اگر میخواهید تعجب کنید چه چیزی عجیبتر از انکار داستان تهمت علیه ام المومنین عائشه ل و رد کامل این داستان و متهم ساختن امام بخاری به ساختن این داستان برای لکه دار کردن آبروی ام المومنین!.. انگار این داستان را تنها بخاری روایت کرده! (نگفتم ایشان قصد دارند از بخاری یک سلمان رشدی بسازد؟) تفسیر ایشان از داستان افک (در سورۀ نور) پس از حذف داستان تهمت زدن به بانو عائشه آنقدر پر از اشکال است که میتواند بهترین نمونه برای آشوبی باشد که پس از حذف سنت رخ خواهد داد. مثلا ایشان میگوید سورۀ نور از نخستین سورههایی بوده که در مدینه نازل شده (چطور این را دانسته؟! در هر صورت او اشتباه کرده اما به فرض درستی حرفش اصلا بدون کمک گرفتن از سنت چگونه چنین چیزی را میشود فهمید؟)
او میگوید:
«داستان افک همچنان همانند لکۀ ننگی عائشه را دنبال میکند و تخیلات بیمار دربارهاش داستان و افسانه میسازند و برخی خاورشناسان در این روایات عرصهای یافتهاند برای ایراد وارد کردن در شرف عائشه و متهم ساختن پیامبر به اینکه آیاتی برای تبرئۀ او برساخته و این یکی از نتایج بخاری و این دومین منبع علیه ما و دین ماست!
… شکی در این نیست که برخی از زنان مهاجر وضعیت بدتری داشتند و همسران مشرک خود را ترک گفته با دینشان گریختند و شکی در این نیست که آنان از برخی مومنان انصار کمکهایی دریافت میکردند، کسانی که از سهم خود [برای کمک به آنان] میزدند… و شکی در این نیست که منافقان فرصتی یافته بودند تا با ساختن اینگونه داستانها و شایعات دربارۀ روابط پر از گناه آن مومنان با این زنان مومنۀ مهاجر به تخریب آنان بپردازند...
آیات سورۀ نور تاکیدی است بر این قضیه زیرا دربارۀ متهم شدن گروهی از مومنان بیگناه توسط گروهی از اهل مدینه سخن میگوید. دربارۀ گروهی ستمگر که ظالمانه گروهی بیگناه را مورد اتهام قرار داده بودند. دربارۀ یک گروه سخن میگوید نه دربارۀ یک قربانی بلکه دربارۀ گروهی از قربانیان بیگناه» پایان نقل قول.
و بدین ترتیب شیخ قرآنیها یک جامعه را برای دفاع از بانو عائشه در برابر دروغهای بخاری قربانی میکند…
اما یک لحظه صبر کنید…
چرا باید چنین کاری کند؟ اصلا چه کسی گفته کسی به نام عائشه و حفصه و ابوبکر و عمر یا دیگران وجود داشتهاند؟ این نامها هرگز در قرآن نیامده و او بنابر حجت «تنها قرآن کافی است» اصلا به چیزی به نام سند معترف نیست… پس چرا اینجا به وجود چنین کسانی اعتراف میکند تا بخواهد از یکی از آنها دفاع کند؟
از کجا معلوم همۀ تاریخ هم دروغهای همین راویان و اهل حدیث باشد؟
چه بسا همین نتیجهای باشد که آنها میخواهند؟ حذف تاریخ ما با هر آنچه دارد.
حکایت همچنان باقیست…
نمونههایی از محور دوم: نقطههایی بر حروف
نمونههایی که برای محور دوم وجود دارد خطرناکتر و گستاخانهتر است که با ایجاد تحریفِ کوچک در نص حدیث اعمال میشود، اما همین تحریف کوچک برای ایجاد تغییری بزرگ در معنای حدیث به هدف ایراد طعن و عیبجویی در حدیث کافی است…
با هم بخوانیم:
«در حدیث انس میخوانیم: «زنی از انصار نزد پیامبر ج آمد و با وی خلوت کرد و [پیامبر] فرمود: به خدا سوگند شم زنان محبوبترین مردم نزد من هستید». روایت میخوهد مردم تصور کنند که چگونه چنین خلوتی رخ داده و با این کلمات عشق و محبت به پایان رسیده… اما خوانندۀ باهوش باید از خودش بپرسد چگونه چنین خلوتی رخ میدهد ـ به فرض صحت داستان ـ و انس که راوی داستان است میداند پیامبر چه گفته؟
حال آنکه در همین صفحهای که بخاری این حدیث را روایت کرده حدیثی دیگر آورده که پیامبر ج در آن از خلوت کردن با زنان نهی میکند و نص آن چنین است: «مردی با زنی خلوت نکند مگر با وجود یک محرم» و این تناقض در یک صفحۀ «صحیح بخاری» کاملا عمدی است تا خواننده به این گمان برسد که پیامبر ج از کاری نهی میکرد سپس خودش انجامش میداد… به مردان میگوید: «مردی با زنی خلوت نکند» سپس خودش با زنی خلوت میکند و به او میگوید: «به خدا سوگند شما دوست داشتنیترین زنان نزد من هستید».
