اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

بَابُ شُرُوطِ اَلصَّلَاةِ

بَابُ شُرُوطِ اَلصَّلَاةِ

شروط جمع شرط است. و شرط به معنی علامت می‌آید، چنان‌ که گفته می‌شود: أشراط الساعة: یعنی علامات قیامت. و شرط به معنی: ما یلزم من عدمه العدم و لا یلزم من وجوده وجود و لا عدم: چنان که نزد فقها معروف است: شرط چیزی است که از نبودن آن، نبودن مشروط لازم می‌شود، اما با بودن آن، وجود مشروط یا عدم آن لازم نمی‌شودف مثل وضو که شرط صحت نماز است: اگر وضو نباشد، نبودن نماز لازم می‌شود، اما با بودن وضو، و یا نبودن نماز لازم نمی‌شود، چنان که ممکن است بگوییم: فلانی وضو دارد و مشغول نماز نیست، و شرطه: به معنی وسیله است، چنان که شرطه محجم، یعنی وسیله‌ی حجامت. و شرطه: به معنی پاسبان و وسیله‌ی امن و امان است. و شریط: به معنی نواری است که صدا بر آن ضبط می‌کنند، مثل نوار کاست و غیره و معانی دیگری نیز دارد.

220- عَنْ عَلِیِّ بْنِ طَلْقٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا فَسَا أَحَدُکُمْ فِی الصَّلَاةِ فَلْیَنْصَرِفْ، وَلْیَتَوَضَّأْ، وَلْیُعِدْ الصَّلَاةَ». رَوَاهُ الخَمْسَةُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ.

امام احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی از علی بن طلقس روایت کرده‌اند که رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما در نماز بادی از او خارج شد، از نماز بیرون برود و وضو بگیرد و از نو نماز بخواند». ابن حبان این حدیث را صحیح دانست، یعنی آن را به اسناد خود روایت نمود و گفت: صحیح است.

حافظ ابن عبدالبر گفته است: گمان می‌کنم که علی بن طلق پدر طلق بن علی حنفی باشد. و نظر امام احمد و امام بخاری بر آن است که طلق بن علی و علی بن طلق هر دو یک نفر باشند. امام بخاری فرمود: گمان ندارم که علی بن طلق غیر از این حدیث، حدیث دیگری داشته باشد. و در باب نواقض وضو گذشت که قی و رعاف، به معنی خون از بینی آمدن مبطل نماز هستند. و اجماع علما بر آن است که خروج باد از پشت مبطل وضو می‌باشد.

221- وَعَنْ عَائِشَةَل أَنَّ النَّبِیِّص قَالَ: «لَا یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ حَائِضٍ إِلَّا بِخِمَارٍ». رَوَاهُ الخَمْسَةُ إِلَّا النَّسَائِیُّ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.

امام احمد و ابوداود و ترمذی و ابن ماجه/ از عایشه صدیقهل روایت کرده‌اند که رسول اللهص فرمود: «هر زنی که به سن بلوغ رسیده، خداوند نماز او را نمی‌پذیرد مگر با پوشیدن مقنعه، یعنی سرپوش». و ابن خزیمه این حدیث را صحیح دانست.

کلمه‌ی حائض به معنی زنی که قاعده می‌شود و به سبب آمدن حیض به بلوغ رسیده و نماز بر او فرض است. زن بالغ باید هنگام نماز خواندن تمام بدن او غیر از روی و دو کف دست او پوشیده باشد.

بلوغ مشترک در زن و مرد، رسیدن به سن پانزده‌ سالگی و یا محتلم شدن است، یعنی از او منی آمده باشد. و در زنان قاعده‌ی ماهیانه و بارداری نشانه‌ی بلوغ است.

و عورت مرد: میان ناف و زانوست. و عورت زن در حال نماز تمام بدن غیر از روی و دو کف دست می‌باشد.

خِمار: پارچه‌ای که سر و گردن زن را می‌پوشاند. اگر لباس بدن زن را کاملاً پوشانده است، بودن لباس و خمار برای صحت نماز او کافی است و اگرچه لنگ پا و یا شلوار نپوشیده باشد، چنان‌که در حدیث به روایت ام سلمهل می‌آید.

222- وَعَنْ جَابِرٍس أَنَّ النَّبِیَّص قَالَ لَهُ: «إِنْ کَانَ الثَّوْبُ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ- یَعْنِی: فِی الصَّلَاةِ -»  وَلِمُسْلِمٍ: «فَخَالِفْ بَیْنَ طَرَفَیْهِ وَإِنْ کَانَ ضَیِّقًا فَاتَّزِرْ بِهِ ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.

در حدیث متفق علیه به روایت از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که رسول اللهص به او فرمود: «اگر لباس گشاد است، مثل چادر آن را در نماز به دور خود بپیچ و اگر لباس تنگ باشد آن را لنگ پای خود قرار ده».

و در صحیح مسلم: اگر لباس گشاد است یک سر آن را بر دوش راست و سر دیگر را بر دوش چپ قرار بده، یعنی لباس باید بدن را بپوشاند اگر گشاد است، و مثل لنگ پا باشد اگر تنگ است.

در اوایل عهد رسول اللهص اصحاب از حیث لباس در مضیقه بودند و بسا که بیش از یک لنگ پا چیز دیگر نداشتند و سینه و شانه همه برهنه می‌ماند. و در اواخر عهد رسول اللهص که فتوحات زیاد شد، مردم از حیث لباس و غیره مستغنی شدند، رسول اللهص برای هر دو حالت ارشاد فرمود.

برای این حدیث داستانی است و آن این‌که: قَالَ جَابر: جِئْتُ إِلَیهِصوَهُوَ یُصَلِّی وَعَلَیَّ ثَوْبٌ فَاشْتَمَلْتُ بِهِ، وَصَلَّیْتُ إِلَى جَانِبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَص لِی: «مَا هَذَا الِاشْتِمَالُ» قُلْتُ: کَانَ ثَوْبٌ، قَالَ: «فَإِنْ کَانَ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ، وَإِنْ کَانَ ضَیِّقًا فَاتَّزِرْ بِهِ».

جابر می‌گوید: به خدمت رسول اللهص آمدم و او مشغول نماز بود و پارچه‌ای لباس بر من بود، آن را به دور خودم پیچیدم و پهلوی پیغمبرص به نماز ایستادم، وقتی که رسول اللهص از نماز فارغ شد فرمود: «چرا این طور لباس پوشیده‌ای؟» گفتم: فقط یک پارچه بود. فرمود: «اگر پارچه گشاد است، آن را مانند چادر دور خودت بپیچ و اگر تنگ است آن را لنگ پای خود قرار ده».

از این حدیث دانسته می‌شود اگر پارچه بزرگ است از آن لنگ پا و دوش هر دو می‌سازد و اگر پارچه کوچک است لنگ پا از آن می‌سازد. والله سبحانه و تعالی أعلم.

223- وَلَهُمَا مِنْ حَدِیثِ أَبِی هُرَیْرَةَس: «لَا یُصَلِّی أَحَدُکُمْ فِی الثَّوْبِ الوَاحِدِ لَیْسَ عَلَى عَاتِقِهِ مِنْهُ شَیْءٌ».

و بخاری و مسلم/ از ابوهریرهس روایت کرده‌اند که رسول اللهص فرمود: «نباید یکی از شما در یک لباس نماز بخواند که بر شانه‌اش از آن لباس چیزی نباشد». یعنی آن چنان‌ که در حدیث قبلی یاد شد اگر لباس گشاد است، قسمتی از آن را بر شانه‌ی خود قرار دهد تا بالای بدن را نیز بپوشاند، و از لباسی که می‌تواند هم لنگ پا و هم لنگ دوش باشد استفاده کند و به لنگ پا اکتفا نکند. جمهور علما بر آنند که این نهی برهنه گذاردن شانه از لباس، نهی تنزیهی است.

و از امام احمد/ دو روایت است: یکی این‌که کسی که می‌تواند شانه را بپوشاند، اگر بدون پوشیدن شانه نماز بخواند، نماز او صحیح نمی‌شود. و روایت دوم، این‌که نماز او صحیح می‌‌شود ولیکن گنهکار است.

و امام خطابی بر واجب نبودن پوشیدن شانه این دلیل را آورده است که رسول اللهص در پارچه‌ای نماز می‌خوانند که قسمتی از آن را خودش پوشیده بود و قسمتی دیگر از آن را پارچه روی یکی از همسرانش که خوابیده بود قرار داده بود. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

224- وَعَنْ أُمِّ سَلَمَةَل: أَنَّهَا سَأَلَتْ النَّبِیِّص: أَتُصَلِّی المَرْأَةُ فِی دِرْعٍ وَخِمَارٍ، بِغَیْرِ إِزَارٍ؟ قَالَ: «إِذَا کَانَ الدِّرْعُ سَابِغًا یُغَطِّی ظُهُورَ قَدَمَیْهَا». أَخْرَجَهُ أَبُودَاوُدَ وَصَحَّحَ الأَئِمَّةُ وَقْفَهُ.

ابوداود/ از ام سلمهل روایت نمود که او از رسول اللهص پرسید: آیا زن می‌تواند در جامه و مقنعه که سر را می‌پوشاند، نماز بخواند بدون این‌که لنگ پا پوشیده باشد؟ رسول اللهص فرمود: «می‌تواند در جامه و سرپوش نماز بخواند وقتی که لنگ به پا ندارد در صورتی که جامه بلند است و حتی پشت پاهایش را می‌پوشاند». ائمه و پیشوایان حدیث فرموده‌اند که این حدیث موقوف است و گفته‌ی ام سلمهل از گفته‌ی خودش می‌باشد، ولیکن باید دانست که ام سلمه همسر رسول اللهص از نزد خودش نمی‌گوید و یقیناً از رسول اللهص پرسیده و از این رو حدیث در حکم مرفوع است. اما لفظ حدیث موقوف: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ قُنْفُذٍ عَنْ أُمِّهِ أَنَّهَا سَأَلَتْ أُمَّ سَلَمَةَل: مَاذَا تُصَلِّی فِیهِ الْمَرْأَةُ مِنَ الثِّیَابِ؟ قَالَتْ: تُصَلِّی فِی الْخِمَارِ وَالدِّرْعِ إِذَا غَیَّبَ ظُهُورَ قَدَمَیْهَا. أَخرَجَهُ مَالِک وأَبُودَاوُد مَوقُوفاً. مادر محمد بن زید از ام سلمهل پرسید: در چه نوع لباسی زن می‌تواند نماز بخواند؟ ام سلمه فرمود: در روسری و جامه‌ای که همه‌ی بدن و پشت پاها را هم می‌پوشاند.

خمار: به معنی روسری که موی و سر و گردن را می‌پوشاند. درع: جامه. درع سابغ: جامه‌ای که همه‌ی بدن را می‌پوشاند.

227- وَعَنْ عَامِرِ بْنِ رَبِیعَةَس قَالَ: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّص فِی لَیْلَةٍ مُظْلِمَةٍ، فَأَشْکَلَتْ عَلَیْنَا القِبْلَةُ، فَصَلَّیْنَا. فَلَمَّا طَلَعَتِ الشَّمْسُ إِذَا نَحْنُ صَلَّیْنَا إِلَى غَیْرِ القِبْلَةِ، فَنَزَلَتْ: [فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ]. أَخْرَجَهُ التِّرْمِذِیُّ وَضَعَّفَهُ.

این حدیث را ترمذی از عامر بن ربیعهس روایت نمود و آن را ضعیف دانست.

عامر بن ربیعه: ابوعبدالله بن ربیعه بن مالک عنزی نسبت به عنز بن وائل. و در نسبت: عامر عدوی منسوب به بنی عدی نیز گفته شده است.

عامر بن ربیعه از سابقین به سوی اسلام بود و در تمام مشاهد حاضر بود و در سال 32 هجری درگذشت.

ترمذی در این حدیث از عامر بن ربیعهس روایت نمود که عامر گفت: در یکی از غزوات که همراه رسول اللهص بودیم در شبی تاریک، جهت قبله برایمان مشکل شد و نماز خواندیم و موقعی که آفتاب طلوع کرد، دیدیم که نماز به سوی غیر قبله خوانده‌ایم. آن‌گاه خدا این آیه‌ را نازل فرمود:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ [البقرة: 115].

«مشرق و مغرب همه برای خداست و شما در نماز به هر طرف رو بیاورید، رویتان به سوی خداست».

ترمذی پس از روایت این حدیث گفت: این حدیث ضعیف است. از این جهت که یکی از راویان این حدیث: اشعث بن سعید سمان است که در حدیث ضعیف است.

و این حدیث دلالت بر این دارد که کسی که به سبب تاریکی و یا ابر به سوی غیرقبله نماز خواند، نماز او صحیح است، خواه کوشش برای یافتن قبله نموده باشد و خواه کوشش برای یافتن قبله ننموده باشد. و خواه در وقت نماز معلوم شود که نماز به سوی قبله نبوده و خواه بعد از وقت معلوم شود. و دلالت بر معنی این حدیث می‌دهد: روایت طبرانی از معاذ بن جبلس که فرمود: صَلَّیْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِص فِی یَوْمِ غَیْمٍ، فِی سَفَرٍ إِلَى غَیْرِ الْقِبْلَةِ، فَلَمَّا قَضَى الصَّلَاةَ وَسَلَّمَ، تَجَلَّتِ الشَّمْسُ، فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِص، صَلَّیْنَا إِلَى غَیْرِ الْقِبْلَةِ، فَقَالَ: «قَدْ رُفِعَتْ صَلَاتُکُمْ بِحَقِّهَا إِلَى اللَّهَِ».

در سفری در حالیکه هوا ابری بود همراه رسول اللهص نماز خواندیم. وقتی که آفتاب بیرون آمد، گفتیم یا رسول اللهص، نمازمان به سوی قبله نبوده است. فرمودند: «نماز شب به حق و درستی آن به درگاه خدا رسیده است» و علما در این مسأله اقوالی دارند:

فرموده‌ی امام شافعیس این است که نماز خواندن بدون یقین به قبله، چنان چه پس از آن معلوم شد که به خطا بوده است، اعاده‌ی آن نماز در وقت آن واجب است، برای این که استقبال قبله واجب است و اگر در وقت نماز ندانست و بعد از خروج وقت دانست باز هم قضای آن نماز واجب است.

و قول دیگر علما این است که اگر بدون کوشش برای فهمیدن جهت قبله نماز خواند و سپس معلوم شد که رو به قبله نبوده است، نماز او در وقت اعاده دارد و بعد از وقت قضا دارد و پیشوایان حنفیه برآنند و در کتاب «بحر حکایت» بر آن جماع نموده‌اند.

و علمای دیگر گفته‌اند: اگر در یافتن جهت قبله اجتهاد و کوشش خود را به کار برد و باز هم اشتباه نموده بود، آن نماز نه در وقت آن اعاده دارد و نه در خارج از وقت آن قضا دارد. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

227- وَعَنْ عَامِرِ بْنِ رَبِیعَةَس قَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِص یُصَلِّی عَلَى رَاحِلَتِهِ حَیْثُ تَوَجَّهَتْ بِهِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ. زَادَ اَلْبُخَارِیُّ: یُومِئُ بِرَأْسِهِ، وَلَمْ یَکُنْ یَصْنَعُهُ فِی المَکْتُوبَةِ.

در صحیحین بخاری و مسلم به روایت از عامر بن ربیعهس آمده است که رسول اللهص در سفر، نماز نافله را بر شتر می‌خواند و هر طرف که شتر می‌رفت روی خود را در نماز سنت به آن سو می‌نمود. در روایت بخاری این زیادت آمده است که: در نماز فرض چنین نمی‌کرد.

از این حدیث دانسته می‌شود که مسافر نمازهای سنت را بر شتر و غیر آن می‌خواند و در این نماز روی خود را به طرفی می‌نماید که سفر او به آن طرف است و موقع رکوع و سجود اشاره به سر می‌نماید.

و در روایت رزین از جابرس آمده است: «فی سفر القصر» این نماز خواندن بر حیوان در سفر قصر انجام داده می‌شود. و سفر قصر همان سفری است که شانزده فرسخ، یعنی 96 کیلومتر طول دارد. و باید دانست که در هر وسیله‌ای که نماز به درستی در آن انجام می‌گیرد، مثل کشتی، نماز فرض و سنت هر دو در آن جایز است.

الحاصل: در سفر قصر درست است نماز نافله را بر وسیله‌ی سفر خواند، خواه وسیله‌ی سفر حیوان باشد، یا ماشین یا کشتی یا هواپیما. و در حدیث بعدی 228 معین می‌نماید که پیش از آغاز نماز، باید رو به قبله نماز ببندد چنان‌که:

228- وَلِأَبِی دَاوُدَ: مِنْ حَدِیثِ أَنَسٍس: کَانَ إِذَا سَافَرَ فَأَرَادَ أَنْ یَتَطَوَّعَ اِسْتَقْبَلَ بِنَاقَتِهِ القِبْلَةِ، فَکَبَّرَ، ثُمَّ صَلَّى حَیْثُ کَانَ وَجْهَ رِکَابِهِ. وَإِسْنَادُهُ حَسَنٌ.

و ابوداود از حدیث انسس روایت دارد که: وقتی که رسول اللهص به سفر می‌رفتند و می‌خواستند نماز تطوع را بخوانند، برای بستن نماز، شتر را رو به طرف قبله می‌نمودند و آن گاه الله اکبر آغاز نماز را می‌گفتند و سپس به هر طرف که سواری می‌رفت نماز می‌خواندند. و در حدیث قبلی گفته شد که برای رکوع و سجود اشاره به سر می‌نمودند و برای اشاره سر برای سجود سر را پایین‌تر می‌آوردند. در تکبیره الاحرام رو به قبله می‌نمودند و در باقی نماز به طرف مقصد سفر رو می‌نموند و این در حال سواری بود. اما کسی که پیاده می‌رود و در حال پیاده‌روی در سفر نماز سنت می‌خواند، فقط در حال قیام راه می‌رود، اما رکوع و سجود و نشستن میان دو سجود بر زمین و رو به قبله انجام می‌دهد.

الحاصل: رسول اللهص بر شتر و بر الاغ نماز سنت خواندند، به این ترتیب که در آغاز نماز رو به قبله نماز می‌بستند و در باقی نماز اشاره به سر می‌نمودند.

و هر جا که نماز سنت به اتمام رکوع و سجود ممکن باشد، مثل نماز در کشتی، آن را به درستی و با تکمیل رکوع و سجود انجام می‌دهد و اگر کشتی به سوی غیر قبله روان باشد، تغییر جهت در آن آسان است و باید جهت او به سوی قبله باشد. و در روایت ترمذی موقعی که رسول اللهص بر شتر نماز می‌خواند، هنگام اشاره به سر برای سجود، سر را از اشاره به رکوع پایین‌تر می‌آورد. والله سبحانه و تعالی أعلم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم.

در کتاب «فتح العلام» آمده است که وسایل سفر امروزه، مثل قطار، ماشین و هواپیما همه نزد شافعی‌ها در حکم کشتی هستند. و نزد حنفی‌ها همه‌ی این‌ها در حکم شتر سواری هستند. و این هم نعمتی است که بنابر قول ایشان در ابتدا نماز رو به قبله بسته می‌شود و باقی نماز رو به مقصد مرکب خوانده می‌شود. به ویژه بر صندلی هواپیما که عمل به قول اخیر نعمت بزرگی است.

229- وَعَنْ أَبِی سَعِید الخدریس أَنَّ النَّبِیَّص قَال: «الأَرْضُ کُلُّهَا مَسْجِدٌ إِلَّا المَقْبَرَةَ وَالْحَمَّامَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ، وَلَهُ عِلَّةٌ.

ترمذی/ از ابوسعید خدریس روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «همه جای زمین مسجد است و می‌توان بر آن نماز خواند، مگر مقبره و حمام». مؤلف فرمود: این حدیث اشکال دارد و آن اشکال عبارت از این است که در وصل و ارسال حدیث اختلاف است. حماد این حدیث را موصول روایت نموده است: حماد از عمرو بن یحیی از ابی سعید خدری روایت نموده است. و سفیان ثوری این حدیث را مرسل روایت نموده و نام ابی سعید خدری را نیاورده است. سفیان ثوری از عمرو بن یحیی از یحیی پدر عمرو از رسول اللهص روایت نموده است. و روایت ثوری صحیح‌تر است. و دارقطنی فرمود: محفوظ نزد اهل حدیث روایت ثوری است. و بیهقی روایت ثوری را ترجیح داده است. و این حدیث دلالت دارد بر این‌که بر همه جای زمین می‌توان نماز خواند، مگر در مقبره و حمام. خواه روی قبر و یا میان قبرها. و خواه قبر مؤمن و یا قبر کافر. و خواه قبری که کاوش شده و زمین آن با اجساد مردگان آمیخته شده و خواه مقبره‌ای که کاوش نشده و زمین آن با اجساد مردگان آمیخته نشده است. امام احمد فرمود: نماز در مقبره جایز نیست، اگرچه بر سطح آن باشد، چنان‌که از لفظ حدیث دانسته می‌شود.

و بعضی نماز در مقبره را جایز، ولی مکروه دانسته‌اند. و علت منع نماز در مقبره و حمام را بعضی به سبب نجاست دانسته‌اند. و نزد شافعی‌ها، اگر مقبره کاوش شده و زمین آن با اجساد مردگان آمیخته باشد، نماز در آن صحیح نیست، به سبب ناپاک بودن آن زمین. چنان چه مقبره کاوش نشده و زمین آن پلید نشده باشد، نماز خواندن در آن را جایز دانسته‌اند، البته با مکروه بودن آن. هم‌ چنین در حمام اگر نجس بودن آن یقین نباشد، نماز را در آن با کراهت روا دانسته‌اند. و در این قول علت منع ظاهر است و جمهور علما نماز در مقبره و حمام را وقتی که کاوش نشده و یقین نجاست نباشد، با کراهت جایز دانسته‌اند.

و حدیث صحیح: «جُعِلَت لِی الأَرضُ مَسجِداً»، عموم آن به عدم جواز نماز در بعضی جاهای زمین که به مقتضای آن مقبره و حمام بود، اختصاص یافت. و به حدیث بعدی عموم آن به جاهایی اختصاص یافته است که در حدیث ذکر شده است و آن عبارتند از: مزبله و محل ذبح و وسط کوچه و محل آب دادن شتران و روی سقف بیت‌الله الحرام که نماز که در آنها جایز نیست و یا این‌که اگر جایز است با کراهت همراه است. بقیه‌ی جاهای استثنا شده در حدیث بعدی شماره‌ی 230 چنین آمده است:

230- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَبأَنَّ النَّبِیَّص نَهَی أَنْ یُصَلَّى فِی سَبْعِ مَوَاطِنَ: المَزْبَلَةِ، وَالْمَجْزَرَةِ، وَالْمَقْبَرَةِ، وَقَارِعَةِ الطَّرِیقِ، وَالْحَمَّامِ، وَمَعَاطِنِ الإِبِلِ، وَفَوْقَ ظَهْرِ بَیْتِ اللَّهِ تعالی. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَضَعَّفَهُ.

ترمذی از عبدالله بن عمرب روایت نمود که پیغمبرص از نماز در هفت جا نهی فرمود: « در مزبله: محلی که زباله‌ها را در آن جا می‌ریزند. و در محلی که حیوانات را ذبح می‌کنند. و در گورستان. و در میان کوچه و خیابان. و در حمام: جای بدن شستن و توالت. و محل آب دادن شترها. و روی سقف خانه‌ی خدا».

ترمذی بعد از روایت این حدیث فرمود: این حدیث ضعیف است، برای این‌که در اسناد حدیث زیبد بن جبیره است. و گفته شده که حفظ زید بن جبیره مورد مقال حفاظ است. و بخاری فرمود: متروک است. و در بیان حکمت نهی از نماز در این‌جاها، گفته شده: در مزبله و مجزره و مقبره به سبب وجود نجاست است. و میان کوچه و خیابان به سبب تنگ کردن راه بر عابران است. و در محل آب دادن شتران به سبب ترس از رمیدن شتر است. و روی سقف خانه‌ی خدا به سبب این‌که ممکن است استقبال قبله به جا نیاید. و نزد شافعی‌ها، اگر دیوار کعبه‌ی مشرفه در بالای سقف دو سوم گز ارتفاع دارد، رو به آن نماز خواندن رواست. و در معاطن ابل به الفاظ مختلف روایت شده: به لفظ: تبارک الابل: جای خوابیدن شتران. و لفظ: مزابل الابل: جای سرگین انداختن شتران. و به لفظ: مناخ الابل: جای شب ماندن شتران. و تعلیل منع از آن در روایت ابوداود چنین آمده است: بأنها مأوی الشیاطین: به سبب این‌که محل جا گرفتن شیطان‌هاست. گفتیم که ترمذی فرمود: حدیث منع از نماز در این‌ جاها ضعیف است. اما حدیث منع از نماز در مقبره صحیح است، چنان که در حدیث بعدی آمده است:

231- وَعَنْ أَبِی مَرْثَدٍ الغَنَوِیِّس قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِص یَقُولُ: «لَا تُصَلُّوا إِلَى القُبُورِ، وَلَا تَجْلِسُوا عَلَیْهَا». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

و از ابی مرثد غنویس روایت است که فرمود: از رسول اللهص شنیدم که می‌فرماید: «رو به قبر نماز نخوانید و روی قبر ننشینید». اما این‌که آیا رو به قبر نماز خواندن و بر قبر نشستن، حرام است یا مکروه، یا این‌که نه حرام است و نه مکروه، اختلاف است. بعضی گفته‌اند: حرام است به دلیل این حدیث که در صحیح مسلم است: از ابی هریره که رسول اللهص فرمود: «لَایَجْلِسَ أَحَدُکُمْ عَلَى جَمْرَةٍ فَتُحْرِقَ ثِیَابَهُ، فَتَخْلُصَ إِلَى جِلْدِهِ، خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَجْلِسَ عَلَى قَبْرٍ»؛ «یکی از شما بر اخگر آتش بنشیند و لباسش بسوزد و اثر آن به پوست بدنش برسد، بهتر است از این‌که روی قبر بنشیند». امام مالکس فرمود: این نشستن روی قبر که از آن منع شده، مقصود از آن نشستن روی قبر برای قضای حاجت است. و در کتاب «موطا» از علیس روایت نموده است: «أَنَّهُ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْقَبرَ وَیَضْطَجِعُ عَلَیْه»؛ «علیس سر بر قبر می‌نهاد و بر آن می‌خوابید». اگر حرام بود حضرت امیر چنین کاری نمی‌کرد و عمل ایشان دلیل بر جواز آن است. و در بخاری آمده که عبدالله بن عمرو و غیر او بر قبر می‌خوابیده‌اند.

مرثد بن ابی مرثدب، خودش و پدرش مسلمان شدند و در غزوه‌ی بدر حاضر بود و در حیات رسول اللهص در غزوه‌ی رجیع شهید شد.

232- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا جَاءَ أَحَدُکُمْ المَسْجِدَ، فَلْیَنْظُرْ، فَإِنْ رَأَى فِی نَعْلَیْهِ أَذًى أَوْ قَذَرًا فَلْیَمْسَحْهُ، وَلْیُصَلِّ فِیهِمَا». أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.

ابوداود/ از ابوسعید خدریس روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما به مسجد آمد، پس بنگرد، اگر در نعلین خود ناپاکی دید، نعلین خود را به زمین بکشد و در آن نماز بخواند». ابن خزیمه/ فرمود: این حدیث صحیح است و کشیدن زیر نعلین به خاک مایه‌ی پاک شدن آن است.

ابن السکن و حاکم و بیهقی همین حدیث را از ابوهریرهس روایت کرد‌ه‌اند و سند آن ضعیف است. و ابوداود همین حدیث را از عایشهل روایت نموده است. و در این باب احادیث دیگری نیز وجود دارد، اما همه خالی از ضعف نیستند. چیزی که هست روایات متعدد آن یکدیگر را تقویت می‌کنند.

