سعی کند خودش را به صفهای اول نماز جماعت برساند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «خَیْرُ صُفُوفِ الرِّجَالِ أَوَّلُهَا وَشَرُّهَا آخِرُهَا وَخَیْرُ صُفُوفِ النِّسَاءِ آخِرُهَا وَشَرُّهَا أَوَّلُهَا».([3]) یعنی: «بهترین صفهای مردان، صف نخست است و بدترین صفِ آنها، صفِ آخِر؛ و بهترین صفِ زنان، صف آخر میباشد و بدترینش، صف اول». همچنین پیامبرr عدهای را دید که در انتهای مسجد نشستهاند و در صفهای اول حاضر نشدهاند؛ از اینرو فرمود: «لاَ یَزَالُ قَوْمٌ یَتَأَخّرُونَ حَتّى یُؤَخّرَهُمُ الله»؛([4]) یعنی: «برخی همواره (در صفهای) عقب میایستند تا اینکه الله، آنها را (از رحمتش) عقب میاندازد». لذا هر فرصتی را غنیمت بدانید و به سوی نیکیها بشتابید.
اللهY میفرماید:
﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ ١٣٣﴾ [آل عمران: ١٣٣]
به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که پهنایش به گستردگی آسمانها و زمین میباشد و برای پرهیزکاران آماده شده است.
شتافتن به سوی مغفرت و آمرزش الهی، بدین معناست که انسان به سوی کارهایی بشتابد که باعث آمرزش گناهان میگردد؛ مانند استغفار: گفتن «أستغفر الله» یا: «اللهم اغفر لی» یا «اللّهم إنّی أستغفرکَ»؛ و نیز باید به سوی کارهایی مانند وضو گرفتن، نمازهای پنجگانه، نماز جمعه و رمضان بشتابد که مایهی آمرزش گناهان است؛ زیرا هنگامی که انسان وضو میگیرد و دعای پایان وضو را میخواند،([5]) هشت دروازهی بهشت برایش باز میشود و از هر کدام که بخواهد، وارد بهشت خواهد شد. همچنین با هر قطره از آب وضو، گناهانش از اندام و اعضای او میریزد؛ لذا وضو گرفتن، یکی از اسباب آمرزش گناهان بهشمار میرود. نمازهای پنجگانه هم کفارهی گناهانی هستند که انسان در فاصلهی میان نمازها مرتکب میگردد و نیز نماز جمعه تا جمعهی دیگر و همچنین رمضان تا رمضان بعدی، هر یک کفارهی گناهانیست که در میان آنها انجام میشود؛ البته بهشرطی که انسان، از گناهان بزرگ پرهیز کند. لذا انسان باید به سوی کارهایی بشتابد که باعث آمرزش گناهان است.
دومین فرمان الهی در این آیه، این است که «به سوی بهشتی بشتابید که پهنایش به گستردگی آسمانها و زمین میباشد». و این، با انجام دستورهای الهیست؛ یعنی باید برای رسیدن به بهشت کار نمود و عملی که برای رسیدن به بهشت مفید است، کار نیکو و شایسته میباشد. اللهU میفرماید: ﴿وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ﴾ و بدینسان وصف بهشت را بیان میکند که پهنایش به گستردگی آسمانها و زمین است. این، بیانگر عظمت و بزرگی بهشت میباشد و اندازهاش را فقط اللهU میداند. لذا با انجام کارهای نیکی که تو را بهشت میرساند، به سوی این بهشت بزرگ بشتاب. آنگاه اللهU میفرماید: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ﴾ یعنی: «بهشت برای پرهیزکاران، آماده شده است». و کسی که بهشت را برای پرهیزکاران آماده کرده، اللهU میباشد؛ همانطور که در حدیث قدسی آمده است: «أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ مَا لا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»؛([6]) یعنی: «برای بندگان نیکم نعمتهایی (در بهشت) فراهم کردهام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است». حال ببینیم که پرهیزکاران چه کسانی هستند یا چه ویژگیهایی دارند؟ اللهY میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤ وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٣٥ أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ ١٣٦﴾ [آل عمران: ١٣٤، ١٣٦]
کسانی که در توانگری و تنگدستی انفاق میکنند و خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند. و الله، نیکوکاران را دوست دارد. و آنان که چون کار زشتی انجام دهند یا بر خویشتن ستم نمایند، الله را یاد میکنند و برای گناهشان آمرزش میخواهند.- و چه کسی جز الله، گناهان را میبخشد؟- و آگاهانه به گناه کردن ادامه نمیدهند. پاداش چنین کسانی، آمرزش پروردگارشان و باغهاییست که فرودستش جویبارها روان است و آنان جاودانه در آن میمانند. و پاداش نیکوکاران، چه خوب است!
لذا پرهیزکاران کسانی هستند که در توانگری و تنگدستی، تا آنجا که بتوانند، بذل و بخشش میکنند. الله متعال، گرچه در این آیه مقدار بذل و بخشش را بیان نفرموده، اما در آیههای دیگری مقدارش را بیان نموده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَیَسَۡٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ﴾ [البقرة: ٢١٩]
و از تو میپرسند: چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: مازاد نیازشان را.
همچنین میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا ٦٧﴾ [الفرقان: ٦٧]
و آنان که چون انفاق مىکنند، زیادهروى نمىنمایند و بخل نمىورزند؛ و انفاقشان همواره میان این دو حالت، در حدّ اعتدال است.
یعنی در انفاقشان، نه بخل وجود دارد و نه زیادهروی؛ بلکه مازاد نیازشان را بذل و بخشش میکنند.
در بیان ویژگیهای پرهیزکاران فرموده است: ﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ﴾ یعنی: «و کسانی که خشمشان را فرو میخورند» و در حالت عصبانیت دست به انتقام نمیزنند و با وجودی که فروبردن خشم، دشوار است، صبر و شکیبایی میورزند. رسولاللهr فرموده است: «لَیْسَ الشدیدُ بالصُّرَعةِ إِنمَّا الشدیدُ الَّذی یمْلِکُ نَفسَهُ عِنْد الْغَضَبِ»؛([7]) یعنی: «پهلوان، کسی نیست که رقیب (همآوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان، کسیست که هنگام خشم، خودش را کنترل کند». انسان، در حالت خشم و عصبانیت، بهگونهای برافروخته میشود که چشمانش سرخ میگردد و رگهای گردنش بالا میآید و دوست دارد انتقام بگیرد؛ اما اگر خویشتنداری نماید و خشمش را فرو ببرد، این، یکی از اسباب ورود به بهشت است.
باید دانست که خشم، اخگر آتشیست که شیطان در دل انسان میاندازد؛ اما رسولاللهr به ما آموزش داده است که چگونه این آتش را خاموش کنیم: باید در هنگام خشم و عصبانیت، از شیطان راندهشده به الله پناه ببریم. لذا هنگامی که انسان، عصبانی میشود و فکر میکند که خشمش بر او چیره خواهد شد، باید بگوید: «أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم»؛ اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، دراز بکشد. همچنین وضو بگیرد؛ زیرا وضو، آتش خشم را خاموش میکند. لذا رهنمود رسولاللهr را در هنگام خشم، بهکار گیر تا خشمت فروکشد. رفتار خشمآلود، نتیجهای جز پشیمانی نخواهد داشت؛ بسیار اتفاق میافتد که انسان در حالِ عصبانیت، همسرش را طلاق میدهد و گاه آخرین طلاقیست که دیگر، بازگشتی ندارد. چهبسا انسان به هنگام خشم، مالش را نابود کند؛ آن را بسوزاند یا بشکند. گاه اتفاق میافتد که پدر در شدت عصبانیت، فرزندش را کتک میزند و حتی ممکن است فرزندش زیر کتک زخمی شود! از اینرو اللهU کسانی را که خشمشان را فرو میخورند، ستوده و فرموده است: ﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ﴾ یعنی: «و کسانی که خشمشان را فرو میخورند». در ادامه میفرماید:
﴿وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ﴾ و از خطای مردم، گذشت مینمایند.
یعنی: هنگامی که مردم به آنها بدی میکنند، آنان را میبخشند و از خطایشان میگذرند. بهراستی کسی که عفو و گذشت پیشه کند، اجرش با خداست. الله متعال در این آیه بهطور مطلق، از عفو و گذشت سخن گفته است؛ اما در جای دیگری، عفو و گذشت را توضیح داده و فرموده است:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ﴾ [الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.
یعنی عفو و گذشت، زمانی خوب است که نتیجهاش اصلاح باشد؛ به عنوان مثال: شخصی که به شما بدی میکند، آدم شروریست که به شرارت مشهور میباشد و اگر او را ببخشید، شرارتش بیشتر میشود. در چنین حالتی، بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه حقتان را بهقصد اصلاح از او بگیرید؛ ولی اگر بخشیدن، پیآمدی منفی نداشته باشد یا کسی که به شما بدی کرده است، آدم بد و شروری نیست، در این حالت بهتر است که عفو و گذشت پیشه کنید؛ مثل تصادفهای رانندگی که امروزه زیاد شده است؛ برخی از مردم در محاکمهی رانندهی مقصر، عجله میکنند؛ این، خوب نیست؛ بلکه بهتر است بررسی کنید و ببینید که اگر راننده، آدمِ مردمآزاریست که قوانین رانندگی را رعایت نمیکند و معمولا با سرعت غیرمطمئن رانندگی مینماید، به او رحم نکنید و حقتان را بهطور کامل از او بگیرید؛ اما اگر رانندهی خداترسیست که قوانین رانندگی را رعایت میکند و حالا چنین حادثهای رخ داده، بهتر است که او را ببخشید و از حق خود بگذرید؛ زیرا اللهY میفرماید:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ﴾ [الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.
لذا باید دقت کرد که بخشیدن خطای دیگران، پیآمد مثبتی در پی داشته باشد.
اللهU پس از بیان ویژگیهای پرهیزکاران، میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤﴾ [آل عمران: ١٣٤]
و الله، نیکوکاران را دوست دارد.
دوستی و محبت اللهU، خواستهی هر انسانیست و هر مؤمنی دوست دارد که اللهU او را دوست داشته باشد. اللهY میفرماید:
﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ﴾ [آل عمران: ٣١]
بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد.
نگفت که برای اثبات ادعای خود مبنی بر محبت الله، از من پیروی کنید؛ بلکه فرمود: «از من پیروی کنید تا الله، شما را دوست بدارد»؛ زیرا اینکه اللهU انسان را دوست داشته باشد، والاترین و باارزشترین مقامیست که انسان بدان دست مییابد. الله متعال همهی ما را جزو دوستانش بگرداند.
میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤﴾ [آل عمران: ١٣٤]
و الله، نیکوکاران را دوست دارد.
احسان و نیکوکاری، دو جنبه دارد: یکی احسان در عبادت و بندگی اللهU، و دیگری، احسان و نیکوکاری به بندگان الله.
رسولاللهr در پاسخ جبرئیلu که دربارهی احسان پرسید، فرمود: «أن تَعبُدَ اللهَ کأنَّکَ تراهُ فإن لم تَکُن تراه فإنَّهُ یراکَ»؛([8]) یعنی: «الله را چنان عبادت کنی که گویا او را میبینی؛ و اگر نمیتوانستی اینچنین عبادتش کنی که گویا او را میبینی، پس با یقین به اینکه او تو را میبیند، عبادتش نما». به عبارت دیگر: احسان در عبادت، این است که پروردگارت را با حضور دل و بهگونهای عبادت کنی که گویا او را میبینی و گرنه، با یقین به اینکه او، تو را میبیند، با بیم و امید عبادتش کن و این، پایینتر از مرحلهی اول قرار دارد.
پس مرحلهی اول، این است که الله را با اشتیاق و میل و رغبت عبادت کنی.
و مرحلهی دوم، این است که با بیم و خوف و خشیت به عبادتش بپردازی.
و اما احسان و نیکوکاری به بندگان الله، این است که با بهترین گفتار و رفتار، با آنها برخورد کنی و به بهترین شکل به آنان بذل و بخشش نمایی و از اذیت و آزار آنان بپرهیزی. اللهU میفرماید:
﴿وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٖ فَحَیُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾ [النساء : ٨٦]
و هنگامی که به شما سلام میگویند، بهتر یا همانند آن پاسخ دهید.
یعنی اگر بهتر از سلامی که به شما میگویند، پاسخ نمیدهید، لااقل همانگونه که به شما سلام گفتهاند، پاسخ دهید؛ از اینرو بسیاری از علما گفتهاند: اگر سلامکننده «السلام علیکم ورحمة الله» گفت، در جوابش بگو: «السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»؛ یعنی بهتر است «وبرکاته» را اضافه کنید؛ زیرا اللهU دستور داده که بهتر از آن پاسخ دهید و سپس فرمود: یا «همانند سلامی که گفته است، پاسخ بگویید». هنگامی که شخصی، با صدای واضح و روشن به شما سلام میگوید، شما نیز با صدای واضح و روشن پاسخ سلامش را بدهید. برخی از مردم، وقتی به آنها سلام میکنی، جوابت را از درون بینی و بهگونهای میدهند که آدم بهسختی آن را میشنود؛ این، درست نیست که با صدای رسا و واضح به تو سلام کنند و آنوقت جوابشان را از درون بینی بدهی؛ این، بر خلاف رهنمود الهیست.
و اما احسان در رفتار، مانند کمک کردن به مردم در کارهایشان؛ هر کمکی که به کسی بکنی، در حقیقت به او احسان نمودهای؛ چه کمک مالی باشد و چه به او هدیه بدهی یا به او بذل و بخشش نمایی. اینها، همه احسان و نیکوکاری به دیگران بهشمار میروند.
یکی از انواع احسان و نیکوکاری به دیگران، این است که وقتی برادر مسلمانت را دیدی که مرتکب گناه میشود، به او تذکر دهی و او را از آن کار باز داری؛ این، احسان بزرگی در حق اوست. پیامبرr فرمود: «به برادرت کمک کن؛ چه ظالم باشد و چه مظلوم». گفتند: ای رسولخدا! کمک کردن به مظلوم که روشن است؛ اما به ظالم چگونه کمک کنیم؟ فرمود: «بدینسان که او را از ظلم و ستم باز دارید». لذا همینکه او را از ظلم و ستم بازمیدارید، نوعی احسان و نیکی در حقش بهشمار میرود. خلاصه اینکه در تعامل با مردم، همواره این آیه را به یاد داشته باشیم که:
﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤﴾ [آل عمران: ١٣٤]
و الله، نیکوکاران را دوست دارد.
و با توجه به این آیه، تا آنجا که میتوانیم به دیگران نیکی کنیم.
و اما ویژگی دیگری که اللهU برای پرهیزکاران برشمرده است:
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ﴾
[آل عمران: ١٣٥]
و آنان که چون کار زشتی انجام دهند یا بر خویشتن ستم نمایند، الله را یاد میکنند و برای گناهشان آمرزش میخواهند.
یعنی: کسانی که مرتکب گناهان بزرگ و ناپسندی مانند زنا یا شرابخواری و قتل و امثال آن میشوند یا با ارتکاب گناهان کوچکتر بر خویشتن ستم میکنند، عظمت و بزرگی الله و مجازاتش را بهیاد میآورند و رحمت و توبهپذیری او را یاد میکنند و به سویش بازمیگردند؛ یعنی اللهU را از دو جهت یاد میکنند:
اول: اینکه عظمت و مجازاتش را بهیاد میآورند و میترسند و شرمنده و خجالتزده میشوند و درخواست آمرزش میکنند.
دوم: رحمت الهی و توبهپذیری او را بهیاد میآورند و از اینرو توبه و درخواست مغفرت مینمایند. لذا اللهU فرمود: ﴿ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ﴾؛ یعنی: «الله را یاد میکنند و برای گناهانشان آمرزش میخواهند». بهترین عبارتی که انسان بهوسیلهی آن، استغفار و درخواست آمرزش میکند، عبارت ذیل است که بهفرمودهی رسولاللهr «سید الاستغفار» یا بهترین استغفار میباشد:
«اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ خَلَقْتَنِی وَأَنَا عَبْدُکَ وَأَنَا عَلَى عَهْدِکَ وَوَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ أَبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ وَأَبُوءُ بِذَنْبِی فَاغْفِرْ لِی فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ».
اللهU میفرماید: ﴿وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾، یعنی: «و چه کسی جز الله، گناهانش را میبخشد؟» به عبارت دیگر، تنها اللهU گناهان را میآمرزد. اگر همهی انسانها از ابتدا تا انتها، و همهی جنها و فرشتگان جمع شوند تا یک گناهِ تو را ببخشند، نمیتوانند؛ زیرا تنها اللهU گناهان را میبخشد. لذا برای خود و برادرانمان که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، درخواست آمرزش میکنیم؛ اما آمرزش به دست ما نیست و فقط اللهU گناهان را میآمرزد. اللهY همچنین میفرماید:
﴿وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٣٥﴾ [آل عمران: ١٣٥]
و آگاهانه به گناه کردن، ادامه نمیدهند.
آری! در حالی که میدانند که فلان عمل، گناه و معصیت است، به گناه کردن و نافرمانی از الله ادامه نمیدهند؛ لذا درمییابیم که اگر انسان بداند و گناه کند، گناهش به مراتب بزرگتر است؛ از اینرو بسیاری از علما بر این باورند که اصرار بر گناه صغیره، باعث میشود که آن گناه کوچک، گناهی بزرگ قلمداد گردد؛ مثل تراشیدن ریش که امروزه بسیاری از افراد ناآگاه مرتکبش میشوند و میبینیم که ریش خود را میتراشند و آن را جمال و زیبایی میپندارند؛ حال آنکه خیلی زشت و ناپسند است؛ زیرا پیآمد هیچ معصیتی، خیر نیست؛ بلکه بسیار زشت و ناپسند میباشد. گرچه این کار، گناه صغیره است؛ اما از آنجا که اینها بر آن پافشاری میکنند و به تراشیدن ریش ادامه میدهند، گناه بزرگی بهشمار میرود؛ زیرا بیپروا این کار را انجام میدهند و هر روز که میخواهند از خانه به بازار یا محل کارشان بروند، جلوی آینه میروند و نگاه میکنند که اگر مویی ببینند، آن را بتراشند. بدون شک، این کار، نافرمانی از رسولخداr است و بیم آن میرود که انسان با ارتکاب این معصیت، به گناهان بزرگتر دچار شود.
اللهU این نوید را به پرهیزکاران داده است که:
﴿أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ ١٣٦﴾ [آل عمران: ١٣٦]
پاداش چنین کسانی، آمرزش پروردگارشان و باغهاییست که فرودستش جویبارها روان است و آنان جاودانه در آن میمانند. و پاداش نیکوکاران، چه خوب است!
پروردگارا! ما را جزو نیکوکاران بگردان و بهشت را پاداش اعمال نیکمان قرار بده، یا رب العالمین!
***
وأمَّا الأحادیث:
88- فالأوَّل: عَنْ أبی هریرةt أن رسولَ اللَّهِr قال: «بادِروا بالأعْمالِ فِتَنًا کقطَعِ اللَّیلِ الْمُظْلمِ یُصبحُ الرَّجُلُ مُؤمنًا ویُمْسِی کافرا، ویُمسِی مُؤْمنًا ویُصبحُ کافرا، یبیع دینه بعَرَضٍ من الدُّنْیا».([9]) [روایت مسلم]
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «به سوی کارهای نیک بشتابید که فتنههایی مانند شب تاریک پدید خواهد آمد. بدینسان که شخص، صبح مسلمان است و غروب، کافر؛ و شب ایمان دارد و صبح، کافر است و دینش را در برابر کالای ناچیز دنیا میفروشد».
