58- باب: قَوله عَزَّ وَجَلَّ: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾
باب [58]: قوله عزَّ وجلَّ: ﴿جز محبت خویشاوندی﴾
1773- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قالَ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَمْ یَکُنْ بَطْنٌ مِنْ قُرَیْشٍ، إِلَّا کَانَ لَهُ فِیهِمْ قَرَابَةٌ، فَقَالَ: «إِلَّا أَنْ تَصِلُوا مَا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ مِنَ القَرَابَةِ» [رواه البخاری: 4818].
1773- از ابن عباسب روایت است که گفت: هیچ قبیلۀ در قریش نبود مگر آنکه پیامبر خدا ج با آن قبیلۀ قرابتی داشتند، [و برای قریش گفتند: من از شما در مقابل رسالت خود چیزی نمیخواهم] «مگر اینکه صلۀ قرابتی را که بین من و شما است بجا آورید»([2]).
سُورَةُ الدُّخَانِ
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) سورۀ (شوری) مکی است، مگر این آیت: ﴿ذَٰلِکَ ٱلَّذِی یُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ﴾، و آیات ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡیُ هُمۡ یَنتَصِرُونَ﴾ تا: ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ مَا عَلَیۡهِم مِّن سَبِیلٍ﴾.
2) این سورۀ دارای (5) پنج رکوع، و (53) پنجاه وسه آیت، و (869) هشت صد وشصت ونه کلمه، و (3585) سه هزار و پنج صد وهشتاد وپنج حرف، و (1617) یک هزار وشش صد وهفده نقطه است.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بدون شک ذریۀ طاهرۀ پیامبر خدا ج از نگاه حسب و نسب، و از نگاه عفت و طهارت، بالاترین و والاترین نسب و خانوادهای است که در روی زمین بوجود آمده است.
2) ابوحاتم روایت میکند که: چون آیت (مودت قربی) نازل گردید: مردم پرسیدند: یا رسول الله! کسانی که خداوند محبت آنها را لازم گردانیده است کیانند؟ فرمودند: «فاطمه و دو فرزندش»، ولی این حدیث از نگاه سند ضعیف است، زیرا طوری که امام ابن کثیر/ میگوید: در سندش شخص مجهولی وجود دارد، و علاوه بر آن آیۀ کریمه (مودت قربی) در مکه نازل گردید، و فاطمهل در این وقت بطور یقین فرزندی نداشت، زیرا وی با علیس در سال دوم هجری بعد از غزوۀ بدر در مدینه ازدواج نمود، و با آن هم اگر حدیث ابی حاتم ثابت شود، معنایش این است که پیامبر خدا ج از آینده خبر دادهاند، و این امر نسبت به پیامبر خدا ج اشکالی ندارد، والله تعالی أعلم.
54- باب: قَولُهُ تَعَالَى: ﴿۞قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ﴾ الآیة
باب [54]: قوله تعالی: ﴿ای بندگان من که بر زیان خودتان اسراف کردهاید...﴾
1769- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ نَاسًا، مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ کَانُوا قَدْ قَتَلُوا وَأَکْثَرُوا، وَزَنَوْا وَأَکْثَرُوا، فَأَتَوْا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالُوا: إِنَّ الَّذِی تَقُولُ وَتَدْعُو إِلَیْهِ لَحَسَنٌ، لَوْ تُخْبِرُنَا أَنَّ لِمَا عَمِلْنَا کَفَّارَةً فَنَزَلَ: ﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ﴾ وَنَزَلَتْ ﴿۞قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ﴾ [رواه البخاری: 4810].
1769- از ابن عباسب روایت است که مردمی از اهل شرک اشخاص بسیاری را به ناحق کشته بودند، و خیلیها زنا کاری کرده بودند، اینها نزد پیامبر خدا ج آمده و گفتند: آنچه که شما میگوئید و ما را به سوی آن دعوت میکنید، نیک و پسندیده است، ولی اگر برای ما کفارۀ گناهان ما را نشان دهید خوب میشود.
و این آیۀ مبارکه نازل گردید که: ﴿آنان که معبود دیگری را با خدا نمیخوانند، و کسی را که خدا خونش را حرام شمرده است، جز به حق نمیکشند، و زنا نمیکنند﴾ و این آیۀ نازل گردید که: ﴿بگو! ای بندگان من که به زیان خودتان اسراف کردهاید، از رحمت خدا ناامید نشوید﴾.
55- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ﴾
باب [55]: قوله تعالی: ﴿و خدا را طوری که شایستهاش بود ارزش ندادند﴾
1770- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: جَاءَ حَبْرٌ مِنَ الأَحْبَارِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّا نَجِدُ: أَنَّ اللَّهَ یَجْعَلُ السَّمَوَاتِ عَلَى إِصْبَعٍ وَالأَرَضِینَ عَلَى إِصْبَعٍ، وَالشَّجَرَ عَلَى إِصْبَعٍ، وَالمَاءَ وَالثَّرَى عَلَى إِصْبَعٍ، وَسَائِرَ الخَلاَئِقِ عَلَى إِصْبَعٍ، فَیَقُولُ أَنَا المَلِکُ، فَضَحِکَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ تَصْدِیقًا لِقَوْلِ الحَبْرِ، ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ﴾ [رواه البخاری: 4811].
1770- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: عالمی از علمای یهود نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا محمد! ما [در تورات] دیدهایم که خداوند آسمانها را بر یک انگشت، و طبقات زمین را بر یک انگشت، و درختان را بر یک انگشت، و آب و خاک را بر یک انگشت، و باقی خلائق را بر یک انگشت قرار داده و میگوید: پادشاه [حقیقی] من هستم.
و پیامبر خدا ج به تصدیق سخن آن عالِم [یهود]، آن چنان خندیدند که دندانهای کرسیشان نمایان گردید، و این آیۀ مبارکه را تلاوت نمودند: ﴿و خداوند را طوری که شایستهاش بود قدر ندادند﴾([2]).
این جلد، صفحه 391 کتاب ناقص است
[حقیقی] من هستم، پادشاهان روی زمین کجا هستند»([3])؟
57- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾
باب [57]: قوله تعالی: ﴿و هنگامی که در صور دمیده میشود همه کسانی که در آسمانها و زمین هستند بیهوش میشوند﴾
1772- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «بَیْنَ النَّفْخَتَیْنِ أَرْبَعُونَ» قَالُوا: یَا أَبَا هُرَیْرَةَ أَرْبَعُونَ یَوْمًا، قَالَ: أَبَیْتُ، قَالَ: أَرْبَعُونَ سَنَةً، قَالَ: أَبَیْتُ، قَالَ: أَرْبَعُونَ شَهْرًا، قَالَ: «أَبَیْتُ وَیَبْلَى کُلُّ شَیْءٍ مِنَ الإِنْسَانِ، إِلَّا عَجْبَ ذَنَبِهِ، فِیهِ یُرَکَّبُ الخَلْقُ» [رواه البخاری: 4814].
1772- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «بین دو نفخ صور چهل (تا) است».
گفتند: ای ابا هریره! یعنی چهل روز است؟
گفت: [از تعیین آن] ابا دارم.
گفت: مگر چهل سال است؟
گفت: [از تعیین آن] ابا دارم.
گفت: چهل ماه است؟
گفت: [از تعیین آن] ابا دارم([4]).
«و تمام اجزای بدن انسان فرسوده میشود، مگر پائینترین مهرۀ کمر [یعنی: عجب الذنب] که به حال خود باقی میماند، و خلائق از همان مهرۀ اخیر ترکیب میشوند»([5]).
سُورَةُ الشُّورَى
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) سورۀ (زمر) مکی است مگر دو آیت آن، یکی: ﴿۞قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ﴾، و دیگری: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ﴾، امام سخاوی/ میگوید: این سورۀ بعد از سورۀ (سبأ) و پیش از سورۀ (مؤمن) نازل شده است.
2) این سورۀ دارای (8) هشت رکوع، و (75) هفتاد وپنج آیت، و (1184) یک هزار و یک صد وهشتاد وچهار کلمه، و (4965) چهار هزار ونه صد وشصت وپنج حرف، و (2289) دو هزار و دو صد وهشتاد ونه نقطه است.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در نسبت دادن انگشت و دست و امثال اینها، - طوری که قبلاً هم یادآور شدیم – علماء دو نظریه دارند، نظریۀ علماء سلف که میگویند: هر آن چیزی که در قرآن و سنت صحیح به خداوند نسبت داده شده است، به آن ایمان داریم، و بیان کیفیت آن را به خداوند تفویض مینمائیم، و اهل تاویل که میگویند: چون چنین چیزهایی از صفات حوادث است، و خدا از حوادث مبرا است، بنابراین نسبت دادن آنها به خدا جائز نیست، پس باید آنها را تاویل نمود، از این جهت میگویند که: مراد از دست، قدرت، و مراد از انگشت مخلوقی از مخلوقات خدا است، و همین طور نسبت دادن چشم ورو و امثال اینها..
