ترهیب از ندادن مزد کارگر و دستور به عجله کردن در دادن آن
2751-1182- (1) (ضعیف) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ثَلاَثَةٌ أَنَا خَصْمُهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ، وَمَنْ کُنْتُ خَصْمَهُ خَصَمْتُهُ: رَجُلٌ أَعْطَى بِی ثُمَّ غَدَرَ، وَرَجُلٌ بَاعَ حُرًّا فَأَکَلَ ثَمَنَهُ، وَرَجُلٌ اسْتَأْجَرَ أَجِیرًا، فَاسْتَوْفَى مِنْهُ وَلَمْ یُعْطِهِ أَجْرَهُ».
رواه البخاری وابن ماجه وغیرهما([1]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال میفرماید: سه نفر هستند که من در روز قیامت دشمن آنان هستم و هرکس من دشمن او باشم با او دشمنی میکنم: کسیکه به اسم من پیمان ببندد، سپس آن را نقض کند. کسیکه شخصِ آزادی را بفروشد و قیمتش را بخورد و کسیکه کارگری را استخدام نموده و از وی کار بگیرد و مزدش را ندهد».
2752-1877- (1) (صحیح لغیره) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَعْطُوا الْأَجِیرَ أَجْرَهُ قَبْلَ أَنْ یَجِفَّ عَرَقُهُ».
رواه ابن ماجه من روایة عبدالرحمن بن زید بن أسلم، وقد وثق؛ قال ابن عدی: "أحادیثه حِسان، وهو ممن احتمله الناس وصدقه بعضهم، وهو ممن یکتب حدیثه". انتهى. وبقیة رواته ثقات، ووهب بن سعید بن عطیة السلمی اسمه عبدالوهاب؛ وثقه ابن حبان وغیره([2]).
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مزد کارگر را قبل از اینکه عرقش خشک شود پرداخت کنید».
2753-1878- (2) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَعْطُوا الْأَجِیرَ أَجْرَهُ قَبْلَ أَنْ یَجِفَّ عَرَقُهُ».
رواه أبو یعلى وغیره.
از ابوهریره س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «مزد کارگر را قبل از خشک شدن عرقش پرداخت کنید».
0-1879- (3) (صحیح لغیره) ورواه الطبرانی فی "الأوسط" من حدیث جابر. وبالجملة فهذا المتن مع غرابته یکتسب بکثرة طرقه قوة. والله أعلم.
23 -(ترغیب المملوک فی أداء حق الله تعالى وحق موالیه)
([1]) قلت: وقوله: "ومن کنت خصمه، خصمته" عند ابن ماجه دون البخاری، وکذلک رواه ابن الجارود فی "المنتقى" (579)، وأحمد (2/ 358)، وأبی یعلى (ص 11/ 6571)؛ وفیه عندهم جمیعاً یحیى بن سلیم الطائفی. قال الحافظ فی "التقریب": "صدوق سیىء الحفظ". وکلام الأئمة فیه کثیر، حتى البخاری نفسه قال فیه: "ما حدث الحمیدی عنه فهو صحیح". ولیس هذا من حدیثه عنه عند البخاری، ولا عند غیره ممن أخرج حدیثه کما تراه فی "الإرواء" (5/ 307-311)، فراجعه ففیه بحث علمی مفید.
([2]) قلت: من جهل المعلقین الثلاثة أنَّهم حسنوه مستشهدین له بحدیث أبی هریرة المذکور فی الأصل أول الباب بلفظ: "ثلاثة أنا خصمهم. . "، وفیه: "ورجل استأجر أجیراً ولم یعطه أجره"! وشتان ما بینهما کما هو بین، مع أنَّه ضعیف!! وإنَّ من تمام جهلهم أنَّهم ضعفوا الحدیثین اللذین بعد هذا، ومتن الأحادیث الثلاثة واحد!!! وقد خرجت الحدیث تخریجاً علمیاً مبسطاً فی "الإرواء" (5/ 320-324)، وبینت أنَّ له إسناداً تصحیحاً عن أبی هریرة من غیر روایة أبی یعلى، وآخر بإسناد مرسل حسن، فمن شاء التوسع رجع إلیه.
ترهیب از ساختمان سازی بیش از نیاز به جهت فخرفروشی و زیادهطلبی
2737-1872- (1) (صحیح) عَنْ عُمَر بْنُ الْخَطَّابِ س قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ ج ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَیْنَا رَجُلٌ شَدِیدُ بَیَاضِ الثِّیَابِ، شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعَرِ، لَا یُرَى عَلَیْهِ أَثَرُ السَّفَرِ، وَلَا یَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ، حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبِیِّ ج، فَأَسْنَدَ رُکْبَتَیْهِ إِلَى رُکْبَتَیْهِ، وَوَضَعَ کَفَّیْهِ عَلَى فَخِذَیْهِ، وَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِسْلَامِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ ج، وَتُقِیمَ الصَّلَاةَ، وَتُؤْتِیَ الزَّکَاةَ، وَتَصُومَ رَمَضَانَ، وَتَحُجَّ الْبَیْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَیْهِ سَبِیلًا». قَالَ: صَدَقْتَ، فَعَجِبْنَا لَهُ یَسْأَلُهُ وَیُصَدِّقُهُ. قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْإِیمَانِ؟ قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ». قَالَ: صَدَقْتَ. قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْإِحْسَانِ؟ قَالَ: «أَنْ تَعْبُدَ اللهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ، فَإِنَّهُ یَرَاکَ». قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ السَّاعَةِ؟ قَالَ: «مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ». قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَمَارَاتِهَا؟ قَالَ: «أَنْ تَلِدَ الْأَمَةُ([1]) رَبَّتَهَا، وَأَنْ تَرَى الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الْعَالَةَ رِعَاءَ الشَّاءِ یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبُنْیَانِ». قَالَ: ثُمَّ انْطَلَقَ، فَلَبِثْتُ مَلِیًّا. ثُمَّ قَالَ: «یَا عُمَرُ! أَتَدْرِی مَنِ السَّائِلُ؟». قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ أَتَاکُمْ یُعَلِّمُکُمْ دِینَکُمْ».
رواه البخاری([2]) ومسلم وغیرهما.
از عمر بن خطاب س روایت است که روزی نزد رسول الله ج نشسته بودیم که ناگهان مردی با لباسهای بسیار سفید وارد مجلس شد. موی سرش بسیار سیاه بود و بر او هیچ اثری از سفر دیده نمیشد و هیچیک از ما او را نمیشناخت. وی نزد رسول الله ج نشست و دو زانویش را به زانوی رسول الله ج چسباند و دو دست خود را بر ران خود گذاشت (در لفظ حدیث این احتمال وجود دارد که مرد دو دست خود را بر دو ران رسول الله ج قرار داده باشد) سپس گفت: ای محمد، اسلام یعنی چه؟ فرمود: اسلام یعنی اینکه به لا اله الا الله و محمد رسول الله شهادت بدهی و نماز به پا داری و زکات بدهی و ماه رمضان را روزه بگیری و اگر توانستی به حج بروی. پس گفت: درست گفتی. ما از سخن این مرد تعجب کردیم. چون او نخست از رسول الله ج سؤال کرد و بعد از شنیدن جواب آن را تایید نمود. سپس گفت: ایمان چیست؟ رسول الله ج فرمود: ایمان یعنی باور داشتن به خدای تعالی، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبرانش، روز قیامت و خیر و شر تقدیر. پس گفت: درست گفتی. سپس گفت: احسان چیست؟ رسول الله ج فرمود: احسان یعنی خداوند متعال را چنان عبادت کنی که گویا او را در برابر خود میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند. آن مرد گفت: قیامت کی بر پا میشود؟ رسول الله ج فرمود: در این مورد پاسخ دهنده چیزی بیشتر از سوال کننده نمیداند. وی گفت: نشانهها و علامتهای نزدیک بودن قیامت چیست؟ رسول الله ج فرمود: یکی از علامتهای آن این است که کنیز، آقا و سید خود را به دنیا آورد و همچنین پا برهنگان بیجامه که فقیر و چوپان بودند در ساختن ساختمانهای بزرگ با یکدیگر رقابت خواهند کرد و به یکدیگر فخر میفروشند. سپس آن مرد برخاست و از مجلس خارج شد و مدتی در همین حال باقی ماندم. تا اینکه بالاخره رسول الله ج فرمود: «ای عمر! میدانی مرد سؤال کننده چه کسی بود؟». گفتم: الله و رسولش داناترند. رسول الله ج فرمود: «او جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد».
2738-1873- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «سَلُونِی». فَهَابُوا أَنْ یَسْأَلُوهُ، فَجَاءَ رَجُلٌ فَجَلَسَ عِنْدَ رُکْبَتَیْهِ؛ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! مَا الْإِسْلَامُ؟ قَالَ: «لَا تُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئًا، وَتُقِیمُ الصَّلَاةَ، وَتُؤْتِی الزَّکَاةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ». قَالَ: صَدَقْتَ. قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! مَا الْإِیمَانُ؟ قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکِتَابِهِ [وَلِقَائِهِ] وَرُسُلِهِ، وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ الآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ کُلِّهِ». قَالَ: صَدَقْتَ. قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! مَا الْإِحْسَانُ؟ قَالَ: «أَنْ تَخْشَى اللهَ، کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنَّکَ إِنْ لَا تَکُنْ تَرَاهُ، فَإِنَّهُ یَرَاکَ». قَالَ: صَدَقْتَ. قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! مَتَى تَقُومُ السَّاعَةُ؟ قَالَ: «مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، وَسَأُحَدِّثُکَ عَنْ أَشْرَاطِهَا؛ إِذَا رَأَیْتَ الْمَرْأَةَ تَلِدُ رَبَّهَا فَذَاکَ مِنْ أَشْرَاطِهَا، وَإِذَا رَأَیْتَ الْحُفَاةَ الْعُرَاةَ الصُّمَّ الْبُکْمَ مُلُوکَ الْأَرْضِ، فَذَاکَ مِنْ أَشْرَاطِهَا، وَإِذَا رَأَیْتَ رِعَاءَ الْبَهْمِ([3]) یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبُنْیَانِ فَذَاکَ مِنْ أَشْرَاطِهَا» الحدیث.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از من سؤال کنید». پس ترسیدند از اینکه از او بپرسند، مردی آمد و کنار دو زانویش نشست و گفت: ای رسول الله ج اسلام چیست؟ رسول الله ج فرمود: اسلام یعنی برای خداوند شریک نیاوری و نماز به پا داری و زکات بدهی و ماه رمضان را روزه بگیری. پس گفت: درست گفتی. سپس گفت: ای رسول الله ج! ایمان چیست؟ رسول الله ج فرمود: ایمان یعنی باور داشتن به خداوند، فرشتگان، کتابهای آسمانی، [وملاقات با او] و پیامبرانش، روز قیامت و سراسر تقدیر. آن مرد گفت: درست گفتی. سپس گفت: احسان یعنی چه؟ رسول الله ج فرمود: احسان یعنی از خدا بترسی گویا او را در برابر خود میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند. پس گفت: قیامت کی بر پا میشود؟ رسول الله ج فرمود: در این مورد سوال شده چیزی بیشتر از سوال کننده نمیداند. [من در این مورد چیزی بیشتر از تو نمیدانم.] ولی نشانههای آن را به تو میگویم: هرگاه دیدی که زن، آقا و سید خود را به دنیا آورد، این از نشانههای قیامت است. و همچنین هرگاه دیدی پا برهنگان بیجامه که در فهم کر و لال بودند، حاکمان زمین شدند، این از نشانههای قیامت است. و اگر دیدی چوپانان در ساختن ساختمان با هم رقابت میکنند پس آن از نشانههای قیامت است».
رواه البخاری ومسلم، واللفظ له([4]). وهذا الحدیث له دلالات کثیرة، ولم نذکره إلا فی هذا المکان حسبما اتفق فی الإملاء.
2739-1874- (3) (حسن صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ یَوماً وَنَحنُ مَعَهُ، فَرَأَى قُبَّةً مُشْرِفَةً، فَقَالَ: «مَا هَذِهِ؟». قَالَ أَصْحَابُهُ: هَذِهِ لِفُلَانٍ - رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ-، فَسَکَتَ وَحَمَلَهَا فِی نَفْسِهِ، حَتَّى إِذَا جَاءَ صَاحِبُهَا رَسُولَ اللَّهِ ج وَسَلَّمَ عَلَیْهِ فِی النَّاسِ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ، صَنَعَ ذَلِکَ مِرَارًا، حَتَّى عَرَفَ الرَّجُلُ الْغَضَبَ فِیهِ، وَالْإِعْرَاضَ عَنْهُ، فَشَکَا ذَلِکَ إِلَى أَصْحَابِهِ، فَقَالَ: وَاللَّهِ إِنِّی لَأُنْکِرُ رَسُولَ اللَّهِ ج. قَالُوا: خَرَجَ فَرَأَى قُبَّتَکَ، فَرَجَعَ الرَّجُلُ إِلَى قُبَّتِهِ فَهَدَمَهَا حَتَّى سَوَّاهَا بِالْأَرْضِ، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج ذَاتَ یَوْمٍ، فَلَمْ یَرَهَا، قَالَ: «مَا فَعَلَتِ الْقُبَّةُ؟». قَالُوا: شَکَا إِلَیْنَا صَاحِبُهَا إِعْرَاضَکَ عَنْهُ فَأَخْبَرْنَاهُ، فَهَدَمَهَا، فَقَالَ: «أَمَا إِنَّ کُلَّ بِنَاءٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَا لَا، إِلَّا مَا لَا».