و اوزاعی و نخعی/ گفته‌اند: اگر زیر نعلین نجاست باشد، با کشیدن زیر نعلین به خاک پاک می‌شود و می‌تواند نماز در آن بخواند.

و گواهی بر صحت این معنی می‌دهد روایت ابوداود و ترمذی و ابن ماجه از ام سلمهل که فرمود: از رسول اللهص پرسیدم: إِنِّی امْرَأَةٌ أُطِیلُ ذَیْلِی وَأَمْشِی فِی الْمَکَانِ الْقَذِرِ؟ فَقَالَ: «یُطَهِّرُهُ مَا بَعْدَهُ»؛ من زنی هستم که دامن جامه‌ام را بلند و طولانی می‌سازم و بر جای ناپاک راه می‌روم، آیا دامن جامه‌ام از تماس با نجاست پلید نمی‌شود؟ فرمودند: «آن قسمت دیگر کوچه که پاک است، وقتی که بر آن بگذری دامن جامه را پاک می‌کند و اثر ناپاکی را آن می‌برد».

و مانند همین حدیث است، روایت ابوداود و ابن ماجه از زنی از بنی عبدالأشهل که گفت: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ لَنَا طَرِیقًا إِلَى الْمَسْجِد مُنْتِنَةً فَکَیْفَ نَفْعَلُ إِذَا مُطِرْنَا؟ قَالَ: «أَلَیْسَ مِن بَعْدِهَا طَرِیقٌ هِیَ أَطْیَبُ مِنْهَا؟»، قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: «فَهَذِهِ بِهَذِهِ»؛ گفتم: ای رسول خداص راه آمدن ما به مسجد، آلوده به نجاست است. موقعی که باران آمد ما باید چه کار کنیم؟ فرمودند: «آیا بعد از آن، راه پاکی نیست؟» گفتم: بله. فرمودند: «پس راه پاک اثر راه ناپاک را از بین می‌برد».

خطابی فرمود که در اسناد این دو حدیث گفت و گو است، یعنی صحیح نیستند.

امام شافعیس فرمود: بر حدیث حمل می‌شود که بعد از زمین ناپاک، زمین پاک و خشک می‌آید و اثر ناپاکی زمین مرطوب را از بین می‌برد.

امام مالک هم فرمود: زمین ناپاک به زمین پاک و خشک می‌رسد و بنابراین زمین بعدی اثر زمین قبلی را از بین می‌برد؛ اما اگر پلیدی به لباس و یا بدن برسد، آن را پاک نمی‌کند، مگر شستن آن با آب، و این اجماع فقهاست.

و آن‌چه دلالت بر حدیث این باب می‌دهد،  حدیثی است که بیهقی از ابی المعلی از پدرش از جدش روایت می‌کند که جد او گفت: من با علی بن ابی‌طالب به نماز جمعه می‌آمدیم و علیس پیاده بود. در راه او آبگیری از آب و گل به میان آمد. علیس نعلین خود را از پا بیرون آورد و شلوار را بالا برد. گفتم نعلین خود را به دست من بده. فرمود: نه. او در همان آبگیر راه رفت و وقتی که از آن گذشت نعلین را پوشید و شلوار را پایین آورد و در مسجد امام جماعت شد، بدون این‌که پای خود را بشوید.

الحاصل: زمین پاک بعد از زمین ناپاک اثر آن را از میان می‌برد و از گل و شل کوچه چشم‌پوشی می‌شود. چنان چه یقین به پلیدی باشد و پا بر پلیدی نهاده باشد، باید آن را بشوید که چشم‌پوشی در جایی است که احتمال پلیدی وجود دارد، و نه یقین به آن.

233- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا وَطِئَ أَحَدُکُمْ الأَذَى بِخُفَّیْهِ فَطَهُورُهُمَا التُّرَابُ». أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ.

ابوداود از ابوهریره روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما با کفش خود بر ناپاکی راه رفت، پاک‌کننده‌ی آن کشیدن آن به خاک است». این حدیث را ابوداود و ابن السکن و حاکم و بیهقی از ابوهریره روایت کرده‌اند. و ابوداود باز هم از عایشه صدیقهل روایت نموده است و احادیث دیگری نیز در این باب وجود دارد و هیچ کدام خالی از ضعف نیست. قدر مسلم که از این احادیث به دست می‌آید، چشم‌پوشی از گل و شل کوچه است، وقتی که یقین به وجود نجاست نباشد. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

234- وَعَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ الحَکَمِس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِنَّ هَذِهِ الصَّلَاةَ لَا یَصْلُحُ فِیهَا شَیْءٌ مِنْ کَلَامِ النَّاسِ، إِنَّمَا هُوَ التَّسْبِیحُ، وَالتَّکْبِیرُ، وَقِرَاءَةُ القُرْآنِ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

رسول اللهص فرمود: «این نماز که برای عبادت خدای متعال است، در آن چیزی از سخن مردم روا نیست. نماز تسبیح و تکبیر و خواندن قرآن است». و تنها سخنی که در نماز رواست، تسبیح و تکبیر و خواندن قرآن است، زیرا نماز عبادت خداست. از تعظیم و تنزیه او به سبحان الله گفتن و الله اکبر گفتن و الحمدالله گفتن و خواندن قرآن.

و این حدیث سببی دارد: و آن سبب این است که شخصی در نماز عطسه کرد و معاویه بن الحکم به او گفت: یرحمک الله، به گمان این‌که سخن در نماز جایز است. کسانی از صحابه که نزدیک او بودند به او فهماندند که در نماز نباید گفت و گو باشد. و یرحمک الله در حکم سخن با دیگری است. و رسول اللهص او را آگاه ساخت که نماز عبادت خداست و سخنی که در نماز جایز است، تسبیح و تکبیر و خواندن قرآن است. و از حدیث دانسته می‌شود که سخن کسی که نمی‌داند سخن گفتن در نماز روا نیست، نماز او را باطل نمی‌کند، برای این‌که او معذور است.

235- وَعَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَس قَالَ: إِنْ کُنَّا لَنَتَکَلَّمُ فِی الصَّلَاةِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهص، یُکَلِّمُ أَحَدُنَا صَاحِبَهُ بِحَاجَتِهِ، حَتَّى نَزَلَتْ: ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨، فَأُمِرْنَا بِالسُّکُوتِ، وَنُهِینَا عَنْ الکَلَامِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ، وَاللَّفْظُ لِمُسْلِمٍ.

در حدیث صحیح متفق علیه از زید بن ارقم روایت است که گفت: در عهد رسول اللهص هر یک از ما اگر لازم بود که در نماز سخن گوییم، با رفیق خود که با او در نماز بود سخن می‌گفت و حاجتی که به او داشت به او می‌گفت تا این‌که این آیه نازل شد:

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨ [البقرة: 238].

«بر نمازهای فرض و نماز میانه محافظت و مواظبت کنید و خاضعانه برای خدا به پا خیزید».

یعنی از سخن با دیگری بپرهیزید. و با این آیه از سخن گفتن در نماز منع شدیم.

امام نووی/ در شرح صحیح مسلم فرمود: در این حدیث دلیل است که همه نوع گفتار انسان در نماز حرام است. و اجماع علما بر آن است که هر کسی که با دانایی بر حرام بودن سخن گفتن در نماز، سخن به عمد بگوید، نماز او باطل است، مگر کسی که سخن به مصلحت نماز بگوید، مثل رد بر امام در سهو خواندنش یا سهو کردنش یا سخن بگوید برای نجات کسی از هلاکت و مانند آن. و در حدیث ذ‌ی‌الیدین تفصیل آن می‌آید. و قانتین از قنوت است. و قنوت دارای چند معنی است که صحابهش معنی سکوت در نماز را از آن دانستند و حمل بر آن نمودند. و شاید فهم معنی سکوت از قانتین از تفسیر رسول اللهص دانستند، یا این‌که قراین و دلایلی بر آن بود. و هرگاه کسی که در نماز است ناگزیر به سخن گفتن برای مصلحت نماز بود، شریعت الفاظ آن و اعمال آن مثل سبحان الله گفتن و کف دست راست پشت دست چپ زدن بیان فرمود، چنان که در حدیث بعدی آمده است:

236- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «التَّسْبِیحُ لِلرِّجَالِ، وَالتَّصْفِیقُ لِلنِّسَاءِ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ. زَادَ مُسْلِمٌ: «فِی الصَّلَاةِ».

رسول اللهص فرمود: «برای مردان سبحان الله گفتن و برای زنان کف دست راست بر پشت دست چپ زدن است». و در صحیح مسلم «فی الصلاه» افزود. یعنی در نماز رفع سهو امام برای مردان به گفتن سبحان الله است و برای زنان به زدن کف دست راست بر پشت دست چپ است.

یعنی اگر مثلاً امام بعد از رکعت اولی برای تحیات نشست، مأموم اگر مرد است سبحان الله بگوید تا امام بفهمد و برای رکعت دوم بلند شود و اگر مأموم زن است کف دست راست بر پشت دست چپ بزند تا امام بفهمد و برای رکعت دوم بلند شود.

الحاصل: آگاه کردن امام با گفتن سبحانه الله برای مردان و با زدن کف دست راست بر پشت دست چپ برای زنان است. و حکم آن به حسب مقتضی آن فرق می‌کند. آگاه کردن نابینا با گفتن سبحانه الله تا در چاه نیفتد واجب است. و آگاه کردن اهل خانه به گفتن سبحانه الله تا نگذارند مثلاً گربه خوراک را آلوده کند، مباح است. و آگاه کردن امام جماعت به اشتباهش در نماز سنت است. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

237- وَعَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الشِّخِّیرِ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِص یُصَلِّی، وَفِی صَدْرِهِ أَزِیزٌ کَأَزِیزِ المِرْجَلِ، مِنْ البُکَاءِ. أَخْرَجَهُ الخَمْسَةُ، إِلَّا اِبْنَ مَاجَهْ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ.

ابوداود و ترمذی و نسایی و احمد از مطرف بن عبدالله بن شخیر روایت نمودند که مطرف گفت که پدرم عبدالله بن شخیر گفت: «دیدم رسول اللهص را که نماز می‌خواند و از ترس خدا در سینه‌اش از گریه جوش و خروجشی بود، مانند جوش و خروش دیگ در وقت جوشیدن در آتش».

از حدیث دانسته می‌شود که نماز واقعی نمازی است که نمازگزار در حال نماز آن‌ چنان ترس خدا بر او غالب است که از فرط خشوع و خضوع گریه از سینه‌اش می‌جوشد، مانند جوشیدن دیگ بر آتش. کسی که خاتم الانبیاء است و گناهان قبل و بعد از رسالت او بخشوده شده است، آن چنان در نماز از ایستادن در برابر عظمت پروردگار متأثر می‌شود که گریه در سینه‌ی او مانند جوشیدن دیگ بر آتش به جوش و خروش می‌آید. و فکر او فقط یاد عظمت پروردگار و شکر نعمت‌های پروردگار و قصور عبادت خود است که می‌خواهد از گریه عفو خدای متعال را به دست آورد و قصورش در عبادت آمرزیده شود و رضای خدای متعال را به دست آورد.

و از صحابه هم افرادی در نماز خود این چنین بودند، چنان که در صحیح بخاری از عمرس روایت نمود که در نماز صبح سوره‌ی یوسف خواند و وقتی که به این آیه رسید: ﴿إِنَّمَآ أَشۡکُواْ بَثِّی وَحُزۡنِیٓ إِلَى ٱللَّهِ [یوسف: 86] صدای گریه‌ی او شنیده شد. نماز واقعی که با حضور قلب و احساس عظمت خدای متعال خوانده می‌شود تار و پود وجود آدمی را می‌لرزاند و دل را متأثر می‌گرداند و چشم را اشک ریزان می‌سازد. این چنین نمازی است که قابلیت قبول در درگاه پرعظمت آفریدگار را دارد و انسان را در کارهای خیر خستگی‌ناپذیر می‌سازد و دل را صیقل می‌دهد و زبان را به ثنا و ستایش آفریدگار وا می‌دارد. رسول اللهص الگو و پیشواست و باید از او پیروی کرد تا به سعادت دنیا و آخرت رسید. و چنین گریه‌ای است که نماز را باطل نمی‌سازد.

238- وَعَنْ عَلَیٍّس قَالَ: کَانَ لِی مِن رَسُولِ اللَّهِص مَدْخَلَانِ، فَکُنْتُ إِذَا أَتَیْتُهُ وَهُوَ یُصَلِّی تَنَحْنَحَ لِی. رَوَاهُ النَّسَائِیُّ، وَابْنُ مَاجَهْ.

علی بن ابی‌طالبس فرمود: من برای آمدن نزد پیغمبر در خانه‌اش دو وقت داشتم. و وقتی که به خدمت ایشان می‌آمدم و مشغول نماز بود، تنحنه می‌نمود و سینه را صاف می‌کرد، اشاره به اجازه‌ی ورود بر او. اما درباره‌ی این حدیث گفته‌اند: مضطرب است. گاهی به عنوان: سبح لی. سبحان الله می‌فرمود تا بدانم اجازه‌ی ورود بر او دارم و گاه تنحنح می‌نمود و سینه را صاف می‌کرد. روایت: تنحنح لی: را ابن السکن تصحیح نمود و روایت: سبح لی ضعیف است. نزد امام شافعی تنحنح یا سینه را صاف کردن در نماز مبطل آن است. بنابراین شاید این حدیث را صحیح نمی‌دانسته است.

الحاصل: اگر صحت حدیث به ثبوت رسید، می‌رساند که در نماز سنت تنحنح و سینه را صاف کردن رواست. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

239- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَب قَالَ: قُلْتُ لِبِلَالٍ: کَیْفَ رَأَیْتَ النَّبِیَّص یَرُدَّ عَلَیْهِمْ حِینَ یُسَلِّمُونَ عَلَیْهِ، وَهُوَ یُصَلِّی؟ قَالَ: یَقُولُ هَکَذَا، وَبَسَطَ کَفَّهُ. أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ، وََلتِّرْمِذِیُّ وَصَحَّحَهُ.

ابوداود و ترمذی و احمد و نسایی و ابن ماجه از ابن عمرب روایت کرده‌اند که ابن عمر فرمود: به بلال گفتم: موقعی که رسول اللهص در نماز بود و مردم بر او سلام می‌کردند، چگونه دیدی که رسول اللهص جواب سلامشان را می‌داد؟ بلال گفت: چنین می‌فرمود و کف دستش را باز می‌کرد. یعنی رسول اللهص با بالا بردن کف دستش جواب سلامشان را می‌داد.

اصل این حدیث از این قرار است که رسول اللهص به مسجد قبا رفتند تا در آن‌ جا نماز بخوانند. وقتی مشغول نماز بودند، انصار آمدند و سلام می‌کردند. و رسول اللهص به اشاره‌ی کف دست جوابشان را می‌داد. و احمد و ابن حبان و حاکم از ابن عمرب روایت کرده‌اند که ابن عمرس این سؤال را از صهیب نمود. ترمذی فرمود: هر دو حدیث صحیح است.

و در صحیح مسلم از جابرس روایت است که رسول اللهص او را برای کاری فرستاد و او موقعی که از انجام آن کار برگشت، رسول اللهص را در حال نماز یافت و بر وی سلام نمود. رسول اللهص به اشاره جواب سلام او را داد و بعد از این‌ که از نماز سلام داد، جابر را صدا زد و فرمود: تو سلام نمودی و من در نماز بودم و از این‌که در نماز بود و نتوانست جواب سلام او را بگوید، معذرت خواست.

در حدیث به روایت ابن مسعودس آمده است که بر رسول اللهص سلام نمود و ایشان به اشاره‌ی سر جواب او را داد. و به او فرمود: «إِنَّ فِی الصَّلَاةِ شُغلًا»؛ «در نماز مشغولیت است». یعنی انسان که در حال نماز است، مشغول به نماز است و فرصتی برای جواب سلام ندارد.

الحاصل: وقتی که سلام شد بر کسی که در حال نماز است، در چگونگی جواب سلام اختلاف است. بعضی گفته‌اند: جواب سلام را به زبان بگوید و این قولی است بعید، برای این‌که خطاب دیگری به جواب سلام و گفتن علیکم السلام مبطل نماز است. و بعضی گفته‌اند: بعد از این‌که از نماز فارغ شد جواب سلام بگوید. و اقرب اقوال این است که جواب سلام را به اشاره‌ی کف دست بدهد، چنا‌ن که از حدیث دانسته شد. و اشاره به کف دست در حالی باشد که کف دست پایین و پشت دست بالا باشد. تا جواب سلام را که واجب است به اشاره گفته باشد. والله سبحانه و تعالی أعلم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم.

240- وَعَنْ أَبِی قَتَادَةَس قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یُصَلِّی وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتِ زَیْنَبَ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا، وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ. وَلِمُسْلِمٍ: وَهُوَ یَؤُمُّ النَّاسَ فِی المَسْجِدِ.

رسول اللهص در نماز در حالی که امام جماعت بود، اُمَامَه دختر دخترش زینب را بر دوش داشت. هرگاه به سجود می‌‌رفت او را به زمین می‌نهاد و هرگاه بلند می‌شد او را برمی‌داشت.

امامه دختر دخترش زینب بود و پدر امامه ابوالعاص بن الربیعس بود. امامه دختری سه ساله بود و نظر به این‌که در جاهلیت دختران خردسال را زنده به گور می‌کردند، رسول اللهص برای احترام دختران و این‌که فرزندان چه دختر و چه پسر باشند احترامی مساوی دارند در مسجد در حال امامت خود بر مردم، دختر زاده‌اش را در نماز به دوش می‌گرفت تا مردم بدانند که اسلام آمده است تا آثار جاهلیت را از بین ببرد.

از حدیث دانسته می‌شود که نمازگزار می‌تواند در حال نماز کودکان را به دوش بگیرد. در نماز فرض باشد و یا سنت. امام باشد یا مأموم و یا منفرد. و دانسته می‌شود که لباس کودکان پاک است و می‌رساند که چنین حرکاتی نماز را باطل نمی‌کند. البته طبق مذهب شافعی، اما مذاهب دیگر آن را روا نداشته‌اند و برای این حدیث تأویلات بعید قایل شده‌اند، به این‌که امامه خود بر دوش پیغمبر می‌نشست یا این‌که برای ضرورت بود یا این‌که منسوخ است و هیچ کدام از این تأویلات صحیح نیست. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

241- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «اُقْتُلُوا الأَسْوَدَیْنِ فِی الصَّلَاةِ: الحَیَّةَ، وَالْعَقْرَبَ. أَخْرَجَهُ الأَرْبَعَةُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ.

رسول اللهص فرمود: «در حال نماز دو سیاه را، مار و کژدم را بکشید».

و کلمه‌ی: اسودین: دو سیاه، دلالت بر مار و عقرب دارد به هر رنگی که باشند، چنان‌که ائمه‌ی لغت عرب برآنند. و در کشتن مار و عقرب در حال نماز احادیث دیگری هست که شاهد بر معنی این حدیث هستند.

و این امر بر کشتن مار و عقرب در حال نماز، بعضی آن را امر وجوب دانسته‌اند و بعضی آن را امر مندوب دانسته‌اند و از حدیث دانسته می‌شود که حرکاتی که از کشتن مار و عقرب حاصل می‌شود نماز را باطل نمی‌کند. و بعضی از علما گفته‌اند که تا بیشتر از سه حرکت پیاپی برای کشتن آن دو حاصل نشود. و حدیث دلالت دارد که اگر سه حرکت پیاپی در کشتن مار یا کژدم حاصل شود، نماز را باطل نمی‌کند. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

بَابُ اَلْأَذَانِ

بَابُ اَلْأَذَانِ

اذان: در لغت به معنی اعلام و باخبر ساختن است. و در شرع: اذان به معنی اعلام و باخبر ساختن به وقت نمازهای فرض است که به لفظ‌های مخصوصی گفته می‌شود. و اذان در سال اول هجری در مدینه‌ی منوره مشروع شد و ارجح اقوال در مذهب شافعی این است که اذان و اقامه سنت مؤکده است و در قولی فرض کفایه است.

190- عَنْ عَبْدَِللَّهِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِس قَالَ: طَافَ بِی -وَأَنَا نَائِمٌ- رَجُلٌ فَقَالَ: تَقُولُ: اَللَّهُ أَکْبَرَ اَللَّهِ أَکْبَرُ، فَذَکَرَ الآذَانَ بِتَرْبِیع التَّکْبِیرِ بِغَیْرِ تَرْجِیعٍ، وَالإِقَامَةَ فُرَادَى، إِلَّا قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ، قَالَ: فَلَمَّا أَصْبَحْتُ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِص فَقَالَ: «إِنَّهَا لَرُؤْیَا حَقٍّ». الحَدِیثَ. أَخْرَجَهُ أَحْمَدُ، وَأَبُو دَاوُدَ، وَصَحَّحَهُ التِّرْمِذِیُّ، وَابْنُ خُزَیْمَةَ.

عبدالله بن زید بن عبد ربه خزرجی انصاریس در بیعت عقبه و غزوه‌ی بدر و تمام مشاهد بعد از آن، همراه رسول اللهص بود. وفات او در مدینه‌ی منوره به سال 32 هجری بود.

و برای ذکر این حدیث سببی هست و آن این‌که موقعی که مردم زیاد شدند و نیاز به اعلام وقت نماز فرض برای حضور مردم برای نماز جماعت بود، در حضور رسول اللهص مذاکره شد که باید وقت نماز فرض اعلام شود تا مردم برای نماز با جماعت جمع شوند. گروهی گفتند: کاش ناقوس و جرس به کار می‌بردیم. رسول اللهص فرمود: ناقوس برای نصاری است. کسانی دیگر گفتند: کاش بوق به کار می‌بردیم. فرمود بوق برای یهود است. کسانی گفتند: کاش آتش را در محل بلندی روشن می‌کردیم. فرمود: آتش برای مجوس است. و از آن مجلس رفتند بدون این‌که بر چیزی اتفاق کرده باشند. همان شب عبدالله بن زید به خواب دید که شخصی از نزد او عبور کرد و ناقوسی به دست داشت. عبدالله بن زید به او گفت: این ناقوس را نمی‌فروشی؟ آن مرد گفت: ناقوس را برای چه می‌خواهی؟ عبدالله بن زید گفت: به وسیله‌ی ناقوس مردم را به سوی نماز دعوت می‌کنیم. آن مرد گفت: تو را راهنمایی نکنم به سوی چیزی که از آن بهتر است؟ عبدالله بن زید گفت: بله. آن مرد گفت: می‌گویی: الله أکبر الله أکبر، الله أکبر الله أکبر، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، أشهد أن محمدا رسول الله، حی علی الصلاة حی علی الصلاة، حی علی الفلاح حی علی الفلاح، الله أکبر الله أکبر، لا إله إلا الله.

و الفاظ اقامه: الله أکبر الله أکبر، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، قد قامت الصلاة قد قامت الصلاة، الله أکبر الله أکبر، لا إله إلا الله.

بدون ترجیع در اذان ـ و قصد از ترجیع آن است که أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله هر کدام را دوبار آهسته بگوید و دو بار به آواز بلند بگوید. و الفاظ اقامه هر کدام از شهادتین و حیعلتین را یک بار بگوید غیر از لفظ قد قامت الصلاة که دو بار می‌گوید.

عبدالله بن زید فرمود: صبح که شد به خدمت رسول اللهص آمدم و خواب خود را به ایشان گفتم. فرمود: «خواب حق است». و به بلال فرمود تا از عبدالله بن زید بشنود و به آواز بلند بگوید. عمرس هم همین خواب را دیده بود و با شنیدن اذان به سرعت به خدمت رسول اللهص آمد و عرض کرد که من همین را به خواب دیده‌ام. و افرادی دیگر هم به خواب دیده بودند و یقیناً وحی مؤیدشان بوده است. همین اذان اگر مؤذنی خوش آواز باشد و از دل بگوید تار و پود وجود آدمی را می‌لرزاند و به سوی توحید و اخلاص عمل می‌کشاند.

تکبیر اول اذان دو بار آمده و چهار بار نیز آمده است. جمهور علما و امت بر چهار بار گفتن تکبیر در اول اذان نظر دارند. و بزرگان مالکیه اول اذان صبح دو بار تکبیر می‌گویند. و بزرگان شافعیه شهادتین را به ترجیع یعنی دو بار آهسته و دو بار بلند می‌گویند. روایت شده که در اذان صبح بعد از حیعلتین دو بار الصلاة خیر من النوم و آواز بلند گفته می‌شود. ترجیع در اذان ابی‌ محذوره آمده است. و تکبیر اول اذان دو بار در اذان ابی محذوره آمده است. و اذان نظر به این‌که برای خبر ساختن مردم است در محلی مرتفع و به آواز بلند گفته می‌شود. و اقامه نظر به این‌که برای مردم حاضر در مسجد گفته می‌شود آهسته‌تر از اذان گفته می‌شود. و اذان و اقامه برای منفرد و برای اعلام در مساجد و محل نماز سنت است. اذان واقامه برای همه، مرد و زن، سنت است. و زنان حتی برای نماز جماعتی‌شان، باید آهسته بگویند. و مستحب است مؤذن شخصی بالغ، عاقل، خوش آواز، بلند آواز، عادل و صالح باشد. والله سبحانه و تعالی أعلم. و کلمه‌ی الله أکبر در اول اذان برای این است که با شنیدن اذان، هر کار دیگری را کنار بگذارند و بگویند: خدا بزرگ‌تر است. و باید آماده‌ی نماز شد و دست از هر کار دیگر کشید. از این رو که خدا بزرگ‌تر است. و همه آفریدگان خداوند پاک و منزه هستند.

191- وَزَادَ أَحْمَدُ فِی آخِرِهِ قِصَّةَ قَوْلِ بِلَالٍ فِی آذَانِ الفَجْرِ: «اَلصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ النَّوْمِ».

و امام احمد بعد از روایت عبدالله بن زیدس در خصوص اذان به روایت از بلال زیاد نمود که: در نماز صبح مؤذن بعد از حی علی الصلاة و حی علی الفلاح می‌گوید: (الصلاة خیر من النوم)؛ «نماز از خواب بهتر است».

روی الترمذی و ابن ماجه و احمد من حدیث عبدالرحمن بن ابی لیلی عن بلال قال: قَالَ لِی رَسُولُ اللهص «لَا تُثَوِّبَنَّ فِی شَیْءٍ مِنَ الصَّلَاتِ إِلَّا فِی صَلَاةِ الفَجْرِ»؛ «الصلاة خیر من النوم را در اذان هیچ‌یک از نمازهای فرض پنجگانه مگوی، مگر در اذان صبح». الصلاة خیر من النوم دو بار در اذان دوم نماز صبح گفته می‌شود. هر جا که دو اذان برای فجر گفته می‌شود، یکی یک ساعت یا کمی بیشتر قبل از اذان صبح صادق است. و دومی در وقت صبح صادق و دخول وقت نماز صبح. و الله سبحانه و تعالی أعلم.

192- وَلِابْنِ خُزَیْمَةَ: عَنْ أَنَسٍس قَالَ: «مِنْ السُّنَّةِ إِذَا قَالَ المُؤَذِّنُ فِی الفَجْرِ: حَیّ عَلَى الفَلَاحِ، قَالَ: الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنَ اَلنَّوْمِ.

ابن خزیمه/ به اسناد خود از انس بن مالکس روایت نمود که انس بن مالک، خدمتکار رسول اللهص فرمود: «از سنت، یعنی از طریقه و راه و روش رسول اللهص است، گفتن الصلاة خیر من النوم، پس از این‌که مؤذن گفت: حی علی الفلاح». ولیکن در روایت نسایی آمده است: «الصَّلاةُ خَیرٌ من النَوم، الصَّلاةُ خَیرٌ من النَوم مِنَ الأَذَانِ الأَوَّل مِنَ الصُّبح»؛ «الصلاه خیر من النوم در اذان اول صبح گفته می‌شود»، برای این‌که برای بیدار کردن افراد خوابیده است. و لفظ نسایی در سنن کبری: از جهت سفیان از ابی جعفر از ابی سلیمان از ابی محذوره آمده است که فرمود: «کنتُ أُؤَذِّنُ لِرَسُول اللهص فَکنتُ أَقُولُ فِی أَذَانِ الفَجرِ الأول حیّ عَلَی الصَّلاة، حَیّ عَلَی الفَلَاح، الصَّلَاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوم، الصَّلَاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوم»؛ «اذان برای رسول اللهص می‌گفتم و در اذان اولی فجر می‌گفتم: حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم». حی علی الصلاة: بشتابید به سوی نماز. حی علی الفلاح: بشتابید به سوی رستگاری و نیکبختی دنیا و آخرت.

