اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

راه رسیدن به ولایت خدا


خداوند فرموده­است:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ٦٤ [یونس: 62-64].

خداوند در این آیه می‌فرماید: «آگاه باشید! همانا دوستان الله، نه ترسی بر آن‌هاست، و نه آن‌ها غمگین می‌شوند. (همان) کسانی‌که ایمان آوردند، و پرهیزگاری می‌کردند. برای آنان در زندگی دنیا و در آخرت بشارت است، سخنان الله تغییر ناپذیر است، این همان کامیابی بزرگ است».

قرآن در وصف آنان گفته که مؤمن هستند و راه پرهیزکاری را در پیش گرفته‌اند. آنان با خدا و رسول راست و صادق هستند و با ادای فرائض، انجام نوافل، دوری از نواهی و پایبندی به تقوا از خشم خدا می­ترسند. خداوند متعال به آنان مژده داده­است که در دنیا به وسیله‌ی رؤیای نیکو که خود می‌بینند یا دیگران برای‌شان می‌بینند، به آنها وعده بشارت و خوشبختی داده می‌شود و در قیامت با وعده بهشت به آنان مژده می‌دهد. پیامبر ج این آیه را برای تعدادی از اصحاب ش این چنین تفسیر کرد. یکی دیگر از مصادیق «مژده» در این آیه وعده‌هایی است که خداوند از زبان پیامبران به بندگان خود می‌دهد. مانند این که در بستر مرگ به مؤمن مژده داده می‌شود که خداوند از او خشنود است. در صحیح بخاری و مسلم روایت شده که پیامبر ج فرمود: «هنگامی که مرگ به سراغ مؤمن بیاید او را به خشنودی و بخشش الهی بشارت می‌دهند. در این هنگام، هیچ چیزی برایش از آنچه که در انتظارش هست محبوب‌تر نیست»([1]).

در آیه مذکور بیان شده­است که خداوند خلاف وعده خود عمل نمی‌کند بلکه این بشارت‌ها و مژده‌ها را در دنیا و آخرت برای مؤمنان به انجام می‌رساند به شرطی که ایمان و تقوی را مبنای عمل قراردهند و این است معنی ﴿لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِ [یونس: 64].

پیامبر ج ارزش و جایگاه اولیای خدا را در فرموده‌ی خود این‌گونه روشن کرده است: «خداوند فرموده­است: هرکس یکی از اولیای من را دشمن بدارد، با او اعلام جنگ خواهم کرد، بنده من آن‌گونه که با انجام فرائض می‌تواند به من نزدیک شود با عمل دیگری نمی‌تواند چنین کند و بنده‌ام همچنان با انجام سنت‌ها علاوه بر فرض‌ها به من نزدیک‌تر می‌شود تا این که محبوب من می‌گردد و اگر او محبوب من شد گوش او خواهم شد تا با آن بشنود، چشم او خواهم شد تا با آن ببیند، دست او خواهم شد تا با آن کار کند و پای او خواهم شد تا با آن راه رود و اگر از من چیزی بخواهد به او خواهم بخشید و اگر به من پناه آورد، پناهش خواهم داد»([2]).

دوستی این اولیای خدا واجب و دشمنی با آنان حرام است و به همچین صورت دشمنی با دشمنان خدا واجب و دوستی با آنان حرام است. خداوند فرموده­است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمۡ أَوۡلِیَآءَ تُلۡقُونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ [الممتحنة: 1].

«ای کسانی که به خدا ایمان آورده‌اید، هرگز نباید کافران را که دشمن من و شماهستند، یاران خود بگیرید و طرح دوستی با آنها افکنید».

﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُمۡ رَٰکِعُونَ ٥٥ وَمَن یَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦ [المائدة: 55-56].

«یار و ولی شما تنها الله است، و پیامبراش و آن‌ها که ایمان آورده‌اند، (همان)کسانی‌که نماز را بر پا می‌دارند و آنان  با خشوع و فروتنی زکات را می‌دهند.و هر کس الله و پیامبر او و کسانی‌که ایمان آورده‌اند، دوست بدارد، (او از حزب الله است و) یقیناً حزب الله پیروز است».

حافظ ابن رجب فرموده­است: «مقصود از این حدیث «مَنْ عَادَى لِی وَلِیًّا...» آن است که هرکس با انجام فرائض و پس از آن با انجام سنت‌ها برای نزدیک شدن به خدای متعال تلاش کند، خداوند او را به خود نزدیک می‌سازد و از درجه ایمان به درجه احسان ارتقا می‌دهد و آن شخص به جایی می‌رسد که با حضور قلب و مراقبت روحی به عبادت می‌پردازد، گوئی که او را می‌بیند، در نتیجه قلب او از معرفت خدای تعالی، محبت، عظمت، خوف، بزرگی، جلال و شوق دیدار او لبریز می‌گردد... و هرگاه قلب او از عظمت خدا لبریز شد، هرچه را که غیر خداست از قلب پاک می‌کند و چیزی از آثار نفس و هوی در آن نمی‌ماند و اراده‌ای جز برای انجام درخواست‌های مولایش باقی نمی‌ماند در این حال است که بنده جز با یاد خدا سخن نمی‌گوید، جز با امر او حرکت نمی‌کند و اگر زبان بگشاید با خدا می‌گوید و اگر بشنود با خدا می‌شنود و اگر ببیند و یا با دستانش عملی انجام دهد با کمک و عنایت خاص خدا همه‌ی این کارها را می‌کند و این همان منظور رسول خدا از حدیث مذکور است.

این بنده محبوب و مقرب بارگاه خدا، نزد او جایگاه ویژه‌ای دارد، او از خدا هرچه خواهد به او می‌بخشد و اگر به او پناه برد، پناهش خواهد داد. در واقع دعای او به خاطر جایگاه والایش در نزد خدا برای همیشه پذیرفتنی است.

عبداللّه بن جحش در روز احد چنین گفت: پروردگارا! اگر فردا [در جنگ احد] با دشمن روبرو شدم مرا با مردی قوی که بسیار خشمگین باشد مواجه کن، تا در راه تو با او بجنگم و او با من بجنگد، سپس مرا بگیرد و بینی و گوش مرا ببُّرد. و اگر فردای قیامت تو را دیدم و از من پرسیدی که چه کسی بینی و گوش تو را بریده؟ در پاسخت بگویم: که در راه تو و رسولت این‌گونه شدم و تو بفرمایی: راست گفتی. سعد می‌گوید: من در پایان جنگ، عبداللّه را در حالی دیدم که بینی و گوش او در ریسمانی آویزان شده بود!!([3]).

بیشتر گذشتگان صالح امت که دعای‌شان نزد خدا مقبول بوده هنگام بلا صبر پیشه می‌کردند و ثواب آن را انتخاب می‌نمودند و از خداوند نجات از آن بلا را نمی‌خواستند به ابراهیم تیمی گفته شد - آن گاه که در زندان حجاج ثقفی بود -: کاش از خدای تعالی درخواست می‌کردی؟ گفت: دوست ندارم از خدا بخواهم که مرا از مشکلی نجات دهد که به خاطر آن اجر می‌گیرم!!([4]).

گاهی ممکن است که مؤمن «مستجاب الدعوه» از خدا چیزی بخواهد که خداوند خیر او را در امری دیگر بداند، در نتیجه دعایش را نپذیرد و در عوض چیزی به او بدهد که خیر او در آن است. این اولیا که خدا دوست‌شان دارد و آنان هم خدا را دوست دارند، برای یکدیگر نهایت تواضع و همکاری را دارند و قرآن چنین وصف‌شان می‌کند:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرۡتَدَّ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ یُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ ٥٤ [المائدة: 54].

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما که از دین خود برگردد (به الله زیانی نمی‌رساند) الله بزودی گروهی را می‌آورد که آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها (نیز) او را دوست دارند، (آنان) در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران سر سخت و گردان فراز هستند، در راه الله جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نمی‌هراسند، این فضل الله است که به هر کس بخواهد می‌دهد، و الله گشایشگر داناست».

آنان به خاطر خدا محبت می‌ورزند یا دشمنی می‌کنند و به خاطر خودشان با کسی دشمن نیستند و طبق حدیث شریف به خاطر این اخلاق به ایمان روشن و آشکار دست می‌یابند:

«بنده خدا لیاقت دست یافتن به ایمان صریح را ندارد تا زمانی که دوستی و دشمنی او بامردم در راه حق باشد، پس هرگاه در راه خدا محبت ورزید و در راه خدا دشمنی کرد، شایستگی ولایت خدا را خواهد داشت. «به درستی که در میان بندگان و مخلوقاتم کسانی ولی و محبوب من هستند که با یاد من آنان هم یاد می‌شوند و هنگام یاد آنان من هم یاد می‌شوم»([5]).

آری به خاطر وجود این خصلت است که پیامبر ج آنان را به نیکویی ستایش نموده و جایگاه والایشان را نزد خداوند بیان کرده­است و فرمود: «در میان بندگان خدا انسان‌هایی هستند که پیامبر و شهید نیستند اما انبیاء و شهدا در روز قیامت به جایگا والایشان نزد خدا غبطه می‌خورند. مردم گفتند: ای پیامبر به ما بگو چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که فقط به خاطر خدا به همدیگر محبت می‌ورزند و رابطه خویشاوندی یا رد و بدل کردن مال دنیا در ایجاد این محبت کاملاً بی‌تأثیر بوده است. به خدا قسم که چهره‌هایشان نور است و بر [سکوی] نور قرار دارند. اگر مردم بترسند، ترس به آنان رو نمی‌کند و اگر مردم دچار حزن و اندوه شوند آنان اندوهناک نمی‌شوند. پیامبر ج در این هنگام این آیه را تلاوت فرمود:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ [یونس: 62]([6]).

«اگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترسی (از حوادث آینده عالم) و هیچ حسرت و اندوهی (از وقایع گذشته جهان) در دل آنها نیست».

