12- جریر بن حازم اَزْدی بصری/[1]
[متوفّای 170 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، ابوالنّضر اَزْدی بَصری، محدّث شهر بصره و یکی از شخصیّتهای برجسته و بزرگ مردان عرصهی علم و دانش و از طلایه داران و پیشقراولان عرصهی حکمت و فرزانگی است؛ وی از ابورجاء عُطاردی، حسن، ابن سیرین، طاوس، عطاء، ابن ابی ملکیة، نافع و حمید بن هلال، به روایت حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از جریر بن حازم، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
پسرش: وهب؛ استادش: ایوب سختیانی؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینه؛ ابن وهب؛ شیبان بن فَرّوخ؛ ابوالربیع زهرانی؛ ابونصر تمّار؛ و شمار دیگری از مردمان.
جریر بن حازم، از لحاظ علمی در جایگاهی است که قلم فرسایان و نویسندگان و مؤلّفان و مصنّفان کتابهای حدیث، به (احادیث و روایات) او، استدلال و استناد میجویند و از آنها، بهره میبرند و استفادهها میکنند؛ تا جایی که موسی بن اسماعیل در مورد وی گفته است: «ما رأیتُ حمّاد بن سلمة، یعظّم احداً تعظیمه جریر بن حازم»؛ «هرگز ندیدم که حماد بن سلمة، کسی را به مانند جریر بن حازم، تعظیم و بزرگداشت و احترام و تجلیل نماید و بزرگش بداند».
جریر بن حازم، به سال 170 ه . ق در آستانهی 90 سالگی، درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
احمد بن حنبل گوید: «جریر بن حازم، صاحب سنّة؛ هو احبّ الیّ من همّام»؛ «جریر بن حازم، صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان است؛ و از دیدگاه من، او بهتر و برازندهتر از همّام است».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
عثمان دارمی از یحیی بن معین نقل میکند که وی گفت: «ثقة»؛ «جریر بن حازم، از راویان قابل اعتماد و مورد وثوق است».
و عبدالله بن احمد گفته است: «سألتُ ابن معین عنه؛ فقال: لیس به بأس»؛ «از یحیی بن معین، دربارهی جریر بن حازم پرسیدم؟ او در پاسخ گفت: در احادیث و روایات وی، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا او، فردی مؤثق و مورد اعتماد است».
و احمد عجلی نیز دربارهی وی گفته است: «بصری ثقة»؛ «جریر بن حازم، از مردمان شهر بصره و از راویان ثقه و مورد اعتماد است».
و نسایی گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات جریر بن حازم، ایراد و نقصی نیست؛چرا که وی، فردی ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و قابل اعتبار میباشد».
و ابوحاتم گفته است: «صدوق صالح»؛ «جریر بن حازم، فردی صادق و راستگو و درستکار و امین و متخصّص و کارشناس و شریف ونجیب و شایسته و کارآمد است».
و ساجی گفته است: «و جریر ثقة»؛ «جریر، از زمرهی افراد مؤثق و مطمئن و قوی و مورد اعتماد است».
و احمد بن صالح نیز به توثیق جریر به حازم پرداخته و اظهار داشته که وی، روایت کنندهای مطمئن و قابل اعتماد میباشد.
و بزّار در مُسند خویش، در مورد جریر بن حازم چنین گفته است: «ثقة»؛ «وی، مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار میباشد».
و ابن سعد گفته است: «کان ثقة الّا انّه اختلط فی آخر عمره»؛ «جریر بن حازم، از زمرهی راویان ثقه و قابل اعتماد است؛ جز این که وی در آخر عمر خویش، دچار حواس پرتی و آشفتگی ذهنی شده است».
تعریف اختلاط:
الف) تعریف لغوی: همچنانکه در «القاموس» آمده: «اختلاط» در لغت به معنای «فساد عقل» [دیوانگی، اختلال حواس، سبک مغزی، حواس پرتی، آشفتگی فکری، درهمآمیختگی ذهنی] است؛ گفته میشود: «اختلَط فلانٌ»؛ «یعنی حواسش پرت شد، دیوانه شد، اختلال حواس پیدا کرد.»
ب) تعریف اصطلاحی: «اختلاط» عبارت است از: «فساد العقل، او عدم انتظام الاقوال بسبب خَرَف، او عمی، او احتراق کتب او غیر ذلک».
«پیدا شدن اختلال حواس یا آشفتگی اقوال، به علت پیری، نابینایی، یا احتراق کتابها و...»
2- انواع «راویانی که دچار کم هوشی و اختلال حواس شدهاند»:
الف) راویانی که به علت پیری و خرفتی، دچار کم هوشی و اختلال حواس شدهاند؛ مثل: عطاء بن سائب ثقفی کوفی.
ب) راویانی که به سبب نابینایی، دچار حواسپرتی و آشفتگی ذهنی شدهاند؛ مثل: عبدالرزاق بن همام صنعانی. وی پس از اینکه چشمانش را از دست داد، احادیث و روایات بدو دیکته میشد، و او نیز آنها را دریافت میکرد.
ج) راویانی که به اسباب و علتهایی دیگر، دچار کم هوشی و اختلال حواس شدهاند؛ مانند احتراق و آتش گرفتن کتابها، مثل: عبدالله بن لهیعهی مصری (که بر اثر سانحهی احتراق کتابهایش، دچار اختلال حواس و آشفتگی ذهنی شد و حافظهاش را از دست داد.)
3- حکم روایتِ راوی مُختلط [روایت کنندهای که به علت پیری، نابینایی، احتراق کتابها و... دچار کم هوشی و اختلال حواس شده است]:
الف) احادیث و روایاتی که پیش از دچار شدن وی به کم هوشی و اختلال حواس، از او روایت شدهاند، پذیرفته میشود.
ب) و احادیثی که پس از دچار شدن وی به حواس پرتی و آشفتگی ذهنی، از او نقل شدهاند، مورد قبول و پذیرش نخواهد بود.
و همچنین احادیث و روایاتی که مورد شک و تردیدند و مشخص نیست که آیا آنها پیش از دچار شدن وی به کم هوشی و اختلال حواس، از او روایت شدهاند یا بعد از دچار شدن وی به حواس پرتی و کم هوشی؛ در این صورت نیز، چنین روایاتی قابل قبول و پذیرش نخواهد بود.