193- عَنْ أَبِی مَحْذُورَةَس أَنَّ النَّبِیَّص عَلَّمَهُ الآذَانَ، فَذَکَرَ فِیهِ التَّرْجِیعَ. أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ. وَلَکِنْ ذَکَرَ التَّکْبِیرَ فِی أَوَّلِهِ مَرَّتَیْنِ فَقَطْ. وَرَوَاهُ الخَمْسَةُ فَذَکَرُوهُ مُرَبَّعًا.

مسلم از ابی محذوره روایت نمود که ابومحذوره گفت: رسول اللهص اذان را به من تعلیم فرمود. و در این تعلیم آمده است که رسول اللهص به ابومحذوره فرمود که شهادتین را هر کدام در ابتدا دو بار آهسته بگوید و سپس دو بار بلند بگوید. و در این روایت آمده است که الله اکبر اول اذان دو بار است. و همین حدیث را امام احمد و ابوداود و نسایی و ترمذی و ابن ماجه از ابومحذوره روایت کرده‌اند که رسول اللهص الله اکبر اول اذان را چهار بار فرمود، مثل روایت عبدالله بن زید که تکبیر اول اذان در آن چهار بار است.

و حکایت تعلیم اذان به ابومحذوره از این قرار است که موقعی که رسول اللهص بعد از فتح مکه به حنین رفتند، ابومحذوره و نه نفر از اهل مکه نیز به حنین رفتند. و موقعی که اذان شنیدند هر کدام اذان را تکرار نمودند. رسول اللهص فرمود: من اذان شخص خوش آوازی را شنیدم. کسی را فرستاد و آن ده نفر را آورد و از هر کدام خواست اذان بگوید. ابومحذوره از آن ده نفر آخرین کسی بود که در حضور رسول اللهص اذان گفت، و رسول اللهص به ابومحذوره فرمود: بیا، ابومحذوره می‌گوید که رسول اللهص به من فرمود بیا و مرا جلو خود نشاند و دست بر پیشانیم کشید و سه بار فرمود: بارک الله علیک. آن‌گاه فرمود: برو و در مسجدالحرام اذان بگو. گفتم: اذان را به من تعلیم فرما، رسول اللهص همان الفاظ اذان را که در روایت عبدالله بن زیدس آمده است به وی تعلیم فرمود. و در روایت ابوداود آمده است: که بعد از الله اکبر گفتن، دو بار اشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله را آهسته بگو و آن‌گاه به آواز بلند بگوید. دو بار شهادتین را آهسته گفتن و دو بار دیگر بلند گفتن ترجیع نام دارد و جمهور علما بر مشروع بودن ترجیع در اذان نظر دارند. اما امام ابوحنیفهس و افراد دیگری به حدیث عبدالله بن زید که ترجیع در آن نیست عمل نموده‌اند. و ابن عبدالبر در کتاب استدکار آورده که الله اکبر اول اذان در روایت عبدالله بن زید و در روایت ثقات از ابی محذوره چهار بار است. و ابن تیمیه روایت تکبیر چهار بار در اول اذان از ابومحذوره را روایت مسلم از او نیز دانسته و قاضی عیاض گفته که روایت چهار بار تکبیر اول اذان در بعضی از طرق روایت فارسی از صحیح مسلم دانسته و مصنف بیشتر روایات که به روایت خمسه است معتبر دانسته است.

194- وَعَنْ أَنَسِس قَالَ: أُمِرَ بِلَالٌ أَنْ یَشْفَعَ الآذَانَ، وَیُوتِرَ الإِقَامَةَ، إِلَّا الإِقَامَةَ، یَعْنِی قَوْلَهُ: قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ، وَلَمْ یَذْکُرْ مُسْلِمٌ الإسْتِثْنَاءَ.

بخاری و مسلم/ روایت کرده‌اند از انسس که به بلال امر شده بود، یعنی رسول اللهص به بلال امر فرمود که: «کلماتی که در اذان می‌آورد دوتا دوتا بگوید و هرچه در اذان دو بار گفته می‌شود در اقامه یک بار گفته می‌شود، مگر اقامه، یعنی قد قامت الصلاه». و در صحیح مسلم این استثنا که لفظ قد قامت الصلاه جدا از آن قاعده است، نیامده است.

الحاصل: تکبیر اول اذان چهار بار می‌باشد و تکبیر اول اقامه دو بار است. و شهادتین هر کدام در اذان دو بار گفته می‌شود و در اقامه هر کدام یک بار گفته می‌شود و حی علی الصلاه و حی علی الفلاح هر کدام در اذان دو بار گفته می‌شود و در اقامه هر کدام یک بار گفته می‌شود و کلمه‌ی قد قامت الصلاه در اذان نیست و در اقامه دو بار گفته می‌شود، و کلمه‌ی توحید لا إله إلا الله در اذان و در اقامه در هر کدام یک بار گفته می‌شود.

و مقصود از شفع تکبیر: چهار بار گفتن آن است. و مقصود از شفع شهادتین و حیعلتین دو بار گفتن آنهاست. و مقصود از وتر اقامه: دو بار تکبیر و یک بار أشهد أن لا إله إلا الله و یک بار أشهد أن محمدا رسول الله، و یک بار حی علی الصلاه و یک بار حی علی الفلاح و دو بار قد قامت الصلاه است. و کلمه‌ی توحید لا إله إلا الله در اذان و اقامه یک بار گفته می‌شود.

کلمات اذان بدون ترجیع: الله أکبر الله أکبر، الله أکبر الله أکبر، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، أشهد أن محمدا رسول الله، حی علی الصلاه حی علی الصلاه، حی علی الفلاح حی علی الفلاح، الله أکبر الله أکبر، لا اله الا الله.

و کلمات اذان با ترجیع: الله أکبر الله أکبر، الله أکبر الله أکبر، دو بار أشهد أن لا إله إلا الله آهسته و دو بار أشهد أن محمدا رسول الله آهسته و دوبار أشهد أن لا إله إلا الله به آواز بلند و دو بار أشهد أن محمدا رسول الله به آواز بلند، دو بار حی علی الصلاه، دو بار حی علی الفلاح، دو بار الله أکبر، یک بار لا إله إلا الله.

و در نماز صبح: الله أکبر الله أکبر الله أکبر الله أکبر، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، أشهد أن محمدا رسول الله، حی علی الصلاه حی علی الصلاه، حی علی الفلاح حی علی الفلاح، الصلاه خیر من النوم الصلاه خیر من النوم، الله أکبر  الله أکبر، لا إله إلا الله.

اما نزد حنفی‌ها: کلمات اذان و اقامه با هم فرقی ندارد و دلیل‌شان حدیثی است که می‌گوید: «أَنَّ بِلَالًا کَانَ یُثَنِّی الْأَذَانَ، والْإِقَامَةَ» رواه عبدالرزاق ودارقطنی والطحاوی. حاکم گفته است: این حدیث منقطع است. و به چند طریق آمده که در همه ضعف است.

و نزد مالکی‌ها همه‌ی الفاظ اقامه یک بار یک بار گفته می‌شود، حتی قد قامت الصلاه هم یک بار گفته می‌شود. و گفته‌اند که عجیب این است که در عهد صحابه و تابعین در اذان و اقامه هیچ اختلافی نبود و همان روایت عبدالله بن زید معمول بود، چه شد که بعد از ایشان اختلاف آمد در حالی که روزی پنج بار به آواز بلند گفته می‌شود و آن هم در مناره‌ها.

اکنون در سراسر عالم اسلامی، اذان همان اذان به روایت عبدالله بن زید و ابومحذوره است، فقط نزد حنفی‌ها الفاظ اقامه و اذان یکی است. و الله سبحانه و تعالی أعلم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم.

و در این اختلاف منافاتی نیست و مانعی ندارد که بگوییم همه‌ی آنها سنت است، چنان‌که در اختلاف در الفاظ تشهد و انواع صلاه خوف می‌گوییم.

195- وَلِلنَّسَائِیِّ: أَمَرَ النَّبِیُّص بِلَالاً.

قصد مصنف این است که در حدیث 194 که به لفظ امر بلال بود مقصود از آن این بود که رسول اللهص به بلال امر فرمود تا دانسته شود که اگرچه فعل حدیث به صیغه‌ی مجهول بود، حدیث مرفوع است و امر فرماینده شخص رسول اللهص می‌باشد.

امام خطابی فرمود که اسناد تثنیه اذان و افراد اقامه اَصَح روایات است و در حرمین و حجاز و شام و یمن و مصر و نواح غرب و اقصی نقاط کشورهای اسلامی به آن عمل می‌شود. آن‌گاه یک یک ائمه‌ای که این را می‌گویند برشمرد.

196- وَعَنْ أَبِی جُحَیْفَةَس قَالَ: رَأَیْتُ بِلَالاً یُؤَذِّنُ وَأَتَتَبَّعُ فَاهُ، هَاهُنَا وَهَاهُنَا، وَإِصْبَعَاهُ فِی أُذُنَیْهِ. رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَالتِّرْمِذِیُّ وَصَحَّحَهُ.

197- وَلِابْنِ مَاجَةْ: وَجَعَلَ إِصْبَعَیْهِ فِی أُذُنَیْهِ.

198- وَلِأَبِی دَاوُدَ: لَوَى عُنُقَهُ، لَمَّا بَلَغَ حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ، یَمِینًا وَشِمَالاً وَلَمْ یَسْتَدِرْ. وَأَصْلِهِ فِی الصَّحِیحَیْنِ.

امام احمد و ترمذی از ابی جحیفهس روایت نمودند که ابوجحیفه گفت: دیدم بلال اذان می‌گوید و من نظر می‌کردم که دهان خود را به این سو و آن سو می‌نمود تا صدای اذانش به همه طرف برسد و موقع اذان بلال دو انگشت شهاده‌ی خود را در دو گوش خود کرده بود. ترمذی گفت که این حدیث صحیح است.

و همین حدیث به روایت ابن ماجه آمده است که بلال دو انگشت شهاده‌ی خود را در دو گوش خود قرار داد. و همین حدیث به روایت ابوداود آمده است که بلال موقع گفتن حی علی الصلاه گردن خود را به طرف راست و چپ می‌چرخاند، اما بدن خود را از قبله نمی‌چرخاند.

الحاصل: مؤذن موقع اذان گفتن دو انگشت شهاده‌ی خود را در دو گوش خود قرار می‌دهد تا کسی که دور است یا کر است با دیدن آن بداند که مؤذن مشغول اذان است. و فقط موقع حی علی الصلاه و حی علی الفلاح رو به سمت راست و چپ می‌کند و در باقی کلمات اذان رو به قبله می‌نماید.

امام احمد فرموده است: اگر در مناره اذان می‌گوید می‌تواند بدن خود را به طرف راست و چپ بچرخاند تا مردم آن دو طرف اذان او را بشنوند.

و ظاهراً رو به طرف راست و چپ در حی علی الصلاه و حی علی الفلاح در موقع اذان است. و ترمذی از اوزاعی نقل نمود که در اقامه هم موقع حی علی الصلاه و حی علی الفلاح رو به طرف راست و چپ نمودن مستحسن است.

ابوجحیفه: نام او وهب بن عبدالله سؤایی عامری است و گفته شده ابوجحیفه: وهب بن مسلم است. او از صغار صحابه است، برای این‌که روزی که رسول اللهص رحلت فرمود، ابوجحیفه هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. علی بن ابی‌طالبس و کرم الله وجهه: ابوجحیفه را بر بیت‌المال مسلمین قرار داد. و ابوجحیفه در تمام مشاهد علی همراه او بود. وفات ابوجحیفه به سال 74 در کوفه بود.

199- وَعَنْ أَبِی مَحْذُورَةَس أَنَّ النَّبِیَّص أَعْجَبَهُ صَوْتُهُ، فَعَلَّمَهُ الْآذَانَ. رَوَاهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.

ابن خزیمه/ روایت می‌نماید به اسناد خود از ابومحذورهس که ابومحذوره گفت: رسول اللهص آواز مرا پسندید و اذان را به من آموخت. قبلاً داستان ابومحذوره و تعلیم او در شرح حدیث 193 بیان شد. و در این حدیث دانسته می‌شود که مستحب است مؤذن خوش آواز باشد، برای این‌که آواز خوش قوت روح است و مایه‌ی جذب افراد به سوی مسجد و نماز است. و اما شخص بدآواز به قول سعدی:

گر تو قرآن بدین نَمَط خوانی

 

ببری رونق مسلمانی

و سید محمد رشیدرضا در تفسیر خود می‌آورد که: در الجزایر مؤذن خیلی خوش آوازی بود. او به حج رفت به جای او مؤذن بدآوازی آورده بودند. روزی سفیر فرانسه مرا دید و گفت: خیر ببیند کسی که این مؤذن را آورد، برای این‌که اگر مؤذن خوش آواز اولی مانده بود، زن و فرزندم هم از دستم رفته بودند، برای این‌که به سبب اذان او زن و فرزندم تصمیم بر مسلمان شدن گرفته بودند. اما با آمدن این مؤذن بدآواز فکرشان تغییر کرده است. و سعدی در گلستان، قصه‌ی مؤذنی بد آواز می‌آورد که در هر مسجدی که به اذان می‌پرداخت چیزی به او می‌دادند تا از مسجد بیرون برود و اذان نگوید. خدای متعال در آواز خوب لذتی قرار داده است که روح را تازه می‌کند، وقتی که آوازخوانی در طاعت خدای تعالی باشد. والله سبحانه و تعالی أعلم.

200- وَعَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةٍب قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّص العِیدَیْنِ، غَیْرَ مَرَّةٍ وَلَا مَرَّتَیْنِ، بِغَیْرِ أَذَانٍ وَلَا إِقَامَةٍ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

مسلم/ از جابر بن سمرهب روایت می‌نماید که جابر گفت: نماز دو عید را همراه رسول اللهص خواندم نه یک بار و نه دوبار، یعنی بارها، بدون این‌که برای آن اذان و اقامه گفته شود. یعنی در عهد رسول اللهص و هم‌چنان در زمان خلفای راشدین نماز دو عید خوانده می‌شد، بدون این‌که برای آن اذان و اقامه و یا الصلاة جامعة گفته شود. و نظر به این‌که برای نماز کسوف الصلاة جامعة گفته می‌شد در نماز عیدین الصلاة جامعة به قیاس بر نماز کسوف گفته شد. و روایت شده که در زمان عبدالله بن زبیرس و معاویهس و عمر بن عبدالعزیزس برای نماز دو عید اذان و اقامه گفته می‌شد، به قیاس بر نماز جمعه.

به هر حال هیچ کدام از اذان و اقامه و الصلاة جامعة برای عیدین سنت نیست. و شاید علما از باب استحباب الصلاة جامعة را به کار برده‌اند و شاید حدیث: «مَا رَآهُ المُسلِمُونَ حَسَنًا فَهُوَ عِندَالله حَسَنٌ» مؤید آن باشد، برای این‌که عمل مسلمین در سراسر جهان مؤید آن است و می‌رساند که مسلمانان: الصلاة جامعة را برای عیدین مستحسن دانسته‌اند. و حدیث 201 دلیل سنت نبودن آن است.

201- وَنَحْوُهُ فِی المُتَّفَقِ عَلَیهِ عَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب، وَغَیْرُهُ.

و مانند حدیث شماره‌ی 200 که دلالت دارد بر این‌که در عهد رسول اللهص برای نماز عیدین نه اذان گفته می‌شد و نه اقامه و نه الصلاة جامعة، در حدیث متفق علیه در صحیحین از عبدالله بن عباسب آمده و هم‌چنین از غیر ابن عباس همان معنی روایت شده است.

و گفتیم عمل مسلمین در اقطار جهان به گفتن الصلاة جامعة برای عیدین می‌رساند که آن مستحسن است و خالی از دلیل نیست.

202- وَعَنْ أَبِی قَتَادَةٌس ـ فِی الحَدِیثِ الطَّوِیلِ، فِی نَوْمِهِمْ عَنْ الصَّلَاةِ ـ ثُمَّ أَذَّنَ بِلَالٌ، فَصَلَّى النَبِیَّص کَمَا کَانَ یَصْنَعُ کُلَّ یَوْمٍ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

مسلم/ به اسناد خود از ابی قتادهس روایت نمود در حدیث طولانی که رسول اللهص و صحابه‌ی همراه او از جهادی برمی‌گشتند و خسته بودند و به بلال امر فرمودند که نخوابد تا وقت صبح که روشن شد اذان بگوید. بلال نیز خسته بود و به خواب رفت و موقعی رسول اللهص بیدار شدند که آفتاب بلند بود و نماز قضا شده بود. باز هم برای نماز قضا به بلال امر فرمودند تا اذان بگوید. بنابراین برای نماز قضا هم اذان و اقامه سنت است. و باید دانست که اعمال رسول اللهص همه تشریع است و این واقعه پدید آمد تا حکم آن از عمل رسول اللهص دانسته شود.

203- وَلَهُ عَنْ جَابِرٍس أَنَّ النَّبِیَّص أَتَى المُزْدَلِفَةَ فَصَلَّى بِهَا المَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ، بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَإِقَامَتَیْنِ.

و مسلم/ به اسناد خود از جابر بن عبدالله انصاریب روایت نمود که رسول اللهص در حجه الوداع بعد از وقوف عرفه به مزدلفه آمد و در مزدلفه میان نماز مغرب و عشا جمع تأخیر نمود و برای نماز مغرب اذان و اقامه فرمود و برای نماز عشاء فقط اقامه فرمود. یعنی جمع بین نماز فرض مغرب و عشاء به یک اذان و دو اقامه نمود. و این می‌رساند که اگر بیش از یک نماز فرض خوانده می‌شود برای نماز اولی اذان واقامه است و برای باقی نمازها فقط اقامه است. و روایت جابر بن عبدالله انصاریب در بیان حجه الوداع رسول اللهص صحیح‌ترین و جامع‌ترین روایات حجه الوداع است. بنابراین احادیثی که با این حدیث معارض است، مثل:

204- وَلَهُ عَنْ اِبْنِ عُمَرَب: جَمَعَ النَبِیُّص بَیْنَ المَغْرِبِ وَالعِشَاءِ بِإِقَامَةٍ وَاحِدَةٍ. وَزَادَ أَبُو دَاوُد: لِکُلِّ صَلَاةٍ.  وَفِی رِوَایَةٍ لَهُ: وَلَمْ یُنَادِ فِی وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا.

و مسلم/ به اسناد خود از عبدالله بن عمرب روایت نمود که عبدالله بن عمر گفت: که رسول اللهص در مزدلفه جمع نمود میان نماز مغرب و عشاء به یک اقامه و ابوداود زیاد نمود در روایت از ابن عمر که برای هر یک از نماز مغرب و عشاء یک اقامه فرمود. و در روایت دیگری از ابوداود: برای هیچ یک از دو نماز مغرب و عشاء اذان نفرمود. چنان که سعید بن جبیر/ گفت که: ما همراه عبدالله بن عمرب از عرفه به مزدلفه آمدیم و در مزدلفه عبدالله بن عمرب میان نماز مغرب و عشاء به یک اقامه جمع نمود و آن‌گاه سلام داد و نماز را پایان داد و گفت: رسول اللهص در این‌جا با ما این چنین نماز خواند، یعنی اذان نفرمود و برای هر یک از نماز مغرب و عشاء به یک اقامه اکتفا فرمود. و روایت ابن مسعوب معارض حدیث جابر و ابن عمر است. چنان‌که بخاری/ از عبدالله بن مسعودب روایت نمود که عبدالله بن مسعود در مزدلفه نماز مغرب را با یک اذان و اقامه خواند و نماز عشاء را با یک اذان و اقامه خواند و گفت: دیدم رسول اللهص را که جمع بین مغرب و عشاء را این‌چنین انجام می‌داد.

و در صحیح مسلم از ابوهریرهس و در روایت امام شافعی از ابوسعید خدریس آمده است که در روز خندق که به سبب فشار کافران و هجوم‌شان نماز عصر از رسول اللهص فوت شد: أمَرَ بِلَالًا بِالإقَامَةِ. رسول اللهص به بلال امر فرمود تا اقامه برای نماز بگوید. در این روایت راجع به اذان نیامده که امر به آن فرمود و یا نه. بنابراین نمی‌تواند معارض حدیث جابر باشد.

اکنون حدیث ابوهریره و ابوسعید دلالت بر اقامه‌ی تنها دارد، بدون ذکر اذان. و حدیث ابن عمر دلالت دارد بر اقامه‌ی تنها. و حدیث ابن مسعود دلالت دارد بر اذان و اقامه برای هر یک از دو نماز که جمع می‌شوند. و بنابراین ارجح در اعتماد حدیث جابر است که در جمع میان دو نماز، برای اولی اذان و اقامه است و برای نماز بعدی اقامه‌ی تنها. و وجه ترجیح آن این‌که جابر از عمل رسول اللهص و جمع میان دو نماز که رسول اللهص انجام دادند خبر می‌دهد. و روایت ابن مسعود و ابن عمر از نمازی که ابن مسعود و ابن عمر خودشان خوانده‌اند و گفته‌اند رسول اللهص این چنین خوانده‌اند خبر می‌دهد. و دیگر این‌که روایت جابر حد وسط را نشان می‌دهد. و اکنون عمل بر حدیث جابر استس و شافعیه به آن اعتماد نموده‌اند. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

205- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَ، وَعَائِشَةَش قَالَا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِنَّ بِلَالاً یُؤَذِّنُ بِلَیْلٍ، فَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یُنَادِیَ اِبْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ»، وَکَانَ رَجُلاً أَعْمَى لَا یُنَادِی، حَتَّى یُقَالَ لَهُ: أَصْبَحْتَ، أَصْبَحْتَ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ. وَفِی آخِرِهِ إِدْرَاجٌ.

در حدیث متفق علیه است به روایت از عبدالله بن عمر و عایشهش که عبدالله بن عمر و عایشه گفته‌اند: رسول اللهص فرمودند: «بلال موقعی اذان می‌گوید که هنوز شب است و شما می‌توانید بخورید و بیاشامید تا این‌که اذان دوم را ابن مکتوم بگوید». تا این‌جا حدیث است اما: و کان اعمی تا آخر در حدیث مدرج است. از گفته‌ی عبدالله بن عمر می‌باشد یا از گفته‌ی محمد بن شهاب زهری راوی از ابن عمر. که یکی از این دو گفته است که ابن مکتوم نابینا بود و اذان نمی‌گفت تا این که به او گفته می‌شد در وقت صبح هستی.

از این حدیث دانسته می‌شود که سنت است مسجد دارای دو مؤذن باشد تا یکی برای نماز صبح اذان اول را گوید و دیگری وقتی که وقت داخل شد اذان دوم را بگوید. و این اذان اول و دوم اختصاص به نماز صبح دارد. و این‌که درست است که مؤذن نابینا باشد. و این که درست است تقلید یک نفر. و این که اعتماد بر اذان مؤذن درست است وقتی که معروف باشد و شنونده او را بشناسد، اگرچه او را نمی‌بیند. و این‌که درست است ذکر عیب نمودن، مثل این‌که نابینا است یا کر است وقتی که مقصود معرفی او باشد. و این‌ که درست است نسبت شخص به مادرش وقتی که به آن معروف باشد. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

206- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَبإِنَّ بِلَالاً أَذَّنَ قَبْلَ الفَجْرِ، فَأَمَرَهُ النَّبِیُّص أَنْ یَرْجِعَ، فَیُنَادِیَ: «أَلَا إِنَّ العَبْدَ نَامَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَضَعَّفَهُ.

از ابن عمرب روایت است که بلال پیش از وقت اذان می‌گفت و رسول اللهص به بلال امر فرمود که برگردد و بگوید: «آگاه باشید که بنده به خواب رفته است و اذان او قبل از وقت بوده است». ابوداود راوی حدیث گفت که این حدیث ضعیف است.

بنابراین: اولاً این حدیث ضعیف است و نمی‌تواند معارض حدیث صحیحین باشد و اگر وقتی به ثبوت برسد، حمل می‌شود بر وقتی که تنها بلال اذان می‌گفت و اذان اول مشروع نشده بود. بعد از آن ابن ام مکتوم مؤذن شد و بلال اذان اول را می‌گفت تا مردم بیدار شوند و سحری بخورند و کسانی که دوست دارند به عبادت و نماز شب بپردازند تا وقتی که ابن ام مکتوم اذان دوم را در اول وقت صبح بگوید و مردم از خوردن و آشامیدن دست بکشند.

207- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا سَمِعْتُمْ النِّدَاءَ، فَقُولُوا مِثْلَ مَا یَقُولُ المُؤَذِّنُ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.

در حدیث متفق علیه به روایت از ابی سعید خدری آمده است که گفت: رسول اللهص فرمود: «هرگاه اذان مؤذن شنیدید، مانند او بگویید». شنونده باید مثل کلمات مؤذن را بگوید، خواه بر طهارت باشد یا بر طهارت نباشد و جنب و یا حائض باشد. اما اگر در حال جماع باشد یا مشغول قضای حاجت باشد به زبان نگوید و بر دل بیاورد. و این که مانند مؤذن بگوید، یعنی اگر مؤذن گفت: الله أکبر، شنونده هم مثل او بگوید: الله أکبر، اگر مؤذن گفت: أشهد أن لا إله إلا الله شنونده هم بگوید: أشهد أن لا إله إلا الله. اگر مؤذن گفت: أشهد أن محمدا رسول الله، شنونده هم بگوید: أشهد أن محمدا رسول الله. اگر مؤذن گفت: حی علی الصلاة، شنونده هم بگوید: (چنان که علامه ابن حجر فرموده است) حی علی الصلاة و نیز بگوید: لا حول و لا قوة إلا بالله. و اگر شنید که مؤذن می‌گوید: حی علی الفلاح، شنونده بگوید: حی علی الفلاح و نیز بگوید: لا حول و لا قوة إلا بالله. اگر شنید که مؤذن در اذان صبح می‌گوید: الصلاة خیر من النوم، بگوید: صدقت و بررت. الصلاة خیر من النوم. ووقتی که مؤذن گفت: الله أکبر، شنونده بگوید: الله أکبر. و وقتی مؤذن گفت: لا إله إلا الله، شنونده هم بگوید: لا إله إلا الله.

و در اقامه نیز مانند گفتار اقامه گوینده بگوید و وقتی که گفت: قد قامت الصلاة. شنونده بگوید: «أقامها الله وأدامها مادامت السماوات والأرض وجعلنی من صالحی أهلها»: خدا همیشه نماز را برپا بدارد و آن را بر دوام و پایدار بسازد تا وقتی که آسمان‌ها و زمین‌ها برقرارند و مرا از شایستگان اهل نماز به شمار آورد.

208- وَلِلْبُخَارِیِّ عَنْ مُعَاوِیَةَس مِثله.

و بخاری/ از معاویهس مانند حدیث قبلی روایت نمود که شنونده‌ی اذان مانند کلمات مؤذن بگوید. القول کما یقول المؤذن: گفتار شنونده‌ی کلمات اذان، مانند کلمات مؤذن در اذان است.

209- وَلِمُسْلِمٍ: عَنْ عُمَرَس فِی فَضْلِ القَوْلِ کَمَا یَقُولُ المُؤَذِّنُ کَلِمَةً کَلِمَةً، سِوَى الحَیْعَلَتَیْنِ، فَیَقُولُ: «لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاَللَّهِ».