شرح
مؤلف/ حدیثی از ابوهریرهt نقل کرده که رسولاللهr فرموده است: «بادِروا بالأعْمالِ»؛ یعنی «به سوی کارهای نیک بشتابید». کار نیک و شایسته، به هر عملی گفته میشود که خالص برای الله و مطابق سنت و رهنمود رسولاللهr باشد؛ یعنی عمل صالح بر دو اصل استوار است: اخلاص برای الله و پیروی از رسولاللهr و این، تطبیق عملی شهادتین میباشد؛ لذا هر عملی که خالص نباشد، نیک و شایسته نیست؛ از اینرو اگرچه نماز خواندن عمل نیکیست، اما اگر بهقصد ریا و خودنمایی باشد، عمل شایستهای محسوب نمیشود؛ حتی اگر همهی شرایط، ارکان، واجبات و سنتهای نماز را رعایت کند و بهظاهر، آن را بهخوبی ادا نماید؛ اما قابل قبول نیست؛ زیرا با ریا و شرک، آمیخته شده است و هرکس غیر الله را با الله شریک سازد، الله متعال عملش را نمیپذیرد. ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «إنّ اللهَ قال: أنا أغنی الشُّرَکاء عَنِ الشِّرکِ، مَن عَمِلَ عَمَلاً أَشرَکَ فِیه مَعِیَ غَیرِی تَرَکْتُه وَشِرْکَهُ»؛([10]) یعنی: «الله فرموده است: من بر خلاف شریکان، بهطور مطلق از شرک بینیازم؛ هرکس عملی انجام دهد و جز مرا در آن عمل شریکم سازد، او را با شرکش (عمل شرکآمیزش) وامیگذارم».
همچنین اگر انسان اخلاص داشته باشد، اما عملی انجام دهد که رسولاللهr آن را مشروع قرار نداده است و به عبارت دیگر، در دین بدعت و نوآوری کند، عملش پذیرفته نمیشود؛ اگرچه آن را با اخلاص انجام دهد و از خشوع گریه کند و اشک بریزد؛ زیرا رسولاللهr بدعت و نوآوری در دین را ضلالت و گمراهی برشمرده و فرموده است: «فإنَّ کُلَّ محدثةٍ بدعةٌ وکلَّ بدعةٍ ضلالةٌ»؛([11]) یعنی: «هر عمل خودساختهای، بدعت است و هر بدعتی، گمراهیست».
رسولاللهr فرمود: به سوی کارهای نیک بشتابید. کار نیک به هر عملی گفته میشود که خالص برای الله و مطابق شریعت باشد. سپس فرمود: «فتنههایی مانند شب تاریک پدید خواهد آمد». فتنههایی که مانند شب تاریک، همه جا را میگیرد و انسان نمیداند به کدامین سو برود و سرگردان میشود. الله متعال، همهی ما را از فتنهها درامان بدارد.
فتنههای گوناگونی وجود دارد؛ گاه به صورت شبهات و پندارهای نادرست وبیاساس هستند و گاه در قالب شهوت و امیال نفسانی پدیدار میشوند. هر فتنهای که مبتنی بر جهل و نادانی باشد، شبهه بهشمار میرود؛ مانند باورهای نادرست برخی از بدعتیها که هیچ اصل و اساسی در دین ندارد و مطابق شریعت الهی نیست؛ چنانکه اهل بدعت دیدگاهها و اعمالی پدید آوردهاند که هیچ جایی در شریعت الهی ندارد و چه بسا انسان به چنین بدعتها و شبهاتی فریفته میشود و به یک شبهه از راه حق، منحرف میگردد.
در این زمینه میتوان به برخی از معاملات اشاره کرد که هیچ شبههای در رابطه با نادرستی آن، در دل پاک و سالم از انحراف وجود ندارد و فقط دلهای منحرف، نسبت به چنین معاملاتی سهلانگاری میکنند؛ از اینرو میبینیم با آنکه حرام بودن برخی از معاملات واضح و روشن است، باز هم عدهای از چنین معاملاتی پرهیز نمیکنند و دلیلش، این است که زنگار گناه بر دلهایشان نشسته و کردار بدشان در نظرشان، آراسته شده و اعمال زشت و حرام را نیک میپندارند. اللهY دربارهی اینها فرموده است:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾ [الکهف: ١٠٣، ١٠٤]
بگو: آیا شما را به زیانکارترین مردم در کردار آگاه کنیم؟ آنان که تلاششان در زندگی دنیا تباه گشت و با این حال گمان میکنند کار نیکی انجام میدهند.
فتنهها، گاه به صورت شبهات و پندارهای نادرست پدیدار میشوند و گاه به صورت امیال و خواستههای نفسانی. در حالت دوم، انسان میداند که عملی که مرتکب میشود، حرام است؛ اما نفس و امیال درونیاش، او را به انجام آن عمل وامیدارد و از اینرو بیپروا مرتکب حرام میگردد یا میداند که فلانعمل واجب است، اما خواستههای نفسانی، او را به سوی تنبلی و سستی فرامیخواند و او نیز واجب الهی را ترک میکند. این، فتنهی شهوت و امیال نفسانیست. آری! یکی از بزرگترین فتنههای نفسانی، همجنسبازی و زناست. پناه بر الله! این، بزرگترین و زیانبارترین فتنهی این امت میباشد؛ رسولاللهr فرموده است: «مَا تَرَکْتُ بَعْدِی فِتْنَةً أَضَرَّ عَلَى الرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ»؛([12]) یعنی: «پس از من، زیانبارترین فتنهای که برای مردان برجای میماند، فتنهی زنان است». همچنین فرموده است: «وإنَّ أول فتنة بنیإسرائیل کانت فی النساء»؛([13]) یعنی: «نخستین فتنهای که در بنیاسرائیل پدید آمد، بهخاطر زنان بود». اینک کسانی در جامعهی ما پیدا میشوند که به شیوهها و نامهای گوناگون به سوی پستی و فرومایگی فرامیخوانند و برای رسیدن به اهداف شوم خویش، در قالبها و پوششهایی فعالیت میکنند که هیچ ربطی به ادعاهای آنها ندارد و از این نامها و پوششها، فقط استفادهی ابزاری مینمایند تا زن، حجاب و پوشش شرعی خود را کنار بزند و در قالب مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، در کنار مردان به کار و فعالیت بپردازد و بدینترتیب فتنه و بلایی که بدخواهان جامعه دنبال میکنند، تحقق یابد. اللهU دسیسه و نیرنگشان را به خودشان بازگرداند.
نخستین و بزرگترین فتنهای که در بنیاسرائیل پدید آمد، در رابطه با زنان بود؛ و اینک عدهای با تمام وجود و در کمال گستاخی میکوشند تا کرامت زن را از میان ببرند و جنس زن را در حد صورتکهایی قرار دهند که بازیچهی دست این و آن باشد و فاسقان و فرومایگان هرطور که بخواهند، از او بهره ببرند و هر دم و ساعت که میلشان باشد، به صورتش نگاه کنند! پناه بر الله! اما به حول و قوهی الاهی و با دعای مسلمانان، اینها به اهداف شوم خود نخواهند رسید و زن مسلمان، همچنان کرامت و جایگاه والای خود را که اللهU به او بخشیده است، حفظ خواهد کرد.
به هر حال، رسولاللهr ما را از فتنههایی که مانند شب تاریک پدید میآید، برحذر داشته است؛ در آن هنگام، انسان، صبح مؤمن است و شب، کافر! در یک روز از اسلام برمیگردد! پناه بر خدا! صبح، ایمان دارد و شب، کافر است. اللهU همهی ما را در پناه خویش قرار دهد؛ اما چرا اینگونه است؟ رسولاللهr فرمود: «یَبِیعُ دینَه بعَرَضٍ من الدُّنْیا»؛ برای اینکه «دینش را در برابر کالای ناچیز دنیا میفروشد». همهی لذتهای دنیا، در معرض زوال و پایانپذیر و فانیست؛ چه مال و ثروت باشد و چه پست و مقام و چه ریاست و زن و امثال آن. اللهY میفرماید:
﴿تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٞ﴾ [النساء : ٩٤]
تا (مبادا) برای به دست آوردن کالای بیارزش دنیا (مؤمنی را بکشید) و بدانید غنایم فراوانی نزد الله است.
کسانی که صبح ایمان دارند و شب، کافرند یا شب باایمان هستند و صبح کافر میشوند، دینشان را در برابر کالای ناچیز و فانی دنیا میفروشند. خداوندU همهی ما را از فتنه محافظت کند. همواره از فتنهها به الله پناه ببرید و بهتر از همه، این است که مطابق رهنمود پیامبرu در پایان آخرین تشهد، این دعا را بخوانید که: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ»؛([14]) یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
الله متعال، ما را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، پایدار بگرداند.
***
89- الثَّانی: عنْ أبی سِرْوَعَةَ بکسرِ السین المهملةِ وفتحها عُقبةَ بنِ الْحارِثِt قال: صَلَّیتُ وراءَ النَّبیِّr بالمدِینةِ الْعصْر، فسلَّم ثُمَّ قَامَ مُسْرعاً فَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ إلى بعض حُجَرِ نسائِه، فَفَزعَ النَّاس من سرعَته، فخرج عَلیهم، فرأى أنَّهُمْ قدْ عَجِبوا منْ سُرْعتِه، قال: «ذکرت شیئاً من تبْرٍ عندَنا، فکرِهْتُ أن یحبسَنِی، فأمرْتُ بقسْمتِه». [روایت بخاری]([15])
وفی روایة له: «کنْتُ خلَّفْتُ فی الْبیتِ تِبراً من الصَّدقةِ ، فکرِهْتُ أنْ أُبَیِّتَه».
ترجمه: عقبه بن حارثt میگوید: نماز عصر را در مدینه، پشت سر پیامبرr خواندم. پس از سلام دادن (و پایان نماز) با شتاب برخاست و از روی شانههای مردم، عبور کرد و به خانهی یکی از همسران خود رفت. مردم از شتاب رسولاللهr شگفتزده و نگران شدند. اندکی بعد، نزد مردم برگشت و دید که از تعجیل او، شگفتزده شدهاند. فرمود: «به یادم آمد که مقداری طلا (نقره) در خانهی ماست و دوست نداشتم که مرا به خود مشغول سازد؛ لذا دستور دادم آن را تقسیم کنند».
در روایت دیگری آمده است که فرمود: «قطعهای از طلای صدقه، در خانه گذاشته بودم و دوست نداشتم که آن را شب در خانه نگه دارم».
شرح
مؤلف/ روایتی از عقبه بن حارثt نقل کرده که میگوید: روزی نماز عصر را پشت سر رسولاللهr خواند. پیامبرr پس از پایان نماز برخاست و با شتاب، از روی شانههای نمازگزاران عبور کرد و به خانهی یکی از همسرانش رفت و پس از اندکی، از خانه بیرون آمد و مشاهده کرد که مردم تعجب کردهاند که چرا با عجله به خانه رفته است؟ پیامبرr دلیل عجلهاش را برای آنها بیان کرد و فرمود: «به یادم آمد که مقداری طلا در خانهی ماست» که باید آن را تقسیم کنم و «دوست نداشتم که مرا به خود مشغول سازد؛ لذا دستور دادم که آن را تقسیم کنند». این حدیث، بیانگر این است که باید در انجام کارهای نیک، شتاب کرد و درنگ، درست نیست؛ زیرا انسان نمیداند و شاید مرگش فرارسد و نتواند آن کار نیک را انجام دهد. لذا انسان باید زیرک و بانشاط باشد و برای آخرت خود کار کند و سستی و تنبلی به خود راه ندهد. آری! انسان همانگونه که برای کارهای دنیایش، زرنگ است و هر فرصتی را غنیمت میداند، باید برای آخرت خود نیز زیرک و بلکه زرنگتر باشد. اللهY میفرماید:
﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا ١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ ١٧ إِنَّ هَٰذَا لَفِی ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ ١٨ صُحُفِ إِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ ١٩﴾ [الأعلى: ١٦، ١٩]
ولی شما زندگی دنیا را ترجیح میدهید؛ حالآنکه آخرت، بهتر و پایدارتر است. این رهنمود، در صحیفههای نخستین نیز بود؛ صحیفههای ابراهیم و موسی.
روایت عقبهt نشان میدهد که رسولاللهr بیش از همه برای انجام کارهای نیک، شتاب میکرد و مانند دیگران نیازمند انجام کارهای نیک و شایسته بود؛ از اینرو خود، زمانی که فرمود: «هیچکس در برابر عمل خود وارد بهشت نمیشود»، از او پرسیدند: «حتی شما ای رسولخدا؟» فرمود: «ولا أَنَا إلا أنْ یتَغَمَّدنی اللَّهُ برَحْمته»؛([16]) یعنی: «و من نیز (نجات نمییابم) مگر اینکه رحمت الله، شامل حالم شود».
از این حدیث، بدین نکته نیز پی میبریم که پس از پایان نماز، عبور کردن از روی شانههای نمازگزاران، جایز است؛ زیرا برخی از مردم پس از نماز، کار دارند و سرِ جایشان نمینشینند؛ البته پیش از نماز، عبور کردن از روی شانههای مردم، (برای رفتن به صفهای جلو) جایز نیست؛ زیرا باعث اذیت و آزار مردم میشود. باری رسولاللهr در روز جمعه، در حال ایراد خطبه بود؛ شخصی را دید که از روی شانهها میگذشت. رسولاللهr خطبهاش را قطع کرد و به آن شخص فرمود: «بنشین که باعث اذیت و آزار دیگران شدی».
حدیث عقبهt بیانگر این است که رسولاللهr نیز مانند سایر انسانها میباشد و دچار نسیان و فراموشی میگردد؛ زیرا همانطور که از این حدیث برمیآید، چیزی را که پیشتر بهیاد داشت، فراموش کرد؛ لذا از باب اولی، نسبت به چیزی که پیشتر از آن بیاطلاع بوده، بیخبر است و علم غیب ندارد. اللهY به او فرموده است:
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ إِنِّی مَلَکٌۖ﴾ [الأنعام: ٥٠]
بگو: نمیگویم گنجها و خزانههای الله نزد من است. و من، غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام.
این، ردی صریح و قاطع در برابر کسانیست که در کارها و مشکلاتشان به پیامبرr پناه میبرند و او را بهفریاد میخوانند. بهیقین چنین کسانی دشمنان رسولاللهr هستند، نه دوستان او؛ زیرا اگر پیامبرr زنده بود، از آنها میخواست که توبه کنند؛ و گرنه، به حسابشان میرسید و آنها را مجازات میکرد؛ زیرا آنها مشرکند. به هیچ عنوان جایز نیست که انسان، کسی جز اللهU را بهفریاد بخواند؛ نه فرشتهی مقرب و نه پیامبری مرسَل. رسولاللهr برای حمایت و پشتیبانی از توحید و اجرای درست و دقیق عبادت و بندگی اللهU آمده است. او، غیب نمیدانست و چه بسا چیزهایی را که از قبل میدانست، فراموش میکرد و به خوردن و آشامیدن و پوشیدن لباس و محافظت در برابر دشمنان نیاز داشت؛ چنانکه هنگام رویارویی با دشمنان در «احد»، لباس رزم (زره) پوشیده بود تا آسیبی نبیند. پیامبرr مانند سایر انسانهاست و از ویژگیها و محدودیتهای بشری، مستثنا نیست؛ از اینرو اللهU به او فرموده است:
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ إِنِّی مَلَکٌۖ﴾ [الأنعام: ٥٠]
بگو: نمیگویم گنجها و خزانههای الله نزد من است. و من، غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام.
پیامبرr در قرآن کریم بدینسان وصف شده که بشری مانند شماست؛ و این، درخور توجه و تدبر میباشد و فقط کافی بود که بگوید: او، بشر است؛ یعنی اگر میگفت که من، انسان یا بشر هستم، خود کافی بود؛ زیرا از طریق قیاس درمییافتیم که او، مانند سایر انسانهاست؛ اما فرمود: مانند شما هستم و هیچ تفاوت یا امتیازی بر شما ندارم و تنها تفاوت من با شما، وحییست که بر من نازل میشود:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ﴾ [الکهف: ١١٠]
بگو: جز این نیست که من نیز بشری همانند شما هستم و به من وحی میشود که پروردگارتان یگانه معبود برحق است.
این حدیث، بیانگر اهمیت والای ادای امانت است و اگر انسان برای ادای آن درنگ کند، چه بسا از ادای آن باز بماند؛ چنان که رسولاللهr فرمود: «فکرِهْتُ أن یحبسَنِی»؛ یعنی: «دوست نداشتم که مرا به خود مشغول کند» و در تقسیم آن، درنگ کنم.
دَین یا بدهی نیز، همینگونه است و انسان باید برای ادای بدهیاش عجله کند؛ مگر اینکه صاحب دَین (بستانکار) به او فرصت دهد؛ و گرنه، باید برای ادای آن، شتاب نماید. حتی برخی از علما رحمهم الله گفتهاند: فریضهی حج از کسی که بدهکار است، ساقط میگردد تا آنکه بدهیاش را پرداخت کند؛ زیرا مسألهی بدهکاری، دارای اهمیت است. پیامبرr عادت داشت که وقتی جنازهای میآوردند تا بر آن نماز بخواند، میپرسید: «آیا بدهکار است؟» و اگر پاسخ، منفی بود، جلو میرفت و بر او نماز میخواند؛ اما اگر میگفتند که بدهکار است، خود بر او نماز نمیخواند. چنانکه یک بار جنازهی یکی از انصار را آوردند تا بر او نماز بخواند. چند قدمی جلو رفت؛ آنگاه پرسید: «آیا بدهکار است؟» گفتند: آری؛ سه دینار بدهکار بوده و ادا نکرده است. لذا رسولخداr به عقب برگشت و فرمود: «بر رفیقتان نماز بخوانید». رنگ چهرهی حاضران عوض شد که چرا رسولاللهr بر رفیقشان نماز نخواند؟ ابوقتادهt جلو رفت و عرض کرد: ای رسولخدا! بدهیاش را من میپردازم. لذا رسولاللهr جلو رفت و بر جنازهی آن شخص، نماز خواند.([17])
متأسفانه امروزه خیلی از افراد بدهکار، با وجودی که توانایی پرداخت بدهی خود را دارند، در پرداخت آن، تأخیر میکنند؛ حال آنکه رسولاللهr فرموده است: «مَطْلُ الْغَنِیِّ ظُلْمٌ»؛([18]) یعنی: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهیاش، ظلم است».
دَین، شامل هرگونه بدهیای میشود که بر گردن انسان است؛ مانند: وام یا قرض، کرایهی منزل، کرایهی ماشین و هر بدهی دیگری که بر عهدهی انسان میباشد. و باید بلافاصله برای پرداخت آن، اقدام کرد.
این حدیث، دلیلیست بر اینکه تعیین وکیل یا نماینده برای تقسیم اموالی که قسمت کردن آن بر انسان واجب است، جایز میباشد؛ چنانکه رسولاللهr فرمود: «دستور دادم که آن را تقسیم کنند». لذا تعیین نماینده یا وکیل در همهی اموری که امکان اخذ نماینده وجود دارد، جایز است؛ مانند تعیین نایب یا نماینده برای ادای حج و پرداخت زکات، و ادای حقوق مردم در داد و ستدها، یا رهن و دیگر معاملههای شرعی.
نتیجهای که از این حدیث برداشت میکنیم، این است که نباید در کارهای نیک درنگ یا سستی کرد؛ بنابراین به سوی کارهای نیک بشتابید و بدانید که اگر سستی به خود راه دهید، به تنبلی و سستی عادت میکنید؛ اما اگر همت خود را بالا بگیرد و زود، دست بهکار شوید و در انجام کارهای نیک درنگ نکنید، به تصمیمگیری درست و بههنگام عزم و ارادهی استوار عادت مینمایید. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را به ذکر و شکر و عبادتش، توفیق دهد.