4- اهمیت شناخت راویان مُختلط، و فایدهی آن:
شناخت راویانی که به علت پیری، نابینایی، احتراق کتابها و... دچار کم هوشی و حواس پرتی شدهاند، فنی بسیار مهم و اساسی و محوری و بنیادین [در علوم حدیث] است؛ و فایدهاش در این امر نهفته است که با شناخت این فن، میتوان به جداسازی و تفکیک احادیث راویانِ ثقه و معتبری پرداخت که آنها را پس از دچار شدن به حواس پرتی و آشفتگی ذهنی نقل کردهاند، تا بدین ذریعه بتوان به ردّ و عدم قبول آنها پرداخت [و آنها را از روایات و احادیثی که قبل از دچار شدن به کم هوشی و اختلال حواس روایت نموده، متمایز و جدا ساخت.]
5- آیا بخاری و مسلم در صحیح خویش، از راویانِ ثقه و معتبری که دچار کم هوشی و اختلال حواس شدهاند، حدیث روایت کردهاند؟:
آری، بخاری و مسلم در صحیح خویش، از راویان ثقه و معتبری که دچار کم هوشی و اختلال حواس شدهاند، حدیث نقل کردهاند، ولی [نه هر گونه روایتی، بلکه روایاتِ] راویانی که پیش از دچار شدن به کم هوشی واختلال حواس به نقل آنها پرداختهاند.
6- مشهورترین کتابهایی که در زمینهی «شناخت راویان مُختلط» به رشتهی تحریر درآمدهاند:
گروهی از علماء از قبیل: علایی و حازمی، در این عرصه دست به قلم بردهاند و قلمفرسایی نمودهاند؛ و از کتابهایی که در زمینهی «شناخت راویان مُختلط» نگاشته شدهاند و به رشتهی تحریر درآمدهاند، میتوان به کتاب «الاغتباط بمن رُمی بالاختلاط»، تألیف حافظ ابراهیم بن محمد، نوهی ابن العجمی (متوفی 841 ه . ق) اشاره کرد.]
به هر حال، جریر بن حازم، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[4] جریر بن حازم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/، ذکر کرده است.
و همچنین علّامه ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[5] وی را در زمرهی روایان شهر بصره که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
و در کتاب «جامع المسانید»[6] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو مع جلالة قدره، یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «جریر بن حازم - با وجود این که از شأن و مقام و منزلت و جایگاهی والا برخوردار است - باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.»
نگارنده گوید:
جریر بن حازم، از ابوحنیفه، از زهری، از سالم بن عبدالله، از عبدالله بن عمرب روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «انّما الناس کابل مائة لاتکاد تجد فیها راحلة»؛ «مردم مانند صد شتری هستند که یک سواری در میان آنها یافت نمیشود؛ (یعنی همان طور که در میان صد شتر، یک شتر خوب برای سواری پیدا نمیشود، در میان این همه انسان، یک نفر برای دوستی و رفاقت یافت نمیشود)».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و گفته است: ابوعبدالله بن خسرو، این حدیث را در مُسند خویش به نقل از وُهیب بن جریر، از پدرش (جریر بن حازم) از نعمان بن ثابت - یعنی امام ابوحنیفه/ - روایت نموده است.
و همچنین نگارنده گوید:
جریر بن حازم اَزْدی بصری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «یستقبل الامام الناس اذا سلّم»:[8]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَرِیرُ بْنُ حَازِمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ، عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ، قَالَ: “کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا صَلَّى صَلاَةً أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ”» (ح 845)
«موسی بن اسماعیل، از جریر بن حازم، از ابورجاء، از سمرة بن جندبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «عادت رسول خدا ج بر آن بود که هر گاه نمازی را میگزاردند، پس از نماز، رو به ما میکردند (و مینشستند)».
* در باب «فضل اتّباع الجنائز»:[9]
«حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، حَدَّثَنَا جَرِیرُ بْنُ حَازِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ نَافِعًا یَقُولُ: حُدِّثَ ابْنُ عُمَرَ أَنَّ أَبَا هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ یَقُولُ: “مَنْ تَبِعَ جَنَازَةً فَلَهُ قِیرَاطٌ” فَقَالَ: أَکْثَرَ أَبُو هُرَیْرَةَ عَلَیْنَا، فَصَدَّقَتْ یَعْنِی عَائِشَةَ أَبَا هُرَیْرَةَ، وَقَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُهُ فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: “لَقَدْ فَرَّطْنَا فِی قَرَارِیطَ کَثِیرَةٍ” فَرَّطْتُ: ضَیَّعْتُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» (ح 1323 و 1324)
«ابونعمان، از جریر بن حازم برای ما روایت کرده که وی گفته است: از نافع شنیدم که میگفت: ابن عمر، چنین روایت نموده که ابوهریرهس میگوید: «هر کس، جنازهای را تشییع کند، به اندازهی یک قیراط (واحد پیمانه)، اجر و پاداش دریافت میکند». ابن عمرب گفت: ابوهریرهس ثواب آن را زیاد گفته است! بعد، عایشهل نیز حدیث ابوهریرهس را تأیید کرد و گفت: من این حدیث را از رسول خدا ج شنیدم. ابن عمرب گفت: پس ما، تا کنون، قیراطهای زیادی را از دست دادهایم».
* در باب «عذاب القبر من الغیبة والبول».[10]
* باب «ما قیل فی اَولاد المشرکین».[11]
* باب «فضل مکّة وبنیانها».[12]
* باب «من قال فی الخطبة بعد الثناء: اما بعد».[13]
* باب «التلبیة والتکبیر غداة النحر، حین یرمی جمرة العقبة والارتداف فی السیر».[14]
* باب «المدینة تنفی الخبث».[15]
* باب «آکل الربا وشاهده وکاتبه».[16]
* باب «اذا اختلفوا فی الطریق المیتاء».[17]
به هر حال، روایات جریر بن حازم اَزْدی بصری/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 33 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «جریر بن حازم» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/2/213؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/144؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/504؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/144؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/98؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/392؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/181؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/158؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 52؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/270؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 3/345؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 92؛ «العبر فی خبر من غبر»، حافظ ذهبی 1/258؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/74
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/199
[3]- «تهذیب التهذیب» 2/61 و 62
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 104
[5]- «المناقب»، کردری 2/228
[6]- «جامع المسانید»، خوارزمی 2/420 و 421
[7]- «جامع المسانید»، خوارزمی 1/201 و 202
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/117
[9]- همان 1/176 و 177
[10]- «الجامع الصحیح»،امام بخاری 1/184
[11]- همان 1/185
[12]- همان 1/215
[13]- همان 1/126
[14]- همان 1/228
[15]- همان 1/253
[16]- همان 1/280
[17]- همان 1/336
11- بِشر بن مُفضّل/[1]
[متوفّای 186 یا 187 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای ثقه و مطمئن و حافظِ عابد و پارسا، [بشر بن مُفضّل] بن لاحق، ابواسماعیل رَقاشی بصری میباشد که از سُهیل بن ابی صالح، یحیی بن سعید، حمید طویل، جریری، خالد حذّاء و کسان دیگر از طبقهی آنان، حدیث روایت نموده است.
