نخستین دلیل برای اینکه مسیحیت دین خدا نیست، نام آن میباشد؛ زیرا بر اساس این نام، نسبت دین بسوی یک شخص میشود که آن مسیح است، از نام آن معلوم میشود که از هنگامی که نام دین تغییر کرد و به عوض دین خدا، دین مخلوق شد، از همان روز جنازهی آن خوانده شد؛ زیرا دین خدا را به انسانی نسبت دادن ولو پیامبر باشد کاری غلط و ناروا است.
هیچ وقت پیامبر دینی را اختراع نکرده است وهیچ پیامبری نگفته است. همه میگفتند که دین، دین خداست، اما در برههای از زمان، یکی از دشمنان خدا و پیامبران بنام پولس، عقیدهی توحید را که عیسی÷ به مردم تبلیغ نموده بود، تغییر داد، نام آن را نیز به مسیحیت تبدیل نمود؛ زیرا اسلام دین خدا و به مفهوم تسلیم شدن در برابر ذات پروردگار میباشد. بهتر است قصهی شاول طرطوسی را درعنوان های بعدی مورد مطالعه قرار دهیم.
دین حقیقی عیسی÷ اسلام بود
در مورد دین عیسى÷ باید گفت که: اسلام دین عیسى÷ و حواریون (پیروانش) بود: ﴿وَإِذۡ أَوۡحَیۡتُ إِلَى ٱلۡحَوَارِیِّۧنَ أَنۡ ءَامِنُواْ بِی وَبِرَسُولِی قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّنَا مُسۡلِمُونَ١١١﴾ [المائدة: 111].
«و زمانی به حواریون وحی فرستادم که به من و پیامبرم أیمان بیاورید، آنان گفتند: ایمان آوردیم و شاهد باش که ما مسلمان هستیم».
به شهادت قرآن عظیم الشان پیروان حقیقی عیسى÷ مومنان یکتا پرست بوده، همه مسلمان بودند: ﴿قَالَ ٱلۡحَوَارِیُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٥٢﴾ [آل عمران: 52]. «حواریون گفتند: ما انصارخدا هستیم، به الله ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانان هستیم».
عیسى÷ برای تصحیح مفاهیم و معتقداتی که مورد دستبرد یهودیان قرار گرفته بود، ظهور نمود، او مردم را به توحید دعوت نموده وبرای اینکه یهودیان، بسیاری از احکام الهی را فراموش نموده و در مقابل خدای عزوجل بی ادبی مینمودند و اموری را به اللهأ نسبت میدادند که شایستهی اللهأ نیست، مسایل اخلاقی را فراموش نموده و دین را وسیلهی خونریزی و قتل گردانیده بودند، عیسى÷ میخواست تا منتهى درجهی اخلاق را برای مردم بیاموزد و بنی اسرائیل را که از راه حق منحرف شده بودند دوباره به صراط المستقیم راهنمایی نماید ولی روح تعصب و خودخواهی یهودیان، آنان را نگذاشت که تمایل به حق نمایند، آنان دسایس مختلفی را برای نابودی عیسی÷ استعمال نمودند و خواستند ایشان را به صلیب آویزند ولی الله متعالأ پیامبرش را از دسیسهی آنان نجات داد، الله متعالأ پیامبرش از دست یهودان نجات داد و او را به نزد خود برداشت؛ الله متعالأ در این مورد میفرماید: ﴿وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِیحَ عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰکِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینَۢا١٥٧﴾ [النساء: 157]. «سخن ایشان که ما مسیح عیسى پسر مریم را کشتهایم، آنان به یقین او را نکشتهاند و صلیب هم ننمودهاند مگر این یک شبهه برایشان بوده، کسانی که در این مورد اختلاف نمودهاند درشک هستند، در مورد آن علم ندارند، آنان فقط گمانهای خویش را متابعت میکنند، (حقیقت این است که) او را حقیقتا نکشتهاند».
That they said (in boast), "We killed Christ Jesus the son of Mary, the Messenger of Allah"; but they killed him not, nor crucified him, but so it was made to appear to them, and those who differ therein are full of doubts, with no (certain) knowledge, but only conjecture to follow, for of a surety they killed him not.