از انس س روایت است که روزی همراه رسول الله ج خارج شدیم، رسول الله ج ساختمان بلندی را مشاهده کرد. فرمود: «این چیست؟». اصحاب جواب دادند که این از فلان مرد انصاری است. رسول الله ج ساکت شده و چیزی نگفت تا اینکه صاحب آن نزد رسول الله ج آمد و در بین مردم بر رسول الله ج سلام کرد؛ اما رسول الله ج از او روی برگرداند و این عمل را چند بار تکرار کرد تا اینکه آن مرد فهمید رسول الله ج از او ناراحت است و از وی روی گردانده است. پس نزد اصحاب رسول الله ج شکایت کرده و گفت: من از این برخورد رسول الله ج تعجب میکنم! گفتند: رسول الله ج ساختمانت را دید. پس مرد انصاری برگشت و گنبدش را خراب کرد تا اینکه با زمین یکسان شد. روزی رسول الله ج از آنجا عبور کرد و گنبد را ندید، فرمود: «با گنبد چه کرد؟». گفتند: صاحبش نزد ما در مورد رویگردانی شما شکایت کرد، پس به او خبر دادیم و او آن را خراب نمود. رسول الله ج فرمود: «هر ساختمان و بنایی وبالی برای صاحب خود میباشد مگر آنچه ناچار به ساختن آن باشید».
رواه أبو داود - واللفظ له -، وابن ماجه أخصر منه، ولفظه: قال: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ج بِقُبَّةٍ عَلَى بَابِ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ: «مَا هَذِهِ؟». قَالُوا: قُبَّةٌ بَنَاهَا فُلَانٌ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «کُلُّ مَالٍ کَانَ هَکَذَا، فَهُوَ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ». فَبَلَغَ الْأَنْصَارِیَّ ذَلِکَ، فَوَضَعَهَا، فَمَرَّ النَّبِیُّ ج بَعْدُ، فَلَمْ یَرَهَا، فَسَأَلَ عَنْهَا، فَأُخْبِرَ أَنَّهُ وَضَعَهَا لِمَا بَلَغَهُ، فَقَالَ: «یَرْحَمُهُ اللَّهُ، یَرْحَمُهُ اللَّهُ».
و در روایت ابن ماجه آمده است: رسول الله ج از ساختمانی بر در خانهی مردی از انصار عبور کرد و فرمود: این چیست؟ گفتند: ساختمانی است که فلانی آن را بنا کرده است. رسول الله ج فرمود: «تمام چیزهایی که چنین باشند در روز قیامت برای صاحبش وبال میشوند». چون این خبر به انصاری رسید آن را خراب نمود؛ بعد از مدتی رسول الله ج دوباره از آنجا عبور کرد و آن را ندید، پس در مورد آن سؤال کرد؟ به او گفته شد: وقتی فرمودهی شما به او رسید، آن را خراب کرد. رسول الله ج فرمود: «خداوند او را مورد رحمت قرار دهد، خداوند او را مورد رحمت قرار دهد».
(صحیح لغیره) ورواه الطبرانی بإسناد جید([5]) مختصراً أیضاً: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج مَرَّ بِبِنْیَةِ قُبَّةٍ لِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ، فَقَالَ: «مَا هَذِهِ؟». قَالَ: قُبَّةٌ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «کُلُّ بِنَاءٍ - وَأَشَارَ بِیَدِهِ عَلَى رَأْسِهِ - أَکْثَرُ مِنْ هَذَا؛ فَهُوَ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
و در روایت طبرانی آمده است: رسول الله ج بر قبهای که توسط یکی از انصار بنا شده بود عبور کرد و فرمود: این چیست؟ گفتند: ساختمانی است. رسول الله ج فرمود: هر بنایی _ با دستش به بالای سرش اشاره نمود- از این بالاتر باشد پس آن برای صاحبش در روز قیامت وبال میشود».
«إلا ما لا» یعنی: مگر آنچه مورد نیاز است تا انسان را از گرما و سرما و درندگان و موارد مشابه محفوظ دارد.
2740-1173- (1) (ضعیف جداً) وَعَنْ وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «کُلُّ بُنْیَانٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَا کَانَ هَکَذَا - وَأَشَارَ بِکَفِّهِ - وَکُلُّ عَلْمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهِ».
رواه الطبرانی، وله شواهد. [مضی3- العلم/9].
از واثله بن اسقع س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر ساختمانی برای صاحبش وبال است مگر آنچه چنین باشد – و با دستش اشاره کرد- و هر علمی برای صاحبش وبال خواهد بود مگر برای کسیکه بدان عمل کند».
2741-1174- (2) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ شَرًّا؛ خَضَّرَ([6]) لَهُ فِی اللَّبِنِ وَالطِّینِ حَتَّى یَبْنِیَ».
رواه الطبرانی فی "الثلاثة" بإسناد جید([7]).
از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون خداوند متعال برای بندهای شر بخواهد، گل و آجر را برای او زینت داده و محبوب یکند تا ساختمانی بنا کند».
2742-1175- (3) (ضعیف جداً) وروى فی "الأوسط" من حدیث أبی بشیر الأنصاری؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ هَوَانًا؛ أَنْفَقَ مَالَهُ فِی الْبُنْیَانِ».
از ابو بشیر انصاری روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون خداوند در مورد بندهای اراده خواری و زبونی کند، مالش را در راه ساختمان سازی خرج میکند».
2743-1176- (4) (ضعیف جداً) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بن مسعودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ بَنَى فَوْقَ مَا یَکْفِیهِ، کُلِّفَ أَنْ یَحْمِلَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" من روایة المسیّب بن واضح، وهذا الحدیث مما أنکر علیه([8])، وفی سنده انقطاع.
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بیش از نیاز خود ساختمانی بسازد روز قیامت مکلف میشود آن را حمل کند».
2744-1177- (5) (ضعیف مرسل) وَعن أبی العالیة: أَنَّ العباسَ بنَ عبدِالمطلب س بَنى غُرفَةً. فقال له النبیُّ ج: «اهدِمها». فقال: أَهدِمُها، أو أتصَدَّقُ بثَمَنها؟ فقال: «اهدِمها».
رواه أبو داود فی "المراسیل"، والطبرانی فی "الکبیر" واللفظ له، وهو مرسلٌ جید الإسناد.
از ابوالعالیه روایت است که عباس بن عبدالمطلب ساختمانی ساخت. رسول الله ج به وی فرمود: «آن را خراب کن». وی گفت: آن را خراب کنم یا با قیمت آن صدقه دهم؟ فرمود: «خراب کن».
2745-1178- (6) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «کُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ، وَمَا أَنْفَقَ الرَّجُلُ عَلَى أَهْلِهِ؛ کُتِبَ لَهُ صَدَقَةٌ، وَمَا وَقَى بِهِ الْمَرْءُ عِرْضَهُ؛ کُتِبَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ؛ وَمَا أَنْفَقَ الْمُؤْمِنُ مِنْ نَفَقَةٍ فَإِنَّ خَلَفَهَا عَلَى اللَّهِ، والله ضَامِنٌ، إِلَّا مَا کَانَ فِی بُنْیَانٍ أَوْ مَعْصِیَةٍ».
رواه الدارقطنی والحاکم؛ کلاهما عن عبدالحمید بن الحسن الهلالی عن محمد بن المنکدر عنه، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد". (قال الحافظ): "ویأتی الکلام على عبدالحمید([9])" [یعنی فی آخر کتابه].
از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر امر معروفی صدقه است و انفاق بنده به خانوادهاش به عنوان صدقه برای او نوشته میشود. و آنچه انسان به وسیله آن از آبرویش حفاظت میکند، به عنوان صدقه برای او نوشته میشود. و آنچه مومن انفاق میکند خداوند متعال جایگزین میکند و ضامن آن است، مگر مالی که در راه ساختمان سازی یا معصیت و نافرمانی خرج شود».
2746-1875- (4) (صحیح) وَعَنْ حَارِثَةَ بْنِ مُضَرِّبٍ قَالَ: أَتَیْنَا خَبَّابًا، نَعُودُهُ، وَقَدْ اکْتَوَى سَبْعَ کَیَّاتٍ. فَقَالَ: لَقَدْ تَطَاوَلَ مَرَضِی، وَلَوْلَا أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «لَا تَتَمَنَّوْا المَوْتَ» لَتَمَنَّیْتُ. وَقَالَ: «یُؤْجَرُ الرَّجُلُ فِی نَفَقَتِهِ کُلِّهَا؛ إِلَّا التُّرَابَ - أَوْ قَالَ: فِی البِنَاءِ-».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح"([10]).
از حارثة بن مُضَرَّب روایت است برای عیادت خباب که هفت داغ نهاده بود رفتیم، خباب گفت: مریضی من طولانی شده است و اگر از رسول الله ج نشنیده بودم که فرمود: «تمنای مرگ نکنید»، آن را تمنا میکردم. و فرمود: «به مرد در هر آنچه هزینه میکند اجر و پاداش داده میشود مگر در خاک _ یا اینکه فرمود: در ساختن خانه _».
2747-1179- (7) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «النَّفَقَةُ کُلُّهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ إِلَّا البِنَاءَ فَلَا خَیْرَ فِیهِ».
رواه الترمذی.
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «انفاق به هر صورتی باشد در راه خداوند است مگر آنکه در مسیر ساختمان سازی باشد که در آن خیری نیست».
2748-1180- (8) (ضعیف) وَعن عطیة بن قیس قال: کان حُجَر أزواجِ النبی ج بِجَرید النَّخل، فخرَج النبیُّ ج فی مَغزىً له، وکانت أمُّ سَلَمة موسِرَةٌ، فجَعَلت مکان الجریدِ لِبناً، فقال النبی ج: «ما هذا؟». قالت: أردتُ أن أکُفَّ عنِّی أبصار الناسِ. فقال: «یا أمَّ سلمة! إنَّ شرَّ ما ذهب فیه مالُ المرءِ المسلمِ؛ البنیانُ».
رواه أبو داود فی "المراسیل".
از عطیه بن قیس روایت است: خانههای همسران رسول الله ج از شاخههای نخل بود. چون رسول الله ج برای غزوهای خارج شد و ام سلمه ثروتمند بود، به جای شاخهی نخل آجر گذاشت. رسول الله فرمود: «این چیست؟». ام سلمه گفت: خواستم تا چشم مردم به من نیفتد. رسول الله ج فرمود: «ای ام سلمه، بدترین راهی که مال مسلمان در آن خرج میشود ساختمان سازی است».
2749-1876- (5) (حسن لغیره) وَعن الحسن قال: لمَّا بنى رسولُ الله ج المسجدَ قال: «ابنوهُ عَریشاً کعریشِ مُوسى». قیل للحسن: وما عریش موسى؟ قال: «إذا رفع یده بلغ العریش یعنی السقف».
رواه ابن أبی الدنیا مرسلاً وفیه نظر([11]).
از حسن روایت است هنگامیکه رسول الله ج مسجد را بنا مینمود، فرمود: «آن را به مانند عریش (سقف) موسی بنا کنید». به حسن گفته شد: عریش موسی چیست؟ گفت: «هرگاه دستش را بلند میکرد به سقف آن میرسید».
2750-1181- (9) (موضوع موقوف) وَعَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی عَمَّارٍ([12]) قَالَ: إِذَا رَفَعَ الرَّجُلُ بِنَاءً فَوْقَ سَبْعَةِ أَذْرُعٍ؛ نُودِیَ: یَا أفسقَ الْفَاسِقِینَ إِلَى أَیْنَ؟!
رواه ابن أبی الدنیا موقوفاً علیه، ورفعه بعضهم، ولا یصح.
از عمار بن ابی عمار روایت است: چون کسی بنایی بالاتر از هفت ذراع بسازد، ندا داده میشود ای فاسقترین فاسقان تا کجا؟
22 - (الترهیب من منع الأجیر أجره، والأمر بتعجیل إعطائه)
([1]) و در روایت ابوهریره (روایت بعدی) به جای آن لفط «المرأة» آمده است که زن آزاد و کنیز را در برمیگیرد. علما در معنای آن اختلاف کردهاند که حافظ دیدگاههای مختلف در این زمینه را ذکر میکند. و خود متمایل به این معناست که: نافرمانی پدر و مادر از سوی فرزندان زیاد میشود چنانکه فرزند با مادرش چنان رفتار میکند که با کنیزش رفتار مینماید. وی را مورد اهانت و دشنام و ضرب و شتم قرار داده و از وی همچون خدمتکاری کار میکشد. از این جهت چنین فرزندی مجازا (ربها) اطلاق شده است. یا اینکه مراد از (الرب) مربی میباشد.
([2]) قال الناجی (168/ 1): "ذِکر البخاری هنا وهم بلا شک؛ فإنَّه من أفراد مسلم عنه". وانظر تعلیقنا المتقدم على الحدیث (4- الطهارة/ 7).
([3]) جمع (بهمة) عبارت است از فرزند گوسفند. نر و ماده؛ و جمع (البهم): بهام است چنانکه در "النهایة" آمده است.
([4]) قلت: وزاد فی آخره: "هذا جبریل أراد أن تعلَّموا إذْ لم تسألوا". وما بین المعکوفتین زیادة منه، ولم یستدرکها الثلاثة المعلقون المحققون زعموا!
([5]) انظر الکلام على الحدیث وطرقه فی "الصحیحة" (ج 6/ 794-799).
([6]) أی: حبب وزین کما قال المناوی، وقول المعلق على "الأوسط" (9/ 171): "أی بارک له"؛ فهی عجمة ظاهرة! وتفسیر باطل هنا.
([7]) کذا قال! وفیه عنعنة أبی الزبیر، وشیخ الطبرانی قد توبع؛ خلافاً لما یشعر به کلام الهیثمی (4/ 69)، کما هو مبین فی "الروض النضیر" (189)، وعزاه العراقی فی "تخریج الإحیاء" لأبی داود عن عائشة، وهو وهم قلده علیه المناوی فتعقب به السیوطی الذی لم یعزه إلیه!!
([8]) قلت: وبه أعله الهیثمی، وفیه نظر لأنه قد توبع، والعلة من شیخه یوسف بن أسباط، مع انقطاعه بین أبی عبیدة وأبیه ابن مسعود. وقال أبو حاتم: "حدیث باطل". وهو مخرج فی "الضعیفة" (175).
