اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترهیب از اینکه انسان خود را به کسی جز پدرش نسبت دهد یا برده‌ای جز آقایش را سرپرست خود بداند

ترهیب از اینکه انسان خود را به کسی جز پدرش نسبت دهد یا برده‌ای جز آقایش را سرپرست خود بداند

2902-1984- (1) (صحیح) عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ غَیْرُ أَبِیهِ؛ فَالْجَنَّةُ عَلَیْهِ حَرَامٌ».

رواه البخاری ومسلم وأبو داود وابن ماجه عن سعد وأبی بکرة جمیعاً.

از سعد بن ابی وقاص روایت است که رسول الله فرمودند: «هرکس خود را به غیر از پدرش نسبت دهد درحالی‌که می‌داند او پدرش نیست، بهشت بر او حرام است».

2903-1985- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س؛  أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «لَیْسَ مِنْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَیْرِ أَبِیهِ وَهُوَ یَعْلَمْ؛ إِلَّا کَفَرَ، وَمَنِ ادَّعَى مَا لیْسَ لَهُ؛ فَلَیْسَ مِنَّا، وَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ، وَمَنْ دَعَا رَجُلًا بِالْکُفْرِ، أَوْ قَالَ: عَدُوُّ اللهِ! وَلَیْسَ کَذَلِکَ؛ إِلَّا حَارَ عَلَیْهِ».

رواه البخاری ومسلم.

از ابوذر س روایت است از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «کسی نیست که خود را به غیر از پدرش نسبت دهد درحالی‌که می‌داند [کسی که خود را به او نسبت می‌دهد پدرش نیست] مگر اینکه مرتکب کفر شده است. و کسی‌که ادعای چیزی کند که مال او نیست، از ما نیست و باید جایگاهش را در آتش آماده نماید؛ و کسی‌که مردی را کافر بنامد یا بگوید: دشمن خدا؛ درحالی‌که او چنین نباشد، آن نسبت‌ها به خود او بر می‌گردد».

(حار) بالحاء المهملة والراء، یعنی: آنچه گفته به خود او بازمیگردد.

2904-1986- (3) (صحیح) وَعن یزید بن شریک بن طارق التمیمی قال: رَأَیتُ عَلِیّاً س على المنبَرِ یخطُبُ، فسمعتُه یقولُ: لا والله مَا عِنْدَنَا کِتَابٌ نَقْرَؤُهُ إِلَّا کِتَابَ اللَّهِ، وَمَا فِی هَذِهِ الصَّحِیفَةِ، فَنَشَرَهَا، فَإِذَا فِیهَا أَسْنَانِ الإِبِلِ، وَأَشْیَاءٌ مِنَ الجِرَاحَاتِ، وَفِیهَا: قَالَ رَسُولُ الله ج: «المَدِینَةُ حَرَمٌ مَا بَیْنَ عَیْرٍ إِلَى ثَوْرٍ، فَمَنْ أَحْدَثَ فِیهَا حَدَثًا، أَوْ آوَى مُحْدِثًا، فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لاَ یُقْبَلُ الله مِنْهُ یَوْمَ القِیَامَةِ عَدْلاً وَلاَ صَرْفاً، وَذِمَّةُ المُسْلِمِینَ وَاحِدَةٌ، یَسْعَى بِهَا أَدْنَاهُمْ، فَمَنْ أَخْفَرَ مُسْلِمًا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لاَ یُقْبَلُ الله مِنْهُ یَوْمَ القِیَامَةِ عَدْلاً وَلاَ صَرْفاً. وَمَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ، أَوِ انْتَمَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لَا یَقْبَلُ اللهُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَدْلاً وَلاَ صَرْفاً».

رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی([1]).

از یزید بن شریک بن طارق تمیمی روایت شده که می‌گوید: علی س را دیدم که روی منبر خطبه می‌خواند، از او شنیدم که می‌گفت: قسم به خدا، جز کتاب خدا و آنچه در این صحیفه است، کتابی نزد ما نیست که آن را بخوانیم و صحیفه را باز کرد که در آن مسائلی درباره‌ی شناخت دندان شتران و چیزهایی از احکام جراحات ذکر شده بود و در آن آمده بود که رسول الله ج فرموده است: «مدینه حرم است در فاصل بین دو کوه عیر و ثور؛ پس کسی‌که در آن بدعتی ایجاد کند یا بدعت‌گذاری را پناه دهد، لعنت الله و فرشتگان و همهی مردم بر اوست. و خداوند در روز قیامت، هیچ عملی از او قبول نمی‌کند؛ و عهد و امان مسلمانان یکسان است و پایین‌ترین و کم‌ترین مسلمان نیز در آن شریک و از آن برخوردار است و هرکس امان و عهد مسلمانی را نقض کند، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست و خداوند در روز قیامت هیچ عملی از او قبول نمی‌کند و هرکس خود را به غیر پدرش نسبت دهد و یا خود را به غیر صاحبش نسبت دهد، لعنت الله و فرشتگان و همه‌ی مردم بر اوست و خداوند در روز قیامت، هیچ عملی از او نمی‌پذیرد».

2905-1987- (4) (حسن صحیح) وَعَنْ عَمْرِو بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «کُفْرٌ([2]) تَبَرُّؤٌ مِنْ نَسَبٍ وَإِنْ دَقَّ، أَوِ ادِّعَاءُ نَسَبٍ لَا یُعْرَفُ».

رواه أحمد والطبرانی فی "الصغیر". وعمرو یأتی الکلام علیه.

از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کفر است برائت جستن از نسب، هرچند حقیر باشد؛ و ادعا نمودن نسبی که ارتباطی به انسان ندارد».

2906-1988- (5) (صحیح) وَعَنْ عَبْداللَّهِ بْن عَمْرٍو ب: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ؛ لَمْ یَرُحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ رِیحَهَا لَیُوجَدُ مِنْ قَدْرِ سَبْعِینَ عَامًا، أَوْ مَسِیرَةِ سَبْعِینَ عَامًا»([3]).

