57- عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج/[1]
[متوفّای 150ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ حدیث، فقیه و دانشمند سرزمین حَرَم، عالم روحانی، دانشمند آگاه، فقیه دانا، صاحب نظر کاردان، نویسندهی چیره دست و یکی از شخصیّتهای برجستهی اسلامی: ابوالولید - یا ابوخالد - عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج رومی اُموی مکی میباشد.
برخی از بزرگان که وی، از آنها، به روایت حدیث پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
پدرش؛ مجاهد؛ عطاء بن ابی رباح؛ میمون بن مهران؛ عمرو بن شعیب؛ نافع؛ زهری؛ و شمار زیادی از دیگر بزرگان عرصهی حدیث؛ و از بین اساتید خویش، از مجاهد، کمتر حدیث روایت نموده است و از عطاء بن ابی رباح، بیشتر.
هفتاد و اندی سال، از تاریخ هجرت پیامبر خدا ج گذشته بود که ابن جریج، دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد؛ و او، کوچکان صحابه را درک کرد و دریافت، ولی چیزی از احادیث و روایات را از آنها، حفظ نکرد.
و از کسانی که از ابن جُریج، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ مسلم بن خالد؛ ابن عُلَیّة؛ حجّاج بن محمد؛ روح بن عبادة؛ وکیع بن جرّاح؛ عبدالرزاق؛ و شماری دیگر غیر از اینها، از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
احمد بن حنبل گوید: «کان من أوعیة العلم؛ وهو وابن ابی عروبة، اول من صنّف الکتب»؛ «ابن جُریج، یکی از ظرفها (ذخیرهها و گنجینههای) علمی بود؛ و ابن جُریج و ابن ابی عروبة، جزو نخستین کسانی به شمار میآیند که دست به تألیف و نگارش یازیدهاند و در زمینههای گوناگون، قلم فرسایی نمودهاند».
واقدی گوید: «مات ابن جُریج، فی اول ذی الحجّة، سنة خمسین ومائة»؛ «ابن جُریج، در اول ماه ذی حجّة، به سال 150 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
ابوعاصم نیز گفته است: «کان ابن جُریج، من العبّاد؛ کان یصوم الدهر الّا ثلاثة ایّام من الشهر؛ وکانت له امرأة عابدة»؛ «ابن جُریج، یکی از عابدان و پارسایان و زاهدان و پرستشگران و پرهیزگاران و خداترسان بود که پیوسته روزه میگرفت و فقط از هر ماه، سه روز را روزه نمیگرفت و سایر روزها را روزه بود؛ و همسر او نیز، زنی عبادت کننده و پرستنده و پارسا و پرهیزگار بود».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن سعد گفته است: «و کان ثقة کثیرالحدیث»؛ «ابن جُریج، از زمرهی راویان ثقه و قابل اعتماد بود که به نقل و روایت بسیاری از احادیث پرداخته است».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، به ذکر وی پرداخته و گفته است: «کان من فقهاء اهل الحجاز وقرّاءهم ومتقنیهم»؛ «ابن جُریج، یکی از صاحب نظران فقهی اهل حجاز، و از زمرهی قاریان، استادان، کارشناسان، خبرگان، طلایه داران و پیشقراولان آنها بود».
ابن خِراش گوید: «کان صدوقاً»؛ «ابن جُریج، فردی صادق و راستگو، و امانت دار و درستکار بود».
احمد عجلی نیز گوید: «مکّیٌ ثقة»؛ «وی، از مردمان مکهی مکرمه و روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد بود».
ناگفته نماند که ابن جُریج، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نمودهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است:
ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع انّه امام ائمّة الحدیث وشیخ اکبر شیوخ البخاری ومسلم، یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید؛ وهو شیخ شیوخ الامام الشافعی/؛ فقد روی الشافعی فی مسنده عن مسلم بن عبدالحمید، عن ابن جُریج، حدیث المغیرة بن شعبة فی المسح علی الخفّین».
«ابن جُریج - با وجود این که امام و رهبر پیشوایان حدیث و استاد بزرگترین و شاخصترین اساتید بخاری و مسلم است - باز هم در این مسانید، به نقل روایت، از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و علاوه از آن، ابن جُریج، استاد اساتید امام شافعیس نیز میباشد. شافعیس در مُسند خویش، به نقل از مسلم بن عبدالحمید، از ابن جُریج، به روایت حدیث مغیرة بن شعبةس پیرامون «مسح بر موزهها» پرداخته است.»
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ قرار داده است.
نگارنده گوید:
ابن جُریج، از ابوحنیفه، از زهری، از سعید بن مسیّب، از ابوهریرهس نقل کرده است که ابوهریرهس گوید: «نهی رسول الله ج أن یأکل الرجل بشماله، أو یشرب بشماله»؛ «رسول خدا ج از خوردن و نوشیدن با دست چپ، منع کردند».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[6] ذکر کرده و در ادامه گفته است: قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، این حدیث را به نقل از ابن جُریج، از نعمان بن ثابت - یعنی امام ابوحنیفه/ - روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک یا دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «تسلیم الراکب علی الماشی»[7]
«حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ، أَخْبَرَنَا مَخْلَدٌ، أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی زِیَادٌ، أَنَّهُ سَمِعَ ثَابِتًا، مَوْلَى عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَیْدٍ: أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا هُرَیْرَةَ، یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یُسَلِّمُ الرَّاکِبُ عَلَى المَاشِی، وَالمَاشِی عَلَى القَاعِدِ، وَالقَلِیلُ عَلَى الکَثِیرِ»»(ح 6232)
«محمد، از مَخْلد، از ابن جُریج، از زیاد، از ثابت - آزادهی عبد الرحمن بن زید - برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابوهریرهس شنیده است که میگفت: رسول خدا ج فرمود: «سواره بر پیاده و پیاده بر نشسته، و گروهی اندک، بر گروهی انبوه، سلام بدهد».
* در باب «ما یتّقی من فتنة المال»[8]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنْ عَطَاءٍ، قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، یَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لَوْ کَانَ لِابْنِ آدَمَ وَادِیَانِ مِنْ مَالٍ لاَبْتَغَى ثَالِثًا، وَلاَ یَمْلَأُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إِلَّا التُّرَابُ، وَیَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ تَابَ»»(ح 6436)
«ابوعاصم، از ابن جُریج، از عطاء برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عبدالله بن عباسب شنیدم که میگفت: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: اگر فرزند آدم، دو درّهی پر از مال و ثروت داشته باشد، به دنبال سوّمی خواهد رفت؛ و فقط خاک است که شکم او را پر میکند؛ و هر کس توبه کند، خداوند توبهاش را میپذیرد».
* در باب «النذر فیما لایملک وفی معصیّة»[9]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ الأَحْوَلِ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى رَجُلًا یَطُوفُ بِالکَعْبَةِ بِزِمَامٍ أَوْ غَیْرِهِ فَقَطَعَهُ»»(ح 6702)
«ابوعاصم، از ابن جُریج، از سلیمان احول، از طاوس، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج مردی را دید که در بینی خود، مهار یا چیز دیگری کرده بود و کسی آن را میکشید و او به اطراف کعبه، طواف میکرد؛ آن حضرت ج آن مهار را قطع کرد».
* در باب «لا یرث المسلم الکافر ولا الکافر المسلم؛ فاذا أسلم قبل ان یقسم المیراث، فلا میراث له»[10].
* در باب «لا یجوز نکاح المکره»[11].
* در باب «ما یتّقی من فتنة المال»[12].
* در باب «غسل الحائض رأس زوجها وترجیله»[13].
* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ﴾ [البقرة: 125]»[14].
* در باب «القضاء واللعان فی المسجد بین الرجال والنساء»[15].
* در باب «بدء الأذان»[16].
* در باب «النوم قبل العشاء لمن غُلب»[17].
* در باب «القراءة فی المغرب»[18].
* در باب «القراءة فی الفجر»[19].
به هر حال، روایات «عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 96 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/422؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/730؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/356؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 10/400؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/325؛«شذرات الذهب»، ابن عماد 1/226؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/93؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/210؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/357؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/617؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/55؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص207 ؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 81، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/314
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/169 و 170
[3]- «تهذیب التهذیب» 6/357-360
[4]- «جامع المسانید» 2/511
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 128
[6]- «جامع المسانید» 2/304
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/921
[8]- همان 2/952
[9]- همان 2/991
[10]- همان 2/1002
[11]- همان 2/1027
[12]- همان 2/952
[13]- همان 1/43
[14]- همان 1/57
[15]- همان 1/60
[16]- همان 1/85
[17]- همان 1/81
[18]- همان 1/105
[19]- همان 1/106
56- عبدالله بن یزید مقریء/؛ راوی امام اعظم ابوحنیفه/[1]
[متوفّای 213ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، محدّث و راوی، شیخ الاسلام: ابوعبدالرحمن، عبدالله بن یزید عمری عَدَوی مکی میباشد. در حدود سال 120 ه . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد؛ و از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخت:
عبدالله بن عون؛ امام ابوحنیفه؛ کهمس؛ شعبة؛ عبدالرحمن افریقی؛ سعید بن ابی ایوب؛ حرملة بن عمران؛ یحیی بن ایوب؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
عبدالله بن یزید، به سماع حدیث از طلایه داران و پیشقراولان عرصهی روایت و درایت، اهمیّت شایانی قائل بود و بدان توجه و عنایتی در خور میورزید. وی، زندگی درازی داشت و عمری طولانی نمود؛ و (چنان معتبر و قابل اعتماد و مؤثّق و مطمئن است) که احادیث و روایات وی، در تمامی کتابها، موجود میباشد.
