ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
100- سفری تجارتی از مدینه تا شام
در زمان پرفروغ رسول کریم ج، حضرت ابوبکر صدیق س برای سفری تجاری به شهر بصری در سرزمین شام رفت. با وجود رفاقت و نزدیکی و وابستگی شدیدش با پیامبر خدا ج، تصمیم گرفت به این سفر برود و به آن اهمیت داد. البته پیامبر خدا ج با وجود محبت و علاقه شدیدشان به ابوبکر ایشان را از این سفر منع نکرد.[1]
از این سفر تجارتی این نقطه بسیار حائز اهمیت بدرستی روشن میگردد که بر هر مسلمان لازم است تا چنان در پی بدست آوردن رزق و روزی حلال باشد که هرگز بدان درجه از ناداری و فقر نرسد که دستش را جلوی دیگران دراز کند، بلکه مال و ثروتی بدست آورد تا بتواند به داد ستمدیدگان و مستمندان برسد و با آن زنجیر اسارت را از گردن زندانیان بگشاید و در کارهای خیر با دیگر افراد خیر جامعه شریک شود و در انفاق و بخشش در راه خدا از دیگران سبقت گیرد.
99- شوق صدیق اکبر برای رسیدن به بخشایش الهی
حضرت ابوبکر صدیق س خرج و مخارج زندگی مسطح بن اثاثه س را میداد. چون مسطح س در حق حضرت ام المؤمنین؛ عائشه ل زباندرازی کرده در شایعه تهمت به آن بانوی پاک شرکت جست، آنچنان که حکایتش در قصه افک آمده است، حضرت ابوبکر س قسم خورد که هرگز هیچ کمکی به مسطح نخواهد کرد. تا اینکه این آیه مبارکه از جانب خداوند متعال نازل شد:
﴿وَلَا یَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنکُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن یُؤۡتُوٓاْ أُوْلِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ وَلۡیَعۡفُواْ وَلۡیَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٢٢﴾ [النور: 22]، «آنها که از میان شما دارای برتری (مالی) و وسعت زندگی هستند نباید سوگند یاد کنند که از انفاق نسبت به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دریغ نمایند؛ آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست نمیدارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است!».
چون این کلام پربار الهی نازل شد و ابوبکر آن را شنید، ایشان داد برآورد: «والله! إنی أحب أن یغفر الله لی». "سوگند بخدا! من میخواهم خداوند از من درگذرد و مرا ببخشاید".
و پس از آن بار دیگر شروع کرد همان خرج و مخارجی که قبلا به "مسطح" میداد را به او بدهد. او در این باره میفرمود: «والله! لا أنزعها أبدا». " بخدا سوگند! هرگز از پرداخت خرج و مخارج مسطح دست نمیکشم".[1]
حضرت ابوهریرة س آورده است: روزی پیامبر اکرم ج تشریف آورد؛ مردی شروع کرده بود به حضرت ابوبکر س دشنام و ناسزا میگفت و حضرت ابوبکر س خاموش ایستاده هیچ نمیگفت. پیامبر ج با دیدن صبر و شکیبایی ابوبکر خوشحال شده لبخند زد.
آن مرد بدور از شرم و حیا یکریز به گفتن ناسزا و دشنام شدت میبخشید، تا اینکه کاسه صبر حضرت ابوبکر س لبریز شده به بعضی از حرفهایش جواب داد. پیامبر ج ناراحت شده از جایشان برخواستند. حضرت ابوبکر س خود را به پیامبر خدا ج رسانده خدمت ایشان عرض داشت: «یا رسول الله، کان یشتمنی وأنت جالس، فلما أکثر رددت علیه بعض قوله غضبت وقمت». "ای پیامبر خدا! آن مرد مرا دشنام و ناسزا گفت شما نشسته بودید. وقتی از حدش تجاوز کرد و من به برخی از حرفهایش جواب دادم شما ناراحت شده بلند شدید و رفتید!".
