اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب [81]- دیات

کتاب [81]- دیات

2168- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَنْ یَزَالَ المُؤْمِنُ فِی فُسْحَةٍ مِنْ دِینِهِ، مَا لَمْ یُصِبْ دَمًا حَرَامًا» [رواه البخاری: 6862].

2168- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «شخص مسلمان تا وقتی در دین خود در امان است که مرتکب خون حرامی نشده باشد»([1]).

2169- عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِلْمِقْدَادِ: «إِذَا کَانَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ یُخْفِی إِیمَانَهُ مَعَ قَوْمٍ کُفَّارٍ، فَأَظْهَرَ إِیمَانَهُ فَقَتَلْتَهُ؟ فَکَذَلِکَ کُنْتَ أَنْتَ تُخْفِی إِیمَانَکَ بِمَکَّةَ مِنْ قَبْلُ» [رواه البخاری: 6866].

2169- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج برای مقدادس گفتند: «اگر شخص مسلمانی در بین کفار ایمان خود را پنهان نموده باشد، و بعد از آن نزد تو ایمان خود را ظاهر سازد، و تو او را به قتل برسانی؟ [و البته این کار برایت روا نیست]، و به همین شکل خودت هم پیش از این در مکه، ایمان خود را پنهان می‌داشتی»([2]).

1- باب: ﴿وَمَنۡ أَحۡیَاهَا فَکَأَنَّمَآ أَحۡیَا ٱلنَّاسَ جَمِیعٗا

باب [1]: ﴿و کسی که انسانی را از مرگ نجات دهد، گویا تمام مردمان را حیات بخشیده است

2170- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «مَنْ حَمَلَ عَلَیْنَا السِّلاَحَ فَلَیْسَ مِنَّا» [رواه البخاری: 6874].

2170- از عبدالله بن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که بر ضد ما سلاح بر دارد، از ما نیست»([3]).

2- باب: قَوْلِ الله تَعَالَى: ﴿أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَیۡنَ بِٱلۡعَیۡنِ

باب [2]: قوله تعالی: ﴿اینکه جان در برابر جان، و چشم برابر چشم

2171- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ، إِلَّا بِإِحْدَى ثَلاَثٍ: النَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالثَّیِّبُ الزَّانِی، وَالمَارِقُ مِنَ الدِّینِ التَّارِکُ لِلْجَمَاعَةِ» [رواه البخاری: 6878].

2171- از عبداللهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «ریختن خون مسلمانی که شهادت دهد خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد، و من فرستادۀ خدایم، جز به یک از سه چیز روا نیست: جان در برابر جان، و زناکار محصن، و دین گذار تارک جماعت»([4]).

3- باب: مَنْ طَلَبَ دَمَ امْرِیءٍ بِغَیْرِ حَقٍّ

باب [3]: کسی که خون شخصی را به غیر حق مطالبه کند

2172- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «أَبْغَضُ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ ثَلاَثَةٌ: مُلْحِدٌ فِی الحَرَمِ، وَمُبْتَغٍ فِی الإِسْلاَمِ سُنَّةَ الجَاهِلِیَّةِ، وَمُطَّلِبُ دَمِ امْرِئٍ بِغَیْرِ حَقٍّ لِیُهَرِیقَ دَمَهُ» [رواه البخاری: 6782].

2172- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «منفورترین مردمان در نزد خدا سه گروه‌اند: کسی که در حرم مرتکب گناه شود، کسی که در اسلام روش جاهلیت را بخواهد، و کسی که به ناحق مطالبۀ خون شخصی را بکند تا خونش را بریزاند»([5]).

4- باب: مَنْ أَخَذَ حَقَّهُ أَوِ اقْتَصَّ دُونَ السُّلْطَانِ

باب [4]: کسی که بدون اطلاع سلطان حقش را بگیرد و یا قصاص نماید

2173- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لَوِ اطَّلَعَ فِی بَیْتِکَ أَحَدٌ، وَلَمْ تَأْذَنْ لَهُ، خَذَفْتَهُ بِحَصَاةٍ، فَفَقَأْتَ عَیْنَهُ مَا کَانَ عَلَیْکَ مِنْ جُنَاحٍ» [رواه البخاری: 6888].

2173- از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «اگر کسی به خانه‌ات نگاه کرد، و تو برایش اجازه نداده بودی، و تو با سنگ زده و چشمش را کور کردی، گناهی بر تو نیست»([6]).

5- باب: دِیَّةِ الأَصَابعِ

باب [5]: خونبهای انگشتان

2174- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «هَذِهِ وَهَذِهِ سَوَاءٌ» یَعْنِی الخِنْصَرَ وَالإِبْهَامَ [رواه البخاری: 6895].

2174- از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «این و این [در دیت] باهم برابر است»، یعنی: انگشت کلیک با انگشت شست([7]).


