اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

37- باب: صدقه دادن از اموال مرغوب و مورد علاقه

37- باب: صدقه دادن از اموال مرغوب و مورد علاقه

الله متعال، می‌فرماید:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ                              [آل عمران: ٩٢]     

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

و می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ           [البقرة: ٢٦٧]

ای مؤمنان! از اموال پاکیزه­ای که به دست آورده­اید و از محصولاتی که از زمین، برایتان بیرون آورده­ایم، انفاق کنید.

302- عَن أَنسٍt قال: کَانَ أَبُو طَلْحَةَt أَکْثَر الأَنْصَارِ بِالمدِینَةِ مَالاً مِنْ نَخْل، وَکَانَ أَحَبُّ أَمْوالِهِ إِلَیْهِ بَیْرَحاء، وَکانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ المسْجِدِ وکانَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم  یدْخُلُهَا وَیشْربُ مِنْ ماءٍ فِیهَا طَیِّبٍ قَالَ أَنَس: فلَمَّا نزَلَتْ هَذِهِ الآیةُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ قام أَبُو طَلْحَةَ إِلى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ الله تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَیْک: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَإِنَّ أَحَبَّ مَالی إِلَیَّ بَیْرَحَاء، وإِنَّهَا صَدقَةٌ للَّهِ تَعَالَى أَرْجُو بِرَّهَا وذُخْرهَا عِنْد الله تعالى، فَضَعْها یا رسول الله حیْثُ أَرَاکَ اللَّهُ، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «بَخ، ذلِکَ مَالٌ رَابح، ذلِکَ مَالٌ رَابِح، وَقَدْ سمِعْتُ مَا قُلْت، وَإِنِّی أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا فی الأَقْرَبِینَ». فقال أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ یَا رَسُولَ اللهِ، فَقَسَّمَهَا أَبُو طَلْحَةَ فی أَقَاربِه، وَبَنی عَمِّهِ. [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: انسt می‌گوید: ابوطلحهt در میان انصار مدینه، از لحاظ داشتن نخل، از همه ثروتمندتر بود؛ محبوب‌ترین ثروتش نزد او نخلستانی به نام «بیرحاء» در مقابل مسجد بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گاه به این نخلستان می‌رفت و از آبِ گوارایش می‌نوشید. انسt می‌گوید: وقتی این آیه نازل شد: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ، ابوطلحهt نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و گفت: ای رسول‌خدا! الله متعال، این آیه را بر شما نازل کرده و (فرموده) است:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ                              [آل عمران: ٩٢]

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

(ابوطلحه افزود:) باغ بیرحاء، محبوب‌ترین ثروتِ من است و می‌خواهم آن را در راه الله صدقه دهم و به خیر و ثواب آن نزد الله، امیدوارم؛ پس هرطور که مناسب می‌دانید، درباره‌اش تصمیم بگیرید. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به‌به! این، مال سودمندی‌ست؛ این، مالِ سودمندی‌ست و آن‌چه گفتی، شنیدم؛ نظرِ من، اینست که آن را میانِ خویشاوندانت تقسیم کنی». ابوطلحهt گفت: ای رسول‌خدا! همین کار را می‌کنم. سپس آن را میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد.

شرح

 مؤلف رحمه الله ، می‌گوید: «باب: انفاق از اموال مرغوب و مورد علاقه».

مؤلف رحمه الله ، پیش‌تر بیان کرد که خرجی دادن به اهل و عیال و زیردستان، واجب است و اینک به بیان این نکته می‌پردازد که انسان باید همت بلندی داشته باشد و از محبوب‌ترین و مرغوب‌ترین اموال خویش، انفاق کند. ناگفته نماند که ثروت مرغوب با ثروت محبوب و مورد علاقه، متفاوت است؛ اگرچه معمولاً انسان مرغوب‌ترین ثروتش را بیش از سایر اموالش دوست دارد، ولی گاه انسان، به مال و ثروتی علاقه دارد که مرغوب‌ترین و باارزش‌ترین ثروتش محسوب نمی‌شود. لذا اگر از مالِ مرغوب و باارزشی انفاق کند که مردم دوستش دارند یا از مال مورد علاقه‌ی خود، بذل و بخشش نماید، معلوم می‌شود که در هر صورت، در معامله‌ی خود با خدایش صادق است. علت نام‌گذاری صدقه به این نام، اینست که بیان‌گر صداقتِ بخشنده‌ی آن است. زیرا انسان، به مال و ثروت، میل و رغبت دارد. انسان، فقط به‌خاطر چیزی که بیش‌تر دوست دارد، از علایق و دل‌بستگی‌های خود می‌گذرد. لذا وقتی انسان، از مال خود به‌خاطر الله عزوجل  صدقه می‌دهد، این، دلیلی بر صداقت ایمان اوست. بنابراین باید از بهترین و محبوب‌ترین اموال خود صدقه دهیم تا آن‌چه را که الله عزوجل  دوست دارد، بر علایق و دل‌بستگی‌های خود ترجیح داده باشیم.

سپس مؤلف رحمه الله ، به دو آیه از کتاب‌الله، استدلال کرده است؛ الله متعال، می‌فرماید:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ                              [آل عمران: ٩٢]

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

﴿ٱلۡبِرَّ، یعنی خیر و نیکی فراوان؛ از این‌رو در زبان عربی به زمین پهناور و گسترده، «بَر» می‌گویند. لذا لازمه‌ی دست‌یابی به خیر و نیکی فراوان یا رسیدن به جایگاه ابرار و نیکوکاران، اینست که انسان، از آنچه دوست دارد، انفاق کند. مال و ثروت، چیزی‌ست که انسان به آن علاقه دارد که در این میان، دل‌بستگی و علاقه‌اش به یک مال، بیش از علاقه اش به ثروتی دیگر است. از این‌رو صدقه دادن از اموالی که بیش‌تر مورد علاقه‌ی انسان است، نشان‌گر صداقت اوست و بدین‌سان می‌توان به جایگاه نیکان دست یافت.

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِ[البقرة: ٢٦٧]        

و قصد انفاق اموال ناپاکی را نکنید که خودتان جز با اغماض و چشم­پوشی، حاضر به گرفتنش نیستید.

مالِ ناپاک، هم به مال نامرغوب و بی‌ارزش گفته می‌شود و هم به مالِ حرام، و منظور از اموال ناپاک در این‌جا، همان اموال بی‌ارزش است؛ این، ادامه‌ی همان آیه‌ایست که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ           [البقرة: ٢٦٧]

ای مؤمنان! از اموال پاکیزه­ای که به دست آورده­اید و از محصولاتی که از زمین، برایتان بیرون آورده­ایم، انفاق کنید.

آن‌چه از زمین می‌روید، گاه مرغوب و گاه، نامرغوب است؛ لذا در ادامه فرمود:

﴿وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِۚ[البقرة: ٢٦٧]        

و قصد انفاق اموال ناپاکی را نکنید که خودتان جز با اغماض و چشم­پوشی، حاضر به گرفتنش نیستید.

بنابراین وقتی که خود در هنگام نیاز تنها با اغماض و چشم‌پوشی حاضر می‌شوید اموال بی‌ارزش را قبول کنید، چگونه برای دیگران می‌پسندید که مالی نامرغوب یا بی‌ارزش را به آن‌ها بدهید؟

در این‌جا با استدلال به اعتراف و اذعان خود انسان که حاضر به گرفتنِ اموال بی‌ارزش نیست، چنین نتیجه‌گیری شده است که باید از اموال مرغوب و ارزشمند، بذل و بخشش نمود.

لذا یکی از معانی خبیث (ناپاک)، بی‌ارزش (نامرغوب) است؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از پیاز و سیر به‌خاطر بوی بدی که دارند، به عنوان «شجره‌ی خبیثه» یا محصول نامرغوب، یاد کرده است. وقتی انسان، سیر و پیاز بخورد و بویش باقی بماند، برایش ورود به مسجد، چه برای نماز و چه به‌قصدی دیگر، جایز نیست؛ زیرا فرشتگان زیادی در مسجد حضور دارند و فرشتگان، پاک و پاکیزه‌اند و هر چیز ناپاکی که باعث اذیت و آزارشان شود، درست نیست؛ هم اعمالِ ناپاک و هم خوردن سیر و پیاز که بدبوست.

در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اگر شخصی سیر یا پیاز می‌خورد و وارد مسجد می‌شد، او را از مسجد دور می‌کردند و به سمت «بقیع» می‌راندند. می‌دانید که بقیع، فاصله‌ی زیادی تا مسجد دارد. متأسفانه برخی از مردم، به این مسایل توجه نمی‌کنند، سیگار و قلیان می‌کشند و در حالی که از دهان یا لباسشان بوی سیگار و قلیان شنیده می‌شود، به مسجد می‌آیند و بدین‌سان سایر نمازگزاران را اذیت می‌کنند؛ حتی برخی از مردم نمی‌توانند در کنارِ این‌ها نماز بخوانند. لذا ورود به مسجد برای چنین کسانی که دهان و لباس آن‌ها بوی بد و نامطبوعی دارد، جایز نیست. هم‌چنین کسانی که بوی عرق یا نامطبوع بدنشان، مردم را اذیت می‌کند، نباید وارد مسجد شوند. لذا اگر کسی، بوی نامطبوعی داشت، نباید بگوید که چگونه خود را از مسجد محروم کنم. آری؛ خود را از مسجد، محروم کن، ولی مردم و فرشتگان را آزار نده و در حد توان خود بکوش که این بوی بد و نامطبوع را از خود دور نمایی؛ چه با نظافت کامل و چه با استفاده از خوش‌بو‌کننده‌هایی چون عطر و امثال آن.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  درآمدِ حاصل از برخی مشاغل را «خبیث» نامیده است؛ چنان‌که فرموده است: «کَسْبُ الْحَجَّامِ خَبِیثٌ».([2]) یعنی: «کسبِ حجامت‌گر (رگ‌زن)، پلید است»؛ یعنی درآمدِ ارزنده‌ای نیست. ناگفته نماند که کسبِ حجامت‌گر (رگ‌زن)، حرام نیست؛ ابن عباسt می‌گوید: اگر کسبِ رگ‌زن حرام بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دست‌مزدِ حجامت‌گر را نمی‌داد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  حجامت کرد و دست‌مُزد رگ‌زن (حجامت‌گر) را داد.([3]) بنابراین اگر کسبِ رگ‌زن حرام بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چیزی به او نمی‌داد؛ چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نه کار حرام را تأیید می‌کند و نه به انجام آن، کمک می‌نماید. ولی چنین درآمدی، درآمد خوب و ارزنده ای نیست؛ از این‌رو وقتی کسی را حجامت می کنیم، بهتر است دست‌مزد نگیریم و این کار را به صورت رایگان انجام دهیم.

«خبیث» یا ناپاک، بر حرام نیز اطلاق شده است؛ چنان‌که الله متعال در وصف پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید:

﴿وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ                  [الأعراف: ١٥٧] 

و نعمت­های پاک را برایشان حلال می­گرداند و ناپاکی را بر آنان حرام می­نماید.

یعنی تنها چیزهای ناپاکی چون گوشت مردار، گوشت خوک، شراب و امثال آن را بر آنان حرام می‌گرداند؛ نه این‌که هر چیزِ بی‌ارزشی را حرام نماید. زیرا دریافتیم که «خبیث» (ناپاک) مفاهیم گوناگونی دارد.

به‌هر حال نتیجه می‌گیریم که الله از این‌که انسان، قصدِ بذل و بخشش اموال بی‌ارزش و نامرغوب را بکند، منع کرده و به بذل و بخشش اموال مرغوب و ارزشمند تشویق نموده است.

سپس مؤلف رحمه الله  داستان ابوطلحه، شوهرمادرِ انسy را ذکر کرده است؛ ابوطلحه‌ی انصاریt بیش از همه‌ی انصارy باغ و مزرعه داشت؛ از جمله باغی در مقابل مسجد. یعنی مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در قبله‌ی این باغ بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گاه به این باغ می‌رفت و از آبِ گوارایش می‌نوشید تا این‌که این آیه نازل شد:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ                               [آل عمران: ٩٢]      

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

ابوطلحهt برای عمل به این آیه، با شتاب نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: ای رسول‌خدا! الله متعال، این آیه را نازل کرده است و من، می‌خواهم محبوب‌ترین ثروتم را که «بیرحاء»، همین باغ است، در اختیار شما بگذارم تا هرگونه که صلاح می‌دانید در راه الله، صرف کنید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شگفت‌زده فرمود: «به‌به!». این، نشان‌گر تعجب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است؛ یعنی آفرین بر تو؛ چه همت بالا و بزرگی! و ادامه داد: «این، مال سودمندیست؛ این، مالِ سودمندیست». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  راست فرمود؛ فکرش را بکنید: پاداش یک نیکی ده تا هفتصد برابر و اگر الله بخواهد، خیلی بیش‌تر است! از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این، مالِ سودمندیست؛ این، مالِ سودمندیست؛ نظرِ من، اینست که آن را میانِ خویشاوندانت تقسیم کنی». ابوطلحهt مطابق رهنمود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آن را در میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد.

ان‌شاءالله به نکات آموزنده‌ی این حدیث، خواهیم پرداخت؛ ولی به‌راستی جای بسی تعجب است که صحابهy چقدر و با چه علاقه‌ای به سوی نیکی‌ها می‌شتافتند! ابن‌عمرt همین‌که احساس می‌کرد به ثروتی دل‌‌بستگی پیدا کرده یا از آن خوشَش آمده است، آن را صدقه می‌کرد تا از این بابت، سود ببرد و آن را در برابرش ببیند؛ ولی آن‌چه نگه می‌داریم، از دو حالت خارج نیست: یا این نعمت، خود از میان می‌رود و یا ما، خود از دنیا می‌رویم و آن را از دست می‌دهیم؛ بنابراین آن چه برای آخرت خود تقدیم می‌کنیم، ماندگار است. از الله متعال بخواهیم که ما و همه‌ی مسلمانان را بر امیال و خواسته‌های نفسانی چیره بگرداند و ما را از بُخل، و آز و طمع محافظت کند.

به‌راستی ثروت واقعی، ثروتی‌ست که برای آخرت خود، تقدیم می‌کنیم؛ خانواده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گوسفندی ذبح کردند و تمام آن گوسفند، جز دستش را صدقه دادند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: «از گوسفند، چه باقی مانده است؟» عایشه& پاسخ داد: فقط دستِ آن مانده است و بقیه را صدقه دادم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بَقِیَ کُلُّهَا غَیْرُ کَتِفِهَا».([4])
یعنی: «همه‌اش مانده است، جز دستِ آن». به عبارت دیگر آن‌چه خورده‌اید، تمام شده و از میان رفته است؛ اما آن‌چه صدقه داده‌اید، برای شما مانده است و پاداش آن را خواهید یافت.

صحابهy با همت بالایشان، حد و اندازه‌ی دنیا و ثروتش را می‌دانستند؛ آن‌ها خوب می‌دانستند که آن‌چه تقدیم می‌کنند، ماندگار است و آن‌چه نگه دارند، فانی‌ست و از میان می‌رود.

***

 




([1]) صحیح بخاری، ش: 1461؛ و صحیح مسلم، ش: 998.

([2]) مسلم، ش: 1568 به‌نقل از رافع بن خدیجt.

([3]) بخاری، ش: (2103، 2278، 2279) به‌نقل از ابن‌عباسب.

([4]) حسن است؛ روایت: ترمذی، ش: 2470؛ اسحاق بن راهویه در مسندش (1595)، بخاری در التاریخ الکبیر (4/230)، حاکم در المستدرک (4/151) از طریق ابواسحاق از ابومیسره از عائشه به‌صورت مرفوع. این‌جا اسرائیل، سفیان و یوسف بن ابی‌اسحاق  از ابواسحاق روایت کرده‌اند که بخاری و مسلم، روایت‌هایی با همین سند دارند؛ یعنی روایت این‌ها از ابواسحاق را نقل کرده‌اند.

36- باب: نفقه‌ی زن و فرزند و سایر زیردستان

36- باب: نفقه‌ی زن و فرزند و سایر زیردستان

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ                      [البقرة: ٢٣٣]     

و خوراک و پوشاک متعارف مادران، بر عهده­ی پدران است.

و می‌فرماید:

﴿لِیُنفِقۡ ذُو سَعَةٖ مِّن سَعَتِهِۦۖ وَمَن قُدِرَ عَلَیۡهِ رِزۡقُهُۥ فَلۡیُنفِقۡ مِمَّآ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُۚ لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَا [الطلاق : ٧]     

دارا باید از دارایی خویش هزینه کند و کسی که تنگدست شده، از آن‌چه الله به او بخشیده است، هزینه نماید. الله، هیچ‌کس را جز به اندازه‌ای که به او داده، تکلیف نمی‌دهد.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَهُوَ یُخۡلِفُهُۥ                                             [سبأ: ٣٩]     

و هرچه انفاق کنید، الله عوضش را می‌دهد.

شرح

مؤلف رحمه الله ، بابی تحت عنوان «نفقه‌ی عیال» گشوده است. «عیال»، به کسانی چون همسر، فرزند، برده نزدیکان هر کسی گفته می‌شود که سرپرستی آن‌ها را بر عهده دارد. پیش‌تر درباره‌ی حقوق زن بر شوهرش سخن گفتیم. اما نزدیکان انسان نیز حقوقی دارند که الله متعال به آن اشاره فرموده است:

﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ

[النساء : ٣٦]                                                                                       

 و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر و به خویشاوندان و نزدیکان خویش نیکی نمایید.

لذا تأمین مسکن، و پوشاک و خوراک متعارف نزدیکان، حقی‌ست که بر عهده‌ی انسان است؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ                      [البقرة: ٢٣٣]     

و خوراک و پوشاک متعارف مادران، بر عهده­ی پدران است.

لذا پدر خانواده، وظیفه دارد خوراک و پوشاک همسر و فرزندانش را فراهم کند؛ همان‌طور که نفقه‌ی دایه‌ی فرزندش بر او واجب است. به عبارت دیگر، زنی که فرزندش را شیر می‌دهد، نفقه دارد؛ اگر همسر اوست، به سبب رابطه‌ی زناشویی آن‌ها با یکدیگر، نفقه دارد و اگر همسر او نیست، باز هم به سبب شیر دادن به فرزندش، از حق نفقه برخوردار است.

﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ همان پدر است که شامل پدر و پدربزرگ و سایر اجداد کودک می‌شود؛ یعنی در مرحله‌ی اول، پدر، و به همین ترتیب پدربزرگ یا جدّ بزرگ و دیگر اجداد کودک، باید به فرزندان و نوه‌های خود نفقه دهند؛ البته این حکم، شرایطی دارد:

شرط اول: نفقه‌دهنده، توانایی تأمین هزینه‌های متعارف را داشته باشد و اگر از دادن نفقه، ناتوان است، تأمین هزینه‌ها بر او واجب نیست؛ زیرا الله متعال، می‌فرماید:

﴿لِیُنفِقۡ ذُو سَعَةٖ مِّن سَعَتِهِۦۖ وَمَن قُدِرَ عَلَیۡهِ رِزۡقُهُۥ فَلۡیُنفِقۡ مِمَّآ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُۚ لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَاۚ سَیَجۡعَلُ ٱللَّهُ بَعۡدَ عُسۡرٖ یُسۡرٗا ٧                                                                     [الطلاق: ٧] 

دارا باید از دارایی خویش هزینه کند و کسی که تنگدست شده، از آنچه الله به او بخشیده است، هزینه نماید. الله، هیچ‌کس را جز به اندازه‌ای که به او داده، تکلیف نمی‌دهد. الله، پس از تنگدستی، گشایشی فراهم خواهد کرد.

شرط دوم: کسی که نفقه‌اش را می‌دهند، از تأمین نیازهای خود، ناتوان باشد؛ لذا کسی که توانایی تأمین نیازهایش را دارد، بی‌نیاز محسوب می‌شود و خود، باید هزینه‌هایش را تأمین کند و بر کسی دیگر، واجب نیست که خرجی‌اش را بدهد.

شرط سوم: نفقه‌دهنده، وارثِ کسی باشد که به او نفقه می‌دهد؛ زیرا الله متعال، فرموده است:

﴿وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَ                                                     [البقرة: ٢٣٣]     

وارث نیز چنین وظیفه‌ای دارد.

لذا با وجود این شرایط سه‌گانه بر خویشاوند، واجب است که نفقه یا هزینه‌های متعارف قوم و خویش نزدیکش را تأمین نماید؛ هزینه‌هایی مانند خوراک، پوشاک، مسکن و هزینه‌های شرعی و متعارف ازدواج. و اگر شخصی، خود توانایی تأمین بخشی از این هزینه‌ها را دارد، بر خویشاوندِ وارثش واجب است که هزینه‌های خارج از توانِ او را تأمین و تکمیل نماید. زیرا فرموده‌ی الهی در آیه‌ی پیشین، عام وفراگیر است.

سپس مؤلف رحمه الله  سه آیه در این باب ذکر کرده است (که ترجمه‌ی مفهومی آن بیان شد.)

***

294- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «دِینَارٌ أَنْفَقْتَهُ فی سبیلِ اللَّه، وَدِینَارٌ أَنْفَقتَهُ فی رقَبَةٍ، ودِینَارٌ تصدَّقْتَ بِهِ عَلَى مِسْکِینٍ، وَدِینَارٌ أَنْفقْتَهُ علَى أَهْلِک، أَعْظمُهَا أَجْرًا الَّذی أَنْفَقْتَهُ علَى أَهْلِکَ». [روایت مسلم]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دیناری در راه الله انفاق می‌کنی؛ دیناری در راه آزاد کردن برده‌ای می‌بخشی؛ دیناری به بینوایی صدقه می‌دهی و دیناری خرجِ خانواده‌ات می‌کنی؛ در این میان پاداش نفقه‌ای که به خانواده‌ات داده‌ای، از همه بزرگ‌تر (بیش‌تر) است».

295- وعن أبی عبدِ الله وَیُقَالُ له: أبی عبدِ الرَّحمن ثَوْبانَ بْن بُجْدُدَ مَوْلَى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَفْضَلُ دِینَارٍ یُنْفِقُهُ الرَّجُلُ دِینَارٌ یُنْفِقُهُ عَلَى عِیالِه، وَدِینَارٌ یُنْفِقُهُ عَلَى دابَّتِهِ فی سبیلِ اللَّه، ودِینَارٌ یُنْفِقُهُ علَى أَصْحابه فی سبِیلِ اللَّهِ». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابوعبدالله یا ابوعبدالرحمن، ثوبان بن بجددt، غلامِ آزادشده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بهترین دینار (مالی) که مسلمان، انفاق می‌کند، دیناری‌ست که خرجِ خانواده‌اش می‌کند؛ و دیناری‌ست که برای مرکب خود در راه الله هزینه می‌نماید و دیناری‌ست که در راه الله، برای یارانش صرف می‌نماید».

296- وعن أُمِّ سلَمَةَ رضی الله عنها قَالَت: قلتُ یَا رَسُولَ اللهِ، هَلْ لی أَجْرٌ فی بنی أبی سلَمةَ أَنْ أُنْفِقَ علَیْهِم، وَلَسْتُ بتَارِکَتِهمْ هَکَذَا وهَکَذَا، إِنَّما هُمْ بنِی؟ فقال: «نَعَمْ لَکِ أَجْرُ ما أَنْفَقْتِ علَیهِم». [متفقٌ علیه]([3])

ترجمه: ام‌سلمه& می‌گوید: گفتم: ای رسول‌خدا! نمی‌توانم نسبت به فرزندانم از ابوسلمه بی‌تفاوت باشم و رهایشان کنم؛ آیا به‌خاطر خرجی و نفقه‌ای که به آن‌ها بدهم، پاداش می‌یابم؟ فرمود: «بله؛ پاداشِ خرجی و نفقه‌ای که به آنان می‌دهی، به تو می‌رسد».

297- وعن سعد بن أبی وقَّاصt فی حدِیثِهِ الطَّویلِ الَّذِی قَدَّمْناهُ فی أَوَّل الْکِتَابِ فی بَابِ النِّیَّةِ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال له: «وَإِنَّکَ لَنْ تُنْفِقَ نَفَقَةً تَبْتَغِی بِهَا وَجهَ الله إلاَّ أُجِرْتَ بها حَتَّى ما تَجْعلُ فی فیِّ امرأَتِکَ». [متفقٌ علیه]([4])

ترجمه: در حدیثی طولانی از سعد بن ابی وقاصt که در ابتدای این کتاب در باب «نیت» آوردیم، آمده است که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به او فرمود: «و هرچه برای خشنودی الله انفاق کنی، پاداش آن را خواهی یافت؛ حتی لقمه‌ای‏که در دهان همسرت می‌‌گذاری».

298- وعن أبی مَسْعُودٍ الْبَدرِیِّt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِذَا أَنْفَقَ الرَّجُلُ على أَهْلِهِ نفقَةً یحتَسبُها فَهِی لَهُ صدقَةٌ». [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: ابومسعود بدریt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خرجی و نفقه‌ای که شخصِ (مسلمان) به امید اجر و ثواب به اهل و عیال خویش می‌دهد، برایش صدقه‌ای محسوب می‌شود».

299- وعن عبدِ الله بنِ عمرو بنِ العاص رضی الله عنهما قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «کَفی بِالمرْءِ إِثْماً أَنْ یُضَیِّعَ مَنْ یقُوتُ». [حدیث صحیحی‌ست که ابوداود و سایر اهل حدیث روایت کرده‌اند.]([6])

ورواه مسلم([7]) فی صحیحه بمعنَاهُ قال: «کَفی بِالمرْءِ إِثْماً أَنْ یَحْبِسَ عَمَّنْ یملِکُ قُوتَهُ».

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاصt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «برای گنهکار شدن شخص، همین کافی‌ست که در تأمین هزینه‌های کسی که مخارجش با اوست، کوتاهی کند».

و مسلم رحمه الله ، حدیثی به همین مضمون در «صحیحِ» خود روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همین گناه برای انسان کافی‌ست که غذا (و هزینه‌های) کسی را که مخارجش با اوست، تأمین نکند».

300- وعن أبی هریرةَt أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَا مِنْ یوْمٍ یُصْبِحُ الْعِبَادُ فِیهِ إِلاَّ ملَکَانِ یَنْزلان، فَیقولُ أَحدُهُما: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقاً خَلفًا، ویَقولُ الآخَر: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُمْسِکاً تَلَفاً». [متفقٌ علیه]([8])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر روز که بندگان شب را به صبح می‌رسانند، دو فرشته پایین می‌آیند؛ یکی از آن‌ها می‌گوید: یا الله! به کسی که انفاق می‌کند، عوض بده. و دیگری، می‌گوید: یا الله! به بخیل و کسی که از انفاق کردن خودداری می‌کند، ضرر و زیان برسان».