آیا میتوانیم باور کنیم که پیامبر ÷ چنین کاری میکند؟ نعوذ الله!» پایان نقل قول.
نویسنده در این نقل قول تنها یک حرف را انتخاب کرده که تغییرش معنا را به کلی تغییر میدهد. بخاری در طریق دیگر همین روایت، سخن پیامبر ج را چنین آورده که: «إنکم لأحب الناس إلی» (شما (نه شما زنان) محبوبترین مردم (نه محبوبترین زنان) نزد من هستید) (البته این را باید یادآور شدم که نویسنده بعدا لفظ «ناس» (مردم) را به کلمۀ «نساء» (زنان) تحریف کرده است تا با سخن او همخوانی داشته باشد!)
میان «إنکم» (شما) تا «إنکن» (شما زنان) تفاوت بسیاری است… سخن پیامبر ج تنها متوجه زنان انصار نبود بلکه خطاب ایشان متوجه همۀ انصار بود و این دو سخن تفاوت بزرگی دارد به ویژه اگر در کنار آن پرگویی و سخنان معنادار این نویسنده هم باشد که «خواننده میتواند تصور کند در آن خلوت چه رخ داده است!» اما در حقیقت خلوتی که این نویسنده بیان کرده نه آن خلوت است، بلکه پیامبر ج در گوشهای با آن زن سخن گفت و چیزهایی دربارۀ محبت به انصار به او گفت که اشکال و اختلافی در آن نیست. (در طریق دیگر همین روایت نزد بخاری آمده که آن زن با سه فرزند خود بود یعنی اساسا خلوتی در کار نبوده) و کسی در طول تاریخ اسلام مشکلی با این روایت نداشته تا این نمونههای عجیب و غریب آمدند و سعی کردند زیر نام مبارزه با بخاری به جایگاه پیامبر ج ضربه بزنند…
همینطور ذکر این حدیث در همان صفحهای که حدیث نهی از خلوت کردن با زنان آمده چنانکه واضح است برای آموزش این است که اختلاط چگونه میتواند شرعی باشد، (و منظور از خلوت مورد نهی چیست) به این معنا که خلوت در این حدیث [یک خلوت نسبی و] در برابر مردم بوده طوری که توانستهاند آنان را ببینند و حداقل صدای یکی از دو طرف را بشنوند… یا آنکه همراه زن کودکانی بوده است.
نویسنده همین کار را هنگام روایت داستان زنی از قبیله «بنی الجون» تکرار کرده و آن را طوری به تصویر کشیده که انگار داستان آدم ربایی و تلاش برای تجاوز به عنف است… بیایید نخست خود داستان را از صحیح بخاری بدون توضیحات و سر و صدای ایشان بخوانیم:
از ابو اُسید س روایت است که گفت: همراه پیامبر ج بیرون رفتیم تا به دیواری (باغی) رسیدیم که به آن «شوط» گفته میشد، سپس به دو دیوار رسیدیم و بین آنها نشستیم. پیامبر ج فرمود: «همینجا باشید». زنی از قبیلۀ بنی الجون را آورده بودند و در خانهای در نخلستان در خانۀ امیمه دختر نعمان بن شراحیل به همراه دایهاش گذاشته بودند. هنگامی که پیامبر ج نزد او آمد فرمود: «خود را به من هبه کن» آن زن گفت: و آیا ملکه خود را به رعیت تقدیم میکند؟ راوی میگوید: پیامبر خواست دست خود را بر او بگذارد تا آرامش کند اما آن زن گفت: از تو به خدا پناه میبرم.