2) شاید کسی بگوید که در روایات صحیحی آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند که: گفتۀ یهود را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، یعنی: نه قبول کنید و نه رد، پس چگونه خود پیامبر خدا ج قول آن حَبر یهودی را قبول کردند، از این سوال به دو وجه جواب دادهاند، وجه اول آنکه: پیامبر خدا ج سخن او را قبول نکردند، و خندهشان جهت رد قول آن حَبر بود، نه به جهت قبول آن، ولی سیاق حدیث بر خلاف این نظر است، و وجه دوم آن است که: پیامبر خدا ج قولش را از این جهت قبول کردند، که مؤید به وحی بودند، یعنی: اگر قول یهودی بر خلاف واقع میبود، وحی نازل میشد و حقیقت را برای پیامبر خدا ج بیان میکرد، ولی دیگران چون در چنین موقعی قرار ندارند، از این جهت برای آنها گفتند که سخن مردم یهود را نه قبول کنند، و نه رد نمایند، زیرا اگر قبول کنند، شاید آن (جلد پنج، صفحه 391 کتاب ناقص است)
[3]- در صحیح مسلم از حدیث ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند در روز قیامت آسمانها را در هم پیچیده و به دست راست خود میگیرد، و میگوید: پادشاه حقیقی من هستم، جباران و متکبران کجا هستند؟ بعد از آن زمین را در هم پیچیده و به دست چپ خود گرفته و میگوید: پادشاه حقیقی من هستم...».
[4]- در روایات دیگری آمده است که بین دو نفخ صورت چهل سال است، ابن مبارک از حسن روایت میکند که پیامبر خدا ج فرمودند: «بین دو نفخ صور چهل سال است، در نفخ اول خداوند هر زنده جانی را میمیراند، و در نفخ دوم هر مردۀ را زنده میکند»، و حلیمی میگوید: روایات بر این متفق است که بین دو صور چهل سال است، و اینکه ابوهریرهس گفت که از تعیین آن ابا دارم، شاید سببش این باشد، که وی تعین جهل سال را از پیامبر خدا ج نشنیده بود، از این جهت نمیخواست، که در چنین موردی از پیش خود چیزی بگوید.
[5]- ابوداود و حاکم از ابوسعید خدریس روایت میکنند که پیامبر خدا ج فرمودند: «عجب الذنب به اندازۀ یک دانۀ خردل است»، و در صحیح مسلم از ابوهریره روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «در انسان استخوانی است که خاک آن را نمیخورد، و انسان در روز قیامت از آن استخوان ترکیب میشود»، پرسید: این کدام استخوان است؟ فرمودند: «عجب الذنب».
53- باب: قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِیرٞ لَّکُم بَیۡنَ یَدَیۡ عَذَابٖ شَدِیدٖ﴾
باب [53]: قوله تعالی: ﴿او نیست مگر بیم رسانی که شما را پیش از وقوع عذابی که شدید است، هشدار میدهد﴾
1768- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: صَعِدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الصَّفَا ذَاتَ یَوْمٍ، فَقَالَ: «یَا صَبَاحَاهْ»، فَاجْتَمَعَتْ إِلَیْهِ قُرَیْشٌ، قَالُوا: مَا لَکَ؟ قَالَ: «أَرَأَیْتُمْ لَوْ أَخْبَرْتُکُمْ أَنَّ العَدُوَّ یُصَبِّحُکُمْ أَوْ یُمَسِّیکُمْ، أَمَا کُنْتُمْ تُصَدِّقُونِی؟» قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «فَإِنِّی نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: تَبًّا لَکَ، أَلِهَذَا جَمَعْتَنَا؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ: ﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ﴾ [رواه البخاری: 4801].
1768- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج روزی بالای کوه صفا بر آمده و صدا کردند: «ای مردم!» قوم قریش در نزدشان جمع شده و گفتند چه میخواهی؟
فرمودند: «آیا اگر برای شما بگویم که دشمن، فردا صبح و یا فردا شام بر شما حمله خواهد کرد، سخن مرا باور میکنید؟
گفتند: بلی باور میکنیم.
