ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
1- دعای ایشانص چنین بود: «خدایا! یک روز گرسنه میمانم و یک روز سیر میشوم، در حالت گرسنگی تضرع و زاری میکنم و هنگامی که سیر شدم شکر تو را بجای میآورم».[1]
2- عایشه صدیقه ل میگوید: خانوادهی رسول خداص یک ماه و دو ماه فقط به آب و خرما اکتفا میکردند، و آتشی در خانه روشن نمیشد[2].
3- عایشه ل باز میگوید: رختخواب رسول خداص در منزل من از لیفِ درخت خرما بود[3].
4- حفصه ل میگوید: بستر رسول الله در منزل من گونیای (بافته از موی گوسفند) بود، آن را دولا میکردیم و میگسترانیدیم، یک روز چهارلا کردیم، فرمودند: «بسترم نرم شده، دوباره چنین نکنید».
5- عبدالرحمن بن عوفس میگوید: رسول خداص در تمام مدت زندگی از نانِ جو سیر نشدند[4].
6- آخرین شبی که رسول خداص از دنیا سپری نمودند، در آن شب عایشه صدیقه ل برای روشن کردن چراغ از زن همسایه، روغن چراغ را قرض گرفته بود.
7- هنگام وفات زره ایشان نزد فرد یهودی بود که بخاطر چند بار گندم گرو گذاشته بود.[5]
8- همانگونه که خودشان زاهد بودند، خانواده و اهل بیت خود را نیز به زهد سفارش میفرمودند.
دخترشان فاطمه زهرا ل دستان خود را به ایشان نشان داد که بر اثر نان پختن سوخته بود و همچنین بخاطر آسیاب نمودن تاول زده است و از ایشانص درخواست کنیزی نمود، رسول خداص فرمودند: «خدا را بسیار ذکر بکن، رنجهای دنیا چه چیزی است؟».[6]
9- رسول خداص دعا میفرمود:«پروردگارا! به اندازهی سیری شکم، به آل محمد رزق عطا فرما».[7]
10- زهد رسول خداص اختیاری بود، و از روی بیچارگی و اجبار نبود.
[1]- جامع الأحادیث، جلال الدین السیوطی، حدیث (33895)، و کنزالعمال (18616). (مُصحح)
[2]- حدیث مذکور را بخاری و مسلم با الفاظ مختلف روایت نمودهاند و سنن بیهقی حدیث (12293) آنرا روایت کرده است و سندش حسن و صحیح میباشد. (مُصحح)
[3]- صحیح مسلم، حدیث (5567). شیخ البانی میگوید: حدیث صحیح است. (مُصحح)
[4]- صحیح بخاری، حدیث (5414)، حدیث به روایت عبدالرحمن بن یزید صحیح است ولی بزار و طبرانی در "الاوسط" به روایت عبدالرحمن بن عوف میگویند که حدیث حسن است. (مُصحح)
[5]- صحیح بخاری، حدیث (2916). (مُصحح)
[6]- صحیح بخاری، حدیث (6318). (مُصحح)
[7]- صحیح مسلم، حدیث (7631). (مُصحح)
1- رسول خداص فرمود: «مردم در مکه داستانسرایی میکردند، من نیز شوق شنیدن آن را کردم، آن زمان کمتر از ده سال داشتم، پس به همین مقصد به راه افتادم، در مسیر راه کمی برای استراحت نشستم، در همانجا خوابم برد؛ وقتی بیدار شدم که آفتاب طلوع کرده بود».
2- «دربارهی همان سالهای کودکی است؛ که جایی جشن عروسی بود، زنان ترانه میخواندند و دف میزدند، برای شنیدن به راه افتادم، در مسیر راه خواب بر من چیره شد و خوابیدم وقتی آفتاب طلوع کرد بیدار شدم، بجز این دو واقعه هرگز ارادهی کار ناپسند و بدی نکرد».
1-دشمنان جانی نیز به راستگویی و امانت رسول خداص اعتراف داشتند.
2-از زمان کودکی همگی او را صادق و امین صدا میکردند.
3-یک روزی ابوجهل گفت: ای محمد من تو را درغگو نمیدانم، ولی دین تو در دلم جای نمیگیرد.[1]
4-آن شبی که رسول خداص برای هجرت به مدینه از منزل بیرون شدندو دشمنان در آن شب نقشهی کشتن او را تهیه دیده بودند، با این وجود رسول خداص، برادرش علی مرتضیس را در مکه گذاشت و به او فرمود: «آن امانتهایی که مردم به من سپردهاند به آنها برگردانید و بعد به ما ملحق شوید»[2].
1- اگر میان دو نفر دعوا میشد، بین آنها با عدالت حکم میفرمود، اگر از کسی حق و مطالبهای داشت، گذشت مینمود.
2- در مکه زنی بود بنام فاطمه که مرتکب دزدی شده بود، برای اینکه رسول خداص حد را بر او اجرا نکند، مردم توسط اسامه بن زید که محبوب رسول خداص بود، شفاعت کردند، رسول خداص فرمود:
«آیا در حدود و احکام الهی شفاعت میکنی؟ گوش کنید: اگر فاطمه دختر خودم مرتکب چنین کاری میشد، من حد را اجرا میکردم».[1]
3- درباره رعایت عدالت و انصاف فرموده:«خیر الأمور أوسطها» میانهروی و اعتدال در همه چیز پسندیده و نیکو است.
صلهی رحم
1- یاران و دوستان من کسانیاند که ایمان آوردهاند، ولی خویشاوندی با همه دارم.
2- در یکی از جنگها زنی که اسیر شده بود آمد و عرض کرد: من دختر دایهی شما هستم آنگاه رسول خداص عبای خود را برای او گستراند.
3- اهل مکه، پیامبر گرامیص و مسلمانان را هزاران رنج و آزار دادند، او را از وطن بیرون کردند، بسیاری از مسلمانان را به خاطر اینکه خدا را عبادت کردند، کشتند؛ هنگامی که مکه فتح گردید، رسول خداص همه را جمع نمود و فرمود: «همه شما را مورد عفو قرار دادم».