تسلیم نمودن پسر به دشمنان متهم نمودن پدر به قتل است
این ادعا که خدا پسرش را برای بخشودن انسانها به دست یهودان انداخت تا اورا بکشند و بدار بیاویزند، تهمتی بزرگی بر اللهأ است؛ زیرا او میتوانست مانع قتل یگانه فرزندش گردد ولی برای بخشایش گناهان بشر بدین جنایت رضایت نمود.
بعد از بیان قصهی انجیل یوحنا مینویسد: «پس چون بیلاطس این را شنید، خوف بر او زیاده مستولی گشت، باز داخل دیوانخانه شده به عیسی گفت: تو از کجایی؟ اما عیسی بدو هیچ جواب نداد. بیلاطس بدو گفت: آیا به من سخن نمیگویی؟ نمیدانی که قدرت دارم تو را صلیب کنم و قدرت دارم آزادت نمایم؟ عیسی جواب داد: هیچ قدرت بر من نمیداشتی اگر از بالا به تو داده نمیشد و از این جهت آن کس که مرا به تو تسلیم کرد گناه بزرگتر دارد.» ([1])
سوال : آیا (العیاذ بالله) خداوند نمیتوانست که بدون خونریزی پسرش عیسای مسیح به گفته و اعتقاد شما گناهان بشر را ببخشد، شما میگویید که خداوند مهربان است؛ کجاست مهربانی کسی که در هنگام قتل پسرش او را میگذارد که با این سختی کشته شود؟
سوال: اگر بشر ملعون هستند پس آن ملعونان باید با کشتن یک بیگناه عفوشوند؛ یعنی (گناه را با گناه شستن) آیا این سخن دور از انصاف وعدالت نیست؟
سوال: شما عقیده دارید که عیسای مسیح پس از سه روز دوباره زنده شد و به آسمانها رفت؛ در این سه روز ِیا اینکه جهان خدایی نداشت و یا اینکه یک عنصری از خدایان سه گانه مرده بود.
سوال: آیا عقل میپذیرد خدایی را عبادت کنیم که بشر بتواند او را به صلیب بکشاند؟.
سوال: شما میگویید که خدای یکتا از سه عنصر (پدر – پسر – روح القدس) تشکیل شده آیا این بدین معنا نیست که خدایتان از سه عنصر (خدای قاتل – خدای مقتول – وروح القدس باشد)؟
سوال: آیا این عقیده نسبت ظلم را به خدا جواز نمیدارد؟
یادداشت: شاید بعضی از مسیحیان بگویند که حضرت مسیح را پدرش نه بلکه دشمنان خدا (یهودان) به صلیب آویختند با قبول این سخن بازهم سوال چنین مطرح میشود: اگر یک رئیس جمهور بخاطر بخشایش گناهان رعیتش پسرش را بدست دشمنانش تسلیم نماید تا او را بکشند و کشتن او سبب عفو عمومی قرار دهد، در حالی که این رئیس جمهور آنقدر مقتدر باشد که بتواند بدون تسلیم پسرش به دشمنان مردم را عفو کند ولی بازهم پسر یکدانهی خویش را به خون کشد، مردم چه حکم مینمایند؟ حتما این رئیس جمهور را قاتل و ظالم مینامند؛ زیرا نفس ظالمش بدون ریختن خون آن مظلوم که پسرش است، تسکین نمیگردید و برای بخشیدن مردم حتما باید خون جاری گردد. هرگاه مردم در مورد بشر چنین قضاوت میکنند پس چگونه این نسبت به خداوند جهان داده میشود؟ آیا این عقیده تجاوزی بر ذات الله متعال نیست؟ تعال شأنه عما یقولون
حقیقت این است که قرآن میفرماید: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾ [الإخلاص: 1-4]. «بگو الله یکی است. بی نیاز است. کسی را نزاده و از کسی زاده نشده و هیچ همتایی ندارد».
Allah, the Eternal, Absolute; He begetteth not, nor is He begotten; And there is none like unto Him. Say: He is Allah, the One and Only
﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِی دِینِکُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِیحُ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَکَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡیَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَیۡرٗا لَّکُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن یَکُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا١٧١﴾ [النساء: 171]([2]).
O People of the Book! commit no excesses in your religion: nor say of Allah aught but the truth. Christ Jesus the son of Mary was (no more than) A Messenger of Allah, and His Word, which He bestowed on Mary, and a Spirit proceeding from Him: so believe in Allah and His Messengers. Say not "Trinity": desist: it will be better for you: for Allah is One God: glory be to Him: (far Exalted is He) above having a son. To Him belong all things in the heavens and on earth. And enough is Allah as a Disposer of affairs.
﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ یَٰعِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱذۡکُرۡ نِعۡمَتِی عَلَیۡکَ وَعَلَىٰ وَٰلِدَتِکَ إِذۡ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ تُکَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِی ٱلۡمَهۡدِ وَکَهۡلٗاۖ وَإِذۡ عَلَّمۡتُکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِیلَۖ وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّینِ کَهَیَۡٔةِ ٱلطَّیۡرِ بِإِذۡنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیۡرَۢا بِإِذۡنِیۖ وَتُبۡرِئُ ٱلۡأَکۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ بِإِذۡنِیۖ وَإِذۡ تُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِیۖ وَإِذۡ کَفَفۡتُ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ عَنکَ إِذۡ جِئۡتَهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡهُمۡ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٞ١١٠﴾ [المائدة: 110]([3]). ترجمه انکلیسی : Then will Allah say: "O Jesus the son of Mary! recount My favour to thee and to thy mother. Behold! I strengthened thee with the holy spirit, so that thou didst speak to the people in childhood and in maturity. Behold! I taught thee the Book and Wisdom, the Law and the Gospel. And behold! thou makest out of clay, as it were, the figure of a bird, by My leave, and thou breathest into it, and it becometh a bird by My leave, and thou healest those born blind, and the lepers, by My leave. And behold! thou bringest forth the dead by My leave. And behold! I did restrain the Children of Israel from (violence to) thee when thou didst show them the Clear Signs, and the unbelievers among them said: `This is nothing but evident magic.'
﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِی دِینِکُمۡ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ کَثِیرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِیلِ٧٧﴾ [المائدة: 77]([4]).
﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلۡیَهُودَ وَٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّیسِینَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ٨٢﴾ [المائدة: 82]([5]).
Strongest among men in enmity to the Believers wilt thou find the Jews and Pagans; and nearest among them in love to the Believers wilt thou find those who say, "We are Christians": because amongst these are men devoted to learning and men who have renounced the world, and they are not arrogant
[1] - انجیل یوحنا، فصل: 19 شماره: 8 الی 11
[2] - ای اهل کتاب! در دین خود غلوّ مکنید و درباره خدا جز حق مگویید. بیگمان عیسی مسیح پسر مریم، فرستاده خدا است و او واژه خدا (یعنی پدیده فرمانِ : کنْ) است که خدا آن را به مریم رساند (و بدین وسیله عیسی را در شکم مریم پروراند) و او دارای روحی است (که) از سوی خدا (به کالبدش دمیده شده است) پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید و مگویید که (خدا) سه تا است (بلکه خدا یکتا است و جز الله خدای دیگری وجود ندارد. از این سخن پوچ) دست بردارید که به سود شما است. خدا یکی بیش نیست که الله است و حاشا که فرزندی داشته باشد. (چگونه به انباز و زن و فرزند نیازی خواهد داشت) و حال آنکه از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و کافی است (که تنها) خدا مدبّر (مخلوقات خود) باشد.
[3] - در آن هنگام خداوند گفت: ای عیسی پسر مریم! به یاد آور نعمت مرا که بر تو و مادرت ارزانی داشتم؛ بدان گاه که توسّط جبرئیل تو را نیرو بخشیدم و یاری دادم و میان گهواره با مردم سخن میگفتی و در (سنّ پختگی و) میانه سالی (به عنوان پیغمبر با ایشان صحبت می نمودی . و به یاد بیاور) آنگاه را که نوشتن و دانش سودمند و تورات و انجیل را به تو آموختم. و (به یاد بیاور) آنگاه را که (از توان بشر فراتر میرفتی) و به دستور من چیزی از گِل به شکل پرنده میساختی و بدان میدمیدی و به فرمان من پرنده ای (زنده) میشد و کورمادرزاد و مبتلای به بیماری پیسی را به فرمان و قدرت من شفا میدادی و (به یاد بیاور) آنگاه را که مردگان را به فرمان من (زنده میکردی و از گورها) بیرون میآوردی و (به یاد بیاور) آنگاه را که شرّ بنی اسرائیل را از سر تو کوتاه کردم در آن موقع که دلائل و معجزات بدانان مینمودی و کافران ایشان میگفتند : اینها جز جادوی آشکار، چیز دیگری نمیتواند باشد.
[4] - بگو: ای اهل کتاب! به ناحق در دین خود راه افراط و تفریط مپوئید و از اهواء و امیال گروهی که پیش از این گمراه شدهاند و بسیاری را گمراه کردهاند و از راه راست منحرف گشتهاند ، پیروی منمائید.
[5] - (ای پیغمبر!) خواهی دید که دشمن ترین مردم برای مؤمنان، یهودیان و مشرکانند. و خواهی دید که مهربان ترین مردم برای مؤمنان، کسانیند که خود را مسیحی مینامند، این بدان خاطر است که در میان مسیحیان، کشیشان و راهبانی هستند که تکبّر نمی ورزند.
