از جمله اذکار با برکتی که نبی مکرم اسلامr به هنگام ورود به رختخوابش در شب میخواند و آن را مدنظر داشت ذکری است که در صحیحین از ام المؤمنین عائشه ب روایت شده است که «أَنَّ النَّبِیّr کَانَ إِذَا أَوَی إِلَی فِرَاشِهِ کُلَّ لَیْلَة جَمَعَ کَفَّیْهِ ثُمَّ نَفَثَ فِیهِمَا، فَقَرَأَ: [قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ]، و [قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّالْفَلَقِ]، و [قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّالنَّاسِ] ثُمَّ یَمْسَحُ بِهِمَا مَااسْتَطَاعَ مِنْ جَسَدِهِ، یَبْدَأُ بِهِمَا عَلَیَ رَأْسِهِ وَ وَجْهِهِ وَ مَا أْقْبَلَ مِنْ جَسَدِهِ، یَفْعَلُ ذَلِکَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ»: پیامبرr هر شب وقتی در رختخواب خود قرار میگرفت، کف دستهای خود را جمع مینمود و سپس در آنها میدمید و سورههای ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾ را در آنها میخواند و سپس کف دستهای خود را به بخشهایی از بدن خود که میتوانست، میکشید و این کار را ابتدا از سر و صورت و بخشهای جلویی بدن خود آغاز مینمود و سه بار این کار را انجام میداد»[1].
این پناه جستنی عظیم است، دژ و قلعهای است برای آدمی، و به یاری خدا او را در خواب از اینکه به چیزی ناپسند گرفتار آید یا شر و آزاری دامنگیرش شود یا جانوران موذی و حشرات کشنده او را دچار مصیبتی کنند حفظ میکند، بهخصوص که آدمی به هنگام خوابیدن از هر آنچه به سویش میآید و یا برایش رخ میدهد غافل است. پس وقتی که به هنگام رفتن به رختخوابش به این ذکر مهم و بزرگ و این دژ مستحکم مشغول شود به یاری خدا، محفوظ و مصون شده و این ذکر او را کفایت میکند و تا صبح پیوسته از سوی خدا مورد محافظت قرار میگیرد، این حدیث اهمیت مداومت فرد مسلمان بر این ورد -هر شب به هنگام رفتن به رختخواب- را مورد تاکید قرار میدهد، تا به این مراقبت دست یافته و این حمایت و توجه و اهتمام برایش تحقق یابد.
رسول اللهr این ورد را بسیار مدنظر داشته و هر شب آن را میخواندند، از جمله آنچه نشاندهندهی توجه ویژهی پیامبرr به این ورد است آن است که در برخی طرق حدیث از عائشهل به اثبات رسیده که فرمود: «وقتی که پیامبرr بیمار شد، به من دستور داد این کار را با او بکنم»[2].
در صحیح بخاری از ام المؤمنین عائشه ل روایت شده است که: «پیامبرr در بیماری وفاتش معوذات [سورههای فلق و ناس] را میخواند و بر خود میدمید. چون بیماری او شدت یافت، من آن سورهها را خواندم و بر او دمیدم و دست پیامبرr را به خاطر برکت آن بر اعضای او کشیدم». پیامبرr بر این پناه جستن مداومت میورزید هر چند بیماریش شدت یافته بود، این سورهها را میخواند و در دستان مبارکش میدمید و به عائشه ل دستور میداد که دستانش را بر بدنش بکشد؛ چرا که به دلیل بیماری و درد، خود نمیتوانست چنین کاری انجام دهد.
اینکه عائشه ل در این حدیث میفرماید: «کان إذا آوی إلی فراشه» یعنی: وقتی که به رختخوابش بازمیگشت و آن را به دور خود میپیچید و داخل آن قرار میگرفت، کلمه مأوی هم از ریشه آوی است و منظور مکانی است که آدمی بدان پناه میجوید.
و اینکه میفرماید: «کلَّ لیلة» بیانگر مداومت پیامبرr بر این پناه جستن [و خواندن معوذات] در تمامی شبهایش است.
اینکه میگوید: «جمع کفیه» یعنی: پیامبرr دستانش را به هم میچسباند در حالی که به سمت چهرهاش باز بودند تا در آنها بدمد.
اینکه میگوید: «ثم نفث فیهما» یعنی: در دستانش میدمید، «نفث» شبیه «نَّفخ: فوت» است، و کمتر از «تفل: آب دهان انداختن و تف کردن» است، نفث خروج هوا از دهان به همراه مقداری اندک از بزاق و آب دهان است.
اینکه میگوید: «ثُمَّ مسح بهما ما استطاع من جسده» بیانگر آن است که سنت است آدمی [بعد از خواندن معوذات] تا آنجا که میتواند دستش را بر بدنش بکشد.
آنچه شایسته است در اینجا دانسته شود این است که دست کشیدن بر صورت و بدن مخصوص این مورد است، و درست نیست که آن را به هر ذکر یا دعایی تعمیم داد، و در این خصوص حدیثی از پیامبرr به اثبات نرسیده است، و به همین خاطر است که شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «اینکه پیامبرr دستانش را بر صورتش کشیده باشد، در این باره جز یک یا دو حدیث از ایشان روایت نشده، که دلیلی با آنها برپا نمیگردد»[3].
اینکه میگوید: «یبدأ بهما علی رأسه ووجهه وما اقبل من جسده» بیان میدارد که سنّت آن است که فرد مسلمان از بالاترین عضو بدنش شروع کند، دستانش را بر سر و صورت و بخشهای جلویی بدنش کشیده سپس با عضوهای پشتی به پایان میرساند.