این افرادی که در راه خدا به همدیگر محبّت می‌ورزند بدون این که رابطه‌ی خویشاوندی با مصلحت دنیوی، آنان را به هم وابسته کرده باشد، به ایمان کاملی دست یافته‌اند که براساس آن هر چه را برای خود می‌پسندند برای برادر مؤمن خود هم می‌پسندند. پیامبر ج فرموده­است: « هیچ یک از شما ایمانش کامل نمی‌شود مگر این که هرچه را برای خود می‌پسندد برای برادر مؤمنش هم بپسندد»([7]).

هرگز محبت در راه خدا هم کامل نمی‌شود مگر این که سینه‌ی آن فرد از نیرنگ و کینه و حسد خالی باشد. آنچه که محبت را قوام می‌بخشد، خیرخواهی صادقانه است. پیامبر ج «الدِّینُ النَّصِیحَةُ»([8]). «دین یعنی خیرخواهی».

نصیحت باید پنهانی صورت گیرد نه در میان مردم، زیرا در این صورت رسوایی خواهد بود و انگیزه‌ای برای طرد فرد مورد نظر خواهد شد زیرا او در خود احساس عزت می‌کند، در نتیجه از پذیرش نصیحت خودداری می‌کند و عظمت و نخوت سراپای او را فرا می‌گیرد و غرور گناه او را به ادامه انحراف وادار می‌کند. یکی دیگر از لوازم محبت مشارکت و همدردی با مال و گفتار نیک است و اگر در دینداری برادر مؤمن نقصی دیده شود باید دست او را گرفت و برای اصلاح او تلاش کرد. یکی از صالحان گفته است: «آنان که به خاطر خدا محبت می‌ورزند، با نور خدا می‌نگرند و بر گناهکاران مهر می‌ورزند، کارهایشان را زشت و ناپسند می‌دانند اما نسبت به خودشان مهربان هستند تا با پند و نصیحت از کارهای زشت بازشان دارند مبادا جسم‌شان طعمه آتش گردد».

انسان مؤمن با بی‌اعتنایی و نگاه تحقیرآمیز و برتری جویانه به برادرش نمی‌نگرد، زیرا در عبادت و اطاعت از پروردگار او را برتر می‌داند و «برای شر انسان همین کافی است که برادر مسلمانش را تحقیر کند»([9]).



[1]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج11، ص 357، حدیث شماره 6507.

[2]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج11، ص 340، حدیث شماره 6502.

[3]- ابن سعد، الطبقات، ج3، ص 63 و حاکم، المستدرک، ج3، ص 199 – 200 و گفته که این روایت طبق شروط بخاری و مسلم صحیح است اما مرسل است. ذهبی گفته: صحیح و مرسل است. و نگا: سیر اعلام النبلاء، ج1، ص 112.

[4]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج2، ص 453.

[5]- به روایت احمدبن حنبل، المسند، ج3، ص 430.

[6]- به روایت ابوداود، السنن، ج3، ص 799، حدیث شماره 3527.

[7]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج1، ص 57، حدیث شماره 13 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 67، حدیث شماره 45.

[8]- به روایت مسلم، الصحیح، ج1، ص 74، حدیث شماره 55.

[9]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 1986، حدیث شماره 2564.

بحث اول: محبت خداوند و راه رسیدن به دوستی او


خداوند، مؤمن صالح را دوست می‌دارد و محبتش را در مردم قرار می‌دهد:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَیَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا ٩٦ [مریم: 96].

«همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب می‌گرداند».

اما خداوند از انسان کافر، منافق و یا کسی که گناهان بسیار می‌کند، متنفر است و نفرت او را در دل مردم هم قرار می‌دهد. گاهی چنین انسانی، پول بسیاری خرج می‌کند، خدمات بسیاری به مردم ارائه می‌دهد و برای برخورد زیبا با مردم و ایجاد دوستی با آنان و انجام امورات و رفع مشکلات آنها خود را بسیار به زحمت می‌اندازد، اما در دل آنان اثری از محبت صادقانه برای او وجود ندارد. این امر یک علت غیبی دارد که محمد مصطفی ج آن را برای ما چنین بیان فرموده­است: «هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست داشته باشد، جبرئیل را فرا می‌خواند و به او می‌گوید: من فلانی را دوست دارم پس تو هم دوستش بدار. پیامبر ج فرمود: از آن پس جبرئیل هم او را دوست می‌دارد و در آسمان ندا میدهد و می‌گوید: ای اهل آسمان! خداوند فلان بنده را دوست می‌دارد، پس شما هم دوستش بدارید. در نتیجه اهل آسمان هم دوستش می‌دارند. پیامبر ج فرمود: پس از آن مقبولیت و محبت آن شخص بر روی زمین هم قرار می‌گیرد. اما هرگاه خداوند از بنده‌ای نفرت داشته باشد، جبرئیل را ندا می‌دهد و می‌فرماید: من از فلان شخص نفرت دارم، پس تو هم از او نفرت داشته باش، پیامبر ج فرمود: پس جبرئیل هم از او نفرت پیدا می‌کند و در میان اهل آسمان ندا سر می‌دهد و می‌گوید: خداوند فلان شخص را منفور قرار داده پس شما هم از او نفرت داشته باشید. پیامبر ج فرمود: در نتیجه همه‌ی اهل آسمان از او نفرت پیدا می‌کنند و پس از آن نفرت او روی زمین هم قرار می‌گیرد»([1]).

برای این که شخصی به محبت خدا و خشنودی او دست یابد.باید قلب خود را با ذکر و شکر،  تلاوت قرآن،  عبادت نیکو و عمل صالح زنده گرداند، زیرا ایمان با این اعمال آبیاری می‌شود و در قلب تقویت می­گردد. چیزی که باعث تغذیه ایمان و تقویت آن می‌شود قرآن است البته اگر در آیات آن تدبر شود، معانی آن فهم گردد و هنگام تلاوت آن کسب رضای خدا لحاظ شود. قرآن درخت ایمان را به درخت تاک تشیبه کرده و پیامبر ج قلب مؤمن را تاک [درخت انگور] نامیده است. خداوند فرموده:

﴿أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا کَلِمَةٗ طَیِّبَةٗ کَشَجَرَةٖ طَیِّبَةٍ [ابراهیم: 24].

«ای رسول، آیا ندیدی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت پاک و زیبایی مثل زده­است».

پیامبر ج هم فرمود: «انگور را «کُرم» ننامید زیرا این لفظ برای مسلمان، لایق است» و در روایتی دیگر فرموده: «نگوئید انگور «کُرم» است زیرا قلب مؤمن «کُرم» است»([2]).

پیامبر ج اهمیت اصلاح قلب را در این دانسته که مایه اصلاح همه‌ی مسائل انسان است و فرموده­است: «أَلا وَإِنَّ فِی الْجَسَدِ مُضْغَةً إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ کُلُّهُ وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ کُلُّهُ أَلا وَهِیَ الْقَلْبُ». «بدانید که در بدن انسان تکه گوشتی هست که اگر اصلاح شود همه‌ی بدن انسان اصلاح می‌شود و اگر فاسد شود همه بدن او فاسد می‌گردد، آن تکه گوشت، قلب است»([3]).

یکی نشانه‌های وجود محبت بنده نزد خدا این است که هرگاه مرتکب گناه شود به سرعت توبه می‌کند. خداوند فرموده­است:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ [البقرة: 222].

«همانا خدا آنان را که پیوسته به درگاهش توبه کنند و پاکیزگان دور از هر آلایش را دوست می‌دارد».

یکی دیگر از این نشانه‌ها، ظهور آثار تقوی در رفتار بنده است.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِینَ [التوبة: 2].

«که خدا متقیان را دوست می‌دارد».

تقوی به معنی پرهیز از شرک و امور حرام و شبهه گناه و انجام فرائض و رها کردن مسائلی است که مباح و حلال است به خاطر ترس از افتادن در ورطه گناه. در حدیث عطیه السعدی از پیامبر ج چنین روایت شده است: «بنده نمی‌تواند به درجه متقین برسد تا زمانی که امور مباح را به خاطر ترس از واقع شدن در امور حرام ترک نماید»([4]).

از دیگر نشانه‌های محبت بنده نزد خدا، ظهور حالت توکل است یعنی هنگام استفاده از اسباب و وسایل مشروع، کارخود را به خدا می‌سپارد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ [آل عمران: 159].

«که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد».

پیامبر ج فرموده: «اگر شما آن‌گونه که شایسته خداست بر او توکل می‌کردید، خداوند مانند آن پرنده به شما روزی می‌داد که صبح با شکم خالی بیرون می‌رود و غروب در حالت سیری برمی‌گردد»([5]).

یکی دیگر از نشانه‌های محبت خدا برای بنده این است که جزو نیکوکاران باشد.

﴿وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ [البقرة: 195].

«و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد».

محسن به کسی می‌گویند که در رابطه با پروردگارش یعنی در نیت و اطاعت و پایبندی به سنت، نیکوکارانه رفتار کند و با بندگان خدا هم چنین باشد، یعنی برای مخلوقات خدا نیکی و خیرخواهی کند، در سختی‌های زندگی مددکارشان باشد و اگر توانایی مالی داشت به آن‌ها صدقه دهد و اگر دارای نفوذ و تأثیر بود، نیازهایشان را برطرف سازد، همچنین از آزار رساندن و سخن زشت به آنان خودداری کند. عیب آنان را بپوشاند و اخبار نادرست و منفی را میان‌شان شایعه ندهد.

یکی دیگر از نشانه‌های محبوبیت بنده نزد خدا این است که هنگام بلا و مصیبت جزو صابران باشد و برای پرهیز از امور حرام و مسائل شبهه‌ناک صبور باشد.

﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِینَ [آل عمران: 146].

«که خدا صابران را دوست می‌دارد».