فرمودند: من پیش از آنکه عذاب شدیدی [در این دنیا یا در قیامت] نازل شود، شما را بیم میدهم.
ابولهب گفت: هلاک شوی! مگر ما را برای همین سخن جمع کرده بودی؟ و خداوند : ﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ﴾ را نازل ساخت.
سُورَة الزُّمَرِ
[1]- سورۀ (سبأ) مکی است، مگر این آیۀ کریمه: ﴿وَیَرَى ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ﴾، و در مورد اینکه (سبأ) چیست؟ ابوداود از فروه بن مسیک مرادی روایت میکند که گفت: نزد پیامبر خدا ج آمدم، و پرسیدم که (سبأ) چیست؟
نام زمینی است و یا نام زنی؟ فرمودند: «نه نام زمینی است و نه نام زنی، بلکه نام شخصی است که ده پسر داشت، شش پسرش به یمن، و چهار پسرش به شام رفتند، شش پسری که به یمن رفتند عبارت بودند از: أزد، و أشعرون، و حِمیَر، و کِنده، و مذحج، و أنماز، وچهار پسری که به شام رفتند، عبارت بودند از: لخم، و جذام، و غسان، و عامله...».
2) این سورۀ دارای (6) شش رکوع، و (54) پنجاه وچهار آیت، و (896) هشت صد ونود وشش کلمه، و (3637) سه هزار وشش صد وسی وهفت حرف، و (1671) یک هزار وشش صد وهفتاد ویک حرف است.
48- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿۞تُرۡجِی مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُٔۡوِیٓ إِلَیۡکَ مَن تَشَآءُۖ﴾
باب [48]: قوله تعالی: ﴿نوبت هر یک از همسرانت را که خواستی به تاخیر بیانداز...﴾
1761- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «کُنْتُ أَغَارُ عَلَى اللَّاتِی وَهَبْنَ أَنْفُسَهُنَّ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَقُولُ أَتَهَبُ المَرْأَةُ نَفْسَهَا؟» فَلَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿۞تُرۡجِی مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُٔۡوِیٓ إِلَیۡکَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَیۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکَۚ﴾ قُلْتُ: مَا أُرَى رَبَّکَ إِلَّا یُسَارِعُ فِی هَوَاکَ [رواه البخاری: 4788].
1761- از عائشهل روایت است که گفت: بر زنهای که خود را برای پیامبر خداج بخشیده بودند سر زنش میکردم([2])، و برای آنها میگفتم: آیا میشود که زن خود را به دیگری ببخشد؟
و چون این آیۀ مبارکه نازل گردید که: «نوبت هریک از همسرانت را که خواستی به تاخیر بیانداز، و هر کدام را خواستی نزد خود بیاور، و اگر بعضی از آنها را که برکنار کردهای، بخواهی نزد خود آوری، باکی بر تو نیست»، [برای پیامبر خدا ج] گفتم: نمیبینم پروردگارت را جز اینکه در وحی فرستادن، در چیزی که موافق میل خودت میباشد، شتاب میکند([3]).
1762- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَسْتَأْذِنُ فِی یَوْمِ المَرْأَةِ مِنَّا، بَعْدَ أَنْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآیَةُ: ﴿۞تُرۡجِی مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُٔۡوِیٓ إِلَیۡکَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَیۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکَۚ﴾» فَقُلْتُ لَهَا: مَا کُنْتِ تَقُولِینَ؟ قَالَتْ: کُنْتُ أَقُولُ لَهُ: إِنْ کَانَ ذَاکَ إِلَیَّ فَإِنِّی لاَ أُرِیدُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْ أُوثِرَ عَلَیْکَ [رواه البخاری: 4789].
1762- و از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج بعد از نزول این قول خداوند متعال که: ﴿نوبت هریک از همسرانت را که خواستی به تاخیر بیانداز، و هر کدام را خواستی نزد خود بیار، و اگر بعضی از آنها را که برکنار کردهای، بخواهی نزد خود آوری، باکی بر تو نیست﴾، از همسری که روز نوبتش بود اجازه میگرفتند [تا نزد همسر دیگرشان بروند].
و من در جواب برایشان میگفتم: یا رسول الله! اگر به اختیار من باشد، من هیچ کس را بر شما ترجیح نمیدهم، [یعنی: نمیخواهم جز در کنار من، در کنار دیگر ازواج مطهرات باشید].
