ترغیب به کلماتی که مقروض و نگران و اندوهگین و اسیر آنها را میگویند
2660-1820- (1) (حسن) عَنْ عَلِیٍّ س: أَنَّ مُکَاتَبًا جَاءَهُ فَقَالَ: إِنِّی قَدْ عَجَزْتُ عَنْ مُکَاتَبَتِی فَأَعِنِّی. قَالَ: أَلَا أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ عَلَّمَنِیهِنَّ رَسُولُ اللَّهِ ج لَوْ کَانَ عَلَیْکَ مِثْلُ جَبَلِ (صبیر)([1]) دَیْنًا أَدَّاهُ اللَّهُ عَنْکَ؟ قُلْ: (اللَّهُمَّ اکْفِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ، وَأَغْنِنِی بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِوَاکَ).
رواه الترمذی واللفظ له وقال: "حدیث حسن غریب". والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از علی س روایت است که بردهای مکاتب نزد او آمده و گفت: من از پرداخت حق مکاتبه عاجز و ناتوان شدم، به من کمک کن. علی س گفت: آیا کلماتی را که رسول الله ج به من یاد داده به تو نیاموزم که اگر به اندازهی کوه صبیر قرض بر ذمهی تو باشد، خداوند آن را از جانب تو ادا میکند؟ بگو: (اللَّهُمَّ اکْفِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ، وَأَغْنِنِی بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِوَاکَ): خداوندا! با حلالت مرا از حرامت کفایت فرما و به فضلت مرا از غیر خودت بینیاز کن».
2661-1141- (1) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ ج ذَاتَ یَوْمٍ الْمَسْجِدَ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ یُقَالُ لَهُ: أَبُو أُمَامَةَ جَالِساً فِیهِ، فَقَالَ: «یَا أُمَامَةَ! مَا لِی أَرَاکَ جَالِسًا فِی الْمَسْجِدِ فِی غَیْرِ وَقْتِ صَلَاةٍ؟». قَالَ: هُمُومٌ لَزِمَتْنِی، وَدُیُونٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ: «أَفَلَا([2]) أُعَلِّمُکَ کَلَامًا إِذَا أَنْتَ قُلْتَهُ أَذْهَبَ عَزَّ وَجَلَّ هَمَّکَ وَقَضَى عَنْکَ دَیْنَکَ؟». فَقَالَ: بَلَى یَا رَسُولَ الله! قَالَ: «قُلْ إِذَا أَصْبَحْتَ وَإِذَا أَمْسَیْتَ: (اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْعَجْزِ وَالْکَسَلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْبُخْلِ وَالْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ غَلَبَةِ الدَّیْنِ وَقَهْرِ الرِّجَالِ)». قَالَ: فَقُلْتُ ذَلِکَ، فَأَذْهَبَ اللَّهُ هَمِّی، وَقَضَى عَنِّی دَیْنِی.
رواه أبو داود.
از ابوسعید خدری س روایت است: روزی رسول الله ج وارد مسجد شد که مردی از انصار که به او ابوامامه گفته میشد در مسجد نشسته بود. رسول الله ج فرمود: «ای ابوامامه، چرا در غیر از وقت نماز تو را در مسجد میبینم؟». گفت: نگرانی و قرضهایم ای رسول خدا؛ رسول الله ج فرمود: «آیا کلماتی به تو نیاموزم که چون آنها را بگویی خداوند متعال نگرانی تو را برطرف کرده و بدهیات را میپردازد؟». گفت: بله ای رسول خدا؛ فرمود: «به هنگام و صبح و شام بگو: (اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْعَجْزِ وَالْکَسَلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْبُخْلِ وَالْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ غَلَبَةِ الدَّیْنِ وَقَهْرِ الرِّجَالِ): (پروردگارا، از نگرانی و غم و اندوه و از ناتوانی و تنبلی و از بخل و بزدلی و از غلبه بدهیها و مردان به تو پناه میآورم) ابوامامه میگوید: این کلمات را گفتم، پس خداوند متعال نگرانی مرا برطرف نمود و بدهی مرا پرداخت کرد.
2662-1821- (2) (حسن) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لِمُعَاذٍ: «أَلَا أُعَلِّمُکَ دُعَاءً تَدْعُو بِهِ لَوْ کَانَ عَلَیْکَ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ دَیْنًا لَأَدَّاهُ اللَّهُ عَنْکَ؟ قُلْ یَا مُعَاذُ: (اللَّهُمَّ مَالِکُ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ، وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ، وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ، وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ، بِیَدِکَ الْخَیْرِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَرَحِیمَهُمَا، تُعْطِیهُمَا مَنْ تَشَاءُ، وَتَمْنَعُ مِنْهُمَا مَنْ تَشَاءُ، ارْحَمْنِی رَحْمَةً تُغْنِینِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ)».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" بإسناد جید.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج به معاذ س فرمود: «آیا دعایی به تو نیاموزم که هرگاه آن را بخوانی، اگر به اندازهی کوه احد هم قرض داشته باشی خداوند آن را از گردن تو ادا میکند. ای معاذ! بگو: (اللَّهُمَّ مَالِکُ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ، وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ، وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ، وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ، بِیَدِکَ الْخَیْرِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَرَحِیمَهُمَا، تُعْطِیهُمَا مَنْ تَشَاءُ، وَتَمْنَعُ مِنْهُمَا مَنْ تَشَاءُ، ارْحَمْنِی رَحْمَةً تُغْنِینِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ): پروردگارا! ای مالک پادشاهی، هر که را بخواهی حکومت میبخشی و از هرکس بخواهی حکومت باز پس میگیری و هرکس را بخواهی عزت داده و هرکس را بخواهی خوار و ذلیل میکنی، خیر و خوبی در دست توست و تو بر هر چیز توانایی، بخشنده و مهربان دنیا و آخرت بوده و به هرکس بخواهی آن دو را داده و به هرکس نخواهی آن دو را نمیدهی، مرا آنچنان غرق در رحمت خویش کن که از رحمت دیگران بینیاز گردم».
2663-1142- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج افْتَقَدَهُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلَمَّا صَلَّى رَسُولُ اللهِ ج أَتَى مُعَاذًا فَقَالَ: «یَا مُعَاذُ! مَا لِی لَمْ أَرَکَ؟». قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! لِیَهُودِیٍّ عَلَیَّ أُوقِیَّةٌ مِنْ تِبْرٍ، فَخَرَجْتُ إِلَیْکَ، فَحَبَسَنِی عَنْکَ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ ج: «یَا مُعَاذُ! أَلَا أُعَلِّمُکَ دُعَاءً تَدْعُو بِهِ؛ فَلَوْ کَانَ عَلَیْکَ مِنَ الدِّینِ مِثْلَ (صِیرٍ) أَدَّاهُ اللهُ عَنْکَ – وَ (صَبِرٌ) جَبَلٌ بِالْیَمَنِ -، فَادْعُ بِهِ یَا مُعَاذُ! قُلِ: اللهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ، تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ، وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ، وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ، وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ، بِیَدِکِ الْخَیْرُ، إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ، وتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ، وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ، وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ، وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ، رَحْمَنَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَرَحِیمَهُمَا، تُعْطِی مَنْ تَشَاءُ مِنْهُمَا، وتَمْنَعُ مَنْ تَشَاءُ، ارْحَمْنِی رَحْمَةً تُغْنِینی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ».
وفی روایة: قال معاذ: کَانَ لِرَجُلٍ عَلَیَّ بَعْضُ الْحَقِّ فَخَشِیتُهُ، فَلَبِثْتُ یَوْمَیْنِ لَا أَخْرُجُ، ثُمَّ خَرَجْتُ، فَجِئْتُ رَسُولَ اللهِ ج فَقَالَ: «یَا مُعَاذُ! مَا خَلَفَکَ؟». قُلْتُ: کَانَ لِرَجُلٍ عَلَیَّ بَعضُ الحَقِّ، فَخَشِیتُهُ حَتَّى اسْتَحْیَیْتُ، وَکَرِهْتُ أَنْ یَلْقَانِی. قَالَ: «أَلَا آمُرُکَ بِکَلِمَاتٍ تَقُولُهُنَّ لَو کَانَ عَلَیْکَ أَمْثَالُ الْجِبَالِ قَضَاهُ اللهُ؟». قُلْتُ: بَلَى یا رسول الله! قَالَ: قُلِ: اللهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ».
فذکر نحوه باختصار؛ وزاد فی آخره: «اللهُمَّ أَغْنِنِی عَنِ الْفَقْرِ، وَاقْضِ عَنِّی الدَّیْنَ، وَتَوَفَّنِی فِی عِبَادَتکَ، وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِکَ».
رواه الطبرانی.
از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج در رزو جمعه او را نیافت؛ چون رسول الله نماز را خواند، معاذ آمد و رسول الله ج فرمود: «ای معاذ، چه شده که تو را نمیبینم؟». وی گفت: ای رسول خدا، یهودی از من یک اوقیه طلب داشت، چون میخواستم نزد شما حاضر شوم مانع من شد. پس رسول الله ج به او گفت: «ای معاذ، آیا به تو دعایی نیاموزم که با آن دعا کنی و اگر به اندازه کوه صیر در یمن بدهی داشته باشی، خداوند متعال آن را پرداخت کند. ای معاذ خداوند را اینگونه بخوان: پروردگارا، ای مالک پادشاهی که به هرکس بخواهی پادشاهی میدهی و از هرکس بخواهی پادشاهی را میگیری و هرکس را بخواهی عزت داده و هرکس را بخواهی ذلیل میکنی، خیر و خوبی به دست توست تو بر هر امری توانایی؛ شب را در روز و روز را در شب داخل میکنی و زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میکنی و هرکس را که بخواهی بدون حساب روزی میدهی؛ ای مهربان و بخشنده دنیا و آخرت، به هرکس که بخواهی میبخشی و از هرکس که بخواهی منع میکنی، بر من رحمتی فرما، چنان رحمتی که از رحمت جز تو مرا بینیاز گرداند».
و در روایتی آمده است: معاذ گفت: کسی از من طلبکار بود و از این بابت میترسیدم و دو روز خارج نشدم و پس از آن خارج شدم و نزد رسول الله ج رفتم که فرمودند: «ای معاذ، دلیل غیبتت چیست؟». گفتم: مردی از من طلبی دارد، ترس و شرم آن داشتم و دوست نداشتم مرا ببیند. رسول الله ج فرمود: «آیا تو را به گفتن کلماتی امر نکنم که چون بگویی، اگر به اندازه کوهها بدهی داشته باشی خداوند متعال آنها را پرداخت میکند؟». گفتم: بله ای رسول خدا، فرمود: «بگو: پروردگارا ای مالک پادشاهی».
و در روایتی افزون بر این آمده است: «پروردگارا، مرا از فقر بینیاز گردان و بدهی مرا پرداخت کن و مرا در مسیر عبادتت و جهاد در راهت بمیران».
2664-1143- (3) (موضوع) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ: سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج دُعَاءً عَلَّمَنِیهِ. قُلْتُ: مَا هُوَ؟ قَالَ: «کَانَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یُعَلِّمُهُ أَصْحَابَهُ، قَالَ: لَوْ کَانَ عَلَى أَحَدِکُمْ جَبَلُ ذَهَبٍ دَیْنًا فَدَعَا اللَّهَ بِذَلِکَ لَقَضَاهُ اللَّهُ عَنْهُ: (اللَّهُمَّ فَارِجَ الْهَمِّ، کَاشِفَ الْغَمِّ، مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ، رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ، وَرَحِیمَهُمَا، أَنْتَ تَرْحَمُنِی، فَارْحَمْنِی بِرَحْمَةٍ تُغْنِینِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ)». قَالَ أَبُو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ س: وَکَانَتْ عَلَیَّ بَقِیَّةٌ مِنَ الدَّیْنِ، وَکُنْتُ لِلدَّیْنِ کَارِهًا، فَکُنْتُ أَدْعُو الله بِذَلِکَ، فَأَتَانِی اللَّهُ بِفَائِدَةٍ، فَقَضَی عَنِّی دَینی. قَالَتْ عَائِشَةُ: کَانَ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ عَلَیَّ دِینَارٌ وَثَلَاثَةُ دَرَاهِمَ، وَکَانَتْ تَدْخُلُ عَلَیَّ فَأَسْتَحْیِی أَنْ أَنْظُرَ فِی وَجْهِهَا؛ لِأَنِّی لَا أَجِدُ مَا أَقْضِیهَا، فَکُنْتُ أَدْعُو بِذَلِکَ الدُّعاءِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیرًا حَتَّى رَزَقَنِی اللَّهُ رِزْقًا؛ مَا هُوَ بِصَدَقَةٍ تُصُدِّقَ عَلَیَّ، وَلَا مِیرَاثٍ وَرِثْتُهُ، فَقَضَاهُ اللَّهُ عَنِّی، وَقَسَمْتُ فِی أَهْلِی قَسْمًا حَسَنًا، وَحَلَّیْتُ ابْنَةَ عَبْدِالرَّحْمَنِ بِثَلَاثِ أَوَاقٍ مِن وَرِقٍ، وَفَضَلَ لَنَا فَضْلٍ حَسَنٌ».
و از عایشه ل روایت است: ابوبکر بر من وارد شد و گفت: از رسول الله ج دعایی شنیدم که آن را به من آموخت. گفتم: آن چیست؟ فرمود: عیسی بن مریم اصحابش را آموزش میداد و میگفت: اگر یکی از شما به اندازه کوهی طلا بدهی داشته باشد و خداوند را با این دعا بخواند، خداوند متعال بدهی وی را میپردازد: «پروردگارا، ای برطرف کننده نگرانیها و زایل کننده غم و اندوه و اجابت کننده دعای درماندگان، بخشنده و مهربان دنیا و آخرت، تو بر من رحم میکنی پس بر من رحمی کن که از رحم جز تو بینیاز باشم». ابوبکر صدیق س گفت: بدهی داشتم و از بدهکار بودن متنفر بودم، پس خداوند را با این دعا خواندم که خداوند متعال سودی را نصیب من کرد و بدهی مرا پرداخت نمود. عایشه ل میگوید: اسما دختر عمیس یک دینار و سه درهم از من طلب داشت و نزد من میآمد و من از نگاه کرده به چهرهاش خجالت میکشیدم، چون مالی نمییافتم تا بدهیام را پرداخت کنم؛ پس خداوند متعال را با این دعا خواندم که اندکی نگذشت که خداوند رزقی را شامل حال من کرد. و آن از اموال زکات نبود و نیز میراثی نبود که به من رسیده باشد، اما خداوند متعال بدهی مرا پراخت کرد و آن را به خوبی بین خانوادهام تقسیم کردم.
