اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

قرآن، برنامه‌ی دعوت به دین خدا


مسلمان در قرآن برنامه‌ی دعوت به سوی دین خدا را می‌یابد.

مقصودمان فقط این قول خداوند نیست که:

﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ [النحل: 125].

«مردمان را با سخنان استوار و به جا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فرا خوان».

چرا که این آیه تنها اسلوب و روش دعوت را بیان می‌کند، ولی هدف من موضوع دعوت و کیفیت آن است و این مطلب در قرآن به صورت روشن و آشکار آمده است.

بنابراین گسترده‌ترین موضوع در همه‌ی قرآن چنان‌که دیدیم موضوع عقیده است و گسترده‌ترین موضوع عقیدتی موضوع الوهیت است.

 در صفحات پیشین یاد شد که سبب طرح این موضوع رویارویی با مشرکین جزیرة العرب نیست، بلکه سبب آن، پیوسته در طول حیات بشریت وجود دارد و نیز بیان کردیم که پرده‌ها و موانع زیادی در مسیر نسل فعلی مسلمانان قرار دارد که فهم عقیدتی آنان را تباه ساخته است، به طوری که آن را بر اساس حقیقت قرآنی آن چنان‌که خداوند آن را نازل کرده است، نمی‌شناسند.

بنابراین این نسل نیازمند است تا از عقیده و قضیه‌ی الوهیت به تفصیل برای او سخن گفته شود، نیاز دارد به معنای «لا إله إله الله» و مقتضیات آن و در پیشاپیش آن پذیرفتن حاکمیت شریعت خداوندی.

این نسل می‌پندارد که از سخن درباره‌ی لا إله إلا الله بی‌نیاز است، چرا که آن را از جمله مسلّماتی می‌داند که نیازی به توضیح بیشتر ندارد! اما واقعیتی که مسلمانان امروز در آن به سر می‌برند، می‌رساند که آنان نسبت به معنای این کلمه جاهلند، آن قدر که هیچ نسلی در گذشته در این جاهلیت واقع‌گونه، دغدغه خاطری ندارند از این‌که به قانونی غیر از شریعت و قانون خداوندی داوری بخواهند.

این چنین جهالتی از نوع جدید و کمیاب آن در تاریخ است.

زمانی که مردم به خدایان متعددی ایمان می‌آورند، در واقع شریعت خداوندی را نمی‌پذیرند، چرا که آنان در اعتقاد به خدا شریک می‌آورند، در نتیجه طبیعی است که در عمل نیز برای او شریک بیاورند.

آن زمان که مردم به خدای واحد ایمان آوردند، تنها به شریعت او گردن می‌نهند، چرا که این امر در اعماق وجودشان بسیار بدیهی و روشن است که لا إله إلا الله.

اما نسلی که مدعی ایمان به خداست و به دنبال آن قوانین جاهلیت را اجرا می‌کند، و شریعت خداوندی را نادیده می‌انگارد، نسلی است که در طول تاریخ کمیاب و یا بی‌نظیر بوده است!

به همین خاطر این نسل نیاز بسیار زیادی به تبیین و توضیح کلمه‌ی طیّبه‌ی لا إله إلا الله و مقتضیات و مطالبات آن دارد. ما نیز بسیار نیازمند آنیم که دعوت خویش را با پرداختن به این قضیه‌ی مهم و ذاتی آغاز نماییم، پیش از آن که از نماز و روزه و زکات و حج، و یا از ارزش‌های اخلاقی صحبتی به میان آورده شود!

چنان‌که در بحث‌های گذشته دیدیم، عقیده تنها اندیشه و وجدانی جای گرفته در نهان‌خانه‌ی درون نیست؛ بلکه عقیده‌، تربیت و شیوه‌ی رفتار است، در نتیجه هنگامی که مردم را دعوت می‌کنیم باید آنان را بر اساس عقیده تربیت نماییم، چنان‌که قرآن نسل اول مسلمان را تربیت نمود بنابراین مسأله‌ی عقیده، مجموعه‌ای از درس‌‌های نظری که از معنای لا إله إلا الله و پذیرفتن حاکمیت شریعت خداوند برگرفته شده باشد، نیست.

آری! شکی در آن نیست که مطالب و درس‌های تئوری و نظری مفیدند، اما تنها اکتفا نمودن به آن‌ها نمی‌تواند انسان مسلمان را به گونه‌ای تربیت نماید که با عقیده‌ی لا إله إلا الله زندگی و رفتار نماید باید بر اساس عقیده تربیت نماییم، تا این‌که عقیده به رفتاری در واقعیت زندگی مردم تبدیل شود، و پیش از همه‌ی مردم، در رفتار دعوت گران متجلّی گردد.

این همان برنامه‌ای است که در خدمت دعوت قرار می‌گیرد و به آن کمک می‌کند که مشکلات و سختی‌ها را پشت سر بگذارد و به اهداف برتر خود نایل آید، و هدف آشکار و روشن آن ایجاد جامعه‌ای مسلمان است، که شریعت و قانون خداوندی بر آن حکم رانی کند، خداوند خود توفیق به ثمر رساندن آن را به عهده گرفته است.

قرآن و سنّت الهی


در قرآن کریم سنت‌های الهی را می‌بینیم که خداوند به وسیله‌ی آن‌ها زندگی بشر را اداره می‌کند.

به طور قطع زندگی بشری بی‌هدف و بدون ضابطه و راهنما سپری نمی‌شود، بلکه یک سری سنت‌های ثابت به مانند سنت‌های حاکم بر جهان هستی، بر آن حکم فرماست، ما از این حقیقت بزرگ بی‌خبر مانده‌ایم، چرا که سنت‌های حاکم بر جهان هستی قانونمند، آشکار و محدود است، و زندگی بشر را پیوسته در حال تغییر و دگرگونی می‌بینیم، و در نگاه اول تنها قوانین حاکم بر جهان هستی را در نوع تغییرات و حرکاتش ثابت و منضبط پنداشته، و امورات بشری را متغّیر و دگرگون و بی‌هدف می‌انگاریم!

علت دیگری که ما را از حقیقت قوانین منضبط موجود در زندگی بشری باز می‌دارد، این است که پدیده‌ی بشریت به صورت کامل، باید شامل نسل‌های متعددی گردد تا به معنای واقعی کلمه تحقق یابد، در حالی که زندگانی ما محدود به مدت زمان عمر ماست و بشریت را به تمام و کمال نمی‌بینیم، بنابراین به وجود آن پی نمی‌بریم.

گاهی اوقات هم پدیده‌های بیرونی، فریبنده و با حقیقت درونی قضیه متفاوت است، و این امر باعث می‌شود که ما از رسیدن به حقیقت و درک قوانین بیشتر فاصله بگیریم.

به همین دلیل خداوند در کتابی که آن را فرو فرستاده است، ما را به بررسی تاریخ فرا می‌خواند، زیرا تاریخ گذشته در واقع تجربه‌ی کامل و پایان یافته‌ای است، که نشانه‌ها و دلالت آن آشکار است، از این رو خداوند به ما فرمان داده است، که واقعیت موجود خویش را بر اساس درس‌های برگرفته شده از بررسی تاریخ تدبیر کنیم، و تصویر ناتمام زندگی که در آن به سر می‌بریم، در پرتو صورت‌های تکمیل شده‌ای که سپری شده است، کامل کنیم و این گونه است که نشانه‌های کور زندگی امروزمان روشن خواهد شد.

به همین خاطر، این معنا به صورت‌های مختلف در قرآن کریم تکرار می‌شود: ﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلُۚ کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّشۡرِکِینَ٤٢ [الروم: 42].

«بگو در زمین بگردید و بنگرید سرانجام کار پیشینیان به کجا کشیده است، بیشترین‌شان مشرک بودند».

چون قرآن می‌گوید: ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِی ٱلنَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤١ [الروم: 41].

«تباهی در دریا و خشکی به خاطر کارهایی پدیدار گشته است که مردمان انجام می‌داده‌اند، به این وسیله خدا سزای برخی از کارهایی که انسان‌ها انجام می‌دهند به ایشان می‌چشاند تا این‌که برگردند».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ... [الرعد: 11].