سنت است که فرد مسلمان برای پیروی از رسول الله r سه بار این کار را انجام دهد. اولین سوره از این سورههای سهگانه دربرگیرندهی بیان صفات پروردگار سبحان است، بلکه به بیان این صفات اختصاص یافته است و به همین خاطر هم سورهی اخلاص نامیده شده است چرا که تنها دربرگیرندهی توحید علمی نسبت به خداوند متعال است، اگر به کسی گفته شود که الله متعال کیست؟ کافی است که در پاسخ همین سوره را تلاوت کند، این جواب، جوابی تمام و کمال و کافی است، «أَحَد»: خداوندی که در کمال و جلال منحصر به فرد است، خدایی که دارای نامهای نیکو و صفات والا و کارهای مقدس و عظیم است و همانند و شبیهی ندارد، «الصَّمَدُ» یعنی: سرور والایی که بندگان برای رفع همه نیازهایشان رو به سوی او میآورند. پس مردم جهان بالا و پایین به شدت به او نیازمندند و نیازهایشان را از او میخواهند و در کارهای مهم خود رو به سوی او میکنند چرا که او در تمامی صفات و ویژگیهایش کامل است، و از نشانههای کمال خداوندی این است که او ﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ ٣﴾ فرزندی نزاده و نه زاده شده است چون در کمال بینیازی میباشد، ﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ و در صفات و نامها و کارهایش همگون و همتایی ندارد.
در دو سوره فلق و ناس، از تمامی شرور و همه آفات به خداوند پناه جسته میشود، در سوره فلق پناه جستن به خداوند بلندمرتبه [بدین شیوه است]: ﴿بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾ یعنی: به پروردگاری که دانه و هسته و سپیدهدم را میشکافد، ﴿مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ٢﴾ این شامل همه انسانها و جنها و حیواناتی میگردد که خداوند آفریده است. پس باید به آفریننده اینها از شری که در اینهاست پناه برد. سپس به صورت ویژه و خاص بیان کرد و فرمود: ﴿وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ٣﴾ و پناه میبرم به خدا از شری که در شب هست. وقتی که خواب مردم را فرو میپوشاند و بسیاری از ارواح شرور و حیوانات موذی پخش و پراکنده میگردند. ﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ ٤﴾ یعنی: و از شر زنان جادوگری که برای جادوی خود از دمیدن در گرهها کمک میگیرند و بر آن جادو میکنند. ﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ٥﴾ حسود کسی است که زوال نعمت دیگران را میخواهد. چشم بد نیز نوعی از حسادت است چون فقط کسی چشم میزند که حسود و بدجنس است. پس این سوره بیان میدارد که باید از تمام انواع شر به طور خاص و عام به خدا پناه برد.
در سوره ناس آدمی از شیطان رانده شده که اصل همه شرور و ماده آن و آغاز و انجام شرور است به پروردگار مردم و فرمانروا و معبود آنان پناه میبرد[4].
زیبندهی هر مسلمانی است که هر شب به هنگام رفتن به رختخواب به شیوهای که رسول اللهr آن را انجام داده است این سه سوره را بخواند، تا با این کار در کنف حمایت و حفاظت و پشتیبانی خداوند قرار گیرد و آسودهخاطر بخوابد.
امام مسلم در صحیحاش از ابووائل شقیق بن سلمه أسدی روایت کرده است که گفت: روزی پس از این که نماز صبح را خواندیم، نزد عبدالله بن مسعود رفتیم. جلوی در سلام گفتیم. به ما اجازه [ی ورود] داد. امّا ما مدت کوتاهی جلو در ایستادیم. کنیزک [از خانه] بیرون شد و گفت: چرا داخل نمیشوید؟ داخل شدیم. بناگاه ابن مسعود را دیدیم که نشسته و تسبیح میگوید. ابن مسعود [رو به ما کرد و] گفت: چرا هنگامی که به شما اجازه [ی ورود] داده شده بود، داخل نشدید؟ گفتیم: ما گمان بردیم که برخی از اهل خانه خوابند. ابن مسعود گفت: گمان بردید که خانوادهی ابن امعبد[1] در غفلت به سر میبرند؟ ابووائل میگوید: پس از آن ابن مسعود به تسبیح گفتن مشغول شد. هنگامی که پنداشت خورشید طلوع کرده است [رو به کنیز کرد و] گفت: ای جاریه، بنگر آیا خورشید طلوع کرده است؟ او نگاه کرد و دید که خورشید طلوع نکرده است. ابن مسعود باز به تسبیح گفتن مشغول شد. هنگامی که گمان برد خورشید طلوع کرده است، گفت: بنگر خورشید طلوع کرده است؟ نگاه کرد، خورشید طلوع کرده بود. ابن مسعود گفت: «الحمد لله الَّذِی أَقَالَنَا یَوْمَنَا هَذَا، وَلَمْ یُهْلِکْنَا بِذُنُوبِنَا» خدایی را سپاس میگویم که امروز از ما گذشت نمود و ما را به خاطر گناهانمان هلاک نکرد[2].
این اثر تصویری واضح و مفهومی آشکار از زندگی جدّی و همّت عالی و بهرهبرداری از وقت از سوی سلف صالح رحمهم الله، و بهخصوص صحابه رضی الله عنهم اجمعین به شخص اندیشمند ارائه میدهد. همچنین بیانگر درک و تصور آنان از وقت و شناختشان از ارزش آن و دریافت لحظات ناب آن است و اینکه حقِ هر صاحب حقی را بدهند.
این زمانی که ابووائل و همراهانش نزد عبدالله بن مسعود رفتهاند زمانی با برکت و بسیار ارزشمند بوده است، این زمان، زمان ذکر خداوند و جدّیت و فعالیت و تحرک در انجام [کار] خیر است، با این همه بسیاری از مردم بدان بیاعتنایی کرده و از آن چشم پوشیده و جایگاه و منزلتش را درک نکردهاند، این زمان با طی شدن در خواب، یا کسالت و تنبلی، یا پرداختن به امور بیارزش و کممایه ضایع میگردد، هر چند ابتدای روز به مثابه جوانیاش و آخر آن به منزله پیریاش است[3]، کسی که بر پایه [خصلت و حالتی] رشد کند با آن بزرگ میشود به همین خاطر اگر آدمی در بامداد و ابتدای روز بر هر حالتی باشد آن حالت به بقیه روزش تسری مییابد، اگر صبح زود بانشاط باشد بقیه روز پرانرژی است، و اگر کسل باشد روز را با کسالت طی میکند، کسی که زمام روز را که همان ابتدای آن است در دست گیرد به یاری خدا روزش به تمامی تسلیم او خواهد بود و در آن بر انجام خیر یاری میشود و برکت نصیبش میگردد، گفته شده: «روزت همچون شترت است اگر ابتدایش را مهار کنی انتهایش به دنبالت میآید». میتوان از اثر پیشین ابن مسعود به این مفهوم پی بُرد، وقتی که او ابتدای روزش را با ذکر خداوند حفظ کرد گفت: «خدایی را سپاس میگویم که امروز از ما گذشت نمود و ما را به خاطر گناهانمان هلاک نکرد».