رواه أحمد([4]).

از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس‌ خودش را به غیر از پدرش نسبت دهد، بوی بهشت به مشام وی نمی‌رسد با اینکه بوی آن از مسافتی به اندازه‌ی هفتاد سال یا مسیر هفتاد سال به مشام می‌رسد».

2907-1989- (6) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوْ تَوَلَّى غَیْرَ مَوَالِیهِ، فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».

رواه أحمد وابن ماجه وابن حبان فی "صحیحه".

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خودش را به غیر پدرش نسبت دهد و یا خود را به غیر صاحبش نسبت دهد، لعنت الله و فرشتگان و تمام مردم بر او باد.

2908-1232- (1) (ضعیف) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ تَوَلَّى غَیْر مَوَالِیهِ؛ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».

رواه ابن حبان فی "صحیحه"([5]).

از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر برده‌ای که خود را به کسی جز مولایش نسبت دهد، باید جایگاه خود را در آتش آماده ببیند».

2909-1990- (7) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوِ انْتَمَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ، فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ الْمُتَتَابِعَةُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ».

رواه أبو داود.

از انس س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس خودش را به غیر پدرش نسبت دهد و یا خود را به غیر صاحبش نسبت دهد، لعنت پی در پی خداوند تا روز قیامت بر او باد».

2910-1991- (8) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنِ ادَّعَى نَسَبًا لَا یُعْرَفُ کَفَرَ بِاللَّهِ، أَو انْتَفَی مِنْ نَسَبٍ وَإِنْ دَقَّ کَفَرَ بِاللَّهِ».

رواه الطبرانی فی "الأوسط" من روایة الحجاج بن أرطأة، وحدیث عمرو بن شعیب یعضده.

از ابوبکر صدیق س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کفر ورزیده به خداوند کسی‌که خود را به نسبی نسبت دهد که ارتباطی با وی ندارد یا نسبی را نفی کند اگرچه حقیر باشد به خدا کفر ورزیده است».

9 -(ترغیب من مات له ثلاثة من الأولاد أو اثنان أو واحد فیما یذکر من جزیل الثواب)



([1]) قلت: یعنی فی "الکبرى" (2/ 486/ 4277 و4278)، ولیس عنده، ولا عند المذکورین معه "رأیت علیاً رضی الله عنه على المنبر"، وقد ساقه البخاری فی خمسة مواضع (1870 و3172 و3179 و6755 و7300)، وکذلک لیست عند آخرین ممن خرجوا الحدیث کابن حبان بروایتین (3708 و3709)، وأحمد بثلاث روایات، وغیرهم، وهو مخرج فی "الإرواء" (1058)، فالظاهر أنَّ المؤلف رواه بالمعنى ففی روایة البخاری الأخیرة بلفظ: "خطبنا علی رضی الله عنه على منبر من آجر، وعلیه سیف فیه صحیفة معلقة، فقال. . .".

([2]) الأصل: (کفى)، والتصویب من مصادر التخریج، وقد أخرجوه من طرق عن عمرو بن شعیب. . وجهل ذلک کله المعلقون الثلاثة، فضعفوا الحدیث بطریق أحمد قائلین (2/ 704): "وذکره الهیثمی فی "المجمع" (1/ 97)، وعزاه لأحمد والطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط"، قلنا(!): فی إسناده المثنى بن الصباح ضعیف اختلط بأخرة"! فأقول: المثنى متابع عند الطبرانی من یحیى بن سعید الثقة، ولذلک لم یعله به المنذری ولا الهیثمی، بل أشار هذا -کالمنذری- إلى تقویته بقوله بعد عزوه للثلاثة: "وهو فی روایة عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده". مشیراً إلى احتجاج البخاری والأئمة بروایته، فحذف الجهلة قوله هذا لیستعلوا علیه باستدراکهم الذی یطفح استکباراً وجهلاً: "قلنا. ."! والله المستعان. والحدیث مخرج فی المجلد السابع من "الصحیحة" (3370).

([3]) قلت: شک أحد الرواة -وهو وهب بن جریر عندی- أنْ یکون الحدیث بلفظ "قدر" أو "مسیرة"، ویرجح الثانی أنَّه رواه محمد بن جعفر بإسناد وهب باللفظ الثانی ولم یشک.

([4]) فی الأصل هنا: "وابن ماجه؛ إلا أنه قال: "وإن ریحها لیوجد من مسیرة خمس مئة عام". ورجالها رجال الصحیح. وعبدالکریم هو الجَزَری، ثقة احتج به الشیخان وغیرهما، ولا یُلتفت إلى ما قیل فیه". قلت: هذا مسلّم، لکن الجزم بأنه الجزری فیه نظر، لأنه عند ابن ماجه (2611) عن محمد ابن الصباح: أنبأنا سفیان عن عبدالکریم عن مجاهد عن ابن عمرو. ومجاهد قد روى عنه الجزری هذا، وروى عنه عبدالکریم بن أبی أمیة البصری، وهو ضعیف، وکل منهما روى عنه سفیان بن عیینة، وهو المراد هنا، وقد رواه الحکم بن عتیبة عن مجاهد بلفظ: "سبعین عاماً" کما تراه فی روایة أحمد الصحیحة، وهذه مخالفة ظاهرة من عبدالکریم، وإذا کان من المحتمل أن یکون ابن أبی أمیة الضعیف، فتعصیب المخالفة به أولى من تعصیبها بابن الجزری الثقة کما هو ظاهر لا یخفى بإذن الله تعالى.

([5]) قلت: هو عنده (1218- الموارد) من طریق صفوان بن صالح: حدثنا الولید بن مسلم بسنده عن (حِصن)، وهذا مجهول، ومن قبله یدلسان تدلیس التسویة.

تشویق به ادب نمودن فرزندان

تشویق به ادب نمودن فرزندان

2899-1229- (1) (ضعیف) عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَأَنْ یُؤَدِّبَ الرَّجُلُ وَلَدَهُ؛ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَتَصَدَّقَ بِصَاعٍ».