49- باب: قَوله عَزَّ وَجَلَّ: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ﴾
باب [49]: قوله عزَّ وجل: ﴿ای مؤمنان! به خانههای پیامبر داخل نشوید﴾
1763- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: خَرَجَتْ سَوْدَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، بَعْدَمَا ضُرِبَ الحِجَابُ لِحَاجَتِهَا، وَکَانَتِ امْرَأَةً جَسِیمَةً لاَ تَخْفَى عَلَى مَنْ یَعْرِفُهَا، فَرَآهَا عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ فَقَالَ: یَا سَوْدَةُ، أَمَا وَاللَّهِ مَا تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا، فَانْظُرِی کَیْفَ تَخْرُجِینَ، قَالَتْ: فَانْکَفَأَتْ رَاجِعَةً، وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَیْتِی، وَإِنَّهُ لَیَتَعَشَّى وَفِی یَدِهِ عَرْقٌ، فَدَخَلَتْ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّی خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِی، فَقَالَ لِی عُمَرُ کَذَا وَکَذَا، قَالَتْ: فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ ثُمَّ رُفِعَ عَنْهُ، وَإِنَّ العَرْقَ فِی یَدِهِ مَا وَضَعَهُ، فَقَالَ: «إِنَّهُ قَدْ أُذِنَ لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ» [رواه البخاری: 4795].
1763- از عائشهل روایت است که گفت: بعد از نزول آیت حجاب، سودهل غرض قضای حاجت از خانه برآمد، و چون زن جسیمی بود، بر هیچ کسی که او را میشناخت پوشیده نمیماند.
عمر بن خطابس او را دیده و گفت: ای سوده! به خداوند سوگند که بر ما پوشیده و پنهان نیستی! کوشش کن که به شکل مناسبی بیرون شوی.
گفت که: او هم این سخن را شنید و برگشت، و پیامبر خدا ج در خانهام نان شب را صرف میکردند و در دستشان ریزۀ گوشتی بود که سودهل داخل شد و گفت: یا رسول الله! من برای قضای حاجت خود بیرون شده بودم که عمرس برایم چنین و چنان گفت.
گفت: حالت وحی بر ایشان ظاهر شد، و سپس زائل گردید، و همان طور که ریزۀ گوشت در دستشان بود، و هنوز نگذاشته بودند، گفتند: «برای شما [زنها] اجازه داده شده است که غرض برطرف کردن حاجت خود بیرون شوید».
50- باب: قَوله عَزَّ وَجَلَّ: ﴿إِن تُبۡدُواْ شَیًۡٔا أَوۡ تُخۡفُوهُ﴾
باب [50]: قوله عزَّ وجلَّ: ﴿اگر چیزی را آشکار کرده و یا پنهان سازید...﴾
1764- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: اسْتَأْذَنَ عَلَیَّ أَفْلَحُ أَخُو أَبِی القُعَیْسِ بَعْدَمَا أُنْزِلَ الحِجَابُ، فَقُلْتُ: لاَ آذَنُ لَهُ حَتَّى أَسْتَأْذِنَ فِیهِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَإِنَّ أَخَاهُ أَبَا القُعَیْسِ لَیْسَ هُوَ أَرْضَعَنِی، وَلَکِنْ أَرْضَعَتْنِی امْرَأَةُ أَبِی القُعَیْسِ، فَدَخَلَ عَلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقُلْتُ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَفْلَحَ أَخَا أَبِی القُعَیْسِ اسْتَأْذَنَ فَأَبَیْتُ أَنْ آذَنَ لَهُ حَتَّى أَسْتَأْذِنَکَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَمَا مَنَعَکِ أَنْ تَأْذَنِی عَمُّکِ؟»، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَیْسَ هُوَ أَرْضَعَنِی، وَلَکِنْ أَرْضَعَتْنِی امْرَأَةُ أَبِی القُعَیْسِ، فَقَالَ: «ائْذَنِی لَهُ فَإِنَّهُ عَمُّکِ تَرِبَتْ یَمِینُکِ» [رواه البخاری: 4796].
1764- از عائشهل روایت است که گفت: بعد از اینکه حجاب نازل شد، (افلَح) برادر ابوقُعیس آمد و اجازۀ داخل شدن خواست.