([9]) الأصل: (عبدالواحد)، وهو خطأ، وعلى الصواب وقع قبل سطر، وفیما یأتی (17- النکاح /5)، وقد تعقب الذهبی الحاکم به فقال: "عبدالحمید ضعفه الجمهور". والحدیث مخرج فی "الضعیفة" (898)، وذکرت فیه أن الجملة الأولى والثانیة منه صحیحة بشواهدها.
([10]) لقد أبعد المصنف النجعة، فالحدیث رواه البخاری أیضاً (کتاب المرضى وغیره)، وفی "الأدب المفرد" (447 و454 و455) إلا أنَّه صرح بأنَّ القائل: "یؤجر. . ." إنما هو خباب نفسه فهذا القدر منه موقوف، لکنه فی حکم المرفوع، وقد جاء مرفوعاً من طرق ثلاث عند الطبرانی فی "الکبیر" (4/ 64 و74 و82) وکلها ضعیفة، وأوهاها طریق عمر بن إسماعیل بن مجالد عن أبیه، ولم یذکر الحافظ فی "الفتح" سواها! وسقط اسم (إسماعیل) من نقل الشیخ عبدالصمد فی تعلیقه على "التحفة"، فأوهم سلامتها مِن الوهن الشدید!
([11]) قلت: وقد جاء موصولاً، فانظر "الصحیحة" (616) إنْ شئت.
([12]) الأصل: (ابن عامر)، وصححه الناجی إلى (ابن أبی عامر)، وکل ذلک خطأ، والمثبت من "قصر الأمل" لابن أبی الدنیا (165/ 250)، والراوی عنه (محمد بن أبی زکریا) قال أبو حاتم: "مجهول، أرى أن (عماراً) هو (أبو عمار زیاد بن میمون) ". وزیاد متروک، وقال یزید بن هارون: "کان کذاباً". والمرفوع الذی أشار إلیه المؤلف مخرج فی "الضعیفة" (174).
2728-1865- (1) (صحیح) عَن عَائِشَةَ ل؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنْ ظَلَمَ قِیدَ شِبْرٍ مِنَ الأَرْضِ، طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِینَ».
رواه البخاری ومسلم.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس یک وجب از زمین را غصب کند، از هفت طبقه زمین به گردن او پیچیده میشود».
2729-1866- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س [عَنِ النَّبِیِّ ج]([1]) قَالَ: «مَنْ أَخَذَ مِنَ الْأَرْضِ شِبْرًا بِغَیْرِ حَقِّهِ طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِینَ».
رواه أحمد بإسنادین([2]) أحدهما صحیح، ومسلم؛ إلا أنَّه قال: «لَا یَأْخُذُ أَحَدٌ شِبْرًا مِنَ الْأَرْضِ بِغَیْرِ حَقِّهِ؛ إِلَّا طَوَّقَهُ اللهُ إِلَى سَبْعِ أَرَضِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس یک وجب از زمین را که حقش نیست غصب کند، خداوند در روز قیامت آن را از هفت طبقهی زمین به گردنش میپیچاند».
و در روایت مسلم آمده است: «فردی نیست که وجبی از زمین را که حقش نسیت تصاحب کند مگر اینکه خداوند در روز قیامت آن را از هفت طبقهی زمین به گردنش میپیچاند».
«طوقه من سبع أرضین» گفته شده: طوق تکلیف مراد است نه طوق تقلید؛ یعنی روز قیامت میتواند آن را حمل کند. و گفته شده: مراد از آن این است که در زمین فروبرده میشود و بخشی از زمین که آن را غصب نموده همچون طوقی بر گردن وی قرار میگیرد. بغوی میگوید: و ای صحیحترین دیدگاه است.
0-1867- (3) (صحیح) ثم روى [یعنی البغوی] بإسناده عن سالم عن أبیه قال: قَالَ النَّبِیُّ ج: «مَنْ أَخَذَ مِنَ الْأَرْضِ شِبراً بِغَیْرِ حَقِّهِ؛ خُسِفَ بِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ إِلَى سَبْعِ أَرَضِینَ».
وهذا الحدیث رواه البخاری وغیره.
سالم از پدرش روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «هرکس یک وجب از زمین را به ناحق تصاحب کند، روز قیامت تا هفت طبقه در زمین فرو میرود».
2730-1868- (4) (صحیح) وَعن یعلى بن مرة س قال: سمعت النبی ج یقول:
«أیُّما رجلٍ ظَلَم شِبْراً مِنَ الأرضِ؛ کَلَّفهُ الله عزَّ وجلَّ أنْ یحفِرَهُ حتى یبلُغَ به سبْعَ أرَضینَ، ثم یُطَوِّقه یومَ القیامَةِ حتى یُقْضى بینَ الناسِ».
از یعلی بن مره س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هر مردی که در یک وجب از زمینی ظلم کند در روز قیامت خداوند او را مکلف میکند که آن را حفر کند تا به طبقهی هفتم زمین برسد، سپس آن را به گردن او میپیچانند تا اینکه بین مردم قضاوت و داوری شود».
رواه أحمد والطبرانی، وابن حبان فی "صحیحه"، وفی روایة لأحمد والطبرانی عنه قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ أَخَذَ أَرْضًا بِغَیْرِ حَقِّها؛ کُلِّفَ أَنْ یَحْمِلَ تُرَابَهَا إِلَى الْمَحْشَرِ».
از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس زمینی را به ناحق تصاحب کند، مکلف میشود که خاک آن را به سرزمین محشر ببرد».
0-1169- (1) (ضعیف جداً) وفی روایة للطبرانی فی "الکبیر"([3]): «مَنْ ظَلَم مِنَ الأرْضِ شبراً؛ کُلِّفَ أَنْ یَحْفُرَه حتَّى یَبْلُغَ الماءَ؛ ثُمَّ یَحْمِلَهُ إلى المَحْشَرِ».
و در روایت طبرانی آمده است: «هرکس در وجبی از زمین ظلم کند، مکلف میشود آن را حفر کند تا به آب برسد سپس آن را به محشر حمل نماید».
2731-1170- (2) (ضعیف جداً) وَعن سعد بن أبی وقاص س قال: قال رسول الله ج: «من أخذَ شیئاً منَ الأرض بغیر حِلِّه؛ طُوِّقَه من سبع أرضین، لا یُقبلُ منه صرفٌ ولا عَدْلٌ».
رواه أحمد([4]) والطبرانی من روایة حمزة بن أبی محمد.
از سعد بن ابی وقاص س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بخشی از زمین را به ناحق تصرف کند، از هفت زمین طوق خواهد شد بر گردن وی و هیچ عملی از او پذیرفته نمیشود».
2732-1171- (3) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ([5]) س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَیُّ الظُّلْمِ أَظْلَمُ؟ قَالَ: «ذِرَاعٌ مِنَ الْأَرْضِ یَنْتَقِصُهَا الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ مِنْ حَقِّ أَخِیهِ المسلمِ، فَلَیْسَ حَصَاةٌ مِنَ الْأَرْضِ یَأْخُذُهَا؛ إِلَّا طُوِّقَهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَى قَعْرِ الْأَرْضِ، وَلَا یَعْلَمُ قَعْرَهَا إِلَّا اللَّهُ الَّذِی خَلَقَهَا».
رواه أحمد والطبرانی فی "الکبیر"، وإسناد أحمد حسن([6]).
از ابن مسعود س روایت است: گفتم: ای رسول خدا، کدام ظلم ظالمانهتر است؟ فرمود: «ذراعی از زمین که کسی از برادر مسلمانش تصاحب کند. در اینصورت هیچ سنگی را از آن زمین تصاحب نمیکند مگر اینکه روز قیامت تا قعر زمین طوقی بر گردن وی خواهد بود و قعر زمین را جز خداوندی که آن را آفریده نمیداند».
2733-1869- (5) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی مَالِکٍ الْأَشْعَرِیِّ([7]) س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «أَعْظَمُ الْغُلُولِ عِنْدَ اللَّهِ ﻷ ذِرَاعٌ مِنْ الأَرْضِ تَجِدُونَ الرَّجُلَیْنِ جَارَیْنِ فِی الْأَرْضِ أَوْ فِی الدَّارِ، فَیَقْتَطِعُ أَحَدُهُمَا مِنْ حَظِّ صَاحِبِهِ ذِرَاعًا، إِذَا اقْتَطَعَهُ؛ طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِینَ».
رواه أحمد بإسناد حسن، والطبرانی فی "الکبیر".
از ابو مالک اشعری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بزرگترین دزدی نزد خداوند، ذراعی از زمین است؛ به اینصورت که دو مرد را مییابی که در زمین یا خانه همسایه هستند و یکی از آنها از زمین دیگری به اندازهی یک ذراع برای خود بر میدارد. زمانی که آن را تصاحب نمود، از هفت طبقهی زمین بر گردنش طوق میشود».
2734-1870- (6) (صحیح) وَعَنْ وَائِلٍ بْنِ حجر([8]) س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ غَصَبَ رَجُلًا أَرْضًا ظُلْمًا؛ لَقِیَ اللهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ».
رواه الطبرانی من روایة یحیى بن عبدالحمید الحمَّانی.
از وائل بن حجر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس زمین مردی را ظالمانه غصب کند، در حالی با خداوند ملاقات میکند که بر او خشمگین است».
2735-1172- (4) (ضعیف) وَعَنِ الْحَکَمِ بْنِ الْحَارِثِ السُّلَمِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولَ اللَّهِ ج: «مَنْ أَخَذَ مِنْ طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ شِبْرًا؛ جَاءَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِینَ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" و"الصغیر" من روایة محمد بن عقبة السدوسی([9]).
از حکم بن حارث سلمی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس از راه مسلمانان به اندازه یک وجب تصاحب کند، روز قیامت در حالی خواهد آمد که آن را تا هفت زمین حمل میکند».
2736-1871- (7) (صحیح) وَعَنْ أَبِی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیِّ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «لَا یَحِلُّ لِمُسلمٍ أَنْ یَأْخُذَ عَصَا [أَخِیهِ] بِغَیْرِ طِیبِ نَفْسٍ مِنْهُ». قَالَ ذَلِکَ لِشِدَّةِ مَا حَرَّمَ اللَّهُ([10]) مِنْ مَالِ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ.
از ابوحمید ساعدی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برای هیچ مسلملانی حلال نیست که عصای برادر مسلمانش را بدون رضایت او بر دارد».
ابوحمید ساعدی س میگوید: این به خاطر شدت تحریمی است که خداوند در مال مسلمان بر مسلمان قرار داده است.
رواه ابن حبان فی "صحیحه". (قال الحافظ): "وسیأتی فی "باب الظلم" إن شاء الله تعالى"([11]).
21 -(الترهیب من البناء فوق الحاجة تفاخرا وتکاثراً)
([1]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من "المسند" و"مسلم" (5/ 58-59).
([2]) قلت: بل بثلاثة (2/ 387، 388 و432)، وأوسطها على شرط مسلم؛ وبه أخرجه فی "صحیحه".
([3]) قال الهیثمی (4/ 175): "وفیه جابر الجعفی، وهو ضعیف، وقد وثق". انظر "الضعیفة" (6760).
([4]) لم أره فی "مسنده"، وإنما عزاه فی "المجمع" (4/ 175) لأبی یعلى والبزار والطبرانی، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6761).
([5]) الأصل: "أبی"، وهو خطأ، والتصحیح من "المسند" وغیره.
([6]) لا وجه لتحسینه ولا لتخصیص أحمد به، فإن مداره عندهما على ابن لهیعة، وهو ضعیف، ثم إن فیه انقطاعاً بیّنه أحمد شاکر (5/ 289)، ومن غرائبه أنه مع کل ذلک صححه! وهو مخرج فی "الضعیفة" (6762).
([7]) هکذا وقع فی ترجمة أبی مالک الأشعری من "المسند" (5/ 341 و344) من طریق زهیر بن محمد وشریک، کلاهما عن عبدالله بن محمد بن عقیل عن عطاء عنه. ثم أورده فی ترجمة أبی مالک الأشجعی (4/ 140) من طریق زهیر وحده قال: "عن أبی مالک الأشجعی". وخفیت الروایة الأولى على الحافظ الناجی (167/ 1)، مع أن الهیثمی قد ذکرها مع الأخرى (4/ 175)، وصحح ابن الأثیر فی "أسد الغابة" (5/ 288) الأولى، وذکر لشریک متابعین علیها، وقال: "وزهیر کثیر الخطأ". وحدیث شریک أخرجه ابن أبی شیبة أیضاً (6/ 567/ 2060)، وحسَّن إسناده الحافظ فی "الفتح" (5/ 105).
([8]) الأصل: "عبدالله"، وهو خطأ یبدو أنه من المؤلف رحمه الله، والصواب: "وائل"، وهو ابن حجر، لأنه فی "المعجم الکبیر" للطبرانی (22/ 18/ 25) من طریق علقمة بن وائل عن أبیه. وکذلک ذکره على الصواب الحافظ ابن حجر فی "التلخیص الحبیر"، وکذلک الحافظ السیوطی فی "الجامع الکبیر". ثم إن غَمْزَ المؤلف بأنه من روایة الحمانی فیه ذهول عن أنَّه متابَع من (محمد بن عیسى الطباع) فی نفس روایة الطبرانی. وتبعه فیه الهیثمی، وقلدهما فی کل ذلک المعلقون الثلاثة کما هی العادة! وقد أودعت بیان ذلک کله وتحقیقه فی "الصحیحة" (3365).
([9]) قلت: هو ضعیف من قبل حفظه، وقد خرجته فی "الضعیفة" (6648).
([10]) وکذا رواه أحمد (5/ 425). وفی روایة له صحیحة: "رسول الله ج".
([11]) ظاهر العبارة أنَّه یعنی الحدیث نفسه، ولم یُعدْه هناک، فلعل الصواب "باب فی الظلم" کما فی بعض النسخ، فانظر (20- القضاء/ 5).
