(6)- (خطبه- 175) وصف قرآن عظیم
(1)انتَفِعُوا بِبَیانِ اللَّهِ، وَاتَّعِظُوا بِمَواعِظِ اللَّهِ، وَاقْبَلُوا نَصِیحَةَ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ قَدْأَعْذَرَ إِلَیْکُمْ بِالْجَلِیَّةِ، وَأَخَذَ عَلَیْکُمُ الْحُجَّةَ، وَبَیَّنَ لَکُمْ مَحابَّهُ مِنَ الْأَعْمالِ وَمَکارِهَهُ مِنْها لِتَتَّبِعُواهذِهِ وَتَجْتَنِبُوا هذِهِ، (2)فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج کانَ یَقُولُ: إِنّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکارِهِ، وَإِنّ النّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَواتِ. (3)وَاعْلَمُواْ أَنَّهُ ما مِنْ طاعَةِ اللَّهِ شَىْءٌ إِلّا یَأْتِى فِى کُرْهٍ، وَما مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ شَىْءٌ إِلّا یَأْتِى فِى شَهْوَةٍ، (4)فَرَحِمَ اللَّهُ رَجُلًا نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ، وَقَمَعَ هَوى نَفْسِهِ، فَإِنَّ هذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَىْءٍ مَنزَعاً، وَآنها لاتَزالُ تَنْزِعُ إِلى مَعْصِیَةٍ فِى هَوًى. (5)وَاعْلَمُوا عِبادَاللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لا یُمْسِى وَلا یُصْبِحُ إِلّا وَنَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلا یَزالُ زاریاً عَلَیْها، وَمُسْتَزِیداً لَها، (6)فَکُونُواْ کَالسَّابِقِینَ قَبْلَکُمْ وَالْماضِینَ أَمامَکُمْ، قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْیا تَقْوِیضَ الرَّاحِلِ، وَطَوَوْها طَىَّ الْمَنازِلِ. (7)وَاعْلَمُوا أَنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِى لا یَغُشُّ وَالْهادِى الَّذِى لا یُضِلُّ، وَالْمُحَدِّثُ الَّذِى لا یَکْذِبُ، وَما جالَسَ هذَا الْقُرانَ أَحَدٌ إِلَّا قامَ عَنْهُ بِزِیادَةٍ أَوْ نُقْصانٍ: زِیادَةٍ فِى هُدىً، وَنُقْصانٍ مِّنْ عَمىً. (8)وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرانِ مِنْ فاقَةٍ، وَلا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرانِ مِنْ غِنىً، فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوائِکُمْ، وَاسْتَعِینُوا بِهِ عَلى لَأْوائِکُمْ، فَإِنَّ فِیهِ شِفاءً مِنْ أَکْبَرِ الّداءِ، وَهُوَ الْکُفْرُ وَالنِّفاقُ وَالْغَىُّ وَالضَّلالُ، (9)فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ، وَتَوَجَّهُوا إِلَیْهِ بِحُبِّهِ، وَلا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ، إِنَّهُ ما تَوَجَّهَ الْعِبادُ إِلَى اللَّهِ تَعالى بِمِثْلِهِ. (10)وَاعْلَمُوا أَنَّهُ شافِعٌ وَ مُشَفَّعٌ، وَقائِلٌ وَمُصَدَّقٌ، وَأَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرانُ یَوْمَ الْقِیمَةِ شُفِّعَ فِیهِ، وَمَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرانُ یَوْمَ الْقِیمَةِ صُدِّقَ عَلَیْهِ، (11)فَإِنَّهُ یُنادِى مُنادٍ یَوْمَ الْقِیامَةِ: أَلا إِنَّ کُلَّ حارِثٍ مُبْتَلى فِى حَرْثِهِ وَعاقِبَةِ عَمَلِهِ غَیْرَ حَرَثَةِ الْقُرانِ فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَأَتْباعِهِ، وَاسْتَدِلُّوهُ عَلى رَبِّکُمْ، وَاسْتَنْصِحُوهُ عَلى أَنْفُسِکُمْ، وَاتَّهِمُوا عَلَیْهِ اراءَکُمْ، وَاسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْواءَکُمْ.