***
90- الثَّالث: عن جابرt قال: قال رجلٌ للنَّبیِّr یومَ أُحُدٍ: أرأیتَ إنْ قُتلتُ فأینَ أَنَا؟ قال: «فی الْجنَّةِ». فألْقى تَمراتٍ کُنَّ فی یَدِه، ثُمَّ قاتل حتَّى قُتِلَ. [متفقٌ علیه]([19])
ترجمه: جابرt میگوید: روز جنگ احد، شخصی از پیامبرr پرسید: اگر کشته شوم، کجا خواهم بود؟ پیامبرr فرمود: «در بهشت». آن مرد خرماهایی را که در دست داشت، انداخت و جنگید تا به شهادت رسید.
شرح
مؤلف/ روایتی از جابرt و پدرش نقل کرده که مردی، در روز جنگ احد از پیامبرr سؤال کرد: اگر امروز بجنگم و کشته شوم، جایم کجاست؟ رسولاللهr فرمود: «در بهشت خواهی بود». آن مرد خرماهایی را که در دست داشت، انداخت و به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید.
این حدیث، بیانگر شتافتن صحابهy به سوی کارهای نیک است و نشان میدهد که آن بزرگواران، در انجام کارهای نیک درنگ نمیکردند و چون چنین وضعیتی داشتند، به عزت دنیا و آخرت دست یافتند.
در یکی از عیدها، رسولاللهr پس از سخنرانی برای مردم، نزد زنان صحابهy رفت و برایشان سخنرانی کرد و آنها را به صدقه دادن در راه الله تشویق نمود. زنها، گوشوارهها و انگشترهای خود را بیرون میآوردند و در دامان بلالt میانداختند که مشغول جمعآوری صدقات بود تا آنها را به پیامبرr دهد. زنان صحابه، در صدقه دادن درنگ نکردند و زیورآلات خود را در راه الله صدقه دادند.
از حدیث جابرt چنین برداشت می کنیم که هرکس در راه الله کشته شود، بهشتیست؛ اما پیکار چه کسی در راه خداست؟ پیکار کسی در راه خداست که برای اعلای کلمه ی الله و سرافرازی دین میجنگد؛ نه از روی شجاعت یا تعصب یا برای ریا و خودنمایی. لذا کسانی که از روی حسّ قومی و نژادی و با انگیزههای ناسیونالیستی مثلاً بهخاطر وابستگی به نژاد عربی میجنگند و کشته میشوند، شهید بهشمار نمیروند؛ زیرا جنگیدن با چنین انگیزههایی، در راه الله نیست.
همچنین کسی که شجاعتش او را به پیکار و میدان نبرد میکشاند و کشته میشود، شهید بهشمار نمیرود؛ زیرا انسان معمولاً دوست دارد ویژگی یا صفتی را که با آن شهرت یافته است، به اثبات برساند. آری؛ اگر کسی از روی شجاعت کشته شود، پیکار و کشته شدنش راه الله نیست.
همینطور
کسی که برای ریا و خودنمایی، با دشمنان کافر پیکار میکند؛ او نیز مجاهد راه الله
بهشمار نمیرود و اگر کشته شود، شهید نیست؛ زیرا از رسولاللهr
دربارهی شخصی پرسیدند که بر اساس یکی از این انگیزهها میجنگد: شجاعت، تعصب و
خودنمایی؛ سؤال کردند که کدامیک مجاهدِ راه خداست؟ فرمود: «مَنْ قاتَلَ لِتَکُون کلِمةُ
اللَّهِ هِی الْعُلْیَا فهُوَ فی سَبِیلِ اللَّهِ»؛([20]) یعنی: «کسی که برای اعلای کلمهی الله
و سرافرازی دین او بجنگد، مجاهد راه الله است».
حدیث جابرt نشاندهندهی اشتیاق فراوان صحابهy به شناختن مسایل مهم است؛ چنانکه این شخص، از رسولاللهr دربارهی نتیجهی پیکارش در راه اللهU سؤال کرد. این، عادت صحابهy بود که هیچ فرصتی را از دست نمیدادند و مسایل گوناگون را از رسولاللهr میپرسیدند و بدینسان از لحاظ علمی و عملی، استفادهی زیادی میبردند. الله متعال به وسیلهی علم، منت بزرگی بر عالِم دین نهاده که اگر با عمل، همراه شود، خود نعمت و منت دیگری از سوی الله متعال است. همهی صحابهy اینچنین بودند و احکام شرعی را از پیامبرr میپرسیدند تا بدان عمل کنند. بر خلاف رویکردی که امروزه، عموم مردم دارند و اگر دربارهی احکام شرعی سؤال میکنند، با بیتوجهی از کنار آن میگذرند و بدان عمل نمینمایند؛ گویا تنها هدفی که از پرسیدن یا کسب علم دنبال دارند، شناختن برخی از دیدگاههاست و به جنبهی تئوری آن بسنده میکنند. این، در حقیقت، زیان بزرگیست؛ زیرا اگر انسان نداند و عمل نکند، بهتر است از اینکه بداند و عمل نکند.
گاه، این پرسش مطرح میشود که عدهای میجنگند و ادعا میکنند که پیکارشان، بهخاطر اسلام و دفاع از آن است؛ آیا اگر کسی از آنها کشته شود، میتوانیم او را شهید بنامیم؟
پاسخ، منفیست و ما نمیتوانیم شهادت دهیم که او، شهید است؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَا مِن مکلومٍ یُکلَمُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ- وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ یُکْلَمُ فِی سَبِیلِهِ- إِلاَّ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَجُرحُه یَثعَبُ دمًا اللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّیحُ رِیحُ الْمِسْکِ»؛([21]) یعنی:«کسی که در راه الله زخمی شود- و الله بهتر میداند که چه کسی در راه او زخمی میگردد- روز قیامت در حالی برانگیخته میشود که از زخمش خون میریزد؛ رنگش، به رنگ خون و بویش، بوی مشک خواهد بود». میبینیم که رسولاللهr فرموده است: «الله بهتر میداند که چه کسی در راه او زخمی میگردد». این فرمودهی پیامبرr نشان میدهد که این مسأله، به نیت شخص بستگی دارد که برای ما معلوم نیست و فقط اللهU نیت هر رزمندهای را میداند. عمر بن خطابt در یکی از سخنرانیهایش فرمود: ای مردم! شما میگویید: فلانی، شهید است؛ فلانی، شهید است. حال آنکه شاید شتر یا مرکبش را از غنایمی که در جنگ دزدیده است، بار کرده باشد. لذا چنین نگویید؛ بلکه بگویید: هرکس در راه الله بمیرد یا کشته شود، شهید است.
بنابراین در رابطه با شخص معینی نگویید که شهید است؛ مگر اینکه پیامبرr به شهید بودن او گواهی داده باشد. لذا به همین گفتار عمومی بسنده کنید که «هر کس در راه الله کشته شود، شهید است» و دربارهی افراد معین، بگویید که امیدواریم جزو شهدا باشد یا عبارتهای دیگری به همین مضمون بگویید.
***
91- الرابع: عن أبی هُریرةَt قال: جاءَ رجلٌ إلى النَّبیِّr فقال: یا رسولَ اللَّهِ، أیُّ الصَّدقةِ أعْظمُ أجْرا؟ قال: «أنْ تَصَدَّقَ وأنْت صحیحٌ شَحیحٌ تَخْشى الْفقرَ، وتأْمُلُ الْغنى، ولا تُمْهِلْ حتَّى إذا بلَغتِ الْحلُقُومَ. قُلت: لفُلانٍ کذا ولفلانٍ کَذَا، وقَدْ کان لفُلانٍ». [متفق علیه]([22])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: شخصی نزد پیامبرr آمد و پرسید: ای رسولخدا! کدامین صدقه، اجر و پاداش بیشتری دارد؟ فرمود: «صدقهای که آن را در حالی بدهی که خود، سالم و تندرستی و نسبت به مال و ثروت، حریص و علاقهمندی و از فقر میترسی و به مال و ثروت، امیدواری؛ نه اینکه آنقدر در صدقه دادن درنگ کنی تا جانت به گلو برسد و آنگاه بگویی: این، مال فلانی باشد و آن، از آنِ فلانی. در حالی که آن مال، دیگر، از آنِ وارثان توست».
شرح
مؤلف/ این حدیث را در باب تعجیل برای انجام کارهای نیک آورده است که وقتی انسان، برای انجام کار نیکی تصمیم میگیرد، نباید در انجامش درنگ کند. آن مرد از رسولاللهr پرسید: کدامین صدقه، بهتر است؟ منظور سؤالکننده، نوع و کمیت یا مقدار و اندازهی صدقه نبود؛ بلکه میخواست بپرسد که در چه حالت یا چه زمانی، صدقه دادن، بهتر است و پاداش بیشتری دارد؟ پیامبرr فرمود: «صدقهای که آن را در حالی بدهی که خود، سالم و تندرستی و نسبت به مال و ثروت، حریص و علاقهمند هستی»؛ زیرا انسان زمانی که سالم و تندرست است، علاقهی بیشتری به مال و ثروت دارد و به زندگی، امیدوار میباشد و از اینرو نگرانِ فقر است که مبادا فقیر شود؛ اما زمانی که بیمار است، به دنیا دلبستگی ندارد و صدقه دادن برایش آسانتر میباشد.
در این روایت، آمده است: «تَخْشى الْفقرَ، وتأْمُلُ الْغنى»؛ یعنی: «از فقر میترسی و به مال و ثروت، امیدواری». در روایت دیگری آمده است: «تأْمُلُ الْبقاء وَتَخْشى الْفقرَ»؛ یعنی: بدان سبب که سالم و تندرستی، به زندگی و طول عمر، امیدوار هستی؛ زیرا آدمِ تندرست، مرگ را از خود دور میپندارد؛ حال آنکه ممکن است به صورت ناگهانی بمیرد. بر خلاف بیمار که مرگش را نزدیک میداند و اگر بمیرد، مرگش، ناگهانی نیست. فرمود: «وَتَخْشى الْفقرَ»؛ یعنی: چون به زندگی، امیدواری و فکر می کنی که عمر طولانی خواهی کرد، نگرانِ فقر هستی. انسانی که تصور میکند، زیاد عمر خواهد کرد، از فقر میترسد؛ زیرا نگران است که شاید داراییاش تمام شود یا اوضاع، دگرگون گردد. لذا صدقهای که انسان در حالی میدهد که سالم و تندرست است و به مال و ثروت علاقهزیادی دارد، بهترین صدقه میباشد.
«ولا تُمْهِلْ». یعنی در صدقه دادن، درنگ نکن؛ «حتَّى إذا بلَغتِ الْحلُقُومَ، قُلت: لفُلانٍ کذا ولفلانٍ کَذَا، وقَدْ کان لفُلانٍ»؛ یعنی وقتی که جانت به گلو میرسد و یقین میکنی که مرگت، فرارسیده است و باید دنیا را ترک کنی، بگویی: این، از آنِ فلانی باشد و آن، مالِ فلانی؛ در حالی که آن مال، دیگر از آنِ وارثان توست. هنگامی که انسان میمیرد، هرچه دارد، به وارثانش میرسد و هیچ مالی برای او باقی نمیماند.
بنابراین درمییابیم که باید پیش از فرارسیدن مرگ صدقه دهیم و صدقهای که انسان در بالین مرگ میدهد، به مراتب اجر و پاداش کمتری نسبت به صدقهای دارد که در حال تندرستی یا زمانی میدهد که به مال و ثروتش، دلبسته و علاقهمند است.
البته باید دانست که سخن یا وصیت انسان در بالین مرگ، تا زمانی اعتبار دارد که انسان، بههوش باشد و گرنه، سخن و وصیتش بیاعتبار میباشد؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «حتَّى إذا بلَغتِ الْحلُقُومَ، قُلت: لفُلانٍ کذا ولفلانٍ کَذَا، وقَدْ کان لفُلانٍ»؛ یعنی: وقتی که جانت به گلو میرسد و یقین میکنی که مرگت، فرارسیده است و باید دنیا را ترک کنی، بگویی: این، از آنِ فلانی باشد و آن، مالِ فلانی؛ در حالی که آن مال، دیگر از آنِ وارثان توست.
این حدیث نشان میدهد که جان انسان، از پایین بدنش جدا میشود و به بالا میرود تا آنکه به اندام بالای بدن میرسد و آنگاه جان انسان بهطور کامل از بدن جدا میگردد؛ از اینرو رسولاللهr فرمود: «حتَّى إذا بلَغتِ الْحلُقُومَ»؛ یعنی: «تا وقتی که جان، به گلو میرسد...». همانگونه که اللهY میفرماید:
﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ ٨٣ وَأَنتُمۡ حِینَئِذٖ تَنظُرُونَ ٨٤﴾ [الواقعة: ٨٣، ٨٤]
پس آنگاه که جانِ (انسان) به حلقوم (گلوگاه) میرسد و شما در آنهنگام نظارهگر هستید.
ابتدا اندام پایین انسان میمیرند تا اینکه روح در بدن بالا میرود و به گلوگاه میرسد و آنگاه فرشتهی مرگ، جان انسان را میگیرد. الله متعال، عاقبت همهی ما را نیک و سعادتمند بگرداند.
***
92- الخامس: عن أنسt أَنَّ رسولَ اللَّهr أَخذَ سیْفاً یوم أُحدٍ فقَالَ: «مَنْ یأْخُذُ منِّی هَذا؟» فبسطُوا أَیدِیهُم، کُلُّ إنْسانٍ منهمْ یقُول: أَنا أَنا. قَالَ: «فمنْ یأَخُذُهُ بحقِه؟» فَأَحْجمِ الْقوم، فقال أَبُو دجانةt: أَنا آخُذه بحقِّه، فأَخَذهُ ففَلق بِهِ هَام الْمُشْرِکینَ. [روایت مسلم]([23])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr در روز احد، شمشیری به دست گرفت و فرمود: «چه کسی این شمشیر را از من میگیرد؟» همه دست خود را دراز کردند و هر یک از آنها میگفت: من، من. پیامبرr فرمود: «چه کسی آن را بهحق آن از من میگیرد (تا حقش را ادا کند)؟» مردم توقف کردند؛ اما ابودجانهt گفت: من آن را میگیرم و حقش را ادا میکنم. آنگاه آن را گرفت و با آن، سرهای مشرکان را شکافت.
[نام ابودجانه، سماک بن خرشه است.]
شرح
مؤلف/ حدیثی از انس بن مالکt روایت کرده است که به یکی از ماجراهایی که در جنگ احد اتفاق افتاد، اشاره میکند. جنگ احد، یکی از غزوههای بزرگیست که شخص رسولاللهr در آن، حضور داشت. کوه «احد»، کوهی در نزدیکی مدینه است. شکست مشرکان در جنگ «بدر» و کشته شدن تعدادی از سران و بزرگانشان در بدر، آنان را بر آن داشت که برای انتقام، جنگی تمامعیار بر ضد پیامبرr ترتیب دهند؛ لذا بهقصد جنگ با پیامبرr به سوی مدینه حرکت کردند. زمانی که خبر سپاه قریش به پیامبرr رسید، جلسهای تشکیل داد تا پیرامون این موضوع به رایزنی و مشورت با یارانش بپردازد. برخی از یارانش، مشورت دادند که در مدینه بمانیم و در درون مدینه با آنها بجنگیم. این دسته از صحابهy میگفتند: اگر مشرکان به مدینه حمله کردند و وارد مدینه شدند، میتوانیم از روی بامها آنها را هدف بگیریم. تعدادی از صحابه، بهویژه جوانان و کسانی که از افتخار حضور در نبرد بدر بازمانده بودند، مشورت دادند که به سوی مشرکان حرکت کنیم و در بیرون مدینه با آنان بجنگیم. پیامبرr به خانهاش رفت و لباس رزم پوشید. آنگاه نزد یارانش بازگشت و فرمان حرکت را صادر کرد. دو لشکر در «احد» رویاروی هم قرار گرفتند. پیامبرr فرمان آمادهباش داد و صفوف لشکرش را به بهترین شکل آراست و پنجاه نفر از تیراندازان ماهر را برگزید و فرماندهی آنها را به عبدالله بن جبیرt سپرد و به آنان دستور داد در مکانی که بعدها به «جبلالرماة»، یعنی کوه تیراندازان شهرت یافت، مستقر شوند و به آنها فرمود: «چه در حالت شکست باشیم و چه در حالت پیروزی، سرِ جایتان بمانید». جرقهی جنگ زده شد و جنگ، آغاز گردید؛ مشرکان شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند و مسلمانان مشغول جمعآوری غنایم شدند. هنگامی که تیراندازان پیروزی دوستانشان را مشاهده کردند، به یکدیگر گفتند: برای گرفتن غنیمت و جمعآوری آن پایین برویم. فرماندهی تیراندازان، فرمان پیامبرr را به آنان یادآوری کرد که نباید تحت هیچ شرایطی، گردنه را ترک کنند؛ اما آنان گمان کردند که کار تمام شده است؛ زیرا دیدند که مشرکان گریختند و فقط تعداد اندکی از آنها ماندهاند؛ لذا گردنه را ترک کردند.
سوارکاران قریش، فرصت را از دست ندادند و با عبور از این گردنه، مسلمانان را از پشت سر غافلگیر کردند و به میان مسلمانان حملهور شدند و همان اتفاقی افتاد که پروردگار توانا و حکیم، مقدّر کرده بود؛ هفتاد تن از مسلمانان، از جمله شیر خدا و رسولش، حمزه بن عبدالمطلبt، عموی پیامبرr به شهادت رسیدند.
پس از این مصیبت بزرگی که به مسلمانان رسید، به خود آمدند و گفتند: چرا شکست بخوریم؟ رسولاللهr با ماست و ما، سپاهیان الله هستیم و آنها سربازان شیطان هستند و شیطان، با آنهاست؟ اللهU میفرماید:
﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡکُم مُّصِیبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَیۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِکُمۡۗ﴾ [آل عمران: ١٦٥]
چرا هنگامی که در (جنگ احد) تلفاتی به شما وارد شد که خودتان دو برابرش را (در جنگ بدر) به دشمن وارد کرده بودید، گفتید: این آسیب از کجا به ما رسید؟ بگو: از ناحیهی خودتان بود.
شما، خود باعث این تلفات بودید؛ زیرا سرپیچی کردید. همانطور که اللهY میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَشِلۡتُمۡ وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِ وَعَصَیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰکُم مَّا تُحِبُّونَۚ﴾
[آل عمران: ١٥٢]
تا آنکه سستی کردید و به کشمکش پرداختید و پس از آن، نافرمانی نمودید که نشانههای پیروزی را که مورد پسندتان بود، به شما نشان داد.
در نتیجه، این تلفات ناگوار به شما وارد شد؛ اگرچه این اتفاقها ناگوار بود، اما برآمده از حکمتهای بزرگی بود که اللهU در سورهی «آلعمران» ذکر فرموده و حافظ ابنالقیم/ در «زاد المعاد» دربارهی حمکتهای بزرگ این غزوه، بهخوبی سخن گفته است و بنده، چنین تحلیلهای دقیقی را هیچجا ندیدهام.