پیامبر ج فرمود: «به پناه دهندهای پناه بردی» سپس از نزد وی بیرون آمد و فرمود: «ای ابا اُسید دو لباس رازقی به او تقدیم کن و او را به نزد خانوادهاش ببر». رازقی لباسی است بلند از جنس کتاب سفید.
این حدیث از طریقی دیگر نیز نزد بخاری روایت شده: سعید بن ابی مریم از ابوغسان از ابوحازم از سهل بن سعد س روایت کرده که برای پیامبر ج دربارۀ زنی از زنان عرب گفتند، پس به ابو اُسید ساعدی امر کرد تا کسی بفرستد و او را بیاورند. او آمد و در یکی از دژهای بنی ساعده سکنی گزید و پیامبر ج به نزد وی رفت و بر او وارد شد. آن زن سر به زیر انداخته بود و همینکه پیامبر ج با او سخن گفت، خطاب به ایشان گفت: از تو به الله پناه میبرم. ایشان فرمودند: «از خودم پناهت دادم». به آن زن گفتند: دانستی او چه کسی بود؟ او رسول الله ج بود که آمده بود تو را خواستگاری کند. گفت: من بدبختتر از آن بودم [که همسر پیامبر شوم]. پس پیامبر ج برگشت و همراه با یارانش در سقیفۀ بنی ساعده نشست و سپس فرمود: «ای سَهل ما را بنوشان». بیرون رفتم و برایشان قدحی آوردم و با آن به آنها [آب] نوشاندم. سپس سهل [راوی حدیث] آن قدح را آورد و از آن نوشیدیم. راوی میگوید: عمر بن عبدالعزیز از من خواست آن را به او هدیه دهم و من نیز آن را به ایشان بخشیدم.
بنابراین داستان دربارۀ زنی است که از وی با پیامبر ج سخن گفته بودند و ایشان آمده بود که از او خواستگاری کند اما آن زن خودداری کرد ـ یا آنطور که برخی گفتهاند فریبش داده بودند که به پیامبر بگوید از تو به خداوند پناه میبرم، چنانکه در روایات دیگران به جز بخاری آمده ـ مهم آن است که آن زن بدون در نظر گرفتن آنکه واقعا نمیخواست یا حرفش از روی ناز زنانگی بوده، اظهار بیمیلی کرده و پیامبر ج نیز گرامیاش داشته و به نزد خانوادهاش برگردانده است. (گفته شده وی همیشه این نپذیرفتن پیامبر را با افسوس ذکر میکرده).
اما شیخ قرآنیها چگونه با این روایت برخورد کرده است؟ او میگوید:
«یکی از آنها حدیثی روایت کرده میگوید: «همراه با پیامبر ج رفتیم تا به دیواری ـ یعنی باغ یا بوستانی ـ رسیدیم به نام شوط و نزد دو دیوار نشستیم. پیامبر گفت: اینجا بنشینید و خود رفت. زن جونیه را آوردند و در خانۀ امیمه بنت نعمان سکنی دادند و دایهاش نیز همراهش بود. هنگامی که پیامبر ج نزد او آمد فرمود: خود را به من هدیه کن. گفت: و آیا ملکه خودش را به رعیت هدیه میدهد؟ پیامبر دستش را به سمت او برد تا ساکتش کند پس گفت: از تو به خدا پناه میبرم…
با دقت در این روایت دروغین متوجه میل شدیدی از سوی بخاری برای متهم ساختن پیامبر به تلاش برای تجاوز میشویم! زنی غریبه را برای او آوردهاند و آن زن پیامبر را رد میکند و به ایشان توهین میکند و سخن تحقیرآمیز میگوید. راوی پیامبر را طوری به تصویر کشیده که به عمد به مکانی مورد اتفاق میرود و یارانش بیرون منتظر اویند و زن قربانی ـ به نام جونیه ـ را برایش آوردهاند که از داستان فهمیده میشود که او را از خانوادهاش ربوده و به زور آوردهاند. آن زن در روایت کذایی برای پیامبر حلال نبوده برای همین از او میخواهد خودش را بدون مقابل به او ببخشد. زن نیز با گفتن «آیا ملکه خودش را به رعیت میبخشد» او را رد میکند. این یعنی ـ به زعم بخاری ـ آن زن در چهرۀ پیامبر به او توهین میکند و به جای آنکه به سبب این توهین خشمگین شود پافشاری میکند که از او کام بگیرد و به او نزدیک میشود که در نتیجه آن زن از ایشان به خدا پناه میبرد. یعنی ـ بنابر روایت باطل ـ او را همانند شیطانی قرار میدهد که از او به خداوند پناه برده میشود… اما ساختار این داستان دراماتیک توهمی بخاری ناگهان در برابر عقل خوانندۀ آگاه فرو میریزد، زیرا چگونه ممکن است راوی در بیرون منتظر پیامبر باشد و سپس توصیف دقیقی از آنچه در داخل گذشته و گفتگوهای رد و بدل شده در خلوت ارائه دهد؟» پایان نقل قول.
