1. آلوسی، محمود بنعبدالله؛ «روح المعانی»؛ بیروت؛ دارالکتب العلمیة، 1422ه . ق.
2. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن؛ «صفة الصفوة»؛ قاهره؛ دارالحدیث؛ 1421 ق.
3. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر؛ «تفسیر القران العظیم»؛ بیروت؛ المکتبة العصریة؛ 1422ه.ق.
4. ابوزهره، محمد؛ «خاتم پیامبران»؛ ترجمه: حسین صابری؛ مشهد؛ بنیاد پژوهشهای اسلامی؛ 1380 ش.
5. ابوزهره، محمد؛ «معجزهی بزرگ؛ پژوهشی در علوم قرآنی»؛ ترجمه: محمد ذبیحی؛ مشهد؛ بنیاد پژوهشهای اسلامی؛ 1379 ش.
6. احمدیان، عبدالله؛ «سیر تحلیلی کلام اهل سنّت»؛ تهران؛ احسان؛ 1386ش.
7. احمدیان، عبدالله؛ «قرآنشناسی»؛ تهران؛ احسان؛ 1378 ه.ش.
8. بعلبکی، منیر؛ «فرهنگ المورد»؛ ترجمهی محمد مقدس؛ تهران؛ امیر کبیر؛ 1385ه.ش.
9. بیضاوی، عبدالله بن عمر بن محمد؛ «انوار التنزیل و اسرار التأویل»؛ بیروت؛ دارالکتب العلمیة؛ 1424 ه . ق.
10. تهانوی عثمانی، ظفر احمد؛ «احکام القران»؛ کراچی؛ ادارة القران و العلوم الاسلامیة؛ 1418ق.
11. جزائری، ابوبکر؛ «ایسر التفاسیر»؛ بیروت، المکتبة العصریة؛ 1430 ق.
12. جزائری، ابوبکر؛ «کلیّات اسلام»؛ ترجمه: عبدالعزیز سلیمی؛ تهران؛ احسان؛ 1381ش.
13. حبنکة المیدانی، عبدالرحمن حسن؛ «قواعد التدبر الامثل لکتاب اللهﻷ»؛ دمشق؛ دارالقلم؛ 1425 ق.
14. حبنکة المیدانی، عبدالرحمن حسن؛ «معارج التفکّر و دقائق التدبّر»؛ دمشق؛ دار القلم؛ 1420 ق.
15. حسینی، سیدحسن؛ «قصههای قرآن»؛ تهران؛ دار الکتب الاسلامیة؛ 1383 ش.
16. حوّی، سعید؛ «الاساس فی التفسیر»؛ قاهره؛ دارالاسلام؛ چاپ سوم، 1412 ق.
17. خالد، عمرو؛ «داستان پیامبران»؛ ترجمه: زاهد ویسی؛ خواف؛ حافظ ابرو؛ 1387 ش.
18. خالدی، صلاح؛ «القصص القرانی»؛ دمشق؛ دار القلم؛ 1428 ق.
19. خرمدل، مصطفی؛ «تفسیر نور»؛ تهران؛ احسان؛ 1384ه.ش.
20. خزائلی؛ محمد؛ «اعلام قرآن»؛ تهران؛ امیر کبیر؛ 1380 ش.
21. دوسی، منیرة محمد ناصر؛ «اسماء سور القران و فضائلها»؛ ریاض؛ دار ابن جوزی؛ 1426ق.
22. دیوبندی، محمود حسن؛ «تفسیر کابلی»؛ تهران؛ احسان؛ 1370 ش.
23. ذهبی، محمد حسین؛ «التفسیر و المفسرون»؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ 1396ق.
24. رضا، محمد رشید؛ «تفسیر المنار»؛ قاهره؛ المکتبة التوفیقیة؛ [بیتا]
25. زحیلی، وهبه؛ «التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج»؛ دمشق؛ دار الفکر؛ 1418ه.ش.