«خداوند حال و وضعیت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی‌دهد مگر این‌که آنان احوال خود را تغییر دهند».

﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ مَّکَّنَّٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَا لَمۡ نُمَکِّن لَّکُمۡ وَأَرۡسَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡهِم مِّدۡرَارٗا وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَنۡهَٰرَ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمۡ فَأَهۡلَکۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِینَ٦ [الأنعام: 6].

«آیا ندیده‌اند که پیش از ایشان چقدر از اقوام و ملت‌ها را هلاک کرده‌ایم؟ اقوام و ملت‌هایی که در زمین قدرت و نعمت به ایشان دادیم، قدرت و نعمتی که آن را به شما نداده‌ایم، و باران‌های پیاپی برای آنان باراندیم و رودبارها در زیر (منازل و کاخ‌های) ایشان روان کردیم، اما به سبب گناهان‌شان آنان را نابود ساختیم و اقوام و ملت‌های دیگری را پس از ایشان پدیدار کردیم».

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ یَتَضَرَّعُونَ٤٢ فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٤٣ فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤ [الأنعام: 42-44].

«(ما پیامبران زیادی را) به سوی ملت‌های که پیش از تو بوده‌اند گسیل داشته‌ایم و آنان را به سختی‌ها و زیان‌ها گرفتار و به سختی‌ها و بلایا دچار ساخته‌ایم تا بلکه خشوع و خضوع نمایند (و توبه کنند). آنان چرا نباید هنگامی که به عذاب ما گرفتار می‌آیند خشوع و خضوع کنند؟ ولی دل‌هایشان سخت شده است و اهریمن اعمالی را که انجام می‌دهد برایشان آراسته و پیراسته است».

﴿وَکَذَٰلِکَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣ [الزخرف: 23].

«همین گونه در هیچ شهر و دیاری بیم دهنده‌ای مبعوث نکرده‌ایم مگر این‌که متنعّمان آنجا گفته‌اند، ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافته‌ایم و ما هم قطعاً به دنبال آنان می‌رویم».

﴿کَذَٰلِکَ مَآ أَتَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٌ٥٢ أَتَوَاصَوۡاْ بِهِۦۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٥٣ [الذاریات: 52-53].

«همین گونه هیچ پیامبری به سوی مردمان پیش از ایشان نرفته است مگر این‌که گفته‌اند جادوگر یا دیوانه است، مگر همدیگر را سفارش کرده‌اند؟ نه بلکه آنان مردمان طغیان گرند».

﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ مِّنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُمۡ إِذَا لَهُم مَّکۡرٞ فِیٓ ءَایَاتِنَاۚ قُلِ ٱللَّهُ أَسۡرَعُ مَکۡرًاۚ إِنَّ رُسُلَنَا یَکۡتُبُونَ مَا تَمۡکُرُونَ٢١ [یونس: 21].

«و چون مردم را پس از آسیبی که به ایشان رسیده است رحمتی بچشانیم به ناگاه آنان را در آیات ما نیرنگی است، بگو: نیرنگ خدا سریع‌تر است، در حقیقت، فرستادگان (فرشتگان) ما آنچه نیرنگ می‌کنید می‌نویسند».

﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٦ [هود: 15-16].

«کسانی که خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند، پاداش اعمال‌شان را در این جهان بدون هیچ گونه کم و کاستی به تمام و کمال می‌دهیم، آنان کسانی هستند که در آخرت جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند و آنچه در دنیا انجام می‌دهند ضایع و هدر می‌رود و کارهایشان پوچ و بی‌سود می‌گردد».

﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٩٦ [الأعراف: 96].

«اگر مردمان این شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیز می‌کردند، برکات آسمان و زمین را بر روی آنان می‌گشودیم، ولی آنان به تکذیب پرداختند و ما هم ایشان را به کیفر اعمالشان گرفتار و مجازات نمودیم».

بنابراین تمام این سنت‌های الهی، به مانند قوانین هستی، زندگانی بشر را بر روی زمین به دقت و نظم کامل به جلو می‌برند، و ما در پرتو آن می‌توانیم گذشته، حال و آینده را دریابیم، البته با در نظر گرفتن این‌که آینده غیبی است که به جز خداوند کسی آن را نمی‌داند، تنها پی جویی آن فقط در سایه‌ی سنّت خداوندی ممکن است، چرا که آن حتمی و غیر قابل دگرگون است: ﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا٦٢ [الأحزاب: 62].

«این سنّت الهی در مورد پیشینیان جاری بوده است و در سنّت خدا دگرگونی نخواهی دید».

حتمی بودن در اینجا، به معنای حتمی بودن نتایج است به هنگام وجود اسباب لازم، اما آنچه غیب و پوشیده است، وجود اسباب است، چنان که در حال حاضر مورد نظر است، یا تغییر آن به وسیله‌ی تقدیر خداوندی و به وسیله‌ی تغییری که مردم در خود ایجاد می‌کنند، یا برپایی ناگهانی قیامت بنابر آنچه که در علم خداوند برای آن مقدر گردیده است؛ از این رو ما به نسبت آینده می‌گوییم: به طور قطع هنگامی که امور بر اساس آنچه که هست استمرار یابد، سنّت خدا این چنین می‌گوید: ... در حالی که علم آن نزد خداوند است.

اما به نسبت گذشته و حال، مسأله فرق دارد، چرا که آن واقعیتی مشهود است که غیب پوشیده نیست.

به طور مثال اکنون می‌کوشیم واقعیت بشر امروز را در پرتو سنت‌های الهی که بر اساس آن زندگی بشر بر روی زمین ادامه می‌یابد، مشاهده کنیم.

در حال حاضر ضعف و عقب ماندگی مسلمانان در هر زمینه از زمینه‌های زندگی مشاهده می‌شود، اروپا با نیروی سیاسی، نظامی، اقتصادی، علمی با تمام انحرافات جاهلیتی در زمینه‌ی عقیدتی، ارزشی، فکری و رفتاری‌اش بر مسلمانان غلبه کرده است، یهود نیز با نقشه‌های شرورانه‌اش همه‌ی نیروها و توانمندی‌های بشریت را تحت سیطره‌ی خود در آورده است.

آیا این واقعیت، در سنت‌های ربانی موجود در کتاب خدا یافت می‌شود، به گونه‌ای که بتوانیم هنگام خواندن قرآن متوجه آن گردیم؟

بلی!

خداوند برای مسلمانان بیان می‌دارد که:

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡ‍ٔٗاۚ وَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥ [النور: 55].

«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، وعده می‌دهد که آنان را قطعاً جایگزین در زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را جایگزین (یاغیان ستمگر) قبل از خود کرده است. همچنین آیین ایشان را که برای آنان می‌پسندد، حتماً پا برجا و بر قرار خواهد ساخت و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدل می‌سازد، (چرا که تنها) مرا می‌پرستند و چیزی را (در پرستش) شریکم نمی‌گردانند...».

در لا به لای داستان ابراهیم ÷ به آنان می‌فرماید:

﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ١٢٤ [البقرة: 124].

«و (به خاطر آورید) آن گاه را که خدای ابراهیم، او را به سخنانی بیازمود، و او آن‌ها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد، (خداوند به او) گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد، (ابراهیم) گفت: از دودمان من (نیز کسی را پیشوا و پیامبر خواهی کرد؟) (خداوند) فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد».

در میان داستان بنی اسرائیل می‌فرماید:

﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ یَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَیَقُولُونَ سَیُغۡفَرُ لَنَا وَإِن یَأۡتِهِمۡ عَرَضٞ مِّثۡلُهُۥ یَأۡخُذُوهُۚ أَلَمۡ یُؤۡخَذۡ عَلَیۡهِم مِّیثَٰقُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن لَّا یَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِیهِۗ وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٦٩ [الأعراف: 169].