2698-1844- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا هُنَّ؟ قَالَ: «الشِّرْکُ بِاللَّهِ، وَالسِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالحَقِّ، وَأَکْلُ الرِّبَا، وَأَکْلُ مَالِ الیَتِیمِ، وَالتَّوَلِّی یَوْمَ الزَّحْفِ، وَقَذْفُ المُحْصَنَاتِ الغَافِلاَتِ المُؤْمِنَاتِ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والنسائی. [مضی12- الجهاد/11].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از هفت گناه نابود کننده اجتناب کنید». گفتند: ای رسول الله ج! آنها کدامند؟ فرمود: «شرک به خداوند، سحر، کشتن نفسی که خداوند حرام نموده مگر به حق، خوردن ربا، خوردن مال یتیم، فرار از میدان جنگ و تهمت زنا زدن به زنان پاکدامن مؤمن بیخبر از فساد».
(الموبقات): مهلک و نابودکننده.
2699-1845- (2) (صحیح) وَعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ ج: «رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ رَجُلَیْنِ أَتَیَانِی، فَأَخْرَجَانِی إِلَى أَرْضٍ مُقَدَّسَةٍ، فَانْطَلَقْنَا حَتَّى أَتَیْنَا عَلَى نَهَرٍ مِنْ دَمٍ فِیهِ رَجُلٌ قَائِمٌ([1])، وَعَلَى شطِّ النَّهَرِ رَجُلٌ بَیْنَ یَدَیْهِ حِجَارَةٌ، فَأَقْبَلَ الرَّجُلُ الَّذِی فِی النَّهَرِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ رَمَى الرَّجُلُ بِحَجَرٍ فِی فِیهِ فَرَدَّهُ حَیْثُ کَانَ، فَجَعَلَ کُلَّمَا جَاءَ لِیَخْرُجَ رَمَى فِی فِیهِ بِحَجَرٍ، فَیَرْجِعُ کَمَا کَانَ. فَقُلْتُ: مَا هَذَا الَّذِی رَأَیْتُهُ فِی النَّهَرِ؟ قَالَ: آکِلُ الرِّبَا».
رواه البخاری هکذا فی "البیوع" مختصراً، وتقدم فی "ترک الصلاة" مطولاً [5- الصلاة/40].
از سمرة بن جندب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دیشب دو مرد را دیدم که نزد من آمدند و مرا به سرزمین مقدسی بردند. پس رفتیم تا اینکه به نهری از خون رسیدیم که مردی در آن ایستاده بود. و کنار نهر آب، مردی بود که در مقابلش سنگهایی بود. مردی که در نهر بود جلو آمد و هرگاه میخواست از نهر خارج شود آن مرد سنگی در دهانش میانداخت و او را به جایی که بود بر میگرداند و هرگاه میخواست از رود خارج شود سنگی در دهانش میانداخت و او را به جایی که بود بر میگرداند؛ گفتم: این چه کسی بود که در نهر دیدم؟ گفت: ربا خوار».
2700-1846- (3) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ج آکِلَ الرِّبَا، وَمُوکِلَهُ».
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج رباخوار و ربا دهنده را لعنت کردند.
رواه مسلم والنسائی. ورواه أبو داود والترمذی وصححه، وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه"؛ کلهم من روایة عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود عن أبیه، ولم یسمع منه([2])، وزادوا فیه: «شَاهِدِیهِ، وَکَاتِبَهُ».
و در روایتی علاوه بر این آمده است: «دو شاهد و کاتب آن را».
2701-1847- (4) (صحیح) وَعَنْ جَابِرِ بن عبدالله ب قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللهِ ج آکِلَ الرِّبَا، وَمُؤْکِلَهُ، وَکَاتِبَهُ، وَشَاهِدَیْهِ، وَقَالَ: «هُمْ سَوَاءٌ».
رواه مسلم وغیره.
از جابر بن عبدالله ب روایت است که رسول الله ج رباخوار و ربا دهنده و نویسنده و دو شاهد آن را لعنت نمود. و فرمود: «همگی [در گناه ربا] یکساناند».
2702-1848- (5) (حسن لغیره) وَعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: «الکبائرُ سبعٌ: أوَّلُهُنَّ الإشراکُ بالله، وقتلُ النفس بغیر حقِّها، وأکلُ الرِّبا، وأکلُ مالِ الیتیمِ، وفرارُ یومِ الزحفِ، وقَذفُ المحصَناتِ، والانتِقالُ إلى الأعرابِ بعدَ هِجرتهِ».
رواه البزار من روایة عمرو بن أبی سَلَمة، ولا بأس به فی المتابعات. [مضی12/11].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گناهان کبیره هفت دستهاند: اولین آنها شرک به خداوند است و کشتن نفسی به ناحق و خوردن ربا و خوردن مال یتیم و فرار در روز جنگ و تهمت زدن به زنان پاکدامن و بازگشت به سوی بادیهنشینان بعد از هجرت به مدینه».
2703-1849- (6) (صحیح) وَعَنْ عَوْنُ بْنُ أَبِی جُحَیْفَةَ عَنْ أَبِیهِ س قَالَ: «لَعَنَ رَسُولُ الله ج الوَاشِمَةَ وَالمُسْتَوْشِمَةَ، وَآکِلَ الرِّبَا، وَمُوکِلَهُ، وَنَهَى عَنْ ثَمَنِ الکَلْبِ، وَکَسْبِ البَغِیِّ، وَلَعَنَ المُصَوِّرِینَ».
رواه البخاری وأبو داود. (قال الحافظ): "واسم أبی جحیفة وهب بن عبدالله السُّوائی".
عون بن ابی جحیفه از پدرش س روایت میکند که رسول الله ج زن خالکوب و کسیکه خال بر او میکوبند و رباخوار و ربا دهنده را لعنت نمود و از پول [حاصل از خرید و فروش] سگ و کسب و کار از راه فاحشه نهی کرده و تصویرگران را لعنت نمود».
2704-1850- (7) (صحیح لغیره) وَعَن عبدالله بْنَ مَسْعُودٍ س قَالَ: «آکُلُ الرِّبَا، وَمُوکِلُهُ، وَشَاهِدَاهُ، وَکَاتِباهُ إِذَا عَلِمُوا بِهِ، وَالْوَاشِمَةُ، وَالْمُسْتَوْشِمَةُ لِلْحُسْنِ، وَلَاوِی الصَّدَقَةِ، وَالْمُرْتَدُّ أَعْرَابِیًّا بَعْدَ الهِجْرَةِ؛ مَلْعُونُونَ عَلَى لِسَانِ مُحَمَّدٍ ج».
رواه أحمد وأبو یعلى، وابن خزیمة وابن حبان فی "صحیحیهما"، وزاد فی آخره: «یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
از عبدالله بن مسعود س روایت است که میگوید: «رباخوار و ربا دهنده و دو شاهد و دو نویسندهی آن اگر از ماهیت معامله ربوی آگاه باشند و زن خالکوب و کسیکه برای زیبایی بر او خال میکوبند و کسیکه زکات مالش را نمیپردازد و بادیهنشینی که بعد از هجرت مرتد گردد، بر زبان محمد ج لعنت شدهاند.
(قال الحافظ): رووه کلهم عن الحارث - وهو الأعور - عن ابن مسعود؛ إلا ابن خزیمة، فإنَّه رواه عن مسروق عن عبدالله بن مسعود.
2705-1158- (1) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَرْبَعٌ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا یُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ، وَلَا یُذِیقَهُمْ نَعِیمَهَا: مُدْمِنُ الْخَمْرِ، وَآکِلُ الرِّبَا، وَآکِلُ مَالِ الْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقٍّ، وَالْعَاقُّ لِوَالِدَیْهِ».
رواه الحاکم عن إبراهیم بن خثیم بن عراک - وهو واهٍ - عن أبیه عن أبیه عن جده عن أبی هریرة وقال: "صحیح الإسناد"([3]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چهار نفر هستند که این حق برای خداوند متعال است که آنان را وارد بهشت نکند و نعمت آن را به ایشان نچشاند: معتاد به شرابخواری، ربا خوار، کسیکه مال یتیم را با ناحق میخورد و کسیکه نافرمانی پدر و مادرش میکند».
2706-1851- (8) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ- یعنی ابن مسعود - س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الرِّبَا ثَلَاثَةٌ وَسَبْعُونَ بَابًا، أَیْسَرُهَا مِثْلُ أَنْ یَنْکِحَ الرَّجُلُ أُمَّهُ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرط البخاری ومسلم". ورواه البیهقی من طریق الحاکم ثم قال: "هذا إسناد صحیح، والمتن منکر بهذا الإسناد([4])، ولا أعلمه إلا وهماً، وکأنَّه دخل لبعض رواته إسناد فی إسناد"([5]).
از عبدالله - یعنی ابن مسعود- س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ربا هفتاد و سه دروازه دارد؛ [گناه] میسرترین [نوع] آن مانند این است که مرد با مادرش همخوابی کند».
2707-1852- (9) (صحیح) وَعَنهُ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الرِّبَا([6]) بِضعٌ وسبعونَ باباً، والشرکُ مثلُ ذلِکَ».
و از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ربا هفتاد و چند بخش است و شرک همانند آن است».
2708-1853- (10) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «الرِّبَا سَبْعُونَ بَابًا؛ أَدْنَاهَا کَالَّذِی یَقَعُ عَلَى أُمِّهِ».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ربا هفتاد بخش دارد و [گناه] کمترین [بخش] آن مانند کسی است که با مادرش همخوابی کند».
رواه البیهقی بإسناد لا بأس به، ثم قال: "غریب بهذا الإسناد، وإنما یعرف بعبدالله بن زیاد عن عکرمة یعنی ابن عمار. قال: وعبدالله بن زیاد هذا منکر الحدیث"([7]).
2709-1159- (2) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ سَلَامٍ س عَنْ رَسُولِ اللهِ ج قَالَ: «الدِّرْهَمُ یُصِیبُهُ الرَّجُلُ مِنَ الرِّبَا؛ أَعْظَمُ عِنْدَ اللهِ مِنْ ثَلَاثَةٍ وَثَلَاثِینَ زَنْیَةٍ یَزْنِیهَا فِی الْإِسْلَامِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" من طریق عطاء الخراسانی عن عبدالله، ولم یسمع منه([8]).
از عبدالله بن سلام روایت است که رسول الله ج فرمودند: «درهمی که کسی از طریق ربا بدست آورد نزد خداوند متعال بزرگتر است از سی و سه بار زنایی که در اسلام مرتکب شود».
0-1160- (3) (ضعیف موقوف) ورواه ابن أبی الدنیا والبغوی وغیرهما موقوفاً على عبدالله، وهو الصحیح، ولفظ الموقوف فی أحد طرقه: قال عبدالله: الرِّبَا اثْنَانِ وَسَبْعُونَ حُوبًا، أَصْغَرُهَا حُوبًا کَمَنْ أَتَى أُمَّهُ فِی الإسْلامِ، وَدِرْهَمٌ مِنَ الرِّبَا أَشَدُّ مِنْ بِضْعٍ وَثَلاثِینَ زَنْیَةً. قَالَ: وَیَأْذَنُ اللَّهُ بِالْقِیَامِ لِلْبَرِّ وَالْفَاجِرِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، إِلا آکِلَ الرِّبَا، فَإِنَّهُ لَا یَقُومُ ﴿إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾([9])..
عبدالله میگوید: ربا هفتاد و دو گناه دارد که کمترین آنها چنان است که کسی با مادرش در اسلام زنا کند. و درهمی از ربا بدتر از سی و چند زنا میباشد. راوی میگوید: خداوند متعال در روز قیامت به هر نیکوکار و بدکاری اجازه بلند شدن میدهد جز رباخوار که برنمیخیزد «مگر مانند برخاستن کسیکه بر اثر تماس شیطان دیوانه شده و (نمیتواند تعادل خود را حفظ کند)».
2710-1854- (11) (صحیح موقوف) وروى أحمد بإسناد جید عن کعب الأحبار قال: لَأَنْ أَزْنِیَ ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ زَنْیَةً؛ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ آکُلَ دِرْهَمَ رِبًا یَعْلَمُ اللَّهُ أَنِّی أَکَلْتُهُ حِینَ أَکَلْتُهُ رِبًا.
کعب الاحبار میگوید: اگر سی و سه بار عمل فاحشه انجام دهم نزد من محبوبتر است از اینکه یک درهم ربا بخورم که خداوند بداند آن را به عنوان ربا خوردهام.
2711-1855- (12) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ حَنْظَلَةَ - غَسِیلِ الْمَلَائِکَةِ - ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «دِرْهَمٌ رِبًا یَأْکُلُهُ الرَّجُلُ وَهُوَ یَعْلَمُ؛ أَشَدُّ مِنْ سِتَّةٍ وَثَلَاثِینَ زَنْیَةً».
از عبدالله بن حنظله – کسی که توسط ملائکه غسل داده شد- ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه یک درهم ربا با اطلاع از [ربا بودن] آن میخورد [عذاب آن] شدیدتر از عذاب سی و شش بار عمل فاحشه است».
رواه أحمد والطبرانی فی "الکبیر"، ورجال أحمد رجال "الصحیح".
حافظ میگوید: حنظله پدر عبدالله ملقب به «غسیل الملائکة» میباشد. چون وی در روز احد جنب بود و نصف سرش را شسته بود که صدای دشمن را شنید؛ پس برای جهاد در راه خدا خارج شده و شهید شد. پس رسول الله فرمودند: «لَقَد رأیتُ الملائِکةَ تَغْسِلُه»([10]): «فرشتگان را دیدم که او را غسل میکنند».
2712-1856- (13) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عن أنس بن مالکٍ س قال: خَطبنَا رسولُ الله ج فَذَکر أمْرَ الربا وعظَّم شأنَهُ وقال: «إنَّ الدرْهَم یصیبُه الرجلُ مِنَ الرِّبا؛ أعْظَمُ عند الله فی الخطیئةِ مِنْ ستٍّ وثلاثینَ زَنْیَةً یَزْنیها الرجلُ، وَإنَّ أرْبى الربا عِرْضُ الرجلِ المسْلِمِ».