پیامبر اکرم ج فرموده است: «مسلمان، دچار هیچ‌گونه خستگی، بیماری، نگرانی، ناراحتی، گرفتاری و غمی نمی‌شود مگر این که خداوند به وسیله آن‌ها گناهانش را می‌بخشد. حتی خاری که به پایش فرو می‌رود باعث کفاره گناهانش می‌شود»([6]).

از دیگر نشانه‌های این محبت آن است که قلب مؤمن پاک و پذیرای معانی قرآنی باشد، با نور ایمان لبریز گردد و شبهه‌ها و شهوت‌ها خللی به آن وارد نکند و در نتیجه، راه هدایت و حق و خیر را بشناسد و از گمراهی و باطل و شرور کناره گیرد. مؤمن که چنین قلبی باصفا و پاکی دارد و با استعداد زیبایی که برای پذیرش معیارهای الهی در آن هست به آسانی می‌تواند میان خیر و شر تفاوت قائل شود. قلب مؤمن نازک و نسبت به بندگان صالح خدا لبریز از رحمت است و در طلب حق و مخالفت با دشمنان حق، سخت و خشن است، قلب مؤمن مانند یک ستاره فروزان و درخشنده است و خداوند آن را چنین وصف نموده است:

﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ کَمِشۡکَوٰةٖ فِیهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِی زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوۡکَبٞ دُرِّیّٞ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَکَةٖ زَیۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِیَّةٖ وَلَا غَرۡبِیَّةٖ یَکَادُ زَیۡتُهَا یُضِیٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ یَهۡدِی ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَیَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ٣٥ [النور: 35].

«خدا روشن‌گر آسمان‌ها و زمین است، نور خدا مانند چلچراغی است که در آن چراغی باشد و آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حباب درخشانی که انگار ستاره فروزان است و این چراغ (با روغنی) افروخته می‌شود (که) از درخت پربرکت زیتونی (به دست می‌آید) که نه شرقی است و نه غربی. (آن روغن به حدی پالوده و خالص است) انکار خود به خود بدون تماس آتش می‌خواهد شعله‌ور شود، نوری است بر فراز نوری، خدا هرکه را خواهد به نور خود رهنمود می‌کند».

نور خداوند در روز قیامت در اطراف مؤمنان در حرکت است. خداوند فرموده­است:

﴿نُورُهُمۡ یَسۡعَىٰ بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَبِأَیۡمَٰنِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا [التحریم: 8].

«نور ایمان و عمل صالح [ایشان، پیشاپیش و سوی راست آنها (رو به بهشت) در حرکت است] وقتی خاموش شدن نور منافقان آن را می‌بینند رو به درگاه خدا می‌کنند و [می‌گویند: پرودگارا! نور ما را کامل گردان».

یکی دیگر از علائم محبت خدا به بنده‌اش، سینه گشادی و دلگرمی به هدایت خداست.

﴿فَمَن یُرِدِ ٱللَّهُ أَن یَهۡدِیَهُۥ یَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن یُرِدۡ أَن یُضِلَّهُۥ یَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَیِّقًا حَرَجٗا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی ٱلسَّمَآءِۚ کَذَٰلِکَ یَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ ١٢٥ [الانعام: 125].

«پس هرکه را خدا هدایت او خواهد قلبش را برای پذیرش اسلام باز و روشن گرداند و هرکه را خواهد گمراه نماید (به حال گمراهی واگذارد) دل او را از پذیرفتن ایمان تنگ و سخت گرداند که گویی می‌خواهد از زمین بر فراز آسمان رود. این چنین خدا آنان را که به حق نمی‌گروند مردود و پلید می‌گرداند».

در روایت ابن مسعود آمده که پیامبر ج تفسیر این آیه را این­گونه بیان فرموده است: «ابن مسعود س می‌گوید: هنگام نزول این آیه درباره‌ی تفسیر آن از پیامبر ج پرسیده شد پیامبر ج فرمود: هرگاه نور وارد قلب شود، قلب وسعت و گشایش می‌یابد. مردم گفتند: آیا این گشادگی قلب، نشانه و علامتی دارد که با آن شناخته شود؟ فرمود: بازگشت از مشغولیت دنیا و پرداختن به سرای جاویدان و گوشه‌گیری از دنیای غرورآمیز و آمادگی حاصل کردن برای مرگ، نشانه آن است»([7]).

آیه و حدیثی که ذکر کردیم به روشنی بیان می‌کند که هدایت یک توفیق الهی است و اگر خداوند بخواهد نصیب هرکس کند، سینه‌اش را برای آن می‌گشاید و با ورود نور ایمان به داخل آن، قلب آن شخص وسعت می‌یابد و گشاده می‌گردد و اگر برای کسی گمراهی بخواهد قلب او منقبض و کوچک می‌شود و در برابر اسلام تنگ می‌گردد و نور ایمانی به داخل آن نفوذ نمی‌کند. پس به قلبی تنگ و بسته تبدیل می‌گردد. خداوند در قرآن برای چنین قلبی صفت «حرج» را به‌کار برده­است. «حَرَج» از «حَرَجَه» مشتق شده و به درختی می‌گویند که در میان درختان دیگر قرار گرفته و کسی به آن دسترسی ندارد. مانند قلب کافر که نور ایمان به آن راه نمی‌یابد. صاحب چنین قلبی از دست‌یابی به هدایت عاجز و ناتوان است. همان‌گونه که از بالا رفتن در آسمان‌ها ناتوان است، هردو کار برای او ناممکن و سنگین است. علم جدید مشکل تنفس را هنگام بالا رفتن در ارتفاعات کشف کرده و آن هم رقیق بودن هوا در طبقات بالای جوی و پایین بودن فشار هواست. این مسئله را در فهم مراد خداوند در آیه‌ی زیر کمک می‌کند که فرموده­است:

﴿کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی ٱلسَّمَآءِ [الأنعام: 125].

«گوئی به‌سوی آسمان صعود می‌کند».

﴿کَذَٰلِکَ یَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ.

«بدین منوال خداوند عذاب را بهره کسانی می‌سازد که ایمان نمی‌آورند».

که منظور از «رجس» در این آیه عذاب است.

در آیات بسیاری از قرآن کریم، نزدیکی ایمان به خوشبختی و نزدیکی کفر به بدبختی توضیح داده شده است. خداوند فرموده­است:

﴿فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ [طه: 123].

«پس اگر از جانب من برای شما راهنمایی بیاید آن هنگام هرکس از من پیروی کند نه هرگز گمراه شود و نه شقی و بدبخت گردد».

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٩٧ [النحل: 97].

«هرکس چه زن و چه مرد کارشایسته انجام دهد و مومن باشد، به­او «دراین دنیا» زندگی پاکیزه وخوشایندی می‌بخشیم و «در آن­دنیا» پاداش «کارهای خوب و متوسّط و عالی» آنان را بر طبق بهترین کارهایشان خواهیم داد».

﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ [طه: 124].

«و هرکس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش کنیم».

منظور از ذکر در این آیه قرآن است. عبداللّه بن عباس گفته: خداوند این را به عهده گرفته که اگر کسی قرآن بخواند و به محتوای آن عمل کند، در دنیا گمراه نشود و در آخرت بدبخت نگردد. سپس این آیه را خواند:

﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ [طه: 123].

«هرکه از راه من پیروی کند نه هرگز گمراه شود و نه شقی و بدبخت گردد».

شکی نیست که تعریف زندگی پاک از نظر انسان‌های مختلف متفاوت است، مثلاً انسان مؤمن در حال ذکر خدا و تلاوت قرآن یا هنگام همکاری با برادران مؤمن در امور دینی و دنیایی آنان به امید کسب بهره‌ای بیشتر در قیامت، احساس سعادت و آرامش و لذت می‌کند و خوشبختی را در خنکی یقین و اطمینان قلب می‌یابد. در حالی که نگرش و ذوق انسان‌های ناهنجار به حدی پایین و پست است که معنی زندگی پاک را در لذت‌های حسّی مانند خوراک و نوشیدنی و لباس و مقام و مال می‌دانند. که چنین برداشتی از زندگی پاک، قدر مشترک دنیای حیوانات و انسان‌ها است.

بزرگ‌‌ترین عاملی که روح را تغذیه و قلب را زنده نگه می‌دارد، ایجاد رابطه محکم و استوار با پروردگار است که آن هم از طریق ذکر، قرائت قرآن، مشغولیت بیشتر به نمازهای سنت، اعمال خیر و نیک، همراه با خلوص نیت امکان پذیر است. قلب و روح انسان همیشه در معرض بیماری‌هاست و اگر مریض شد باید به معالجه آن پرداخت. اما قبل از بیماری باید آن را حفاظت کرد و ایمنی لازم را به آن بخشید. در حقیقت روح ضعیف می‌شود و قلب مریض می‌گردد که اگر صاحب آن، این مسئله را درک نکند قلبش خواهد مرد. خداوند فرموده­است:

﴿أَوَ مَن کَانَ مَیۡتٗا فَأَحۡیَیۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا یَمۡشِی بِهِۦ فِی ٱلنَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُۥ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ لَیۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلۡکَٰفِرِینَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٢٢ [الانعام: 122].

«و آیا کسی که مرده (جهل و ضلالت) بود، ما او را زنده کردیم و به او روشنی (علم و دیانت) دادیم تا به آن روشنی میان مردم (سرافراز) رود مثل او مانند کسی است که در تاریکی‌های (جهل) فرو رفته و از آن به در نتواند گشت؟ (آری) کردار بد کافران در نظرشان چنین جلوه‌گر شده است».

از نشانه‌های قلب زنده پرداختن به سرای جاوید، جدا کردن حق و باطل، خیر و شر و زیبا و زشت است. عبداللّه بن مسعود فرموده­است: «هرکس که با قلب خود، معروف و منکر را نشناسد، هلاک گشته است»([8]).