«بعد از آن، فرزندان ناخلفی جانشین آنان شدند که وارث کتاب (آسمانی تورات) گشتند، کالای این جهان دانی و پست را دریافت می‌داشتند و می‌گفتند: (ان شاءالله) بخشیده خواهیم شد، و حال آنکه اگر باز هم کالایی همانند کالای نخست به دست‌شان می‌رسید، آن را دریافت می‌داشتند، مگر از آنان در کتاب پیمان گرفته نشده است که از زبان خدا جز حق نگویند؟ و حال آنکه آنچه را در کتاب است خوانده و فهم کرده‌اند و سرای آخرت بسی بهتر است برای کسانی که پرهیزگاری کنند، مگر عقل ندارید و نمی‌فهمید».

و بالاخره از میان داستان‌های بسیار این نکته را یادآور می‌شود که:

﴿فَهَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا سنّت ٱلۡأَوَّلِینَۚ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِیلًا٤٣ [فاطر: 43].

«آیا آنان انتظار دارند سرنوشتی جز سرنوشت پیشینیان داشته باشند! هرگز تبدیلی در شیوه‌ی رفتار خدا (در بر خورد با ملت‌ها) نخواهی یافت، و هرگز نخواهی دید که روش خدا تغییر مسیر دهد».

اقتضای همه‌ی این سنت‌ها این است که خداوند جانشینی و تسلط بر زمین و امنیت را برای مسلمانان به عهده گرفته است، فقط در برابر یک شرط: ﴿یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡ‍ٔٗاۚ [النور: 55]. «مرا می‌پرستند (و در پرستش) چیزی را شریکم نمی‌گردانند».

این وعده عملاً در مورد مسلمانان تا زمانی که آنان به شرطی که خداوند با آنان نموده، پایبند بودند به صورت تاریخی روشن و آشکار، تحقق یافت.

سنتی که خدا در داستان ابراهیم از آن یاد می‌کند، می‌طلبد که عهد پروردگار به صورت وراثتی انتقال نیابد، بلکه عامل انتقال آن تنها عقیده‌ی صحیح و درست باشد، یعنی به وسیله‌ی استمرار در عملِ به آن در واقعیت زندگی. بنابراین، هنگامی که ذریّه و فرزندان از عهد خدا منحرف گردیدند و ظلم پیشه نمودند، خداوند تنها به صرف این‌که از نسلی «مؤمن» هستند آنان را حمایت و یاری نخواهد کرد، بلکه باید این نسل خود در عمل مؤمن بوده تا عهد و پیمان الهی در موردشان تحقق یابد، آری! عهد و پیمان خداوند به ستم پیشگان نمی‌رسد، اگر چه از نسل قومی مؤمن باشند!

آن هنگام که مسلمانان از راه خدا منحرف گردند بدون تعارف سنّت خداوندی در مورد آن‌ها اجرا شد و کم کم جانشینی، قدرت و امنیت آنان از بین رفت تا این‌که به حدی رسیدند که این گونه توصیف می‌شوند: ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ یَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَیَقُولُونَ سَیُغۡفَرُ لَنَا.... [الأعراف: 169].

«فرزندان ناخلفی که وارث کتاب (آسمانی تورات) گشتند، کالای این جهان دانی و پست را دریافت می‌داشتند و می‌گفتند: (ان شاء الله) بخشیده خواهیم شد...».

این واقعیت مسلمانان امروز است، تمامیت جانشینی، قدرت و امنیت‌شان از آنان گرفته شده است و چنان‌که پیامبر ج فرموده‌اند «به مانند کف و خس و خاشاک روی آبی گردیده‌اند که امت‌های دیگر یکدیگر را برای دریدن آنان فرا می‌خوانند، چنان‌که گرسنگان به ظرف غذا، یورش می‌برند» آنچه گفته شد در مورد مسلمانان بود.

اما اروپائیان علم و تمدن را از مسلمانان آموختند و از پذیرفتن دین خدا سر باز زدند، زندگی دنیوی و زر و زینت آن را برگزیدند و برای به دست آوردن آن با تمام نیرو و توان تلاش نمودند؛ و از این رو مصداق دو سنّت از سنت‌های الهی یاد شده در قرآن گردیدند:

﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥ [هود: 15].

«کسانی که (تنها) خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند پاداش اعمال‌شان را در آنجا به طور کامل به آنان می‌دهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد».

﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤ [الأنعام: 44].

«هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که به آن متذکر شده بودند، درهای همه چیز (از نعمت‌ها) را بر رویشان گشودیم، تا هنگامی که به آنچه داده شده بود شاد گردیدند؛ ناگهان [گریبان] آنان را گرفتم، و یک‌باره ناامید شدند».

این است واقعیت مشهود اروپای امروز؛ خداوند نتیجه‌ی تلاش دنیویشان را به مقداری که در آن تلاش نمودند به تمام و کمال به آنان بخشید و چیزی از دنیایشان را کم نکرد و پس از آن درهای همه چیز را بر رویشان گشود: درهای قدرت، ثروت، مکانت و برتری طلبی و زورگویی در زمین! و جزء تکمیل کننده‌ی این سنّت را که در ادامه‌ی آیه ذکر شده است، برایشان باقی نهاد.

ده سال پیش مردم باور نمی‌کردند که سنّت خداوند به زودی بر ایشان تطبیق خواهد کرد، و در حالی که به ظاهر آن فریفته شده بودند، گمان می‌کردند آنان در آینده‌ای نه چندان دور در زمین تا ابد حکم رانی خواهند کرد!

امروز بیم دهندگان از نویسندگان و رهبران سیاسی خودشان، کسانی که خیلی هم به آنچه داده شده‌اند، شادمان نیستند، می‌گویند: اگر تمدن اروپا به همین منوال گام بردارد قطعاً به سمت و سوی نابودی خواهد رفت!

این مطلب اقتضا می‌کند که با نگاهی متفکرانه به سنّت خداوند، میان این دو گشایش تفاوتی قائل شویم. قرآن در مورد کافران می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ [الأنعام: 44]. «هنگامی که فراموش کردند آنچه را که به آنان متذکر شده بودند، درهای همه چیز (از نعمت‌ها) را به روی‌شان گشودیم».

و در مورد مؤمنان می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ [الأعراف: 96].

«اگر مردمان این شهرها و آبادی‌ها ایمان می‌آوردند و پرهیزکاری می‌کردند، برکات آسمان و زمین را بر روی آنان می‌گشودیم».

بنابراین بر روی اهل کفر درهای همه گونه نعمت برای امتحان و آزمایش گشوده می‌شود، اما ایشان از درهای برکتی که بر روی اهل ایمان باز می‌شود محروم خواهند ماند، واقعیت اروپای امروز مؤید این مطلب است. اروپا به حدی از فراوانی نعمت رسیده است که هیچ امتی در طول تاریخ به این گستردگی از آن برخوردار نبوده است! با وجود آن به روزگارشان بیندیشید و بنگرید؛ بنگرید آشفتگی، پریشانی، سرگردانی، خودکشی، دیوانگی، شراب خواری، اعتیاد، انحراف و شورش را! ببینید که چگونه خود اعتراف داشته‌اند که مفاسد اجتماعی به اوج خود رسیده است!

این بدان سبب است که خدا را نمی‌شناسند، و روشن است آرامشی را که اهل ایمان از آن برخوردارند، در وجود خود نمی‌یابند:

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِکۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ٢٨ [الرعد: 28].

«آن کسانی که ایمان آوردند و دل‌هایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا می‌کند؛ هان! دل‌ها با یاد خدا آرام می‌گیرد».

وضعیت یهود نیز در کتاب خدا آمده است.

﴿ضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَیۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ [آل عمران: 112].

«آنان هر کجا یافته شوند (مهر) خواری بر ایشان خورده است مگر (با رعایت) پیمان خدا و پیمان مردم (یعنی با همزیستی مسالمت آمیز خویشتن را در امان دارند)».