و از کسانی که از عبدالله بن یزید، به نقل روایت پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
بخاری؛ احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ عباس دوری؛ حارث بن محمد؛ بشر بن موسی و کسان دیگر.
نسایی و دیگران، عبدالله بن یزید را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد ذکر کردهاند و او را مؤثّق و معتبر، معرفی نمودهاند.
محمد بن عاصم گوید: «سمعت المقریء یقول: انا بین التسعین الی المائة، اقرأتُ القرآن بالبصرة ستّاً وثلاثین سنة؛ وهنا بمکة؛ خمساً وثلاثین سنة»؛ «از عبدالله بن یزید مقریء شنیدم که میگفت: سن و سال من، در بین نود تا صد است؛ و در این مدّت، سی و شش سال را در بصره و سی و پنج سال را در مکهی مکرمه، به آموختن قرآن پرداختهام».
عبدالله بن یزید مقریء، «حروف هفتگانه» را از نافع و دیگر قاریان، فراگرفت و آموخت؛ وی، صاحب حدیث و قرائات بود؛ و به سال 213 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید؛ و حال آن که احادیث و روایات وی نیز از لحاظ سند، در درجهی عالی قرار دارند.
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ» در ذیل «ترجمة الامام»[3] (بیوگرافی امام ابوحنیفه/)، حدیثی را به نقل از عبدالله بن یزید مقریء، از امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ و آن روایت، چنین است:
«اخبرنا ابوعبدالرحمن المقریء، عن ابی حنیفة، عن عطاء، عن جابر: انّه رآه یصلّی فی قمیص خفیف لیس علیه ازار ولارداء؛ قال: ولا أظنّه صلّی فیه الّا لیُرینا انّه لا بأس بالصلاة فی الثوب الواحد»؛ «ابوعبدالرحمن مقریء، از ابوحنیفه، از عطاء، از جابرس برای ما نقل کرده که وی گفته است: او، جابرس را دیده است که در جامهای معمولی - بیآن که ازار و ردائی داشته باشد - نماز میگزارد؛ و چنین میپندارم که او، این کار را انجام داد تا به ما نشان دهد که نمازگزاردن در یک جامه، اشکالی ندارد».
در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است: «و هو یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «عبدالله بن یزید مقریء، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[5]، عبدالله بن یزید مقریء را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنانکه حافظ سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[6]، وی را در زمرهی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.
و در کتاب «تقریب التهذیب»[7]، چنین وارد شده است: «هو ثقة فاضل؛ وهو من کبار شیوخ البخاری»؛ «عبدالله بن یزید، فردی مؤثق و قابل اعتماد، شریف و پاکدامن، درستکار و محترم، شایسته و بایسته، کاردان و توانا و یکی از اساتید بزرگ امام بخاری بود».
و در کتاب «تهذیب التهذیب»[8] آمده است: احمد بن حنبل، یحیی بن معین و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «عبدالله بن یزید مقریء، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد بود».
ابن ابی حاتم گوید: «سُئل ابی عنه؛ فقال: ثقة؛ فقیل له: حجّة؟ قال: اذا روی عنه مالک ویحیی بن ابی کثیر وأسامة، فهو حجّة»؛ «از پدرم، در مورد عبدالله بن یزید مقریء سؤال شد. وی در پاسخ گفت: فردی مؤثق و قابل اعتماد است. دوباره از پدرم پرسیده شد: آیا مقری، در حدیث، حجّت است؟ پدرم گفت: هرگاه مالک بن انس، یحیی بن ابی کثیر و اسامة، به نقل روایت از وی بپردازند، در آن صورت، عبدالله بن یزید مقری، حجّت میباشد».
ابن حبّان نیز عبدالله بن یزید مقری را در کتاب «الثقات»، در شمار راویان مورد وثوق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
احمد عجلی گوید: «مدنیٌّ ثقةٌ»؛ «عبدالله بن یزید، از مردمان مدینهی منوره و از راویان ثقه و مورد اعتماد میباشد».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[9]، بدالله بن یزید را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر نموده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[10]، وی را در زمرهی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده و در ادامه گفته است: «عبدالله بن یزید المقریء المکّی، سمع من الامام تسع مائة حدیث»؛ «عبدالله بن یزید مقری مکی، از امام ابوحنیفه/، نهصد حدیث شنیده است».
نگارندهی سطور گوید:
عبدالله بن یزید مقری، از ابوحنیفه، از حماد، از سعید بن جبیر، از عبدالله بن عباسب روایت میکند که آن حضرت ج فرمودند: «اذا مات احدکم مغموماً مهموماً من سبب العیال، کان افضل عند الله تعالی من ألف ضربة بالسیف فی سبیل الله»؛ «هرگاه یکی از شما در راستای غم و ناراحتی و غصّه و اندوه و درد و رنج ناشی از خانوادهی خویش، بمیرد و جان به جان آفرین تسلیم کند؛ این امر در پیشگاه خداوند بلند مرتبه، از خوردن هزار ضربهی شمشیر در راه خدا، بهتر خواهد بود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[11]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از محمد بن هشام بن همام شیرازی، از محمد بن یحیی بن یزید نیشابوری، از عبدالله بن یزید مقریء، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین عبدالله بن یزید مقری، از ابوحنیفه، از ابوزبیر، از جابر بن عبداللهس روایت کرده است که جابرس گوید: «قرأ رسول الله ج قوله تعالی: «وَصَدَّق بالحُسنی»؛ قال: بلا اله الّا الله؛ و «کذّب بالحسنی»؛ قال: بلا اله الّا الله»؛ «رسول خدا ج آیات «وَصَدَّق بالحسنی» و «کذّب بالحسنی» را قرائت کرد و فرمود: منظور از تصدیق و تکذیب «حُسنی»، کلمهی «لا اله الا الله» میباشد».
این روایت را نیز خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[12] نقل کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عبدالله بن یزید مقری، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عبدالله بن یزید مقری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «ما یکره من کثرة السئوال وتکلّف ما لا یعینه»[13]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَزِیدَ المُقْرِئُ، حَدَّثَنَا سَعِیدٌ، حَدَّثَنِی عُقَیْلٌ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “إِنَّ أَعْظَمَ المُسْلِمِینَ جُرْمًا، مَنْ سَأَلَ عَنْ شَیْءٍ لَمْ یُحَرَّمْ، فَحُرِّمَ مِنْ أَجْلِ مَسْأَلَتِهِ”»(ح 7289)
«عبدالله بن یزید مقریء، از سعید، از عُقیل، از ابن شهاب، از عامر بن سعد بن ابی وقاص، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «گناهکارترین کس در میان مسلمانان، کسی است که از چیزی سؤال میکند که حرام نیست، ولی به خاطر سؤال خویش، آن را حرام میکند».
* در باب «اجر الحاکم اذا اجتهد، فأصاب أو أخطأ»[14]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَزِیدَ المُقْرِئُ المَکِّیُّ، حَدَّثَنَا حَیْوَةُ بْنُ شُرَیْحٍ، حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الهَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الحَارِثِ، عَنْ بُسْرِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ أَبِی قَیْسٍ، مَوْلَى عَمْرِو بْنِ العَاصِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ العَاصِ، أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: “إِذَا حَکَمَ الحَاکِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ، وَإِذَا حَکَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ”، قَالَ: فَحَدَّثْتُ بِهَذَا الحَدِیثِ أَبَا بَکْرِ بْنَ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ، فَقَالَ: هَکَذَا حَدَّثَنِی أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، وَقَالَ عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ المُطَّلِبِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِثْلَهُ»(ح 7352)
«از عبدالله بن یزید مقریء مکی، از حیوة بن شُریح، از یزید بن عبدالله بن هادّ، از محمد بن ابراهیم بن حارث، از بُسر بن سعید، از ابوقیس مولی عمرو بن عاص، از عمرو بن عاصس برای ما روایت کرده که وی از رسول خدا ج شنیده است که میفرمود: «هرگاه حاکم، حکم کند؛ پس اجتهاد نماید؛ آنگاه به راه صواب برسد، او را دو پاداش خواهد بود؛ و اگر حکم کند؛ پس اجتهاد نماید؛ سپس راه خطا را بپیماید، او را یک ثواب خواهد بود».