از جابر بن سمره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اینکه کسی فرزندش را تربیت کند برای او بهتر است از اینکه به اندازه یک صاع صدقه دهد».

رواه الترمذی من روایة ناصح عن سماک عنه. وقال: "حدیث حسن غریب". (قال الحافظ): "ناصح هذا؛ هو ابن عبدالله المُحلَّمی؛ واهٍ، وهذا مما أنکره علیه الحفاظ".

2900-1230- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَیُّوب بْن مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا نَحَلَ وَالِدٌ وَلَدًا مِنْ نُحْلٍ([1]) أَفْضَلَ مِنْ أَدَبٍ حَسَنٍ».

و از ایوب بن موسی از پدرش از جدش روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ پدری به فرزندش چیزی بهتر از تربیت نیکو نمی‌بخشد».

رواه الترمذی أیضاً وقال: "حدیث غریب، وهذا عندی مرسل".

(نحَل) به فتح نون و حاء؛ یعنی: می‌بخشد و عطا می‌کند.

2901-1231- (3) (ضعیف جداً) وَرَوَى ابن ماجه عَن ابن عباس ب عَن النَّبِیَّ ج: «أَکْرِمُوا أَوْلَادَکُمْ وَأَحْسِنُوا أَدَبَهُمْ»([2]).

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فرزندان‌تان را گرامی داشته و آنان را به خوبی تربیت کنید».

8 -(الترهیب من أن ینتسب الإنسان إلى غیر أبیه أو یتولى غیر موالیه)



([1]) قال ابن الأثیر: " (النُّحل): العطیة والهبة ابتداء من غیر عوض ولا استحقاق، یقال: نحله ینحَلُه نُحلاً بالضم. والنِّحلة -بالکسر-: العطیة". ووقع فی طبعة الثلاثة هنا (نَحَل) أیضاً کما فی أول الحدیث، أی على صیغة (فعل) الذی قیده المؤلف وفسره، وکان الأولى به أن یقید ویفسر مصدره!!

([2]) قلت: فیه ضعیفان، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1649).

فصل

فصل

2895-1980- (5) (صحیح لغیره) عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ الله ج کَانَ یُغَیِّرُ الِاسْمَ القَبِیحَ.

از عایشه ل روایت است که رسول الله ج نام‌های زشت را تغییر می‌داد.

رواه الترمذی وقال: «قَالَ أَبُو بَکْرٍ بن نافع: وَرُبَّمَا قَالَ عُمَرُ بْنُ عَلِیٍّ فِی هَذَا الحَدِیثِ «هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّبِیِّ ج مُرْسَل»، وَلَمْ یَذْکُرْ فِیهِ عَائِشَةَ».

2896-1981- (6) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب:  أَنَّ ابْنَةً لِعُمَرَ کَانَ یُقَالُ لَهَا: (عَاصِیَة)، فَسَمَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ ج (جَمِیلَةَ).

رواه الترمذی وابن ماجه، وقال الترمذی: "حدیث حسن".

از ابن عمر ب روایت است، عمر س دختری داشت که به او (عاصیه) گفته می‌شد پس رسول الله ج او را (جمیله) نامید.

ورواه مسلم باختصار قال: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج غَیَّرَ اسْمَ (عَاصِیَةَ)؛ قَالَ: «أَنْتِ جَمِیلَةُ».

و در روایت مسلم به اختصار آمده است: رسول الله ج اسم عاصیه (گنه‌کار) را تغییر داد و فرمود: تو جمیله (زیبا) هستی.

2897-1982- (7) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س: أَنَّ زَیْنَبَ بِنتَ أبی سَلَمة کَانَ اسْمُهَا (بَرَّةَ): تُزَکِّی نَفْسَهَا، فَسَمَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ ج زَیْنَبَ.

رواه البخاری ومسلم وابن ماجه وغیرهم.

از ابوهریره س روایت است که زینب بنت ابی سلمه، اسمش (بَرَّه) [اسم مبالغه از «البر» به معنای نیکی] بود که به این دلیل خود را مدح نموده و می‌ستود. پس رسول الله ج او را زینب نامید.

2898-1983- (8) (صحیح) وَعَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: سَمَّیْتُ ابْنَتِی بَرَّةَ، فَقَالَتْ لِی زَیْنَبُ بِنْتُ أَبِی سَلَمَةَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج نَهَى عَنْ هَذَا الِاسْمِ، وَسُمِّیتُ (بَرَّةَ)، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ، اللهُ أَعْلَمُ بِأَهْلِ الْبِرِّ مِنْکُمْ». فَقَالُوا: بِمَ نُسَمِّیهَا؟ قَالَ: «سَمُّوهَا زَیْنَبَ».

از محمد بن عمرو بن عطاء روایت است که نام دخترم را (بَرَّه) گذاشتم، زینب بنت ابی سلمه گفت: رسول الله ج از این اسم نهی فرموده است. چون مرا بَرَّه نامیدند، رسول الله ج فرمود: «خودستایی نکنید و خود را تایید نکنید، زیرا خداوند بر نیکوکاران شما آگاه‌تر است». پس گفتند: او را چه بنامیم؟ فرمود: «او را زینب بنامید».

رواه مسلم وأبو داود. قَالَ أَبُو دَاوُدَ: «وَغَیَّرَ النَّبِیُّ ج اسْمَ الْعَاصِی، وَعَزِیزٍ، وَعَتلَةَ، وَشَیْطَانٍ، وَالْحَکَمِ، وَغُرَابٍ، وَحُبَابَ، وَشِهَابَ، فَسَمَّاهُ: هِشَامًا، وَسَمَّى حَرْبًا: سِلْمًا، وَسَمَّى الْمُضْطَجِعَ: الْمُنْبَعِثَ، وَأَرْضًا تُسَمَّى عَفِرَةَ، سَمَّاهَا: خَضِرَةَ، وَشِعْبَ الضَّلَالَةِ سَمَّاهُ: شِعْبَ الْهُدَى، وَبَنی الزِّنْیَةِ سَمَّاهُمْ بَنِی الرِّشْدَةِ، وَسَمَّى بَنِی مُغْوِیَةَ: بَنِی رِشْدَةَ». قَالَ أَبُو دَاوُدَ: «تَرَکْتُ أَسَانِیدَهَا اخْتِصَاراً([1])».