مداومت و مراقبت از ذکر در این زمان به ذکرکننده در تمامی طول روزش نشاط و انرژی و تحرک میبخشد، ابن قیم/ میگوید: یک بار به هنگام نماز صبح نزد شیخ الاسلام ابن تیمیه حاضر شدم ایشان بعد از نماز نشسته و تا نزدیکیهای نیمه روز به ذکر خداوند پرداخت، سپس به من روی کرد و گفت: «این صبحانهی من است و اگر این غذا را نمیخوردم قدرت و توانم را از دست میدادم» یا چیزی شبیه این را گفت[4].
در سنّت به اثبات رسیده که پیامبرr از خداوند درخواست نمود که در این زمان بر امتش برکت ارزانی دارد، ابوداود و ترمذی و دارمی و دیگران از صخربن وداعه غامدی روایت کردهاند که رسول اللهr فرمودند: «پروردگارا به بامدادان امتم برکت ارزانی دار». و وقتی که سپاهیان و لشکریانی را اعزام مینمود در ابتدای روز این کار را میکرد. صخر -راوی این حدیث- ـ تاجر بود او کاروان تجاریش را در ابتدای روز اعزام میکرد پس از چندی در کارش ماهر شد و مالش فزونی یافت[5].
این حدیث را جمعی از صحابه روایت کردهاند از جمله: علی بن ابیطالب، ابن عباس، ابن مسعود، ابن عمر، ابوهریره، انس بن مالک، عبدالله بن سلام، نوّاس بن سمعان، عمران بن حصین و جابر بن عبدالله به اضافهی جمعی دیگر[6]. این حدیثی است که روایت آن از سوی پیامبرr به اثبات رسیده است.
با توجه به اهمیت این زمان و برکت عظیم آن و خیر بسیاری که در آن است، گذشتگان رحمهم الله از خوابیدن در این زمان و هدر دادنش با کسالت و تنبلی بیزار بودند. ابن قیم/ -علاّمه مربی- در کتابش مدارجالسالکین میگوید: «خواب میان نماز صبح تا طلوع خورشید نزد سلف رحمهم الله کاری مکروه و ناپسند بوده است، زیرا این زمان فرصتی است برای ذکر و تلاوت قرآن، این زمان از نظر سالکان دارای مزیت عظیمی است و حتی اگر تمامی شب را بیدار مانده باشند، اجازه نمیدهند سیر و سلوک خود را در آن فاصله زمانی تا طلوع آفتاب متوقف کنند. زیرا طلوع فجر آغاز روز و زمان نزول ارزاق و تحصیل سهم و حلول برکت است، و روز از آن زمان ظهور خود را آغاز میکند، و بهرهبرداری از آن زمان به معنای برخورداری از آن خیر و برکت است، و جز در موارد ضروری نباید آن را به خواب اختصاص داد»[7].
از جمله آثار نقل شده از سلف -رحمهم الله- در این مفهوم، اثری است که از عبدالله بن عباسب نقل شده که او پسرش را دید که صبح اول وقت خوابیده است، عبدالله به او گفت: «برخیز، آیا در ساعتی میخوابی که روزی در آن تقسیم میشود»[8].
از عبدالله بن عمرو بن عاص ب روایت شده که گفت: «خواب به سه شکل است، خوابی که نشانهی کند ذهنی است، و خوابی بر اساس خوی و سرشت آدمی، و خوابی که نشانهی نادانی است؛
1- خوابی که نشانه کندذهنی است خواب چاشتگاه است زمانی که مردم به دنبال برآوردن و رفع نیازهایشان هستند، اما این شخص خوابیده است.
2- خوابی که بر اساس خوی و سرشت است خواب قیلوله و به هنگام نیمروز و ظهر است.
3- خوابی که نشانهی نادانی شخص است خوابیدن به هنگام فرا رسیدن وقت نماز است»[9].
علامه ابن قیم در کتابش زادالمعاد میگوید: «خواب صبحگاهی مانع دستیابی به رزق است چرا که این زمان، زمانی است که آفریدهها روزیشان را میطلبند و زمان تقسیم ارزاق است، خوابیدن آدمی در این زمان موجب حرمان او میشود مگر به خاطر عارضهای یا ضرورتی. این خواب به طور قطع برای بدن مضّر است، چرا که آن را سست و بیحال میکند و فضولات بدن را فاسد میکند. فضولاتی که باید با تحرک و ورزش آن را به تحلیل برد، و موجب ضعف و ناتوانی و درهم شکستگی شخص میشود، اگر خواب پیش از دفع و حرکت و ورزش بوده و معده با چیزی پر گردد این خود درد بیدرمان بوده که پدیدآورندهی انواعی از بیماریهاست»[10]. علامه ابن مفلح/ در کتابش آداب الشرعیه چیزی شبیه این مطلب را بیان داشته است[11].
با این توضیح ارزش این زمان مبارک و فایدهی فراوان آن آشکار میگردد، این زمان، زمانِ انرژی و تحرک و نشاط، و ذکر و یاد خدا، و زمان نزول ارزاق، و دستیابی به سهم، و حلول برکت است. این زمان نزد گذشتگان رحمهم الله از جایگاه والایی برخوردار بوده چرا که ارزش و اهمیت آن را درک کرده بودند اما دیگران به گونهای دیگر با آن برخورد میکنند [و فرصتسوزی میکنند].
عاجزانه از خداوند میطلبیم که رشد و هدایتمان را به ما الهام کند و همهی ما را در راه انجام هر خیری توفیق دهد و پیروی از شیوه گذشتگان نیکوکار و پیمودن راهشان را روزیمان گرداند.
[1]- کنیه ابنمسعود، چرا که امعبدٍ هذلیه مادر ابنمسعود و جزو زنان صحابی بود. خداوند از هردوی آنان راضی باد. (م)
[2]- صحیح مسلم [1/564].
[3]- مفتاحدار السعاده اثر ابنقیم [2/216].