دلیل نهـم
چرا بشر گناهکار و ملعون باشند؟ آنان پاسخ میدهند که به اساس خطای آدم و همسرش، همهی اولاد آدم مورد لعنت قرار گرفته بودند و عیسای مسیح خود را قربانی این لعنت بشری نمود تا با صلیبش، بشر از این لعنت عفو گردند. با فهمیدن این جواب باز عاقل خواهد پرسید: آیا این عقیده، عدالت الله عالمیان را مورد شک قرار نمیدهد؛ زیرا عاقلان خواهند پرسید که یک طفل معصومی که از مادر تولد میگردد وهیچ گناهی هم نکرده چرا باید ملعون باشد و چرا الله او را ملعون و گنهکار خلق کند و باز پسرش را برای بخشایش گناهان او بفرستد؟
و اگر جریمهی نیاکانش برایش داده میشود نیزغیر عادلانه است؛ زیرا چرا من به گناه نیاکانم مؤاخذه شوم؟ آیا من سیطرهای بالای آنها داشتم؟ آیا نیاکان من اتباع من بودند و آیا من شریک جرم آنها هستم؟ صرفا بخاطر اینکه من از اولاد یک گناهکار هستم باید لعنت شوم؟ آیا من عریضه داده بودم که مرا در خانهی یک انسان ملعون خلق نماید؟ خدا نمیتوانست مرا در خانهی یک انسان شریف خلق نماید؟ این سخن را هیچ محکمه و عدالتی نمیپذیرد که اولاد بخاطر نیاکان مجازات گردند، ملعون باشند و باز عدالت الهی فرق کلی با عدالت و محکمهی انسانها دارد.
موضوع دیگری را که یک مسیحی حق طلب و سایر مومنان باید بدانند این است که انسان چرا گناهکار تولد میشود؟ البته به گفتهی کاهنان بخاطر اینکه آدم و حوا خطایی کردند بناء تمام بشر ملعون شدند و هرکه از اولاده آدم تولد میشود، گناهکار و ملعون است.
حالا بیایید با عقل سالم خویش اندازهی گناهان را بدانیم که کدام گناه سبب لعنت میگردد؟
آیا خوردن یک خوشۀ انگور یا دانههای گندم، جریمهی بسیار بزرگ است که تمام انسانها سبب لعنت شوند و یا هم قتل انسان و آن هم قتل خدا. در انجیل متى در این مورد چنین آمده است: «بیلاطوس پرسید: پس با عیسى که مسیح شماست چه کنم؟ مردم یک صدا فریاد زدند مصلوبش کن! بیلاطوس پرسید: چرا؟ مگر چه گناهی کرده است؟ ولی باز فریاد زدند: اعدامش کن اعدامش کن، وقتی بیلاطوس دید که دیگر فایدهای ندارد و حتى ممکن است شورشی به پا شود، دستور داد کاسۀ آبی حاضر کردند و در مقابل چشمان مردم دستهای خود را شست و گفت من از خون این مرد بری هستم هر اتفاقی بیفتد شما مسوولید! جمعیت فریاد زدند خونش به گردن ما و فرزندان ما باشد. پس بیلاطوس (باراباس) را برای ایشان آزاد کرد سپس به سربازان دستور داد عیسى را شلاق بزنند و بعد او را بر روی صلیب اعدام کنند»([1]).
هرگاه این فقرات انجیل متى را بخوانیم، میبینیم که طفل معصومی که از مادر و پدر تولد شده و هیچ گناهی نکرده، به سبب خطای نیاکان خود ملعون قرار گرفته و این انسانهایی که همه برای اعدام یک انسان بیگناه (آن هم به نظرشان پسرخدا) همه یکدست میشوند، او را شلاق میزنند، بواسطهی صلیب اعدام میکنند و خودشان برای امپراطور میگویند که جریمهی خون او بر ما و فرزندان ما باشد.
کدام گناه سنگین است؟ خوردن از یک درخت ممنوعه و یاهم قتل کسی که آن را پسرخدا مینامند.
انجیل متی در مورد اهانت نمودن عیسى بدستان سربازان آن وقت چنین تفصیل میدهد: «سربازان ابتدا عیسى را به حیاط کاخ فرماندار بردند و تمام سربازان دیگر را به دور او جمع کردند، سپس لباس او را درآوردند و شال ارغوانی رنگی بردوش او انداختند و تاجی از خارهای بلند درست کردند و برسرش گذاشتند و یک چوب به نشانۀ عصای سلطنت را بدست او دادند و پیش او تعظیم میکردند و با ریشخند میگفتند: درود بر پادشاه یهود! پس از آن به صورتش آب دهان انداختند و چوب را از دستش گرفته به سرش زدند»([2]).
«همان صبح، دو دزد را نیز در دو طرف او دار زدند؛ هرکس از آنجا رد میشد، سرش را تکان میداد و با ریشخند میگفت: تو که میخواستی خانه خدا را خراب کنی و در عرض سه روز باز بسازی! اگر واقعا فرزند خدایی از صلیب پایین بیا وخود را نجات بده»([3]).
«کاهنان اعظم و سران قوم نیز او را مسخره کرده، میگفتند: دیگران را نجات میداد ولی نمیتواند خود را نجات دهد تو که ادعا میکردی پادشاه یهود هستی، چرا ازصلیب پایین نمیآیی تا به تو ایمان آوریم؟ تو که میگفتی: به خدا توکل داری و فرزند او هستی پس چرا خدا نجاتت نمیدهد»([4]).