بههر حال، رسولاللهr در عزوهی «احد» شمشیری برداشت و فرمود: «چه کسی، این شمشیر را از من میگیرد؟» همه، دستان خود را دراز کردند تا شمشیر را بگیرند و هر یک از آنها میگفت: من، من. پیامبرr فرمود: «چه کسی، آن را از من میگیرد تا حقش را ادا کند؟» آنجا بود که همه، پا پَس کشیدند؛ چون میترسیند که شاید نتوانند حقش را ادا کنند؛ زیرا حق شمشیر، زیاد بود و باید به قولی که به پیامبرr میدادند، عمل میکردند و این، برای آنها نگرانکننده بود که شاید از ادای حقش عاجز باشند؛ اما اللهU به ابودجانهt توفیق داد که بگوید: من، آن را میگیرم و حقش را ادا میکنم. و بهراستی حقش را ادا کرد و با آن، جنگید و سرهای مشرکان را شکافت.
لذا درمییابیم که انسان باید برای کارهای نیک، پیشقدم شود و درنگ نکند و بدین منظور از اللهU کمک بخواهد و بداند که اگر از الله متعال درخواست کمک کند و به او حسن ظن داشته و به کمکش امیدوار باشد، بهطور قطع اللهU کمکش میفرماید.
گاه، برخی از مردم عبادتی را که انجام میدهند، بزرگ و زیاد میپندارند و از اینرو از عبادت باز میایستند؛ اما انسان باید از الله کمک بخواهد و توکلش بر او باشد. اگر از اللهU درخواست توفیق کنی و بر او توکل نمایی و به کاری بپردازی که مورد پسند اوست، مطمئن باش که به خیر و نیکی، دست مییابی و الله متعال، تو را یاری میدهد. همانطور که فرموده است:
﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾ [الطلاق : ٣]
و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافیست.
حدیث انسt بیانگر توجه رسولاللهr به همهی امتش میباشد؛ چنانکه شمشیر را به یکی از یارانش، اختصاص نداد؛ بلکه این فرصت را به همه داد که هر یک از آنها که خواسته باشد، شمشیر را تحویل بگیرد و حق را ادا کند. از اینرو هرکس که مقام و مسؤولیتی دارد، باید از جانبداری و تبعیض بپرهیزد و رویکردش بهگونهای نباشد که دیگران گمان کنند که از افراد مشخصی جانبداری میکند؛ زیرا پیآمد تبعیض در میان افراد و قشرهای جامعه، پیدایش اختلاف و چنددستگی خواهد بود و این تأثیر بدی در جامعه دارد؛ البته اگر سبب برتری دادن فرد یا افرادی بر دیگران، تواناییها و ویژگیهایی باشد که دیگران از آن نابرخوردارند، اشکالی ندارد؛ اما باید دلیل این امتیاز یا برتری را برای همه بیان کرد تا بدبینی یا اعتراضی پیش نیاید.
***
93- السَّادس: عن الزُّبیْرِ بنِ عدیِّ قال: أَتَیْنَا أَنس بن مالکٍt فشَکوْنا إلیهِ ما نلْقى من الْحَجَّاجِ. فقال: «اصْبِروا فإِنَّه لا یأْتی زمانٌ إلاَّ والَّذی بعْده شَرٌ منه حتَّى تلقَوا ربَّکُمْ». سمعتُه منْ نبیِّکُمْr. [روایت بخاری]([24])
ترجمه: زبیر بن عدی میگوید: نزد انس بن مالکt رفتیم و از رفتاری که حجاج با ما میکرد، شکایت کردیم. انسt فرمود: «صبر کنید؛ زیرا هر زمانی که میآید، زمان بعدی، بدتر خواهد بود و این رویه ادامه دارد تا آنکه پروردگارتان را ملاقات کنید». این را از پیامبرتانr شنیدم.
شرح
مؤلف/ از زبیر بن عدی روایت کرده است که او و عدهای دیگر نزد انس بن مالکt، خدمتگزار رسولاللهr رفتند. انسt عمری طولانی کرد و تقریبا 90 سال پس از هجرت نبوی زنده بود و در طول زندگیاش، فتنههای زیادی پدید آمد. مردم نزد انس بن مالکt رفتند تا از ظلم و ستم حجاج بن یوسف ثقفی شکایت کنند؛ حجاج، یکی از امیران و کارگزاران خلفای بنیامیه بود و به ستم و خونریزی و قتل و کشتار، شهرت داشت و ستمگر و خودکامه بود. حجاج، همان کسیست که مکه را برای دستگیری و کشتن عبدالله بن زبیر$ محاصره کرد و کعبه را با منجنیق هدف قرار داد تا اینکه کعبه یا بخشی از آن، ویران شد. وی، ستم زیادی به مردم میکرد. از اینرو مردم برای شکایت نزد انس بن مالکt رفتند. انسt به آنها فرمود: «صبر کنید». این صحابی بزرگوار، مردم را به صبر و شکیبایی در برابر ستمِ حاکمان فراخواند؛ زیرا یکی از دلایل سیطره و چیرگی ستمگران بر مردم، ظلم و ستمیست که در میان خودِ مردم رواج دارد؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿وَکَذَٰلِکَ نُوَلِّی بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِینَ بَعۡضَۢا بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ١٢٩﴾ [الأنعام: ١٢٩]
اینچنین برخی از ستمکاران را بر برخی دیگر به سبب کردارشان مسلّط میکنیم.
وقتی شاهد ظلم و ستم حاکمان بودی و دیدی که به جان و مال مردم تعرض میکتتد یا میان آنها و دعوت به سوی اللهU مانعتراشی مینمایند، در وضعیت مردم و شهروندان آن جامعه بیندیش و خواهی دید که ریشه و خاستگاه این مصیبت، خودِ مردم هستند؛ زیرا از راه حق، منحرف شدهاند و الله متعال، حاکمان ستمگری را بر آنها مسلط کرده است. حدیث نیست؛ اما سخن بزرگان است که حاکم شما، آنگونه است که خود، هستید. گفته میشود که به یکی از شاهان اموی خبر رسید که پشت سرش سخنانی میگویند؛ گمان میکنم عبدالملک بن مروان بوده است؛ از اینرو مردم و بزرگانشان را جمع کرد و گفت: ای مردم! گویا شما میخواهید که ما برای شما، مثل ابوبکر و عمر باشیم؟ گفتند: آری. گفت: اگر میخواهید که ما برای شما، همانند ابوبکر و عمر باشیم، شما برای ما مثل مردم و شهروندان ابوبکر و عمر باشید!
یعنی مردم، بر دین حاکمان خود هستند و اگر ظلمی از سوی حکومتها صورت میگیرد، ریشه در رفتار و رویکرد خودِ مردم دارد. یکی از خوارج نزد علی بن ابیطالبt رفت و پرسید: ای علی! چرا مردم از ابوبکر و عمر اطاعت میکردند، ولی از تو اطاعت نمیکنند؟ علیt پاسخ داد: «برای اینکه شهروندان ابوبکر و عمر، من و امثال من بودیم؛ اما شهروندان من، تو و امثال تو هستند».
بنابراین، انسt فرمود: «صبر کنید». صبر و شکیبایی، یک وظیفه است و انسان باید صبور و شکیبا باشد و هر سختی و رنجی، گشایشی دارد؛ نباید گمان کنیم که مشکلات، بهسادگی حل میشوند. گاه بدیها بهیکباره پدید میآیند و به صورت ناگهانی سر میرسند، اما ماندگار نیستند؛ لذا باید صبر کنیم و مسایل و مشکلات را با حکمت و صبر و حوصله، حل و فصل نماییم. اللهU میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٢٠٠﴾
[آل عمران: ٢٠٠]
ای مؤمنان! شکیبایی کنید و پایداری نمایید و برای جهاد آماده باشید و تقوای الله پیشه سازید تا رستگار شوید.
اگر خواهان رستگاری هستید، راهش همان است که در این آیه، ذکر شده است: «شکیبایی کنید، پایداری نمایید، پیوسته به دنبال کار نیک باشید (که جهاد، در رأس آن است)، و تقوای الهی پیشه سازید».
سپس انس بن مالکt فرمود: «هر زمانی که میآید، زمان بعدی، بدتر خواهد بود و این رویه ادامه دارد تا آنکه پروردگارتان را ملاقات کنید». این را از پیامبرتان، محمدr شنیدم؛ یعنی پیامبرr فرموده است: «هر زمانی که میآید، زمان بعدی، بدتر خواهد بود تا آنکه پروردگارتان را ملاقات کنید». از جمله اینکه وضعیت دینی، بدتر خواهد شد؛ البته بدتر شدن اوضاع، مطلق نیست. به عبارت دیگر: اگر در پارهای از موارد، اوضاع بدتر میگردد، در مواردی هم اوضاع بهتر میشود. البته هرچه رفاه و آسایش عمومی بیشتر میشود، شرارتها و بدیها نیز افزایش مییابد. آسایشطلبی، انسان را به نابودی میکشاند؛ زیرا وقتی انسان به آسایش جسمی خود میاندیشد، به آرامش قلبی خویش کمتر فکر میکند و همهی فکر و خیالش، این میشود که جسم خاکی خود را که سرانجام، خوراک مار و مور میگردد و میپوسد، در رفاه و آسایش قرار دهد. این، همان بلای بزرگیست که امروزه بر سرِ انسانها آمده و کمتر کسی دیده میشود که از خانه و کاخ و ماشین و فرش و خورد و خوراکش حرف نزند. حتی برخی از کسانی که درس میخوانند، هدفی جز رسیدن به موقعیتهای مالی ندارند. گویا انسانها از یاد بردهاند که برای هدف بزرگی آفریده شدهاند و دنیا و نعمتهای آن، فقط یک وسیله است؛ نه هدف.
علامه ابوالعباس حرانی/ میگوید: انسان باید از مال و ثروتش آنگونه استفاده کند که از الاغ برای سوار شدن، کار میگیرد یا از دستشویی برای قضای حاجت استفاده مینماید.
آری! آنها که از مالشان استفاده میکنند، حقیقت مال دنیا را درک کردهاند؛ پس مال و ثروت، همهی فکر و خیالت را به خود مشغول نسازد و دنیا، همهی هدف و مقصدت نباشد.
از اینرو میگوییم: هرچه دروازهی دنیا به سوی مردم گشوده شود و نگاهِ مردم به سوی دنیا برود، به همان نسبت دربارهی آخرت، زیان میکنند. پیامبرr فرموده است: «وَاللَّهِ مَا الْفَقْرَ أَخْشَى عَلَیْکُمْ وَإنَّمَا أَخَشَى عَلَیْکُمْ أَنْ تُفْتَحَ عَلَیْکُمُ الدُّنْیَا فَتَنَافَسُوهَا کَمَا تَنَافَسهَا مَن قبلَکُم فَتُهْلِکَکُمْ کَمَا أَهْلَکَتْهُمْ»؛([25]) یعنی: «من برای شما از بابت فقر نگران نیستم؛ بلکه از این میترسم که دروازهی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا با هم رقابت کردند، شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا همانگونه که آنان را به هلاکت کشاند، شما را نیز به هلاکت برساند».
رسولاللهr درست فرموده است؛ دنیا و دنیاطلبی، همان چیزیست که امروزه مردم را به هلاکت و نابودی رسانیده و کارشان به جایی رسیده که گویا آنها برای دنیا آفریده شدهاند و دنیا، برای آنها خلق نشده است! و بدینسان به چیزی مشغول گشتهاند که برای آنها آفریده شده و هدفی را که خودشان برای آن خلق شدهاند، فراموش کردهاند. این، چیزی جز تیرهروزی و بدبختی نیست. الله، همهی ما را از این بلا مصون بدارد.
این حدیث، دلیلی بر وجوب صبر و شکیبایی در برابر ظلم و جور حاکمان است؛ زیرا روزی فرا میرسد که ما و حاکمان در برابر شاهِ شاهان و فرمانروای راستین، اللهU میایستیم و همه با هم برابر و یکسان خواهیم بود و اگر به ما ستم کرده باشند، میتوانیم در دادگاه عدل الهی از آنها شکایت کنیم. اینطور نیست که ظلم و جور ستمگران، مانند گرد و غبار، از میان برود و مورد رسیدگی قرار نگیرد؛ هرگز! روز قیامت، حق هر مظلوم و ستمدیدهای را از ستمکاران، میگیرند و همه در برابر اللهU میایستند تا در میانشان، به عدالت داوری شود. پس، صبر کن و منتظر گشایشی از سوی الله باش تا آرام و آسودهخاطر شوی. انتظار گشایش، عبادتیست که میتوانی بهوسیلهی آن به الله متعال، نزدیکی بجویی؛ رسولاللهr فرموده است: «واعْلَمْ أنّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْر، وأَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْب، وأَنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسْراً»؛([26]) یعنی: «و بدان که پیروزی و موفقیت با صبر و شکیباییست و گشایش، با تحمل رنج و سختی؛ و در کنار هر سختی، آسانیست».
این حدیث، هشداری نسبت به این است که با گذشت روزگار، اوضاع بدتر میشود. پیامبرr روزی به یارانش فرمود: «مَنْ یَعِشْ مِنْکُمْ فَسَیرى اخْتِلافاً کثِیرا»؛([27]) یعنی: «هرکس از شما زنده بماند، شاهد اختلافهای زیادی خواهد بود». گمان میکنم به نسبت عمرِ کمترمان نسبت به پیشینیان، شاهد اختلافات و نابسامانیهای بیشتری بودهایم. یکی از افراد قابل اعتماد برایم تعریف میکرد که سالها قبل هنگام اذان صبح، صف اول این مسجد (مسجد جامع عنیزه) آکنده از نمازگزارانی بود که برای نماز شب به اینجا میآمدند؛ اما این شبزندهداران اینک کجا هستند؟ خیلی کماند! اوضاع، عوض شده. قبلاً توکل مردم، مثل پرندگان بود؛ همانطور که رسولاللهr فرموده است: «کَالطَّیْرِ تَغْدُو خِماصاً وترُوحُ بِطَانًا»؛([28]) یعنی: «مانند پرندگان که ابتدای روز، لانههایشان را گرسنه و با شکم خالی ترک میکنند و در پایان روز، با شکم سیر بازمیگردند». مردم در گذشته، بامداد دعا میکردند و از الله روزی میخواستند و با امید و دلبستگی به اللهU، روزی خود را دریافت مینمودند؛ اما اینک بیشتر مردم از دعا و درخواست روزی، غافلند و به غیر الله، امید و اعتماد دارند. و هرکس به چیزی واگذار میشود که بدان وابسته است.
الحمدلله که در سالهای اخیر، بسیاری از جوانان به توفیق اللهU به سوی او بازگشتهاند و روز به روز، شاهد بازگشت بیشتر جوانان به سوی دین و ارزشهای دینی هستیم و از الله متعال درخواست میکنم که بر توفیق جوانان بیفزاید. وقتی سالهای گذشته را با چند سال اخیر مقایسه میکنیم، شاهد تفاوت چشمگیری هستیم. بیست سال قبل، کمتر جوانی در مسجد دیده میشد، اما الحمدلله که امروزه بیشتر کسانی که در مسجد حاضر میشوند، جوان هستند. این، لطف الهیست و انسان را به آینده امیدوار میکند. شک نکنید که وقتی مردم نیک و شایسته شوند، حاکمان و مسؤولانشان نیز ناگزیرند خود را اصلاح کنند. ما برای همهی همکیشان نیک و شایستهی خود در تمام نقاط جهان که به توفیق الله متعال بر راه راست استقامت کردهاند، از صمیم قلب آرزو میکنیم که اللهU حاکمانشان را اصلاح بگرداند و به برادرانمان نوید میدهیم که صبر کنید؛ سرانجام، حاکمان خوبی خواهید داشت؛ زیرا اگر مردم اصلاح شوند، حاکمانشان نیز ناگزیرند خود را اصلاح کنند.
***
94- السَّابع: عن أبی هریرةt أَنَّ رسول اللَّهr قال: «بادروا بالأَعْمال سبعاً، هل تَنتَظرونَ إلاَّ فقراً مُنسیاً، أَوْ غنیٌ مُطْغیاً، أَوْ مرضاً مُفسِداً، أَو هرماً مُفْنداً أَو موتاً مُجهزاً أَوِ الدَّجَّال فشرُّ غَائب یُنتَظر، أَوِ السَّاعة فالسَّاعةُ أَدْهى وأَمر».([29])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: «رسولاللهr فرمود: «پیش از فرارسیدن هفت چیز، به سوی اعمال نیک بشتابید؛ آیا جز این هفت مورد، انتظار یا توقع دیگری دارید؟ فقری نسیانآور، یا ثروتی طغیانگر، یا بیماری و مرضی تباهکننده، یا پیریای که باعث زوال عقل میشود، یا مرگی ناگهانی، یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد».
شرح
پیشتر چندین حدیث بیان شد که رسولاللهr به تعجیل در کارهای نیک سفارش نموده است؛ پیامبرr در این حدیث به هفت مورد اشاره فرموده که انسان باید پیش از فرارسیدن آنها به انجام کارهای نیک بپردازد. فرمود: «بادروا بالأَعْمال سبعًا»؛ یعنی سرانجام، یکی از این موارد هفتگانه، به انسان میرسد؛ از جمله: فقر. انسان همیشه در رابطه با رزق و روزی، دو حالت دارد: گاه، اللهU به او مال و ثروت میبخشد و او را به پست و مقامی میرساند و او را از خانه و خانواده برخوردار میسازد و بدینسان او را ثروتمند و بینیاز میگرداند؛ اگر انسان، در این حالت خودبین شود، سر به طغیان و سرکشی میگذارد و متکبر و مغرور میگردد و از عبادت الله متعال، سرپیچی میکند. همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿کَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَیَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧﴾ [العلق: ٦، ٧]
حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد. هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
آنگاه اللهU به انسان هشدار میدهد که هر مقام و ثروتی که داشته باشی، سرانجام به سوی الله بازمیگردی:
﴿إِنَّ إِلَىٰ رَبِّکَ ٱلرُّجۡعَىٰٓ ٨﴾ [العلق: ٨]
بهیقین بازگشت، به سوی پروردگار توست.
ثروت و بینیازی، یکی از اسباب و خاستگاههای فساد و سرکشیست؛ برخی از انسانها تا زمانی که فقیرند و ثروتی ندارند، همواره متوجه اللهU هستند و آدمهای فروتنی بهنظر میرسند؛ اما همینکه الله متعال ثروتی به آنها میبخشد، سر به طغیان میگذارند و مغرور و متکبر میشوند.
و اما حالت دوم، فقر است که باعث میشود انسان، خیلی چیزها را از یاد ببرد. فقر و تنگدستی، انسان را به تلاش و تکاپو برای کسب روزی وا میدارد و بدینسان انسان از کارهای مهم، بازمیماند؛ از اینرو ثروتِ طغیانآور و فقری که باعث از یاد بردن امور مهم میشود، هر دو برای انسان، بد است. بنابراین اگر اللهU بر بندهاش منت بگذارد و او را از ثروت طغیانآور و فقر و تنگدستی نسیانآور، مصون بدارد و انسان وضعیت متوسطی داشته باشد و از عبادت الله متعال غافل نشود، این، از سعادت و خوشبختی اوست.
سعادت و خوشبختی، به مال و ثروت نیست؛ زیرا مال و ثروت، گاه، انسان را به طغیان و سرکشی وا میدارد. لذا در این فرمودهی الهی بیندیش که:
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٩٧﴾ [النحل: ٩٧]
به هر مؤمن نیکوکاری اعم از مرد و زن زندگی نیک و پاکیزهای میبخشیم و به آنان مطابق بهترین کردارشان پاداش میدهیم.
میفرماید: «زندگی نیک و پاکیزهای به او میبخشیم»؛ چه ثروتمند باشد و چه فقیر. در حدیث قدسی آمده است: «إنَّ مِن عِبادِی مَن لَو أغنیتُهُ لأفسَدَهُ الغنى ، وإنَّ مِن عبادی مَن لَو أفقرتُهُ لأفسدَهُ الفقرُ»؛([30]) یعنی: «در میان بندگانم، کسانی هستند که اگر آنها را ثروتمند سازم، ثروت و بینیازی، آنان را به فساد و تباهی میکشاند؛ و بندگانی هم هستند که اگر آنها را فقیر بگردانم، فقر و تنگدستی مایهی فساد و تباهی آنان میگردد».