رواه البزار والحاکم والأصبهانی؛ کلهم عن الحکم بن عبدالله الأیلی عن القاسم عنها. وقال الحاکم: "صحیح الإسناد"! (قال الحافظ) عبدالعظیم: "کیف والحکم متروک متهم، والقاسم([3]) مع ما قیل فیه لم یسمع من عائشة؟!".
2665-1822- (3) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج: «مَا أَصَابَ أَحَداً قَطُّ هَمٌّ وَلَا حَزَنٌ فَقَالَ: (اللَّهُمَّ إِنِّی عَبْدُکَ، وَابْنُ عَبْدِکَ، ابْنُ أَمَتِکَ، نَاصِیَتِی بِیَدِکَ، مَاضٍ فِیَّ حُکْمُکَ، عَدْلٌ فِیَّ قَضَاؤُکَ، أَسْأَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ هُوَ لَکَ سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ، أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِی کِتَابِکَ، أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَدًا مِنْ خَلْقِکَ، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ، أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِیعَ قَلْبِی، وَنُورَ صَدرِی، وَجِلَاءَ حُزْنِی، وَذَهَابَ هَمِّی). إِلَّا أَذْهَبَ اللَّهُ ﻷ هَمَّهُ، وَأَبْدَلَهُ مَکَانَ حُزْنِهِ فَرَحاً». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَتَعَلَّمَ هَؤلاء الْکَلِمَاتِ؟ قَالَ: «أَجَلْ! یَنْبَغِی لِمَنْ سَمِعَهُنَّ أَنْ یَتَعَلَّمَهُنَّ».
رواه أحمد والبزار وأبو یعلى، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم؛ کلهم عن أبی سلمة الجهنی عن القاسم بن عبدالرحمن عن أبیه عن ابن مسعود. وقال الحاکم: "صحیح على شرط مسلم إن سلم من إرسال عبدالرحمن عن أبیه". (قال الحافظ): "لم یسلَم([4])، وأبو سلمة الجهنی یأتی ذکره".
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس دچار نگرانی و ناراحتی شود و بگوید: «خداوندا! من بنده و فرزند بنده و فرزند کنیز تواَم؛ و اختیار من به دست توست، حکم تو در حق من جاری است، داوری تو در حق من عادلانه است. با توسل به هر اسمی که خود را بدان نامیدی یا آن را در کتابت نازل نمودهای یا به کسی از بندگانت آموختهای و یا در علم غیب نزد خود پنهان نگه داشتهای، از تو میخواهم که قرآن را بهار دل و نور سینه و زداینده اندوه و از بین برنده نگرانیام قرار دهی». خداوند اندوه و نگرانی وی را از بین برده و شادمانی را جایگزین اندوهش میکند». گفتند: ای رسول الله ج! برای ما لازم است آن را یاد بگیریم؟ فرمود: «بله آموختن آن برای کسیکه آن را میشنود لازم است».
0-1144- (4) (ضعیف) وروى هذا الحدیث الطبرانی من حدیث أبی موسی الأشعری بنحوه، وقال فی آخره: قال قائل: یا رسول الله! إن المغبون لَمَن غُبِن هؤلاء الکلمات. قال: «أجل، فقولوهن، وعلّموهن، فإنه من قالهن، وعلَّمَهن؛ التماس ما فیهن؛ أذهبَ الله کربه، وأطال فَرحه»([5]).
از ابوموسی اشعری س روایت است که مردی گفت: ای رسول خدا، انسان زیان دیده آن است که در این کلمات زیان ببیند. فرمود: «درست است. پس آنها را بگویید و بیاموزید چراکه هرکس این کلمات را برای آنچه به دنبال دارند، بگوید و بیاموزد، خداوند متعال غم و اندوه وی را از بین برده و شادمانی وی را مستدام میکند».
2666-1823- (4) (حسن) وعن أبی بکرة س؛ أنَّ رسولَ الله ج قال: «کلماتُ المکْروبِ: (اللهم رحمتَکَ أرجو، فلا تَکِلْنی إلى نفسی طرْفَةَ عیْنٍ، وأصلِحْ لی شأنی کلَّهُ)».
رواه الطبرانی([6])، وابن حبان فی "صحیحه"، وزاد فی آخره: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ».
از ابی بکره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دعای ناراحتی و مصیبت این است که بگوید: (بار خدایا! خواهان رحمت تواَم، یک لحظه مرا به خودم وامگذار و تمام امورم را اصلاح بفرما».
و در پایان روایت ابن حبان آمده است: «لا إله إلا أنت».
2667-1145- (5) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ لَزِمَ الِاسْتِغْفَارَ؛ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْ کُلِّ ضِیقٍ مَخْرَجًا، وَمِنْ کُلِّ هَمٍّ فَرَجًا، وَرَزَقَهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ».
رواه أبو داود واللفظ له، والنسائی وابن ماجه والحاکم والبیهقی؛ کلهم من روایة الحکم بن مصعب، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد". [مضی 14- الذکر/16]
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس استغفار را بر خود لازم بگیرد، خداوند متعال در برابر تمام سختیها راهی پیش روی وی قرار میدهد و از تمام نگرانیها او را میرهاند و از جایی که تصور نمیکند به او روزی میدهد».
2668-1146- (6) (موضوع) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أیضاً ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ قَالَ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ بَعْدَ کُلِّ شَیْءٍ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ یَبقى ربُّنا ویَفنى کُلُّ شَیءٍ)؛ عُوفِیَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ».
رواه الطبرانی.
همچنین از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بگوید: «لا إله إلا الله قبلَ کُلِّ شیءٍ، لا إله إلا الله بَعدَ کُلِّ شیءٍ، ولا إله إلا الله یَبقى ربُّنا ویَفنى کُلُّ شیءٍ» از نگرانی و غم و انده رهایی مییابد».
2669-1147- (7) (ضعیف) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَن قَالَ: (لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ)؛ کَانَ دَوَاءٌ مِنْ تِسْعَةٍ وَتِسْعِینَ دَاءً أَیْسَرُهَا الْهَمُّ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" والحاکم؛ کلاهما من روایة بشر بن رافع أبی الأسباط وقال الحاکم "صحیح الإسناد". [مضی14- الذکر/9].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بگوید: «لا حولَ ولا قوَّة إلا بالله» دوای نود و نه بیماری میباشد که سادهترین آنها نگرانی است».
2670-1824- (5) (صحیح) وَعَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ ل قَالَتْ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا أُعَلِّمُکِ کَلِمَاتٍ تَقُولِینَهُنَّ عِنْدَ الْکَرْبِ أَوْ فِی کَرْبِ؟ (أَللَّهُ أَللَّهُ رَبِّی، لَا أُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا)».
رواه أبو داود - واللفظ له - والنسائی وابن ماجه([7]).
از اسماء بنت عُمَیس ل روایت است که رسول الله ج به من فرمود: «آیا کلماتی به تو نیاموزم که آنها را هنگام مصیبت و گرفتاری یا در مصیبت و گرفتاری بگویی: (الله الله ربی لا أشرک به شیئا): الله الله پروردگار من است و برای او شریکی قرار نمیدهم».
0-1148- (8) (موضوع) ورواه الطبرانی فی "الدعاء"، وعنده: «فلیقُل: (الله ربِّی لا أشرِکُ به شَیئاً)؛ ثلاث مرَّاتٍ». وزاد: وکان ذلک آخر کلام عمر بن عبدالعزیز عند الموت([8]).
و در روایت طبرانی آمده است: «پس باید سه بار بگوید: «الله ربِّی لا أشرک به شیئاً» و میافزاید: و این آخرین سخنان عمر بن عبدالعزیز به هنگام مرگ بود.
2671-1825- (6) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج کَانَ یَقُولُ عِنْدَ الکَرْبِ: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ العَظِیمُ الحَلِیمُ([9])، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَرَبُّ العَرْشِ الکَرِیمُ».
رواه البخاری ومسلم([10]).
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج هنگام اندوه و پریشانی میفرمود: (لاَ إِلَهَ إِلَّا اللهُ العَظِیمُ الحَلِیمُ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللهُ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَرَبُّ العَرْشِ الکَرِیمُ): هیچ معبودی به حق جز خدای بزرگِ بردبار وجود ندارد. هیچ معبودی به حق جز الله که صاحب عرش بزرگ است وجود ندارد، هیچ معبودی به حق جز الله که پروردگار آسمانها و زمین و عرش کریم است وجود ندارد».
2672-1826- (7) (صحیح) وَعَنْ سَعْدِ بن أبی وقاص س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «دَعْوَةُ ذِی النُّونِ إِذْ دَعَا وَهُوَ فِی بَطْنِ الحُوتِ: (لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ)؛ فَإِنَّهُ لَمْ یَدْعُ بِهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ فِی شَیْءٍ قَطُّ؛ إِلَّا اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ».
رواه الترمذی - واللفظ له – والنسائی، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از سعد بن ابی وقاص س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دعای ذی النون هنگامیکه در شکم ماهی دعا مینمود این بود: (لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ) بود. هیچ مسلمانی با آن در مورد امری دست به دعا برنمیدارد مگر اینکه خداوند اجابت میفرماید».
0-1149- (9) (ضعیف جداً) وزاد الحاکم فی روایة له: فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ کَانَتْ لِیُونُسَ خَاصَّةً، أَمْ لِلْمُؤْمِنِینَ عَامَّةً؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا تَسْمَعُ إلی قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «فَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»؟» [مضی15- الدعاء/2].
و در روایت حاکم چنین وارد شده: مردی گفت: ای رسول خدا، آیا این دعا مخصوص یونس است یا برای تمام مومنان است؟ رسول الله ج فرمود: «آیا به کلام الهی گوش ندادی که میفرماید: ﴿وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾ [الأنبیاء: 88] «و از اندوه نجاتش دادیم و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم».
2673-1150- (10) (ضعیف) وَعَن ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا أُعَلِّمُکَ الْکَلِمَاتِ الَّتِی تَکَلَّمَ بِهَا مُوسَى ÷ حِینَ جَاوَزَ الْبَحْرَ بِبَنِی إِسْرَائِیلَ؟». فَقُلْنَا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ، وَإِلَیْکَ الْمُشْتَکَى، وَأَنْتَ الْمُسْتَعَانُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ». قَالَ عَبْدُاللَّهِ: فَمَا تَرَکْتُهُنَّ مُنْذُ سَمِعْتُهُنَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج.
رواه الطبرانی فی "الصغیر" بإسناد جید([11]).
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا کلماتی را به تو نیاموزم که موسی به هنگام عبور از دریا همراه بنی اسرائیل، بر زبان آورد؟». گفتیم: بله ای رسول خدا؛ فرمود: «بگویید: «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ، وَإِلَیْکَ الْمُشْتَکَى، وَأَنْتَ الْمُسْتَعَانُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»؛ عبدالله میگوید: از زمانی که این کلمات را از رسول الله ج شنیدم، آنها را ترک نکردم.
2674-1151- (11) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِذَا نَادَى الْمُنَادِی فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَاسْتُجِیبَ الدُّعَاءُ، فَمَنْ نَزَلَ بِهِ کَرْبٌ أَوْ شِدَّةٌ فَلْیَتَحَیَّنِ الْمُنَادِی، فَإِذَا کَبَّرَ کَبِّرَ، وَإِذَا تَشَهَّدَ تَشَهَّدَ، وَإِذَا قَالَ: (حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ)، قَالَ: (حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ)، وَإِذَا قَالَ: (حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ)، قَالَ: (حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ)، ثُمَّ یَقُولُ: اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ الصَّادِقَةِ الْمُسْتَجَابَةِ الْمُسْتَجَابُ لَهَا دَعْوَةِ الْحَقُّ، وَکَلِمَةِ التَّقْوَى، أَحْیِنَا عَلَیْهَا، وَأَمِتْنَا عَلَیْهَا، وَابْعَثْنَا عَلَیْهَا، وَاجْعَلْنَا مِنْ خِیَارِ أَهْلِهَا أَحْیَاءً وَأَمْوَاتًا). ثُمَّ یَسْأَلُ اللَّهَ حَاجَتَهُ».
رواه الحاکم من روایة عفیر بن معدان وهو واهٍ، وقال: "صحیح الإسناد". [مضی 5- الصلاة/5]
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون موذن اذان دهد درهای آسمان باز میشود و دعا اجابت میشود. پس کسیکه دچار غم و اندوه و مصیبتی میشود در انتظار اذان موذن باشد و فرصت را غنیمت شمرده و چون تکبیر گفت تکبیر بگوید و چون شهادتین گفت شهادتین بگوید و چون «حی على الصلاة» و «حی على الفلاح» گفت، این کلمات را تکرار کند، سپس بگوید: (اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ الصَّادِقَةِ الْمُسْتَجَابَةِ الْمُسْتَجَابُ لَهَا دَعْوَةِ الْحَقُّ، وَکَلِمَةِ التَّقْوَى، أَحْیِنَا عَلَیْهَا، وَأَمِتْنَا عَلَیْهَا، وَابْعَثْنَا عَلَیْهَا، وَاجْعَلْنَا مِنْ خِیَارِ أَهْلِهَا أَحْیَاءً وَأَمْوَاتًا) سپس نیازش را مطرح کند».
2675-1152- (12) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا کَرَبَنِی أَمْرٌ إِلَّا تَمَثَّلَ لِی جِبْرِیلُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! قُلْ: (تَوَکَّلْتُ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ، وَ ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلِیّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَکَبِّرۡهُ تَکۡبِیرَۢا﴾».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ امری اسباب ناراحتی مرا فراهم نکرد مگر اینکه جبریل آمده و گفت: ای محمد بگو: توکل میکنم بر زندهای که نمیمیرد و «ستایش برای الله است که فرزندی (برای خود) بر نگزیده و او را در فرمانروای هیچ شریکی نیست و بخاطر ناتوانی (و ذلت حامی و) سرپرستی برای او نیست و او را به شایستگی بزرگ بشمار».
رواه الطبرانی، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([12]).
