اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

گرگ سخنگو

گرگ سخنگو

در آغاز بعثت پیامبر ج چوپانی گوسفندان خود را در یکی از دشت‌های مدینه چرا می‌داد.

ناگهانی گرگی به یکی از گوسفندان او حمله کرد و آن را به دندان گرفت و گریخت. چوپان در پی گرگ دوید و گوسفند را از وی گرفت و گرگ پا به فرار گذاشت. سپس ناگهان ایستاد و نشست و رو به چوپان گفت: «آیا از خدا نمی‌ترسی؟! روزی مرا که خداوند برایم در نظر گرفته از من می‌گیری؟!».

چوپان گفت: شگفتا!! گرگی نشسته و به زبان انسان‌ها با من سخن می‌گوید؟!.

گرگ گفت: «عجیب‌تر از این را به تو بگویم؟ عجیب‌تر مردی است در نخلستانِ میان دو سنگلاخ، که شما را از آنچه در گذشته‌ها بوده و آنچه در آینده رخ می‌دهد، آگاه خواهد کرد». منظورش رسول خدا ج بود.

سپس به راه خود رفت!.

چوپان با گوسفندان خود به مدینه آمد و آن‌ها را در گوشه‌ای جمع کرد و سپس به نزد پیامبر ج آمد و او را از آنچه رخ داده بود آگاه کرد.

پیامبر ج به یکی از اصحاب دستور داد که «الصلاة جامعة» بگوید و مردم را جمع کند.

مردم در مسجد جمع شدند، در حالی که نمی‌دانستند چرا پیامبر آنان را فرا خوانده است. پیامبر ج به نزد آنان آمد. آن‌ها ساکت نشسته بودند و آن اعرابی چوپان نیز آنجا بود.

پیامبر ج به اعرابی گفت: «به آنان بگو».

اعرابی جریان گرگ را برای آنان بازگو کرد. سخن آن اعرابی عجیب بود. مردم سخنانش را گوش می‌دادند و پیامبر ج ساکت بود. همین که سخنش به پایان رسید پیامبر ج فرمود: «راست گفت؛ قسم به آنکه جانم به دست اوست، قیامت نمی‌شود تا آنکه درندگان سخن بگویند، و شخص با دسته‌ی تازیانه‌اش و بند کفشش سخن می‌گوید و آرنجش به او می‌گوید که خانواده‌اش پس از رفتن او چه کرده‌اند!»[1].

این یکی از نشانه‌های نبوت او ج بود که دیگر موجودات به پیامبری او گواهی داده‌اند.

* * *




[1]- به روایت بیهقی و احمد با سند صحیح.

نشانه‌های پیامبران

نشانه‌های پیامبران

خداوند این ویژگی را به پیامبران داده تا نشانه‌ای بر راستی آنان باشد.

معجزات خارج از قدرت بشر هستند، و معجزه‌ی هر پیامبری موافق با اوضاع عصر وی می‌باشد.

موسی÷ که در دوران جادوگران مبعوث شد، خداوند دریا را برایش شکافت و عصایش را به مار تبدیل کرد.

عیسی÷ نیز در دوران رونق پزشکی مبعوث شد، به همین سبب خداوند توانایی شفای بیماران و زنده کردن مردگان را به وی عطا نمود.

اما خداوند متعال برای محمد ج انواع آیات و نشانه‌ها را عطا نمود که باعث شگفتی انسان‌ها گردید؛ قرآن را بر وی نازل نمود که فصیحان و سخنوران و شعرا در برابر آن عاجز ماندند.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ ءَایَٰتٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓیَٰتُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٌ٥٠ أَوَ لَمۡ یَکۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَرَحۡمَةٗ وَذِکۡرَىٰ لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٥١ [العنکبوت: 50-51]. «و گفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه‌هایی [معجزه‌آسا] نازل نشده است؟ بگو آن نشانه‌ها پیش الله است و من تنها هشدار دهنده‌ای آشکارم (۵۰) آیا برای آنان بس نیست که این کتاب را که بر آنان خوانده می‌شود بر تو فرو فرستادیم؟ در حقیقت در این [کار] برای مردمی که ایمان دارند رحمت و یادآوری است».