و از کسانی که از بشر بن مُفضّل به نقل روایت پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
علی بن مدینی؛ اسحاق بن راهویه؛ احمد بن حنبل؛ نصر بن علی؛ عمرو بن علی فلّاس؛ احمد بن مقدام و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
احمد بن حنبل در مورد بشر بن مُفضّل گوید: «الیه المنتهی فی التثبّت بالبصرة»؛ «در شهر بصره، ثبات و استحکام علم و دانش و اعتماد و اطمینان نسبت به ثبت و ضبط احادیث و روایات، به بشر بن مُفضّل ختم میشد».
و علی بن مدینی گفته است: «کان یصلّی کلّ یوم اربع مائة رکعة ویصوم یوماً ویفطر یوماً»؛ «بشر بن مُفضّل، در هر روز، چهارصد رکعت نماز میگزارد؛ روزی را روزه میگرفت و روز دیگر را افطار میکرد و روزه نمیگرفت؛ (یعنی روزهی داود÷ را میگرفت)».
و سرانجام، بشر بن مُفضّل به سال 186 یا 187 ه . ق چشم از جهان فرو بست و به رحمت ایزدی پیوست.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید: «و عدّه ابن معین فی اَثبات شیوخ البصریین»؛ «ابن معین، بشر بن مُفضّل را در شمار اساتید قابل اعتماد و مطمئن و مورد وثوق و معتبر شهر بصره، برشمرده است».
و ابوزرعة، ابوحاتم و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «بشر بن مُفضّل، فردی قابل اعتماد و ثقه و مطمئن و مُعتمد بود».
و ابن سعد گفته است: «کان ثقة کثیر الحدیث، عثمانیاً»؛ «بشر بن مُفضّل، فردی ثقه و مورد اعتماد و بسیار روایت کنندهی احادیث میباشد و او، عثمانی نیز بود؛ (یعنی وی از زمرهی کسانی است که عثمان بن عفّانس را بر علی بن ابی طالبس برتر میدانند و عثمانس را بر علیس از لحاظ رتبه و درجه و جایگاه و مقام، مقدّم میدارند)».
(ابن سعد، بر این باور است که بشر بن مُفضّل به سال 186 ه . ق درگذشت؛ ولی احمد بن حنبل بر آن است که وی به سال 187 ه . ق وفات کرد و چهره در نقاب خاک کشید؛) و ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، تاریخ وفات بشر بن مُفضّل را در ماه ربیع الاول سال 187 ه . ق بیان نموده است.
احمد عجلی گفته است: «ثقة، فقیه البدن، ثبت فی الحدیث، حسن الحدیث، صاحب سنّة»؛ «بشر بن مُفضّل، از راویان ثقه و مورد اعتماد و فقیه و دانشمند میباشد که در حدیث، مطمئن و معتبر و قابل اعتماد و درستکار است؛ و احادیث و روایات وی نیز در درجهی «حَسَن» قرار دارند؛ و در کنار اینها، وی صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان نیز بود».
و بزّار در مورد وی چنین گفته است: «ثقة»؛ «بشر بن مُفضّل، از زمرهی راویان قابل اعتماد و مورد وثوق بود».
و علاوه از اینها، بشر بن مُفضّل، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از او حدیث روایت نمودهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[4]چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذا المسانید»؛ «بشر بن مُفضّل، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».
و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[5] وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
بشر بن مُفضّل، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من اتّکأ بین یدی اصحابه»:[6]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ المُفَضَّلِ، حَدَّثَنَا الجُرَیْرِیُّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی بَکْرَةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “أَلاَ أُخْبِرُکُمْ بِأَکْبَرِ الکَبَائِرِ” قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: “الإِشْرَاکُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الوَالِدَیْنِ”» (ح 6273)
«علی بن عبدالله، از بشر بن مُفضّل، از جُریری، از عبدالرحمن بن ابی بکرة، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره، باخبر سازم؟» صحابه عرض کردند: آری، ای رسول خدا ج! آن حضرت ج فرمودند: «شرک ورزیدن به خداوند و نافرمانی پدر و مادر».
* در باب «من اتّکأ بین یدی اصحابه»:[7]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ: حَدَّثَنَا بِشْرٌ، مِثْلَهُ، وَکَانَ مُتَّکِئًا فَجَلَسَ، فَقَالَ: “أَلاَ وَقَوْلُ الزُّورِ” فَمَا زَالَ یُکَرِّرُهَا حَتَّى قُلْنَا لَیْتَهُ سَکَتَ» (ح 6274)
«مسدّد نیز به ما خبر داده که بشر بن مُفضّل نیز مثل حدیث بالا را روایت کرد و گفت: آن حضرت ج پس از بیان بزرگترین گناهان کبیره، و بعد از این که تکیه داده بود، نشست و فرمود: «آگاه باشید که شهادت ناحق نیز از گناهان کبیره است»؛ و آن قدر این جمله را تکرار کرد که ما (با خود)گفتیم: ای کاش! ساکت میشد».