گفتم: تا از پیامبر خدا ج نپرسم برایش اجازه نمیدهم، زیرا برادرش ابوقُعیس مرا شیر نداده است، [یعنی: مادر ابوقعیس مرا شیر نداده است، تا (افلح) برادر رضاعیام باشد]، بلکه همسر ابو قُعیس مرا شیر داده است.
پیامبر خدا ج نزدم آمدند، گفتم یا رسول الله! (افلح) برادر (ابوقعیس) اجازه میخواست که نزدم بیاید، من برایش اجازه ندادم.
پیامبر خدا ج فرمودند: «چه مانع شد که کاکای خود را (عموی خود را) اجازه ندادی»؟
گفتم: یا رسول الله! آن شخص [یعنی: ابوقعیس] مرا شیر نداده است، بلکه مرا همسر ابوقعیس شیر داده است.
فرمودند: «دستهایت خاک آلود باد! برایش اجازه بده! او کاکایت (عمویت) میشود»([4]).
51- باب: قَوله عَزَّ وَجَلَّ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّۚ﴾ الآیة
باب [51]: قوله عزَّ وجل: ﴿خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند...﴾
1765- عَنْ کَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَمَّا السَّلاَمُ عَلَیْکَ فَقَدْ عَرَفْنَاهُ، فَکَیْفَ الصَّلاَةُ عَلَیْکَ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ» [رواه البخاری: 4797].
1765- از کعب بن عجرهس روایت است که کسی گفت: یا رسول الله! سلام دادن بر شما را دانستیم، ولی درود فرستادن بر شما چگونه است؟
فرمودند: «بگوئید: (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ)»([5]).
1766- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا التَّسْلِیمُ فَکَیْفَ نُصَلِّی عَلَیْکَ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، وَبَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ» قَالَ أَبُو صَالِحٍ عَنِ اللَّیْثِ: «عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ» حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ حَمْزَةَ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی حَازِمٍ وَالدَّرَاوَرْدِیُّ، عَنْ یَزِیدَ، وَقَالَ: «کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ، وَبَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَآلِ إِبْرَاهِیمَ» [رواه البخاری: 4798].
1766- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: گفتیم یا رسول الله! سلام دادن بر شما همین است که سلام میدهیم، ولی بر شما چگونه درود بفرستیم؟
فرمودند: «بگوئید: (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، وَبَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ)»([6]).
52- باب: قَوله عَزَّ وَجلَّ: ﴿لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ﴾
باب [52]: قوله عزَّ وجلَّ که: ﴿مانند کسانی نباشید که موسی را اذیت کردند، و خداوند او را مبرا ساخت﴾
1767- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مُوسَى کَانَ رَجُلًا حَیِیًّا، وَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَکَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِیهٗا﴾ [رواه البخاری: 4799].
1767- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«موسی شخص با حیائی بود، و این همان قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿ای مؤمنان! مانند کسانی نباشید که موسی را اذیت کردند، و خداوند او را از آنچه که به وی نسبت داده بودند مبرا ساخت، و او در نزد خداوند با منزلت بود﴾([7]).
سُورَةُ سَبَأ
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) سورۀ (احزاب) مدنی است، امام سخاوی/ میگوید: این سورۀ بعد از سورۀ آل عمران، و پیش از سورۀ ممتحنه نازل شده است.
2) و این سورۀ دارای (9) نه رکوع، و (73) هفتاد وسه آیت، و (1210) یک هزار ودو صد وده کلمه، و (4996) چهار هزار ونه صد ونود وشش حرف، و (2527) دو هزار و پنج صد وبیست وهفت نقطه است.
[2]- زنهایی که خود را برای پیامبر خدا ج بخشیده بودند، عبارت بودند از: خوله بنت حکیم، أم شریک، فاطمه بنت شریح، زینب بنت خزیمه، و بنابر روایت ارجح، با هیچ یک از این زنها همبستر نشدند.
[3]- بنابر ظاهر این حدیث بعضی از علماء گفتهاند که نوبت کردن در بین ازواج نبوی بر پیامبر خدا ج واجب نبود، و پیامبر خدا ج مراعات نبوت را به اساس حسن خلق خود میکردند، ولی بنابر قول راجح، مراعات این نوبت بر پیامبر خدا ج نیز واجب بود.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بعد از آنکه: همسر ابوقعیس عائشه را شیر داد، عائشه برای (ابوقعیس) دختر رضاعی شد، و برادر ابوقعیس که (افلح) باشد، کاکای (عموی) عائشه محسوب میشد، و البته کاکا (عمو)، چه از راه نسب باشد، و چه از راه شیر خوارگی، برای برادر زادهاش محرم شمرده میشود، و در این صورت مانعی نیست که در نزدش داخل گردد، و حتی تنها با وی سفر نماید.