به سبب دلایلِ بسیار نبوت محمد، ج کسی نتوانست آن را تکذیب کند مگر اهل عناد و تکبر. حتی کافرانی که با او به نبرد پرداختند و عرصه را بر وی تنگ کردند، در دل به نبوتش ایمان داشتند، اما تکبر مانع از این می‌شد که پیرو او شوند.

ابوطالب درباره‌ی نبوت وی چنین سروده است:

به خدا سوگند همه‌ی آنان نخواهند توانست به تو برسند، مگر هنگامی که من در خاک مدفون باشم

مرا به این دین دعوت کردی و دانستم که خیرخواه منی و تو راست می‌گویی و نزد ما امین بودی

و دینی را عرضه کردی که دانستم بهترین ادیان مردمان است

و اگر ترس از ملامت یا ناسزا نبود مرا در پذیرش آن نرمخو می‌دیدی حتی یهودیان می‌دانستند که وی ج به حق پیامبر است و باید از وی پیروی کنند، اما تکبر ورزیدند.

همه چیز به پیامبری وی ج گواهی داد، حتی درختان و سنگ‌ها و حیوانات.

* * *


مهم‌ترین حوادث زندگی وی

مهم‌ترین حوادث زندگی وی ج

إسراء و معراج: سه سال پیش از هجرت.

سال ۱ هجری: هجرت ـ ساختن مسجد النبی ـ آغاز تاسیس حکومت ـ واجب شدن زکات.

سال ۲ هجری: غزوه‌ی بدر بزرگ.

سال ۳ هجری: غزوه‌ی اُحُد.

سال ۴ هجری: غزوه‌ی یهود بنی نضیر.

سال ۵ هجری: غزوه‌ی بنی مصطلق ـ غزوه‌ی احزاب ـ غزوه‌ی یهود بنی قریظه.

سال ۶ هجری: صلح حدیبیه.

سال ۷ هجری: غزوه‌ی خیبر. در همین سال پیامبر ج نخستین عمره‌ی اسلام را انجام داد.

سال ۸ هجری: غزوه‌ی مؤته میان مسلمانان و رومیان ـ فتح مکه ـ غزوه‌ی حُنَین علیه قبایل هوازن و ثقیف.

سال ۹ هجری: غزوه‌ی تبوک. این آخرین غزوه‌ی پیامبر ج بود. در این سال مردم دسته دسته وارد دین خدا شدند و به همین سبب آن را سال وُفود (سال هیئت‌ها) می‌نامند.

سال ۱۰ هجری: حجة الوداع. در این موسم پیامبر ج همراه بیش از صدهزار مسلمان حج را انجام داد.

سال ۱۱ هجری: وفات ج می‌خواهم در این کتاب در دریای معجزات و نشانه‌های نبوت ایشان ج شنا کنیم. این آیات و نشانه‌ها، چنان‌که شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید، بیش از هزار معجزه هست، اما من آنچه را امکان دارد ذکر خواهم کرد.

* * *

آیا پیامبر خود را به خوبی نشناخته‌اند؟

آیا پیامبر خود را به خوبی نشناخته‌اند؟

نام: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب.

قبیله: قریشی هاشمی.

کنیه: ابوالقاسم.

مادر: آمنۀ بنت وهب بن عبد مناف بن زهرۀ بن کلاب..

قبیله: قریشی زهری.

تولد: مکه، در خانه‌ی عمویش ابوطالب.

تاریخ تولد: روز دوشنبه ۱۲ ربیع الاول عام الفیل (برابر با ۲۰ آوریل سال ۵۷۱ میلادی).