[همان‌گونه که گفتم] از جمله بزرگ‌ترین اعمالی که باعث زنده گرداندن قلب می‌شود، شناخت خدا، اطاعت از او، آگاهی به شریعت و پایبندی به احکام آن است، و دست‌یابی به آن با تدبر و نظر مداوم در قرآن کریم و یادگیری سنت ممکن است. خداوند فرموده­است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ ٥٧ قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ ٥٨ [یونس: 57-58].

«ای مردم عالم، به حقیقت نامه‌ای که همه پند و اندرز و شفای دل‌ها و هدایت و رحمت بر مؤمنان است از جانب خدایتان آمد. بگو که باید منحصراً به فصل و رحمت خدا شادمان شوند (و به نزول قرآن مسرور باشند) که آن بهتر و مفیدتر از ثروتی است که می‌اندوزند».

ابوسعید خدری گفته: «منظور از «فضل اللّه» در این آیه، قرآن و منظور از «رحمت» آن است که شما را جزو پیروان آن قرار داده است»([9]). هلال بن یساف که یک تابعی مطمئن و مورد اعتماد علماست گفته­است: «خداوند در این آیه فرموده­است که ای مسلمانان باید به خاطر اسلامی که خداوند به‌سوی آن هدایت‌تان کرده و به خاطر قرآنی که به شما آموزش داده­شده­است شادمان باشید، این از همه طلا و نقره‌ای که جمع کردهاید بهتر است»([10]).

قرآن کریم اثر مهمی در نفوس مؤمنان دارد، هر چند که سطح فرهنگی و سن و سال آنان متفاوت و ذوق آنان متنوع و فضای زندگی و زمانی که در طول چهارده قرن در آن زیسته‌اند باهم فرق داشته است. نسل‌های مسلمان پی در پی از روش‌ها و معانی کتاب خدا متأثر شده‌اند و قرآن کریم در رنگ دادن به شخصیت جامعه اسلامی و تشکیل بنیاد روانی و ارزش‌های زیبا و تعیین معیارهای اخلاقی و قوانین رفتاری و جایگاه آن در هستی و زندگی دنیایی بسیار اثرگذار بوده­است. این تأثیر عمیق و همیشگی قرآن نیاز به دلیل ندارد زیرا جزو مسلّمات است و نسل مسلمان معاصر هم- علی رغم طغیان فرهنگ مادی عصر حاضر- هنوز کتاب خدا را می‌خواند، از سرچشمه‌های آن بهره‌مند می‌شود و از قدرت معنوی و روحی آن کمک می‌گیرد تا با گره‌های سخت، مشکلات متنوع و فشارهای وارده بر اعصاب و روان که از طرف زندگی جدید وارد می‌شود مقابله کند، هنوز هم بسیاری از مردم برای ارزیابی خود به قرآن مراجعه و به دستورات آن عمل می‌کنند و به برگزیدگان گذشته و الگوهای خود اقتدا می‌نمایند هرچند که عمق فهم و سلامت رفتاری آنان متفاوت است.

بدون شک «دانشمندان از قرآن سیر نمی‌شوند و مخالفت‌های زیاد دشمنان باعث کهنگی آن نمی‌گردد و عجائب و شگفتی‌های آن پایان نمی‌یابد»([11]). و انسان به نهایت آن نمی‌رسد.

انسان هراندازه قرائت قرآن و تدبر در معانی آن را تکرار کند، مسائلی از قرآن برایش آشکار می‌شود که از لحاظ روحی، فکری و رفتاری او را بالاتر می‌برد، مخصوصاً اگر این کار را با گشادگی خاطر و قلب و عقل باز انجام دهد. فهم صحیح در صورتی است که براساس اسلوب زبان عربی انجام گیرد و از زیاده­روی و تحمیل معانی نالایق یا انحراف در معنی و آلوده شدن به تأویل‌های دور از حق مانند عمل خوارج و معتزله و باطنیه، دور باشد... خوارج منحرف بودند زیرا فهم آنان نادرست و عقل آنان ضعیف بود و اعراب خشن بر آنان غالب بودند. معتزلی‌ها هم منحرف بودند زیرا در مباحث عقلی غرق و از مسائل فلسفی سیراب بودند. باطنیه نیز به دلیل همراهی و رفت و آمد با تصوف شرقی و غلبه تفسیر اشاری و تأثر از فیلسوفان قدیم گمراه بودند.

فهم نیکو از کتاب خدا فقط زمانی صورت می‌گیرد که با شناخت از:

-      تفسیر قرآن از قرآن

-      تفسیر پیامبر از قرآن

-      تفسیر اصحاب و تابعین از قرآن

-      و تفسیر براساس زبان عربی و رعایت قواعد و معانی کلمات طبق کاربرد عرب در عصر نزول همراه باشد. زیرا قرآن به زبان قریش نازل شد. فهم قرآن بر این مبنا ضامن تغذیه روح و عقل با انوار وحی الهی است...

﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا کُنتَ تَدۡرِی مَا ٱلۡکِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِیمَٰنُ وَلَٰکِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِی بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٥٢ [الشوری: 52].

« و این‌گونه بر تو (ای پیامبر) روحی (= قرآن کریم) را به فرمان خود وحی کردیم، تو (پیش از این) نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست، ولی ما آن را نوری قرار دادیم، با آن هر کس از بندگان‌مان را که بخواهیم، هدایت می‌کنیم، و مسلماً تو (ای پیامبر) به راه راست هدایت می‌کنی».



[1]- به روایت مسلم، الصحیح، ج4، ص 2030، حدیث شماره 2637.

[2]- به روایت مسلم، الصحیح، ج4، ص 1763، حدیث شماره 2247. قابل توجه است که اعراب به انگور، درخت انگور و شرابی که از انگور به دست می‌آمد «کُرم» می‌گفتند. زیرا شراب انگور _ در نظر آنان _ باعث کرامت و بخشش می‌شد. شریعت، استفاده از این لفظ را برای مورد فوق، ناپسند دانست، زیرا چه بسا که مردم این لفظ را می‌شنیدند و تحریک می‌شدند و به یاد شراب می‌افتاند، به همین خاطر، رسول اکرم ص یاد‌آوری نمود که لفظ «کرم» برای قلب مؤمن و خود مؤمن شایسته است، زیرا مؤمن، سرچشمه کرم و بخشش است. (شرح امام نووی بر صحیح مسلم). مترجم.

[3]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج1، ص 126، حدیث شماره 52 و مسلم، الصحیح، ج3، ص 1220، حدیث شماره 1599.

[4]- به روایت ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1409، حدیث شماره 4215 و ترمذی، الجامع، ج4، ص 634، حدیث شماره 2451 و گفته که حسن غریب است.

[5]- به روایت ترمذی، الجامع، ج4، ص 573، حدیث شماره 2344 و گفته که حسن و صحیح است.

[6]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج10، ص 103، حدیث شماره 5641 و 5642.

[7]- تفسیر طبری، ج8، ص 27.

[8]- طبرانی، العجم الکبیر، شماره 8564 و اسناد آن صحیح است و هیثمی گفته که رجال آن صحیح است. مجمع الزوائد، ج7، ص 257.

[9]- طبری، تفسیر، ج11، ص 125.

[10]- طبری، تفسیر، ج11، ص 124.

[11]- احمد، المسند، ج88 و 89 و ترمذی، المسند، ج5، ص 172، شماره 2906 – آن را ضعیف دانسته و طبری، تفسیر، ج1، ص 171 و حاکم، المسند رک، ج1، ص 555 و بیهقی، شعیب الایمان، ج1، ص 154.

بحث ششم: تلاوت قرآن


خداوند فرموده است:

﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ ٢٠٤ [الاعراف: 204].

« و چون قرآن خوانده شود، پس به آن گوش فرا دهید، و خاموش باشید، تا مشمول رحمت شوید ».

موضوع این آیه گوش فرادادن به قرآن و سکوتِ همراه با خشوع در برابر آن است و این آیه رحمت را برای چنین کسی واجب نموده­است، زیرا کاربرد لفظ «لعلَّ» از جانب خدا وجوب و قطعیت را می‌رساند. لیث پسر سعد می‌گوید: «هیچ چیز به اندازه گوش فرا دادن به قرآن باعث جلب رحمت نمی‌شود»([1]).

پیامبر ج بیان فرموده‌اند که رحمت خداوند حلقه‌های تلاوت قرآن را فرا می‌گیرد و ملائکه به خاطر احترام و ارزش آنان، دورشان حلقه می‌زنند. در حدیثی آمده است که پیامبر ج فرمود: «هرگاه گروهی در یکی از خانه‌های خدا گرد هم آیند و به تلاوت و مطالعه کتاب خدا بپردازند به طور یقین بر آنان آرامش نازل می‌شود، رحمت خدا آنها را در بر می‌گیرد، ملائکه گرداگرد آنان می‌ایستند و خداوند نزد حاضران بارگاه خود یادشان می‌کند»([2]).

پیامبر ج در بیان ارزش تلاوت قرآن، برخی امور غیبی را که هنگام تلاوت، برای فرد حاصل می‌شوند برای ما آشکار نموده‌اند. مانند این که قرآن در روز قیامت برای یاران خود شفاعت می‌کند و یا این که سوره بقره و آل عمران به دفاع از تلاوت کننده خود می‌پردازند([3]).

حدیث دیگری هم تأثیر قرآن را چنین بیان کرده­است که جایگاه انسان مسلمان را در روز قیامت تعیین می‌کند. پیامبر ج فرموده­است: «در روز قیامت به کسی که یار و همراه قرآن بوده گفته می‌شود قرآن بخوان و بالا برو و همان‌گونه که در دنیا آن را شمرده می‌خواندی اکنون نیز با ترتیل بخوان، و بدان که جایگاه تو برابر است با آخرین آیه‌ای که می‌خوانی»([4]).