82- کِتَابُ استِتَابَة المُرتَدِّینَ وَالمُعَانِدِینَ وَقِتَالِهِمْ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: (مرتکب خون حرامی نشده باشد) این است که: کسی را بغیر حق به قتل نرسانده باشد، پس کسی که مسلمانی را به غیر حق به قتل می‌رساند، دینش در خطر است.

      2) طوری که در نص قرآن کریم آمده است، جزای کسی که مسلمانی را به غیر به قتل می‌رساند، از شدیدترین عقوبات است، (خلود در جهنم، غضب خدا لعنت خدا، تعذیب شدن به عذابی عظیم)، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا یعنی: کسی که مؤمنی را به عمد بکشد، کیفرش دوزخ است، و جاودانه در آن می‌ماند، و خداوند بر او غضب و لعنت کرده است، و عذاب عظیمی را برایش آماده ساخته است».

      3) در اینکه آیا توبۀ کسی که مسلمانی را به غیر حق به قتل می‌رساند، قابل قبول است یا نه؟ بین علماء اختلاف است، و ظاهر این آیۀ کریمه دلالت بر عدم قبول آن دارد، و حتی اگر بگوئیم که توبه‌اش قابل قبول است، ولی طوری که تجربه ثابت کرده است، بسیار کم دیده شده است که (قاتلین) از این عمل بسیار زشت خود توبه کرده باشند، وحتی این جنایات کاران، با تاویلات واهی و فاسدی که دارند، این کار زشت خود را توجیه نموده و حلال هم می‌دانند، و البته حلال دانستن گناه، و خصوصا گناه کبیره، می‌شود که منجر به کفر گردد، والعیاذ بالله من الخذلان.

      4) معنای توبه آن نیست که توبه کننده بگوید که: توبه کردم، توبه کردم، بلکه برای توبه شروط بسیاری است، از آن جمله اینکه اگر گناه در مورد آدم کشتن باشد، باید قاتل خود را برای ورثۀ مقتول تسلیم نماید، تا اگر خواسته باشند وی را قصاص نمایند، و یا آنکه از وی دیت گرفته و یا او را مورد عفو قرار بدهند، والبته این شرطی است که آدم‌کش به آسانی به آن تن در نمی‌دهد.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مقدادس از پیامبر خدا ج پرسیده بود که: اگر با کافری جنگ کردم، و او با شمشیر زد و دست مرا قطع کرد، و بعد از آن از نزدم گریخت و به درختی پناه برد و گفت: مسلمان شده‌ام، آیا روا است که او را به قتل برسانم، پیامبر خدا ج فرمودند: «او را به قتل مرسان» زیرا بعد از مسلمان شدن، جان و مالش مصئون است، و بقیۀ سخن ایشان آن است که در متن حدیث آمده است. امام ابن حجر/ می‌گوید: (آنچه که با این حدیث مطابقت پیدا می‌کند، حدیث اسامهس است که: شخصی قبلا مسلمان شده بود، و در بین کفار بود، و ایمان خود را از آن‌ها پنهان می‌کرد، و چون اسامه خواست او را بکشد از مسلمان بودن خود برای وی خبر داد، ولی اسامه به گمان اینکه این شخص این سخن را از ترس کشته شدن می‌گوید، به سخنش وقعی نگذاشت و او را کشت، و برای مقداد هم مثل همین واقعه رخ داده بود)، فتح الباری (12/198)، و چون این سخن به پیامبر خدا ج رسید، فرمودند که: اگر شخص مسلمانی در بین کفار ایمان خود را پنهان نموده باشد، و بعد از آن نزد تو ایمان خود را ظاهر سازد، و تو او را به قتل برسانی؟ و به همین شکل خودت هم پیش از این در مکه، ایمان خود را پنهان می‌داشتی».

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) علماء می‌گویند: معنی حدیث نبوی شریف این است که: اگر کسی که با مسلمانان به جنگ اقدام می‌نماید، بر راه و روش ما مسلمانان نیست.

      2) اگر ظاهر حدیث مراد باشد، به این تقدیر است که اگر کسی بر علیه ما سلاح بر دارد، و قتل مسلمانان را حلال و مباح بشمارد، از ما مسلمانان نیست، و یا نفی اسلام از چنین اشخاصی به جهت توبیخ و تنفیر است، تا کسی به چنین کار زشتی اقدام نکند، و به هر صورت بنا به قول جمهور علماء ظاهر حدیث مراد نیست، و این خوارج هستند که ظاهر حدیث را مراد دانسته و می‌گویند: مرتکب کبیره از اسلام خارج گردیده و کافر می‌شود.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از جان در برابر جان آن است که اگر کسی دیگری به ناحق کشت، برای اولیای مقتول روا است که این شخص را قصاص نموده و او را در مقابل کسی که او را به ناحق کشته است، بکشند.

      2) مراد از زنای محصن آن است که زناکار کسی باشد که پیش از زنا، به نکاح شرعی جماع کرده باشد، ولو آنکه در هنگام زنا، مرد زن نداشته باشد، و یا زن شوهر.