آری! واقعیت این است که برای برخی از مردم، فقر بهتر است و برای عدهای هم، ثروت و توانگری؛ اما رسولاللهr نسبت به فقری که نسیانآور است و ثروتی که باعث طغیان و سرکشی میشود، هشدار داده است.
و اما سومین هشدار: «أَوْ مرضاً مُفسِدا»؛ بیماری، وضعیت انسان را نابسامان و تباه میگرداند. انسان هنگامی که سالم و تندرست است، سرحال و شاداب میباشد؛ اما هنگامی که بیمار میشود، بیحال یا بدحال میگردد و احساس خفگی میکند و فقط به خود و سلامتی خویش میاندیشد و از سایر کارها بازمیماند و حال و حوصلهی هیچکس را ندارد؛ چون رنجور و بیمار است.
انسان، همیشه سالم و تندرست نیست و همواره در معرض بیماریهای گوناگون قرار دارد. چه بسیار انسانهایی که وقتی از خواب برمیخیزند، تندرست و سالمند؛ اما بعد از ظهر همانروز، در بستر بیماری میافتند یا قبل از اینکه بخوابند، سالمند؛ ولی هنگامی که میخواهند از خواب برخیزند، احساس کسالت و بیماری میکنند. لذا انسان باید نسبت به سلامتی خود، هوشیار باشد و پیش از آنکه بیمار شود، به کارهای نیک و شایسته بپردازد.
چهارم: «أَو هرماً مُفْنِدًا»؛ یعنی: «پیریای که باعث زوال عقل میشود». انسان هرچه پا به سن میگذارد و عمری از او میگذرد، کمحافظهتر میگردد و گاه به فراموشی و زوال عقل، دچار میشود و به فرمودهی اللهU بهحدی از پیری و فرتوتی میرسد که هرچه میدانسته است، از یاد میبرد. چهبسا از خردمندترین مردم بوده، اما حال که پیر و فرتوت گردیده، مانند بچهها و بلکه بچهتر شده است. چون توان درک بچه، پایین میباشد؛ اما آدم پیر و فرتوت که دچار زوال عقل یا فراموشی شده، دورانی را پشت سر گذاشته که دانستنیهای زیادی کسب یا تجربه نموده و حالا آنها را از یاد برده است! و این، خیلی سختتر و دشوارتر میباشد؛ از اینرو میبینیم که بسیاری از سالخوردگان فرتوتی که دچار فراموشی شدهاند، بیش از بچهها، نزدیکان و خانوادهی خود را اذیت میکنند. پیامبرr از این حالت به اللهU پناه میبرد.
از الله متعال بخواهیم که همهی ما را از چنین وضعیتی مصون بدارد؛ زیرا پیری توأم با فراموشی و زوال عقل، هم مایهی رنج و اذیت خودِ انسان است و هم دیگران را به رنج و زحمت میاندازد و چه بسا نزدیکترین و عزیزترین فرد انسان، در آن زمان آرزو میکند که آدم، هرچه زودتر بمیرد و اگر بر زبان نیاورد، چه بسا به زبانِ حال، چنین آرزویی نماید.
و اما پنجمین هشدار: «موتاً مُجهزاً»؛ یعنی: «مرگ ناگهانی و غافلگیرکننده». انسان، بدون هشدار قبلی میمیرد. گاه برای خوابیدن به رختخواب میرود و هیچگاه بلند نمیشود و گاه روی صندلی کارش نشسته و از دنیا میرود و گاه در حال راه رفتن است که مرگش فرامیرسد. انسان همینکه میمیرد، اعمالش قطع میشود؛ پیامبرr فرموده است: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلَاثَةٍ إِلاَّ مِنْ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ»؛([31]) یعنی: «هنگامی که انسان میمیرد، پاداش اعمالش قطع میگردد؛ مگر از سه عمل: صدقهی جاری، یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده میشود، یا فرزند شایستهای که برایش دعا میکند».
لذا پیش از آنکه مرگت فرارسد و تو را غافلگیر کند، به سوی کارهای نیک بشتاب.
ششم: «أَوِ الدَّجَّال فشرُّ غَائب یُنتَظر»؛ یعنی: «یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است». «دجال»، یعنی بسیار دروغگو، و کسیست که در آخر زمان ظهور میکند و ادعای ربوبیت و خدایی مینماید. دجال با آن فتنهی بزرگش، چهل روز در زمین میماند. روز اول، برابر با یک سال است؛ روز دوم، برابر با یک ماه و روز سوم، با یک هفته برابری میکند و سایر روزهایش، همانند روزهای عادیست؛ اما اللهU تواناییهایی به او میدهد که به هیچکس نداده است؛ چنانکه دجال به آسمان دستور میدهد که ببارد و به فرمانش از آسمان، باران میبارد. دستور میدهد که زمین بروید، و فرمانش تحقق مییابد. یا امر میکند که زمین بخشکد و بارانی از آسمان نازل نشود و بدینسان همه جا خشک میگردد. بوستان و آتشی با اوست؛ بوستان یا بهشتی که با خود دارد، در حقیقت دوزخ است؛ و برعکس، آتشی که با اوست، بهشت است.
این دروغگوی کذاب، لوچ و نابیناست و چشمش مانند دانهی انگور، برآمده میباشد و میان دو چشمش نوشته شده است: «کافر»؛ (ک، ف، ر) و هر مؤمنی میتواند آن را بخواند؛ چه باسواد باشد و چه بیسواد؛ اما منافقان و کافران، نمیتوانند کلمهی کافر را که در میان چشمان دجال نوشته شده است، بخوانند؛ اگرچه باسواد باشند. این، یکی از نشانههای الهیست.
اللهU عیسی بن مریمu را به زمین میفرستد تا رویاروی دجال بایستد و بدین ترتیب عیسیu از آسمان، پایین میآید و همانطور که در برخی از احادیث آمده است، در ناحیهای از فلسطین، با او میجنگد و او را شکست میدهد و میکشد.
بههر حال، دجال بدترین غایبیست که ظهور خواهد کرد؛ زیرا فتنهی بزرگیست؛ از اینرو در همهی نمازهایمان دعا میکنیم و میگوییم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ»؛([32]) یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
از آن جهت، فتنهی دجال را بهطور خاص ذکر کرد که بزرگترین فتنه در زندگی بشریت بهشمار میرود.
هفتم: «أَوِ السَّاعة»؛ یعنی برپا شدن قیامت که وقتی فرارسد، همه میمیرند. و رستاخیز (قیامت) سختتر و تلختر میباشد؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦﴾ [القمر: ٤٦]
بلکه رستاخیز، وعدهگاه آنان است و رستاخیز، سختتر و تلختر میباشد.
پیامبرr نسبت به این امور هفتگانه هشدار داده و به ما فرمان داده است که پیش از فرا رسیدن هر یک از اینها، به سوی کارهای نیک بشتابیم؛ لذا ای برادر مسلمان! پیش از آنکه فرصت از دست برود، به انجام کارهای نیک بپرداز؛ اینک شاداب و توانمند هستی؛ اما روزی فرامیرسد که توان و نیرویی برای انجام کار نیک نداری. پس بشتاب و خود را به نیکوکاری عادت بده و وقتی به نیکی کردن عادت کنی، بهسادگی میتوانی به انجام کارهای نیک بپردازی؛ ولی اگر خود را به سستی و تنبلی عادت دهی، از پرداختن به کارهای نیک بازمیمانی. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را به ذکر و شکر و عبادتش، توفیق دهد.
***
95- الثامن: عنه أَنَّ رسولَ اللَّهr قال یوم خیْبر: «لأعطِینَّ هذِهِ الرایةَ رجُلاً یُحبُّ اللَّه ورسُوله، یفتَح اللَّه عَلَى یدیهِ». قال عمرt: ما أَحببْت الإِمارة إلاَّ یومئذٍ فتساورْتُ لهَا رجَاءَ أَنْ أُدْعى لهَا، فدعا رسول اللَّهr علیَ بن أبی طالبt فأَعْطَاه إِیَّاها، وقالَ: «امش ولا تلْتَفتْ حتَّى یَفتح اللَّه علیکَ». فَسار علیٌّ شیئاً، ثُمَّ وقف ولم یلْتفتْ، فصرخ: یا رسول اللَّه، على ماذَا أُقاتل النَّاس؟ قال: «قاتلْهُمْ حتَّى یشْهدوا أَنْ لا إله إلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحمَّداً رسول اللَّه، فَإِذا فعلوا ذلک فقدْ منعوا منْک دماءَهُمْ وأَموالهُمْ إلاَّ بحَقِّها، وحِسابُهُمْ على اللَّهِ». [روایت مسلم]([33])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr روز خیبر فرمود: «این پرچم را به مردی خواهم داد که الله و پیامبرش را دوست دارد و الله، فتح خیبر را به دست او رقم خواهد زد». عمرt میگوید: هیچگاه دوست نداشتم که به امارات و فرماندهی برسم، جز روز خیبر که خودم را بالا گرفتم تا بلکه مرا بدین منظور صدا بزنند. رسولاللهr علی بن ابیطالبt را فراخواند و پرچم را به او داد و فرمود: «برو و روی برنگردان تا الله، تو را پیروز بگرداند». علیt حرکت کرد و مقداری جلو رفت؛ آنگاه ایستاد و بدون اینکه روی بگرداند، با صدای بلند پرسید: ای رسولخدا! بر سرِ چه چیزی با آنها بجنگم؟ پیامبرr فرمود: «با آنان پیکار کن تا گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست. اگر شهادت دادند، جان و مالشان درامان است؛ مگر به حق آن و حسابشان با خداست».
شرح
مؤلف/ از ابوهریرهt نقل کرده است که رسولاللهr روز خیبر فرمود: «این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله و پیامبرش را دوست دارد». و در روایتی آمده است: «و الله و پیامبرش، او را دوست دارند».
روز خیبر، یعنی روزی که غزوهی «خیبر» روی داد؛ خیبر، قلعهها و مزارعی از آنِ یهودیان بود که در فاصلهی یکصد میلی شمال غربی مدینه قرار داشت و همانطور که در کتابهای سیرت آمده است، توسط پیامبرr فتح شد. مطابق قراردادی که میان پیامبرr و یهودیان خیبر بسته شد، یهودیان به کار کشاورزی در خیبر ادامه دادند و نیمی از محصولات کشاورزی آنجا از آنِ مسلمانان بود و این رویه تا خلافت عمر بن خطابt ادامه داشت تا اینکه عمرt آنها را به شام تبعید کرد.
پیامبرr فرمود: «این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله و پیامبرش را دوست دارد». در گذشته، درفش یا پرچم لشکر به دست فرمانده بود تا سربازان یا رزمندگان، به دنبال او حرکت کند. رسولاللهr مشخص نکرد که پرچم را به چه کسی خواهد داد؛ یعنی نام آن شخص را بیان نفرمود. عمر بن خطابt میگوید: هیچگاه آرزوی امارت و فرماندهی نکردم، جز روز خیبر که خودم را به امید اینکه پیامبرr مرا ببیند و پرچم را به من بدهد، بالا گرفتم. هر یک از صحابهy آن شب را در این آرزو سپری کرد که پیامبرr پرچم را به دست او بدهد. صبح که شد، رسولاللهr پسرعمویش علی بن ابیطالبt را صدا زد. به پیامبرr خبر دادند که چشم علیt درد میکند. رسولاللهr علیt را به حضور خواست و از آب دهان خویش به چشمانش مالید؛ علیt بلافاصله بهبود یافت؛ انگار هیچ دردی نداشته است. بهیقین الله متعال بر هر کاری تواناست. آنگاه پیامبرr پرچم را به علیt داد و به او فرمود: «برو و برنگرد تا آنکه الله، تو را پیروز گردانَد». علیt مطابق فرمان پیامبرr به راه افتاد و مقداری که جلو رفت، ایستاد و بدون اینکه روی بگرداند، با صدای بلند پرسید: بر سر چه چیزی با آنها بجنگم؟ علیt روی برنگرداند؛ زیرا پیامبرr به او فرموده بود: «و روی برنگردان».
رسولاللهr فرمود: «با آنان پیکار کن تا شهادت دهند که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و گواهی دهند که محمد فرستادهی اوست». این، کلمهی بسیار بزرگیست که بر آسمانها و زمین، مزیت و برتری دارد. انسان با گفتن این کلمه، از کفر وارد اسلام میشود. لذا شهادتین، دروازهی اسلام است.
آنگاه رسولاللهr فرمود: «اگر شهادت دادند، جان و مالشان درامان است؛ مگر به حق آن و حسابشان با خداست»؛ یعنی دیگر نباید با آنها جنگید و جان و مالشان در امان است؛ مگر بهحق آن. یعنی مگر در برابر حقوق «لاإلهإلاالله». زیرا این، فقط یک جمله یا عبارتی نیست که انسان، آن را بهزبان بگوید؛ بلکه شروطی دارد که باید بهطور کامل رعایت شود. از یکی از سلف صالح پرسیدند: مگر لاإلهإلاالله، کلید بهشت نیست؟ پاسخ داد: آری؛ کلید بهشت است؛ اما عمل نیز ضروریست؛ زیرا هر کلیدی باید دندانه داشته باشد.
خدا رحمتش کند که درست گفته است؛ هر کلیدی به دندانه نیاز دارد و کلید بدون دندانه درب را باز نمیکند؛ لذا اینکه رسولاللهr فرمود: «...مگر به حق آن»، شامل همهی مواردی میشود که گویندهی لاإلهإلاالله را از دایرهی اسلام خارج میکند؛ یعنی چهبسا کسی لاالهالاالله میگوید، اما مرتکب اعمال کفرآمیزی میشود که باعث خروجش از اسلام میگردد و این کلمه، سودی به او نمیرساند.
منافقان لاإلهإلاالله میگفتند و اگر آنها را میدیدی، ظاهرشان، شما را به شگفت وامیداشت و گمان میکردید که ایمانشان، از همه قویتر است! آنها نزد پیامبرr میآمدند و به ایشان میگفتند: «نشهد أنَّکَ لَرَسُول الله». سه تأکید در این عبارت وجود دارد: «نشهد»، «أنّ» و حرف «لام» در «لَرَسولالله». لذا ادعا میکردند و میگفتند: ما، گواهی میدهیم که بهطور قطع، و بهیقین، تو فرستادهی خدا هستی؛ ولی پروردگار متعال که از راز سینهها آگاه است، فرمود:
﴿وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ یَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ لَکَٰذِبُونَ ١﴾ [المنافقون: ١]
و الله میداند که تو فرستادهی او هستی. و الله، گواهی میدهد که منافقان، دروغگویند.
لذا اللهU گواهی منافقان را که از سرِ ایمان نبود، رد کرد و گواهی داد که آنها در ادعایشان که چنین شهادتی میدهند، دروغگویند. بنابراین، جان و مال کسی که لاالهالاالله بگوید، فقط بنا بر ضوابط و شرایط این کلمه، در امان است؛ زیرا رسولاللهr فرمود: «...مگر به حق آن».
عدهای از عربها پس از وفات رسولاللهr از ادای زکات امتناع ورزیدند؛ ابوبکر صدیقt آمادهی جنگیدن با آنها شد. برخی از صحابه در اینباره با او سخن گفتند و پرسیدند: چگونه میخواهی با کسانی که لاالهالاالله میگویند، بجنگی؟ ابوبکرt پاسخ داد: «به الله سوگند، با کسی که میان نماز و زکات فرق بگذارد، میجنگم؛ چراکه زکات، حق مال میباشد و پیامبرr فرموده است: مگر به حق و حقوق آن». و بدین ترتیب با کسانی که حق اسلام را در اموالشان رعایت نکردند و از ادای زکات امتناع ورزیدند، جنگید و الحمدلله پیروز شد.
نتیجه اینکه هرکس لاالهالاالله بگوید، جان و مالش درامان است؛ مگر آنکه از ادای حقوق این کلمه یا رعایت ضوابط و شرایط آن، امتناع نماید؛ از اینرو علما رحمهمالله گفتهاند: اگر مردم یک منطقه یا آبادی، اذان و اقامه را ترک کنند، اگرچه کافر نیستند، اما باید با آنها جنگید و کشتنشان جایز است تا آنکه اذان و اقامه بگویند. روشن است که اذان و اقامه، جزو ارکان اسلام نیست؛ اما جزو حقوق اسلام میباشد. همچنین اگر نماز عید را ترک کنند، پیکار با آنها و کشتنشان واجب است؛ اگرچه نماز عید، مانند نمازهای پنجگانه نمیباشد. لذا باید با آنان جنگید تا نماز عید را برپا کنند. نماز عید، فرض کفایه یا نزد برخی از علما، سنت است؛ یا بنا بر قول راجح، فرض عین میباشد. سخن اینجاست که پیکار با چنین کسانی، جایز میباشد تا به شعایر ظاهری دین، اذعان نمایند؛ از اینرو رسولاللهr بدین نکته تصریح نمود که با گفتن شهادتین، جان و مال انسان در امان خواهد بود؛ مگر در برابر حق و حقوق اسلام.
از حدیث ابوهریرهt چنین برداشت میشود که برای انسان جایز است که بدون گفتن «انشاءالله»، بگوید که در آینده، چنین خواهم کرد؛ البته خبر دادن از عزم و ارادهی درونی برای انجام کاری در آینده، با اینکه انسان بهطور قاطعانه بگوید که میخواهد فلانکار را انجام دهد، متفاوت است. در حالت اول که انسان از عزم و ارادهی درونی خود خبر میدهد، اشکالی ندارد که «انشاءالله» نگوید؛ اما هنگامی که میگوید: میخواهم این کار را بکنم، باید با قید «انشاءالله» باشد. اللهU میفرماید:
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلٞ ذَٰلِکَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الکهف: ٢٣، ٢٤]
و هیچگاه نگو که من فردا این کار را خواهم کرد، مگر اینکه (بگویی:) اگر الله بخواهد.
فردا، دست تو نیست و چه بسا قبل از اینکه فردا فرا برسد، بمیری یا اگر زنده بمانی، موانعی پیش بیاید که نتوانی آن کار را انجام دهی یا شاید الله متعال، تو را از انجام آن کار، منصرف کند. زیاد پیش میآید که انسان تصمیم میگیرد فردا یا بعد از ظهر همان روز کاری انجام دهد، اما از تصمیمش منصرف میشود. صحرانشینها، گاه پاسخی میدهند که برآمده از فطرت و نهاد آنهاست؛ به صحرانشینی گفتند: پروردگارت را چگونه شناختی؟ پاسخ داد: آثار قدمها، بیانگر راه است؛ پشگل شتر، نشان میدهد که شتری آنجا بوده است؛ آسمان، برج و بارو دارد و زمین، دارای درهها و پستی و بلندیست و دریا، مواج و پرتلاطم میباشد؛ آیا اینها، نشانهی وجود پروردگار شنوا و بینا نیست؟
الله اکبر؛ صحرانشینی بیسواد، با فطرت خود استدلال میکند که عظمت هستی، بیانگر وجودِ خالق و آفریدگاریست که آن را آفریده و اداره میکند.
از صحرانشین دیگری پرسیدند: پروردگارت را چگونه شناختی؟ گفت: بدینسان که آدم تصمیمی میگیرد، اما بدون سبب یا دلیل مشخصی نمیتواند آن را عملی کند. چه کسی، مانع عملی شدن این تصمیم میشود یا آن را نقض میکند؟ آری، همان ذاتی که چنین تصمیم و ارادهای را در دل انسان میاندازد؛ اللهU.