26. زحیلی، وهبه؛ «التفسیر الوسیط»؛ دمشق؛ سوریه، دار الفکر؛ 1422 ق.
27. زمخشری، محمود بن عمر؛ «الکشاف»، بیروت، دار احیاء التراث العربی»؛ 1424ه.ق.
28. سایس، محمد علی؛ «تفسیر آیات الاحکام»؛ دمشق؛ دار ابن کثیر؛ 1422 ق.
29. سعدی، عبدالملک عبدالرحمن؛ «شرح عقاید اهل سنّت و جماعت»؛ ترجمهی امیر صادق تبریزی؛ سنندج؛ کردستان؛ 1379ه.ش.
30. سیدقطب؛ «تفسیر فی ظلال القران»؛ ترجمه: مصطفی خرم دل؛ تهران؛ احسان؛ 1386ش.
31. سیوطی، جلال الدین؛ «الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور»؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ 1421 ق.
32. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر؛ «الاتقان فی علوم القران»؛ ترجمهی مهدی حائری قزوینی، به تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم؛ تهران؛ امیر کبیر؛ 1382ه.ش.
33. شعراوی، محمد؛ «تفسیر الشعراوی»؛ ادارة البحوث و التألیف و الترجمة؛ [بیتا]
34. شلتوت، محمود؛ «اسلام، آیین زندگی»؛ ترجمه: عبدالعزیز سلیمی؛ تهران؛ احسان؛ 1382ش.
35. شلتوت، محمود؛ «تفسیر قرآن کریم»؛ ترجمه: محمد رضا عطایی؛ مشهد؛ به نشر؛ 1382ش.
36. شوکانی، محمد بن علی؛ «فتح القدیر»؛ بیروت؛ دار الکتب العلمیة؛ 1415 ق.
37. صابونی، محمد علی؛ «تفسیر آیات الاحکام»؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ 1425ق.
38. صابونی، محمد علی؛ «صفوة التفاسیر»؛ بیروت؛ دار القلم؛ 1406ه.ق.
39. صافی، محمود؛ «الجدول فی اعراب القران»؛ تهران؛ احسان؛ 1383 ش.
40. صالح، بهجت عبدالواحد؛ «الاعراب المفصل لکتاب الله المرتل»؛ اردن؛ عمّان؛ دارالفکر؛ 1998م.
41. صالح، صبحی؛ «مباحثی در علوم قرآن»؛ ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی؛ تهران، احسان، 1379 ش.
42. طبّاره، عفیف عبدالفتاح؛ «روح الدین الاسلامی»؛ ترجمه: ابوبکر حسنزاده؛ سقز؛ محمدی، 1375ه.ش.
43. طبری، ابن جریر؛ «تفسیر طبری (جامع البیان عن تأویل القران)»؛ دمشق؛ دارالقلم؛ و بیروت، الدار الشامیة؛ 1418 ق.
44. عبدالباقی، محمد فؤاد؛ «المعجم المفهرس لالفاظ القران الکریم»؛ قم؛ ذوی القربی؛ 1384 ه.ش.
45. عثمانی، محمد تقی؛ «علوم القران»؛ ترجمه: محمد عمر عیدی دهنه؛ تربت جام؛ شیخ الاسلام احمد جام؛ 1383 ش.
46. عثمانی، محمد شفیع؛ «معارف القران»؛ ترجمه: محمد یوسف حسینپور، تربت جام، شیخ الاسلام احمد جام، 1377 ش.
47. عمادی حنفی، محمد بن محمد بن مصطفی؛ «تفسیر ابی السعود»؛ یا «ارشاد العقل السلیم الی مزایا الکتاب الکریم»؛ بیروت؛ دار الکتب العلمیة؛ 1419 ق.
48. عمید، حسن؛ «فرهنگ عمید»؛ تهران؛ امیر کبیر؛ 1382 ش.
49. غزالی مصری، محمد؛ «فقه السیرة»؛ ترجمه: محمد طاهر حسینی؛ تهران؛ احسان؛ 1378ش.