301- وعنه عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «الْیَدُ الْعُلْیا خَیْرٌ مِنَ الْیدِ السُّفْلَى وابْدَأْ بمن تَعُول، وَخَیْرُ الصَّدَقَةِ مَا کَانَ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، ومَنْ یَسْتَعِفف، یُعِفَّهُ اللَّه، ومَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِه اللَّهُ». [روایت بخاری]([9])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دست بالا (دست صدقه‌دهنده) از دست پایین (گیرنده‌ی صدقه) بهتر است و ابتدا به کسی صدقه بده که تحت تکفل و سرپرستی توست؛ و بهترین صدقه، صدقه‌ایست که از روی بی‌نیازی (و بیش از نیاز صدقه‌دهنده) باشد. و هرکس، از گدایی و درخواست کمک مالی از دیگران، دوری نماید، الله، او را از آن، دور نگه می‌دارد و هرکس، بی‌نیازی بجوید، الله، بی‌نیازش می‌گرداند».

 

شرح

همه‌ی این احادیث نشان‌گر فضیلت انفاق بر اهل و عیال است؛ دادن خرجی به اهل و عیال و تأمین نیازهای متعارف خانواده از انفاق در راه الله و از هزینه کردن اموال برای آزاد کردن بردگان و نیز از صدقه دادن به بینوایان، برتر است؛ زیرا انسان، همواره با اهل و عیال خویش است و الله متعال، نفقه‌ی آن‌ها را بر انسان، واجب گردانیده است. به عبارت دیگر، تأمین هزینه‌های متعارف خانواده، فرض عین است و فرض عین، از فرض کفایه برتر است. ضمن این‌که گاه صدقه دادن به دیگران یا بذل و بخشش به افرادی غیر از نزدیکان و اعضای خانواده، نفلی و خارج از حدّ واجب است؛ ناگفته پیداست که فرایض بر نوافل برتری دارند. زیرا الله متعال، در حدیث قدسی فرموده است: «مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ».([10]) یعنی: «محبوب‌ترین چیز نزد من که بنده‌ام به‌وسیله‌‌ی آن به من تقرب و نزدیکی می‌جوید، اعمالی‌ست که بر او فرض کرده‌ام». شیطان، از یک‌سو انسان را به انجام نوافل تشویق می‌کند و از سوی دیگر، او را نسبت به فرایض و واجبات، بی‌رغبت می‌گرداند. لذا گاه مشاهده می‌شود که برخی از افراد، علاقه‌ی فراوانی به صدقه و بذل و بخشش دارند و به فقرا و مستمندان کمک مالی می‌کنند، ولی واجب را ترک می‌کند؛ به عنوان مثال در بذل و بخشش به مستمندان، دست و دل‌بازند، ولی نفقه‌ی خانواده‌ی خود را که بر آنان، واجب است، به‌خوبی نمی‌دهند یا بدهی‌های خود را پرداخت نمی‌کنند! بدهکارند، اما بدون این‌که به بازپرداخت بدهی‌های خود بیندیشند، عمره یا حج نفلی می‌گزارند یا به این و آن، صدقه می‌دهند! چنین کاری، نه شرعی‌ست و نه عاقلانه؛ بلکه بیان‌گر بی‌خردی و گمراهیِ چنین افرادی‌ست.

مسلمان، وظیفه دارد و بر او واجب است که اولویت را در انجام وظایف شرعی خویش از جمله صدقه، رعایت نماید و ابتدا به کارهایی بپردازد که اهمیت بیش‌تری دارند و از لحاظ شرعی در اولویت هستند و آن‌گاه بدور از اسراف و زیاده‌روی و بی‌آن‌که از مسیر اعتدال خارج شود، پس از ادای فرایض و واجباتی چون زکات و تأمین نفقه‌ی خانواده‌اش، به کارهای مستحب یا اعمال نفل بپردازد؛ زیرا الله متعال، در وصف بندگان نیک خویش فرموده است:

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا ٦٧ [الفرقان: 67]

و آنان که چون انفاق مى‏کنند، زیاده‏روى نمى‏نمایند و بخل نمى‏ورزند، و انفاقشان‏ همواره میان این دو حالت، در حدّ اعتدال است.

بذل و بخشش باید در حد اعتدال باشد، و این، به شرایط، بستگی دارد؛ یعنی گاه اعتدال، اینست که انسان، دستش را بازتر بگیرد و گاه از میزانِ بذل و بخششی که می‌کند، بکاهد. به عبارت دیگر نه بخل بورزد و نه در بذل و بخشش زیاده‌روی نماید؛ بلکه انفاقش باید میان این دو حالت، و در حد اعتدال باشد.

همه‌ی این احادیث، نشان می‌دهد که خرجی دادن به کسانی که تحت تکفل و سرپرستی انسان هستند، واجب است و برآوردنِ نیازهای متعارف آنان، بهترین نوع انفاق به‌شمار می‌رود و از بذل و بخشش به دیگران، برتر است.

این احادیث، هم‌چنین هشداری جدی به کسانی‌ست که نیازهای اساسی کسی را که مخارجش با آن‌هاست، تأمین نمی‌کنند. و این، هم شامل انسان‌ می‌شود و هم شامل حیوانات؛ یعنی کسی که خرجی زیردستان خود را نمی‌دهد، گنهکار است و نیز کسی که گاو و شتر و گوسفندی دارد و به آن‌ها علوفه نمی‌دهد، گنهکار می‌باشد. زیرا رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «همین گناه برای انسان کافی‌ست که غذا (و هزینه‌های) کسی را که مخارجش با اوست، تأمین نکند».

این جاست که به اهمیت موضوع پی می‌بریم و درمی‌یابیم که تأمین نیازهای متعارف زیردستان از جمله اهل و عیال واجب است.

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 995.

([2]) صحیح مسلم، ش: 954.

([3]) صحیح بخاری، ش: 5396؛ و صحیح مسلم، ش: 1001.

([4]) صحیح بخاری، ش: (56، 1295)؛ و صحیح مسلم، ش: 1628. ر.ک: حدیث شماره‌ی 7 همین کتاب.

([5]) صحیح بخاری، ش: 55؛ و صحیح مسلم، ش: 1002.

([6]) صحیح الجامع، ش: 4481؛ إرواء الغلیل، ش: 894.

([7]) صحیح مسلم، ش: 996.

([8]) صحیح بخاری، 1442؛ و صحیح مسلم، ش: 1010.

([9]) صحیح بخاری، ش: 1428.

([10]) صحیح بخاری، ش: 6502، به‌نقل از ابوهریرهt.

35- باب: حق مرد بر همسرش

35- باب: حق مرد بر همسرش

الله متعال، می‌فرماید:

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَیۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ                                                                         [النساء : ٣٤]      

مردان، سرپرست زنانند؛ بدان سبب که الله برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده و از آن روی که مردان از اموال خویش (برای زنان) هزینه می‌کنند. بنابراین زنانِ شایسته، فرمانبردارند و به پاس حقوقی که الله برایشان حفظ کرده است، در غیبت شوهرانشان خویشتن و اموال آنان را پاس می‌دارند.

و اما از جمله‌ی احادیثی که در این باب می‌توان به آن اشاره کرد، حدیث عمرو بن احوصt است که پیش‌تر ذکر شد.([1])

286- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِذَا دعَا الرَّجُلُ امْرأَتَهُ إِلَى فِرَاشِهِ فلَمْ تَأْتِهِ فَبَات غَضْبانَ عَلَیْهَا لَعَنتهَا الملائکَةُ حَتَّى تُصْبحَ». [متفقٌ علیه]([2])

وفی روایة لهما: «إِذَا بَاتَتْ المَرْأَةُ هَاجِرَةً فِرَاشَ زَوْجهَا لَعنتْهَا المَلائِکَةُ حَتَّى تُصْبِحَ».

وفی روایةٍ قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «والَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا مِن رَجُلٍ یَدْعُو امْرَأَتَهُ إِلَى فِرَاشِهِ فَتَأْبَى عَلَیْهِ إِلاَّ کَانَ الَّذی فی السَّماءِ سَاخِطاً عَلَیْهَا حَتَّى یَرْضَى عَنْها».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرگاه مرد، زنش را به بستر خود فرابخواند و زن به بستر شوهرش نرود و مرد، شب را در حال خشم (و نارضایتی) از همسرش سپری کند، فرشتگان آن زن را تا صبح لعنت می‌کنند».

و در روایتی دیگر در «صحیحین» آمده است: «هرگاه زن، در حالی شب را سپری کند که بسترِ شوهرش را ترک کرده است، فرشتگان، او را تا صبح لعنت می‌کنند».

و در روایتی دیگر آمده است: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دستِ اوست، هر مردی، زنش را به بسترِ خویش فرابخواند و زن قبول نکند، پروردگاری که در آسمان است بر آن زن خشمگین می‌شود تا آن‌که شوهرش از او راضی گردد».

شرح

مؤلف رحمه الله ، پس از ذکر حقوق زن بر شوهرش بابی درباره‌ی حقوق مرد بر همسرش گشوده و به این آیه استدلال نموده که الله عزوجل  فرموده است:

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَیۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُ                                                                         [النساء : ٣٤] 

مردان، سرپرست زنانند؛ بدان سبب که الله برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده و از آن روی که مردان از اموال خویش (برای زنان) هزینه می‌کنند. بنابراین زنانِ شایسته، فرمان‌بردارند و به پاس حقوقی که الله برایشان حفظ کرده است، در غیبت شوهرانشان خویشتن و اموال آنان را پاس می‌دارند.

الله متعال، در این آیه مردان را سرپرست زنان برشمرده است؛ یعنی زن باید به فرمان شوهرش عمل کند، مگر زمانی که فرمان شوهرش معصیت و بر خلاف حکم الله عزوجل  باشد؛ زیرا اطاعت از مخلوق در جهتِ نافرمانی از خالق، جایز نیست؛ و فرقی نمیکند که این مخلوق، کیست.

این، نشان‌گر سبک‌سری و بی‌خردی غربی‌ها و غرب‌زدگانی‌ست که به نامِ حقوق زن، زن را تقدیس می‌کنند و کورکورانه به‌پیروی از کافرانِ فرومایه، نمی‌توانند هر کسی را در جایگاهی ببینند که دارد؛ لذا وقتی سخن می‌گویند یا گروهی را مخاطب قرار می‌دهند، زنان را بر مردان، مقدم می‌دارند و در تالارها و گردهمایی‌ها، زن‌ها را بالاتر از مردها می‌نشانند. البته چنین روی‌کردی از کسانی که سگ‌هایشان را این‌همه گرامی می‌دارند، چندان عجیب و غریب نیست؛ به‌گونه‌ای که پول زیادی برای خرید سگ هزینه می‌کنند و محل ویژه‌ای با صابون و حوله و دیگر وسایل بهداشتی به سگشان اختصاص می‌دهند و کارهایی انجام می‌دهند که آدم را به خنده وا می‌دارد. این در حالی‌ست که سگ، نجس‌العین است و هرگز پاک نمی‌شود.

در هر حال، مردان، سرپرست زنان هستند؛ زیرا الله برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده است. از سوی دیگر، این مرد است که باید مخارج زندگی زن را تأمین کند؛ یعنی مرد به عنوان مدیر و رییس خانه، وظیفه دارد نفقه‌ی زنش را بدهد و تأمین مخارج زندگی، بر عهده‌ی زن نیست. لذا همان‌طور که مرد تأمین مخارج زندگی را بر عهده دارد، سرپرست و رییس خانواده نیز به‌شمار می‌رود. این، اشاره‌ایست به این‌که مرد، مسؤل کسب و کار و تأمین مخارج زندگی‌ست و زن، باید در خانه بماند و به کارهای خانه و به شوهر و فرزندان خود رسیدگی کند؛ این، وظیفه‌ی زن است. ولی اگر زن را مسؤول کسب و کار و تأمین مخارج زندگی قرار دهیم، بر خلافِ سرشت بشری و شریعت، عمل کرده‌ایم. زیرا الله متعال، می‌فرماید:  ﴿وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡیعنی یکی از دلایل سرپرستی مردان، همین کسب و کار و تأمین هزینه‌های زندگی‌ست؛ به عبارت دیگر، مسؤولیت مرد متناسب با وظایف اوست و باید به عنوان سرپرست خانواده، از اموال خویش هزینه نماید.

الله متعال، می‌فرماید:

﴿فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَیۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُ              [النساء : ٣٤] 

بنابراین زنانِ شایسته، فرمان‌بردارند و به پاس حقوقی که الله برایشان حفظ کرده است، در غیبت شوهرانشان خویشتن و اموال آنان را پاس می‌دارند.

لذا زنان شایسته اسرار زناشویی و مسایلی را که در چهاردیواری خانه روی می‌دهد، فاش نمی‌کنند و آن‌چه را که الله عزوجل  به حفظ و نگهداری آن دستور داده است، حفظ می‌نمایند. لذا همسرِ نیک و شایسته‌ای انتخاب کنید که دارای چنین ویژگی‌هایی باشد؛ زیرا زنِ زیبا و ناشایست، هیچ خیری برای شما ندارد. سپس مؤلف رحمه الله  حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرگاه مرد، زنش را به بستر خود فرابخواند و زن به بستر شوهرش نرود و مرد، شب را در حال خشم (نارضایتی) از همسرش سپری کند، فرشتگان آن زن را تا صبح لعنت می‌کنند». یعنی فرشتگان برایش بددعایی می‌کنند و از الله عزوجل  می‌خواهند که این زن را از رحمت خویش دور بگرداند. لذا هرگاه مردی، زنش را برای کام‌جویی به بستر خود فرابخواند و زن، خواسته‌ی شوهرش را اجابت نکند، فرشتگان تا صبح دعا می‌کنند که الله عزوجل  این زن را از رحمت خود محروم نماید.

در روایت دیگری شدیدتر از این آمده است؛ یعنی الله متعال، بر چنین زنی خشم می‌گیرد و این، شدیدتر از هشدار نخست است. زیرا خشم الهی به مراتب سخت‌تر و شدیدتر از اینست که کسی، نفرین شود؛ دلیلش، اینست که الله متعال، درباره‌ی «لعان» یا نحوه‌ی گواهی دادن مردی که به زنِ خویش نسبت زنا می‌دهد، فرموده است:

﴿وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٧           [النور : ٧]     

و پنجمین گواهی بدین ترتیب است که (بگوید:) لعنت الله بر او باد، اگر از دروغگویان باشد.

و برای این‌که زن، مجازات زنا را از خود دور نماید، چهار بار سوگند می‌خورد که شوهرش دروغ می‌گوید و در پنجمین مرحله از شهادتش گواهی می‌دهد که:

﴿وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَیۡهَآ إِن کَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٩        [النور : ٩] 

خشم الله بر او باد، اگر شوهرش راستگو باشد.

لذا درمی‌یابیم که خشم و غضب از لعن و نفرین، شدیدتر است. هم‌چنین در حدیث آمده است: «پروردگاری که در آسمان است بر آن زن خشمگین می‌شود تا آن‌که شوهرش از او راضی گردد». لذا رضایت الله عزوجل  از چنین زنی به رضایت شوهر زن بستگی دارد؛ ممکن است مرد، همان شب، پیش از سپیده‌دم از همسرش راضی شود، و احتمال می‌رود که دو یا سه روز از همسرش ناراحت باشد. در نتیجه تا زمانی که شوهرِ زن، ناراض باشد، الله متعال نیز خشمگین خواهد بود.

این حدیث، بیان‌گر حقوق مرد بر همسر اوست؛ البته شوهری که حقوق همسرش را رعایت می‌کند. بنابراین، زنی که شوهرش، حق و حقوق او را رعایت نمی‌کند، اجازه دارد تلافی نماید و در ازای حقوق پایمال‌شده‌ی خویش، پاره‌ای از حقوق شوهرش را نادیده بگیرد. زیرا الله متعال، می‌فرماید:

﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ [البقرة: ١٩٤]             

بنابراین کسی که به شما تجاوز و تعدی کند، شما نیز همان‌طور که به شما تعدی کرده، به او تعدی (یعنی قصاص) نمایید.

و می‌فرماید:

﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِۦ                             [النحل: ١٢٦]      

و اگر مجازات می‌کنید، به همان شکلی مجازات نمایید که با شما رفتار شده است.

ولی اگر مرد، حقوق همسرش را رعایت نماید، ولی زن، نافرمان باشد و خواسته‌های مشروع شوهرش را برآورده نکند، الله متعال بر او خشمگین می‌شود و فرشتگان، نفرینش می‌کنند. لذا اگرچه الفاظ این حدیث، مطلق است، ولی ناگفته نماند که در چنین مواردی، زن در صورتی سزاوار خشم و نفرین می‌شود که شوهرش حقوق او را ادا نماید و اگر مرد حقوق همسرش را رعایت نکند، زن می‌تواند تلافی کند و این، همان نکته‌ایست که از دو آیه‌ی مذکر، برداشت می‌شود.

این حدیث، هم‌چنین تأییدی بر دیدگاه اهل سنت و جماعت و گذشتگان این امت است که معتقدند الله عزوجل  در آسمان و بالای عرش خود بر فراز هفت آسمان می‌باشد؛ همان‌طور که در این حدیث آمده است: «...پروردگاری که در آسمان است...». و منظور از آن، این نیست که فرمانروایی الله در آسمان می‌باشد؛ یعنی اگر این حدیث را چنین معنا کنیم که: «پروردگاری که فرمانروایی‌اش در آسمان است»، این، خود تحریف معنوی حدیث به‌شمار می‌رود و تحریف معانی، یکی از ویژگی‌های یهودیان است؛ چنان‌که مفاهیم تورات را جابه‌جا و تحریف می‌کردند. به‌یقین فرمانروایی الله، در آسمان و زمین است؛ همان‌گونه که خود، می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ                                       [آل عمران: ١٨٩]     

 فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ الله است.

و می‌فرماید:

﴿قُلۡ مَنۢ بِیَدِهِۦ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیۡهِ   [المؤمنون : ٨٨]     

بگو: پادشاهی و فرمانروایی بر همه چیز، به دست کیست و کیست که امان می‌دهد و هیچ‌کس در برابرش امان نمی‌یابد؟

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿لَّهُۥ مَقَالِیدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ                                              [الزمر: ٦٣]       

کلیدهای آسمان و زمین از آنِ او ست.

همه‌ی آسمان‌ها و زمین، به دست الله متعال است و همه، ملک اوست؛ لذا منظور، خودِ الله عزوجل  می‌باشد که بالای آسمان‌ها بر عرش خویش، قرار دارد. اعتقاد به این‌که الله در آسمان است، ریشه در فطرت انسان دارد و نیازی نیست که در بررسی این موضوع، خود را خسته کنیم. انسان، بر اساس فطرتش هنگام دعا کردن، دستش را به سوی پروردگارش بالا می‌برد و با قلب خود، متوجه آسمان می‌گردد؛ همان‌طور که دستش را به سوی آسمان، بلند می‌کند.

حتی حیوانات نیز همین‌گونه هستند؛ یکی از اساتید دانشگاه، برایم نقل می‌کرد که شخصی، از «قاهره» با او تماس گرفته و درباره‌ی زلزله‌ی مصر گفته است: دقایقی قبل از زلزله، حیوانات باغ وحش، بی‌قرار شده و سرهای خود را به سوی آسمان بلند کرده بودند! سبحان‌الله! حیوانات نیز می‌دانند که الله در آسمان است؛ ولی برخی از انسان‌ها، قبول ندارند که الله عزوجل  در آسمان می‌باشد.

همین‌طور وقتی بعضی از حشرات را می‌زنیم، می‌ایستند و دستان خود را به سوی آسمان بلند می‌کنند. در هر حال اعتقاد به این‌که الله عزوجل  در آسمان است، امری فطری‌ست که نیازی به دلیل و جر و بحث ندارد. خداوند عزوجل  منکران این عقیده را هدایت کند که خود، دستانشان را هنگام دعا کردن، به سوی آسمان بلند می‌کنند و بدین‌سان در عمل، پندار خویش را رد می‌نمایند؛ پنداری که بیم آن می‌رود آنان را به کفر مبتلا کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از کنیزی سؤال کرد: «الله کجاست؟» پاسخ داد: الله در آسمان است. آن‌گاه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: من، کیستم؟ جواب داد: شما فرستاده و پیام‌آور الله هستید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به صاحبش فرمود: «أَعْتِقْهَا فَإِنَّهَا مُؤْمِنَةٌ».([3]) یعنی: «او را آزاد کن؛ زیرا او، مؤمن است». سبحان الله! این‌ها که منکرِ چنین عقیده‌ای هستند چه فکر می‌کنند؟! می‌گویند: کسانی که معتقدند الله عزوجل  در آسمان است، کافرند!

ما، درباره‌ی الله عزوجل  معتقدیم که در آسمان، فراتر از هر چیزی، و بالاتر و برتر از بندگان خویش است و بر عرش خود قرار دارد. عرش بر روی آسمان‌ها مانندِ گنبد یا خیمه‌ایست که بر روی آسمان‌ها و زمین برپا شده است و آسمان‌ها و زمین، به نسبت عرش، چیزی نیستند.

در برخی از آثار آمده است: «کرسی»، به همه‌ی آسمان‌ها و زمین احاطه دارد و قدمین (دو پای) پروردگار رحمان عزوجل   بر آن قرار دارد. گفتنیست: «عرش» از کرسی خیلی بزرگ‌تر می‌باشد؛ چنان‌که در حدیث آمده است: «إنَّ السَّمَوات السبع والأرضینَ السبع بالنِّسبة للکُرسی کَحَلقةٍ أُلقِیَت فی فلاةٍ مِنَ الأرضِ».([4]) یعنی: «هفت آسمان و هفت زمین به نسبت کرسی، مانند حلقه‌ای هستند که در زمین پهناوری افتاده است». واضح است که یک حلقه‌ی کوچک، در مقایسه با سرزمینی بزرگ و پهناور، چیزی نیست و چیزی از این‌همه مساحت را اشغال نمی‌کند؛ فرمود: «وَإنَّ فضلَ العرشِ عَلَی الکرسی کفَضلِ الفلاة علی هذه الحَلَقةِ». یعنی: «بزرگی عرش نسبت به کرسی، مانند بزرگی زمین پهناور به این حلقه می‌باشد». پس، الله از هر چیزی بزرگ‌تر است؛ از این‌رو می‌فرماید:

﴿وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ                                          [البقرة: ٢٥٥]     

کُرسی پروردگار، آسمان­ها و زمین را در برگرفته است.

پس خالقش چقدر عظیم است! امکان ندارد که خالق، در زمین باشد؛ زیرا پروردگار سبحان، بزرگ‌تر از اینست که در احاطه‌ی چیزی از مخلوق‌ها یا آفریده‌هایش باشد. لذا نتیجه می گیریم که الله عزوجل  فراتر از هر چیزی‌ست؛ این، عقیده‌ی ماست و از الله متعال درخواست می‌کنیم که ما را بر همین عقیده از دنیا ببرد و بر همین عقیده که مورد اجماع اهل سنت و جماعت است، محشورمان بگرداند.

***

287- وعن أبی هریرةt أَیضاً أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لا یَحلُّ لامْرَأَةٍ أَنْ تَصُومَ وَزَوْجُهَا شَاهِدٌ إِلاَّ بِإِذْنِه، وَلا تَأْذَنَ فی بَیْتِهِ إِلاَّ بِإِذنِهِ». [متفقٌ علیه؛ البته این، لفظ بخاری‌ست.]([5])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «برای زن جایز نیست که با حضور شوهرش، جز به اجازه‌ی او، روزه(ی نفل) بگیرد و نباید کسی را بدون اجازه‌ی شوهرش به خانه‌اش راه دهد».

شرح

مؤلف رحمه الله ، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «برای زن جایز نیست که با حضور شوهرش، جز به اجازه‌ی او، روزه(ی نفل) بگیرد و نباید کسی را بدون اجازه‌ی شوهرش به خانه‌اش راه دهد».

این، یکی از حقوق مرد بر همسر اوست؛ یعنی وقتی مردی در شهر یا منطقه‌ی خود باشد، زنش نباید بدون اجازه‌ی او، روزه‌ی نفل بگیرد؛ ولی اگر شوهرش در شهر یا منطقه نباشد، زن می‌تواند در صورت تمایل، روزه‌ی نفل بگیرد. از ظاهرِ این حدیث چنین برداشت می‌شود که این دستور، هم شامل روزه‌ی فرض می‌شود و هم شامل روزه‌ی نفل. روشن است که زن نباید بدون اجازه‌ی شوهرش روزه‌ی نفل بگیرد؛ زیرا رعایت حق شوهر بر او واجب است و روزه‌ی نفل، عمل داوطلبانه‌ای‌ست که با ترک آن، گنه‌کار نمی‌شود؛ ولی با ترک حقوق شوهرش گنه‌کار می‌گردد. چراکه ممکن است مرد، بخواهد با همسرش هم‌بستر شود و اگر زن، در حالِ روزه باشد، مرد دچار مشکل می‌گردد یا لااقل امکان دارد به‌خاطر ملاحظه‌ی همسرش، شهوتش را سرکوب کند؛ البته ناگفته نماند که اگر زنی، بدون اجازه‌ی شوهرش روزه‌ی نفل بگیرد، این حق برای شوهر او محفوظ است که با وی نزدیکی کند و هیچ گناهی بر او نخواهد بود که با همسرِ روزه‌دارش نزدیکی کرده است. ولی مرد، خودش احساس بدی خواهد داشت که در چنین حالتی با همسرش نزدیکی نماید. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «برای زن جایز نیست که با حضور شوهرش، جز به اجازه‌ی او، روزه(ی نفل) بگیرد».

و اما روزه‌ی فرض؛ اگر ایامی که از سال (قمری) باقی مانده، بیش از ایامی‌ست که زن، روزه‌ی قضایی دارد، برایش جایز نیست که بدون اجازه‌ی شوهرش، با حضور وی روزه‌ی قضایی بگیرد؛ یعنی اگر ده روزِ رمضان بر گردن اوست و اینک در ماه رجب به‌سر می‌برد، تنها در صورتی می‌تواند روزه‌ی قضایی بگیرد که شوهرش اجازه دهد؛ زیرا وقت دارد. اما اگر فقط ده روز از ماه شعبان باقی مانده است، زن می‌تواند بدون اجازه‌ی شوهرش، روزه‌های قضایی‌اش را به‌جای آورَد؛  زیرا برای انسان جایز نیست که روزه‌های قضایی خود را تا رمضان دوم به‌تأخیر بیندازد. بنابراین در چنین مواردی، زن به وظیفه یا واجب شرعی خود عمل کرده است و در چنین مواردی، اجازه‌ی شوهر و هیچ‌کس دیگری شرط نیست.

موضوع روزه‌ی زن، مفصل است: روزه‌ی نفل جز با اجازه‌ی شوهر، جایز نیست؛ ولی روزه‌ی قضایی، اگر وقت کافی باشد، باز هم بدون اجازه‌ی شوهر، جایز نیست و اگر وقت کافی به‌اندازه‌ی روزهایی که بر گردن اوست، وجود نداشته باشد، دیگر، اجازه‌ی شوهر، شرط نیست. این، در صورتی‌ست که شوهرش حاضر است، یعنی در شهر می‌باشد؛ و اگر غایب است، زن می‌تواند روزه بگیرد.