و مسلم/ از عمرس روایت نمود در خصوص فضیلت و ثواب کسی که اذان می‌شنود این‌که مانند مؤذن کلمه کلمه می‌گوید به جز پس از حی علی الصلاة و حی علی الفلاح که می‌گوید: «لا حول و لا قوة إلا بالله».

عمرس روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «إذَا قَالَ السَّامِعُ مَعَ ذَلِک مِن قَلبِهِ دَخَلَ الجَنَّة»؛ «وقتی که شنونده‌ی اذان مانند مؤذن از دل و از روی اخلاص گفت، همین باعث داخل شدن او به بهشت می‌شود». و باید دانست که گفتن مانند گفتار مؤذن، مقتضی عمل به آن است که وقتی گفت: أشهد أن لا إله إلا الله و اقرار به یکتایی خدا نمود، فرمان خدا را گردن نهد و مطیع او شود. و وقتی که مثل مؤذن گفت: أشهد أن محمدا رسول الله و اعتراف به رسالت خاتم الانبیاء کرد، مطیع فرمان او شود. و وقتی که شنید: حی علی الصلاة: بشتابید برای نماز، اگر عذری ندارد برای نماز جماعت به سوی مسجد بشتابد. و موقع شنیدن: حی علی الصلاة و حی علی الفلاح: بشتابید به سوی نماز و بشتابید به سوی رستگاری. بگوید: لا حول و لا قوة إلا بالله: نه توانایی دور شدن از معصیت دارم و نه پایداری بر طاعت می‌توانم، مگر به کمک و تأیید خدا. امیدوارم خدا مرا کمک نماید تا از عهده‌ی گزاردن نماز برآیم و خدا مرا تأیید بفرماید تا بر راه رستگاری پایدار بمانم. زیرا وظیفه‌ی مؤمن است همیشه بر قدرت خدا اعتماد کند و همیشه از خدا مدد بخواهد. و قبلاً در شرح حدیث گفتیم که رأی علامه ابن حجر این است که هم حی علی الصلاة را بگوید و هم لا حول و لا قوة إلا بالله را بگوید تا میان خاص و عام جمع نموده باشد.

الحاصل: اسلام دین خداست و کلمات اذان همه برخاسته از زبان خاتم الانبیاء است. و هرگاه گوینده‌ی اذان مؤمن خوش آواز مخلص باشد، اذان او تار و پود وجود هر شنونده‌ای را به سوی طاعت خدا تشویق می‌نماید. ببیند در ادیان دیگر برای اعلام وقت نماز نزد یهود بوق است و نزد نصاری جرس است و ناقوس. کدام یکی از آن دو قابل مقایسه با اذان است. خدای متعال مسلمانان را توفیق دهد تا در انواع علوم پیشرفته شوند و از دشمنان‌شان جلو بیفتند تا مشتی بدکار لادین و لامذهب نتوانند ثروت‌های مسلمانان را به یغما ببرند و مسلمانان را ذلت دهند و آن خدایی که به قدرتش قدرت کمونیست را بر باد داد قادر است غرور سرمایه‌داری نصاری را نیز در هم شکند.

الحاصل: فهم اذان و اقامه و تکرار قول مؤذن و مقیم و عملی ساختن دعوت به سوی نماز و رستگاری از اسباب سعادت دو جهان است. و در فرموده‌ی رسول اللهص آمده که معنایش این است: اگر مردم اهمیت اذان و ثواب عظیم آن دو را می‌دانستند اذان و اقامه به قرعه انجام می‌شد تا چه کسی قرعه به نام او بیفتد و شرف اذان و اقامه گفتن را دریابد. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

210- وَعَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی الْعَاصِس أَنَّهُ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّه اِجْعَلْنِی إِمَامَ قَوْمِی. قَالَ: «أَنْتَ إِمَامُهُمْ، وَاقْتَدِ بِأَضْعَفِهِمْ، وَاتَّخِذْ مُؤَذِّنًا لَا یَأْخُذُ عَلَى أَذَانِهِ أَجْرًا». أَخْرَجَهُ الخَمْسَةُ، وَحَسَّنَهُ التِّرْمِذِیُّ، وَصَحَّحَهُ الحَاکِمُ.

امام احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه/ از عثمان بن ابی العاص ثقفیس روایت کرده‌اند که او گفت: یا رسول اللهص، مرا امام و پیش‌ نماز قوم و جماعتم قرار ده. رسول اللهص فرمود: «تو امامشان هستی و نظرت به سوی ضعیف قوم خودت باشد، وقتی که پشت سرت در نماز افراد ضعیف هستند، خواه ضعف بزرگسالی و خواه ضعف بیماری و خواه ضعف ناتوانی، در این صورت نماز را طولانی مساز و رعایت حال مأمومان را داشته باش. و مؤذنی برگزین که از اذان گفتن مزدی نخواهد». ترمذی گفت: حدیث حسن و حاکم گفت: حدیث صحیح.

عثمان بن ابی العاص از ثقیف طایف بود و در زمان رسول اللهص والی طایف بود. و در زمان ابوبکر صدیقس نیز والی طایف بود و چند سالی از خلافت فاروقس والی طایف بود. بعد از چند سال از خلافت فاروقس او را از ولایت طایف معزول نمود و او را والی عمان و بحرین نمود. او مردی با کفایت بود. و بعد از رحلت رسول اللهص که مردم طایف می‌خواستند از دین اسلام بیرون بروند، به آنان گفت: ای مردم، بعد از همه‌ی مردم جزیره العرب مسلمان شده‌اید، مبادا پیش از همه مرتد بشوید. مردم نصیحت او را شنیدند و بر اسلام خود پایدار ماندند. اوس به سال 51 هجری در بصره درگذشت.

از این حدیث دانسته می‌شود که افرادی که در وجود خود صلاحیت و کفایت امامت می‌بینند، حق دارند طالب امامت باشند. یوسف÷ هم به پادشاه مصر گفت: ﴿ٱجۡعَلۡنِی عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ [یوسف: 55] «مرا بر گنجینه‌های زمین بگمار». و در آیه‌ای دیگر آمده است: ﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا٧٤ [الفرقان: 74] «ما را پیشوایان پرهیزگاران بساز». و درستش هم همین است که افراد صالح و باکفایت درخواست مسوؤلیت و سررشته داری امور نمایند تا از این راه بتوانند خدماتی ارزنده را انجام دهند. والله سبحانه و تعالی أعلم.

در این حدیث رسول اللهص به عثمان بن ابی العاص فرمود: مؤذنی برگزین که بر اذان خود مزد نگیرد. از روزی که امامت و اذان برای نماز برپایه‌ی حقوق قرار گرفته و سعی بر این است که شخصی که امامت و مؤذنی شغل اوست به کار گرفته شود، لذت و خیر امامت و اذان از دست رفته است. خدای متعال به ما مسلمانان توفیق فهم فرمایشات رسول اللهص عطا فرماید. آن‌چه ما به یاد داریم، مردم صالح امامت و مؤذنی را لله و برای خدا انجام می‌دادند و خیر و برکت و عزم مردم وجود داشت ولیکن این هم مثل دیگر کارها دست‌خوش تغییر شد. فلا حول و لا قوة إلا بالله.

اما حکم مزد گرفتن بر اذان: نزد شافعی‌ها مزد گرفتن بر اذان با کراهت درست است و مثل این است که شخص مزد بر اذان نمی‌گیرد، بلکه مزد بر مواظبت در محلی مخصوص می‌گیرد که مقید شدن به آن محل باعث آن است. و نزد حنفی‌ها مزد گرفتن بر اذان حرام است.

211- وَعَن مَالِکِ بنِ الحُوَیْرِثِس قَالَ: قَالَ لَنَا النَّبِیُّص: «وَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَلْیُؤَذِّنْ لَکُمْ أَحَدُکُمْ». الحَدِیثَ. أَخْرَجَهُ السَّبْعَةُ.

این حدیث که مصنف آن را مختصر نمود و فقط محل استدلال از آن را آورده تفصیل آن از این قرار است: چنان‌که بخاری آورده است که مالک گفت: من و چند نفر از گروه خودم به خدمت پیغمبرص آمدیم و بیست شب نزد او ماندیم. رسول اللهص رحیم و رفیق، یعنی مهربان و مهمان‌نواز بود، وقتی که دید ما قصد برگشتن به محل خود داریم و مشتاق اهل و جماعت خود شده‌ایم، فرمود: برگردید به سوی گروه‌تان و مسایل دینی که این جا به شما تعلیم شده است به آنان بیاموزید و نماز بخوانید و موقعی که وقت نماز فرض داخل شد، یکی از شما برایتان اذان بگوید و کسی که در میان شما بزرگ‌تر است او امامتان بشود.

مصنف فقط این عبارت را آورده است که مالک گفت: پیغمبرص به ما فرمود: «وقتی که وقت نماز فرض داخل شد، یکی از شما برایتان اذان بگوید». این حدیث را احمد و بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند. و از این‌که رسول اللهص امر فرمود که وقت نماز فرض یکی از شما اذان بگوید، بعضی این را دلیل فرض بودن نماز جماعت دانسته‌اند.

و از این حدیث دلیل گرفته شده که برای مؤذن فقط ایمان شرط است و شرط دیگری ندارد. برای این‌که فرمود: یکی از شما مؤمنان برایتان اذان بگوید.

مالک بن الحوریث لیثیس به خدمت رسول اللهص آمد و بیست روز خدمت پیغمبرص اقامت داشت و بعد در بصره ساکن شد و سال 94 هجری در بصره درگذشت.

212- وَعَنْ جَابِرٍس أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ لِبِلَالٍ: «إِذَا أَذَّنْتَ فَتَرَسَّلْ، وَإِذَا أَقَمْتَ فَاحْدُرْ، وَاجْعَلْ بَیْنَ أَذَانِکَ وَإِقَامَتِکَ مِقْدَارَ مَا یَفْرُغُ الآکِلُ مِنْ أَکْلِهِ». الحَدِیثَ. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَضَعَّفَهُ.

و از جابرس روایت است ـ هرگاه گفته شد جابر و نام پدر او برده نشد، مقصود جابر بن عبدالله انصاری استب ـ که رسول اللهص به بلال فرمود: «هر موقع اذان گفتی به تأنی اذان بگو و شتاب نکن و هرگاه اقامه‌ی نماز گفتی، شتاب مکن. و میان بانگ و اقامه مقداری از وقت قرار بده که کسی که می‌خواهد خوراک بخورد از خوراک خوردن فارغ شود». ترمذی این حدیث را روایت نمود و آن را ضعیف دانست. مصنف/ حدیث را مختصر کرد و فرمود: الحدیث، یعنی دنباله‌ی حدیث را بخوان:

دنباله‌ی حدیث، یعنی لفظ کامل حدیث که از این قرار است:

«إِذَا أَذَّنْتَ فَتَرَسَّلْ، وَإِذَا أَقَمْتَ فَاحْدُرْ، وَاجْعَلْ بَیْنَ أَذَانِکَ وَإِقَامَتِکَ مِقْدَارَ مَا یَفْرُغُ الآکِلُ مِنْ أَکْلِهِ، وَالشَّارِبُ مِنْ شُرْبِهِ، وَالمُعْتَصِرُ إِذَا دَخَلَ لِقَضَاءِ الحَاجَةِ، وَلَا تَقُومُوا حَتَّى تَرَوْنِی».

«وقتی که اذان گفتی به تأنی اذان بگو (یعنی اذان برای خبر دادن مردمی است که در بیرون از مسجد هستند، هرقدر بیشتر طول بکشد، بیشتر مهلت به مردم می‌دهد تا برای نماز حاضر شوند) و هرگاه اقامه برای نماز گفتی در آن بشتاب (برای این‌که اقامه برای مردم حاضر در مسجد است و مردم حاضر در مسجد می‌خواهند هرچه زودتر اقامه‌ی نماز گفته شود و از نماز فارغ شوند و به کار و زندگی خود برسند) و میان اذان و اقامه مدتی قرار بده که کسی که خوراک می‌خورد از خوراک خوردن فارغ شود و کسی که می‌خواهد آب بیاشامد از آشامیدن فارغ شود. و کسی که به دست‌شویی نیاز دارد از رفتن به آن فارغ شود. و شما مردمی که در مسجد هستید تا نبینید که من آمده‌ام برای نماز برنخیزید، وقتی بلند شوید که ببینید من به مسجد آمده و حاضر برای نماز شده‌ام».

ترمذی فرمود که این حدیث ضعیف است، برای این‌که نیافته‌ایم آن را، مگر به روایت عبدالمنعم و اسناد او مجهول است. و شاهد و گواه برای این حدیث چنان که حاکم آن را از ابوهریره و ابوالشیخ از حدیث سلیمان و عبدالله بن احمد از حدیث ابی بن کعب روایت کرده‌اند، همه واهی و افتاده و غیرقابل اعتمادند. اما از حیث معنی صحیح است، برای این که احتمالاً باید میان اذان و اقامه فاصله باشد تا مردم پس از شنیدن اذان خود را برای آمدن به مسجد آماده نمایند و حد قطعی برای آن معین نشده است، اما سی دقیقه برای نماز صبح و بیست دقیقه برای سایر نمازها مناسب است.

213- وَلَهُ: عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس أَنَّ النَّبِیَّص قَالَ: «لَا یُؤَذِّنُ إِلَّا مُتَوَضِّئٌ». وَضَعَّفَهُ أَیْضًا.

و ترمذی از ابی هریرهس روایت نموده که ابوهریره گفت که رسول اللهص فرمود: «نباید اذان بگوید، مگر کسی که دارای وضو باشد». و ترمذی این حدیث را ضعیف دانست. و گفت صحیحش آن است که از گفتار خود ابوهریره است که مؤذن در حال اذان باید بر طهارت وضو باشد. و بنا بر این حدیث، بعضی گفته‌اند که مؤذن باید پاک از حدث اکبر و اصغر باشد. و بعضی گفته‌اند باید از حدث اکبر پاک باشد. و نزد شافعی‌ها مکروه است که کسی بی‌وضو اذان بگوید و کراهت اقامه در حال بی‌وضویی شدیدتر است.

و روایت ترمذی از زهری از ابوهریره ضعیف است، برای این‌که محمد بن شهاب زهری از ابوهریره نشنیده است. و روایت ترمذی از یونس از زهری موقوف بر ابوهریره صحیح‌تر است ولیکن موقوف آن به لفظ: لا یناد إلا متوضی: نباید اذان بگوید، مگر وضودار. و ابوالشیخ در کتاب اذان از ابن عباسب روایت نموده که رسول اللهص فرمود: «أَنَّ الأَذَان مُتَّصِلٌ بِالصَّلَاةِ فَلا یُؤذَن أَحَدُکم إِلَّا وهُوَ طَاهِرٌ»؛ «اذان به نماز پیوسته است و نباید اذان بگوید، مگر کسی که از حدث اکبر و حدث اصغر پاک باشد». حدث اکبر، مثل جنابت و حدث اصغر، مثل بی‌وضویی. و بعضی قیاس اذان بی‌وضو بر قراءت‌ قرآن بدون وضو گرفته‌اند، در حالی که جایی که نص وجود دارد، قیاس نمی‌آید.

الحاصل: شایسته این است که مؤذن با وضو باشد و مقیم با وضو بودنش از باب اولی است، برای این که نزدیک‌تر به نماز است. و موقوف بودن حدیث بر ابوهریره ضرری ندارد، زیرا این گونه مسایل در حکم مرفوع بودن است. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

214- وَلَهُ: عَنْ زِیَادِ بْنِ الحَارِثِس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهص: «وَمَنْ أَذَّنَ فَهُوَ یُقِیمُ». وَضَعَّفَهُ أَیْضًا.

و ترمذی از زیاد بن الحارث صُدایی روایت نمود که زیاد بن الحارث گفت که رسول اللهص فرمود: «کسی که اذان گفته است، اقامه‌ی نماز هم خود او بگوید». ترمذی گفت که در اسناد این حدیث زیاد بن انعم افریقی است که قطان و ابوحاتم و ابن حبان روایت او را ضعیف دانسته‌اند.

ترمذی فرمود که نزد اهل علم به همین حدیث عمل می‌شود که کسی که اذان گفت اقامه هم او بگوید.

و مؤید این حدیث است: حدیثی که به روایت عبدالله بن عمرب می‌باشد که زیاد بن الحارث اذان گفت و بلال می‌خواست اقامه بگوید و رسول اللهص فرمود: «مَهْلًا یَا بِلَالُ فَإِنَّمَا یُقِیمُ مَنْ أَذَّنَ»؛ «ای بلال صبر کن، اقامه‌ی نماز را فقط کسی می‌گوید که اذان آن نماز را گفته است». و حدیث ابن عمر را روایت نموده‌اند: طبرانی و عقیلی و ابوالشیخ. اگرچه ابوحاتم و ابن حبان همین حدیث را نیز ضعیف دانسته‌اند. و زیاد بن الحارثس روزی که به خدمت رسول اللهص آمد و با رسول اللهص بیعت نمود، در حضور رسول اللهص اذان گفت. و مؤید عمل به این حدیث، حدیث بعدی است.

215- وَلِأَبِی دَاوُدَ: فِی حَدِیثِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ أَنَّهُ قَالَ: أَنَا رَأَیْتُهُ - یَعْنِی: الأَذَان - وَأَنَا کُنْتُ أُرِیدُهُ. قَالَ: «فَأَقِمْ أَنْتَ». وَفِیهِ ضَعْفٌ أَیْضًا.

و ابوداود از حدیث عبدالله بن زیدس روایت دارد که خواب اذان دیده بود و خواب خود را خدمت رسول اللهص عرض کرد و رسول اللهص به بلال امر فرمود تا اذان بگوید. عبدالله بن زید گفت خودم خواب اذان دیده بودم و خودم می‌خواستم اذان بگویم. رسول اللهص فرمود: «اقامه‌ی نماز را خودت بگو». و معلوم است که عبدالله بن زید به دستور رسول اللهص کلمات اذان را به بلال می‌گفت و بلال آن کلمات را به آواز بلند می‌گفت. بنابراین اذان گوینده عبدالله بن زید بود که کلمات آن را آهسته به بلال می‌گفت و بلال آن را به آواز بلند می‌گفت. و بعضی این حدیث را دلیل بر آن دانسته‌اند که مقیم می‌تواند غیر مؤذن باشد. ابوداود که این حدیث را روایت نمود گفت که این حدیث ضعیف است. اما نه ابوداود و نه مصنف هیچ کدام سبب ضعف حدیث را بیان نفرموده‌اند.

حافظ منذری گفت که بیهقی فرموده است در اسناد و متن حدیث اختلاف است و ابوبکر حازمی که در اسناد این مقال است. بنابراین، این حدیث صلاحیت استدلال به آن ندارد.

الحاصل: درست است که مقیم غیرمؤذن باشد و حدیث بعدی شماره‌ی 189 این را تأیید می‌نماید.

216- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهص: «المُؤَذِّنُ أَمْلَکُ بِالْأَذَانِ، وَالْإِمَامُ أَمْلَکُ بِالْإِقَامَةِ». رَوَاهُ اِبْنُ عَدِیٍّ وَضَعَّفَهُ.

217- وَلِلْبَیْهَقِیِّ نَحْوُهُ عَنْ عَلِیٍّس مِنْ قَوْلِهِ.

امام حافظ مشهور ابو احمد عبدالله بن عدی جرجانی که به ابن القطار نیز شهرت دارد و صاحب کتاب «کامل» در جرح و تعدیل است و از اعلام می‌باشد این حدیث را به اسناد خود از ابوهریرهس روایت کرد که رسول اللهص فرمود: «اذان واگذار به مؤذن شده و او امین بر اذان است، برای این‌که اعلام وقت نماز به عهده‌ی اوست. و امام حق دستور اقامه‌ی نماز را دارد، برای این‌که مؤذن به اشاره‌ی امام، اقامه‌ی نماز می‌گوید». این عدی پس از روایت این حدیث، اظهار داشت که این حدیث ضعیف است، برای این که این حدیث را در شرح حال شریک قاضی آورد و شریک در روایت این حدیث تنهاست و دیگری آن را روایت ننموده است. بیهقی فرمود: این حدیث محفوظ نیست، یعنی ائمه‌ی حدیث آن را معتبر ندانسته‌اند. و ابوالشیخ آن را روایت نموده و در روایت او نیز ضعیف است.

الحاصل: مراقبت وقت و اذان هر نماز فرض در وقت آن گفتن واگذار به مؤذن شده و او امین در آن است. و اقامه‌ی نماز به اشاره‌ی امام گفته می‌شود. و معلوم است که بلال اذان می‌گفت، اما برای اقامه‌ی نماز گفتن به منزل رسول اللهص می‌رفت و ایشان را به رسیدن وقت اقامه‌ی نماز آگاه می‌نمود. و خبر دادن رسیدن موقع اقامه‌ی نماز، دلیل اجازه خواستن از حضرت رسول اللهص در گفتن اقامه است. یعنی بلال مراقب بود و هر موقع می‌دید رسول اللهص به مسجد می‌آیند، شروع به گفتن اقامه‌ی نماز می‌نمود.

امام مالک/ فرمود: حد معینی برای وقت به پا خواستن مردم برای نماز نشنیده‌ام و نظر من این است که به حسب طاقت و تحمل مردم فرق می‌کند. بیشتر علما گفته‌اند: اگر امام با مردم در مسجد است، وقتی که مؤذن از اقامه‌ی نماز فارغ شد مردم به سوی نماز می‌روند. و از انس روایت است که وقتی که اقامه‌گو می‌گفت: قد قامت الصلاه، انس برای نماز بلند می‌شد. و از ابوسعید بن المسیب/ روایت است که وقتی که اقامه‌گو گفت: الله اکبر، مردم برای نماز بلند می‌شوند و وقتی که گفت: حی علی الصلاه، صف راست می‌شود. و وقتی که گفت: لا إله إلا الله، امام تکبیره الاحرام نماز می‌گوید. و مثل این است که این نظر ابن المسیب است. و نزد شافعی‌ها که بعد از اقامه هم، مانند بعد از اذان «اللهم رب هذه الدعوة التامة» را تا آخر می‌خوانند، امام بعد از آن نماز می‌بندد. و دلیلشان روایت بزار از ابوهریره است. و بیهقی که از علیس روایت نموده است: «المُؤَذِّنُ أَملَکُ بِالأَذَانِ والإِمَامُ أَملَکُ بِالإقَامَةِ» به عنوان این است که فرموده‌ی علیس است. ابن عدی مخرج حدیث 216 به سال 365 درگذشت. رحمه الله

218- وَعَنْ أَنَسٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «لَا یُرَدُّ الدُّعَاءُ بَیْنَ الأَذَانِ وَالْإِقَامَةِ». رَوَاهُ النَّسَائِیُّ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.

رسول اللهص فرمود: «دعای میان اذان و اقامه برگشت ندارد». یعنی دعای میان اذان و اقامه مستجاب است. نسایی این حدیث را از انس روایت نمود و ابن خزیمه این حدیث را صحیح دانست.

219- وَعَنْ جَابِرٍس أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ: «مَنْ قَالَ حِینَ یَسْمَعُ النِّدَاءَ: اَللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلَاةِ القَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّدًا الوَسِیلَةَ وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِی وَعَدْتَهُ، حَلَّتْ لَهُ شَفَاعَتِی یَوْمَ القِیَامَةِ». أَخْرَجَهُ الأَرْبَعَةُ.

رسول اللهص فرمود: «کسی که اذان را می‌شنود و پس از فراغت از اذان این دعا را نمود: خدایا، ای صاحب این دعوتی که کامل است ـ برای این که اذان دعوت به سوی نماز جماعت است و دعوتی کامل است. هم تکبیر خدای متعال در آن است و هم کلمه‌ی شهادتین ضمن آن است و هم دعوت به سوی رستگاری است ـ و خدایا، ای صاحب این نمازی که در حال به پا شدن است. وسیله و فضیله که دو منزلت در بهشت است و اختصاص به سرور کاینات دارد به او عطا کن و او را به مقام شایسته‌ای که به او وعده دادی برسان. رسول اللهص فرمود: کسی که این دعا نمود، شفاعتم در روز قیامت برای او روا می‌شود».

در حدیث صحیح است که رسول اللهص فرمود: «وسیله و فضیله دو منزلت در بهشت هستند که برای یکی از بندگان خداست و امیدوارم که آن بنده‌ی مستحق وسیله و فضیله من باشم».

و در حدیث صحیح است که روز قیامت که مردم همه از اهوال قیامت به ستوه می‌آیند و پیش پیغمبران می‌روند تا کاری کنند که از آن اهوال نجات بیابند، همه‌ی پیغمبران مردم را به سوی سرور کاینات می‌فرستند و می‌گویند تنها کسی که حل این مشکل در دست اوست، خاتم الانبیاء محمدص است. مردم همه نزد او می‌آیند و او می‌فرماید: «این کار من است». و از خدا می‌خواهد که اهوال قیامت را از مردم بزداید و مردم را به جایی که مستحق آن هستند برساند. خدا این دعای خاتم‌الانبیاء را به اجابت می‌رساند و حساب مردم شروع می‌شود تا هر کس به پاداش خود برسد. در آن روز همه‌ی خلق ستایش خاتم‌الانبیاء را می‌گویند و همه به مدح و ثنای او می‌پردازند و امتیاز حضرت خاتم‌الانبیاء در آن روز بر همه آشکار می‌شود و این همان مقام محمود است که خدا نوید آن را به محمدص ارزانی داشت.

باید دانست دعایی که میان اذان و اقامه به اجابت می‌رسد، دعایی است که در آن گناه و قطع ارحام نباشد. بنابراین مراتبی که در اذان است به جا بیاورد: موقع گفتن: اشهد أن لا إله إلا الله، بگوید: رضیت بالله رباً و بالإسلام دینا و بمحمد نبیاً ورسولاً. و بعد از فراغت از اذان صلوات بر محمد و آل محمد بفرستند. و این صلوات، همان صلواتی است که در تشهد اخیر نمازهای فرض گفته می‌شود: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم، فی العالمین إنک حمید مجید. و آن‌گاه اللهم رب هذه الدعوة التامة تا آخر را بخواند.

و در حدیث نزد اصحاب سنن آمده است: «قُلْ مِثلَ مَا یَقُولُ الْمُؤَذِّنُ، فَإِذَا انتَهَیتَ  فَسَلْ تُعْطَه»؛ «بگو مانند مؤذن و هنگامی که از اذان فارغ شدی دعا کن و از خدا بخواه که آن‌چه می‌خواهی به تو می‌دهد».

و ترمذی از ام سلمهل روایت نموده است که ام سلمه گفت: عَلَّمَنِی رَسُولُ اللَّهِص أَنْ أَقُولَ عِنْدَ أَذَانِ الْمَغْرِبِ: «اللَّهُمَّ هَذَا إِقْبَالُ لَیْلِکَ، وَإِدْبَارُ نَهَارِکَ، وَأَصْوَاتُ دُعَاتِکَ، فَاغْفِرْ لِی».

«خدایا این وقت، موقع رو آوردن شب و رفتن روز و شنیدن آواز دعوت‌کنندگان به سوی طاعتت می‌باشد، پس مرا بیامرز».

و حاکم از ابوامامه روایت نمود که رسول اللهص موقعی که اذان می‌شنید می‌فرمود: «اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ الْمُسْتَجَابَةِ الْمُسْتَجَابِ لَهَا دَعْوَةُ الْحَقِّ وَکَلِمَةُ التَقْوَى، تَوَفَّنِی عَلَیهَا وَأَحْیِینِی عَلَیْهَا وَاجْعَلْنِی مِنْ صَالِحِی أَهْلِهَا عَمَلًایَومَ القِیَامَة»؛ «خدایا، ای صاحب این دعوتی که مستجاب است و اجابت با آن است: دعوت حق و کلمه‌ی تقوی. وفات مرا بر آن قرار ده و زنده شدنم پس از مرگ را بر آن قرار ده و مرا در عمل از شایستگان این دعا در روز قیامت به شمار آور». و رسول اللهص دعایی که میان اذان و اقامه گفته می‌شود بیان فرمود: «دُعَاءٌ بَینَ الأَذَانِ والإِقَامَة لا یُرَدُّ. قَالُوا: فَمَا نَقُولُ یَا رَسُول اللهص؟ قَالَ: «سَلُوا اللَّهَ الْعَفْوَ وَالْعَافِیَةَ فِی الدُنیَا وَالآخِرَةِ».