راوی گوید: من، این حدیث را به ابوبکر بن محمد بن حزم گفتم. وی گفت: ابوسلمة بن عبدالرحمن، از ابوهریرةس نیز همچنین روایت کرده است. و عبدالعزیز بن مطلّب گفته که از عبدالله بن ابوبکر، از ابوسلمة، از پیامبر ج به مثل این حدیث، روایت شده است».
* در باب «بین کلّ اذانین صلاة لمن شاء»[15]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَزِیدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا کَهْمَسُ بْنُ الحَسَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ، بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ»، ثُمَّ قَالَ فِی الثَّالِثَةِ: «لِمَنْ شَاءَ»»(ح 627)
«عبدالله بن یزید مقریء، از کهمس بن حسن، از عبدالله بن بریدة، از عبدالله بن مغفّلس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمود: «میان هر اذان و اقامه، نمازی وجود دارد؛ میان هر اذان و اقامه، نمازی وجود دارد». و بار سوم فرمود: «البته برای هر کس که بخواهد».
* در باب «الضجعة علی الشق الایمن بعد رکعتی الفجر»[16].
* در باب «الصلاة قبل المغرب»[17].
* در باب «کسب الرجل وعمله بیده»[18].
* در باب «قول الله تعالی: ﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ﴾ [الأنفال: 41]»[19].
* در باب «قوله تعالی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ ظَالِمِیٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمۡۖ قَالُواْ کُنَّا مُسۡتَضۡعَفِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَکُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِیهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا٩٧﴾ [النساء: 97]»[20].
[1]- بیوگرافی «عبدالله بن یزید مقریء» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/228؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/435؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/200؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/342؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/144؛ «تهذیب التهدیب»، ابن حجر عسقلانی 6/75؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/548؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/644؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص185؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص160، «دول الاسلام»، حافظ ذهبی 1/94؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/262
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/367
[3]- همان 1/169
[4]- «جامع المسانید» 2/512
[5]- «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 19/103
[6]- «تبییض الصحیفة»، سیوطی، ص 75
[7]- «تقریب التهذیب» 1/548
[8]- «تهذیب التهذیب» 2/84
[9]- «عقود الجمان»؛ ص 124
[10]- «المناقب»، کردری 2/219
[11]- «جامع المسانید» 1/92
[12]- همان 1/95
[13]- الجامع الصحیح، امام بخاری 2/1082
[14]- همان 2/1092
[15]- همان، امام بخاری 1/87
[16]- همان 1/155
[17]- همان 1/158
[18]- همان 1/278
[19]- همان 1/439
[20]- همان 1/661
55- عبدالله بن نُمیر حنفی/[1]
[متوفّای 199 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ حدیث و پیشوای دینی: ابوهشام همدانی - سپس - خارفی کوفی و پدر «حافظ کبیر، محمد» میباشد که از هشام بن عروة، اعمش، اشعث بن سوار، اسماعیل بن ابی خالد، یزید بن ابی زیاد، عبیدالله بن عمر، و شماری دیگر از بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از عبدالله بن نُمیر، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ علی بن مدینی؛ اسحاق بن راهویه؛ کوسج؛ احمد بن فرات؛ حسن بن علی بن عفّان؛ و کسانی دیگر از سائر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
یحیی بن معین و دیگران، عبدالله بن نمیر را مؤثق و مطمئن و معتبر و قابل اعتماد معرّفی کردهاند؛ و او، یکی از بزرگان و پیشقراولان عرصهی حدیث و طلایه داران و پیشگامان پیشتاز عرصهی روایت و درایت میباشد که به سال 199 ه . ق - در آستانهی 84 سالگی - درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمتهای خویش جای دهد.
علامه ذهبی، در ادامه گوید: «اخبرنا عمر بن غدیر، اخبرنا عبدالصمد بن محمد، اخبرنا جمال الاسلام، اخبنرا الحسین بن طلاب، حدّثنا محمد بن جمیع، حدثنا محمد بن احمد بن ثابت الواسطی، حدثنا شعیب بن ایوب، حدثنا ابن نمیر، عن یحیی بن سعید، عن سعید بن المسیّب، سمعتُ سعداً: انّ رسول الله ج جمع له أبویه یوم اُحد».
«عمر بن غدیر، از عبدالصمد بن محمد، از جمال الاسلام، از حسین بن طلاب، از محمد بن جمیع، از محمد بن احمد بن ثابت واسطی، از شعیب بن ایوب، از عبدالله بن نمیر، از یحیی بن سعید، از سعید بن مسیّب، برای ما چنین نقل کرده است که سعید بن مسیّب گوید: از سعد بن ابی وقّاصس شنیدم که میگفت: رسول خدا ج در روز جنگ احد، خطاب به من گفت: پدر و مادرم فدایت باد! (به سوی مشرکان و چندگانه پرستان، تیر بیانداز)».
[در این سند، عبدالله بن نُمیر، به نقل روایت از یحیی بن سعید، از سعید بن مسیّب، از سعد بن ابی وقّاصس پرداخته است.]
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی عبدالله بن نُمیر پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «سمع الاعمش والثوری والاوزاعی، وحکی عن ابی حنیفة؛ وروی عنه مسئلة اللعان تطلیقة بائنة؛ وحکاه حماد، عن ابراهیم؛ روی عنه ابنه واحمد وابن معین وابن المثنی وابوبکر وعثمان ابنا ابی شیبة»؛ «عبدالله بن نُمیر، از اعمش، سفیان ثوری و اوزاعی، به سماع حدیث پرداخته و از امام ابوحنیفه/ نیز، حدیث روایت نموده است؛ و یکی از آن مسائلی که ابن نُمیر به روایت آن از امام ابوحنیفه/ پرداخته، مسألهی «لعان» است که از دیدگاه امام ابوحنیفه/، یک طلاق بائن به شمار میآید. این را حماد بن سلمة (استاد امام ابوحنیفه/)، از ابراهیم نخعی، نقل نموده است. و از عبدالله بن نمیر نیز، این روایت را پسرش، احمد بن حنبل، یحیی بن معین، ابن مثنّی، ابوبکر و عثمان - دو پسر ابوشیبة - نقل نمودهاند».
و د رکتاب «جامع المسانید»[4]؛ چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع هذا القدر الجلیل فی علم الحدیث، یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «عبدالله بن نُمیر - با وجود این که در علم حدیث، از شأن و جایگاهی والا و در خور تحسین برخوردار است -، باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[5] گوید:
ابن حبّان، عبدالله بن نُمیر را در کتاب «الثقات»، در جرگهی راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر نموده است.
احمد عجلی گوید: «ثقة، صالح الحدیث، صاحب سنّة»؛ «ابن نمیر، فردی مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و امانتدار میباشد که احادیث و روایات او نیز در درجهی صحّت و درستی قرار دارند؛ و خود وی نیز، صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان میباشد».
ابن سعد نیز گوید: «کان ثقة کثیر الحدیث، صدوق»؛ «عبدالله بن نُمیر، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد، صادق و راستگو و درستکار و امانت دار بود که بسیار به روایت حدیث میپرداخت».
علامه ابن بزّاز کردری در کتاب «المناقب»[6]، و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[7]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
علامه تهانوی نیز در مقدمهی کتاب «اِعلاء السنن»[8]، به بیان بیوگرافی عبدالله بن نُمیر پرداخته و در ادامه گفته است: «هو من رجال الجماعة؛ روی له الشیخان واصحاب السنن کلّهم»؛ «عبدالله بن نُمیر، از رجال جماعت است؛ (جماعت: بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، و به طور کلّی، عبدالله بن نُمیر، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هم شیخان (بخاری و مسلم) و هم تمامی نویسندگان «سُنن»، از وی، حدیث روایت نمودهاند.»
نگارنده گوید:
عبدالله بن نُمیر/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَمَن کَانَ غَنِیّٗا فَلۡیَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن کَانَ فَقِیرٗا فَلۡیَأۡکُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِذَا دَفَعۡتُمۡ إِلَیۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ فَأَشۡهِدُواْ عَلَیۡهِمۡۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا٦﴾ [النساء: 6]»[9]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، فِی قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَمَن کَانَ غَنِیّٗا فَلۡیَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن کَانَ فَقِیرٗا فَلۡیَأۡکُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ﴾ [النساء: 6] أَنَّهَا «نَزَلَتْ فِی وَالِی الیَتِیمِ إِذَا کَانَ فَقِیرًا، أَنَّهُ یَأْکُلُ مِنْهُ مَکَانَ قِیَامِهِ عَلَیْهِ بِمَعْرُوفٍ»»(ح 4575)
«اسحاق، از عبدالله بن نُمیر، از هشام، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی در تفسیر این فرمودهی خداوند: ﴿وَمَن کَانَ غَنِیّٗا فَلۡیَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن کَانَ فَقِیرٗا فَلۡیَأۡکُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ﴾ [النساء: 6] «و آن کسی که توانگر است، باید (از گرفتن اجرت سرپرستی) خودداری ورزد و هر کس که تهی دست است، باید مطابق عرف، از آن بخورد»؛ گفت: این آیه، در مورد ولیّ یتیم نازل شده که اگر فقیر باشد از مال یتیم مطابق عرف، عوض اجرت سرپرستی خود میخورد».