رواه ابن أبی الدنیا فی کتاب "ذم الغیبة" والبیهقی([11]).
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج برای ما خطبه خواند و ذکر ربا نموده و گناه آن را بزرگ شمرد و فرمود: «درهمی که کسی از راه ربا به دست میآورد نزد خدا از گناه سی و شش عمل فاحشهای که مرتکب آن میگردد بیشتر است؛ و بزرگترین ربا بیآبرو کردن فرد مسلمان است».
2713- 1161- (4) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ أَعَانَ ظَالِمًا بِبَاطِلٍ لِیَدْحَضَ بِه حَقًّا؛ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ وَذِمَّةِ رَسُولِهِ ج، وَمَنْ أَکَلَ دِرْهَمًا مِنْ رِبًا؛ فَهُوَ مِثْلُ ثَلَاثةٍ وَثَلَاثِینَ زَنْیَةً، وَمَنْ نَبَتَ لَحْمُهُ مِن سُّحْتِ؛ فَالنَّارُ أَوْلَى بِهِ».
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس ظالمی را در امری باطل برای نابودی حقی یاری کند، درحقیقت عهد خود را با خداوند و رسولش شکسته است. و هرکس درهمی ربا بخورد این عمل وی چون سی و سه زنا میباشد و هرکس گوشت وی از طریق حرام رشد کند، آتش بدان سزاوارتر است».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط"، والبیهقی لم یذکر "من أعان ظالماً" وقال: «إنَّ الرَّبا نَیِّفٌ وسبعون باباً، أهْوَنُهُنَّ باباً مثلُ مَنْ أَتى أمَّهُ فی الإسْلامِ، ودِرهَمٌ مِنْ رِباً أشدُّ مِنْ خمسٍ وثلاثین زَنْیَةً» الحدیث.
و در روایت بیهقی چنین آمده: «ربا هفتاد و اندی بخش دارد که کمترین بخش آن چون زنا کردن با مادر در اسلام است و درهمی از ربا بدتر است از سی و پنج زنا».
2714-1857- (14) (صحیح لغیره) وَعَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الرِّبَا اثْنَانِ وَسَبْعُونَ بَابًا، أَدْنَاهَا مِثْلُ إِتْیَانِ الرَّجُلِ أُمَّهُ، وَإِنَّ أَرْبَى الرِّبَا اسْتِطَالَةُ الرَّجُلِ فِی عِرْضِ أَخِیهِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" من روایة عمر بن راشد، وقد وُثِّق.
از براء بن عازب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ربا هفتاد و هشت بخش دارد و [گناه] کمترین [بخش] آن همچون زنای مرد با مادرش میباشد. و بزرگترین ربا تعدی و تجاوز شخص به آبروی برادرش میباشد».
2715-1858- (15) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الرِّبَا سَبْعُونَ حُوبًا؛ أَیْسَرُهَا أَنْ یَنْکِحَ الرَّجُلُ أُمَّهُ».
رواه ابن ماجه والبیهقی؛ کلاهما عن أبی معشر- وقد وثق - عن سعید المقبری عنه. ورواه ابن أبی الدنیا عن عبدالله بن سعید - وهو واه - عن أبیه عن أبی هریرة. وتقدم بنحوه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ربا هفتاد گناه دارد که کمترین آن [همچون] همبستری فرد با مادرش میباشد».
(الحوب) به ضم حاء: عبارت است از گناه.
2716-1859- (16) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ تُشْتَرَى الثَّمَرَةُ حَتَّى تُطْعَمَ. وَقَالَ: إِذَا ظَهَرَ الزِّنَا وَالرِّبَا فِی قَرْیَةٍ؛ فَقَدْ أَحَلُّوا بِأَنْفُسِهِمْ عَذَابَ اللَّهِ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج از اینکه ثمره قبل از اینکه برسد فروخته شود نهی فرمود؛ و فرمود: «هرگاه زنا و ربا در روستایی ظاهر شد، پس عذاب خدا را برای خود حلال کردهاند».
2717-1860- (17) (حسن لغیره) وَ عن ابن مسعودٍ س ذکرَ حدیثاً عن النبی ج وقال فیه: «مَا ظَهَرَ فِی قَوْمٍ الزِّنَا وَالرِّبَا؛ إِلَّا أَحَلُّوا بِأَنْفُسِهِمْ عذابَ اللَّهِ».
رواه أبو یعلى بإسناد جید([12]).
ابن مسعود س حدیثی را از رسول الله ج نقل کرده که در آن میفرماید: «زنا و ربا در روستایی ظاهر نمیشود مگر اینکه عذاب خدا را برای خود حلال نمودهاند».
2718-1162- (5) (ضعیف) وَعَنْ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِی ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ قَوْمٍ یَظْهَرُ فِیهِمُ الرِّبَاإ إِلَّا أُخِذُوا بِالسَّنَةِ، وَمَا مِنْ قَوْمٍ یَظْهَرُ فِیهِمُ الرُّشَا؛ إِلَّا أُخِذُوا بِالرُّعْبِ».
رواه أحمد بإسناد فیه نظر([13]).
(السنة): سالی که قحطی است. چه در ان باران ببارد یا نبارد.
از عمرو بن العاص ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هیچ قومی نیست که ربا در میان آنها انتشار یابد مگر اینکه دچار قحطسالی میشوند و هیچ قومی نیست که رشوه در میان آنها انتشار یابد مگر اینکه خوف و هراس آنان را فرامیگیرد».
2719-1163- (6) (ضعیف) وَعن أبی هریرة س قال: قال رسولُ الله ج: «رأیتُ لیلة أُسرِیَ بی لما انتَهَینا [إلى]([14]) السماء السابعة؛ فَنظرتُ فوقی فإذا أنا بِرَعدٍ وبُروقٍ وصواعِقَ، قال: فأتیتُ على قومٍ بطونُهم کالبُیوتِ فیها الحیَّات تُرى مِن خارِجِ بطونهم، قلتُ: یا جبریلُ! مَن هؤلاء؟ قال: هؤلاء أکَلَة الربا».
رواه أحمد فی حدیث طویل، وابن ماجه مختصراً، والأصبهانی؛ کلهم من روایة علی بن زید عن أبی الصلت عن أبی هریرة.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در شب اسرا چون به آسمان هفتم رسیدم در بالای سرم رعد و برق و صاعقه دیدم. بر قومی گذشتم که شکمهایشان چون خانههایی بود که در آن مارهایی بودند که از خارج شکمشان دیده میشد. گفتم: ای جبریل، آنان کیستند؟ فرمود: آنها رباخواران هستند».
2720-1164- (7) (ضعیف جداً) وروى الأصبهانی أیضاً من طریق أبی هارون العبدی - واسمه عُمارة بن جُوَین، وهو واهٍ - عن أبی سعید الخدریّ: «أنَّ رسول الله ج لما عُرِجَ به إلى السماء نظَر فی سماء الدّنیا، فإذا رجالٌ بطونهم کأمثال البیوت العظام، قد مالَت بُطونُهم، وهم مُنَضَّدُون على سابِلَةِ آل فرعون، یُوقَفون على النار کلَّ غداةٍ وعشِیٍّ، یقولون: ربَّنا لا تُقِم الساعة أبداً. قلتُ: یا جبریل! مَن هؤلاء؟ قال: هؤلاء أکلَةُ الرِّبا من أمَّتِک ﴿لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾».
اصبهانی میگوید: «(منضدون) یعنی: روی هم انداخته میشوند. و (السابلة): یعنی: آل فرعون که صبح و شام در معرض آتش قرار میگیرند آنها را لگدمال میکنند».
از ابوسعید خدری س روایت است زمانی که رسول الله ج به آسمان عروج داده شد، به آسمان دنیا نگاه کرد و مردانی را دید که شکمهایی به اندازه خانههای بزرگ دارند. شکمهایشان منحرف شده و بر روی یکدیگر و در زیر لگدهای آل فرعون میباشند. و در هر شب و روز در برابر آتش قرار میگیرند و میگویند: خدایا هرگز قیامت را بر پا مکن. گفتم: ای جبریل اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان رباخواران امتت هستند. «برنمیخیزد مگر مانند برخاستن کسیکه بر اثر تماس شیطان دیوانه شده و (نمیتواند تعادل خود را حفظ کند)».
2721-1861- (18) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ یَظْهَرُ الرِّبَا وَالزِّنَا، وَالْخَمْرُ».
رواه الطبرانی، ورواته رواة "الصحیح".
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قبل از قیامت ربا و زنا و شرابخواری آشکار میگردد».
2722-1165- (8) (ضعیف) وَعن القاسم بن عبدالواحد الوزان قال: رأیتُ عبدَالله بن أبی أوفى ب([15]) فی السوق فی الصیارَفةِ فقال: یا معشَرَ الصیارِفَةِ! أبشِروا. قالوا: بَشَّرکَ الله بالجنَّة؛ بِمَ تُبَشِّرُنا یا أبا محمَّد؟ قال: قال رسول الله ج: «أبشِروا بالنَّار».
رواه الطبرانی بإسناد لا بأس به([16]).
از قاسم بن عبدالواحد وزان روایت است: عبدالله بن ابی اوفی را در بازار صرافان دیدم که میگفت: ای صرافان، مژده باد شما را و خوشحال باشید؛ گفتند: خداوند تو را به بهشت بشارت دهد؛ به چه دلیلی خوشحال باشیم؟ گفت: رسول الله ج فرمودند: «برای آتش خوشحال باشید».
2723-1862- (19) (حسن لغیره) وَرُوِیَ عَنْ عَوْفِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِیَّاکَ وَالذُّنُوبَ الَّتِی لَا تُغْفَرُ؛ الْغُلُولُ، فَمَنْ غَلَّ شَیْئًا؛ أَتَى بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَأکلُ الرِّبَا، فَمَنْ أَکَلَ الرِّبَا؛ بُعِثَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَجْنُونًا یَتَخَبَّطُ؛ ثُمَّ قَرَأَ: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾».
رواه الطبرانی.
از عوف بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از گناهانی که بخشیده نمیشود دوری کن؛ دزدی از مال غنیمت؛ هرکس در چیزی از مال غنیمت خیانت کند، در روز قیامت همراه با آن آورده میشود. و ربا خواری؛ کسیکه ربا میخورد در روز قیامت همانند دیوانهای که مس شیطانی شده، مبعوث میشود. سپس این آیه را خواند: ﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّ﴾ [البقرة: 275] «کسانیکه ربا میخورند (روز قیامت از گور) بر نمیخیزند مگر مانند برخاستن کسیکه بر اثر تماس شیطان دیوانه شده و (نمیتواند تعادل خود را حفظ کند)».
0-1166- (9) (موضوع) والأصبهانی من حدیث أنس، ولفظه: قال رسول الله ج: «یَأْتی آکِلُ الرِّبا یومَ القیامَةِ مُخَبَّلاً یَجُرّ شِقَّة([17])، ثُمَّ قرَأ: ﴿لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾».
اصبهانی میگوید: «(المخبل): مجنون؛ [والمخبل: فلج. و ﴿الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾؛ یعنی: شیطان بر وی مستولی شده و با او درگیر شده و او را دچار دیوانگی میکند]».
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روز قیامت رباخوار چون مجنونی میآید که نیمی از بدنش فلج است. سپس این آیه را تلاوت کرد: «بر نمیخیزند مگر مانند برخاستن کسیکه بر اثر تماس شیطان دیوانه شده و (نمیتواند تعادل خود را حفظ کند)».
2724-1863- (20) (صحیح) وَعَنِ عبدالله بْنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَا أَحَدٌ أَکْثَرَ مِنَ الرِّبَا؛ إِلَّا کَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهِ إِلَى قِلَّةٍ».
رواه ابن ماجه، والحاکم، وقال: "صحیح الإسناد". وفی لفظ له قال: «الرِّبَا وَإِنْ کَثُرَ، فَإِنَّ عَاقِبَتَهُ إِلَى قِلٍّ». وقال فیه أیضاً: "صحیح الإسناد".
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بندهای نیست که از راه ربا ثروتمند شود مگر اینکه عاقبتش فقر و نیازمندی است».
2725-1167- (10) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَیَأْتِیَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَبْقَى أَحَدٌ إِلَّا أَکَلَ الرِّبَا، فَمَنْ لَمْ یَأْکُلْهُ أَصَابَهُ مِنْ غُبَارِهِ».
رواه أبو داود وابن ماجه؛ کلاهما من روایة الحسن عن أبی هریرة، واختلف فی سماعه، والجمهور على أنه لم یسمع منه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «زمانی بر مردم خواهد آمد که همه آنها ربا میخورند و آنکه (به طور مستقیم) از ربا نمیخورد، غبار آن او را فرا میگیرد».
2726-1864- (21) (حسن لغیره) وَرُوِیَ عن عبادة بن الصامت س عن رسول الله ج قال: «والَّذی نفسی بیَدِه لَیبیتَنَّ أُناسٌ من أُمَّتی على أشَرٍ وبَطَر، ولَعِبٍ ولَهوٍ، فیُصبحوا قِردةً وخنازیرَ باستِحلالِهِمُ المحارِمَ، واتِّخاذِهِمُ القَینَاتِ، وشُربِهمُ الخمرَ، وأکلِهِمُ الرِّبا، ولُبسِهمُ الحریرَ».
رواه عبدالله ابن الإمام أحمد فی "زوائده".
از عبادة بن صامت س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قسم به کسیکه جانم در دست اوست، مردانی از امت من شب را با طغیانگری و تکبر و هوسرانی و کارهای بیهوده میگذرانند و شب را به صبح میکنند درحالیکه به شکل میمون و خوک مسخ شدهاند؛ چون آنها حرامها را حلال و از زنان آوازخوان استفاده کرده و شراب نوشیده و ربا خورده و حریر پوشیدند».