ابوداود می‌گوید: رسول الله ج اسم‌های عاصی (گناه‌کار، طغیانگر)، عزیز (از نام‌های خداوند)، عُتله (شدت و غلظت)، شیطان (از ریشه شطن به معنی دور)، حَکَم (که داور حقیقی خداوند است)، غُراب (کلاغ ـ از ریشهی غَرُب به معنای بُعد و دوری)، حُباب (نوعی مار) را تغییر داد و شهاب (اخگر) را هشام نامید و حرب را سِلم و مضطجع را منبعث نامید. و زمینی که عفرة (خشم) نامیده می‌شد خضرة (سرسبز) نامید و شِعب الضلالة را شِعب الهدى و بنی الزنیة را بنی الرشدة نامید و بنی مغویة را بنی رشدة نامید. ابوداود می‌گوید: جهت اختصار اسانید را ترک کردم.

(قال الخطابی): "أما (العاصی) فإنما غیَّره کراهیة لمعنى العصیان، وإنما سِمة المؤمن الطاعة والاستسلام. و(العزیز) إنما غیره لأنَّ العزة لله، وشعار العبد: الذلة والاستکانة. و (عَتلة) معناها الشدة والغلظة، ومنه قولهم: رجلٌ عُتلٌّ، أی: شدید غلیظٌ، ومن صفة المؤمن اللین والسهولة.و(شیطان) اشتقاقه من الشطن، وهو البعد من الخیر، وهو اسم المارد الخبیث من الجن والإنس. و(الحَکَم): هو الحاکم الذی لا یرد حکمه، وهذه الصفة لا تلیق إلا بالله تعالى، ومن أسمائه الحکَم. و(غراب) مأخوذ من الغَرب، وهو البعد، ثم هو حیوان خبیث المطعم، أباح رسول الله ج قتله فی الحل والحرم. و(حُباب) یعنی بضم الحاء المهملة وتخفیف الباء الموحدة: نوع من الحیَّات، وروی([2]) أنه اسم شیطان. و(الشِّهابُ) الشعلة من النار، والنار عقوبة الله. وأما (عَفِرةُ) - یعنی بفتح العین وکسر الفاء - فهی نعت الأرض التی لا تنبت فیها شیئاً، فسماها: خضرة على معنى التفاؤل حتى تُخضِر" انتهى([3]).

خطابی می‌گوید: «عاصی را تغییر داد به خاطر بدی معنای (گناه‌کار، طغیانگر) حال آنکه صفت مومن اطاعت و تسلیم بودن است. و اسم‌های «العزیز» را تغییر داد چون عزت فقط از آن الله است. و شعار بنده ذلت و خواری و فروتنی در برابر الله می‌باشد. «عُتله» به معنای (شدت و غلظت) را تغییر داد چون صفت مومن نرمی و آسانگیری است. «شیطان» را تغییر داد چون از ریشه «شطن» به معنای دور از خیر می‌باشد و نیز اسم هر فرد متجاوز و سرکشی از جن و انسان است. «الحَکَم» را تغییر داد چون الله متعال حاکم و داوری است که حکمش رد نمی‌شود. و این صفت تنها شایسته خداوند متعال است. و از اسماء الهی می‌باشد. «غُراب» را تغییر داد چون ماخوذ از «الغَرب» به معنای بُعد و دوری می‌باشد و همچنین حیوانی بد مزه است که رسول الله کشتن آن را در منطقه حل و حرم مباح نموده است. «حُباب» را تغییر داد چون نوعی مار است و روایت شده اسم شیطانی است. و «الشِّهاب» عبارت است از شعله‌ای از آتش (اخگر) و آتش عقوبت الهی می‌باشد. اما «عَفِرَةُ» به فتح عین و کسر فاء، عبارت است از زمینی که چیزی در آن نمی‌روید، پس آن را «خضرة» نامید و اینچنین اسم آن را به فال نیک گرفت تا سرسبز گردد.

7 - (الترغیب فی تأدیب الأولاد)



([1]) قلت: وکلها ثابتة الأسانید، إلا تغییر اسم الغراب، ففیه ریطة بنت مسلم، وهی مجهولة. وإلا اسم حباب، وسیشیر المؤلف قریباً إلى تضعیفه، وهی مخرجة فی "صحیح أبی داود".

([2]) قلت: فیه إشارة إلى ضعف الحدیث المروی فی ذلک، وبیانه فی "الضعیفة" (3511).

([3]) یعنی کلام الخطابی باختصار، وهو فی "المعالم" (7/ 255-256).

ترغیب به اسم‌های نیک و آنچه در مورد نهی از اسم‌های بد و تغییر آن وارد شده است

ترغیب به اسم‌های نیک و آنچه در مورد نهی از اسم‌های بد و تغییر آن وارد شده است

2890-1227- (1) (ضعیف) عَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّکُمْ تُدْعَوْنَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِأَسْمَائِکُمْ وَأَسْمَاءِ آبَائِکُمْ؛ فَحَسِّنُوا أَسْمَاءَکُمْ».

از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شما در روز قیامت با اسامی خود و اسامی پدران‌تان خوانده می‌شوید، پس اسامی نیکویی انتخاب کنید».

رواه أبو داود، وابن حبان فی "صحیحه"؛ کلاهما عن عبدالله بن أبی زکریا عنه، وعبدالله بن أبی زکریا ثقة عابد. قال الواقدی: "کان یعدل بعمر بن عبدالعزیز". لکنه لم یسمع من أبی الدرداء، واسم أبی زکریا إیاس بن یزید.

2891-1976- (1) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «...([1]) أَحَبُّ الأَسْمَاءِ إِلَى اللَّهِ عَبْدُاللَّهِ وَعَبْدُالرَّحْمَنِ».