2676-1153- (13) (ضعیف معضل) وروى الأصبهانی عن إبراهیم - یعنی ابن الأشعَثِ – قال: سمعتُ الفُضَیل یقول: إنَّ رَجُلاً على عَهْدِ رَسولِ الله ج أَسَرهُ العَدُوُّ فأَرادَ أبوهُ أنْ یَفْدِیَه، فأَبَوْا علیه إلا بشَیْءٍ کثیر لَمْ یُطِقْهُ، فَشکا ذلکَ إلى النبیِّ ج فقالَ: «اکْتُبْ إلیه فَلْیُکْثِرْ مِنْ قولِهِ: (تَوَکَّلْتُ على الحی الذی لا یموتُ، و ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا﴾ إلى آخرها)». قال: فکَتَبَ بها الرجلُ إلى ابْنِه، فجَعَلَ یقولُها، فَغَفِلَ العَدُوُّ عنهُ، فاسْتاقَ أربعین بَعیراً فَقَدِمَ، وقَدِم بها إلى أبیهِ.
(قال الحافظ): "وهذا معضل".
از ابراهیم بن اشعث روایت است: از فضیل شنیدم که میگوید: مردی در زمان رسول خدا ج توسط دشمن اسیر شد. پدرش خواست در برابر آزادی فرزندش فدیه بپردازد. اما آنها اموال زیادی مطالبه کردند که از توان وی خارج بود. پس در این زمینه به رسول الله ج شکایت کرد. رسول الله ج فرمود: «برای او نامهای بنویس که این ذکر را زیاد بگوید: «توکلتُ على الحی الذی لا یموتُ، و﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا﴾» راوی میگوید: پس نامهای با این مضمون نوشت و آن را همراه مردی به سوی فرزندش فرستاد. و او نیز این کلمات را بنا بر سفارش رسول الله ج میگفت. پس دشمن از وی غافل شد و باعث شد چهل شتر رم کنند و با شتری نزد پدرش آمد.
2677- وتقدم فی "باب لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم" [14- الذکر/9] عن محمد بن إسحاق قال: جاء مالکٌ الأشجَعِیٌّ إلى النبی ج فقال: أُسِرَ ابنی عوفٌ، فقال لَهُ: «أرْسِل إلیه أنَّ رسولَ الله ج یأْمُرُکَ أَنْ تُکْثِرَ من قولِ: (لا حولَ ولا قوَّةَ إلا بالله)» فذکر الحدیث.
از محمد بن اسحاق روایت است: مالک اشجعی نزد رسول الله ج آمده و گفت: فرزندم عوف اسیر شده است. رسول الله ج به او گفت: «به او این پیام را برسان که رسول الله ج تو را امر نموده این ذکر را زیاد بگویی: (لا حول ولا قوَّةَ إلا بالله)».
18 -(الترهیب من الیمین الکاذبة الغموس)
([1]) اسم کوهی در یمن. "النهایة".
قلت: وفی "زوائد المسند" (1/ 153): (صیر) بحذف الباء الموحدة، وکذا فی "معجم البلدان".
([2]) الأصل: (ألا)، والتصویب من "أبی داود" (1555). وفی إسناده ضعیف بینته فی "ضعیف أبی داود" (272).
([3]) قلت: کأنه یعنی ابن عبدالرحمن الدمشقی صاحب أبی أمامة، وسواء أراد هذا أو غیره، فلیس به، وإنما هو القاسم بن محمد، کذلک وقع عند البزار والحاکم، وقد سمع من عائشة وهی عمَّته، وهو ثقة فقیه، والآفة (الحکم) هذا، قال أحمد: "أحادیثه موضوعة". وبه تعقبه الذهبی.
([4]) قلت: قد أثبت سماعه منه جماعة من الأئمة منهم البخاری، والمثبت مقدم على النافی، وقد حضر وفاة أبیه واستوصاه. وأما أبو سلمة الجهنی فهو موسى بن عبدالله الجهنی، وهو ثقة من رجال مسلم؛ وقد خفی اسمه وحاله على جمع کما حققته فی تحقیق الکلام علیه فی هذا الحدیث فی "الصحیحة" (199)؛ فراجعه فإنَّه هام.
([5]) قلت: أعله الهیثمی (10/ 137) بأن فیه من لم یعرفه. ونقله الثلاثة الجهلة عنه، وعقبوا علیه بقولهم (2/ 600): "وقد صحح إسناده الشیخ أحمد شاکر رحمه الله (3712)"! فکذبوا علیه وما قصدوا! وإنما أُتُوا من عیهم وجهلهم، فالشیخ إنما صحح إسناد حدیث أبی مسعود المشار إلیه أعلاه، وأصاب. ولکنه وقع فی وهم فاحش خلاصته: أن حدیث أبی موسى رواه أبو داود والترمذی والنسائی. . وعزاه لابن حجر! فانظر بیان ذلک فی "الصحیحة" (1/ 386-387 - المعارف).
([6]) قلت: عزوه إلیه یشعر أنّه لم یروه أحد من أصحاب السنن، ولیس کذلک، فقد أخرجه أبو داود فی "سننه - الأدب" فی الحدیث (5090)، ولذلک خفی على المقلدین الثلاثة!
([7]) انظر تخریجه وتحقیق الکلام على راویه (أبو طعمة) وأنَّه ثقة فی "الصحیحة" (2755).
([8]) قلت: هذه الروایة فیها (الغلاّبی) یضع، کما هو مبین فی "الصحیحة" تحت الحدیث (2755)، وقد خبط الثلاثة -کما هی العادة- فخلطوا هذه الروایة بالروایة التی فی "الصحیح" فصدروهما بقولهم: "حسن"! دون تمییز!!
([9]) الأصل: "الحلیم العظیم" على القلب، والتصویب من "الصحیحین"، والسیاق لمسلم.
([10]) فی الأصل هنا قوله: "والترمذی؛ إلا أنَّه قال فی الأولى: "لا إله إلا الله العلیُّ الحَلیمُ". والنسائی وابن ماجه؛ إلا أنْه قال: "لا إله إلا الله الحلیمُ الکریمُ، سبحانَ الله ربِّ العرشِ العظیمِ، سبحانَ الله ربِّ السماوات السبعِ وربِّ العرشِ الکریمِ"). قلت: وروایتهما فیها شذوذ عندی.
([11]) قلت: بل ضعیف، أعله الهیثمی بقوله: ". . وفیه من لم أعرفهم". وهم ثلاثة على نسق واحد، وهو فی "الروض النضیر" (609).
([12]) کذا قال، وفی إسناده (1/ 509) سعد بن سعید بن أبی سعید المقبری، وهو لین الحدیث. ثم خرجته فی "الضعیفة" (6317).
ترهیب از به تاخیر انداختن پرداخت قرض از سوی توانگر و ترغیب به راضی نمودن قرضدهنده
2653-1814- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَطْلُ الغَنِیِّ ظُلْمٌ، وَإِذَا أُتْبِعَ أَحَدُکُمْ عَلَى مَلِیءٍ فَلْیُتْبَعْ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی وابن ماجه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «تأخیر نمودن ثروتمند از ادای قرضش، ظلم است و هرگاه یکی از شما برای گرفتن قرضش به کسی حواله گردید که قدرت پرداخت قرض را دارد، قبول کند».
(أُتبع) به ضم همزة و سکون تاء یعنی: «أحیل» حواله گردید. خطابی میگوید: «و اهل حدیث میگویند: «اتّبع به تشدید تاء، که اشتباه است».
2654-1815- (2) (صحیح) وَعَنْ عَمْرِو بْنِ الشَّرِیدِ عَنْ أَبِیهِ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «لَیُّ الْوَاجِدِ یُحِلُّ عِرْضَهُ وَعُقُوبَتَهُ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
عمرو بن شرید از پدرش س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «خودداری توانگر از پرداخت قرض، سبب حلال شدن آبرو و مجازاتش میگردد».
(لَیُّ الواجِد) به فتح لام و تشدید یاء یعنی: به تاخیر انداختن پرداخت بدهی از سوی توانگری که قادر به پرداخت آن میباشد. (یحل عرضه) یعنی: این رفتار وی باعث اباحت ذکر وی به عنوان فردی بدمعامله میشود. و (عقوبته): حبس وی.
2655-1137- (1) (ضعیف) وَعن علیّ س قال: سمعتُ رسولَ الله ج یقول:
«لا یُحِبُّ الله الغَنِیَّ الظَّلومَ، ولا الشَّیْخَ الجَهولَ، ولا الفقیرَ المُخْتالَ».
از علی س روایت است که از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «خداوند متعال ثروتمند ظالم را دوست ندارد و همچنین پیرمرد جاهل و فقیر متکبر را».
وفی روایة: «إن الله یُبغِضُ الغنیَّ الظَّلومَ، والشیخَ الجهولَ، والعائِلَ المُختالَ».
و در روایتی آمده است: «ثروتمند ظالم و پیرمرد جاهل و فقیر متکبر مورد خشم خداوند میباشند».
رواه البزار، والطبرانی فی "الأوسط" من روایة الحارث الأعور عن علی، والحارث وُثِّق، ولا بأس به فی المتابعات([1]).
2656-1138- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س؛ أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «ثَلَاثَةٌ یُحِبُّهُمُ اللَّهُ، وَثَلَاثَةٌ یُبْغِضُهُمُ اللَّهُ - فذکر الحدیث إلى أن قال: - وَالثَّلَاثَةُ الَّذِینَ یُبْغِضُهُمُ اللَّهُ: الشَّیْخُ الزَّانِی وَالْفَقِیرُ الْمُحْتَالُ، وَالْغَنِیُّ الظَّلُومُ».
و از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سه دسته را خداوند متعال دوست دارد و بر سه دسته خشمگین است- و حدیث را ذکر میکند تا آنجه که میفرماید:- اما سه دستهای که الله متعال بر آنها خشمگین است: پیرمرد زناکار، فقیر متکبر و ثروتمند ظالم».
رواه أبو داود، وابن خزیمة فی "صحیحه"، واللفظ لهما. ورواه بنحوه النسائی، وابن حبان فی "صحیحه"، والترمذی والحاکم وصححاه. [مضی بتمامه 8- الصدقات/10]([2]).
2657-1816- (3) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عن خَولَةَ بنتِ قیس امرأةِ حمزةَ بنِ عبدالمطَّلب ب قالت: قال رسولُ الله ج: «ما قدَّسَ اللهُ أمةً لا یأخذ ضعیفُها الحقَّ من قویِّها غیر مُتَعتَعٍ». ثمَّ قال:
از خوله بنت قیس همسر حمزة بن عبد المطلب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند پاک و مبارک نمیگرداند امتی را که در آن ضعیفش بدون پیگیری و اصرار حقش را از قوی آن نمیگیرد».
0-1139- (3) (ضعیف جداً) «مَن انصَرفَ غَریمُه وهو عنه راضٍ؛ صلَّت علیه دوابُّ الأرضِ، ونون الماءِ، ومَنِ انصرَفَ غریمُه وهو ساخطٌ؛ کُتِب علیه فی کلِّ یومٍ ولیلةٍ وجمُعةٍ وشهرٍ ظُلمٌ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر".
«هرکس طلبکارش را راضی بازگرداند، جانداران زمین و ماهیهای دریا بر او درود میفرستند و هرکس طلبکار را خشمگین بازگرداند در هر شب و روز و جمعه و ماه برای وی ظلم نوشته میشود».
2658-1140- (4) ((ضعیف) عدا ما بین المعقوفتین فهو (صحیح لغیره)) وعنها قالت: کَانَ عَلَى رَسُولِ اللهِ ج وَسْقٌ مِنْ تَمْرٍ لِرَجُلٍ مِنْ بَنِی سَاعِدَةَ، فَأَتَاهُ یَقْضِیَهُ، فَأَمَرَ رَسُولُ اللهِ ج رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ أَنْ یَقْضِیَهُ، فَقَضَاهُ تَمْرًا دُونَ تَمْرِهِ، فَأَبَى أَنْ یَقْبَلَهُ، فَقَالَ: أَتَرُدُّ عَلَى رَسُولِ اللهِ ج؟ قَالَ: نَعَمْ، وَمَنْ أَحَقُّ بِالْعَدْلِ مِنْ رَسُولِ اللهِ ج؟ فَاکْتَحَلَتْ عَیْنا رَسُولِ اللهِ ج بِدُمُوعِهِ، ثُمَّ قَالَ: «صَدَقَ، وَمَنْ أَحَقُّ بِالْعَدْلِ مِنِّی؟ [لَا قَدَّسَ اللهُ أُمَّةً لَا یَأْخُذُ ضَعِیفُها حَقَّهُ مِنْ شَدِیدِهَا وَلَا بتَعْتِعُهُ]». ثُمَّ قَالَ: «یَا خَوْلَةُ! عِدِیهِ وَاقْضِیهِ؛ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ غَرِیمٍ یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِ غَرِیمِهِ رَاضِیًا؛ إِلَّا صَلَّتَ عَلَیْهِ دَوَابُّ الأَرضِ، وَنُونُ الْبِحَارِ، وَلَیْسَ مِنْ عَبدٍ یَلْوِی غَرِیمَهُ وَهُوَ یَجِدُ؛ إِلَّا کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ إِثْمًا».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" و"الکبیر" من روایة حبان بن علی؛ واختلف فی توثیقه.
و از او روایت شده که رسول الله ج به اندازه یک وسق خرما به مردی از بنیساعده بدهکار بود؛ پس برای پرداخت آن نزد وی رفت و به مردی از انصار دستور داد تا آن را پرداخت کند. او نیز با خرمایی جز خرمایی که آن شخص داده بود، بدهی را پرداخت کرد. و طلبکار نپذیرفت و گفت: آیا برای این مساله به رسول الله ج مراجعه کنیم؟ گفت: بله؛ و چه کسی از رسول الله ج به عدالت سزاوارتر است؟ پس نزد رسول الله ج رفتند؟ رسول الله ج فرمود: «راست گفته است. چه کسی از من به عدالت سزاوارتر است؟ [خداوند پاک و مبارک نمیگرداند امتی را که در آن ضعیفش حق خود را از قوی آن بدون پیگیری نمیگیرد]». سپس فرمود: «ای خوله، بدهی او را پرداخت کن چراکه هیچ طلبکاری بدهکار را با رضایت ترک نمیکند مگر اینکه جانداران در زمین و ماهیهای دریا بر او درود میفرستند؛ و کسیکه با وجود توان پرداخت بدهی، طلب طلبکار را به تاخیر بیندازد، خداوند متعال در برابر هر روز و شب یک گناه برای او ثبت میکند».