خدای عزوجل ذات رحمن و رحیم است وبرای هدایت بشریت فقط یک دین را فرستاده است، آن هم دین اسلام است که دین توحید است، دینی که خدای یگانه را برای مردم معرفی میکند و با شناخت خالق یگانهی مردم، همه یکسان شده تمامی فرقهای رنگ، پوست، نژاد، زبان وغیره از بین رفته همه میتوانند در سایهی توحید زندگی کنند.
و با داشتن عقیدهی توحید همه با هم یکپارچه شوند به این علت گفته شده است که (کلمۀ توحید برای توحید کلمه است) یعنی با خواندن کلمهی توحید، در میان بشریت وحدت و یکپارچگی مییاید.
پیروان حقیقی عیسی÷ انسانهای یکتاپرستی بودند که سالها به چنین عقیدهای بودند و باور داشتند که عیسی÷ فرستادهی خداست ولی با گذشت زمان شخصی یهودی متعصب بنام پولس (شاوول طرطوسی) ظهور نمود که توانست با نیرنگهای خویش بر ضد پیروان حقیقی عیسی÷ برخیزد، آنان را سرکوب نماید و دین جدیدی را بنام مسیحیت تاسیس نماید که در مورد شخصیت و برنامههای پولس در بحثهای آینده مفصلا تحقیقاتی خواهم داشت.
اکنون انسان میتواند بداند که اساس اختلاف در میان ادیان دو علت است:
- علت اولی: آوردن ادیان دست ساختهی بشر بنام دین؛ همانند بسیاری از ادیانی که آن را انسانها اختراع نمودهاند و به نام دین بین مردم نشر نموده، آن را به خالق این جهان نسبت میدهند؛ مثل هندوییزم، زردشتی وغیره.
- علت دوم: تغییر دین اسلام و عقیدهی توحید تمامی پیامبران به نام دیگر و عقیدهی دیگر چنانچه نصرانیها، عقیدهی عیسی÷ را که عقیدهی توحید بود، تغییر دادند و نام دینش را مسیحیت گذاشتند.
دین حقیقی موسی÷ اسلام بود
بر اساس شهادت قرآن عظیم الشان موسی÷ یک مسلمان بود و قومش را مسلمان خطاب مینمود که: ﴿وَقَالَ مُوسَىٰ یَٰقَوۡمِ إِن کُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَیۡهِ تَوَکَّلُوٓاْ إِن کُنتُم مُّسۡلِمِینَ٨٤﴾ [یونس: 84]. «موسی برای قومش گفت: ای قوم! هرگاه به خدا ایمان آورده باشید پس بر وی توکل نمایید، اگرشما مسلمانان هستید».
در میان بنی اسرائیل اشخاص کمی بودند که حقیقتا از موسی÷ پیروی مینمودند، آنان در زمان حیات موسی÷ چندین مرتبه به بت پرستی و مخالفت با موسی÷ مورد لعنت خدای عزوجل قرار گرفتند و بعد از وفات موسی÷ هنوز هم به گمراهیهای خود دوام دادند.
یهودیان قوم پرست ومتعصب، دین اسلام را که موسی÷ به آن دعوت مینمود و کتاب تورات را که کتاب اسلام بود، دین قومی، کتاب قومی و پیامبر قومی معرفی نمودند. آنان آیات تورات را تحریف نموده و برای این اعتقادات دست ساختهی خود که مطابق مزاج خود آن را ساخته بودند نام یهودیت را اختیار کردند و آن را مخصوص کسانی ساختند که ازمادر یهودی تولد شده باشد، درحالی که موسی÷ حتی فرعون و هامان را نیز به یکتا پرستی دعوت مینمود و الله متعالأ به موسی وهارون فرمود که به نزد فرعون رفته و به او سخنان نرم بگویند شاید که ایمان را بپذیرد: ﴿ٱذۡهَبَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ٤٣ فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّیِّنٗا لَّعَلَّهُۥ یَتَذَکَّرُ أَوۡ یَخۡشَىٰ٤٤﴾ [طه: 43-44]. «بروید بسوی فرعون، او سرکش شده است، برای وی سخنان نرم بگویید شاید به یاد آورده و یا هم پاک گردد».
یهود یک فرقهی جدیدی شد که با نظریات متعصبانهی خویش به ضد همه قرار گرفتند و با وجود اینکه آنان خود را پیروان موسیأ میدانند در حقیقت پیرو هیچ دین وکتاب الهی نیستند. آنان در زمان حاضر کتابی را بنام تلمود نوشتهاند و با تمام تعصب و خودخواهی آن را پیروی میکنند و هدفشان دینداری و حقیقتجویی نیست بلکه همان تعصباتی است که آنان را سرسختترین دشمنان انسانهای موحد جهان ساخته است.