رسول اللهص فرمود: «دعای میان اذان و اقامه برگشت ندارد و پذیرفته می‌شود. گفتند: چه دعایی بنمایم ای رسول خداص؟ فرمود: از خدا بخواهید عفو و گذشت او را تا از سر تقصیرتان بگذرد و از خدا بخواهید عافیت دنیا و آخرت را». و عافیت دنیا و آخرت، شامل تندرستی و گشاده‌دستی و سلامت از ناملایمات و دوری از بدی عاقبت و رسیدن به آتش دوزخ است. و نیز شامل روسفیدی دنیا و آخرت است. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

بابی است در بیان اوقات نمازها

بابی است در بیان اوقات نمازها

صلاة به معنی دعا می‌باشد. و نامگذاری نماز به صلاة از این جهت است که نماز مشتمل بر دعا می‌باشد. و دعا به معنی خواهش است و در نماز همه خواهش از خداست: خواهش مغفرت و آمرزش. خواهش قبول معذرت و پوزش. خواهش سعادت و نیکبختی. خواهش عاقبت خیر که همه‌ی این‌ها در نماز هست. روی این اصل: (الدُّعَاءُ مُخُّ العِبَادَة)؛ «دعا مغز بندگی است». (الصَّلاةُ دُعَاءٌ)؛ «نماز همه‌اش خواهش است». (الدُّعَاءُ عِبَادَةٌ)؛ «خواهش از خدا اظهار بندگی کردن است». (العِبَادَةُ دُعَاءٌ)؛ «بندگی کردن خواهش از خدا نمودن است».

163- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِوٍب: أَنَّ نَبِیَّص قَالَ: «وَقْتُ الظُّهْرِ إِذَا زَالَتْ الشَّمْسُ، وَکَانَ ظِلُّ الرَّجُلِ کَطُولِهِ مَا لَمْ یَحْضُرْ الْعَصْرُ، وَوَقْتُ العَصْرِ مَا لَمْ تَصْفَرَّ الشَّمْسُ، وَوَقْتُ صَلَاةِ الْمَغْرِبِ مَا لَمْ یَغِبْ الشَّفَقُ، وَوَقْتُ صَلَاةِ العِشَاءِ إِلَى نِصْفِ اللَّیْلِ الأَوْسَطِ، وَوَقْتُ صَلَاةِ الصُّبْحِ مِنْ طُلُوعِ الفَجْرِ مَا لَمْ تَطْلُعْ الشَّمْسُ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

و از عبدالله بن عمروب روایت است که رسول اللهص فرمود: «وقت ظهر هنگام زوال آفتاب، یعنی حرکت آفتاب از میان آسمان به طرف مغرب، تا وقتی است که سایه‌ی مرد به قدر طول او بشود. مقصود از مرد شخص است که سایه‌ی هر کس به بلندی و درازی قامت او بشود و وقتی که سایه‌ی شخص به بلندی قامت او شود، وقت ظهر به پایان رسیده است. و وقت عصر ـ از زیاد شدن سایه‌ی هر کس از بلندی قامت اوست ـ تا وقتی که آفتاب زرد شود و آماده‌ی غروب گردد. و آخر وقت عصر، غروب آفتاب است. اما وقت زرد شدن آفتاب نماز خواندن مکروه است. و وقت نماز مغرب از بعد از غروب کامل آفتاب است. تا وقتی که شفق سرخ پنهان نشده باشد. وقتی که شفق سرخ پنهان شد وقت نماز عشاء داخل شده است. و وقت برگزیده‌ی آن می‌ماند تا آخر نیمه‌ی اول شب. و در درست بودن نماز عشاء، وقت آن باقی است تا دمیدن صبح صادق. و وقت نماز صبح از طلوع فجر صادق است تا وقتی که آفتاب طلوع نکرده است، آفتاب که طلوع کرد وقت صبح پایان یافته است».

کلمات: زوال آفتاب: همان است که در قرآن «دُلُوک الشمس» نامیده شده است. «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوک الشَّمسِ». دلوک الشمس و زوال آفتاب: حرکت کردن آفتاب از میان آسمان به طرف مغرب است. ما لم تصفر الشمس: مادامی که آفتاب زرد نشده باشد. ما لم یغب الشفق: مادامی که شفق سرخ از جهت مغرب پنهان نشده باشد. طلوع فجر: دمیدن صبح صادق است. فجر کاذب، مانند دُمِ گرگ به صورت یک خطی روشن، شانزده دقیقه قبل از فجر صادق ظاهر می‌شود و سپس پنهان می‌شود. اما صبح صادق مرتب روشن‌تر می‌شود تا آفتاب طلوع کند. شفق سرخ بعد از مغرب و شفق سرخ در مشرق قبل از طلوع آفتاب دو منظره‌ی خیلی دیدنی و جالب است. اروپایی‌ها که کشورشان شفق ندارد، وقتی آن را می‌بینند، عکس می‌گیرند و از رؤیت آن لذت می‌برند. و در حدیث جبرئیل آمده است که جبرئیل روز اول، نماز ظهر را موقع زوال آفتاب با رسول اللهص خواند. و روز دوم نماز ظهر را موقع نزدیک شدن سایه‌ی هر کس به قدر طول او با رسول اللهص خواند. و روز بعد، نماز عصر را قبل از زرد شدن آفتاب با رسول اللهص خواند. فقط نماز مغرب هر دو روز در یک وقت با رسول اللهص خواند. و نماز عشاء را روز اول موقع پنهان شدن شفق سرخ و روز دوم بعد از گذشتن سه یک شب با رسول اللهص خواند. و نماز صبح را روز اول در اول وقت و روز دوم موقع روشن شدن هوا خواند و فرمود: الوقت ما بین الوقتین: که هر نماز مثلاً نیم ساعت از اول وقت بگذرد.

164- وَلَهُ مِنْ حَدِیثِ بُرَیْدَةَ فِی العَصْرِ: وَالشَّمْسُ بَیْضَاءُ نَقِیَّةٌ.

و در روایت مسلم از بریده در خصوص نماز عصر آمده است که: نماز عصر انجام می‌گرفت و آفتاب سفید و پاک بود. یعنی از روشنی آفتاب کم نشده و زردی در نور آن داخل نشده بود.

بریده: سه کنیه دارد: ابوعبدالله، ابوسهل و ابوالحصیب اسلمی. قبل از غزوه‌ی بدر مسلمان شد، اما در غزوه‌ی بدر حاضر نبود. و در بیعه الرضوان در حدیبیه بیعت نمود. در مدینه نشیمن نمود و سپس به بصره رفت و در آن‌جا اقامت گزید و به سال 62 درگذشت. والله سبحانه و تعالی أعلم.

165- وَمِنْ حَدِیثِ أَبِی مُوسَى: وَالشَّمْسُ مُرْتَفِعَةٌ.

و در روایت مسلم از ابوموسی اشعریس در خصوص نماز عصر آمده است: و از نماز عصر فارغ می‌شدند و آفتاب بلند بود. یعنی نماز عصر را در اول وقت آن می‌خواندند. و این حدیث می‌رساند که کوشش می‌شد در نماز عصر شتاب شود که در اول وقت آن خوانده شود. و سبب آن معلوم است، برای این‌که بعد از نماز عصر وقت کار و کسب مردم است. نماز زود خوانده شود تا مردم به کار و کسب‌شان برسند.

ابوموسی اشعریس، نام او عبدالله بن قیس از سابقین به سوی اسلام است. به حبشه هجرت نمود و موقع مراجعت مهاجرین حبشه با ایشان به مدینه آمد. و بسیار خوش آواز بود. رسول اللهص شبی قراءت او را شنید و فردایش به او فرمود: «لَقَدْ أُوتِیتَ مِزْمَارًا مِنْ مَزَامِیرِ آلِ دَاوُدَ»؛ «حنجره‌ای مانند حنجره‌ی داود به تو داده شده است». عمرس بعد از عزل مغیره او را والی بصره نمود، بعد او را معزول کرد، سپس به کوفه منتقل شد و عثمان او را والی کوفه قرار داد. تا وقتی که عثمان شهید شد او در کوفه بود. وقتی که مسأله‌ی تحکیم پیش آمد، به مکه منتقل شد و در آن‌جا در سن 63 سالگی درگذشت.

از حدیث دانسته می‌شود که نماز عصر در اول وقت آن خوانده می‌شد.

166- وَعَنْ أَبِی بَرْزَةَ الأَسْلَمِیِّس قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یُصَلِّیَ العَصْرَ، ثُمَّ یَرْجِعُ أَحَدُنَا إِلَى رَحْلِهِ فِی أَقْصَى المَدِینَةِ وَالشَّمْسُ حَیَّةٌ، وَکَانَ یَسْتَحِبُّ أَنْ یُؤَخِّرَ مِنْ العِشَاءِ، وَکَانَ یَکْرَهُ النَّوْمَ قَبْلَهَا وَالحَدِیثَ بَعْدَهَا، وَکَانَ یَنْفَتِلُ مِنْ صَلَاةِ الغَدَاةِ حِینَ یَعْرِفُ الرَّجُلُ جَلِیسَهُ، وَیَقْرَأُ بِالسِّتِّینَ إِلَى المِائَةِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.

و از ابو برزه اسلمیس روایت است که گفت: «رسول اللهص نماز عصر را می‌خواند و پس از فراغت ایشان از نماز عصر، یکی از ما به خانه‌اش در آخر مدینه می‌رفت و هنوز آفتاب زنده بود، یعنی بلند بود و نور و حرارتش برقرار بود. و دوست می‌داشت نماز عشاء را به تأخیر اندازد. و خوابیدن قبل از نماز عشاء و صحبت کردن بعد از عشا را دوست نمی‌داشت، تا زود به بستر برود و زود هم برای نماز تهجد بیدار شود. و از نماز صبح بیرون می‌رفت موقعی که نمازگزار شخص پهلودستی خویش را می‌شناخت. و در نماز صبح شست تا صد آیه می‌خواند».

معلوم است که در حدیث ثابت است که رسول اللهص بعد از نماز عشاء با ابوبکر صدیقس تا پاره‌ای از شب بیدار می‌نشستند و در امور مسلمین با هم صحبت می‌کردند. بنابراین صحبت بعد از نماز عشاء مکروه است اگر در راه خیر نباشد، اما صحبت شخص با همسرش با مهمانش. صحبت طلاب در دروس‌شان، هیچ‌کدام مکروه نیست.

کلمات: أقصی المدینة: آخر مدینه. دورترین نقطه‌ی آن. و الشمس حیة: یعنی آفتاب هنوز قوی و پرنور بود. ینفتل: بیرون می‌رفت از نماز صبح موقعی که نمازگزار شخص پهلودستی خود را می‌شناخت. جلیسه: همنشین او. پهلودستی او. یقرأ بالستین الی المائة: در نماز صبح شست آیه تا صد آیه می‌خواند.

167- وَعِنْدَهُمَا مِنْ حَدِیثِ جَابِرٍ: وَالعِشَاءَ أَحْیَانًا یُقَدِّمهَا وَأَحْیَانًا یُؤَخِّرهَا إِذَا رَآهُمْ اِجْتَمَعُوا عَجَّلَ، وَإِذَا رَآهُمْ أَبْطَئُوا أَخَّرَ، وَالصُّبْحَ: کَانَ النَّبِیَّص یُصَلِّیهَا بِغَلَسٍ.

و بخاری و مسلم از حدیث جابر روایت کرده‌اند که: نماز عشاء گاه در اول وقت می‌خواند و گاه در آن تأخیر می‌کرد. اگر می‌دید جماعت حاضرند در اول وقت می‌خواند و اگر می‌دید جماعت مسجد تأخیر کرده‌اند، نماز عشاء را به تأخیر می‌انداخت تا جماعت به نماز برسند. اما نماز صبح معمولاً در اول وقت در تاریکی می‌خواند.

در حدیث رافع بن خدیج شماره‌ی 172 آمده است که دستور می‌داد تا نماز صبح را تأخیر کنند تا هوا روشن شود. بنابراین بعضی اوقات مثل زمستان که شب دراز است و مردم سیرخواب می‌شوند، نماز صبح را اول وقت می‌خواند. و در تابستان که شب کوتاه است و مردم سیرخواب نمی‌شوند، نماز صبح را به تأخیر می‌انداخت تا جماعت به نماز صبح برسند.

168- وَلِمُسْلِمٍ مِنْ حَدِیثِ أَبِی مُوسَىس: فَأَقَامَ الفَجْرَ حِینَ اِنْشَقَّ الفَجْرُ، وَالنَّاسُ لَا یَکَادُ یَعْرِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضًا.

و در صحیح مسلم از حدیث ابی موسی اشعریس آورده است که: نماز صبح را برپا نمود موقعی که فجر شکافته شده بود و مردم هنوز نمی‌توانستند یکدیگر را خوب بشناسند.

دلالت این حدیث مانند حدیث قبلی است در خواندن نماز صبح در اول وقت آن.

169- وَعَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِیجٍس قَالَ: کُنَّا نُصَلِّی المَغْرِبَ مَعَ رَسُول اللهص فَیَنْصَرِفُ أَحَدُنَا وَإِنَّهُ لَیُبْصِرُ مَوَاقِعَ نَبْلِهِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.

و از رافع بن خدیجس روایت است که فرمود: «ما نماز مغرب با رسول اللهص می‌خواندیم و هر یک از ما می‌دید محل‌های افتادن تیرهایش».

حدیث دلالت می‌دهد به شتابیدن به نماز مغرب تا وقتی که نماز مغرب فارغ می‌شوند هنوز روشنایی روز باقی باشد.

رافع بن خدیجس: کنیه‌ی او را ابوعبدالله گفته‌اند. ابوخدیج خزرجی انصاری از اهل مدینه، در غزوه‌ی بدر به سبب کودکی و خردسالی‌اش حاضر نشد. در غزوه‌ی احد حاضر شد و هم‌چنین در مشاهد بعدی. در روز احد تیری به او رسید، رسول اللهص به او فرمود: «أَنَا أَشهَدُ لَکَ یَومَ القِیَامة»؛ «من روز قیامت برایت گواهی می‌دهم». او تا زمان عبدالملک بن مروان زنده بود. در آن موقع زخم او از نو تازه شد و در سال 73 و یا 74 هجری قمری درگذشت. در این حدیث دلالت است بر شتابیدن در وقت نماز مغرب و تأخیر نکردن در آن تا این‌که وقتی به خانه برمی‌گردید هنوز از روشنی روز باقی باشد.

170- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: أَعْتَمَ النبیص ذَاتَ لَیْلَةٍ بِالعَشَاءِ، حَتَّى ذَهَبَ عَامَّةُ اللَّیْلِ، ثُمَّ خَرَجَ، فَصَلَّى، وَقَالَ: «إِنَّهُ لَوَقْتُهَا لَوْلَا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِی». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

از عایشهل روایت است که فرمود: پیامبرص شبی نماز عشاء را به تأخیر افکند تا این‌که پاره‌‌ی نخست ساعات شب گذشت. پس از آن از خانه بیرون آمد و نماز عشاء را با جماعت خواند و فرمود: «اکنون وقت نماز عشاء است، اگر نه این بود که با چنین وقتی نماز خواندن را بر امتم دشوار می‌کردم».

این حدیث دلالت دارد که وقت عشاء تا اذان صبح باقی است و رسول اللهص سبک کردن نماز را رعایت می‌فرمود. و دلالت دارد که نماز عشاء مانند دیگر نمازهای فرض نیست که خواندن آن در اول آن بهتر باشد، برای این‌که بهتر در وقت عشاء این استکه شخص از همه کار خود فارغ شده و نماز عشاء که خواند بخوابد و هر صحبتی که دارد قبل از نماز عشاء انجام دهد تا طاعت خدا را بگزارد و بخوابد و حاجتی به صحبت بعد از نماز یا کارهای بعد از عشاء نداشته باشد. همه نمازها در اول وقت آنها خواندن بهتر است؛ مگر نماز عشاء، چنان‌که گفته شد. و نماز ظهر در ایام گرما چنان‌که در حدیث زیر می‌فرماید:

171- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا اِشْتَدَّ الحَرُّ فَأَبْرِدُوا بِالصَّلَاةِ، فَإِنَّ شِدَّةَ الحَرِّ مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.

و از ابوهریرهس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «هرگاه گرما شدت گرفت نماز ظهر را در وقت خنکی هوا انجام دهید، وقتی که خانه‌ها سایه دارند تا مردم برای آمدن به مسجد در سایه راه بروند و از گرما و حرارت آفتاب آزرده نشوند. و به یقین شدت گرما از نفس کشیدن دوزخ است». والله أعلم.

این است که شدت گرما خضوع و خشوع و حضور قلب را که روح نماز است از بین می‌برد. و باید دانست که خواندن نماز در وقت خنک شدن هوا اختصاص به گرمسیر دارد که هوا در آن جاها خیلی گرم می‌شود و به جماعتی اختصاص دارد که دور از مسجد هستند و از گرمی هوا آزرده می‌شوند. اما جایی که هوا گرم نمی‌شود. و نیز مردمی که مسجدشان نزدیک است و آمدن‌شان به مسجد ناراحتی ندارد، ابراد و تأخیر نماز تا خنک شدن هوا برایشان مستحب نیست و نماز خواندن‌شان در اول وقت بهتر است. و کلمه‌ی أبرد: یعنی داخل به سرما شد. مثل أظهر: داخل در وقت ظهر شد. و أنجد: داخل نجد شد. و أتهم: داخل تهامه شد.

و اما حدیث صحیح مسلم به روایت از خبابس: شَکَوْنَا إِلَی رسُول اللهص حَرَّ الرَّمْضَاءِ، فِی جِبَاهِنَا وَأَکُفِّنَا، فَلَمْ یُشْکِنَا وقَالَ: «صَلُّوا الصَّلَاةَ لِوَقتِهَا».

از گرمی سنگریزه‌ها بر پیشانی‌ها و کف دست‌هایمان نزد رسول اللهص شکایت بردیم، شکایت ما را نشنید و فرمود: «نماز را در وقت آن بخوانید». برای این‌که گرمی سنگریزه‌های زمین به فرش حصیری برطرف می‌شود. برای این‌که اگر مقصود سرد شدن سنگریزه‌ها باشد تا آخر وقت هم سرد نمی‌شود. به هر حال در شهرهای گرمسیر در وقت تابستان و گرمی هوا ابراد در نماز ظهر مستحب است. والله سبحانه و تعالی أعلم.

172- وَعَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِیجٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: أَصْبِحُوا بِالصُّبْحِ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ لِأُجُورِکُمْ». رَوَاهُ الخَمْسَةُ، وَصَحَّحَهُ التِّرْمِذِیُّ، وَابْنُ حِبَّانَ.

و از رافع بن خدیجس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «نماز صبح را در روشنی هوا بخوانید که ثواب‌تان در آن بیشتر می‌شود». در جواب این حدیث، بعضی از علما گفته‌اند: حمل می‌شود بر ایام تابستان که شب‌ها کوتاه است و نماز صبح تأخیر شود تا مردم به نماز صبح برسند. و بعضی از علما این را قبول نکرده‌اند، بنابر این‌که عادت رسول اللهص بر این بوده که نماز صبح را در اول وقت (بغلس) در تاریکی صبح می‌خوانده‌اند و همیشه عادت‌شان بر این بوده است. و دیگر این‌که ابوداود از انسس روایت نمود: «أَنَّهُص أَسْفَرَ بِالصُّبْحَ مَرَّةً، ثُمَّ کَانَتْ صَلَاتُهَ بِغَلَسٍ حَتَّى مَاتَ رَسُول اللهص. یک بار نماز صبح را در اسفار و روشنی صبح خواند، سپس تا زنده بودند همیشه نماز صبح را در اول وقت و تاریکی صبح می‌خواند. و گفته شده که مقصود از آن طول دادن به قراءت در نماز صبح است تا این‌که موقع سلام دادن از نماز اسفار و روشنی هوا حاصل شود. و گفته شده که در شب‌های مهتابی که اول فجر ظاهر نمی‌شود دستور اسفار داده‌اند. و گفته‌ شده دستور اسفار و روشن شدن هوا برای نماز صبح فقط یک بار بوده، چنان که حدیث سنن ابوداود و از انس آن را بیان داشت. والله سبحانه و تعالی أعلم.

173- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس أَنَّ النَبِیص قَالَ: «مَنْ أَدْرَکَ مِن الصُّبْحِ رَکْعَةً قَبْلِ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَکَ الصُّبْحَ، وَمَنْ أَدْرَکَ رَکْعَةً مِنْ العَصْرِ قَبْلَ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَکَ العَصْرَ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.

و از ابوهریرهس روایت است که رسول اللهص فرمود: «کسی که یک رکعت از نماز صبح را خواند، قبل از این‌که آفتاب طلوع نماید ـ و یک رکعت باقی را بعد از طلوع آفتاب خواند ـ نماز صبح را دریافته و نماز او همه‌اش ادا است و کسی که یک رکعت از نماز عصر را قبل از غروب آفتاب خواند و سه رکعت باقی را بعد از غروب آفتاب خواند ـ نماز عصر را دریافته و همه‌اش ادا است». و اجماع علما بر این است که به حصول یک رکعت در وقت و باقی خارج از وقت، نماز صحیح است و ادا محسوب می‌شود. و هیچ کس نگفته که به همین یک رکعت قبل از طلوع و یک رکعت قبل از غروب نماز کامل حساب می‌شود. چنان‌که در روایت بیهقی صریحاً آمده است:

«مَنْ أَدْرَکَ مِنَ الصُّبْحِ رَکْعَةً قَبْلَ أَن تَطلُعَ الشَّمْس، ورَکْعَةً بَعْدَ أَن تَطلُعَ الشَّمْس فَقَدْ أَدْرَکَ الصَّلَاةَ»؛ «کسی که یک رکعت از نماز صبح را قبل از طلوع آفتاب خواند و یک رکعت را بعد از طلوع آفتاب خواند نماز صبح را دریافته است».

و حدیث: «مَنْ صَلَّی مِنَ العَصْرِ رَکعَةً قَبلَ أَنْ تَغرُبَ الشَّمْس ثُمَّ صَلَّی مَابَقِیَ بَعْدَ غُرُوبِهَا لَم یَفُتْهُ العَصْر»؛ «کسی که یک رکعت از نماز عصر را قبل از غروب آفتاب خواند و سه رکعت باقی را بعد از غروب آفتاب خواند نماز عصر از او فوت نشده است، یعنی نماز عصر را کامل خوانده و ادا حساب می‌شود.

174- وَلِمُسْلِمٍ عَنْ عَائِشَةَل نَحْوَهُ، وَقَالَ: «سَجْدَةً» بَدَلَ «رَکْعَةً». ثُمَّ قَالَ: وَالسَّجْدَةُ إِنَّمَا هِیَ الرَّکْعَةُ.

و مسلم از عایشهل مانند حدیث ابی هریرهس روایت نموده و به جای «رکعه»، «سجده» آورده است: «مَنْ أَدْرَکَ مِن الصُّبْحِ سَجدَةً قَبْلِ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَکَ الصُّبْحَ»؛ یعنی «کسی که یک رکعت از نماز را پیش از طلوع آفتاب خواند و یک رکعت دیگر را بعد از طلوع آفتاب خواند نماز صبحش صحیح و ادا می‌باشد».

از حدیث دانسته می‌شود کسی که یک رکعت از نماز خود را در وقت صبح خواند گرچه باقی رکعت‌های نمازش در وقت کراهت نماز باشد برای او اشکالی ندارد. و نماز سنت و نوافل است که در وقت کراهت نماز خوانده نمی‌شود، چنان‌که حدیث زیر آن را بیان می‌دارد:

175- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّس قَالَ: سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِص یَقُولُ: «لَا صَلَاةَ بَعْدَ الصُّبْحِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَلَا صَلَاةَ بَعْدَ العَصْرِ حَتَّى تَغِیبَ الشَّمْسُ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ. وَلَفْظُ مُسْلِمٍ: «لَا صَلَاةَ بَعْدَ صَلَاةِ الفَجْرِ».

و از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: از رسول اللهص شنیدم که می‌فرمود: «نمازی نیست بعد از نماز فرض صبح تا این‌که آفتاب طلوع کند و از طلوع آن شانزده دقیقه بگذرد. و نمازی نیست بعد از نماز فرض عصر تا این‌که آفتاب غروب نماید». و لفظ روایت مسلم همین معنی را روشن کرد که مقصود از «بعد الصبح» بعد از نماز صبح است. و باید دانست که فقها گفته‌اند که نماز با سبب بعد از نماز فرض صبح و بعد از نماز عصر جایز است. برای این‌که کسی نگفته است که نماز جنازه در این دو وقت جایز نیست. و کسی نگفته اگر نماز قضا لازم اوست در این دو وقت نخواند. بنابراین سنت تحیت مسجد و سنت وضو نیز در این دو وقت جایز است. و نمازهای نافله که بدون سبب است، عدم جواز آن مبنی بر کراهت آن است و نه حرمت آن. و روایت داریم که در حرم مکه‌ی مکرمه در تمام اوقات، نماز و طواف جایز است. و از دلایل جواز نماز با سبب بعد از فرض صبح و بعد از نماز فرض عصر همان طواف خانه‌ی خدا در این دو موقع است که اجماع علما بر جواز آن است و بعد از طواف هم دو رکعت سنت طواف خوانده می‌شود. والله سبحانه و تعالی أعلم.

176- وَلَهُ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ: ثَلَاثُ سَاعَاتٍ کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یَنْهَانَا أَنْ نُصَلِّی فِیهِنَّ، وَأَنْ نَقْبُرَ فِیهِنَّ مَوْتَانَا: حِینَ تَطْلُعُ الشَّمْسُ بَازِغَةً حَتَّى تَرْتَفِعَ، وَحِینَ یَقُومُ قَائِمُ الظَّهِیرَةِ حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ، وَحِینَ تَتَضَیَّفُ الشَّمْسُ لِلْغُرُوبِ.

و مسلم روایت می‌کند از عقبه بن عامر جُهنی ـ ابوحماد یا ابوعامر صحابی، در ایام معاویه عامل او در مصر بود و همان جا به سال 58 هجری درگذشت ـ که او فرمود: سه ساعت، یعنی سه وقت است که رسول اللهص ما را منع می‌فرمود از نماز خواندن در آنها و از به خاک سپردن مردگان‌مان در آنها: «اول: وقتی که آفتاب طلوع می‌کند تا این‌که بالا بیاید به قدر نیزه‌ای، یعنی تا این‌که شانزده دقیقه بعد از طلوع آفتاب بگذرد. دوم: وقتی که شتر هرجا خوابیده است در آن وقت به پا می‌ایستد و آن چند لحظه قبل از زوال آفتاب است تا این که زوال آفتاب حاصل شود. سوم: موقعی که آفتاب به غروب نزدیک می‌شود، تا این‌که غروب کند».

در حدیث عمرو بن عبسه: به جای: (حین یقوم قائم الظهیرة) آمده: (حتی یعدل الرمح ظله): تا آن‌که سایه‌ی نیزه برابر آن بشود، که همان معنی: حتی تزول دارد: تا آن‌که آفتاب زوال کند. و در حکمت نهی از نماز و دفن مردگان در آن سه وقت، در حدیث ابن عبسه آمده است: «بِأَنَّ الشَّمْس عِندَ طُلُوعِهَا تَطْلُعُ بَیْنَ قَرْنَیِ الشَّیْطَانِ فَیُصَلِّی لَهَا الْکُفَّار وَبِأَنَّهُ عِندَ قِیامِ قَائِم الظَهِیرِة تُسْجَرُ جَهَنَّمُ وتُفتَحُ أَبوَابُهَا وبَأَنَّهَا تَغْرُبُ بَیْنَ قَرْنَیْ شَیْطَانٍ، وَیُصَلِّی لَهَا الْکُفَّارُ»: «به سبب این‌که آفتاب موقع طلوعش میان دو شاخ شیطان بیرون می‌آید و کافران برای او نماز و عبادت می‌کنند و به سبب این‌که قبل از زوال آفتاب، دوزخ برمی‌افروزند و درهای آن را می‌گشایند. و به سبب این‌که موقع غروب، آفتاب میان دو شاخ شیطان غروب می‌کند و کافران در آن موقع عبادت آفتاب می‌کنند».