پیش از این در جایی دیگر به هنگام بررسی سوره‌ی آل عمران به این موضوع اشاره کرده‌ایم؛ بنابراین به همین مقدار بسنده می‌کنیم که این یک اصل همیشگی است: «آنان هر کجا یافته شوند (مهر) خواری بر ایشان خورده است». اما در برهه‌ای استثنایی از زمان به وسیله‌ی پیمان خدا و پیمان مردم، در زمین تمکن و قدرت می‌یابند؛ و این وضعیت امروز یهود است، به گونه‌ای که مردم با افتادن در دام نقشه‌های یهود، آنان را یاری می‌کنند، چه از طریق سالن‌های آرایش، یا سالن‌های نمایش مد روز لباس، یا سینما، رادیو و تلویزیون، یا گرفتار شدن به انحرافات جنسی، یا مشغول شدن به کلوپ‌های ورزشی و یا کمک کردن به آنان با خرید تسلیحات و کمک‌های مستقیم نقدی[1].

ولی آیا این قدرت و مکنت ناگهانی به وجود آمده است....؟

بی‌گمان تقدیر خدا این گونه بوده است: ﴿بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ اما این داستان در دایره‌ی سنّت دیگری از سنت‌های الهی قرار می‌گیرد:

﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن یَبۡعَثَ عَلَیۡکُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِکُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِکُمۡ أَوۡ یَلۡبِسَکُمۡ شِیَعٗا وَیُذِیقَ بَعۡضَکُم بَأۡسَ بَعۡضٍۗ [الأنعام: 65].

«بگو: خدا می‌تواند که عذاب بزرگی از بالای سرتان و یا از زیر پاهای‌تان بر شما بگمارد، و یا این‌که کار را بر شما به هم آمیزد، و دسته دسته و پراکنده گردید، و جنگ‌ها در میانتان بر پا گرداند».

این تهدید و تحذیر خداوندی برای بشریت است به هنگامی که کفر پیشه کنند... .

بشریت امروز چنان کفر می‌ورزد که در طول تاریخ بی‌سابقه بوده است، و چنان به کفر خود می‌بالد که هرگز در طول تاریخ نظیر نداشته است.

از این رو خداوند سنّت و انذار خود را در مورد ایشان اجرا نمود، و ایشان را دسته دسته و پراکنده نموده و به شر یکدیگر گرفتار آورد، و به کیفر زیاده‌روی در کفر، آنان را به عنوان فاسدترین مخلوقات خویش برگزید تا همه‌ی بشریت را با تیر‌های خود به هلاکت رساند.

این همه بدبختی و بیچارگی گرفتار بشر گردید، چرا که امّت اسلامی از مسیر اصلی خود فاصله گرفت و از رسالت خود در برابر خود و کل بشریت کنار کشید و پرچم رهبری جهان را تسلیم امتی جاهل نمود که از سرسپردن به فرمان الهی خودداری کرده و تمام بشریت را به همراه خود به سوی الحاد و کفر کشانده است. پیوسته این وضعیت ادامه خواهد یافت تا آن زمان که تقدیر خداوند این گونه باشد، و تا این‌که امّت اسلامی به دین و رسالت خویش بازگردد و به دنبال آن وضعیت بشر سر و سامانی دوباره یابد.

بدین سان مسلمان در پرتو سنت‌های روشن‌گر ربانی که در قرآن بیان شده است، بیانی کامل از تصویر کلی سیر حوادث در جهانی که در آن به سر می‌برد می‌یابد، چنان‌که بر اساس این بیان آشکار، موضع خویش را در برابر حوادث و نقشی که باید ایفا کند می‌یابد، گویی که کتاب خدا در همین لحظه بر او نازل شده است، نه از چهارده قرن پیش! این‌ها همه بدون اسرار و طلسم است و هیچ گونه قرائت سرّی در رابطه با رموز خاصی که گمان می‌رود در قرآن وجود داشته باشد، نیست!

قرآن و دشمن‌شناسی در پرتوی رهنمودهای آن در کتاب خدا از دشمنی‌های در کمین نشسته در مسیر دعوت، بسیار سخن به میان آمده است.

بخش زیادی از سوره‌های مدنی را سخن از دشمنان و نیرنگ‌ها و نقشه‌های آنان با اسلام در بر گرفته است:

﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ [البقرة: 120].

«یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهد شد، مگر این‌که از آئین (منحرف) ایشان پیروی کنی...».

﴿وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ [البقرة: 217]

«مشرکان پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند، شما را از آئین‌تان بر گردانند...».

پس از آن به صورت مفصل در مورد داستان‌های پیامبران و هر دعوت‌گری که برای دعوت به سوی «لا إله إلا الله» به پا خاسته است، سخن به میان آمده است که چگونه قدرتمندان در برابر او می‌ایستادند، کسانی که از برگرداندن قدرت به صاحب اصلی آن که خداوند پاک و بلند مرتبه است ناخشنود بودند تا آن را در انحصار خود گیرند و از این طریق مردم را به بردگی خود در آورند، و چگونه به قصد براندازی دعوت و منصرف کردن مردم از پیروی آن که گوش به فرمان آنان بودند با دعوت مبارزه می‌کردند و یاران دعوت را با انواع شکنجه‌ها اذیت و آزار نمودند، تا زمانی که یاران دعوت هر گونه امتحانی را به جان خریدند و استقامت پیشه کردند و دلشان برای خدا پاک و خالص گردید، تقدیر پیروزی از جانب خدا به انجام رسید و اهل ایمان به پیروزی رسید و دشمنان دین خدا را نابود کردند.

مسلمان به زودی خویشتن را در میان حوادث جهان معاصر به گونه‌ای می‌یابد که گویی قرآن در همین لحظه بر او فرود می‌آید. حالت او و دشمنانش را توصیف می‌کند، و از نهان کاری و انگیزه‌های آنان پرده بر می‌دارد و برنامه‌هایشان را افشا می‌کند!

او در این‌جا به ویژه در این موضوع با قرآنی زندگی نمی‌کند که چهارده قرن از آن گذشته است، بلکه او در این زمانه با قرآن زندگی می‌کند، با همه‌ی نشانه‌ها، جزئیات، و تفصیلاتش... .

او در میدان نبرد با دشمنان لا إله إلا الله حضور دارد... میدان نبرد حاضر است و او پا به میدان گذاشته است، و سخن خدا درباره‌ی میدان نبرد نیز حاضر است و لحظه به لحظه با آن همراه است و گام به گام آن را توصیف می‌کند و قلب انسان مسلمان، احساسات و افکار و اندیشه‌های او را متوجه خود می‌گرداند، گویی که وحی است که هم اکنون از جانب خدا فرود آمده است.

در این‌جا به ویژه در این موضوع لازم است که مسلمان در حالی که قرآن می‌خواند، این حقیقت را نیز کاملاً درک کند و به اندازه‌ی اهمیت موضوع، آن را مورد توجه قرار دهد.

قرآن شخص او را در هر لحظه‌ای که در آن به سر می‌برد، مخاطب خویش قرار می‌دهد؛ و در این هنگام که او را مورد خطاب قرار می‌دهد از داستان گذشتگانی غیر از او که فقط با تجربه‌ی خاص خود زیسته‌اند، حکایت نمی‌کند، بلکه در واقع داستان شخصیت خود او را در قالب شخصیت دیگران حکایت می‌کند! گذشته از این راهنمایی‌های قرآن متوجه شخص اوست، تا او را آگاه کرده و نیاز او را پاسخ گوید و ساختار احساسات، اندیشه‌ها و رفتارهای او را به مقتضای آن شکل دهد. به عبارت دیگر، او را در پرتو راهنمایی‌های قرآنی تربیت کرده و گام‌هایش را در مسیر حق پایدار سازد.



[1]- در ترجمه و توضیح این آیه دو نظریه وجود دارد:

نظریه اول: که آیه در تفسیر نور بر اساس آن ترجمه شده است به این معنا که اگر یهود به عهد خویش با خدا وفا کند و قوانین شریعت را رعایت نماید و با مردم نیز زندگی مسالمت آمیزی را پیشه کند، از خواری و ذلت بیرون خواهد آمد و دکتر قرضاوی - حفظه الله - این نظریه را پذیرفته است.