* در باب «ذات عرق لاهل العراق»[10]
«حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُسْلِمٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا فُتِحَ هَذَانِ المِصْرَانِ أَتَوْا عُمَرَ، فَقَالُوا: یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ، «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَدَّ لِأَهْلِ نَجْدٍ قَرْنًا»، وَهُوَ جَوْرٌ عَنْ طَرِیقِنَا، وَإِنَّا إِنْ أَرَدْنَا قَرْنًا شَقَّ عَلَیْنَا، قَالَ: فَانْظُرُوا حَذْوَهَا مِنْ طَرِیقِکُمْ، فَحَدَّ لَهُمْ ذَاتَ عِرْقٍ»(ح 1531)
«علی بن مسلم، از عبدالله بن نُمیر، از عبیدالله، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: چون این دو شهر (کوفه و بصره) فتح شدند، مردم به نزد عمر بن خطابس آمدند و گفتند: ای امیرمؤمنان! بیگمان رسول خدا ج برای مردم نجد، «قَرن» را میقات و احرامگاه تعیین کرده است؛ و آن جا، به سوی دیگر راه ما واقع شده است و رفتن از راه قَرن، بر ما دشوار است. عمرس گفت: به موازات قَرن، محلّی را ببینید که بر سر راه شما باشد. و «ذات عرق» را برای آنها، احرامگاه و میقات تعیین کرد».
* در باب «اذا لم یجد ماءاً ولا تراباً»[11]
«حَدَّثَنَا زَکَرِیَّاءُ بْنُ یَحْیَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَیْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّهَا اسْتَعَارَتْ مِنْ أَسْمَاءَ قِلاَدَةً فَهَلَکَتْ، فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا فَوَجَدَهَا، «فَأَدْرَکَتْهُمُ الصَّلاَةُ وَلَیْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَصَلَّوْا، فَشَکَوْا ذَلِکَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ آیَةَ التَّیَمُّمِ» فَقَالَ أُسَیْدُ بْنُ حُضَیْرٍ لِعَائِشَةَ: جَزَاکِ اللَّهُ خَیْرًا، فَوَاللَّهِ مَا نَزَلَ بِکِ أَمْرٌ تَکْرَهِینَهُ، إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ ذَلِکِ لَکِ وَلِلْمُسْلِمِینَ فِیهِ خَیْرًا»(ح 336)
«زکریا بن یحیی، از عبدالله بن نُمیر، از هشام بن عروة، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: او، گلوبندی از اسماءل به عاریت گرفته بود و آن گلوبند گم شد؛ رسول خدا ج مردی را به جست و جوی آن فرستاد و گلوبند، پیدا شد. وقت نماز فرا رسید و مردم با خود آب همراه نداشتند. (بیوضو) نماز گزاردند و از این حالت به رسول خدا ج شکایت کردند. سپس خداوند، آیه تیمم را فرود آورد.
اسید بن حضیر به عایشهل گفت: خداوند تو را پاداش نیک دهد! به خدا سوگند که بر تو کاری فرود نیامده است که تو را ناخوشایند بوده است، مگر آن که خداوند آن را بر تو و مسلمانان، نیک و مایهی خیر گردانیده است».
* در باب «الخیمة فی المسجد للمرضی وغیرهم»[12].
* در باب «سترة الامام سترة من خلفه»[13].
* در باب «من قام الی جنب الامام لعلّة»[14].
* در باب «اتیان مسجد قباء راکباً وماشیاً»[15].
* در باب «من ردّ فقال: علیک السلام. وقالت عایشة: وعلیه السلام ورحمة الله وبرکاته»[16].
* در باب «من اجری امر الامصار علی ما یتعارفون بینهم فی البیوع والاجارة والمکیال والوزن»[17].
* در باب «هبة الرجل لامرأته والمرأة لزوجها»[18].
* در باب «قتل ابی جهل»[19].
* در باب «مرجع النبیّ ج من الأحزاب ومخرجه الی بنی قریظة ومحاصرته ایّاهم»[20].
* در باب «مرجع النبی ج من الاحزاب ومخرجه الی بنی قریظة ومحاصرته ایّاهم»[21].
به هر حال، روایات «عبدالله بن نُمیر»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 18 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبدالله بن نُمیر» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/216؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/630؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/186؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/244؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/357؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/60؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/137؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/52؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/542؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/589؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص184؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/260
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/327
[3]- «الجواهر المضیة» 1/292
[4]- «جامع المسانید» 2/508
[5]- «تهذیب التهذیب» 6/53
[6]- «المناقب»، کردری 2/223
[7]- «عقود الجمان»؛ ص 123
[8]- مقدمهی «اعلاء السنن» 3/169
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/658
[10]- همان 1/207
[11]- همان 1/48
[12]- همان 1/66
[13]- همان 1/71
[14]- همان 1/94
[15]- همان 1/159
[16]- همان 2/924
[17]- همان 1/294
[18]- همان 1/352
[19]- همان 2/565
[20]- همان 2/590
[21]- همان 2/591
54- عبدالله بن مبارک حنفی/[1]
[متوفّای 181 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ در حدیث، دانشمند آگاه، عالم متخصّص، کارشناس دانا، شیخ الاسلام، افتخار مجاهدان و رزمندگان، اسوهی پارسایان و قدوهی زاهدان و الگوی پرهیزگاران و نمونهی ریاضت کشان: ابوعبدالرحمن حنظلی مَرْوَزی؛ آن که پدرش، تُرک بود و مادرش، از خوارزم؛ «عبدالله بن مبارک» تاجر و بازرگان، بسیار سفر کننده، نویسندهی تصانیف و کتابهای مفید و ارزشمند و صاحب سفرهای بسیار دور و حیرت آور و شگفت انگیز و خیره کننده بود.
وی، به سال 118 ه . ق یا 119 ه . ق دیده به جهان گشود و عمر خویش را در سفرها - برای انجام حج، یا جهاد و پیکار در راه خدا، و یا تجارت و بازرگانی سپری نمود.
عبدالله بن مبارک/، از این افراد، به سماع حدیث پرداخته است:
سلیمان تیمی؛ عاصم احول؛ حُمید طویل؛ ربیع بن انس؛ هشام بن عروة؛ جریری؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ خالد حذّاء؛ برید بن عبدالله بن ابی بردة؛ و کسانی دیگر غیر از اینها.
عبدالله بن مبارک؛ چنان به موضوع یادگیری و فراگیری اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، اهمیّت میداد و بدان توجه و عنایت میورزید، تا جایی که حتّی از کسانِ کوچکتر از خویش نیز، علم و دانش و حکمت و فرزانگی و روایت و حدیث، فرامی گرفت و آنها را به رشتهی تحریر و نگارش درمی آورد.
وی، علم و دانش را بر مبنای «ابواب»، تدوین و ساماندهی و تألیف و نگارش نمود؛ و علاوه از آن، در عرصههای فقهی، جنگ و پیکار (غزو)، زُهد، رقائق، و غیر آن نیز فعّالیت داشت و در این زمینه، قلم فرسایی نمود و دست به قلم برد.
از عبدالله بن مبارک، تعداد بیشماری از مردمانِ سرزمینهای مختلف، به نقل حدیث پرداختهاند؛ زیرا وی، از همان اوان نوجوانی و جوانی خویش، از رفتن به سفرهای علمی، خسته و درمانده و ضعیف و ناتوان و دلسرد و بیتوجه و بیاعتنا و بیعلاقه نبود؛ از این رو، پیوسته برای یادگیری و فراگیری و آموزش و تعلیم و استفاده و اِفاده، در سفر بود؛ و در نتیجه، تعداد اساتید و شاگردان وی، بیشمار و نامحدود است.
و از (مشهورترین) کسانی که از عبدالله بن مبارک، به نقل و روایت حدیث پرداختهاند و از زمرهی شاگردان وی به شمار میآیند؛ میتوان این افراد را نام برد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ یحیی بن معین؛ حبّان بن موسی؛ ابوبکر بن ابوشیبة؛ برادرش: عثمان بن ابوشیبة؛ احمد بن منیع؛ احمد بن جمیل مَروزی؛ حسن بن عیسی بن ماسرجس؛ حسین بن حسن مروزی؛ و حسن بن عرفة.