2727-1168- (11) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «یَبِیتُ قَوْمٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَلَى طُعْمٍ وَشُرْبٍ، وَلَهْوٍ وَلَعِبٍ، فَیُصْبِحُونَ وَقَدْ مُسِخُوا قِرَدَةً وَخَنَازِیرَ، وَلَیُصِیبَنَّهُمْ خَسْفٌ وَقَذْفٌ، حَتَّى یُصْبِحَ النَّاسُ فَیَقُولُونَ: خُسِفَ اللَّیْلَةَ بِبَنِی فُلَانٍ، وَخُسِفَ اللَّیْلَةَ بِدَارِ فُلَانٍ [خَوَاصَّ]، وَلَتُرْسَلَنَّ عَلَیْهِمْ حَاصِبٌ([18]) مِنَ السَّمَاءِ کَمَا أُرْسِلَتْ عَلَى قَوْمِ لُوطٍ؛ عَلَى قَبَائِلَ فِیهَا، وَعَلَى دُورٍ، وَلَتُرْسَلَنَّ عَلَیْهِمُ الرِّیحُ الْعَقِیمُ الَّتِی أَهْلَکَتْ عَادًا؛ عَلَى قَبَائِلَ فِیهَا، وَعَلَى دُورٍ؛ بِشُرْبِهِمُ الْخَمْرَ، وَلُبْسِهِمُ الْحَرِیرَ، وَاتِّخَاذِهِمُ الْقَیْنَاتِ، وَأَکْلِهِمُ الرِّبَا، وَقَطِیعَةِ الرَّحِمِ». وخَصلَةٌ نَسِیَها جَعفَرٌ.
رواه أحمد مختصراً، والبیهقی واللفظ له.
(القینات): جمع (قینة) عبارت است از زن آوازخوان.
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گروهی از این امت بر سفره غذا و نوشیدنی و لهو و لعب شب را صبح میکنند درحالیکه صبح به بوزینه و خوک مسخ شدهاند و به خسف و قذف مبتلا میشوند چنانکه مردم صبح کرده و میگویند: دیشب بنی فلان دچار خسف شد و دیشب در فلان سرزمین خسف رخ داد. و از آسمان بر آنها سنگ میبارد چنانکه بر قوم لوط بارید. بر قبایلی که در آنها هستند و بر سرزمینهای ایشان. و بر آنها تندبادی از جنس بادی که قوم عاد را نابود کرد میوزد. بر قبایلی که در آنها هستند و بر سرزمینهای ایشان؛ و دلیل این همه عذاب شرابخواری و پوشیدن لباس ابریشمی و زنان آواز خوان و ربا خواری و قطع پیوند خویشاوندی میباشد». و خصلتی دیگر بود که جعفر فراموش کرده است.
20 -(الترهیب من غصب الأرض وغیرها)
([1]) وفی روایة "فی النهر رجل سابح یسبح"، وهذه أوضح، وقد مضت فی المکان الذی أشار إلیه المؤلف.
([2]) قلت: بل سمع منه على الراجح کما تقدم، فانظر التعلیق على حدیث ابن مسعود فی (16- البیوع/ 17)، و"الإرواء" (5/ 184-185).
([3]) قلت: وتعقبه الذهبی (2/ 37) بقوله: "قلت: إبراهیم قال النسائی: متروک".
([4]) قلت: من جهل المعلقین الثلاثة وقلة فهمهم قولهم معلقین على قول البیهقی هذا: "وأنکر الإسناد"! والصواب أنْ یقال: "صحح الإسناد، وأنکر المتن" کما هو ظاهر. والحدیث عندی صحیح على الأقل لغیره، لکثرة شواهده، وهی مخرجة فی "الصحیحة" (1871)، وللحدیث عندهما تتمة بلفظ: "وإنَّ أربى الربا عرض الرجل المسلم".
([5]) انظر الحاشیة السابقة.
([6]) بالباء الموحدة من (الربى)، ووقع فی "کشف الأستار" (64/ 91): (الریاء) بالمثناة التحتیة، وهو خطأ مطبعی اغتر به الجهلة الثلاثة فنقلوه کما هو مخالفین الثابت فی الکتاب وغیره مثل "مُسند البزار" أصل "الکشف"، فهو فی "المسند" (15/ 318/ 1935). ولو کان عندهم شیء من العلم والفقه لعرفوا أن الشطر الثانی من الحدیث یدل على الخطأ، لأنَّ (الریاء) شرک کما تقدم فی "الترهیب من الریاء" فی أول الکتاب، فلا یستقیم المعنى حینئذ، لأنه یصیر کما لو قیل: "الشرک بضع. . والشرک مثل ذلک"، ثم زادوا فی الطین بلة فقالوا عقبه: "ورواه ابن ماجه (2275) باختصار: والشرک مثل ذلک"، فأوهموا أن الحدیث بالیاء عند ابن ماجه أیضاً، وهذا مما یدل على أنهم لا یحسنون التعبیر والکتابة أیضاً. والله المستعان.
([7]) لم یفهم هذا الکلام المعلقون الجهلة فقالوا (2/ 618): "فی إسناد البیهقی (5520) عبدالله بن زیاد منکر الحدیث. . "، ولیس هذا فی إسناد البیهقی، وإنما هو إعلال منه لإسناده الذی الذی ساق طرفه عقب الذی استغربه، کما هو ظاهر.
([8]) من تخالیط الثلاثة الجهلة أنهم أعلوه نقلاً عن الهیثمی بـ (عمر بن راشد)! وإنما أعل به الهیثمی حدیث البراء بن عازب المذکور فی الأصل بعد أربعة أحادیث، وتحته نقلوا عنه أیضاً إعلاله المذکور! وهو الصواب. وهو فی "الصحیح" لغیره.
([9]) قلت: وهکذا رواه البیهقی فی "الشعب" (5514) من طریق عطاء الخرسانی؛ أن عبدالله ابن سلام قال: فذکره موقوفاً. وهذا إسناد منقطع، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6758).
([10]) قلت: وهو حدیث صحیح مخرَّج فی "الإرواء" (3/ 167/ 713).
([11]) لقد ضعف المعلقون الثلاثة هذا الحدیث الصحیح اغتراراً منهم بتصدیر المؤلف إیاه بقوله: "رُوی"، وبإعلال البیهقی لإسناده بأحد رواته، وجهلوا قاعدة تقویة الحدیث بکثرة الطرق، فالشطر الأول منه یشهد له أحادیث الباب، وقد حسنوا هم الحدیث الذی قبله کما تقدم، والشطر الثانی منه له شواهد حسنوا هم أیضاً بعضها برقمهم (3713 و4165) کما سیأتی فی (22/ 19)، فکیف یستقیم التضعیف مع ثبوت شطریه لو کانوا یعلمون ویعقلون ما یکتبون؟!
([12]) کذا قال، وتبعه الهیثمی، وفی إسناده (8/ 396/ 4981) شریک القاضی، وبه أعلَّه المعلق علیه، لکنَّه وهم وهماً فاحشاً قلَّده علیه الثلاثة الجهلة، فقال: "لکنَّه لم ینفرد به، بل تابعه علیه أکثر من ثقة، کما یتبین من مصادر التخریج". ثم أفاض فی ذکر التابعین وتخریجهم! ووجه الوهم أنَّ أبا یعلى ساق بإسناده المذکور عن ابن مسعود قوله: "لُعن أکلُ الربا ومُوکله، وشاهداه وکاتبه" المتقدم أول الباب، ثم قال أبو یعلى: "وقال: "ما ظهر. . " الحدیث". قلت: فهما حدیثان بإسناد واحد، وقد أشار إلى هذا المؤلف بقوله: ". . ذکر حدیثاً عن النبی ج، وقال فیه: "ما ظهر. .". فالتخریج الذی أفاض فیه إنما هو للحدیث الأول منهما فقط، وأما هذا الآخر، فلم یذکر له متابعاً ولو ضعیفاً! ویغلب على ظنی أنَّ هؤلاء المقلدة لم یقرؤوا تخریج الرجل، وإنما أخذوا منه ما یسودون به السطور، وإلا فإنَّهم لو فعلوا لما قلدوه، بل ما سرقوه منه! لأنَّ ذلک واضح کالشمس لا یحتاج إلى العلم الذی نفتقده منهم! ومن جهلهم أنَّهم حسنوه مع تضعیفهم لشریک! وکان علیهم أنْ یصححوه على وهمهم! وأنا إنما حسنته للشاهد الذی قبله عن ابن عباس، فتنبه.
([13]) قلت: فیه تساهل ظاهر، لأن إسناده مسلسل بالعلل من أظهرها (ابن لهیعة)، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1236).
([14]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من "المسند" (2/ 353) ولیس فیه "رأیت"، وکذا هو فی "ترغیب الأصبهانی" (1/ 289/ 647)، وعلی بن زید -هو ابن جدعان- ضعیف. وأبو الصلت مجهول.
([15]) اسم پدرش علقمه بن خالد أسلمی میباشد؛ او و پدرش از اصحاب هستند. و بعد از پیامبر مدت مدیدی زنده بود و آخرین نفری از صحابه بود که در کوفه فوت شد.
([16]) قلت: کیف والقاسم الوزان هذا لم یوثقه أحد، حتى ولا ابن حبان، وأشار الذهبی فی "المیزان" إلى أنه مجهول، وصرح بذلک العسقلانی، وبه أعله الهیثمی فی "المجمع"، وکان الأصل (الوراق) فصححه منه ومن "التهذیب".
([17]) الأصل: (شَفَتَه)، والتصحیح من "ترغیب الأصبهانی" (2/ 574/ 1374)، والزیادة منه.
([18]) الأصل: (حجارة)، والتصویب من "البیهقی" و"مسند الطیالسی" أیضاً، والزیادة منهما.
و (الحاصب): باد شدیدی که خاک و سنگریزه به همراه دارد. چنانکه در "اللسان" آمده است.
ترهیب از سوگند دروغی که صاحبش را در آتش غوطهور میکند
2678-1827- (1) (صحیح) عَنْ ابْنَ مَسْعُودٍ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى مَالِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ بِغَیْرِ حَقِّهِ؛ لَقِیَ اللهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ». قَالَ عَبْدُاللهِ: ثُمَّ قَرَأَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللهِ ج مِصْدَاقَهُ مِنْ کِتَابِ اللهِ ﻷ: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا﴾ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ».
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس با سوگند دروغ مال مسلمانی را تصاحب کند، در حالی خداوند را ملاقات میکند که بر او خشمگین است». عبدالله گفت: سپس رسول الله ج مصداق آن از قرآن را برای ما خواند. ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیۡهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ﴾ [آل عمران: 77] «همانا کسانیکه پیمان الله و سوگندهای خود را به بهای ناچیزی میفروشند، آنها بهرهای در آخرت نخواهند داشت و الله در روز قیامت با آنها سخن نمیگوید و به آنان نمینگرد و آنها را (از گناه) پاک نمیسازد و عذاب دردناکی برای آنهاست».
زاد فی روایة بمعناه قال: فَدَخَلَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسِ الکِندیِّ فَقَالَ: مَا یُحَدِّثُکُمْ أَبُو عَبْدِالرَّحْمَنِ؟ فَقُلنَا: کَذَا وَکَذَا. قَالَ: صَدَقَ أَبُو عَبْدِالرَّحْمَنِ؛ کَانَ بَیْنِی وَبَیْنَ رَجُلٍ خُصُومَةٌ فِی بِئْرٍ؛ فَاختَصَمْنا إِلَى رَسُولِ اللهِ ج، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «شَاهِدَاکَ أَوْ یَمِینُهُ». قُلْتُ: إِذًا یَحْلِفُ وَلاَ یُبَالِی. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ صَبرٍ یَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ هُوَ فِیهَا فَاجِرٌ؛ لَقِیَ اللهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ. وَنَزَلَتْ: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا﴾ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی وابن ماجه مختصراً.
و در روایتی به همین معنا آمده است: اشعث بن قیس الکندی وارد شد و گفت: ابوعبدالرحمن به شما چه گفته است؟ گفتیم: چنین و چنین گفته است. اشعث گفت: ابوعبدالرحمن راست گفته است، بین من و مردی در مورد چاهی اختلاف بود؛ پس اختلاف خود را نزد رسول الله ج بردیم، رسول الله ج فرمود: «دو شاهدت را بیاور یا اینکه او سوگند بخورد». گفتم: او سوگند میخورد و اهمیتی نمیدهد. رسول الله ج فرمود: «هرکس با سوگند دروغ مال مسلمانی را تصاحب کند در حالی خداوند را ملاقات میکند که بر او خشمگین است. و این آیه نازل شد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیۡهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ﴾ [آل عمران: 77] «همانا کسانیکه پیمان الله و سوگندهای خود را به بهای ناچیزی میفروشند، آنها بهرهای در آخرت نخواهند داشت و الله در روز قیامت با آنها سخن نمیگوید و به آنان نمینگرد و آنها را (از گناه) پاک نمیسازد و عذاب دردناکی برای آنهاست».
2679-1828-(2) (صحیح) وَعَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ مِنْ (حَضْرَمَوْتَ) وَرَجُلٌ مِنْ کِنْدَةَ إِلَى النَّبِیِّ ج، فَقَالَ الْحَضْرَمِیُّ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ هَذَا قَدْ غَلَبَنِی عَلَى أَرْضٍ کَانَتْ لِأَبِی. فَقَالَ الْکِنْدِیُّ: هِیَ أَرْضِی فِی یَدِی، أَزْرَعُهَا، لَیْسَ لَهُ فِیهَا حَقٌّ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج لِلْحَضْرَمِیِّ: «أَلَکَ بَیِّنَةٌ؟». قَالَ: لَا. قَالَ: «فَلَکَ یَمِینُهُ». قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ الرَّجُلَ فَاجِرٌ لَا یُبَالِی عَلَى مَا حَلَفَ عَلَیْهِ، وَلَیْسَ یَتَوَرَّعُ عَنْ شَیْءٍ، فَقَالَ: «لَیْسَ لَکَ مِنْهُ إِلَّا یَمینُه». فَانْطَلَقَ لِیَحْلِفَ([1]) فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج لَمَّا أَدْبَرَ: «لَئِنْ حَلَفَ عَلَى مَالٍ لِیَأْکُلَهُ ظُلْمًا؛ لَیَلْقَیَنَّ اللهَ وَهُوَ عَنْهُ مُعْرِضٌ».