در شرح حدیث قبلی گفتیم کسی که می‌خواهد نماز قضا را بخواند یا دو رکعت سنت طواف را گزارد یا آن وقت بیدار شده و می‌خواهد نماز بخواند، نماز برای این اشخاص در آن سه وقت ممنوع نیست. و همه‌ی این‌ها احادیث صحیح دارد، مثل به خواب رفتن رسول اللهص از نماز صبح و بیدار شدن و خواندن آن و مثل دو رکعت بعد از نماز عصر خواندن ایشان و منع نفرمودن‌شان کسی را که می‌خواست سنت قبیله صبح را بعد از نماز صبح بخواند. والله سبحانه و تعالی أعلم.

177- وَالْحُکْمُ الثَّانِی عِنْدَ الشَّافِعِیِّ مِنْ حَدِیثِ أَبِی هُرَیْرَةَ بِسَنَدٍ ضَعِیفٍ. وَزَادَ: «إِلَّا یَوْمَ الجُمْعَةِ».

و حکم دومی، یعنی منع نماز در وقت زوال آفتاب، به روایت امام شافعی به سند ضعیف و با این زیادت آمده است: «مگر روز جمعه که نماز در وقت زوال آفتاب ممنوع نیست».

مصنف فرمود: حکم دوم، برای این‌که حکم اول منع از نماز بود موقع طلوع آفتاب. و حکم سوم منع از نماز بود وقت غروب آفتاب. و حدیثی که فرمود نزد امام شافعی است، بیهقی در کتاب «المعرفه» از حدیث عطاء بن عجلان از ابی نضره غفاری از ابی سعید خدری و ابی هریره آورده است که گفته‌اند: «کانَ رَسُولُ اللهص یَنهی عَنِ الصَّلاةِ نِصفَ النَّهَارِ إِلَّا یَوم الجُمُعة»؛ «رسول اللهص منع می‌فرمود: از نماز قبل از زوال آفتاب مگر در روز جمعه». و مصنف فرمود که سند آن ضعیف است به سبب این‌که در روایت آن ابراهیم بن ابی یحیی و اسحاق بن عبدالله بن ابی فروه هستند که هر دو ضعیفند. ولیکن حدیث بعدی شاهد آن است:

178- وَکَذَا لِأَبِی دَاوُدَ: عَنْ أَبِی قَتَادَةَ نَحْوُهُ.

و هم‌چنین ابوداود از ابی قتادهس مانند همان قبلی روایت نموده است. و لفظ ابی داود چنین است: وَکرِهَ النَّبِیص الصَّلاة نِصفَ النَّهَار إِلَّا یَوم الجُمُعة وقال: (إِنَّ جَهَنَّمَ تُسْجَرُ إِلَّا یَوم الجُمُعة)؛ رسول اللهص مکروه می‌دانست نماز نیمروز مگر در روز جمعه و فرمود: «دوزخ را در آن وقت شعله‌ور می‌کنند مگر در روز جمعه». ابوداود فرمود که این حدیث مرسل است و در آن لیص بن ابی سلیم است و او ضعیف است. اما عمل اصحاب پیغمبر مؤید این حدیث است، برای این‌که در آن ساعت در روز جمعه نماز می‌خواندند و رسول اللهص در زود رفتن به مسجد در روز جمعه و خواندن نماز تا وقتی که امام جمعه برای خطبه خواندن می‌آید ترغیب فرمود. بنابراین نماز قبل از زوال در روز جمعه مکروه نیست. و اوقات نهی که یاد شد برای غیر از حرم مکه است چنان‌که فرمود:

179- وَعَنْ جُبَیْرِ بْنِ مُطْعِمٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «یَا بَنِی عَبْدِ مَنَافٍ، لَا تَمْنَعُوا أَحَدًا طَافَ بِهَذَا البَیْتِ وَصَلَّى أَیَّةَ سَاعَةٍ شَاءَ مِنْ لَیْلٍ أَو نَهَارٍ». رَوَاهُ الخَمْسَةُ، وَصَحَّحَهُ التِّرْمِذِیُّ، وَابْنُ حِبَّانَ.

و از جبیر بن مطعم روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «ای بنی عبد مناف منع نکنید کسی را که طواف این خانه کرد و نماز خواند هر ساعتی از شب و روز که خواست». این حکم برای همه‌ی حرم مکه‌ی مکرمه می‌باشد، جز طواف که خاص مسجدالحرام است. کسانی عمل به حدیث نهی از نماز در اوقاتی که یاد شد ترجیح داده‌اند به دلیل این‌که حدیث نهی در بخاری و مسلم است.

امام شافعیس و غیر او عمل به این حدیث را ترجیح داده‌اند و گفته‌اند که احادیث نهی اختصاص یافته است به قضای نمازهای فرض در آن اوقات که جایز است و نماز کسی که به خواب رفته که نماز خواندنش در آن اوقات جایز است. و نماز سنتی که قضا می‌‌شود و همه‌ی آنها در آن اوقات جایز است. و عموم نهی به آنها خصوص یافت. والله سبحانه و تعالی أعلم.

180- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَب أَنَّ النَّبِیَّص قَالَ: «الشَّفَقُ الحُمْرَةُ». رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِیُّ وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ وَغَیْرُهُ وَقْفَهُ عَلَی ابن عُمَر.

و از ابن عمرب روایت است که رسول اللهص فرمود: «شفق سرخی است». دارقطنی آن را روایت نمود و ابن خزیمه آن را صحیح دانست. غیر او گفته است: موقوف است بر ابن عمر. یعنی گفته‌ی ابن عمر است. و وقتی که موقوف بر ابن عمر باشد باز هم صحیح است، برای این‌که ابن عمرب عرب خالص است و به زبان عربی دانا می‌باشد، بنابراین گفته‌ی او سند است. علاوه بر این ائمه‌ی لغت هم در این معنی با ابن عمر موافق هستند. و نظر به این‌که موضوع لغوی است ائمه‌ی لغت هم مثل قاموس که فرمود: «الشفق محرکة الحمرة من الأفق من الغروب إلی العشاء وإلی قریبها أو إلی قریب العتمة». ا ه‍. شفق: به فتح شین و فاء: سرخی گسترده در افق است که از غروب آفتاب تا وقت عشاء امتداد دارد. امام شافعیس در خصوص وقت نماز مغرب دو قول دارد: قول جدید که عبارت است از این‌که وقت نماز مغرب به غروب آفتاب داخل می‌شود و امتداد دارد به قدر وضو گرفتن و ستر عورت و پنج رکعت نماز، یعنی سه رکعت فرض مغرب و دو رکعت سنت بعدیه‌ی آن. و دلیلش این است که جبرئیل÷ برای نماز مغرب بیش از یک وقت معین نفرمود. و این قول معتمد نیست. و قول دوم ایشان که به قول قدیم معروف است: وقت نماز مغرب از غروب آفتاب است تا پنهان شدن شفق سرخ از مغرب. و این قول معتمد است و دلیلش حدیثی است که ابن خزیمه آن را در صحیح خود به این لفظ آورده است: «وَوَقتُ صَلاةِ المَغرِبِ إِلی أَن تَذهَبَ حُمرَة الشَفَق». حدیث مرفوع است و ابن عمر به روایت از رسول اللهص می‌آورد. یعنی وقت نماز مغرب می‌ماند تا از بین رفتن سرخی شفق. و همین قول قدیم شافعی معتمد است و امام نووی در کتاب مجموع، شرح مهذب دلایل آن را آورده است. والله سبحانه و تعالی أعلم.

181- وَعَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «الفَجْرُ فَجْرَانِ: فَجْرٌ یُحَرِّمُ الطَّعَامَ وَتَحِلُّ فِیهِ الصَّلَاةُ، وَفَجْرٌ تَحْرُمُ فِیهِ الصَّلَاةُ ـ أَیْ: صَلَاةُ الصُّبْحِ ـ وَیَحِلَّ فِیهِ الطَّعَامُ». رَوَاهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ، وَالحَاکِمُ، وَصَحَّحَاهُ.

و از ابن عباسب روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «فجر دوتاست: فجری که خوراک را بر روزه‌دار حرام می‌سازد و نماز فرض صبح را روا می‌دارد و آن فجر صادق است که در افق منتشر می‌شود. و فجری که خوردن در آن بر روزه‌دار رواست و نماز فرض صبح در آن روا نیست». و آن فجر کاذب است که روشنایی باریکی مثل دُمِ گرگ در آن ظاهر می‌شود و سپس پنهان می‌گردد، چنان‌که در حدیث بعدی می‌آید:

82- وَلِلْحَاکِمِ فِی حَدِیثِ جَابِرٍس نَحْوُهُ، وَزَادَ فِی الَّذِی یُحَرِّمُ الطَّعَامَ: «إِنَّهُ یَذْهَبُ مُسْتَطِیلاً فِی الأُفُقِ». وَفِی الآخَرِ: «إِنَّهُ کَذَنَبِ السِّرْحَان».

و حاکم از حدیث جابر بن عبدالله انصاریب همانند آن را آورد که رسول اللهص در خصوص فجر صادق ـ که خوراک بر روزه‌دار را حرام می‌سازد و نماز فرض صبح را روا می‌دارد ـ فرمود: «روشنایی است که در درازی افق گسترده می‌شود». و در روایت بخاری آمده است که رسول اللهص دو دست راست و چپ خود را به دو طرف باز نمود، یعنی این چنین در درازی افق منتشر می‌شود و لحظه به لحظه روشن‌تر می‌شود. و در خصوص فجری که خوراک در آن حلال می‌شود و نماز صبح در آن حرام می‌شود، فرمود: مانند دم گرگ به صورت ستونی باریک و کم روشن به طرف بالا می‌رود و به زودی پنهان می‌شود».

183- وَعَنْ اِبْنِ مَسْعُودٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «أَفْضَلُ الأَعْمَالِ الصَّلَاةُ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا»، رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ، وَالحَاکِمُ. وَصَحَّحَاهُ وَأَصْلُهُ فِی الصَّحِیحَیْنِ.

و از ابن مسعودب روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «بهترینِ کارها نماز فرض در اول وقت آن است». و مصنف که فرمود: اصله فی الصحیحین. قصدش روایت بخاری از ابن مسعودب است که فرمود: «سَأَلتُ النَّبِیَّص أَیُّ الأَعمَالِ أَحَبُّ إِلَی الله؟ قال: الصَّلاةُ لِوَقتِهَا»؛ «از رسول اللهص پرسیدم: کدام عمل محبوب‌تر است نزد خدا؟ فرمود: نماز فرض در وقت آن».

بعضی گفته‌اند که رسول اللهص این جا فرمود که برترین عمل، نماز فرض در اول وقت آن است و جایی دیگر فرمود: «أَفضَلُ الأَعمَال إِیمَانٌ بِاللهِ»؛ «بهترین کارها ایمان آوردن به خدای یکتاست».

ابن دقیق العید فرمود: در اعمال بدنی بهترین آن نماز فرض در اول وقت آن است. و در اعمال قلبی بهترین آن ایمان به خدای می‌باشد. و بعضی گفته‌اند که رسول اللهص در جواب هر کس آن‌چه برای او بهترین عمل باشد به او می‌فرموده است. چنان‌که در جواب کسی که گفت: أوصِنِی: مرا سفارش بده یا رسول الله، فرمود: (لَا تَغضَب): «خشم مگیر». به دیگری فرمود: «لَا یَزَالُ لِسَانُک رَطباً مِن ذِکرِ الله»: «همیشه زبانت به یاد خدا مرطوب باشد». و هم‌چنین در افضل اعمال به کسی فرمود: (الصلاة لوقتها). به دیگری فرمود: (إیمان بالله). به کسی که ملاحظه کرد از دلاوران است فرمود: «الجهاد فی سبیل الله». «برای تو بهترین کارها جهاد فی سبیل الله است». و بعضی گفته‌اند: کلمه‌ی من مقدر است: من أفضل الأعمال. والله سبحانه وتعالی أعلم.

184- وَعَنْ أَبِی مَحْذُورَةَس أَنَّ النَّبِیَّص قَالَ: «أَوَّلُ الوَقْتِ رِضْوَانُ اللَّهُ، وَأَوْسَطُهُ رَحْمَةُ اللَّهِ: وَآخِرُهُ عَفْوُ اللَّهِ». أَخْرَجَهُ الدَّارَقُطْنِیُّ بِسَنَدٍ ضَعِیفٍ جِدًّا.

و از ابومحذورهس روایت است که رسول اللهص فرمود: «نماز فرض در اول وقت مایه‌ی خشنودی خداست. و در وسط وقت مورد رحمت خداست. و در آخر وقت مایه‌ی عفو و بخشایش خداست که آن را می‌پذیرد». برای این‌که تأخیر نماز فرض تا آخر وقت آن گناهی است که به عفو خدا نیاز دارد، تا قبول شود. و این‌که مصنف فرمود: بسند ضعیف جداً. برای این است که از روایت یعقوب بن الولید مدنی است که امام احمد درباره‌ی او فرمود: از کذابان بزرگ است. و بعضی گفته‌اند: در اسناد آن ابراهیم بن زکریای بجلی است که او هم متهم است. و روی این اصل که در اسناد آن متهم و کذاب هر دو هستند، ضعف حدیث را به آخر حد رسانید.

ابو محذوره: در نام او اختلاف است، بعضی اصح اقوال را این دانسته‌اند که نام او سمره بن معین است. و ابن عبدالبر ترجیح داده که نام او اوس است. او در سال فتح مکه مسلمان شد. رسول اللهص آواز او را شنید وقتی که اذان مؤذنین را به آواز خوب تقلید می‌کرد، آن‌گاه او را صدا زد و اذان را یادش داد و او را مؤذن مسجدالحرام گردانید. او در مکه‌ی مکرمه اقامت گزید و تا سال 59 هجری که وفات کرد، در مسجدالحرام اذان می‌گفت.

185- وَلِلتِّرْمِذِیِّ مِنْ حَدِیثِ اِبْنِ عُمَرَب نَحْوُهُ، دُونَ الأَوْسَطِ، وَهُوَ ضَعِیفٌ أَیْضًا.

و ترمذی مانند حدیث قبلی ابن عمرب آورده است ولیکن کلمه‌ی: أوسطه رحمة الله را نیاورده است. و با این حال این هم ضعیف است، برای این که یعقوب بن الولید مدنی که وجودش در اسناد حدیث قبلی مایه‌ی ضعف حدیث بود در اسناد این حدیث نیز وجود دارد. حاکم فرمود: در این خصوص نمی‌شناسم حدیثی که از رسول اللهص یا یکی از صحابه روایت شده باشد و صحیح باشد، مگر حدیثی که از جعفر بن محمد است به روایت جعفر از پدرش که این حدیث هم موقوف بر پدر جعفر است و از گفته‌ی اوست. باید دانست حدیثی که از امام جعفر صادق÷ باشد و او از پدر بزرگوارش امام محمد باقر÷ روایت نماید، اگر موقوف باشد هم صحیح است؛ برای این‌که از خود چیزی نمی‌فرمایند و موقوف بر ایشان در حکم مرفوع است. و علاوه بر این مواظبت رسول اللهص و ائمه از آل و اصحاب بر نماز فرض در اول وقت دلالت بر افضلیت آن می‌دهد. والله سبحانه وتعالی أعلم.

186- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ: «لَا صَلَاةَ بَعْدَ الفَجْرِ إِلَّا سَجْدَتَیْنِ». أَخْرَجَهُ الخَمْسَةُ، إِلَّا النَّسَائِیُّ. وَفِی رِوَایَةِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ: «لَا صَلَاةَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَّا رَکْعَتَیْ الفَجْرِ.

و از ابن عمرب روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «بعد از طلوع صبح صادق نماز سنتی نیست، مگر دو رکعت سنت قبلیه‌ی صبح». و روایت عبدالرزاق از ابن عمر نیز به همین معنی است.

از حسن بصری/ روایت است که فرمود: باکی ندارد که کسی بعد از طلوع فجر صادق بیش از دو رکعت قبلیه‌ی صبح بخواند. و امام مالک فرمود: کسی که نماز تهجد از او فوت شد، مانعی ندارد که بعد از طلوع فجر نماز فوت شده‌ی تهجدش را بخواند. این حدیث را امام احمد و ابوداود و ترمذی و ابن ماجه روایت کرده‌اند. ترمذی فرمود: در اسناد آن شخصی به نام قدامه بن موسی است. مصنف فرمود: در اسم همین قدامه اختلاف است که آیا نام او ایوب بن حصین است یا محمد بن حصین است. به هر حال شخصی است مجهول، و در خواندن غیر از قبلیه‌ی فرض صبح بعد از طلوع فجر، اختلاف است. و شاید منع از نوافلی باشد که وارد نیست. والله سبحانه و تعالی أعلم.

187- وَمِثْلُهُ لِلدَّارَقُطْنِیّ عَنْ اِبْنِ عَمْرِوِ بْنِ العَاصِس.

و مانند حدیث عبدالله بن عمرب است، روایت حدیث عمرو بن العاصس از رسول اللهص که دارقطنی آن را روایت نمود.

الحاصل: اوقات کراهت نماز در احادیثی که یاد شدند شش وقت است: موقع طلوع آفتاب. موقع غروب آفتاب. بعد از نماز صبح. بعد از نماز عصر. قبل از زوال آفتاب. بعد از طلوع فجر. و الله سبحانه و تعالی أعلم.

188- وَعَنْ أَمْ سَلَمَةَل قَالَتْ: صَلَّى رَسُولُ اللَّهِص العَصْرَ، ثُمَّ دَخَلَ بَیْتِی، فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ، فَسَأَلْتُهُ، فَقَالَ: «شُغِلْتُ عَنْ رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الظُّهْرِ، فَصَلَّیْتُهُمَا الآنَ»، قُلْتُ: أَفَنَقْضِیهِمَا إِذَا فَاتَتْنَا؟ قَالَ: «لَا».  أَخْرَجَهُ أَحْمَدُ.

از ام المؤمنین ام سلمهل روایت است که فرمود: رسول اللهص نماز عصر را در مسجد نبوی با جماعت خواند، آن‌گاه به منزلم آمد و دو رکعت نماز در منزل من خواند. از ایشان پرسیدم که بعد از نماز فرض عصر نماز سنت خواندی؟ فرمود: «مشغول شدم و دو رکعت بعدیه‌ی نماز ظهر را نخواندم و حالا آن دو رکعت را خواندم». ام سلمه گفت: عرض کردم یا رسول اللهص، اگر دو رکعت بعد از نماز ظهر از ما فوت شد آن را قضا کنیم؟ فرمود: «خیر». و در حدیث آمده است: «إِنَّهُ أَتَاهُ نَاسٌ مِنْ عَبْدِ الْقَیْسِ»: مردمی از عبدالقیس خدمت رسول اللهص آمدند و او را مشغول نمودند و نتوانستند دو رکعت بعدیه‌ی ظهر را بخوانند.

حدیثی که مصنف در این‌جا از ام سلمه روایت نمود، چیزی درباره‌ی آن نفرمود. و همین حدیث را در کتاب فتح الباری شرح صحیح بخاری آورد و فرمود: «إِنَّهَا رِوَایَةٌ ضَعِیفَةٌ لَا تَقُومُ بِهَا حُجَّةٌ»: روایتی است ضعیف که نمی‌توان آن را حجت شمرد. و این حدیث یکی از خصایص رسول اللهص است. چنان‌که حدیث عایشهل بر آن دلالت دارد: «أَنَّهُ کانَ یُصَلِّی بَعدَ العَصرِ ویَنهی عَنهَا ویُوَاصِلُ ویَنهی عَنِ الوِصَالِ»: رسول اللهص خود بعد از نماز عصر نماز می‌خواند و مردم را از آن منع می‌فرمود. و میان دو روز در روزه‌داری چیزی نمی‌خورد و وصال می‌نمود و مردم را از وصال منع می‌فرمود. بیهقی فرمود: اختصاص رسول اللهص به مداومت بر دو رکعت بعد از عصر است نه فقط اصل قضا کردن آن. والله سبحانه و تعالی أعلم.

189- وَلِأَبِی دَاوُدَ عَنْ عَائِشَةَل بِمَعْنَاهُ.

و ابوداود از عایشهل معنای حدیث قبلی روایت نمود. یعنی ام سلمهل از رسول اللهص روایت نمود که دو رکعت بعدیه‌ی ظهر از او فوت شد و بعد از نماز عصر قضای آن دو رکعت نمود. از عایشهل هم معنی همان حدیث ام سلمهل را روایت نمود. و الله سبحانه و تعالی أعلم.

بَابُ الحَیْضِ

بَابُ الحَیْضِ

در لغت: حاض الوادی: دره جاری شد. و حیض هم خونی است که طبیعتاً در هر ماه از زنان جاری می‌شود. و نظر به این‌که دانستن آن سودمند برای مردان و زنان است و بسیاری از احکام شرع به آن تعلق دارد، مصنف/ برای آن بابی جداگانه قرار داد تا در آن احکامی که تعلق به حیض دارد بیاورد. بعضی مردم نادان هستند که وقتی باب حیض در کتابی دیدند، اعتراض می‌کنند که چرا این باب که تعلق به زنان دارد در کتابی که مردان می‌خوانند بیاورند. و نمی‌دانند که احکام شریعت به زن و مرد هر دو تعلق دارد و هر دو باید احکام آن را بدانند تا از محذورات آن بپرهیزند. احکام حیض در کلام الله مجید و احادیث رسول اللهص و در کلام ائمه‌ی هدی آمده است. بنابراین دانستن احکام حیض و نفاس و استحاضه و خون فاسد همه ضرورت دارد تا دانسته شود عبادت در کدام یک جایز نیست و در کدام یک جایز است و کدام یک قضای نماز در آن لازم است و کدام یک قضای نماز لازم ندارد. و عقد نکاح در آن احوال و حج و عمره در آنها و طلاق و فراق در آنها چه حکمی دارد. زن و مرد شریک زندگی یکدیگرند، باید حالات هم را بدانند و در غیر این صورت ندانسته مرتکب حرام می‌شوند. والله أعلم.

149- عَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَبِی حُبَیْشٍ کَانَتْ تُسْتَحَاضُ، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِص: «إِنَّ دَمَ الحَیْضِ دَمٌ أَسْوَدُ یُعْرَفُ، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَأَمْسِکِی مِنَ الصَّلَاةِ، فَإِذَا کَانَ الآخَرُ فَتَوَضَّئِی، وَصَلِّی». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ، وَالنَّسَائِیُّ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ، وَالحَاکِمُ، وَاسْتَنْکَرَهُ أَبُو حَاتِمٍ.

از عایشهل روایت است که فاطمه بنت ابی حبیش مستحاضه می‌شد. رسول اللهص، به او فرمود: «خون قاعده‌ی ماهیانه، خونی است سیاه و شناخته می‌شود، برای این‌که رنگ آن سیاه متمایل به سرخ و بدبوست و حالت گزندگی دارد که اگر بر پوست دست بریزد، ایجاد خارش می‌کند. پس وقت که خون قاعده‌ی ماهیانه بود از نماز خودداری کن. و وقتی که خون حیض گذشت و خون استحاضه آمد وضو بگیر و نماز بخوان».

باید دانست که از زنان غیر یائسه چهار خون می‌آید:

1-   خون حیض که سیاه متمایل به سرخ و بدبو و گزنده است. در هر ماهی چند روز می‌آید و زنان آن را می‌شناسند.

2-   خون نفاس که بعد از زایمان می‌آید و خونی است برای حفظ جنین که پس از زایمان لخته لخته شده بیرون می‌ریزد.

3-   خون استحاضه که بر اثر بیماری می‌آید و همیشه جریان دارد.

4-   خون فاسد، مثل خونی که موقعی که باد زایمان به زنان دست می‌دهد، می‌آید.

الف) خون حیض اقل آن یک شبانه‌روز است که بیست و چهار ساعت باشد و لازم نیست در این بیست و چهار ساعت جاری باشد، بلکه موقعی که پنبه فرو برده شود خونی شود و معلوم می‌شود که وجود دارد. و بیشترین مدت آن پانزده شبانه‌روز است و غالب آن شش یا هفت روز است. و حکم آن این است که در مدت حیض نماز و روزه حرام است و روزه قضا دارد و نماز قضا ندارد. و در مدت حیض طلاق دادن حائض حرام است اگرچه واقع می‌شود. و نشستن حائض در مسجد و خواندن قرآن حرام است. و نزدیکی با زن حائض حرام است. حج و عمره می‌تواند، فقط طواف خانه‌ی خدا بر حائض حرام است.

ب) خون نفاس اقل آن یک لحظه و بیشترین آن دو ماه، یعنی شصت روز و غالب آن متفاوت است. برای بعضی زنان چهل روز و برای بعضی بیست و پنج روز. و امروزه که قرص و دارو استعمال می‌کنند ممکن است خیلی کمتر باشد و در احکام مانندحیض است.

ج) خون استحاضه همیشه جریان دارد و نزدیکی با مستحاضه در غیر روزهای حیض او رواست. و نماز خواندن او در غیر روزهای حیضش جایز است. چیزی که هست باید حفاظ بپوشد تا خون موقع نماز بر بدنش جاری نشود.

د) خون موقع باد زایمان خون فاسد است و مانع نماز و روزه و غیره نمی‌شود.

تفصیل حدیث فاطمه بنت ابی حبیش:

أنَّ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَبِی حُبَیْشٍ جَاءَتْ إِلَى النَبِیِّص فَقَالَتْ: إِنِّی امْرَأَةٌ أُسْتَحَاضُ فَلَا أَطْهُرُ، أَفَأَدَعُ الصَّلَاةَ؟ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهص: «إِنَّ دَمَ الْحَیْضِ دَمٌ أَسْوَدٌ یُعْرَفُ  فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ، فَأَمْسِکِی عَنْ الصَلَاةِ، فَإِذَا کَانَ الْآخَرُ، فَتَوَضَّئِی وَصَلِّی».

فاطمه دختر ابی حبیش به خدمت رسول اللهص آمد و گفت: من زنی دائم الحیض هستم و پاک نمی‌شوم. آیا باید نماز را ترک نمایم؟ رسول اللهص فرمود: «خون قاعده‌ی ماهیانه‌ی زنان خونی سیاه رنگ است و شناخته می‌شود و نزد زنان معروف است. وقتی که خون حیض وجود دارد از نماز خودداری کن و وقتی که خون دیگر که خون استحاضه است، آمد، وضو بگیر و نماز بخوان».

پنج حکم برای مستحاضه است:

اول این‌که نزد جمهور علما، شوهرش می‌تواند با او نزدیکی نماید. برای این‌که وقتی که او می‌تواند نماز بخواند، در حالی که خونش جاری است، شوهرش هم می‌تواند با او جماع نماید.

دوم این‌که مستحاضه مأمور است به احتیاط در طهارت که باید قبل از وضو و تیمم شرمگاه خود را بشوید و پنبه‌ای در شرمگاه بنهد برای دفع نجاست و کم کردن آن.

سوم این‌که قبل از دخول وقت نماز نمی‌تواند وضو بگیرد.

چهارم این‌که وقتی که وضو گرفت فوراً نماز بخواند.

پنجم این‌که پنبه نهادن و یا حفاظ نهادن قبل از وضو باشد. والله أعلم.