در حدیث دیگری هم بیان شده­است که جایگاه انسان‌ها براساس میزان علاقه آنها به قرآن تعیین می‌شود و هر اندازه که تلاوت آنان بیشتر باشد و معانی آن را بهتر بفهمند و احکام و راهنمایی‌های آن را درست‌تر به‌کار گیرند، خداوند نیز به همان اندازه ارزش و جایگاه‌شان را برتری می‌بخشد. در فرموده‌ای از پیامبر ج چنین آمده است: «خداوند به وسیله این قرآن گروهی از انسان‌ها را بالا برده و عزیز می‌کند و گروهی را پایین برده و ذلیل می‌سازد»([5]).

آبادانی و ویرانی دل‌ها نیز به میزان حضور قرآن در آنها بستگی دارد. دلی به طور کامل آباد است که قرآن را به طور کامل حفظ باشد و دلی هم که از قرآن چیزی را حفظ نباشد به طور کامل ویران است. پیامبر ج این مفهوم را چنین بیان نموده است: «کسی که در درون او چیزی از قرآن نباشد مانند خانه‌ای ویران است»([6]). پیامبر ج خانه‌هایی را که قرآن در آنها تلاوت نمی‌شود به قبر تشبیه نموده­است، زیرا افراد آن خانه مانند مردگانی هستند که از عبادت و تلاوت قرآن دست کشیده‌اند. ایشان این امر غیبی را هم بیان کرده‌اند که در هر خانه‌ای سوره «بقره» خوانده شود، راه شیاطین به آن خانه بسته شده و از آنجا فرار می‌کنند. در حدیث آمده است: «خانه‌های خود را به قبرستان تبدیل نکنید و بدانید که شیاطین از خانه‌ای که سوره «بقره» در آن خوانده شود فرار می‌کند»([7]).

قرآن مانند یک قلعه، قلب را از شرک و ریا و سایر امراضی که آن را آلوده می‌کند، محافظت می‌نماید. همچنین قلب را از نفوذ شیاطین نجات می‌دهد و جان و مال انسان را محافظت می‌کند.

در حدیث ابوهریره مربوط به نگهداری اموال زکات چنین آمده است: «ای ابوهریره هرگاه خواستی که در بستر خواب روی، آیة الکرسی را از اول تا آخر بخوان.

در ادامه به من گفت: با خواندن این آیه پیوسته تا صبح از طرف خداوند یک نگهبان محافظ توست و هیچ شیطانی نمی‌تواند به تو نزدیک شود»([8]).

جبرئیل ÷ پیامبر ما را بشارت داده که به او دو نور داده شده که به پیامبران قبل از او داده نشده است؛ یعنی «فاتحة الکتاب» و «آیات آخر سوره بقره». جبرئیل گفت: «ای محمد هر حرفی از این دو آیه را بخوانی نور آن به تو داده می‌شود»([9]).

در حدیثی آمده است «هرکس در شب دو آیه‌ی آخر سوره بقره را بخواند، برای حفاظت او در آن شب کافی است»([10]). قرآن بهار دل‌ها، مایه رفع اندوه و رها شدن از غم است و فرد مؤمنی که قرآن می‌خواند مانند ترنج است؛ هم بوی خوش دارد، هم طعم خوش([11]). قرآن قلب مؤمن را پر از نور می‌کند و با درخشش خود لباسی از نور بر او می‌پوشاند. و در نتیجه نور از رفتار مؤمن باریدن می‌گیرد و در اطراف او تجلی می‌یابد.

﴿نُورُهُمۡ یَسۡعَىٰ بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَبِأَیۡمَٰنِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا وَٱغۡفِرۡ لَنَآۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ [التحریم: 8].

«نور مؤمنان، پیشاپیش و در سوی راست‌شان در حرکت است (و هنگام خاموش شدن نور منافقان) می‌گویند: پروردگارا! نور ما را کامل گردان (تا در پرتو آن به بهشت برسیم) و ما را ببخشای».

خواننده قرآن برای هر حرفی که می‌خواند یک حسنه دریافت می‌کند. این مطلب را پیامبر ج چنین بیان فرموده است: «هرکس یک حرف از کتاب خدا را بخواند، یک حسنه برایش نوشته می‌شود و هر حسنه‌ای نزد خداوند ده برابر می‌گردد، منظورم این نیست که «الم» یک حرف است بلکه «الف» یک حرف، «ل» یک حرف و «م» یک حرف است»([12]).

بسیاری از مردم به خاطر ضعف آموزش، تلاوت قرآن بر آنان دشوار می‌گردد. این افراد نزد خداوند دو اجر دارند: یکی برای تلاوت و یکی به خاطر تحمل سختی آن. در حدیث آمده است: «جایگاه کسی که در تلاوت قرآن مهارت دارد همراه ملائکه‌ای خواهد بود که نویسنده اعمال و گرامی و نیکو هستند و کسی که در خواندن آن لکنت دارد و با مشکل مواجه می‌شود دو پاداش خواهد داشت»([13]).

البته فردی که قرآن را به خوبی می‌خواند و الفاظ آن و مخارج حروف را مراعات می‌کند و در آن توقف نمی‌کند و دچار اشکال و اشتباه نمی‌‌شود از فردی که چنین توانایی ندارد منزلت والاتری دارد و جایگاه او در قیامت در ردیف ملائکه‌ای خواهد بود که نزد پیامبران فرستاده می‌شدند و مطیع خداوند بوده‌اند. شکی نیست که تلاوت روزانه و منظم قرآن به صورت همیشگی باعث دوام حفظ و مهارت در خواندن می‌شود و بر فرد مؤمن لازم است که در قرآن تدبر کند و با خشوع به آن گوش فرا دهد و تصور کند کلام خدا را می‌شنود تا با این تصور قلبش از خشوع لبریز گردد، گویا هم ‌اکنون قرآن به او نازل می‌شود. فرد مؤمن باید در معانی، حقایق، نیکی‌ها و نور قرآن تدبر کند و هنگام تلاوت به این مسئله توجه کند که فقط قرآن است که وحی خالص و بدون تحریف خدا را در بر دارد. قرآن بزرگ‌ترین نعمت خدا برای امت مسلمان است که امروزه گوش فرا دادن به آن را با فراهم کردن وسایل ارتباطی جدید برای همه آسان کرده و هرکس که بخواهد می‌تواند به آن گوش دهد، حتی اگر آن را یاد نگرفته باشد...

پیامبر ج دوست داشت که فردی برایش قرآن بخواند و ایشان به آن گوش دهد. صدای پیامبر ج هنگام تلاوت زیبا بود و مردم را امر می‌کرد که با صدای زیبا قرآن بخوانند. یک بار به صدای ابوموسی اشعر گوش می‌داد، آن را پسندید و فرمود: «ای ابوموسی به تو آهنگی مانند آهنگ آل داود عنایت شده است»([14]).

از ابن مسعود روایت شده که گفت: پیامبر ج به من فرمود: «برایم قرآن بخوان». گفتم: من بخوانم؟ در حالی که قرآن بر شما نازل شده؟ فرمود: «من دوست دارم که از دیگران بشنوم». ابن مسعود می‌گوید: من سوره «نساء» را شروع کردم، وقتی به آیه: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا ٤١ [النساء: 41]،

«پس چگونه است (حال‌شان)آنگاه که از هر امتی گواهی آوریم، و تو را بر اینان گواه آوریم؟»

رسیدم پبامبر فرمود: «کافی است، دیگر نخوان». و من دیدم که چشمان او از اشک لبریز شده است([15]).

اصحاب پیامبر ج به یادگیری و آموختن قرآن اهمیت می‌دادند. عبداللّه بن مسعود می‌گفت: «بر شما لازم است که به قرآن توجه کنید، زیرا قرآن میهمانی و سفره خداست، پس هرکس که می‌تواند از سفره خدا برگیرد، باید چنین کند زیرا علم با یادگیری حاصل می‌شود»([16]).

عمربن خطاب س به مردم توصیه می‌کرد سوره‌های خاصی را یاد بگیرند که در آن سوره‌ها احکام مورد نیاز آنها وجود داشت. او می‌فرمود: (سوره بقره و نساء و مائده و حج و نور را یاد بگیرید زیرا فرائض خدا در آن‌ها هست)([17]). ایشان به زنان هم توصیه می‌فرمود که سوره «نساء» را یاد بگیرند زیرا احکام بانوان در آن هست([18]).

حضرت عمر س معتقد بود که مردم نباید غیر از قرآن به چیز دیگری مشغول باشند. واضح است که هدف ایشان این بوده که مسلمانان برای دینداری یک مرجع داشته باشند تا معانی و مفاهیم آن در قلب و ذهن آنان ریشه بدواند، مخصوصاً با توجه به این که جامعه اسلامی تازه با قرآن آشنا شده بود. ایشان به گروهی از اصحاب که برای آموزش آن قصد سفر به عراق را داشتند چنین فرمود: (شما نزد گروهی از مردم می‌روید که صدای تلاوت آنان مانند صدای کندوی زنبور عسل شنیده می‌شود پس با بیان احادیث آغازگر بحث نباشید تا آنان نیز با سؤال و جواب در این باره شما را از پرداختن به قرآن باز ندارند. قرآن را خالص به آنان عرضه کنید و کمتر از روایت‌های پیامبر ج استفاده کنید، بروید که من هم شریک عمل شما هستم)([19]). حضرت عمر س با اجتهاد خود نامه‌ای خطاب به امیران خود نوشت که هر سربازی را که حافظ قرآن است نزد من بفرستید تا به خاطر کرامت آنان مالی به ایشان ببخشم و آنها را برای آموزش مردم به نقاط مختلف بفرستم. ابوموسی اشعری -که در آن زمان والی بصره بود- در جواب عمر س نوشت: [ای امیرالمؤمنین] از جانب من سیصدوچند نفر حافظ قرآن نزد تو فرستاده شد([20]).

