اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اثبات زندگی در عالم برزخ و عذاب قبر


قرآن وجود حیات برزخی را اثبات می‌کند، این دوره پس از مرگ آغاز شده و با شروع قیامت پایان می‌یابد، در حقیقت روح انسان در این دوره و پس از مرگ بر حسب ایمان و عمل او در دنیا، عذاب می‌بیند و درد می‌کشد یا استراحت می‌کند و آرامش می‌یابد. خدای تعالی فرموده است:

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ٩٩ لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُۚ کَلَّآۚ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ١٠٠ [المؤمنون: 99-100].

«(کافران به راه غلط خود ادامه می‌دهند) و زمانی که مرگ یکی از آنان فرا می‌رسد می‌گوید: پروردگارا! مرا (به دنیا) باز گردانید تا این که کار شایسته‌ای بکنم و فرصت‌هایی را که از دست داده‌ام جبران نمایم نه! (هرگز راه بازگشتی وجود ندارد) این سخنی است که او بر زبان می‌راند (و اگر به فرض به زندگی دنیا برگردد باز به همان برنامه و روش خود ادامه می‌دهد) در پیش روی ایشان جهان برزخ است تا روزی که برانگیخته می‌شوند».

﴿ٱلنَّارُ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِیّٗاۚ وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦ [غافر: 46].

«و آن آتش دوزخ است که بامدادان و شامگاهان آنان بدان عرضه می‌شوند (این عذاب برزخ ایشان است) و اما روزی که قیامت برپا می‌شود (خدا به فرشتگان دستور می‌دهد) خاندان فرعون را به شدیدترین عذاب دچار سازید».

مردی پیش عامر شعبی، که جزو بزرگان تابعین است، گفت: خدا فلانی را رحمت کند، او اهل آخرت شد، عامر گفت: خیر او هنوز جزو اهل آخرت نگشته است بلکه اکنون اهل برزخ است، او نه از دنیاست و نه از آخرت»([1]).

ما راجع به روح چیزی غیر از آنچه وحی الهی بیان کرده­است نمی‌دانیم، و برای ما روشن نکرده که ماهیت روح چیست، اما وجود روح، زمان وارد شدنش به بدن انسان و زمان گرفته شدن آن از جسم را به ما اطلاع داده است، قرآن در پاسخ به سؤالی که کفار دربارۀ‌ی روح از پیامبر ج پرسیدند فرمود:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّی وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥ [الإسراء: 85].

«از تو (ای محمد) در باره‌ی روح می‌پرسند (که چیست) بگو: روح چیزی است که تنها پروردگارم از آن آگاه است (و خلقتی اسرارآمیز و ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اعجوبه جهان آفرینش است، بنابراین جای شگفت نیست اگر به حقیقت روح پی نبرید) چراکه جز دانش اندکی به شما داده نشده است».

پس شناخت ماهیت روح جزو امورات خاص خداست و بشر آن را نمی‌داند، و هرگز به آن شناخت پیدا نمی‌کند. امام مسلم در کتاب حدیث خود از پیامبر ج چنین نقل کرده است: «هرکدام از شما در مدت چهل روز در شکم مادرش خلقت خود را کامل می‌کند، سپس در مدت چهل روز دیگر به خون بسته‌ای تبدیل می‌شود، سپس فرشته فرستاده می‌شود و روح را در آن می‌دمد»([2]). این حدیث بیانگر زمان دمیده شدن روح در جسم آدمی است، اما درباره زمان گرفته شدن آن از جسم، ام سلمه ل گفته است: «رسول خدا ج نزد ابوسلمه رفت و او را در حالی دید که [بی‌جان شده] و چشمان او باز بود. پیامبر ج چشمان او را بست، آن‌گاه فرمود: هرگاه روح انسان قبض می‌گردد، چشمان‌اش آن را دنبال می‌کند»([3]). این حدیث بیان می‌کند که روح خلق شده و جدید است نه قدیم و فقط وجود انسان در خلق بر آن پیشی گرفته است و این مضمون حدیث مذکور است.

اما نسبت دادن روح به خدا در این آیه:

﴿ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ٩ [السجدة: 9].

«آنگاه (اندام) او  را سامان داد، و از روح خود در آن دمید، و برای شما گوش و چشم‌ها و دل‌ها قرار داد، چه اندک سپاس می‌گزارید».

و عیسی را روح خدا نامیدن که در قرآن آمده است، از نوع اضافه تخصیصی و برای بزرگداشت و گرامی­داشت روح است و مانند اضافه صفات الهی به خدا نیست، از طرف دیگر صفات خدا خلق نشده و قدیم هستند اما روح مخلوقی است گرامی، روح برای جاودانگی خلق شده­است برخلاف جسم که پوسیده می‌گردد و دوباره زنده می‌شود. همچنین روح انسان پس از جدایی از جسم در حال عذاب یا در رفاه و آسایش باقی می‌‌ماند([4]). خداوند فرموده است:

﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ١٦٩ [آل عمران: 169].

«و کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند مرده نشمار بلکه آنان زنده‌اند و بدی‌شان نزد پروردگارشان روزی داده می‌شود و (چگونگی زندگی و نوع خوراک ایشان را خدا می‌داند و بس)».

در حدیث صحیح آمده است که پیامبر ج فرمود: «هرکدام از شما که بمیرد، جایگاه‌اش در ابتدای روز و اول شب به او نشان داده می‌شود، اگر بهشتی باشد جایگاهش در میان{{اهل بهشت}} و اگر جهنمی باشد جایگاهش در میان اهل آتش است و به او گفته می‌شود: این جایگاه توست تا زمانی که خداوند در قیامت تو را زنده می‌گرداند»([5]).

قرآن کریم تفاوت حال صالحان و گناه‌کاران را در هنگام مرگ این‌گونه بیان می‌کند:

﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِینَ ٱجۡتَرَحُواْ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ أَن نَّجۡعَلَهُمۡ کَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَوَآءٗ مَّحۡیَاهُمۡ وَمَمَاتُهُمۡۚ سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ٢١ [الجاثیة: 21].

«آیا کسانی که مرتکب گناهان و بدی‌ها می‌شوند گمان می‌برند که ما آنان را همچون کسانی به شمار می‌آوریم که ایمان می‌آورند و کار‌های پسندیده و خوب انجام می‌دهند و حیات و ممات و دنیا و آخرت‌شان یکسان می‌باشد (اگر این چنین بیندیشند چه بد قضاوت و داوری می‌کنند!)».

در صحیح بخاری آمده که انس بن مالک از ابوطلحه روایت کرده که پیامبر ج در روز بدر دستور داد که بیست و چهار نفر از سران قریش را در یکی از چاه‌های بدر بیندازند سپس آنان را با نام پدران‌شان صدا می‌زد و می‌فرمود: «ای فلان پسر فلان و ای فلانی پسر فلان! آیا بهتر نبود که از خدا و رسولش اطاعت می‌کردید، همانا به آنچه که پروردگارمان وعده داده بود رسیدیم. آیا شما هم وعده‌ی خدا را به حقیقت دریافتید؟» عمر س گفت: ای رسول خدا!! با اجساد بی‌روح سخن می‌گویی؟! رسول خدا ج فرمود: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست شما گفتار مرا بهتر از آنان نمی‌شنوید»([6]). در حدیث دیگر آمده است: «هرگاه بنده‌ای در قبر گذاشته می‌شود و همراهان و دوستانش برمی‌گردند و از آن‌جا می‌روند، او صدای کفش‌های آنان را می‌شنود»([7]).

پیامبر ج فرموده است: این آیه: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ [إبراهیم: 27]. «خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت، استوار و ثابت قدم می‌دارد»، در مورد عذاب قبر نازل شد([8]). هرگاه پیامبر ج از دفن یک میت فارغ می‌شد کنار قبر می‌ایستاد و می‌فرمود: «برای برادر خود طلب بخشش کنید و از خدا بخواهید که او را ثابت قدم بدارد زیرا اکنون از او سؤال می‌شود»([9]). صحابی بزرگوار عبدالله بن مسعود فرموده است: «زندگیِ تنگ و سخت همان عذاب قبر است»([10]). از عایشه ل نقل شده که زنی یهودی نزد او رفت و برای او از عذاب قبر گفت و برای او دعا کرد که: خداوند تو را از عذاب قبر نجات دهد. عایشه ل در مورد عذاب قبر از رسول خدا ج سؤال کرد. ایشان فرمود: «آری، عذاب قبر...»([11]). یعنی آری عذاب قبر برای کسانی که جبار و متکبر و سخن چین و همکار ظالمانند و از مردم عیب‌جویی می‌کنند و کسانی که کاهنان و طالع­بینان و فال‌گیران را تصدیق کنند وجود دارد. این توضیح را «سفارینی» بیان کرده است([12]).

در صحیح مسلم از زید بن ثاقب س روایت شده­است که گفت: پیامبر ج بر مادیان خود سوار بود و ما هم همراه ایشان در یکی از باغ‌های قبیله «بنی نجار» بودیم، ناگهان مادیان ایشان رم کرد و نزدیک بود که اورا پایین بیندازد. در همین هنگام متوجه چند قبر (شش یا پنج یا چهار قبر) شدیم. پیامبر ج فرمود: چه کسی صاحبان این قبر‌ها را می‌شناسد؟ مردی گفت: من می‌شناسم. پیامبر ج پرسید: اینان چه وقت مرده‌اند؟ گفت: در دوران شرک و بت‌پرستی مرده‌اند. پیامبر ج فرمود: اگر پنهان نمی‌شدید و فرار نمی‌کردید، از خداوند می‌خواستم که صداهایی را که من از عذاب قبر می‌شنوم به شما هم بشنواند. آن گاه پیامبر ج رو به ما کرد و فرمود: از عذاب قبر به خدا پناه ببرید. ما هم گفتیم: «نعوذ بالله من عذاب القبر»([13]).

هنگامی که عمرو بن عاصس در بستر مرگ بود چنین وصیت کرد: «....اگر مُردم، نوحه و زاری نکنید و بر سر قبرم آتش روشن ننمایید، آن گاه که مرا دفن کردید خاک را یک باره بر من بریزید و همان اندازه که یک شترِ آماده قربانی، ذبح می‌گردد و گوشت آن تقسیم می‌شود کنار قبرم بمانید تا آرام بگیرم و وحشتم بر طرف شود و ببینم که به فرستادگان پروردگارم چه جوابی بدهم([14]).

در دوران برزخ فرصتی برای توبه یا عمل صالح وجود ندارد و فرصت انجام همه‌ی این اعمال با مرگ انسان پایان می‌یابد. اما اگر در طول زندگی کار نیکی کرده باشد و منفعت آن هنوز در میان مردم جاری باشد، پاداش آن به او می‌رسد، همانگونه که درحدیث صحیح بیان شده است: «هرگاه انسانی بمیرد، راه عمل بر او بسته می‌گردد مگر از سه طریق: از طریق صدقه جاریه، علمی که برای مردم سودمند است و فرزند صالحی که برای او دعا کند»([15]).

خداوند فرموده است:

﴿وَلَیۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّی تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمۡ کُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٨ [النساء: 18].

«توبه کسانی پذیرفته نیست که مرتکب گناهان می‌گردند (و به دنبال انجام آن‌ها مبادرت به توبه نمی‌نمایند و برکرده خویش پشیمان نمی‌گردند) تا آن‌گاه که مرگ یکی از آنان فرا می‌رسد و می‌گوید: هم اینک توبه می‌کنم (و پشیمانی خویش را اعلام می‌دارم) همچنین توبه کسانی پذیرفته نیست که بر کفر می‌‌میرند (و جهان را کافرانه ترک ‌می‌گویند) هم برای اینان و هم آنان عذاب دردناکی را تهیه دیده‌ایم».

پس فقط دنیا جای توبه و عمل است و انسانِ باهوش، کسی است که نفس خود را پست شمارد و برای زندگی پس از مرگ عمل نماید، اما عاجز و ناتوان کسی است که از هواهای نفسانی پیروی می‌کند -همان‌گونه که رسول اکرم ج فرموده است-. انسان عاقل قبل از این که از طرف کسی دیگر مورد محاسبه قرار گیرد خود را محاسبه می‌کند و قبل از این که اعمالش توسط دیگران وزن شود، خود آن را وزن می‌کند و خود را برای مرگ آماده می‌کند و در دنیا برای سعادت آخرت احتیاط می‌نماید، زیرا دنیا هر اندازه طول بکشد بازهم فانی است و زندگی جاوید و باقی در آخرت است، نعمت‌های دنیا مانند یک چشم برهم زدن می‌گذرند و نعمت واقعی آن است که خداوند برای بندگان صالحش مهیا فرموده است.

عمر بن خطاب س فرمود: «اگر دنیا از اول تا آخر به کسی داده شود سپس آن شخص بمیرد مانند آن است که شخصی در خواب چیزی ببیند که مایه خوشحالی اوست، سپس بیدار می‌شود و می‌بیند که در دست او چیزی نیست»([16]).

پس اگر حال کسی که تمام دنیا در اختیار او باشد مانند یک رؤیای گذرا است، وای به حال کسی که مقداری اندک از دنیا بهره برده است و بسیاری از آنان که لذتی از دنیا برده‌اند؛ از این دسته‌اند و بدتر حال آن کسی است که سهمی بسیار اندک برده یا به هیچ سهمی از دنیا نرسیده و برده‌وار و درمانده و گرسنه در دنیا زندگی می‌کند، که بسیاری از انسان‌های بیچاره و بدبخت از این گروهند!!.



[1]- قرطبی، الجامع لا حکام القرآن، ج12، ص 150.

[2]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2036، حدیث شماره 2643.

[3]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 2036، حدیث شماره 921.

[4]- السفارینی، لوامع الانوار، ج2، ص 37.

[5]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2199، حدیث شماره 2866.

[6]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 205، و مسلم، ج4، ص 2202، حدیث شماره 2873. لفظ از بخاری است.

[7]- بخاری، الصحیح، ج2، ص 92، باب 68 (جنائز).

[8]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2201، حدیث شماره 2871.

[9]- ابوداود، السنن، ج3، ص 550.

[10]- ابن مسعود این جمله را در تفسیر آیه 124 سوره طه فرموده است.

[11]- بخاری، الصحیح، ج2، ص 102، باب 87 (جنائز).

[12]- سفارینی، لوامع الانوار، ج2، ص 19.

[13]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2200، حدیث شماره 2867.

[14]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 112، حدیث شماره 121.

[15]- مسلم، الصحیح، ج3، ص 1255، حدیث شماره 1631.

[16]- ابن قیم، مدراج السالکین، ج3، ص 93.

بحث اول: برانگیخته شدن پس از مرگ


ایمان به زنده شدن رکنی از ارکان عقیده‌ی اسلامی و انکار آن کفری آشکار است و اگر شخصی به زنده شدن و حساب و کتاب و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم اعتقاد نداشته باشد، ایمان او به طور کامل از میان می‌رود. خداوند فرموده است:

﴿کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚ إِنَّا کُنَّا فَٰعِلِینَ [الأنبیاء: 104].

«همانگونه که (نخستین بار سهل و ساده) آفرینش را سر دادیم، آفرینش را از نو بازگشت می‌دهیم (و به شکل دیگری زندگی دوباره می‌بخشم و مردمان را برای حساب و کتاب حاضر می‌آوریم). این وعده‌ای است که ما می‌دهیم، و ما قطعا آن را به انجام می‌رسانیم».

﴿زَعَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن لَّن یُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٧ [التغابن: 7].