* در «کتاب استتابة المعاندین والمرتدین وقتالهم»:[8]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ المُفَضَّلِ، حَدَّثَنَا الجُرَیْرِیُّ، ح وحَدَّثَنِی قَیْسُ بْنُ حَفْصٍ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، أَخْبَرَنَا سَعِیدٌ الجُرَیْرِیُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی بَکْرَةَ، عَنْ أَبِیهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “أَکْبَرُ الکَبَائِرِ: الإِشْرَاکُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الوَالِدَیْنِ، وَشَهَادَةُ الزُّورِ، وَشَهَادَةُ الزُّورِ - ثَلاَثًا - أَوْ: قَوْلُ الزُّورِ” فَمَا زَالَ یُکَرِّرُهَا حَتَّى قُلْنَا: لَیْتَهُ سَکَتَ» (ح 6919)
«مسدّد، از بشر بن مُفضّل، از جُریری، از قیس بن حفص، از اسماعیل بن ابراهیم، از سعید جریری، از عبدالرحمن بن ابی بکرة، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «بزرگترین گناهان کبیره، عبارتند از: شرک ورزیدن به خداوند و نافرمانی پدر و مادر و شهادت ناحق»؛ و شهادت ناحق را سه بار تکرار فرمود؛ و یا گفتند: گفتن دروغ و سخن ناراست».
* باب «قول الرجل: جعلنی الله فدائک».[9]
* باب «قول النبیّ ج: رُبّ مبلّغ اَوعی مِنْ سامع».[10]
* باب «السجود علی الثوب فی شدّة الحرّ».[11]
* باب «الحلق والجلوس فی المسجد».[12]
* باب «تشبیک الاصابع فی المسجد وغیره».[13]
* باب «اِحداد المرأة علی غیر زوجها».[14]
* باب «هل یخرج المیّت من القبر واللّحد لعلّة».[15]
* باب «صوم الصبیان».[16]
* باب «اذا اعتق عبداً بین اثنین او أمة بین الشرکاء».[17]
* باب «ما قیل فی شهادة الزور».[18]
* باب «مداواة النساء الجَرْحیٰ فی الغزو».[19]
به هر حال، روایات بشر بن مُفضّل/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 22 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «بشر بن مفضّل» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/2/84؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/112؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/366؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/97؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/36؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/157؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/130؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 42؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/310؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 3/94؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/52
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/309 و 310
[3]- «تهذیب التهذیب» 1/402
[4]- «جامع المسانید» 2/413
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 102
[6]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/928
[7]- همان 2/928
[8]- همان 2/1022
[9]- همان 2/913
[10]- همان 1/16
[11]- همان 1/56
[12]- همان 1/68
[13]- همان 1/69
[14]- همان 1/170
[15]- همان 1/180
[16]- همان 1/263
[17]- همان 1/343
[18]- همان 1/362
[19]- همان 1/434
10- ایّوب بن ابی تمیمة سَختیانی/[1]
[متوفّای 131 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، ایوب بن ابی تمیمة کیسان، امام ابوبکر سختیانی بصری میباشد؛ او، از حافظ حدیث و یکی از شخصیتهای برجسته و بزرگ مردان عرصهی علم و دانش و پیشقراولان و طلایه داران عرصهی حکمت و فرزانگی به شمار میآید که در جرگهی «موالی» داخل بود.
[موالی: تعریف موالی:
الف) تعریف لغوی: «موالی» جمع «مولی» است. و واژهی «مولی» از اضداد است که هم بر «مالک» [سید، آقا، ارباب] استعمال میشود و هم بر «عبد» [= برده] و هم بر «مُعتِق» [= آزاد کنندهی برده] و هم بر «مُعتَق» [بردهی آزاد شده].[3] [4]
ب) تعریف اصطلاحی: «مولی» به یکی از این سه معنی استعمال شده است:
· شخص محالَف [= شخص هم پیمان].
· مُعتَق [= بردهی آزاد شده].
· کسی که به دست دیگری اسلام آورده باشد.
2- انواع موالی:
موالی بر سه نوع است که عبارتند از:
الف) «مولی الحِلف» [هم پیمانی]: مثل امام مالک بن انس اصبحی تیمی [صاحب کتاب موطأ]؛ که از تیرهی «اصبحی» و همپیمان قبیلهی تیم میباشد. بدین خاطر که قومش «اصبح» با قبیلهی تیم که از قریش است، هم پیمان میباشند [از این رو به او تیمی نیز گفتهاند.]
ب) «مولی العتاقة» [که مالک برده، پس از آزاد ساختن وی، بر او ولاء عتق و آزاد کردن دارد و در شرع مقدس اسلام، احکامی بر آن جاری است]؛ مثل «ابوالبختری طایی» تابعی، که نامش: «سعید بن فیروز» و مولای قبیلهی «طیّ» میباشد؛ زیرا که مالکش از قبیلهی طی بود که او را آزاد ساخت.
ج) «مولی الاسلام»: مثل محمد بن اسماعیل بخاری جُعفی؛ که چون جدش «مغیره»، مجوسی و آتشپرست بود و به دست «یمان بن اخنس جعفی» اسلام آورده، وی را «بخاری جُعفی» گفتند و او را بدان منسوب کردند.
3- برخی از فواید شناخت موالی:
[برخی از فواید شناخت موالی عبارتند از:] ایمن شدن از التباس و ابهام و اختلال و سردرگمی، و شناخت راویانی که به قبیلهای منسوب میشوند که آیا آنها از لحاظ نسب بدان قبیله، نسبت داده شدهاند، یا از طریق ولاء.
از این رو [با شناخت موالی] میتوان در بین راویانی که در اسم آنها اتفاق است، جدایی انداخت و تفکیک قائل شد، و راویانی که از لحاظ نسب بدان قبیله منسوباند از راویانی که از طریق ولاء بدان منسوباند، جدا کرد و آنها را متمایز ساخت.]
ایوب سختیانی، از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:
عمرو بن سلمة جرمی؛ ابوالعالیة ریاحی؛ سعید بن جبیر؛ ابوقلابة؛ عبدالله بن شقیق؛ ابن سیرین؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصهی روایت و درایت.
و از کسانی که از ایوب سختیانی به سماع حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
شعبه؛ مَعمر؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینه؛ معتمر بن سلیمان؛ ابن علیّة؛ و شمار زیادی از دیگر مردمان و شیفتگان علم و دانش.
علی بن مدینی گوید: «له نحو ثمان مائة حدیث»؛ «از ایوب سختیانی، در حدود 800 حدیث نقل شده است».
و شعبه گفته است: «کان ایوب، سیّد العلماء»؛ «ایوب سختیانی، سالار دانشوران و صاحب نظران اسلامی است».
سفیان بن عیینه گفته است: «لم الق مثله»؛ «تاکنون چون ایوب سختیانی را (در علم و دانش، مهارت و چیرگی، کاردانی و تخصص، اخلاص و صداقت، اعتقاد و عمل، روایت و درایت و ...) ملاقات و دیدار نکردهام.»