(1)از گفتار خدا(در قرآن کریم راجع به دنیا و آخرت) سود ببرید، از پندهای خدا بهره بگیرید، اندرز خدا را بپذیرید، زیرا خداوند به دلیلهایی که(برایش) هویدا است جای عذر و بهانه برای عذاب نمودن (گناه کاران)شما باقی نگذاشته(که بگویند چرا ما را عذاب میکنی، در صورتی که ما نمیدانستیم) و به شما اتمام حجت کرده(قرآن را نازل فرموده و پیغمبر را مبین آن قرار داده، تا نگویید حجتی نبود)، از اعمال آنچه را که اراده داشته(و برای بندگان خود خیر دانسته، به انجام آن امر کرده است) و آنچه را که بد دانسته(از آن نهی نموده، و در قرآن کریم و سنت پیغمبر) برای شما بیان فرموده، تا(آن را که او) دوست داشته (شما)آن را پیروی(کنید) و از آنچه بد دانسته دوری نمایید، (2)زیرا رسول الله ج میفرمود: بهشت پوشیده شده به سختیها(تحمل رنجهای دنیا، و شکیبایی بر طاعت و خودداری از لذایذ زود گذر)، (3) بدانید هیچ چیز از طاعت خدا نیست، مگر آنکه انجام آن گران میآید، هیچ چیز از معصیت خدا نیست، مگر آنکه موافق میل و خواهش نفس میباشد، (4)پس خدا بیامرزد مردی را که شهوت را از خویش دور کرده از پیروی خواهش و آرزوی نفس باز ایستد، زیرا این نفس، مشکلترین چیز است برای باز داشتنش(از شهوترانی) و همیشه بر اثر خواهش و آرزو به معصیت شوق دارد، (5) ای بندگان خدا! بدانید که مؤمن شب را صبح نمیکند و صبح را به شب نمیرساند، مگر آنکه به نفس خود بدگمان است، پیوسته از نفس عیب جویی میکند، زیادتر از آنچه (طاعت و بندگی)نموده است، از آن میطلبد، (6)پس مانند کسانی باشید که از شما (به رحمت خدا)پیشی گرفتند و جلو روی شما گذشتند، از دنیا خیمه کندند، مانند خیمه کندن کوچ کننده، (مدت زندگانی) آن را بسر رساندند مانند طی کردن منزلها، (7) بدانید این قرآن پند دهندهای است که خیانت نمیکند، راهنمایی است که گمراه نمینماید، سخنگویی است که دروغ نمیگوید، کسی با این قرآن ننشست، مگر آنکه چون از پیش آن برخاسته هدایت و رستگاری او افزایش یافت، یا کوری و گمراهی او کم گردید، (8) بدانید کسی را بعد از قرآن نیازمندی نیست، نه برای کسی پیش از قرآن بینیازی است، پس بهبودی دردهای خود را از آن بخواهید، در سختی و گرفتاری از آن کمک بطلبید، زیرا در قرآن برای بزرگترین درد که کفر و نفاق و تباه شدن و گمراهی میباشد، شفا و بهبودی است، (9)پس به(پیروی از) آن از خدا(شفا) بخواهید، با دوستی(عمل به) آن به خدا روی آورید، آن را وسیلهی خواهش از بندگانش قرار ندهید، زیرا بندگان به (چیزی)مانند قرآن به خدا روی نیاوردند، (10) بدانید قرآن (در قیامت) شفاعت کنندهای است که شفاعتش پذیرفته میگردد؛ راست گوئی است که گفتارش تصدیق میشود؛ کسی را که قرآن روز قیامت شفاعت کرد، شفاعتش درباهی او قبول میشود؛ کسی را که قرآن روز قیامت زشت دانست (به شرک و کفر و نفاق و بد رفتاری و شهوترانی او گواهی داد) گفتارش به زیان او تصدیق میگردد؛ (11)زیرا روز قیامت ندا کنندهای فریاد میکند: آگاه باشید هر کشت کاری در عاقبت عمل و کشتهی خود گرفتار است، مگر کشت کاران قرآن، پس شما از کشت کنندگان و پیروان آن بوده، آن را راهنما بسوی پروردگارتان قرار دهید، از آن اندرز بگیرید، اندیشههایتان را که بر خلاف آن است متهم سازید، خواهشهای خود را در برابر آن خیانتکار بدانید.]
(5)- (خطبه – 105) وصف دین اسلام
(1)الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى شَرَعَ الْإِسْلامَ، فَسَهَّلَ شَرائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ، وَأَعَزَّ أَرْکانَهُ عَلى مَنْ غالَبَهُ، (2)فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ، وَسِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَبُرْهاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ، وَشاهِداً لِمَنْ خاصَمَ بِهِ، وَنُوراً لِمَنِ اسْتَضاءَ بِهِ، وَفَهْماً لِمَنْ عَقَلَ، وَلُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ، وَایةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَتَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَعِبْرةً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَنَجاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ، وَراحَةً لِمَنْ فَوَّضَ وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ، (3)فَهُوَ أَبْلَجُ الْمَناهِجِ، وَأَوْضَحُ الْوَلائِجِ، مُشْرِفُ الْمَنارِ، مُشْرِقُ الْجَوادِّ، مُضِىءُ الْمَصابِیحِ، کَرِیمُ الْمِضْمارِ، رَفِیعُ الْغایَةِ، (4)جامِعُ الْحَلْبَةِ، مُتَنافَسُ السُّبْقَةِ، شَرِیفُ الْفُرْسانِ، التَّصْدِیْقُ مِنْهاجُهُ، وَالصّالِحاتُ مَنارُهُ، وَالْمَوْتُ غایَتُهُ، وَالدُّنْیا مِضْمارُهُ، وَالْقِیامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ.
