ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
(16)- (سخن- 219) ضرر و زیان برخی از صفات ناشایسته
(1)مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْیا حَزِیناً فَقَدْ اصْبَحَ لِقَضاءِ اللَّهِ ساخِطاً، (2)وَمَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَإِنَّما یَشْکُو رَبَّهُ، (3)وَمَنْ أَتى غَنِیّاً فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلْثا دِینِهِ، (4)وَمَنْ قَرَأَ الْقُرانَ فَماتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ کانَ مِمَّنْ یَتَّخِذُ ایاتِ اللَّهِ هُزُواً، (5)وَمَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُنْیَا الْتاطَ قَلْبُهُ مِنْها بِثَلاثٍ: هَمٍّ لا یُغِبُّهُ، وَحِرْصٍ لا یَتْرُکُهُ، وَأَمَلٍ لا یُدْرِکُهُ.
[(1) کسى که از دنیا اندوهناک مىباشد، از قضاء الهى خشمناک است، (2)و آن کس که از مصیبت وارد شده شِکْوه کند، از خدا شکایت کرده، (3)و کسى که نزد توانگرى رفته و به خاطر سرمایهاش در برابر او فروتنى کند، دو سوم دین خود را از دست داده است، (4) و آن کس که قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود، حتماً از کسانى است که آیات الهى را بازیچه قرار داده است، (5)و آن کس که قلب او با دنیا پرستى پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است: اندوهى رها نشدنى، و حرصی که دست از او بر ندارد و آرزوئى نایافتنی.]
(15)- (خطبه- 84) توحید و شرک و اندرز به مردم
(1)وَأَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، الْأَوَّلُ لا شَىْءَ قَبْلَهُ، وَالاخِرُ لا غایَةَ لَهُ، (2)لا تَقَعُ الْأَوْهامُ لَهُ عَلى صِفَةٍ، وَلا تَعْقِدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلى کَیْفِیَّةٍ، وَلا تَنالُهُ التَّجْزِئَةُ وَالتَّبْعِیضُ، وَلا تُحِیطُ بِهِ الْأَبْصارُ وَالْقُلُوبُ. (3)فَاتَّعِظُوا عِبادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوافِعِ، وَاعْتَبِرُوا بِالاىِ السَّواطِعِ، وَازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوالِغِ، وَانتَفِعُوا بالذِّکْرِ وَالْمَواعِظِ، (4)فَکَأَنْ قَدْ عَلِقَتْکُمْ مَخالِبُ الْمَنِیَّةِ، وَانقَطَعَتْ مِنْکُمْ عَلائِقُ الْأُمْنِیَّةِ، وَدَهَمَتْکُمْ مُفْظِعاتُ الْأُمُورِ، وَالسِّیاقَةُ إِلَى الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ، (5)وَکُلّ نَفْسٍ مَعَها سَائِقٌ وَ شَهِیدٌ: سائِقٌ یَسُوقُها إِلى مَحْشَرِها، وَشاهِدٌ یَشْهَدُ عَلَیْها بِعَمَلِها. (6)دَرَجاتٌ مُتَفاضِلاتٌ، وَمَنازِلُ مُتَفاوتاتٌ، (7)لا یَنقَطِعُ نَعِیمُها، وَلا یَظْعَنُ مُقِیمُها، وَلا یَهْرَمُ خالِدُها، وَلا یَبْأَسُ ساکِنُها.