حماد بن زید گوید: «هو افضل من جالستُ واَشدّه اتّباعاً للسنّة»؛ «ایوب سختیانی، برترین و بهترین فردی است که تاکنون با او، نشست و برخاست و مجالست و همنشینی نمودهام؛ و به راستی او، سختترین و شدیدترین و متعهّدترین و مُلزمترین مردمان، نسبت به اتّباع و پیروی از سنّت رسول خدا ج بود».
وُهیب، از جَعد ابوعثمان نقل میکند که گفت: از حسن شنیدم که میگفت: «ایوب، سیّد شباب اهل البصرة»؛ «ایوب سختیانی، سرور و سالار جوانان بصره است».
ابن سعد گفته است: «کان ایوب، ثقةً ثبتاً فی الحدیث؛ جامعاً کثیر العلم؛ حجّةً عدلاً»؛ «ایوب سختیانی، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار و امین و مُعتمد و قوی و کاردان، در حدیث میباشد؛ او کسی است که بهرهی زیادی از علم و دانش و حکمت و فرزانگی را فراچنگ آورده است؛ و او در عرصهی روایت و درایت، هم «حجّت» است و هم عادل و دادگر.»
ابوحاتم گفته است: «ثقة لایُسأل عن مثله»؛ «ایوب سختیانی، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد که در نوع خودش، بینظیر و منحصر به فرد و یکتا و بیهمتا و بیمثل و مانند است؛ از این رو؛ از مثل او، سؤال کرده نمیشود؛ (چون شخصی به سان او، وجود ندارد)».
حریر ضبی به نقل از اشعث گفته است: «کان ایوب، جهبذ العلماء»؛ «ایوب سختیانی، از زمرهی کارشناسان و استادان علماء و از جملهی خبرگان و ماهران ِ دانشوران وصاحب نظران اسلامی است».
و هشام بن عروة گفته است: «لم اَر بالبصرة مثل ایوب»؛ «هرگز در شهر بصره، کسی را چون ایوب سختیانی ندیدهام».
و سرانجام، ایوب سختیانی به سال 131 ه . ق در حادثهی طوفان و در 63 سالگی، درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[5] ایوب سختیانی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
ایوب سختیانی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «من اکفر اخاه بغیر تأویل، فهو کما قال»:[6]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا وُهَیْبٌ، حَدَّثَنَا أَیُّوبُ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ ثَابِتِ بْنِ الضَّحَّاکِ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “مَنْ حَلَفَ بِمِلَّةٍ غَیْرِ الإِسْلاَمِ کَاذِبًا فَهُوَ کَمَا قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیْءٍ عُذِّبَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ، وَلَعْنُ المُؤْمِنِ کَقَتْلِهِ، وَمَنْ رَمَى مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَتْلِهِ”» (ح 6105)
«موسی بن اسماعیل، از وُهیب، از ایوب سختیانی، از ابوقلابة، از ثابت بن ضحاک، برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که به دینی غیر از اسلام، سوگند دروغ بخورد (مثل این که بگوید: یهودی باشم اگر این کار را کردهام)؛ پس او همانگونه است که میگوید؛ و کسی که توسط چیزی خودکشی کند، توسط همان چیز در آتش دوزخ، عذاب میشود؛ و لعنت کردن مسلمان، همچون کشتن او است؛ و کسی که مسلمانی را به کفر نسبت دهد، مانند آن است که او را کشته است.
* در باب «ما یجوز من الشعر والرجز والحداء وما یکره منه»:[7]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ، حَدَّثَنَا أَیُّوبُ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَتَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى بَعْضِ نِسَائِهِ وَمَعَهُنَّ أُمُّ سُلَیْمٍ، فَقَالَ: “وَیْحَکَ یَا أَنْجَشَةُ، رُوَیْدَکَ سَوْقًا بِالقَوَارِیرِ” قَالَ أَبُو قِلاَبَةَ: فَتَکَلَّمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِکَلِمَةٍ، لَوْ تَکَلَّمَ بِهَا بَعْضُکُمْ لَعِبْتُمُوهَا عَلَیْهِ، قَوْلُهُ: “سَوْقَکَ بِالقَوَارِیرِ”» (ح 6149)
«مسدّد، از اسماعیل، از ایوب سختیانی، از ابوقلابة، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج در حالی به نزد برخی از همسران خویش آمد که امّ سُلیم (مادر انس بن مالک) نیز با ایشان بود؛ (یعنی امّ سُلیم، در میان زنان مسافر بود و انجشه، بردهی رسول خدا ج شتران را سوق میداد)؛ پیامبرج فرمود: «ای انجشه! وای بر تو؛ خدا بر تو رحم کند؛ شترانت را آهسته بران که شیشه بار دارند (و مراد از شیشه بار داشتن شتران، زنان بود که بر شتران سوار بودند)».
ابوقلابة گوید: پیامبر ج (در فرمودهی خود)، کلمهای را بر زبان رانده است که اگر هر یک از شما بر زبان آورید، به آن کلمه عیب میگیرید؛ یعنی این فرمودهی پیامبرج: «سوقک بالقواریر». (یعنی این عبارت اشکال دستوری دارد)».
* در باب «قول النبیّ ج: سمّوا باسمی ولا تکتَنُوا بکنّیتی»:[8]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنِ ابْنِ سِیرِینَ، سَمِعْتُ أَبَا هُرَیْرَةَ: قَالَ أَبُو القَاسِمِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “سَمُّوا بِاسْمِی وَلاَ تَکْتَنُوا بِکُنْیَتِی”» (ح 6188)
«علی بن عبدالله، از سفیان، از ایوب سختیانی، از ابن سیرین برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابوهریرهس شنیدم که گفت: ابوالقاسم ج فرمودند: «اسم مرا به عنوان اسم، انتخاب کنید ولی از کنیهی من (ابوالقاسم) استفاده نکنید».