رواه مسلم وأبو داود والترمذی وابن ماجه.

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «محبوب‌ترین اسم‌ها نزد خداوند، عبدالله و عبدالرحمن است».

2892-1977- (2) ((حسن لغیره) عدا ما بین المعقوفتین فهو 1228- (2) (ضعیف)) وَعَنْ أَبِی وَهْبٍ الْجُشَمِیِّ - وَکَانَتْ لَهُ صُحْبَةٌ - س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «[تَسَمَّوْا بِأَسْمَاءِ الْأَنْبِیَاءِ] وَأَحَبُّ الْأَسْمَاءِ إِلَى اللَّهِ عَبْدُاللَّهِ، وَعَبْدُالرَّحْمَنِ، وَأَصْدَقُهَا حَارِثٌ وَهَمَّامٌ، وَأَقْبَحُهَا حَرْبٌ وَمُرَّةُ».

از ابو وهب جُشَمی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «[فرزندان‌تان را اسامی پیامبران بنامید] محبوب‌ترین اسم‌ها نزد خداوند، عبدالله و عبدالرحمن و راست‌ترین و درست‌ترین اسم‌ها حارث و هَمّام و زشت‌ترین اسم‌ها حَرب و مُرَّه است».

رواه أبو داود - واللفظ له والنسائی. وإنما کان حارث وهمام أصدق الأسماء؛ لأنَّ (الحارث): هو الکاسب، و(الهمام): هو الذی یهم مرة بعد أخرى، وکل إنسان لا ینفک عن هذین.

حارث و همام درست‌ترین اسم‌ها هستند، چون حارث به معنای کاسب و همّام یعنی کسی‌که همیشه سعی و تلاش می‌کند و هیچ انسانی از این دو صفت جدا نمی‌شود.

2893-1978- (3) (صحیح) وَعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «أَحَبُّ الْکَلَامِ إِلَى اللهِ أَرْبَعٌ: سُبْحَانَ اللهِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَاللهُ أَکْبَرُ. لَا یَضُرُّکَ بِأَیِّهِنَّ بَدَأْتَ. لَا تُسَمِّیَنَّ غُلَامَکَ یَسَارًا، وَلَا رَبَاحًا، وَلَا نَجِیحًا، وَلَا أَفْلَحَ؛ فَإِنَّکَ تَقُولُ: أَثَمَّ هُوَ؟ فَلَا یَکُونُ فَیَقُولُ: لَا إِنَّمَا هُنَّ أَرْبَعٌ، فَلَا تَزِیدُنَّ عَلَیَّ»([2]).

از سمرة بن جندب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «محبوب‌ترین کلام‌ها نزد خداوند چهار کلمه است: سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر.  از هرکدام شروع کنی اشکالی ندارد. نام فرزندت را یسار [از یسر و آسانی]، رَباح [از ربح و سود]، نَجیح [از نجح و ظفر به معنای پیروزی] و اَفلح [از فلاح و رستگاری] نگذار؛ زیرا می‌گویی: فلانی [که یکی از این اسامی را دارد] آنجاست؟ پس پاسخ می‌شنوی: نه [یعنی مثلا می‌پرسی یسار و رباح آنجاست؟ می‌گوید: نزد ما آسانی و سودی نیست؛ که چنین تفائلی نسبت به اسم وی زیبا نیست]. آنها چهار اسم هستند پس به من افترا نبندید و به آنها نیفزایید».

رواه مسلم - واللفظ له - وأبو داود والترمذی وابن ماجه مختصراً، ولفظه: قَالَ:  نَهَانا رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ نُسَمِّیَ رَقِیقَنَا([3]) أَرْبَعَةَ أَسْمَاءٍ: أَفْلَحُ، وَنَافِعٌ، وَرَبَاحٌ، وَیَسَارٍ.

و در روایت ابن ماجه آمده است: رسول الله ج ما را نهی نمود از اینکه برده‌های‌مان را با اسم‌های اَفلح و نافِع و رَباح و یسار نامگذاری کنیم.

2894-1979- (4) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ أَخْنَعَ اسْمٍ عِنْدَ اللهِ رَجُلٌ تَسَمَّى مَلِکَ الْأَمْلَاکِ، - زَادَ فِی رِوَایَة:- - لَا مَالِکَ إِلَّا اللهُ». قَالَ سُفْیَانُ: مِثْلُ «شَاهَانْشَاهْ»([4]).

 وقَالَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ، سَأَلْتُ أَبَا عَمْرٍو (یعنی الشیبانی) عَنْ «أَخْنَعَ»؟ فَقَالَ: «أَوْضَعَ([5])».

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پست‌ترین نام‌ها نزد خداوند، مردی است که خود را پادشاه پادشاهان بنامد». و در روایتی می‌افزاید: «پادشاهی نیست مگر الله». سفیان می‌گوید: همانند شاهنشاه.

و احمد بن حنبل می‌گوید: از ابا عمرو (یعنی شیبانی) در مورد «اَخنع» پرسیدم، جواب داد: یعنی: پست.

رواه البخاری ومسلم.

(صحیح) ولمسلم: «أَغْیَظُ رَجُلٍ عَلَى اللهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَأَخْبَثُهُ رَجُلٌ [کَانَ] یُسَمَّى([6]) مَلِکَ الْأَمْلَاکِ. لَا مَلِکَ إِلَّا اللهُ».

و در روایت مسلم آمده است: «بدترین و پلیدترین فرد در روز قیامت نزد خداوند کسی است که شاهنشاه نامیده شده است و پادشاهی نیست مگر برای الله».



([1]) هنا فی الأصل زیادة نصها: ("أحب الأسماء إلى الله ما عبد وما حمد". وفی روایة). وهی زیادة باطلة لم ترد فی المخطوطة وغیرها، والظاهر أنَّها مدرجة من بعض جهلة النساخ، فإنَّه لا أصل له بهذا اللفظ کما کنت بینته فی "الضعیفة" (411)، وانظر الحدیث (408) منه، وکنت نسبت الخطأ هنا إلى المؤلف رحمه الله، إحساناً منی الظن بمحقق الکتاب، فأستغفر الله من ذلک، وعفا عنا وعن محققه.