مشکل اینجاست که انسانهای متعصب نمیتوانند حق را قبول کنند، آنان فقط به خود فکر میکنند نه به وحدانیت وعقیدهی یکتاپرستی.
زمانی یهودیها بر اساس پیام قبلی و ارشاداتی که در تورات وجود داشت، میدانستند که آخرین پیامبران در سرزمین حجاز ظهور خواهد نمود، بسیاری از آنان به استقبال آخرین پیامبران بر اساس همین پیشگوییهای کتابهایشان، به یثرب مهاجرت کردند. این قبایل یهودی مثل بنی قریظه، بنی نضیر، بنی قنیقاع و خیبر در یثرت سکونت نمودند و منتظر این پیامبر بودند؛ زمانی که عربهای حجاز از آنان سوال مینمودند که چرا به این منطقه آمدهاند، برایشان میگفتند که ما اهل کتاب هستیم و برای استقبال آخرین پیامبران که نامش در آسمان احمد و در زمین محمد است و بنام ستوده شده در کتابهای ما ذکر شده است، آمدهایم. ایشان این حقیقت را به عربها و سایر ساکنین یثرب بیان میداشتند و همیشه از آمدن آخرین پیامبران که خاتم النبیین و رحمة للعالمین میباشد، خبر میدادند، مردم یثرب که اکثریتشان به سخنان یهودان که دارای علم بودند، قناعت نمودند، آنان نیز منتظر چنین پیامبری بودند. ولی وقتی پیامبرج ظهور نمود، آنان او را شناختند، ولی مشکل اساسی آنان این بود که آنان فکر میکردند که آخرین پیامبران از میان قبائل یهودی ظهور خواهد نمود، ولی پیامبر را دیدند که با همان صفاتی که در کتابهایشان ذکر شده است، میباشد اما از قوم عرب است، خواستههای شیطانی متعصبانهی آنها مانع پذیرفتن وی شد، مشکل اساسی آنان درتعصب و خودخواهی بود که مانع شد آنان حق را بپذیرند، هنگامی که آنان خبر شدند، آخرین پیامبری که آنان مردم را به ایمان به او دعوت میکنند و از تولدش دیگران را خبر میدهند از قوم آنان نیست، تعصب وخودخواهی آنان سبب شد که با وجود دانستن حق، حق را انکار کنند.
علم اگر
در دل زند یاری شود |
|
علم اگر
در سر زند ماری شود |
پیامبر اسلام از علمی که سبب هدایت انسان نشده، به نفع بشریت نباشد و در کنار داشتن علم، عمل نیز با وی موازی نباشد، به خدای عزوجل پناه جسته است؛ زیرا چنین علمی انسان را به یک شیطان مبدل میکند.([1])
یهودی ها با وجود اینکه علم داشتند ولی همانگونه که (شیطان تعلیم داشت ولی تربیه نداشت) یهودان نیز بر اساس تعصب، قوم پرستی، خودخواهی و تکبر، این حقیقت را انکار نمودند و حتی برای بتپرستان میگفتند که دین شما از دین اسلام بهترست.
برعکس کسانی که در یثرب بودند و مانند آنان تعصب نداشتند، از اینکه بر اساس معلومات همان یهودیان منتظر آمدن آخرین پیامبر بودند، به مجرد رسیدن خبر پیامبر در بیعت عقبه ایمان خود را اعلان نمودند و زمانی که مشرکین قریش پیامبر را اذیت نمودند، مردم یثرب او را به گرمی استقبال نمودند و همان بود که یثرب بنام (مدینة الرسول) نامیده شد و پیامبر گرامی اسلام نخستین تهداب دولت اسلامی و مدنیت اسلامی را در آنجا گذاشت ونام یثرب به (مدینهی منوره) تبدیل شد.