0-1817- (4) (حسن) ورواه بنحوه الإمام أحمد من حدیث عائشة بإسناد جید قوی([3]).
(تَعتَعه) بتاءین مثناتین فوق وعینین مهملتین؛ یعنی: تکرار مطالبهی حقش او را پریشان و بیتاب کرده و خسته میکند و پرداخت بدهیاش به تاخیر میافتد. و (نون البحار): ماهیهای دریا. و (یلوی غریمه) یعنی: بازپرداخت طلب طلبکار را به تاخیر میاندازد.
2659-1818- (5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَا یُعْطَى الضَّعِیفُ فِیهَا حَقَّهُ غَیرَ مُتَعْتَعٍ».
رواه أبو یعلى، ورواته رواة "الصحیح".
از ابوسعید س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پاک و مبارک نمیگردد امتی که در آن حق ضعیف بدون پیگیری به او پرداخت نمیشود».
(صحیح) ورواه ابن ماجه بقصة، ولفظه قال: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَى النَّبِیِّ ج یَتَقَاضَاهُ دَیْنًا کَانَ عَلَیْهِ، فَاشْتَدَّ عَلَیْهِ حَتَّى قَالَ: أُحَرِّجُ عَلَیْکَ إِلَّا قَضَیْتَنِی. فَانْتَهَرَهُ أَصْحَابُهُ، فَقَالُوا: وَیْحَکَ! تَدْرِی مَنْ تُکَلِّمُ؟ فَقَالَ: إِنِّی أَطْلُبُ حَقِّی. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «هَلَّا مَعَ صَاحِبِ الْحَقِّ کُنْتُمْ؟». ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى خَوْلَةَ بِنْتِ قَیْسٍ فَقَالَ لَهَا: «إِنْ کَانَ عِنْدَکِ تَمْرٌ فَأَقْرِضِینَا حَتَّى یَأْتِیَنَا تَمْرٌ فَنَقْضِیَکِ». فَقَالَتْ: نَعَمْ، بِأَبِی أَنْتَ وأمی یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَأَقْرَضَتْهُ، فَقَضَى الْأَعْرَابِیَّ وَأَطْعَمَهُ. فَقَالَ: أَوْفَیْتَ أَوْفَى اللَّهُ لَکَ. فَقَالَ: «أُولَئِکَ خِیَارُ النَّاسِ؛ إِنَّهُ لَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَا یَأْخُذُ الضَّعِیفُ فِیهَا حَقَّهُ غَیْرَ مُتَعْتَعٍ».
رواه البزار من حدیث عائشة مختصراً([4]).
بادیهنشینی نزد رسول الله ج آمد و قرض خود را از رسول الله ج طلب نمود. پس با تندی به رسول الله ج گفت: به تو فشار آورده و در تنگنایت قرار میدهم مگر اینکه قرض مرا بدهی. اصحاب رسول الله ج او را سرزنش کردند و گفتند: وای بر تو! آیا میدانی با چه کسی صحبت میکنی؟ بادیهنشین گفت: من حقم را میخواهم. رسول الله ج فرمود: «شایسته است همراه صاحب حق باشید». سپس فردی را به نزد خوله بنت قیس فرستاد و به او فرمود: «اگر نزد تو خرمایی هست به ما قرض بده، هرگاه برای ما خرمایی آوردند قرض تو را ادا میکنیم».پس خوله گفت: بله! پدر و مادرم فدایت ای رسول الله ج! پس به رسول الله ج قرض داد و رسول الله ج طلب بادیهنشین را پرداخت کرده و به او غذا داد. بادیهنشین گفت: به عهدت وفا کردی، خدا پاداشت را بدهد. رسول الله ج فرمود: «آنها بهترین مردمند، پاک و مبارک نمیگردد امتی که در آن ضعیفش حقش را بدون پیگیری و تحمل اذیت و آزار دریافت نمیکند».
0-1819- (6) (صحیح لغیره) والطبرانی من حدیث ابن مسعودٍ بإسناد جید([5]).
17-(الترغیب فی کلمات یقولهن المدیون والمهموم والمکروب والمأسور)
([1]) قلت: کیف ولا وقد کذبه الشعبی وأبو إسحاق السبیعی وابن المدینی؟! والحدیث مخرج فی "الضعیفة" (1805).
([2]) قلت: وسبق هناک بیان أن عزوه لأبی داود وهم. فتنبه.
([3]) قلت: نعم، لکنَّها قصة أخرى، ولیس فیها الشطر الثانی من تلک، وفیها قوله ج: «أُولَئِکَ خِیَارُ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الْمُوفُونَ الْمُطِیبُونَ». وهی مخرجة فی "الصحیحة" (2677).
([4]) قلت: هو عند البزار (2/ 105- کشف الأستار) مثل روایة أحمد التی أشرتُ إلیها آنفاً، فلا فائدة من توزیع التخریج والحدیث واحد.
([5]) قلت: رواه مختصراً جداً فی قصة أخرى فیها الجملة الأخیرة بلفظ "فَلِمَ بعثنی الله إذن، إنَّ الله لا یقدس. ." الحدیث، وفی إسناده انقطاع بینته فی "الضعیفة" (6647).
2624-1121- (1) (ضعیف) عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخدریِّ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْکُفْرِ وَالدَّیْنِ». فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ الله! أَتَعْدِلُ الْکُفْرَ بِالدَّیْن؟ قَالَ: «نَعَمْ».
رواه النسائی والحاکم من طریق درّاج عن أبی الهیثم. وقال: "صحیح الإسناد"!
از ابوسعید خدری س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «به الله پناه میبرم از کفر و بدهی». مردی گفت: ای رسول خدا، آیا کفر با بدهی یکسان است؟ فرمود: «بله».
2625-1122- (2) (موضوع) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الدَّیْنُ رَایَةُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یُذِلَّ عَبْدًا؛ وَضَعَهُ فِی عُنُقِهِ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم"! (قال الحافظ): "بل فیه بشر بن عبید الدارسی؛ واهٍ".
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدهی پرچم خداوند در زمین است، پس چون الله متعال بخواهد بندهای را ذلیل کند، آن را بر گردنش میاندازد».
2626-1123- (3) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنهُ قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج وَهُوَ یُوصی رَجُلاً وَهُوَ یَقُولُ: «أَقِلَّ مِنَ الذُّنُوبِ یَهُنْ عَلَیْکَ الْمَوْتُ، وَأَقِلَّ مِنَ الدَّیْنِ تَعِشْ حُرًّا».
رواه البیهقی.
و از ابن عمر ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که مردی را توصیه کرده و میفرمود: «گناهانت را به حداقل برسان، مرگ بر تو آسان خواهد بود و قرضهایت را به حداقل برسان، آزاد زندگی کن».
2627-1797- (1) (صحیح) وَعن عُقْبَة بْن عَامِرٍ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «لَا تُخِیفُوا أَنْفُسَکُمْ بَعْدَ أَمْنِهَا». قَالُوا: وَمَا ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الدَّیْنُ».
رواه أحمد - واللفظ له، وأحد إسنادیه ثقات -، وأبو یعلى والحاکم والبیهقی، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد".
از عقبة بن عامر س روایت است که میگوید: از رسول الله ج شنیده که فرمود: «بعد از اینکه به آرامش و امنیت رسیدید خود را خوار و حقیر نکنید». گفتند: ای رسول الله ج! چگونه این امر رخ میدهد؟ فرمودند: «با قرض و بدهی».
2628-1798- (2) (صحیح) وَعَنْ ثَوْبَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولَ الله ج: «مَنْ فَارَقَ الرُّوحُ الْجَسَدَ وَهُوَ بَرِیءٌ مِنْ ثَلَاثٍ، دَخَلَ الْجَنَّةَ: الْغُلُولُ، وَالدَّیْنُ، والکِبْرُ».
رواه الترمذی وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه"، وتقدم لفظه [12- الجهاد/13]. والحاکم وهذا لفظه؛ وقال: "صحیح على شرطهما". قال الترمذی: "قال سعید بن أبی عَروبة: "الکنزُ" یعنی بالزای، وقال أبو عوانة فی حدیثه: "الکبر" یعنی بالراء". قال: "وروایة سعید: أصح". وقال البیهقی([1]): "فی کتابی: عن أبی عبدالله - یعنی الحاکم -: "الکنز" مقید بالزای، والصحیح فی حدیث أبی عوانة بالراء".
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس روحش از جسدش جدا گردد و عاری از سه عمل باشد، وارد بهشت میگردد: از خیانت در مال غنیمت، بدهکاری و تکبر».
2629-1124- (4) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س مرفوعاً: «مَنْ تَدَایَنَ بِدَیْنٍ، وَفِی نَفْسِهِ وَفَاؤُهُ ثُمَّ مَاتَ؛ تَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْهُ وَأَرْضَى غَرِیمَهُ بِمَا شَاءَ، وَمَنْ تَدَایَنَ بِدَیْنٍ وَلَیْسَ فِی نَفْسِهِ وَفَاؤُهُ ثُمَّ مَاتَ؛ اقْتَصَّ اللَّهُ تعالی لِغَرِیمِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه الحاکم عن بشر بن نمیر - وهو متروک - عن القاسم عنه.
از ابوامامه س به صورت مرفوع روایت است که: «هرکس قرض گرفته و بدهکار شود و نیت پرداخت بدهی را داشته باشد اما بمیرد، خداوند متعال از او درگذشته و کسی را که از او طلبکار است چنان که بخواهد راضی میکند. و هرکس قرض کرده و بدهکار شود و نیت پرداخت بدهی را نداشته باشد و بمیرد، خداوند متعال بدهی طلبکار را در روز قیامت از وی وصول میکند».
ورواه الطبرانی فی "الکبیر" أطول منه، ولفظه: قال: «مَنِ ادَّانَ دَیْنًا وَهُوَ یَنْوِی أَنْ یُؤَدِّیَهُ وَماتَ؛ أَدَّاه الله عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَمَنِ اسْتَدَانَ دَیْنًا وَهُوَ لَا یَنْوِی أَنْ یُؤَدِّیَهُ فَمَاتَ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: ظَنَنْتُ أَنِّی لَا آخُذُ لِعَبْدِی بِحَقِّهِ، فَیُؤْخَذُ مِنْ حَسَنَاتِهِ فَیُجْعَلُ فِی حَسَنَاتِ الْآخَرِ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ حَسَنَاتٌ أُخِذَ مِنْ سَیِّئَاتِ الْآخَرِ فَیُجعَلُ عَلَیْهِ»([2]).
و طبرانی در «الکبیر» چنین روایت کرده است: «هرکس قرض کند و نیت پرداخت بدهی را داشته باشد و بمیرد، خداوند متعال در روز قیامت از طرف او بدهیاش را پرداخت میکند و هرکس قرض گرفته و نیت پرداخت بدهی را نداشته باشد و بمیرد، خداوند متعال در روز قیامت به او میگوید: گمان کردی که حق بندهام را نمیگیرم؟ پس از نیکیهای وی گرفته شده و به نیکیهای طلبکار افزوده میشود و اگر نیکی نداشته باشد از گناهان طلبکار برداشته شده و به گناهان بدهکار افزوده میشود».
2630-1799- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ أَخَذَ أَمْوَالَ النَّاسِ یُرِیدُ أَدَاءَهَا؛ أَدَّى اللَّهُ عَنْهُ، وَمَنْ أَخَذَ أَمْوَالَ النَّاسِ یُرِیدُ إِتْلاَفَهَا؛ أَتْلَفَهُ اللَّهُ».
رواه البخاری وابن ماجه وغیرهما.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس اموال مردم را به قصد برگرداندن آن [قرض] بگیرد، خداوند آن را از جانب وی ادا میکند. و هرکس اموال مردم را به قصد نپرداختن آنها بگیرد، خداوند مالش را در دنیا نابود کرده و وی را در آخرت مجازات میکند».
2631-1800- (4) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ حَمَلَ مِنْ أُمَّتِی دَیْنًا، ثُمَّ جَهَدَ فِی قَضَائِهِ، ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ یَقْضِیَهُ؛ فَأَنَا وَلِیُّهُ».
رواه أحمد بإسناد جید، وأبو یعلى والطبرانی فی "الأوسط".
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر فردی از امت من قرض و بدهی بر عهده داشت و تمام تلاش خود را برای ادای آن قرض نمود، اما [قبل از ادای قرض] وفات کرد، پس من ولی و سرپرست او میباشم».
2632-1801- (5) (صحیح لغیره) وعنها: «أنَّها کانتْ تَدّایَنُ، فقیلَ لها: ما لَکِ وللِدَّیْنِ، ولکِ عنهُ مندوحَةٌ؟ قالت: سمعتُ رسولَ الله ج یقولُ: «ما مِنْ عبدٍ کانتْ له نِیَّةٌ فی أداءِ دَیْنِه؛ إلا کانَ له مِنَ الله عونٌ». فأنا أَلْتَمِسُ ذلک العَوْنَ.
و از از عایشه ل روایت است که او قرض میگرفت، به او گفته شد: چرا قرض میگیری درحالیکه نیازی به آن نداری؟ گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «بندهای نیست که قصد پرداخت و اداء دین خود را داشته باشد، مگر اینکه از جانب خدا برای او یاوری خواهد بود». و من در پی آن یاور میباشم.
0-1125- (5) (ضعیف) وفی روایة: «مَنْ کَانَ عَلَیْهِ دَیْنٌ هَمَّهُ قَضَاؤُهُ، أَوْ هَمَّ بِقَضَائِهِ؛ لَمْ یَزَلْ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ حَارِسٌ».
رواه أحمد...([3]).
و در روایتی آمده است: «هرکس بدهی داشته باشد و نگرانی وی پرداخت آن باشد پیوسته نگهبانی از سوی خدا همراه او خواهد بود».
(حسن) ورواه الطبرانی بإسناد متصل فیه نظر، وقال فیه: «کانَ لهُ من الله عونٌ، وسَبَّبَ لهُ رِزقاً».
و در روایت طبرانی آمده است: «از جانب خداوند یاری شده و رزق و روزی به او داده میشود».