2) لفظ (تربت یمینک) که در حدیث نبوی شریف آمده است، و معنایش این است که دستت به خاک شود، برای نفرین نیست، که معنی حقیقیاش، یعنی: خشک شدن دست، مراد باشد، بلکه عبارتی است که برای شیرین زبانی و شوخی برای جانب مقابل گفته میشود، والله تعالی أعلم.
[5]- معنی این درود این است که: الهی! بر محمد و آل محمد درود بفرست، همان طوری که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، زیرا تو حمید مجید هستی، الهی! بر محمد و آل محمد برکت بده، همان طوری که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت دادی، زیرا تو حمید مجید هستی.
[6]- الهی! بر محمد بندۀ و رسول خود درود بفرست، همان طوری که بر ابراهیم درود فرستادی، و بر محمد و آل محمد برکت بده، همان طوری که بر ابراهیم برکت دادی.
[7]- قصۀ مبرا ساختن موسی÷ از تهمت بنی اسرائیل آن بود که موسی÷ بسیار با حیا بود، و همه جسم خود را میپوشانید، بنی اسرائیل گفتند: اینکه موسی اینقدر خود را میپوشاند، سببش آن است که مرض جلدی دارد و پیس است، و برای آنکه خداوند او را از این تهمت مبرا سازد، روزی موسی÷ خواست تا در جایی غسل کند، جامههایش را روی سنگی گذاشت، چون از غسل کردن فارغ شد و خواست که لباسهایش را بپوشد، سنگ با جامهها از نزدش گریخت، موسی با عصای خود در دنبال سنگ دویده و میگفت: ای سنگ لباسهایم، ای سنگ لباسهایم، و همین طور رفت تا نزد گروهی از بنی اسرائیل رسید، بنی اسرائیل او را به حالت عریان دیدند، و برایشان ثابت شد که موسی÷ هیچ عیبی ندارد...
47- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ﴾
باب [47]: قوله تعالی: ﴿هیچ کس نمیداند که [در جنت] برایش چه چیزهایی اندوخته شده است﴾
1760- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: «أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ، مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ، وَلاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ ذُخْرًا بَلْهَ، مَا أُطْلِعْتُمْ عَلَیْهِ، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾ [رواه البخاری: 4780].
1760- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«خداوند متعال میفرماید: برای بندگان صالح خود چیزهایی را آماده کردهام که نه چشمی مثل آنها را دیده است، و نه گوشی شنیده است، و نه در دل هیچ بشری خطور کرده است، و این چیزها هم اکنون ذخیره شده است، بگذار! چیزی را که از نعمتهای بهشت در قرآن از آن اطلاع داده شدهاید»([2]).
و بعد از آن این آیۀ کریمه را تلاوت نمودند: ﴿هیچ کس نمیداند که برایش [در بهشت] چه پاداشهای مهمی که روشنی بخش دیدگان است اندوخته شده است، و این مزد کارهایی است [که در دنیا] انجام میدادند﴾.
سُورَةُ الأَحْزَابِ
[1]- از مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سورۀ سجده بدون اختلاف مکی است، این سورۀ بعد از سورۀ مؤمن، و پیش از سورۀ شوری نازل شده است.
2) این سورۀ دارای (3) رکوع، و (30) سی آیت، و (374) سی صد وهفتاد وچهار کلمه، و (1576) یک هزار وپنج صد وهفتاد وشش حرف، و (713) هفت صد وسیزده نقطه است.
[2]- یعنی: به فرض آنکه نعمتهای را که از آن برای ما در قرآن و سنت اطلاع داده شده است، بگذاریم و در نظر نگیریم، نعمتهای بسیار دیگری در بهشت وجود دارد که نه چشمی آنها را دیده است، و نه گوشی شنیده است، و نه به قلب بشری خطور کرده است، و خلاصه آنکه: که از نعمتهای بهشت برای ما اطلاع داده شده است، نسبت به نعمتهای که برای ما از آنها اطلاعی داده نشده است، بسیار نا چیز و اندک است.