نظریه دوم: توضیح استاد محمد قطب در ذیل آیه است، یعنی این‌که اگر در حال حاضر یهود به قدرتی در زمین دست یافته که مقطعی و موضعی است، بر اساس سنّت خدا به مصداق آیات 44 و 65 سوره‌ی انعام می‌باشد و به این علت است که مردم فریب نقشه‌ها و برنامه‌های یهود را خورده و ناخواسته او را کمک و یاری می‌نمایند.

مترجم نیز نظریه‌ی دوم را با توجه به واقعیت کنونی مسلمانان به صواب نزدیک‌تر می‌داند و آیه‌ی 104 سوره‌ی اسراء نیز مؤید این نظریه است: ﴿وَقُلۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ لِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱسۡکُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ جِئۡنَا بِکُمۡ لَفِیفٗا١٠٤ [الإسراء: 104].

«پس از آن به بنی اسرائیل گفتیم در زمین سکونت جویید هنگامی که زمان وعده‌ی دیگر فرا رسید همه‌ی شما را گرد هم می‌آوریم».

قرآن و ثوابت


قرآن برای انسان مسلمان ارزش‌های ثابتی را به همراه دارد، که در این دنیای متغیر بر او حاکم است.

زندگی جنبه‌های ثابت و جنبه‌های متغیر در بر دارد، روشن است که کتاب خدا نسبت به جوانب ثابت، احکام و راهنمایی‌های مفصل و تغییر ناپذیر در بر دارد و نباید هم که تغییر کند؛ در حالی که نسبت به مسایل متغیر، اصولی کلی و ثابت آورده و برای فرد مؤمن، مجال اجتهاد در زمینه‌ی استنباط و استخراج احکام جزئی را با توجه به نیازهای زندگی‌اش، در دایره‌ی این اصول ثابت و فراگیر، باز گذاشته است.

ما در این‌جا، در این مبحث گذرا بر آن نیستیم که به بحث احکام بپردازیم، جای آن کتاب‌های فقه و اجتهادات فقهاست، بلکه هدف ما از طرح این مسأله این است که مسلمان در هر عصری با جامعه‌ای رو به رو می‌شد که پیشینیان او در این چنین جامعه‌ای زندگی نمی‌کرده‌اند، ولی او در این عصر، با ویژگی‌های خاص خودش و برای اولین بار در زندگی‌اش، با جامعه‌ای رو به رو می‌شود که ساخته‌ی دست مسلمانان نیست.

او در جامعه‌ای که امروزه در آن زندگی می‌کند، تفاوت‌های بسیاری را به جوامعی که گذشتگان او در آن می‌زیسته‌اند می‌یابد، نه تنها به سبب تغییرات طبیعی، که وجود آن‌ها در گستره‌ی زندگی انسان لازم و ضروری است و نتیجه‌ی تعامل توانمندی‌های او با جهان مادی پیرامون اوست، بلکه از این جهت که همه‌ی بشریت از راه خدا و از مسیر و برنامه‌ی او خارج شده‌اند، که در این میان جوامعی نیز هستند که نام اسلام را بر خود دارند.

بنابراین همه‌ی اوضاع و احوال جهان معاصر چنان‌که طرف داران رشد و پیشرفت می‌گویند، «رشد و پیشرفت» نیست، بلکه این تغییرات و پیشرفت‌ها بر حسب برنامه‌های شرورانه‌ی بشری که برای به فساد کشاندن بشریت طراحی شده است ایجاد می‌شود، و در آن‌ها مفاسد زیادی نهفته شده است، در حالی که به مردم گفته شده است که این‌ها را بدون مقاومت و جدل بپذیرند و اگر بر سر راه آن بایستند نابود خواهند شد و چرخ تحول، آنان را له خواهد کرد!

مسلمان خواه نا خواه با این جهان رو به رو می‌شود به عنوان کسی که در آن زندگی می‌کند و جاهلیت قرن حاضر او را به سمت خود خواهد کشید و یا بر او خواهد تاخت و او را از راه خدا و مسیر او دور خواهد کرد.

موضع‌گیری مسلمان در این جهان تغییر پذیر این است که، باید میان آنچه که به صورت طبیعی تغییر می‌کند، و آنچه که منفعلانه و به وسیله‌ی اسباب جاهلیتی که هیچ گونه ارتباطی با اسلام ندارد، تغییر می‌کند تفاوت بگذارد.

قرآن و نقش صحنه‌های قیامت در ساختار عقیده و عمل


از رساترین اموری که در قرآن کریم در رابطه با تصحیح ساختار عقیدتی و تربیت انسان‌ها به کار رفته است، بیان تصویری صحنه‌های قیامت و صحبت از جهان دیگر است.

اگر به قرآن کریم بنگریم، خواهیم دید که در جاهای مختلفی به طور مستقیم ایمان به روز آخرت را پس از ایمان به خدا آورده است، و با توجه به بحث رهنمود تربیتی در خلال بیان عقیدتی قرآن باید گفت: چنان که قرآن قضیه‌ی عقیدتی الوهیت را در تربیت انسان‌ها به کار گرفته است، از قضیه‌ی عقیدتی ایمان به روز آخرت نیز در این راستا استفاده نموده است، و ما هم‌اکنون از همین جهت در حالی که آیات مربوط به آخرت را در قرآن مرور می‌کنیم، این موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار می‌دهیم.

نمایش صحنه‌های قیامت در قرآن کریم از مهم‌ترین اموری است که در وجود آدمی تاثیر فراوان دارد، چرا که قرآن در این میدان، صحنه‌ها را به نمایش می‌گذارد تا به آن‌جا که باعث می‌شود در زندگی محدودی که انسان عملاً در آن به سر می‌برد، تحولی بزرگ صورت گیرد؛ به این گونه که احساس می‌کند، گویا دنیا و واقعیت‌های موجود در آن تمام شده و دیگر وجودی برای آن باقی نمانده است.

به طور قطع کسی که دارای احساسی عادی است، صرف نظر از کسانی که دارای احساساتی پاک و قوی و تأثیر پذیر هستند، به راحتی نمی‌تواند از کنار این صحنه‌ها بگذرد، بی‌آنکه وجدان او نسبت به آن‌ها منفعل و برانگیخته شده و احساساتش از آن‌ها متأثر شود.

اما به راستی هنگامی که صحنه‌های قیامت را می‌خوانیم، مطلوب قرآن چیست و یا به عبارتی دیگر قرآن از ما چه می‌خواهد؟

آیا تنها یک تأثر وجدانی و یادی از نهایت زندگی و مرگ، و برانگیخته شدن و حسابرسی است، تا از تعلقات دنیوی و مشغول شدن به آن‌ها روی برگردانیم؟

آری این درست است و شکی در آن نیست، اگر چه رهنمود اسلام روی گردانی از آبادانی زمین و کناره گیری از دنیا و عدم استفاده از اسباب و نیروهای زمینی و مادی نیست، چرا که این چنین نگرشی در مجموع منجر به ضعف و ناتوانی مسلمانان و عدم آمادگی آنان در مقابله با دشمنان دین خدا خواهد شد.

بی‌گمان خواسته‌ی عملی قرآن این است که در زندگی دنیوی و مادی غرق نشویم تا به آن اندازه که ما را از یاد آخرت و نهایت زندگی و مرگ و برانگیخته شدن و باز خواست شدن باز دارد.

اما تنها این گونه احساسات وجدانی نیز کفایت نمی‌کند، و هدف کلّی‌ را که به خاطر آن صحنه‌های قیامت در قرآن آمده است محقق نمی‌سازد، بلکه لازم است در هنگام قرائت قرآن صحنه‌های قیامت را از سیاق و تربیت آیاتی که در آن وارد شده است جدا تصور نکنیم، و تنها به این صحنه‌ها بدون در نظر گرفتن آیات قبل از آن متأثّر نشویم.