از این روایت می‌توان حافظان قرآن را که در آن زمان در سرزمین‌های مختلف اسلامی پراکنده بودند در حد هزاران نفر تخمین زد و حضرت عمر س با این اقدام در این صدد بود که جایگاه اجتماعی آنان را بالا ببرد و درآمدی ماهیانه برای‌شان تعیین کند تا با فراغت به آموزش قرآن به مردم مشغول باشند و برای این کار نیازی به گرفتن مُزد از مردم نداشته باشند و با علم و مال خود نزد مردم دارای کفایت باشند، زیرا دست بالا بهتر از دست پایین است.




[1]- قرطبی، جامع احکام قرآن، ج1، ص 9.

[2]- به روایت مسلم، ج4 ص 2074، حدیث شماره 2699.

[3]- به روایت مسلم، ج4، ص 2074، حدیث شماره 2699.

[4]- به روایت ترمذی، ج5، ص 177، حدیث شماره 2914 و گفته: حسن و صحیح است و ابوداود، السنن، ج2، ص 153، حدیث شماره 1464.

[5]- به روایت مسلم، ج1، ص 559، حدیث شماره 817.

[6]- به روایت ترمذی، الجامع، ج5، ص 177، حدیث شماره 2913 و گفته: حسن و صحیح است.

[7]- به روایت مسلم، ج1، ص 539، حدیث شمار 780.

[8]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 487، حدیث شماره 2311.

[9]- به روایت مسلم، ج1، ص 554، حدیث شماره 2311.

[10]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج9، ص 55، حدیث شماره 5009، و مسلم، ج1، ص 555، حدیث شماره 808. لفظ حدیث از بخاری است.

[11]- مفهوم حدیث بخاری؛ فتح الباری، ج9، ص 55، حدیث شماره 5427 و مسلم، ج1، ص 549، حدیث شماره 797.

[12]- به روایت ترمذی، الجامع، ج5، ص 175، حدیث شماره 2910 و گفته حسن و صحیح و غریب است.

[13]- به روایت مسلم، ج1، ص 550، حدیث شماره 798.

[14]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج9، ص 92، حدیث شماره 5048 و مسلم، ج1، ص 546، حدیث شماره 793.

[15]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج9، ص 97، حدیث شماره 5055 و مسلم، ج1، ص 551، حدیث شماره 800 لفظ حدیث از بخاری است.

[16]- هیثمی، مجمع الزواند، ج1، ص 129، و گفته: بزَار هم در حدیثی طولانی با رجال موثق آن را روایت کرده است.

[17]- متقی هندی، کنزالعمّال، ج1، ص224.

[18]- همان منبع.

[19]- حاکم، المسند رک، ج1، ص 102، و آن را صحیح دانسته و ذهبی هم با او موافقت کرده است.

[20]- متقی هندی، کنزالعمال، ج1، ص 217، به نقل از ابن زنجویه.

بحث پنجم: نماز شب


خداوند متعال فرموده­است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ ١ قُمِ ٱلَّیۡلَ إِلَّا قَلِیلٗا ٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا ٣ أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا ٤ إِنَّا سَنُلۡقِی عَلَیۡکَ قَوۡلٗا ثَقِیلًا ٥ إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّیۡلِ هِیَ أَشَدُّ وَطۡ‍ٔٗا وَأَقۡوَمُ قِیلًا ٦ [المزمل: 1-6].

«ای جامع به خود پیچیده، به جز اندکی از شب بیدار بمان. نیمی از شب یا کمی از نیمه بکاه  یا بر نیمه آن بیافزا و قرآن بخوان، خواندنی (همراه با دقت و تأمل و شمرده و روشن) ما سخن (پر مسئولیت و لبریز از تکالیف و وظائف) سنگینی را بر تو نازل خواهیم کرد (که قرآن است) عبادت شبانه، مؤثرتر و ماندگارتر و اقوال (آن) درست‌تر و پابرجاتر است».

این آیات در مکه نازل شد و این دستور را با خود داشت که پیامبر ج باید قسمتی از شب را به نماز خواندن اختصاص دهد. طبق این آیات، خداوند او را مختار کرده که نیمی از شب یا بیشتر و یا کمتر از آن را برای نماز بیدار باشد. پیامبر ج و یاران او حدود یک سال به این عبادت مشغول بودند تا حدی که پاهایشان ورم می‌کرد. اما خداوند پس از این که دید برای کسب رضای او در تلاشند و برای اجرای دستور او آستین همت بالا زده‌اند، این حکم را برایشان تخفیف داد.

بدون شک امر خداوند به آنان برای ترک بستر و مقاومت در برابر خواب و عادت‌های همیشگی، آزمایشی بود تا آن‌ها را مجاهد بار آورد و از تسلیم شدن در برابر خواسته‌های نفسانی آزادشان سازد. این آزمایش آن‌ها را برای پذیرش امر رهبری و هدایت بشر مهیا می‌کرد و می‌طلبید که از لحاظ روحی در آمادگی والایی باشند. این بود که خداوند آنان را برای حمل مسئولیت سنگین رسالت برگزید و برای دعوت دین امین‌شان قرار داد و افرادی را از میان آن‌ها شاهد و گواه بر مردم نمود. ده‌ها تن از مؤمنان در این مرحله تاریخی با مسائل مهم و عظیمی مواجه بودند زیرا باید مسیر بشریت را اصلاح کرده و او را از انحرافات خطرناکی که در سر راهش بود نجات می‌دادند. آنان باید بشریت را به‌سوی یکتاپرستی و اطاعت از خداوند سوق می‌دادند و این هم مسئولیت بسیار بزرگی است که فقط کسانی می‌توانند آن را بر عهده بگیرند که «پهلوهایشان از بسترها دور می‌شود و خواب شیرین را ترک گفته و به عبادت پروردگارشان می‌پردازند و پرودگار خود را با بیم و امید به فریاد می‌خوانند»([1]).

قرآن کریم شب زنده­داری برای نماز و ترتیل قرآن را «عبادتی با افعال مؤثرتر و ماندگارتر و اقوالی درست‌تر و پابرجاتر» نامیده است. این عبادت که همراه سکون و سکوت شبانه و آرامش مردمان صورت می‌گیرد در نفس انسان بسیار مؤثرتر و پایدارتر خواهد بود، زیرا فرد عابد در این هنگام از مشاغل روزمره و علایق دنیوی فارغ است و خود را برای یاد خدا و مناجات با او خالص گردانیده است و با چنین اعمالی است که فرد برای دریافت وحی الهی «که سخنی پر از مسئولیت و لبریز از تکالیف و وظائف سنگین است»([2]). استعداد و آمادگی لازم را کسب می‌کند. او قرار است که «قول ثقیل» را دریافت کند یعنی قرآن کریم و عمل به حدود و فرائض آن را که پایبندی به اوامر و نواهی آن نیازمند صبر و تلاش بسیار است. خداوند چنین فرموده­است:

﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَا [طه: 132].

«تو اهل بیت خود را به نماز و طاعت خدا امر کن و خود نیز بر نماز و ذکر حق صبور باش».

عمل به قرآن نیازمند آن است که انسان در عقیده و رفتار از جاهلیت کنده شود و رنگ خدایی به خود گیرد و نفس خود را برای کسب رضای خدا و اطاعت او و پرهیز از نافر‌مانی او وادارد. با توجه به گستردگی دایره‌ی فکری و قانونی اسلام فرد مسلمان به بینشی باز نسبت به حق و شناخت کافی از قرآن و سنت دست می‌یابد و این مسئله به او این امکان را می‌دهد که در طول زندگی و در برخورد با هر قضیه‌ای، حق را مراعات کند و به این خاطر است که عادت کرده در همه‌ی نمازهایش از خداوند بخواهد که به راه راست هدایتش فرماید.

آری عمل به قرآن کریم مسئولیت گرانی است اما خود قرآن نیز سنگینی خاصی دارد. گاهی اوقات وحی در حالی بر پیامبر ج نازل می‌شد که ایشان بر شتر خود سوار بودند، در این هنگام شتر زانو می‌زد و تا پایان یافتن وحی نمی‌توانست حرکت کند، حتی جسم شریف پیامبر ج هم سنگین می‌شد و با سختی خاصی مواجه می‌گشت. این نشان از آن دارد که وحی یک جوشش روانی یا الهام درونی نیست، بلکه نوعی تلقی از خداوند است که توسط جبرئیل امین صورت می‌گیرد.

مؤمنان صدر اسلام توانستند آزمایش فرمان برداری خود را با موفقیت پشت سر بگذارند و قرآن کریم این موفقیت را برای آنان ثبت نمود و حکم عبادت شبانه را برایشان تخفیف داد و دیگر مجبور نبودند که حتماً قسمت خاصی از شب را برای عبادت بیدار باشند و کافی بود که هر اندازه توانستند بیدار باشند و در حد توان به تلاوت قرآن بپردازند. حتی این مقدار بر سایر مؤمنان فرض هم نبود بلکه برای آنها یک امر مستحب به شمار می‌آمد.

خداوند فرمود:

﴿إِنَّ رَبَّکَ یَعۡلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَیِ ٱلَّیۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ مَعَکَۚ وَٱللَّهُ یُقَدِّرُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرۡضَىٰ وَءَاخَرُونَ یَضۡرِبُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنۡهُۚ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمُۢ ٢٠ [المزمل: 20].

«خدا به حال تو آگاه است که تو و جمعی هم از آنان که با تواند (اغلب) نزدیک دو ثلث یا نصف یا (لااقل) ثلث شب را همیشه به طاعت و نماز می‌پردازید، و خدا (گردش) شب و روز را مقدر می‌کند، خدا می‌داند که شما هرگز تمام ساعات شب را (به عبادت) ضبط نخواهید کرد لذا از شما (اوقات خواب و کارهای دیگر را) در گذشت تا هرچه (از شب را بی‌مشقت و) آسان است به تلاوت قرآن پردازد خدا بر احوال شما آگاه است که برخی مریض و ناتوانند و برخی به سفر از کرم خدا روزی می‌طلبند و برخی در راه خدا به جنگ و جهاد مشغولند، پس در هر حال آنچه میسر و آسان باشد به قرائت قرآن بپردازید و نماز به پا دارید و زکات داده و قرض نیکو به خدا دهید و هر عمل نیک برای آخرت خود پیش فرستید پاداش آن را البته نزد خدا بیابید و آن را اجر و ثواب آخرت (که بهشت ابد است، از متاع دنیا) بسی بهتر و بزرگ‌تر، و دائم از خدا آمرزش طلبید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است».