رسول الله ج فرمودند: «إنه کان معک ملک یرد عنک، فلما رددت علیه بعض قوله وقع الشیطان، فلم أکن لأقعد مع الشیطان». "با شما فرشتهای بود که در دفاع از شما جوابش میداد. وقتی به بعضی از حرفهایش جواب دادی شیطان در میان آمد، و من در جایی که شیطان است نمینشینم".
حضرت صدیق اکبر س در شدت خشم و عصبانیت میتوانست خود را کنترل کند، ولی وقتی آن مرد بد زبان هیچ مراعات نکرده در دشنامش حد و مرزی را رعایت نکرد، حضرت ابوبکر س به این گمان که شاید اگر چیزی بگوید او خاموش میشود در چند جمله جوابش را داد.
پیامبر خدا ج با این حرکت خود ایشان را به حلم و بردباری و تحمل و شکیبایی ترغیب داد و به ایشان تلقین نمود تا در بدترین حالات خشم و غصه و عصبانیت خود را به زیور صبر و شکیبایی و بردباری آراسته گرداند، چرا که انسان با حلم و بردباری و با کنترل خشم و غضب و عصبانیت در چشمان مردم بزرگ میشود و در نزد آنها جایگاه و منزلت والایی مییابد. و هر چند مکانت و منزلتش نزد بندگان خدا بالا رود پیش خداوند نیز درجه و رتبهاش بالاتر میرود.
حضرت ابوبکر س شخصیتی حلیم و بربادر و صبور بود و بسادگی میتوانست خشم و عصبانیتش را کنترل کند. حلم و بردباری و حوصلهافروزی و نرم خویی و خوش اخلاقی و لطافت و خوش زبانی ایشان از او در بین مردم شخصیتی محبوب و دوست داشتنی ساخته، او را زبانزد خاص و عام کرده بود. البته این بدین معنا نیست که ایشان عصبانی نمیشدند یا خشم نمیگرفتند. بله! ایشان عصبانی هم میشدند، ولی عصبانیتشان تنها برای خدا بود؛ چون میدیدند حد و مرزهایی که خداوند گذاشته مورد تجاوز قرار میگیرد، و یا افرادی مرتکب آن کارهایی میشوند که خداوند از آنها منع کرده است، در اینگونه موارد حضرت صدیق اکبر به شدت عصبانی میشدند.[1]
سپس آن حضرت ج فرمودند: "ابوبکر بنگر! سه چیز بر حق است: اگر بر انسانی ظلم و ستمی روا داشته شود. و او تنها برای رسیدن به رضایت الهی از آن ظلم و ستم چشم پوشی کند، خداوند در مقابل آن با نصرت و یاری خود او را عزیزتر میگرداند. کسی که از برای صله رحم و رسیدن به خویشان خود درهای سخاوت و بخشش خود را میگشاید خداوند متعال بدو مال و ثروت بسیاری ارزانی میدارد. کسی که چشم خالی است و برای اندوختن ثروت بیشتر، دستهایش را بسوی مردم دراز کرده از این و آن میطلبد، پروردگار یکتا بر فقر و تنگدستی او میافزاید.[2] |
97- ابوبکر! خداوند تو را ببخشاید!
حضرت ربیعه اسلمی س در حکایتی طولانی آورده است؛ من به پیامبر اکرم ج خدمت میکردم. باری رسول الله ج به من یک قطعه زمین بخشید و همچنین یک قطعه زمین هم به حضرت ابوبکر س بخشید. مال دنیا آمد و خرابیهایش را نیز با خود آورد. بین ما دو نفر در یک درخت خرما اختلاف شد. من میگفتم که این در محدوده زمین من است و ابوبکر میگفت که نه، این جزء زمین من است. درباره این نخل بین من و ابوبکر بگو مگو شد، از دهن ابوبکر حرفی پرید که خودش از آن سخت ناراحت شده، پشیمان شد. او به من گفت: «یا ربیعة! رد علی مثلها حتى تکون قصاصا»." ربیعه! در عوض این حرفم توهم به من مثلش را بگو تا تقاصش را گرفته باشی".