* باب «ما جاء فی قول الرجل: ویلک»؛[9]
* باب «من دعی صاحبه فنقص من اسمه حرفاً».[10]
* باب «المعاریض مندوحة عن الکذب».[11]
* باب «باب الدعاء اذا علا عَقبَةً».[12]
* باب «المعاصی من امر الجاهلیّة».[13]
* باب «من اجاب الفتیا باشارة الید والرأس».[14]
* باب «عظة الامام النساء وتعلیمهنّ».[15]
* باب «لیبلغ العلم الشاهد الغائب».[16]
* باب «ابوال الابل والدواب والغنم ومرابضها».[17]
* باب «الطیب للمرأة عند غسلها من المحیض».[18]
* باب «شهود الحائض العیدین ودعوة المسلمین ویعتزلن المصلّی».[19]
* باب «الصفرة والکدرة فی غیر ایام الحیض».[20]
* باب «الصلاة فی القمیص والسراویل والتبّان والقباء».[21]
به هر حال، روایات ایوب سختیانی/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 118 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «ایّوب سختیانی» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/81؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/255؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/53؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/15؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 36؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/145؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 1/404؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر 1/348؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/116؛ «طبقات الحفّاظ»، سیوطی ص 59؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/246؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/181؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/34؛ «العبر فی خبر من غبر»، حافظ ذهبی 1/172
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/130-132
[3]- نگا: القاموس، ج4، ص 404.
[4]- واژهی «مولی» در لغت به این معانی به کار برده شده است: مالک، سید، آقا، ارباب، برده، آزاد کنندهی برده، بردهی آزاد شده، ولی نعمت، نعمت دهنده، نعمت یافته، نعمت داده شده، دوستدار، دوست، هم پیمان، همسایه، مهمان، شریک، پسر، پسرعمو، خواهرزاده، عمو، داماد، نزدیک، قریب، خویشاوند، پیرو، تابع. [مترجم]
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 101
[6]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/901
[7]- همان 2/908
[8]- همان 2/914
[9]- همان 2/910
[10]- همان 2/915
[11]- همان 2/917
[12]- همان 2/944
[13]- همان 1/9
[14]- همان 1/18
[15]- همان 1/20
[16]- همان 1/21
[17]- همان 1/36
[18]- همان 1/45
[19]- همان 1/46
[20]- همان 1/47
[21]- همان 1/52
9- اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی/[1]
[متوفّای 145 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، ابوعبدالله بَجلی اَحمسی کوفی، یکی از شخصیّتهای برجسته و بزرگ مردان عرصهی علم و دانش و از طلایه داران و پیشقراولان عرصهی حکمت و فرزانگی میباشد.
او از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:
عبدالله بن ابی اوفی؛ ابوجحیفة سوائی؛ طارق بن شهاب؛ قیس بن ابی حازم؛ عمرو بن حُرَیث؛ زرّ بن جُبیش و شماری دیگر از بزرگان و نام آوران عرصهی علم حدیث.
و از کسانی که از اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی، به سماع حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
شعبه؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینه؛ ابواسامة؛ یزید بن هارون؛ ابن نُمیر؛ یحیی بن قطّان؛ یعلی بن عبید؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
اسماعیل بن ابی خالد، در عرصهی روایت و درایت، حجّت، کارشناس، متخصّص، کاردان، ماهر، زبردست، خبره و آگاه بود؛ وی، احادیث و روایات زیادی را در اختیار داشت و بسیار به نقل آنها میپرداخت؛ او، عالم و دانشمند و حکیم و فرزانه بود؛ و در کنار دارا بودن این فضائل و مناقب، آسیابان نیز بود.
ابواسحاق سبیعی گوید: «اسماعیل، شرب العلم شرباً»؛ «دل اسماعیل بن ابی خالد، با علم و دانش و حکمت و فرزانگی، آبیاری و لبریز شده بود و علم و دانش، در تار و پود وجودش، عجین شده بود».
از سفیان ثوری نقل شده که وی در مورد اسماعیل بن ابی خالد گفته است: «حفّاظ الناس ثلاثة؛ فذکر منهم اسماعیل»؛ «از میان مردم، سه نفر، از زمرهی حافظان حدیث به شمار میآیند، و یکی از آن سه نفر را، اسماعیل بن ابی خالد نام برد».
علامه ذهبی در ادامه گوید: از ناحیهی اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی، برای ما کتابهایی رسیده که در آنها، احادیث و روایاتی وجود دارد که از اسناد عالی برخوردار میباشند؛ و به راستی، اسماعیل بن ابی خالد، یکی از دانشمندان و صاحب نظران و دانشوران و علمایی بود که علم و دانش وی، توأم با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل بود.
و سرانجام، وی به سال 145 ه . ق و یا به سال 146 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
عبدالرحمن بن مهدی، یحیی بن معین و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «اسماعیل بن ابی خالد، ثقه و قابل اعتماد است».
و ابن عمار موصلی گفته است: «حجّة»؛ «اسماعیل بن ابی خالد، حجّت است»؛ (حجّت به کسی گفته میشود که احادیث صحیح را از حیث متن، سند و احوال راویان، بررسی کرده و احادیث صحیح را روایت کند. برخی نیز گفتهاند: حجّت به کسی گفته میشود که سیصد هزار حدیث را از حیث متن و سند و احوال راویان بررسی کرده و احادیث صحیح را روایت نماید؛ و برخی نیز گفتهاند: حجّت، کسی است که در علم حدیث، دارای چنان اطلاعاتی باشد که معاصرین، قول او را دربارهی هر حدیث، حجّت و سند بشمارند و کسی دربارهی صحّت حدیثی، با او نزاع و جدال نکند.
و در نزد اهل فنِ حدیث شناسی، محدّث، برتر از مُسند؛ و حافظ؛ برتر از محدّث؛ و حجّت، برتر از حافظ؛ و حاکم، برتر از حجّت میباشد.)
احمد عجلی در مورد اسماعیل بن ابی خالد گوید: «کوفی، تابعی، ثقة»؛ «وی از مردمان کوفه، از زمرهی تابعان و از مؤثقان و افراد قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
یعقوب بن ابی شیبه گوید: «کان ثقةً ثبتاً»؛ «اسماعیل بن ابی خالد؛ ثقه و مورد اعتماد و از زمرهی افراد مطمئن و امین و درستکار و قابل اعتبار در عرصهی روایت و درایت بود».
ابوحاتم گفته است: «لا اقدّم علیه احداً من اصحاب الشعبی؛ وهو ثقة»؛ «من، هیچ یک از شاگردان شعبی را بر اسماعیل بن ابی خالد، برتر نمیدانم و آنها را بر او ترجیح نمیدهم؛ و او، روایت کنندهای، مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و مُعتمد بود».