[4]- الوابل الصیب [ص: 86-85].
[5]- سنن ابوداود شماره [2606]، و سنن ترمذی شماره [1212].
[6]- بنگر به:صحیح ترغیب و ترهیب [2/308].
[7]- مدارجالسالکین [1/459].
[8]- این مطلب را ابنقیم در زادالمعاد [4/241] نقل کرده است.
[9]- بیهقی در الشعب [4/182] آن را روایت کرده و ابن مفلح در آداب الشرعیه [3/162] آن را نقل کرده است.
[10]- زادالمعاد [4/242].
[11]- [3/162].
یکی از اذکار عظیم و جامعی که مستحب است فرد مسلمان هر صبح بر گفتن آن مداومت ورزد این ذکر است: «سبحان الله وَبِحَمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ، وَرِضَا نَفْسِهِ، وَزِنَة عَرْشِهِ، وَمِدَادَ کَلِمَاتِهِ» و این به خاطر حدیثی است که امام مسلم در صحیحاش از ام المؤمنین جویریه دختر حارث ب روایت کرده که پیامبرr یک روز صبح زود هنگامی که نماز صبح را به جای آورد، از نزد او بیرون رفت و جویریه در جای نماز خود [به نماز و ذکر نشسته] بود و بعد از آنکه چاشت شد، بازگشت در حالی که جویریه همچنان نشسته بود. پیامبرr خطاب به او فرمودند: «[من بازگشتم و] تو همچنان بر حالت قبلی خودت هستی»، گفت: بله، پیامبرr فرمودند: «من بعد از [رفتن از پیش] تو چهار کلمه را گفتهام که اگر با آنچه امروز از صبح گفتهای، وزن شود، سنگینتر خواهد بود: «سبحان الله وَبِحَمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ، وَرِضَا نَفْسِهِ، وَزِنَة عَرْشِهِ، وَمِدَادَ کَلِمَاتِهِ: الله را به تعداد مخلوقاتش، و به قدر رضایت او، و وزن عرش او، و مرکب نوشتن کلمات او به پاکی و تنزیه یاد میکنم»»[1].
این ذکری گرانقدر و بابرکت است که پیامبرr بدان راهنمایی نموده است و روشن کرده که این ذکر پاداش دوچندان دارد، این ذکر در فضیلت و ثواب بارها و بارها بر مجرد ذکر سبحان الله افزونی دارد چرا که با گفتن این ذکر شناختی از خدا، و تقدیس و تنزیه و بزرگداشتی از او در قلب ذاکر ایجاد میشود -آن هم با این تعدادی که در این ذکر آمده- که بسیار بزرگتر و عظیمتر از آن چیزی است که در قلب شخصی که فقط «سبحان الله» میگوید، پدید میآید.
منظور این است که خداوند سبحان شایسته این تعداد و اندازه از تسبیح و تقدیس است. مانند این سخن پیامبرr که میفرماید: «رَبَّنَا وَلَکَ الْحَمْدُ، مِلْءَ السَّمَوَاتِ وَمِلْءَ الْأَرْضِ وَمِلْءَ مَا بَیْنَهُمَا وَمِلْءَ مَا شِئْتَ مِنْ شَیْءٍ بَعْدُ» «پروردگارا ستایش سزاوار توست، ستایشی که آسمانها و زمین و مابین آن دو و هر چیزی غیر از اینها را که تو بخواهی پر کند». منظور آن نیست که بنده خداوند را به همین اندازه تسبیح گفته باشد چرا که فعل بنده محدود است، بلکه منظور آن است که پروردگار شایسته چنین تسبیحی است، این است که عظمت او را بزرگ جلوه میدهد[2].
علامه ابن قیم/ در شرح این حدیث و بیان نکات ظریف ارزشمند و معارف عظیمی که در آن است میگوید: «این ذکر، ذکر مضاعف نامیده میشود، این ذکر در مقایسه با ذکر مفرد دربردارندهی ثنا و ستایش بیشتر و بزرگتری است، و بیتردید چنین مطلبی با شناخت این ذکر و فهم آن آشکار میگردد اینکه تسبیحکننده میگوید: «سبحان الله وَبِحَمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ» دربردارندهی انشاء و اخبار است: خبر میدهد از اینکه پروردگار به تعداد تمامی مخلوقاتی که بوده و یا پدید میآید تا آنجا که پایانی برایش متصور نیست، شایسته و مستحق تسبیح است، همچنین دربرگیرندهی خبر از تنزیه پروردگار و بزرگداشت او و حمد و ستایش او به اندازهی این تعدادِ عظیم است؛ مقداری که شمارشکنندگان به انتهای آن نمیرسند، و حسابکنندگان نمیتوانند آن را حساب کنند.
حدیث مذکور دربردارندهی این نکته است که بنده میخواهد تسبیحی را بیان کند که چنان شأن و منزلتی داشته باشد، نه اینکه بیانگر اندازه و تعداد آن باشد و نیز میخواهد به بیان این نکته بپردازد که تسبیحی لایق و شایسته پروردگار است که به چنان عددی برسد؛ زیرا اگر عدد بالاتری نیز وجود داشت قطعاً آن را بیان میکرد، و پدید آمدن مخلوقات و نوبهنو شدن آنها به گونهای است که هیچگاه پایان و تعدادی برای آنها متصور نیست و اصلاً موجودات کنونی نیز در شماره نمیآیند.
و همچنین است اینکه میفرماید: «ورضا نفسه»، این مطلب نیز دربرگیرنده دو موضوع بزرگ است:
اینکه منظور تسبیحی باشد که در عظمت و جلال با رضایت او برابر باشد همچنان که در اول هم از تسبیحی خبر داد که به شمار آفریدگانش باشد، و شکی در این نیست که رضایت خود پروردگار موضوعی است که در عظمت و وصف نهایتی برای آن قابل تصور نیست، تسبیح همان ثنا و ستایش خداوند است که دربرگیرنده تعظیم و تنزیه اوست، پس وقتی که اوصاف کمال و جلال او را نهایت و پایانی قابلتصور نیست پس این اوصاف بزرگتر و والاتر از این تسبیحاند، و همچنین است ستایش خداوند به واسطه آنها؛ زیرا چه از لحاظ خبر و چه از لحاظ انشاء تابع آن است، و این مفهوم، با مفهوم اول همسان و همردیف است و هیچ تضادی با آن ندارد (منظور با عدد خلقه است) وقتی که احسان و ثواب و برکت و خیر خداوند را انتهایی نیست در حالی که اینها از اثرات و نتایج رضایت او هستند پس خود صفت رضایت خداوند چگونه است؟
اینکه میفرماید: «وزنة عرشه» بیانگر اثبات [وجود] عرش، و اضافه نمودن آن به پروردگار است، بدون استثنا عرش سنگینترین آفریده خداوند است، چرا که اگر چیزی سنگینتر از آن میبود معادل وزن آن برای تسبیح در نظر گرفته میشد.