من از انجام چنین کاری سرباز زدم. حضرت ابوبکر س چون دید هیچ فایدهای ندارد گفت: «لتقولن أو لأستعدین علیک رسول الله ج». "یا چنین حرفی به من زده تقاص حقت را میگیری یا اینکه خدمت پیامبر خدا ج رفته از تو نزد ایشان داد خواهی میکنم".
من گفتم: من هرگز چنین کاری نمیکنم.
حضرت ابوبکر س به طرف رسول الله ج براه افتاد. من هم پشت سرش آرام حرکت کردم. برخی از افراد قبیله من "بنو أسلم" نزد من آمده به من گفتند: "خدا از حضرت ابوبکر س درگذرد! او نزد رسول خدا ج از چه چیزی میخواهد بر علیه تو شکایت کند، در حالیکه هرچه بوده او به تو گفته. من گفتم: آیا شما میدانید این کیست؟ این ابوبکر صدیق س است کسی که قرآن او را یکی از دو همراه "ثانی اثنین" نام نهاده. سردار مسلمانان و علامت عظمت و بزرگمنشی آنها. مواظب باشید! ابوبکر متوجه شما نشود.
اگر او ببیند که شما به کمک من آمدهاید ناراحت میشود، و نزد پیامبر خدا ج شکایت خواهد کرد. رسول الله ج از ناراحتی او خشمگین میشود. و از خشم آن دو خداوند ناراحت میشود. که در آن هیچ خیر و برکتی برای ربیعه نخواهد بود.
آنها از من پرسیدند چه کاری از دست ما برمیآید؟ من گفتم: شما برگردید.
حضرت ابوبکر س یکراست بطرف رسول الله ج میرفت و من هم تنها آرام پشت سر او حرکت میکردم. ایشان خدمت رسول الله ج رسیده حکایت را آنچنان که روی داده بود برای آنحضرت ج تعریف کردند. رسول الله ج پس از شنیدن حرفهای ابوبکر س به من روی کرده پرسیدند: «یا ربیعة! مالک وللصدیق؟».
من گفتم: "ای پیامبر خدا، چنین و چنان شد، بعد ابوبکر به من حرفی زد که خودش ناراحت شد، ایشان به من گفتند که تو نیز همان حرف را همانطوری که من گفتهام به من بگو تا تقاص این اشتباه من شود. من از گفتن آن حرف سر باز زدم". رسول الله ج فرمودند: «أجل! فلا ترد علیه ولکن قل: غفر الله لک یا أبابکر!»." بله تو کار درستی کردی! شما بدانصورت به او جواب نده ولی بگو: ابوبکر! خداوند شما را بیامرزد".[1]
من نیز گفتم: «غفر الله لک یا أبابکر!». "خداوند از تو دربگذرد ای ابوبکر!".
حضرت حسن بصری / میفرمایند: حضرت ابوبکر به گریه افتاد و گریان از آنجا بازگشت.
ای ربیعه! به او بد مگو، در حق او دعا کن: خداوند تو را بیامرزد ای ابوبکر! |
در یکی از روزهای عید بود که حضرت ابوبکر س نزد دخترشان؛ مادر مؤمنان حضرت عائشه ل تشریف آورد. دو دختر بچه از اهل مدینه نزد عائشه آمده بودند و با صدای زیبا اشعاری را میسرودند. حضرت ابوبکر س از دیدن این صحنه برآشفته گفت: «أبمزمور الشیطان فی بیت رسول الله ج». " آیا در خانه رسول الله ج بوق شیطان زده میشود؟".
پیامبر اکرم ج رویشان را از دخترها برگردانده، بطرف دیوار نشسته بودند. ایشان به حضرت ابوبکر فرمودند: «دعهما یا أبابکر! إن لکل قوم عیدا وإن عیدنا هذا الیوم». "ابوبکر مزاحمشان نشو! هر قوم و ملتی را روز شادی و عیدی است و امروز عید ماست".[1]