150- وَفِی حَدِیثِ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ عِنْدَ أَبِی دَاوُدَ: وَلِتَجْلِسْ فِی مِرْکَنٍ، فَإِذَا رَأَتْ صُفْرَةً فَوْقَ المَاءِ، فَلْتَغْتَسِلْ لِلظُّهْرِ وَالْعَصْرِ غُسْلاً وَاحِدًا، وَتَغْتَسِلْ لِلْمَغْرِبِ وَالعِشَاءِ غُسْلاً وَاحِدًا، وَتَغْتَسِلْ لِلْفَجْرِ غُسْلاً، وَتَتَوَضَّأْ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ.

و در حدیث اسماء بنت عمیس نزد ابوداود آمده است: «و در تشتی بنشیند و هرگاه زردی روی آب را دید، برای نماز ظهر و عصر یک غسل بکند و برای نماز مغرب و عشاء یک غسل بکند و برای نماز صبح یک غسل بکند و در اوقات میان آنها وضو بگیرد».

اسماء بنت عمیس ابتدا با جعفر بن ابی‌طالب ازدواج نمود و با او به حبشه رفت و در حبشه چند فرزند از جعفر به دنیا آورد. از آن جمله عبدالله بن جعفر که از کریمان معروف است. روزی که جعفر از حبشه برگشت مصادف با فتح خیبر بود. رسول اللهص فرمود: «مَا أَدرِی بِأَیِّهِمَا أَنَا أَفرَحُ فَتح خَیبَر أَم رُجُوعُ جَعفَرس»؛ «نمی‌دانم به کدام یک از این دو خوشحال‌تر هستم، به فتح خیبر یا به برگشت جعفرس».

موقعی که جعفر در غزوه‌ی مؤته شهید شد و نظر به این‌که پرچم را که به دست راست گرفته بود قطع کردند و سپس به دست چپ گرفت و آن را هم قطع کردند، رسول اللهص فرمود: «خدا به جای دو دست جعفر به او دو بال داده است تا با دو بال خود در بهشت پرواز کند». و او را ذوالجناحین نامیدند. بعد از شهادت جعفرس اسماء با ابوبکر صدیق ازدواج نمود و از او دارای پسری شد به نام محمد بن ابی‌بکر که در خانه‌ی علیس بزرگ شد. بعد از وفات ابوبکر صدیقس به  نکاح علیس درآمد و از علیس پسری به دنیا آورد که او را یحیی نامیدند.

در این حدیث و حدیث حمنه که می‌آید امر به بدن شستن است در روز و شبی سه بار و جمع میان ظهر و عصر و میان مغرب و عشا که جمع صوری می‌نامند، یعنی جمعی که در صورت جمع است، برای این‌که امر فرمود نماز ظهر تأخیر نماید تا آخر وقت ظهر و نماز عصر شتاب نماید تا در اول وقت عصر انجام گیرد، بنابراین هر نمازی در وقت خود است، ولی یکی در آخر وقت و دومی در اول وقت. و هم‌چنین در جمع میان مغرب و عشا که نماز مغرب در آخر وقت مغرب بخواند و نماز عشا در اول وقت عشا. در این خصوص جماعتی از علما گفته‌اند که مستحاضه باید برای هر نماز فرض بدن بشوید. و جمهور علما بر آنند که بدن شستن لازم مستحاضه نیست و گفته‌اند روایتی که به مستحاضه امر می‌کند تا برای هر نماز بدن بشوید، ضعیف است. و بیهقی سبب ضعف حدیث را بیان داشت.

بنابراین جمع میان حدیث فاطمه بنت ابی حبیش که در آن اصلاً امر به غسل نیست با حدیث فاطمه بنت عمیس و حمنه بنت جحش که در آن امر به غسل است در سه وقت، جمع میان این دو حدیث این است که گفته شود، بدن شستن مستحاضه برای نماز مندوب است و واجب نیست و وضو گرفتن برای هر نماز فرض واجب است. والله سبحانه و تعالی أعلم.

مرکن: لگن یا تشتی است که لباس در آن می‌شویند. در مرکن بنشیند و آب بر خود بریزد تا زردی روی آب بنشیند.

151- وَعَنْ حَمْنَةَ بِنْتِ جَحْشٍ قَالَتْ: کُنْتُ أُسْتَحَاضُ حَیْضَةً کَثِیرَةً شَدِیدَةً، فَأَتَیْتُ النَّبِیَّص أَسْتَفْتِیهِ، فَقَالَ: «إِنَّمَا هِیَ رَکْضَةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ، فَتَحَیَّضِی سِتَّةَ أَیَّامٍ، أَوْ سَبْعَةَ أَیَّامٍ، ثُمَّ اِغْتَسِلِی، فَإِذَا اسْتَنْقَأْتِ فَصَلِّی أَرْبَعَةً وَعِشْرِینَ، أَوْ ثَلَاثَةً وَعِشْرِینَ، وَصُومِی وَصَلِّی، فَإِنَّ ذَلِکَ یُجْزِئُکَ، وَکَذَلِکَ فَافْعَلِی کلَّ شَهرٍ کَمَا تَحِیضُ النِّسَاءُ، فَإِنْ قَوِیتِ عَلَى أَنْ تُؤَخِّرِی الظُّهْرَ وَتُعَجِّلِی العَصْرَ، ثُمَّ تَغْتَسِلِی حِینَ تَطْهُرِینَ وَتُصَلِّی الظُّهْرَ وَالعَصْرِ جَمِیعًا، ثُمَّ تُؤَخِّرِینَ المَغْرِبَ وَتُعَجِّلِینَ العِشَاءِ، ثُمَّ تَغْتَسِلِینَ وَتَجْمَعِینَ بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ، فَافْعَلِی. وَتَغْتَسِلِینَ مَعَ الصُّبْحِ وَتُصَلِّینَ». قَالَ: وَهُوَ أَعْجَبُ الأَمْرَیْنِ إِلَیَّ. رَوَاهُ الخَمْسَةُ إِلَّا النَّسَائِیَّ، وَصَحَّحَهُ التِّرْمِذِیُّ، وَحَسَّنَهُ البُخَارِیُّ.

حمنه بنت جحش: خواهر ام‌المؤمنین زینب بنت جحش و همسر طلحه بن عبدالله از عشره‌ی مبشرهش می‌گوید: من استحاضه می‌شدم به خون بسیار و دیدن سختی در تحمل آن، خدمت پیغمبرص آمدم تا طلب فتوا نمایم و حکم استحاضه‌ام را از ایشان بپرسم. فرمودند: «بی‌گمان استحاضه دفعه و آمدنی است از شیطان، یعنی دچار چنین بلایی شدن از شیطان است. پس قاعده‌ی ماهیانه‌ات را شش روز یا هفت روز بدان و پس از آن بدن بشوی. و وقتی که از خون حیض پاک شدی نماز بخوان 24 روز به حساب شش روز حائض بودن و نماز بخوان 23 روز به حساب هفت روز حائض بودن و در این 24 روز یا 23 روز روزه بگیر و نماز بخوان که این روش و عادت کفایت است برای تو و هم‌چنان در هر ماه رفتار کن چنان‌که زنان قاعده و پاک می‌شوند. اگر بتوانی که نماز ظهر به تأخیر بیندازی و نماز عصر به جلو بیندازی و نماز ظهر با نماز عصر جمع نمایی و نماز مغرب را تأخیر نمایی و نماز عشاء را تقدیم نمایی و جمع بنمایی میان مغرب و عشا همین کار را انجام بده. و برای نماز صبح بدن بشوی همراه وقت نماز صبح و بعد از بدن شستن، نماز صبح را بخوان. حمنه گفت: این کار جمع صوری میان ظهر و عصر و جمع صوری میان مغرب و عشا و بدن شستن هر دو نماز و بدن شستن برای نماز صبح و نماز صبح خواندن بعد از بدن شستن، این روش برای من از میان دو روش، بهترین است».

یعنی هر نماز در اول وقت. و دو نماز جمع کردن در آخر وقت اولی و اول وقت نماز دومی، این یکی نزد من پسندیده‌تر است.

این حدیث، حدیثی است صحیح. بخاری فرمود: حدیث حسن. امام احمد فرمود: حدیث حسن صحیح. و ترمذی فرمود: حدیث صحیح.

گفتیم که مقصود از «تَحَیَّضِی سِتَّةَ أَیَّامٍ، أَوْ سَبْعَةَ أَیَّامٍ» این است که هر کدام از شش روز یا هفت روز که عادت تو بر آن است به آن عمل کن. و فرموده‌اش: «فان قویت...» تا آخر دلالت دارد که واجب بر او نیست، بلکه مندوب و سنت است.

الحاصل: رسول اللهص اختیار به او داد که بعد از شش روز یا هفت روز مدت قاعدگی او بدن بشوید و بعد از غسل حیض اختیار دارد هر نماز را با وضو در وقت آن بخواند یا هر دو نماز با هم جمع صوری نماید، حمنه روش دوم را اختیار نمود.

152- وَعَنْ عَائِشَةَل: أَنَّ أُمَّ حَبِیبَةَ بِنْتَ جَحْشٍ شَکَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِص الدَّمَ، فَقَالَ: «اُمْکُثِی قَدْرَ مَا کَانَتْ تَحْبِسُکِ حَیْضَتُکِ، ثُمَّ اِغْتَسِلِی»، فَکَانَتْ تَغْتَسِلُ کُلَّ صَلَاةٍ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

153- وَفِی رِوَایَةٍ لِلْبُخَارِیِّ: «وَتَوَضَّئِی لِکُلِّ صَلَاةٍ»، وَهِیَ لِأَبِی دَاوُدَ وَغَیْرِهِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ.

از عایشهل روایت است که ام حبیبه بنت جحش نزد رسول اللهص شکایت ازخون استحاضه نمود. رسولص فرمود: «به قدری که خون حیض در هر ماه برایت می‌آید صبر کن و بعد از این‌که روزهای قاعدگی‌ات تمام شد، غسل حیض انجام بده». اما ام حبیبه بعد از فارغ شدن از خون قاعدگی برای هر نماز بدن می‌شست. این است روایت صحیح مسلم. و در روایتی که برای صحیح بخاری است: رسول اللهص به ام حبیبه فرمود: که برای هر نماز وضو بگیر. و همین روایت که امام بخاری دارد، ابوداود هم دارد، اما غیر ابوداود این روایت را از طریق دیگر دارد.

خلاصه رسول اللهص به ام حبیبه نفرموده بود که برای هر نماز فرض بدن بشوید، اما خودش برای هر نماز فرض بدن می‌شست. معروف است که دختران جحش: یکی ام المؤمنین زینب بنت جحش است که همسر رسول اللهص بود و دیگری حمنه بنت جحش است که همسر طلحه بود و سومی ام حبیبه که همسر عبدالرحمن بن عوف بود. حمنه و ام حبیبه هر دو مستحاضه بودند. و یکی از علما زنان مستحاضه را در عهد رسول اللهص شمرده است و به ده تا رسیده‌اند.

الحاصل: هر کدام از مستحاضه‌ها باید ایام حیض خود را بگذرانند، حیض‌شان که تمام شد غسل حیض انجام دهند. بعد از آن برای هر نماز وضو بگیرند و می‌توانند دو نماز ظهر و عصر با هم جمع صوری نمایند. و هم‌چنین نماز مغرب و عشا را به هم جمع صوری نمایند. برای این که جمع صوری برای غیر مستحاضه نیز رواست. و زنان مستحاضه می‌توانند با همان وضویی که برای نماز فرض گرفته‌اند، نمازهای سنت قبلیه و بعدیه فرض بخوانند. والله أعلم.

154- وَعَنْ أُمِّ عَطِیَّةَل قَالَتْ: کُنَّا لَا نَعُدُّ الکُدْرَةَ وَالصُّفْرَةَ بَعْدَ الطُّهْرِ شَیْئًا. رَوَاهُ البُخَارِیُّ، وَأَبُو دَاوُدَ وَاللَّفْظُ لَهُ.

ام عطیه که نام او نسیبه می‌باشد از بزرگان صحابیات است. در غزوات رسول اللهص حضور داشت و پرستاری بیماران و درمان مجروحین و زخمیان را انجام می‌داد. او فرمود: ما بعد از پاکی از قاعدگی دیدن آب چرکین یا زرد را جزء خون حیض نمی‌شمردیم.

و رأی امام بخاری این است که چنین عبارتی: «کُنَّا لَا نَعُدُّ» ما به شمار نمی‌آوردیم؛ مقصودش این است که در عهد رسول اللهص بعد از پاکی از قاعدگی آب چرکین و یا زرد که از شرمگاه می‌آمد به حساب قاعدگی نمی‌آوردیم و رسول اللهص از آن باخبر می‌شد و اعتراض نمی‌گرفت. بنابراین چنین عبارتی از صحابیه حجت است. اگرچه بعضی از علما در آن اختلاف دارند.

155- وَعَنْ أَنَسٍس: أَنَّ الیَهُودَ کَانُوا إِذَا حَاضَتْ المَرْأَةُ فِیهِم لَمْ یُؤَاکِلُوهَا، فَقَالَ النَّبِیُّص: «اِصْنَعُوا کُلَّ شَیْءٍ إِلَّا النِّکَاحَ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

و از انسس روایت است که فرمود: عادت یهودیان بود، وقتی که زنی قاعده می‌شد اتاق و خوراکش را جدا می‌کردند و با او در یک‌جا خوراک نمی‌خوردند. رسول اللهص فرمود: «فقط جماع در حال حیض ممنوع است، اما هرچیز دیگر، مانند خوراک خوردن، همنشینی و هم پهلویی با زن قاعده هیچ کدام ممنوع نیست». و زن مانند مرد پاک و طاهر است و هیچ‌گاه پلید نمی‌شود و دوران قاعدگی مثل دوران حاملگی و دوران شیر دادن به طفل است، در همه‌ی این احوال زن طاهر است و رعایت حال او ضرورت دارد. اگر کسی عادات نامسلمانان از مجوس و نصاری و یهود در حال قاعدگی زنان بداند و آن وقت مقایسه نماید بین رفتار مسلمانان با زنان قاعده و رفتار غیرمسلمانان با او می‌داند که اسلام در همه‌ی احکامش با عدالت و پاک و باانصاف است. در کتاب «نقش زن در اسلام» امتیازاتی که اسلام برای زن قایل است نوشته‌ام به آن مراجعه شود. و این حدیث مفسر آیه‌ی 222 سوره‌ی بقره است:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ [البقرة: 222].

«و از تو می‌پرسند در خصوص حیض، بگو به ایشان که خون حیض پلید است و شما مردان از جای خود حیض زنان دوری بجویید و با او نزدیکی نکنید تا از خون حیض پاک شوند وقتی که از خون حیض پاک شدند و غسل حیض به جا آوردند آن وقت می‌توانید با آنان نزدیکی کنید».

و در حدیث بعدی می‌آورد که فقط نزدیکی ممنوع است، اما بوسیدن و ملاعبه برای کسی که او را به جماع حرام نمی‌اندازد ممنوع نیست.

156- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یَأْمُرُنِی فَأَتَّزِرُ، فَیُبَاشِرُنِی وَأَنَا حَائِضٌ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.

عایشه ام‌المؤمنینل فرمود: «در وقت قاعدگی‌ام رسول اللهص به من امر می‌فرمود تا لنگ پا بپوشم و آن‌گاه با من همبستر می‌شد».

یباشرنی: یعنی پوست بدنش با پوست بدنم از روی لباس به هم می‌رسید. یا این‌که در غیر میان ناف و زانو بدن‌مان به هم می‌رسید. و در این حدیث صحبتی از تمتع نیست ولیکن می‌رساند که زن و شوهر اگرچه زن قاعده باشد حق هم‌پهلویی دارند. و در حدیث آمده است: «اصْنَعُوا کُلَّ شَیْءٍ إِلَّا النِّکَاحَ»؛ «با زن قاعده هر کاری می‌توانید به جز جماع».

نظر به این‌که دین اسلام، خاتم ادیان است و بعد از آن هیچ دینی نمی‌آید، خدای متعال برای خاتم‌الأنبیاء وسایلی فراهم فرمود که همه‌ی اقوال و افعال و تقریرات ایشان برای همه معلوم باشد تا از ایشان پیروی کنند. از وضع خانوادگی موسی و آن‌چه میان او و همسرش می‌گذشت هیچ خبری نیست و هم‌چنین باقی انبیاء، اما خاتم‌الأنبیاء آن‌چه در خانه میان ایشان و همسرانشان می‌گذشت، آن‌چه در بازار میان ایشان و فروشندگان صحبت می‌شد، آن‌چه در مسجد می‌فرمودند، آن‌چه با دوستان رفتار می‌نمودند، آن‌چه با دشمنان انجام می‌دادند، آن‌چه در میدان جهاد از صفات بلندهمتی و رحمت و مهر ایشان ظاهر می‌شد، آن‌چه در روز و آن‌چه در شب و آن‌چه در حضر و آن‌چه در سفر از ایشان ظهور می‌کرد همه روایت نموده‌اند و آن هم در منتهای صدق و راستی. صلوات الله وسلامه علیک یا خاتم الأنبیاء، فمن لم یعرفک ولم یقدر عظمتک فقد خسرالدنیا والآخرة.

157- وَعَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍب، عَنِ رَسُول اللهص فِی الَّذِی یَأْتِی اِمْرَأَتَهُ وَهِیَ حَائِضٌ، قَالَ: «یَتَصَدَّقُ بِدِینَارٍ، أَوْ نِصْفِ دِینَارٍ». رَوَاهُ الخَمْسَةُ، وَصَحَّحَهُ الحَاکِمُ وَابْنُ القَطَّانِ، وَرَجَّحَ غَیْرَهُمَا وَقْفَهُ.

ابن عباسب از رسول اللهص درباره‌ی کسی که با همسرش که حائض است جماع کرد فرمود: «اگر در اول حیض همسرش با او جماع کرد یک دینار طلا صدقه به فقرا بدهد و اگر در اواخر حیض با او جماع کرد نیم دینار طلا صدقه به فقرا بدهد». برای این که در اول حیض چیزی از مدت پاکی اش قبل از حیض نگذشته و قبل از حیض با زوجه جماع نموده است. این جماع که بی‌صبری شوهر را می‌رساند یک دینار صدقه بدهد و اما در آخر حیض که هفته‌ای از پاکی قبل از حیض گذشته، ممکن است فشار شهوت او را مجبور کرده باشد، از این روی نیم دینار به فقرا بدهد.

و اما در خصوص حدیث: امام شافعی فرمود که اگر این حدیث به ثبوت می‌رسید ما به آن عمل می‌کردیم. و می‌رساند که حدیث ثابت شده است. و حسن بصری و سعید بن المسیب گفته‌اند: کسی که در حال حیض همسرش با او جماع کرد، باید برده‌ای آزاد کند، چنان‌که اگر کسی در روز رمضان با همسرش جماع کرد باید در حال استطاعت برده آزاد نماید. و بعضی هم گفته‌اند هیچ لازم شوهر نیست. اما حدیث به تصحیح امام حافظ ابن القطان رسیده است و او در تصحیح حدیث کمال تحقیق را نموده و به طعن کسانی که در حدیث طعن زده‌اند پاسخ گفته و طعن آنان را مردود شمرده است. و امام حافظ ابن دقیق العید گفته‌ی ابن القطان را تقویت نموده است. بنابراین آن‌چه در مذهب شافعی معتمد است که نزدیکی در اول حیض مقتضی یک دینار است و در آخر حیض مقتضی نیم دینار است، کاملاً صحیح است. والله سبحانه و تعالی أعلم.

158- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخدریس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «أَلَیْسَ إِذَا حَاضَتْ لَمْ تُصَلِّ وَلَمْ تَصُمْ؟». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ فِی حَدِیثٍ طَویل.

رسول اللهص فرمود: «آیا نه این است که زن وقتی که قاعده شد نه نماز می‌خواند و نه روزه می‌گیرد؟» این از کمبود دین اوست. آیا نه این است که گواهی زن نصف گواهی مرد است، این از کمبود عقل اوست.

مصنف فرمود: این جمله که این‌جا آورد از حدیث طولانی است؛ برای این که روزی در حضور زنان سخنانی فرمود که ما معنی آن را می‌آوریم: ندیده‌ام مثل زنانی که ناقص عقل و دین هستند و با این حال دل مرد عاقل را می‌برند. زنی گفت: یا رسول اللهص، چرا زنان ناقص عقل و دین هستند؟ فرمود: آیا نه این است که وقتی حیضش آمد در ایام حیض نه نماز می‌خواند و نه روزه می‌گیرد، این بی‌نمازی و بی‌روزه‌ای در روزهای متعدد از نقصان دین اوست ـ تا آخر ـ و معلوم است که نماز روزهای حیض و نفاس قضا ندارد، اما خوردن روزه‌های رمضان قضا دارد. و زن حائض نمی‌تواند به مسجد برود بنا به حدیث: «لَا أُحِلُّ المَسْجِدَ لِحَائِضٍ وَلَا جُنُبٍ»؛ «مسجد را روا نمی‌دارم برای حائض و جنب». و حائض نمی‌تواند قرآن بخواند بنا به حدیث: «لَا تَقْرَأِ الحَائِضُ وَلَا الجُنُبُ شَیْئًا مِنَ القُرْآنِ». و دست به قرآن نمی‌تواند بزند بنا به حدیثی که به روایت عمرو بن حزم است. والله سبحانه و تعالی أعلم.

159- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: لَمَّا جِئْنَا سَرِفَ حِضْتُ، فَقَالَ النَّبِیُّص: «اِفْعَلِی مَا یَفْعَلُ الحَاجُّ، غَیْرَ أَنْ لَا تَطُوفِی بِالبَیْتِ حَتَّى تَطْهُرِی». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.

عائشهل گفت: در سال حجه الوداع موقعی که به «سَرِف» رسیدیم قاعده شدم. رسول اللهص فرمود: «انجام بده آن‌چه را که حاج انجام می‌دهد، مگر این‌که تا وقتی که قاعده هستی نمی‌توانی طواف خانه‌ی خدا را انجام بدهی». و اجماع علما بر این است که حائض نمی‌تواند طواف خانه‌ی خدا کند، به سبب این‌که شرط طواف کننده این است که با طهارت و وضو باشد و دیگر این‌که حائض نمی‌تواند داخل به مسجد بشود و هم‌چنین حائض نمی‌تواند دو رکعت سنت طواف بخواند. اما غیر از طواف همه‌ی اعمال حج را می‌تواند انجام دهد. والله سبحانه و تعالی أعلم.

160- وَعَنْ مُعَاذِ بن جَبَلٍس: أَنَّهُ سَأَلَ النَّبِیَّص مَا یَحِلُّ لِلرَّجُلِ مِنِ اِمْرَأَتِهِ، وَهِیَ حَائِضٌ؟ فَقَالَ: «مَا فَوْقَ الإِزَارِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَضَعَّفَهُ.

و از معاذ بن جبلس روایت است که از رسول اللهص پرسید: برای مرد از همسرش وقتی که حائض است چه حلال است؟ فرمود: «روی لنگ پا». یعنی میان ناف و زانوی زن حائض بر شوهرش حرام است. یعنی اگر مردی نمی‌تواند جلوی خود را بگیرد، اگر میان ناف و زانو ملامسه نمود ممکن است جماع نماید، از این روی میان ناف و زانوی زن حائض بر او حرام است تا به معصیت جماع با حائض دچار نشود. و در حدیث دیگر: «اصْنَعُوا کُلَّ شَیْءٍ إِلَّا النِّکَاحَ»؛ «هر رفتاری با زن حائض می‌توانید غیر از جماع با او». یعنی والله اعلم اگر کسی می‌توانند جلو خود را بگیرد و شهوت بر او غالب نمی‌شود، غیر از جماع هر تمتع دیگری برایش جایز است.

قُبُل و دُبُر که عورتند برایشان حرام قرار داده شده و میان ناف و زانو ممنوع شده بر شوهر تا در جماع حرام با حائض نیفتد. اگر ترس جماع است از ناف تا زانو نمی‌تواند دست بزند و اگر ترس جماع نیست غیر از قبل و دبر از هر جای دیگری جایز است. و آن کسی که از خدا می‌ترسد همین که دانست چیزی حرام است به آن نزدیک نمی‌شود و برای هیچ‌چیز خشم خدا را بر خود روا نمی‌دارد. والله سبحانه و تعالی أعلم.

شرح حال معاذ بن جبلس: ابوعبدالرحمن انصاری خزرجی. در بیعت عقبه و بعد از آن در بدر و غیر آن از مشاهد همراه رسول اللهص بود. او از بزرگان صحابه و از علما و فقهای صحابه بود. رسول اللهص او را به یمن فرستاد تا قاضی و معلم باشد و گرفتن صدقات از عمّال در یمن به عهده‌ی او قرار داد. و عمرس بعد از ابوعبیده، معاذ را عامل خود در شام قرار داد. او در سال هجدهم هجری در طاعون عمواس در سن 38 سالگی درگذشت.

161- وَعَنْ أُمِّ سَلَمَةَل قَالَتْ: کَانَتِ النُّفَسَاءُ تَقْعُدُ فِی عَهْدِ رَسُولِ النبیص بَعْدَ نِفَاسِهَا أَرْبَعِینَ یَوماً. رَوَاهُ الخَمْسَةُ إِلَّا النَّسَائِیَّ، وَاللَّفْظُ لِأَبِی دَاوُدَ.

ام المؤمنین ام سلمهل فرمود: که زنان زائو در عهد رسول اللهص چهل روز می‌نشستند و به سبب خون نفاس نماز نمی‌خواندند. این مدت گذاری چهل روز برای نفساء در حدیث متعدد آمده است.

ابن ماجه از انسس روایت نموده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهص وَقَّتَ لِلنُّفَسَاءِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا، إِلَّا أَنْ تَرَى الطُّهْرَ قَبْلَ ذَلِکَ»؛ «رسول اللهص وقت‌گذاری فرمود برای زن زائو که تا چهل روز نماز نخواند، مگر در صورتی که پیش از آن پاکی ببیند».

و حاکم روایت نمود از عثمان بن ابی العاص «وَقَّتَ رَسُولُ اللهص لِلنِّسَاءِ فِی نِفَاسِهِنَّ أَرْبَعِینَ یَوْمًا»؛ «رسول اللهص وقت گذاری فرمود برای زنان در نفاس‌شان چهل روز که بعد از وضع حمل تا چهل روز نماز نخوانند، مگر در صورتی که پیش از آن پاکی ببینند».

و از حدیث دانسته شد که مدت چهل روز برای نفسا در صورتی است که در آن چهل روز خون ببینند. و از حدیث دانسته شد که اگر قبل از چهل روز پاکی دیدند نفاس‌شان پایان یافته است. و روی همین اصل است که فقها، حداقل نفاس را یک لحظه و غالب آنرا چهل روز و اکثر آن را شصت روز دانسته‌اند. و امروزه که زنان بعد از وضع  حمل از قرص استفاده می‌کنند خیلی زودتر پاک می‌شوند.

الحاصل: مدت آن به حساب مناطق و زنان تفاوت می‌کند. والله أعلم.

162- وَفِی لَفْظٍ لَهُ: وَلَمْ یَأْمُرْهَا النَّبِیُّص بِقَضَاءِ صَلَاةِ النِّفَاسِ. وَصَحَّحَهُ الحَاکِمُ.

«رسول اللهص به زن زائو نفرمود که نماز فوت شده در نفاس را قضا کند». این قسمت ضعیف است برای این‌که نفاس و حیض یک حکم را دارند.


بَابُ اَلتَّیَمُّمِ

بَابُ اَلتَّیَمُّمِ

تیمم در لغت به معنی قصد کردن است و در شرع: به کار بردن خاک در مسح رو و دو دست در عبارت به جای وضو و یا غسل به سبب نبودن آب و یا بودن عذر در به کار نبردن آب است.

136- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِب: أَنَّ النَّبِیَّص قَالَ: «أُعْطِیتُ خَمْسًا لَمْ یُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِی: نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِیرَةَ شَهْرٍ، وَجُعِلَتْ لِی الأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، فَأَیُّمَا رَجُلٍ أَدْرَکَتْهُ الصَّلَاةُ فَلْیُصَلِّ». وَذَکَرَ الحَدِیثَ.