عبدالرحمن بن مهدی گوید: «الأئمّة اربعة: مالک، والثوری، وحماد بن زید، وابن المبارک»؛ «ائمه و پیشوایان دینی، چهار نفر هستند که عبارتند از: مالک بن انس؛ سفیان ثوری؛ حماد بن زید؛ و عبدالله بن مبارک».
و همچنین عبدالرحمن بن مهدی، عبدالله بن مبارک را بر سفیان ثوری، برتر و بایستهتر و برازندهتر و شایستهتر میداند.
در جایی دیگر، ابن مهدی گفته است: «حدّثنا ابن مبارک؛ وکان نسیج وحده»؛ «عبدالله بن مبارک، به ما خبر داده است؛ و به راستی وی، شخصیتی منحصر به فرد و یگانه، بینظیر و یکتا، بیهمتا و بیرقیب، و تنها و غیرقابل مقایسه میباشد».
احمد بن حنبل گوید: «لم یکن فی زمان ابن المبارک، اطلب للعلم منه»؛ «در روزگار عبدالله بن مبارک، کسی به مانند او، در جست و جو و تحصیل و فراگیری علم و دانش نبود؛ و او در این زمینه، گوی سبقت را از همهی دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی ربوده بود».
شعیب بن حرب گوید: «ما لقی ابن المبارک مثل نفسه»؛ «عبدالله بن مبارک، کسی را مثل خویش، ندیده است».
شعبة گفته است: «ما قدم علینا مثل ابن المبارک»؛ «به نزد ما، کسی چون عبدالله بن مبارک نیامده است».
ابواسحاق فزاری گوید: «ابن المبارک، امام المسلمین»؛ «عبدالله بن مبارک، پیشوا و رهبر مسلمانان است».
یحیی بن معین گوید: «کان ثقة متثبّتاً؛ وکانت کتبه الّتی حدّث بها، نحواً من عشرین الف حدیث»؛ «عبدالله بن مبارک، فردی ثقه و قابل اعتماد و مطمئن و امانت دار بود؛ و در کتابهای وی - که از آنها به نقل و روایت حدیث میپرداخت - در حدود بیست هزار حدیث وجود داشت».
یحیی بن آدم گوید: «کنتُ اذا طلبتُ الدقیق من المسائل، فلم أجده فی کتب ابن المبارک، أیستُ منه»؛ «هرگاه به جست و جو و تحقیق و وارسی مسألهای دقیق از مسائل میپرداختیم و آن را در کتابهای عبدالله بن مبارک نمییافتیم، از یافتن آن، نومید و مأیوس میشدم و از پیدا کردن آن قطع امید میکردم؛ (زیرا آخرین امید من برای پیدا کردن آن مسأله، کتابهای عبدالله بن مبارک بود؛ و این خود، بیانگر اهمیّت و جایگاه علم و دانش ابن مبارک و کتابهای وی است)».
از اسماعیل بن عیّاش نقل است که گفت: «ما علی وجه الارض مثل ابن المبارک»؛ «بر روی زمین، کسی چون عبدالله بن مبارک، وجود ندارد».
عباس بن مصعب گوید: «جمع ابن المبارک الحدیث، والفقه، والعربیة، وایّام الناس، والشجاعة والسخاء ومحبّة الفرق له»؛ «در وجود عبدالله بن مبارک، چند چیز جمع شده است: حدیث؛ فقه؛ زبان عربی؛ آگاهی و اطلاع از اوضاع و احوال مردم (در ادوار مختلف تاریخ)؛ شجاعت و دلاوری؛ سخاوت و بخشندگی؛ و این که تمامی فرقهها و گروهها و دستهها و جماعتها و طیفها و جناحها، او را دوست دارند و بدو عشق میورزند».
شعیب بن حرب گوید: «لو جهدتُ جهدی ان اکون فی السنة، ثلاثة ایام علی ماعلیه ابن المبارک، لم اقدر»؛ «اگر چنانچه خودم را به مشقت و زحمت بیاندازم و تمامی سعی و تلاش خویش را به کار گیرم تا در طول سال، سه روز به مانند عبدالله بن مبارک، زندگی به سر کنم و به سان او، رفتار کنم، این کار، در توانم نخواهد بود و از عهدهی آن، برنخواهم آمد».
ابواسامة گوید: «هو أمیرالمؤمنین فی الحدیث»؛ «عبدالله بن مبارک، امیرمؤمنان، در عرصهی حدیث است».
حسین بن عیسی ما سرجس گوید: «اجتمع جماعة من اصحاب ابن المبارک؛ فقالوا: عدّوا خصال ابن المبارک. فقالوا: جمع العلم والفقه والادب والنحو واللغة والزهد والشجاعة والشعر والفصاحة وقیام اللیل والعبادة والحج والغزو والفروسیة وترک الکلام فیما لایعنیه والانصاف وقلة الخلاف علی اصحابه»؛ «گروهی از شاگردان عبدالله بن مبارک، دور هم گرد آمدند و خطاب به یکدیگر گفتند: به بیان پرتوی از ویژگیها و صفات عبدالله بن مبارک بپردازید؛ از این رو گفتند: عبدالله بن مبارک، کسی است که در وجود خویش، این فاکتورها و مؤلّفهها و صفات و ویژگیها را گرد آورد و جمع کرد: علم و دانش؛ فقه و درایت؛ ادب و نزاکت؛ نحو؛ لغت؛ زهد و پارسایی؛ شجاعت و دلاوری؛ شعر؛ فصاحت و سخنوری؛ شب زنده داری و تهجّد گزاری؛ عبادت و پرستش؛ حجّ؛ جهاد و پیکار با دشمنان و بدخواهان؛ جوانمردی و بزرگ منشی؛ ترک سخنان یاوه و بیهوده و پوچ و بیمحتوا؛ انصاف و مروّت؛ عدالت و دادگری؛ بیطرفی و بیغرضی؛ و اندک بودن اختلاف و نزاع؛ مشاجره و دشمنی، خصومت و درگیری و تنش و تشنّج در شاگردان وی».
از یحیی بن معین نقل است که در نزد وی، یادی از عبدالله بن مبارک شد؛ از این رو، ابن معین گفت: «سیّد من سادات المسلمین»؛ «ابن مبارک، سرور و سالاری از سروان و بزرگان مسلمانان بود».
محمد بن عین گوید: «سمعتُ الفضیل یقول: وربّ هذا البیت! ما رأت عینای مثل ابن المبارک»؛ «از فضیل بن عیاض شنیدم که میگفت: سوگند به پروردگار این خانه (کعبه)! هرگز دو چشمم، شخصی چون عبدالله بن مبارک را به خود ندیدهاند».
و حافظ جلال الدین مزّی نیز در کتاب «تهذیب الکمال»[3]، عبدالله بن مبارک را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنانکه سیوطی نیز در کتاب «تبییض الصحیفة»[4]، وی را از زمرهی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.
علامه لکنوی در کتاب «الفوائد البهیة»[5] گوید: «هو صاحب اباحنیفة؛ وأخذ عنه علمه؛ نظر الیه ابوحنیفة وسأله عن بدء اموره؟ فقال: کنتُ جالساً مع اخوانی فی البستان؛ فأکلنا وشربنا الی اللیل وکنتُ مولعاً بضرب العود والطنبور ونمتُ سحراً. فرأیتُ فی منامی طائراً فوق رأسی علی شجرة یقول: ﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾ [الحدید: 16]؛ قلتُ: بلی؛ فأنتبهتُ وکسرتُ عودی وحرقتُ ما کان عندی؛ فکان هذا اوّل زهدی».
«عبدالله بن مبارک، دوست و همراه امام ابوحنیفه/ میباشد که از وی، علم و دانش را فراگرفت؛ (روزی) امام ابوحنیفه/، نگاهی بدو انداخت و از نخستین گام وی در راستای زاهد و پارسا شدن و از نقطهی آغاز عالم و دانشمند شدن وی پرسید؟
عبدالله بن مبارک در پاسخ گفت: روزی، همراه با دوستان و برادرانم در باغ نشسته بودم؛ تا شب، خوردیم و نوشیدیم (و به رقص و پایکوبی و عیش و نوش و خوشگذرانی و بیبند و باری پرداختیم)؛ و من نیز شیفته و دلباختهی عود و طنبور (آلات موسیقی) بودم. (تا دیروقت، به نواختن آلات موسیقی و عیش و نوش پرداختم؛ آن گاه) به وقت سحر خوابیدم؛ در خواب، دیدم که پرندهای در بالای سرم بر روی درختی نشسته و چنین میگوید: ﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾ [الحدید: 16] «آیا وقت آن برای مؤمنان فرانرسیده است که دل هایشان به هنگام یاد خدا و در برابر حق و حقیقتی که خدا فرو فرستاده است، بلرزد و کرنش برد؟».