[(1)و شهادت میدهم که جز اللهتعالی فرمان روا و فریادرسی نیست، یگانهای است که شریک ندارد، اوّل است که پیش از او چیزی نبوده، آخر است که برای او حد و انتهایی نیست، (2)اندیشهها و تصوّرها به هیچ یک از صفات او نمیرسند، و دلها او را به کیفیت و چگونگی تصدیق نمینمایند، تجزیه و تبعیض برای او روا نیست، چشمها و دلها به او احاطه ندارند، (3)بندگان خدا! از مواعظههای سودمند پند پذیر باشید، از علامتهای درخشنده و آشکار(آیات و احادیث) عبرت گیرید، از هر گونه انذار که(در قرآن و سنت) وارد شده دوری کنید، از یاد آوری و پندها بهرهمند گردید، (4)گویا چنگالهای مرگ به شما درآویخته است و علاقه و دل بستگی به آرزو از شما جدا گردیده، کارهای سخت رسوا کننده و سوق دادن به جایی(قیامت) که وارد شدنی است، شما را فرا گرفته، (5)و با هر کس یک راننده و یک شهادت دهندهای هست، رانندهای که او را به محشر میراند، شهادت دهندهای که به کردار(نیک و بد) او گواهی میدهد، (6)بهشت دارای درجه و پایههایی است که بر یکدیگر برتری دارد، دارای منزلهایی هست که از هم امتیاز دارد(به جهت مراتب درجهی ایمان هر کس)، (7)آسایش و خوشی در آن زایل نمیگردد(از بین نمیرود)، مقیم در آن کوچ نمیکند و از آنجا بیرون نخواهد شد، جاوید در آن پیر نمیشود، ساکن در آن فقیر نمیگردد.]
(14)- (خطبه- 82) توحید، توکّل، توسّل
(1)الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى عَلا بِحَوْلِهِ، وَدَنا بِطَوْلِهِ، مانِحِ کُلِّ غَنِیمَةٍ وَفَضْلٍ، وَکاشِفِ کُلِّ عَظِیمَةٍ وَأَزْلٍ، (2)أَحْمَدُهُ عَلى عَواطِفِ کَرَمِهِ، وَسَوابِغِ نِعَمِهِ، وَاُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بادِیاً، وَأَسْتَهْدِیهِ قَرِیباً هادِیاً، وَأَسْتَعِینُهُ قاهِراً قادِراً، وَأَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ کافِیاً ناصِراً، (3)وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ لِإِنفاذِ أَمْرِهِ، وَانهاءِ عُذْرِهِ، وَتَقْدِیمِ نُذُرِهِ.
[(1)سپاس خداوندی را سزاوار است که به قدرت و توانایی خود غالب، به فضل و احسانش نزدیک است، بخشنده است هر فایده و سودی را، دفع کنندهی هر بلای بزرگ و سخت است، (2)بر احسانهای پی در پی و نعمتهای واسعهاش او را حمد مینمایم، به او ایمان میآورم که اوّل و هویدا است، از او راه هدایت را میطلبم که نزدیک و راهنما است، از او یاری میجویم که غالب و توانا است، به او توکّل مینمایم که کافی و یاور است، (3)و شهادت میدهم که محمّد ج بندهی و فرستادهی او است، او را برای انجام امر و فرمانش، تبلیغ حجت و دلیلش، و ترسانیدن از عذابش، پیش از روز رستاخیز فرستاده است.]