لذا اشکالی ندارد که انسان بدون گفتن «إنشاءالله» از عزم و ارادهی درونی خود در آینده خبر دهد؛ اما وقتی که قاطعانه از انجام کاری در آینده سخن میگوید، باید «إنشاءالله» بگوید. چون آینده، از آنِ الله متعال است.
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 4816.
([2]) حسن لغیره است؛ روایت: ابن ماجه (2883) بهنقل از ابنعباسt. بوصیری در الزوائد (3/179) گفته است: «در سندش، اشکالی وجود دارد». البته این حدیث، طرق دیگری دارد که آن را به مرتبهی حسن میرساند. آلبانی/ در صحیح ابیداود (1522) آن را حسن دانسته است و نیز در المشکاة (990) و الإرواء (990).
([3]) صحیح مسلم، ش: 664، بهنقل از ابوهریرهt.
([4]) صحیح مسلم، ش: 662، بهنقل از ابوسعید خدریt.
([5]) دعای وضو: أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أنَّ محمدًا عبده ورسوله، اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین.
([6]) صحیح بخاری (3005، 4406، 4407، 6944) و صحیح مسلم (5050، 5051، 5052) بهنقل از ابوهریرهt.
([7]) صحیح بخاری، ش: 5649 ؛ و صحیح مسلم، ش: (4723، 4724).
([8]) صحیح بخاری، ش: (48، 4404) بهنقل از ابوهریرهt و صحیح مسلم، ش: (10، 11) و نیز روایت مسلم در صحیحش بهشمارهی (9) بهنقل از عمر بن خطابt.
([9]) صحیح مسلم، ش: 118.
([10]) صحیح مسلم، ش:5300.
([11]) صحیح است؛ نک: صحیح الجامع (2549، 4369).
([12]) صحیح بخاری، ش: 4706؛ و صحیح مسلم، ش: 4923 بهنقل از اسامه بن زیدt.
([13]) صحیح مسلم، ش: 4925 بهنقل از ابوسعید خدریt
([14])صحیح مسلم، ش: 588 بهنقل از ابوهریرهt.
([15]) صحیح بخاری، ش: 851
([16]) صحیح بخاری، ش: (5982، 5241)؛ و مسلم، ش: (5036، 5037) به نقل از ابوهریرهt و همچنین روایت بخاری، ش: 5986 بهنقل از عایشه&.
([17]) صحیح بخاری، ش: (2133، 4952)؛ و مسلم، ش: 3040، بهنقل از ابوهریرهt.
([18]) صحیح بخاری، ش: (2125، 2126، 2225) و مسلم، ش: 2924 بهنقل از ابوهریرهt.
([19]) صحیح بخاری، ش: 4046؛ و صحیح مسلم، ش: 1899.
([20]) صحیح بخاری، ش: (120، 599، 2894، 6904) ؛ مسلم، ش: (3524، 3525، 3526) بهنقل از ابوهریرهt.
([21]) صحیح بخاری، ش: 5107 بهنقل از ابوهریرهt.
([22]) صحیح بخاری، ش: 1419؛ و صحیح مسلم، ش: 1032.
([23]) صحیح مسلم، ش: 2470.
([24]) صحیح بخاری، ش: 7068.
([25]) صحیح بخاری، ش: (2924، 3712، 5945)؛ و مسلم، ش: 5261
([26]) صحیح است؛ نک: صحیح الجامع (6806).
([27]) السلسلة الصحیحة از آلبانی/، ش: 937؛ و صحیح الجامع، ش: 2549؛ و إرواء الغلیل، ش: 2455 و....
([28]) صحیح است؛ نک: صحیح الجامع از علامه آلبانی/، ش: 5254.
([29]) ضعیف است؛ نک: ضعیف الجامع، ش: 2315؛ و السلسلة الضعیفة، ش: 1666؛ و ضعیف الترمذی، ش: 400، از آلبانی/
([30]) نک: ضعیف الجامع از آلبانی/، ش: 75.
([31]) صحیح مسلم، ش: 3084، بهنقل از ابوهریرهt.
([32])صحیح مسلم، ش: 588 بهنقل از ابوهریرهt.
([33]) صحیح مسلم، 2405.
الله متعال میفرماید:
﴿۞قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُکُم بِوَٰحِدَةٍۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْۚ﴾
[سبا: ٤٦]
بگو: تنها شما را یک اندرز میدهم که دوتا دوتا (و با هم و بهدور از تعصب) و به تنهایی (و با تفکر و بازبینی در خویشتن) برای الله برخیزید و آنگاه بیندیشید.
﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَکَ﴾ [آل عمران: ١٩٠،١٩١]
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز، نشانههایی برای خردمندان وجود دارد. کسانی که ایستاده و نشسته و یا در حالی که بر پهلوها آرمیدهاند، الله را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و میگویند:) ای پروردگار ما! این را بیهوده نیافریدهای؛ تو پاکی.
﴿أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ کَیۡفَ خُلِقَتۡ ١٧ وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ رُفِعَتۡ ١٨ وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ کَیۡفَ نُصِبَتۡ ١٩ وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ کَیۡفَ سُطِحَتۡ ٢٠ فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٞ ٢١﴾ [الغاشیة: ١٧، ٢١]
آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده؟ و به آسمان که چگونه برافراشته شده است؟ و به کوهها که چگونه در جای خود نصب و استوار گشتهاند؟ و به زمین که چگونه گسترده شده است؟ پس (ای محمد!) پند بده که تو، فقط پنددهندهای.
﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ﴾ [محمد : ١٠]
آیا در زمین به سر و گردش نپرداختهاند تا بنگرند...
آیههای زیادی در اینباره وجود دارد؛ و نیز احادیثی که از آن جمله میتوان به حدیثی اشاره کرد که پیشتر ذکر شد: «الکَیِّس مَنْ دَانَ نَفْسَه»؛([1]) یعنی: «زیرک، کسیست که خود را محاسبه کند».
شرح
تفکر، این است که انسان فکر و اندیشهی خود را در مسألهای بهکار گیرد تا به نتیجه برسد. الله متعال در کتابش به تفکر و اندیشیدن دستور داده و انسانها را به اندیشیدن تشویق کرده است تا اندیشه و خرد خویش را برای رسیدن به اهداف والا و ایمان و یقین، بهکار گیرند. اللهY میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُکُم بِوَٰحِدَةٍۖ﴾ یعنی: ای محمد! به همهی مردم بگو: شما را فقط به یک چیز پند میدهم و تنها چیزی که شما را به آن موعظه میکنم، این است که اگر میخواهید به نتیجه برسید و از آنچه میترسید، رهایی یابید، پس مخلصانه و همانطور که فرمان یافتهاید، به اطاعت اللهU بپردازید و آنگاه بیندیشید: ﴿أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْۚ﴾
اگر چنین کنید، به پند بینظیری عمل کردهاید که به نتیجه میرسید.
از این آیه چنین برداشت میکنیم که انسان باید هنگامی که کاری بهخاطر الله انجام میدهد، در عملکرد خود بیندیشد و دقت کند که آیا آن کار را درست انجام داده است و یا کوتاهی یا زیادهروی کرده است؟ باید تفکر کند که آیا عملش نتایجی مثل پاکی دل و تزکیهی نفس، در پی داشته است یا خیر؟ نباید مانند کسانی باشیم که کارهای نیکشان را از روی عادت و بدون تفکر انجام میدهند؛ بلکه توجه کنیم که دستآوردمان از عبادتی که انجام میدهیم، چیست و چه تأثیری بر قلب و استقامت ما داشته است؟ به عنوان مثال، نتیجهی نمازی که میخوانیم، چیست؟ الله متعال میفرماید:
﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ﴾ [البقرة: ٤٥]
و به وسیلهی شکیبایی و نماز یاری بگیرید.
و میفرماید:
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۗ﴾ [العنکبوت: ٤٥]
و نماز را برپا دار. بیگمان نماز، از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد.
حال بیندیشیم که آیا وقتی نماز میخوانیم، نیرو و توان بیشتری برای انجام کارهای نیک پیدا میکنیم؛ به عبارت دیگر ببینیم که آیا نمازمان به ما کمک میکند؟
متأسفانه واقعیت، این است که فقط نماز عدهی اندکی به توان و نیروی آنها در انجام کارهای نیک میافزاید یا به آنها کمک میکند؛ حال آنکه دربارهی رسولاللهr گفتهاند: «هرگاه دچار مشکلی میشد، به نماز روی میآورد».([2])
الله متعال، همچنین میفرماید:
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۗ﴾ [العنکبوت:٤٥]
و نماز را برپا دار. بیگمان نماز، از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد.
نمازمان را ببینیم که آیا وقتی نماز میخوانیم، در دل و درون خود احساس بدی نسبت به کارهای زشت و ناپسند پیدا میکنیم یا نه؟
یا عبادت بزرگی مانند زکات؛ یعنی همان مالی که انسان بهفرمان اللهU از اموال زکات جدا میکند تا در مواردی که الله متعال دستور داده است، هزینه شود. الله متعال به پیامبرشr فرموده است:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾ [التوبة: ١٠٣]
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی
وقتی زکات اموالت را میدهی، نگاه کن که آیا تو را از اخلاق زشت و گناهان پاک میسازد یا ثروت و داراییات پاک میگردد؟ بسیاری از مردم زکات اموالشان را با بیمیلی و بهگونهای میدهند که گویا میخواهند جریمهای را پرداخت نمایند و اصلاً احساس نمیکنند که این کار، اموال و بلکه خودشان را پاک میسازد.
این، پند بزرگیست که اگر انسان اعمال نیکش را با تدبر و تفکر انجام دهد، نفع زیادی میبرد و وضعیت درونیاش بهتر میشود. از الله متعال بخواهیم که اعمال و وضعیت درونی ما را نیک بگرداند.
سپس مؤلف/ این فرمودهی اللهU را ذکر کرده است که:
﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ﴾ [آل عمران: ١٩٠، ١٩١]
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و گردش و اختلاف شب و روز، نشانههایی برای خردمندان وجود دارد؛ کسانی که ایستاده و نشسته و یا در حالی که بر پهلوها آرمیدهاند، الله را یاد میکنند.
این، نخستین آیه از ده آیهی پایانی سورهی «آلعمران» است که رسولاللهr هنگام برخاستن برای نماز شب، آنها را میخواند. لذا چه خوبست که انسان هنگامی که برای نماز شب برمیخیزد، ده آیهی پایانی سورهی آلعمران را بخواند.
الله متعال آسمانها و زمین را بزرگ و باعظمت آفریده و ویژگیهایی در آنها نهاده که درخورِ تفکر است. ستارگان، نشانهای از نشانههای خداوندU هستند و نیز ماه و خورشید و همینطور درختان، دریاها و رودها. در هر یک از اینها و در همهی چیزهایی که الله در آسمانها و زمین آفریده است، نشانههایی وجود دارد که بیانگر یگانگی اللهY و نشاندهندهی کمالِ قدرت، رحمت و حکمت اوست. اللهU از هفت آسمان و یک زمین نام برده است؛ زیرا هفت آسمان، وجود دارد و این نکته، در تعدادی از آیههای قرآن آمده است. اللهU میفرماید:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ﴾ [الطلاق : ١٢] z
الله، ذاتی است که هفت آسمان را آفرید.
و میفرماید:
﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ ٨٦﴾ [المؤمنون : ٨٦]
بگو: پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ، کیست؟
در قرآن کریم، واژهی «ارض» (زمین) به صورت مفرد آمده است؛ زیرا منظور، جنس زمین است که زمینهای هفتگانه را دربرمیگیرد. اللهU در سورهی طلاق بدین نکته اشاره فرموده که هفت زمین وجود دارد؛ چنانکه میفرماید:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ﴾ [الطلاق : ١٢]
الله، ذاتیست که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را خلق کرد.
یعنی هفت زمین آفرید؛ چون آفرینش و بزرگی زمین، همانند آفرینش و بزرگی آسمانها نیست و منظور، همانند بودن زمین و آسمانها، در تعداد است. آسمانها از زمین، خیلی بزرگترند و فقط تعداد آسمانها و زمین، یکسان است. در سنت نیز به هفت زمین، تصریح شده است؛ چنانکه رسولاللهr فرموده است: «مَنِ اقتَطَعَ شِبرًا مِنَ الأرضِ ظُلمًا طُوِّقَهُ یَومَ القِیَامَةِ مِن سَبعِ أرضینَ»؛([3]) یعنی: «کسی که یک وجب از زمین را بهناحق تصاحب کند، روز قیامت همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده میشود».
﴿وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ﴾: «و در اختلاف شب و روز...».
شب و روز از جنبههای گوناگونی با هم اختلاف دارند:
یکم: شب، تاریک است و روز، روشن؛ همانگونه که اللهY میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ ءَایَتَیۡنِۖ فَمَحَوۡنَآ ءَایَةَ ٱلَّیۡلِ وَجَعَلۡنَآ ءَایَةَ ٱلنَّهَارِ مُبۡصِرَةٗ﴾
[الإسراء: ١٢]
و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم؛ پس نشانهی شب را بینور (تاریک) نمودیم و نشانهی روز را روشن ساختیم.
دوم: طول شب و روز نیز با هم اختلاف دارد؛ گاه شبها طولانیتر است و گاه، روزها؛ و گاه شب و روز با هم برابرند. همانطور که اللهU میفرماید:
﴿یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِ﴾ [الحج : ٦١]
از شب میکاهد و در روز میافزاید و از روز میکاهد و در شب میافزاید.
سوم: اختلاف شب و روز از لحاظ سرما و گرما.
چهارم: تفاوت ایام و سالها از لحاظ نزولات آسمانی که گاه خشکسالی میشود و گاه سالی پرباران و حاصلخیز.
پنجم: تفاوت در حالت و وضعیت انسان از لحاظ جنگ و صلح؛ بدینسان که روزگار، گاه به کام انسان است و گاه به کامِ او نیست. اللهY میفرماید:
﴿وَتِلۡکَ ٱلۡأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ [آل عمران: ١٤٠]
و ما، روزگار را در میان مردم، می گردانیم.
کسی که در تفاوت شب و روز بیندیشد، به نشانههایی از قدرت و حکمت اللهU پی میبرد که هر عقل و اندیشهای را بهشگفت وامیدارد.
فرمود: ﴿لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾؛ یعنی نشانههای آشکاری بر یگانگی الله و کمال قدرت، حکمت، عزت، دانش و رحمت اوست؛ البته برای خردمندان. عقل، اصل و درونمایهی انسان است و انسانِ بیخرد بهسان پوستی توخالیست. البته باید ببینیم که منظور از عقل چیست؟ آیا عقل، همان هوش و حافظه است؟
پاسخ: خیر. زیرکی یا هوش و حافظه با عقل تفاوت دارد؛ زیرا آدمهایی هستند که هوش و حافظهی زیادی دارند، اما رفتارهای دیوانهواری از آنها سر میزند. لذا عقل، همان نیروییست که رفتار انسان را در جهت درستی قرار میدهد و ممکن است که شخص هوش یا حافظهی زیادی نداشته باشد؛ البته وقتی عقل و حافظه در کنار هم قرار گیرند، انسان از نعمت بسیار بزرگی برخوردار شده است. بنابراین، ممکن است کسی حافظهای قوی داشته باشد، اما چندان عاقل نباشد و عکس این حالت نیز وجود دارد.
کافران اگرچه حافظه دارند، اما عاقل نیستند؛ همانطور که اللهY میفرماید:
﴿۞إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلصُّمُّ ٱلۡبُکۡمُ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡقِلُونَ ٢٢﴾ [الأنفال: ٢٢]
بهراستی بدترین جنبندگان، افرادی هستند که حق را نمیشنوند و نمیبینند و عقلشان را به کار نمیاندازند.
هر انسانی که تعادل رفتاری نداشته باشد یا کارهای درستی انجام ندهد، عاقل نیست؛ بلکه به تعبیر قرآن کریم عاقلان و خردمندان، کسانی هستند که در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند و با دیدهی عبرت و تفکر به نشانههای الهی نگاه میکنند. اینها، عاقل و خردمندند؛ پس مشتاق تفکر و اندیشیدن در آفرینش آسمانها و زمین باش.
سپس اللهU ویژگیهای خردمندان را بیان نموده است: ﴿ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ﴾ یعنی: «کسانی که ایستاده و نشسته و یا در حالتی که بر پهلوها آرمیدهاند، الله را یاد میکنند». به عبارت دیگر: در همه حال، به ذکرِ الله مشغولند.
ذکرِ الله بر دو نوع است: نوع مطلق؛ یعنی اینکه انسان پیوسته و در هر زمانی خداوندU را ذکر کند. شخصی به رسولخداr عرض کرد: من پیر شدهام و پرداختن به همهی اعمال پسندیدهی اسلامی، برایم امکان ندارد؛ لذا مرا راهنمایی کنید. رسولاللهr فرمود: «زبانت همواره به ذکر و یاد الله، تر و تازه (مشغول) باشد».
عایشه& میگوید: پیامبرr در همهی لحظات و اوقات خویش، الله را یاد میکرد. لذا ذکر مطلق، تعداد معینی ندارد و به خود انسان و شادابی و میل او بستگی دارد.
اما دومین نوع ذکر، یعنی ذکر مقیَّد، تعداد معین یا زمان معینی دارد؛ مانند اذکار نماز (اذکار رکوع، سجده و...) یا اذکار پس از نماز، اذکار ورود به منزل یا خروج از آن، اذکار سوار شدن بر سواری و دیگر اذکاری که الله متعال برای بندگانش مشروع نموده است تا همواره و به مناسبتهای گوناگون، او را یاد کنند.
یا همانند اذکار پیش از خواب یا اذکار هنگام برخاستن از خواب؛ خلاصه اینکه اللهU با چنین اذکاری، این امکان را برای بندگانش فراهم کرده که میتواند در هر حالتی، ایستاده یا نشسته و یا در حالی که بر پهلوهایشان آرمیدهاند، او را ذکر نمایند.
گفتنیست: ذکر، دو حالت دارد:
ذکری که با قلب و زبان باشد، ذکر کاملیست و ذکر ناقص، ذکریست که فقط با زبان میباشد و دل، غافل است. اللهU با عفو و لطف خویش با ما رفتار کند؛ چون امروزه، بیشتر مردم را میبینیم که وقتی ذکر میکنند، دلشان این و آن سو میرود و به مغازه، ماشین و کسب و کارشان مشغول است؛ اما در هر حالت، پاداش مییابند؛ ولی ذکر کامل، ذکریست که با زبان و دل باشد. گاه فقط ذکر و یادِ قلبی اللهU برای انسان، مفیدتر است؛ بدینسان که انسان با تفکر و اندیشیدن در خویشتن و سیر در نشانههای تکوینی و تشریعی اللهU، به خیر و نیکی فراوانی دست مییابد. لذا الله متعال در بیان ویژگیهای خردمندان فرموده است:
﴿وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا﴾
[آل عمران: ١٩١]
و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و میگویند:) ای پروردگار ما! این را بیهوده نیافریدهای.
آری! در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند که چرا و چگونه آفریده شدهاند. آنگاه با دل و زبان میگویند: «پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریدهای» و بهطور قطع آفرینش آسمانها و زمین با هدف پسندیدهای بوده است که پروردگار متعال بهخاطر این هدف پسندیده، ستایش میشود. آفرینش آسمانها و زمین، بیهوده نبوده است تا انسانهایی پدید آیند و مانند چارپایان بخورند و بیاشامند و از لذتهای دنیا بهره ببرند؛ همهی اینها برای هدف بسیار بزرگی آفریده شدهاند؛ اللهY میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ [الذاریات: ٥٦]
و انسانها و جنها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند.