تنها چیزی که شیخ قرآنیها میخواهد این است که هر چه به سنت و سیرت پیامبر ج مربوط است نابود شود حتی اگر به قیمت تغییر داستان یک خواستگاری عادی به یک سناریوی جیمزباندی باشد که در آن زن قهرمان زیباوری فیلم ربوده شود… اما همۀ داستان پر آب و تاب احمد صبحی منصور به مجرد آنکه خواننده اصل داستان را ـ به دور از سخنان این نویسنده و بمبهای دودزایش ـ از خود صحیح بخاری بخواند فرو میریزد. هرچند این نیازمند آن است که خود خواننده نیز غبار تنبلی را از خود دور کرده سعی کند داستان را از منابع اصلیاش بخواند که این با وجود آسانیاش در دوران دیجیتال کنونی به سبب فرهنگ آمادهخواه و فست فودی دوران ما چندان آسان نیست. به ویژه اگر خواننده اساسا به دنبال بهانهای برای ترک سنت باشد.
اما تزویر در این داستان به نظرات شخصی و آب و تابهای نویسندۀ ما محدود نمیماند بلکه ایشان جسارت کرده و یک حرف را در این داستان تغییر داده و داستان را چنین روایت کرده است: «پس دستش را به سمت او برد تا ساکتش کند» (فأهوى بیده علیها لتسکت) اما لفظ صحیح نزد بخاری این است: «تا آرامش کند» (لتسکن) یعنی ترس او بخوابد که تفاوت بین این دو لفظ بسیار است… اما لفظ ساکت کردن با روایت ادعایی نویسندۀ ناقرآنی و داستان ربودن و تجاوز همخوانی دارد، انگار نمیخواهد سر و صدای قربانی بلند شود… بلکه نویسنده به شکل عمدی لفظ «یضع یده علیها» را از جملۀ «فَأَهْوَى بِیَدِهِ یَضَعُ یَدَهُ عَلَیْهَا لِتَسْکُنَ» را از سیاق داستان حذف کرده تا شکل تهدید گونهای به داستان بدهد.
آیا چیزی میتواند این همه دروغگویی را توجیه کند؟ آیا مثلا کسی میتواند مدعی شود که ایشان از یک چاپ بخاری استفاده کرده که حاوی این اشتباهات بوده؟ آیا چنین چیزی در دورانی که همه چیز به مجرد فشردن یک دکمه در اختیار پژوهشگران قرار میگیرد توجیهپذیر است؟ آیا مثلا اگر چنین چیزی را از یک چاپ صحیح بخاری برداشت کند در چاپ دوم هم همین گونه خواهد بود؟
آیا این دروغها نشاندهندۀ این نیست که آنان میدانند اشتباه میکنند… اگر به باور خود ایمان داری چرا باید برایش دروغ بگویی؟ چرا مجبور به دروغگویی علیه بخاری هستی وقتی معتقدی که «فقط قرآن کافی است»؟ آیا ادعای «قرآن کافی است» فقط با دروغگو دانستن بخاری اثبات میشود؟ یعنی اگر بخاری دروغ نگفته باشد بلکه برعکس، رهبر ناقرآنیها علیه بخاری دروغ گفته باشد ادعای «قرآن کافی است» اشتباه خواهد بود؟
همۀ چیزهایی که این شخص در کتابش ـ که منبع اصلی این گروه است ـ ذکر کرده از جملۀ این دروغهاست که یا از طریق تحریف شرح حدیث اتفاق افتاده یا با بزرگنمایی و داد و بی داد بر سر یک مسالۀ ساده، یا تغییر کلمات.
نمونههایی از محور نخست: این فرض که پیامبر انسان نبوده است!