([2]) ظاهر السیاق یدل على أنَّ قوله: "إنما هن أربع. . ." مرفوع من کلامه ج، ویؤکد ذلک أنَّ فی روایة صحیحة لأحمد التصریح بذلک، ولذلک کنت خرجتها فی "الصحیحة" (346)، وفی ذلک إبطال لقول من زعم أنَّه من قول الراوی لیس من الحدیث. انظر "شرح مسلم" للنووی، والحاشیة على "مسلم" طبع استنبول.

([3]) لیس هذا خاصاً بالأرقاء، بل هو بعض معنى (غلامک) فی الروایة الأولى، ویؤیده تعلیل النهی فیها بقوله: "فإنَّک تقول. . ."، وعلیه یدل کلام النووی وغیره، ثم إنَّ هذا اللفظ قد رواه مسلم أیضاً، فکان على المؤلف أنْ یذکره ولا یهمله، کما أنَّ ابن ماجه روى الأربع کلمات أیضاً.

([4]) ومثله (قاضی القضاة) عند الحافظ العراقی وغیره. راجع "فتح الباری".

([5]) عیاض میگوید: «به این معناست که بدترین و حقیرترین اسامی میباشد. خانع به معنای ذلیل میباشد. و چون اسمی خوارترین اسامی باشد، کسی که این اسم بر او نهاده میشود ذلتش بیشتر است». "فتح".

([6]) الأصل: "رجل تسمى"، والتصویب من المخطوطة و"مسلم" (6/ 174).

2 - فصل

2 - فصل

2879-1968- (18) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَت علَیَّ امْرَأَةٌ وَمَعَهَا ابْنَتَانِ لَهَا تَسْأَلُ، فَلَمْ تَجِدْ عِنْدِی شَیْئًا غَیْرَ تَمْرَةٍ وَاحِدَةٍ، فَأَعْطَیْتُهَا إِیَّاهَا، فَقَسَمَتْهَا بَیْنَ ابْنَتَیْهَا، وَلَمْ تَأْکُلْ مِنْهَا شیئاً. ثُمَّ قَامَتْ، فَخَرَجَتْ، فَدَخَلَ النَّبِیُّ ج عَلَیْنَا، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: «مَنِ ابْتُلِیَ مِنْ هَذِهِ البَنَاتِ بِشَیْءٍ فَأَحسَنَ إِلَیهِنَّ؛ کُنَّ لَهُ سِتْرًا مِنَ النَّارِ».

از عایشه ل روایت است که می‌گوید: زنی که دو دخترش را به همراه داشت نزد من آمد و طلب کمک نمود و جز یک دانه خرما چیزی نزد من نیافت. آن را به او دادم، بین دو دخترش تقسیم کرد و خود چیزی نخورد، سپس برخاست و بیرون رفت. زمانی که رسول الله ج آمد، او را از این ماجرا آگاه کردم، فرمود: «هرکس با چنین دخترانی آزمایش شود و با ایشان به نیکویی رفتار کند، برای او حجاب و مانعی از آتش می‌شوند».

(صحیح لغیره) رواه البخاری ومسلم، والترمذی، وفی لفظ له: «مَنْ ابْتُلِیَ بِشَیْءٍ مِنَ البَنَاتِ فَصَبَرَ عَلَیْهِنَّ؛ کُنَّ لَهُ حِجَابًا مِنَ النَّارِ».

و در روایت ترمذی آمده است: «هرکس با دخترانی آزمایش شود و بر آنها صبر کند، برای او حجاب و مانعی از آتش می‌شوند».

2880-1969- (19) (صحیح) وَعَنهَا قَالَت: جَاءَتْنِی مِسْکِینَةٌ تَحْمِلُ ابْنَتَیْنِ لَهَا، فَأَطْعَمْتُهَا ثَلَاثَ تَمَرَاتٍ، فَأَعْطَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا تَمْرَةً، وَرَفَعَتْ إِلَى فِیهَا تَمْرَةً لِتَأْکُلَهَا، فَاسْتَطْعَمَتْهَا ابْنَتَاهَا، فَشَقَّتِ التَّمْرَةَ الَّتِی کَانَتْ تُرِیدُ أَنْ تَأْکُلَهَا بَیْنَهُمَا، فَأَعْجَبَنِی شَأْنُهما، فَذَکَرْتُ الَّذِی صَنَعَتْ لِرَسُولِ اللهِ ج فَقَالَ: «إِنَّ اللهَ قَدْ أَوْجَبَ لَهَا بِهَا الْجَنَّةَ، أَوْ أَعْتَقَهَا بِهَا مِنَ النَّارِ».

رواه مسلم.

از عایشه ل روایت است که می‌گوید: زن فقیری نزد من آمد که دو دخترش را همراه خود داشت، سه خرما به او دادم، او نیز به هریک از دو دخترش یک خرما داد و یک خرما را به‌سوی دهان خود بلند کرد تا بخورد،اما  دختران باز از او غذا خواستند، زن خرمایی را که خود می‌خواست بخورد دو نیمه کرده و بین‌شان تقسیم نمود. از عمل آن دو دختر متعجب شدم، پس این مساله را برای رسول الله ج بازگو کردم، رسول الله ج فرمود: «خداوند به وسیله‌ی آن دو دختر بهشت را بر آن زن واجب کرد، یا به خاطر آن دو، او را از آتش جهنم آزاد نمود».

2881-1970- (20) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ عَالَ جَارِیَتَیْنِ حَتَّى تَبْلُغَا؛ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَا وَهُوَ. وَضَمَّ أَصَابِعَهُ».

رواه مسلم، واللفظ له.

از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس سرپرستی دو دختر را متعهد شود تا به سن بلوغ برسند، روز قیامت در حالی‌ حاضر می‌شود که من و او باهم به مثل این دو تا هستیم». و انگشتانش را به هم چسباند.