هرکسی این قصه را که در انجیل متى ذکر شده بپذیرد در حقیقت به ملعون شدن خود و دست داشتن درخون مسیح خود را شریک میسازد، ولی قرآن کریم این حوادث را نادرست میداند؛ زیرا قرآن عظیم الشان نخست انسان را برائت داده هیچگاهی یک انسان بخاطر جرم پدران و نیاکانش مؤاخذه نمیشود، دوم اینکه موضوع اعدام مسیح را رد میکند؛ زیرا مسیح عیسى÷ پیامبرخدا بود و الله متعالأ او را ازدست دشمنانش نجات داد. الله متعالأ میفرماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ١٦٤﴾ [الأنعام: 164]. «هیچ کسی گناه کسی دیگر را متحمل نمیشود».
no bearer of burdens can bear the burden of another.."
یعنی اولاد به گناه پدر و نیاکان خویش مواخذه نمیشوند.
عیسای مسیح بعد از خلقت بشر تقریبا بعد از زمان بسیار طویل به زمین آمد؛ آیا کسانی که قبل از صلب مسیح (از زمان آدم تا عیسی) در دنیا بودند، همه ملعون مردند؟
درصورتی که اولاد آدم ملعون بودند، پس عیسای مسیح چرا برای نجات بشر بعد ازچند قرن آمد؟ یا به عبارت دیگر، انسانهایی که قبل از ظهور مسیح از دنیا گذشتند، همه ملعون بودند و مشکل آنان چه خواهد شد؟ آنان ملعون مردند؛ زیرا لعنت انسانها بعد از نزول مسیح به عقیدهی آنان دور شد. با گفتن این سخن، عیسای مسیح را متهم ساخته او را به ترک میلیونها انسان قبل از وی متهم میسازند.
چرا آنها باید گناه دیگران را متحمل شوند؟ آیا این نوع عقیده ظلم بزرگی را به الله نسبت نمیدهد؟ بنظر مسلمانان این نوع عقیده کاملا مخالف عدالت الهی است؛ زیرا قرآن کریم بهترین عقیده را برای مؤمنان بیان داشته است که ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۗ وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا١٥﴾ [الإسراء: 15]. «گناه هیچ کس بر کس دیگری تحمیل نمیگردد».
و مطابق این عقیدهی معقول، هر کسی مسؤولیت افکار و اعتقادات خویش را دارا میباشد. ابراهیم÷ پیامبر خدا بود ولی پدرش آزر کافر و بت پرست بود. این نقطه حقیقت بسیار مهمی را ثابت میکند که هرکسی مسؤول اعمال خود بوده، هیچگاهی ایمان پسر بخاطر کفر پدر رد نمیشود و یاهم هیچگاه پسران بخاطر خطای پدران مورد لعنت قرار نمیگیرند.
پشت نام پدر چی میگردی |
|
پدرخویش شو اگر مردی |
این آیت قرآنی که حقیقتا تمام بنیاد مسیحیت را از بین میبرد، بزرگترین معجزه در عصر حاضر شده است؛ زیرا مسیحیان دانشمند با خواندن این آیت شریف مسلمان میشوند و میدانند که موضوع معافیت گناهان انسانها توسط مسیح و یا هم ملعون بودن انسانها بخاطر اشتباه پدرشان، یک سخن نادرست است، به همین خاطر پروفسور هوفمان که یک مسیحی بود، چنین ابراز نظر میکند: من آیت: 38 سوره: (النجم) را میخواندم، ﴿أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨﴾ [النجم: 38]. «هیچ کسی گناه کسی دیگری را حمل نمیکند».
این آیت شریف صدمهی بزرگی را نصیب کسانی میکند که به اساس محبتی که در مسیحیت است، ایمان دارند؛ زیرا این عقیده در اصل خود به یک امر متناقض دعوت میکند، ولی این آیت شریف به یک اساس اخلاقی دعوت نمیکند، بلکه دو قانون دینی را تمثیل میکند که اساس و جوهر دین را تشکیل میدهد که آن دو عبارتاند از:
1- موضوع وراثت گناه را کاملا نفی میکند.
2- این آیت شریف بعید و یا کاملا عقیدۀ مداخلهی انسانی را در میان خدا و انسان رد میکند و یا اینکه یک انسان گناهی کسی را بدوش خود گیرد.
3- و قانون سوم این است که این آیت شریف موقف کشیشها را نه تنها تهدید بلکه کاملا منفجرمیسازد و آنان را از نفوذ و سطله و قدرتی که بالای مردم دارند و در موضوع واسطه شدن آنان بین خدا وبنده میباشد، کاملا محروم میسازد و مسلمان به این اساس از تمامی قیدها و اشکال سلطنت مردهای دینی (کشیشها و پاپها) خلاص میباشند.
