اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

رحم و محبت

رحم و محبت

1-  عبادت‌های مستحب و نافله را پنهانی بجای میآورد، مبادا امت برای بجای آوردن آن عبادت به سختی و دشواری بیافتد.

2-  در هر کاری آسان‌ترین آن را میپسندید.

3-  فرمود: «نزد من کسی را غیبت و بدگویی نکنید، من دوست ندارم که در دلم به کسی کدورتی پیدا شود».

4-  گاه گاهی وعظ و نصیحت میفرمود، مبادا مردم خسته شوند.

5-  بارها چنین اتفاق افتاده که تمام شب؛ بخاطر امت دعا و گریه و زاری مینمودند.

شرم و حیا

شرم و حیا

ابو سعید خدریس می‌گوید: رسول خداص بیشتراز دختران پردهنشین شرم و حیا داشتند.

1-  برای کارهایش خود را به زحمت میانداخت،ولی از شرم و خجالت به کسی نمیگفت که برایش انجام دهد.

2-  اگر کسی را مشغول کاری میدید که مورد پسندش نبود، برای انکار اسم آن شخص را ذکر نمیفرمود، بلکه به طور عمومی مردم را از آن عمل باز میداشت.

سخاوت و بخشش

سخاوت و بخشش

هیچگاه سائل را بر نمی‏گرداند و نه را بر زبان نمیآورد، اگر چیزی برای دادن نمییافت، از سائل معذرت خواهی میکرد.

فرد سائلی آمد از وی طلب کرد، فرمود: «من چیزی ندارم، به بازار برو و بنام من وام بگیر».

عمر فاروقس عرض کرد: خداوند تو را اینگونه مکلف نکرده است.

رسول خداص ساکت شدند یک شخص گفت: باید در راه خدا انفاق کرد، با این جملات رسول خداص خوشحال شدند.

آداب و تواضع

آداب و تواضع

1-هرگز وسط مردم پا دراز کرده نمینشست.

2-اجازه نمیداد که کسی برای احترام او بلند شود.

3-هرگاه کسی دستش را میگرفت، هیچگاه دست شخص را رها نمیکرد تا او خود رها کند.

4-هرگز سخن کسی را قطع نمیکرد.

5-اگر بر مرکبی سوار بود، با شخص پیاده همراه نمیشد، یا او را سوار میکرد و یا او را بر میگرداند.

ابوهریرهس می‌گوید: یک روز نبی اکرمص بر قاطر سوار بودند که مرا دیدند فرمودند:

«سوار شو» من پیامبرص را گرفتم تا سوار شوم. ولی نتوانستم سوار شوم و پیامبرص را انداختم، رسول خداص دوباره سوار شدند، فرمودند: «سوار شو» من باز نتوانستم سوار شوم و ایشان را انداختم. بار سوم پیامبرص سوار شدند و فرمودند: «سوار شو» من عرض کردم: ای رسول خداص من سوار شدن بلد نیستم، چقدر شما را بیاندازم.

صبر و بردباری

صبر و بردباری

1-  هنگامی که اهل طایف پیامبرص را با سنگ زدند تا بی‏هوش گردید، فرشته‏ی (کوه‌ها) آمد و گفت: اگر اجازه بفرمائید این شهر را زیر و رو کنیم؟

فرمود: «خیر، اگر این‌ها مسلمان نشده‌اند، امید است که فرزندان آن‌ها مسلمان شوند».[1]

2-  پیامبرص از یک نفر یهودی وام گرفته بود، هنوز میعاد مقرر باقی بود، آن فرد یهودی رسول خداص را در راه دید، آمد و گریبان رسول خداص را گرفت و گفت: وام مرا پس بده.

عمر فاروقس عرض کرد: باید گردن این گستاخ (بی‏ادب) را زد.

رسول خداص فرمود:«خیر، شما به من خوب ادا کردن را بگوئید و به او روش مطالبه حق را یاد دهید»[2].

سپس با خنده به یهودی فرمود: «هنوز میعاد مقرر باقی است».

3-  یک نفر بادیه نشینی آمد و از پشت سر لباس رسول خداص را گرفت و کشید، طوری که گردن ایشان قرمز شد، رسول خداص روی خود را به طرف او برگرداند، او گفت: من فقیر هستم، به من کمک کنید؛ رسول خداص فرمود: «یک بار شتر جو، یک بار خرما، به او بدهید»[3].



[1]- صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق (1/ 458)، مسلم: باب ما لقی النبی ج من أذی المشرکین (2/109). (مُصحح)

[2]- سنن البیهقی، باب ماجاء فی التقاضی، رقم حدیث (11615) با الفاظ متقارب. (مُصحح)

[3]- این حدیث را بخاری و مسلم با الفاظ و معانی دیگری روایت کرده‌اند که مطلب فوق را می‌رساند. صحیح بخاری (6088) صحیح مسلم: حدیث (2476). (مُصحح)