«کافران می‌پندارند که هرگز زنده و برانگیخته نخواهند گردید: بگو: چنین نیست که می‌پندارید، به پروردگار سوگند: زنده و برانگیخته خواهید شد. و سپس از آن چیزهایی که می‌کرده‌اید باخبرتان خواهند کرد. و این‌کار برای خدا ساده و آسان است».

بدون شک اجرای عبادات اسلامی، اخلاق دینی و شرایع الهی که بندگان مکلف به انجام آن هستند وابسته به وجود پاداش و مجازات در روز حساب و کتاب است، در غیر این صورت مؤمنان و کافران، فرمان­برداران و نافرمانان، نیکوکاران و اشرار همه مساوی خواهند بود و دین تأثیری در رهنمود انسان به‌سوی خیر و معرفت نخواهد داشت.

قرآن به شیوه‌ای بسیار نیکو اعتقاد به زنده شدن یا همان ایمان به روز قیامت را بیان نموده و با تصاویری واضح و شگفت‌انگیز، صحنه‌ها و مناظر قیامت را به تصویر کشیده است به گونه‌ای که در هیچ یک از آثار وحی الهی باقی‌مانده قبل از قرآن یا ادبیات بشر در طول تاریخ چنین شیوه‌ای نمی‌بینیم. این‌ تصویر‌پردازی هم مربوط به دوران برزخ است و هم روز حشر و حساب و کتاب و حوض و صراط و میزان و هم مربوط به توصیف بهشت و جهنم. بیان قرآن در این مورد به گونه‌ای است که  هم عظمت خالق و قدرت او را روشن می‌سازد و هم ما را نسبت به اهمیت تقوا و ترس از خدا هوشیار میکند.

سنت پیامبر ج نیز به عنوان مفسر و توضیح دهنده جزئیات قیامت به کنار قرآن آمد. ابوهریره از پیامبر ج نقل می‌کند که فرمود: «روز قیامت خداوند زمین را می‌گیرد و با دست راست خود آسمان را در هم می‌پیچد، سپس می‌فرماید: من پادشاه هستم. کجایند پادشاهان زمین؟»([1]).

هنگامی که جبرئیل ÷ در باره‌ی ایمان از رسول خدا ج سؤال پرسید، او در جواب فرمود: «ایمان یعنی باور به خدا، ملائکه خدا، کتاب‌های آسمانی، پیامبران خدا، روز قیامت و ایمان به قدر خیر و شر»([2]).

خداوند فرموده است:

﴿لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ [البقرة: 177].

«این‌ که (به هنگام نماز) چهره‌هایتان را به جانب مشرق و مغرب کنید، نیکی (تنها همین) نیست (و یا ذاتاً رو کردن به خاور و باختر، نیکی به شمار نمی‌آید). بلکه نیکی (کردار) کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیغمبران ایمان آورده باشد».

قرآن روز قیامت را با نام‌هایی مختلفی نامگذاری کرده است؛ روز جزا، روز حساب، روز خروج، روز زنده شدن، روز حسرت، روز جدایی و روز تغابن (زیانمند گشتن گروهی و سودمند شدن گروهی دیگر). قرآن همچنین انکار روز قیامت توسط مشرکان را زشت شمارده­است و گفته‌ی آنان را چنین نقل می‌کند:

﴿وَقَالُواْ مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَا نَمُوتُ وَنَحۡیَا وَمَا یُهۡلِکُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ وَمَا لَهُم بِذَٰلِکَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَظُنُّونَ٢٤ [الجاثیة: 24].

«منکران رستاخیز می‌گویند: حیاتی جز همین زندگی دنیایی که در آن بسر می‌بریم، در کار نیست. گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای ایشان را می‌گیرند، و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاک نمی‌سازد».

و از اینجا باور فیلسوفان قدیم دهری (منکران وجود خدا) و فیلسوفان جدید متافیزیک و ماده‌پرست را مردود می‌کند. همه‌ی این فیلسوفان و ماده­گرایان فراموش کرده‌اند که عقل به صورت بدیهی و واضح پذیرفته است که «فاقد الشیء لایعطیه» یعنی فاقد یک شیء نمی‌تواند آن را ببخشد، و فراموش کرده‌اند که ماده‌ی سخت و بی‌‌جان عقل ندارد، روح در او نیست و اراده‌ای از خود ندارد، پس چگونه می‌تواند عقل و روح و اراده را خلق کند!؟

قرآن عقیده‌ی یهودیان و مسیحیان را نیز که در باره‌ی حقیقت روز قیامت دچار انحراف شده‌اند ناپسند دانسته­است و از یهودیان که معتقد به جاودانه ماندن در جهنم نیستند چنین نقل می‌کند:

﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَةٗ [البقرة: 80].

«می‌گویند: (هرچند هم گناهکار باشیم) آتش جز چند روز معدودی گریبان‌گیر ما نمی‌گردد».

نصاری نیز به تفکر «منجی بودن مسیح و فدا شدن او برای رهایی آنان از آتش» پناه برده و خود را در دامنه‌ی یک زندگی حیوانی و دور از دین رها ساخته‌اند و به این عقیده توکل کرده‌اند که قرآن آن را چنین نقل می‌کند:

﴿وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُ [المائدة: 18].

«یهودیان و مسیحیان می‌گویند: ما پسران و عزیزان خداییم».

اما باور امت اسلامی در این باره این‌گونه است:

﴿رَبَّنَآ إِنَّکَ جَامِعُ ٱلنَّاسِ لِیَوۡمٖ لَّا رَیۡبَ فِیهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ٩ [آل عمران: 9].

«پروردگارا! تو مردمان را در روزی که تردیدی در آن نیست جمع خواهی کرد (تا همگان را در برابر کارشان پاداش دهی و بدین امر وعده داده‌ای و) بی‌گمان خدا خلاف وعده نمی‌کند».

و در مورد لحظه‌ی وقوع قیامت باید گفت که خداوند آن را جزو علم مخصوص خود قرار داده­است و کسی به آن آگاه نیست. او فرموده­است:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّیۖ لَا یُجَلِّیهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِیکُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ یَسۡ‍َٔلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنۡهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ١٨٧ [الأعراف: 187].

«درباره‌ی روز قیامت از تو می‌پرسند و می‌گویند: در چه زمانی (دنیا به پایان می‌رسد) قیامت رخ می‌دهد؟ بگو: تنها پروردگارم از آن آگاه است، و کسی جز او نمی‌تواند در وقت خود آن را پدیدار سازد (و از پایان این جهان و سرآغاز آن جهان مردمان را بیاگاهاند. اطلاع از هنگامه قیامت) برای (ساکنان) آسمان‌ها و زمین سنگین و دشوار است (و هرگز دانش انسان بدان نمی‌رسد). قیامت ناگهانی به وقوع می‌پیوندد و بر سرتان می‌‌تازد. از تو می‌‌پرسند: انگار تو از (شروع) قیامت باخبری؟ بگو: اطلاع از آن، خاص یزدان است، ولیکن بیشتر مردمان (این مسأله و فلسفه آن را چنان که باید) نمی‌دانند».

اینکه زمان وقوع قیامت جزو اسرار باقی مانده است باعث شده که مردم برای توبه کردن و انجام عبادت‌ها، امروز و فردا نکنند و برای آباد ساختن دنیا از زراعت و صنعت و تجارت غافل نمانند. البته قرآن برخی نشانه‌ها و علایم را که قبل از برپا شدن قیامت روی می‌‌دهند بیان کرده و رسول خدا نیز جزئیات آن را در احادیث خود توزیع داده است.

﴿یَوۡمَ یَأۡتِی بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ [الأنعام: 158].

«روزی پاره‌ای از نشانه‌های پروردگارت فرا می‌‌رسد (و آنان را به ایمان اجباری وادار می‌نماید) امّا ایمان آوردن افرادی که قبل از آن ایمان نیاورده‌اند، یا این که با وجود داشتن ایمان خیری نیندوخته‌اند، سودی به حال‌شان نخواهد داشت».

رسول اکرم ج پس از خواندن این آیه آن را چنین تفسیر کرد: «قیامت برپا نخواهد شد تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع کند، هنگامی که مردم طلوع خورشید از مغرب را می‌بینند همه‌ی آنها ایمان می‌آورند، در این حال است که ایمانِ این تازه مؤمن‌ها هیچ نفعی به حال ایشان ندارد»([3]).

در روز قیامت فهم زمان از بین می‌رود:

﴿وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ یُقۡسِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَیۡرَ سَاعَةٖۚ کَذَٰلِکَ کَانُواْ یُؤۡفَکُونَ٥٥ [الروم: 55].

«روزی که قیامت برپا می‌‌شود گناهکاران سوگند یاد می‌‌کنند که جز ساعتی در (دنیا و جهان برزخ) ماندگار نبوده‌اند این چنین آنان (در دنیا توسط شیاطین و شیاطین صفتان از درک حقیقت و راه درست) باز داشته شده‌اند (و هم اینک گرفتار عذاب ابدی گشته‌اند بدا به حال‌شان!».

زمین و آسمان‌ها نیز در این روز دگرگون می‌‌شوند:

﴿یَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَیۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُۖ وَبَرَزُواْ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ٤٨ [إبراهیم: 48].

«در آن روزی که زمین به زمین دیگری و آسمان‌ها به آسمان‌ دیگری تبدیل می‌شوند و آنان در پیشگاه خداوند یگانه مسلط (بر همه چیز و همه کس)، حضور به هم می‌رسانند».

او فرموده است:

﴿وَأَنَّ عَلَیۡهِ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰ٤٧ [النجم: 47].

«و این‌که قطعاً بر خدا است که (رستاخیز را پدیدار و مردگان را) زندگی دوباره بخشد».

﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ بَدَأَ ٱلۡخَلۡقَۚ ثُمَّ ٱللَّهُ یُنشِئُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأٓخِرَةَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٠ [العنکبوت: 20].

«بگو در زمین بنگرید و بنگرید که خدا چگونه در آغاز موجودات را پدید آورده است و (چه رنگ و بو و سیما و ویژگی‌هایی به هر یک داده است و چه اسراری در آنها به ودیعت نهاده است تا از مشاهده اشیاء به راز و رمز آنها پی­ببرید و در برابر قدرت مافوق تصور آفریدگارشان سر تسلیم فرود آورید و بدانید که او کسی است که جهان را از نیستی به هستی آورده است) بعداً هم جهان دیگر را پدیدار می‌کند چراکه خدا بر هرچیز تواناست».

﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ یَنسِلُونَ٥١ [یس: 51].

«(برای بار دوم) در صور دمیده می‌شود و به ناگاه همه آنان از گور بیرون آمده و به‌سوی (دادگاه حساب و کتاب) پروردگارشان شتابان رهسپار می‌گردند».

مردم هنگام زنده شدن براساس صالح بودن و فاسد بودن برانگیخته می‌شوند و انسان‌های فاسد خلقتی ناقص خواهند داشت، خداوند فرموده است:

﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِیٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ کُنتُ بَصِیرٗا١٢٥ قَالَ کَذَٰلِکَ أَتَتۡکَ ءَایَٰتُنَا فَنَسِیتَهَاۖ وَکَذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمَ تُنسَىٰ١٢٦ [طه: 124-126].

«و هرکس که از یاد من روی بگرداند (و از احکام کتاب‌های آسمانی دوری گزیند) زندگی تنگ (و سخت و گرفته‌ای) خواهد داشت، (چون نه به قسمت و نصیب خدادادی قانع خواهد شد و نه تسلیم قضا و قدر الهی خواهد گشت) و روز رستاخیز او را نابینا (به عرصه قیامت گسیل و با دیگران) در آن‌جا گرد می‌آوریم. گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا جمع آورده‌ای؟ من که قبلاً بینا بوده‌ام خدا می‌گوید: همین است آیات من به تو رسید و تو آن‌ها را نادیده گرفتی همان‌گونه هم تو امروز نادیده گرفته می‌شوی (بی‌نام و نشان در آتش رها می‌گردی)».

قرآن دلایل زنده شدن و امکان عقلی آن‌ را هم بیان کرده است:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢٧ [الروم: 27].

«او است که آفرینش را آغاز کرده است و سپس آن را باز می‌گرداند و این برای او آسان‌تر است. بالاترین وصف، در آسمان‌ها و زمین متعلق به خدا است و او بسیار با عزت و اقتدار و سنجیده و کار بجا است».

بدون شک خلقت اولیه بدون وجود مشابه مشکل‌تر از باز گرداندن خلقت به حال اولیه است. خداوند نمونه‌ها و مثال‌هایی را برای مردم بیان کرده­است تا قضیه رستاخیز را بر آن قیاس کنند و شک و شبهه دامن‌گیر آنان نشود، خداوند فرموده­است:

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنَّکَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِیٓ أَحۡیَاهَا لَمُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٣٩ [فصلت: 39].

«و از نشانه‌های (قدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت می‌بینی اما هنگامی که (قطره‌های حیات بخش) آب بر آن فرو می‌فرستیم به جنبش در می‌آید و آماسیده می‌گردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج می‌زند) آن کسی که این زمین خشک و برهوت را زنده می‌کند هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده می‌گرداند چرا که او بر هرچیزی تواناست».

در این آیه زنده شدن ایشان به زنده شدن زمین قیاس شده­است که این نوع قیاس را «قیاس إله إلا له» گویند. به همین شیوه خداوند بیان کرده­است که خلق هستی مهم‌تر از خلق بشر است، زیرا در نظام مهندسی جهان میلیون‌ها قانون وجود دارد که ادامه وجود و حفظ بقای آن وابسته به آن قوانین است، بدین خاطر خداوند فرموده است:

﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَکۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٥٧ [غافر: 57].

«قطعاً آفرینش آسمان‌ها و زمین بسی دشوارتر است از آفرینش مردمان (در پایان این جهان برای شروع زندگی در آن جهان) ولیکن بیشتر مردمان (که کفار و مشرکانند چنین چیزی را درست) نمی‌دانند».

همچنین قرآن نمونه‌هایی از زنده شدن و زنده کردن را که در این دنیا برای مردگان روی داده بیان کرده و آن را جزو امور خارق العاده و معجزه به حساب آورده است؛ آن گاه که ابراهیم خلیل الله به پروردگار گفت: ﴿أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ٢٦٠ [البقرة: 260]. «نشانم بده که چگونه مردگان را زنده می‌گردانی». خداوند در پاسخ او فرمود:

﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ [البقرة: 260].

«و گفت: پس چهار تا از پرندگان را بگیر و آن‌ها را به خود نزدیک گردان (تا مشخصات و ممیزات آن‌ها را دریابی آن گاه آن‌ها را ذبح کن و درهم بیامیز) سپس بر سر کوهی قسمتی از آنها را بگذار بعد آنها را بخوان به سرعت به‌سوی تو خواهند آمد و بدان که خداوند چیره و با حکمت است».

ابراهیم ÷ بند‌های پرندگان را از هم گسست و با همدیگر قاطی نمود و آن­ها را از هم جدا کرد و هرکدام را بر قله‌ی کوهی گذاشت، خداوند همه‌ی آن اجزاء را باهم جمع کرد و پیش روی ابراهیم حیاتی دوباره بخشید. مثال دوم این قضیه برای یکی از پیامبران یهود روی داد، به شیوه که خداوند جسدش را پس از مرگ زنده کرد و پیش روی او به الاغش زندگی دوباره بخشید و غذا و نوشیدنی او را برایش تازه کرد. قرآن این مسأله را چنین بیان کرده­است:

﴿أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجۡعَلَکَ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٥٩ [البقرة: 259].