(13)- (سخن- 30) ایمان، کفر، شک
(1)الْإِیمانُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْیَقِینِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهادِ، (2)وَالصَّبْرُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ، فَمَنِ اشْتاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّماتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِى الدُّنْیَا اسْتَهانَ بِالْمُصِیباتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سارَعَ فِى الْخَیْراتِ، (3)وَالْیَقِینُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَتَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ، وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ، وَسُنَّةِ الْأَوَّلِینَ، فَمَنْ تَبَصَّرَ فِى الْفِطْنَةِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ، وَمَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّما کانَ فِى الْاَوَّلِینَ، (4)وَالْعَدْلُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى غائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ، وَزَهْرَةِ الْحُکْمِ، وَرَساخَةِ الْحِلْمِ، فَمَن فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرائِعِ الْحُکْمِ، وَمَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَعاشَ فِى النّاسِ حَمِیداً، (5)وَالْجِهادُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَالصِّدْق فِى الْمَواطِنِ وَشَنَانِ الْفاسِقِینَ، فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ، وَمَنْ نَهى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنافِقِینَ، وَمَنْ صَدَقَ فِى الْمَواطِنِ قَضى ما عَلَیْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفاسِقِینَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضاهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، (6)وَالْکُفْرُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَالتَّنازُعِ، وَالزَّیْغِ، وَالشِّقاقِ، فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ کَثُرَ نِزاعُهُ بِالْجَهْلِ دامَ عَماهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زاغَ ساءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ، وَسَکِرَ سُکْرَ الضَّلالَةِ، وَمَنْ شاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ، وَأَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ، وَضاقَ عَلَیهِ مَخْرَجُهُ، (7)وَالشَّکُّ عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمارِى، وَالْهَوْلِ، وَالتَّرَدُّدِ، وَالِاسْتِسْلامِ، فَمَنْ جَعَلَ الْمِراءَ دِیناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ، وَمَنْ هالَهُ ما بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ، وَمَن تَرَدَّدَ فِى الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنابِکُ الشَّیاطِینِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیا وَ الاخِرَةِ هَلَکَ فِیهِما.
[(1) شناخت پایه هاى ایمان: ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد. (2)صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن کس که اشتیاق بهشت دارد، شهوتهایش کاستى گیرد، آن کس که از آتش جهنّم مىترسد، از حرام دورى مىگزیند، آن کس که در دنیا زهد مىورزد، مصیبت را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار مىکشد در نیکىها شتاب مىکند. (3) یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانه واقعیتها، پند گرفتن از حوادث روزگار و پیمودن راه درست پیشینیان. پس آن کس که هوشمندانه به واقعیتها نگریست، حکمت را آشکارا بیند، آن که حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزى را بشناسد، آن که عبرت آموزى را شناخت گویا چنان است که با گذشتگان مىزیسته است. (4) عدل نیز بر چهار پایه بر قرار است: فکرى ژرف اندیش، دانشى عمیق و به حقیقت رسیده، نیکو داورى کردن و استوار بودن در شکیبایى. پس کسى که درست اندیشد به ژرفاى دانش رسید و آن کس که به حقیقت دانش رسید، از چشمۀ زلال شریعت نوشید، پس کسى که شکیبا شد در کارش زیاده روى نکرده با نیکنامى در میان مردم زندگى خواهد کرد. (5) جهاد نیز بر چهار پایه استوار است: امر به معروف، نهى از منکر، راستگویى در هر حال، و دشمنى با فاسقان. پس هر کس به معروف امر کرد، پشتوانه نیرومند مؤمنان است، آن کس که از زشتىها نهى کرد، بینى منافقان را به خاک مالید و آن کس که در میدان نبرد صادقانه پایدارى کند، حقّى را که بر گردن او بوده ادا کرده است، کسى که با فاسقان دشمنى کند و براى خدا خشم گیرد، خدا هم براى او خشم آورد و روز قیامت او را خشنود سازد. (6)و(امّا) کفر بر چهار ستون استوار است: کنجکاوی(بیجا)، مکابره و زد و خورد نمودن(ناحق)، دست کشیدن از حق، دشمنی و زیر بار حق نرفتن، پس کسی که کنجکاوی(بی جا) کند، در راه راست قدم ننهاده، کسی که بر اثر نادانی بسیار مکابره و زد و خورد نماید، کوری و نابینایی او از حق همیشگی است، کسی که از حق دست بکشد، شایستگی نزد او زشت و زشتی(نزد او) نیکو گردد؛ و به مستی گمراهی مست شود، کسی که دشمنی نموده، زیر بار حق نرود، راههایش دشوار و کارش سخت و طریق بیرون آمدنش(از انحراف، جهل، گمراهی) تنگ باشد، (7) و شک بر چهار گونه است: گفت و شنود(به باطل و نادرستی)، ترسیدن(از اقدام به حق)، سرگردانی، تن دادن(به گمراهی و رذالت)، پس کسی که جدال و گفت و شنود را عادت و شیوهی خویش گردانید، شب او بامداد نگشته(از تاریکی شک به روشنایی یقین و باور نرسیده)؛ کسی را که آنچه پیش دارد(از جهاد در راه حق خود را) بترساند به عقب بر میگردد(در کارهای خود به جایی نرسد)، کسی که در دو دلی حیران و سرگردان باشد(و خود را به جایگاه امن و آسوده یقین و باور نرساند)، سُمهای شیاطین او را پایمال نماید(شیاطین بر او دست یافته هلاکش سازند)، کسی که تن به تباه کردن دنیا و آخرت دهد، در دنیا و آخرت تباه گردد.]