اسلام دین فطرت است و ظروف مختلف زندگی و نیازهای ضروری بشر را مراعات کرده و می‌داند که بشر باید در برابر بیماری مقاوم باشد، برای کسب روزی تلاش کند و در راه خدا جهاد نماید و بر این اساس شب زنده­داری را از حالت فرضیت به امری سنت و مستحب تبدیل نمود و مؤمنان را تشویق نمود در حد توان آن را انجام دهند. عبداللّه بن سلام گفته که: «هنگام ورود پیامبر ج به مدینه، مردم به سرعت به‌سوی پیامبر ج دویدند. شخصی سه بار فریاد زد که پیامبر ج آمد. من هم همراه مردم آمدم تا نگاه کنم. هنگامی که چهره پیامبر ج ظاهر شد، فهمیدم که این چهره، چهرهی انسانی دروغ‌گو نیست. اولین چیزی که از سخنان او شنیدم این بود: «ای مردم! سلام را درمیان خود منتشر کنید، به فقرا غذا دهید، روابط خویشاوندی را برقرار سازید، شبانه در حال خوابیدن مردم به عبادت بپردازید، در نتیجه با امنیت و آرامش به بهشت وارد می‌شوید»([3]).

پیامبر ج در حدیثی دیگر فرموده است: «بر شما لازم است که شبانگاه نماز را به پا دارید زیرا روش صالحان پیش از شما بوده­است و باعث نزدیکی به خداوند می‌شود، از گناه دورتان می‌کند، بدی‌ها را پاک می‌نماید و درد را از جسم بیرون می‌سازد»([4]).

سهل بن سعد می‌گوید: جبرئیل نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای محمد زندگی کن آن‌گونه که می‌خواهی زیرا خواهی مرد و آن‌گونه که می‌خواهی عمل کن زیرا بر اساس آن مزد خواهی گرفت و هر‌که را می‌خواهی دوست داشته باش زیرا از او جدا خواهی شد و بدان که شرف مؤمن به نماز شب است و عزت او به بی‌نیازیش از مردم»([5]).

پیامبر ج نیز شبانگاه نماز می‌خواند اما وقت مشخصی را برای این کار تعیین نکرده بود، بلکه بر حسب امکان وقتی را به این کار اختصاص می‌داد. ایشان، اهل بیت مطهرش را برای انجام این عبادت تشویق می‌کرد و درِ خانه علی و فاطمه را می‌کوبید و می‌فرمود: «آیا نماز می‌خوانید؟»([6]).

پیامبر ج همچنان اصحاب را برای انجام این عبادت ارزشمند تشویق می‌نمود. در حدیثی نسبت به عبداللّه بن عمر س فرمود: «عبداللّه بسیار انسان شایستهای است کاش شبانگاه به نماز می‌پرداخت»([7]). از آن پس عبداللّه بن عمر نماز شب را ترک نمی‌کرد.

اگر کسی قصد خواندن نماز شب دارد، سنت است که قبل از خوابیدن برای آن نیت آورد؛ به دلیل فرموده پیامبر ج در این حدیث:

«هرکس قبل از خواب در بستر خود نیت کند که برای انجام نماز شب بیدار شود، اما خواب بر او غلبه کند و تا صبح بیدار نشود، نیتش به عنوان عمل برای او محسوب شده و خواب هم صدقه‌ای از طرف خدا برایش در نظر گرفته می‌شود»([8]). همچنین سنت است که عبادت خود را با دو رکعت نماز کوتاه آغاز نموده و پس از آن هر طور که خواست نماز بخواند. و نباید در صورت غلبه خواب، خود را به زحمت و مشقت اندازد. زیرا پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما برای نماز شب بیدار شد و هنگام تلفظ و تلاوت قرآن [به دلیل غلبه خواب] نمی‌دانست که چه می‌گوید، پس بخوابد»([9]).

پیامبر ج بازهم فرموده: «اعمال عبادی خود را در حد توان انجام دهید، زیرا خداوند [از نوشتن اجر و پاداش برای اعمال شما] خسته نمی‌شود تا زمانی که شما [از انجام عمل] خسته گردید»([10]).

مراد حدیث این است که خداوند در ازای اعمال نیکو به شما اجر می‌دهد تا زمانی که از انجام آن اعمال دست می‌کشید و در این موقع اجر و پاداش شما هم قطع می‌گردد.

احادیث زیادی بیانگر این مطلب هستند که نماز و دعا در بخش سوم و پایانی شب از فضلیت خاصی برخوردار است. ابوهریره از پیامبر ج روایت کرده که فرمود: «پروردگار ما در ثلث آخر هر شب به آسمان دنیا فرود می‌آید و می‌فرماید: آیا کسی هست که مرا صدا زند تا جوابش دهم؟ آیا کسی هست که از من چیزی بخواهد تا به او عطا کنم؟ آیا کسی هست که از من درخواست آمرزش کند تا او را ببخشایم؟»([11]).

عمروبن عبسه می‌گوید: از پیامبر ج شنیدم که می‌فرمود: «بهترین زمانی که خداوند در آن زمان بیشترین نزدیکی را با بنده خودش دارد، بخش پایانی شب است، پس اگر می‌توانی جزو کسانی باشی که در آن لحظه خدا را یاد می‌کنند، چنین کن»([12]).


 



[1]- مضمون آیه 16 سوره سجده.

[2]- مضمون آیه 5 سوره مزمل.

[3]- به روایت ترمذی، الجامع، ج4، ص 652، حدیث شماره 2485 و گفته که این حدیث صحیح است و ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1083، حدیث شماره 3251. لفظ حدیث از ابن ماجه است.

[4]- به روایت ترمذی، الجامع، ج5، ص 552، حدیث شماره 3549 و گفته که حدیثی غریب است.

[5]- هیثمی، مجمع الزوائد، ج2، ص 252 و 252.

[6]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 10، حدیث شماره 1127 و ج8، ص 408، حدیث شماره 4724.

[7]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 40، حدیث شماره 1157 و ج7، ص 89، حدیث شماره 3739 و مسلم، ج4، ص 1928، حدیث شماره 2479.

[8]- به روایت ابن ماجه، السنن، ج1، ص 427، حدیث شماره 1344.

[9]- به روایت مسلم، ج1، ص 543، حدیث شماره 787.

[10]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج10، ص 314، حدیث شماره 5861 و مسلم، ج2، ص 811، حدیث شم اره 782.

[11]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 29، حدیث شماره 1145 و مسلم، ج1، ص 521، حدیث شماره 758. لفظ از بخاری.

[12]- به روایت ترمذی، الجامع، ج5، ص570، حدیث شماره 3579 و گفته که این حدیث حسن و صحیح و غریب است.

بحث چهارم: حجّ


خداوند جهان، جایگاه کعبه، آن مهبط شرافت را به پیامبر خود، ابراهیم نشان داد و به او امر کرد که آن را بنا نهد بنایی که از لوث شرک پاک و برای یکتاپرستی خالص باشد، آنگاه از او خواست که مردم را برای حج و طواف به دور آن فرا خواند و از حیواناتی که مردم در آنجا برای خدا قربانی می‌کنند، خوراک اهل آن را تأمین کند. خداوند چنین فرموده­است:

﴿وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٰهِیمَ مَکَانَ ٱلۡبَیۡتِ أَن لَّا تُشۡرِکۡ بِی شَیۡ‍ٔٗا وَطَهِّرۡ بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡقَآئِمِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ ٢٦ وَأَذِّن فِی ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ یَأۡتُوکَ رِجَالٗا وَعَلَىٰ کُلِّ ضَامِرٖ یَأۡتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٖ ٢٧ لِّیَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ وَیَذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۖ فَکُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآئِسَ ٱلۡفَقِیرَ ٢٨ ثُمَّ لۡیَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ وَلۡیُوفُواْ نُذُورَهُمۡ وَلۡیَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ ٢٩ [الحج: 26-29].

«و (به یاد آور) زمانی را که جای خانه (کعبه) را برای ابراهیم تعیین کردیم؛ (و گفتیم:)  چیزی را شریک من قرار مده، و خانة مرا برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع (و) سجود کنندگان پاک گردان و در (میان) مردم به حج ندا بده، تا پیاده و (سوار) بر هر (مرکب و) شتر لاغری از هر راه دوری به سوی تو بیایند. تا شاهد منافع (گوناگون) خویش باشند، و در روز‌‌‌های معین (به هنگام قربانی) نام الله را بر چهارپایانی که به آن‌ها روزی داده‌ایم؛ یاد کنند، پس از (گوشت) آن بخورید، و بی‌نوای فقیر را (نیز) اطعام کنید. سپس، باید آلودگی‌هایشان را بر طرف سازند، و به نذر‌‌های خود وفا کنند، و (برگرد) خانه‌های کهن‌سال (کعبه) طواف کنند».

از زمانی که حضرت ابراهیم ÷ به امر پروردگار دعوت خود را آشکار کرد و مردم را برای انجام فریضه حج فرا خواند، پیوسته گروه‌های بسیاری از مردم به مکه می‌روند و به دور کعبه طواف می‌کنند. حج یکی از ارکان پنج گانه اسلام است و بر هر فرد مسلمان که توانایی انجام آن را داشته باشد فرض است که در طول عمر خود یک بار آن را انجام دهد.