50. فخر رازی، محمد بن عمر؛ «مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)»؛ بیروت، دارالکتب العلمیة؛ 1425 ق.
51. فشّابه، هشام؛ «دلیل الموضوعات فی القران الکریم»؛ بیروت؛ مؤسسة الریان؛ 1422ق.
52. قاسمی، محمد جمال الدین؛ «محاسن التأویل (تفسیر قاسمی)»؛ قاهره؛ دارالحدیث؛ 1424ق.
53. قرائتی، محسن؛ «تفسیر نور»؛ تهران؛ مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن؛ 1375 ش.
54. قرضاوی، یوسف؛ «دورنمای جامعه اسلامی»؛ ترجمه: عبدالعزیز سلیمی؛ تهران؛ احسان؛ 1378 ش.
55. قرضاوی، یوسف؛ «دیدگاههای فقهی معاصر»؛ ترجمه: احمد نعمتی؛ تهران، احسان؛ 1384 ش.
56. قرطبی، محمد بن احمد؛ «الجامع لاحکام القران»؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ 1422 ق.
57. قرنی، عائض؛ «التفسیر المیسّر»؛ ریاض؛ مکتبة العبیکان؛ 1428 ق.
58. قیروانی، ابومحمد مکّی بن ابیطالب؛ «مشکل اعراب القران»؛ دمشق؛ الیمامة؛ 1423ق.
59. مبارک فوری، صفی الرحمن؛ «خورشید نبوت»؛ ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی؛ تهران؛ احسان؛ 1385 ش.
60. محلّی، جلال الدین؛ و سیوطی، جلال الدین؛ «حاشیة الصاوی علی تفسیر الجلالین»؛ قاهره؛ مکتبة الثقافة الدینیة؛ 2004 م.
61. مخلص، عبدالرئوف؛ «انوار القران»؛ تربت جام؛ شیخ الاسلام احمد جام؛ 1380ش.
62. مراغی، احمد مصطفی؛ «تفسیر المراغی»؛ دمشق؛ دارالفکر؛ 1426 ق.
63. مظهری، محمد ثناء الله عثمانی حنفی؛ «تفسیر المظهری»؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ 1425 ق.
64. معلوف، لویس؛ «المنجد»؛ ترجمه: مصطفی رحیمینیا؛ تهران؛ صباء؛ 1380 ش.
65. مکارم شیرازی، ناصر؛ «تفسیر نمونه»؛ تهران؛ دار الکتب الاسلامیة؛ 1385 ش.
66. «الموسوعة القرانیة المیسّرة»؛ جمعی از نویسندگان عرب؛ دمشق؛ دار الفکر؛ 1425ق.
67. میبدی، ابوالفضل رشیدالدین؛ «کشف الاسرار و عدّة الابرار»؛ تهران؛ امیر کبیر؛ 1382ش.
68. ندوی، ابوالحسن؛ «نبیّ رحمت»؛ ترجمه: محمد قاسم قاسمی؛ تربت جام؛ شیخ الاسلام احمد جام؛ 1380 ش.
69. نسفی، عبدالله بن احمد بن محمد؛ «تفسیر النسفی»؛ به تحقیق: مجدی منصور؛ قاهره؛ المکتبة التوفیقیة؛ [بیتا]
70. نعمانی، شبلی؛ و ندوی، سیدسلیمان؛ «فروغ جاویدان»؛ زاهدان؛ فاروق اعظم؛ 1381ش.
71. نیشابوری، ابوبکر عتیق؛ «تفسیر سورآبادی»؛ به تصحیح: سعیدی سیرجانی؛ تهران؛ فرهنگ نشر نو؛ 1380 ش.
﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَیَوۡمَئِذٖ یَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤﴾ [الروم: 2-4]
***
توضیح موضوع: مفسران گفتهاند: در بین رومیان و ایرانیان جنگی دایر بود. ایرانیان بر رومیان غالب آمدند و خبر آن به پیامبر و یارانش رسید و این امر بر آنان گران آمد و مشرکان مکه از آن شاد شدند. زیرا مردم فارس «مجوس و آتشپرست» بوده و دارای کتاب نبودند، رومیها مسیحی و اهل کتاب بودند. مشرکان به یاران پیامبر ج میگفتند: شما و اهل روم دارای کتاب میباشید و ما ناخوانده کتاب هستیم. برادران ما در فارس بر برادران شما یعنی رومیان پیروز شدهاند و ما نیز بر شما غالب میآئیم. بدین سان، این پیروزی را به رخ مسلمانان میکشیدند اما مسلمانان دوست داشتند که رومیان بر ایرانیان پیروز شوند چرا که آنان اهل کتاب آسمانی انجیل بودند.
حضرت ابوبکر این موضوع را با رسول خدا ج در میان گذاشت. رسول خدا ج فرمودند: «بدان که رومیان به زودی بر ایرانیان پیروز میشوند.» آنگاه حضرت ابوبکر این خبر را به مشرکان داد. مشرکان به او گفتند: میان ما و خود میعاد بگذار پس اگر سخن ما در مورد پیروزی ایرانیان مسلم شد، این... و این... تعداد شتر به ما بدهید، و اگر سخن شما محقق شد و رومیان پیروز شدند، این... و این... تعداد شتر به شما میدهیم. چنین بود که با ابوبکر صدیقس شرطبندی کردند و ابوبکر صدیق پنج سال را میان خود و آنان شرط قرار داد. سپس به دستور رسول اکرم ج این میعاد را تا نه سال افزایش داد و با گذشت این مدت بود که رومیان در این نوبت بر ایرانیان پیروز شدند و مسلمانان از این امر شاد و مسرور شدند.
و آیات اولیهی سورهی روم از جمله آیات درخشانی میباشند که بر صدق نبوت حضرت محمد ج و این که قرآن از جانب خداوندﻷ آمده است، گواه است. زیرا از غیبی خبر داده است که جز دانا و باخبر به غیب احدی از آن آگاه نیست، و جریان مطابق خبر اتفاق افتاد و این آیات از جمله دلایل صدق نبوت پیامبر ج است، چون از غیب خبر داده است.
﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ١ مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا کَسَبَ٢ سَیَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ٣ وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ٤ فِی جِیدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ٥﴾ [المسد: 1-5]
***
توضیح موضوع: نام ابولهب: «عبدالعزّی بن عبدالمطلب» است. وی عموی پیامبرج بود و سرسختترین دشمنان آن حضرت ج به شمار میآمد.
زن ابولهب، فردی شاعر بود و نامش «امّجمیل» خواهر ابوسفیان بود. ابولهب و همسرش اُمّجمیل، دائماً بر ضد اسلام و برای اذیت و آزار مسلمانان در تلاش و تکاپو بودند.
ابنعباسب میگوید: بعد از اینکه آیهی ﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ٢١٤﴾ [الشعراء: 214] نازل شد، پیامبر ج به بالای کوه صفا رفت و ندا داد: ای بنی فهر!ای بنی عدی! چند تیره از قریش را فرا خواند. آنها اجتماع کردند و هر کس که خود نمیتوانست برود، یک نفر را میفرستاد تا ببیند چه خبر است. قریش جمع شدند و عمویش ابولهب نیز آمد. گفتند: ای محمد! چه میخواهی؟ پیامبر ج فرمود: اگر بگویم در پشت آن کوه لشکری مستقر است و میخواهد به شما حمله کند، آیا مرا تصدیق میکنید؟ گفتند: آری! هرگز از تو دروغ نشنیدهایم. آنگاه گفت: من شما را از عذابی بسیار نزدیک برحذر میدارم. ابولهب گفت: نابود بشوی! امروز ما را برای این جمع کردهای؟ آنگاه خدا ﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ١﴾ [المسد: 1] را نازل کرد.