(12)- (خطبه- 145) دنیا، مردم، بدعت، سنّت
(1)أَیُّهَا الناسُ، إِنَّما أَنتُمْ فِى هذِهِ الدُّنْیا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِیهِ الْمَنایا، مَعَ کُلِّ جُرْعَةٍ شَرَقٌ، وَفِى کُلِّ أَکْلَةٍ غَصَصٌ، (2)لا تَنالُونَ مِنْها نِعْمَةً إِلّا بِفِراقِ أُخْرى، وَلا یُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنکُمْ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلّا بِهَدْمِ اخَرَ مِنْ أَجَلِهِ. وَلا تُجَدَّدُ لَهُ زِیادَةٌ فِى اُکُلِهِ إِلّا بِنَفادِ ما قَبْلَها مِنْ رِزْقِهِ، (3)وَلا یَحْیى لَهُ أَثَرٌ إِلّا ماتَ لَه أَثَرٌ، وَلا یَتَجَدَّدُ لَهُ جَدِیدٌ إِلّا بَعْدَ أَنْ یَخْلُقَ لَهُ جَدِیدٌ، وَلا تَقُومُ لَهُ نابِتَةٌ إِلَّا وَتَسْقُطُ مِنْهُ مَحْصُودَةٌ، (4)وَقَدْ مَضَتْ أُصُولٌ نَحْنُ فُرُوعُها، فَما بَقاءُ فَرْعٍ بَعْدَ ذَهابِ أَصْلِهِ؟! (5)وَما أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلّا تُرِکَ بِها سُنَّةٌ، فَاتَّقُوا الْبِدَعَ، وَالْزَمُوا الْمَهْیَعَ، إِنَّ عَوازِمَ الْأُمُورِ أَفْضَلُها، وَإِنَّ مُحْدَثاتِها شِرارُها.
[(1) اى مردم!شما در این جهان هدف تیرهاى مرگ هستید. همراه هر جرعهاى اندوهى وجود دارد؛ و در هر لقمهاى امکان گلوگیر شدنى هست؛ (2) به هیچ نعمتى نمىرسید جز اینکه نعمت دیگرى را از دست مىدهید! و روزى از عمر شما نمیگذرد مگر اینکه یک روز به مرگ نزدیکتر میشوید، هر کس هر بار غذائى میخورد از آن روزىکه برایش تعیین شده به همان مقدار کاسته میگردد. (3)هیچ اثرى از او بوجود نمىآید جز اینکه اثر دیگرى از او میمیرد، چیزى براى او تازه نمیشود جز اینکه تازهاى از او کهنه مىگردد. (4) اصول و ریشههای ما درگذشتند و ما که مانده ایم فروع و شاخههای آنهائیم راستی فروع و شاخه چه بقائی بعد از رفتن ریشه دارد ؟(5) هیچ بدعتی ایجاد نمیشود مگر اینکه با آن سنتی متروک میگردد. بنابراین از بدعت بپرهیزید و ملازم راه راست و جاده آشکار باشید؛ امور اصیل پیشین [و آئین پاک حق] که صحت و درستی آن مورد تردید نیست برترین امور است و بدعتها بدترین کارها است.]