«یا همچون کسی که از کنار دهکده‌ای گذر کرد در حالی‌که سقف خانه‌ها فرو تپیده بود. دیوارهای آن‌ها بر روی سقف‌ها فرو ریخته بود گفت: چگونه خدا این را پس از مرگ آن‌ها زنده می‌کند؟ پس خدا او را صد سال میراند و سپس زنده‌اش گرداند و گفت: چه مدت درنگ کرده‌ای؟ گفت: روزی یا قسمتی از یک روز، فرمود: (نه) بلکه صد سال درنگ کرده‌ای به خوردنی و نوشیدنی خود (که همراه داشتی) نگاه کن (و ببین که با گذشت این زمان طولانی به اراده خدا) تغییر نیافته است و بنگر به الاغ خود (که چگونه از هم متلاشی شده است. ما چنین کردیم) ما تو را نشانه (گویایی از رستاخیز) برای مردمان قرار دهیم (اکنون) به استخوان‌ها بنگر که چگونه آن‌ها را بر می‌داریم و به هم پیوند می‌دهیم و سپس بر آن‌ها گوشت می‌پوشانیم هنگامی که (این حقایق) برای او آشکار شد، گفت: می‌دانم که خدا بر هرچیز تواناست».



[1]- بخاری، الصحیح، ج7، ص 194، باب 44 (رقاق) و ج8، ص 166، باب 6 (توحید) و مسلم، الصحیح، ج4، ص 2148 حدیث شماره 2788.

[2]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 37، حدیث شماره 8.

[3]- بخاری، الصحیح، ج 5 7 ص 195، باب 9 (تفسیر سوره ششم) و مسلم، الصحیح، ج1، ص 137، شماره 157.

پاره‌ای از شرایط و آداب دعا


داشتن نیت خالص، حضور قلب، آغاز دعا با حمد و ستایش خدا و درود بر پیامبر ج، انجام یک عمل صالح مانند نماز یا صدقه یا روزه قبل از دعا، ترک گناهان و دوری از عذای حرام، امر به معروف و نهی از منکر، به دلیل حدیث زیر: «باید امر به معروف و نهی از منکر کنید، در غیر این صورت نزدیک است که خداوند عذابی بر شما نازل کند، سپس او را فرا خوانید اما دعایتان پذیرفته نشود».

مستحب است که شخص هنگام دعا کردن از بلند کردن صدا خودداری کند، زیرا خداوند متعال فرموده است:

﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةًۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٥٥ [الاعراف: 55].

«پروردگار خود را با گریه و زاری و به آهستگی خوانید».

حسن بصری گفته: «مردم در زمان پیامبر ج برای دعا کردن تلاش فراوان می‌کردند اما صدایی از آنان شنیده نمی‌شد، هرچه بود نجوا و سخن آهسته‌ای بود میان آنان و پروردگارشان»([1]).

از ابو موسی اشعری هم نقل شده که گفت: «همراه رسول خدا بودیم، هرگاه به‌جای بلندی می‌رسیدیم، تهلیل (لا إله إلا الله) و تکبیر (الله اکبر) می‌گفتیم و صدایمان بلند می‌شد، پیامبر ج، فرمود: ای مردم بر خود مسلط باشید، شما شخص کر و غایب را صدا نمی‌زنید، او همراه شماست و سخنانتان را می‌شنود، نام او مبارک و مقامش بالاست»([2]). هر اندازه که پناهندگی بنده به خدا صادقانه‌تر و دعای او اضطراری‌تر باشد، مقبولیت دعا هم بیشتر خواهد بود:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٦٢ [النمل : 62].

«(آیا این بت‌ها بهتر اند) یا کسی‌که (دعای) مضطر (= درمانده) را اجابت می‌کند؛ چون او را بخواند، و گرفتاری را بر طرف می‌سازد، و شما را جانشینان زمین قرار می‌دهد، آیا معبودی دیگری با الله است؟! چه اندک پند می‌گیرید».

این هم مستحب است که برای دعا از دعاهای پیامبر ج استفاده شود، زیرا ایشان دعاهای جامع و فراگیری را دوست می‌داشت و الفاظ دیگر را رها می‌کرد که این مسئله در روایت عایشه ل که ابوداود با سند «جیّد» نقل کرده موجود است([3]).

پیامبر ج با وجود این که یاران او از فصاحت و بلاغت برخوردار بودند اما دعاهای مخصوص و جامعی را به آنان آموزش می‌داد زیرا به ایشان «گفتارهای فراگیر» عطا شده بود، بر همین اساس اصحاب پیامبر ج برای حفظ دعاهای ایشان تلاش می‌کردند. ابوامامه س گفته است: «یک بار پیامبر ج دعای بسیاری کرد که ما نتوانستیم چیزی از آن را حفظ کنیم. گفتیم: ای رسول خدا دعای بسیاری کردی و ما نتوانستیم چیزی از آن را حفظ کنیم. فرمود: آیا شما را به دعایی رهنمود نسازم که همه‌ی دعاهای مرا در خود داشته باشد؟ بگویید: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ مَا سَأَلَکَ مِنْهُ نَبِیُّکَ مُحَمَّدٌ وَنَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا اسْتَعَاذَ مِنْهُ نَبِیُّکَ مُحَمَّدٌ وَأَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَعَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»([4]). «خداوندا، ما امور خیری را که پیامبرت محمد از تو درخواست کرده از تو می‌خواهیم و از شر آنچه که پیامبرت محمد از شر آن به تو پناه برده به تو پناه می‌آوریم».

مشغولیت بسیار به جزئیات اموری که از خدا خواسته می‌شود مکروه است، مانند این که از خدا بهشت درخواست شود اما همراه آن، تعداد و نوع نعمت‌های بهشت هم خواسته شود یا این که همراه پناه خواستن از آتش جهنم، انواع عذاب را هم ذکر کند و از آنها پناه بخواهد. پیامبر ج این نوع دعا کردن را «اعتداء» نامیده و فرموده است: «گروهی خواهند آمد که در دعا اعتداء می‌کند»([5]). یعنی از حدود دعا تجاوز می‌کنند.

خطابی گفته است: «به‌کار بردن سجع در دعا و تلاش برای کاربرد صنایع ادبی در آن مکروه است، همچنین جایز نیست که امور محال یا آنچه که چشم داشتی به آن نیست از خدا درخواست شود مانند این که کسی جاودانه شدن در دنیا را از خدا بخواهد در حالی که می‌داند خداوند جاودانگی را به خود اختصاص داده و برای همه مخلوقات نابودی را رقم زده است. همچنین نباید دعایی کند که دربرگیرنده معصیت یا برای از بین رفتن رابطه خویشاوندی و یا سایر اموری باشد که در شریعت نهی شده است»([6]).

احادیث مختلفی از دعا کردن بر ضد خود و فرزندان و اموال یا برای انجام گناه یا قطع رحم نهی کرده و شتاب کردن در پذیرش دعا را ناپسند دانسته است. رسول خدا ج فرموده است: «بر ضد خود و فرزندان و اموال‌تان دعا نکنید»([7]).

بازهم پیامبر ج فرموده: «پیوسته دعا بنده پذیرش می‌گردد تا زمانی که برای انجام گناه یا قطع رحم دعا کند و یا «استعجال» کند. گفته شد: ای رسول خدا! استعجال چیست؟ فرمود: «این که بنده بگوید: من هرچه دعا کردم پذیرش آن را ندیدم، در نتیجه دچار دلسردی می‌گردد و دعا کردن را ترک می‌کند»([8]).

برای دعا وقت و مکان مخصوص وجود ندارد، اما برکت زمان‌ها و مکان‌ها متفاوت است، مثلاً مکه مکرمه و مسجد نبوی -مخصوصاً فاصله بین منبر رسول اکرم و خانه ایشان که به «روضه» معروف است- مبارک‌ترین مکان‌ها است و به همین صورت، سحر و اوقات پس از نماز‌های فرض بهترین اوقات برای دعا کردن است. از پیامبر ج پرسیده شد: کدام دعا به قبولیت نزدیک‌تر است؟ فرمود: «بخش آخر شب و پس از نمازهای فرض»([9]).

ابوهریره از پیامبر ج نقل کرده که فرمود: «پروردگار ما هر شب از آسمان دنیا نزول می‌کند تا این که یک سوم آخر شب فرا می‌رسد و می‌فرماید: آیا کسی هست که مرا فرا خواند تا دعایش را بپذیرم؟ آیا کسی هست که از من چیزی بخواهد تا به او عطا کنم؟ آیا کسی هست که از من مغفرت بطلبد تا او را ببخشایم؟»([10]).

«پس بهترین اوقات برای دعا، یک سوم آخر شب، هنگام اذان، فاصله بین اذان و اقامه، پس از انجام نمازهای فرض و هنگام بالا رفتن امام از منبر در روز جمعه تا پایان نماز و آخرین لحظات پس از نماز عصر می‌باشد» ([11]). همچنین امیدوار کننده‌ترین اوقات برای دعا حالت سجود است، به دلیل این گفته‌ی پیامبر ج: «حالتی که بنده می‌تواند بیشترین نزدیکی را به خدا داشته باشد، حالت سجده است پس در آن حالت، زیاد دعا کنید» ([12]). روز عرفه و ماه رمضان هم جزو اوقات مفید برای دعا کردن است. مخصوصاً ماه رمضان، هم به خاطر ارزش وقت آن و هم به خاطر اهمیت عبادت آن.

پس باید انسان مسلمان بهترین وقت را برای دعا انتخاب کند و مخصوصاً در سحرگاه با همه‌ی همت خود به خداوند رو کند و هنگام مناجات با پروردگار، خود را از دلبستگی‌های مادی برهاند و با اصرار و خشوع و شکستگی و ذلت و گریه و زاری در برابر خدا دعا کند، خود را پاکیزه کند و رو به قبله گرداند و خدا را فراوان ستایش کند و بر رسول اکرم درود بفرستد، آن گاه با استفاده از جملات کامل و فراگیر پیامبر ج دعای خود را انجام دهد، البته می‌تواند از جملات دیگر هم استفاده کند، و اگر این شروط را به انجام رساند، خداوند از همه شایسته‌تر است که به پیمان خود وفا کند که وعده داده: ﴿ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡ «مرا فرا خوانید تا دعایتان را بپذیرم».

حال اگر دعای فرد مسلمان پذیرفته نشد باید ببنید که کدام یک از شرایط مذکور را از دست داده است آیا نیت صحیح، حضور قلبی یا پرهیز از خوردن حرام را نادیده گرفته است زیرا خوردن مال حرام دعا را باطل می‌کند، در حدیث ابوهریره آمده است که پیامبر ج فرمود: «ای مردم! خداوند پاک است و جز پاکی را نمی‌پذیرد و آنچه که به پیامبر خود دستور داده به همه‌ی مؤمنان هم دستور داده و فرموده­است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ [المؤمنون: 51].

«ای پیامبران! از (غذاهای) پاکیزه بخورید، و کار شایسته انجام دهید، بی‌شک  من به آنچه انجام می‌دهید؛ آگاهم ».

همچنین فرموده­است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ [البقرة: 172].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهای پاکیزه‌ای بخورید که روزی شما ساخته‌ایم».

پیامبر ج پس از ذکر این آیات داستان آن مردی را بیان کرد که در سفری طولانی، ژولیده و پریشان دستان خود را رو به آسمان کرد و با گفتن: «پروردگارا، پروردگارا» ندا سر داد، در حالی که خوراک حرام، نوشیدنی او حرام و لباس او حرام و با حرام تغذیه شده بود، کجا دعای چنین شخصی پذیرفته می‌گردد؟([13]).

روایت شده که شخصی از افراد نظام الملک نزد سلطان ملکشاه از او بدگویی کرد و گفت: ای سلطان، نظام الملک هرساله صد هزار دینار برای علما و در راه علم خرج می‌کند، درحالی که این مقدار مال برای ایجاد یک سپاه کامل که پرچم‌های آن بر دیوارهای قسطنطنیه به اهتزاز درآید کافی است. ملکشاه نظام الملک را سرزنش کرد و از او خواست عمل خود را توجیه کند. او در پاسخ این که چرا چنین مدرسه‌ای را بنا کرده گفت: من برای تو لشکری برپا کرده‌ام که لشکر شب نام دارد، آن­گاه که سپاهیان تو در خوابند آنان شبانه بر روی پاهای خود و در صفوفی راست در برابر پروردگار خود می‌ایستند، اشک‌های خود را می‌فرستند و زبان‌های خود را رها می‌کنند و دستان‌شان را به‌سوی خدا دراز می‌نمایند تا برای تو و سربازانت دعا کنند... در حقیقت تو و سربازانت در سایه حفاظت آنان زندگی می‌کنید و با دعای آنان سکنی گزیده‌اید و به برکت وجود آنان است که باران بر شما می‌بارد و روزی داده می‌شوید»([14]).

خداوند متعال با لفظ ﴿ٱدۡعُونِیٓ در آیه 60 سوره غافر مؤمنان را به توحید الوهیت و عبادت رهنمود ساخته است. از انس بن مالک س پرسیده شد: آیا به تو هم رسیده که دعا نصف عبادت است؟ گفت: «خیر، دعا همه‌ی عبادت است»([15]). سفیان می‌گفت: «ترک گناهان هم دعاست»([16]).

خدواند متعال به افرادی که از عبادت و دعا روی‌گردان باشند و تکبر بورزند وعده وارد شدن به آتش جهنم را داده درحالی که حقیر و ذلیل گشته‌اند. در آیه 60 غافر خداوند بر خود عهد کرده دعای اهل توحید را قبول بفرماید اما بدون شک پذیرش دعا فقط با شروط آن حاصل می‌شود و مناسب بودن دعا هم لازم است. عمر بن خطاب س می‌گفت: «من نگران پذیرش دعا نیستم بلکه نگرانی من خود دعاست، پس هرگاه دعا به شما الهام شد، بدانید که پذیرش هم به همراه خواهد داشت»([17]).

کلام امیرالمؤمنین عمر بن خطاب س حاوی این مطلب است که خداوند دعاهایی را که پذیرفته می‌شوند به بندگان خود الهام می‌کند و اگر چنین دعایی را که به کسی الهام کرد به طور قطع اراده پذیرش آن را دارد. خدای تعالی مردم را به وسیله دعا به بندگی خود می‌کشد و دوست دارد که بندگانش از او درخواست کنند، روایت شده که پیامبر ج فرمود: «هرکس که از خدا طلب و درخواست نکند، خداوند بر او خشم می‌گیرد»([18]).

دعا یکی از بزرگ‌ترین اسباب دست‌یابی به خیر و دفع بلاهای مقدر است. در حدیث ثوبان آمده است که: «هیچ چیز نمی‌تواند تقدیر خداوند را بازگرداند مگر دعا و هیچ چیز باعث افزایش عمر نمی‌گردد مگر نیکوکاری و بندگان به خاطر انجام گناه از روزی محروم می‌شوند»([19]). این حدیث با احادیث دیگری که بیان می‌کنند حوادث و سن و سال و روزی جزو مقدرات پروردگار است، منافاتی ندارد، زیرا این امور براساس اسباب مقدر شده‌اند و دعا هم یکی از اسباب بزرگ است و مسائل مذکور هم بدون در نظر گرفتن اسباب آن مقدر نگشته‌اند، «در واقع هرگاه بنده‌ای سبب یکی از مقدرات را فراهم کند آن قضیه مقدر می‌شوند و اگر سبب آن را فراهم نکند، امر مقدر هم منتفی خواهد شد، همانگونه که سیری و سیرابی با خوردن و نوشیدن مقدر گشته و حاصل می‌شوند... وارد شدن به بهشت و جهنم نیز به وسیله اعمال انسان رقم زده می‌شود»([20]).