از طارق محاربی نقل شده که گفت: روزی در بازار «ذیالمجاز» بودم، جوانی را دیدم که میگفت: ای مردم! بگویید: «لا اله الا الله» تا رستگار شوید، و مردی را پشت سرش دیدم که او را میزد و ساق و قوزک پایش را خونین کرده بود و میگفت: دروغگو است، او را تصدیق نکنید. گفتم: این کیست؟ گفتند: این محمد است که گمان میکند پیامبر است، و این هم عمویش «ابولهب» است که گمان میبرد محمد ج دروغگو میباشد!
ابولهب سه پسر به نامهای «عتبه»، «معتب»، و «عتیبه» داشت و دو پسر اولش در روز فتح مکه مسلمان شدند و در غزوهی حنین و طائف شرکت کردند، ولی «عتیبه» مسلمان نشد.
ام کلثوم دختر پیامبر اکرم ج زن او و دیگر دخترش «رقیه» همسر برادرش «عتبه» بود. وقتی سورهی مسد نازل شد، ابولهب به آنها گفت: اگر دو دختر محمدج را طلاق ندهید، فرزند من نیستید!
پس آنها را طلاق دادند. وقتی عتیبه با پدرش قصد سفر به شام را داشت گفت: نزد محمد میروم و او را آزار میدهم. نزد پیامبر آمد و گفت: محمد من به تو کافرم. آنگاه در مقابل پیامبر ج آب دهان انداخت و دخترش ام کلثوم را طلاق داد. پیامبر ج عصبانی شد و دعا کرد و گفت: بار خدایا! یکی از سگهایت را بر او مسلط فرما. آنگاه شیر او را درید و نابود کرد. هفت روز بعد از غزوهی بدر ابولهب به مرضی مُسری به نام «عدسه» مرد و سه روز ماند تا گندیده شد و بوی گندش همه جا را فرا گرفت. پس از ترس آبروریزی چالهای حفر کردند و با چوب آن را به کنار چاله بردند و آن را در چاله انداختند و سنگ بر آن ریختند تا دفن شد، دقیقاً همان طور که قرآن خبرش را داده بود.
و چون همسر ابولهب، هیزم در مسیر راه پیامبر ج میریخت تا آن حضرت ج را آزار دهد، لذا قرآن میفرماید: در قیامت نیز هیزم آتش دوزخ است و آن طنابهایی که برای جمعآوری هیزم استفاده میکرد به گردنش آویخته است.
و برخی از مفسران گفتهاند: «حما لة الحطب» (هیزم کش)، کنایه از سخن چین است که با برافروختن آتش کینهتوزی و دشمنانگی در میان مردم، خرمن محبت و مودت آنان را آتش میزند و رشتهی دولتی و رابطهی خویشاوندی همگان را میگسلاند.
﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلًا أَصۡحَٰبَ ٱلۡقَرۡیَةِ إِذۡ جَآءَهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ١٣ إِذۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡهِمُ ٱثۡنَیۡنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزۡنَا بِثَالِثٖ فَقَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَیۡکُم مُّرۡسَلُونَ١٤ قَالُواْ مَآ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا وَمَآ أَنزَلَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مِن شَیۡءٍ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَکۡذِبُونَ١٥ قَالُواْ رَبُّنَا یَعۡلَمُ إِنَّآ إِلَیۡکُمۡ لَمُرۡسَلُونَ١٦ وَمَا عَلَیۡنَآ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ١٧ قَالُوٓاْ إِنَّا تَطَیَّرۡنَا بِکُمۡۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهُواْ لَنَرۡجُمَنَّکُمۡ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٞ١٨ قَالُواْ طَٰٓئِرُکُم مَّعَکُمۡ أَئِن ذُکِّرۡتُمۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ١٩﴾ [یس: 13-19]
توضیح موضوع: مراد از اصحاب قریه، شهر «انطاکیه» یکی از شهرهای قدیم روم بوده که هم اکنون جزو خاک ترکیه و از شهرهای تجاری آن میباشد.
این شهر در زمان حضرت فاروق اعظم به دست حضرت «ابوعبیده جرا ح»س فتح شد و از دست رومیان درآمد. مردم آن مسیحی بودند، پرداخت جزیه را پذیرفتند و بر آیین خود باقی ماندند.