و ابن حبان نیز در کتاب «الثقات» گفته است: «کان شیخاً صالحاً»؛ «اسماعیل بن ابی خالد، روایت کنندهای درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، متخصص و دانا و کارشناس و کاردان بود».
و علاوه از اینها، اسماعیل بن ابی خالد، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و امام محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[4] اسماعیل بن ابی خالد را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین علامه ابن بزاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5] وی را از زمرهی روایت کنندگان اهل کوفه که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، به شمار آورده است.
نگارنده گوید:
اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «من اختار الضرب والقتل والهوان علی الکفر»:[6]
«حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا عَبَّادٌ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ، سَمِعْتُ قَیْسًا، سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ زَیْدٍ، یَقُولُ: “لَقَدْ رَأَیْتُنِی وَإِنَّ عُمَرَ مُوثِقِی عَلَى الإِسْلاَمِ، وَلَوْ انْقَضَّ أُحُدٌ مِمَّا فَعَلْتُمْ بِعُثْمَانَ، کَانَ مَحْقُوقًا أَنْ یَنْقَضَّ”» (ح 6942)
«سعید بن سلیمان، از عبّاد، از اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از قیس شنیدم که گفت: از سعید بن زید شنیدم که میگفت: همانا خودم را دیدم که عمر بن خطابس (پیش از مسلمان شدن خویش) مرا به خاطر پذیرش اسلام در بند کشید؛ و اگر چنانچه کوه به خاطر آنچه شما نسبت به عثمان بن عفّانس کردید، بشکافد و فرو ریزد؛ حق آن را دارد که بشکافد و فرو ریزد».
* در باب «بیع الامام علی الناس اموالهم وضیاعهم»:[7]
«حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ، حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ کُهَیْلٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: “بَلَغَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ أَعْتَقَ غُلاَمًا لَهُ عَنْ دُبُرٍ، لَمْ یَکُنْ لَهُ مَالٌ غَیْرَهُ، فَبَاعَهُ بِثَمَانِ مِائَةِ دِرْهَمٍ، ثُمَّ أَرْسَلَ بِثَمَنِهِ إِلَیْهِ”» (ح 7186)
«ابن نُمیر، از محمد بن بشر، از اسماعیل بن ابی خالد احمسی، از سلمة بن کهیل، از عطاء، از جابر بن عبداللهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: به پیامبر خدا ج خبر رسید که مردی از یاران وی، غلام خویش را پس از مرگ خود آزاد گذاشته است؛ و این در حالی است که وی، به جز از آن غلام، دیگر دارایی و مالی نداشت. آن حضرت ج غلام او را به هشتصد درهم فروخت و پول آن را برای وی فرستاد».
* باب «الاغتباط فی العلم والحکمة».[8]
* باب «الغضب فی الموعظة والتعلیم اذا رأی ما یکره».[9]
* باب «البیعة علی اقام الصلاة».[10]
* باب «فضل صلاة العصر».[11]
* باب «فضل صلاة الفجر والحدیث».[12]
* باب «الصلاة فی کسوف الشمس».[13]
* باب «لا تنکسف الشمس لموت احد ولا لحیاته».[14]
* باب «ما ینهی من الکلام فی الصلاة».[15]
* باب «انفاق المال فی حقّه».[16]
* باب «من لم یدخل الکعبة».[17]
به هر حال، روایات و احادیث اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 48 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/351؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/68؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 4/19؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/176؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 28؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/122؛ «تقریب التهذیب»؛ ابن حجر عسقلانی 1/93؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/156؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 73؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/344؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/216؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/25
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/153 و 154
[3]- «تهذیب التهذیب»، 1/254 و 255
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 99
[5]- «المناقب»، کردری 2/220
[6]- «الجامع الصحیح» ؛ امام بخاری 2/1026 و 1027
[7]- همان 2/1065 و 1066
[8]- همان 1/17
[9]- همان 1/19
[10]- همان 1/75
[11]- همان 1/78
[12]- همان 1/81
[13]- همان 1/141
[14]- همان 1/144
[15]- همان 1/160
[16]- همان 1/189
[17]- همان 1/217
8- اسماعیل بن اَبان ورّاق اَزْدی/[1]
[متوفّای 216 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، ابواسحاق، اسماعیل بن اَبان ورّاق اَزْدی میباشد که بدو، «ابوابراهیم کوفی» نیز گفته میشود.
اسماعیل بن اَبان، از این بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است:
عبدالرحمن بن سلیمان بن الغسیل؛ اسرائیل بن یونس سبیعی؛ مِسعر بن کدام؛ عبدالحمید بن بهرام؛ ابوالاحوص؛ عیسی بن یونس؛ عبدالله بن ادریس؛ عبدالله بن مبارک و شماری دیگر از بزرگان عرصهی روایت و درایت.
و از کسانی که از اسماعیل بن اَبان، حدیث روایت نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
امام بخاری؛ احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ ابوخیثمه؛ عثمان بن ابی شیبه؛ قاسم بن زکریا بن دینار؛ دارمی؛ ابوزرعة؛ ابوحاتم؛ حافظ ذهبی؛ یعقوب بن شیبه؛ و شماری دیگر از مردمان که فرجام و واپسینشان، اسماعیل سمویه و ابواسماعیل ترمذی میباشد.
و ابوداود و ترمذی نیز با یک واسطه، از اسماعیل بن اَبان، حدیث روایت نمودهاند.
احمد بن حنبل، احمد بن منصور رمادی، ابوداود و مُطَیِّن، در مورد اسماعیل بن اَبان گفتهاند: «ثقة»؛ «وی، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق بود».
بخاری نیز در شأن وی گفته است: «صدوق»؛ «اسماعیل بن اَبان، روایت کنندهای صادق و راستگو و درستکار و امین بود».
نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در احادیث و روایات اسماعیل بن اَبان، نمیتوان ایراد و نقصی را وارد کرد؛ زیرا وی، در عرصهی حدیث شناسی و نقل روایات، ثقه و قابل اعتماد میباشد».
یحیی بن معین گوید: «اسماعیل بن اَبان الورّاق، ثقة»؛ «اسماعیل بن اَبان ورّاق، روایت کنندهای قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و دارقطنی گفته است: «اَبان الورّاق، ثقة مأمون»؛ «اسماعیل بن اَبان ورّاق، فردی ثقه و مورد اعتماد، امین و درستکار، قوی و مطمئن و معتبر و مُعتمد میباشد».