به همین خاطر هنگامی که یکی از اصحاب بر عمر س اعتراض کرد که چرا سربازان را به خاطر طاعون به کوه‌های شمال انتقال داد، و به او گفت: آیا تو از تقدیر خداوند می‌گریزی؟ عمر س فرمود: ما از تقدیر خدا به‌سوی تقدیر خدا فرار می‌کنیم»([21]). این واقعه شامل این مسأله است که استفاده از اسباب ضروری است و می‌توان برای مقابله با مقدرات از خود مقدرات بهره گرفت و دعا هم جزو بزرگ‌ترین اسباب است.

عمل پیامبر س و اصحاب او -رضوان خدا بر آنان باد- دلیل روشنی بر تأثیر و اهمیت دعاست و نظر افرادی را که معتقدند دعا با وجود مقدر شدن امور توسط خداوند دیگر فایده‌ای ندارد مردود می‌کند.

یکی از اسبابی که منجر به پذیرش دعا می‌شود آن است که در حدیث رسول خدا ج بیان شده است: «سه دعا هست که بدون شک مستجاب هستند، دعای فرد مظلوم، دعای شخص مسافر و دعای والدین برای فرزند»([22]).

ابن رجب گفته است: «اگر سفر طولانی شود، دعای مسافر به پذیرش نزدیک‌تر می‌گردد زیرا این گمان هست که به خاطر طول غربتِ شخص مسافر و دوری از وطن و تحمل سختی‌ها نوعی تواضع و دل شکستگی در او ایجاد شود و افتادگی و شکستگی در برابر خداوند هم جزو بزرگ‌ترین اسباب پذیرش دعاست([23])، همچنین لباس ژنده و کهنه در تن داشتن و به وجود آمدن حالتی ژولیدگی و غبارآلود در شمایل فرد، جزو اسباب پذیرش دعاست. در حدیث مشهوری از پیامبر ج روایت شده که فرمود: «چه بسیارند ژولیده موهای غبارآلودی که لباس‌های ژنده و کهنه بر تن دارند و کسی بر آنها اهمیتی نمی‌دهد، اما اگر خدا را به چیزی قسم دهند، خداوند آن را به انجام می‌رساند»([24]).

هرگاه پیامبر ج می‌خواست که برای نماز استسقا، از شهر بیرون رود با لباسی ژنده و کهنه با حالت متواضع و گریان می‌رفت([25]). برادرزاده مُطرَّفِ بن عبدالله زندانی شده بود. او لباسی کهنه پوشید و یک چوب دستی به دست گرفت. به او گفته شد: این چه حالتی است که به خود گرفته‌ای؟ گفت: برای پروردگارم خودم را کوچک و حقیر کرده‌ام تا شاید دعایم را در مورد برادرزاده‌ام بپذیرد([26]).

بالا بردن دست‌ها به‌سوی آسمان هم جزو اسباب قبولی دعاست. در حدیث سلمان س از پیامبر ج چنین روایت شده است: «همانا خداوند با حیا و بخشنده است و شرم دارد از این که مردی دستانش را به‌سوی او دراز کند و او آنها از خالی و ناکام بازگرداند»([27]).

یکی دیگر از سباب پذیرش دعا اصرار و پافشاری بر قبولیت آن و تکرار لفظ «رب» در دعاست. در حدیث عایشه ل به طور مرفوع از پیامبر ج آمده است که فرمود: «هرگاه بنده‌ی خدا چهاربار بگوید: یا رب، خداوند می‌فرماید: لبیک ای بنده‌ی من، بخواه تا به تو بخشیده شود»([28]).

انجام اعمال صالح هم جزو اسباب پذیرش دعاست، همانگونه که در حدیث آمده که افرادی وارد غاری شدند و ورودی غار بر آنها بسته شد، پس آنان به اعمال صالحی که نیت خود را برای انجام آنها خالص کرده بودند توسل جستند و دعاهایشان پذیرفته شد.

﴿إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُ [فاطر: 10]([29]).

«سخن پاکیزه به سوی او بالا می‌رود، و (الله) عمل صالح را بالا می‌برد».

عمر بن خطاب س فرموده است: «خداوند زمانی دعا و تسبیح را می‌پذیرد که از آنچه حرام نموده پرهیز شود»([30]).

محمد بن واسع هم گفته­است: «اندکی پرهیزکاری برای پذیرش دعا کافی است»([31]).

در سبب نزول آیه: ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ آمده است که اصحاب پیامبر به ایشان عرض کردند: «ای رسول خدا آیا پروردگار ما نزدیک است که با او نجوی کنیم یا دور است تا او را صدا بزنیم؟، این بود که خداوند آیه‌ی مذکور را نازل فرمود که معنی آن چنین است: (هرگاه بندگان من در باره‌ی من از تو پرسیدند بگو که من نزدیکم)([32]). به خاطر این که خدای به بندگان خود نزدیک است، نیازی نیست که آنان هنگام دعا با صدای بلند او را فرا بخوانند و خداوند، زکریا ÷ را این‌گونه ستوده است:

﴿إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِیّٗا٣ [مریم: 3].

«چون پروردگارش را به ندایی پنهان (به دعا) خواند».

زکریا به این خاطر خداوند را آهسته فرا می‌خواند، چون می‌دانست که او نزدیک است و ندای آهسته را می‌شنود، پس هنگام دعا صدایش را به خاطر ادب پایین می‌آورد. حسن بصری گفته است: «ارزش دعای نهانی از دعای علنی هفتاد برابر بیشتر است»([33]). خداوند متعال فرموده است:

﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةًۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٥٥ [الأعراف: 55].

«پروردگارتان را با تضرع (و زاری) و در پنهانی، بخوانید، همانا او از حد درگذرندگان را دوست نمی­دارد».

بدون شک گریه و زاری و خشوع و فقر و واماندگی و دل شکستگی از اسباب پذیرش دعاست. باید دانست «اعتداء» که امری ناپسند نزد خداست به بلند کردن صدا در دعا تعبیر شده است. ابن جریج گفته: یکی از موارد «اعتداء» بلند کردن صدا و بانگ و فریاد هنگام دعا کردن است. ابن قیم هم در تفسیر این آیه فرموده است: «فرا خواندن خداوند بدون گریه و زاری جزو اعتداء محسوب می‌شود و چنین دعایی دعای متکبر و خودبین و مانند دعای شخص بی‌نیازی است که به خاطر بی‌نیازی خود بر خدا تکبر می‌ورزد، این حالت بزرگ‌ترین اعتداء است و با دعای شخص گریان و ذلیل و فقیر و مسکین در تمام حالات و از هر جهت مخالف است. درواقع هرکس مانند یک انسان فقیر و گریان و ترسان از خدا دعا نکند «معتد» [تجاوزگر از حدود] به شمار می‌آید.

عبادت کردن خداوند به روشی که او مقرر نکرده هم جزو اعتداء است مثلاً با الفاظ و شیوه‌هایی که خدا نمی‌پسندند و آن را مجاز نشمارده­است او را ستایش کنی که این مسئله اعتداء در ستایش و عبادت است و شبیه اعتداء در درخواست و طلب است»([34]).

در این هم شکی نیست که انجام عبادات مایه حیات قلب است و نزدیک شدن به خدا و فراموش نکردن او به هنگام آسایش یکی از بزرگ‌ترین اسباب پذیرش دعا به هنگام مصیبت و بلا است که حدیث پیامبر ج هم به این قضیه اشاره دارد: «خداوند را به هنگام آرامش و آسایش بشناس تا تو را در وقت سختی و مشکل بشناسد»([35]).

آن چه انسان را از یاد خدا، عبادت و ذکر او باز می‌دارد فراوان بودن نعمت‌ها است. هرچه توجه فرد به دنیا بیشتر باشد و به جمع‌آوری پول و افزایش فرزندان و نسل و نسب روی آورد نیاز بیشتری به محاسبه درونی خود دارد، مبادا که نفس او از اطاعت بگریزد و به نافرمانی بپردازد و از یاد خدا به‌سوی غفلت فرار کند. از ابراهیم بن ادهم، که از صالحان معتمد بود، پرسیده شد: مشکل ما چیست که دعا می‌کنیم و پذیرفته نمی‌شود در حالی که خداوند فرموده است ﴿ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُم؟ ابراهیم گفت: به خاطر این است که دل‌های شما مرده است. گفته شد: چه چیزی آن را میرانده است؟ گفت: هشت صفت؛ حق خدا را شناختید اما براساس آن رفتار نکردید، قرآن را خواندید اما حدود آن را مراعات نکردید، گفتید که ما رسول خدا را دوست داریم اما طبق سنت او عمل نکردید، گفتید از مرگ می‌ترسیم اما برای آن آمادگی حاصل نکردید، خداوند فرموده­است:

﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ٦ [فاطر: 6].

«مسلما شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید، او فقط پیروانش را دعوت می‌کند تا (همه) از اهل آتش سوزان (جهنم) باشند».

اما شما با انجام گناهان با او همراهی کردید، گفتید از آتش می‌ترسیم اما بدن خود را در آن وارد کردید، گفتید بهشت را دوست داریم اما برای رسیدن به آن تلاش نکردید و هرگاه از خواب بیدار شدید عیب‌های خود را پشت سر انداختید و عیب‌های مردم را پیش روی خود پهن کردید و به آن پرداختید، پس خداوند بر شما خشم گرفت، چگونه با این حال دعای شما را پذیرا باشد؟

برخی از اهل گناه برای توجیه غفلت خود به آیات امید و رحمت استفاده می‌کنند، در حالی که معروف کرخی گفته است: «امید تو به رحمت کسی که فرمانبرداریش را نمی‌کنی نشانه‌ی ناتوانی و حماقت است». انسان عاقل برای خود احتیاط به خرج می‌دهد و از گناهان توبه می‌کند و بدون امروز و فردا کردن به انجام طاعات اقدام می‌نماید و از خدا می‌خواهد که بر مسیر دین ثابت قدمش بدارد، همانگونه که رسول خدا ج چنین می‌کرد و بیشترین دعای او این بود: «اللَّهُمَّ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ». «خداوندا ای دگرگون کننده قلب‌ها، قلب مرا بر دین خود ثابت بدار»([36]).

برای دست‌یابی به قبولیت دعا، اخلاص در آن ضرروی است، به دلیل فرموده‌ی خداوند:

﴿فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ [غافر: 65].

«پس در حالی‌که دین خود را خالص گردانیده او را بخوانید».

خدای متعال بیان فرموده­است که دعا کردن، درخواست از خدا و پناه بردن به او در سرشت مردم قرار گرفته و حتی کافران هم هنگام وارد شدن مصیبت بزرگ، خدایانی را که می‌پرستیدند فراموش کرده و فقط به خدای واحد پناه می‌آورند. خدای تعالی فرموده است:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ [النمل: 62].

«(آیا این بت‌ها بهتر اند) یا کسی‌که (دعای) مضطر (= درمانده) را اجابت می‌کند».

خداوند به همین خاطر رویارویی کفار با فطرت را ناپسند دانسته و فرموده­است:

﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ [النمل: 62].

«آیا معبودی با خدا است؟ واقعاً شما بسیار کم اندرز می‌گیرید».

یکی از مصادیق «مضطرّ» در این آیه انسان‌های مظلوم هستند و پیامبر ج نسبت به دعای مظلومان به ما هشدار داده و فرموده: «از دعای انسان مظلوم بترس، زیرا میان دعای او و خداوند پرده‌ای وجود ندارد»([37]). همچنین فرموده است که: «درهای آسمان برای دعای مظلوم گشوده می‌شود و خدای می‌فرماید: به عزتم قسم که تو را یاری خواهم کرد، حتی اگر پس از لحظه‌ای باشد»([38]). بدون شک چنین توجهی به مظلوم دروازه‌ای وسیع را برای عدالت سیاسی و اجتماعی می‌گشاید و روابط مردم را بر مبنای ارزش‌هایی همچون عدالت و صداقت استحکام می‌بخشد.

اسلام آمد تا رابطه بندگان را با خداوند تصحیح کند تا مردم غیر خدا را نپرستند و غیر او را فرا نخوانند، زیر او از رگ گردن به آنان نزدیک‌تر است و دعای دعاگویان را طبق شروط بیان شده در قرآن و سنت می‌پذیرد، اسلام آمد تا روابط مردم را با یکدیگر مطابق مبانی عدالت مطلق تنظیم کند. اسلام پیروان خود را راهنمایی کرده که پشت سر برادران خود برای‌شان دعا کنند و به این وسیله روابط خود را با یکدیگر محکم و دوستی با همدیگر را حفظ نمایند:

﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ١٠ [الحشر: 10].

«و (نیز) کسانی‌که بعد از آن‌ها (بعد از مهاجران و انصار) آمدند، می‌گویند: «پروردگارا! ما را و برادران‌مان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل‌های مان کینه‌ای نسبت به کسانی‌که ایمان آورده‌اند قرار مده، پروردگارا! بی‌گمان تو رؤوف و مهربانی»».

رسول خدا ج فرمود: «هیچ بنده‌‌ای نیست که پشت سر برادر خود برایش دعا کند مگر این که فرشته‌ای می‌گوید: برای تو هم این چنین باشد» ([39]).

اسلام به تربیت خود بر منهج میانه روی و اعتدال و پرهیز از مبالغه در گفتار و رفتار اهمیت داده و آنان را تشویق کرده­است برای کسانی که با آنان نیکی می‌‌کنند دعا کنند تا به‌کار نیک آنان اعتراف کرده باشند و احساس فضل و لطف آنان در حق خود را اظهار نموده باشند، اسلام به آنان یاد داده­است که در پاداش این خوبی‌ها بگویند: «جزاک الله خیرا».

پیامبر ج بیان کرده­است کسی که این جمله را برای شخص نیکوکار بگوید، نهایت تمجید را از او به عمل آورده­است. ارزش این جمله به این خاطر است که فرد گوینده آن اظهار می‌کند که من از جبران این کار نیک ناتوانم و پاداش آن را به خداوند بخشنده توانا حواله می‌دهد. ارزش نیکوکاری به حدی است که از حیطه بشر هم خارج شده و فرشتگانی که حاملان عرش الهی هستند و سایر ملائکی که اطراف عرش و در ملأ اعلی حضور دارند خدا را فرا می‌خوانند و برای مؤمنان طلب مغفرت و بخشش می‌کنند، همان‌گونه که خداوند فرموده است:

﴿ٱلَّذِینَ یَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ کُلَّ شَیۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ٧ رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِی وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٨ وَقِهِمُ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ وَمَن تَقِ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ یَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥۚ وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ٩ [غافر: 7-9].

«آنان که بردارندگان عرش خدایند و آنان که گرداگرد آنند به سپاس و ستایش پروردگارشان سرگرمند و بُدو ایمان دارند و برای مؤمنان طلب آمرزش می‌کنند (و می‌گویند) پروردگارا! مهربانی و دانش تو همه چیز را فراگرفته است (هم اعمال و اقوال‌شان را کاملاً می‌‌دانی و هم مرحمت و مهربانیت می‌تواند ایشان را دربرگیرد) پس در گذر از کسانی که (از گناهان دست می‌کشند و به طاعات و عباداتت می‌پردازند، و از راه‌های انحرافی دوری می‌گزینند و به راستای راهت) برمی‌گردند و راه تو را در پیش می‌گیرند، و آنان را از عذاب دوزخ مصون و محفوظ فرما، پروردگارا! آنان را به باغ‌های همیشه ماندگار بهشتی داخل گردان که بدیشان (توسط پیغمبران) وعده داده‌ای، همراه با پدران خوب و همسران شایسته و فرزندان بایسته ایشان، قطعاً تو (بر هرچیزی) چیره و توانا و (در هرکاری) دارای فلسفه و حکمت هستی، و آنان را از (عقوبت دنیوی و کیفر اخروی) بدی‌ها نگاهدار، و تو هرکس را در آن روز از کیفر بدی‌ها نگاهداری، واقعاً بدو رحم کرده‌ای (و مورد الطاف خود قرار داده‌ای) و آن مسلماً رستگاری بزرگ و نیل به مقصود سترگی است».