یتیم بزرگ شد، چرا که پدرش در حالی که هنوز در شکم مادر بود از دنیا رفت و مادرش نیز هنگامی که تنها شش سال داشت درگذشت و پدربزرگش عبدالمطلب، وی را تکفل نمود. سپس پدربزرگش نیز از دنیا رفت و عمویش ابوطالب او را بزرگ کرد.

ازدواج: در سن بیست و پنج سالگی با خدیجه بنت خویلد بن اسد قرشی که در آن هنگام چهل سال داشت ازدواج کرد.

خدیجهل سه سال پیش از هجرت درگذشت.

پس از خدیجه با دیگر همسران پاک خود ازدواج نمود:

نخست با سودۀ دختر زمعۀل...

سپس عائشۀ دختر ابوبکر صدیقب...

سپس حفصۀ دختر عمر بن الخطابب...

سپس زینب دختر خزیمۀ بن الحارثب...

سپس ام سلمۀل که نامش هند دختر أمیۀ است...

سپس با زینب دختر جحشل...

سپس جویرۀ دختر حارثل...

سپس ام حبیبۀل که نامش رملۀ دختر ابی سفیانس است...

سپس با صفیۀ دختر حیی بن أخطبل...

سپس میمونۀ دختر حارثل، که آخرین همسر رسول الله ج است...

فرزندان: ایشان ج دارای سه فرزند پسر و چهار دختر بود. پسران وی از خدیجهل قاسم و عبدالله بودند که در کودکی درگذشتند. عبدالله ملقب به طیب و طاهر بود.

هم‌چنین جاریه‌ی وی، ماریه‌ی قبطیهل برایش فرزندی پسر به نام ابراهیم آورد که وی نیز در کودکی درگذشت.

دختران وی: زینب و رقیۀ و ام کلثوم و فاطمه که همه دختران خدیجه هستند. همه‌ی دختران وی جز فاطمه، پیش از وفات ایشان ج درگذشتند.

خداوند متعال، وی را هنگامی که در غار حراء به عبادت مشغول بود به پیامبری مبعوث نمود.

او آخرین پیامبران است و به‌سوی همه‌ی انسان‌ها فرستاده شده، چنان‌که الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا کَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٢٨ [سبأ: 28]. «و ما تو را نفرستاده‌ایم جز به [عنوان] بشارت دهنده و هشدار دهنده‌ای به سوی همه‌ی مردم، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند».

سپس در ماه رمضان نخستین آیه‌ی قرآن کریم را بر وی نازل نمود: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ١ [العلق: 1]. «بخوان به نام پروردگارت که آفرید».

پس از آن به واسطه‌ی جبرئیل ÷ ، قرآن به صورت پی در پی بر وی نازل شد. وی دعوت خود را به صورت پنهانی آغاز کرد که این مرحله سه سال به طول انجامید.

سپس خداوند او را امر نمود که دعوت را آشکار نماید و قومش را هشدار دهد. آنگاه ایشان دعوت به سوی توحید و دور انداختن بت‌ها را آغاز نمود.

پس از دعوت علنی با انکار و عناد سر کردگان قریش مواجه شد و خود و یارانش مورد آزار قرار گرفتند، پس پیامبر ج به آنان اجازه داد به سوی حبشه ـ اتیوپی کنونی ـ مهاجرت کنند.

۸۳ تن از مردان صحابه به همراه زنان و کودکان خود به حبشه هجرت کردند. سپس خداوند متعال او را امر نمود به مدینه مهاجرت کند و خود نیز به همراه ابوبکر در سال نخست هجری (برابر با ۶۲۲ میلادی) به آنجا هجرت نمود.

میان او و قریش نبردهای بسیاری رخ داد که با فتح مکه در سال هشتم هجری به پایان رسید. پس از آن دیگر قبایل عرب در برابر وی تسلیم شدند و در سال نهم و دهم هجری فرستادگان آن‌ها به نزد پیامبر ج آمدند.