رواه مسلم وأبو داود والترمذی.
از وائل بن حُجر س روایت است که مردی از حَضرَ مَوت و مردی از کندَه نزد رسول الله ج آمدند. حَضرمی گفت: ای رسول الله ج! این مرد زمینی را که از پدرم بود تصاحب کرده. کندی گفت: این زمین متعلق به من است و در آن کشاورزی میکنم. و او در آن هیچ حقی ندارد. رسول الله ج به حَضرمی فرمود: «آیا شاهدی داری؟». جواب داد: نه؛ رسول الله ج فرمود: «پس سوگند او برای تو کافی است». حَضرمی گفت: ای رسول الله ج! فردی دروغگو است و بر آنچه قسم میخورد اهمیت نمیدهد و از چیزی پرهیز نمیکند. رسول الله ج فرمود: «او در مقابل تو چیزی جز قسم ندارد». پس رفت تا قسم بخورد، رسول الله ج هنگامیکه او پشت نمود فرمود: «اگر برای تصاحب مالی قسم بخورد تا ظالمانه آن را بخورد، در حالی با خداوند ملاقات میکند که از او رویگردان است».
2680-1154- (1) (ضعیف) وَعَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ س: أَنَّ رَجُلًا مِنْ کِنْدَةَ وَآخر مِنْ حَضْرَمَوْتَ اخْتَصَمَا إِلَى رَسُولِ الله ج فِی أَرْضٍ مِنَ الْیَمَنِ، فَقَالَ الْحَضْرَمِیُّ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ أَرْضِی اغْتَصَبَنِیهَا أَبُو هَذَا، وَهِیَ فِی یَدِهِ. قَالَ: «هَلْ لَکَ بَیِّنَةٌ؟». قَالَ: لَا، وَلَکِنْ أحلَفه: وَاللَّه ما یَعْلَمُ أَنَّهَا أَرْضِی اغْتَصَبَنِیهَا أَبُوهُ([2])، فَتَهَیَّأَ الْکِنْدِیُّ لِلْیَمِینِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یَقْتَطِعُ أَحَدٌ مَالًا بِیَمِینٍ؛ إِلَّا لَقِیَ اللَّهَ وَهُوَ أَجْذَمُ». فَقَالَ الْکِنْدِیُّ: هِیَ أَرْضُهُ.
رواه أبو داود - واللفظ له -، وابن ماجه([3]) مختصراً قال: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ لِیَقْتَطِعَ بِهَا مَال امرِىءٍ مسلم هُوَ فِیهَا فَاجِرٌ؛ لَقِیَ اللَّهَ أَجْذَمُ».
از اشعث بن قیس روایت است: دو نفر یکی از کنده و دیگری از حضرموت در مورد زمینی در یمن دچار اختلاف شده و به رسول الله ج مراجعه کردند. مرد حضرمی گفت: ای رسول خدا، فلانی زمین من را غصب کرده است و الان در دست اوست. رسول الله ج فرمود: «دلیل و بینهای بر این ادعا داری؟». گفت: نه؛ اما او را سوگند میدهم: به خدا سوگند نمیداند آن زمین من است که پدرش آن را غصب کرد. مرد کندی آماده سوگند خوردن شد که رسول الله ج فرمود: «هیچکس مالی را از طریق سوگند به دست نمیآورد مگر اینکه درحالی خداوند را ملاقات میکند که هیچ دلیل و حجتی ندارد». پس کندی گفت: آن زمین اوست.
و ابن ماجه آن را با این الفاظ روایت کرده است: «هرکس سوگند دروغی یاد کند تا از این طریق مال مسلمانی را بدست آورد، خداوند را بدون دلیل و برهان ملاقات میکند».
2681-1829- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مُوسَى س قَالَ: اخْتَصَمَ رَجُلَانِ إِلَى النَّبِیِّ ج فِی أَرْضٍ أَحَدُهُمَا مِنْ حَضْرَمَوْتَ، قَالَ: فَجَعَلَ یَمِینَ أَحَدِهِمَا، فَضَجَّ الْآخَرُ وَقَالَ([4]): إِذًا یَذْهَبُ بِأَرْضِی. فَقَالَ: «إِنْ هُوَ اقْتَطَعَهَا بِیَمِینِهِ ظُلْمًا؛ کَانَ مِمَّنْ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَلَا یُزَکِّیهِ، وَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ». قَالَ: وَوَرِعَ الْآخَرُ فَرَدَّهَا.
رواه أحمد بإسناد حسن([5])، وأبو یعلى والبزار، والطبرانی فی "الکبیر".
از ابوموسی س روایت است که دو مرد برای شکایت در مورد زمینی نزد رسول الله ج آمدند که یکی از آنها از حضرموت بود. پس برای یکی از آنها قسم خوردن مقرر نمود. پس دیگری فریاد زده و گفت: زمینم را از دستم میگیرد. رسول الله ج فرمود: «اگر از روی ظلم، با سوگندش آن را بگیرد جزو کسانی است که خداوند در روز قیامت به او نگاه نمیکند و او را پاک نکرده و برای او عذاب دردناکی است». پس دیگری از گناه آن دوری نمود و زمین را به وی برگرداند.
0-1830- (4) (صحیح) ورواه أحمد أیضاً بنحوه من حدیث عدی بن عمیرة؛ إلا أنه قال: خَاصَمَ رَجُلٌ مِنْ کِنْدَةَ - یُقَالُ لَهُ: امْرُؤُ الْقَیْسِ بْنُ عَابِسٍ - رَجُلًا مِنْ حَضَرَمَوْتَ، فذکره.
و در روایت احمد آمده است: بین مردی از کنده که به او امرء القیس بن عابس گفته میشد و مردی از حضرموت اختلاف افتاد.. و در ادامه حدیث را ذکر میکند.
ورواته ثقات. (قال الحافظ) عبدالعظیم: "وقد وردت هذه القصة من غیر ما وجه، وفیما ذکرناه کفایة".
(وَرَع) به کسر راء یعنی: از گناه دوری نمود و از قصدی که داشت منصرف شد. و احتمال دارد به فتح راء به معنای ترسیدن باشد؛ چنانکه به ضم آن به همین معنا میباشد. اما دیدگاه اول روشنتر است.
2682-1831- (5) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو بن العاصی ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الکَبَائِرُ: الإِشْرَاکُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الوَالِدَیْنِ، وَالیَمِینُ الغَمُوسُ».
وفی روایة: أَنَّ أَعْرَابِیاً جَاءَ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا الکَبَائِرُ؟ قَالَ: «الإِشْرَاکُ بِاللَّهِ». قَالَ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: «الیَمِینُ الغَمُوسُ». قُلْتُ: وَمَا الیَمِینُ الغَمُوسُ؟ قَالَ: «الَّذِی یَقْتَطِعُ مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ – یعنی - بِیَمینٍ هُوَ فِیهَا کَاذِبٌ».
رواه البخاری والترمذی والنسائی.
(قال الحافظ): "سُمِّیَت الیمین الکاذبة التی یحلِفها الإنسان متعمِّداً یقتطع بها مال امرىءٍ مسلم عالماً أنَّ الأمر بخلاف ما یحلف: (غموساً) - بفتح الغین المعجمة -؛ لأنَّها تغمِس الحالف فی الإثم فی الدنیا، وفی النار فی الآخرة".
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گناهان کبیره عبارتند از: شرک به خداوند، نافرمانی پدر و مادر و سوگند غموس».
و در روایتی آمده است: بادیهنشینی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج! گناهان کبیره کدامند؟ فرمود: «شرک به خداوند». گفت: سپس چه چیزی؟ فرمود: «سوگند غموس». گفتم: سوگند غموس چیست؟ فرمود: «سوگند دروغی که شخصی به وسیلهی آن مال مسلمانی را تصاحب میکند».
حافظ میگوید: «سوگند دروغینی که انسان آن را از روی عمد یاد کرده تا مال مسلمانی را تصاحب کند، درحالیکه میداند واقعیت عکس آن چیزی است که بر آن قسم خورده است. به این سوگند غموس میگویند زیرا چنین فردی را در دنیا در گناهانش و در آخرت در آتش غوطهور میکند».
[«غمس» در لغت به معنای فروبردن، غوطهور کردن در چیزی میباشد.]
2683-1832- (6) (حسن صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أُنَیْسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مِنْ أَکْبَرُ الْکَبَائِرِ: الْإِشْرَاکُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ، وَالْیَمِینُ الْغَمُوسُ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَا یَحْلِفُ رَجُلٌ عَلَى مِثْلِ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ؛ إِلَّا کَانَتْ نُکتَةً([6]) فِی قَلْبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
از عبدالله بن انیس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از بزرگترین گناهان کبیره، شرک به خداوند، نافرمانی پدر و مادر و سوگند دروغ میباشند. و قسم به کسیکه جانم در دست اوست، مردی به اندازهی بال پشهای قسم نمیخورد مگر در روز قیامت نکتهای در قلب او میباشد».
رواه الترمذی وحسنه، والطبرانی فی "الأوسط"، وابن حبان فی "صحیحه"- واللفظ له -، والبیهقی؛ إلا أنه قال فیه: «وَمَا حَلَفَ حَالِفٌ بِاللهِ یَمِینَ صبْرٍ، فَأَدْخَلَ فِیهَا مِثْلَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ؛ إِلَّا کَانَتْ نُکْتَةً فِی قَلْبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
و در روایت بیهقی آمده است: «کسیکه به نام خداوند سوگند صبر بخورد و در سوگندش به اندازهی بال پشهای دروغ وارد کند، در روز قیامت نکتهای در قلب او میباشد».
وقال الترمذی فی حدیثه: «وَمَا حَلَفَ حَالِفٌ بِاللَّهِ یَمِینَ صَبْرٍ، فَأَدْخَلَ فِیهَا مِثْلَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ؛ إِلَّا جُعِلَتْ نُکْتَةً فِی قَلْبِهِ [إِلَى]([7]) یَوْمِ القِیَامَةِ».
و در روایت ترمذی آمده است: «کسی که به نام خداوند سوگند صبر بخورد و در سوگندش به اندازهی بال پشهای دروغ وارد کند، تا روز قیامت نکتهای در قلب او میباشد».
2684-1833- (7) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: «کُنَّا نَعُدُّ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِی لَیْسَ لَهُ کَفَّارَةٌ؛ الْیَمِینَ الْغَمُوسَ. قِیلَ: وَمَا الْیَمِینُ الْغَمُوسُ؟ قَالَ: الرَّجُلُ یَقْتَطِعُ بِیَمِینِهِ مَالَ الرَّجُلِ.
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرطهما".
از ابن مسعود س روایت است که ما سوگند غموس را جزو گناهانی به شمار میآوردیم که کفاره ندارند. گفته شد: سوگند غموس چیست؟ گفت: اینکه کسی با سوگندش مال دیگری را تصاحب کند.
2685-1834- (8) (صحیح) وَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْبَرْصَاءِ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فِی الْحَجِّ بَیْنَ الْجَمْرَتَیْنِ وَهُوَ یَقُولُ: «مَنِ اقْتَطَعَ مَالَ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ بِیَمِینٍ فَاجِرَةٍ؛ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ. لِیُبَلِّغْ شَاهِدُکُمْ غَائِبَکُمْ - مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا-».
از حارث بن برصاء س روایت است که در حج، بین دو جمره از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسیکه مال برادرش را با سوگند دروغ تصاحب کند، پس باید جایگاهش را در جهنم آماده ببیند. باید حاضران به غایبان [این پیام را] برسانند». و این را دو یا سه بار تکرار کرد.
رواه أحمد، والحاکم وصححه، واللفظ له، وهو أتم. ورواه الطبرانی فی "الکبیر"، و ابن حبان فی "صحیحه"؛ إلا أنَّهما قالا: «فَلْیتبوَّأْ بیتاً فی النارِ».
و در روایت طبرانی و ابن حبان آمده است: «پس باید خانهای در آتش برای خود آماده ببیند».
2686-1835- (9) (حسن لغیره) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عَوفٍ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الْیَمِینُ الْفَاجِرَةُ تُذْهِبُ الْمَالَ - أَوْ تَذْهَبُ بِالْمَالِ-».
رواه البزار، وإسناده صحیح لو صح سماع أبی سلمة من أبیه عبدالرحمن بن عوف.
از عبدالرحمن بن عوف س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سوگند دروغ مال را از بین میبرد».
2687-1836- (10) (حسن لغیره) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَیْسَ مِمَّا عُصیَ اللهُ بِهِ هُوَ أَعْجَلُ عِقَابًا مِنَ الْبَغْیِ، وَمَا مِنْ شَیْءٍ أُطِیعَ اللهُ فِیهِ أَسْرَعُ ثَوَابًا مِنَ الصلَةِ، وَالْیَمِینُ الْفَاجِرَةُ تَدَعُ الدِّیَارَ بَلَاقِعَ».
رواه البیهقی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از جمله مواردی که عصیان و نافرمانی خداوند را به دنبال دارد، هیچ امری مجازات و عقوبتی سریعتر از زنا ندارد؛ و از جمله مواردی که اطاعت از خداوند میباشند، هیچ امری چون پیوند خویشاوندی ثوابش زودتر به انسان نمیرسد؛ و سوگند دروغ سرزمینها را خشک میگرداند».([8])
2688-1836/2- (11) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أیضاً قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ لَقِیَ اللَّهَ لَا یُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا، وَأَدَّى زَکَاةَ مَالِهِ طَیِّبةً بِهَا نَفْسُهُ مُحْتَسِبًا، وَسَمِعَ وَأَطَاعَ؛ فَلَهُ الْجَنَّةُ - أَوْ دَخَلَ الْجَنَّةَ -. وَخَمْسٌ لَیْسَ لَهُنَّ کَفَّارَةٌ: الشِّرْکُ بِاللَّهِ، وَقَتْلُ النَّفْسِ بِغَیْرِ حَقٍّ، وَبَهْتُ مُؤْمِنٍ، وَالْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ، وَیَمِینٌ صَابِرَةٌ یَقْتَطِعُ بِهَا مَالًا بِغَیْرِ حَقٍّ»([9]).