چند برابر شدن اول «عدد خلقه» برای بیان عدد و کمیت تسبیح است، و چند برابر شدن تسبیح دوم «رضا نفسه» برای بیان ویژگی و کیفیت است، و چند برابر شدن سوم «زنة عرشه» برای بیان عظیم بودن و سنگینی و اندازه بزرگ آن است.
اینکه میفرماید: «ومداد کلماته» این از سه نوع پیشین عامتر و فراگیرتر است. چرا که نهایت و پایانی برای اندازه و ویژگی و عدد مرکب نوشتن کلماتش قابل تصور نیست، خداوند میفرماید:
﴿قُل لَّوۡ کَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّکَلِمَٰتِ رَبِّی لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَٰتُ رَبِّی وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا ١٠٩﴾ [الکهف: 109].
«بگو: اگر دریا برای سخنان پروردگارم جوهر باشد، بیشک دریا پیش از آنکه سخنان پروردگارم پایان پذیرد، تمام خواهد شد و اگر چه مددی مانند آن [دریا نیز] در میان آوریم».
و یا میفرماید:
﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ یَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ کَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٢٧﴾ [لقمان: 27].
«و اگر همه درختانِ زمین قلم شوند و دریا [جوهر] آنگاه هفت دریا [ی دیگر] یاریگرِ آن [دریا] شوند، سخنان خداوند پایان نپذیرد. بیگمان خداوند پیروزمندِ فرزانه است».
مفهوم این آیه این است که اگر به فرض دریا مرکب و جوهر گردد و تمامی درختان زمین قلم گردند، و این قلمها از این جوهرها یاری گیرند، دریاها و قلمها پایان میپذیرند اما کلمات پروردگار پایان نپذیرفته و تمام نمیشود.
منظور این است که در این تسبیح صفات کمال و جلالی بیان شده که موجب میشود تا از دیگر تسبیحات برتر باشد...»[3].
این از یک سو؛ از سوی دیگر علما -رحمهم الله- نسبت به اهمیت شناخت و آگاهی آدمی درخصوص مفاهیم این کلمات و متصور ساختن دلالتهایشان تذکر دادهاند، به هر میزان که قلب آدمی این شناخت را حاصل کرده و آن را متصور سازد مزیت و فضیلت بیشتری کسب میکند و تأثیر این ذکر در این شخص رساتر و عمیقتر از دیگری میگردد.
کسی که این ذکر و یا دیگر اذکار مأثور را خوانده و بیان کند اما بدون متصور ساختن مفهوم آن و بدون اندیشیدن در دلالت آن، بیشک تأثیر ذکر در او ضعیف میگردد.
به هر حال شایستهی هر مسلمانی است که صبح هر روز بر بیان این ذکر مبارک مداومت ورزد و در متصور ساختن مفهوم آن و اندیشیدن در دلالت آن بکوشد، توفیق تنها از جانب خداوند است و فقط خداوند سبحان یاریکننده و هدایتکننده به راه راست است.
همانا از دعاهای عظیم و سودمندی که پیامبرr هر صبح بر آن مداومت ورزیده و همدم آن بود ذکری است که در مسند امام احمد و سنن ابن ماجه به نقل از امّ سلمه ل روایت شده که گفته: پیامبر خداr بعد از خواندن نماز صبح میفرمود: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ عِلْماً نَافِعاً، وَ رِزْقاً طَیِّباً، وَ عَمَلاً مُتَقَبَّلاً» «خداوندا، من از تو علمی سودمند، و روزی حلال، و عملی مقبول درگاهت را مسئلت مینمایم»[1].
کسی که در این دعای عظیم بیندیشد درمییابد که آوردن و بیان آن در این زمان، بعد از نماز صبح بهترین فرصت و موقعیت است، چرا که صبح آغاز و شروع روز است، و فرد مسلمان خواست و هدفی جز کسب این اهداف عظیم و مقاصد ارجمند بیان شده در این حدیث ندارد، این اهداف عبارتند از: علم سودمند، روزی حلال، عمل قبول شده. گویی فرد مسلمان با بیان این سه موضوع در ابتدای روزش بیآنکه از چیز دیگری نام ببرد اهداف و مقاصدش را در آن روز معین و مشخص میکند. چنین چیزی قلب آدمی را تمرکز بخشیده و رفتار و منش او را مرتب و تعدیل میکند، برخلاف کسی که شب را به صبح میرساند، بیآنکه اهداف و خواسته و تمایلاتی داشته باشد که مصمم بر انجامشان در آن روز باشد، میبینیم که توجهکنندگان به امر تعلیم و تربیت توصیه میکنند که آدمی برای انجام هر کاری که قصد آن را دارد و هر راهی را که میخواهد طی نماید، اهدافش را مشخص کند؛ چنین کاری انگیزهی بیشتری برای دستیابی به اهداف پدید میآورد و آدمی از سردرگمی و بیبرنامگی و اضطراب در امان مانده، و راه و کارش را ضابطهمند میکند. کسی که مطابق اهدافی مشخص و خواستههایی معین حرکت میکند حرکتش کاملتر و ضابطهمندتر و سالمتر از کسی است که بدون اهدافی معین و خواستههایی مشخص حرکت میکند.
فرد مسلمان در طی یک روزش، بلکه در طی همه روزهایش تمایل و اشتیاقی جز دستیابی به این اهداف سهگانه و تکمیل آنها، آن هم دستیابی از نزدیکترین راه و بهترین شیوه ندارد، بر این اساس چه زیباست که روز را با بیان این امور سهگانه آغاز کند. اموری که اهداف فرد مسلمان را در طی روزش معین کرده و سرانجام و خواست و مقصود او را مشخص میکند.