      3) مراد از دینگذار تارک جماعت کسی است که دینش را گذاشته و جماعت مسلمانان را ترک کرده است، این شخص به نام مرتد یاد می‌شود، و جزای مرتد – اگر توبه نکند – قتل است، پیامبر خدا ج می‌فرمایند: «من بدل دینه فاقتلوه»، یعنی: کسی که دین خود را تغییر داد، او را بکشید».

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در بین اهل جاهلیت کارهای زشت و ناپسند فراوانی رواج داشت، و اسلام که آمد تمام این کارهای ناپسند را باطل ساخت، از جملۀ این کارها: نوحه سرایی، کهانت، فال بدگرفتن، همسایه را به گناه همسایۀ دیگری گرفتن، میراث ندادن به زن‌ها، مبادله کردن زن‌ها با یکدیگر، چور و چپاول اموال، و امثال این امور و حشیانه و زشت بود، ولی متاسفانه بعضی از این کارها تا هنوز در بین بسیاری از مسلمانان هم من حبث عادات و تقالید منطقوی، قومی، و عنعنوی وجود دارد، و چه بسا که بعضی از این اعمال زشت را به اسلام نیز نسبت می‌دهند.

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این حدیث دلالت بر کمال احترام برای حریم خانه و امور شخصی مسلمانان دارد، که برای هیچکس اجازه نمی‌دهد تا بدون اجازۀ صاحب خانه، به خانه‌اش داخل گردد و یا حتی در آن نظر اندازد.

      2) در تطبیق حد شرعی تنها حاکم است که می‌تواند حد را بر مجرم جاری سازد، و دیگران چنین حقی را ندارند، مثلا: اگر کسی دزدی را در خانه‌اش می‌گیرد، حق ندارد که خودش دست دزد را قطع کند، بلکه باید او را به حاکم معرفی نماید، تا درصورت اثبات جرم دزدی بر وی جاری گردد.

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در دیت فرقی بین انگشت خورد و کلان، و یا انگشت پر منفعت و کم منفعت نیست، و در هریک از انگشتان ده‌گانه، (ده) شتر لازم می‌گردد.

      2) همان طوری که در دیت فرقی بین این انگشت و آن انگشت نیست، در دندان‌ها نیز فرقی بین این دندان و آن دندان نیست، و خونبهای همه باهم برابر است، در روایتی آمده است که «انگشتان و دندان‌ها برار هستند»، در سنن ابو داود و ترمذی آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «انگشتان دست و پا [در خونبها] برابر است»، و در حدیث دیگری فرمودند که: «همۀ انگشتان [در خونبها] برابر است، در هریک [از انگشتان] ده شتر است».

کتاب [80]- محاربین از اهل کفر وردت

کتاب [80]- محاربین از اهل کفر وردت

1- باب: کَمِ التَّعْزِیرُ وَالأَدَبُ

باب [1]: اندازۀ تعزیر و تادیب

2166- عَنْ أَبِی بُرْدةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لاَ یُجْلَدُ فَوْقَ عَشْرِ جَلَدَاتٍ إِلَّا فِی حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ» [رواه البخاری: 6848].

2166- از ابو بُردۀ انصاریس([1]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که می‌فرمودند: «جز درحدی از حدود الله، بیش از ده شلاق زده نمی‌شود»([2]).

2- باب: قَذْفِ العَبِیدِ

باب [2]: قذف بردگان

2167- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا القَاسِمِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ قَذَفَ مَمْلُوکَهُ، وَهُوَ بَرِیءٌ مِمَّا قَالَ، جُلِدَ یَوْمَ القِیَامَةِ، إِلَّا أَنْ یَکُونَ کَمَا قَالَ» [رواه البخاری: 6758].

2167- از ابو هریرهس روایت است که گفت: ابو القاسم ج را شنیدم که می‌فرمودند: «اگر کسی برده‌اش را که بی‌گناه است متهم به زنا می‌کند، در روز قیامت شلاق زده می‌شود، مگر آنکه سخنش راست باشد»([3]).


81- کِتَابُ الدِّیَاتِ



[1]- وی ابو بردۀ انصاری است، و ابو بردۀ دیگری نیز وجود دارد که عبارت از ابو برده بن نیار، مامای براء بن عازب باشد، وغیر از اینکه همین حدیث را روایت کرده است، چیز دیگری که قابل ذکر باشد، از وی نیافتم، (الأصابه: 4/25).

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) حدود عبارت از عقوباتی است که مقدار آن‌ها در شریعت تعیین گردیده است، مانند: حد دزدی، حد زنا، حد حرابت، و امثال این‌ها.

      2) تعزیر عقوبتی است که از طرف امام مسلمانان در گناهانی که در آن‌ها حدی از طرف شرعت نیامده است، تعیین می‌گردد، مانند: رشوت خواری، روزه خوردن، جاسوسی کردن و امثال این‌ها.