من در پاسخ گفتم: چرا؛ وقت آن رسیده است؛ از این رو، از خواب بیدار شدم و عود خویش را شکستم و آنچه در نزدم (از دیگر آلات موسیقی و غیره) بود، سوزاندم و به آتش کشیدم؛ و این نخسیتن گام من در راستای زاهد و پارسا شدنم بود».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[6]، به بیان بیوگرافی عبدالله بن مبارک پرداخته و در ادامه گفته است: «روی عنه محمد بن الحسن»؛ «محمد بن حسن شیبانی، از ابن مبارک، به نقل و روایت حدیث پرداخته است».
و حافظ عبدالقادر قرشی، عبدالله بن مبارک را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده است.
موفق بن احمد مکی نیز در کتاب «المناقب»[7]، ابن مبارک را در شمار شاگردان امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ آن هم شاگردانی که از زمرهی «شورای مذهب امام ابوحنیفه/» به حساب میآمدند.
موفق بن احمد مکی، پس از بیان اسامی اعضای این شورا میگوید: «فوضع ابوحنیفة/ مذهبه شوری بینهم، لم یستبدّ فیه بنفسه دونهم، اجتهاداً منه فی الدین ومبالغة فی النصحیة للّه ورسوله والمؤمنین؛ فکان یلقی مسئلة مسئلة یقلبهم ویسمع ما عندهم ویقول ما عنده؛ ویناظرهم شهراً لو اکثر من ذلک حتّی یستقر احد الاقوال فیها ثم یثبتها القاضی ابویوسف فی الاصول»؛ «امام ابوحنیفه/، (در تفریعات و تطبیقات فقه و استنباط و استخراج مسائل فقهی)، تک رأی و خود رأی و انحصارطلب و مُستبد و خودکامه و دیکتاتور نبود؛ بلکه مذهب خویش را بر مبنای شورا، ساماندهی و تأسیس نموده بود؛ و این کار وی نیز بر اساس اجتهاد دینی وی و مبالغه در خیرخواهی برای دین الهی، آیین پیامبر خدا ج و منافع و مصالح تمامی مسلمانان بود؛ از این رو، تک تک مسائل فقهی را در این شورا، مطرح میکرد و در میان میگذاشت و دیدگاهها و نظرات شاگردان خویش را جویا میشد و آنها را سبک سنگین مینمود و آنها را انداز و برانداز میکرد و به بررسی و وارسی آنها میپرداخت و به افکار و اندیشهها و ایدهها و نظرگاههای آنها، گوش فرا میداد و دیدگاه خویش را نیز اظهار مینمود؛ و اگر نیازی بود، تا یک ماه با شاگردانش، مناقشه و مجادله و مناظره و گفتگو و مذاکره میکرد؛ تا این که یکی از اقوال و دیدگاهها، مورد تأیید و تصویب قرار بگیرد. آنگاه قاضی ابویوسف، آن دیدگاه برگزیده و نظرگاه تصویب شده را در «اصول» ثبت و ضبط و تدوین و تثبیت مینمود».
و در کتاب «جامع المسانید»[8] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع انّه امام ائمّة الحدیث وشیخ شیوخ البخاری ومسلم وامثالهما، هو من اصحاب ابی حنیفة ویروی عنه الکثیر فی هذه المسانید؛ وهو ایضاً شیخ بعض شیوخ الشافعی والامام احمد بن حنبل»؛ «عبدالله بن مبارک، - با وجود این که امام و رئیس پیشوایان حدیث و استاد اساتید بخاری، مسلم و امثال آنها به شمار میآید - باز هم در زمرهی شاگردان امام ابوحنیفه/ قرار دارد و در این مسانید نیز به نقل و روایت بسیاری از احادیث، از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و همچنین امام ابوحنیفه/، استاد برخی از اساتید شافعی و احمد بن حنبل نیز میباشد. رحمت و رضوان خدا بر همگی آنان باد».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[9]، عبدالله بن مبارک را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
عبدالله بن مبارک، از ابوحنیفه، از ابوزبیر، از جابر بن عبداللهس روایت کرده که وی گفته است: «کان النبیّ ج یعرف بریح الطیب اذا اقبل باللیل»؛ «هرگاه رسول خدا ج در تاریکی شب میآمد، با بوی خوش خویش، از دیگران، بازشناخته میشد».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[10] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را به نقل از عبدالله بن مبارک، از ابوحنیفه، روایت نموده است.
و همچنین:
عبدالله بن مبارک، از ابوحنیفه، از عطیة عوفی، از ابوسعید خدریس روایت کرده که آن حضرت ج فرمودهاند: «من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّأ مقعده من النار»؛ «هر کس به عمد، بر من دروغ ببافد، بایستی جایگاه خویش را در آتش سوزان دوزخ، آماده کند».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[11] ذکر نموده و گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عبدالله بن مبارک، از امام ابوحنیفه/ روایت کرده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عبدالله بن مبارک/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به حساب میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «کیف کان بدء الوحی الی رسول الله ج»[12]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا یُونُسُ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، ح وحَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا یُونُسُ، وَمَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، نَحْوَهُ قَالَ: أَخْبَرَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَجْوَدَ النَّاسِ، وَکَانَ أَجْوَدُ مَا یَکُونُ فِی رَمَضَانَ حِینَ یَلْقَاهُ جِبْرِیلُ، وَکَانَ یَلْقَاهُ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ مِنْ رَمَضَانَ فَیُدَارِسُهُ القُرْآنَ، فَلَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَجْوَدُ بِالخَیْرِ مِنَ الرِّیحِ المُرْسَلَةِ»»(ح 6)
«عبدان، از عبدالله بن مبارک، از یونس، از زهری به ما خبر داده است؛ و همچنین بشر بن محمد، از عبدالله بن مبارک، از یونس و معمر، از زهری، از عبیدالله بن عبدالله، از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج سخاوتمندترین انسانها بود؛ و سخاوتمندتر از هر وقت، زمانی بود که در ماه رمضان، جبرئیل نزد ایشان میآمد. جبرئیل در تمام شبهای رمضان، قرآن را با رسول خدا ج تکرار مینمود؛ و آن حضرت ج در پخش خیر و نیکی، از بادهای وزنده نیز سبقت میگرفت».
* در باب «المسح علی الخفّین»[13]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الأَوْزَاعِیُّ، عَنْ یَحْیَى، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَمْرِو بْنِ أُمَیَّةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْسَحُ عَلَى عِمَامَتِهِ وَخُفَّیْهِ» وَتَابَعَهُ مَعْمَرٌ، عَنْ یَحْیَى، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ عَمْرٍو قَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 205)
«عبدان، از عبدالله بن مبارک، از اوزاعی، از یحیی، از ابوسلمة، از جعفر بن عمرو، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج را دیدم که بر دستار و موزههای خویش مسح میکرد.
و متابعت کرده است اوزاعی را، معمر، از یحیی، از ابوسلمة، از عمرو که گفت: پیامبر ج را دیدم که...».
* در باب «غسل المنی وفرکه وغسل ما یصیب من المرأة»[14]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ المُبَارَکِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ الجَزَرِیُّ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: «کُنْتُ أَغْسِلُ الجَنَابَةَ مِنْ ثَوْبِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَیَخْرُجُ إِلَى الصَّلاَةِ، وَإِنَّ بُقَعَ المَاءِ فِی ثَوْبِهِ»»(ح 229)
«عبدان، از عبدالله بن مبارک، از عمرو بن میمون جزری، از سلیمان بن یسار برای ما روایت کرده که عایشهل گفت: اثر جنابت را از لباس رسول خدا ج میشستم و آن حضرت ج برای نماز، از خانه بیرون میرفت در حالی که اثر لکههای آب، هنوز بر لباسش وجود داشت».
* در باب «یجیب الامام علی المنبر اذا سمع النداء»[15]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ، عَنْ أَبِی أُمَامَةَ بْنِ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ، قَالَ: سَمِعْتُ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ، وَهُوَ جَالِسٌ عَلَى المِنْبَرِ، أَذَّنَ المُؤَذِّنُ، قَالَ: اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ، قَالَ مُعَاوِیَةُ: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ»، قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: «وَأَنَا»، فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: «وَأَنَا»، فَلَمَّا أَنْ قَضَى التَّأْذِینَ، قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى هَذَا المَجْلِسِ، «حِینَ أَذَّنَ المُؤَذِّنُ، یَقُولُ مَا سَمِعْتُمْ مِنِّی مِنْ مَقَالَتِی»»(ح 914)
«ابن مقاتل، از عبدالله بن مبارک، از ابوبکر بن عثمان بن سهل بن حُنیف، از ابوامامة بن سهل بن حُنیف برای ما روایت کرده که وی گفته است: از معاویةس شنیدم که در روز جمعه بر فراز منبر نشسته بود. هنگامی که مؤذن، «الله اکبر» گفت، او نیز «الله اکبر» گفت؛ و هنگامی که مؤذن «اشهد ان لا اله الا الله» گفت، او نیز آن را تکرار کرد. وقتی مؤذن، «اشهد ان محمداً رسول الله» گفت: معاویهس نیز آن را تکرار نمود؛ تا این که اذان به پایان رسید. آنگاه فرمود: ای مردم! من از رسول خدا ج در همین جایگاه شنیدم که هنگام اذان گفتن مؤذن، اینگونه که از من شنیدید، عمل کرد».