2633-1126- (6) (ضعیف) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حصین([4]) ب قَالَ: کَانَتْ مَیْمُونَةُ تَدَّانُ فَتُکْثِرُ، فَقَالَ لَهَا أَهْلُهَا فِی ذَلِکَ، وَلَامُوهَا، وَوَجَدُوا عَلَیْهَا، فَقَالَتْ: لَا أَتْرُکُ الدَّیْنَ وَقَدْ سَمِعْتُ خَلِیلِی وَصَفِیِّی ج یَقُولُ: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَدَّانُ دَیْنًا یَعلَمُ اللَّهُ أَنَّهُ یُرِیدُ قَضَاءَهُ؛ إِلَّا أَدَّاهُ اللَّهُ عَنْهُ فِی الدُّنْیَا».
رواه النسائی وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه".
از عمران بن حصین ب روایت است: میمونه بسیار قرض میگرفت. خانوادهاش در این مورد با او صحبت کرده و او را سرزنش میکردند. وی گفت: قرض گرفتن را رها نمیکنم درحالیکه از محبوبم رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هیچکس نیست که قرض بگیرد درحالیکه خداوند میداند وی نیت پرداخت بدهی را دارد، مگر اینکه خداوند متعال بدهیاش را از سوی او در دنیا میپردازد».
2634-1802- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ صُهَیْبُ الْخَیْرِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَیُّمَا رَجُلٍ تَدَایَنَ دَیْنًا وَهُوَ مُجْمِعٌ أَنْ لَا یُوَفِّیَهُ إِیَّاهُ؛ لَقِیَ اللَّهَ سَارِقًا».
رواه ابن ماجه والبیهقی، وإسناده متصل لا بأس به؛ إلا أنَّ یوسف بن محمد بن صیفی بن صهیب؛ قال البخاری: فیه نظر([5]).
از صهیب الخیر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس قرضی بگیرد و قصد پس دادن آن را نداشته باشد، روز قیامت به عنوان سارق به درگاه خدا آورده میشود».
0-1127- (7) (ضعیف جداً) ورواه الطبرانی فی "الکبیر"، ولفظه: قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «أَیُّمَا رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً یَنوی أَنْ لَا یُعْطِیَهَا مِنْ صَدَاقِهَا شَیْئًا؛ مَاتَ یَوْمَ یَمُوتُ وَهُوَ زَانٍ، وَأَیُّمَا رَجُلٍ اشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ بَیْعًا یَنوی أَنْ لَا یُعْطِیَهُ مِنْ ثَمَنِهِ شَیْئًا؛ مَاتَ یَوْمَ یَمُوتُ وَهُوَ خَائِنٌ فِی النَّارِ».
وفی إسناده عمرو بن دینار؛ متروک([6]).
و در روایت طبرانی چنین آمده که رسول الله ج فرمودند: «چون مردی با زنی با این نیت ازدواج کند که چیزی از مهریه وی را نپردازد، در حالی میمیرد که زناکار است. و چون مردی از دیگری کالایی بخرد و نیت نپرداختن چیزی از بهای آن را داشته باشد، درحالی خواهد مرد که خائن است و در آتش».
2635-1128- (8) (ضعیف) وَعن القاسم مولى معاویةَ؛ أنَّه بَلَغَهُ أنَّ رسولَ الله ج قال: «مَنْ تَدَیَّن بِدَیْنٍ وهو یریدُ أنْ یَقْضِیَهُ، حَریصٌ على أَن یُؤَدِّیَهُ، فَماتَ وَلَمْ یَقْضِ دَیْنَهُ؛ فإنَّ الله قادِرٌ على أنْ یُرْضِیَ غَرِیمَهُ بِما شاءَ مِنْ عِنْدِه، ویَغْفِرَ للمُتَوفَّى، وَمَنْ تَدَیَّنَ بِدَیْنٍ وهو یریدُ أنْ لا یَقْضِیَهُ، فماتَ على ذلکَ لَمْ یَقْضِ دَیْنَهُ؛ فإنَّه یقال له: أَظَنَنْتَ أنَّا لَنْ نُوَفِّی فلاناً حقَّهُ مِنْکَ؟! فیؤْخَذُ مِنْ حسناتهِ فَتُجْعل زیادةً فی حَسَناتِ رَبِّ الدَّیْنِ، فإنْ لمْ یَکُنْ له حَسَناتٌ أُخِذَ مِنْ سیِّئاتِ رَبِّ الدَّیْنِ فَجُعِلَتْ فی سیِّئَاتِ المَطْلوبِ».
رواه البیهقی وقال: "هکذا جاء مرسلاً".
از قاسم مولی معاویه روایت است که به وی خبر رسیده رسول الله ج فرمودند: «هرکس قرض کند و نیت پرداخت آن را داشته باشد و بر پرداخت بدهی خود حریص باشد، اما درحالی بمیرد که بدهی خود را پرداخت نکرده باشد، خداوند متعال قادر است طلبکار وی را با آنچه نزد اوست راضی کند و متوفی را ببخشد. و هرکس قرض کند و نیت نپرداختن آن را داشته باشد و با این حالت بمیرد و دینش را پرداخت نکند، به او گفته میشود: آیا گمان کردی من حق فلانی را از تو وصول نخواهم کرد؟ پس از نیکیهای وی برداشته شده و بر نیکیهای طلبکار افزوده میشود؛ و اگر نیکی نداشته باشد، از گناهان طلبکار برداشته شده و بر گناهان بدهکار افزوده میشود.»
2636-1803- (7) (حسن صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ مَاتَ وَعَلَیْهِ دِینَارٌ أَوْ دِرْهَمٌ قُضِیَ مِنْ حَسَنَاتِهِ، لَیْسَ ثَمَّ دِینَارٌ وَلَا دِرْهَمٌ».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس درحالی بمیرد که دینار یا درهمی بر گردن او باشد، بوسیلهی حسنات او ادا میشود، زیرا آنجا [در آخرت] درهم و دیناری وجود ندارد».
(صحیح لغیره) رواه ابن ماجه بإسناد حسن، والطبرانی فی "الکبیر" ولفظه: قال رسول الله ج: «الدَّیْنُ دَیْنانِ، فَمنْ ماتَ وهو ینْوی قضاءَهُ؛ فأنا وَلِیَّهُ، ومَنْ ماتَ وهو لا ینْوی قضاءَه؛ فذاکَ الَّذی یُؤخذ مِنْ حَسناتِه، لیسَ یومئذٍ دینارٌ ولا دِرْهَمٌ».
و در روایت طبرانی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «قرض دو نوع است: پس هرکس درحالی بمیرد که قصد پرداخت قرضش را داشته است، پس من سرپرست او هستم و هرکس درحالی بمیرد که قصد پرداخت آن را نداشته باشد، پس از حسنات بدهکار برداشته میشود [به این ترتیب بدهیاش وصول میگردد] و این در روزی است که درهم و دیناری وجود ندارد».
2637-1804- (8) (حسن) وَعن محمد بن عبدالله بن جحش س قال: کان رسولُ الله ج قاعداً حیثُ توضَعُ الجنائزُ، فرفَع رأسَه قِبَلَ السماءِ، ثُمَّ خفضَ بصرَهُ، فوضعَ یدهُ على جَبهَتِهِ فقال: «سبحان الله! سبحان الله ما أنزل من التشدید». قال: فَفَرَقنا([7]) وسکتنا، حتّى إذا کان الغَدُ؛ سألتُ رسولَ الله ج فقلنا: ما التشدیدُ الذی نزل؟ قال: «فی الدَّین، والذی نفسی بیَدِه لو قُتِلَ رجلٌ فی سبیلِ الله ثُمَّ عاش، ثمَّ قُتِلَ ثُمَّ عاشَ، ثم قُتِلَ وعلیه دَینٌ ما دَخَلَ الجنَّةَ حتَّى یُقضَى دَینُهُ».
رواه النسائی([8]). والطبرانی فی "الأوسط"، والحاکم واللفظ له، وقال: "صحیح الإسناد".
از محمد بن عبدالله بن جحش س روایت است که میگوید: رسول الله ج در جایی که اموات را میگذاشتند نشسته بود. پس سرش را به طرف آسمان بلند کرد و نگاهش را پایین انداخت و دستش را بر پیشانیش گذاشت و فرمود: «سبحان الله! سبحان الله! چه مصیبت عظیمی نازل میشود». پس ترسیدیم و ساکت ماندیم تا اینکه روز بعد از رسول الله ج سؤال کردم این مصیبتی که نازل شده چیست؟ فرمود: «در قرض است. و قسم به کسیکه جانم در دست اوست اگر مردی در راه خدا کشته شود سپس زنده شود سپس کشته شود و زنده شود و باز کشته شود درحالیکه بر گردن او قرضی هست، وارد بهشت نمیشود تا اینکه قرضش ادا شود».
2638-1805- (9) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج: «ذَکَرَ رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ سَأَلَ بَعْضَ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنْ یُسْلِفَهُ أَلْفَ دِینَارٍ، فَقَالَ: ائْتِنِی بِالشُّهَدَاءِ أُشْهِدُهُمْ. فَقَالَ: کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا. قَالَ: فَأْتِنِی بِالکَفِیلِ. قَالَ: کَفَى بِاللَّهِ کَفِیلًا. قَالَ: صَدَقْتَ. فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى، فَخَرَجَ فِی البَحْرِ فَقَضَى حَاجَتَهُ، ثُمَّ التَمَسَ مَرْکَبًا یَرْکَبُه وَیَقْدِمَ عَلَیْهِ لِلْأَجَلِ الَّذِی أَجَّلَهُ، فَلَمْ یَجِدْ مَرْکَبًا، فَأَخَذَ خَشَبَةً فَنَقَرَهَا، فَأَدْخَلَ فِیهَا أَلْفَ دِینَارٍ وَصَحِیفَةً مِنْهُ إِلَى صَاحِبِها، ثُمَّ زَجَّجَ مَوْضِعَهَا، ثُمَّ أَتَى بِهَا البَحْرِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی تَسَلَّفْتُ فُلاَنًا أَلْفَ دِینَارٍ فَسَأَلَنِی کَفِیلاَ، فَقُلْتُ: کَفَى بِاللَّهِ کَفِیلًا؛ فَرَضِیَ بِکَ، وَسَأَلَنِی شَهِیدًا، فَقُلْتُ: کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا؛ فَرَضِیَ بِکَ، وَأَنِّی جَهَدْتُ أَنْ أَجِدَ مَرْکَبًا أَبْعَثُ إِلَیْهِ الَّذِی لَهُ فَلَمْ أَقْدِرْ، وَإِنِّی أَسْتَوْدَعتُکَهَا، فَرَمَى بِهَا فِی البَحْرِ حَتَّى وَلَجَتْ فِیهِ، ثُمَّ انْصَرَفَ، وَهُوَ فِی ذَلِکَ یَلْتَمِسُ مَرْکَبًا یَخْرُجُ إِلَى بَلَدِهِ. فَخَرَجَ الرَّجُلُ الَّذِی کَانَ أَسْلَفَهُ یَنْظُرُ لَعَلَّ مَرْکَبًا قَدْ جَاءَ بِمَالِهِ، فَإِذَا الخَشَبَةُ الَّتِی فِیهَا المَالُ! فَأَخَذَهَا لِأَهْلِهِ حَطَبًا! فَلَمَّا نَشَرَهَا وَجَدَ المَالَ وَالصَّحِیفَةَ! ثُمَّ قَدِمَ الَّذِی کَانَ أَسْلَفَهُ، وَأَتَى بِالأَلْفِ دِینَارٍ، فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا زِلْتُ جَاهِدًا فِی طَلَبِ مَرْکَبٍ لِآتِیَکَ بِمَالِکَ، فَمَا وَجَدْتُ مَرْکَبًا قَبْلَ الَّذِی أَتَیْتُ فِیهِ. قَالَ: هَلْ کُنْتَ بَعَثْتَ إِلَیَّ بِشَیْءٍ؟ قَالَ: أُخْبِرُکَ أَنِّی لَمْ أَجِدْ مَرْکَبًا قَبْلَ الَّذِی جِئْتُ فِیهِ. قَالَ: فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَدَّى عَنْکَ الَّذِی بَعَثْتَه فِی الخَشَبَةِ، فَانْصَرِفْ بِالأَلْفِ الدِّینَارِ رَاشِدًا».
رواه البخاری معلقاً مجزوماً([9])، والنسائی وغیره مسنداً.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج از مردی از بنیاسرائیل یاد نمود که از فرد دیگری از بنیاسرائیل درخواست نمود که به او هزار دینار قرض بدهد، آن مرد گفت: شاهدانی نزد من بیاور که از آنها شهادت بگیرم. جواب داد: خداوند به عنوان گواه و شاهد کافی است. گفت: ضامنی نزد من بیاور. جواب داد؟ خداوند به عنوان ضامن کافی است. آن مرد گفت: راست گفتی. پس تا زمان مشخصی به او قرض داد. پس به دریا رفت و حاجت و نیازش را بر آورده نمود، سپس به جستجوی کشتی رفت تا بر آن سوار شده و با آن در موعد مقرر نزد آن مرد برگردد، اما کشتیای نیافت، پس چوبی برداشته و درون آن را خالی نمود و هزار دینار و نامهای برای دوستش در آن گذاشته و آن سوراخ را محکم نموده و با آن به کنار دریا آمد و گفت: خدایا! تو میدانی که من از فلانی هزار دینار قرض گرفتم و او از من ضامنی خواست، پس من گفتم: خداوند بهترین ضامن است، پس به تو راضی شد. و از من گواه طلبید گفتم: خدا برای گواهی کافی است، پس به تو راضی شد. من تلاش کردم که کشتیای بیابم تا قرضش را به او برگردانم، اما نتوانستم. و من میخواهم که تو قرضم را ادا کنی. پس چوب را در دریا انداخت تا اینکه به میان دریا رفت. سپس برگشت تا کشتیای پیدا کند و به وسیلهی آن به محل اقامتش برگردد. مردی که به او قرض داده بود در جستجوی کشتی خارج شد که شاید با مال او آمده باشد، پس چوبی را که در آن پول بود مشاهده کرد و آن را به عنوان هیزمی برای خانوادهاش برداشت. اما هنگامیکه آن را شکافت پول و نامه را در آن دید! سپس فردی که به او قرض داده بود آمد و هزار دینار آورده و گفت: قسم به خدا که بسیار تلاش کردم کشتیای بیابم که مال تو را بیاورد، اما تا قبل از اینکه نزد تو بیایم کشتیای نیافتم. آن مرد گفت: آیا تو چیزی را به سوی من فرستادی؟ جواب داد: به تو گفتم تا قبل از اینکه نزد تو بیایم کشتیای نیافتم. آن مرد گفت: پس خداوند آنچه را که تو با چوب فرستاده بودی رسانید، پس هزار دینارت را بردار و به سلامت برو.