آیاتی که صحنه‌های قیامت را به نمایش می‌گذارند در مناسبت‌های معینی آورده شده‌اند، و خود مناسبت نیز در هر بار مورد نظر بوده است.

بنابراین زمانی که به مناسبت سخن از کفر، صحنه‌های عذاب به تصویر کشیده می‌شود، روشن است که هدف و معنای مطلوب آن تهدید نمودن اهل کفر به آتش جهنم است.

و آن هنگام که این گونه آیات به صورت ضمنی می‌آید، مانند این مورد که خداوند می‌فرماید:

﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡیَا فَعِندَ ٱللَّهِ ثَوَابُ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ سَمِیعَۢا بَصِیرٗا١٣٤ ۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّٰمِینَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَۚ إِن یَکُنۡ غَنِیًّا أَوۡ فَقِیرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗا١٣٥ [النساء: 134-135].

«کسی که در پی مزد دنیا باشد (در اشتباه است، بلکه شخص عاقل باید دنیا و آخرت را با هم بطلبد) چرا که پاداش دنیا و آخرت در نزد خداست و خداوند شنوای بیناست، ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دادگری پیشه سازید و در اقامه‌ی عدل و داد بکوشید و به خاطر خدا شهادت دهید هر چند که شهادت‌تان به زیان خودتان یا زیان پدر و مادر و خویشاوندان باشد. اگر کسی که به زیان او شهادت داده می‌شود دارا یا ندار باشد (به هیچ کدام میل نکنید) چرا که خداوند از هر دوی آنان بهتر است. پس از هوی و هوس پیروی نکنید که منحرف می‌گردید و اگر زبان از ادای شهادت حق بپیچانید یا از آن روی بر گردانید خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است».

معنا و مفهوم تربیتی مورد نظر، ترساندن اهل ایمان از خشم خداوند و عذاب اوست، چنانچه از برپایی قسط و عدل و گواهی برای کسب رضای خدا، به سبب دستیابی به کالای دنیوی سستی ورزند، و به این صورت این ترساندن رهنمودی هدفمند برای دنیا و آخرت می‌باشد، نه آن چنان که به محض برخورد با صحنه‌های قیامت احساس می‌شود که فقط آخرت مد نظر است نه دنیا!

در واقع چنین نصّی، رهنمودی است برای اجرای عادلانه‌ی امور دنیوی و تطبیق عدل الهی که خداوند امّت مسلمان را به آن فرمان داده است، زمانی که اشاره‌ای به این صورت می‌آید که:

﴿لَّیۡسَ بِأَمَانِیِّکُمۡ وَلَآ أَمَانِیِّ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِۗ مَن یَعۡمَلۡ سُوٓءٗا یُجۡزَ بِهِۦ وَلَا یَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا١٢٣ وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا یُظۡلَمُونَ نَقِیرٗا١٢٤ [النساء: 123-124].

«[اجر و پاداش و برتری] نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است، هرکس که کار بدی بکند در برابر آن کیفر داده می‌شود و کسی را جز خدا یار و یاور نخواهد یافت، کسی که اعمال شایسته انجام دهد و مؤمن باشد خواه مرد و خواه زن چنان کسانی داخل بهشت می‌شوند و کم‌ترین ستمی به آنان نمی‌شود».

معنای تربیتی مورد نظر آیه این است که دین اسلام در یک سری آرزوها خلاصه نمی‌شود، بلکه واقعیتی است که باید به آن عمل شود و تنها به زبان آوردن کلماتی ایمانی و اعتراف به ایمان هر چند با حسن نیت تمام باشد، از کسی پذیرفته نخواهد شد، و لازم است که این دین در جهان واقعیت عملی گردد، و خویشتن را بر ترک آرزوهای دور و دراز و تعلق آور در عالم واقعیت تربیت نمود، به تطبیق عملی گفته‌های ایمانی مبادرت نماییم، این مورد همچنین رهنمودی است برای دنیا و آخرت، نه آخرت تنها؛ رهنمودی که هدف آن بازگرداندن دین به واقعیت مملوس این جهان است، نه شعارهای توخالی که در کتاب‌ها و بر زبان سخن‌رانان بیان می‌شود.

آن هنگام که صحنه‌های نعمت الهی، به عنوان پاداش در قبال ایمان به خدا به تصویر کشیده می‌شود، هدف آن آشکار است، اگر چه معنای تربیتی موجود در آن بیشتر مواقع از دید ما پنهان می‌ماند، چرا که ما بیشتر اوقات آرزوهای ایمانی را، ایمانی حقیقی که موجب ورود به بهشت می‌شود، می‌دانیم! و این بر خلاف نص صریح قرآن است آن‌جا که می‌فرماید: ﴿لَّیۡسَ بِأَمَانِیِّکُمۡ....

اما زمانی که این صحنه‌ها در مقابل جزئیات ایمان آورده می‌شود، باید معنای تربیتی آن‌ها در اذهان روشن گردد.

بنابراین زمانی که نص قرآنی این گونه می‌آید:

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٢٦١ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٦٢ [البقرة: 261-262].

«مَثل کسانی که دارایی خود را در راه خدا صرف می‌کنند همانند دانه‌ای است که هفت خوشه برآورد و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند برای هر که بخواهد آن را چندین برابر می‌گرداند و خدا (قدرت و نعمتش) فراخ و (بر همه چیز) آگاه است، کسانی که دارایی خود را در راه خدا صرف می‌کنند و به دنبال آن منتی نمی‌گذارند و آزاری نمی‌رسانند، پاداش‌شان نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین خواهند بشد».

عکس العملی که بر ما فرض شده است این نیست که وقتی آن را خواندیم بگوییم: «چقدر این افراد خوشبختند!» سپس به راحتی از کنار آن گذشته و خویشتن را بر انفاق و بذل و بخشش عادت ندهیم، گویی که هدف و منظور این نص، قوم و گروهی غیر از ما هستند که تصویر آن‌ها در مقابل دیدگان ما فقط برای شگفتی ما به نمایش درآمده است!

بلکه هدف از آن، آموزش درسی تربیتی است، و آن این است که بکوشیم تا خویشتن را به آن عادت داده و در خود نیز آن را جستجو کنیم؛ البته گاهی اوقات این جستجو و تلاش، بسیار مشقّت آور و زمان بر است، اما اگر این کار را نکنیم و به آرزوهای بی‌اساس دل‌ خوش کرده باشیم، چیزی نخواهد پایید که از درس‌های تربیتی قرآن فاصله گرفته و خواندنمان، فقط خواندن با چشم است نه خواندن با قلبی گشاده و روشن.

همچنین زمانی که این نص قرآنی را می‌خوانیم:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَیَقۡتُلُونَ وَیُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَیۡهِ حَقّٗا فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَیۡعِکُمُ ٱلَّذِی بَایَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١١١ [التوبة: 111].

«بی‌گمان خداوند جان و مال مؤمنان را به (بهای) بهشت خریداری می‌کند، (آنان باید) در راه خدا بجنگند و بکشند و کشته شوند و این وعده‌ای است که خداوند آن را در تورات و انجیل و قرآن (ثبت کرده) وعده‌ی راستین آن را داده است و چه کسی از خدا به عهد خود وفا کننده‌تر است؟ پس به معامله‌ای که کرده‌اید شاد باشید و این پیروزی بزرگ و رستگاری سترگی است».

درس تربیتی که از آن می‌توان فرا گرفت این است که بی‌باکانه و شجاعانه به گردنه‌های مشکلات بتازیم، و خویشتن را بر ادای وظیفه‌ی ایمانی به هنگام نیاز وادار نماییم.

و زمانی که می‌خوانیم:

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١ ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ٣ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِلزَّکَوٰةِ فَٰعِلُونَ٤ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٧ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ٨ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ یُحَافِظُونَ٩ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ١٠ ٱلَّذِینَ یَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ١١ [المؤمنون: 1-11].