درقسمت نفی به میراث بردن گناهان (که یکی از اعتقادات مسیحیان است) و گناهکارخلق شدن انسانها برای من، اهمیت زیادی داشته؛ زیرا این اساس بسیاری از اساسات بنیادی مسیحیت را از بین میبرد؛ مثل ضروت خلاص، تجسید، تثلیث، مردن به شکل قربانی، من با مطالعهی زیاد مسیحیت در این تصور شدم که خداوند در خلقت مخلوقات به ناکامی گرفتارشده است و قدرت نداشته که این مشکل بشر را بدون آوردن پسری و قربانی نمودن او رفع نماید؛ به این معنا که خداوند بخاطر انسانها عذاب میشود، یک موضوع بسیار بد وخوفناک است، بلکه یک اهانت و حق ناشناسی بزرگی است؛ برایم معلوم شد که مسیحیت در اصل خود بر یک سلسله از خرافات مختلف اعتماد میکند و برایم بصورت واضح نقش خطرناک پولس به اصطلاح پیامبر واضح شد، کسی که مسیح را هرگز نمیشناخت و او را هیچگاه درزندگی خویش ندیده است، به تغییر و دروغ بافیهای زیادی درعقیدهی یهودیت ومسیحیت قیام نمود و به این یقین رسید که مجلس (325) راه خود را بکلی گم نمود و از راه دین اصلی مسیح دورشده؛ زمانی که این مجلس اعلان نمود که مسیح خداست وامروز بعد ازمدت شانزده قرن، بسیاری از علمای لاهوت که جرئت دارند، میخواهند این عقیده را تغییر دهند.
دکتر مراد هوفمان سفیر آلمان در الجزایر این شخصیت بزرگ در 25 سپتامبر 1980 به دین مقدس اسلام مشرف شده شما میتوانیى قصه مفصل موصوف را از سایت انترنتی http://www.4newmuslims.org/indexa.htm بدست آورید
|
|
خلاصهی سخن اینکه من بسوی اسلام آنچنان که هست نظر میکردم، به شکلی که این عقیدۀ اساسی حقیقی هیچگاه تغییر و یا ساختهکاری درآن نشده است، عقیدهای که به ذات خدای یکتا که ﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾ [الإخلاص: 3-4]. است، ایمان دارد؛ من در آن، نخستین عقیدهی توحید را دریافتم، عقیدهای که مانند یهودیت و مسیحیت منحرف نشده است، این عقیده که پیروانش را مردم اختیارشدهی خداوند نمیداند و هیچ پیامبری را به الوهیت نمیرساند. من در اسلام بسیار تصور واضح و آسانی را درمورد خداوند متعال یافتم، یک تصور پیشرفته، برایم تمامی سخنان اساسی قرآن و اساسات دین مقدس اسلام و دعوت اخلاقی آن، بسیار منطقی معلوم شد و هیچ شکی درمورد پیامبری محمد ج نداشتم([5]).
عدم رضایت عیسی÷ به کشته شدن
مسیحیها، عیسای مسیح÷ را به الوهیت پذیرفته، او را میپرستند و مهربانیاش را چنین ثابت میکنند که پسرخدا بخاطر ما جان شیرین خود را قربان نمود؛ ولی متأسفانه متوجه این نقطه نشدهاند و یا نمیخواهند بدانند که با چنین ادعایی، مسیح را مظلوم، ولی خداوندأ را که پدر عیسی مینامند، متهم به قتل میدارند و سخنانشان بدین مفهوم است که پدر قاتل پسر است؛ پدر قدرتمند میبیند که پسرش کشته میشود و بر دستان، پاها و سایر اعضای بدنش، میخهای آهنین کوبیده میشود، بالای صلیب اعدام میگردد، خون ازبدنش جاری میشود و با وجود قدرت کامل، این وحشت و قتل را مشاهده نموده و برای بخشایش گناهان بشر خاموش بوده و به تصور آنان باید چنین خونریزی صورت گیرد تا عفو نصیب بشر گردد.
در انجیل یوحنا میخوانیم: «پس بیلاطس عیسی را گرفته تازیانه زد و لشکریان تاجی از خار بافته بر سرش گذاردند و جامۀ ارغوانی بدو پوشاندند و میگفتند: سلام ای پادشاه یهود! و طپانچه بدو میزدند.»([1])
عیسویها معتقدند که انسانها، ملعون بودند و خدای پدر برای بخشایش گناهان بندگان، پسرش (عیسای مسیح) را به شکل بشر فرستاد، او را از (لاهوت به ناسوت) یعنی از الوهیت به انسانیت تغییر داد، سپس آن خدای پسر خود را قربانی بشر نمود، به صلیب کشانیده شد تا گناهان انسانها عفو گردد؛ عیسی خود را فدا کرد و مسیحیان او را بنام (عیسای فدیه) میشناسند.
آنان با وجود اینکه تمام فلسفۀ عقیدۀ خویش را به اساس آویختن عیسی به صلیب و قربان نمودن عیسی خود را برای انسانها تلقی میکنند، ولی متاسفانه متوجه یک نقطۀ اساسی نشدهاند که اصلا خود عیسی به قتل خود و کشیدنش به صلیب راضی نبود.