ولی آیا نماز نیز همین‌گونه است؟ احتمال دارد نماز نیز مثل روزه باشد؛ لذا زن نباید با حضور شوهرش نماز نفل بخواند. این احتمال نیز وجود دارد که چون نماز زمان زیادی نمی‌برد، لذا مانند روزه نیست؛ زیرا روزه، در همه‌ی روز است، ولی نماز این‌گونه نیست و نماز نفل، دو رکعت است و ناگفته پیداست که اجازه‌ی شوهر درباره‌ی نماز فرض، شرط نیست. لذا چنین به‌نظر می‌رسد که حکم نماز در چنین موردی، مانند روزه نیست و زن می‌تواند با حضور شوهرش، نماز نفل بخواند؛ مگر این‌که شوهر، او را از نماز نفل منع کند و بگوید: اینک به نزدیکی با تو نیاز دارم؛ مثلاً بگوید: نماز چاشت نخوان؛ یا نماز شب نخوان. ناگفته نماند که برای مرد جایز نیست همسرش را از کارهای نیکی مانند نماز چاشت یا تهجد، محروم کند، مگر این‌که شهوت، بر او غالب شود و نتواند صبر کند. ولی در مجموع، مرد باید یاورِ همسرش در کارهای نیک و اطاعت و بندگی الله عزوجل  باشد و بدین‌سان همانند همسرش اجر و پاداش خواهد یافت.

اما مسأله‌ی راه دادن دیگران به خانه‌ی شوهر یا اجازه‌ دادن به دیگران برای ورود به منزل، تنها با اجازه‌ی شوهرش جایز است؛ ولی این اجازه، بر دو نوع است:

نوع اول: اجازه‌ی عرفی؛ یعنی روشی که معمول شده است و گاه همسایگان، دوستان، همکاران و نزدیکان یک زن، به دیدنش می‌آیند و مرد نیز به همسرش اجازه می‌دهد که این افراد، به خانه‌اش بیایند. لذا زن می‌تواند این‌ها را به خانه‌ی شوهرش راه دهد؛ مگر این‌که مرد، منع کند و بگوید: فلان‌زن حق ندارد وارد خانه‌ام شود یا فلان‌زن حق ندارد نزدت بیاید. در این صورت بر زن واجب است که به حرفِ شوهرش عمل کند.

نوع دوم: اجازه‌ی لفظی‌ست؛ بدین‌سان که مرد به همسرش بگوید: «هرکه را خواسته باشی، می‌توانی به خانه بیاوری، جز کسی که به گمانت، ورودش به خانه و رفت و آمد با او، زیان‌بار است». در این صورت اجازه‌ی مرد، ضروری‌ست.

بنابراین نتیجه می‌گیریم که مرد می‌تواند هرکه را بخواهد، حتی مادرزن، یا خواهرزن و یا خاله و عمه‌ی همسرش را از ورود به خانه‌اش منع کند؛ البته در صورتی که رفت و آمد چنین کسانی به خانه‌اش، برای او و خانواده‌اش، زیان‌بار باشد. زیرا برخی از زن‌ها، حتی نسبت به دختران خود حسادت دارند و نمی‌توانند شاهدِ زندگی آرام و خوشبختی دخترشان باشند و با دوبه‌هم‌زنی، رابطه‌ی دختر و داماد خود را خراب می‌کنند! مانند جادوگرانی که با سحر و جادو، سعی می‌کنند روابط زناشویی برخی از زنان و شوهرانشان را خراب نمایند. در چنین مواردی، اصلاً به صلاح نیست که همسر آدم با مادرش رفت و آمد کند.

***

288- وعن ابن عمرَ$ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «کُلُّکُمْ راعٍ، وکُلُّکُمْ مسئولٌ عنْ رعِیَّتِه، والأَمِیرُ رَاع، والرَّجُلُ راعٍ علَى أَهْلِ بَیْتِه، والمرْأَةُ راعِیةٌ على بیْتِ زَوْجِها وولَدِه، فَکُلُّکُمْ راع، وکُلُّکُمْ مسئولٌ عنْ رعِیَّتِهِ». [متفقٌ علیه]([6])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همه‌ی شما، مسؤولید و هر یک از شما درباره‌ی زیردستانش بازخواست می‌شود؛ رهبر یا حاکم، مسؤول رعیت است و مرد، مسؤول خانواده‌اش؛ و زن، درباره‌ی خانه‌ی شوهرش و فرزندان او مسؤولیت دارد. پس، همه‌ی شما مسؤولید و درباره‌ی زیردستان خود، بازخواست خواهید شد».

289- وعن أبی علیٍّ طَلْق بن علیٍّt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قَالَ: «إِذَا دعا الرَّجُلُ زَوْجتَهُ لِحَاجتِهِ فَلْتَأْتِهِ وإِنْ کَانَتْ عَلَى التَّنُّور». [روایت ترمذی و نسائی؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([7])

ترجمه: ابوعلی، طَلْق بن علیt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرگاه مرد، همسرش را برای رفع نیازش فرابخواند، زن باید اجابت کند؛ هرچند بر سرِ تنور باشد».

290- وعن أبی هریرةt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَوْ کُنْتُ آمِرًا أحَدًا أَنْ یسْجُدَ لأَحدٍ لأَمَرْتُ المرْأَة أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.]([8])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر به کسی فرمان می‌دادم که کسی را سجده کند، به زن فرمان می‌دادم که برای شوهرش سجده نماید».

291- وعن أُمِّ سلمةَ& قالت: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَیُّما امرأَةٍ ماتَتْ وزوْجُهَا عنها راضٍ دخَلَتِ الجَنَّةَ». [ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.]([9])

ترجمه: ام‌سلمه& می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر زنی در حالی بمیرد که شوهرش از او راضی‌ست، وارد بهشت می‌شود».

شرح

مؤلف رحمه الله ، حدیثی بدین مضمون از عبدالله بن عمر$ نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «همه‌ی شما، مسؤولید و هر یک از شما درباره‌ی زیردستانش بازخواست می‌شود».

این خطاب، برای همه‌ی امت است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در این خطاب، روشن نموده که هر انسانی، درباره‌ی زیردستان خود مسؤولیت دارد. در این حدیث، واژه‌ی «راعی» آمده و به کسی گفته می‌شود که با در نظر گرفتن منافع و ضررهای چیزی، از آن نگهداری می‌کند؛ یعنی آن‌چه را که برای آن، مفید است، فراهم می‌کند و آن‌چه را که زیان‌بار است، از آن دور می‌نماید؛ مانند چوپان که گوسفندانش را به مناطق پِرعلف می‌برد و آن‌ها را در زمین‌های خشک و بی‌علف رها نمی‌کند.

انسان‌ها نیز همین‌گونه هستند و درباره‌ی زیردستان خود، مسؤولند؛ رهبر یا حاکم، مسؤول رعیت است. گرچه حوزه‌ی فرمانروایی حکام یا فرمانداران منطقه‌ای، متفاوت است. کدخدای یک دهکده، مسؤولیت کم‌تری نسبت به فرماندار یک شهرستان دارد و مسؤولیت استاندار، به مراتب کم‌تر از مسؤولیت رییس حکومت یا بالاترین مقام یک کشور است؛ در نتیجه مسؤولیت هرکس، متناسب با حوزه یا سطح فرمانروایی اوست. مرد، مسؤول خانواده‌اش می‌باشد و نسبت به همسر، دختر، پسر، خواهر، خاله، عمه و کسانی که در خانه‌اش هستند، مسؤولیت دارد و بر او واجب است که به مسؤولیت خود عمل کند. زن نیز نسبت به خانه و خانواده‌اش مسؤولیت دارد و بر او واجب است که به کارهای خانه مانند آشپزی و تهیه‌ی چای و غذا و نظافت منزل رسیدگی کند؛ به‌اندازه‌ی نیاز غذا بپزد و اسراف نکند؛ زیرا میانه‌روی، قناعت و دوری از اسراف، اهمیت فراوانی دارد و برخی، از آن به نصف زندگی تعبیر کرده‌اند؛ در هر حال پرهیز از افراط و تفریط، امر مهمی‌ست که باید رعایت کند. زن، هم‌چنین مسؤول رسیدگی به بچه‌هاست؛ لباس، تَنِشان می‌کند، لباس‌های کثیف را از تنشان درمی‌آورد و می‌شوید، رختخوابشان را آماده می‌نماید و آن‌ها را در زمستان می‌پوشاند؛ به‌طور کلی مراقب بچه‌هاست و آن‌ها را تر و خشک می‌کند و مسؤول رسیدگی به کارهای خانه است. خدمت‌کار نیز نسبت به وظایف خویش و اموال و وسایل صاحب‌خانه، مسؤول است و باید از وسایلی که در اختیار اوست، نگهداری کند. خلاصه این‌که هرکس، درباره‌ی زیردستان خود مسؤولیت دارد.

و اما دیگر احادیثی که مؤلف رحمه الله  ذکر کرده، از لحاظ صحت، نیازمندِ بررسی و بازبینی‌ست؛ ولی در مجموع، نشان‌گر اهمیت و بزرگی حقوقی‌ست که مرد بر همسرش دارد و زن باید این حقوق را رعایت کند؛ همان‌گونه که رعایت حقوق زن بر مرد واجب است. الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ                                     [البقرة: ٢٢٨]      

و زنان، همچنان‌که وظایفی دارند، دارای حقوق شایسته­ای هستند.

این، همان برابری و عدالت در وظایف و حقوقی‌ست که شریعت اسلامی را متمایز می‌سازد.

***

292- وعن معاذِ بنِ جبلٍt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لا تُؤْذِی امْرَأَةٌ زَوْجَهَا فی الدُّنْیا إِلاَّ قالَتْ زَوْجَتُهُ مِنَ الحُورِ الْعِینِ لا تُؤْذِیه قَاتلَکِ اللَّهُ، فَإِنَّمَا هُو عِنْدَکِ دخِیلٌ یُؤشِکُ أَنْ یُفارِقَکِ إِلَینا». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حسن دانسته است.]([10])

ترجمه: معاذ بن جبلt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر زنی، شوهرش را در دنیا اذیت کند، همسرِ بهشتی آن مرد، یعنی «حور عین» می‌گوید: خدا، تو را بکشد؛ اذیتش نکن. او، نزد تو مهمان است و به‌زودی از تو جدا می‌شود و نزد ما می‌آید».

293- وعن أُسامَةَ بنِ زیدٍ$ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَا ترکْتُ بعْدِی فِتْنَةً هِی أَضَرُّ عَلَى الرِّجال مِنَ النِّسَاءِ». [متفقٌ علیه]([11])

ترجمه: اسامه بن زید$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پس از من، زیان‌بارترین فتنه‌ای که برای مردان برجای می‌ماند، فتنه‌ی زنان است».

شرح

مؤلف رحمه الله ، حدیثی بدین مضمون از اسامه بن زید$ نقل کرده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «پس از من، زیان‌بارترین فتنه‌ای که برای مردان برجای می‌ماند، فتنه‌ی زنان است».

بدین‌سان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خبر داده که بزرگ‌ترین فتنه‌ای که پس از او به‌جا می‌ماند، فتنه‌ی زنان است؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَیۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِ                                                                                     [آل عمران: ١٤]        

برای مردم، محبت خواسته­های درونی اعم از زنان، فرزندان و ثروت­های هنگفتِ طلا و نقره و اسب­های مرغوب و نشاندار و چارپایان و زراعت، آراسته شده است.

همه‌ی این‌ها، چیزهایی که محبتش برای مردم آراسته شده است؛ به‌گونه‌ای که هر یک از این‌ها، انگیزه‌ای قوی برای گناه و انحراف انسان به‌شمار می‌رود؛ اما قوی‌ترین انگیزه‌ی انحراف، محسوب می‌شود. از این‌رو الله متعال، ابتدا میل و رغبت درونی به زنان را ذکر کرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  زن را زیان‌بارترین فتنه یا قوی‌ترین انگیزه‌ی انحراف مردان برشمرد تا نسبت به فتنه‌ی زنان هشدار دهد. بنابراین، بر مسلمانان واجب است که تمام راه‌هایی را که به فتنه‌ی زنان یا انحراف مردم می‌انجامد، ببندند؛ لذا بر زن واجب است که در برابر مردان بیگانه، حجاب کامل داشته باشد و صورتش را بپوشاند؛ همان‌طور که بنا بر دیدگاه بسیاری از علما، پوشاندن دست و پا نیز واجب می‌باشد؛ هم‌چنین بر او واجب است که از اختلاط و هم‌نشینی با مردان، دوری کند؛ زیرا هم‌نشینی مردان و زنان بیگانه، هم برای مردان، زیان‌بار و فتنه‌انگیز است و هم برای زنان. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «خَیْرُ صُفُوفِ الرِّجَالِ أَوَّلُهَا وَشَرُّهَا آخِرُهَا وَخَیْرُ صُفُوفِ النِّسَاءِ آخِرُهَا وَشَرُّهَا أَوَّلُهَا».([12]) یعنی: «بهترین صف مردان، صف اول است و بدترین صفِ آن‌ها، صفِ آخِر؛ و بهترین صفِ زنان، صف آخر می‌باشد و بدترینش، صف اول». زیرا صف اول زنان، به مردان نزدیک است و از این‌رو بدترین صف زنان به‌شمار می‌رود؛ ولی از آن‌جا که آخرین صف زنان، از مردان دور است، بهترین صف برای زنان محسوب می‌شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور می‌داد که زن‌ها نیز در نماز عید حاضر شوند؛ ولی زن‌ها با مردها، یک‌جا نبودند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پس از سخنرانی (خطبه‌ی عید) نزد زنان می‌رفت و آنان را پند و اندرز می‌داد. و این، نشان می‌دهد که زن‌ها، جدا از مردها، در جای مستقلی بوده‌اند.

این در دورانی بود که دین و ایمان مردم، قوی بود و مردم از منکرات دوری می‌کردند؛ لذا رعایت این مسأله در زمان ما که فساد و منکرات، افزایش یافته است، ضرورت بیش‌تری دارد و بر همگان واجب است که در حد امکان از فتنه‌ی زنان یا انگیزه‌های انحرافی ناشی از میل و علاقه به جنس مخالف، بپرهیزند و فریفته‌ی تبلیغات غرب‌زدگان و پیروان کورِ آن‌ها نشوند که با تمام ابزار و امکانات خود به سوی اختلاط و درآمیختن مردان و زنان، فرامی‌خوانند؛ بدون شک همه‌ی این تبلیغات، وسوسه‌ایست که شیطان در دل‌های کافران و پیروان کورشان می‌آراید. در صورتی که امروزه کشورهای کفر در نتیجه‌ی چنین روی‌کردی به آسیب‌های جدی و بزرگی دچار شده‌اند که آرزو می‌کنند از آن رهایی یابند؛ ولی نمی‌توانند. در عین حال، متأسفانه برخی از مردم و عده‌ای فرزندانمان که از پوست و گوشت ما هستند، به رها کردن ارزش‌های اخلاقی فرامی‌خوانند و با سهل‌انگاری درباره‌ی بانوان و اشتغال آنان در کنارِ مردانِ بیگانه، به افزایش بی‌بند و باری اخلاقی و آسیب‌های ناشی از آن، دامن می‌زنند. از الله متعال درخواست می‌کنم که ما و همه‌ی مسلمانان را از فتنه‌ها و اسباب انحراف محافظت کند؛ به‌یقین او، بخشنده‌ی بزرگوار است.

***

 




([1]) صحیح ابن‌ماجه، از آلبانی، ش: 1502؛ ر.ک: حدیث شماره‌ی 281 همین کتاب.

([2]) صحیح بخاری، ش: (3237، 5194)؛ و صحیح مسلم، ش: 1436.

([3]) صحیح مسلم، ش: 537 به‌نقل از معاویه بن حکم سلمیt.

([4]) آلبانی/ این حدیث را با توجه به شواهدی که دارد، صحیح دانسته است.

([5]) صحیح بخاری، ش: 5195؛ و صحیح مسلم، ش: 1026.

([6]) صحیح بخاری، ش: (893، 7138)؛ و صحیح مسلم، ش: 1829.

([7]) صحیح الجامع، ش: 534؛ و السلسلة الصحیحة، ش: 1202؛ و صحیح الترمذی، ش: 927 از آلبانی/.

([8]) صحیح الجامع، ش: 5294؛ ارواء الغلیل، ش: 1998؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 926؛ آلبانی، آن را در مشکاة المصابیح، ش: 3255 صحیح دانسته است.

([9]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: 2227؛ ضعیف ابن‌ماجه، ش: 407؛ و السلسلة الضعیفة، ش: 1426.

([10]) صحیح الجامع، ش: 7192؛ السلسلة الصحیحة، ش: 173؛ و صحیح ابن‌ماجه، ش: 1937 از آلبانی/.

([11]) صحیح بخاری، ش: 5096؛ و صحیح مسلم، ش: 2740

([12]) صحیح مسلم، ش: 440، به‌نقل از ابوهریرهt.

34- باب: سفارش درباره‌ی رفتار نیک با زنان

34- باب: سفارش درباره‌ی رفتار نیک با زنان

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ                                                        [النساء : ١٩]

  و با زنان به نیکی رفتار کنید.

و می‌فرماید:

﴿وَلَن تَسۡتَطِیعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَیۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ فَلَا تَمِیلُواْ کُلَّ ٱلۡمَیۡلِ فَتَذَرُوهَا کَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ١٢٩

                                                                                 [النساء : ١٢٩] 

هر چه بکوشید باز هم نمی­توانید میان زنانتان به عدالت رفتار کنید؛ بنابراین (به یکی از آنان) به­کلی و به‌گونه‌ای متمایل نشوید که دیگری را بلاتکلیف رها نمایید. و اگر اصلاح و پرهیزکاری پیشه سازید، به­راستی که الله آمرزنده­ی مهرورز است.

شرح

مؤلف رحمه الله ، می‌گوید: «باب: سفارش درباره‌ی زنان». یعنی سفارش درباره‌ی رفتار نیک با زنان و پیشه کردن تقوا و خداترسی در برخورد با آنان؛ زیرا زنان، نیازمند مردان هستند تا در کنار آن‌ها کامل شوند. همان‌گونه که الله جل جلاله  می‌فرماید:

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ[النساء : ٣٤] 

مردان، سرپرست زنانند؛ بدان سبب که الله برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده است.

سپس مؤلف رحمه الله ، این آیه را ذکر کرده که الله عزوجل  فرموده است:

﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ                                                        [النساء : ١٩]

و با زنان به نیکی رفتار کنید.

معروف، همان کار یا روش پسندیده‌ای‌ست که مورد تأیید شریعت می‌باشد و در عُرف مردم به عنوان امری نیک و پسندیده، پذیرفته شده است؛ ناگفته نماند که در این میان، تأیید شریعت، اعتبار دارد؛ یعنی آن‌چه شریعت، تأیید کند، پسندیده است و آن‌چه که تأیید نکند، ناپسند می‌باشد؛ اگرچه مردم، آن را نیک بپندارند.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَن تَسۡتَطِیعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَیۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ               [النساء : ١٢٩]     

هر چه بکوشید باز هم نمی­توانید میان زنانتان به عدالت رفتار کنید.

این آیه، خطاب به کسانی‌ست که بیش از یک همسر دارند؛ الله عزوجل  در این آیه بیان می‌کند که انسان هرچه بکوشد، باز هم نمی‌تواند در میان همسرانش به‌عدالت رفتار کند؛ زیرا مواردی چون: مهر و محبت قلبی، و میل و علاقه و امثال آن، در اختیار انسان نیست.

اما رعایت عدالت در مسایلی مانند خرج و نفقه، تقسیم اوقات، لباس و امثال آن، به‌سادگی امکان‌پذیر است. لذا رعایت عدالت در میان همسران، در رابطه‌ی با میل و علاقه‌ی قلبی که خارج از اراده‌ و اختیار انسان است، ممکن نیست؛ از این‌رو الله متعال، می‌فرماید: ﴿فَلَا تَمِیلُواْ کُلَّ ٱلۡمَیۡلِ فَتَذَرُوهَا کَٱلۡمُعَلَّقَةِۚیعنی: «بنابراین (به یکی از آنان) به­کلی و به‌گونه‌ای متمایل نشوید که دیگری را بلاتکلیف رها نمایید». زیرا وقتی زن ببیند که شوهرش، به هووی او توجه بیش‌تری دارد، بی‌قرار می‌شود و مانندِ چیزی که در میان زمین و آسمان، آویزان است، آرامش خود را از دست می‌دهد. سپس الله عزوجل  می‌فرماید: ﴿وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ١٢٩ یعنی: «و اگر اصلاح و پرهیزکاری پیشه سازید، به­راستی که الله آمرزنده­ی مهرورز است». به عبارتی، اگر راه درست را در پیش بگیرید و با رعایت عدالت در میان همسرانتان تقوا پیشه کنید، الله متعال، شما را به‌خاطر میل و علاقه‌ی قلبی که در اختیار شما نیست، مؤاخذه نمی‌کند و تنها در رابطه با مسایلی مؤاخذه می‌شوید که به‌اراده و در اختیار شماست.

این آیه و دیگر داده‌های کتاب و سنت، بیان‌گر اهمیت عطوفت و مهربانی با زنان و رعایت حقوق آنان و نیز رفتار نیک با آن‌هاست. هم‌چنین درمی‌یابیم که هیچ مردی نباید توقع داشته باشد که همسرش همه‌ی حقوق او را ادا کند؛ از این‌رو هر مردی باید بخشی از حقوق خود را نادیده بگیرد.

***

 278- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «اسْتوْصُوا بِالنِّساءِ خیْرًا، فإِنَّ المرْأَةَ خُلِقَتْ مِنْ ضِلَع، وَإِنَّ أَعْوجَ ما فی الضِّلعِ أَعْلاه، فَإِنْ ذَهبتَ تُقِیمُهُ کَسرْتَه، وإِنْ ترکتَه، لَمْ یزلْ أَعوج، فاستوْصُوا بِالنِّسَاءِ». [متفقٌ علیه]([1])

وفی روایةٍ فی الصحیحین: «المرْأَةُ کالضلعِ إِنْ أَقَمْتَها کسرْتَهَا، وإِنِ استَمتعْت بِهَا، اسْتَمتعْت وفِیها عَوجٌ».

وفی روایة لمسلم: «إِنَّ المرْأَةَ خُلِقتْ مِن ضِلَع، لَنْ تَسْتقِیمَ لکَ علَى طریقةٍ، فَإِنْ استمتعْت بِهَا، اسْتَمتَعْتَ بِهَا وفِیها عَوَج، وإِنْ ذَهَبْتَ تُقیمُها کسرتَهَا، وَکَسْرُهَا طلاقُها».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به وصیت من درباره‌ی خوش‌رفتاری با زنان توجه کنید؛ زیرا زن، از دنده‌ی پهلو آفریده شده و کج‌ترین بخش دنده، قسمتِ بالای آن است. اگر بخواهی راستش کنی، می‌شکند و اگر رهایش نمایی، هم‌چنان کج باقی می‌ماند؛ پس سفارشم را درباره‌ی زنان رعایت کنید».

و در روایتی دیگر در «صحیحین» آمده است: «زن، مانند دنده‌ی پهلوست که اگر قصد راست کردن آن را داشته باشی، آن را می‌شکنی؛ و اگر بخواهی از او بهره‌مند شوی، باید با کجی‌اش بسازی و اگر بخواهی راستش کنی، می‌شکند و شکستنش، طلاقِ اوست».

شرح

مؤلف رحمه الله ، در حدیثی که از ابوهریرهt در‌باره‌ی خوشرفتاری با زنان نقل کرده، یادآور شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سفارش مرا درباره‌ی خوش‌رفتاری با زنان، رعایت کنید». یعنی با زنان، به نیکی رفتار نمایید؛ زیرا زن‌ها احساس و عاطفه بر عقل و دینِ زن، غالب است و از دنده‌ی پهلو آفریده شده‌اند. زیرا الله متعال، آدم علیه السلام  را بدون هیچ پدر و مادری از خاک آفرید و به پدیدآمدن او، دستور داد و فرمود: به‌وجود بیا، و او، به‌وجود آمد و آن‌گاه که الله متعال، اراده کرد نسل بشر را در زمین پراکنده کند، همسرِ آدم علیه السلام  را از خودش خلق کرد؛ یعنی همسر آدم را از دنده‌ی پهلویش آفرید. اگر کسی بخواهد از دنده‌ی کج استفاده کند، باید با کجی‌اش بسازد و اگر قصد راست کردن آن را داشته باشد، آن را می‌شکند. زن نیز همین‌گونه است؛ یعنی اگر بخواهید از او بهره‌مند شوید، باید تا آن‌جا که ممکن است، با کجی‌اش بسازید و اگر بخواهید راستش کنید، راست نمی‌شود؛ حتی اگر زنی دین‌دار باشد، باز هم به مقتضای طبیعتش در همه چیز به میلِ شوهرش نخواهد بود. لذا باید با زن مدارا کرد و اگر قصد راست کردنش را داشته باشید، می‌شکند و شکستنش، طلاقِ اوست. یعنی نه تنها تلاش نابجای شما برای راست کردنش، به نتیجه نمی‌رسد، بلکه سرانجام، خسته می‌شوید و او را طلاق می‌دهید.

این حدیث، رهنمودی از سوی رسول‌‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی خوش‌رفتاری و مدارا با زنان است و نشان می‌دهد که انسان باید نسبت به همسرش، باگذشت، مهربان و بی‌توقع باشد. همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩          [الأعراف: ١٩٩]       

عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.

زن، هرچه خوب باشد، امکان ندارد که صد در صد همان چیزی باشد که مرد می‌خواهد و هیچ عیبی در او نباشد؛ لذا همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است، باید با کجی‌اش ساخت. زیرا اگر یک اخلاق بد در او وجود دارد، اخلاق دیگری در او یافت می‌شود که مورد پسند انسان است؛ لذا علاوه بر صبر و حوصله، باید با ویژگی‌های خوبی که در زن وجود دارد، از عیوبش چشم‌پوشی کرد. الله متعال، می‌فرماید:

﴿فَإِن کَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَیَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِیهِ خَیۡرٗا کَثِیرٗا ١٩ 

                                                                                         [النساء : ١٩]      

و اگر از آنان خوشتان نمی­آمد، بدانید که چه بسا چیزی را ناگوار می­دانید، ولی الله در آن خیر فراوانی قرار داده است.