«قطعاً مؤمنان رستگارند، کسانی‌اند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند، و کسانی‌اند که از بیهوده و یاوه، روی می‌گردانند، و کسانی‌اند که زکات مال را به در می‌کنند، و کسانی‌اند که عورت خود را حفظ می‌کنند، مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست، اشخاصی که غیر از این را دنبال کنند، متجاوز به شمار می‌آیند، و کسانی‌اند در امانت داری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند، و کسانی‌اند که مواظب نمازهای خود می‌باشند، آنان مستحق و فراچنگ آورندگان (بهشت) هستند، آنان بهشت برین را تملک می‌کنند و جاودانه در آن خواهد ماند».

ما ناگزیر از آنیم که رفتار خود را در واقعیت زندگی بر اساس رفتاری که خداوند در قرآن مجید تعریف کرده است، تطبیق داده و به آن برگردیم و پیوسته در پی تصحیح رفتار، و هدایت به سمت و سوی مطلوبش بوده، و در این راستا تلاش کنیم.

و بدین سان صحنه‌های قیامت در قرآن با نعمت‌ها و نقمت‌هایش درس‌هایی تربیتی می‌باشند، و بر ما واجب است به هنگام خواندن قرآن و آیات مربوط به صحنه‌های قیامت، جدای از سیاق و ترتیب آیات از آن متأثر نشویم، تا مبادا که بکوشیم از زندگی دنیا بهره‌مند نشویم، بلکه باید در حالی که زندگی را تجربه می‌کنیم رفتار را تصحیح کنیم

قرآن کتاب تربیت و راهنمای امّت اسلامی



قرآن کتابی است که «بهترین» امتی را که برای مردم آفریده شده‌اند، تربیت کرده است. قرآن برنامه‌ی تربیتی است که رسول خدا ج را تربیت نموده و او نیز امّت خویش را بر اساس آن تربیت نموده، پس شایسته است که قرآن را بر این اساس که قانون‌گذار برنامه‌ی تربیتی ماست و اوست که در این برهه از زمان ما را خواهد پروراند، بخوانیم و مطالعه کنیم.

دین اسلام، چنان که بارها گفته‌ایم تنها شعار تو خالی و برنامه‌ی غیر عملی و معلق در فضا و نیز ارزش‌های معنوی که تنها پرکننده‌ی اذهان باشد نیست، بلکه واقعیتی است که با آن می‌شود زندگی کرد و این همان راهنمای تربیتی بزرگ قرآن کریم است:

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ [الرعد: 29]. «آن کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند....».

﴿إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩ ٱلَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا یَنقُضُونَ ٱلۡمِیثَٰقَ٢٠ [الرعد: 19-20].

«تنها خردمندان درک می‌کنند، آن کسانی که به عهد خدا وفا می‌کنند و پیمان را نمی‌شکنند...».

﴿لَّیۡسَ بِأَمَانِیِّکُمۡ وَلَآ أَمَانِیِّ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِۗ [النساء: 123].

«(جزا و پاداش و فضلیت و برتری) نه به آرزوهای شما و نه به آروزهای اهل کتاب است.....».

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ [آل عمران: 195].

«پس پروردگارشان دعای ایشان را پذیرفت و پاسخشان را داد که من عمل هیچ کس از شما را که به کار خاسته باشد -خواه زن باشد یا مرد- ضایع نخواهم کرد...».

هیچ جایی از قرآن خالی از این راهنمایی نیست، آری! اسلام تنها احساسات دینی محض نیست، چه برسد به این‌که کلمه‌ای باشد که فقط بر زبان جاری شود، بلکه اسلام عملی به مقتضای ایمان است، آن زمان که اسلام این گونه باشد، طبیعی است که قرآن کار مهم تربیت اسلامی را به عهده می‌گیرد تا این امّت در عمل مسلمان گردند، و یا به عبارت دیگر، اسلام خود را در عالم واقعیت پیاده کرده و به نمایش گذارد.

قرآن این امّت را نخست بر اساس عقیده از خلال شناساندن پروردگارشان به ایشان، تربیت کرده است تا او را بشناسند، آن چنان‌که شایسته‌ی بارگاه با هیبت و شوکت او و قدرت برتر و با عظمت اوست[1]. سپس چنان‌که شایسته‌ی اوست او را عبادت نمایند و بزرگش دارند و از او اطاعت نمایند تا که از خلال این احترام و بزرگ‌داشت و از میان این عبادت و طاعت، بر اساس اخلاق اسلامی پرورش یابند.

بنابراین زمانی که قرآن، خداوند را بسیار شنوا و بینا به انسان معرفی کرد، و فرمود: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَیۡنَ مَا کَانُواْۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ٧ [المجادلة: 7].

«هیچ سه نفری نیست که با همدیگر رازگویی کنند مگر این‌که خدا چهارمین ایشان است، و نه پنج نفری مگر این‌که او ششمین ایشان است، و نه کمتر از این و نه بیشتر از این مگر این‌که خدا با ایشان است در هر کجا که باشند، و سپس خدا در روز قیامت آنان را از کارهایی که کرده‌اند آگاه می‌سازد...».

و اوست که: ﴿یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَاۚ.... [سبأ: 2]. «می‌داند آنچه را که به زمین وارد می‌شود و آنچه را که از آن خارج می‌شود و آنچه را که از آسمان پایین می‌آید و آنچه را که به سوی آن بالا می‌رود....».

اوست که: ﴿یَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ وَأَخۡفَى٧ [طه: 7]. «نهان و نهان‌تر را می‌داند».

در قلوب آن‌ها حساسیتی در مواجهه با مراقبت شدید پروردگار نسبت به اعمال ظاهری و احساسات باطنی‌شان ایجاد می‌گردد، و در پی آن سعی بر پاکیزگی اعمال و احساسات خود خواهند داشت، تا که پرودگار این پاکی قلب‌شان را مشاهده نماید و از آن‌ها راضی گردد و به خاطر این پاکی به صاحبان این قلب‌ها اجر و ثوابی ارزانی دارد.

هنگامی که قرآن، پروردگار را این گونه معرفی می‌کند که:

﴿لَّهُۥ مَقَالِیدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ... [الزمر: 63].

«کلیدهای آسمان و زمین از آن اوست.....».

هیچ گاه به خود اجازه نمی‌دهند که در رویارویی با مشکلات، به کسی جز او روی آورند تا آن‌ها را یاری کند، یا وضعیت و حالت ناخوشایندی را که از آن هنگام که امری از نزد پروردگار فرا رسد، چرا که هیچ کاری جز با اراده‌ی پروردگار انجام نمی‌گیرد و تغییر جز به امر او صورت نمی‌پذیرد؛ بر این اساس تربیت می‌شوند که در رویارویی با مشکلات صبور باشند و قلب‌هایشان به گشایشی از جانب پروردگار امیدوار باشد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ٥٨ [الذاریات: 58].

«خدا روزی رسان و صاحب قدرت و نیرومند است».

اوست که: ﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢ [فاطر: 2].

«خداوند هر رحمتی را که بگشاید کسی نمی‌تواند از آن جلوگیری نماید و خداوند هر چیزی را که بازدارد و از آن جلوگیری کند کسی جز او نمی‌تواند آن را رها و روان سازد و او توانا و سنجیده‌ کار است».

هیچ گونه دغدغه‌ی خاطری برای به دست آوردن روزی، آنان را به خود مشغول نمی‌دارد و هیچ گونه نگرانی و ترس از شکنجه‌های قریش، که به خاطر عقیده‌شان بر آنان اعمال شده و یا حوادث مختلفی که بر آنان تحمیل می‌شود، و یا این‌که نوع بشر می‌تواند در روزی، امنیت و آسایششان تصرفی داشته باشد، ایشان را فرا نمی‌گیرد، بلکه تنها خداوند پاک و متعال است که می‌تواند به طور مطلق تصرف نماید، به همین دلیل دل‌هایشان در برابر هیچ انسانی خار و ذلیل نمی‌گردد، و در عمل عزّت و شوکت اسلامی را آموزش می‌بینند.