«انطاکیه» برای مسیحیان مانند شهر «مدینه» برای مسلمانان، دومین شهر مذهبی محسوب میشود و شهر اول آنها «بیت المقدس» است که حضرت مسیح دعوت خود را از آنجا آغاز کرد و بعد گروهی از مؤمنان به مسیح، به انطاکیه هجرت کردند و مردم را به آیین مسیح خواندند و از آنجا دین مسیح گسترش یافت.
بنا به قول عموم مفسّران خداوند سه پیامبر به نامهای «صادق»، «مصدق» و «شمعون» نزد آنها فرستاد. و به پیامبر ج دستور داد تا مردم مکه را از گرفتار شدن به سرنوشت اهل قریه که سه پیامبر از جانب خدا بر آنان مبعوث شد و آنها را انکار کردند، برحذر بدارد. و بنا به قولی آنها قاصدان و سفیران حضرت عیسی÷ بودند.
﴿أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِیلِ١ أَلَمۡ یَجۡعَلۡ کَیۡدَهُمۡ فِی تَضۡلِیلٖ٢ وَأَرۡسَلَ عَلَیۡهِمۡ طَیۡرًا أَبَابِیلَ٣ تَرۡمِیهِم بِحِجَارَةٖ مِّن سِجِّیلٖ٤ فَجَعَلَهُمۡ کَعَصۡفٖ مَّأۡکُولِۢ٥﴾ [الفیل: 1-5]
***
توضیح موضوع: مفسران گفتهاند: روایت است که در یمن حکمفرمایی بود به نام «ابرهه پسر صباح اشرم» که از سوی نجاشی پادشاه حبشه منصوب شده بود. آن حکمران، کلیسایی زیبا و بزرگ از سنگ مرمر به نام «قلّیس» در صنعای یمن ساخت با این هدف که مردم را از حج کعبه به سوی آن کلیسا برگرداند، و توجه مردمان جزیرة العرب را بدان جلب کند و آنجا را مرکز عبادت و تجارت نماید. اما یک نفر از بنیکنانة آمد و شب در آن ماند و به عنوان تحقیر و توهین، دیوارهایش را با نجاست آلوده کرد.
این کار، سبب خشم ابرهه گردید و سوگند خورد که کعبه را ویران میکند، از این رو با لشکری انبوه سوار بر فیل به سوی مکه آمد تا به انتقام آن جسارت، کعبه را خراب کند.
در پیشاپیش سپاه، فیلی بسیار بزرگ به نام «محمود» حرکت میکرد. وقتی به مکه نزدیک شدند، ساکنان مکه از ترس سربازان و ستم ابرهه به کوهها فرار کردند. خداوند پرندگانی سیاه رنگ را بر سر لشکریان سپاه ابرهه به پرواز درآورد. هر پرنده سه سنگ ریزه با خود حمل میکرد: یکی با منقار و دو سنگ را با پا حمل میکرد. پرندگان سنگها را به طرف سپاه ابرهه پرتاب میکردند. سنگ بر سر سربازان میخورد و از مقعد آنها بیرون میآمد و آنها را مرده و بیجان بر زمین میانداخت. و خدا آنان را تا آخرین نفر نابود کرد و داستان آنان پند و عبرت برای تمام جهانیان شد.
شایان ذکر است که این رویداد مهم تاریخی در سال تولد رسول اکرم ج (570 م) واقع شد.
و آن سال را «عام الفیل» نامیدند و این واقعه نیز در حقیقت از مقدمات نبوّت آنحضرت ج بود. خاطر نشان میشود که برخلاف آنچه در میان مردم مشهور شده است «ابابیل» نام پرندهای خاص نیست، بلکه به معنای دسته دسته و گروه گروه است. «طیراً ابابیل» یعنی: پرندگانی که فوج فوج در دستههای پراکنده بر سر آنها فرود آمدند.