***

279- وعن عبد الله بن زَمْعَةَt أَنَّه سَمِعَ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  یخْطُب، وذکَر النَّاقَةَ والَّذِى عقَرهَا، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «) όÎ) y]yèt7/R$# $yg8s)ô© صلی الله علیه و آله و سلم & ( انْبعثَ لَها رَجُلٌ عزِیزٌ، عارِمٌ منِیعٌ فی رهْطِهِ» ثُمَّ ذکَرَ النِّساء، فَوعظَ فِیهِنَّ، فَقال: «یعْمِدُ أَحَدکُمْ فیجْلِدُ امْرأَتَهُ جلْد الْعَبْدِ فلَعلَّهُ یُضاجعُهَا مِنْ آخِر یومِهِ» ثُمَّ وَعَظهُمْ فی ضحکهِمْ مِن الضَّرْطَةِ وقال: «لِمَ یضحکُ أَحَدَکُمْ مِمَّا یفعل؟» [متفق علیه]([2])

ترجمه: عبدالله بن زمعهt می‌گوید: شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در سخنرانی‌اش، درباره‌ی شتر صالح علیه السلام  و کسی که آن را پَی کرد، سخن گفت و فرمود: «﴿إِذِ ٱنۢبَعَثَ أَشۡقَىٰهَا ١٢([3]) مردی که در میان قومش بی‌نظیر و گرامی، مقتدر، و بسیار تبهکار بود، به‌سرعت برخاست (و ماده‌شتر را پی کرد)». سپس درباره‌ی زنان سخن گفت و فرمود: «برخی از شما، همسرانشان را مانند برده‌ی زرخرید، کتک می‌زنند و چه‌بسا در پایان همان روز، با او هم‌بستر می‌شوند»! سپس مردم را درباره‌ی بادی که از شکم خارج می‌شود، نصیحت کرد و فرمود: «چرا برخی از شما به‌خاطر کاری که از خودشان سر می‌زند، دیگران را مسخره می‌کنند؟»

شرح

مؤلف رحمه الله ، از عبدالله بن زمعهt نقل کرده است که وی، پایِ سخنرانی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نشسته بود. خطبه‌ها یا سخنرانی‌های رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بر دو گونه بود؛ سخنرانی‌های ثابت و مشخص، و سخنرانی‌های اتفاقی و غیرثابتی که بنا بر ضرورت خاصی ایراد می‌کرد. به عبارت دیگر برخی از خطبه‌ها و سخنرانی‌های رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ، ثابت بود و زمان مشخصی داشت؛ مانند سخنرانی روز جمعه یا خطبه‌های عید فطر و قربان، یا خطبه‌ا‌ی که پس از نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) ایراد می‌فرمود. و برخی از خطبه‌ها نیز به حسب ضرورت و مطابق شرایط، انجام می‌شد؛ یعنی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ، طبق نیاز و بنا بر ضرورت یا سببی خاص، در میانِ مردم برمی‌خاست و برای آن‌ها سخنرانی می‌کرد. گاه برای سخنرانی بالای منبر می‌رفت و گاه ایستاده به ایرادِ سخنرانی می‌پرداخت؛ و گاه روی شتری می‌ایستاد و در پاره‌ای از موارد نیز بر یکی از یارانش تکیه می‌زد و سخنرانی می کرد؛ یعنی مطابق شرایط، نحوه‌ی سخنرانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  متفات بود. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اهل تکلّف نبود؛ یعنی با رعایت موازین شرعی، از امکانات موجود استفاده می‌نمود و در عین حال، چیزی که وجود نداشت، درخواست نمی‌کرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در یکی از سخنرانی‌هایش که عبدالله بن زمعهt حضور داشت، فرمود: «برخی از شما همسران خود را مانند برده‌ی زرخرید، کتک می‌زنند»؛ به‌‌گونه‌ای که گویا هیچ علاقه و پیوندی در میان آن‌ها وجود ندارد. یعنی با زن، همانند یک اسیر رفتار می‌کنند. این، کارِ بسیار زشتی‌ست؛ زیرا رابطه‌ی مرد با همسرش، باید بر محبت و دوستی ا‌ستوار باشد، نه این‌که به رفتار و گفتار زشتی آلوده شود. لذا معنا ندارد که انسان، همسرش را مانند برده‌ی زرخرید کتک بزند و در پایان همان روز با او هم‌خوابگی کند! این، روی‌کرد دوگانه‌ایست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آن را نکوهش کرده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  راست گفته است؛ زیرا چنین روی‌کردی، شایسته‌ی هیچ خردمندی نیست، تا چه رسد به این‌که یک مسلمان، چنین روی‌کردی داشته باشد.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی موضوع دیگری سخن گفت؛ درباره‌ی خندیدن به‌خاطر بادی که از شکم، خارج می‌شود. یعنی خندیدن به کسی که بادِ شکمش خارج می‌شود و صدا می دهد، درست نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چرا برخی از شما به‌خاطر کاری که از خودشان سر می‌زند، دیگران را مسخره می‌کنند؟» تو که دیگران را به‌خاطر این کار مسخره می‌کنی، مگر این کار از خودت سر نمی‌زند؟ انسان به کاری می‌خندد یا از کاری تعجب می‌کند که از خودش سر نمی‌زند؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  کسانی را که از این بابت می‌خندند، سرزنش فرمود. در فرهنگ برخی از مردم دنیا، بیرون دادن باد شکم در میان جمع، عیب به‌شمار نمی‌رود و آن را مانند عطسه و خمیازه می‌پندارند؛ و در برخی از مناطق نیز این کار را خیلی بد می‌دانند. در هر صورت، اگر از کسی باد شکمش خارج شد، درست نیست که به او بخندیم و او را خجالت دهیم.

این‌جاست که درمی‌یابیم انسان نباید دیگران را به‌خاطر عیبی که در خود او نیز وجود دارد، سرزنش کند؛ چه معنا دارد که انسان، چیزی را که برای خود عیب نمی‌داند، برای دیگران عیب بداند؟!

لازم می‌دانم که این‌جا نکته‌ای را یادآوری کنم که در میان مردم، رایج شده است؛ همه می‌دانید که خوردن گوشتِ شتر، وضو را می‌شکند. یعنی اگر کسی وضو داشت و گوشت شتر خورد، بر او واجب است که برای نماز، وضو بگیرد؛ فرقی نمی‌کند که این گوشت، نیم‌پخته بوده یا به‌طور کامل پخته است؛ هم‌چنین فرقی نمی‌کند که این گوشت، از کدام قسمت شتر باشد: جگر، قلب، گوشت بدون چربی، شش و سیرابی و امثال آن؛ یعنی خوردن گوشت شتر از هر جای بدنش که باشد، وضو را می‌شکند. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدون این‌که هیچ قسمتی را مستثنا کند، فرمود: «تَوَضَّئُوا مِنْ لُحُومِ الإِبِلِ». یعنی: «پس از خوردن گوشت شتر، وضو بگیرید». هم‌چنین شخصی، از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: آیا پس از خوردن گوشت شتر، وضو بگیریم؟ فرمود: «بله». آن شخص، سؤال کرد: آیا پس از خوردن گوشت گوسفند، وضو بگیریم؟ فرمود: «إِنْ شِئْت».([4]) یعنی: «اگر بخواهی...». یعنی گوشت گوسفند، وضو را نمی‌شکند و خوردن گوشت گاو و اسب نیز شکننده‌ی وضو نیست. ولی اگر در حالِ وضو، گوشت شتر بخورید، چه به‌طور کامل پخته باشد و چه نیم‌پخته باشد، برای نماز خواندن، واجب است که وضو بگیرید. ولی نوشیدن شیر شتر، بنا بر قول صحیح، وضو را نمی‌شکند. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به دو نفر از طایفه‌ی «عُرینه» که بیمار شده بودند، فرمود که از شیر و ادرارِ شتران صدقه بخورند و به آن‌ها دستور نداد که وضو بگیرند. لذا اگر شیر شتر، وضو را می‌شکست، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به آنان فرمان می‌داد که وضو بگیرند. البته اگر پس از خوردن شیر شتر وضو بگیرید، بهتر است، ولی واجب نیست.

هم‌چنین خوردنِ آبِ غذای آب‌گوشتی که با گوشت شتر تهیه شده است، وضو را نمی‌شکند؛ اما اگر وضو بگیرید، بهتر است. البته اگر گوشت شتر بخورید، واجب است که وضو بگیرید؛ لذا خوردن چربیِ شتر نیز وضو را می‌شکند.

نکته ای که می‌خواهم تذکر دهم، اینست که برخی از مردم می‌گویند: سببش، اینست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در ضیافتی حضور داشت که در آن با گوشت شتر، پذیرایی کردند. در این میان، بادی از یکی از حاضران، خارج شد؛ ولی معلوم نشد که چه کسی بود. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس، گوشت شتر خورده است، وضو بگیرد». لذا همه، برخاستند و وضو گرفتند.

و بدین‌سان این را سبب وضو گرفتن پس از خوردن گوشت شتر دانسته‌اند؛ این، روایت بی‌اساسی‌ست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تنها بنا بر حکمتی که فقط الله می داند، دستور داد که پس از خوردن گوشت شتر وضو بگیرند. گاه ما، به حکمت رهنمودها و دستورهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پی می‌بریم و گاه حکمتش را درک نمی کنیم؛ در هر صورت بر ما واجب است که از دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اطاعت کنیم. لذا همین‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داده است که پس از خوردن گوشت شتر وضو بگیریم، کافی‌ست و باید اطاعت نماییم.

***

280- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لا یَفْرَکْ مُؤْمِنٌ مُؤْمِنَةً إِنْ کَرِه مِنها خُلقًا رضِیَ مِنْها آخَرَ» أَوْ قال: «غیْرَهُ». [روایت مسلم]([5])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ مردِ مؤمنی، نسبت به زنی مؤمن (یعنی همسر خویش) بد نَبَرد؛ زیرا اگر یک اخلاقش را نمی‌پسندد، اخلاق دیگرش را می‌پسندد».

شرح

مؤلف رحمه الله  حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ مردِ مؤمنی، نسبت به زنی مؤمن (یعنی همسر خویش) بد نَبَرد؛ زیرا اگر یک اخلاقش را نمی‌پسندد، اخلاق دیگرش را می‌پسندد». یعنی اگر مردی، در همسرش اخلاقِ بدی دید که خوشایند وی نیست، نباید به‌کلی از او بد ببَرَد یا نسبت به او کینه بورزد. زیرا انسان، نباید در هیچ شرایطی عدل و انصاف را کنار بگذارد؛ بلکه باید همواره با طرفِ مقابلش به‌عدالت و به‌گونه‌ای رفتار کند که سزاوارِ اوست. عدالت، اینست که در کنارِ بدی‌ها، خوبی‌ها را هم ببیند و خوبی‌ها و بدی‌هایش را با هم بسنجد؛ آن‌گاه بنگرد که بدی‌هایش بیش‌تر است یا نیکی‌هایش، و سپس مطابق روی‌کردِ طرف مقابل با او رفتار نماید؛ این، عدالت است.

 

 

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّٰمِینَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا یَجۡرِمَنَّکُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ  [المائ‍دة: ٨]       

ای مؤمنان! برای الله به داد برخیزید و به عدالت گواهی دهید؛ و نباید دشمنی گروهی، شما را بر آن دارد که عدالت نورزید.

یعنی کینه و دشمنی با کسی، شما را بر آن ندارد که نسبت به او عدالت را رعایت نکنید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به درخواست اهل خیبر به آنان اجازه داد که آن‌جا بمانند و از آن نگهداری کنند و به کارِ زراعت و کشاورزی بپردازند و در مقابل، نیمی از محصولات خیبر را به مسلمانان بدهند. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هنگام جمع‌آوری محصولات کشاورزی، نماینده‌اش را به خیبر می‌فرستاد تا میزان محصولات را محاسبه کند و سهم مسلمانان را تحویل بگیرد. باری این مأموریت را به عبدالله بن رواحهt داد. وی، به اهل خیبر گفت: ای یهودیان! آن‌قدر که از شما متنفرم، از هیچ‌کس نفرت ندارم؛ زیرا شما، پیام‌آوران الهی را کشتید و بر الله، دروغ بستید. با این حال، به شما ستم نمی‌کنم و از سهم شما نمی‌کاهم. برآورد من از محصول خرما، بیست هزار «وسْق»([6]) است. حال اگر می‌خواهید مطابق این تخمین، سهم خود را بردارید یا سهم مسلمانان را بدهید. یهودیان گفتند: آسمان‌ها و زمین، بر اساس همین عدل و انصاف، استوارند.

نکته‌ این‌جاست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد منصفانه قضاوت کنیم؛ چنان‌که فرمود: «هیچ مردِ مؤمنی، نسبت به زنی مؤمن (یعنی همسر خویش) بد نَبَرد؛ زیرا اگر یک اخلاقش را نمی‌پسندد، اخلاق دیگرش را می‌پسندد». اگر همسرت یک بار جوابت را خوب نداد، فراموش نکن که بارها جوابت را به‌خوبی داده است؛ اگر حالا به تو بد کرد، خوبی‌های گذشته‌اش را به‌یاد بیاور و به خوبی‌هایی بنگر که در آینده به تو خواهد کرد و انصاف داشته باش.

این فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی نحوه‌ی تعامل با همسر، دامنه‌ی گسترده‌ای دارد و شامل روش برخورد با دیگران نیز می‌شود. لذا اگر با کسی تعامل یا دوستی دارید و روزی به شما بد کرد، نیکی‌هایش را فراموش نکنید؛ اگر نیکی‌هایش بیش از بدی‌های اوست، پس با او به‌نیکی رفتار نمایید و اگر بدی‌اش نسبت به شما بیش از نیکی‌اش بود، در صورتی که سزاوار گذشت و بخشش است، او را ببخشید. زیرا پاداش کسی که عفو و گذشت پیشه می‌کند، با الله متعال است؛ ولی اگر سزاوار گذشت و بخشش نبود، حق خود را از او بگیرید و هیچ گناه و سرزنشی بر شما نخواهد بود. یعنی در هر صورت، نگاه کنید که کدام روش، بهتر است و مصلحت در چیست.

لذا نتیجه می‌گیریم که باید با همسر، دوستان و با کسانی که معامله یا داد و ستد می‌کنیم و به‌طور کلی با همه‌ی کسانی که در تعامل هستیم، برخوردِ نیک و منصفانه‌ای داشته باشیم؛ اگر از یک اخلاق طرفِ مقابل، خوشمان نمی‌آید یا باری به ما بدی می‌کند، جنبه‌های نیک این ارتباط و خوبی‌هایش را از یاد نبریم و منصفانه قضاوت کنیم. این، همان عدالتی‌ست که الله و پیامبرش به آن دستور داده‌اند. همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ٩٠                                                                                           [النحل: ٩٠]     

همانا الله به عدل و احسان و عطا و بخشش به خویشان فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و تجاوز باز می‌دارد. پندتان می‌دهد؛ باشد که پند بگیرید.

***

281- عن عَمْرو بنِ الأَحْوَصِ الجُشمیِّt أَنَّهُ سمِعَ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  فی حَجِّةِ الْوَداع یقُولُ بعد أَنْ حَمِدَ الله تعالى وَأَثنَى علَیْهِ وذکَّر ووعظ، ثُمَّ قال: «أَلا واسْتَوْصوا بِالنِّساءِ خَیْرًا، فَإِنَّمَا هُنَّ عَوانٍ عَنْدَکُمْ لَیْس تمْلکُونَ مِنْهُنَّ شَیْئاً غیْرَ ذلِکَ إِلاَّ أَنْ یأْتِینَ بِفَاحشةٍ مُبیِّنةٍ، فإِنْ فَعلْنَ فَاهْجُروهُنَّ فی المضَاجع، واضْربُوهنَّ ضَرْباً غیْر مُبرِّح، فإِنْ أَطعنَکُمْ فَلا تبْغُوا عَلَیْهِنَّ سبیلاً، أَلا إِنَّ لَکُمْ عَلَى نِسائِکُمْ حَقًّا، ولِنِسائِکُمْ عَلَیْکُمْ حقًّا، فَحَقُّکُمْ عَلَیْهنَّ أَن لا یُوطِئْنَ فُرُشَکمْ منْ تَکْرهون، وَلا یأْذَنَّ فی بُیُوتکمْ لِمن تکْرهون، أَلا وحقُّهُنَّ عَلَیْکُمْ أَن تُحْسنُوا إِلیْهنَّ فی کِسْوتِهِنَّ وَطعامهنَّ». [ترمذى، این حدیث روایت کرده و گفته است: حسن صحیح است.]([7])

ترجمه: از عمرو بن احوَص جُشمیt روایت است که در حج وداع از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شنید که پس از حمد و ثنای الله متعال، پند داد و موعظه نمود، آن‌گاه فرمود: «آگاه باشید و سفارش مرا درباره‌ی نیکی به زنان رعایت کنید؛ زیرا آن‌ها به‌سان اسیر در دست شما هستند و شما جز در چارچوب پیوند زناشویی مالک چیزی از آن‌ها نیستید (و حق ندارید کتکشان بزنید) مگر این‌که آشکارا کار ناشایستی انجام دهند (و از شما نافرمانی کنند). اگر مرتکب کار ناشایستی شدند، از هم‌خوابی با آن‌ها دوری نمایید و به‌آرامی، نه سخت، آنان را بزنید و چنان‌چه مطیع شدند، برای ستم به آن‌ها، در پیِ بهانه نباشید. بدانید که شما بر همسران خود حقی دارید و آن‌ها نیز بر شما حقی دارند؛ حق شما بر آن‌ها، اینست که کسی را که شما دوست ندارید، روی فرش شما جای ندهند و به کسی که شما نمی‌خواهید اجازه‌ی ورود به خانه‌ی شما را ندهند؛ و حق آنان بر شما، اینست که لباس و غذایشان را به‌نیکی فراهم کنید».

شرح

مؤلف رحمه الله ، روایتی بدین مضمون نقل کرده است که عمرو بن احوص جُشمیt در سخنرانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حج وداع حضور داشت. این سخنرانی در روز «عرفه» بود؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حج وداع، روز یک‌شنبه، چهارم ذی‌حجه وارد مکه شد و تا روز پنج‌شنبه، هشتم ذی‌حجه در مکه ماند و روز پنج‌شنبه، هنگام چاشت، به «منا» رفت و نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء و نیز نماز صبح را در منا خواند و پس از طلوع خورشید، به سوی عرفه حرکت کرد و در مکانی به نام «نمره» اتراق کرد؛ نمره، مکانی معروف قبل از عرفه می‌باشد و جزو عرفه نیست. آن‌گاه وقت نماز ظهر فرا رسید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد شترش را آماده کنند و سپس سوار شد و به‌راه افتاد تا این‌که به «بطن‌ الوادی» یا به «عُرَنه» رسید. عرنه، دره‌ی پهناور و بزرگی‌ست که محدوده‌ی عرفه از ناحیه‌ی غرب به شمال را مشخص می‌کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌جا از شترش پیاده شد و برای مردم سخنرانی شیوایی ایراد فرمود. یکی از نکاتی که در این سخنرانی بیان نمود، این بود که فرمود: «آگاه باشید و سفارش مرا درباره‌ی نیکی به زنان رعایت کنید؛ زیرا آن‌ها به‌سان اسیر در دست شما هستند». یعنی زن، اسیرِ شوهرش می‌باشد. آن‌گاه بیان نمود که حق زدنِ همسرانمان را نداریم؛ مگر این‌که آشکارا مرتکب کار ناشایستی شوند. منظور از کار ناشایست در این‌جا، نافرمانی از شوهر است؛ زیرا در ادامه فرمود: «اگر از شما اطاعت کردند، برای ستم به آن‌ها در پیِ بهانه نباشید». به عبارتی دیگر اگر زنی از شوهرش نافرمانی کرد، ابتدا مرد باید او را نصیحت کند، و آن‌گاه از هم‌خوابی با او اجتناب نماید و با او نخوابد؛ و اگر هم‌چنان مطیع نشد و نافرمانی می‌کرد، او را به‌‌آرامی یا به‌گونه‌ای بزند که آسیبی به او نرسد. این‌ها، مراحل تنبیهِ زن در زمانی‌ست که مطیعِ شوهرش نباشد؛ یعنی آن‌جا که باید و بر او واجب است، از شوهرش اطاعت نمی‌کند. ﴿فَإِنۡ أَطَعۡنَکُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًا[النساء : ٣٤]  یعنی اگر از شما اطاعت کردند، دیگر برای ستم کردن به آن‌ها یا زدنشان، در پیِ بهانه نباشید و نسبت به حقوقشان کوتاهی نکنید. زیرا با اطاعت و فرمان‌برداری از شما، به وظیفه‌ی خویش عمل کرده‌اند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  حقوق و وظایف زن و مرد را نسبت به یکدیگر بیان فرمود: «حق شما بر آن‌ها، اینست که کسی را که شما دوست ندارید، روی فرش شما جای ندهند». الله بهتر می‌داند؛ ولی گویا این، کنایه از اینست که زن نباید کسی را که شوهرش، از او بیزار است، گرامی بدارد یا از او پذیرایی کند. در ادامه فرمود: «و به کسی که شما نمی‌خواهید اجازه‌ی ورود به خانه‌ی شما را ندهند». اگرچه آن شخص، پدر و مادر زن باشند. لذا اگر مردی (بنا بر دلیلی محکم و شرعی) دوست نداشته باشد که پدر و مادر همسرش یا خواهرزن و برادرزنش و نیز عمو، دایی یا خاله‌ی وی، وارد خانه‌اش شوند، زن نباید آن‌ها را به خانه‌ی شوهرش راه بدهد. این نکته را از آن جهت می‌گویم که برخی از زن‌ها، حتی نسبت به دختران خود حسادت دارند و نمی‌توانند شاهدِ زندگی آرام و خوشبختی دخترشان باشند و برای دوبه‌هم‌زنی، سعی می‌کنند رابطه‌ی دختر و داماد خود را خراب کنند! در چنین مواردی، مرد می‌تواند مادرزن خود را به خانه‌اش راه ندهد یا به همسر خود بگوید: مادرت اجازه ندارد قدم به خانه‌ام بگذارد. هم‌چنین در چنین مواردی مرد می‌تواند همسرش را از رفتن به خانه‌ی مادرش منع کند. زیرا مادرزنش، زنی سخن‌چین است که با سخنان و دخالت‌های خود، زندگی این زن و مرد را به‌هم می‌زند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «لاَ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ».([8]) یعنی: «سخن‌چین، وارد بهشت نمی‌شود».

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در ادامه‌ی این حدیث فرمود: «و حق زنان بر شما، اینست که لباس و غذایشان را به‌نیکی فراهم کنید». این مرد است که خرج همسرش را می‌دهد؛ اگرچه همسرش ثروتمند یا کارمند باشد. مرد، هیچ حقی در شغل و درآمدِ مستقل همسرش ندارد و یک ریال از حقوق زن به شوهرش تعلق نمی‌گیرد و مرد، وظیفه دارد و بر او واجب است که مخارج همسرش را تأمین کند و نباید به او بگوید: تو، به‌اندازه‌ی من‌ حقوق می‌گیری و با درآمدی که داری، بی‌نیازی. به چنین مردانی باید گفت: تأمین هزینه‌های روزمره‌ و نیازهای اساسی زن، بر شما واجب است؛ اگرچه همسرتان، کارمند یا ثروتمند باشد. و اگر مردی از دادن نفقه و تأمین مخارج و هزینه‌های همسرش سر باز بزند، قاضی شرع می‌تواند عقد ازدواج آن‌ها را فسخ کند و این حق را از مرد بگیرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حج وداع، سخنرانی بزرگی ایراد فرمود و در آن بسیاری از اصول دین و حقوق و مسایل شرعی را بیان نمود؛ از جمله این که فرمود: «آگاه باشید که ربای جاهلیت، زیرِ پاهای من است». یعنی اعتبار ندارد و باطل و بی‌اساس می‌باشد. در دوران جاهلیت، در سررسیدِ بازپرداخت وامی که به فقیر داده بودند، به او می‌گفتند: وامِ خود را پرداخت کن، وگرنه، مقداری دیگر روی آن می‌کشیم و برای بازپرداختش به تو فرصت می‌دهیم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به عنوان حاکم و مبلغ شریعت، ربای دوران جاهلیت را لغو کرد و فرمود: «نخستین ربایی که باطل اعلام می‌کنم، ربای عباس بن عبدالمطلب است». یعنی بدهی همه‌ی کسانی که از بابت دریافت وام ربوی، بدهکار بودند، بخشیده شد؛ اما این نیروی بزرگ ایمانی را بنگرید که چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  احکام الاهی را اجرا می‌نماید و نخستین ربایی که لغو می‌کند، ربای عمویش عباس است و تنها به اجرای دستورهای الله متعال می‌اندیشد و در این راستا به قرابت و خویشاوندی هیچ‌کس یا جایگاه و موقعیت او اهمیت نمی‌دهد. آری! اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  اهل دنیا بود، رعایت حالِ عمویش را می‌نمود و ربای او را باطل و بی‌اعتبار، اعلام نمی‌کرد؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عادل‌ترین فردِ بشر بود؛ فرمود: «نخستین ربایی که لغو می‌کنم، ربای عباس بن عبدالمطلب است». یعنی همه‌ی بدهی‌های ناشی از وام‌های ربوی را بخشید و سرمایه‌ یا اصل  وام پرداختی از سوی عمویش و دیگران را معتبر دانست.

به نمونه‌ای دیگر از عدالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  توجه کنید؛ زنی از بنی‌مخزوم، کالاهایی مانند دیگ و مشک را به‌عاریت می‌گرفت و سپس انکارش می‌کرد؛ یعنی مرتکب سرقت می‌شد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد که دستش را قطع کنند. قریش از بابت آبروی خود، نگران شدند؛ زیرا بنی‌مخزوم، یکی از بزرگ‌ترین طوایف قریش بود. لذا از اسامه بن زیدt درخواست کردند که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سفارش کند تا این حکم را لغو نماید. اسامهt فرزندِ زیدt بود و زیدt غلامی بود که خدیجه& به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بخشید و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آزادش نمود. اسامه و پدرش زید$ محبوبیت زیادی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  داشتند؛ از این‌رو قریش از اسامهt درخواست کردند که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای لغو این حکم درباره‌ی زنِ مخزومی، سفارش کند. اسامهt نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و سفارش کرد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به اسامهt فرمود: «آیا درباره‌ی حکم و قانون خدا، سفارش می‌کنی؟» آن‌گاه برخاست و برای مردم سخنر‌انی نمود و فرمود: «امت‌های پیش از شما (بنی‌اسرائیل)، از آن جهت به هلاکت رسیدند که وقتی فردِ مشهور و نام‌داری در میان آن‌ها دزدی می‌کرد، او را رها می‌کردند و هرگاه، فردِ ضعیفی، مرتکب سرقت می‌شد، دستش را قطع می‌نمودند». اگر قرار باشد رعایت حالِ کسی را بکنند، آدمِ ضعیف مستحق‌تر است؛ ولی در اجرای احکام شرعی، هیچ تبعیضی وجود ندارد. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سوگند یاد کرد و فرمود: «لَوْ أنَّ فَاطِمَة بنت محمد سَرَقَت لَقَطَعْتُ یَدَهَا».([9]) یعنی: «اگر دخترم فاطمه دزدی کند، دستش را حتماً قطع می‌کنم». مگر این زن مخزومی، از فاطمه دختر محمد، بهتر است که به‌خاطر او، حکم الاهی را اجرا نکنم؟ به‌یقین، نسب، جایگاه و دین و ایمان فاطمه& به‌مراتب بالاتر از آن زنِ مخزومی بود؛ زیرا فاطمه& سرورِ زنانِ بهشتی‌ست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سوگند یاد کرد تا همگان اهمیت این موضوع را دریابند و بدانند که شفاعت یا سفارش درباره‌ی احکام و مجازات‌های شرعی، بی‌اعتبار است؛ زیرا به‌روشنی بیان فرمود که «اگر دخترم، فاطمه دزدی کند، دستش را حتماً قطع می‌کنم». و این، نشان‌گر کمالِ عدل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سخنرانی مهم و بزرگی در حج وداع ایراد فرمود و بسیاری از احکام و آموزههای اسلامی را بیان نمود. علامه عبدالله بن محمد بن حمید رحمه الله ، شرحی مختصر بر این خطبه نگاشته که هرچند کوتاه و خلاصه است، ولی در نوع خود، بسیار مفید و ارزشمند می‌باشد؛ هرکس مایل است به این شرح، مراجعه کند.