* در باب «لایفرّق بین اثنین یوم الجمعة»[16]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ أَبِی ذِئْبٍ، عَنْ سَعِیدٍ المَقْبُرِیِّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ وَدِیعَةَ، حَدَّثَنَا سَلْمَانُ الفَارِسِیُّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الجُمُعَةِ، وَتَطَهَّرَ بِمَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ، ثُمَّ ادَّهَنَ أَوْ مَسَّ مِنْ طِیبٍ، ثُمَّ رَاحَ فَلَمْ یُفَرِّقْ بَیْنَ اثْنَیْنِ، فَصَلَّى مَا کُتِبَ لَهُ، ثُمَّ إِذَا خَرَجَ الإِمَامُ أَنْصَتَ، غُفِرَ لَهُ مَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الجُمُعَةِ الأُخْرَى»»(ح 910)
«عبدان، از عبدالله بن مبارک، از ابن ابی ذئب، از سعید مقبری، از پدرش، از ابن ودیعة، از سلمان فارسیس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که در روز جمعه غسل کند و تا اندازهی ممکن، خودش را پاکیزه نماید و سپس موی را چرب نماید یا از خوشبویی استفاده کند؛ آنگاه به سوی نماز رهسپار گردید و میان دو نفر که در پهلوی یکدیگر نشستهاند، جدایی نیفکند؛ سپس هر آنچه بر وی مقرّر شده است، نماز گزارد؛ بعد از آن، چون امام برای ایراد خطبه بیرون شد، خاموشی گزیند، گناهان این جمعه تا جمعهی دیگر، بخشیده میشوند».
* در باب «التأذین عندالخطبة»[17]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا یُونُسُ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ السَّائِبَ بْنَ یَزِیدَ، یَقُولُ: «إِنَّ الأَذَانَ یَوْمَ الجُمُعَةِ کَانَ أَوَّلُهُ حِینَ یَجْلِسُ الإِمَامُ، یَوْمَ الجُمُعَةِ عَلَى المِنْبَرِ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَلَمَّا کَانَ فِی خِلاَفَةِ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَکَثُرُوا، أَمَرَ عُثْمَانُ یَوْمَ الجُمُعَةِ بِالأَذَانِ الثَّالِثِ، فَأُذِّنَ بِهِ عَلَى الزَّوْرَاءِ، فَثَبَتَ الأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ»»(ح 916)
«محمد بن مقاتل، از عبدالله بن مبارک، از یونس، از زهری برای ما روایت کرده که وی گفته است: از سائب بن یزیدس شنیدم که میگفت: اذان اول روز جمعه، هنگامی بود که امام بر روی منبر مینشست؛ و این در روزگار رسول خدا ج و ابوبکرس و عمرس نیز بود؛ و چون دورهی خلافت عثمان بن عفّانس فرا رسید و تعداد نمازگزاران فزونی یافت، عثمانس فرمان داد که در روز جمعه، اذان سوم نیز گفته شود. از این رو، در محل «زوراء» اذان داده شد؛ و این دستور، به همان شیوهی خود، در ادوار بعدی، باقی ماند».
* در باب «ما یذکر فی المناولة»[18].
* در باب «اذا انفلتت الدّابة فی الصلاة»[19].
* در باب «الأمر باتّباع الجنائز»[20].
* در باب «الثیاب البیض للکفن»[21].
* در باب «اذا لم یوجد الّا ثوب واحد»[22].
* در باب «قول النبیّ ج: یُعذّب المیّت ببعض بکاء اهله علیه»[23].
* در باب «من لم یر غسل الشهداء»[24].
به هر حال، روایات عبدالله بن مبارک/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 96 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبدالله بن مبارک» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/212؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/429؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/179؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 10/152؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/378؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/295؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/7؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/123؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/334؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/527؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/466؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص179 ؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص123، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی /259
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/274، 275 و 276
[3]- «تهذیب الکمال»، حاظ مزّی 19/103
[4]- «تبییض الصحیفة»، ص 74
[5]- «الفوائد البهیة»، ص 103
[6]- «الجواهر المضیة» 1/281
[7]- «المناقب»، مؤفق بن احمد مکی 2/133
[8]- «جامع المسانید» 2/507
[9]- «عقود الجمان»؛ ص 123
[10]- «جامع المسانید» 1/98
[11]- «جامع المسانید» 1/103 و 104
[12]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/2
[13]- همان 1/33
[14]- همان 1/36
[15]- همان 1/124 و 125
[16]- هما 1/124
[17]- همان 1/125
[18]- همان 1/15
[19]- همان 1/161
[20]- همان 1/166
[21]- همان 1/169
[22]- همان 1/170
[23]- همان 1/171
[24]- همان 1/179
53- عبدالله بن عون بن اَرْطَبان مُزَنی بصری/[1]
[متوفّای 151 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ در حدیث، شیخ مردمان بصره: «ابوعون، عبدالله بن عون بن اَرْطَبان مُزَنی» میباشد؛ که از این بزرگان، به نقل و روایت حدیث پرداخته است:
سعید بن جبیر؛ ابووائل؛ ابراهیم نخعی؛ عطاء؛ مجاهد؛ شعبی، حسن؛ قاسم بن محمد؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصهی روایت و درایت.
و از کسانی که از عبدالله بن عون، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
حماد بن زید؛ اسماعیل بن عُلَیّة؛ اسحاق ازرق؛ یزید بن هارون؛ ابوعاصم؛ محمد بن عبدالله انصاری؛ مسلم بن ابراهیم؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
عبدالرحمن بن مهدی گوید: «ما کان بالعراق اعلم بالسنّة من ابن عون»؛ «در سرزمین عراق، کسی داناتر و آگاهتر به سنّت، از ابن عون، وجود ندارد».
شعبه گوید: «ما رأیتُ مثل ایوب وابن عون ویونس»؛ «من تاکنون (در علم و دانش، حکمت و فرزانگی، روایت و درایت و اخلاص و صداقت)، کسی را به سان ایوب، ابن عون و یونس ندیدهام».
هشام بن حسّان گوید: «لم تر عینای مثل ابن عون»؛ «دو چشم من، تاکنون به سان ابن عون را به خود ندیدهاند».
عبدالله بن مبارک نیز گفته است: «ما رأیتُ احداً افضل من ابن عون»؛ «من کسی را برتر، بهتر، کارآمدتر، شایستهتر، بایستهتر، کاردانتر و متخصّصتر از ابن عون ندیدهام».
شعبة گوید: «شکّ ابن عون، احبّ الیّ من یقین غیره»؛ «شک عبدالله بن عون، برای من بهتر و دوست داشتنیتر از یقین غیر او است».
یحیی بن معین گوید: «ثقة فی کلّ شیء»؛ «عبدالله بن عون، در هر مورد، فردی مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر میباشد».
عبدالله بن عون، در ماه رجب، به سال 151 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابوحاتم گفته است: «ثقة؛ وهو اکبر من التیمی»؛ «عبدالله بن عون، روایت کنندهای ثقه و معتبر و مطمئن و مورد اعتماد میباشد؛ و درجه و مقام او، بزرگتر و والاتر از تیمی است».
ابن سعد گوید: «کان ثقة؛ وکان عُثمانیّاً؛ وکان کثیرالحدیث، ورعاً»؛ «ابن عون، فردی مؤثق و قابل اعتماد میباشد، او عُثمانی بود؛ (یعنی قائل به فضیلت و برتری عثمان بن عفّانس بر علی بن ابی طالبس بود)؛ و بسیار روایت کنندهی حدیث و انسانی پرهیزگار و پارسا، و خداترس و متّقی بود».
نسایی در کتاب «الکُنی» گوید: «ثقة مأمون»؛ «ابن عون، از زمرهی راویان مطمئن و مورد اعتماد، مؤثّق و معتبر، امانت دار و درستکار و شریف و کار درست بود».