ایشان در سال دهم هجری حجة الوداع را انجام داد و به مدینه بازگشت و در همانجا به تاریخ ۱۲ ربیع الاول سال ۱۱ هجری (برابر با ۸ ژوئن سال ۶۳۲ میلادی) دیده از جهان فرو بست.

* * *


عذر نیاورید

عذر نیاورید

دانشجوهایم از چهره‌ام احساس کردند که چقدر غمگینم...

خودشان شروع به عذرخواهی کردند و گفتند: شیخ ما رو سرزنش نکن... رسانه‌ها این چهره‌ها رو مطرح می‌کنن و ما هم اسماشون رو حفظ می‌شیم!.

گفتم: عذر نیارین... رسانه‌ها ممکنه باعث مشهور شدن این چهره‌ها بشن... اما نمی‌تونن شما رو مجبور به پی گیری اخبار اون‌ها و حفظ نام‌ها و ماجراهای اونا بکنن... رسانه‌ها نمی‌تونن شما رو مجبور کنن که اون‌ها همه‌ی گپ و گفتگوی شما و موضوع مهمانی‌ها و دور هم نشستن‌هایتان بشوند و حتی رنگ لباسی که پوشیده‌اید رو تعیین کنند...

بنابر این دنبال عذر نباشین یکی از اتفاقات جالبی که تعریفش خالی از لطف نیست این بود که چند وقت پیش در یکی از روستاها ـ تاکید می‌کنم یکی از روستاها ـ برایم پیش آمد... سخنرانی درباره‌ی سیرت پیامبر ج بود.

در پایان سخنرانی درباره‌ی اهمیت آموزش سیرت پیامبر ج حرف زدم و بعد همین داستانی که با دانشجوها پیش آمده بود را برایشان تعریف کردم روبروی من چند کودک که سنشان از ده سال تجاوز نمی‌کرد، نشسته بودند.

تعریف کردم که چطور از دانشجوها پرسیده بودم نام چهار تن از همسران پیامبر ج را بیاورید و... تا آخر داستان... داشتم می‌گفتم که از آن‌ها پرسیدم نام پنج بازیکن تیم ملی برزیل را بیاورید، که ناگهان کودکانی که آنجا نشسته بودند به گمان این‌که دارم از آن‌ها سوال می‌کنم همه با هم با صدای بلند گفتند: من! من!.

دیدم فرصت خوبی است! رو به یکی از آن‌ها کردم و گفتم: خوب، تو مهندس! بگو:

گفت: رونالدینیو!.

گفتم: خوبه... کلاس چندمی؟

با معصومیت کودکانه گفت: چهارم ب!.

رو به دومی کردم و گفتم: تو بگو!

نام یکی از بازیکنان را گفت.

گفتم: کلاس چندمی؟

گفت: پنجم!.

نزدیک بود اشک‌هایم سرازیر شود! دیدم بعضی از حاضران هم داشتند اشک می‌ریختند... واقعاً حق داشتند!

اینجا بود که حس کردم نیاز هست این پیامبر را معرفی کنیم... کسی که او را از جان بیشتر دوست داریم...

و این‌گونه بود که این کتاب مختصر را درباره‌ی جنبه‌ای از جوانب سیرت، یعنی معجزات و نشانه‌های نبوت ایشان ج به رشته تالیف آوردم.

امیدوارم الله متعال به واسطه‌ی این کتاب به مردم سود رساند و آن را با ارزش گرداند، آمین.

دعاگوی شما: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی

استاد دانشگاه ملک عبدالعزیز

خطیب جامع بواردی در ریاض

عضو هیات علیای رسانه اسلامی

سخنران در دوره‌های خوشبختی و تعامل با مردم

موسس و مدیر مرکز پژوهش و مشاوره‌ی «ناصح»

ریاض ۱/۵/۱۴۲۷