دعای این ملائکه فقط شامل حال انسان‌های توبه کننده و مخلص خواهد شد.

برخی از مردم به واگذاری کلی امور به خداوند [تفویض] تشویق می‌کنند و دعا را متضاد با تفویض کلی امور انسان به خداوند می‌دانند، در حالی که آیه ﴿ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡ به طور آشکار دعا را بر تفویض ترجیح می‌دهد – این گفته نظر حافظ ابن حجر است که در فتح الباری ذکر شده است–([40])، روایت‌های بسیاری از رسول اکرم ج به تواتر رسیده که ایشان مردم را به انجام دعا تشویق می‌کردند. اصحاب نیز از ایشان درخواست دعا می‌کردند و می‌خواستند که به آنان دعاهایی را آموزش دهد. عثمان بن حنیف س گفته­است: «مردی کور نزد رسول خدا ج آمد و گفت: «ای پیامبر از خدا بخواه که مرا شفا دهد» فرمود: «اگر بخواهی دعا می‌کنم، اما اگر اصرار نکنی دعا نمی‌کنم زیرا این برایت بهتر است». گفت: می‌خواهم دعا کنی. پیامبر ج به او دستور داد که وضوی نیکویی بگیرد و این دعا را بخواند: «اللَّهمَّ إِنی أسألُک وأتَوَجه إِلیک بِنَبِیِّکَ محمدٍ: نبی الرحمة، إنی توَّجهتُ بک إلى ربِّی فی حاجتی هذه لتُقْضى لی، اللَّهم فَشَفِّعْهُ فیَّ»([41]). «خداوندا من به وسیله پیامبرت محمد، نبی رحمت، به تو روی می‌آورم و از تو طلبم را می‌خواهم، ای پیامبر! من به وسیله تو به خداوند رو آوردم تا این نیاز مرا به انجام رسانی، خداوندا شفاعت او را در مورد من بپذیر»([42]).

ترمذی از عمر بن خطاب س روایت کرده که گفت: پیامبر ج مرا آموزش داد و فرمود: «ای عمر بگو: اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَرِیرَتِى خَیْرًا مِنْ عَلاَنِیَتِی وَاجْعَلْ عَلاَنِیَتِی صَالِحَةً اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ صَالِحِ مَا تُؤْتِی النَّاسَ مِنَ الْمَالِ وَالأَهْلِ وَالْوَلَدِ غَیْرِ الضَّالِّ وَلاَ الْمُضِلِّ». «خدوندا درون و نهان مرا بهتر از بیرون و ظاهر آن قرار بده و ظاهر مرا صالح و نیکو گردان. خداوندا من از مال و اهل و فرزند که به مردم داده‌ای صالح آن را خواهانم، نه آنچه را که مایه گمراهی و گمراه کننده است».

واضع است که توجه ویژه‌ی پیامبر ج به آموزش دعا به اصحاب دربرگیرنده‌ی ستایش شایسته برای خداوند نیز هست و گفتارهای فراگیر، نیازهای دنیوی و اخروی را هم دربر دارد.

دعا باید شایسته حال و وضعیت دعاکننده هم باشد. مخصوصاً این که برخی از مردم هنگام دعا کردن، ناآگاهانه به خاطر سخت‌گیری بر ضد خود دعا می‌کنند. از جمله آثار بزرگ دعاهای پیامبر ج این است که تسبیح (سبحان اللّه گفتن)، تهلیل (لا إله إلا الله گفتن) و تحمید (الحمد اللّه گفتن) را در متن خود دارند که پیامبر ج در مورد این سه جمله فرموده است: «از جمله اذکاری که بیانگر عظمت خداست و شما با آنها خدا را یاد می‌کنید، تسبیح و تهلیل و تحمید است که اطراف عرش می‌چرخند و صدایی مانند صدای کندوی زنبور عسل دارند و گوینده‌ی خود را یاد می‌کنند. آیا دوست ندارید که کسی داشته باشید و با نام شما ذکر کند؟»([43]).

آیه ﴿إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُ [فاطر: 10].

«سخن پاکیزه به سوی او بالا می‌رود، و (الله) عمل صالح را بالا می‌برد».

میان گفتار پاک و عمل صالح رابطه‌ی نزدیک برقرار کرده است و بی‌شک دعاهای رسول اکرم ج که با آن خداوند را ستایش کرده و «جوامع الکلم» یعنی گفتارهای فراگیر نام گرفته جزو بزرگ‌ترین و پاک‌ترین گفته‌هاست، پس لازم است انسان مسلمان برخی از این روایت‌ها را حفظ کند و با آنها خدایش را مناجات نماید، زیرا گفتار پاک به‌سوی خداوند بالا می‌رود.

عبداللّه بن مسعود گفته است: «ما هرگاه برای شما حدیثی بیان می­کنیم با آیات قرآن نیز آن را تأیید می‌نماییم. هرگاه بنده مسلمان خدا بگوید: «سبحان الله وبحمده، الحمد الله، لا إله إلا الله والله اکبر، تبارک الله» فرشته‌ای این کلمات را زیر بال خود گرفته سپس به‌سوی آسمان به پرواز در می‌آید و به هر گروه از ملائکه که می‌گذرد برای گوینده این کلمات طلب آمرزش می‌کنند، تا این که به پیشگاه رحمن می‌رسد. سپس عبداللّه این آیه را تلاوت کرد:

﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِیعًاۚ إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُۥۚ وَٱلَّذِینَ یَمۡکُرُونَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۖ وَمَکۡرُ أُوْلَٰٓئِکَ هُوَ یَبُورُ١٠ [فاطر: 10].

«هرکس عزت و قدرت می‌خواهد، (آن را از خدا بخواهد چرا که) هرچه عزت و قدرت است در دست خدا است. (راه وصول به عزّت و قدرت هم گفتار و کردار نیک است). گفتار پاکیزه به‌سوی خدا اوج می‌گیرد (و گوینده خود را پرواز می‌دهد)، و خدا کردار پسندیده را بالا می‌برد (و انجام دهنده‌اش را والا می‌گرداند). کسانی که نقشه‌های سوء می‌کشند و نیرنگ‌ها به راه می‌اندازند، عذاب سختی دارند، و نقشه‌ها و نیرنگ‌هایشان نقش بر آب و تباه می‌شود».

برخی از گذشته‌گان صالح معتقدند که این عمل صالح است که گفتار نیک را بالا می‌برد زیرا در گفته‌ی بدون عمل خیری نیست. ابن عباس گفته­است: «گفته‌ی نیک ذکر خدا و عمل صالح انجام فرائض خدا است، پس کسی که هنگام انجام فرائض خدا، او را یاد کند، ذکر خدا عمل او را در بر گرفته و آن را به‌سوی خداوند بالا می‌برد، اما کسی که خدا را یاد کند اما فرائض او را انجام ندهد، گفتار او بر عمل او باز گردانده می‌شود زیرا شایسته همان عمل است». «مجاهد و قتاده» هم که دو تن از مفسران تابعی هستند چنین عقیده‌ای دارند([44]).

هدف این است که گفته با عمل جمع گردد، زیرا عمل نشانه صداقت گفتار است و بیشتر از گفتار در زندگی تأثیر دارد و اسلام به جانب عملی مسائل اهمیت بسیاری داده و فقط به نظریات و گفته‌ها اکتفا نکرده است، به همین خاطر اصحاب پیامبر ج ده آیه از قرآن را می‌آموختند و تا زمانی که مفاهیم مربوط به آداب و احکام را نمی‌فهمیدند و براساس آن عمل نمی‌کردند به آیات دیگر نمی‌پرداختند. این بود که تعالیم نظری اسلام به رفتار و عمل تبدیل می‌شد. و چنان شد که هنوز وحی به نهایت نرسیده بود که امتی ظاهر گشت که براساس تعالیمی والا تربیت یافته و در زندگی خود به آنها پایبند بود و در متن زندگی آن را پیاده کرده بود، امتی که به مثابه یک نماد اسلامی بود که بر زمین راه می‌رفت. الگو و مربی آن محمد ج بود که عایشه در توصیف اخلاق او گفت: «اخلاق پیامبر ج قرآن بود»([45]).

پیامبر ج یاران خود را به گونه‌ای آموزش می‌داد که در هر حال خدا را یاد کنند. آنان گفتار پاک را از ایشان آموخته بودند که برای ستایش خدا، شکر نعمت‌ها، درخواست بخشش، اظهار صبر و خشنودی و هنگام روی دادن مصیبت‌ها، آن را به‌کار می‌برند. پیامبر ج به همین دلیل گفته است: «حال و وضیعت مؤمن تعجب‌آور است، همه مسائل او خوب است و این فقط شامل حال مؤمن است، اگر به امری خوش­فرجام و شادی‌آور برخورد کند خدا را شکر می‌کند و این مسأله باعث خیر اوست و اگر ضرری متوجه او شود، صبر می‌کند و این هم باعث خیر او می‌شود»([46]). شکر و صبر خدا با ذکر او مشخص می‌شود، معاذبن حبل س گفته است: پیامبر ج فرمود: «هیچ عملی مانند ذکر نمی‌تواند انسان را از عذاب خدا نجات دهد»([47]). زیرا ذکر، وسوسه‌های شر و انگیزه‌های گناه را از انسان دور می‌کند و او را در قلعه‌ای بازدارنده قرار می‌دهد. پیامبر ج فرموده است: «شما را امر می‌کنم که خدا را یاد کنید، ذکر مانند این است که دشمن یک انسان او را به سرعت دنبال کند تا این که آن شخص به قلعه‌ای محکم می‌رسد و خود را از دست آن نجات می‌دهد. بنده‌ی خدا هم نمی‌تواند خود را از شیطان حفظ کند مگر به وسیله ذکر خداوند»([48]). مردی به رسول خدا ج گفت: ای رسول خدا قوانین اسلام زیاد و بر من دشوار گشته، مرا از چیزی آگاه کن که آن را محکم بگیرم. فرمود: «تلاش کن که همیشه زبانت با ذکر خدا خیس باشد»([49]).

بنده هر اندازه بیشتر خدا را یاد کند، بیشتر به او نزدیک می‌گردد، همانگونه که درصحیحین حدیثی از پیامبر ج روایت شده است که فرمود: «خداوند می‌فرماید: من با بنده‌ام براساس گمانی که به من دارد، رفتار می‌نمایم. هنگامی که مرا یاد می‌کند، با او هستم، اگر در تنهایی مرا یاد کند، من هم در تنهایی او را یاد می‌کنم و اگر مرا در جمع یاد کند، من هم او را در جمع بهتری یاد خواهم کرد و اگر به اندازه یک وجب به من نزدیک شود، من به اندازه یک «ذراع» به او نزدیک می‌شوم و اگر به اندازه یک «ذراع» به من نزدیک شود من به اندازه یک باغ (فاصله باز کردن دو دست) به او نزدیک می‌شوم و اگر قدم زنان به‌سوی من بیاید، من دوان دوان به‌سوی او خواهم رفت»([50]).

ذکر خدا قلب را جلا می‌دهد و آن را از تیرگی‌های گناهان، نافرمانی‌ها، آثار غفلت از خدا و پیروی از هوس، پاک می‌گرداند. انسانِ بدونِ ذکر و غافل با پیروی از هوی و هوس، ابزار احساس صحیح و معیار تشخیص درستی‌ها را از دست می‌دهد. و به‌جایی می‌رسد که خیر و شر و حق و باطل را در هم می‌آمیزد. خداوند فرموده است:

﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا [الکهف: 28].

«دل او را از یاد خود غافل ساخته‌ایم، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است (و پیوسته فرمان یزدان را ترک گفته است) و کار و بارش (همه) افراط و تقریط بوده است».

پس شایسته نیست که انسان مسلمان از غافلان و سهل­انگارانی که از یاد خدا غافل‌اند و پیرو هوی و هوس می‌باشند و اوامر خدا را زمین گذاشته‌اند پیروی کند، بلکه لازم است که همراه و همنشین اهل خیر و اصلاح باشد که پوینده‌ی راه هدایت و خیرند، مردان و زنانی که خدا را بسیار یاد می‌کنند. جای توجه است، هرچند که ذکر ساده‌ترین عبادت و سبک‌ترین عمل برای انسان است، اما اجر آن بسیار زیاد است. رسول خدا ج فرمود: این که بگویم «سبحان الله والحمد لله ولا إله إلاالله والله اکبر» از هرچه که خورشید بر آن طلوع می‌کند نزد من دوست داشتنی‌تر است»([51]).

مداومت بر انجام ذکر، انسان را در حالتی از بیداری و هوشیاری و حرکت و فعالیت و تلاش نسبت به مصالح دنیا و آخرت قرار می‌دهد. اما کسی که خدا را فراموش کرده­است و ذکر نمی‌کند، پروردگار او را از جنس همین عمل مجازات می‌کند یعنی او را به خود فراموشی مبتلا می‌سازد و کاری می‌کند که مصالح حال و آینده‌اش را از یاد ببرد. البته این مسأله جدا از سرگشتگی و گمراهی است که گریبانگیر برخی از مدعیان ذکر شده و از مصالح خود غافل گشته و از عمران و آبادانی دوری می‌جویند. خدای تعالی فرموده است:

﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١٩ [الحشر: 19].

«و همسان کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند، و خدا هم خودشان را از یاد خودشان برد. آنان بیرون روندگان (از حدود شرائع الهی) و خارج شوندگان (از دائره ایمان) هستند».

امّت ما برای از میان برداشتن ویرانه‌ها و محکم کردن پایه‌های تمدن و فرهنگ ایمانی در زمین چه­قدر نیازمند بیداری روح و عقل و جسم است؟... ما چه­قدر نیازمند این هستیم که غفلت را ترک کنیم و دیگر اوقات و مصالح خود را ضایع نکنیم و نیروها را هدر ندهیم؛ ما چه قدر نیازمند عمل مخصانه و جدی هستیم تا با این وسیله زمام تمدن را دوباره به دست گیریم، پس از آن که در طول چندین قرن در گمراهی و از خود غافل بوده‌ایم و البته که دلیل این غفلت و گمراهی فقط این بوده که خدا را فراموش کردیم و او نیز ما را به خود فراموشی مبتلا کرد.

اسلام تأکید می‌کند که افراد باید به وسیله حق و برای حق هوشیار و آگاه باشند، اسلام به پیروان خود حقوق و وظایف‌شان را شناسانده، ظلم را میان آنها حرام کرده و حق مظلوم را از ظالمان آنها می‌گیرد. اسلام حاکمیت و مسئولیت آن را به عنوان یک تکلیف محسوب کرده و فقط باید افرادی آن را بر دوش گیرند که توانایی حمل آن را دارند و حقوق آن را ادا می‌کنند که عبارت است از: حفاظت از امت و کرامت آن و حفاظت از شخصیت و شرافت و اموال آن و قبل از هرچیز حفاظت از عقیده و باور امت. علاوه بر این بزرگ و کوچک، حاکم و رعیت، ثروتمند و فقیر، همه در برابر یک شریعت تسلیم هستند و در پیشگاه شرع یکسان می‌باشند. با این حال کجاست آن ادعا که گمراهان می‌پندارند که «دین افیون توده‌ها است» در واقع چنین ادعایی مخصوص خود آن افکار جاهلی و گمراهی است که دشمنان از آن نوش کرده و به جنگ با سرزمین اسلام آمده‌اند تا قلعه‌های اعتقادی و ارزش‌های اخلاقی آن را نابود سازند و تفرقه و اختلاف میان فرزندان این امت واحد بپراکنند و هیچ ستونی برای‌شان استوار نماند و در چنین حالی آنان به خود مشغول باشند و دشمن خود را از یاد ببرند و به خاطر گرفتاری با یکدیگر از ساختن ‌آینده‌‌ی خود غفلت ورزند.