انجیل متى تحت عنوان آخرین دعا در باغ جتسیمانی میگوید: «در حالی که غم و اندوه تمام وجود او را فرو گرفته بود، رو به ایشا ن کرد و گفت: من از شدت حزن وغم در آستانۀ مرگ میباشم؛ شما اینجا بمانید و با من بیدار باشید، سپس کمی دورتر رفت و بر زمین افتاد، چنین دعا کرد: پدر اگر ممکن است این جام رنج و عذاب را از مقابل من بردار اما نه به خواهش من بلکه به خواست تو»([2])
این چگونه اعتقادی است که خدا در غم و اندوه باشد و از پدر خود میخواهد تا او را از این مرگ شنیع و عذاب بد نجات دهد، ولی پدر، این غم و اندوه او را در نظر نگرفته بلکه او را تسلیم دشمنان مینماید تا او را به شکل بسیار بد به قتل برسانند.
اکنون خوب دقت نمایید که اگر عیسی خودش راضی بود که خود را قربانی کند، چرا این دعا را میکرد که اگر ممکن است این جام رنج و عذاب را از مقابل من بردار؟؟؟؟؟؟
بزرگترین مشکل اعتقادی مسیحیت را عقیدهی تثلیث (سه خدایی) تشکیل میدهد؛ این عقیده سبب شده که هزاران دانشمند، این دین را ترک نموده، به عقیدهی توحید رو آورند.
مسیحیان عقیده دارند که الله از اقانیم ثلاثه (عناصرسه گانه) تشکیل شده است، خدای پدر – خدای پسر( عیسای مسیح÷ روح القدس (موجودی مانند یک پرنده) و این سه عنصر با هم یکجا بوده، خدای یکتا را تشکیل میدهند. و به این اساس ادعا میکنند که ما خدای یگانه را که ازسه بخش متشکل است پرستش میکنیم. ویا به عبارت دیگر آنان خدا را مانند مثلثی تشبیه میکنند که دارای سه زاویه میباشد.
این موضوع تا اکنون مورد تزلزل عقیدتی هزاران مسیحی شده است که چگونه میتواند خدای یکتا از سه عنصر پدر، پسر و روح القدس تشکیل شده باشد؟!! آیا به اساس قواعد ریاضی، (1= 3) و یا هم (3= 1) میتواند باشد؟ و یا اینکه این مثلث دارای قائمههایی است که باید هرکدام را جداگانه بدانیم و زمانی که هنوز مسیح تولد نشده بود، یکی از این زوایا وجود نداشت وزمانی هم او (به عقیدۀ خودشان) مدت سه روز وفات نمود و در قبر بود، نیز آن مثلث یک زاویۀ خود را از دست داد.
دکترسید علی موسوی در این زمینه سخنان زیبایی دارد که نقل آن در اینجا بی نهایت دلپسند میباشد؛ وی میگوید: «کلیسای مقدس و کشیشان مقدستر، مردم را به پرستش سه خدا (پدر، پسر و روح القدس) دعوت میکنند و مضحکتر آنکه میگویند: درحالی که ایشان سه تایند، باز یکیست!! حتی کودکان سه چهار ساله به این بیان جاهلانه میخندند که چگونه 3 مساوی به 1 و 1 مساوی به 3 است؟ چه رسد به دانشمندان علوم. اگر درعلم ریاضی بگوییم یک مساوی به سه است (3=1 ؟) درحقیقت کفر علمی گفته ایم»([1])
دکتر مذکور اضافه میکند: «پدران روحانی و طرفداران عقیدۀ تثلیث برای توجیه این سخن پوچ وخرافیشان، مثلث متساوی الاضلاع را رسم میکنند و میگویند با اینکه مثلث از سه ضلع جداگانه ترکیب یافته است، باز به خودی خود یک مثلث است، بی خبر از اینکه الله تعالی مرکب نیست که از سه ضلع ترکیب شده باشد و اگر مرکب باشد، محتاج به اجزاء خواهد بود و آنکه محتاج است، خدا نخواهد بود و اگر الله مانند مثلث است پس شما قاعده و ارتفاع آن را هم بگویید، تا مساحت این خدای جنجال برانگیزتان نیز معلوم گردد.» ([2]) «حرف دیگر اینکه هر ضلع مثلث از حال دو ضلع دیگر بیخبر است و اگر اضلاع مثلث عین همدیگر باشند، مثلثی وجود ندارد و فرضیهی مثلث تویه(توجیه) نخواهد شد، بلی «مثلث هیأتی است مرکب از چند ضلع که نام همهی آنها را مثلث نهادهاند وهیچ عاقلی آن را واحد حقیقی نمیداند»([3]).
نتیجهی این غیر معقولیت در نظریهی تثلیث و عدم فهم این قول سبب شرک بسیاری ازمسیحیان و یا هم عدم قبول دین شده است و بفضل خدواند متعال، تعدادی از مردم با درک حقانیت عقیدهی توحید دین مقدس اسلام، به پذیرش اسلام مشرف شدهاند. در قرآن کریم آمده است: ﴿لَّقَدۡ کَفَرَ ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ٧٣﴾ [المائدة: 73]. «به تحقیق کافر شدهاند کسانی که گفتند، الله (معبود حقیقی) سه خدا است درحالی که هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست».