***

282- وعن مُعَاویَةَ بنِ حَیْدةَt قال: قلتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! ما حَقُّ زَوْجَةِ أَحَدنَا عَلَیْه؟ قال: «أَن تُطْعمَها إِذَا طَعِمْتَ، وتَکْسُوهَا إِذَا اکْتَسیْتَ ولا تَضْربِ الْوَجهَ، وَلا تُقَبِّح، ولا تَهْجُرْ إِلاَّ فی الْبَیْتِ». [ابوداود، این حدیثِ حَسَن را روایت کرده است.]([10])

ترجمه: معاویه بن حَیدهt می‌گوید: به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفتم: ای رسول‌خدا! زنان ما چه حقی بر ما دارند؟ فرمود: «همان‌گونه که خود، غذا می‌خوری و لباس می‌پوشی، برای او نیز غذا و لباس تهیه کنی و هیچ‌گاه به صورتش نزن و به او حرفِ زشت نگو (یا به او نگو که تو، زشتی)، و جز در خانه از او دوری نکن».

283- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَکْمَلُ المُؤْمنین إِیمَاناً أَحْسنُهُمْ خُلُقاً، وَخِیارکُمْ خیارُکم لِنِسَائِهِم». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.]([11])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مؤمنانی که خوش‌اخلاق‌ترند، ایمانشان، کامل‌تر است و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان، خوش‌رفتارند».

شرح

مؤلف رحمه الله ، در روایتی که از معاویه بن حیدهt نقل کرده، آورده است که معاویه بن حیدهt از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: ای رسول‌خدا! حق زن بر شوهرش چیست؟ صحابهy تنها به‌قصد عمل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال می‌کردند؛ بر خلافِ بسیاری از مردم که امروزه فقط برای بالا بردن سطح معلومات خود، سؤال می‌کنند و تنها اندکی از آن‌ها به معلومات خود عمل می‌نمایند. زیرا هرچه علم و دانش انسان در زمینه‌ی علوم دینی بیش‌تر شود، یا حجتی به نفع اوست و یا به زیان او؛ زیرا اگر به علم خود عمل کند، به نفع اوست و اگر عمل نکند، به زیان اوست و باید پاسخ‌گو باشد.

نمونه‌های فراونی در قرآن وجود دارد که نشان می‌دهد صحابهy درباره‌ی مسایل دینی خود از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال می‌کردند:

﴿۞یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ                                                    [البقرة: ١٨٩]     

از تو درباره‌ی هلال‌های ماه می‌پرسند؛

یا نمونه‌ی دیگرش، این‌که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ                                                     [البقرة: ٢١٥]     

از تو می‌پرسند: چه چیزی انفاق کنند؟

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ                                                    [البقرة: ٢٢٠]      

و از تو درباره‌ی یتیمان، می‌پرسند.

و می‌فرماید:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ                                                  [البقرة: ٢٢٢]        

و از تو درباره­ی (نزدیکی با همسران در) عادت ماهانه سؤال می­کنند.

این‌ها، سؤال‌هایی بود که صحابهy می‌پرسیدند تا حکم پروردگار را درباره‌اش بدانند و به آن عمل کنند و آن را در خانه و خانواده‌ی خود اجرا نمایند.

همان‌طور که در این روایت آمده است، معاویهt از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال کرد: حق زن بر شوهرش چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همان‌گونه که خود، غذا می‌خوری و لباس می‌پوشی، برای او نیز غذا و لباس تهیه کنی». زیرا او شریک زندگی توست و نفقه‌اش بر تو واجب است. از این‌رو بسیاری از علما گفته‌اند: اگر مرد، نفقه‌ی زنش را ندهد و زن، خواهان جدایی از او باشد، قاضی می‌تواند عقد نکاحشان را فسخ کند؛ زیرا مرد در انجام وظیفه‌ی خود نسبت به تأمین هزینه‌های همسرش کوتاهی کرده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در ادامه فرمود: «و هیچ‌گاه به صورتش نزن». یعنی جز به ضرورت، همسرت را نزن و اگر چاره‌ای نباشد، به صورتش نزن؛ بلکه او را به‌گونه ای تنبیه کن که آسیبی به او نرسد.

پیش‌تر این نکته را بیان کردیم که هرگاه زن، از شوهرش نافرمانی کند یا نسبت به وظایف خویش کوتاهی نماید، شوهرش باید پیش از هر اقدامی او را نصیحت نماید، سپس با او هم‌خوابی نکند و آن گاه او را به آرامی یا به‌گونه‌ای بزند که هیچ آسیبی به او نرسد؛ در چنین مواردی نباید به صورت همسرش بزند. البته این مسأله را باید درباره‌ی دیگران نیز رعایت کند؛ یعنی اگر فرزندش مرتکب کار نادرستی می‌شود و می‌خواهد تنبیهش کند، نباید به صورتش بزند؛ زیرا صورت، گرامی‌ترین عضو بدن است. لذا باید به‌آرامی، از ناحیه‌ی کتف، پُشت، بازو و امثال آن، تنبیهش کند. اگر به صورتش نزند و بدون خشونت، کتکش بزند، می‌توان چنین کتکی را تنبیه نامید؛ زیرا هم باعث می‌شود که فرزند انسان، بدون این‌که احساس خواری و سرخوردگی کند، اشتباه خود را دریابد و این کتک خوردن را به‌جا بداند. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از زدن به صورت و زشت شمردن آن، منع نمود و فرمود: «لا تُقَبِّح»؛ یعنی: به او نگو که تو، زشتی یا به او حرف زشت نگو. این، مفهومی گسترده دارد؛ به عبارت دیگر نباید ظاهر و سیمای زنش را زشت بشمارد یا با گفتنِ سخنان زشت، تحقیرش کند و به او بگوید که تو، از خانواده‌ی پستی هستی. همه‌ی این‌ها در این مفهوم می‌گنجد و الله عزوجل  از آن منع فرموده است. آن‌گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «و جز در خانه از او دوری نکن». یعنی اگر بنا بر سببی، قصد تنبیهش را داشتی و می‌خواستی از او دوری کنی، در خانه‌ات و بدون این‌که کسی مطلع شود، از هم‌خوابی با او دوری نما و پیش مردم، اظهار نکن که با همسرت قهر کرده‌ای؛ زیرا اگر امروز با او قهر نموده‌ای، فردا با او آشتی خواهی کرد. بنابراین، مشکل خود را برای دیگران فاش نکنید؛ فاش کردن مشکلات خانوادگی برای دیگران، اشتباه بسیار بزرگی‌ست؛ لذا در خانه، از هم‌خوابی با او دوری کن و کسی از قهرِ شما باخبر نشود تا وقتی که با هم آشتی می‌کنید، همه چیز مثل اول، خوب شود و کسی هم از مشکلی که در میان شما پیش آمده است، اطلاع نیابد.

و اما حدیث دوم، یعنی حدیث ابوهریرهt، حدیث مهم و پرمحتوایی‌ست. ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مؤمنانی که خوش‌اخلاق‌ترند، ایمانشان، کامل‌تر است».

ایمان، کم و زیاد می‌شود؛ همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَیَزۡدَادَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِیمَٰنٗا                                                   [المدثر: ٣١]      

و بر ایمان مؤمنان بیفزاید.

ایمان همه‌ی مردم، یکسان نیست. برخی از مردم به‌گونه‌ای به غیب و آخرت ایمان دارند که گویا آن را می‌بینند و اینک در آن به‌سر می‌برند؛ به بهشت ایمان دارند و گویا بهشت، پیش روی آنان است. به دوزخ ایمان دارند؛ گویا دوزخ را با چشمان خود می‌بینند. به عبارت دیگر ایمان حقیقی و استواری دارند که شک و تردید به آن راه نمی‌یابد. و برخی از مردم، ایمان سست و متزلزلی دارند. همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَیۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦۖ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةَۚ ١١                                                                                    [الحج : ١١]        

و برخی از مردم الله را در حاشیه و با شک و دودلی عبادت می‌کنند. اگر خیری به آنان برسد، به آن آرامش می‌یابند و اگر بلایی به آنان برسد، روی‌گردان می‌شوند؛ در دنیا و آخرت زیان می‌بینند. این، همان زیان آشکار است.

چنین کسانی، اگر با افرادِ شبهه‌انگیز رو‌به‌رو نشوند و تنها با افراد نیکوکار نشست و برخاست داشته باشند، آرامش دارند؛ ولی اگر بلایی جسمی یا آزمونی مالی به آنان برسد و یا عزیزی از دست بدهند، از حقیقت و عبادتِ الله روی‌گردان می‌شوند و به تقدیر الاهی اعتراض می‌کنند و بدین‌سان در مسیر تیره‌روزی و شقاوت قرار می‌گیرند و در دنیا و آخرت زیان می‌بینند.

در هر حال، آن دسته از مؤمنان که اخلاقشان بهتر است، ایمانشان کامل‌تر می‌باشد. و این، نشان‌گر اهمیت خوش‌اخلاقی‌ست؛ اخلاق خوش با خدا و اخلاق خوش با خلق خدا. اخلاق خوش با خدا، اینست که انسان به شریعت پروردگار، راضی باشد و به‌طور کامل و با رضایت خاطر به دین و شریعت تن دهد و تسلیم دستورهای الله عزوجل  باشد؛ چه الله متعال، او را به کاری فرمان دهد و چه او را از کاری بازدارد. هم‌چنین باید به تقدیر الله عزوجل  راضی باشد؛ لذا کسی که به خواست و تقدیر الهی، دچار مشکلی شده یا اتفاق ناگواری برایش پیش آمده است، مانند کسی باشد که از نعمتی الهی برخوردار شده که مایه‌ی شادی اوست و بگوید: پروردگارا! همه چیز از نزد توست؛ من، به این‌که تو پروردگار من هستی، شادمانم. اگر نعمتم دهی، سپاس‌‌گزارم و اگر مرا بیازمایی، صبر می‌کنم. و بدین‌سان رضایت به قضا و قدر، و شریعت و دستورهای الهی، همان اخلاق خوش با خداست. اخلاق خوش با مردم، موضوع مبهم و پوشیده‌ای نیست و مصادیق و مفاهیم گسترده‌ای دارد؛ از جمله پرهیز از اذیت و آزار مردم، مهرورزی و بذل و بخشش به آنان، پایداری در برابر اذیت و آزارشان و دیگر مواردی که در گستره‌ی اخلاق خوش با مردم می‌گنجد؛ لذا کسی که به مردم اذیت و آزار نمی‌رساند و مهر و بخشش خویش را از آنان دریغ نمی‌دارد و بر اذیت و آزارشان صبر می‌کند، ایمانِ کامل‌تری دارد.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان، بهترین رفتار را دارند». یعنی بهترین مردم، کسانی هستند که با خانواده و همسر خویش خوش‌رفتارند. همان‌طور که در حدیث دیگری آمده است: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لأَهْلِهِ، وَأَنَا خَیْرُکُمْ لأَهْلِی».([12]) یعنی: «بهترین شما، کسانی هستند که با خانواده (همسران) خویش بهترند؛ و من، بهترین شما در برخورد با همسران خود هستم». زیرا نزدیکان هر کسی، بیش از دیگران سزاوار نیکی‌های او هستند؛ لذا اگر می‌خواهید به کسی نیکی کنید، نزدیکان شما اولویت دارند و باید نخستین کسانی باشند که از خیر و نیکی شما برخوردار می‌شوند. این، برعکسِ روی‌کرد برخی از مردم در این دوران است؛ می‌بینیم که با خانواده‌ی خود رفتار بدی دارند و با دیگران بسیار خوش‌رفتارند! خانواده‌ی هر کسی، بیش از همه سزاوار اخلاقِ خوشِ او هستند و انسان باید به خانواده‌اش بیش از دیگران، نیکی کند و رفتارش با خانواده، بهتر از رفتاری باشد که با دیگران دارد؛ زیرا خانواده‌اش شبانه‌روز و در نهان و آشکار با او هستند. اگر گرفتار شود، در کنارِ او می‌مانند و اگر شادمان گردد، با او شادی می‌کنند و در غم و اندوه نیز با او شریکند. لذا رفتار انسان با خانواده‌اش باید بهتر از رفتاری باشد که با دیگران دارد و بهترین مردم، کسانی هستند که برای همسر و خانواده‌ی خود، بهترند. الله متعال، ایمان ما و همه‌ی مسلمانان را کامل بگرداند و ما را در زمره‌ی بهترین بندگانش در رابطه با خانواده‌هایمان و دیگر کسانی قرار دهد که بر ما حق دارند.

***

284- وعن إِیاس بنِ عبدِ الله بنِ أبی ذُبابt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لاَ تَضْربُوا إِمَاءَ اللَّهِ» فَجاءَ عُمَرُt إلى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، فَقال: ذَئِرْنَ النِّساءُ عَلَى أَزْواجهن، فَرَخَّصَ فی ضَرْبهِنَّ فَأَطاف بِآلِ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  نِساءٌ کَثِیرٌ یَشْکونَ أَزْواجَهُنَّ، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لَقَدْ أَطَافَ بآلِ بَیْت مُحمَّدٍ نِساءٌ کَثیرِ یشْکُونَ أَزْوَاجَهُنَّ لَیْسَ أُولِئک بخیارِکُمْ». [ابوداود، این حدیث را با اِسناد صحیح روایت کرده است.]([13])

ترجمه: ایاس بن عبدالله بن ابی‌ذبابt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کنیزان الله (یعنی همسران خود) را نزنید». پس از چندی، عمرt نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: زنان، در برابر شوهران خود گستاخ شده‌اند. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی تنبیه زنان اجازه داد. دیری نپایید که زنان زیادی به خانه‌های همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و از شوهران خود شکایت داشتند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «زنان زیادی نزد خانواده‌ی محمد آمده‌اند و از شوهران خود شکایت دارند؛ چنین مردانی،  بهترین‌های شما نیستند».

285- وعن عبدِ الله بنِ عمرو بن العاص$ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «الدُّنْیَا مَتَاع، وَخَیْرُ مَتاعِهَا المَرْأَةُ الصَّالحةُ». [روایت مسلم]([14])

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دنیا، متاعی بیش نیست؛ و بهترین متاع دنیا، زن شایسته و نیکوکار است».

شرح

مؤلف رحمه الله ، حدیثی بدین مضمون درباره‌ی زنان نقل کرده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «کنیزان خدا را نزنید» که منظور، زنان هستند؛ همان‌طور که می‌گویند: «عبدالله»، یعنی بنده‌ی الله؛ و درباره‌ی زنان گفته می‌شود: «أمة الله»، یعنی: کنیز خدا، و جمع آن می‌شود: «إِمَاءَ اللهِ»، یعنی: کنیزانِ الله؛ همان‌گونه که در حدیث صحیح آمده است: «لاَ تَمْنَعُوا إِمَاءَ الله مَسَاجِدَ اللهِ»؛([15]) یعنی: «کنیزان الله (زنان) را از رفتن به مساجد الله منع نکنید».

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در این حدیث، از زدنِ زنان منع فرمود. صحابهy به عنوان برترین نسل امت اسلامی، در برابر فرمان الله و رسولش به‌طور کامل تسلیم بودند؛ لذا به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عمل کردند و دیگر، زنانشان را نمی‌زدند. این امر، به گستاخی زنان در برابر شوهرانشان انجامید و همان‌طور که عمر بن خطابt به عرض پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رسانید، زن‌ها به سرکشی از شوهران خود روی آوردند. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی تنبیهِ زنان، اجازه داد؛ در این میان، برخی از مردان، زیاده‌روی کردند و گاه به‌ناحق زنانشان را می‌زدند. لذا زنانِ زیادی پیرامون خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گرد آمدند و از شوهران خود شکایت داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به مردم فرمود: «مردانی که زنانشان را می‌زنند، مردان برگزیده‌ای نیستند». همان‌طور که در حدیث آمده است: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لأَهْلِهِ»؛ یعنی: «بهترین شما کسانی هستند که بهترین رفتار را با زنان خود دارند». و این، نشان می‌دهد که افراط و تفریط در زدن یا تنبیهِ زنان، درست نیست و در زمانی که شرایط، ایجاب ‌کند، تنبیهِ زن یا زدنِ او بدور از خشونت و با رعایت موازین دینی، اشکالی ندارد. همان‌طور که الله عزوجل  مراحل تنبیه زن را بیان فرموده است:

﴿وَٱلَّٰتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِی ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ [النساء : ٣٤] 

و زنانی را که از نافرمانیشان بیمناکید، ابتدا نصیحت نمایید و آن‌گاه از هم‌خوابی با آنها اجتناب کنید و (اگر مطیع نشدند) تنبیهشان نمایید.

لذا زدن در سومین مرحله قرار دارد و باید تنبیه زن، بدور از خشونت و به‌گونه‌ای باشد که آسیبی به او نرسد.

سپس مؤلف رحمه الله  حدیثی بدین مضمون از عبدالله بن عمرو بن عاص$ نقل کرده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «دنیا، متاعی بیش نیست؛ و بهترین متاع دنیا، زن شایسته و نیکوکار است». متاع، به هر چیزی می‌گویند که از آن بهره می‌برند؛ همان‌طور که متاع مسافر، ره‌توشه‌ی اوست. بنابراین، زنِ نیکوکار و خردمند، بهترین نعمت دنیاست. زیرا پاس‌دارِ اسرارِ شوهر، و مال و فرزندان اوست و با عقل و خردی که دارد، خانه را به‌خوبی اداره می‌کند و فرزندان نیک و شایسته‌ای تربیت می‌نماید؛ وقتی شوهرش به او می‌نگرد، شاد می‌شود و در غیابِ شوهرش، حافظ مال و آبروی اوست و در کاری که شوهرش به او می‌سپارد، خیانت نمی‌کند. چنین زنی، بهترین نعمت دنیاست. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «تُنْکَح الْمَرْأَة لِأَرْبَعٍ لِمَالِهَا وَلِحَسَبِهَا وَلِجَمَالِهَا وَلِدِینِهَا فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّین تَرِبَتْ یَدَاک».([16]) یعنی: «در ازدواج با زن، چهار هدف وجود دارد؛ به‌خاطر مالش، نسَب و موقعیتش، زیبایی‌اش، دینداری‌اش. زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی». یعنی زن دین‌دار، بهترین زنی‌ست که با او ازدواج می‌کنی و اگر زیبارو نباشد، اخلاق و ایمانش، او را زیبا می‌گرداند و از زندگی با او لذت می‌بری.

 

نظارت علمی، فنی و ناشر:

گروه علمی فرهنگی مجموعه موحدین

www.mowahedin.com

 

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 3331؛ و صحیح مسلم، ش: 1468.

([2]) صحیح بخاری، ش: 4942؛ و صحیح مسلم، ش: 2855.

([3]) سوره‌ی شمس، آیه‌ی 12؛ یعنی: آن‌گاه که بدبخت ترین آن قوم (برای پی کردن ماده‌شتر) برخاست.

([4]) صحیح مسلم، ش: 1469.

([5]) صحیح مسلم، ش: 1469.

([6]) هر وسق، شصت «صاع» است و هر صاع، چهار «مُد»؛ هر مُد نزد شافعی و حجازی‌ها، دو «رطل» و نزد ابوحنیفه و اهل بغداد، 3/1 رطل می‌باشد. برخی از اهل علم، هر مد را به‌اندازه‌ی پُری دو کف دست دانسته‌اند. [مترجم]

([7]) صحیح ابن‌ماجه، از آلبانی/، ش: 1502.

([8]) بخاری، ش: 6056؛ و مسلم، ش: 105 به‌نقل از حذیفه بن یمانt.

([9]) صحیح بخاری، ش: (3453، 3965، 6290)؛ و مسلم، ش: (3196، 3197).

([10]) صحیح ابن‌ماجه، از آلبانی/، ش: 1500؛ و آداب الزفاف، ص: 208.

([11]) صحیح الجامع الصغیر، ش: 1232؛ و السلسلة الصحیحة، ش: 284؛ و صحیح الترمذی، ش: 928 از آلبانی/؛ و مشکاة المصابیح، ش: 3264.

([12]) صحیح است؛ ر.ک: صحیح الجامع، ش: 3314.

([13]) صحیح الجامع، ش: 5137؛ و صحیح ابی‌داود، ش: 1863؛ از آلبانی/؛ و مشکاة المصابیح، ش: 3261.

([14]) صحیح مسلم، ش: 1467.

([15]) صحیح بخاری، ش: 900؛ و صحیح مسلم، ش: 422 به‌نقل از ابن‌عمرt.

([16]) بخاری، ش: 5090؛ و مسلم، ش: 1466 به‌نقل از ابوهریرهt.

33- باب: مهربانی با یتیمان، دختران، و دیگر ضعیفان و مستمندان، و احسان و فروتنی نسبت به آنان

33- باب: مهربانی با یتیمان، دختران، و دیگر ضعیفان و مستمندان، و احسان و فروتنی نسبت به آنان

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٨                                           [الحجر: ٨٨] 

بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور.

 

و می‌فرماید:

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ        [الکهف: ٢٨] 

خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را می­خوانند، در حالی که رضای او را می­جویند و در طلب زیور زندگی دنیا دیدگانت را از آنان مگردان.

 

شرح

مؤلف رحمه الله  بابی درباره‌ی مهربانی با یتیمان، مستضعفان، و دختران و دیگر کسانی که سزاوار مهربانی و دل‌سوزی هستند، گشوده است. زیرا اسلام، دین رحمت، مهرورزی، عطوفت و نیکی به دیگران می‌باشد و الله عزوجل  در تعدادی از آیات قرآن به نیکی کردن به دیگران تشویق کرده و بیان نموده است که نیکوکاران را دوست دارد و افرادی چون یتیمان، بیش از دیگران، شایسته‌ی احسان و نیکوکاری هستند.

یتیم به هر دختر یا پسر خردسالی گفته می‌شود که پدرش را قبل از بلوغ از دست بدهد؛ اگرچه مادرش زنده باشد. ولی اگر مادرش بمیرد و پدرش زنده باشد، یتیم به‌شمار نمی‌آید. گرچه توده‌ی مردم، گمان می‌کنند که هر کودکی که مادرش بمیرد، یتیم است. خیر؛ این‌طور نیست. یتیم به کودکی گفته می‌شود که پدرش را از دست بدهد. یتیم، برگرفته از واژه‌ی «یُتم» است و یُتم، یعنی تنهایی؛ زیرا یتیم، تنهاست و کسی ندارد که مخارجش را تأمین کند و خود نیز توانایی کسب و کار ندارد. الله متعال، در تعدادی از آیات قرآن کریم درباره‌ی یتیمان سفارش نموده و حقوق ویژه‌ای برای آن‌ها بیان فرموده است. زیرا یتیم، با مرگِ پدرش دل‌شکسته می‌شود و سزاوار مهربانی و دل‌سوزی‌ست. الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَلۡیَخۡشَ ٱلَّذِینَ لَوۡ تَرَکُواْ مِنۡ خَلۡفِهِمۡ ذُرِّیَّةٗ ضِعَٰفًا خَافُواْ عَلَیۡهِمۡ فَلۡیَتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡیَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدًا ٩           [النساء : ٩] 

آنان که نگران فرزندان ناتوانی هستند که ممکن است پس از خود به جا بگذارند، باید (درباره­ی سایر یتیمان نیز) از الله بترسند و سخن استوار و درست بگویند.

زن‌ها و دختران نیز سزاوار عطوفت و مهربانی هستند؛ زیرا احساس و عاطفه بر آن‌ها غالب است و بیش‌تر، تحت تأثیر عواطف خود تصمیم می‌گیرند تا بر اساس عقل و اندیشه. از این‌رو تصمیم‌های احساسیِ آنان، آن‌گونه که باید محکم و استوار نیست. لذا الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ  [النساء : ٣٤] 

مردان، سرپرست زنانند؛ بدان سبب که الله برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده است.

افراد دل‌شکسته و شکست‌خورده نیز سزاوار مهر و عطوفت‌اند. کسانی که دچار شکست مالی شده‌اند یا به‌خاطر مرگِ یکی از عزیزان خود، دل‌شکسته‌اند. از این‌رو شریعت، ابراز هم‌دردی با کسانی را که عزیزی از دست داده‌اند، مشروع قرار داده است؛ بدین‌سان که انسان باید با عبارت‌های تسلی‌بخش، به چنین افرادی تسلیت بگوید و برایشان توضیح دهد که هرچه روی می‌دهد، به خواست و اراده‌ی الله متعال است.

انسان باید برای افرادی که برشمردیم، بال مهر و تواضع خود را فرود آورد و با آنان، به‌نرمی رفتار کند. زیرا الله متعال فرموده است:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٨                                           [الحجر: ٨٨] 

بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور.

یعنی هر مقامی که داری و در هر جایگاهی که هستی، متواضع باش؛ اگر همانند پرندگان در بلندای آسمان و در موقعیت بالایی قرار داری، و از پست و مقام یا ثروتی برخورداری، در اوج بلندی، مانند پرنده باش و بال مهر و تواضع خود را برای دیگران، فرودآور؛ به‌گونه‌ای که مؤمنان، فراتر از تو قرار بگیرند. چنان‌که الله عزوجل  به پیامبرش فرموده است:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢١٥                [الشعراء : ٢١٥] 

و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند، بگستران.

این، دستوری برای همه‌ی امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است که باید بال مهر و تواضع را برای هم‌کیشان خود، بگسترانند و نسبت به برادران مسلمان خود، مهربان و فروتن باشند. هر مسلمانی که بیش‌تر پیروِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است، بیش از سایر مسلمانان شایسته‌ی اینست که با او با توضع و مهربانی برخورد کنیم. زیرا پیرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سزاوار است که او را گرامی بداریم؛ نه برای این‌که فرزندِ فلانی‌ست. خیر؛ بلکه بدان سبب که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیروی می‌کند و به سنتش پای‌بند است. هرکس، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیروی کند، دوست و برادرِ ماست و هرکس، از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دور شود، به همان نسبت از او دوری می‌کنیم. مؤمن، بال مهر و تواضع خود را برای برادر هم‌‌کیش خود که پیرو سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است، می‌گستراند. ﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢١٥الله متعال، به پیامبرش فرموده است:

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا                                                                                         [الکهف: ٢٨] 

خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را می­خوانند، در حالی که رضای او را می­جویند و در طلب زیور زندگی دنیا دیدگانت را از آنان مگردان.

آری؛ الله عزوجل  به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داده که همواره با کسانی هم‌نشینی نماید که صبح و شام و در همه حال، الله را عبادت می‌کنند و از این دعا و عبادت، قصدی جز کسب رضای او ندارند. می‌فرماید: ﴿وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا[الکهف: ٢٨]  یعنی: از آن‌ها دور نشو و بگذار تو را ببینند و تو نیز به آن‌ها بنگر؛ نه این‌که به زیور زندگی دنیا چشم بدوزی.