ذکر خداوند در انسان بیداری ایجاد می‌کند تا عمل استوار انجام دهد، در روابطی همچون خرید و فروش و سایر معاملات اخلاص بورزد، مصالح عمومی را مراعات کند، حقوق و وظایف را در نظر داشته باشد و به آن تجاوز نکند، با مردم مهربان باشد و بر آنان سخت نگیرد و حقوق‌شان را بی‌ارزش نکند، با آنان در گفتار و کردار همکاری و همدردی کند، به خاطر جهاد در راه خدا و کسب رضای او از شرف و مال و وطن دفاع نماید و خلاصه این که ذکر یکی از بزرگ‌ترین عبادت‌ها و اجر آن بسیار است هرچند که برای هر انسانی ممکن و آسان است. ذکر از نظر ارزش فرهنگی، یک آگاهی دائمی و بیداری پایدار و همیشگی است که سرگشتگی و بیهوشی در آن نیست، بلکه ذکر عین هوشیاری است.

داستان یونس ÷ سخت‌ترین آزمونی را که یک انسان ممکن است در زندگی دنیا به آن مبتلا شود به نمایش در می‌آورد. خداوند او را برای هدایت قومش که اهل نینوا و بت‌پرست بودند فرستاد. او نیز آنان را به‌سوی هدایت فرا خواند اما به دعوت او لبیک نگفتند، در نتیجه آنان را از عذاب خدا ترساند و بدون اذن خدا آنان را رها کرد و از میان آنان بیرون رفت.

هنگامی که عذاب خداوند به آنان نزدیک شد، ایمان آوردند و خداوند نیز عذاب را از آنان دور کرد و به آن مبتلا نشدند. یونس ÷ از این واقعه خشمگین شد، زیرا قوم او هرگز تجربه دروغ از او نداشتند اما اکنون [به خاطر رفع عذاب وعده داده شده توسط او] گمان‌های نادرست به او می‌بردند. هرچند که یونس ÷ از ایمان آنان خبر نداشت و به سبب دفع عذاب هم آگاه نبود. یونس ÷ با خشم و ناراحتی سوار بر یک کشتی شد، به این گمان که خداوند او را به خاطر عملش مجازات نمی‌‌کند، اما او برای ترک قومش از طرف خدا امر نشده بود. پس خداوند او را چنین مجازات کرد که طوفانی سخت را بر کشتی حامل او مسلط کرد و یارانش او را در آب انداختند و یک ماهی بزرگ به اذن خدا او را بلعید و یونس در تاریکی‌های سه گانه قرار گرفت، تاریکی شب، تاریکی درون دریا و تاریکی شکم ماهی، سپس خداوند به او الهام کرد که در آن تاریکی‌ها این ندا را سر دهد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ [الأنبیاء: 87]. «ای پروردگار جز تو خدایی نیست، پاک و منزهی، من جزو ظالمان بوده‌‌ام».

خداوند دعای او را پذیرفت و به ماهی الهام کرد که یونس را در ساحل دریا بیرون اندازد و غم و اندوه را از او دور کرد. این به خاطر ارزش تسبیح او برای خدا بود و خداوند این چنین مؤمنان تسبیح‌گو را نجات می‌دهد. خدای تعالی فرموده است:

﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ فَنَادَىٰ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُ‍ۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٨٨ [الأنبیاء: 87-88].

«(یاد کن داستان یونس ملقّب به) ذوالنون را در آن هنگام که (بر قوم نافرمان خود خشم گرفت و ایشان را به عذاب خدا تهدید کرد و بدون دریافت پیام آسمانی، از میان‌شان) خشمناک بیرون رفت و گمان برد که (با زندانی کردن و دیگر چیزها) بر او سخت و تنگ نمی‌گیریم، (سوار کشتی شد و کشتی به تلاطم افتاد و به قید قرعه مسافران و کشتی‌بانان او را به دریا انداختند و نهنگی او را بلعید). در میان تاریکی‌های (سه‌گانه شب و دریا و شکم نهنگ) فریاد برآورد که (کریما و رحیما!) پروردگاری جز تو نیست و تو پاک و منزّهی (از هرگونه کم و کاستی، و فراتر از هر آن چیزی هستی که نسبت به تو بر دلمان می‌گذرد و تصوّر می‌کنیم. خداوندا! بر اثر مبادرت به کوچ بدون اجازه حضرت باری) من از جمله ستمکاران شده‌ام (مرا دریاب!) دعای او را پذیرفتیم و وی را از غم رها کردیم، و ما همین‌گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم (و در برابر دعای خالصانه، آنان را از گرفتاری‌ها می‌رهانیم».

داستان یونس عبرت‌ها و مفاهیمی در بر دارد که راه را پیش روی انسان مؤمن روشن می‌گرداند. از جمله این که هرگاه به قومی سرکش و نافرمان و کافر عذابی غالب شد قطعاً بر آنان نازل خواهد شد هرچند که هنگام مشاهده عذاب ایمان بیاورند و اگر در مورد قوم یونس چنین نشد موردی خاص است و برای دیگران چنین نبوده است، خدای تعالی فرموده است:

﴿فَلَوۡلَا کَانَتۡ قَرۡیَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِیمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ یُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ کَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِینٖ٩٨ [یونس: 98].

«هیچ قومی و ملّتی (که در شهرها در گذشته زندگی می‌کرده‌اند به طور دسته جمعی در برابر پیغمبران الهی به موقع) ایمان نیاورده‌اند تا ایمان‌شان برای‌شان سودمند باشد، مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خوارکننده را در دنیا از آنان به دور داشتیم و ایشان را تا مدت زمانی (که خواسته‌ایم بمانند، از زندگی) برخوردار کردیم».

یکی دیگر از درس‌های این داستان این است که مؤمن باید به صفت رضا و تسلیم در برابر دستورات خدا و قضا و قدر آراسته گردد. بر خود خشم نگیرد و خدایش را به خشم نیاورد و عقل خود را قانع نکند که عمل نادرست او مجازاتی در پی نخواهد داشت. یونس ÷ هم انتظار چنین امتحان و آزمایشی که او در شکم ماهی قرار‌دهد نداشت و اگر به قضای خدا راضی می‌بود آن مجازات به او نمی‌رسید. پند دیگر اهمیت تسبیح است، زیرا یونس ÷ اگر آن تسبیح را نمی‌کرد ممکن نبود که از شکم ماهی خارج شود و خداوند در ضمن این داستان قرآنی یکی از صیغه‌های دعا را که در صورت وجود شرایط پذیرفته می‌گردد به ما آموزش داده ‌است، این دعا همان دعای یونس است که از مکانی دور حرکت می‌کند و پرده‌های ظلمت سه‌گانه را پاره می‌گرداند و چنین طنین می‌اندازد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ [الأنبیاء: 86].

آری یونس این‌گونه به گناه خود اعتراف نمود و از آن توبه کرد. اما تسبیح او رشته‌ای دراز بود که نه شب و نه روز پایانی نداشت، او چنین بود که تسبیح را هیچ‌گاه فراموش نکرد مگر آن دم که هنگامی آزمایش سهم‌گین بود و ماهی او را بلعید... اما چه زود به تسبیح خود بازگشت و احساس حرکت و آگاه شد که هنوز هم در مسیر زندگی است... پس دعای او پذیرفته شد... خدایش چنین می‌فرماید:

﴿فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٞ١٤٢ فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ١٤٣ [الصافات 142-143].

«ماهی او را بلعید، در حالی که مستحقّ ملامت بود (و می‌بایست در برابر کاری که کرده بود، زندانی شود). اگر او قبلاً از زمره پرستش‌گران نمی‌بود».

و اگر تسبیح یونس باعث نجات او شد، مسأله‌ای مخصوص او نبود بلکه این تسبیح سبب نجات هر مؤمنی در هر زمان و مکانی است چون خدای تعالی در ادامه فرمود: ﴿وَکَذَٰلِکَ نُ‍ۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ.

ترمذی از سعد بن ابی وقاص س روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «دعایی که یونس، آن گاه که در شکم ماهی بود، با آن خدا را فرا خواند این بود: (لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالـمین) هر فرد مسلمانی این دعا برای رفع مشکلی خوانده باشد خداوند قطعاً پذیرای آن بوده است»([52]). حاکم هم روایتی شبیه ترمذی آورده و آن را صحیح دانسته اما این جمله را هم به این روایت اضافه کرده­است که: «مردی گفت: ای رسول خدا آیا این دعا مخصوص یونس است یا برای همه مؤمنان؟ پیامبر ج فرمود: آیا به گفته‌ی خداوند گوش نداده‌ای که فرموده: ﴿وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُ‍ۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ [الأنبیاء: 88]([53]).

«پس دعای او را اجابت کردیم، و از اندوه نجاتش دادیم، و این گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم».

موضوع‌گیری مؤمنان در برابر آزمایش‌ها و امتحانات الهی بر حسب ایمان و آگاهی و درک آنان از دین متفاوت است. برخی از آنان صبر پیشه می‌کنند و تسلی می‌یابند و به خود باز می‌گردند و ثواب آن را از خداوند می‌طلبند همانگونه که از «مطرّف» نقل شده که هنگام فوت پسرش عبداللّه با لباسی زیبا و موی چرب نزد قومش رفت. آنان خشمگین شدند و گفتند: پسرت عبداللّه مرده و تو با این لباس و موی روغن زده بیرون آمده‌ای؟ گفت: آیا به خاطر این مصیبت خود را بیچاره و مفلوک کنم، در حالی که خداوند به خاطر صبر در برابر این مصیبت‌ها به من وعده نعمت‌هایی داده که هرکدام از آن نعمت‌ها از همه‌ی دنیا برایم دوست داشتنی‌تر است. او فرموده است:

﴿ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧ [البقرة: 156-157].

« آن‌ها که هرگاه مصیبتی به ایشان برسد می‌گویند: ما از آنِ الله هستیم، و به سوی او باز می‌گردیم. این‌ها هستند که درودها و رحمتی از پروردگارشان بر ایشان است و اینانند هدایت یافتگان».

«آیا پس از این وعده‌ها خود را بیچاره و فرومایه سازم؟!»([54]).

برخی مردم هنگام برخورد با یک آزمایش به داد و فریاد می‌پردازند، صبر خود را از دست می‌دهند، توکل را رها و محاسبه را فراموش می‌سازند، حتی گاهی این بی‌تابی انسان را به خشم و دشمنی در برابر تقدیر وا می‌دارد و به‌جای این­که خدای تعالی را فرا خواند و با انجام عبادت و اعمال صالح به او تقرب جوید، در عبادت سستی می‌کند و مدعی می‌شود که دعا بی‌فایده است. چنین عکس العملی در برابر آزمایش خدا به دلیل ضعف ایمان، عادتی بودن عبادت و خالی بودند قلب از تأثیر عبادت‌های قلبی است. ابن جوزی / گفته است: «مرد بزرگی را می‌شناختم که حدود هشتاد سال داشت و اهل دین و پایبند به نماز جماعت بود. پسردختر او فوت کرد. گفت: لازم نیست کسی دعا کند زیرا دعایش پذیرفته نمی‌گردد، سپس گفت: اگر با خدا دشمنی می‌کردیم، فرزندی برایمان باقی نمی‌گذاشت. ابن قیم می‌گوید: فهمیدم که نماز و کارهای خیر او از روی عادت است نه از چشمه‌ی معرفت و ایمان و این افراد کسانی هستند که خداوند را بر لبه انحراف عبادت می‌کنند». اما مؤمن هوشیار در سختی‌ها به خدا تکیه می‌دهد و به‌جای اهل و مال و مقامِ از دست داده، باجایگزینی نیکو جبران آن را می‌خواهد.

در داستان ایوب ÷ هم که قرآن بیان کرده یک الگوی والا برای ما وجود دارد، الگویی برای صبر هنگام امتحان و بلا و پناه بردن به خداوند به وسیله دعا...

﴿وَأَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ٨٣ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ٨٤ [الانبیاء: 83-84].

«ایوب را (یاد کن) بدان گاه که (بیماری او را از پای در آورده بود، و در این وقت) پروردگار خود را به فریاد خوان (و عاجزانه گفت: پروردگارا!) بیماری به من روی آورده است و تو مهربان‌ترین و مهربانانی (پس بدین بنده ضعیف رحم فرما). دعای او را پذیرفتیم و بیماری وی را برطرف ساختیم، و (به‌جای) اولاد او اموالی که از دست داده بود) دو چندان بدو دادیم، محض مرحمت‌مان (در حق ایّوب) و تذکاری (از صبر و شکیبایی) برای پرستندگان (یزدان سبحان، تا همچون ایوب شکیبا و امیدوار به لطف و فضل خدا باشند».

آن چه که ایوب ÷ به آن مبتلا شد و اهل و عیال و مال خود را از دست داد و جسمش بیمار شد مجازاتی از جانب خدا نبود، بلکه امتحانی بود برای ایمان او و تصفیه‌ای بود برای صبر او. و چون صبر کرد و به خدا پناه برد و رحمت او را خواهان بود، خداوند نیز پذیرای دعایش شد و او را شفا داد و اهل و مالش را چندین برابر کرد... پناهندگی او به خدا چه نیکو بود و کناره‌گیری او از شیطان چه زیبا!.

﴿وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَآ أَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ٤١ ٱرۡکُضۡ بِرِجۡلِکَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ٤٢ وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ٤٣ وَخُذۡ بِیَدِکَ ضِغۡثٗا فَٱضۡرِب بِّهِۦ وَلَا تَحۡنَثۡۗ إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ٤٤ [ص: 41-44].

«(ای محمد!) خاطرنشان ساز (سرگذشت) بنده ما ایّوب را، بدان­گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و عذاب کرده است (و سخت زار و نزار و بیمارم). (به فریادش رسیدم و او را ندا در دادیم که) پای خود را در زمین بکوب، (هنگامی که چنین کرد چشمه آبی برجوشید. بدو بیم دادیم:) این آبی است که هم برای شستشوی (تنت مفید) است و هم برای نوشیدن (گوارا و سودمند) است. (بیماری و ناراحتی ایّوب را برطرف ساختیم و به‌جای) اولاد (و اموالی که از دست داده بود) دو چندان بدو عطا کردیم، محض مرحمت‌مان (در حق ایّوب) و تذکاری (از صبر و شکیبایی) برای خردمندان (تا همچون ایّوب شکیبا و امیدوار به لطف و فضل خدا باشند و در حوادث و مشکلات، رشته صبر جمیل را از دست ندهند). (ایّوب سوگند خورده بود که یکی از افراد خانواده‌اش را تنبیه کند و چندین ضربه چوب بزند. ما برای رفع این مشکل نیز بدو دستور دادیم) بسته‌ای (از چوب‌های نازک، بار رشته خرما، و یا ساقه‌های گندم و همانند آن) را برگیر و (او را) با آن بزن، و سوگند خود را مشکن (و با کم‌ترین اذیت و آزاری قسم خویش را به مرحله اجرا درآورد). ما ایّوب را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبی بود! او بسیار توبه و استغفار سر می‌داد».