از جابربن عبدالله انصاریب روایت است که رسول اللهص فرمود: «پنج چیز به من داده شد که پیش از من به هیچ‌کس داده نشده است: یکم خدا پیروزی و نصرت مرا قرار داد در ترسی که در دل دشمن می‌انداخت در فاصله‌ی یک ماه راه. دوم زمین برای من در حکم مسجد قرار داده شد و خاک آن برایم طهور شد تا هر یک از امت من هرگاه وقت نماز بر او داخل شود در هر جای پاک که باشد نماز بخواند و اگر آب نباشد خاک آن برای تیمم به کار ببرد. سوم: و روا شد برای من تصرف در مال غنیمت که در جهاد از کفار به دست می‌آید در حالی که برای پیغمبران پیشین غنیمتی که به دست‌شان می‌آمد آتشی از آسمان می‌آمد و آن را می‌سوزاند. چهارم: و به من داده شد شفاعت عظمی در روز قیامت که خلق را از موقف سهمناک نجات می‌دهد. و در انواع شفاعت دیگر نیز بزرگ‌ترین سهم برای اوست، و پنجم: و هر پیغمبری پیش از من به سوی قوم خودش مبعوث می‌شد و من مبعوث شده‌ام به سوی همه‌ی خلق». و معلوم است که هر کدام از این پنج مورد به رسول اللهص اختصاص دارد و این پنج مورد بزرگ‌ترین خصایص را نشان می‌دهد اگر چه خصایص مختص به رسول اللهص خیلی بیش از این است و جلال الدین سیوطی/ در کتاب «خصایص» آن را به دویست مورد رسانیده است.

شرح کلمات:

نصرت بالرعب: یاری داده شدم به ترس دشمن از من. رعب به معنی ترس. مسیرة شهر: یک ماه راه. و در روایت طبرانی: مسیرة شهرین: دو ماه راه که یک ماه راه مناطق رو به رو و یک ماه راه مناطق پشت سر. و این حدیث می‌رساندکه ترس از او همه‌ی دشمنان را فرا گرفته است و یک ماه راه به حساب این‌که در جزیرة العرب هیچ طرف آن از یک ماه راه بیشتر نبوده است و وقتی که یک ماه راه به وسایل مختلف در نظر گرفته شود، همه‌ی جهان را شامل می‌شود، چنان‌که هم‌اکنون کفار از اسلام در هراسند.

وجعلت لی الأرض: همه‌ی زمین برای من مسجد و پاک شد. که همین زمین از خاک و سنگ و چوب آن به همه‌ی آنها تیمم روا باشد، چنان‌که مذهب امام مالکس است که تیمم به هرچه از زمین باشد و صنعت بشر در آن داخل نباشد، جایز است. اما گچ که صنعت در آن داخل شده تیمم به آن روا نیست.

137- وَفِی حَدِیثِ حُذَیْفَةَس: «وَجُعِلَتْ تُرْبَتُهَا لَنَا طَهُورًا، إِذَا لَمْ نَجِدِ المَاءَ».

«و خاک زمین برای ما پاک و پاک‌کننده شد تا هر وقت آب نیافتیم به خاک تیمم نماییم». و این حدیث صحیح می‌رساند که تیمم باید به خاک باشد، و حدیث بعدی نیز همین دلالت را دارد.

138- وَعَنْ عَلِیٍّس عِنْدَ أَحْمَدَ: «وَجُعِلَ التُّرَابُ لِی طَهُورًا».

«و گردانیده شد برای ما خاک پاک‌کننده». و این حدیث صحیح نیز می‌رساند که تیمم باید به خاک باشد، و علیس برابر این روایت مؤید تیمم به خاک است.

139- وَعَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍب قَالَ: بَعَثَنِی النَّبِیُّص فِی حَاجَةٍ، فَأَجْنَبْتُ، فَلَمْ أَجِدِ المَاءَ، فَتَمَرَّغْتُ فِی الصَّعِیدِ کَمَا تَمَرَّغُ الدَّابَّةُ، ثُمَّ أَتَیْتُ النَّبِیَّص فَذَکَرْتُ لَهُ ذَلِکَ، فَقَالَ: «إِنَّمَا کَانَ یَکْفِیکَ أَنْ تَقُولَ بِیَدَیْکَ هَکَذَا»، ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدَیْهِ الأَرْضَ ضَرْبَةً وَاحِدَةً، ثُمَّ مَسَحَ الشِّمَالَ عَلَى الیَمِینِ، وَظَاهِرَ کَفَّیْهِ وَوَجْهَهُ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ، وَاللَّفْظُ لِمُسْلِمٍ.

140- وَفِی رِوَایَةٍ لِلْبُخَارِیِّ: وَضَرَبَ بِکَفَّیْهِ الأَرْضَ، وَنَفَخَ فِیهِمَا، ثُمَّ مَسَحَ بِهِمَا وَجْهَهُ وَکَفَّیْهِ.

عمار گفت: رسول اللهص مرا برای کاری فرستاد، من جُنُب شدم و آب نیافتم، در خاک غلتیدم، آن چنان که حیوان در خاک می‌غلتد. پس از آن به خدمت رسول اللهص آمدم و عرض کردم که جنب شدم و آب نبود که بدن بشویم و در خاک غلتیدم. رسول اللهص فرمود: «کافی بود که با دستان خود این چنین کنی». آن‌گاه دو دست خود را یک بار به خاک زد و دست چپ را بر دست راست مالید و پشت دو کف دست و روی خود را به خاک مسح کرد.

و در روایتی از بخاری: دو دست خود را به خاک زد و در دو دست خود نفس دمید تا غبار آن کم شود، آن‌گاه با آن دو صورت [پشت] دو کف دست خود را مسح کرد.

عمار بن یاسرب از سابقین به سوی اسلام هستند، خودش و پدرش یاسر و مادرش سمیه. کنیه‌ی او ابوالقیظان است. مادرش اولین شهید در اسلام است. او و شوهرش یاسر به دست پلید ابوجهل شهید شدند. عمار بن یاسر در تمام مشاهد از بدر تا تبوک همراه رسول اللهص بود. هجرت به حبشه و بعد هجرت به مدینه نمود. رسول اللهص او را الطیب و المطیب نامید. رسول اللهص به او فرمود: «تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ البَاغِیَةُ»؛ «گروه شورشگر تو را خواهند کشت». او در صفین در سپاه علیس بود که در سن 73 سالگی کشته شد.

شرح کلمات:

أجنبت: جنب شدم. غسل بر من و اجب شد.

فتمرغت فی الصعید: غلتیدم در خاک. گمان کرد که همان‌گونه که آب باید به تمام بدن برسد، خاک نیز باید به تمام بدن برسد و خاک را بر آب قیاس نمود.

صعید: ما صعد علی وجه الأرض: آن‌چه بالای زمین باشد. بیشترین چیزی که سطح خشکی را پوشانیده، خاک است، و اگر بر غیر خاک اطلاق شود. حدیث: «وَجُعِلَت تُربَتُهَا لَنَا طَهُوراً» مخصص آن می‌شود.

الدابة: جانور، بر هر حیوان که (یدب علی وجه الأرض): بر روی زمین راه می‌رود شامل می‌شود، اما اصطلاحاً دابه بر چهارپایان اطلاق می‌شود.

یکفیک أن تقول بیدیک هکذا: کفایت است که انجام بدهی تیمم را به دو دستت این چنین که رسول اللهص انجام داد: که دو دست خود را یک بار به خاک زد و دست چپ را بر دست راست مالید و ظاهر دو کف و روی شریف را به خاک مسح کرد.

از حیث روایت، این روایت صحیحین قوی‌ترین روایت در این باب است، و روایت بخاری به تنهایی که نَفَس دمید در دو دست تا غبار آن کم شود، همه دلالت دارد که یک دست زدن به خاک است و رو و دو کف دست مسح به خاک می‌شود. و امام بخاری در صحیح خود (باب التیمم للوجه والکفین) آورده است تا دانسته شود که معتمد نزد او مسح صورت و دو کف دست است.

اما مذهب شافعی به حدیث بعدی به روایت ابن عمرب اعتماد نموده است:

141- وَعَنِ اِبْنِ عُمَرَب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «التَّیَمُّمُ ضَرْبَتَانِ ضَرْبَةٌ لِلْوَجْهِ، وَضَرْبَةٌ لِلْیَدَیْنِ إِلَى المِرْفَقَیْنِ». رَوَاهُ الطَّبرَانِیُّ، وَصَحَّحَ الأَئِمَّةُ وَقْفَهُ.

و از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: رسول اللهص فرموده است: «تیمم دوبار دست زدن به خاک است، یک بار دست به خاک زدن برای مالیدن دست خاکی به رو، و یک بار دست به خاک زدن برای مالیدن دست خاکی به دو دست با دو آرنج».

امام شافعی که از ائمه‌ی لغت است، صعید را به خاک تفسیر نموده است. و بیضاوی در تفسیر خود می‌آورد که قرآن دلالت دارد بر این‌که باید تیمم به چیزی باشد که اثر آن به اعضای تیمم برسد، چنان‌که در آیه‌ی:

﴿فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدٗا طَیِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِکُمۡ وَأَیۡدِیکُم مِّنۡهُۚ [المائدة: 6].

که کلمه‌ی «منه» دلالت دارد بر این‌که بعضی از خاک به روی و دو دست برسد. در حالی که اگر تیمم بر سنگ باشد از سنگ اثری به اعضای تیمم نمی‌رسد. طبق آیه‌ی:

﴿فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ [المائدة: 6].

در وضو باید دست‌ها شسته شوند با دو آرنج، در تیمم هم قیاس بر وضو باید دست‌ها با دو آرنج خاک تیمم به آنها برسد. این آن چیزی است که از قرآن استنباط می‌شود و در حدیث بالا به روایت ابن عمرب که معروف به پیروی از رسول اللهص می‌باشد، غیرمعقول است که از نزد خود چیزی بگوید.

142- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «الصَّعِیدُ وُضُوءُ المُسْلِمِ، وَإِنْ لَمْ یَجِدِ المَاءَ عَشْرَ سِنِینَ، فَإِذَا وَجَدَ المَاءَ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ، وَلْیُمِسَّهُ بَشرَتَهُ». رَوَاهُ الْبَزَّارُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ القَطَّانِ، ولَکِنْ صَوَّبَ الدَّارَقُطْنِیُّ إِرْسَالَهُ.

و از ابوهریرهس روایت است که رسول اللهص فرمود: «خاک تیمم در حکم آب وضوی مسلمان است که اگر تا ده سال آب نیابد، تیمم برای او کافی است، اما هرگاه آب بیابد از خدا بترسد و آب را در طهارت به کار ببرد».

کلمه‌ی صعید: نزد بیشتر علما به معنی خاک است و نزد بعضی از ائمه‌ی لغت آن‌چه روی زمین باشد، خواه خاک باشد یا سنگ باشد و اگرچه خاک بر آن سنگ نباشد.

از این حدیث دانسته می‌شود که اگر در جایی آب یافت نشود، خاک پاک جای آب را می‌گیرد، اگرچه ده سال آب نیابد. آن‌چه سرور کایناتص فرمود محقق است: مثلاً اگر کسی نزد کافران زندان باشد و آب برای وضو در اختیار نداشته باشد، تیمم با خاک پاک برای او در رفع جنابت و حیض و حَدَث کافی است.

خاک پاک رفع حدث می‌نماید. خدای متعال فرمود: ﴿فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدٗا طَیِّبٗا [المائدة: 6] «اگر آب نیافتید تیمم به خاک پاک کنید». که خاک را جای آب قرار داد تا حکم خاک، حکم آب باشد. دیگر این‌که خدا آن را طهور نامید. بنابراین، حقیقت واقع این است که خاک پاک در تیمم به جای وضو در حکم آب طهور است و آن‌چه به آب رفع می‌شود به خاک تیمم نیز رفع می‌شود و آن‌چه به وضو و غسل روا داشته می‌شود به تیمم به خاک نیز روا داشته می‌شود. وقتی که آب یافت به نسبت طهارت در مستقبل باید آب را به کار ببرد که گفته‌اند: جایی که آب است تیمم باطل است. و آبی که به قدرت آشامیدن دارد، نه بیشتر، در حکم عدم است و تیمم روا است. والله سبحانه و تعالی أعلم.

143- وَلِلتِّرْمِذِیِّ: عَنْ أَبِی ذَرٍّ نَحْوُهُ، وَصَحَّحَهُ.

و ترمذی از ابوذر مانند حدیث ابی هریره روایت نموده است. و لفظ روایت ابوذر عبارت است از:

«إِنِّی اجْتَوَیْتُ الْمَدِینَةَ، فَأَمَرَ لِی رَسُولُ اللَّهِص بِإبِلٍ فَکُنْتُ فِیهَا، فَأَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِص فَقُلْتُ: هَلَکَ أَبُوذَر. قَالَ: «مَا بَالُکَ؟ قُلْتُ: إِنِّی کُنْتُ أَعْتَرِضُ لِلْجَنَابَةِ وَلَیسَ قُربِی ماء، قَال: الصَّعِیدُ طَهُورٌ، لمَنْ لَمْ یَجِدِ المَاءَ وَلَو عَشْرِ سِنِینَ». رواه الترمذی وصححه وابن حبان والدارقطنی صححاه أیضا. کما قال المصنف فی الفتح.

ابوذرس فرمود: «اقامت در مدینه را ناخوش دانستم. آن‌گاه رسول اللهص مرا فرستاد نزد شترهای صدقه و من در آن‌جا بودم، آن‌گاه آمدم خدمت رسول اللهص و گفتم ابوذر هلاک شد. فرمود: «چه شده»؟ گفتم: جنب می‌شوم و آب نزدیک من نیست. فرمود: «خاک تیمم پاک کننده است برای کسی که آب نمی‌یابد، اگرچه ده سال آب را نیابد».

شرح حال ابوذر: نام او جندب بن جناده از قبیله‌ی غفار. از اعیان صحابه و پنجمین مرد مسلمان است. بعد از مسلمان شدن به محل خود رفت و بعد از غزوه‌ی خندق به مدینه آمد و بعد از رحلت رسول اللهص به ربذه رفت و به سال 32 هجری در خلافت عثمان در ربذه درگذشت. ابن مسعود بر او نماز خواند و همان‌جا مدفون شد.

144- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّس قَالَ: خَرَجَ رَجُلَانِ فِی سَفَرٍ، فَحَضَرَتْ الصَّلَاةَ وَلَیْسَ مَعَهُمَا مَاءٌ فَتَیَمَّمَا صَعِیدًا طَیِّبًا، فَصَلَّیَا، ثُمَّ وَجَدَا المَاءَ فِی الوَقْتِ. فَأَعَادَ أَحَدُهُمَا الصَّلَاةَ وَالوُضُوءَ، وَلَمْ یُعِدِ الآخَرُ، ثُمَّ أَتَیَا رَسُولَ اللَّهِص فَذَکَرَا ذَلِکَ لَهُ، فَقَالَ لِلَّذِی لَمْ یُعِدْ: «أَصَبْتَ السُّنَّةَ وَأَجْزَأَتْکَ صَلَاتُکَ» وَقَالَ لِلْآخَرِ: «لَکَ الأَجْرُ مَرَّتَیْنِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ، والنَّسَائِی.

و از ابوسعید خدریس روایت است که فرمود: دو مرد از صحابه به سفر رفتند و وقت نماز داخل شد و آب همراهشان نبود. هر دو تیمم کردند و نماز خواندند، و وقت نماز باقی بود که آب به دست آوردند، یکی از آن دو وضو و نماز هر دو را اعاده نمود و دیگری اعاده نکرد. وقتی که به مدینه برگشتند به خدمت رسول اللهص آمدند و کارشان را به عرض ایشان رسانیدند. رسول اللهص به آن که اعاده نکرده بود فرمود: «به سنت عمل کردی و نمازت صحیح و کفایت نمود». و به دیگری فرمود: «دوبار ثواب داری».

از این حدیث دانسته می‌شود که نماز با تیمم در وقت نبودن آب صحیح است و کفایت می‌کند و اگر وقت باقی بود و آب یافت اعاده نمی‌خواهد. و از حدیث دانسته می‌شود که اجتهاد در عهد رسول اللهص جایز است و از حدیث دانسته می‌شود که اعاده کردن وضو و نماز در وقت جایز است و ثواب هم دارد، ثواب نماز با تیمم و ثواب نماز با وضو. و این حدیث می‌رساند که اگر بعد از خواندن نماز آب به دست آورد خواه در وقت و یا بعد از وقت، نماز او صحیح است و اعاده نمی‌خواهد؛ و اگر بعد از تیمم و قبل از نماز خواندن یا در حال نماز آب به دست آورد باید وضو بگیرد و نماز بخواند. از این حدیث دانسته می‌شود که طلب آب و انتظار به دست آوردنش لازم نیست، برای این‌که این دو صحابی با نبودن آب تیمم کردند و نماز خواندند و جست‌وجوی آب نمودند و انتظار آن را نکشیدند. و می‌توان گفت که جست‌وجوی آب نکردن و انتظار آب نکشیدنشان در اثر این بوده که یقین به نبودن آب داشته‌اند.

و در خصوص حدیث ابی سعید: منذری در مختصر سنن فرمود که نسایی این حدیث را مرسل و مسند روایت نمود ولیکن مصنف فرمود که همین روایت را ابن السکن در صحیح خود آورده است. و این حدیث شاهدی دارد از حدیث ابن عباس که اسحاق بن راهویه در مسند خود آورد: أُنَّهُص بَالَ ثُمَّ تَیَمَّمَ فَقِیلَ لَهُ أَنَّ المَاءَ قَرِیبٌ قَالَ: (فَلَعَلِّی لا أَبلغه)؛ رسول اللهص بول نمود و بعد از آن تیمم نمود. به ایشان گفته شد: آب نزدیک است، فرمود: «شاید به آب نرسم»، و در حدیث قبلی: «فَإِذَا وَجَدْتَ الْمَاءَ قَبل الصَّلاة فِی الوَقت فَأَمِسَّهُ بَشَرَتَک»؛ «هرگاه آب یافتی پیش از نماز خواندن، آب را به بدن برسان». بدن بشوی، اگر جنابت از پیش داشتی، و وضو بگیر اگر جنابت از پیش نداشتی. این حدیث می‌رساند که نماز با تیمم کافی است، وقتی که آب نباشد و اعاده نمی‌خواهد والله سبحانه و تعالی أعلم.

145- وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍب فِی قَوْلِهِ عز وجل وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ قَالَ: «إِذَا کَانَتْ بِالرَّجُلِ الجِرَاحَةُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالقُرُوحُ، فَیُجْنِبُ، فَیَخَافُ أَنْ یَمُوتَ إِنْ اِغْتَسَلَ: تَیَمَّمَ». رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِیُّ مَوْقُوفًا، وَرَفَعَهُ البَزَّارُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ، وَالحَاکِم.

ابن عباسب در تفسیر قول الله (وان کنتم مرضی او علی سفر...)؛ «اگر باشید بیماران یا مسافران...» فرمود: هرگاه شخصی در جهاد فی سبیل الله زخم برداشته باشد، یا دانه‌هایی مثل آبله در بدن او باشد و جنب شود و بترسد از این‌که اگر بدن شست بمیرد، او می‌تواند تیمم کند.

و این‌که ابن عباسب فرمود: اگر در جهاد زخم برداشته باشد به عنوان مثال است، برای این‌که اگر از افتادن زخم برداشته باشد یا بیماری او مانع بدن شستن باشد نیز همین حکم را دارد. و این‌که در حدیث آمده اگر از بدن شستن ترس مردن دارد تیمم کند، ترس مرگ هم لازم نیست. فقها گفته‌اند: اگر با داشتن بیماری بدن بشوید یا آب به آن جا برساند و مثلاً باعث لکه‌ی زشت در صورت او بشود، می‌تواند نشوید و تیمم کند. و هم‌چنین اگر با استفاده از آب بیماری به طول انجامد یا شدید شود، می‌تواند تیمم نماید. و نزد ائمه‌ی مالک و شافعی و حنفیه ترس زیان دیدن از استعمال آب مجوز تیمم است. و نزد امام احمد ترس مرگ از بدن شستن، چنان‌که ابن عباس فرمود شرط است. و نزد امام داود ظاهری به مجرد بیماری، تیمم جایز است، ضرر برساند یا نرساند. والله سبحانه و تعالی أعلم.

146- وَعَنْ عَلِیٍّس قَالَ: اِنْکَسَرَتْ إِحْدَى زَنْدَیَّ فَسَأَلَت رَسُولَ اللَّهِص فَأَمَرَنِی أَنْ أَمْسَحَ عَلَى الجَبَائِرِ. رَوَاهُ اِبْنُ مَاجَه بِسَنَدٍ وَاهٍ جِدًّا.

و از علیس روایت است که فرمود: یکی از دو بازوانم شکست و از رسول اللهص پرسیدم: به من امر فرمود که دست تر بر جبیره بکشم.

جبیره: آن‌چه از چوب و پانسمان که عضو زخمی و شکسته را با آن بپوشانند. و امروزه در گچ گرفتن عضو شکسته و پانسمان کردن زخم همین حکم را دارد. اما حدیث به کلی ضعیف است. و حدیث به روایت عمرو بن خالدی است که کذاب است و هیچ‌گاه بازوان قوی علیس شکسته نشده است. چیزی که هست در این حدیث حکم عضو شکسته شده است که اگر عضو کسی بشکند همین حکم را دارد.

147- وَعَنْ جَابِرٍس فِی الرَّجُلِ الَّذِی شُجَّ، فَاغْتَسَلَ فَمَاتَ: «إِنَّمَا کَانَ یَکْفِیهِ أَنْ یَتَیَمَّمَ، وَیَعْصِبَ عَلَى جُرْحِهِ خِرْقَةً، ثُمَّ یَمْسَحَ عَلَیْهَا وَیَغْسِلَ سَائِرَ جَسَدِهِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ بِسَنَدٍ فِیهِ ضَعْفٌ، وَفِیهِ اِخْتِلَافٌ عَلَى رُوَاتِه.

جابر بن عبدالله انصاریب فرمود: که مردی سرش شکسته بود و جنب شد. از بعضی از صحابه پرسید که راهی داردکه بدن نشوید؟ گفتند: باید بدن بشوید. او هم بدن شست و آب به مغزش رسید و درگذشت. به رسول اللهص خبر دادند. فرمود: «قَتَلُوهُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَلَا سَأَلُوا إِذْ لَمْ یَعْلَمُوا، إِنَّمَا کَانَ یَکْفِیهِ أَنْ یَعْصِبَ عَلَى جُرْحِهِ خِرْقَةً، ثُمَّ یَمْسَحَ عَلَیْهَا وَیَغْسِلَ سَائِرَ جَسَدِه»؛ «او را کشتند خدا جزایشان بدهد، چرا وقتی که نمی‌دانستند سؤال نکردند. کفایت بود که پارچه‌ای بر محل زخم ببندد و بر آن پارچه دست تر بکشد و باقی بدنش را بشوید».

از این حدیث دانسته می‌شود که فتوا بدون علم حرام است و ممکن است به قتل بینجامد. فتوا وظیفه‌ی علماست که واقف بر احکام هستند. و کفایت بود که بر سرش پارچه‌ای می‌بست و تیمم می‌کرد و دست تر بر پارچه روی زخم می‌کشید و باقی بدن را می‌شست.

کلمات: شج به معنی کُسِرَ: شکسته شد. یعصب: بپیچید: علی جرحه: بر زخمش. خرقه: پارچه‌ای. یغسل سائر جسده. بشوید باقی بدنش.

حدیث مرفوع است و شایسته این بود که بفرماید: عن جابر عن النبیص، برای این‌که عبارت: إنما کان یکفیه تا آخر فرموده‌ی رسول اللهص است.

و مصنف که فرمود: بسند فیه ضعف: این فرموده‌ی ایشان به سبب تنهایی زبیر بن خریق است. اما ذهبی فرمود: صدوق. و با این گواهی روایتش تعدیل می‌شود.

و این حدیث با حدیثی که از علیس روایت شد می‌رساند که بر زخم پارچه نهاده و دست تر بر آن کشیده می‌شود و نرسیدن آب به زیر آن مایه‌ی تیمم است و باقی بدن شسته می‌شود، یعنی تیمم و مسح و غسل با هم جمع شده است و مذهب ما شافعی‌ها هم موافق آن است.

و این حدیث دارای داستانی است که در روایت ابوداود آمده و مصنف آنرا مختصر نمود. لفظ ابوداود:

عَنْ جَابِرٍس قَالَ: خَرَجْنَا فِی سَفَرٍ فَأَصَابَ رَجُلًا مِنَّا حَجَرٌ فَشَجَّهُ فِی رَأْسِهِ، ثُمَّ احْتَلَمَ فَسَأَلَ أَصْحَابَهُ فَقَالَ: هَلْ تَجِدُونَ لِی رُخْصَةً فِی التَّیَمُّمِ؟ فَقَالُوا: مَا نَجِدُ لَکَ رُخْصَةً وَأَنْتَ تَقْدِرُ عَلَى الْمَاءِ فَاغْتَسَلَ فَمَاتَ، فَلَمَّا قَدِمْنَا عَلَى النَّبِیِّص أُخْبِرَ بِذَلِکَ فَقَالَ: «قَتَلُوهُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَلَا سَأَلُوا إِذْ لَمْ یَعْلَمُوا فَإِنَّمَا شِفَاءُ الْعِیِّ السُّؤَالُ، إِنَّمَا کَانَ یَکْفِیهِ أَنْ یَتَیَمَّمَ وَیَعْصِرَ أَوْ یَعْصِبَ عَلَى جُرْحِهِ خِرْقَةً، ثُمَّ یَمْسَحَ عَلَیْهَا وَیَغْسِلَ سَائِرَ جَسَدِهِ».

از جابرس روایت است که فرمود: ما از مدینه بیرون رفتیم برای سفری. مردی از ما سنگی به سرش خورد و سرش شکست. او جنب شد از رفقایش پرسید: آیا رخصتی برایم می‌یابید که تیمم کنم و بدن نشویم؟ گفتند: با بودن آب رخصتی در تیمم نداری. او بدن شست و آب به مغزش رسید و مرد. وقتی که به مدینه آمدیم به رسول اللهص خبر داده شده بود. فرمود: «او را کشتند و خدا آنان را جزای کشتن بدهد، چرا وقتی که نمی‌دانستند سؤال نکردند. برای شفای نادانی سؤال کردن است. برای مجروح کفایت بود که تیمم بکند و بر زخم پارچه‌ای ببندد و دست تر بر پارچه بکشد و باقی بدن را بشوید».

148- وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍب قَالَ: مِنْ السُّنَّةِ أَنْ لَا یُصَلِّیَ الرَّجُلُ بِالتَّیَمُّمِ إِلَّا صَلَاةً وَاحِدَةً، ثُمَّ یَتَیَمَّمُ لِلصَّلَاةِ الأُخْرَى. رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِیُّ بِإِسْنَادٍ ضَعِیفٍ جِدًّا.

و از ابن عباسب روایت است که فرمود: از سنت پیغمبرص یعنی از جمله شریعت رسول اللهص می‌باشد که شخص با یک تیمم بیش از یک نماز فرض نخواند و سپس برای نماز دیگر تیمم کند.

اما نماز سنت و نماز جنازه هرقدر بخواهد با یک تیمم بخواند. و معلوم است که کلمه‌ی من السنه در حکم مرفوع است. اما این جا اسناد آن ضعیف است. و در این باب دو حدیث دیگر، یکی از علیس و دیگری از ابن عمرب هست، اما اسناد آن دو نیز ضعیف است. مذهب شافعی همین است که با یک تیمم بیش از یک نماز فرض خوانده نمی‌شود. اما جماعتی از ائمه‌ی حدیث معتقدند که تیمم در حکم وضو می‌باشد. والله سبحانه و تعالی أعلم. و وقتی که تیمم جای غسل هم می‌گیرد، درست بودن چند نماز فرض به یک تیمم بعید نمی‌نماید.