(زَجَّجَ) به زای و دو جیم: یعنی: سوراخ و شکاف چوب رابا چیزی که مانع افتادن چیزی از آن باشد پوشاند.
2639-1806- (10) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: «منْ تَزوَّجَ امْرأَةً على صَداقٍ، وهو ینوی أنْ لا یُؤَدِّیَهُ إلیها؛ فهو زانٍ، ومن ادَّانَ دیْناً وهو ینوی أنْ لا یُؤدِّیَهُ إلى صاحِبِه - أَحسِبُه قال:-؛ فهو سارِقٌ».
رواه البزار وغیره.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس با زنی بر مهریهای ازدواج کند درحالیکه نیت نپرداختن مهریه به او را دارد، زناکار است. و هرکس قرضی بگیرد و نیت بازپرداخت آن را نداشته باشد – گمان میکنم فرمود: - دزد است».
2640-1807- (11) (صحیح) وَعَنْ مَیْمُونٍ الْکُرْدِیِّ عَنْ أَبِیه س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «أَیُّمَا رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً عَلَى مَا قَلَّ مِنَ الْمَهْرِ أَوْ کَثُرَ، لَیْسَ فِی نَفْسِهِ أَنْ یُؤَدِّیَ إِلَیْهَا حَقَّهَا؛ خَدَعَهَا، فَمَاتَ وَلَمْ یُؤَدِّ إِلَیْهَا حَقَّهَا؛ لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَهُوَ زَانٍ، وَأَیُّمَا رَجُلٍ اسْتَدَانَ دَیْنًا لَا یُرِیدُ أَنْ یُؤَدِّیَ إِلَى صَاحِبِهِ حَقَّهُ؛ خَدْعَةً حَتَّى أَخَذَ مَالَهُ، فَمَاتَ وَلَمْ یُؤَدِّ إِلَیْهِ دِینَهُ؛ لَقِیَ اللَّهَ وَهُوَ سَارِقٌ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط"، ورواته ثقات. وتقدم حدیث صهیب بنحوه [فی الباب برقم (6)].
میمون کردی از پدرش س روایت میکند: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هر مردی که با زنی با مهریهی کم یا زیاد ازدواج کند و قصد پرداختن حق او را نداشته باشد، زن را فریب داده است. پس اگر بمیرد و حق او را ادا نکند، خداوند را در حالی ملاقات میکند که زناکار است. و هر مردی که قرضی بگیرد و قصد نپرداختن آن به صاحبش را نداشته باشد، او را فریب داده است تا زمانی که مالش را بگیرد، پس اگر بمیرد و حق او را ادا نکند، خداوند را در حالی ملاقات میکند که دزد به حساب میآید».
2641-1129- (9) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «یَدْعُو اللَّهُ بِصَاحِبِ الدَّیْنِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُوقَفَ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَیُقَالُ: یَا ابْنَ آدَمَ! فِیما أَخَذْتَ هَذَا الدَّیْنَ، وَفِیمَ ضَیَّعْتَ حُقُوقَ النَّاسِ؟ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ! إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی أَخَذْتُهُ فَلَمْ آکُلْ، وَلَمْ أشْرَبْ، وَلَمْ أَلْبَسْ، وَلَمْ أُضَیِّعْ، وَلَکِنْ أتَى عَلَى [یَدَیَّ]؛ إِمَّا حَرَقٌ، وَإِمَّا سَرَقٌ، وَإِمَّا وَضِیعَةٌ. فَیَقُولُ اللَّهُ: صَدَقَ عَبْدِی، أَنَا أَحَقُّ مَنْ قَضَى عَنْکَ [الْیَوْمَ]. فَیَدْعُو اللَّهُ بِشَیْءٍ فَیَضَعُهُ فِی کَفَّةِ مِیزَانِهِ، فَتَرْجَحُ حَسَنَاتُهُ عَلَى سَیِّئَاتِهِ؛ فَیَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ».
رواه أحمد والبزار والطبرانی وأبو نعیم، أحد أسانیدهم حسن([10]).
(الوضیعة): هی البیع بأقل عما اشترى به.
از عبدالرحمن بن ابی بکر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال روز قیامت بدهکار را فرامیخواند تا اینکه در برابر او تعالی حاضر میشود. گفته میشود: ای فرزند آدم، چرا قرض گرفتی و چرا حقوق مردم را ضایع نمودی؟ میگوید: پروردگارا، تو میدانی که من آن را گرفتم اما نخوردم و نپوشیدم و آن را ضایع نکردم؛ لیکن یا دچار آتشسوزی میشدم یا دزدی یا ضرر در معامله. خداوند متعال میفرماید: بندهام راست گفت. امروز من سزاوارترین افراد به ادای دین تو هستم. پس خداوند را با کلماتی میخواند و آنها را در میزان اعمال وی قرار میدهند و اینگونه نیکیهای وی بر گناهانش برتری مییابد و با فضل و رحمت خداوند وارد بهشت میشود».
2642-1130- (10) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الدَّیْنَ یُقْضَى مِنْ صَاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِذَا مَاتَ، إِلَّا مَنْ تَدَیَّنَ فِی ثَلَاثِ خِلَالٍ: الرَّجُلُ تَضْعُفُ قُوَّتُهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَسْتَدِینُ یَتَقَوَّى بِهِ عَدُوِّ اللَّهِ وَعَدُوِّهِ. وَرَجُلٌ یَمُوتُ عِنْدَهُ مُسْلِمٌ لَا یَجِدُ مَا یُکَفِّنُهُ وَیُوَارِیهِ إِلَّا بِدَیْنٍ، وَرَجُلٌ خَافَ عَلَى نَفْسِهِ الْعُزْبَةَ فَیَنْکِحُ خَشْیَةً عَلَى دِینِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ یَقْضِی عَنْ هَؤُلَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون انسان با قرض و دین بمیرد، در روز قیامت این بدهی از وی وصول میگردد مگر در مورد کسیکه در سه حالت قرض گرفته و بدهکار شده باشد: مردی که قدرت و توان خود را در راه خدا افزایش میدهد و با قرض گرفتن، خود را در برابر دشمن الله و دشمن خودش تقویت میکند؛ کسیکه مسلمانی نزد وی فوت شده و چیزی برای کفن کردن او نمییابد مگر با قرض کردن؛ و کسیکه از مجرد بودن خود میترسد و به خاطر حفظ دینش (با قرض کردن) ازدواج میکند؛ خداوند متعال بدهی این سه دسته را در روز قیامت پرداخت میکند».
رواه ابن ماجه([11]) هکذا، والبزار ولفظه: «ثلاثٌ مَنْ تَدَیَّنَ فیهنَّ ثُمَّ ماتَ وَلَمْ یَقَضِ فإنَّ الله یَقَضْی عنه: رَجلٌ یکونُ فی سبیلِ الله فَیَخْلَقُ ثَوْبُه فیخافُ أن تَبْدُوَ عورَتُه -أو کلمةٌ نَحْوَها- فیموتُ وَلَمْ یَقضِ دینَه. ورَجُل ماتَ عِندَهُ رجلٌ مسْلِمٌ فَلَمْ یَجِدْ ما یُکَفِّنُهُ بِه ولا ما یُوارِیه فماتَ ولم یَقْضِ دَیْنَهُ. ورَجُلٌ خَافَ على نَفْسِهِ الْعَنَتَ فَتَعَفَّفَ بِنِکاحِ امْرَأَةٍ فماتَ وَلَمْ یَقْضِ؛ فإنَّ الله یَقْضی عنه یومَ القِیامَةِ».
(العنت) به فتح عین و نون: عبارت است از گناه و فساد([12]).
و متن بزار چنین است: «سه دستهاند که چون قرض گرفته و بمیرند و بدهی خود را پرداخت نکرده باشند، خداوند متعال از سوی آنها بدهیشان را پرداخت میکند: مردی که در راه خدا بوده و لباسش کهنه میشود و میترسد که عورتش نمایان گردد و با این حالت میمیرد و بدهیاش را پرداخت نمیکند. و مردی که مسلمانی نزد وی میمیرد و چیزی برای کفن کردن و پوشاندن او نمییابد، پس میمیرد و دینش را پرداخت نمیکند. و مردی که بر خویش از ارتکاب زنا میترسد و با ازدواج عفت پیشه میکند و میمیرد درحالیکه قرضش را پرداخت نکرده است، خداوند متعال از سوی این سه، بدهکاریشان را پرداخت میکند».
2643-1808- (12) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الدَّائِنِ حَتَّى یَقْضِیَ دَیْنَهُ مَا لَمْ یَکُنْ فِیمَا یَکْرَهُه اللَّهُ». قَالَ: فَکَانَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ یَقُولُ لِخَازِنِهِ: اذْهَبْ فَخُذْ لِی بِدَیْنٍ؛ فَإِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَبِیتَ لَیْلَةً إِلَّا وَاللَّهُ مَعِی؛ بَعْدَ إِذ سَمِعْتُه مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج.
رواه ابن ماجه بإسناد حسن، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد". وله شواهد.
از عبدالله بن جعفر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند همراه قرضگیرنده است تا زمانی که قرضش را ادا کند به شرطی که در چیزی که خداوند آن را دوست ندارد نباشد». و عبدالله بن جعفر به خزانهدارش میگفت: برو و برای من قرضی بگیر زیرا دوست ندارم شب بخوابم مگر اینکه خداوند همراه من باشد، بعد از اینکه این جمله را از رسول الله ج شنیدم.
2644-1809- (13) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عمر([13]) ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ حَالَتْ شَفَاعَتُهُ دُونَ حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ؛ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ فِی أَمْرِهِ، وَمَنْ مَاتَ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ، فَلَیْسَ ثَمَّ دِینَارٌ وَلَا دِرْهَمٌ، وَلَکِنَّهَا الْحَسَنَاتُ وَالسَّیِّئَاتُ، وَمَنْ خَاصَمَ فِی بَاطِلٍ وَهُوَ یَعْلَمُ؛ لَمْ یَزَلْ فِی سَخَطِ اللَّهِ حَتَّى یَنْزِعَ، وَمَنْ قَالَ فِی مُؤْمِنٍ مَا لَیْسَ فِیهِ حُبِسَ فِی رَدْغَةِ([14]) الْخَبَالِ، حَتَّى یَأْتِیَ بِالْمَخْرَجِ مِمَّا قَالَ».
رواه الحاکم وصححه. ورواه أبو داود والطبرانی بنحوه، ویأتی لفظهما إن شاء الله تعالى.
از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس در حدی از حدود خدا شفاعت کند درحقیقت با الله متعال در امرش مخالفت نموده است و هرکس درحالی بمیرد که قرضی داشته باشد (در آخرت) هیچ درهم و دیناری نیست و لیکن نیکیها و بدیها است؛ و کسیکه در امری باطل مجادله و دشمنی بورزد درحالیکه متوجه این مساله میباشد، همچنان مورد خشم خداوند است تا زمانی که از دشمنی دست بردارد و کسی به مؤمنی چیزی را نسبت دهد که در او نیست، در میان عصارهی بدن جهنمیان زندانی میشود تا از آنچه گفته پاک شود».
2645-1810- (14) (صحیح) وَعَنْ سَمُرَة بن جندب س قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «هَاهُنَا أَحَدٌ مِنْ بَنِی فُلَانٍ؟». فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ. ثُمَّ قَالَ: «هَاهُنَا أَحَدٌ مِنْ بَنِی فُلَانٍ؟». فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ. ثُمَّ قَالَ: «هَاهُنَا أَحَدٌ مِنْ بَنِی فُلَانٍ؟»، فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ: «مَا مَنَعَکَ أَنْ تُجِیبَنِی فِی الْمَرَّتَیْنِ الْأُولَیَیْنِ؟ - قال: - إِنِّی لَمْ أُنَوِّهْ بِکُمْ إِلَّا خَیْرًا، إِنَّ صَاحِبَکُمْ مَأْسُورٌ بِدَیْنِهِ». فَلَقَدْ رَأَیْتُهُ([15]) أَدَّى عَنْهُ، حَتَّى مَا أَحَدٌ یَطْلُبُهُ بِشَیْءٍ.
از سمرة بن جندب س روایت است که رسول الله ج برای ما خطبه خوانده و فرمود: «آیا در اینجا فردی از بنی فلان هست؟». کسی جواب نداد. سپس فرمود: «آیا در اینجا فردی از بنی فلان هست؟». کسی جواب نداد. باز فرمود: «آیا در اینجا فردی از بنی فلان هست؟». مردی بلند شد و گفت: من هستم ای رسول الله ج! رسول الله ج فرمود: «چه چیزی تو را از پاسخ دادن در دو مرتبهی اول بازداشت؟ رسول الله ج فرمود: «قصد من از نام بردن شما جز خیر چیزی نبود، دوست و یار شما به خاطر قرضش از ورود به بهشت منع شده است». پس او را دیدم که قرض آن فرد را ادا نمود تا جایی که دیگر فردی نبود تا از او چیزی طلب کند.
رواه أبو داود والنسائی والحاکم؛ إلا أنه قال: «إنَّ صاحبَکم حُبِسَ على بابِ الجَّنة بدیْنٍ کان علیه».
و در روایت حاکم آمده است: «دوست شما به خاطر قرضی که بر اوست، بر در بهشت نگه داشته شده است».
زاد فی روایة: «فَإِنْ شِئْتُمْ فَافْدُوهُ، وَإِنْ شِئْتُمْ فَأَسْلِمُوهُ إِلَى عَذَابِ اللَّهِ». فَقَالَ رَجُلٌ: عَلَیَّ دَیْنُهُ. فَقَضَاهُ ([16]).
و در روایتی میافزاید: «پس اگر میخواهید قرض او را بدهید و اگر میخواهید او را تسلیم عذاب خداوندی گردانید». پس مردی گفت: من قرض او را به عهده میگیرم و قرض او را ادا نمود.
قال الحاکم: "صحیح على شرط الشیخین". (قال الحافظ عبدالعظیم): رووه کلهم عن الشعبی عن سمعان - وهو ابن مُشَنَّج - عن سمرة. وقال البخاری فی "تاریخه الکبیر": "لا نعلم لسمعان سماعاً من سمرة، ولا للشعبی سماعاً من سمعان"([17]).