به عنوان مثال: اگر دو نفر باشند که یکی از آن‌ها اهل طاعت و عبادت است، زکات می‌دهد، روزه می‌‌گیرد، به مردم نیکی می‌کند و صبح و شام به عبادت و راز و نیاز مشغول است؛ و آن یکی، پول‌دار و ثروتمند است، ماشین‌ها و خانه‌های آن‌چنانی دارد. کدام‌یک از این‌ها برای دوستی و هم‌نشینی بهتر است؟ بله؛ شخص عابد. باید با او دوستی و هم‌نشینی کنیم و به‌خاطر دنیا چشمان خود را او برنگردانیم و به مال و دارایی‌های دیگران، چشم ندوزیم. دنیا و همه‌ی آن چه که در دنیاست، هیچ و ناچیز است؛ دنیا، کالای فانی و زودگذری‌ست؛ خوشی‌های دنیا، هر چه باشد، پایان می‌یابد و همواره با غم و اندوه، همراه است. به دنبال هر خوشی، ناخوشی‌ست و هر خنده‌ای، گریه‌ای دارد. بزرگی که گمان می‌کنم ابن مسعودt می‌باشد، گفته است: «هیچ خانه‌ای سرشار از شادی و سرور نمی‌گردد، مگر این‌که پُر از غم و اندوه نیز می‌شود». واقعاً درست گفته است؛ زیرا در هر خانه‌ای، یکی پس از دیگری، می‌میرد و غم و اندوه بر آن خانه، سایه می‌اندازد و شادی‌ها به غم و غصه تبدیل می‌شود. لذا درست گفته‌اند که: «دنیا، همه هیچ».

لذا ﴿وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا[الکهف: ٢٨] بدین معناست که همواره با آن‌ها و یاورِ آنان باش که پیوسته در عبادت‌ و راز و نیاز با پروردگارند و گناهت به زرق و برقی نباشد که برخی از انسان‌ها را از آن، بهره‌مند ساخته‌ایم؛ همان‌طور که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِیهِۚ وَرِزۡقُ رَبِّکَ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰ ١٣١ وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ لَا نَسۡ‍َٔلُکَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ ١٣٢ [طه: ١٣١،  ١٣٢] 

به زینت زندگی دنیا که برخی از کافران را از آن بهره‌مند ساخته‌ایم تا آنان را بیازماییم، چشم مدوز. و روزیِ پروردگارت، بهتر و ماندگارتر است. و خانواده‌ات را به نماز فرمان بده و بر انجامش شکیبا باش. از تو روزی نمی‌خواهیم؛ بلکه ما به تو روزی می‌دهیم. و تقوا، سرانجام نیکی دارد.

از الله متعال درخواست می‌کنم که عاقبت همه‌ی ما و مسلمانان را نیک بگرداند.

***

الله متعال، می‌فرماید:

﴿فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ ١٠          [الضحى: ٩،  ١٠] 

پس به یتیم ستم مکن. و سؤال‌کننده را با بانگ و فریاد از خود مران.

شرح

مؤلف رحمه الله  در ادامه‌ی آیاتی که درباره‌ی مهرورزی به فقرا، یتیمان و مستمندان، ذکر کرده، این آیات را یادآور شده که الله عزوجل  فرموده است:

﴿أَلَمۡ یَجِدۡکَ یَتِیمٗا فَ‍َٔاوَىٰ ٦ وَوَجَدَکَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧ وَوَجَدَکَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨ فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ ١٠ وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ ١١                                     [الضحى: ٦،  ١٢] 

آیا (پروردگارت) تو را یتیم نیافت و سپس پناه داد. و تو را حیران و بدون شریعت یافت؛ پس هدایت کرد. و تو را تهی‌دست یافت؛ پس بی‌نیاز ساخت. لذا به یتیم ستم مکن. و سؤال‌کننده را با فریاد زدن از خود مران. و نعمت‌های پروردگارت را بازگو کن.

در این آیات، الله عزوجل  پیامبرش را خطاب قرار داده و بیان نموده است که: محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  یتیم بود و پدر و مادرش را در کودکی از دست داد؛ لذا پدربزرگش، عبدالمطلب کفالت او را بر عهده گرفت. محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  هشت ساله بود که عبدالمطلب درگذشت؛ آن‌گاه عمویش ابوطالب سرپرستی او را عهده‌دار شد. محمد صلی الله علیه و آله و سلم  یتیم بود و در ازای مزدی اندک برای اهل مکه چوپانی می‌کرد. زیرا هیچ پیامبری به نبوت مبعوث نشد مگر این‌که چوپانی کرده بود. یعنی همه‌ی پیامبران، ابتدا چوپان بودند تا افرادی مسؤولیت‌پذیر پرورش یابند و بیاموزند که چگونه مسؤولیتی را که به عهده می‌گیرند، به‌خوبی ادا نمایند و با نگهداری از گوسفندان، ویژگی‌هایی چون صبر، آرامش، عطوفت و مهربانی در آنان تقویت شود. زیرا از آن‌جا که گوسفندان، حیوانات ضعیفی هستند و به نگهداری نیاز دارند، معمولاً چوپان‌ها و کسانی که از گوسفندان نگهداری می‌کنند، آدم‌های مهربان و رقیق‌القلبی هستند؛ بر خلاف ساربان‌ها و پرورش‌دهندگان شتر که معمولاً سرسخت و سنگدل‌اند. زیرا شترها، حیوانات قوی و بزرگی هستند.

در هر حال، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دوران یتیمی را پشت سر نهاد و الله عزوجل  بر او منت گذاشت و همسری نیک نصیبش فرمود؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بیست و پنج ساله بود که با بانویی چهل ساله، یعنی ام‌المؤمنین خدیجه& ازدواج کرد. خدیجه& بانویی خردمند و فرزانه بود. همه‌ی دختران و پسرانی که خداوند عزوجل  به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بخشید، از همین بانو بودند؛ جز ابراهیمt که از کنیزش ماریه‌ی قبطی بود. آری؛ الله عزوجل  خدیجه را نصیب رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  کرد و با ورود این بانو به زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، زندگی ایشان سر و سامان یافت و تا زمانی که خدیجه زنده بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  همسرِ دیگری نگرفت.

الله متعال، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  را با نبوت گرامی داشت و سرآغاز نزول وحی بر او، خواب‌های صادقانه‌ای بود که می‌دید؛ لذا هرچه در خواب می‌دید، همان‌روز به‌روشنایی سپیده‌دم، روی می‌داد. زیرا خواب خوب و صادقانه، قسمتی از چهل و شش بخش نبوت است.([1]) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به سوی الله فراخواند، مژده و نوید داد و از عذاب الهی ترساند و بسیاری از مردم از او پیروی کردند و بدین‌سان یتیمی که چوپانی می‌کرد، امام و پیشوای بزرگ‌ترین امت گردید و سرپرستی و رهبری انسانیت و این امت بزرگ را بر عهده گرفت. الله متعال، به او فرموده است:

﴿أَلَمۡ یَجِدۡکَ یَتِیمٗا فَ‍َٔاوَىٰ ٦                                                  [الضحى: ٦] 

آیا (پروردگارت) تو را یتیم نیافت و سپس پناه داد.

آری؛ تو یتیم بودی و الله، پناهت داد و کسی را به سرپرستی تو گماشت تا به تو و کارهایت رسیدگی کند تا این‌که بزرگ شدی و آن‌گاه با رسالتی بزرگ بر تو منت نهاد.

﴿وَوَجَدَکَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧                                                    [الضحى: ٧] 

و تو را حیران و بدون شریعت یافت؛ پس هدایت کرد.

 یعنی علم و دانشی نداشتی و به تو علم و دانش بخشید. چنان‌که الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَمَا کُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن کِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِیَمِینِکَ   [العنکبوت: ٤٨] 

تو (ای پیامبر!) پیش از نزول قرآن، هیچ کتاب و نوشته‌ای را نمی‌خواندی و با دست خود چیزی نمی‌نوشتی.

و می‌فرماید:

﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمۡ تَکُن تَعۡلَمُۚ وَکَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکَ عَظِیمٗا ١١٣ [النساء : ١١٣] 

وآن‌چه را نمی‌دانستی، به تو آموخت. و فضل پروردگار بر تو، بزرگ است.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿مَا کُنتَ تَدۡرِی مَا ٱلۡکِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِیمَٰنُ                             [الشورى: ٥٢] 

پیش‌تر نمی‌دانستی که کتاب و ایمان چیست.

ولی محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  با این کتاب بزرگ، عالم شد و از ایمانی کامل برخوردار گردید. لذا الله عزوجل  به او فرموده است: ﴿وَوَجَدَکَ ضَآلّٗا: «تو را حیران، ناآگاه و بدون شریعت یافت»؛ ﴿فَهَدَىٰ: «آن‌گاه تو را هدایت کرد». اما چگونه و با چه؟ آری؛ با قرآن.

﴿وَوَجَدَکَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨                                                    [الضحى: ٨] 

و تو را تهی‌دست یافت؛ پس بی‌نیاز ساخت.

الله عزوجل  آن‌قدر به زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برکت و گشایش عنایت کرد که آن بزرگوار به دیگران نیز بذل و بخشش می‌نمود. چنان‌که روزی، یک نفر یک دره پُر از شتر به او داد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خود، به‌گونه‌ای بذل و بخشش می‌نمود که به هیچ عنوان از فقر نمی‌ترسید.

دقت کنید؛ الله متعال فرموده است: ﴿أَلَمۡ یَجِدۡکَ یَتِیمٗا فَ‍َٔاوَىٰ ٦و نفرموده: «فآواک». فرموده است: ﴿وَوَجَدَکَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧ و نگفته: «فهداک»؛ فرموده است:  ﴿وَوَجَدَکَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨ و نگفته: «فأغناک»؛ چرا؟ به دو دلیل: یکی، لفظی‌ست و دیگری، معنوی.

اما دلیل لفظی: برای این‌که پایان آیات متناسب باشد و به «الف» ختم شود؛ می‌فرماید:

﴿وَٱلضُّحَىٰ ١ وَٱلَّیۡلِ إِذَا سَجَىٰ ٢ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ٣ وَلَلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لَّکَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ ٤ وَلَسَوۡفَ یُعۡطِیکَ رَبُّکَ فَتَرۡضَىٰٓ ٥                                     [الضحى: ١،  ٥] 

لذا اگر می‌فرمود: «فآواک»، «فهداک» و «فأغناک»، این تناسب لفظی به هم می‌خورد.

و اما دلیل معنوی که مهم‌تر است؛ الله متعال، می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ یَجِدۡکَ یَتِیمٗا فَ‍َٔاوَىٰ ٦آیا الله عزوجل  فقط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را پناه داد یا هم او را پناه داد و هم امتش را؟ آری؛ الله عزوجل  به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پناه داد و به‌واسطه‌ی او شمار فراوانی که تنها الله، تعدادشان را می‌داند، پناه یافتند. ﴿وَوَجَدَکَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧ آیا تنها محمد صلی الله علیه و آله و سلم  هدایت یافت؟ خیر؛ الله، محمد را هدایت بخشید و به‌وسیله‌ی او افرادِ بی‌شماری هدایت یافتند و این روند تا روز قیامت نیز ادامه خواهد داشت. ﴿وَوَجَدَکَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨ آیا الله متعال، فقط محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را بی‌نیاز ساخت؟ خیر؛ بلکه الله متعال،  او را بی‌نیاز ساخت و به‌وسیله‌ی او دروازه‌ی فتح و برکت را به روی امت اسلامی گشود و این امت به پیروزی‌ها و فتوحات بزرگی دست یافت:

﴿وَعَدَکُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمۡ هَٰذِهِۦ        [الفتح: ٢٠] 

الله، غنیمت‌های فراوانی به شما نوید داده است که آن را به دست می‌آورید و این را برای شما زودتر فراهم ساخت.

لذا : ﴿أَلَمۡ یَجِدۡکَ یَتِیمٗا فَ‍َٔاوَىٰ ٦ بدین نکته اشاره دارد که هم تو را پناه داد و هم امت تو را؛ ﴿وَوَجَدَکَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ ٧ تو را هدایت بخشید و تو را واسطه‌ی هدایت دیگران قرار داد؛ ﴿وَوَجَدَکَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨ تو را بی‌نیاز ساخت و به وسیله‌ی تو به امت تو نیز خیر و برکت و فتح و پیروزی عنایت کرد.

سپس می‌فرماید:

﴿فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩                                                    [الضحى: ٩] 

پس به یتیم ستم مکن.

به‌یاد داشته باش که تو، خود یتیم بوده‌ای؛ پس به یتیم ستم مکن و بر او خشم مگیر. بلکه با مهر و عطوفت با او رفتار نما؛ وقتی فریاد می‌زند، او را آرام بگردان و چون خشمگین می‌شود، او را راضی کن و هنگامی که خسته می‌شود، اسباب آسایش و راحتی‌اش را فراهم نما.

﴿فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ ١٠         [الضحى: ٩،  ١٠] 

پس به یتیم ستم مکن. و سؤال‌کننده را با بانگ و فریاد از خود مران.

از مجموع این آیات، چنین به‌نظر می‌رسد که منظور از سؤال‌کننده، گدا یا کسی‌ست که درخواست مال می‌کند و می‌گوید: به من کمک کنید؛ الله دستور می‌دهد که سؤال‌کننده را از خود مَران؛ زیرا پیش‌تر فرمود: ﴿وَوَجَدَکَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨ یعنی: «و تو را نیازمند و تهی‌دست یافت؛ پس بی‌نیاز ساخت». حال که تو را بی‌نیاز ساخته است، سؤال‌کننده را خود طرد نکن و زمانی را به‌یاد بیاور که خود، فقیر بودی.

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از سؤال‌کننده، علاوه بر گدا، پرسش‌گری باشد که خواهان کسبِ علم است؛ لذا از کسی که سؤالی می‌پرسد، با سینه‌ی باز استقبال کن. زیرا اگر محتاج و خداترس نبود، نمی‌آمد و سؤال نمی‌کرد؛ پس او را از خود مران. البته اگر دریافتید که کسی، از روی خیره‌سری و لجبازی، سؤال‌هایی مطرح می‌کند که گویا می‌خواهد شما را گیج کند، ایرادی ندارد که از پاسخ‌گویی به او خودداری کنید. مثلاً با هر پاسخی که به او می‌دهید، پرسشی دیگر مطرح می‌کند و مسأله را کش می‌دهد! می‌گویید: ربا حرام است؛ می‌پرسد: چرا خداوند عزوجل  ربا را حرام، و معامله و داد و ستد را حلال کرده است؟ می‌گویید: مادرِ رضاعی حرام است؛ می‌پرسد: چرا؟ یعنی سؤال‌های بی‌موردی می‌پرسد. لذا ایرادی ندارد که چنین شخصی را از خود برانید و از پاسخ‌گویی به او خودداری کنید یا در برابرش اظهار خشم و ناراحتی نمایید؛ همانندِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . چنان‌که یکی از انصار و زبیر بن عوامt بر سرِ آبیاری باغ‌هایشان با هم اختلاف داشتند. انصاری به زبیرt می‌گفت: بگذار آب به من نیز برسد. و زبیرt می‌گفت: باغ من، بالاتر است و حق دارم که باغم را خوب آب بدهم. برای حل اختلاف نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به زبیر فرمود: «اِسْقِ یَا زبیر ثُمَّ أَرْسِلْ الْمَاء إِلَى جَارک». یعنی: «ای زبیر! اندکی آبیاری کن و سپس آب را به سوی همسایه‌ات بفرست». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌دانست که زبیرt حاضر است مقداری از حقّ خود بگذرد. ولی آن مرد، رو به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  کرد و گفت: ای رسول‌خدا! اگر زبیر، پسرعمه‌ی شما نبود، این‌گونه حکم نمی‌کردید. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ناراحت و خشمگین شد و فرمود: «یَا زُبَیْر! اِسْقِ ثُمَّ اِحْبِسْ الْمَاء حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى الْجَدْر».([2]) یعنی: «ای زبیر! خوب آبیاری کن و آب را نگه دار تا در زمین (به‌اندازه‌ی قوزک پای انسان) بالا بیاید و زمین، خوب آب بگیرد».

در هر حال، از کسی که خواهان کسب علم است و سؤالی می‌پرسد، با سینه‌ای باز و گشوده برخورد کنید و آن‌چه می‌خواهد، به او آموزش دهید؛ به‌ویژه در دوران ما که بسیاری از مردم، سؤال‌های مطرح می‌کنند، ولی حضور دل ندارند و حواسشان پَرت است؛ لذا وقتی پاسخشان را می‌دهید، درست متوجه نمی‌شوند؛ یعنی پاسخِ شما را بد می‌فهمند و سپس به سایر مردم می‌گویند: فلان‌عالم چنین فتوا داده است. لذا تا مطمئن نشده‌اید که سؤال‌کننده، مطلب را درست گرفته یا نه، او را رها نکنید تا این‌که مطالب را خوب بگیرد و دیگر، مشکلی پیش نیاید.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ ١١                                              [الضحى: ١١] 

و نعمت‌های پروردگارت را بازگو کن.

بگو: الحمدلله؛ خدا را شکر که به من علم و دانش داده است؛ الحمدلله، خدا را شکر که به من مال و ثروت داده است؛ الحمدلله که به من فرزندان خوبی بخشیده است.

بازگو کردن نعمت‌های الهی، دو جنبه دارد: زبانی، و عملی.

زبانی، اینست که بگویید: اله، بر من منت نهاده و به من نعمت ارزانی داشته است، من، فقیر بودم و او به من مال و ثروت بخشید. من، هیچ نمی‌دانستم و او، به من علم و دانش داد.

و به صورت عملی، اینست که آثار نعمت‌های الهی بر انسان نمایان باشد؛ یعنی اگر ثروتمند هستید، مانند فقرا لباس نپوشید؛ بلکه لباسی درخورِ ثروت خود بپوشید. و همین‌طور در رابطه با منزل، سواری و امثال آن. بگذارید مردم بدانند که خداوند عزوجل  به شما نعمت داده است. این، بازگو کردن عملیِ نعمت‌های الهی‌ست. از این‌رو هرکس که الله متعال به او علم داده، باید آن را برای مردم بازگو کند؛ یعنی دانش خود را به دیگران، منتقل نماید. زیرا مردم، واقعاً به علم و دانش نیاز دارند. الله متعال، همه‌ی مسلمانان را به انجام کارهایی موفق بگرداند که مورد پسند اوست.

***

 

الله جل جلاله  می‌فرماید:

﴿أَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی یُکَذِّبُ بِٱلدِّینِ ١ فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ ٢ وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ ٣     [الماعون: ١،  ٣] 

آیا کسی را که منکرِ روز جزاست، دیده‌ای؟ اوست که یتیم را با تحقیر و خشونت می‌راند و به طعام دادن به بینوایان تشویق نمی‌کند.

شرح

مؤلف رحمه الله  در ادامه‌ی آیاتی که در این باب، ذکر کرده، به سه آیه‌ی ابتدای سوره‌ی «ماعون» اشاره نموده است که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿أَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی یُکَذِّبُ بِٱلدِّینِ ١ فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ ٢ وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ ٣     [الماعون: ١،  ٣] 

آیا کسی را که منکرِ روز جزاست، دیده‌ای؟ اوست که یتیم را با تحقیر و خشونت می‌راند و به طعام دادن به بینوایان تشویق نمی‌کند.

علما، گفته‌اند: ﴿أَرَءَیۡتَ یعنی به من بگو؛ لذا مفهوم آیه است که از حالِ کسی خبر بده که منکِر روز جزاست و آخرت را انکار می‌کند. نشانه‌اش، اینست که او، یتیم را با تحقیر و خشونت می‌راند و هیچ مهر و رحمی نسبت به او ندارد؛ نه خود به مستمندان کمک می‌کند و نه دیگران را به این کار تشویق می‌نماید. لذا وضعیت بسیار بدی دارد؛ زیرا اگر به آخرت ایمان می‌داشت، مهرش را از کسانی که الله به مهرورزی به آنان دستور داده است، دریغ نمی‌کرد و به طعام دادن به بینوایان، تشویق می‌نمود.

الله متعال، در سوره‌ی «فجر» می‌فرماید:

﴿کَلَّاۖ بَل لَّا تُکۡرِمُونَ ٱلۡیَتِیمَ ١٧ وَلَا تَحَٰٓضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ ١٨

                                                                                 `[الفجر: ١٧،  ١٨] 

چنین نیست (که انسان می‌پندارد)؛ بلکه شما، یتیمان را گرامی نمی‌دارید. و یکدیگر را به طعام دادن مستمندان تشویق نمی‌کنید.

سفارشی که در این آیه نسبت به یتیمان شده است، به‌مراتب جدی‌تر و بیش‌تر می‌باشد؛ زیرا در سوره‌ی «ماعون» از بدی کردن به یتیم نهی شده و این‌جا به نیکی کردن و گرامی داشتن یتیمان دستور داده است. لذا تکریم یتیمان، واجب می‌باشد. دقت کنید؛ در این آیه به طعام دادن به مستمندان سفارش شده؛ اما در رابطه با یتیمان به تکریم و گرامی داشتن آن‌ها دستور داده است. یعنی امکان دارد یک یتیم، ثروتمند باشد، ولی در عین حال، باید او را گرامی داشت و اگر یتیمی، فقیر هم باشد، او را به‌خاطر یتیم بودنش، گرامی می‌داریم و چون فقیر است، به او غذا می‌دهیم. ولی متأسفانه بسیاری از مردم به اهمیت این موضوع توجه نمی‌کنند.

ناگفته نماند که مهرورزی به مستضعفان، یتیمان و خردسالان، مهر و شفقت را در قلبِ انسان زنده می‌کند و توجه و انابت انسان به سوی پروردگارش را بیش‌تر می‌گرداند و تنها کسی، این را درمی‌یابد که تجربه‌اش کرده است. لذا مهرِ خود را از خردسالان، یتیمان و مستضعفان دریغ نکنید تا عطوفت و مهربانی در قلب شما زنده بماند: «وَإِنَّمَا یَرْحَمُ اللَّهُ منْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ». یعنی: «الله به بندگانی رحم می‌کند که رحم و شفقت داشته باشند». از الله متعال بخواهیم که لطف و رحمتش را شامل حال ما و همه‌ی مسلمانان بگرداند؛ به‌یقین او، بخشنده‌ی بزرگوار است.

***

265- عن سعد بن أَبی وَقَّاصt قال: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  سِتَّةَ نفَر، فقال المُشْرِکُونَ للنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم : اطْرُدْ هُؤُلاءِ لا یَجْتَرِئُون علیْنا، وکُنْتُ أَنا وابْنُ مسْعُودٍ ورجُل مِنْ هُذَیْلِ وبِلال ورجلانِ لَستُ أُسمِّیهِما، فَوقَعَ فی نَفْسِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  أَن یقعَ فَحَدَّثَ نفْسَهُ، فأَنْزَلَ اللَّهُ تعالى: ﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥ[الأنعام: ٥٢]  رواه مسلم.([3])

ترجمه: سعد بن ابی‌وقاصt می‌گوید: ما، شش نفر، با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودیم؛ مشرکان، به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: این‌ها را از خود دور کن تا نسبت به ما گستاخ نشوند. من، بودم و ابن‌مسعود و مردی از هذیل و بلال و دو مرد دیگر نیز بودند که آن‌ها را نام نمی‌برم. به خواست الله، در دلِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چنین افتاد که (برای جذب مشرکان، حرفشان را قبول کند) و در این‌باره با خود اندیشید. اما الله متعال، این آیه را نازل فرمود:

 

﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥ[الأنعام: ٥٢]

و کسانی را که صبح و شام پروردگارشان را می­خوانند و خشنودی او را می­خواهند، از خود دور مکن.

شرح

مؤلف رحمه الله  روایتی بدین مضمون ذکر کرده است که سعد بن ابی‌وقاصt می‌گوید: «ما، شش نفر، با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودیم». وی به ابتدای ظهور اسلام در مکه اشاره دارد. زیرا سعد بن ابی‌وقاصt یکی از پیشگامان اسلام بود که در همان ابتدای ظهور اسلام، مسلمان شد و تعدادی دیگر نیز با او اسلام را پذیرفتند.

روشن است که ابوبکر صدیقt نخستین کسی بود که پس از خدیجه و ورقه بن نوفل$ مسلمان شد. به گفته‌ی سعدt، شش نفر با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودند؛ از جمله: ابن‌‌مسعودt که از لحاظ موقعیت اجتماعی، چوپانی بیش نبود و نیز بلال بن ابی‌رباحt که یک برده بود. این‌ها با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌نشستند و به سخنانش گوش می‌دادند و از او بهره می‌بردند. مشرکان که خود را بزرگ می‌پنداشتند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: این‌ها را از خود دور کن. زیرا به هم‌نشینان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به دیده‌ی تحقیر نگاه می‌کردند و آن‌ها را کوچک می‌شمردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  (برای جذب آن‌ها) در این باره با خود اندیشید؛ ولی الله عزوجل  این آیه را نازل فرمود:

﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥ[الأنعام: ٥٢]  

و کسانی را که صبح و شام پروردگارشان را می­خوانند و خشنودی او را می­خواهند، از خود دور مکن.

بدین‌سان الله عزوجل  پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را از این‌که آن‌ها را از خود براند، منع نمود؛ گرچه این ها فقیر بودند و جایگاه و موقعیتی در جامعه نداشتند ولی به‌راستی نزد الله عزوجل  گرامی و ارجمند بودند. زیرا الله را صبح و شام بهشت و رضایتِ الله را از او درخواست می‌کردند و از آتش دوزخ پناه می‌جستند و همواره به عبادت و پرستش او مشغول بودند. یعنی هم دعایشان، هم دعای عبادت بود و هم دعای مسألت؛ البته عبادت، شامل دعای مسألت یا درخواست نیز می‌شود؛ به عنوان مثال: انسان در نماز می‌گوید: ﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی، ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ، «السَّلامُ عَلَیْنَا وَعَلَی عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ» و دیگر دعاهایی که نمازگزار در نمازش می‌گوید. علاوه بر این، هر عابدی، الله عزوجل  را عبادت می‌کند تا رضایت او را کسب کند. ﴿یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥیعنی: «رضایت الله را می‌جویند» و این، اشاره‌ی روشنی به اهمیت اخلاص در پذیرش اعمال نیک و رفع درجات عمل‌کنندگان در نزد الله عزوجل  می‌باشد. یعنی هرچه اخلاص انسان بیش‌تر باشد، بیش‌تر مورد قبول و رضایت الله قرار می‌گیرد و انسان به اجر و پاداش بیش‌تری دست می‌یابد. چه‌بسا دو انسان در کنارِ هم نماز می‌خوانند و تفاوت آن دو در نزد پروردگار به‌اندازه‌ی فاصله‌ی میان زمین و آسمان است؛ و این، به اخلاص آن‌ها بستگی دارد. لذا بر ما واجب است که نیت خود را در هر عبادتی، برای الله عزوجل  خالص بگردانیم و با عبادت خویش در پی کسب دنیا نباشیم و فقط رضایت و خشنودی الله و اجر و پاداش او را در نظر بگیریم تا در دنیا و آخرت، به مقامی والا در نزد پروردگارمان دست یابیم. الله متعال، در پایان این آیه می‌فرماید:

﴿مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖ [الأنعام: ٥٢]

نه از حساب آنان، چیزی بر عهده­ی توست و نه از حساب تو چیزی بر عهده­ی آنان.