فرد مسلمان با بیان این دعا در آغاز روزش، مقصودش تنها مشخص کردن اهدافش نیست بلکه او با این دعا به درگاه پروردگارش تضرع مینماید، و به سرور و مولایش پناه میبرد، به خاطر اینکه با یاری او در کسب این اهداف ارجمند و خواستههای والا بر او منّت نهد، چرا که هیچ نیرو و توانی ندارد، او قدرت آن را ندارد که جلب منفعت کرده یا دفع مضرت نماید مگر به یاری پروردگارش، لذا به او پناه میبرد و از او طلب یاری مینماید و بر او اعتماد و توکل میکند.
اینکه فرد مسلمان هر صبح میگوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ عِلْماً نَافِعاً، وَ رِزْقاً طَیِّباً، وَ عَمَلاً مُتَقَبَّلاً» این کار او طلب یاری از پروردگارش است آن هم در صبح و ابتدای روزش، طلب اینکه [کار] سخت را برایش آسان گرداند، و [امر] پیچیده و دشوار را برایش سهل نماید، و او را بر عملی ساختن اهداف پسندیده و مبارک یاری دهد.
در این بیندیش که چگونه پیامبرr این دعا را با طلب علم سودمند از خداوند آغاز نموده است آن هم پیش از آنکه روزی حلال و عمل مورد قبول قرار گرفته را بطلبد، این خود اشاره به این نکته است که علم سودمند مقدم بوده و دعا با آن آغاز میگردد، همچنان که خداوند میفرماید:
﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ﴾ [محمد: 19].
«پس بدان که قطعاً هیچ معبودی جز الله وجود ندارد. برای گناهان خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه».
اینجا [الله متعال] پیش از گفتار و کردار با علم آغاز نموده است. در آغاز نمودن [دعا] با علمِ سودمند حکمتی آشکار وجود دارد که بر تأملکننده پوشیده نیست، و آن این است که با علم سودمند است که آدمی میان کار نیک و بد تفاوت قائل شده و آن را تشخیص میدهد و میتواند که میان روزی پاک و ناپاک را تشخیص دهد، و کسی که علم و آگاهی نداشته باشد امور بر او مشتبه گشته و آنگاه کاری را انجام میدهد که میپندارد خوب و سودمند است در حالی که چنین نیست، خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾ [الکهف: 103-104].
«بگو آیا شما را از زیانکارترین [مردم] در عمل خبر دهم؟ کسانی که کوشش آنان در زندگانی دنیا بر باد رفت و آنان گمان میبرند که در عمل خودشان نیکی میکنند».
و گاه روزی و مالی را کسب میکند در حالی که میپندارد آن پاک و مفید است، در حالی که در حقیقت ناپاک و مضرّ است. آدمی برای تشخیص میان سودمند و مضر، و پاک و ناپاک راهی جز [داشتن] علم سودمند ندارد، به همین خاطر دلایل بسیاری در کتاب و سنت وجود داشته و ادله همدیگر را تقویت میکنند، دلایل و ادلهای که به طلب علم تشویق کرده و به تحصیل آن ترغیب نموده و بیانگر فضیلت کسی هستند که این راه را میپیماید. خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٩﴾
[الزمر: 9].
«بگو: آیا آنان که میدانند و آنان که نمیدانند برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند».
اینکه در این حدیث میفرماید: «علماً نافعاً» نشاندهندهی آن است که علم دو گونه است، علمی که سودمند است و علمی که سودمند نیست، و بزرگترین علمِ سودمند، علمی است که فرد مسلمان به واسطهی آن به پروردگارش نزدیک گشته و نسبت به دینش شناخت کسب کرده و به راه حق که شایسته است بر آن حرکت کند بصیرت مییابد. در این سخن خداوند بیندیش که میفرماید:
﴿قَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمۡ کَثِیرٗا مِّمَّا کُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَعۡفُواْ عَن کَثِیرٖۚ قَدۡ جَآءَکُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَکِتَٰبٞ مُّبِینٞ ١٥ یَهۡدِی بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَیُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَیَهۡدِیهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ١٦﴾
[المائدة: 15-16].
«به راستی از [جانب] خدا برای شما نور و کتابی روشن آمده است (۱۵) خداوند با آن کسی را که خشنودی او را بجوید به راههای نجات هدایت میکند و آنان را به توفیق خود از تاریکیها به سوی نور بیرون میبرد و آنان را به راه راست هدایت میکند».
شایسته است که فرد مسلمان در طی روز به [تلاوت] قرآنکریم و بررسی و مطالعه و تأمل در آن، و همچنین به سنّت نبیاکرمr که مبیّن آن و شارح مفاهیم و معانی آن است عنایت و توجه ویژه نماید.
اینکه در این حدیث میفرماید: «ورزقاً طیباً» اشاره به آن است که رزق و روزی دو نوع است: پاک و ناپاک. خداوند پاک و پاکیزه است و جز پاک و پاکیزه چیز دیگری را نمیپذیرد، و مؤمنان را درست به همان چیزی دستور داده که پیامبران را بدان دستور داده است. خداوند متعال فرموده است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ﴾ [المؤمنون: 51].
«ای پیامبران، از چیزهای پاکیزه بخورید و کار شایسته انجام دهید».
و باز فرموده:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ﴾ [البقرة: 172].
«ای مؤمنان، از چیزهای پاکیزهای که به شما روزی دادهایم بخورید».
خداوند پیامبرشr را برانگیخته تا پاک را حلال ساخته و ناپاک را حرام گرداند. همچنان که میفرماید:
﴿وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾ [الأعراف: 157].
«و پاکیزهها را برای آنان حلال میگرداند و ناپاکیزهها را بر آنان حرام میشمارد».
زیبندهی فرد مسلمان است که در طول روز در جستجوی مال پاک و حلال، و روزی سالم و سودمند باشد، و به شدت از اموال ناپاک و بهرههای حرام پرهیز نماید.