و نسایی، در جایی دیگر گفته است: «ثقة ثبت»؛ «عبدالله بن عون، از زمرهی افراد ثقه و مطمئن بود».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات» گفته است: «کان من سادات اهل زمانه عبادةً وفضلاً وورعاً ونسکاً»؛ «عبدالله بن عون، در روزگار خویش، از لحاظ عبادت و پرستش، فضیلت و ارجمندی، پاکدامنی و بزرگ منشی، پارسایی و خداترسی، دینداری و تقوا و زهد و ریاضت، از طلایه داران و پیشقراولان و بزرگان و پیشاهنگان اهل زمان خویش، به شمار میآمد».
عثمان بن ابی شیبة گوید: «ثقة صحیح الکتاب»؛ «ابن عون، روایت کنندهای مؤثّق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد میباشد که کتابهای وی نیز صحیح و درست و بیعیب و نقص و معتبر و کامل میباشند».
و احمد عجلی گفته است: «بصری، ثقة، رجلٌ صالحٌ»؛ «ابن عون، از مردمان بصره و فردی مؤثّق و قابل اعتماد و انسانی شریف و نجیب، درستکار و محترم، شایسته و کارآمد، بایسته و برازنده، متخصص و کارشناس و توانا و ارزشمند بود».
شایان ذکر است که عبدالله بن عون، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل و روایت حدیث، از وی پرداختهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، عبدالله بن عون را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و در کتاب «جامع المسانید»[5] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید؛ وهو شیخ شیوخ البخاری ومسلم والامام احمد»؛ «ابن عون، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و این در حالی است که وی، استاد اساتید امام بخاری/، امام مسلم/ و امام احمد بن حنبل/ نیز میباشد».
نگارنده گوید:
عبدالله بن عون/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «تشبیک الاصابع فی المسجد وغیره»[6]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ، قَالَ: حَدَّثَنَا النَّضْرُ بْنُ شُمَیْلٍ، أَخْبَرَنَا ابْنُ عَوْنٍ، عَنِ ابْنِ سِیرِینَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِحْدَى صَلاَتَیِ العَشِیِّ - قَالَ ابْنُ سِیرِینَ: سَمَّاهَا أَبُو هُرَیْرَةَ وَلَکِنْ نَسِیتُ أَنَا - قَالَ: فَصَلَّى بِنَا رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، فَقَامَ إِلَى خَشَبَةٍ مَعْرُوضَةٍ فِی المَسْجِدِ، فَاتَّکَأَ عَلَیْهَا کَأَنَّهُ غَضْبَانُ، وَوَضَعَ یَدَهُ الیُمْنَى عَلَى الیُسْرَى، وَشَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ، وَوَضَعَ خَدَّهُ الأَیْمَنَ عَلَى ظَهْرِ کَفِّهِ الیُسْرَى، وَخَرَجَتِ السَّرَعَانُ مِنْ أَبْوَابِ المَسْجِدِ، فَقَالُوا: قَصُرَتِ الصَّلاَةُ؟ وَفِی القَوْمِ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، فَهَابَا أَنْ یُکَلِّمَاهُ، وَفِی القَوْمِ رَجُلٌ فِی یَدَیْهِ طُولٌ، یُقَالُ لَهُ: ذُو الیَدَیْنِ، قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَسِیتَ أَمْ قَصُرَتِ الصَّلاَةُ؟ قَالَ: «لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ» فَقَالَ: «أَکَمَا یَقُولُ ذُو الیَدَیْنِ» فَقَالُوا: نَعَمْ، فَتَقَدَّمَ فَصَلَّى مَا تَرَکَ، ثُمَّ سَلَّمَ، ثُمَّ کَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَکَبَّرَ، ثُمَّ کَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَکَبَّرَ، فَرُبَّمَا سَأَلُوهُ: ثُمَّ سَلَّمَ؟ فَیَقُولُ: نُبِّئْتُ أَنَّ عِمْرَانَ بْنَ حُصَیْنٍ، قَالَ: ثُمَّ سَلَّمَ»(ح 482)
«اسحاق، از ابن شمیل، از عبدالله بن عون، از ابن سیرین، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج یکی از نمازهای بعد از زوال (ظهر یا عصر) را دو رکعت خواند و سلام گفت؛ سپس به سوی چوبی که در مسجد بود، رفت؛ و مانند کسی که عصبانی باشد، بر آن تکیه زد و دست راستش را روی دست چپ گذاشت و انگشتانش را تو در تو نمود و گونهی راستش را بر پشت دست چپ نهاد؛ کسانی که عجله داشتند، از مسجد خارج شدند و گفتند: نماز کوتاه شده است؟ ابوبکرس و عمرس نیز که در میان جمعیّت بودند، از ترس، چیزی نگفتند. در آن میان، شخصی که دست هایش دراز بود و او را «ذوالیدین» مینامیدند، پرسید: ای رسول خدا! نماز تخفیف یافته یا شما دچار فراموشی شدید؟ آن حضرت ج فرمود: «نه نماز، تخفیف یافته و نه من دچار فراموشی شدم». سپس رسول خدا ج از حاضران در مجسد پرسید: «آیا چنین است که ذوالیدین میگوید»؟ همه گفتند: آری. آنگاه رسول خدا ج جلو آمد و باقی ماندهی نماز را کامل کرد و سلام داد؛ بعد تکبیر گفت و به سجده رفت و مانند سجدهی نماز یا طولانیتر از آن، سجده نمود؛ سپس سرش را بلند کرد و دوباره تکبیر گفت و مانند نوبت اول، به سجده رفت. در پایان، سرش را بلند کرده و تکبیر گفت و سلام داد.
بسا کسانی از مردم، از ابن سیرین میپرسیدند که آیا آن حضرت ج (بعد از سجدهی سهو) سلام داد؟ وی میگفت: من باخبر شدهام که عمران بن حصینس گفته است: سپس آن حضرت ج سلام داد.»
* در باب «الصلاة فی مسجد السوق»[7]
«وَصَلَّى ابْنُ عَوْنٍ: “فِی مَسْجِدٍ فِی دَارٍ یُغْلَقُ عَلَیْهِمُ البَابُ”»(قبل از حدیث 477)
«و عبدالله بن عون، در مسجد خانهای نماز گزارد که دروازه بر روی آن بسته میشد».
* در باب «اِعتزال الحیّض المصلّی»[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُحَمَّدٍ، قَالَ: قَالَتْ أُمُّ عَطِیَّةَ: “أُمِرْنَا أَنْ نَخْرُجَ فَنُخْرِجَ الحُیَّضَ، وَالعَوَاتِقَ، وَذَوَاتِ الخُدُورِ - قَالَ ابْنُ عَوْنٍ: أَوِ العَوَاتِقَ ذَوَاتِ الخُدُورِ - فَأَمَّا الحُیَّضُ: فَیَشْهَدْنَ جَمَاعَةَ المُسْلِمِینَ، وَدَعْوَتَهُمْ وَیَعْتَزِلْنَ مُصَلَّاهُمْ”»(ح 981)
«محمد بن مثنّی،از ابن ابی عدیّ، از عبدالله بن عون، از محمد برای ما روایت کرده که وی گفته است: امّ عطیّةل گفت: به ما زنها فرمان داده شده است (که در روز عید) بیرون آییم و زنانی که در دوران قاعدگی به سر میبرند و دختران جوان و زنان پرده نشین و محجّبه را بیرون آوریم.
عبدالله بن عون گوید: یا دختران جوان و بالغ پرده نشین و محجّبه. اما زنانی که در دوران قاعدگی به سر میبرند، به جماعت مسلمانان و دعاهایشان حاضر میشدند و از نمازگاه آنان، کناره میگرفتند و شرکت نمیکردند».
* در باب «ما قیل فی الزلازل والآیات»[9].
* در باب «هل تکفّن المرأة فی ازار الرجل»[10].
* در باب «التلبیة اذا انحدر فی الوادی»[11].
* در باب «أجر العمرة علی قدر النصب»[12]
* در باب «صوم یوم النحر»[13].
* در باب «الحلال بیّن والحرام بیّن وبینهما مشتبهات»[14].
* در باب «لا یشتری حاضر لباد بالسمسرة»[15].
* در باب «من ملک من العرب رقیقاً، فوهب وباع وجامع وفدی وسبی الذریّة»[16].
* در باب «کتاب الوصایا»[17].
* در باب «الوقف وکیف یکتب»[18]
به هر حال، روایات عبدالله بن عون بن اَرْطَبان مُزَنی بصری/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبدالله بن عون بن اَرْطبان مُزنی بصری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/163؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/605؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/130؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/364؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/3؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/116؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/303؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/520؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/395؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص177 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/256
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/156 و 157
[3]- «تهذیب التهذیب» 5/303-305
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 123
[5]- «جامع المسانید» 2/521
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/69
[7]- همان 1/69
[8]- همان 1/134
[9]- همان 1/141
[10]- همان 1/168
[11]- همان 1/210
[12]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/240
[13]- همان 1/267
[14]- همان 1/275
[15]- همان 1/289
[16]- همان 1/345
[17]- همان 1/382
[18]- همان 1/388