      3) علماء گفته‌اند: مراد از تعزیری که در این حدیث ذکر گردیده است، تادیب خصوصی است، مانند تادیب پدر فرزندش را، و یا تادیب بادار برده‌اش را، و امثال این‌ها.

      4) در تعزیر گناهان دیگر بین علماء اختلاف است، به این ترتیب:

      أ) عمرس می‌گوید: نباید تعزیر از سی شلاق بیشتر باشد.

      ب) امام أحمد بن حنبل می‌گوید: حد اکثر تعزیر: ده شلاق است.

      ج) امام شافعی می‌گوید: نباید تعزیر به بیست شلاق برسد.

      د) امام ابو حنیفه و محمد می‌گویند: نباید به چهل شلاق برسد.

      هـ) ابن ابی لیلی و ابو یوسف می‌گویند: حد اکثر تعزیر هفتاد و پنج شلاق است.

      و) اما مالک می‌گوید: اندازۀ تعزیر منوط به اجتهاد حاکم مسلمانان است.

      و چون در این مورد نص به خصوصی در قرآن و سنت نیامده است، بنابراین آنچه که در این مورد را جح‌تر به نظر می‌رسد این است که: خلیفۀ مسلمانان با نظر داشت مصلحت عامه، و نوع جرم، و سابقۀ مجرم، و دیگر ظروف و ملابسات، آنچه را که مناسب می‌داند، در زمینه قانون قرار داده و بر همگان تطبیق نماید، والله تعالی أعلم و أحکم.

[3]- این حدیث دلالت بر این دارد که اگر کسی برده‌اش را متهم به زنا می‌کند، در این دنیا حدی بر وی نیست، ولی این شخص از عقوبت اخروی نجات نمی‌یابد، و خداوند در روز جزا، مانند این دنیا حد قذف را بر وی جاری می‌سازد.

کتاب [79]- حدود

کتاب [79]- حدود

1- باب: الضَّرْبِ بِالـْجَرِیدِ وَالنِّعَالِ

باب [1]: زدن به چوب و کفش

2159- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أُتِیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِرَجُلٍ قَدْ شَرِبَ، قَالَ: «اضْرِبُوهُ» قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: فَمِنَّا الضَّارِبُ بِیَدِهِ، وَالضَّارِبُ بِنَعْلِهِ، وَالضَّارِبُ بِثَوْبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَ بَعْضُ القَوْمِ: أَخْزَاکَ اللَّهُ، قَالَ: «لاَ تَقُولُوا هَکَذَا، لاَ تُعِینُوا عَلَیْهِ الشَّیْطَانَ» [رواه البخاری: 6777].

2159- از ابو هریرهس روایت است که گفت: شخصی را که شراب خورده بود نزد پیامبر خدا ج آوردند، فرمودند: «او را بزنید».

ابو هریره گفت: بعضی از ما با دست، وعدۀ با کفش، و گروهی با لباس خود او را زدیم، چون آن شخص برگشت و رفت، بعضی از مردم گفتند: خدا تو را خار کند.

پیامبر خدا ج فرمودند: «چنین نگوئید و با شیطان بر علیه او همکاری نکنید»([1]).

2160- عَنْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «مَا کُنْتُ لِأُقِیمَ حَدًّا عَلَى أَحَدٍ فَیَمُوتَ، فَأَجِدَ فِی نَفْسِی، إِلَّا صَاحِبَ الخَمْرِ، فَإِنَّهُ لَوْ مَاتَ وَدَیْتُهُ، وَذَلِکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَمْ یَسُنَّهُ» [رواه البخاری: 6778].

2160- از علی بن ابی طالبس روایت است که گفت: اگر حد را بر کسی جاری سازم و آن شخص به سبب اجرای آن حد، بمیرد، به دلم چیزی نمی‌رسد، مگر شراب خوار، که اگر به سبب حد بمیرد، دیتش را می‌پردازم، زیرا پیامبر خدا ج حدش را تعیین نکردند([2]).

2161- عَنْ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَجُلًا عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ اسْمُهُ عَبْدَ اللَّهِ، وَکَانَ یُلَقَّبُ حِمَارًا، وَکَانَ یُضْحِکُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ جَلَدَهُ فِی الشَّرَابِ، فَأُتِیَ بِهِ یَوْمًا فَأَمَرَ بِهِ فَجُلِدَ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ القَوْمِ: اللَّهُمَّ العَنْهُ، مَا أَکْثَرَ مَا یُؤْتَى بِهِ؟ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَلْعَنُوهُ، فَوَاللَّهِ مَا عَلِمْتُ إِنَّهُ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» [رواه البخاری: 6780].

2161- عمر بن خطابس می‌گوید: شخصی در زمان پیامبر خدا ج نامش عبدالله و ملقب به (حمار) بود، این شخص پیامبر خدا ج را می‌خندانید([3])، و پیامبر خدا ج نسبت به شراب خواری‌اش او را شلاق می‌زدند.