رواه أحمد، وفیه بقیة، ولم یصرح بالسماع. [مضی 12- الجهاد/11].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خداوند را درحالی ملاقات کند که به او شرک نیاورده و زکات مالش را با رضایت نفس جهت رضای خدا پرداخت نموده و شنیده و اطاعت کرده است، پس برای او بهشت است - یا وارد بهشت خواهد شد-. و پنج گناه است که هیچ کفارهای ندارد: شریک قرار دادن برای خداوند، کشتن کسی به ناحق، غارت کردن مؤمن، فرار از میدان جنگ و سوگند دروغینی که با آن مالی به ناحق گرفته شود»([10]).
2689-1837- (12) (صحیح) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ مَصْبُورَةٍ کَاذِبةٍ؛ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».
از عمران بن حصین س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس سوگند دروغ بخورد، پس جایگاهش را در جهنم آماده کرده است».
رواه أبو داود والحاکم وقال: "صحیح على شرطهما".
(قال الخطابی): "الیمینُ المصبورة: هی اللازمة لصاحبها من جهة الحکم، فیصبر من أجلها إلى أن یحبس، وهی یمین الصبر، وأصل الصبر الحبس، ومنه قولهم: قُتل فلان صبراً، أی حبساً على القتل، وقهراً علیه"([11]).
2690-1838- (13) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْداللَّهِ بْنُ ثَعْلَبَةَ: أَنَّهُ أَتَى عَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ کَعْبِ بْنِ مَالِکٍ، وَهُوَ فِی إِزَارٍ جَرَدٍ([12])، فَطَافَ خَلْفَ الْبَیْتِ([13])، قَدِ الْتَبَبَ بِهِ، وَهُوَ أَعْمَى یُقَادُ. قَالَ: فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ: هَلْ سَمِعْتَ أَبَاکَ([14]) یُحَدِّثُ بِحَدِیثٍ؟ قُلتُ: لَا أَدْرِی. قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاکَ یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنِ اقْتَطَعَ مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ بِیَمِینٍ کَاذِبَةٍ؛ کَانَتْ نُکْتَةً سَوْدَاءَ فِی قَلْبِهِ لَا یُغَیِّرُهَا شَیْءٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از عبدالله بن ثعلبه روایت است که نزد عبدالرحمن بن کعب بن مالک رفت که ازاری ساده پوشیده بود و دور کعبه طواف میکرد و نابینا بود که فردی راهنمای وی بود. پس بر او سلام کردم. گفت: آیا شنیدهای که پدرت حدیثی را روایت میکند؟ گفتم: نه، گفت: از پدرت شنیدم که میگفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هرکس مال مسلمانی را با سوگند دروغ تصاحب کند، نکتهی سیاهی بر قلبش خواهد بود که تا روز قیامت چیزی نمیتواند آن را تغییر دهد».
2691-1839- (14) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ أَذِنَ لِی أَنْ أُحَدِّثَ عَنْ دِیکٍ قَدْ مَرَقَتْ رِجْلَاهُ الْأَرْضَ، وعُنُقُهُ مَثنِیٌّ تَحْتَ الْعَرْشِ وَهُوَ یَقُولُ: سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَکَ رَبَّنَا. فَیرَدُّ عَلَیْهِ: مَا عَلِمَ ذَلِکَ مَنْ حَلَفَ بِی کَاذِبًا».
رواه الطبرانی([15]) بإسناد صحیح، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوندی که ذکر و یاد او برتر است به من اجازه داد در مورد خروسی صحبت کنم که دو پایش روی زمین است و گردنش تا زیر عرش رسیده است و میگوید: (سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَکَ رَبَّنَا) پاک و منزهی؛ چه بزرگ است پروردگارمان؛ پس پاسخش داده میشود: کسیکه قسم دروغی به نام من میخورد این را نمیداند».
2692-1840- (15) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَتِیکٍ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنِ اقْتَطَعَ مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ بِیَمِینِهِ؛ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ، وَأَوْجَبَ لَهُ النَّارَ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! وَإِنْ کان شَیْئاً یَسِیراً؟ قَالَ: «وَإِنْ کَانَ سِوَاکًا».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" واللفظ له، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از جابر بن عتیک س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس مال مسلمانی را با سوگندش تصاحب کند، خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جهنم را بر او واجب میکند». گفته شد: ای رسول الله ج! اگرچه مال بیارزشی باشد؟ فرمود: «و اگرچه مسواکی باشد».
2693-1841- (16) (صحیح) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ إیاس بن ثعلبة الحارثی س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنِ اقْتَطَعَ حَقَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ بِیَمِینِهِ؛ فَقَدْ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ النَّارَ، وَحَرَّمَ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ». قَالُوا: وَإِنْ کَانَ شَیْئًا یَسِیرًا یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «وَإِنْ کَانَ قَضِیبًا مِنْ أَرَاکٍ».
رواه مسلم والنسائی وابن ماجه.
از ابوامامه ایاس بن ثعلبة الحارثی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس حق مسلمانی را با سوگندش تصاحب کند، خداوند جهنم را بر او واجب نموده و بهشت را بر او حرام میکند». گفتند: ای رسول الله ج! هرچند چیز بیارزشی باشد؟ رسول الله ج فرمود: «اگرچه شاخهای از درخت اراک باشد».
(صحیح) ورواه مالک؛ إلا أنَّه کرر: «وَإِنْ کَانَ قَضِیبًا مِنْ أَرَاکٍ – ثلاثاً –».
2694-1842- (17) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یَحْلِفُ عِنْدَ هَذَا الْمِنْبَرِ عَبْدٌ وَلَا أَمَةٌ عَلَى یَمِینٍ آثِمَةٍ وَلَوْ عَلَى سِوَاکٍ رَطْبٍ؛ إِلَّا وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ».
رواه ابن ماجه بإسناد صحیح.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ مرد و زنی کنار این منبر سوگند دروغی نمیخورد، اگرچه برای مسواک تری باشد، مگر اینکه جهنم بر او واجب میشود».
2695-1843- (18) (صحیح) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ حَلَفَ بِیَمِینٍ آثِمَةٍ عِنْدَ مِنْبَرِی هَذَا؛ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ، وَلَوْ عَلَى سِوَاکٍ أَخْضَرَ».
از جابر بن عبدالله ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس کنار منبرم سوگند دروغی بخورد، پس جایگاهش را در جهنم آماده کرده است، اگرچه به خاطر مسواک سبزی باشد».
رواه ابن ماجه واللفظ له، وابن حبان فی "صحیحه"، لم یذکر السواک.
ابن حبان در صحیح خود کلمهی سواک را نیاورده است.
(قال الحافظ): "کانت الیمینُ على عهد رسول الله ج عند المنبر. ذکَر ذلک أبو عبیدٍ والخطَّابیُّ، واستشهَد بحدیث أبی هریرة المتقدم. والله أعلم".
حافظ میگوید: در زمان رسول الله ج کنار منبر ایشان سوگند خورده میشد. و آن را ابوعبید و خطابی بیان کردهاند و شاهد آنها حدیث قبلی است که ابوهریره س آن را روایت کرده است.
2696-1155- (2) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّمَا الْحَلِفُ حِنْثٌ أَوْ نَدَمٌ».
رواه ابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه" أیضاً. [مضی هنا/12].
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سوگند خوردن یا گناه است یا پشیمانی».
2697-1156- (3) (ضعیف موقوف) وَعَنْ جُبَیْر بن مُطعِم س: أَنَّهُ افْتَدَى یَمِینَهُ بِعَشْرَةِ آلَافٍ، ثُمَّ قَالَ: وَرَبِّ الکَعبَةِ لَوْ حَلَفْتُ حَلَفْتُ صَادِقًا، وَإِنَّمَا هُوَ شَیْءٌ افْتَدَیْتُ بِهِ یَمِینِی.
رواه الطبرانی فی "الأوسط" بإسناد جید([16]).
از جبیر بن مطعم س روایت است: در برابر سوگندی که یاد میکرد ده هزار فدیه میداد. سپس میگفت: به پروردگار کعبه سوگند، اگر سوگند یاد کنم سوگند راست میخورم و آن مقداری است که با آن فدیه سوگندم را میدهم.
0-1157- (4) (ضعیف موقوف) وروى([17]) فیه أیضاً عن الأشعث بن قیس س قال: «اشْتَرَیْتُ یَمِینِی مَرَّةً بِسَبْعِینَ أَلْفًا».
و از اشعث بن قیس روایت است که میگوید: یک بار سوگندی را که یاد کرده بودم به هفتاد هزار خریدم.
19 -(الترهیب من الربا)
([1]) این دلیلی بر آن است که در زمان رسول الله ج سوگند خوردن در کنار منبر پیامبر بوده است. و اگر چنین نمیبود رفتن به مجلس پیامبر و بازگشتن از آن معنایی نداشت. این توضیح خطابی میباشد. و در آخر باب احادیثی موید این مساله میآید که در آن مولف به این کلام خطابی اشاره میکند.
([2]) یعنی: او را در این مورد سوگند میدهم.
([3]) لم یروه ابن ماجه، ولا عزاه إلیه المزی فی "التحفة" (1/ 77 - 78)، ومن تهافت المعلقین الثلاثة على العزو المضلِّل أنهم نسبوه لابن ماجه برقم (2323) وهذا إنما هو رقم حدیث ابن مسعود المتقدم فی "الصحیح"، وقد ذکروا الرقم نفسه هناک. ثم هو أخصر مما هنا، وبلفظ: "لقی الله وهو علیه غضبان"، وهو المحفوظ فی هذه القصة، ولو عزاها المؤلف لأحمد مکان ابن ماجه لأصاب، فإنه فی "مسنده" (5/ 212). وکذلک رواه ابن أبی شیبة (7/ 4/ 2189)، والبیهقی (10/ 45)، والطبرانی فی "الکبیر" (1/ 203/ 637).
([4]) قلت: کذا الأصل تبعاً لأصله "المسند"، وفی "المجمع" (4/ 178): "یحلف"، ولعله الصواب، ولفظ البزار (1359): فقال رسول الله ج للمدعى علیه: "أتحلف بالله الذی لا إله إلا هو؟"، فقال المدعی: یا رسول الله! لیس لی إلا یمینه؟ ولفظ أبی یعلى (4/ 1748) نحوه.
([5]) وکذا قال الهیثمی (4/ 178)، وقلدهما المقلدون الثلاثة، وهو خلاف تسامحهما الذی عُرفا به، فإنَّ حق إسناده أنْ یصحح؛ لأنَّ رجاله کلهم ثقات رجال مسلم غیر (ثابت بن الحجاج)، وقد وثقه ابن سعد وابن حبان، وغیرهم.
([6]) الأصل: (کیة)، وکذلک فی "الإحسان" بطبعتیه، والتصحیح من "الموارد" (1191) وکل المصادر الأخرى، وهو مخرج فی "الصحیحة" (3364). ولم یتنبه لها مدعو التحقیق الثلاثة، کعادتهم!
([7]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من "الترمذی" (2/ 169) و"المسند" أیضاً (3/ 495)، وبها ینجلی الفرق بینها وبین روایة البیهقی، وهذه عند الحاکم أیضاً بلفظ: "جعلها الله نکتة فی قلبه یوم القیامة". وصححها، ووافقه الذهبی، ولعل لفظ الترمذی أرجح لأنَّه یشهد له حدیث عبدالله بن ثعلبة الآتی بعد خمسة أحادیث.
([8]) بَلاقع: به معنای خالی، بیچیزو سرزمین خشک (غریب الحدیث، لسان العرب).
([9]) لقد تم تدارک هذا الحدیث هنا بعد تمام إعداد الکتاب؛ لذا اضطررنا لإعطائه رقماً مکرراً.
([10]) یعنی: برای این پنج گناه کبیره کفارهای از عمل صالح که آنها را پاک کند نیست؛ مثلا: در کفارهی قسم میتوان غذا داده و روزه گرفت به خلاف قسم غموس که طبق قول راجح علما برای آن کفارهای وجود ندارد لیکن این منافاتی با توبهی نصوح که همهی گناهان را پاک میکند ندارد. ابن اثیر میگوید: کفاره عبارت است از عمل و خصلتی که شأن آن پاک کردن و مستور نمودن گناه است. والله اعلم
([11]) "معالم السنن" (4/ 355).
([12]) الأصل: "خز"، والتصحیح من "المستدرک" (4/ 294)، وقد اختصر المؤلف منه شیئاً من أوله، قال الناجی: وهو بفتح الجیم وتسکین الراء: أی متجرد.
([13]) الأصل: "ذی طاق خلق"، والظاهر أنه خطأ من بعض النساخ، والتصحیح من "المستدرک"، وهو مخرج فی "الصحیحة" (3364)، ولم یتنبه له المعلقون الثلاثة أیضاً!
([14]) یعنی ثعلبة بن أبی صُعیر. قال الدارقطنی: "لثعلبة صحبة، ولابنه عبدالله رؤیة"، وقد اختلفوا فی اسمه اختلافاً کثیراً، وله حدیث آخر فی "السنن"، وهو فی "صحیح أبی داود" برقم (1434).
([15]) أی: فی "الأوسط"، وکذلک قیده به فی "المجمع" (4/ 180-181)، فإطلاق المؤلف غیر جید، واللفظ له.
([16]) قلت: کیف وفیه معاویة بن یحیى الصدفی؛ ضعفوه، وبخاصة ما کان من روایة إسحاق ابن سلیمان عنه! وهذا منها.
([17]) قلت: یعنی فی "الأوسط" أیضاً. وفیه (2/ 335/ 1582) (عیسى بن المسیب البجلی)، وهو ضعیف کما قال أبو داود وغیره.