لذا کسانی که گمان میکنند آفرینش آسمانها و زمین بیهوده بوده است، دوزخیاند؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِکَ ظَنُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ ٢٧﴾ [ص : ٢٧]
و آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، باطل و بیهوده نیافریدهایم. این، پندار کافران است. پس وای به حال کافران از آتش (دوزخ)!
لذا هرکس گمان کند که الله متعال این دنیا را بیهوده و بدون هدف آفریده است، کافر میباشد. انسانها ناگزیر میمیرند و برانگیخته و بازخواست میشوند و منزلشان در آخرت، سرای بهشت یا دوزخ خواهد بود و خانهی سومی، وجود ندارد. الله متعال، همهی ما را جزو اهل بهشت بگرداند و ما را از دوزخ، در پناه خویش قرار دهد. خردمندان میگویند: ﴿سُبۡحَٰنَکَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ یعنی: «پروردگارا! تو از اینکه آسمانها و زمین را بیهوده بیافرینی، پاک و منزهی؛ پس ما را از عذاب دوزخ محافظت بفرما».
بدینسان با ستایش اللهU و توصیف و ثنای او با صفات کمال، از او میخواهند که آنها را از عذاب دوزخ محافظت کند. نجات از عذاب دوزخ، به دو شکل است: یکی اینکه اللهU انسان را از گناه و نافرمانی، مصون بدارد؛ زیرا گناه و نافرمانی، انسان را به دوزخ میکشاند.
و دوم، اینکه الله متعال به انسان توفیق توبه و بازگشت به سوی خود را عنایت کند؛ زیرا محال است که انسان مرتکب گناه و معصیت نشود؛ اما دروازهی توبه، باز است. اللهY میفرماید:
﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ﴾ [الزمر: ٥٣]
بگو: ای بندگان من که با زیادهروی در گناهان به خویشتن ستم کردهاید! از رحمت الله ناامید نباشید. بیگمان الله، همهی گناهان را میآمرزد.
هرچهقدر که گناه کرده باشی، اگر توبه کنی و به سوی الله برگردی، الله متعال توبهات را میپذیرد؛ اما اگر گناهی که مرتکب شدهای، در رابطه با حقالناس باشد، یا باید حقش را ادا کنی و یا از او بخواهی که تو را حلال نماید؛ ولی بهفرض اینکه صاحب حق را نشناسی یا به او دسترسی نداشته باشی و یا نتوانی حقش را ادا کنی، مثلاً طلبش از تو زیاد باشد، در صورتی که در نیت خود یا توبهات صادق باشی، اللهU روز قیامت از طرف تو، حق آن شخص را ادا میکند و او را راضی میسازد.
مؤلف/، این فرمودهی الهی را ذکر کرده است که:
﴿أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ کَیۡفَ خُلِقَتۡ ١٧ وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ رُفِعَتۡ ١٨ وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ کَیۡفَ نُصِبَتۡ ١٩ وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ کَیۡفَ سُطِحَتۡ ٢٠ فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٞ٢١﴾ [الغاشیة: ١٧، ٢١]
آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده؟ و به آسمان که چگونه برافراشته شده است؟ و به کوهها که چگونه در جای خود نصب و استوار گشتهاند؟ و به زمین که چگونه گسترده شده است؟ پس (ای محمد!) پند بده که تو، فقط پنددهندهای.
اینکه فرمود: «آیا نمینگرند»، برای تشویق است تا به این چهار نشانهی خداوندی نگاه کنند و در آن بیندیشند. اللهU پیکر بزرگی به شتر داده که میتواند بارهای سنگین را تحمل کند. همانطور که اللهY میفرماید:
﴿وَتَحۡمِلُ أَثۡقَالَکُمۡ إِلَىٰ بَلَدٖ لَّمۡ تَکُونُواْ بَٰلِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ ٱلۡأَنفُسِ﴾ [النحل: ٧]
و چارپایان، بارهای سنگینتان را به شهری حمل میکنند که تنها با رنج و سختی فراوان به آن میرسید.
الله متعال، شتر را با آن جسم بزرگش بهگونهای برای ما انسانها رام کرده است که حتی یک پسربچه هم میتواند افسارش را بگیرد و او را به هر جا که میخواهد، ببرد؛ لذا پسندیده است که انسان هنگام سوار شدن بر شتر (یا هر سواری دیگر) بگوید:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِینَ ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ ١٤﴾
[الزخرف: ١٣، ١٤]
ذاتی که این را برای ما رام و مسخّرِ ساخته، پاک و منزه است؛ و ما، توانایی تسخیر (رام کردن آن) را نداشتیم.
الله متعال، چارپایان را برای بندگانش رام کرده و آنها را بهتسخیر انسانها درآورده است؛ بهگونهای که از آن تغذیه میکنند، بر آنها سوار میشوند و از پوست، پشم، مو و کُرک آنها استفادههای زیادی میبرند و اجناس و کالاهای گوناگونی میسازند.
همچنین فرموده است: ﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ رُفِعَتۡ﴾ یعنی: «و آیا به آسمان نمینگرند که چگونه برافراشته شده است؟» اللهU این آسمان بزرگ و باعظمت را بهگونهای برافراشته که هیچکس نمیتواند از کرانههای آن بگذرد؛ حتی جنها. بهگفتهی خودشان که پروردگار متعال در قرآن کریم بیان کرده است:
﴿وَأَنَّا کُنَّا نَقۡعُدُ مِنۡهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمۡعِۖ فَمَن یَسۡتَمِعِ ٱلۡأٓنَ یَجِدۡ لَهُۥ شِهَابٗا رَّصَدٗا ٩﴾
[الجن: ٩]
و ما در بخشهایی از آسمان برای استراق سمع و شنیدن (اخبار آسمان) مینشستیم و هر کس که اینک به استراق سمع بپردازد، برای خویش شهابی آماده مییابد.
اللهU میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ سَقۡفٗا مَّحۡفُوظٗاۖ﴾ [الأنبیاء: ٣٢]
و آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم.
الله متعال، این آسمانها را بدن ستونهایی که دیده شوند، برافراشته است:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَیۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ﴾ [الرعد: ٢]
الله، ذاتیست که آسمانها را بدون ستونهایی که ببینید، برافراشت.
یعنی آسمانها را میبینید که بدون ستون، برافراشتهاند؛ پس پند بگیرید.
نشانههای زیادی از قدرت اللهU در آسمانها وجود دارد؛ نشانههای بزرگی مانند اخترها و ستارگان درمیان آسمانها و زمین، نشانههای بزرگی از قدرت اللهU بهشمار میروند.
و فرموده است: ﴿وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ کَیۡفَ نُصِبَتۡ﴾ یعنی: «و آیا به کوهها نگاه نمیکنند که چگونه در جای خود، نصب و استوار گشتهاند؟» کوهها بهقدری بزرگ و استوارند که اگر همهی آفریدههای الهی با تمام توان و نیروی خود جمع شوند، همسان کوهها نمیگردند. امروزه با وجود این همه ماشینآلات سنگین و بزرگ حفاری، میبینیم که کَندن یک بخش کوچک از کوه، چه همه زحمت دارد! لذا باید در این کوههای استوار بیندیشیم که چگونه اللهU آنها را در جای خود، نصب و استوار ساخته است! الله، آنها را با حکمت خویش استوار نموده است؛ زیرا منافع زیادی در این کوهها وجود دارد؛ اللهY میفرماید:
﴿وَأَلۡقَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمۡ﴾ [لقمان: ١٠]
و در زمین کوههای استواری قرار داد تا زمین، شما را نلرزاند.
اگر اللهU زمین را با این کوههای استوار آرام نمیساخت، زمین همانند کشتی که بر روی آب جابهجا میشود، تکان میخورد. کوهها همانند سدی در برابر تندبادها بهشمار میروند و نیز مانعی در برابر سرمای شدیدی هستند که از قطب به سوی سایر مناطق زمین جریان مییابد و در برابر جریانهای گرم هوا نیز نقش مانع را دارند. البته گیاهان، درهها و معدنهایی که در دل کوهها یا کوهپایههاجای گرفتهاند، نشانههای قدرت اللهU بهشمار میروند؛ از اینرو اللهY فرموده است: ﴿وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ کَیۡفَ نُصِبَتۡ﴾.
در ادامه میفرماید: ﴿وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ کَیۡفَ سُطِحَتۡ﴾ یعنی: «و آیا به زمین نمینگرند که چگونه گسترده شده است؟» اللهU زمین را هموار نموده و بهتسخیر بندگانش درآورده و آن را آنقدر نرم نکرده که نتوانند بر روی آن راه بروند و بهاندازهی سخت نگردانیده است که نتوانند چیزی از آن استخراج نمایند؛ بلکه زمین را هموار، سست و گسترده قرار داده است تا بتوانند از آن استفاده کنند.
زمین، کُرَوی شکل است؛ البته مقداری به سمت شمال و جنوب کشیدگی دارد؛ یعنی تقریبا بیضیشکل است. از اینرو اگر سوار هواپیما شوید و بدون تغییر مسیر به سمت مغرب حرکت کنید، سرانجام به همان منطقهای میرسید که از آن حرکت کردهاید. یکی از دلایل کروی بودن زمین، این است که اللهU میفرماید:
﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١ وَأَذِنَتۡ لِرَبِّهَا وَحُقَّتۡ ٢ وَإِذَا ٱلۡأَرۡضُ مُدَّتۡ ٣﴾
[الانشقاق: ١، ٣]
هنگامی که آسمان بشکافد و به فرمان پروردگارش گوش بسپارد و سزاوار (این فرمانبرداری) است. و هنگامی که زمین، کشیده و گسترده شود.
یعنی زمین در روز قیامت، پهن و کشیده میشود و اینک پهن و کشیده نیست؛ بلکه بهصورت یک سطح بهنظر میرسد و چون پهناور است، انحنای کروی آن، با چشم، قابل درک نیست.
بههر حال اللهU ما را به تدبر در این امور چهارگانه فراخوانده و به ما دستور داده است که به شتر، آسمان، کوهها و زمین با چشم بصیرت بنگریم تا به قدرت، علم، رحمت و حکمت الهی پی ببریم.
سپس مؤلف/ این فرمودهی الهی را ذکر کرده است که:
﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ﴾ آیا در زمین به سر و گردش نپرداختهاند تا بنگرند...
همانطور که میبینید، مؤلف/ آیه را تا پایان آن نیاورده است؛ زیرا این عبارت در چندین آیه از قرآن کریم آمده است که اللهU در آنها بندگانش را تشویق میکند تا در زمین به سیر و گردش بپردازند و بنگرند که سرانجام گذشتگانشان چگونه بوده است. بهطور مثال، این عبارت را در آیهی 10 سورهی «محمد» میبینیم که اللهY میفرماید:
﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ دَمَّرَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡۖ وَلِلۡکَٰفِرِینَ أَمۡثَٰلُهَا ١٠﴾ [محمد : ١٠]
آیا در زمین به سیر و گردش نپرداختهاند تا بنگرند که سرانجام پیشینیانشان چگونه بوده است؛ الله، آنان را در هم کوبید؛ و کافران همانندش را خواهند داشت.
بدینسان الله متعال به سیر و گردش در زمین دستور داده است؛ سیر در زمین، بر دو نوع میباشد:
1- سیر با قدم.
2- و سیر با قلب.
سیر با قدم، این است که انسان با پای پیاده یا سوار بر چارپا یا ماشین یا هواپیما و دیگر وسایل سفر، به سیر و سیاحت در زمین بپردازد و نگاه کند که کافران چه سرنوشتی داشتهاند.
و اما سیر با قلب، با تدبر و تفکر در داستانها و سرنوشت پیشینیان است.
صحیحترین، راستترین و سودمندترین کتاب برای آگاهی از سرنوشت گذشتگان، کتاب اللهU میباشد؛ همانگونه که الله میفرماید:
﴿لَقَدۡ کَانَ فِی قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ﴾ [یوسف: ١١٠]
بهراستی در داستانها و سرگذشتشان، عبرتی برای خردمندان وجود دارد.
قرآن کریم، آکنده از داستانهای اقوام گذشته است که پیامبران را تکذیب یا تصدیق کردهاند و الله متعال سرگذشت هر یک از این گروهها را بیان فرموده است؛ لذا باید آیههایی را که به ذکر سرگذشت پیشینیان میپردازد، بخوانیم و دربارهی معانی و مفاهیم آن مطالعه و پرسوجو کنیم تا به آگاهی کافی در این زمینه دست یابیم. همچنین باید اطلاعات بیشتری دربارهی روایتهای صحیحی کسب کنیم که در سنت رسولاللهr دربارهی اقوام و امتهای گذشته آمده است؛ زیرا احادیث زیادی در این باره وجود دارد و احادیث صحیح نیز جزو راستترین و سودمندترین منابع برای کسب آگاهی از سرنوشت گذشتگان بهشمار میرود.
یکی دیگر از منابعی که در این زمینه وجود دارد، کتابها و روایتهای تاریخیست که باید از نقل آن بپرهیزیم؛ زیرا بیشترِ کتابهای تاریخی، بیاساس و بدون سند هستند یا سندهای نادرست و بیپایهای دارند؛ بلکه در بیشتر موارد، قصههایی هستند که بر سرِ زبانها افتاده و نقل شدهاند. لذا باید دربارهی روایتهای تاریخی بههوش باشیم و آنها را با نگاهی دقیق و عالمانه مورد بررسی قرار دهیم و بهیاد داشته باشیم که گزارشهای تاریخی، بر سه دسته هستند:
نوع اول: گزارشهایی که شریعت ما به نادرستی آنها گواهی داده است؛ واجب است که چنین گزارشهایی را رد کنیم یا بیاساس بودن آنها را برای مردم بیان نماییم تا به آگاهی لازم در این زمینه برسند.
نوع دوم: گزارشهاییست که مورد تأیید کتاب و سنت میباشد که باید آنها را بپذیریم.
نوع سوم: گزارشهایی که کتاب و سنت، تأیید یا ردشان نکردهاند؛ لذا این دسته از گزارشها یا روایتهای تاریخی را نه رد می کنیم و نه میپذیریم؛ زیرا هیچ سند روایی متصل و معتبری میان ما و امتهای گذشته وجود ندارد که به صحت و درستی آنچه که دربارهی آنها روایت میشود، پی ببریم. مانند گزارشها و روایتهای اسرائیلی (اسرائلیات) که نه میپذیریم و نه رد میکنیم.
سپس مؤلف/ به حدیثی اشاره کرده است که پیشتر ذکر شد؛ همین حدیث که رسولاللهr فرموده است: «الکَیِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَه، وَعَمِلَ لِما بَعْدَ الْموْت، وَالْعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَه هَواهَا، وتمَنَّى عَلَى اللَّهِ الأمانی»؛([4]) یعنی: «زیرک، کسیست که خویشتن را محاسبه کند و برای پس از مرگ (برای آخرت) کار نماید؛ و ناتوان، کسیست که از خواستهها و آرزوهای نفسانی خویش پیروی کند و امید و آرزوی بیاساس و نابهجا به خداوند داشته باشد».
زیرک به آدم دوراندیشی گفته میشود که هر فرصتی را غنیمت میداند و «خویشتن را محاسبه میکند»؛ یعنی اعمالش را وارسی مینماید و نگاه میکند که در انجام کدامین دستور الهی کوتاهی کرده یا مرتکب کدامین عمل حرام شده است؟ کدامیک از دستورهای الهی را انجام داده و کدامیک از اعمال حرام را ترک کرده است؟ آنگاه به اصلاح خویشتن میپردازد.
اما عاجز و ناتوان، کسیست که هرچه دلش بخواهد، انجام میدهد و هرچه میلش نباشد، انجام نمیدهد و برایش فرقی نمیکند که مطابق شریعت باشد یا نه.
امروزه بسیاری از آدمها از خواستههای نفسانی خویش پیروی میکنند و هیچ پروایی ندارد که با کتاب و سنت، مخالفت نمایند. الله متعال، ما و آنها را هدایت کند.
سپس رسولخداr فرمود: «و امید و آرزوی بیاساس و نابهجا به خداوند داشته باشد». آدمِ عاجز بدون اینکه کار نیکی انجام میدهد، همواره میگوید: آمرزیده خواهم شد یا بعداً درستکار میشوم و دستورهای دینیام را انجام میدهم و کارهای زشت را ترک میکنم یا میگوید: خدا، مرا هدایت کند. و هرگاه نصیحتش کنی، میگوید: از خدا برایم درخواست هدایت کن یا سخنان دیگری میگوید که نشانهی عجز و ناتوانی اوست. اما آدم زیرک، کسیست که با جدیت و دوراندیشی عمل میکند و خویشتن را محاسبه مینماید و در انجام دستورهای الهی توانمند است و در پرهیز از نواهی، خویشتندار میباشد؛ و گرنه، اللهU در کتاب خود بهنقل از همسر عزیز مصر، چنین میفرماید:
﴿وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِیٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّیٓ﴾ [یوسف: ٥٢]
و من، خودم را تبرئه نمیکنم. بهراستی نفس انسان پیوسته به کارهای بد و ناپسند فرمان میدهد، مگر آنکه پروردگارم رحم نماید.
اللهU همهی ما را مشمول رحمتش بگرداند و به ما توفیق ذکر و شکرش را عنایت کند و ما را یاری نماید تا او را بهنیکی عبادت کنیم.
***
([1]) ضعیف است؛ نک: حدیث شمارهی 67 همین کتاب.
([2]) آلبانی/ صحیح أبیداود، ش: 1171؛ و صحیح الجامع ش:(4703) این روایت را حسن دانسته است؛ البته بدین الفاظ: (کان إذا حزبه أمر صلی).
([3]) صحیح مسلم، ش: 3032، بهنقل از سعید بن زیدt.
([4]) ضعیف است؛ نگا: ضعیف ابنماجه، ش: 930؛ و ضعیف الجامع الصغیر، ش: 4305؛ از آلبانی/.
الله متعال میفرماید:
﴿فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ﴾ [هود: ١١٢]
پس همچنانکه فرمان یافتهای، استقامت و ایستادگی کن.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ ٣٠ نَحۡنُ أَوۡلِیَآؤُکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَشۡتَهِیٓ أَنفُسُکُمۡ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ ٣١ نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِیمٖ ٣٢﴾ [فصلت: ٣٠، ٣٢]
همانا کسانی که گفتند: پروردگارمان، الله است و سپس (بر توحید) استقامت ورزیدند، فرشتگان (هنگام مرگ) بر آنان نازل میشوند (و میگویند:) نترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی مژده باد که وعده داده میشدید. ما در دنیا دوستان شما بودیم و در آخرت نیز یاران شما هستیم؛ و آنجا هر چه دلتان بخواهد، دارید و هر چه درخواست کنید، برایتان فراهم است. (اینها) پذیرایی و پیشکشی از سوی پروردگار آمرزنده و مهرورز (است).
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ١٣ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِینَ فِیهَا جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٤﴾
[الأحقاف: ١٣، ١٤]
بیگمان کسانی که گفتند: «پروردگار ما، الله است» و استقامت نمودند، نه ترس و هراسی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند. چنین کسانی، بهشتیاند و به پاس اعمال شایستهای که انجام میدادند، در آن جاودانهاند.
شرح
استقامت بدین معناست که انسان مطابق فرمان الله متعال بر شریعتش ایستادگی و پایداری نماید و اخلاص، بر آن مقدم است. سپس مؤلف/ تعدادی آیه در اینباره ذکر کرده است؛ از جمله اینکه اللهY خطاب به پیامبرr میفرماید:
﴿فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ﴾ [هود: ١١٢]
پس همچنانکه فرمان یافتهای، استقامت و ایستادگی کن.