اینکه در این حدیث میفرماید: «وعملاً متقبلاً» و در روایتی دیگر: «وعملاً صالحاً» به این نکته اشاره دارد که هر عملی که آدمی با آن به خداوند نزدیکی میجوید مورد پذیرش نیست، بلکه تنها عملی مورد قبول واقع میشود که صالح باشد و عمل صالح آن است که فقط خالصانه برای خدا باشد و بر اساس شیوه و سنت پیامبرش محمد مصطفیr صورت گرفته باشد و به همین خاطر میفرماید:
﴿ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَیَوٰةَ لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ﴾ [الملک: 2].
«همان کسی که مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید کدامتان کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود».
فضیل بن عیاض در تفسیر این آیه میگوید: «یعنی: خالصترین و درستترین آن». گفته شد: ای ابوعلی منظور از خالصتر و درستتر چیست؟ در پاسخ گفت: «اگر کاری خالص باشد اما درست نباشد پذیرفته نمیشود، و هر گاه کاری درست باشد اما خالص نباشد باز هم پذیرفته نمیشود تا اینکه هم خالص باشد و هم درست، خالص یعنی آنکه برای رضای خدا انجام گرفته باشد و درست آن است که مطابق شیوه و راه سنّت صورت پذیرفته باشد»[2].
این دعا، دعایی سودمند و پرفایده است، برای فرد مسلمان بهتر است که هر بامداد به خاطر تأسی و اقتدا به نبیاکرمr بر آن مداومت ورزد، و به دنبال دعا، به عملِ بدان بپردازد، و میان دعا و به کار بردن اسباب اتحاد ایجاد نماید تا به این موهبتهای عظیم و نعمات ارزشمند دست یابد، تنها خداوند توفیقدهنده بوده و هم او یاور هر کار خیری است.
از جمله اذکار عظیمی که پیامبرr در هر صبح آن را میگفت، ذکری است که امام احمد از عبدالرحمن بن أجزی t نقل کرده که: وقتی صبح میشد پیامبر خداr میفرمود: «أَصْبَحْنَا عَلَی فِطْرَةِ الإِسْلاَمِ، وَکَلِمَةِ الإِخْلاَصِ، وَعَلَی دِینِ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍr، وَعَلَی مِلَّةِ أَبِینَا إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا مُسْلِماً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»: «ما بر فطرت اسلام و کلمه اخلاص و دین پیامبرمان حضرت محمدr و آیین پدرمان حضرت ابراهیمu صبح کردیم. همان ابراهیم که صرفاً به سوی حق متوجه شده و فرمانبردار خداوند بود و از مشرکان نبود»[1].
چه زیباست که فرد مسلمان روزش را با این کلمات عظیم آغاز کند. کلماتی که مشتمل بر تجدید ایمان، و اعلان توحید، و تاکید پای بندی بر دین محمدr، و پیروی از آیین ابراهیم خلیل u است. آیینی که راستین و صحیح، و به دور از تمامی انواع شرک کوچک و بزرگ است.
اینها کلمات ایمان و توحید، و صدق و اخلاص، و خضوع و فرمانبرداری، و تسلیم شدن و پیروی کردن است، کسی که بر این کلمات مداومت داشته باشد شایسته است که در مفاهیم عظیم و معانی والای آن بیندیشد. اینکه میفرماید: «اصبحنا علی فطرة الإسلام» یعنی: دین اسلام که خداوند آدمیان را بر آن سرشته است، و این بدان جهت است که آدمی رویش را حقگرایانه به سمت دین خداوند بگرداند آن هم با روی آوردن قلب و اراده و بدن به پای بندی به آیینهای ظاهری و باطنی این دین، همچنان که خداوند میفرماید:
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٣٠﴾ [الروم: 30].
«پس روی [دل]ات را با حقّگرایی تمام به سوی این دین بگردان. از فطرت الهی که مردم را بر اساس آن پدید آورده است [پیروی کن]. آفرینش خداوند دگرگونی نمیپذیرد. دینِ استوار این است. ولی بیشتر مردم نمیدانند».
ابن کثیر در توضیح این آیه میگوید: «خداوند میفرماید: ای رسول خداr رویت را مستقیم گردان و بر دین راستینی که خداوند برای تو مقرر کرده است مداومت ورز، آیین ابراهیم که خداوند تو را به آن هدایت کرد و آن را به تمامی برایت کامل گردانید، با این حال تو بر فطرت سالم خود که خداوند آدمیان را بر آن آفریده ملازم و همراه باش، بیشک خداوند آدمیان را بر پایه شناخت خود و توحیدش آفریده است، و همانا معبود راستینی جز او وجود ندارد»[2].
در تمامی آدمیان این اصل و اساس است، و هرکس که از این اصل خارج گردد به خاطر عارضهای است که بر فطرتش عارض شده و آن را فاسد و تباه گردانیده است، همچنان که در حدیث عیاض مُجاشعی به نقل از پیامبرr آمده است که پروردگارش فرمود: «من همه بندگانم را بر سرشت و فطرتی پاک آفریدم و شیاطین به سوی آنها آمدند و آنها را از دینشان منحرف کردند و بر آنان آنچه را حلال کردهام، حرام کردند و آنها را امر کردند که چیزی را شریک من قرار دهند که بر آن هیچ دلیلی نازل نکردهام». مسلم در صحیحاش این حدیث را روایت کرده است[3].
در صحیحین از ابوهریرهt روایت است که گفت: پیامبرخداr فرمود: «هر نوزادی قطعاً براساس فطرت زاده میشود. پس پدر و مادرش او را به کیش یهود و مسیح و مجوس درمیآورند»[4].
اینکه آدمی هنگامی که وارد صبح میشود بر فطرتی سالم باشد که دگرگون نشده یا تغییر نیافته و یا منحرف نشده باشد، به طور قطع این نعمتی بزرگ از جانب خدا برای بندهاش است.