روزی او را آورده و شلاق زدند، کسی از مردمانی که آنجا نشسته بود گفت: خدا او را لعنت کند، این چند بار است که آورده می‌شود.

پیامبر خدا ج فرمودند: «او را لعنت نکنید، به خداوند سوگند است تا جایی که من می‌دانم، این شخص خدا و رسولش را دوست دارد»([4]).

2- باب: لعن السَّارِقِ

باب [2]: لعنت کردن دزد

2162- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لَعَنَ اللَّهُ السَّارِقَ، یَسْرِقُ البَیْضَةَ فَتُقْطَعُ یَدُهُ، وَیَسْرِقُ الحَبْلَ فَتُقْطَعُ یَدُهُ» [رواه البخاری: 6783].

2162- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خدا دزد را لعنت کند، تخم مرغی را می‌دزدد، و سبب بریدن دستش می‌شود، و ریسمانی را می‌دزدد، و سبب بریدن دستش می‌شود»([5]).

3- باب: قَطْعُ الیَدِ وفِی کَمْ

باب [3]: دست دزد به دزدیدن چه قدر مال قطع می‌شود؟

2163- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «تُقْطَعُ الیَدُ فِی رُبُعِ دِینَارٍ فَصَاعِدًا» خرواه البخاری: 6789].

2163- از عائشهل از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «دست به [دزدیدن] چهارم حصۀ دینار و به بیشتر از آن، قطع می‌شود».

2164- وَعَنْهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: «أَنَّ یَدَ السَّارِقِ لَمْ تُقْطَعْ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا فِی ثَمَنِ مِجَنٍّ حَجَفَةٍ أَوْ تُرْسٍ» [رواه البخاری: 6792].

2164- و از عائشهل روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج دست دزد، جز در مقابل چیزی که به اندازۀ یک (سپر) قیمت می‌داشت، قطع نمی‌گردید، خواه این سپر از چوب می‌بود و خواه از جلد.

2165- عَنْ عَبْدِ الله بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَطَعَ فِی مِجَنٍّ ثَمَنُهُ ثَلاَثَةُ دَرَاهِمَ» [رواه البخاری: 6796].

2165- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج دست دزدی را از دزدیدن سپری که قیمتش سه درهم بود، قطع کردند([6]).


80- کِتَابُ المُحَارِبِینَ مِنْ أَهْلِ الکُفْرِ وَالرِّدَةِ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) از این جهت پیامبر خدا ج فرمودند که: «چنین نگوئید و با شیطان بر علیه او همکاری نکنید» زیرا: شیطان می‌خواهد که مسلمان مرتکب معصیت شود و خار گردد، و اگر شما برایش از خداوند طلب خذلان و خاری می‌نمائید، در واقع مقصود شیطان را بر آورده ساخته‌اید.

      2) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که شراب خوار را به عدد معینی شلاق نزدند، و می‌گویند: سبب این امر آن است که در زمان نبی کریم ج برای شراب خوار حد معینی نبود، و زمان ابوبکرس هم به همین منوال گذشت، و چون زمان خلافت عمر بن خطاب رسید، در این مورد با صحابهش مشورت نمود، و عبدالرحمن بن عوفس گفت: چون کم‌ترین حد در شریعت (هشتاد) شلاق است، او را هشتاد شلاق بزنید، و در روایت دیگری آمده است که: علی بن ابی طالتس گفت که: (شراب خوار که شراب بخورد، مست می‌شود، و چون مست شد، هذیان می‌گوید، و چون هذیان گفت: افتراء می‌کند، و حد مفتری هشتاد شلاق است)، و به این امر صحابهش اجماع کردند.

      3) مذهب جمهور علماء از احناف و مالکیه و حنابله همین چیز است، و شوافع می‌گویند که: مجازات شراب خوار چهل شلاق است، ولی امام مسلمین حق دارد که به اساس تعزیر بر چهل شلا تا حد اکثر هشتاد شلاق بیفزاید.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در مورد اینکه پیامبر خدا ج نسبت به شراب خوار حد معینی را تعیین نکرده بودند، در تعلیق حدیث قبلی اشاره نمودیم، و گفتیم که خود علی بن ابی طالبس پیشنهاد کرد که مجازاتش هشتاد شلاق باشد.

      2) در مورد اینکه اگر امام مسلمانان حد را بر کسی جاری نماید، و آن شخص به سبب اجرای آن حد بمیرد، جمهور علماء بر این نظراند که دیتی بر امام و بر شخصی که حد را اجراء نموده است، لازم نمی‌گردد، ولی اگر کسی را تعزیر کرد، و به سبب تعزیر مرد، در وجوب دیت اختلاف نظر دارند. نظر جمهور علماء بر این است که: مردن به سبب تعزیر نیز موجب دیت نیست، و بعضی از علماء مردن به سبب تعزیر را موجب دیت می‌دانند.