اینجا خطاب، متوجه پیامبرr و امت اوست و فقط در مواردی خطاب، ویژهی پیامبرr است که دلیلی برای اختصاص آن به ایشان وجود داشته باشد؛ و گرنه، خطاب، متوجه پیامبرr و امتش میگردد. از مواردی که خطاب، ویژهی رسولخداr است، میتوان سورهی «شرح» را مثال زد که اللهY به پیامبرr میفرماید:
﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَکَ صَدۡرَکَ ١ وَوَضَعۡنَا عَنکَ وِزۡرَکَ ٢ ٱلَّذِیٓ أَنقَضَ ظَهۡرَکَ ٣﴾
[الشرح: ١، ٣]
آیا سینهات را برایت نگشودیم؟ و بار سنگینت را از تو برداشتیم؛ همان باری که بر پشت تو سنگینی میکرد.
یا مانند این فرمودهی اللهU به پیامبرش که:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَٰکَ سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِی وَٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِیمَ ٨٧﴾ [الحجر: ٨٧]
و هفت آیهی (سورهی فاتحه) را که (در نماز) تکرار میشود و (نیز) قرآن بزرگ را به تو دادیم.
اما اگر دلیل یا نشانهای وجود نداشته باشد که خطاب ویژهی رسولاللهr است، در این صورت خطاب، متوجه او و امتش میباشد؛ بنا بر این قاعده، آیهی 112 سورهی هود ﴿فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ﴾ عام، و خطاب به پیامبرr و امت اوست؛ از اینرو بر همگان واجب است که بر دین و شریعت الهی استقامت و پایداری کنند و استقامت و راستی پیشه نمایند؛ بدین معنا که دین الهی را تغییر ندهند و چیزی بدان نیفزایند و یا از آن کم نکنند. لذا اللهU در آیهی دیگری میفرماید:
﴿وَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ﴾ [الشورى: ١٥]
و چنانکه فرمان یافتهای، استقامت نما؛ و از خواستههای نفسانی آنان پیروی مکن.
سپس مؤلف/ به آیههای 30 تا 32 سورهی فصلت اشاره کرده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ …﴾.
﴿رَبُّنَا ٱللَّهُ﴾ گفتند: آفریدگار، مالک و مدبّرِ امور ما، الله است و ما خالصانه او را عبادت میکنیم و به یگانگی او ایمان داریم. ﴿ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ﴾ و سپس بر گفتارشان، پایداری نمودند و شریعتش را بهپا داشتند. کسانی که این دو ویژگی را داشته باشند، فرشتگان، یکی پس از دیگری در هر وضعیت ترسناکی بهویژه در هنگام مرگ چنین کسانی، بر آنها نازل میشوند و به آنان میگویند: ﴿أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ﴾ یعنی نترسید که در آینده و آنچه پیش رو دارید، چه اتفاقی خواهد افتاد و نگران مسایل گذشتهی خود نباشید. بلکه ﴿وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ﴾ شما را به بهشتی مژده باد که نویدش به شما داده میشد. مژده، همان خبر خوشیست که شادی و سرور انسان را در پی دارد و بدون شک، کسی که به او مژده بهشت داده شود، از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد. از الله متعال بخواهیم که همهی ما را بهشتی بگرداند و به یاد داشته باشیم که هرکس بگوید: پروردگارم الله متعال است و بر دین الله پایداری و استقامت کند، بهشتی خواهد بود.
فرشتگان به چنین کسانی نوید میدهند که: ﴿نَحۡنُ أَوۡلِیَآؤُکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ﴾ به آنها میگویند: «ما، در دنیا دوستان شما بودیم و در آخرت نیز یاران شما هستیم». آری! فرشتگان، دوستان کسانی هستند که میگویند: پروردگار ما، الله است و آنگاه بر دین و شریعت الهی استقامت میکنند. فرشتگان، یاور چنین کسانی در زندگی دنیوی آنها هستند و به آن ها کمک میکنند و در آخرت نیز هنگام برانگیخته شدن و حساب پس دادن، در کنارشان هستند و آنان را در شرایط سخت و ترسناک همراهی میکنند و به آنها نوید میدهند که:
﴿هَٰذَا یَوۡمُکُمُ ٱلَّذِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ ١٠٣﴾ [الأنبیاء: ١٠٣]
این، همان روزیست که وعدهاش را به شما میدادند.
به فرمودهی اللهU، فرشتگان به آنها میگویند: ﴿وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَشۡتَهِیٓ أَنفُسُکُمۡ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ﴾ یعنی: «و در آخرت هرچه بخواهید، دارید و هرچه درخواست کنید، برای شما فراهم است». و این، در بهشت خواهد بود؛ زیرا انواع نعمتهای لذتبخشی که دلِ بهشتیان بخواهد، در بهشتِ پرنعمت فراهم است؛ بلکه فراتر از این، از نعمتهای دیگری نیز برخوردار میشوند؛ چراکه اللهU میفرماید:
﴿لَهُم مَّا یَشَآءُونَ فِیهَا وَلَدَیۡنَا مَزِیدٞ ٣٥﴾ [ق: ٣٥]
آنجا هر چه بخواهند، برای آنان فراهم میباشد و نعمتهای بیشتری نزد ماست.
﴿نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِیمٖ﴾ یعنی: بهشت، پذیرایی و ضیافتی از سوی اللهU برای آنهاست؛ هدیه و پیشکشی از سوی پروردگار آمرزنده و مهربان که گناهانشان را بخشیده و به لطف و مهر خویش، بر درجاتشان، افزوده است. این، پاداش کسانیست که میگویند: پروردگار ما، الله است و سپس استقامت میکنند.
بدینسان به اهمیت استقامت و پایداری بر دین الله پی میبریم و درمییابیم که انسان باید ثابت و استوار باشد و از ایجاد تغییر و دگرگونی در شریعت الهی بپرهیزد و چیزی بدان نیفزاید یا از آن، کم نکند؛ لذا کسانی که در دین و شریعت الهی، غلو و زیادهروی میکنند یا از آن غفلت مینمایند و یا آن را تغییر میدهند، در حقیقت بر دین و شریعت پروردگار، استقامت و پایداری نکردهاند؛ زیرا استقامت چنین ایجاب میکند که انسان در همهی موارد، توازن و راستی را رعایت کند تا استوار و پایدار باشد.
***
86 ـ وَعَنْ أبی عمرو، وقیل أبی عمْرة سُفْیانَ بنِ عبد اللَّهt قال: قُلْت: یا رسول اللَّهِ قُلْ لِی فی الإِسلامِ قَولاً لا أَسْأَلُ عنْه أَحداً غیْرک. قال: «قُل: آمَنْتُ باللَّهِ: ثُمَّ اسْتَقِمْ». [روایت مسلم]([1])
ترجمه: ابوعمرو یا ابوعمره، سفیان بن عبداللهt میگوید: گفتم: ای رسولخدا! دربارهی اسلام سخنی به من بگو که غیر از تو، از کسی دیگر نپرسم. فرمود: «بگو: به الله ایمان آوردم، سپس استقامت کن».
شرح
سفیان بن عبداللهt به رسولاللهr گفت: «سخنی به من دربارهی اسلام بگو که غیر از تو از کسی نپرسم»؛ یعنی: سخن واضح و جامعی که دیگر به پرسیدن از کسی نیاز نباشد. پیامبرr به او فرمود: «بگو: ایمان آوردم، سپس استقامت کن». منظور، فقط ادعای ایمان یا بر زبان آوردن آن نیست؛ چون برخی از مردم ادعا میکنند که به الله و آخرت ایمان آوردهاند، اما در حیقیت ایمان ندارند. منظور، این است که در کنار ایمانِ زبانی یا ادعای ایمان، ایمان قلبی نیز ضروریست؛ یعنی بهزبان ایمان بیاورد و بهقلب تصدیق کند و باورش بهگونهای راسخ باشد که شک و تردید به آن، راه نیابد؛ زیرا فقط ایمان قلبی و یا ایمان زبانی، بهتنهایی کافی نیست؛ بلکه باید با دل و زبان، یعنی با هر دو باشد.
از اینرو رسولاللهr هنگامی که مردم را به اسلام فرامیخواند، میفرمود: «یَا أیُّهَا النَّاسُ قُولُوا لا إله إلا الله تُفلِحُوا»؛([2]) یعنی: «ای مردم! لاالهالاالله بگویید تا رستگار شوید»؛ یعنی بهزبان این کلمه را بگویید و بهقلب، تصدیق کنید.
رسولاللهr به سفیانt فرمود: «بگو: به الله ایمان آوردم». این، شامل ایمان به وجود اللهU و ایمان به ربوبیت و اسمها و صفاتش و نیز ایمان به احکام و فرمودههای او و همهی چیزهایی میشود که از سوی اللهU آمده است. پس از اینکه به اینها ایمان آوردی، بر دین و شریعت الله استقامت نما و از آن منحرف نشو و چیزی به آن نیفزا یا چیزی از آن کم نکن. بر شهادتین استقامت و پایداری نما؛ بدینسان که بندهی مخلص اللهU و پیرو رسولاللهr باش.
به نماز، زکات، روزه و حج و دیگر دستورهای دینی پایبندی کن. این رهنمود رسولخداr به سفیان بن عبداللهt نشان میدهد که جایگاه استقامت و پایداری، پس از ایمان است و شرط قبول شدن کارهای نیک و شایسته، این است که بر پایهی ایمان باشد؛ لذا اگر کردار ظاهری انسان، نیک و شایسته باشد، اما باطنش خراب، و یا در شک و تردید بهسر برد و باور دورنی نداشته باشد، کردارش نفعی به او نمیرساند. علما رحمهمالله ایمان به الله را اساسیترین شرط پذیرش عبادتها و اعمال نیک دانستهاند؛ یعنی برای اینکه عمل نیک کسی قبول شود، باید به وجود اللهU و همهی چیزیهایی که از سوی او آمده است، ایمان داشته باشد.
از این حدیث چنین برداشت میشود که انسان باید هر عملی را با این احساس انجام دهد که آن را برای الله، به توفیق الله و مطابق فرمان الله به انجام میرساند؛ زیرا پس از ایمان به اللهU تنها به یاری و توفیق اوست که میتواند بر دینیش استقامت کند. لذا سه نکته شد: عمل را خالصانه برای الله انجام دهد؛ توفیق عمل را از سوی الله بداند و مطابق شریعت الله، عمل کند. و این، از رهنمود اللهU برداشت میشود که:
﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ٥ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦﴾ [الفاتحة: ٥، ٦]
(پروردگارا!) تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم. ما را به راه راست، هدایت فرما.
لذا هر عملی علاوه بر داشتن ایمان، دو شرط اساسی دارد:
اول اینکه خالص برای الله باشد.
و دوم اینکه مطابق فرمان و شریعت الله، انجام شود.
از اینرو منظور از راه راست، همان شریعت الهیست که انسان را به اللهU میرساند. ***
87- وعنْ أبی هُریْرةt قال: قال رسول اللَّهr : «قَارِبُوا وسدِّدُوا، واعْلَمُوا أَنَّه لَنْ ینْجُو أحدٌ منْکُمْ بعملهِ». قَالوا: ولا أنْت یَا رسُولَ اللَّه؟ قال: «ولا أَنَا إلا أنْ یتَغَمَّدنی اللَّه برَحْمةٍ منْه وَفضْلٍ». [روایت مسلم]([3])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «راه راست و میانهروی را در پیش بگیرید و درستکار و استوار باشید و بدانید که هیچیک از شما در ازای عمل خویش نجات نمییابد». گفتند: حتی شما ای رسولخدا؟! فرمود: «من نیز (نجات نمییابم) مگر اینکه فضل و رحمت الله، شامل حالم شود».
[نووی: علما گفتهاند: استقامت به معنای پایبندی بر اطاعت و فرمانبرداری از الله متعال است. آنها، استقامت را شامل همهی کارهای نیک و مایهی نظم و سامان در همهی امور دانستهاند.]
شرح
این حدیث، نشان میدهد که انسان تا میتواند باید بر راه راست و شریعت الله استقامت کند؛ آنجا که رسولاللهr فرمود: «راه راست و میانهروی را در پیش بگیرید و درستکار و استوار باشید»؛ یعنی سعی کنید در مسیری حرکت کنید که فرمان یافتهاید و تلاش شما بر این باشد که تا میتوانید، اعمالتان را درست انجام دهید؛ اما انسان هر چهقدر که پرهیزگار باشد، باز هم خطا میکند. پیامبرr فرموده است: «کُلُّ بَنِی آدَمَ خَطَّاءٌ، وَخَیْرُ الْخَطَّائِینَ التَّوَّابُونَ»؛([4]) یعنی: «همهی انسانها خطاکارند و بهترین خطاکاران، کسانی هستند که توبه میکنند». همچنین فرموده است: «لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَذَهَبَ الله بِکُمْ ثُمَّ لجَاءَ بِقَومٍ یُذْنِبُونَ فَیَسْتَغْفِرُونَ الله فَیَغْفِرُ لَهُمْ»؛([5]) یعنی: «اگر گناه نکنید، الله بهجای شما کسانی را میآورد که گناه کنند و درخواست آمرزش نمایند؛ آنگاه آنها را میآمرزد». لذا انسان وظیفه دارد که در حد توان خود، راه راست و میانهروی را در پیش بگیرد و سعی کند که اعمالش درست و استوار باشد.
سپس فرمود: «و بدانید که هیچکس در برابر عمل خود، (از آتش دوزخ) نجات نمییابد»؛ زیرا هیچ عملی در حد و اندازهای نیست که از عهدهی شکر و سپاس اللهU برآید:
«از دست و زبـان که برآیـد کز عهدهی شکرش بِدَر آید»
از رسولخداr پرسیدند: «حتی شما؟» فرمود: «من نیز (در مقابل عمل خود نجات نمییابم) مگر اینکه فضل و رحمت الله، شامل حالم شود». لذا انسان هر جایگاهی که داشته باشد، حتی به عنوان دوست و ولی خدا، باز هم در ازای عمل خود از آتش دوزخ نجات نمییابد؛ حتی رسولاللهr که اگر الله متعال بر او منت نمیگذاشت و او را نمیبخشید، نجات نمییافت.
البته این پرسش مطرح میشود که دادهها و آموزههای کتاب و سنت نشان نمیدهد که عمل نیک و شایسته، باعث رهایی از آتش دوزخ و ورود به بهشت میباشد؟ مثلاً اللهU میفرماید:
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٩٧﴾ [النحل: ٩٧]
به هر مؤمن نیکوکاری اعم از مرد و زن زندگی نیک و پاکیزهای میبخشیم و به آنان مطابق بهترین کردارشان پاداش میدهیم.
پس چگونه میتوانیم میان مفهوم این آیه و حدیثی که پیشتر گذشت، جمعبندی کنیم؟
پاسخ: مفهوم حدیث، این است که هیچکس در برابر عمل خود وارد بهشت نمیشود؛ بلکه عمل نیک، سبب ورود به بهشت میباشد و نه عوض یا چیزی که با بهشت و پاداش الهی، برابری کند. بدون شک، عمل نیک سبب ورود انسان به بهشت و نجاتش از دوزخ است؛ اما چیزی نیست که با رهایی از دوزخ و ورود به بهشت برابر باشد. ضمن اینکه عمل نیک، تنها چیزی نیست که انسان را وارد بهشت میکند؛ بلکه فضل و رحمت الهی، اصلیترین عامل ورود انسان به بهشت و رهایی از دوزخ است.
از این حدیث درمییابیم که اعمال انسان هر چه نیک و زیاد باشد، باز هم نباید بدان فریفته و مغرور شود؛ زیرا اعمال نیک انسان در مقایسه با حق الله متعال بر او، چیزی نیست.
و نیز بدین نکته پی میبریم که انسان باید همواره از اللهU بخواهد که فضل و رحمتش را شامل حالش بگرداند و دعا کند: «خدایا! فضل و رحمت خویش را شامل حالم بگردان».
علاوه بر این، درمییابیم که صحابهy اشتیاق وافری به دانستن و کسب علم و آگاهی داشتند؛ چنانکه با طرح سؤال، از رسولخداr خواستند که توضیح بیشتری بدهد که آیا این موضوع عمومی و کلی که هیچکس در برابر عملش نجات نمییابد، شامل حال خود رسولخداr نیز میشود یا خیر؟ رسولاللهr نیز در پاسخشان بیان فرمود که این قاعده، شامل حال خودش نیز میگردد.
اندکی تأمل و تدبر در زندگی صحابهy نشان میدهد که آن بزرگواران بیش از همهی مردم مشتاق کسب علم بودند و هر مسألهای را که در امور دینی و دنیوی خویش به آن نیاز داشتند، دنبال میکردند.
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 38.
([2]) صحیح است؛ روایت: ابن خزیمه در صحیحش (159)؛ ابن حبان در صحیحش (6562)؛ حاکم در المستدرک (2/668)؛ بیهقی در الکبری (363، 10879)؛ دارقطنی در سنن خود (186)؛ لالکائی در أصول الإعتقاد (1413)؛ و نیز روایت مروازی در زوائد الزهد (1164) از طریق یزید بن زیاد بن ابیالجعد از جامع بن شداد از طارق محاربیt که سندش، صحیح است. همچنین روایت: احمد در مسند (3/492)، ابن ابیعاصم فی الآحاد و المثانی (964)، ابن معین در تاریخش (تاریخ الدروی) بهشمارهی 1116 از طریق عبدالرحمن بن ابی الزناد از پدرش از ربیعه بن عباد که میگوید: پیامبرr را در بازار «ذیمجاز» دیدم که میفرمود:... و سپس همین حدیث را نقل میکند. سند این روایت، ضعیف است و سبب ضعفش، ابن ابیالزناد میباشد. نگا: الإصابه از حافظ ابن حجر (2/469). حدیث، طرق دیگری هم دارد.
([3]) صحیح بخاری، ش: 5673؛ و صحیح مسلم، ش: 2816.
([4]) روایت احمد در مسند (3/198) و ابن ابیشیبه (7/62) از زید بن الحباب از علی بن مسعدهی باهلی از قتاده از انسt. حاکم در المستدرک (4/272)، ابن ماجه در سنن خود (4251)، و ترمذی در سنن خویش (2499)، و رویانی در مسندش (1366) و ابویعلی در مسند خود (2922) و عبد بن حمید در مسندش (1197)، و دارمی در سنن خود (7272) از طریق زید روایتش کردهاند. و سندش، ضعیف است؛ زیرا اگرچه ابن معین و برخی دیگر، علی بن مسعده را تحسین کردهاند، اما بخاری، او را بهشدت جرح کرده و گفته است: «فیه نظر». ترمذی، این حدیث را «غریب» دانسته و گفته است: «آن را فقط از طریق علی بن مسعده میشناسیم». حاکم، سندش را صحیح دانسته و آلبانی در صحیح الجامع (4515)، آن را «حسن» قلمداد کرده است. و آلبانی/، خود در تحقیقش بر کتاب الإیمان از ابن ابیشیبه، حدیث «الإسلام علانیة والإیمان فی القلب» را به سبب علی بن مسعده، معلَّل دانسته است. لذا روشن نیست که چرا، این حدیث را حسن برشمرده است و بنده، به هیچ دلیلی دست نیافتم که این حدیث را تا درجهی «حسن» بالا ببرد. بنابراین اگر دلیلی داشته باشد، حسن است؛ و گرنه، ضعیف میباشد؛ هرچند معنا، ثابت است.
([5]) صحیح مسلم، ش: 4936 بهنقل از ابوهریرهt.