2646-1131- (11) (ضعیف) وَعَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «صَاحِبُ الدِّینِ مَأْسُورٌ بِدَینِهِ، یَشْکُو إِلَى اللَّهِ الْوَحْدَةَ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط"، وفیه المبارک بن فضالة.
از براء بن عازب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدهکار به خاطر بدهیاش در بند است و از این مساله فقط به خداوند شکایت دارد».
2647-1132- (12) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی مُوسَى س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَعْظَمَ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللَّهِ أَنْ یَلْقَاهُ بِهَا عَبْدٌ - بَعْدَ الْکَبَائِرِ الَّتِی نَهَى اللَّهُ عَنْهَا-؛ أَنْ یَمُوتَ رَجُلٌ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ لَا یَدَعُ لَهُ قَضَاءً».
رواه أبو داود والبیهقی.
از ابوموسی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «- پس از گناهان کبیرهای که خداوند متعال از آنها نهی کرده است- بزرگترین گناهی که بنده با آن خداوند را ملاقات کند این است که کسی بمیرد و بر وی قرض و بدهی باشد و مالی پس از خود برای ادای آن نگذاشته باشد».
2648-1133- (13) (ضعیف) وَعَنْ شُفَیِّ بْنِ مَاتِعٍ الْأَصْبَحِیِّ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَرْبَعَةٌ یُؤْذُونَ أَهْلَ النَّارِ عَلَى مَا بِهِمْ مِنَ الْأَذَى، یَسْعَوْنَ بَیْنَ الْحَمِیمِ وَالْجَحِیمِ، یَدْعُونَ بِالْوَیْلِ وَالثُّبُورِ، یَقُولُ بعضُ أَهْلِ النَّارِ لِبَعْضٍ: مَا بَالُ هَؤُلَاءِ قَدْ آذُوْنَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى؟ قَالَ: فَرَجُلٌ مُغْلَقٌ عَلَیْهِ تَابُوتٌ مِنْ جَمْرٍ، وَرَجُلٌ یَجُرُّ أَمْعَاءَهُ، وَرَجُلٌ یَسِیلُ فُوهُ قَیْحًا وَدَمًا، وَرَجُلٌ یَأْکُلُ لَحْمَهُ، فَیُقَالُ لِصَاحِبِ التَّابُوتِ: مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى؟ فَیَقُولُ: إِنَّ الْأَبْعَدَ مَاتَ وَفِی عُنُقَهِ أَمْوَالُ النَّاسِ لَا یَجِدُ لَهَا قَضَاءً أَوْ وَفَاءً» الحدیث.
رواه ابن أبی الدنیا والطبرانی بإسناد لیِّن. ویأتی بتمامه فی "الغیبة" إن شاء الله تعالى [23- الأدب/19، ومضی فی 4- الطهارة/4 بأتم مما هنا].
و از شُفَی بن ماتع اصبحی روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چهار نفرند که دوزخیان را با وجود عذابی که خود در آن به سر میبرند، اذیت میکنند. میان حمیم و جحیم در تلاشاند. دعای نابودی میکنند. برخی از دوزخیان به یکدیگر میگویند: چه شده که آنان چنین ما را اذیت میکنند؟ راوی میگوید: کسی در میان آنان در تابوتی از آتش محبوس است. و مردی رودههای خود را میکشد. و مردی از دهان وی خون و چرک جاری است. و دیگری گوشت خود را میخورد. پس به صاحب تابوت گفته میشود: چه شده که با وجود عذابی که در آنیم ما را اذیت میکنی؟ میگوید: در حالی مُردم که اموال مَردم بر گردنم بود. چیزی را نیافتم که آن را جبران کنم».
2649-1811- (15) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «نَفْسُ الْمُؤْمِنِ مُعَلَّقَةٌ بِدَیْنِهِ حَتَّى یُقْضَى عَنْهُ».
رواه أحمد والترمذی وقال: "حدیث حسن".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روح مؤمن به سبب قرضش معلق است، تا وقتی که به جای او پرداخت شود».
وابن ماجه وابن حبان فی "صحیحه"، ولفظه: قال: «نَفْسُ الْمُؤْمِنِ مُعَلَّقَةٌ مَا کَانَ عَلَیْهِ دَیْنٌ».
والحاکم وقال: "صحیح على شرط الشیخین".
و در روایت ابن حبان آمده است: «روح مؤمن به سبب قرضش معلق است تا زمانی که قرض بر گردن اوست».
2650-1812- (16) (صحیح) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: «تُوُفِّیَ رَجُلٌ فَغَسَّلْنَاهُ وَکَفَّنَّاهُ، وَحَنَّطْنَاهُ، ثُمَّ أَتَیْنَا بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ج لِیُصَلِّیَ عَلَیْهِ، فَقُلْنَا: تُصَلِّی عَلَیْهِ. فَخَطَا خُطوَةً ثُمَّ قَالَ: «أَعَلَیْهِ دَیْنٌ؟». قُلْنَا: دِینَارَانِ. فَانْصَرَفَ، فَتَحَمَّلَهَا أَبُو قَتَادَةَ، فَأَتَیْنَاهُ، فَقَالَ أَبُو قَتَادَةَ: الدِّینَارَانِ عَلَیَّ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قد أوفِىَ حَقُّ الْغَرِیمِ، وَبَرِئَ مِنْهُمَا الْمَیِّتُ؟». قَالَ: نَعَمْ. فَصَلَّى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِکَ بِیَوْمٍ: «مَا فَعَلَ الدِّینَارَانِ؟». قُلتُ: إِنَّمَا مَاتَ أَمْسِ! قَالَ: فَعَادَ إِلَیْهِ مِنَ الْغَدِ؛ فَقَالَ: لَقَدْ قَضَیْتُهُمَا. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْآنَ قَد بَرَدَتْ جِلْدَتُهُ».
رواه أحمد بإسناد حسن، والحاکم والدارقطنی، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد". و رواه أبو داود وابن حبان فی "صحیحه" باختصار.
از جابر س روایت است که مردی وفات نمود، او را غسل داده، کفن کرده و خوشبو نمودیم سپس به نزد رسول الله ج بردیم تا بر آن نماز بخواند. گفتیم: بر آن نماز بخوان. قدمی برداشت، سپس پرسید آیا قرضی دارد؟ گفتیم: دو دینار قرض دارد. پس رسول الله ج برگشت. ابو قتاده آن را به عهده گرفت. پس نزد رسول الله ج رفتیم و ابوقتاده گفت: دو دینار را من میدهم. رسول الله ج فرمود: «حق بدهکار به جا آمد و میت از آن دو دینار مبرا شد؟». ابو قتاد س گفت: بله! سپس رسول الله ج بر جنازه نماز خواند، روز بعد فرمود: «با آن دو دینار چه کار کردی؟». گفتم: او دیروز وفات نموده است. روز بعد به رسول الله ج مراجعه کرد و گفت: آنها را ادا کردم. رسول الله ج فرمود: «الآن بدنش سرد و آرام شد».
2651-1134- (14) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا أُتِیَ بِالْجِنَازَةِ لَمْ یَسْأَلْ عَنْ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِ الرَّجُلِ؛ وَیَسْأَلُ عَنْ دَیْنِهِ؟ فَإِنْ قِیلَ: عَلَیْهِ دَیْنٌ؛ کَفَّ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَیْهِ، وَإِنْ قِیلَ: لَیْسَ عَلَیْهِ دَیْنٌ صَلَّى عَلَیْهِ. فَأُتِیَ بِجِنَازَةٍ فَلَمَّا قَامَ لِیُکَبِّرَ، سَأَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَلْ عَلَى صَاحِبِکُمْ دَیْنٌ؟». قَالُوا: دِینَارَانِ. فَعَدَلَ عنه رَسُولُ اللَّهِ ج وَقَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ». فَقَالَ عَلِیُّ: هُمَا عَلَیَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ! بَرِئَ مِنْهُمَا. فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَصَلَّى عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ: «جَزَاکَ اللَّهُ خَیْرًا، فَکَّ اللَّهُ رِهَانَکَ کَمَا فَکَکْتُ رِهَانَ أَخِیکَ، إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ مَیِّتٍ یَمُوتُ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ؛ إِلَّا وَهُوَ مُرْتَهَنٌ بِدَیْنِهِ، وَمَنْ فَکَّ رِهَانَ مَیِّتٍ؛ فَکَّ اللَّهُ رِهَانَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ». فَقَالَ بَعْضُهُمْ: هَذَا لِعَلِیٍّ خَاصَّةً، أَمْ لِلْمُسْلِمِینَ عَامَّةً؟ قَالَ: «بَلْ لِلْمُسْلِمِینَ عَامَّةً».
رواه الدارقطنی([18]).
از علی س روایت است که: چون رسول الله ج در تشییع جنازهای حاضر میشد از عمل مرده نمیپرسید، بلکه از قرض و بدهی وی سوال میکرد؛ پس اگر گفته میشد بدهکار است، از نماز خواندن بر او خوداری میکرد و اگر گفته میشد بدهکاری ندارد بر او نماز میخواند. یک بار که جنازهای آورده شد و رسول الله ج برای تکبیر نماز برخاست، سوال کرد: آیا دوستتان بدهی دارد؟ گفتند: دو دینار؛ پس رسول الله ج از وی روی گرداند و فرمود: «بر دوستتان نماز بخوانید». علی گفت: ای رسول خدا، آن دو دینار را من میپردازم. پس رسول الله ج آمد و بر وی نماز خواند. سپس به علی فرمود: «خداوند به تو پاداش نیکو دهد، خداوند بدهی تو به دیگران را ادا کند چنانکه بدهی برادرت را پرداختی؛ هیچکس نیست که بمیرد و بر وی قرضی باشد مگر اینکه در گرو قرضش میباشد و هرکس قرض مرده را بپردازد و او را از این شرایط رهایی دهد، خداوند متعال در روز قیامت بدهی او به مردم را جبران میکند». برخی از حاضران گفتند: آیا این مخصوص علی است یا برای عموم مسلمانان است؟ فرمود: «بلکه برای تمام مسلمانان است».
0-1135-(15) (ضعیف) ورواه أیضاً بنحوه عن طریق عبیدالله الوصافی عن عطیة عن أبی سعید.
2652-1136- (16) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ النَّبِیَّ ج أُتِیَ بِجَنَازَةٍ لَیُصَلِّیَ عَلَیْهَا، قَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟». قَالُوا: نَعَمْ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «إِنَّ جِبْرِیلَ نَهَانِی أَنْ أُصَلِّیَ عَلَى مَن عَلَیْهِ دَیْنٌ، وَقَالَ: إِنَّ صَاحِبَ الدَّیْنِ مُرْتَهَنٌ فِی قَبْرِهِ حَتَّى یُقْضَى عَنْهُ دَیْنُهُ». [فَأَبَى أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهِ]([19]).
رواه أبو یعلى.
از انس س روایت است که جنازهای آورده شد تا رسول الله ج بر آن نماز بخواند؛ رسول الله ج فرمود: «آیا بدهی دارد؟». گفتند: بله؛ پس رسول الله ج فرمود: «جبریل مرا نهی کرده از اینکه بر بدهکار نماز بخوانم». و فرمود: «بدهکار در قبرش، در گرو بدهیاش میباشد تا اینکه بدهی او پرداخت شود». پس رسول الله ج از نماز خواندن بر وی خودداری نمود.
(ضعیف جداً) والطبرانی ولفظه: قال: کُنَّا عِنْدَ النبی ج، فَأُتِیَ بِرَجُلٍ یُصَلِّی عَلَیْهِ، فَقَالَ: «هَلْ عَلَى صَاحِبِکُمْ دَیْنٌ؟». قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: «فَمَا یَنْفَعُکُمْ أَنْ أُصَلِّیَ عَلَى رَجُلٍ رُوحُهُ مُرْتَهَنٌ فِی قَبْرِهِ، لَا یَصْعَدُ رُوحُهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَلَوْ ضَمِنَ رَجُلٌ دَیْنَهُ؛ قُمْتُ فَصَلَّیْتُ عَلَیْهِ؛ فَإِنَّ صَلَاتِی تَنْفَعُهُ».
و لفظ طبرانی چنین است: نزد رسول الله ج بودیم که مردی آورده شد تا بر او نماز خوانده شود. رسول الله ج فرمود: «آیا دوستتان بدهی دارد؟». گفتند: بله؛ فرمود: «چه سودی به شما میرسد که من بر جنازهای نماز بخوانم که روح وی در قبر، در گرو بدهیاش میباشد و روحش به آسمان نمیرود. پس اگر کسی بدهی او را متقبل شود، برخاسته و بر وی نماز بخوانم. در این صورت نماز من برای او سودمند خواهد بود».
(قال الحافظ): (صحیح): "قد صح عن النبی ج أنه کان لا یصلی على المدین، ثم نسخ ذلک".
حافظ میگوید: رسول الله ج بر فرد مدیون و مقروض نماز نمیخواند تا اینکه این حکم منسوخ شد.
0-1813- (17) (صحیح) فروى مسلم وغیره([20]) من حدیث أبی هریرة وغیره: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج کَانَ یُؤْتَى بِالرَّجُلِ الْمَیِّتِ عَلَیْهِ الدَّیْنُ، فَیَسْأَلُ: «هَلْ تَرَکَ لِدَیْنِهِ مِنْ قَضَاءً؟»، فَإِنْ حُدِّثَ أَنَّهُ تَرَکَ وَفَاءً صَلَّى عَلَیْهِ، وَإِلَّا قَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ»، فَلَمَّا فَتَحَ اللهُ عَلَیْهِ الْفُتُوحَ قَالَ: «أَنَا أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، فَمَنْ تُوُفِّیَ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ؛ فَعَلَیَّ قَضَاؤُهُ، وَمَنْ تَرَکَ مَالًا؛ فَهُوَ لِوَرَثَتِهِ».
از ابوهریره س و دیگران روایت است که چون میت بدهکاری نزد رسول الله ج آورده میشد، سؤال میکرد آیا برای ادای دینش چیزی بجا گذاشته است؟ اگر گفته میشد: چیزی برای دادن قرضش بجا گذاشته، بر او نماز میخواند، وگرنه! میفرمود: «بر دوستتان نماز بخوانید». هنگامیکه خداوند متعال فتح و پیروزی را برای او میسر نمود، رسول الله ج فرمود: «من نسبت به مؤمنان از خودشان اولاتر هستم، پس اگر کسی وفات نمود و قرضی داشت، من قرض او را ادا میکنم؛ و هرکس مالی بجا گذاشت، برای ورثهاش میباشد».