      3) اینکه علی بن ابی طالبس گفت که: اگر شراب خوار به اثر شلاق زدن بمیرد، دیتش را می‌پردازم، نظر خود علی بن ابی طالبس است، و هیچ مانعی نیست که یک مجتهد از مجموع نصوص شرعی چیزی بداند، و دیگران چیز دیگری و در نتیجه در این فهم باهم اختلاف نظر داشته باشند.

[3]- از جملۀ کارهای که این شخص انجام می‌داد، یکی این بود که روزی به عنوان تحفه برای پیامبر خدا ج مقداری عسل و روغن آورد، و چون این عسل‌ها و روغن‌ها را به نسیه خریده بود، صاحبش آمد و از عبدالله حمار مطالبۀ پولش را کرد، عبدالله او را نزد پیامبر خدا ج آورد و گفت: قرض خود را بپردازید، گفتند: کدام قرض؟ گفت: پول عسل‌ها و روغن‌ها را، آن‌ها مال این شخص بود، و پیامبر خدا ج تبسم نموده و قرض آن شخص را دادند، و به همین طریق هروقت که به مدینه می‌آمد، چیزی از بازار به نسیه می‌خرید و به عنوان تحفه برای پیامبر خدا ج تقدیم می‌کرد، و چون صاحبش مطالبۀ پول خود را می‌کرد، او را نزد پیامبر خدا ج می‌آورد، و پیامبر خدا ج می‌خندیدند و قرض آن شخص را می‌دادند.

[4]- و کسی که خدا و رسولش را دوست داشته باشد، مستوجب لعنت نیست، و این حدیث دلالت بر این دارد که منافاتی بین ارتکاب گناه کبیره و محبت خدا و رسولش نیست، یعنی: می‌شود که شخصی گنه‌کار و مرتکب معصیت باشد، و در عین حال، خدا و رسولش را نیز دوست داشته باشد، و چه بسا کسانی هستند که مرتکب گناهان بسیاری می‌شوند، ولی از شدت محبتی که به خدا و نبی کریم ج دراند، اگر بشنوند که کسی به قام آن حضرت ج اندک بی‌ادبی می‌کند، نسبت به وی عکس العمل شدیدی نشان می‌دهند.

      2) نباید این طور فهمید که چون این شخص پیامبر خدا ج را می‌خندانید، از این جهت پیامبر خدا ج گفتند که: وی خدا و رسولش را دوست دارد، و مردم را از لعنت کردن وی مانع شدند، و چون کسان دیگری که شراب می‌خورند، چنین نیستند، لذا لعنت کردن آن‌ها جواز دارد، نه خیر چنین نیست، و لعنت کردن هیچ مجرمی جواز ندارد، زیرا حدی را که شریعت برای مرتکب گناه، مانند: دزد، زناکار، شراب خوار، وغیره تعیین کرده است، عقوبتش همان چیزی است که شریعت تعیین کرده است، و کم و زیاد کردن آن جواز ندارد، و اگر کسی آن گنه‌کار را لعنت می‌کند، و یا دشنام دیگری می‌دهد، چون این لعنت کردن، و یا دشنام دادن عقوبت جداگانه‌ای است، لذا در واقع بر حدی که شریعت تعیین کرده است، تجاوز نموده و بر آن عقوبت دیگری را افزوده است.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) طوری که معلوم است، دست دزد به دزدیدن تخم مرغ و ریسمانی قطع نمی‌شود، ولی چون کسی که به دزدیدن تخم مرغ و دزدیدن ریسمان عادت کند، کم کم دست به دزدی اشیای بزرگ‌تر زده و سبب قطع دستش می‌گردد، از این جهت پیامبر خدا ج گفتند که: (تخم مرغی را دزدیده و سبب قطع شدن دستش می‌گردد...).

      2) این حدیث دلالت بر این دارد که لعنت کردن مرتکب کبیره، در صورتی که ارتکاب کبیره‌اش در حقوق الناس باشد، روا است، و باکی ندارد، منتهی علماء گفته‌اند که باید این لعنت برای شخص معینی نباشد، بلکه برای جنس باشد، مثلا: گفته شود که خداوند رشوت خوار را لعنت کند، خداوند سود خوار را لعنت کند، خداوند همسایه آزار را لعنت کند، و امثال این‌ها، گرچه در بعضی احادیث، لعنت شخص معین نیز آمده است، چنان‌چه صحابهش شخصی را که سبب اذیت و آزار همسایه‌اش شده بود، لعنت می‌کردند، و پیامبر خدا ج آن‌ها را از این کار منع نکردند، و این منع نکردن، دلالت بر جواز این کار دارد.

      3) اینکه در حدیث قبلی پیامبر خدا ج مردمان را از لعنت کردن شخصی که شراب خورده بود، منع کردند، و خودشان در این حدیث دزد را لعنت کردند، سببش این است که: مردمان در آن حدیث شخص معینی را لعنت می‌کردند، از این جهت آن‌ها را از این کار مانع شدند، ولی در این حدیث لعنت متوجه شخص معینی نیست، بلکه متوجه کسی است که دزدی می‌کند، این دزد هرکس که می‌خواهد باشد.