شخصیتهای روحانی مسیحیت میگویند که ما موحد هستیم و خدای یگانه را عبادت میکنیم ولی وقتی میپرسیم که منظورتان از خدای یگانه چیست؟ در پاسخ میگویند: همین (پدر، پسر و روح قدس) سه عنصریاند که خدای یگانه را تشکیل میدهند. و این سخنشان بازهم به مفهوم تثلیث یا سه خدایی است؛ زیرا هیچگاه سه نمیتواند مساوی یک باشد.
اکنون شما به عنوان یک انسان عاقل بگویید که آیا عقل شما میپذیرد که خالق یکتا از سه عنصر تقسیم گردد و باز پسر و پدر یکی باشند؟ ولی در مقابل دین مقدس اسلام مردم را به عبادت خدای واحدی دعوت مینماید که یکتا و لا شریک است که از فرزند، والدین، شریک و مانند کاملا منزه و مبرا میباشد.
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾ [الإخلاص: 1-4]. «بگو الله یکی است، بی نیازاست، کسی را نزاده و از کسی زاده نشده و کسی هم شریک وی نمیباشد».
Allah, the Eternal, Absolute; He begetteth not, nor is He begotten; And there is none like unto Him. Say: He is Allah, the One and Only;
محترم (سامی فرناندس) فرزند (مکسمینو فرناندس) درسال 1955 درجزیرۀ سیبوی منطقۀ بیسایس در کشور فلیبین متولد شد؛ یک کشیش مذهب پروتستان میباشد، در سال 1979 از پوهنتون (دانشگاه) ایدیولوژیک لاهوت فارغ التحصیل شده است، این دانشگاه به تربیت کادرهای متخصص مذهبی چون کشیشان و منصرین (کسانی که مردم را نصرانی میسازند) مشغول شد سپس به دین مقدس اسلام مشرف شده نامش را (نجیب رسول) اختیارنمود، وی درمورد عقیدهی تثلیث مسیحیت چنین ابراز نظر میکند: «مهمترین چیزی که در این وقت در قلبم رسوخ نمود این بود که هیچ معبودی نیست بجز اللهأ، (لاإله إلا الله) و خیال سه خدایان و اینکه الله پسری گرفته و فلسفهی این عقاید، همگی یک نوع دیوانگی میباشد؛ حتی قبل از اینکه من قرآن را به شکل کامل بدانم؛ زیرا این عقیده مخالف با عقل انسان میباشد؛ زیرا اگر اللهأ در صورت انسان ظاهرگردد و یا پسری گیرد، مستحق الوهیت نمیباشد؛ چرا که اللهأ چنانچه خودش خود را وصف نموده است (قوی – قادر، شدید، خواب نمیکند وهیچ چیزی از او پنهان نیست و غیره) بنابراین اللهأ احتیاجی ندارد که بصورت انسان، یا گاوی و یا جاندار دیگری چنانچه بعضی از ادیان گمراه عقیده دارند ظاهر گردد، (نعوذ بالله)
خانم ایرینا از منطقهی سایبریای جمهوری فدراتیف روسیه که یک خانم دانشمند و تحصیلکرده است، مشکلات فکری خویش را از عدم فهم بعضی از عقاید دین مسیحیت ابراز نموده و هریک را چنین بیان داشت:
من نتوانستم در تمام عمر خویش حقیقت این عقیدهی مسیحیت را درک نمایم که این عالَم منظم، سه خدا (پدر – پسر – روح قدس) دارد؛ در حالی که در جوامع بشری دیده نشده که در یک ملک، دو سلطان و یا در یک جمهوریت دو رئیس جمهور بگنجند. و یا اینکه عقیده داشته باشیم که خدای جهانیان دارای پسر باشد و سپس چطور این خدای پـدر برخاسته و برای بخشایش گناهان انسانها، پسر یگانهی خویش را بکشد آیا نمیتوانست بدون چنین جریمهای بشر را ببخشد.
این خانم اضافه نمود که با مطالعهی قرآن عظیم الشان دریافتم که این جهان پهناور را خدایان نه بلکه خدای واحدی است ﴿لَوۡ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ٢٢﴾ [الأنبیاء: 22]. «اگر در این زمین و آسمان خدایانی بجز الله یکتا وجود میداشتند زمین و آسمان فاسد میشدند».؛ یعنی این نظم کنونی به علت اختلافات ایشان وجود نمیداشت.
او میگوید: فهم عقیدهی توحید، مرا به اسلام کشاند؛ زیرا عقیدهی تثلیث (سه خدائی) اساس معقولانه نداشته، مغایر منطق علمی بشر میباشد. یعنی اینکه چگونه خالق آسمانها و زمین محتاج فرزند باشد؛ زیرا این انسان است که علاقمند فرزند است تا عصای پیری و ناتوانیاش گردد ولی خالق قدرتمند چه نیازی به فرزند دارد؟
هرگاه به روایات مختلف درمورد مسیح در بایبل (کتاب مقدس مسیحیان) وگفتههای کشیشان و رهبران مسحیت نظر اندازیم، مسیح را به اشکال مختلف معرفی مینمایند؛ گاهی او را خدا میگویند، گاهی او را پسرخدا مینامند و گاهی او را پیامبرخدا میگویند و گاهی هم او را برۀ خدا.