[(1)سپاس خدایی را سزاوار است که (حقایق)اسلام را(بر همهی خردمندان) واضح و آشکار نموده است، برای کسی که در آن وارد گردد(مسلمان شود) راههای سرچشمهی آن را آسان گردانید، ارکان و پایههای آن را محکم و استوار نمود، تا کسی نتواند بر آن غلبه و فزونی یابد(و آن را از بین ببرد)، (2)پس آن را (محل) امن (از قتل و غارت و دزدی و مانند آنها در دنیا و آسودگی از عذاب آخرت) قرار داد، برای کسی که خود را به آن متصل کرد(به دستور آن رفتار نمود)؛ و (نشانه ی)صلح و آشتی قرار داد برای کسی که در آن داخل گشت؛ برهان و دلیل(باشد) برای کسی که به وسیلهی آن سخن گفت؛ شاهد و گواه(باشد) برای کسی که با گویندهی آن دشمنی کرد؛ نور و روشنی(هادی و راهنما باشد) برای کسی که از آن روشنی طلبید؛ فهم(و درک حقایق باشد) برای کسی که تدبّر کرد؛ عقل و خرد برای کسی که(در مخلوقات) تفکر و اندیشه نمود؛ نشانهی(رستگاری باشد) برای کسی که به فراست راه حق را جست؛ بینایی برای کسی که تصمیم گرفت(تا به خطا و اشتباه، کاری انجام ندهد)؛ عبرت و آگاهی (باشد) برای کسی که پند پذیرفت؛ نجات و رهایی(از عذاب باشد) برای کسی که تصدیق و اعتراف نمود(به درستی آن؛ وثوق و اطمینان (باشد) برای کسی که توکل داشت (و به خدا)اعتماد کرد؛ آسایش (باشد)برای کسی که (کارش را به پروردگار)تفویض نمود؛ سپر (باشد) برای کسی که(در سختیها) شکیبا بود؛ (3)پس اسلام روشنترین راهها و آشکارترین مذاهب است، منارهی آن(راستی و درستی آن) در بلندی (هویدا)است، راههای آن درخشان (و نمایان)است؛ چراغهایش روشنیدهنده است، در میدان مسابقه پیش رونده است، پایان آن(به قرب خداوند نزدیک و) بلند است، (4)گرد آورندهی اسبان مسابقه است (تا سواران آنها برای تقرب به درگاه الهی از یک دیگر پیشی گیرند)، جایزهای که برای مسابقه تعیین شده به قدری نفیس و نیکو است که همه به آن رغبت دارند، اسب دوانهای آن شریف و بزرگوار هستند، راه آن تصدیق(به خدا و رسول) و نشانهی آن اعمال صالحه و پایان آن مرگ است؛ و میدان ریاضت و تربیت آن دنیا است؛ محل دواندن اسبهای آن قیامت است؛ و بهشت جایزه و پاداش آن میباشد.]
(4)- (خطبه - 94) وصف پیامبر ج
(1)بَعَثَهُ وَالنَّاسُ ضُلَّالٌ فِى حَیْرَةٍ، وَحاطِبُونَ فِى فِتْنَةٍ، (2)قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْواءُ، وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیاءُ، وَاسْتَخَفَّتْهُمُ الْجاهِلِیَّةُ الْجَهْلاءُ، حَیارى فِى زِلْزالٍ مِنَ الْأَمْرِ، وَبَلاءٍ مِنَ الْجَهْلِ، (3)فَبالَغَ ع فِى النَّصِیحَةِ، وَمَضى عَلَى الطَّرِیقَةِ، وَدَعا إِلَى الْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ.