[6]- از مجموع احادیث و روایاتی که در مورد نصاب دزدی آمده است، در بین علماء در این مورد نظریات مختلفی وجود دارد: و مشهورترین آن‌ها دو نظر است، احناف می‌گویند که: نصاب دزدی از طلا ربح دینا، و از غیر طلا ده درهم است، و شوافع می‌گویند که: نصاب دزدی از طلا ربح دینار، و از غیر طلا سه درهم است، و برای هرکدام از این دو نظریه و همچنین برای نظریات دیگری که در زمینه وجود دارد، دلایل واخذ و رد بسیاری است که تفصیل آن‌ها را می‌توان در مطولات فقه، و شروع احادیث مطالعه کرد.

کتاب [78]- میراث

کتاب [78]- میراث

1- باب: مِیرَاثِ الوَلَدِ مِنْ أَبِیهِ وَأُمِّهِ

باب [1]: میراث فرزند، از پدر و مادرش

2153- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَلْحِقُوا الفَرَائِضَ بِأَهْلِهَا، فَمَا بَقِیَ فَهُوَ لِأَوْلَى رَجُلٍ ذَکَرٍ» [رواه البخاری: 6732].

2153- از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «میراث را [اول] برای کسانی که نصیب معینی دارند بدهید، و باقی مانده، برای نزدیک‌ترین مرد مذکر است».

2- باب: مِیرَاثِ ابْنَةِ ابْنٍ مَعَ ابْنِهِ

باب [2]: میراث دختر فرزند، به همراه فرزند

2154- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ. أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ أبْنَةٍ وَابْنَةِ ابْنٍ وَأُخْتٍ، فَقَالَ: لِلابْنَةِ النِّصْفُ، وَلِلْأُخْتِ النِّصْفُ، وَأْتِ ابْنَ مَسْعُودٍ، فَسَیُتَابِعُنِی، فَسُئِلَ ابْنُ مَسْعُودٍ، وَأُخْبِرَ بِقَوْلِ أَبِی مُوسَى فَقَالَ: لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ المُهْتَدِینَ، أَقْضِی فِیهَا بِمَا قَضَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لِلاِبْنَةِ النِّصْفُ، وَلِابْنَةِ ابْنٍ السُّدُسُ تَکْمِلَةَ الثُّلُثَیْنِ، وَمَا بَقِیَ فَلِلْأُخْتِ» فَأَتَیْنَا أَبَا مُوسَى فَأَخْبَرْنَاهُ بِقَوْلِ ابْنِ مَسْعُودٍ، فَقَالَ: لاَ تَسْأَلُونِی مَا دَامَ هَذَا الحَبْرُ فِیکُمْ [رواه البخاری: 6736].

2154- از ابو موسیس پرسیده شد که: اگر کسی فوت شد، و از وی یک دختر و یک دختر فرزند، [یعنی: نوسۀ پسری که دختر باشد] و خواهری باقی ماند، میراث آن‌ها چگونه است؟ گفت: نیم مال برای دختر، و نیم مال برای خواهر است، و برای شخص سائل گفت: نزد ابن مسعودس برو، و او نیز از من پیروی می‌کند.

و چون از این مسئله از ابن مسعودس پرسیده شد، و از قول ابو موسیس برایش خبر رسید، گفت: اگر من به مثل چیزی که او گفته است بگویم گمراه گردیده و هدایت نشده‌ام، بلکه به چیزی حکم می‌کند که پیامبر خدا ج حکم کرده‌اند، نیم مال برای دختر، ششم حصۀ مال – جهت اکمال ثلثین – برای دختر فرزند، و باقی مانده برای خواهر است([1]).

چون برای ابو موسیس از فتوای ابن مسعودس خبر داده شد گفت: تا وقتی که این نابغه در بین شما وجود دارد، از من چیزی نپرسید.

3- باب: مَوْلَى القَوْمِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَابْنُ الأخْتِ مِنْهُمْ

باب [3]: آزاد شدۀ مردم از آن‌ها و خواهر زاده، از آن‌ها است

2155- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَوْلَى القَوْمِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» [رواه البخاری: 6761].

2155- از انس بن مالکس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «آزاد شدۀ هر مردمی از خود آن مردم است».

2156- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «ابْنُ أُخْتِ القَوْمِ مِنْهُمْ - أَوْ: مِنْ أَنْفُسِهِمْ -» [رواه البخاری: 6762].

2156- و از انس بن مالکس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خواهر زادۀ هر مردمی، از خود آن مردم است»([2]).