ایّوب ÷ در صبر و پناه بردن به خدا و استقامت بر عبادت، نمونه‌ای والا برای هر فرد مصیبت زده­است هرچند که مصیبت، کمرشکن و حادثه، بزرگ باشد. پس اگر تعالیم اسلام انسان را به صبر و یاری جستن از خداوند رهنمود می‌سازد و از بی‌تابی و حزن نهی می‌کند جای تعجب نیست که کتاب‌های تاریخ ما نمونه‌های بسیاری از مؤمنان صبور را در طول تاریخ اسلامی برای ما بیان می‌کند که هرکدام در نوع مصیبت‌ها و شدت و سختی آزمایش باهم تفاوت داشته‌اند. ابن ابی شیبه با سند خود از ثابت بنانی روایت کرده­است که صلت بن ایشم در جنگی شرکت نمود و پسرش هم همراه او بود. به پسرش گفت: ای پسرم پیش برو و بجنگ تا این که تو را به خدا تقدیم دارم، پسرش حمله کرد و جنگید تا این که کشته شد، سپس پدر هم حمله کرد و کشته شد، زنان گرد آمدند. همسر صلت به پا خواست و گفت: خوش آمدید. اگر برای تبریک گفتن به نزد من آمده‌اید خوش آمدید اما اگر برای کاری دیگر آمده‌اید بازگردید»([55]).

آری این یک خانواده مسلمان است که مردان آن مجاهد و شهید و زنان آن صبور و ایثارگرند و همه‌ی آنها به وعده‌های خدا بیشتر از دارائی‌های خود اعتماد و اطمینان دارند. ابوذر س روایت کرده است که رسول خدا ج فرمود: «زهد در دنیا به معنی حرام کردن حلال خدا و ضایع نمودن مال دنیا نیست، بلکه زهد این است که به آنچه نزد خداست از آنچه که نزد توست اطمینان بیشتری داشته باشی و ثواب صبر به هنگام مصیبت و صبر بر آنچه در مصیبت از دست داده‌ای را بر باقی ماندن نعمت از دست داده ترجیح دهی»([56]).

در نهایت باید گفت که «دعا سلاح مؤمن، ستون دین و نور آسمان‌ها و زمین است»([57]). پس باید خود را به آن عادت دهیم و آن را به فرزندان خود بیاموزیم.




[1]- الیافعی، نبذه فی الدعاء، ص 27.

[2]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 135، حدیث شماره 2992.

[3]- ابوداود، السنن، ج2، ص 162، حدیث شماره 1482.

[4]-ترمذی، الجامع، ج5، ص 537، حدیث شماره 3521 و گفته که حسن و غریب است.

[5]- ابوداود، السنن، ج2، ص 162، حدیث شماره 1480 و ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1271، حدیث شماره 3864.

[6]- خطابی، شأن الدعاء، ص 15.

[7]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2304، حدیث شماره 3009.

[8]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2096، حدیث شماره 2735.

[9]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 527، حدیث شماره 3499 و گفته که حسن است.

[10]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 29، حدیث شماره 1145 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 521، حدیث شماره 758، لفظ حدیث از مسلم است.

[11]- ابن قیم، الجواب الکافی، ص 9.

[12]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 350، حدیث شماره 482.

[13]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 703، حدیث شماره 1015.

[14]- العراق فی التاریخ، ص 506 و 507.

[15]- طبری، تفسیر، ج25، ص 79.

[16]- همان، ج25، ص 79.

[17]- ابن قیم، الفوائد، ص 128.

[18]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 456، حدیث شماره 3373.

[19]- امام احمد، المسند، ج5، ص 280.

[20]- ابن قیم، الجواب الکافی، ص 15.

[21]- ترمذی، الجامع، حدیث شماره 3373 و ابن حجر، فتح الباری، ج11، ص 95.

[22]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 7314، حدیث شماره 1905 و ابن ماجه، السنن، ج2، ص 270، حدیث شماره 3862.

[23]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 98.

[24]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 693، حدیث شماره 3854 و گفته که صحیح و حسن است.

[25]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 98.

[26]- همان.

[27]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 557، حدیث شماره 3556 و گفته: حسن و غریب است و ابوداود، ج2، ص 165 حدیث شماره 1488.

[28]- بزار، جامع العلوم، ص 99، به طور مرفوع از عایشه روایت شده است.

[29]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 100.

[30]- همان منبع، ص 101.

[31]- همان منبع.

[32]- طبری، تفسیر، ج2، ص 158.

[33]- ابن قیم، التفسیر القیم 7 ص 245.

[34]- ابن قیم، التفسیر القیم، ص 254.

[35]- امام احمد، المسند، ج1، ص 307.

[36]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 448، حدیث شماره 2140 و ج5، ص 538، حدیث شماره 3522 و گفته حسن است.

[37]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 357، حدیث شماره 1496 و ج5، ص 101، حدیث شماره 2448 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 50، حدیث شماره 19، لفظ حدیث از مسلم است.

[38]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 673، شماره 2526 و گفته: این حدیث با این اسناد قوی نیست و به اعتقاد من متصل نیست.

[39]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2094، حدیث شماره 2732.

[40]- ابن حجر، فتح الباری، ج11، ص 94.

[41]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 569، حدیث شماره 3578 و گفته که حسن صحیح غریب است.

[42]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 573، حدیث شماره 3586 و گفته که غریب است.

[43]- ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1252، حدیث شماره 3809.

[44]- طبری، تفسیر، ج22، ص 121.

[45]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 513، حدیث شماره 746.

[46]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2295، حدیث شماره 2999.

[47]- امام احمد، المسند، ج5، ص 239.

[48]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 149، حدیث شماره 2863 و گفته که حسن صحیح غریب است.

[49]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 458، حدیث شماره 3375، و گفته: حسن غریب است.

[50]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 384، حدیث شماره 7405 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 2061، حدیث شماره 2675، لفظ از بخاری است.

[51]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2072، حدیث شماره 2695.

[52]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 529، حدیث شماره 3505.

[53]- المنذری، الترغیب و التزهیب، ج2، ص 618.

[54]- امام احمد، الزهد، ج2، ص 200.

[55]- محمد حنبلی، تسلیه اهل المصائب، ص 34.

[56]- ابن ماجه، السن، ج2، ص 1373، حدیث شماره 4100 و ترمذی با لفظ نزدیک آن، الجامع، ج4، ص 571 حدیث شماره 2340 و گفته که غریب است.

[57]- حاکم، المستدرک، ج1، ص 492 و گفته که صحیح است.

بحث سوم: دعاء


مشروعیت دعا در اسلام همانند نماز و روزه و حج باعث شده که رابطه بنده با خدای متعال در هر حالتی مستحکم باشد. برخلاف فلسفه‌های مادی جدید که برنامه‌های خود را بر ایجاد رابطه انسان با طبیعت و جامعه متمرکز نموده و رابطه انسان با خدا را کنار گذاشته‌اند، در برنامه‌های اسلامی رابطه انسان با خدای متعال فضای وسیعی را به خود اختصاص داده است. بدون شک رابطه انسان با خدا در روابط اجتماعی و در رابطه او با هستی انعکاس می‌یابد. از این رو دعا به عنوان عبادتی قابل انجام در اوقات مختلف، برخلاف سایر عبادت‌ها که مخصوص و محدود به زمانی مشخص هستند یا نیازمند تلاش بدنی یا مالی می‌باشند، آسان‌تر از همه‌ی عبادت‌هاست و اگر انسان به انجام آن عادت گیرد، حیات قلبی او را تضمین و روح او را بیدار می‌کند و رابطه درست و نیکوی او با خدا و مردم را نتیجه­بخش می‌سازد.

دعا درخواست انسان از خداست برای این­که به او توجه کند و یاریش گرداند. دعا اظهار فقر و نیازمندی به درگاه خداست، انسان در دعا خود را از توانایی و قدرت تحول در برابر خدا ناتوان می‌داند و دعا بزرگداشت خالق و ستایش اوست. به همین خاطر رسول خدا ج فرموده که: «الدعاء هوالعباد»([1]).

خطابی در باره‌ی این فرموده‌ی پیامبر ج می‌گوید: این به آن معنی است که دعا بیشترین بخش عبادت با برترین عبادت‌هاست....و این مانند جمله دیگر پیامبر است که فرموده: «الحج عرفه»([2]).

خداوند متعال هم چنین فرموده­است:

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠ [غافر: 60].

«پروردگار شما می‌گوید: مرا به فریاد خوانید تا بپذیرم. کسانی که خود را بزرگ‌تر از آن می‌دانند که مرا به فریاد خوانند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند گشت».

و نیز فرموده: ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ١٨٦ [البقرة: 186].

« چون بندگانم، از تو درباره من بپرسند، بگو: به راستی که من نزدیکم، دعای دعاکننده را هنگامی‌که مرا بخواند؛ اجابت می‌کنم.  پس (آنان) باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، باشد که راه‌یابند».

خداوند متعال به بندگان خود نزدیک است. دعای آن‌ها را می‌شنود و هرکس که او را اطاعت کند یعنی پایبند شریعتش باشد و از نافرمانی او بپرهیزد، و علاوه بر این، شرایط دعای مقبول را بداند و طبق آن رفتار کند و عوامل مردود شدن دعا را بشناسد و از آن‌ها بپرهیزد، دعایش نزد خدا پذیرفته خواهد شد. در واقعه آن کسانی که ندای خدا را می‌پذیرند و به آن ایمان می‌آورند چنین کسانی هدایت یافتگان واقعی هستند که میان دعای آنها و آسمان پرده و مانعی نیست.

حسن بصری در باره ﴿ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡ [غافر: 60] می‌گوید: «یعنی عمل کنید و مژده دهید که خداوند بر خود فرض کرده که دعای آنان را که ایمان آورده و کارهای نیکو می‌کنند بپذیرد و از فضل خویش بر آنان بیفزاید»([3]).

نزدیکی خداوند به بندگان سبب شده که آنان به واسطه و میانجی بین خود و خدا احتیاجی نداشته باشند، او که از رگ گردن به بندگان نزدیک‌تر است و بندگانش می‌توانند در هر مکان و زمان فرایش خوانند و با او مناجات کنند بدون این­که مجبور باشند صدای خود را بلند کنند تا چه رسد به این که واسطه‌ای صدای آنان را به او برساند. واسطه‌هایی که در ادیان دیگر کاهن و کشیش و... نام گرفته‌اند. بر همین اساس اسلام نظام «اعتراف به گناه» را که مسیحی‌ها به آن معتقدند نپذیرفته تا طبق آن شخص بر صندلی اعتراف بنشیند و برای کشیش رازهای زندگی خود را بیان کند و به خطاهای خود اعتراف نماید و با این کار غفران و رضوان خدا را بجوید. پوشیده نیست که با این کار، انسان کرامت خود را بی‌ارزش می‌کند و اسرار زندگی خود را در معرض انتشار قرار می‌دهد.

برخی از مردم در طول تاریخ تلاش کرده‌اند که میان خود و خدا واسطه‌هایی از جنس سنگ و درخت و افراد بشر داشته باشند تا با آنان مناجات کنند، درخواست‌هایشان را نزد آنان مطرح کنند و در پیشگاه آنان به گناهان خود اعتراف نمایند. اما اسلام آمده تا همه‌ی این واسطه‌ها را نابود کند و اعلام نماید که این کار شرک است و واسطه‌ای میان خدا و مخلوقات وجود ندارد و خداوند در آیات بسیاری از واسطه‌گیری و فراخواندن آنان نهی نموده است:

﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّکَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٠٦ [یونس: 106].

«و به‌جای خدا کسی و چیزی را پرستش مکن و به فریاد مخوان که به تو نه سودی می‌رساند و نه زیانی. اگر چنین کنی (و دعا و عبادت خود را به‌جای آفریدگار متوجه آفریدگان سازی) از ستمکاران و مشرکان خواهی شد».

﴿وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ إِبۡرَٰهِیمَ٦٩ إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا تَعۡبُدُونَ٧٠ قَالُواْ نَعۡبُدُ أَصۡنَامٗا فَنَظَلُّ لَهَا عَٰکِفِینَ٧١ قَالَ هَلۡ یَسۡمَعُونَکُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ٧٢ أَوۡ یَنفَعُونَکُمۡ أَوۡ یَضُرُّونَ٧٣ [الشعراء: 69-73].

«هنگامی‌که به پدر و قومش گفت: «چه چیز را می‌پرستید؟!».  گفتند: «بت‌هایی را می‌پرستیم، و پیوسته برای (عبادت) آن‌ها معتکف هستیم. (ابراهیم) گفت: «آیا هنگامی‌که آن‌ها را می‌خوانید (صدای) شما را می‌شنوند؟!  یا سود و زیانی به شما می‌رسانند؟!» ».

پس فقط خداوند متعال شایسته دعاست و دعا عبادت است. هرچند درخواست دفع ضرر و جلب منفعت از خدای تعالی را بر دارد:

﴿قُلۡ مَا یَعۡبَؤُاْ بِکُمۡ رَبِّی لَوۡلَا دُعَآؤُکُمۡۖ فَقَدۡ کَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ یَکُونُ لِزَامَۢا٧٧ [الفرقان: 77].

یعنی «اگر عبادت پروردگارم را نمی‌کردید و از او درخواست نمی‌نمودید، او هیچ توجه و اعتنایی به شما نمی‌کرد». پیامبر ج فرمود: «دعا همان عبادت است». سپس این آیه را تلاوت فرمود:

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠ [غافر: 60].

«و پروردگار شما فرمود: «مرا بخوانید، تا (دعای) شما را اجابت کنم همانا کسانی‌که از عبادت من سرکشی می‌کنند، به زودی با خواری به جهنم وارد می‌شوند» ».

جای تعجب است با وجود این­که خداوند به انسان وعده‌ی استجابت و پذیرش دعا را داده است به سراغ کسانی می‌رود که شایستگی عبادت را ندارند و هیچ نفعی در فرا خواندن آنان نیست. از طرف دیگر، خداوند است که خالق و توانا بر هر کاری است و غیر خدایان مخلوقاتی ضعیف هستند که جز به امر خدا توان هیچ کاری ندارند، همان‌گونه که فرموده است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن یَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن یَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَیۡ‍ٔٗا لَّا یَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣ [الحج: 73].

« ای مردم! مثلی زده شده است، پس به آن گوش فرا دهید: بی‌گمان کسانی را که به جای الله (به خدایی) می‌خوانید؛ هرگز نمی‌توانند مگسی را بیافرینند، اگر چه (همگی) برای این (کار) گرد آیند، و اگر مگس چیزی را از آن‌ها برباید، نمی‌توانند از آن باز پس گیرند، (آری) طالب و مطلوب (= عابد و معبود) ناتوانند ».

علت فرخوانی غیر خدا این بوده­است که مشرکان گمان می‌بردند که بت‌ها و خدایان دیگر، آنان را به خدای حقیقی کمی نزدیک می‌گردانند. قرآن از زبان آنان چنین نقل می‌کند:

﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّینُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ فِی مَا هُمۡ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَنۡ هُوَ کَٰذِبٞ کَفَّارٞ٣ [الزمر: 3].

« آگاه باشید که دین خالص از آن  الله است، و کسانی‌که به جای او معبودان (و اولیای) گرفتند (وگفتند) این‌ها  را نمی‌پرستیم جز برای این‌که ما را به الله نزدیک کنند بی‌گمان الله (روز قیامت) میان آن‌ها در آنچه اختلاف داشتند، داوری می‌کند، الله آن کسی را‌ که دروغگوی ناسپاس است، هدایت نمی‌کند».