[(1)خدای متعال رسول ج را به پیغمبری فرستاد، هنگامی که مردم (از راه حق) گمراه شده و سرگردان بودند، در راه فتنه و فساد از روی خبط و اشتباه قدم مینهادند، (2)هویها و آرزوها(ی بیجا) ایشان را دستگیر کرده، کبر و نخوت آنان را به اشتباهکاری واداشته، جهل و نادانی آنها را سبکسر و نفهم نموده بود، در حالتی که پریشان حال و در کار خویش مضطرب و نگران و مبتلی به نادانی بودند، (3)پس مصطفی ج در نصیحت(ایشان) کوشش فرمود، گذشت در راه راست، به سوی حکمت و دانش و پند نیکو (آنها را) دعوت نمود (تا از بدبختی رهائی یافته سعادت دنیا و آخرت را بدست آورند).]
(3)- (خطبه – 107) وصف الله تعالیأ
(1)الحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّى لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ وَالظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ، (2)خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَیْرِ رَوِیَّةٍ، إِذْ کانَتِ الرَّوِیَّاتُ لا تَلِیقُ إِلَّا بِذَوِى الضَّمائِرِ، وَلَیْسَ بِذِى ضَمِیرٍ فِى نَفْسِهِ، (3)خَرَقَ عِلْمُهُ باطِنَ غَیْبِ السُّتُراتِ، وَأَحاطَ بِغُمُوضِ عَقائِدِ السَّرِیراتِ.
[(1)سپاس خدایی را سزاوار است که به سبب خلقت و آفرینشی که فرموده(و دلیل بر ربوبیت او است) به خلایق آشکار شده است، به حجت خویش(آثار قدرت) نزد دلهای ایشان ظاهر و نمایان است، (2)بدون به کار بردن فکر و اندیشه، آفریدگان را ایجاد فرموده، زیرا اندیشهها سزاوار نیست، مگر به کسانی که دارای ضمایر(قوای مدرکهی باطنیه) باشند و خداوند فی نفسه دارای ضمیری نیست، (3) نفوذ علم او به باطن و کنه نادیدنیها(مانعی نیست) و به کوچکترین افکار و اسرار احاطه دارد.]
(2)- (خطبه – 49) وصف الله تعالیأ
(1)الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى بَطَنَ خَفِیَّاتِ الْأُمُورِ، وَدَلَّتْ عَلَیْهِ أَعْلامُ الظُّهُورِ، وَامْتَنَعَ عَلى عَیْنِ الْبَصِیرِ، (2)فَلا عَیْنُ مَنْ لَمْ یَرَهُ تُنْکِرُهُ، وَلا قَلْبُ مَنْ أَثْبَتَهُ یُبْصِرُهُ، (3)سَبَقَ فِى الْعُلُوِّ فَلا شَىْءَ أَعْلى مِنْهُ، وَقَرُبَ فِى الدُّنُوِّ فَلا شَىْءَ أَقْرَبُ مِنْهُ. فَلا اسْتِعْلاؤُهُ باعَدَهُ عَن شَىْءٍ مِنْ خَلْقِهِ، وَلا قُرْبُهُ ساواهُمْ فِى الْمَکانِ بِهِ، (4)لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلى تَحْدِیدِ صِفَتِهِ، وَلَمْ یَحْجُبْها عَنْ واجِبِ مَعْرِفَتِهِ، (5)فَهُوَ الَّذِى تَشْهَدُ لَهُ أَعْلامُ الْوُجُودِ، عَلى إِقْرارِ قَلْبِ ذِى الْجُحُودِ، تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یَقُولُهُ الْمُشَبِّهُونَ بِهِ، وَالْجاحِدُونَ لَهُ عُلُوّاً کَبِیراً.
[(1)حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که دانا به امور پنهانی است، نشانههای آشکار بر وجود (کل)هستی او دلالت دارد، و دیدن او با بینایی چشم محال است. (2)پس چشم کسی که او را ندیده (وجود و بودنش را)انکار نمیکند، دل کسی که وجود او را (از روی آثار و علامات آن)دانسته به کنه ذاتش پی نمیبرد، (3)در بلندی (بر همه)برتری دارد، هیچ چیز از او بالاتر نیست، در نزدیکی (به همه)نزدیک است، هیچ چیز از او نزدیکتر نیست، پس(چون به همه احاطه دارد) بلندی او، او را از مخلوقاتش دور نکرده، نزدیکی او خلق را در مکانی با او مساوی و برابر ننموده، (4)عقلها را بر حد و نهایت صفت خود آگاه نساخته(زیرا برای صفات که عین ذات او است حدی نیست) و آنها را از شناختن خویش به قدر واجب باز نداشته، (5)پس او است خداوندی که آثار و علامات موجوده بر اقرار دل منکر از او گواهی میدهد، منزه است خداوند از گفتار آنهایی که او را به خلق تشبیه میکنند و کسانی که او را انکار مینمایند.]