همچنین زمانی که قرآن خداوند را معرفی می‌کند که تنها اوست که زنده می‌کند و می‌میراند و اوست که مالکیت امور دنیا و آخرت را به دست دارد و تنها اوست که قلب‌ها را دگرگون می‌سازد و میان انسان و دل او جدایی می‌افکند، قلب‌هایشان در نهان و آشکار به خداوند تعلق دارد و یا خدا پیوسته در دل‌هایشان زنده می‌ماند و در نتیجه قلب‌ها به امر خداوند پایدار خواهند ماند.

به این سان عقیده و شناخت پروردگار، اولین وسیله‌ی تربیتی است که قرآن با استفاده از آن، ایشان را تربیت می‌کند.

علاوه بر آن، قرآن از ترغیب و ترهیب به عنوان وسیله‌ای برای تربیت آنان استفاده کرده است، از خلال ترغیب و تشویق به کسب ثواب، بهشت و رضای پروردگار، ایشان را تربیت می‌کند که از خساست و بخل دست بکشند و در راه خدا اتفاق کنند و دیگران را بر خویشتن ترجیح داده هر چند که خود سخت نیازمند باشند، از ترس رویارویی با مرگ رهایی یافته و در راه خدا با شجاعتی که تاریخ بر ایشان گواهی خواهد داد، جهاد کنند و از دنیاگرایی در راحت طلبی و تن پروری و تسلیم شدن در برابر عواطف خویشاوندی و کشش‌های منافع دنیوی فاصله گیرند و خدا و رسول و جهاد در راه خدا نزدشان محبوب‌تر و به احساست‌شان نزدیک‌تر و پیشتازنده‌تر باشد.

از خلال ترهیب و ترساندن از خشم و عذاب خداوند، ایشان را به رهایی از خواسته‌های نفسانی و کنترل آن‌ها تربیت می‌کند، خواه خواسته‌ی مالی باشد یا جنسی یا ظلم به دیگران و برتری طلبی بر آن‌ها و یا عیب جویی و تمسخر و لکه دار نمودن شخصیت دیگران و یا میل به زندگی دنیا چنانچه آن‌ها را از جهاد در راه خدا باز دارد.

قرآن از خلال حوادث نیز ایشان را تربیت می‌کند.

در سوره‌ی آل عمران که در مورد واقعه‌ی احد نازل شده بود، به ایشان آموخت که سست و ناامید نشده و اندوهگین نگردند اگر چه در جنگ آسیبی به ایشان رسیده است، چرا که ایشان برتر و بالاترند مادام که مؤمن باشند؛ و به آنان آموخت که تقدیر خداوندی همان چیزی است که از پیش تعیین شده است، و می‌کُشد آن کسی را که باید کشته شود، و رفتن به میدان جنگ عامل کشته شدن نیست، و ایشان را پس از آن‌که به شدت بر نافرمانی از رسول اکرم سرزنش کرد، بر لزوم اطاعت از فرماندهی تربیت نمود، و به ایشان آموخت که احساسات و اندیشه‌های ایمانی باید به عمل واقع گرایانه تبدیل شود، تا خداوند آن را بپذیرد و به ازای آن پاداش را ارزانی دارد.

در سوره‌ی نور به مناسبت حادثه‌ی افک به ایشان آموخت که بی‌دلیل و بی‌گواه با آبروی مردم بازی نکنند و همسرانشان را از خودنمایی باز دارند و چشمان خویش را از نگاه به نامحرم فرو نهند و هنگام وارد شدن به خانه‌ها بر خویشتن سلام کنند و اجازه بگیرند و بدون اجازه و هماهنگی به خانه‌های یکدیگر وارد نشوند.

به این سان قرآن پیوسته آنان را تربیت کرد تا این‌که بهترین امتی گردیدند که برای مردم آفریده شده‌اند.

قرآنی که امّت عصر اول را تربیت نمود، همان قرآنی است اکه امروزه آن را قرائت می‌کنیم.

شایسته است که در هنگام تلاوت یقین حاصل کنیم که قرآن و هر حرفی که در آن آمده است، برنامه‌ی تربیتی و مربی‌ای است که باید بر اساس آن تربیت شویم، خواه درس‌های عقیدتی باشد یا داستان‌های پیامبران یا داستان آدم و یا شیطان و یا رهنمون‌های اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، سازمانی، یا آنچه که شامل ترغیب و ترهیب می‌شود.

این گونه موارد تنها برای تحریک موقت وجدان که معمولاً با خواندن آیه‌ی محکم و رسای قرآن همراه است، نیست.

هرگز! بلکه همه‌ی آن‌ها درس‌های تربیتی عقیدتی با ویژگی خاص خود هستند.

ما به حکم اشیای بسیاری که در آنِ واحد پیرامون ما وجود دارند، کم‌تر به عقیده به چشم یک برنامه‌ی تربیتی نگاه می‌کنیم و بیشتر معتقدیم که عقیده به خوبی در قلب ما جا گرفته و ترسی بر از بین رفتن آن وجود ندارد و «امت محمد ج» به خیر و سلامت خواهند بود! و... .

و این توهّم مانعی میان ما و پرداختن به درس‌های تربیتی شده است که عقیده‌ی قرآنی بیان می‌دارد.

ما به هنگام خواندن این کلام خداوند که می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ٥٨ [الذاریات: 58].

«خدای روزی‌رسان صاحب قدرت نیرومند است».

ناصحانه به یکدیگر می‌گوییم: مگر شکی در آن است؟ آیا کسی غیر از خدا روزی می‌دهد؟

ولی همین سخن را که در حالت آرامش و امنیت و اطمینان بر کسب روزی با قدرت بر زبان می‌آوریم، هنگامی که خطری راه کسب روزی را تهدید کند و یا در افقی دور ببینیم که با محدودیت و تنگی روزی رو به رو خواهیم شد، به لرزه در آمده و سست می‌شویم، و در این حالت همه چیز را فراموش می‌کنیم و گمان می‌کنیم که این فلان شخص است که مالک روزی ماست و اوست که اگر خواسته باشد ما را در تنگنا قرار خواهد داد! عزت خود را فراموش می‌کنیم و به دست و پای فلانی می‌افتیم که روزی ما را قطع نکند! و این گونه رفتار خود را توجیه می‌کنیم که به اسباب متّکی شده‌ایم!

اما به راستی چرا؟ زیرا بر اساس این نص قرآنی تربیت نشده‌ایم که: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ٥٨ [الذاریات: 58]. «بی‌گمان خداوند است که روزی دهنده است (و او) قدرتمند استوار است». فقط آن را خوانده‌ایم و ذهن ما آن را فهمیده است و گمان کرده‌ایم این یک امر روشن است که انسان در یک لحظه می‌تواند آن را بفهمد و نیازی به شناخت بیشتر و تأکید بر آن نیست! هرگز این گونه نیست، بلکه عقیده همان تربیت است.

ما در حالی که این آیه را در قرآن می‌خوانیم، نیاز به تربیت بر اساس آن داریم، چنان که نسل اول از صحابه بر اساس آن تربیت شدند، تا این‌که از یک صورت بدیهی ذهنی به «عقیده» تبدیل شود، و به چیزی جا گرفته در قلب، به نیروی محرّک در واقعیت زندگی، به تصوّری صحیح و رفتاری برخواسته از این تصور.

عقیده در اسلام چنین است!

عقیده، اندیشه‌ی محض نیست، وجدانی جای گرفته در نهان‌خانه‌ی درون نیست، بلکه برنامه‌ی زندگی است، به گستردگی همه‌ی معانی واقعی که آن را از هر سو در بر می‌گیرد؛ حسی، فکری و رفتاری.

این همان چیزی است که هنگام قرائت قرآن لازم است به شدّت مورد توجه قرار گیرد تا که تدبّر مطلوب قرآن از دست نرود، و به دنبال آن آثار مطلوب تدبّر در واقعیت زندگی ضایع نگردد.



[1]- ترجمه‌ی عبارتی از دعای پیامبر ج است: «کَمَا یَنْبَغِی لِجَلَالِ وَجْهِهِ وَعَظِیمِ سُلْطَانِهِ».