در صحیح بخاری و مسلم از ابوهریره نقل شده که: یکبار پیامبر ج برای ما خطبه خواند و فرمود: «ای مردم! خداوند حج را بر شما فرض گردانیده­است پس آن را انجام دهید». مردی گفت: ای رسول خدا! آیا هرسال فریضه‌ی حج را انجام دهیم؟ پیامبر ج سکوت فرمود. آن مرد سه بار سؤال خود را تکرار کرد. آن گاه پیامبر ج فرمود: «اگر بگویم آری، بر شما فرض می‌گردد و شما توانایی حج کردن در هر سال را ندارید، پس آنچه من به آن نمی‌پردازم شما هم آن را رها کنید، زیرا تنها علت هلاکت گذشتگان این بود که از پیامبران خود بسیار می‌پرسیدند و در مورد مسائل با آنان اختلاف داشتند. پس اگر شما را به انجام چیزی امر کردم، آن را در حد توان انجام دهید و اگر شما را ازچیزی نهی کردم، آن را رها کنید»([1]).

قرآن کریم بیان فرموده که شرط واجب شدن حج بر افراد، توانایی آنها برای انجام آن است.

خداوند فرموده­است:

﴿فِیهِ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِیمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ کَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗاۚ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٩٧ [آل عمران: 97].

«در آن [خانه،] نشانه‌های روشن، [از جمله] مقام ابراهیم است؛ و هر‌کس داخل آن [حرم] شود، در امان خواهد بود؛ و برای الله، حج خانه [کعبه] بر مردم واجب است، [البته برای] کسی‌که توانایی رفتن به سوی آن را دارد؛ و هر کس کفر ورزد، بی‌تردید، الله از جهانیان بی‌نیاز است».

نکته‌ی دیگری که فقها به آن اشاره کرده‌اند این است که برای واجب شدن حج علاوه بر شروط عمومی تکلیف -یعنی مسلمان بودن و بلوغ و عقل- شرط دیگری هم لازم است که آن آزادی می­باشد. پس حج بر هر زن و مرد مسلمان بالغ و عاقل و آزاد که در تأمین هزینه‌های حج و انجام مناسک آن توانا باشد واجب است. و کسی که توانایی مادی برای تأمین هزینه‌های حج را ندارد یا به خاطر پیری یا بیماری لاعلاج توانایی جسمی کافی ندارد حج بر او واجب نیست. اما جایز است فردی دیگر به‌جای او آن را انجام دهد. لازم است آن مقدار هزینه را که شخص برای طول سفر حج خود در نظر می‌گیرد چیزی غیر از نیازهای اصلی خود و خانواده‌اش باشد که عبارت است از: لباس و خوراک و مسکن.

پیامبر ج اهمیت و ارزش حج، پاداش بزرگ آن و اثری را که در پاک کردن گناهان دارد در حدیثی بیان فرموده است. حضرت عایشه ل فرمود: ای رسول خدا ما جهاد را والاترین عمل می‌دانیم. آیا جهاد نکنیم؟ پیامبر ج فرمود: «برترین جهاد [به نسبت شما] انجام یک حج مقبول است»([2]). و حج مقبول حجی است که با گناه آلوده نشود، یا طبق تعریف حسن بصری، حج مقبول حجی است که فرد پس از آن طوری به زندگی روزمره برگردد که زاهد و پارسا و طالب آخرت باشد. پیامبر ج فرموده: «هر‌کس که برای خدا حج کند و از مقاربت جنسی و مقدمات آن (در ایام حج) پرهیز نماید چنان از گناه پاک می‌شود که گویی تازه از مادر، متولد شده است»([3]).

بدون شک اگر انسان مسلمان اراده‌ی خود را قوی و خشم و غضب خود را رام و آرام سازد و حواس و اعضاء خود را از فسق و گناه و الفاظ زشت و آزار مردم باز دارد و در طول حج این‌گونه باشد، قطعاً درون او به این خصلت‌ها و رفتار‌ها خو می‌گیرد و بدی‌های او به عادات نیکو و صفات زیبایی تبدیل می‌شود که در طول زندگی همراه او خواهند بود، زیرا او شیرینی و محبت این رفتارها را درطول مراسم و سفر حج چشیده است. در حدیث شریف آمده است که: «برای حج مقبول، پاداشی جز بهشت نیست»([4]).

با وجود این پاداش بزرگ و اجر معنوی کامل، منافع دیگر هم نصیب مسلمانان می‌شود. در زمینه فردی، در طول مراسم حج مسلمانان می‌توانند که به تجارت و کسب و کار بپردازند.

ابن عباس می‌گوید: مردم در ابتدای مراسم حج در «منا» و «عرفه» و بازاری در کنار صحرای «عرفه» به اسم «ذی المجاز» به خرید و فروش مشغول می‌شدند، اما از خرید و فروش در حال احرام، دست کشیدند، از خوف این که مبادا باعث باطل شدن حج گردد.

پس خداوند این آیه را نازل کرد:

﴿لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡ([5]) [البقرة: 198].

«گناهی بر شما نیست که (در ایام حج با خرید و فروش) از فضل پروردگارتان (روزی) طلب کنید».

درست است که حرکت به‌سوی خانه خدا عبادت است و به خاطر انجام دستور خداوند و ادای مناسک حج صورت می‌گیرد و فرد مؤمن باید فقط این نیت را در ذهن داشته باشد، اما آسان‌گیری دین و توجهی که اسلام به رعایت منافع افراد دارد باعث شد که مردم را از تأمین نیازها و کسب رزق و روزی به عنوان یک هدف عارضی و جانبی در حج باز ندارد، زیرا انجام چنین اعمالی هدف اصلی حج نبوده است و تناقضی هم با آن ندارد. در زمینه اجتماعی نیز هزاران نفر از مسلمانان در مراسم حج در فضایی لبریز از صفا، دوستی و احساس برادری اسلامی که خداوند به آن‌ها ارزانی داشته است، گرد هم می‌آیند. بدون شک این دیدار سالانه، تازه شدن وحدت روحی و هماهنگی فکری و عملی میان آنان می‌شود، یکی از عوامل انسجام امت اسلامی در ابعاد حسّی و معنوی نیز هست. حج یک دوره آموزشی با یک برنامه مشخص است که روح و عقل مسلمانان را با عقیده خالص، روح جاودانگی اسلامی و رسالت مهرآمیز و باعظمت آن تغذیه می‌کند.

از دیرباز حج اثرات خود را در گذر تاریخ طولانی اسلام بر زندگی اسلامی ما گذاشته است، دانشمندان ما در فضای حج باهم دیدار می­کنند، علوم خود را منتشرمی­نمایند و از یکدیگر دانش کسب می‌کنند. حلقه‌های درس و بحث که در سفر حج تشکیل می‌شود دانشمندانی را از دورترین نقاط شرق و غرب زمین در خود جمع می‌کند که اگر حج نبود امکان برگزاری این اجتماع و گردهمایی را نداشتند. آری اگر امروزه جهان معاصر کنفر‌انس‌های علمی مختلفی را برگزار می‌کند و دانشمندان عرصه فن و علم و تکنولوژی را گرد هم می‌آورد تا به تبادل نظر و تجربه بپردازند، باید دانست که اسلام قرن‌ها پیش این رویه را جاری نموده است؛ یعنی زمانی که کنفراس حج را به صورت مستمر و سالیانه پایه‌ریزی کرد و برای انجام آن پاداشی بزرگ و انگیزه‌ای چنان قوی قرار داد که باعث شد با گذشت چندین قرن هنوز این اجتماع سالیانه برگزار شود و حتی یک بار هم تعطیل نشود.

امت اسلامی اگر حکمت حج را دریابد، از دروس آن آگاهی گیرد و از فضای آن بهره برد درمی‌یابد که تا چه حد نیازمند این کنفرانس سالیانه است... این جمعیت بزرگ که با فریاد لبیک می‌خروشد و با بانگ «لا إله إلا اللّه» و «اللّه اکبر» ندا برمی‌آورد و توحید را علنی می‌سازد، چقدر شایسته بود که تلاش‌هایش را همسو و نیرو‌هایش را منسجم می‌کرد و توانی مضاعف می‌گرفت مخصوصاً با توجه به این که در جهانی به سر می‌بریم که در برابر ضعیفان مهر و شفقت نمی‌شناسد و جز برای اهل مکنت احترام قائل نیست...

باید اندیشید که در پشت این انگیزه‌های قوی که در طول قرن‌های متمادی، مردم را از هر کوی و برزن به این خانه آسمانی می‌آورد، چه نیرویی نهفته است؟ و سبب این شکوه و عظمت چیست؟ و چگونه می‌توان از آن برای ساختن جامعه‌ی دینی و برپایی تمدن اسلامی و بازگرداندن ارزش و جایگاه آن به زیر خورشید زندگی بهره گرفت... باید این فرموده پروردگار:

﴿لِّیَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ وَیَذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۖ فَکُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآئِسَ ٱلۡفَقِیرَ ٢٨ [الحج: 28].

«تا شاهد منافع (گوناگون) خویش باشند، و در روز‌‌‌های معین (به هنگام قربانی) نام الله را بر چهارپایانی که به آن‌ها روزی داده‌ایم؛ یاد کنند، پس از (گوشت) آن بخورید، و بی‌نوای فقیر را (نیز) اطعام کنید».

بیشتر بررسی شود و باید مفهوم آن از یک معامله و پیمان تجاری کوچک به فضایی وسیع در زمینه وحدت رسالت، وحدت هدف، وحدت روح، وحدت فکر و وحدت عمل برای امت اسلامی گسترش یابد.



[1]- به روایت مسلم، ج2، ص 975، حدیث شماره 1337.

[2]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج6، ص 4، حدیث شماره 2784 و ج3، ص 381، حدیث شماره 1520.

[3]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 382، حدیث شماره 1521 و مسلم در ج2، ص 983، حدیث شماره 1350، حدیثی مشابه آن را تخریج کرده است.

[4]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 597، حدیث شماره 1773 و مسلم، ج2، ص 983. حدیث شماره 1349.

[5]- به روایت ابوداود، در السنن، ج2، ص 351، حدیث شماره 1734.