(صحیح) والترمذی، ولفظه: «مَنْ عَالَ جَارِیَتَیْنِ؛ دَخَلْتُ أَنَا وَهُوَ الجَنَّةَ کَهَاتَیْنِ. وَأَشَارَ بِأَصْبَعَیْهِ السبَّابَةِ والتی تَلیها».

و در روایت ترمذی آمده است: «هرکس سرپرستی دو دختر را متعهد شود من و او به مانند این دو وارد بهشت می‌شویم». و به دو انگشت سبابه و کناری آن اشاره کرد.

(صحیح) وابن حبان فی "صحیحه"، ولفظه: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ عَالَ ابْنَتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا، أَوْ أُخْتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا حَتَّى یَبِنَّ، أَوْ یَمُوتَ عَنْهُنَّ؛ کُنْتُ أَنَا وَهُوَ فِی الْجَنَّةِ کَهَاتَیْنِ. وَأَشَارَ بِأُصْبَعَیهِ السبَّابَةِ وَالَّتِی تَلِیهَا».

و در روایت ابن حبان آمده است: رسول الله ج فرمودند: «هرکس سرپرستی دو یا سه دختر و یا دو یا سه خواهر را بر عهده بگیرد تا ازدواج کنند، یا خودش وفات کند من و او به مانند این دو در بهشت هستیم». و به دو انگشت سبابه و کناری آن اشاره کرد.

2882-1971- (21) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ لَهُ ابْنَتَانِ فَیُحْسِنُ إِلَیْهِمَا مَا صَحِبَتَاهُ أَوْ صَحِبَتُهُمَا؛ إِلَّا أَدْخَلَتَاهُ الْجَنَّةَ».

رواه ابن ماجه بإسناد صحیح، وابن حبان فی "صحیحه" من روایة شرحبیل عنه، و الحاکم وقال: "صحیح الإسناد".

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مسلمانی نیست که دو دختر دارد و مادامی که تحت تکفل او هستند به آنها نیکی می‌کند مگر اینکه پرداختن به امور آنها سبب ورود او به بهشت می‌شود».

2883-1224- (4) (ضعیف) وَعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: «مَن کَفَلَ یتیماً له ذو قَرابةٍ([1]) أو لا قَرابَةَ لَهُ؛ فأنا وهوَ فی الجنَّةِ کهاتَینِ - وضمّ إصبَعَیه-، ومَن سعى على ثلاثِ بناتٍ؛ فهوَ فی الجنَّةِ، وکان له کأجرِ مُجاهِدٍ فی سبیلِ الله صائماً قائماً».

رواه البزار من روایة لیث بن أبی سُلیم.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس یتیمی از خویشاوندان خود یا یتیم بیگانه‌ای را سرپرستی کند، من و او در بهشت چون این دو هستیم – و دو انگشتش را به هم چسباند – و هرکس تلاش خود را متوجه تربیت سه دخترش کند، پاداش او بهشت است و اجر وی چون مجاهدی است که در راه خدا روزه می‌گیرد و نماز می‌خواند».

2884-1972- (22) (حسن لغیره) وروى الطبرانی عَنْ عَوْفِ بْنِ مَالِکٍ س؛  أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَکُونُ لَهُ ثَلَاثُ بَنَاتٍ فَیُنْفِقُ عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَبِنَّ أَوْ یَمُتْنَ؛ إِلَّا کُنَّ لَهُ حِجَابًا مِنَ النَّارِ». فَقَالَتِ لَهُ امْرَأَةٌ: أَو بِنتان؟ قَالَ: «أَو بِنتان».

وشواهده کثیرة.

از عوف بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مسلمانی نیست که سه دختر دارد و بر آنها انفاق می‌کند تا اینکه ازدواج کنند یا اینکه وفات کنند مگر اینکه برای او مانع و حجابی از آتش می‌شوند». زنی به او گفت: یا دو دختر؟ فرمود: «یا دو دختر».

2885-1973- (23) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ کَانَ لَهُ ثَلَاثُ بَنَاتٍ أَوْ ثَلَاثُ أَخَوَاتٍ، أَوْ بِنتَانِ أَوْ أُخْتَانِ، فَأَحْسَنَ صُحْبَتَهُنَّ وَاتَّقَى اللَّهَ فِیهِنَّ؛ فَلَهُ الجَنَّةُ».

رواه الترمذی، واللفظ له.

از ابو سعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس سه دختر یا سه خواهر یا دو دختر یا دو خواهر دارد و مادامی‌که تحت تکفل او هستند با آنها به نیکی رفتار کند و تقوای الهی در مورد آنها پیشه سازد، پس برای او بهشت است».

(صحیح لغیره) وأبو داود؛ إلا أنه قال: «فأدَّبهنَّ وأحسَن إلیْهِنَّ وزوَّجَهُنَّ؛ فله الجنَّةُ».

و در روایت ابوداود آمده است: «آنها را تربیت نموده و به آنها نیکی کند و آنها را به ازدواج درآورد، برای او بهشت است».

وابن حبان فی "صحیحه". وفی روایة للترمذی: قَالَ رَسُولَ اللَّهِ ج: «لَا یَکُونُ لِأَحَدِکُمْ ثَلَاثُ بَنَاتٍ، أَوْ ثَلَاثُ أَخَوَاتٍ، فَیُحْسِنُ إِلَیْهِنَّ؛ إِلَّا دَخَلَ الجَنَّةَ».

و در روایت ترمذی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «برای یکی از شما سه دختر یا سه خواهر نیست که به آنها نیکی می‌کند مگر اینکه وارد بهشت می‌شود».

(قال الحافظ): "وفی أسانیدهم اختلاف ذکرته فی غیر هذا الکتاب".

2886-1225- (5) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ کَانَتْ لَهُ أُنْثَى؛ فَلَمْ یَئِدْهَا، وَلَمْ یُهِنْهَا، وَلَمْ یُؤْثِرْ وَلَدَهُ - یَعْنِی - الذُّکُورَ عَلَیْهَا، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ».