یعنی حسابِ همه با خداست و او، هرکس را مطابق عملش سزا و پاداش می‌دهد.

﴿فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَکُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٥٢                                      [الأنعام: ٥٢] 

اگر آن‌ها را از خود برانی، جزو ستمکاران خواهی بود.

حرف «فاء» در ﴿فَتَکُونَبه ﴿فَتَطۡرُدَهُمۡبرمی‌گردد؛ یعنی اگر آن‌ها را از خود برانی، جزو ستمکاران خواهی بود. لذا حرفِ «فاء» به جمله‌‌ی پیشین برنمی‌گردد. این‌جا حرف «فاء» به عنوان حرف ترتیب دو بار آمده است: یک بار در ﴿فَتَطۡرُدَهُمۡ که به ﴿مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم برمی‌گردد و یک بار در ﴿فَتَطۡرُدَهُمۡ که به ابتدای آیه برمی‌گردد: ﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥ. یعنی اگر این‌ها را از خود برانی، جزو ستمکاران خواهی بود.

از این حدیث، این نکته برداشت می‌شود که انسان باید هم‌نشینانی برای خود برگزیند که نیکوکار باشند و صبح و شام به عبادت و راز و نیاز بپردازند و همواره در جهت کسب رضایت پروردگار بکوشند. لذا انسان نباید به فکر نشست و برخاست با بزرگان و اشراف و حکام یا کسانی باشد که در جامعه جاه و مقامی دارند، مگر این‌که مصلحت شرعی ایجاب کند که با چنین کسانی نشست و برخاست داشته باشیم؛ مصلحتی مانند این‌که خواسته باشیم آنها را امر به معروف و نهی از منکر کنیم یا اوضاع و احوال مردم را به اطلاع آن‌ها برسانیم تا به آن رسیدگی نمایند. ولی هم‌نشینی با رؤسا و وزرا و دیگر بزرگان و سران حکومتی به‌منظور جاه‌طلبی و کسب موقعیت، کار پسندیده‌ای نیست؛ بلکه هم‌نشینی با کسانی پسندیده است که پرهیزگار و خداترس‌اند؛ فرقی نمی‌کند که فقیر باشند یا ثروتمند. مهم اینست که رضایت و خشنودی الله و محبت و دوستی با او، اصل و محورِ همه‌ی کارها و ارتباطات قرار بگیرد.

کسی، طعم ایمان را می‌چشد که دوستان خدا را به دوستی برگزیند و با دشمنان خدا، دشمنی نماید؛ یعنی حب و بغض او یا دوستی و دشمنی‌اش به‌خاطر الله باشد. از الله متعال درخواست می‌کنم که ما را این‌چنین بگرداند و رحمتی از سوی خویش به ما عنایت کند؛ به‌یقین او، بسیار بخشنده است. وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.

***

266- وعن أَبی هُبیْرةَ عائِذِ بن عمْرو المزَنِیِّt وَهُوَ مِنْ أَهْلِ بیْعةِ الرِّضوانِy أَنَّ أَبا سُفْیَانَ أَتَى عَلَى سلْمَانَ وصُهَیْب وبلالٍ فی نفَرٍ فقالوا: ما أَخَذَتْ سُیُوفُ الله مِنْ عدُوِّ الله مَأْخَذَهَا، فقال أَبُو بَکْرt: أَتَقُولُونَ هَذَا لِشَیْخِ قُریْشٍ وَسیِّدِهِمْ؟ فَأَتَى النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  فَأَخْبرهُ فقال: یا أَبا بَکْر لَعلَّکَ أَغْضَبتَهُم؟ لَئِنْ کُنْتَ أَغْضَبْتَهُمْ لَقَدْ أَغْضَبتَ رَبَّک؛ فأَتَاهُمْ فقال: یا إِخْوتَاهُ آغْضَبْتُکُم؟ قالوا: لا، یغْفِرُ الله لَکَ یا أُخَی. [رواه مسلم]([4])

ترجمه: ابوهُبَیره، عائذ بن عمرو مزنیt که از اصحاب حاضر در «بیعتالرضوان» بود، می‌گوید: ابوسفیان با عده‌ای نزد سلمان، صهیب و بلال آمد. این‌ها گفتند: شمشیرهای الهی، هنوز از دشمن الله، انتقام نگرفته است. ابوبکرt به آن‌ها فرمود: آیا به بزرگ و سرور قریش، چنین سخنانی می‌گویید؟ آن گاه ابوبکرt نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و این موضوع را بازگو کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای ابوبکر! شاید آن‌ها را خشمگین کرده باشی؛ در این صورت، الله را به‌خشم آورده‌ای». ابوبکر صلی الله علیه و آله و سلم  نزد این سه نفر بازگشت و به آن‌ها گفت: ای برادران! آیا شما را ناراحت کردم؟ گفتند: نه، ای برادر عزیز! الله، تو را ببخشد.

شرح

مؤلف رحمه الله ، درباره‌ی نیکی کردن به مستضعفان و وجوب عطوفت و مهرورزی به آنان، این ماجرا را ذکر کرده که یک بار، ابوسفیان از کنار سلمان، صهیب و بلالy گذشت. این‌ها، هر سه، جزو بردگانِ آزادشده بودند. صهیب، رومی بود و بلال از حبشه و سلمان، ایرانی؛ این‌ها درباره‌ی ابوسفیان گفتند: شمشیرهای الهی، تا کنون از دشمن الله، انتقام نگرفته است. زخم‌ها و رنج‌هایی که این‌ها به‌خاطر دین الله عزوجل  از سوی سران قریش دیده بودند، زمانی التیام می‌یافت که بزرگان قریش به سزای اعمالشان می‌رسیدند. لذا چنین سخنی گفتند. ابوبکرt آن‌ها را به‌خاطر گفتن این حرف سرزنش کرد و آن‌گاه خود ماجرا را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بازگو نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او فرمود: «اگر این‌ها را خشمگین کرده باشی، الله را به خشم آورده‌ای». یعنی اگر باعث رنجش خاطر سلمان، بلال و صهیب شده باشی، در حقیقت، الله عزوجل  را خشمگین کرده‌ای. گرچه این سه نفر پست و مقامی نداشتند و به‌ظاهر از موقعیت والایی برخوردار نبودند. ابوبکرt بی‌درنگ نزد این سه نفر رفت و گفت: ای برادران! آیا من، شما را ناراحت کردم؟ گفت: نه، ای برادر! الله تو را ببخشد.

این روایت، بیان‌گر خداترسی ابوبکر صدیقt می‌باشد و نشان می‌دهد که آن بزرگوار، به‌شدت سعی می‌کرد که هیچ حقی بر گردنش نماند. از این‌رو چه خوب، و بلکه واجب است که انسان، با گفتار یا کردار خود، کسی را نارحت کرد یا به کسی دشنام گفت و یا مالِ کسی را تصاحب کرد یا به‌ناحق مال کسی را خورد، در دنیا، تا فرصت باقی‌ست، از صاحب حق حلالیت بخواهد؛ پیش از آن‌که صاحب حق، حق خود را در قیامت مطالبه کند. زیرا اگر انسان در دنیا به حق خود دست نیابد، در آخرت به حق خویش می‌رسد؛ آن‌جا انسان چاره‌ای جز این ندارد که از ارزشمندترین دارایی خود، یعنی اعمال نیکش، حقوقی را که بر گردن اوست، ادا نماید؛ زیرا آن‌جا یک ریال هم یافت نمی‌شود و ناگزیر است در آن شرایط که بیش از هر زمانی به اعمال نیک خود نیازمند است، از نیکی‌های خود هزینه کند و دَین خویش نسبت به بستان‌کارانش را بپردازد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از اصحابش پرسید: «آیا می‌دانید که مفلس، کیست؟» پاسخ دادند: کسی که نه ثروت نقدی دارد و نه ثروتِ غیرنقدی. فرمود: «مفلس در امت من، کسی‌ست که روز قیامت، با انبوهی از (اعمال نیک، مانند) نماز و روزه و زکات، حاضر می‌شود؛ ولی این را هم با خود دارد که فلانی را دشنام داده و به آن یکی، تهمت زده است؛ مالِ این را خورده و خونِ آن یکی را ریخته و فلانی را زده است. لذا از نیکی‌هایش به هر یک از این‌ها داده می‌شود؛ و اگر نیکی‌هایش پیش از ادای حقوقِ حق‌داران، تمام شد، از بدی‌های آنان کسر می‌گردد و به حسابِ او منظور می‌شود و سپس او را در آتشِ دوزخ، می‌اندازند».([5])

***

267- وعن سهلِ بن سعدٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَنَا وکافلُ الْیتِیمِ فی الجنَّةِ هَکَذَا» وأَشَار بِالسَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَى، وفَرَّجَ بَیْنَهُمَا. [روایت بخاری]([6])

ترجمه: سهل بن سعدt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  اندکی میان انگشت اشاره و میانه‌اش، فاصله انداخت و فرمود: «من و سرپرستِ یتیم در بهشت، این‌گونه خواهیم بود».

268- وعن أَبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «کَافِل الْیتیمِ لَهُ أَوْ لِغَیرِه، أَنَا وهُوَ کهَاتَیْنِ فی الجَنَّةِ» وَأَشَارَ الرَّاوی وهُو مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ بِالسَّبَّابةِ والْوُسْطى. [روایت مسلم]([7])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من و سرپرست یتیم، در بهشت این‌چنین خواهیم بود؛ (فرقی نمی‌کند که) یتیم، خویشاوندِ سرپرست باشد یا بیگانه». راوی، یعنی انس بن مالکt به انگشت «سبابه» و «میانه» اشاره کرد.

269- وعنه قال: قال رسولُاللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : «لَیْسَ المِسْکِینُ الَّذِی تَرُدُّهُ التَّمْرةُ وَالتَّمْرتَانِ، ولا اللُّقْمةُ واللُّقْمتانِ إِنَّمَا المِسْکِینُ الذی یتَعَفَّفُ». [متفقٌ علیه]([8])

وفی روایة فی «الصحیحین»: «لَیْسَ المِسْکِینُ الَّذِی یطُوفُ علَى النَّاسِ تَرُدُّهُ اللُّقْمةُ واللُّقْمتَان، وَالتَّمْرةُ وَالتَّمْرتَان، ولَکِنَّ المِسْکِینَ الَّذِی لا یَجِدُ غِنًى یُغنْیِه، وَلا یُفْطَنُ بِهِ فیُتصدَّقَ عَلَیه، وَلا یَقُومُ فَیسْأَلَ النَّاسَ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مسکین (بینوا)، کسی نیست که یک یا دو دانه‌ی خرما، و یک یا دو لقمه، او را (از درب خانه‌ها) برمی‌گرداند؛ مسکین، در حقیقت کسی‌ست که مناعت دارد (و گدایی نمی‌کند)».

در روایتی دیگر در «صحیحن» آمده است: «مسکین، کسی نیست که در میان مردم می‌گردد و یک یا دو لقمه، و یک یا دو دانه‌ی خرما، (او را درِ خانه‌ها) برمی‌گرداند؛ مسکین، کسی‌ست که ثروتی برای رفع نیازش ندارد و کسی هم از حالش باخبر نیست که به او صدقه بدهد و خود نیز به گدایی از مردم نمی‌پردازد».

شرح

مؤلف رحمه الله ، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  اندکی میان انگشت اشاره و میانه‌اش، فاصله انداخت و فرمود: «من و سرپرستِ یتیم در بهشت، این‌گونه خواهیم بود». انگشتِ اشاره، همان انگشت سبابه است که میانِ انگشت شست و میانه قرار دارد و بدان سبب انگشت «اشاره» نامیده شده که وقتی می‌خواهند به کسی اشاره کنند، این انگشت را به سوی او می‌گیرند. به انگشت اشاره، «سبّاحه» نیز گفته می‌شود. زیرا انسان، هنگام تسبیح و تعظیم الله عزوجل ، آن را بالا می‌برد و با آن، به سوی آسمان اشاره می‌کند. از این‌رو وقتی نمازگزار در میان دو سجده دعا می‌کند و می‌گوید: «رب اغفر لی وارحمنی»، یا هر بار که دعا می‌کند، با انگشت اشاره‌اش به آسمان اشاره می‌‌نماید؛ زیرا الله عزوجل  در آسمان است. و در هر یک از دعاهای تشهد نیز این انگشت را بالا می‌گیرند؛ هنگام گفتن: «السلام علیک أیُّها النَّبیُّ»، و آن گاه که می‌گویند: «السَّلام علینا»، و نیز در ابتدای درود و سلامی که در نماز، بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و خاندان او می‌فرستند.([9]) یعنی در هر جمله‌ی دعایی، انگشت اشاره را به نشانه‌ی توحید و بالا بودن الله عزوجل  بالا می‌گیرند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  انگشت اشاره و میانه‌اش را با اندکی فاصله در کنار هم قرار داد و این نکته را بیان فرمود که او و سرپرست یتیم، در بهشت، این‌گونه خواهند بود. یعنی در کنار هم یا نزدیک به هم. این، بیان‌گر اهمیت والای سرپرستی از یتیمان است. منظور از سرپرستی یتیم، اینست که انسان، به تربیت دینی و دنیوی او و نیز به تحصیل و آموزش او رسیدگی کند و نیازهای مادی و معنوی او را تأمین نماید.

یتیم، به کسی گفته می‌شود که قبل از بلوغ، پدرش را از دست بدهد؛ یعنی یتیم، همین‌که بالغ شد، دیگر یتیم نیست. مادرمرده یا کودکی که مادرش را از دست داده است، یتیم محسوب نمی‌شود.

حدیث بعدی، یعنی حدیث ابوهریرهt نیز بیان‌گر اجر و پاداشی‌ست که به سرپرست یتیم می‌رسد.

و اما در حدیث سوم؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «مسکین (بینوا)، کسی نیست که یک یا دو دانه‌ی خرما، و یک یا دو لقمه، او را (از درب خانه‌ها) برمی‌گرداند؛ مسکین، در حقیقت کسی‌ست که مناعت دارد (و گدایی نمی‌کند)».

آری؛ مسکین حقیقی، کسی‌ست که دست گدایی پیش این و آن دراز نمی‌کند. همان‌طور که الله متعال، می‌فرماید:

﴿یَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِیَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ                                  [البقرة: ٢٧٣] 

از بس مناعت دارند، افراد بی­خبر آنان را ثروتمند می­پندارند.

لذا مسکین حقیقی، گدایی نمی‌کند و مردم نیز از حالش باخبر نیستند که به او کمک کنند. لذا باید مستمندان واقعی را شناسایی نماییم و مهر و کمکِ خود را از آن‌ها دریغ نکنیم.

در این حدیث بدین نکته اشاره شده که هر مستمندی باید صبر و شکیبایی پیشه سازد و چشم به راهی گشایشی از سوی الله عزوجل  باشد و دست گدایی، پیشِ مردم دراز نکند؛ معلوم نیست که کمکش کنند یا نه؛ زیرا اگر انسان، دل به مخلوق ببندد، به مخلوقی چون خود واگذار می‌شود. همان‌طور که در حدیث آمده است: «هرکس، به چیزی تعلق خاطر پیدا کند، به آن وابسته و واگذار می‌شود».([10]) هرکس، دل به مخلوق ببنند، خالق را از یاد می‌برد؛ لذا همواره بر الله توکل کنید و امور خود را به او بسپارید و بیم و امید شما به او باشد. به‌یقین اگر بر الله توکل کنید، الله برای شما کافی‌ست. همان‌طور که می‌فرماید:

﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ                                          [الطلاق : ٣]

  و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافی‌ست.

هرچه الله برای ما مقدّر کرده باشد، به ما می‌رسد و چیزی مانعش نمی‌شود. از این‌رو هر مسکین و بینوایی، باید صبر و شکیبایی پیشه نماید و بر او واجب است که دستِ نیاز پیش مردم، دراز نکند؛ مگر این‌که حالتی اضطراری پیش آید. زیرا در شرایط اضطراری، خوردن مردار جایز است، پس چه رسد به دراز کردن دست نیاز پیش دیگران. ولی تا زمانی که با خوردن تکه‌ای نان یا دانه‌ای خرما، قوت لایموت فراهم می‌شود، نباید دست نیاز پیش مردم دراز نماید. زیرا این امر، برای او عادی می‌شود و به گدایی عادت می‌کند؛ در نتیجه روز قیامت در حالی برانگیخته می‌شود که گوشتی بر سیمای او وجود ندارد. پس وای به حالِ کسانی که به گدایی عادت کرده‌اند؛ آن‌ها که خود ثروتمندند و وقتی می‌میرند، گنجینه‌ای از طلا و نقره و پول‌های قدیمی و جدید از خود به جا می‌گذارند! ولی وقتی آن‌ها را در زمان حیاتشان می‌بینیم، گمان می‌کنیم کسی از آن‌ها فقیرتر نیست. چون با ادا و اطوارِ خویش، خود را فقیر نشان می‌دهند و مردم را با گدایی کردن، اذیت می‌کنند. برخی هم توقع زیادی دارند؛ هیچ ندارند، ولی می‌خواهند مانند ثروتمندان زندگی کنند و خانه و ماشین آن‌ها، مانند خانه و ماشین ثروتمندان باشد و مانند ثروتمندان، لباس بپوشند! این، سبک‌سری و بی‌خردی‌ست: «الْمُتَشَبِّعُ بِمَا لَمْ یُعْطَ کَلابِسِ ثَوْبَیْ زُورٍ».([11]) یعنی: «هرکس به‌دروغ چنین وانمود کند که از نعمتی برخوردار شده، مانند کسی‌ست که پیراهن و شلواری دروغین به تن کرده (که اندازه‌اش نیست)». لذا به آن‌چه که خداوند عزوجل  به شما داده است، قانع باشید؛ یعنی دخل و خرج شما، با هم مطابقت داشته باشد.

لذا این، اشتباه است که کسی، چشم‌بسته و بدون واقع‌نگری یا بدون در نظر گرفتنِ وضعیت مالی‌اش، بخواهد زندگی‌اش را در سطح زندگی ثروتمندان قرار دهد و برای این منظور، دستِ نیاز پیش کسی دراز کند تا خانه و ماشینی چون خانه و ماشین ثروتمندان، خریداری کند یا همه‌ چیز زندگی‌اش را به‌نسیه بخرد و سپس نزد فروشندگان برود و عذرخواهی نماید و بگوید: چه کنم؟ کفِ دستم مو ندارد. چرا از اول، فکرش را نکرد؟! این، اشتباهِ بزرگی‌ست که آدم، بدین‌شکل خود را زیرِ بارِ قرض ببرد. به آن‌چه دارید و به آن‌چه الله عزوجل  به شما داده است، قانع باشید و از الله متعال بخواهید آن‌قدر از مال دنیا به شما بدهد که شما را از دیگران، بی‌نیاز کند و باعث طغیان و سرکشی شما نشود. الله متعال، به همه‌ی ما توفیق و عافیت عنایت نماید.

***

270- وعنه عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «السَّاعِی علَى الأَرْمَلَةِ وَالمِسْکِینِ کَالمُجاهِدِ فی سبیلِ اللَّه». وأَحْسُبهُ قال: «وَکَالْقائِمِ الَّذی لا یَفْتُر، وَکَالصَّائِمِ لا یُفْطِرِ» [متفقٌ علیه]([12])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که در جهت تأمینِ افرادِ بی‌سرپرست (مانند زنان بیوه) و مستمندان، تلاش می‌کند، مانند مجاهدِ راه خداست»، و گمان می‌کنم، فرمود: «مانند کسی‌ست که شب‌ها را بدون خستگی، در قیام و عبادت سپری می‌نماید و نیز مانندِ روزه‌داری‌ست که افطار نمی‌کند (و همواره روزه می‌گیرد)».

 

شرح

مؤلف رحمه الله ، در باب عطوفت و مهروزری به یتیمان، مستعفان و مستمندان و امثال آن‌ها، این فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را ذکر کرده است که: «هرکس، در جهت تأمین افراد بی‌سرپرست (مانند زنان بیوه) و مستمندان تلاش می‌کند، مانندِ مجاهد راه الله است». راوی می‌گوید: گمان می‌کنم که فرمود: «مانند کسی‌ست که شب‌ها را بدون خستگی، در قیام و عبادت سپری می‌نماید و نیز مانندِ روزه‌داری‌ست که افطار نمی‌کند (و همواره روزه می‌گیرد)».

در حدیث، واژه‌ی «ساعی» آمده است؛ یعنی شخصی که برای تدمین نیازهای چنین افرادی، تلاش می‌کند. «ارمله»، به کسانی گفته می‌شود که سرپرستی ندارند؛ مرد باشند یا زن. مانندِ بیوه‌زنان. البته تلاش و کوششِ انسان برای تدمین نیازهای خانواده‌اش، در این معنا می‌گنجد. یعنی کسی که نیازهای خانواده‌اش را که تأمین می‌کند، مانند کسی‌ست که در جهت تأمین نیازهای مستمندان و افرادِ بی‌سرپرست تلاش می‌نماید و سزاوارِ این نوید بزرگ می‌گردد و مانندِ مجاهدِ راهِ خداست یا همانند شب‌زنده‌داری‌ست که خسته نمی‌شود و مثلِ روزه‌داری‌ست که افطار نمی‌کند.

این حدیث، بیان‌گر جهل و ناآگاهی آن دسته از افرادی‌ست که بدون توجه به حقوق همسر و خانواده‌ی خویش، آن‌ها را بدون سرپرست، رها می‌کنند و به نام دعوت، به مناطق مختلف می‌روند و بدین‌سان خانواده‌هایشان که کسی را ندارند، در معرض مشکلات فراوانی قرار می‌گیرند. این افرادِ ناآگاه و بی‌علم، بدون هیچ ضرورتی به نامِ دعوت، در روستاها و شهرها می‌گردند و گمان می‌کنند که این کار، از ماندن در میان خانواده و رسیدگی به نیازهای مادی و معنوی آن‌ها بهتر و برتر است! حال آن‌که تربیت و پرورشِ فرزندانشان، به‌مراتب مهم‌تر و برتر می‌باشد. این‌ها به اشتباه بزرگی دچار شده‌اند. زیرا رسیدگی به خانواده و تعلیم و تربیت فرزندان، چیزی نیست که با تصور خروج از خانه به‌قصد ارشاد مردم، توجیه‌پذیرباشد. زیرا خانواده‌ی هر کسی بیش از دیگران، سزاوارِ ارشاد و خیرخواهی او هستند؛ از این‌رو الله متعال فرموده است:

 

﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ ٢١٤                                        [الشعراء : ٢١٤] 

و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده.

ولی کسی که یک یا دو روز و امثال آن، برای دعوت به سوی الله، به جایی می‌رود و سپس نزد خانواده‌اش باز می‌گردد، ایرادی بر وارد نیست؛ بلکه کار نیک و ارزشمندی انجام می‌دهد؛ سخنِ ما، درباره‌ی کسانی‌ست که چهار یا پنج ماه و یا یک سال، خانواده‌ی خود را رها می‌کنند و آنان را در معرضِ مشکلات‌ فراوان و توفان‌های خانمان‌براندازی چون آسیب‌های اجتماعی قرار می‌دهند. بدون شک، این‌ها، دین را خوب نفهمیده‌اند و افرادِ کوته‌بینی نسبت به دین و آموزه‌های دینی هستند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «مَنْ یُرِدِ اللهُ بِهِ خَیْرًا یُفَقِّهْهُ فِی الدِّینِ».([13]) یعنی: «هرکس که الله نسبت به او اراده‌ی خیر نماید، فهم و بینش دینی، نصیبش می‌گرداند». لذا فقیه، فهیم و دانا، کسی‌ست که مسایل را به‌خوبی درک می‌کند و نگاهِ سنجیده‌ای به قضایای مختلف دارد و می‌داند که از چه راهی و چگونه، به کارهای گوناگون بپردازد و وظایف خود را به انجام برساند.

***

271- وَعَنْهُ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «شَرُّ الطَّعَام طَعَامُ الْولیمةِ، یُمْنَعُها مَنْ یأْتِیهَا، ویُدْعَى إِلَیْهَا مَنْ یَأْبَاهَا، ومَنْ لَمْ یُجِبِ الدَّعْوةَ فَقَدْ عَصَى اللهَ ورَسُولَهُ». رواه مسلم.

وفی روایة فی الصحیحین عن أبی هریرةَt من قوله: «بِئْسَ الطَّعَامُ طَعَامُ الْوَلِیمَةِ یُدْعَى إِلَیْهَا الأَغْنِیَاءُ وَیُتْرَکُ الفُقَرَاءُ».([14])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بدترین غذا، غذای "ولیمه" است؛ کسی که در آن حضور می‌یابد، دعوت نمی‌کنند و کسی را دعوت می‌کنند که در آن، حضور نمی‌یابد. و هرکس، دعوت را قبول نکند، از الله و پیامبرش نافرمانی کرده است».

در روایتی در «صحیحین» آمده است که ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بدترین غذا، غذای "ولیمه" است که ثروتمندان را به آن دعوت می‌کنند و فقیران را دعوت نمی‌کنند».

شرح

مؤلف رحمه الله ، حدیثی بدین مضمون نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «بدترین غذا، غذای «ولیمه» است؛ کسی که در آن حضور می‌یابد، دعوت نمی‌کنند و کسی را دعوت می‌کنند که در آن، حضور نمی‌یابد. و هرکس، دعوت را قبول نکند، از الله و پیامبرش نافرمانی کرده است». منظور از ولیمه در این‌جا، غذای عروسی‌ست و احتمال دارد هر غذایی باشد که دیگران را برای صرف آن دعوت می‌کنند.

 پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدترین غذا را غذایی دانست که کسی را به آن دعوت می‌کنند که حضور نمی‌یابد و کسی را که در آن حضور می‌یابد، دعوت نمی‌کنند! یعنی ثروتمندان را دعوت می‌کنند؛ و از آن‌جا که ثروتمند، نیازی ندارد، این دعوت را نمی‌پذیرد. ولی فقرا و نیازمندان را دعوت نمی‌کنند! حال آنکه فقیر، به‌خاطرش نیازی که دارد، هرگاه دعوتش نمایند، قبول می‌کند. چنین ضیافتی، مایه‌ی تقرب میزبان به الله عزوجل  نیست. زیرا نیازمندان را که مستحق‌اند، دعوت نمی‌کند؛ بلکه ثروتمندان را دعوت می‌نماید. البته از یاد نبریم که ولیمه، به‌ویژه غذای عروسی، سنت مؤکده است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به عبدالرحمن بن عوفt فرمود: «أَوْلِمْ وَلَوْ بِشَاةٍ»؛ یعنی: «ولیمه بده؛ اگرچه با یک گوسفند». بدین‌سان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به عبدالرحمنt دستور داد که حتی با چیزِ اندکی مثلِ یک گوسفند هم که شده، ولیمه بدهد. زیرا عبدالرحمن بن عوفt ثروتمند بود و یک گوسفند، برای او چیزی نبود.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس، دعوت را قبول نکند، از الله و پیامبرش نافرمانی کرده است». از این‌رو درمی‌یابیم که قبول کردن دعوتِ ولیمه، واجب است؛ زیرا ترکِ یک عمل، در صورتی معصیت است که آن عمل، واجب باشد. البته قبول کردن دعوت، چند شرط دارد:

شرط اول: این‌که دعوت‌کننده (میزبان)، مسلمان باشد؛ یعنی اگر دعوت‌کننده مسلمان نباشد، قبول کردن دعوتِ او، واجب، بلکه جایز نیست؛ مگر این‌که مصلحتی در کار باشد. یعنی اگر کافری، شما را به ولیمه یا غذای عروسی و امثال آن، دعوت کرد، اگر مصلحتی مانند جذب او به اسلام وجود داشته باشد، پذیرش دعوت او جایز است. چنان‌که یک یهودی، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را در مدینه دعوت کرد و برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نان جو و پیه داغ (جزغاله) آورد. ناگفته نماند که «عدالت» برای قبول کردن دعوت، شرط نیست؛ یعنی قبول کردن دعوتِ «فاسق» جایز است. به عنوان مثال: اگر شخصی سیگاری یا کسی که ریش خود را می‌تراشد یا فردی که در نماز جماعت، کم‌تر شرکت می‌کند، شما را دعوت کرد، دعوت او را قبول کنید. البته مصلحت را در نظر بگیرید و ببینید که اگر عدمِ قبولِ دعوتش، او را به تفکر وامی‌دارد که چرا دعوتم را قبول نمی‌کنند و این امر، به شرمندگی و توبه‌ی او می‌انجامد، دعوتش را نپذیرید؛ اما اگر امیدی به توبه‌ی او نیست، اختیار با شماست که دعوتش را قبول یا رد نمایید. ولی بهتر است که دعوتش را قبول کنید؛ زیرا مسلمان است.

شرط دوم: اینست که مالِ میزبان، حلال باشد؛ یعنی اگر کسب و کارش، حلال نیست و درآمدش از راه حرام مانند رباست، دعوتش را قبول نکنید؛ زیرا مالش، حرام است و انسان باید از خوردن اموال افرادِ حرام‌خوار، پرهیز کند؛ اگرچه خوردن اموال چنین کسانی یا نشستن بر سرِ سفره‌ی آن‌ها، حرام نیست. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دعوت یهودیان را قبول کرد و یهودیان، رباخوار بودند. البته این، دلیلِ جواز می‌باشد؛ و گرنه، تقوا، اینست که از مال چنین کسانی نخورید. هم‌چنین اگر کسی، مالش، آمیخته به حرام باشد، ایرادی ندارد که دعوتش را قبول کنید؛  مانند کسی که تجارتِ حلالی دارد و در عین حال، از راه حرام نیز کسبِ درآمد می‌کند و اموالِ حلالش را با اموال حرام، می‌آمیزد. متأسفانه امروزه بسیاری از مردم، چنین حالتی دارند و گاه مشاهده می‌شود که برخی‌ها، تجارتِ حلالِ خود را با تقلّب و کلاه‌برداری، آلوده می‌گردانند و یا در پاره‌ای از موارد، ربا می‌خورند؛ یا مانند برخی از کارمندان که انضباط و وجدان کاری ندارند. چنان‌که دیر سرِ کار می‌روند و قبل از پایان وقت، کارِ خود را ترک می‌نمایند؛ حقوقِ چنین کسانی، حلال نیست و هرچه کم‌کاری کرده‌ و حقوق گرفته‌اند، حرام است؛ زیرا باید به تعهد شغلی خود، عمل کنند.

شرط سوم: اینست که در ضیافت و میهمانی، عمل منکری انجام نشود؛ و گرنه، چنین دعوتی را قبول نکنید. یعنی اگر در میهمانی با سیگار، قلیان و موسیقی و امثال آن، پذیرایی می‌کنند و شما نمی‌توانید از این کارهای حرام، منع نمایید، در این صورت قبول کردن دعوت، جایز نیست؛ ولی اگر می‌توانید با حضور خود، از این کارها، بازدارید، بر شما واجب است که چنین دعوتی را بپذیرد؛ به دو دلیل: اول این‌که از منکر نهی کنید و دوم این‌که دعوت برادرِ مسلمان خود را اجابت نمایید. اما اگر نمی‌توانید با حضور خود در این میهمانی، از این اعمال زشت منع کنید، شرکت در چنین ضیافتی، حرام است.

شرط چهارم: اینست که میهمان را مشخص کند؛ یعنی به‌طور مشخص، بگوید: فلانی! تو را به غذای عروسی دعوت می‌کنم. اگر بدون ذکر نام یا اشاره به شخصِ معینی، اعلام عمومی کنند و بگویند: «بفرمایید؛ جشن عروسی داریم»، در این صورت حضور در این جشن بر شما واجب نیست؛ زیرا دعوت، عمومی‌ست و شما را به‌طور مشخص، دعوت نکرده‌اند. لذا قبول کردن میهمانی یا دعوت، زمانی بر انسان واجب است که از او به‌طور خاص دعوت می‌کنند و اگر دعوت، عمومی باشد، حضور در آن واجب نیست. البته انسان باید (با رعایت شرایط مذکور) هر دعوتی را قبول کند؛ زیرا پذیرفتن دعوت مسلمان، یکی از حقوق او به‌شمار می‌رود، جز در مواردی که مصلحت یا دلیلی راجح، وجود داشته باشد.

***

272- وعن أَنسt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَنْ عَالَ جَارِیتَیْنِ حَتَّى تَبْلُغَا جَاءَ یَومَ القِیامَةِ أَنَا وَهُو کَهَاتَیْنِ» وَضَمَّ أَصَابِعَه. [روایت مسلم]([15])

ترجمه: انسt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس، دو دختر را سرپرستی کند تا آن‌که به سن بلوغ برسند، روز قیامت در حالی (به میدان حشر) می‌آید که من و او، مانند این دو خواهیم بود» و انگشتانش را کنارِ هم قرار داد.

شرح

این حدیث، نشان می‌دهد که سرپرستی دختران، فضیلت و اهمیت والایی دارد؛ زیرا با آن‌که دختر، سزاوار توجه و رسیدگی بیش‌تری‌ست، ولی برخی از مردم به او بها نمی‌دهند و آن‌گونه که باید و شاید به دختران خود رسیدگی نمی‌کنند. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با قرار دادن انگشتان اشاره و میانه‌اش در کنار هم، فرمود: «هرکس، دو دختر را سرپرستی کند تا آن‌که به سن بلوغ برسند، روز قیامت در حالی (به میدان حشر) می‌آید که من و او، مانند این دو خواهیم بود». یعنی: چنین شخصی، در بهشت رفیق و هم‌نشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خواهد بود؛ فرقی نمی‌کند که این دو دختر، فرزندان او باشند یا خواهرانش یا نسبت دیگری با او داشته باشند.

سرپرستی، معمولاً با رسیدگی به نیازهایی چون خوراک، پوشاک، مسکن و امثال آن انجام می‌شود؛ البته تأمین نیازهای روحی و تغذیه‌ی معنوی دختران نیز در این معنا می‌گنجد. یعنی انسان به تحصیل و تربیت آن‌ها و نیز راهنمایی و ارشادشان، توجه نماید.

از این حدیث و حدیثِ پیشین، چنین برداشت می‌شود که انسان، باید به اموری که مایه‌ی تقرب و نزدیکی او به الله عزوجل  می‌باشد، اهمیت بدهد، نه به کارهای بی‌فایده یا کارهایی که فقط نفع دنیوی دارند؛ بلکه ضمن در نظر گرفتن فواید دنیوی کارها، به منافع اخروی آن‌ها، بیش‌تر توجه کند.

سن بلوغ، پانزده سالگی یا نمایان شدن نشانه‌های بلوغ است؛ نشانه‌های بلوغ، عبارتند از:

1-   پایانِ پانزده سالگی.

2-   روییدن موهای زیرِ ناف.

3-   احتلام.

4-   حیض (عادت ماهیانه). بنابراین، اگر دختری، قبل از پانزده سالگی عادت شود، بالغ به‌شمار می‌رود.

***

273- وعن عائشةَ& قالت: دَخَلَتَ علیَّ امْرَأَةٌ ومعهَا ابْنَتَانِ لَهَا تَسْأَلُ فَلَم تَجِدْ عِنْدِى شَیْئاً غَیْرَ تَمْرةٍ واحِدةٍ، فَأَعْطَیْتُهَا إِیَّاهَا فَقَسَمتْهَا بَیْنَ ابنَتَیْهَا وَلَمْ تَأْکُلْ مِنْهَا ثُمَّ قامتْ فَخَرَجت، فَدخلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  عَلَیْنَا، فَأَخْبرتُهُ فقال: «مَنِ ابْتُلِیَ مِنْ هَذِهِ البَنَاتِ بِشَیْءٍ فَأَحْسَنَ إِلَیْهِنَّ کُنَّ لَهُ سِتْراً من النَّارِ». [متفقٌ علیه]([16])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: زنی با دو دخترش به خانه‌ام آمد و چیزی خواست؛ چیزی جز یک دانه‌ خرما در خانه‌ام نبود. دانه‌ی خرما را به او دادم و او، آن را میان دو دخترش تقسیم کرد و خودش چیزی نخورد؛ سپس برخاست و رفت. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدمان آمد، ماجرا را برایش بازگو کردم؛ فرمود: «هرکس، به‌خاطر (سرپرستی از) چند دختر، آزمایش شود و به آن‌ها نیکی کند، برایش سپری در برابر آتش دوزخ خواهند بود».

شرح

مؤلف رحمه الله ، داستان عجیبی از ام‌المؤمنین عایشه& نقل کرده است؛ عایشه& می‌گوید: «زنی با دو دخترش به خانه‌ام آمد و چیزی خواست؛ چیزی جز یک دانه‌ خرما در خانه‌ام نبود. دانه‌ی خرما را به او دادم و او، آن را میان دو دخترش تقسیم کرد». نصف دانه‌ی خرما را به یکی از دخترانش داد و نیمه‌ی دگیر را به آن یکی. عایشه& می‌گوید: «هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدم آمد، ماجرا را برایش بازگو کردم؛ فرمود: «هرکس، به‌خاطر (سرپرستی از) چند دختر، آزمایش شود و به آن‌ها نیکی کند، برایش سپری در برابر آتش دوزخ خواهند بود». به عبارت دیگر، هر کس، دو دختر داشته باشد آنها را درست تربیت کند، برایش سپری در برابر آتش دوزخ خواهند بود. لذا منظور از ابتلا یا آزمایش در این حدیث، گرفتاری یا بلای بد نیست؛ بلکه منظور، اینست که سرپرستی دو دختر، بر گردنش باشد. همان‌طور که الله جل جلاله  می‌فرماید:

﴿وَنَبۡلُوکُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَیۡرِ فِتۡنَةٗۖ وَإِلَیۡنَا تُرۡجَعُونَ ٣٥                    [الانبیاء: ٣٥] 

و شما را برای آزمایش با انواع نیک و بد می‌آزماییم و به‌سوی ما بازگردانده می‌شوید.

لذا کسی که به دخترانش نیکی کند، از آتش دوزخ درامان خواهد بود. زیرا دختران، بیش از سایر فرزندان به توجه و رسیدگی نیاز دارند و نباید به کسب و کار، گماشته شوند؛ چراکه توانایی‌اش را ندارند و این، وظیفه‌ی مرد است که به کسب و کار بپردازد. الله متعال، می‌فرماید:

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ  [النساء : ٣٤] 

مردان، سرپرست زنانند؛ بدان سبب که الله برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده است.

لذا مرد وظیفه دارد برای تأمین مخارج خانواده، کار کند و زن، باید به امور خانه و تربیت فرزندانش بپردازد؛ یعنی زن در اسلام چنان جایگاهی دارد که مانند جوامع غربی و غرب‌زدگان، برای کسب و کار نیست. گرچه کسانی که فریفته‌ی فرهنگ غرب شده‌اند، زنان را به تجارت، کسب و کار و فعالیت در دفاتر و اداراتی کشانده‌اند که ناگزیر است در جمع مردان، کار کند؛ در غرب و نیز در کشورهایی که از فرهنگ غرب متأثر شده‌اند، هرچه زن، زیباتر باشد، شغل و موقعیت بهتری پیدا می‌کند و مثلاً از مزایای بیش‌تری برخوردار می‌شود!

و اما نکاتی که از این حدیث برداشت می‌شود:

یکم: در یکی از بهترین خانه‌های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، در خانه‌ی محبوب‌ترین همسرش، چیزی جز یک دانه خرما یافت نمی‌شود. حال آن که امروزه بر سرِ سفره‌ی بسیاری از ما چندین نوع غذا وجود دارد. آیا این، بدین معناست که ما، از آن‌ها بهتریم و نزد خدا، محبوب‌تر؟ نه، به الله سوگند که این‌‌گونه نیست؛ بلکه آن‌ها نزد الله محبو‌تر بودند و الله، نعمتش را به هرکه بخواهد، ارزانی می‌دارد. نعمت‌هایی که ما، امروزه از آن برخوردار شده‌ایم، آزمونی الهی‌ست که برخی از مردم را به فساد و تبهکاری کشانده و باعث شده که از حق و حقیقت، روی‌گردان شوند و این‌همه فضل و نعمت الله عزوجل  را ناسپاسی کنند و از آن‌ها برای نافرمانی از الله متعال استفاده نمایند.

دوم: این حدیث، بیان‌گر ایثار و ازخودگذشتگی صحابهy می‌باشد. عایشه& فقط یک دانه خرما در خانه‌اش داشت؛ ولی آن بانوی تهید ست را بر خود ترجیح داد. این، در حالی‌ست که ما، با وجود این همه مال و ثروت، به جای کمک به نیازمندان، آنان را از خود می‌رانیم.

البته مشکل، این‌جاست که بسیاری از گدایان، دروغ می‌گویند و واقعاً نیازمند نیستند و ثروتِ برخی از آنان، از مال و ثروت فلان مسؤول نیز بیش‌تر است! گاه مشاهده می‌شود که برخی از گدایان یا کسانی که خود را نیازمند نشان می‌دهند، همین‌که می‌میرند، گنجینه‌ای از طلا و نقره و پول‌های قدیمی و جدید از خود به جا می‌گذارند! شگردهایی که برخی از گدایان حرفه‌ای و دروغ‌گو برای ثروت‌اندوزی به‌کار می‌برند، باعث شده تا انسان، در تشخیص نیازمندان واقعی، دچار تردید شود و برای کمک به نیازمندان، به‌سادگی دست به جیبش نَبَرد.

سوم: از این حدیث چنین برداشت می‌شود که برخی از صحابهy فقیر بوده‌اند؛ همان‌گونه که در میان آن‌ها، افراد ثروتمند نیز وجود داشتند. الله متعال، می‌فرماید:

﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَیۡنَهُم مَّعِیشَتَهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِیّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّکَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ ٣٢                 [الزخرف: ٣٢] 

آیا آنان، رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ما، روزی و معاش آن‌ها را در زندگی دنیا در میانشان تقسیم کرده‌ایم. و درجه و جایگاه (مادی و فکری) برخی را بر برخی دیگر برتری داده‌ایم تا بدین‌سان یکدیگر را به خدمت بگیرند.

اگر این تفاوت‌ها وجود نداشت، یکدیگر را به خدمت نمی‌گرفتیم یا در صورتی که همه برابر بودیم، دیگر، کسی حاضر نمی‌شد برای دیگران بنّایی کند و درخواست دیگران را رد می‌کرد و می‌گفت: از من می‌خواهی که برایت خانه بسازم! محال است؛ من نیز مثل تو، مال و ثروت دارم. و اگر به‌فرض مثال: به دربی نیاز داشتیم، کسی، آن را برای ما نمی‌ساخت. این تفاوت‌ها، برای اینست که مردم، یکدیگر را به خدمت بگیرند و به هم خدمت کنند.

النّاس للنّاسِ مِن بدو وحاضرة     بعضٌ لبعضٍ وإن لم یشعروا خدمُ

«مردم، چه شهری و چه روستایی، (به‌طور مستقیم و غیرمستقیم) در خدمتِ یکدیگرند؛ گرچه خود درنیابند».

حتی ثروتمندِ میلیاردِر نیز به فقیر کمک می‌کند؛ چگونه؟! با وارد کردن خوراکی‌ها، مصالح ساختمانی، انواع نوشیدنی و تأمین دیگر نیازمندی‌های مردم در چرخه‌ی تجارت و بازرگانی خود؛ و بدین‌سان فقرا و تهی‌دستان نیز در این چرخه، بی‌بهره نیستند. لذا مردم به یک‌دیگر نیاز دارند و در خدمتِ هم هستند و این، حکمتِ الله عزوجل  می‌باشد.

چهارم: این حدیث نشان‌دهنده‌ی فضل و امتیاز کسانی‌ست که با بذل و بخشش و تأمین هزینه‌ها و نیازهای دخترانشان، تعلیم و تربیت آن‌ها و خوش‌رفتاری با آنان، به آن‌ها نیکی می‌کنند. زیرا آنان، با توجه به ویژگی‌هایی که دارند، به توجه و رسیدگی بیش‌تری نیازمندند.

پنجم: همان‌گونه که پیش‌تر گفتم، این حدیث، نشان می‌دهد که مردان، مسؤول تأمین هزینه‌های خانواده و زیردستان خود هستند و زنان، به خانه تعلق دارند و باید به کارهای درون خانه و مسایل خانواده رسیدگی کنند یا به مشاغل و کارهایی بپردازند که ویژه‌ی زنان است؛ مانند تدریس در مدارس دخترانه. ولی ا‌ستخدام زنان به عنوان منشی یا کار و اشتغال آنان در دفاتر و ادارات، در جمع مردان، اشتباه بسیار بزرگی‌ست که پیامدهای ناگواری در پی دارد. به‌یاد داشته باشیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «خَیْرُ صُفُوفِ الرِّجَالِ أَوَّلُهَا وَشَرُّهَا آخِرُهَا وَخَیْرُ صُفُوفِ النِّسَاءِ آخِرُهَا وَشَرُّهَا أَوَّلُهَا».([17]) یعنی: «بهترین صف مردان، صف اول است و بدترین صفِ آن‌ها، صفِ آخِر؛ و بهترین صفِ زنان، صف آخر می‌باشد و بدترینش، صف اول». زیرا صف اول زنان، به مردان نزدیک است و از این‌رو بدترین صف زنان به‌شمار می‌رود؛ ولی از آن‌جا که آخرین صف زنان، از مردان دور است، بهترین صف برای زنان محسوب می‌شود. آری؛ زن، بهتر است که عقب بایستد و از امام جماعت، دور باشد؛ این‌ها، همه به‌خاطر دور بودن از مردان است. الله متعال، ما و برادرانِ مسلمانمان را از آن‌چه که خشم و عذاب او را در پی دارد، محافظت کند.

***

274- وعن عائشةَ& قالت: جَاءَتنى مِسْکِینَةٌ تَحْمِل ابْنتَیْن لها، فَأَطعمتُهَا ثَلاثَ تَمْرَاتٍ، فَأَعطتْ کُلَّ وَاحدَةٍ مِنْهُمَا تَمْرَةً وَرفعتْ إِلى فیها تَمْرةً لتَأَکُلهَا، فَاسْتَطْعَمَتْها ابْنَتَاهَا، فَشَقَّت التَّمْرَةَ الَّتى کَانَتْ تُریدُ أَنْ تأْکُلهَا بیْنهُمَا، فأَعْجبنى شَأْنُها، فَذَکرْتُ الَّذی صنعَتْ لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: «إنَّ الله قَدْ أَوْجَبَ لَهَا بِهَا الجنَّةَ، أَو أَعْتقَها بِهَا مَن النَّارِ». [روایت مسلم]([18])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: زنی فقیر که دو دخترش را با خود داشت، نزدم آمد؛ سه خرما به او دادم. او، به هر یک از دخترانش، یک خرما داد و یک خرما را به سوی دهانش بُرد تا بخورد؛ دخترانش، دوباره از او غذا خواستند. او، آن خرمایی را که خود می‌خواست بخورد، در میان دخترانش دو نیمه کرد. من، از کار او تعجب کردم و آن را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بازگو نمودم. فرمود: «الله، با کاری که این زن انجام داد، بهشت را بر او واجب کرد یا با این عملش، او را از آتش دوزخ نجات داد».

275- وعن أبی شُریْحٍ خُوَیْلِدِ بْنِ عَمْروٍ الخُزاعِیِّt قال: قال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «اللَّهُمَّ إِنِّى أُحَرِّجُ حَقَّ الضَّعیفینِ الْیَتِیمِ والمرْأَةِ». [حدیث حسن صحیحی‌ست که نسائى با سند نیکو روایت کرده است.]([19])

ترجمه: ابوشریح، خویلد بن عمرو خُزاعیt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «یا الله! من، (از پایمال کردنِ) حق دو ضعیف، یعنی یتیم و زن، به‌شدت برحذر می‌دارم».

276- وعن مُصْعبِ بنِ سعدِ بنِ أبی وقَّاصٍ$ رأَى سعْدٌ أَنَّ لَهُ فَضْلاً علَى مَنْ دُونه، فقال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «هَل تُنْصرُونَ وتُرزقُونَ إِلاَّ بِضُعفائِکُم؟» [بخاری، این روایت را همین‌گونه به صورت «مرسل» نقل کرده است؛ زیرا مصعب بن سعد، تابعی‌ست. حافظ ابوبکر برقانی در «صحیح» خود، این روایت را به‌صورت «متصل» از پدر ویt روایت نموده است.]([20])

ترجمه: مصعب بن سعد بن ابی‌وقاص$ می‌گوید: سعد، خود را بر افرادی که (از لحاظ مال و ثروت) پایین‌تر از او بودند، برتر دانست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا غیر از اینست که به‌خاطر مستضعفان (و بینوایان) یاری می‌شوید و روزی می‌یابید؟»

277- وعن أبی الدَّرْداءِ عُوَیْمرٍt قال: سمِعتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «ابْغونِی فی الضُّعَفَاء، فَإِنَّمَا تُنْصرُون، وتُرْزقون بضُعفائِکُمْ». [روایت ابوداود با اِسناد نیکو.]([21])

ترجمه: ابودرداء، عویمرt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «مرا در میان مستضعفان جستجو کنید؛ زیرا شما به‌خاطرِ ضعفا و مستضعفانِ خود، یاری می‌شوید و روزی می‌یابید».

 

شرح

همه‌ی این احادیث، بیان‌گر همان مضمونی‌ست که پیش‌تر درباره‌ی مستضعفان، دختران، یتیمان، و امثال آنان بیان شد. در نخستین حدیث، یعنی حدیث عایشه& داستانی آمده بود که پیش از آن، مشابهش را دیدیم؛ با این تفاوت که در روایت پیشین آمده بود: عایشه& یک خرما به آن بانوی بینوا داد و آن بانو نیز این خرما را در میان دو دخترش، دو نیمه کرد؛ و در این روایت آمده است که عایشه& سه خرما به این زن فقیر داد؛ این زن، به هر یک از دخترانش یک خرما داد و همین‌که می‌خواست سومین خرما را خود بخورد، دخترانش دوباره از او غذا خواستند و او، این خرما را دو نیمه کرد و به دو دخترش داد و بدین‌سان هر دختری، یک و نیم دانه‌ی خرما خورد و مادرشان، هیچ نخورد. عایشه& داستان را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بازگو کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: : «الله، با کاری که این زن انجام داد، بهشت را بر او واجب کرد یا با این عملش، او را از آتش دوزخ نجات داد». یعنی: از آن جهت که این زن به دو دخترش این‌همه مهر ورزید، الله متعال، بهشت را بر او واجب گردانید. لذا درمی‌یابیم که عطوفت و مهربانی با کودکان، یکی از اسباب ورود به بهشت و رهایی از آتش دوزخ است. الله متعال، به همه‌ی ما توفیق مهرورزی به کودکان، و در نتیجه ورود به بهشت و رهایی از دوزخ را عطا بفرماید.

سه حدیثی که پس از این روایت ذکر شده، بیان‌گر اینست که مستضعفان و بینوایان، سببی برای برخورداری دیگران از یاری و روزیِ پروردگار هستند؛ یعنی اگر انسان، مهرِ خویش را از مستضعفان دریغ نکند و به آنان مهر بورزد و از آن‌چه که الله به او داده است، به این‌ها ببخشد، در برابر بدخواهان و دشمنانش، موفق و پیروز می‌گردد و در رزق و روزیِ خود، خیر و برکت می‌بیند. زیرا انسان، هرچه به‌خاطر الله عزوجل  انفاق کند، الله متعال، عوضش را به او می‌دهد؛ همان‌گونه که می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَهُوَ یُخۡلِفُهُۥۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ ٣٩               [سبأ: ٣٩] 

و هرچه انفاق کنید، او عوضش را می‌دهد؛ و او، بهترین روزی‌دهنده است.

***




([1]) صحیح بخاری، ش:  7017 و مسلم، ش: 2263 به‌نقل از ابوهریرهt.

([2]) بخاری، ش: (2360، 2361، 2362، 2708، 4585)، و مسلم، ش: 2357 به‌نقل از عروه بن زبیر.

([3]) صحیح مسلم، ش: 2413.

([4]) صحیح مسلم، ش: 2504.

([5]) صحیح مسلم، ش: 2581 به‌نقل از ابوهریرهt. ر.ک: حدیث شماره‌ی 223 همین کتاب.

([6]) صحیح بخاری، ش: (5304، 6005).

([7]) صحیح مسلم، ش: 2983.

([8]) صحیح بخاری، ش: 4539؛ و صحیح مسلم، ش: 1039.

([9]) بخاری، ش: (831، 835، 1202، 6065، 7381)؛ و مسلم، ش: (402، 403، 404) به‌نقل از ابن‌مسعودt.

([10]) البته در این حدیث به تعویذهایی اشاره شده که برخی از مردم، بر خود می‌آویزند. ولی این حدیث، مفهومی فراگیر دارد و بیان‌گر این است که هرکس، به چیزی تعلق خاطر پیدا کند، به آن واگذار می‌شود. [مترجم]

([11]) بخاری، ش: 5219؛ و مسلم، ش: 2130 به‌نقل از اسماء بنت ابی‌بکر$. و نیز روایت: مسلم، ش: 2129 به‌نقل از ام‌المؤمنین عایشه&.

([12]) صحیح بخاری، ش: 6007؛ و صحیح مسلم، ش: 2982.

([13]) بخاری، ش: (71، 3116، 7312)؛ و مسلم، 1037 به‌نقل از معاویه بن ابی‌سفیان$.

([14]) (271): صحیح بخاری، ش: 5177؛ و صحیح مسلم، ش: 1432.

([15]) صحیح مسلم، ش: 2631.

([16]) صحیح بخاری، ش: 1418؛ و صحیح مسلم، ش: 2629.

([17]) صحیح مسلم، ش: 440، به‌نقل از ابوهریرهt.

([18]) صحیح مسلم، ش: 2630.

([19]) السلسلة الصحیحة، ش: 1015؛ و صحیح ابن ماجه، ش: 2967 از آلبانی/.

([20]) صحیح بخاری، ش: 2896.

([21]) صحیح الجامع، ش: 41؛ و السلسلة الصحیحة، ش: 779؛ و صحیح النسائی از آلبانی/، ش: 2979.