4- باب: مَنِ ادَّعى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ

باب [4]: کسی که خود را به غیر پدرش نسبت می‌دهد

2157- عَنْ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ، وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ غَیْرُ أَبِیهِ، فَالْجَنَّةُ عَلَیْهِ حَرَامٌ» فَذَکَرْتُهُ لِأَبِی بَکْرَةَ، فَقَالَ: وَأَنَا سَمِعَتْهُ أُذُنَایَ وَوَعَاهُ قَلْبِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [رواه البخاری:6766، 6767].

2157- از سعدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شیندیم که می‌فرمودند: «کسی که خود را به غیر پدرش نسبت بدهد و بدان که آن شخص پدرش نیست، بهشت برایش حرام است»([3]).

وچون این سخن برای ابوبکره گفته شد، گفت: این سخن را از پیامبر خدا ج گوشهایم شنید، و قلبم حفظ کرد.

2185- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لاَ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِکُمْ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ أَبِیهِ فَهُوَ کُفْرٌ» [رواه البخاری: 6768].

2185- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «از پدران خود، روگردان نشوید، کسی که از پدرش روگردان می‌شود، به تحقیق که کافر می‌شود»([4]).


79- کِتَابُ الحُدُودِ



[1]- مثلا: اگر در این صورت از شخص متوفی، سی هزار درهم باقی مانده باشد، پانزده هزار درهم برای ختر، پنج هزار درهم برای دختر فرزند، و ده هزار درهم برای خواهر می‌رسد.

[2]- از این حدیث این طور دانسته می‌شود، که در صورت نبودن میراث بر دیگری، ذوی الأرحام میراث می‌برند، و یا مؤید مذهب احناف است.

[3]- ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که چنین عملی کفر است، زیرا مسلمان مرتکب هر گناهی که شده باشد، به طور مطلق از بهشت محروم نمی‌شود، مگر نص صریح قطعی در زمینه وجود داشته باشد، بنابراین علماء گفته‌اند که این حکم، در صورتی است که این کار را حلال بداند، و یا اینکه این وعید شدید جهت تنفیر و تغلیظ است، تا شخص به چنین کاری اقدام نکند، والله تعالی أعلم.

[4]- یعنی: خود را غیر از پدر خود به شخص دیگری نسبت ندهید، و از پدران خود ننگ نکنید، و علماء گفته‌اند که مراد از کفر در این حدیث کفران نعمت است یعنی: کسی که به چنین کاری اقدام می‌ورزد، حق پدرش را پایمال نموده و می‌پوشاند، و یا مانند حدیث گذشته، این حکم در صورتی است که این عمر را حلال بداند، و یا مراد از آن تغلیظ و تشدید است.

کتاب [77]- کفارۀ سوگندها

کتاب [77]- کفارۀ سوگندها

1- باب: صَاعِ المَدِینَةِ وَمُدِّ النَّبِیِّ ج

باب [1]: صاع مدینه و پیمانۀ پیامبر خدا ج

2151- عَنِ السَّائِبِ بْنِ یَزِیدَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: «کَانَ الصَّاعُ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُدًّا وَثُلُثًا بِمُدِّکُمُ الیَوْمَ، [رواه البخاری: 6712].

2151- از سائب بن یزیدس روایت است که گفت: صاع در زمان پیامبر خدا ج یک مد و ثلث مد بود([1]).

2152- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَهُمْ فِی مِکْیَالِهِمْ وَصَاعِهِمْ وَمُدِّهِمْ» [رواه البخاری: 6714].

2152- از انس بن مالکس روایت است که پیامبر خدا ج [دربارۀ اهل مدینه] گفتند: «الهی! در کیل و صاع و مدشان برکت بده»([2]).


78- کِتَابُ الفَرَائِضِ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      نظر به اختلاف علماء در مقدار (مُد) و نظر به احادیث و روایات مختلفی که در این مورد آمده است، علماء در مقدار (صاع) به وزن امروزی اختلاف نظر دارند، و خلاصۀ آرای‌شان قرار آتی است:

      صاع حنفی معائل (3) سه کیلو و (640) ششصد و چهل گرام.

      صاع شافعی: معائل (1) یک کیلو و (728) هفتصد و بیست و هشت گرام.

      صاع مالکی معادل (1) یک کیلو و (720) هفتصد و بیست گرام.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      خداوند متعال این دعای نبی خود را اجابت نمود و به کیل و صاع و مد مدینۀ منوره برکت داد، و این برکت تا هم اکنون مشاهد است، همگان بر این متفق‌اند که مقدار طعامی که در بیرون از مدینۀ منوره برای دو نفر کفایت نمی‌کند، در مدینۀ منوره برای چهار نفر کفایت می‌کند، و مقدار معاشی که در شهر دیگری برای خانوادۀ چهار نفر کفایت نمی‌کند، در مدینۀ منوره برای خانوادۀ شش و یا هفت نفری کفایت می‌کند، و هیچ کسی نیست که در مدینۀ منوره سکنی گزین گردد، و در فقر و فاقه بماند، این‌ها اموری است که از مسلمات است، و همگان به آن اعتراف دارند.