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس دختر یا خواهری داشته باشد و او را زنده به گور نکند و او را مورد اهانت قرار ندهد و او را بر فرزندان پسر ترجیح ندهد، خداوند متعال او را وارد بهشت می‌کند».

رواه أبو داود والحاکم، کلاهما عن ابن حدیر - وهو غیر مشهور- عن ابن عباس. وقال الحاکم: "صحیح الإسناد".

قوله: (لم یئدها): یعنی: او را زنده به گور نکند. چنانکه عرب جاهلی دختران را زنده به گور میکردند. و به این مساله در قرآن اشاره شده است: ﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ [التکویر: 8] «و هنگامی‌که از دختر زنده به گورشده پرسیده شود».

2887-1974- (24) (حسن لغیره) وَعَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ الْمَخْزُومِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ ج فَقَالَتْ: یَا بُنَیَّ! أَلَا أُحَدِّثُکَ بِمَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج! قُلْتُ: بَلَى یَا أُمَّهْ! قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُول اللَّهِ ج یَقُولُ:

 (حسن لغیره) «مَنْ أَنْفَقَ عَلَى ابْنَتَیْنِ، أَوْ أُخْتَیْنِ أَوْ ذَوَاتَیْ قَرَابَةٍ یَحْتَسِبُ النَّفَقَةَ عَلَیْهِمَا حَتَّى یُغْنِیَهُمَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ([2])، أَوْ یَکْفِیَهُمَا؛ کَانَتَا لَهُ سِتْرًا مِنَ النَّارِ».

از مطلب بن عبدالله مخزومی روایت است که نزد ام سلمه ل همسر رسول الله ج رفتم، ام سلمه ل گفت: ای فرزندم! آیا آنچه از رسول الله ج شنیده‌ام به تو نگویم؟ گفتم بله ای مادرم!. گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسی‌که بر دو دختر یا دو خواهر یا دو دختر از خویشاوند خود جهت رضایت خداوند انفاق کند تا خداوند متعال به فضل خود آنها را از وی بی‌نیاز گرداند یا آنان را کفایت نماید، آن دو برای او حجاب و مانعی از آتش می‌شوند».

رواه أحمد والطبرانی من روایة محمد بن أبی حمید المدنی، ولم یُترک، ومشّاه بعضهم، ولا یضر فی المتابعات.

2888-1975- (25) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ کُنَّ لَهُ ثَلَاثُ بَنَاتٍ یُؤْوِیهِنَّ، وَیَرْحَمُهُنَّ، وَیَکْفَلُهُنَّ؛ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ الْبَتَّةَ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَإِنْ کَانَتا اثْنَتَیْنِ؟ قَالَ: «وَإِنْ کَانَتا اثْنَتَیْنِ». قَالَ: فَرَأَى بَعْضُ الْقَوْمِ، أَنْ لَوْ قَالَ: وَاحِدَةً، لَقَالَ: وَاحِدَةً ([3]).

از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی‌که سه دختر دارد و آنها را در پناه خود قرار داده و با آنها مهربان است و از آنها نگهداری می‌کند، بهشت بر او واجب می‌گردد». گفته شد: ای رسول الله ج! اگر دو نفر باشند؟ فرمود: «و اگر دو نفر باشند». جابر س می‌گوید: بعضی می‌گفتند: اگر یک نفر می‌گفت، رسول الله ج هم می‌گفت: یک نفر.

رواه أحمد بإسناد جید، والبزار، والطبرانی فی "الأوسط"، وزاد: «ویزوّجُهنَّ».

و و در روایت طبرانی می‌افزاید: «و آنها را به ازدواج در آورد».

2889-1226- (6) (منکر جداً) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ کُنَّ لَهُ ثَلَاثُ بَنَاتٍ؛ فَصَبَرَ عَلَى لَأْوَائِهِنَّ، وَضَرَّائِهِنَّ، وَسرَّائهنَّ؛ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ إِیَّاهُنَّ». فَقَالَ رَجُلٌ: وَاثنَتَانِ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «وَاثْنَتَانِ». قَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَوَاحِدَةٌ؟ قَالَ: «وَوَاحِدَةٌ».

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس سه دختر داشته باشد و بر صدقه دادن به آنها و خوشی‌ها و تلخی‌های ایشان صبر کند، خداوند متعال به خاطر رحم او بر ایشان وی را وارد بهشت می‌کند». مردی گفت: و اگر دو دختر داشته باشد؟ فرمود: «و اگر دو دختر داشته باشد». مردی گفت: ای رسول خدا! و اگر یک دختر داشته باشد؟ فرمود: «و اگر یک دختر داشته باشد».

رواه الحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([4]). ویأتی [22- البر/4]. "باب فی کفالة الیتیم والنفقة على المسکین والأرملة" إن شاء الله.

6 -(الترغیب فی الأسماء الحسنة، وما جاء فی النهی عن الأسماء القبیحة وتغییرها)



([1]) وکذا فی "کشف الأستار" و"مجمع الزوائد" فی مواضع منهما، أی: هو ذو قرابة، وظن بعض المعلقین أنه خطأ، ولیس کذلک کما بینته فی "الضعیفة" (5342).

([2]) الأصل: "من فضل الله"، والتصحیح من "المسند" (6/ 293).

([3]) فی النفس شیء من ثبوت قوله: "ألبتة"، وقوله: "قال: فرأى بعض. . ."، وقوله: "ویزوجهن" فإنَّ فی سند الحدیث ابن جدعان، وهو ضعیف، ولم أجد لهذه الزیادات شاهداً معتبراً، بخلاف الحدیث، فله شواهد منها حدیث عوف المتقدم، وآخر صححه الحاکم، وهو الآتی.

([4]) قلت: هو مسلسل عنده (4/ 176) بالعلل، ثم هو مخالف لأحادیث الباب بمعناه، لکن لیس فیها رفع "وواحدة". وهو مخرج فی "الضعیفة" (6861).