و ابن شاهین در کتاب «الثقات» گوید: عثمان بن ابی شیبه، پیرامون اسماعیل بن اَبان ورّاق، چنین فیصله کرده و گفته است: «اسماعیل بن اَبان الورّاق، ثقة صحیح الحدیث»؛ «وی، فردی ثقه و مورد اعتماد و معتبر و مُعتمد میباشد که احادیث و روایاتش، به درجهی درستی و صحّت رسیدهاند».
و ابواحمد حاکم گوید: «ثقة»؛ «اسماعیل بن اَبان، قابل اطمینان و مؤثق و معتبر و مورد اطمینان میباشد.»
و ابن حبّان نیز، وی را در شمار روایت کنندگان مؤثق و قابل اعتماد، امین و درستکار و مورد اطمینان و معتبر ذکر نموده است.
و سرانجام اسماعیل بن اَبان، به سال 216 ه . ق چشم از جهان فروبست و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»،[3] اسماعیل بن اَبان را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین علامه ابن بزاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[4] وی را از زمرهی روایت کنندگان اهل کوفه، که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، به شمار آورده است.
نگارنده گوید:
اسماعیل بن اَبان ورّاق اَزْدی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «قول الله تعالی: ﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ٥ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦﴾ [المطففین: 4-6]:[5]
«حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبَانَ، حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا ابْنُ عَوْنٍ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦﴾ [المطففین: 6] قَالَ: “یَقُومُ أَحَدُهُمْ فِی رَشْحِهِ إِلَى أَنْصَافِ أُذُنَیْهِ”» (ح 6531)
«اسماعیل بن اَبان، از عیسی بن یونس، از ابن عون، از نافع، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج این آیه را تلاوت کردد: ﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦﴾ [المطففین: 6] «روزی که مردمان در پیشگاه پروردگار جهانیان (برای حساب و کتاب) برپا میایستند»؛ رسول خدا ج در ادامه فرمودند: برخی از مردم در آن روز، تا بناگوش، غرق در عرق خواهند بود».
* در باب «من قال فی الخطبة بعد الثناء: اما بعد»:[6]
«حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ الغَسِیلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عِکْرِمَةُ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: صَعِدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المِنْبَرَ، وَکَانَ آخِرَ مَجْلِسٍ جَلَسَهُ مُتَعَطِّفًا مِلْحَفَةً عَلَى مَنْکِبَیْهِ، قَدْ عَصَبَ رَأْسَهُ بِعِصَابَةٍ دَسِمَةٍ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: “أَیُّهَا النَّاسُ إِلَیَّ”، فَثَابُوا إِلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: “أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ هَذَا الحَیَّ مِنَ الأَنْصَارِ، یَقِلُّونَ وَیَکْثُرُ النَّاسُ، فَمَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَطَاعَ أَنْ یَضُرَّ فِیهِ أَحَدًا أَوْ یَنْفَعَ فِیهِ أَحَدًا، فَلْیَقْبَلْ مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَیَتَجَاوَزْ عَنْ مُسِیِّهِمْ”» (ح 927)
«اسماعیل بن اَبان، از ابن غسیل، از عکرمه از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: آخرین باری که رسول خدا ج بر فراز منبر نشست، چادری بر روی شانههای (مبارکش) انداخته و پارچهای بر سرش بسته بود. آن حضرت ج پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: «ای مردم! نزدیکتر بیایید». مردم نیز هجوم آوردند و نزدیک آمدند؛ آنگاه رسول خدا ج فرمود: «اما بعد؛ این گروه اَنصار، به تدریج کم میشوند در حالی که سایر مردم، روز به روز، زیاد میشوند، پس هر کس از امّت محمدج که به مقامی رسید و توان نفع و ضرر به مردم را داشت، از نیکوکاران انصار قدردانی کند و از خطاکاران آنها، گذشت نماید».
* در باب «این یصلّی الظهر فی یوم الترویة»:[7]
«حَدَّثَنَا عَلِیٌّ، سَمِعَ أَبَا بَکْرِ بْنَ عَیَّاشٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ، لَقِیتُ أَنَسًا ح وحَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبَانَ، حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ، عَنْ عَبْدِ العَزِیزِ قَالَ: خَرَجْتُ إِلَى مِنًى یَوْمَ التَّرْوِیَةِ فَلَقِیتُ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ذَاهِبًا عَلَى حِمَارٍ، فَقُلْتُ: أَیْنَ صَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هَذَا الیَوْمَ الظُّهْرَ؟ فَقَالَ: “انْظُرْ حَیْثُ یُصَلِّی أُمَرَاؤُکَ فَصَلِّ”» (ح 1654)
«علی برای ما روایت کرده که وی از ابوبکر بن عیّاش شنیده که وی گفته است: عبدالعزیز برای ما نقل کرده که وی گفته است: با انس بن مالکس ملاقات کردم.
و همچنین اسماعیل بن اَبان، از ابوبکر بن عیّاش، از عبدالعزیز، برای من روایت کرده که وی گفته است: در روز ترویه (روز هشتم از ماه ذی الحجة) به سوی سرزمین منی رهسپار و روان شدم و با انس بن مالکس مواجه شدم که بر الاغی سوار بود و به سوی مِنی میرفت؛ خطاب به او گفتم: پیامبر ج نماز ظهر امروز را به کجا گزارده است؟ او در پاسخ گفت: ببین، هر کجا که امیران تو نماز میگزارند، تو نیز در همانجا نماز بگزار».
* باب «قوله تعالی: ﴿إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ کَانَ مَشۡهُودٗا٧٨﴾ [الإسراء: 78]».[8]
* باب «الحجامة من الشقیقة والصداع».[9]
* باب «قول الله تعالی: ﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ٥ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦﴾ [المطففین: 4-6]»[10]
* باب «قول النبیّ ج: لا نورث؛ ما ترکنا صدقة»[11]
[1]- بیوگرافی اسماعیل بن اَبان ورّاق اَزْدی را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/347؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/66؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/160؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان8/91؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 6/240؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/347؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/212؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/117؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/89؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/117؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 27؛ و «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/27
[2]- «تهذیب التهذیب» 1/237 و 236
[3]- «عقود الجمان»، ص 99
[4]- «المناقب»، کردری 2/225
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/967
[6]- همان 1/127
[7]- همان 1/224
[8]- همان 2/686
[9]- همان 2/850
[10]- همان 2/967
[11]- همان 2/996