[1] - وعن زید بن أرقم قال کان رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول اللهم إنی أعوذ بک من العجز والکسل والجبن والبخل والهرم وعذاب القبر اللهم آت نفسی تقواها وزکها أنت خیر من زکاها أنت ولیها ومولاها اللهم إنی أعوذ بک من علم لا ینفع ومن قلب لا یخشع ومن نفس لا تشبع ومن دعوة لا یستجاب لها . رواه مسلم . «از زید بن ارقم/ روایت است که گفت:
رسول الله ج می فرمود: اللهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ العَجْزِ وَالکَسَلِ ... بار خدایا! من از ناتوانی و تنبلی و بخل و پیری و عذاب قبر بتو پناه می جویم، پروردگارا! به من تقوی نفسی عطا کن و پاکش کن که تو بهترین کسی هستی که پاکش نموده، تو متصرف و مولایش می باشی. پروردگارا! من از علمی که نفع نمی رساند، و دلی که (از تو) نمی ترسد و نفسی که سیر نمی شود، و دعائی که قبول نمی گردد، بتو پناه می جویم.»
مشکل اختلاف ادیان زمانی آغاز شد که پیروان اصلی پیامبران در ضعف قرار گرفته و انسانهای خود خواه و متعصب و یا هم بعضی از دشمنان پیامبران برای دین ستیزی اموری را داخل ادیان نمودند، کتابهای الهی را تحریف کرده، چیزهایی را از خود ساختند و به خدای عزوجل نسبت دادند. به این اساس دین را از مسیر حقیقی آن تغییر داده و نامهای جدیدی را اختیار کردند.
دین حقیقی تمامی پیامبران اسلام میباشد
هرگاه به قرآن عظیم الشان که کتاب الهی است نظر اندازیم، میبینم که دین حقیقی تمام پیامبران را اسلام بیان داشته و تمامی آنان را مسلمان گفته بلکه در رد ادعای آنانکه می گفتند: ابراهیم÷ یهودی یا نصرانی بود، قرآن میفرماید: ﴿مَا کَانَ إِبۡرَٰهِیمُ یَهُودِیّٗا وَلَا نَصۡرَانِیّٗا وَلَٰکِن کَانَ حَنِیفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٦٧﴾ [آل عمران: 67]. «ابراهیم یهودی ویا نصرانی نبود بلکه یک مسلمان پاک بود و از مشرکین هم نبود».
قرآن کریم درمورد إبراهیم÷ میفرماید: ﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١﴾ [البقرة: 131]. «وقتی پروردگارش برایش گفت: مسلمان شو، گفت: به پروردگارعالمیان اسلام آوردم».
یوسف÷ دعا میکرد: ﴿أَنتَ وَلِیِّۦ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِی مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّٰلِحِینَ١٠١﴾ [یوسف: 101]. «پرودگارا تو دوست من هستی در دنیا وآخرت، مرا مسلمان بمیران و با صالحان ملحق نما».
سلیمان÷ میفرماید: ﴿وَأُوتِینَا ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهَا وَکُنَّا مُسۡلِمِینَ٤٢﴾ [النمل: 42]. «علم ازطرف او برای ماداده شده وما مسلمانانیم».
دین فرزندان یعقوب÷ اسلام بود: ﴿قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣﴾ [البقرة: 133]. «گفتند ما خدای تو و خدای پدران تو را که ابراهیم، اسماعیل واسحاق بودند عبادت میکنیم و ما به همان خدای یکتا مسلمانیم».
موسی÷ قومش را مسلمان خطاب میکند: ﴿وَقَالَ مُوسَىٰ یَٰقَوۡمِ إِن کُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَیۡهِ تَوَکَّلُوٓاْ إِن کُنتُم مُّسۡلِمِینَ٨٤﴾ [یونس: 84]. «موسی برای قومش گفت: ای قوم! هرگاه به خدا ایمان آورده باشید پس بر وی توکل نمایید، اگرشما مسلمانان هستید»
از اینکه مخاطب قرآن عظیم الشان انسانها وجن است، دین حقیقی جنهایی که به وحدانیت خدای عزوجل ایمان آوردهاند و یا میآورند نیز دین مقدس اسلام است. درسورهی جن خود آنها بیان میدارند که در میان ما مسلمانان و سرکشان قرار دارند: ﴿وَأَنَّا مِنَّا ٱلۡمُسۡلِمُونَ وَمِنَّا ٱلۡقَٰسِطُونَۖ فَمَنۡ أَسۡلَمَ فَأُوْلَٰٓئِکَ تَحَرَّوۡاْ رَشَدٗا١٤﴾ [الجن: 14]. «در جمله ما مسلمانان وسرکشاناند، هرکه اسلام آورد، ایشان راه درست را جستجو نمودهاند».