16 -(الترهیب من مطل الغنی، والترغیب فی إرضاء صاحب الدین)
([1]) یعنی فی "شعب الإیمان" (2/ 143/ 1-2). والذی فی "مستدرک الحاکم" (2/ 26) -وقد رواه بإسنادین عن سعید- وأبی عوانة: "الکبر" بالراء، وهو الراجح کما هو محقق فی "الصحیحة" (2785). والله أعلم.
([2]) قلت: هذا فی "المعجم الکبیر" (8/ 290/ 7949) من روایة جعفر بن الزبیر عن القاسم، وجعفر کذاب کما قال الهیثمی (4/ 132).
([3]) محل النقط فی الأصل: ". . . ورواته محتج بهم فی الصحیح؛ إلا أن فیه انقطاعاً". وهذا یصدق على الروایة التی قبلها -وهی فی "الصحیح" بشواهدها-، وأما هذه فلا انقطاع فیها، وإنما علتها الجهالة، والحدیث مخرج فی "الصحیحة" تحت الحدیث (2822).
([4]) کذا الأصل، وتبعه (عمارة)، والمعلقون الثلاثة! وهو خطأ، والصواب: (ابن حذیفة) کما فی الکتب التی عُزی الحدیث إلیها وغیرها مثل "مسند عبد بن حمید" (ق 198/ 2)، و"مسند أبی یعلى" (4/ 1687)، وهو تابعی لا یعرف کما قال الذهبی، والظاهر أن الخطأ من المؤلف؛ بدلیل جملة الترضی؛ إلا أن تکون من الناسخ.
([5]) قلت: لکنْ قواه أبو حاتم، ووثقه ابن حبان، وقد توبع کما بینته فی الأصل، ویشهد له حدیث أبی هریرة ومیمون الکردی الآتیین قریباً.
([6]) هو قهرمان آل الزبیر، وأما عمرو بن دینار المکی فهو ثقة حجة، فکان ینبغی على المؤلف أن یقیده ولا یطلقه! وقد جاء من طریق أخرى قویة مختصراً، ولذلک ذکرته فی "الصحیح". وخلط الثلاثة -کعادتهم- بین هذا وبین لفظه هنا فقالوا: "حسن بشواهده"!!
([7]) الأصل تبعاً لأصله "المستدرک" (2/ 25)؛ "فعرفنا"، ولا وجه له، والتصویب من "شعب الإیمان" (2/ 142/2)، وفی النسائی: "وفزعنا".
(تنبیه): أوردت هذا الحدیث فی کتابی "أحکام الجنائز" (ص 136- المعارف)، وتکلمت على سنده بما یقویه، وأنَّه حسن.
([8]) فی بیوع "الصغرى" و"الکبرى" خلافاً لمن قیده بـ "الکبرى"، وقد رواه أحمد أیضاً، فعزوه إلیه أولى من عزوه للطبرانی کما لا یخفى.
([9]) قلت: ووقع موصولاً فی بعض نسخ البخاری منها طبعة أوربا (2/ 57)، راجع "الفتح" (4/ 385)، وخفی ذلک على الناجی فذکر أحمد بدل البخاری! وهو مخرج فی "الصحیحة" (2845).
([10]) قلت: بل هو ضعیف، فی سنده مضعف ومجهول، ولیس له إسناد آخر، بخلاف ما یوهمه کلام المؤلف، وبیان ذلک فی "الضعیفة" (5338). ثم إن السیاق لأحمد فی إحدى روایتیه، والزیادتان منه.
([11]) رقم (2435)، وفیه ابن أنعُم عبدالرحمن بن زیاد الأفریقی عن عمران بن عبدٍ المعافری؛ وکلاهما ضعیف، ومن هذا الوجه أخرجه البزار (1340- کشف الأستار).
([12]) قلت: هذا التفسیر قاصر هنا، ومثله بل أسوأ منه قول الأعظمی فی تعلیقه على "الکشف": " (العنت): المشقة، والهلاک، والإثم، والغلط، والزنى"! وذلک لأنه لیس فیه تحدید المعنى المقصود هنا؛ ولذلک قال الناجی (ق 166/ 1): "هذا التفسیر تعنت، ولو عبر بالوقوع فی الزنا -وهو المراد هنا قطعاً کما فی القرآن: ﴿ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ﴾ - لکان أصرح وأفصح وأخصر".
([13]) الأصل: "ابن عمرو" بالواو، وکذا وقع عند الحاکم، وهو خطأ، ولعله من الناسخ، وسیأتی على الصواب فی الموضع الذی أشار إلیه المؤلف (20- القضاء/ 8).
([14]) بسکون الدال وفتحها: طین ووحل کثیر، وجاء تفسیرها فی طریق أخرى عن ابن عمر عند أحمد بلفظ: "عصارة أهل النار"، وفی سنده ضعف بینته فی "الصحیحة" (438)، لکنْ لهذه الزیادة شواهد تأتی فی (21- الحدود/ 6) من حدیث جابر وغیره.
([15]) یعنی الرجل کما توضحه الزیادة الآتیة.
([16]) وزاد أحمد (5/ 20): "قال: لقد رأیت أهله ومن تحزن له قضوا عنه حتى ما جاء أحد یطلبه بشیء". وکذا رواه البیهقی (6/ 49) إلا أنَّه قال: (یتحرون أمره). ولعله أرجح، وقد رجعت للتأکد إلى "مصنف عبدالرزاق" (8/ 291-292)، لأنَّ البیهقی وأحمد أخرجاه من طریقه فإذا بی أفاجأ بأنَّ المتن قد استدرکه محققه الشیخ الأعظمی من "أبی داود" لأنه فقد من أصله، ولقد کان من الواجب علیه أنْ یستدرکه من البیهقی أو أحمد لاختلاف سیاق الحدیث عندهما عن سیاقه عند أبی داود، وعن غیر عبدالرزاق، وسیاقه کما فی الکتاب.
([17]) قلت: قد رواه الحاکم وغیره عن الشعبی عن سمرة. دون ذکر سمعان. وصرح الشعبی بالسماع من سمرة عند الطیالسی (رقم 891)، ومن حفظ حجة على من لم یحفظ، فصح الحدیث والحمد لله، وانتفى إعلال البخاری إیاه بالانقطاع، وقلده المعلقون الثلاثة، فضعفوا الحدیث به! وله شاهد ذکرته فی "أحکام الجنائز" (ص 26- المعارف). ثم خرَّجت الحدیث فی "الصحیحة" (3414).
([18]) قلت: یعنی فی "السنن" (3/ 46-47)، وفیه (عطاء بن عجلان) متروک کذبه بعضهم. وعزاه الثلاثة إلیه برقم (3/ 78)! وإنما هو لحدیث أبی سعیدٍ الخدری الآتی عقبه، وهو أخصر من حدیث علی. والطرف الأول منه هو فی "الصحیح" آخر الباب إلى قوله: "صلوا على صاحبکم".
([19]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من "أبی یعلى", وهو مخرج فی "الضعیفة" (6860).
([20]) قلت: ورواه البخاری أیضاً، فإغفاله، لیس بجید، فلا عجب أنْ غفل عنه الغافلون الثلاثة! انظر تخریجه من "أحکام الجنائز" (ص 111-112).
ترهیب از جدایی انداختن بین مادر و فرزندش به خاطر خرید و فروش و مانند آن
2622-1796- (1) (حسن) عَنْ أَبِی أَیُّوبَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ فَرَّقَ بَیْنَ وَالِدَةٍ وَوَلَدِهَا فَرَّقَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَبَیْنَ أَحِبَّتِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب". والحاکم والدارقطنی، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد".
از ابو ایوب س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس بین مادر و فرزندش جدایی بیندازد، خداوند در روز قیامت بین او و کسیکه او را دوست دارد جدایی میافکند».
2623-1119- (1) (ضعیف) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَلْعُونٌ مَنْ فَرَّقَ». قَالَ أَبُو بَکْرٍ - یعنی ابن عیَّاش -: هَذَا مُبْهَمٌ، وَهُوَ عِنْدَنَا فِی السَّبْیِ وَالْوَلَدِ.
از عمران بن حصین س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس جدایی بیندازد ملعون است». ابوبکر – یعنی ابن عیاش – میگوید: این مبهم است و نزد ما مراد جدایی انداختن میان اسیر و فرزندش میباشد.
رواه الدارقطنی من طریق طلیق بن محمد عنه. وطلیق - مع ما قیل فیه - لم یسمع من عمران([1]).
0-1120- (2) (ضعیف) ورواه ابن ماجه والدارقطنی أیضاً من طریق إبراهیم بن إسماعیل بن مجمع - وقد ضعف - عَنْ طَلِیقِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِی بُرْدَةَ عَنْ أَبِی مُوسَى قَالَ: «لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ج مَنْ فَرَّقَ بَیْنَ الْوَالِدَةِ وَوَلَدِهَا، وَبَیْنَ الْأَخِ وَأَخِیهِ».
از ابوموسی روایت است: رسول الله ج لعنت کرد کسی را که بین مادر و فرزندش و بین دو برادر جدایی میاندازد.
15 -(الترهیب من الدین وترغیب المستدین والمتزوج أن ینویا الوفاء، والمبادرة إلى قضاء دین المیت)
([1]) قلت: لم یقنع الجهلة الثلاثة بهذا الإعلال، بل تعالموا فقالوا: "قلنا: فیه أبو بکر بن عیاش لا یدرى من هو"! وهو ثقة من رجال البخاری! وهو کوفی. وسبب هذا الوهم الفاحش أنهم رجعوا إلى "المیزان" فوجدوا ثلاثة بهذه الکنیة، أحدهم قال فیه الذهبی: "لا یدرى. . ."، وهو حمصی! فنقلوه خبط عشواء!! وهو مخرج فی "الضعیفة" (3111).
ترهیب از خیانت یکی از شرکاء به دیگری
2621-1114- (1) (ضعیف) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یَقُولُ اللَّهَ: أَنَا ثَالِثُ الشَّرِیکَیْنِ مَا لَمْ یَخُنْ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ؛ فَإِذَا خَانَ خَرَجْتُ مِنْ بَیْنِهِمَا».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «الله متعال میفرماید: من سومین دو شریک هستم مادامی که یکی از آنها به دیگری خیانت نکرده است و چون خیانت کند، از میان آنها خارج میشوم».
زاد رزین فیه: «وَجَاءَ الشَّیطَانُ».
و در روایت رزین میافزاید: «و شیطان میآید».
رواه أبو داود، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([1]).
والدارقطنی ولفظه: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَدُ اللَّهِ عَلَى الشَّرِیکَیْنِ مَا لَمْ یَخُنْ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ، فَإِذَا خَانَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ؛ رَفَعَهَا عَنْهُمَا».
و در روایت دار قطنی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «دست خدا همراه دو شریک است مادامی که یکی از آنها به دوستش خیانت نکند؛ پس چون یکی از آنها خیانت کند، دستش را از آنها برمیدارد».
0-1115- (2) وَعَن أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ خَانَ منِ ائْتَمَنَه فَأَنا خَصْمُهُ»([2]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس به کسیکه به او اطمینان کرده خیانت کند، من طرف دعوای او هستم».
0-1116- (3) وَعن قَتَادَةَ، قال: سمِعتُ رسولَ الله ج یقول: «علامةُ المُنافِقِ ثَلاثَةٌ: إذا حَدَّثَ کَذَبَ، وإذا عاهَدَ غَدَرَ، وإذا ائتُمِنَ خانَ»([3]).
از قتاده روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «نشانه منافق سه چیز است: چون سخن گوید دروغ میگوید، چون عهد و پیمان بندد آن را میشکند و چون مورد اعتماد و اطمینان قرار گیرد، خیانت میکند».
0-1117- (4) وَعن النعمانِ بن بَشیرٍ، قال: قال رسول الله ج: «مَنْ خانَ شریکاً له فیما اثْتَمَنَهُ علیه واسْتَرْعاهُ له؛ فأنا بریءٌ منه».
رواه أبویعلی والبیهقی.
از نعمان بن بشیر روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس به شریکش در آنچه او را امین شمرده، خیانت کند، من از او بیزارم».
0-1118- (5) وَعن أبی أیوب الأنصاریِّ، قال: قال رسول الله ج: «المُؤْمِنُ إذا حَدَّثَ صدَقَ، وإذا عاهَدَ لَمْ یَغْدُرْ، وإذا ائْتُمِنَ لَمْ یَخُنْ».
رواه البزار والدارقطنی بإسناد لا بأس به. والله أعلم([4]).
از ابوایوب انصاری روایت است که رسول خدا فرمودند: مومن چون سخن گوید، راست میگوید و چون عهد و پیمان بندد، خلاف وعده نمیکند و چون مورد اعتماد قرار گیرد، خیانت نمیکند.
14-(الترهیب من التفریق بین الوالدة وولدها بالبیع ونحوه)
([1]) کذا قال، وتقلده الثلاثة، وفیه علتان: الجهالة والإرسال، وهو مبین فی "الإرواء" (5/ 228-229/ 1468).
([2]) کذا الأصل بدون تخریج، وکذا الذی بعده، وهما واللذان بعدهما لم یردوا فی نسخة (عمارة) وغیرها، والأول لم أقف علیه، والثانی معروف من حدیث ابن عمرو، وسیأتی فی "الصحیح" (23- الأدب / 24/ 14). والأخیران لم أجدهما حتى ولا فی "الجامع الکبیر" للسیوطی، وعزوهما لأبی یعلى والبزار فیه نظر؛ فإنی لم أرهما فی "المجمع". والله أعلم.
([3]) کذا الأصل بدون تخریج، وکذا الذی بعده، وهما واللذان بعدهما لم یردوا فی نسخة (عمارة) وغیرها، والأول لم أقف علیه، والثانی معروف من حدیث ابن عمرو، وسیأتی فی "الصحیح" (23- الأدب / 24/ 14). والأخیران لم أجدهما حتى ولا فی "الجامع الکبیر" للسیوطی، وعزوهما لأبی یعلى والبزار فیه نظر؛ فإنی لم أرهما فی "المجمع". والله أعلم.
([4]) جاء فی هامش الأصل: "هذه الأحادیث الأربعة لم توجد إلا فی نسختنا".