این که میفرماید: «وکلمة الاخلاص» یعنی: ما بر کلمهی اخلاص صبح کردیم که همان کلمهی توحید لا إله إلاَّ الله است، آن کلمه عظیم و ارجمند که به طور مطلق برترینِ کلمات عظیم و ارجمندترین آنهاست بلکه این کلمه رأس دین و اساس آن و اساس کار و آموزهی آن است، به خاطر آن آفریدهها پدید آمدند و پیامبران ارسال گشتند، و کتابها نازل شدند، و به واسطهی آن مردم به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم شدند، این کلمه چکیدهی دعوت فرستادگان الهی و جوهر و لبّ رسالت ایشان است، و عظیمترین نعمت خداوند بر بندگانش است. سفیان بن عیینه/ دربارهی آن میگوید: «خداوند هیچ نعمتی بزرگتر از آگاه کردن و آشنا کردن بندگانش با لا إله إلاَّ الله به آنان ارزانی نداشته است»[5].
لا إله إلاَّ الله کلمهی اخلاص و توحید، و دور انداختن شرک، و بیزاری جستن از آن و یاران و پیروان آن است، خداوند متعال میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُۥ سَیَهۡدِینِ ٢٧ وَجَعَلَهَا کَلِمَةَۢ بَاقِیَةٗ فِی عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ ٢٨﴾ [الزخرف: 26-28].
«و چنین بود که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: بیگمان من از معبودهایی که میپرستید بیزارم (۲۶) به جز آن معبودی که مرا آفریده است چرا که او مرا [به راه حق] رهنمود خواهد کرد (۲۷) ابراهیم توحید را به عنوان شعار یکتاپرستی در میان قوم خود باقی گذاشت، باشد که آنان بازگردند».
هنگامی که آدمی در حالی که بر این کلمهی عظیم پای بند بوده و آن را دچار تغییر و تبدیل نکرده صبح مینماید او بر بهترین حال صبح نموده است، به خاطر منزلت شروع روز با این کلمه عظیم به گفتن آن به تعداد بسیار در هر صبح تشویق و ترغیب شده است، پیشتر گفته شد که اگر کسی هر صبح ده بار این جمله را بگوید چه پاداشی در انتظار اوست و اگر کسی هر صبح صد بار آن را بگوید چه پاداشی به دست میآورد. اینکه میفرماید: «وعلی دین نبینا محمد r» یعنی: بر پایه آن دین عظیم که خداوند آن را به عنوان دین برای بندگانش پسندیده است صبح کردیم، دینی که خداوند به واسطه آن پیامبر کریمش محمدr را به پیامبری برانگیخت، خداوند دربارهاش میفرماید:
﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ﴾ [المائدة: 3].
«امروز [احکام] دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».
و یا میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: 19].
«بیگمان دین [حق و پسندیده] در پیشگاه خدا اسلام است».
و یا میفرماید:
﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٨٥﴾
[آل عمران: 85].
«و کسی که غیر از [آیین و شریعت] اسلام، آیینی برگزیند، از او پذیرفته نمیشود، و او در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود».
این دین، دین نبی کریم محمد مصطفیr است، دین تسلیمپذیری موحدانه در برابر خدا، و فرمانبرداری از فرامین او، و برائت از شرک و اهل آن. بیشک اینکه آدمی بر پایه این دین عظیم و صراط مستقیم صبح نماید [یعنی] راه کسانی که خداوند بدانان نعمت ارزانی داشته؛ نه راه آنان که برایشان خشم گرفته، و نه راه گمراهان و سرگشتگان. این خود نعمتی عظیم از سوی خدا بر بندهاش است.
خداوند این نعمت را به یاد بندگانش میآورد، که آن را بدانان ارزانی داشته و به واسطهی این نعمت بر آنان منّت مینهد و میفرماید:
﴿وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَزَیَّنَهُۥ فِی قُلُوبِکُمۡ وَکَرَّهَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡیَانَۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ ٧﴾ [الحجرات: 7].
«امّا خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است، و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است، فقط آنان [که دارای این صفات هستند] راهیابند و بس».
و یا میفرماید:
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَکَىٰ مِنکُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٢١﴾ [النور: 21].
«و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نمیبود، هرگز هیچکس از شما پاک نمیشد ولی خداوند هرکس را بخواهد پاک میدارد و خداوند شنوای دانا است».
بار خدایا این [دین و این راهیابی] چه منّت عظیمی و چه نعمت ارجمندی است.
اینکه میفرماید: «وعلی ملَّة أبینا إبراهیم حنیفاً وما کان من المشرکین» یعنی: بر این آیین مبارک، آیین ابراهیم خلیل الرحمنu صبح کردم، این آیین، آیین راستین و تمسک به اسلام، و دوری از شرک است، و به همین خاطر فرمود: «حنیفاً مسلماً وما کان منالمشرکین»، این آیینی با برکت است که فقط کسی که خود را به گناه و سبکسری بیفکند از آن روی برگردانده و آن را رها میکند، و به همین خاطر خداوند میفرماید:
﴿وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ﴾ [البقرة: 130].
«چه کسی از آیین ابراهیم رویگردان خواهد شد مگر آن [نادانی] که خود را خوار و کوچک داشته است».
خداوند پیامبرشr را به پیروی از این آیین دستور داده و او را به این آیین رهنمون نموده است، همچنان که میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّنِی هَدَىٰنِی رَبِّیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ دِینٗا قِیَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۚ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ١٦١﴾ [الأنعام: 161].
«بگو: بیگمان پروردگارم مرا به راه راست رهنمود کرده است و آن دین راست و استوار و پابرجا، یعنی دین ابراهیم است. همان کسی که حقّگرا بود و از زمره مشرکان نبود».
و در حالی که بر بندگانش به خاطر این نعمت منّت مینهد میفرماید:
﴿وَجَٰهِدُواْ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ مِّلَّةَ أَبِیکُمۡ إِبۡرَٰهِیمَۚ﴾ [الحج: 78].
«و در راه خدا جهاد و تلاش کنید آنگونه که شایسته جهاد و بایسته تلاش در راه او است، خدا شما را برگزیده است و در دین کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است. [این دین همان] آیین پدرتان ابراهیم است».
هنگامی که آدمی شب را به صبح میرساند در حالی که بر این آیین با برکت و راستین و صحیح است، بیشک او بر خیری عظیم و فضلی گسترده صبح کرده است.
چه زیبا و ارجمند است که فرد مسلمان روزش را با این کلمات مبارک آغاز کند، عجب روزی است آن روزی که با کلماتی این چنین که از قلب صادق نشأت گرفته باشد، آغاز شود.