این تناقض و روایات مختلف درمورد عیسی÷ ثابت میکند که این اختلافات در روایتها، کلام ذات الله متعالأ نبوده، بلکه هرکسی مطابق اندیشهی خویش در مورد عیسی÷ ابراز نظر نموده است و وی را به اشکال مختلف معرفی نموده است:
1- موضوع پسرخدا بودن مسیح دراناجیل: در انجیل یوحنا باب هفدهم آمده است (خدا پدر عیسى است و عیسى پسرگرامی خدا است)، انجیل متى فصل سوم شمارهی شانزدهم آمده است: (اما عیسی چون تعمید یافت فورا از آب برآمد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده و بر وی میآید؛ آنگاه ندایی از آسمان رسید که: این است پسر گرامی من که از او خشنودم)
در رسالهی رومیان باب پانزدهم، شمارهی هفتم آمده «بنابرین یکدل و یکزبان خدا و پدر خدا ما عیسی را تمجید کنید.»
2- موضوع خدا بودن مسیح دراناجیل: در رسالۀ اعمال رسولان باب نهم شمارهی ششم آمده است: «نه بلکه خدا همان خود عیساست. شائول گفت: اللها تو کیستی؟ خدا گفت: من آن عیسی هستم.»
در رسالهی غلاطیان باب چهارم، شمارهی: چهارم ذکراست: «لکن چون زمان به کمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد.»
3- موضوع بره بودن مسیح درانجیل: درانجیل یوحنا، فصل: اول شماره: 29 چنین نوشته شده است: «روز بعد یحیی عیسی را دید که بسوی او میآید، پس به مردم گفت: نگاه کنید این همان برهای است که خدا فرستاده، تا برای آمرزش گناهان تمام مردم دنیا قربانی شود.»
4- موضوع پیامبربودن مسیح در انجیلها: در بعضی از روایات آنان، مسیح را پیامبرخدا معرفی میکنند: «مردم ازجلو و از پشت سر حرکت میکردند و فریاد میزدند: خوش آمدهای پسر داود پادشاه! مبارک باد کسی که به اسم خدا میآید خدای بزرگ اورا مبارک سازد وقتی او وارد اورشلیم شد، تمام شهر به هیچان آمد مردم می پرسیدند: این مرد کیست؟ در جواب میشنیدند: اوعیسای پیغمبراست از ناصرۀ جلیل»([1]).
یک انسان بیطرف میگوید: از اینکه در انجیل گاهی عیسی را پسرخدا و گاهی هم پیامبر و گاهی هم بره خوانده است، ثابت میشود که در انجیل تناقض و اختلاف وجود دارد وهرگاه این موضوع را به خدا نسبت دهیم و بگوییم این انجیل با این اختلافاتش کلام الله است ، در حقیقت خدا را متهم نموده ایم؛ زیرا خدا در کتاب خود، گاهی او را پسر و گاهی هم پیامبرمعرفی میکند؛ آیا به این سخن انجیل ایمان بیاوریم و بگوییم که عیسی پیامبراست و یا به سخنان دیگری که میگویند عیسی خدا و یا پسر خداست، کدام را عقیده کنیم؟ و اگر به عنوان یک انسان خداپرست، عقیده کنیم، میگوییم: الله بزرگ که عالم به همهی اموراست، هیچگاهی اشتباه نمیکند، پس حقیقت چیست، دو امرشده میتواند که یا موضوع خدا بودن مسیح در داخل انجیل شده است ، که این به حقیقت نزدیک است ، ویا اینکه این شماره انجیل که به پیغمبری عیسی دلالت میکند ، در انجیل داخل شده است که درصورت اقرار به این انجیل تغییر داده شده ، وسخنان اضافی در او آورده شده است ، ولی در اینجا یک حقیقت ثابت میگردد و آن اینکه انجیل را نمیتوان مطلقا انکار نمود؛ زیرا دربسا از آیات انجیل که دست انسانها به آن نرسیده است، همان حقیقت اصلی موجود است و آن اینکه عیسای مسیح رسول و پیغمبرخداست، در این هم حکمت الله است تا انسانهای عاقل و دانشمند را که با عقل و دانش خود بدون تعصب این قسمت انجیل را میخوانند ، سپس به حقیقت قرآنی که درین مورد صراحت دارد تسلیم میگردد:
قرآن عظیم الشان در مورد شخصیت÷ میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِی ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِینٞ٦﴾ [الصف: 6].
And remember, Jesus, the son of Mary, said: "O Children of Israel! I am the Messenger of Allah (sent) to you, confirming the Law (which came) before me, and giving Glad Tidings of a Messenger to come after me, whose name shall be Ahmad." But when he came to them with Clear Signs they said, "This is evident sorcery!"