اما قرآن این اعتقاد را باطل کرد و فرمود:

﴿أَتَدۡعُونَ بَعۡلٗا وَتَذَرُونَ أَحۡسَنَ ٱلۡخَٰلِقِینَ١٢٥ [الصافات: 125].

« آیا (بت) «بعل» را می‌خوانید، و بهترین آفرینندگان را رها می‌کنید؟!».

و آنان را تهدید نمود که خداوند روز قیامت وادارشان می‌کند که همان خدایان باطل را فرا خوانند و آنان نیز نمی‌توانند ندای‌شان را پاسخ گویند، خداوند چنین فرموده است:

﴿وَقِیلَ ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ یَهۡتَدُونَ٦٤ [القصص: 64].

«و (به عابدان) گفته می‌شود: «معبودهای‌تان را (که شریک الله می‌پنداشتید) بخوانید (تا شما را یاری کنند)» پس آن‌ها را می‌خوانند، ولی جوابی به ایشان نمی‌دهند، و عذاب (الهی) را (با چشم خود) ببینید، (و آرزو کنند) که ای کاش هدایت یافته بودند».

پس تا زمانی که خداوند به بندگان خود نزدیک است و دعای آنان را می‌شنود، واسطه و شریک چرا؟



[1]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 211، حدیث شماره 2969 و گفته: حسن و صحیح است.

[2]- خطابی، شأن الدعاء، ص 5، حدیث حج هم در ترمذی، ج3، ص 237، شماره 889 و ابن ماجه، السسن، 2، ص 103، شماره 3015 و نسائی.

[3]- سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر با المأثور، ج7، ص 302.

بحث دوم: شکر


خداوند متعال به بندگان  خود آموخته است که شکر نعمت باعث ازدیاد و محافظت آن خواهد شد. این آموزش و پرده برداشتن از این سر غیبی لطفی از جانب خداوند در مورد بندگان است تا آنها را به کاری هدایت کند که ‌مایه‌ی اصلاح دین و دنیای‌شان باشد. او فرموده است:

﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکُمۡ لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئِن کَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٞ٧ [ابراهیم: 7].

« و (و به یاد آورید) هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که: «اگر شکر گزاری کنید، یقیناً (نعمت خود را) به شما افزون می‌دهم، و اگر کفران کنید، بی‌گمان عذاب من سخت است ».

شکی نیست که کافران از ایمان به خدا، پیامبر ج و امور غیبی محروم هستند و این را نمی‌پذیرند که شکر نعمت باعث ازدیاد و حفظ آن می‌شود. اما مؤمنان به اسرار دین توجه می‌کنند و آن را در عمل به‌کار می‌گیرند و درنتیجه به برکت و لطف و کرم خدای تعالی دست می‌یابند و این باعث خوشبختی و صعود آنان به عالم والاست.

رسول گرامی اسلام ج راه‌هایی را که منجر به شکر نعمت می‌شود، بیان نموده که از جمله آنها حمد و ستایش خدا است تا از این طریق به نعمت‌های او اعتراف کرده باشند... در حدیث صحیح آمده است که: «خداوند از بنده خود خشنود می‌گردد اگر چیزی بخورد و خدا را به خاطر آن ستایش کند یا چیزی بنوشد و خدا را به خاطر آن ستایش کند»([1]).

حدیث دیگری که بر این موضوع دلالت می‌کند چنین است: «هرکس که صبحگاهان جمله زیر را بگوید شکر آن روز را ادا کرده است:

«اللَّهُمَّ مَا أَصْبَحَ بِى مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْکَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ فَلَکَ الْحَمْدُ وَلَکَ الشُّکْرُ». «خداوندا هر نعمتی که شامل حال من شده تنها از طرف تو بوده است تو شریکی نداری، پس ستایش و شکر من برای توست».

هرکس هنگام غروب مانند این جمله را بیان می‌کند، شکر آن شب را ادا نموده است»([2]).

یکی دیگر از راه‌های شکر نعمت، سخن گفتن در مورد نعمت‌ها است به قصد آشکار نمودن فضل خدا و اعتراف به کرم او. البته بدون فخر فروشی و زیاده گویی، بلکه فرد باید همان مقدار از نعمت را که به او تعلق گرفته به خداوند نسبت دهد. خداوند به انجام این کار امر فرموده است:

﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ١١ [الضحی: 11].

«و نعمت‌های پروردگارت را باز گوکن و سپاس گذار ».

آشکار نمودن نعمت‌های خدا اثر مهمی بر ظاهر لباس، خوراک، محل زندگی و تأمین مخارج خانواده دارد و باعث می‌شود که فرد نسبت به خود و خانواده‌اش تنگ دست نباشد. در حدیث آمده است: «بخورید و بیاشامید و صدقه دهید و لباس بپوشید اما بدون تکبر و اسراف؛ خداوند دوست دارد که اثر نعمت‌ها را بر بنده خود ببیند([3])». پیامبر ج یکی از اصحاب را در ظاهری فلاکت بار و زشت دید، از او پرسید: آیا مالی داری؟ گفت: آری خدای از همه‌ی نعمت‌های خود مانند اسب و شتر و گوسفند و برده به من داده است. پیامبر ج فرمود: «حال اگر خداوند بر تو مال داده است باید اثر نعمت خود را بر تو ببیند»([4]).

از راه‌های دیگر برای شکر نعمت این است که بر اساس آن نعمت اطاعت پروردگار انجام گیرد و در مسیر خیر به‌کار گرفته شود. به عنوان مثال اگر خداوند به کسی نعمت علم عطا فرموده آن شخص باید به آن عمل کند، در نشر آن بکوشد، در کسب آن مخلص باشد، در نقل آن راستی پیشه کند و با زبان و قلم خود از دین خدا دفاع کند، شبهه‌های کافران و ملحدان را مردود گرداند، آثار و نشانه‌های دین خدا را روشن سازد و راه رسیدن به بهشت پروردگار جهانیان را برای راه­پویان این مسیر تبیین کند و در این صورت است که شکر نعمتِ علم را به‌جا آورده­است. یا اگر خداوند به کسی نعمت مال و ثروت عطا فرموده­است باید از آن برای خود و خانواده‌اش خرج کند اما با صرفه­جویی و اعتدال و از آن برای امور خیر، جهاد در راه خدا و حل مشکل فقرا ببخشد، همچنین باید زکات را که حق خداست از آن مال بپردازد و در هر زمینه‌ای که نفع عمومی آن شامل حال اسلام و مسلمانان می‌گردد از آن بهره گیرد، مانند این­که اقتصاد اسلامی با آن شکوفا شود یا تجارت مسلمانان رونق گیرد یا در پیشرفت صنعت مؤثر باشد. به طور کلی در هر یک از این زمینه‌ها که فرض کفایه است باید از آن استفاده کند.

 کسی که خداوند به او قدرت و حکومت داده است باید در این زمینه‌ها تلاش کند: برپا داشتن امور نیکو و پسندیده، از بین بردن زشتی‌ها و امور ناپسند، جهت دادن مردم به‌سوی اطاعت و عبادت پروردگار، پایبندی به دستورات، پرهیز از نهی شده‌ها و حکم نمودن قانون خدا در زمین.

به همین ترتیب، شکر هر یک از نعمت‌های پروردگار عبارت است از به‌کارگیری آن نعمت در مسیر اطاعت خدا و دور شدن از معصیت. این را هم باید دانست که تنوع نعمت‌های خدا زمینه‌ی بهره­دهی آنها را در ساخت جامعه و بنای فرهنگ متنوع می‌سازد: «اعْمَلُوا فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ»([5]). تا می‌توانید عمل کنید، زیرا هرکدام از شما برای آنچه که خلق شده، هدایت می‌یابد و کارش آسان گشته است.

تفکر در نعمت‌های متنوع پروردگار یکی دیگر از راه‌های شکر است:

﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآ [إبراهیم: 34].

«اگر بخواهید نعمت‌های پروردگار را بشمارید نمی‌توانید چنین کنید».

هیچ بنده‌ای نیست که خداوند به او نعمت‌های فراوانی عطا نکرده باشد، چه آن نعمت‌ها را بشناسد یا از آن ناآگاه باشد. رسول برگزیده خدا راهی نشان داده که بنده می‌تواند از طریق آن نعمت‌های خدا را بشناسد و شکر آنها را به‌جا آورد، او فرموده است: «دو خصلت هستند که در هر شخصی باشند، خداوند او را به عنوان شاکر و صابر می‌نویسد و اگر این دو خصلت در او نباشد، شاکر و صابر محسوب نمی‌شود، هرکس در مسائل دینی به فرد بالاتر از خود بنگرد و از او تبعیت کند و در مسائل دنیا به پایین دست خود بنگرد و خدا را به خاطر برتری‌هایی که نسبت به فرد پایین دست به او دارد شکرگذاری کند، خداوند این فرد را به عنوان فردی شاکر و صابر می‌نویسد و اما اگر کسی در مسائل دینی به پایین دست خود نگریست و در امور دنیا بالاتر از خود را دید و برای آنچه که آن فرد دارد و او از دست داده­است. تأسف خورد، خداوند او را فردی شاکر و صابر نمی‌نویسد»([6]).

این حدیث تأثیر مهمی در روان فرد و جامعه دارد، زیرا بیشتر اعمالی که دشمنی‌های فردی و اجتماعی را به دنبال دارد به خاطر تفاوت مردم در {{وری}} و سطح زندگی آنان است.

اگر هر شخصی به سطح مادی بالاتر از خود بنگرد و برای رسیدن به چنان سطحی حق و ناحق را در نظر نگیرد و با تلاش یا بدون تلاش بخواهد به آن دست یابد و معتقد باشد که سطح مادی افراد تنها ترازوی سنجش برتری مردم نسبت به یکدیگر است، چنین باوری مردم را به یک درگیری طبقاتی می‌کشاند و جامعه را پاره پاره و از هم جدا می‌کند. اما اگر همین فرد به انسان‌هایی بنگرد که از لحاظ مادی در سطح پایین‌تری از او قرار دارند باعث می‌شود که خدا را به خاطر فضل و کرمش بستاید و خشنودی و آرامش کسب نماید و خود را به حسرت‌ها و آرزوهایی پوچ وانگذارد. البته مانعی ندارد که چنین شخصی برای کسب روزی و افزایش مال خود تلاش کند اما بدون وارد کردند ضرر و زیان به دیگران و به شیوه‌ای مورد پسند خدا. در حدیث آمده است: «هرکس که نگرانی و اندوه او برای قیامت باشد. خداوند ثروت او را در قلبش قرار می‌دهد [یعنی به او قناعت می‌دهد] و امورات زندگیش را جمع و جور می­نماید و دنیا با ذلت به او روی می‌آورد در حالی که او از آن روی‌گردان است و هرکس که نگرانی‌اش برای دنیا باشد، خداوند آن چنان او را فقیر می‌کند که فقر را با چشم خود ببیند. امورات زندگی و خاطرش را پریشان می‌سازد و دنیا فقط به اندازه تقدیر او نصیبش می‌گردد»([7]).

پس حرص و هجوم به مال و ثروت دنیا جزو رهنمودهای اسلام نیست، بلکه از نشانه‌های جوامع جاهلی قدیم و جدید است، در صحیح بخاری و مسلم آمده است که پیامبر ج فرمود: «ثروتمندی از فراوانی مال دنیا نیست، بلکه ثروتمندی واقعی زمانی است که درون انسان غنی باشد». به همین خاطر اموال دنیا هر اندازه که زیاد باشد فقط در دست مسلمانان باقی می‌ماند و به دل آنها نفوذ نمی‌کند، در نتیجه بذل و بخشش آن برای مصالح عمومی و جهت دلجویی از فقرا و جهاد در راه خدا برای‌شان آسان است. عثمان بن عفان س کل سپاهیان مشهور به «جیش العسره» را از مال خود تجهیز کرد و عبدالرحمن بن عوف برای دلجویی از مسلمانانِ نیازمند، یک قافله تجاری بخشید. کار عثمان و عبدالرحمن ب به این دلیل نبوده که قیمت و ارزش اموال خود را نمی‌دانستند زیرا قرآن برای آنها بیان کرده بود که مال و ثروت یکی از عوامل پایداری زندگی است و به قدری مهم است که آن را به بچه‌ها و دیوانگان نمی‌سپارند که آن را از بین ببرند، مسأله این است که مال دنیا هرچند ارزشمند باشد اما در میان نعمت‌های زندگی قیمت اول را ندارد و در اختیار انسان است نه برعکس. و این خلاف آن چیزی است که در بسیاری از جوامع جدید روی می‌دهد و همه نیروها را برای تولید بیشتر گرد هم می‌آورند تا کرامت انسان و سطح زندگی و میزان خدمت او افزایش یابد و در نتیجه انسان به بنده‌ی تولید تبدیل می­شود در حالی که اسلام از او خواسته­است که بر تولید و درهم و دینار مالکیت کند. پیامبر چنین فرموده­است: «بندگان دینار و درهم بیچاره و بدبخت هستند»([8]).

اما این­که رسول خدا ج از پیروان خود خواسته­است که برای امور دینی به بالاتر از خود بنگرند به این خاطر است که خواسته از طریق نشان دادن نمونه‌های صالح و با ایمانِ قوی، الگوپذیری را در جامعه اسلامی و در هر مرحله از تاریخ آن را به مرحله اجرا درآورد، زیرا با وجود این­که نسل‌های آینده هنگام مطالعه زندگی و تدبر در عملکرد افراد الگوی خود اثری قوی بر شخصیت خود می‌یابند، اما نمونه‌های زنده، آسان‌تر مورد مطالعه قرار می‌گیرند و تأثیر قوی­تری بر جامعه و پیروان می‌گذارند و پیروی از آنان آسان‌تر است. علاوه بر این تا زمانی که تعالیم اسلام در نمونه‌های زنده و در هر عصری قابل تطبیق و اجرا باشد نشانه آن است که این دستورالعمل‌ها شایستگی پیروی را دارند و با نظریه تربیت دائمی هماهنگ است.

در حقیقت، حرص و هجوم و درگیری بر سر مال دنیا و تنگ نظری و بخیلی دردهایی است که بر جوامع غربی حاکم هستند، زیرا این جوامع ایمان حقیقی به خدا و روز آخرت را از دست داده‌اند، اما قیامت و زندگی اخروی پیش چشم بسیاری از مسلمانان نمودار است و هر اندازه که بیشتر به دین خود متصل می‌شوند به همان اندازه کرامت و بخشش و مهربانی آنان نیز بیشتر می‌گردد؛ آری دنیا در برابر جاودانگی آخرت چه کوتاه است، پس باید فضای آن با ذکر و شکر نورانی شود و افراد نمونه‌ی{{بلندپروازی}} گردند و کلام پروردگار خود را به انجام برسانند و به‌سوی راه نیکو به حرکت در آیند.



[1]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2095، حدیث شماره 2734.

[2]- ابو داود، السنن، ج5، ص 315، حدیث شماره 5073.

[3]- امام احمد، المنسد، ج2، ص 182.

[4]- امام احمد، المسند، ج74، ص 137.

[5]- بخاری، فتح الباری، ج8، ص 709، حدیث شماره 4949، و صحیح مسلم، ج4، ص 2040، حدیث شماره 2647.

[6]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 665، حدیث شماره 2512.

[7]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 642، حدیث شماره 2465.

[8]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 81، حدیث شماره 2887.