از مثالهایی که میتوان برای نمونۀ اول آورد، مُجمل احادیثی است که دربارۀ رابطۀ میان پیامبر ج و همسرانشان آمده است. قرآنیها برای حذف این احادیث چنین فرض میکنند یا چنین گمانی را مطرح میکنند که پیامبر ج باید در طول وقت ـ بیست و چهار ساعت روز و هفت روز هفته ـ را روزهایش مشغول بنای امت و شبهایش مشغول نماز و تهجد باشد و این میان هیچ جایی برای روابط زناشویی باقی نماند، گویا همسران ایشان صرفا نام همسر را داشتند بدون آنکه حقی داشته باشند. برای همین منکر سنت از این تعجب میکند و داد و بیداد راه میاندازد اگر پیامبر بزرگوار ج یک شب به همۀ همسرانشان سر بزند. اینجا نص سخنان رهبر آنها را ذکر میکنم:[1]
«پیامبر چگونه روزش را میگذراند؟
شما خوانندۀ گرامی میتوانید پاسخ این سوال را تصور کنید و این تصور کاملا مطابق آن چیزی است که در قرآن آمده است. از هنگامی که وحی بر پیامبر نازل شد ایشان زندگی راحت را کنار گذاشتند و دوران زحمت و تلاش و جهاد آغاز شد. همین کافی است که نخستین آیات نازل شده بر ایشان این بود که: «ای جامه بر خود کشیده، برخیز و هشدار ده» و «ای خود را در جامه پیچیده، شب را جز اندکی به نماز بایست». این یعنی وقت پیامبر ج از هنگامی که وحی بر وی نازل شد بین تبلیغ رسالت و زحمت در راه آن و سپس نماز شب میگذشت… و دیگر پس از آن جایی برای راحت و آسایش که حق هر انسانی است نماند و پیامبر ج در حالی که از پنجاه گذشته بود به مدینه آمد و زحمتهایش بیشتر شد چرا که مسئولیت برپایی دولت و شکلدهی امت و رعایت یک جامعه به او سپرده شده بود و در این حال به نیرنگ منافقان از داخل و نبرد با زبان و سلاح علیه مشرکان در خارج مشغول بود و سپس در عین این شرایط وحی بر وی نازل میشد و به تبلیغ آن و تاسیس جامعۀ مدینه بر اساس وحی میپرداخت… پیامبر ج در همۀ اینها موفق هم بود و در ده سالی که در مدینه گذراند هرگز تا هنگام وفات نماز شب را قطع نکرد و بر همۀ دشمنانی که علیه ایشان هجوم آورده بودند پیروز شد و مردم دسته دسته وارد دین خدا شدند. با همۀ اینها، ایشان و اصحاب مخلصشان که سواران روز و عابدان شب بودند از قیام لیل دست نکشیدند. رضی الله عنهم اجمعین.
این چیزی است که بدون شک مطمئنیم با ما در مورد آن موافق هستید. بلکه هر عاقلی از هر ملت و دینی برایش مسلم است پیامبری که از هیچ، یک حکومت تشکیل داد و دعوتی را منتشر کرد و یک امت را شکل داد حتما همۀ وقتش را برای خداوند و دین خدا وقف کرده و هر دقیقۀ زندگیاش را برای اعلای کلمة الله صرف نموده…
… بنابراین، پیامبر روزش را در جهاد و تبلیغ دعوت و رسیدگی به دولت و شبش را به قیام برای عبادت میگذارند و همینطور اصحاب ایشان. این چیزی است که خداوند در قرآن اثبات نموده است و این چیزی است که اگر خدا و پیامبرش را دوست داریم و به کتابش ایمان داریم باید به آن باور داشته باشیم و هرگونه آزار و تخریبی را از پیامبرمان دور کنیم.
و اگر بخواهیم همین سوال را که «پیامبر چگونه روزش را میگذارند» در احادیث بخاری بجوییم، با پاسخی متفاوت و عجیب روبرو خواهیم شد.
در بخاری حدیث انس را میخوانیم که «پیامبر در یک شب به همۀ زنانش سر میزد و ایشان نُه همسر داشتند».
… الان باید سخن قرآن دربارۀ پیامبر و قیام شب همراه با اصحابشان و مشغولیت آنان به جهاد را باور کنیم یا این روایتهای بشری را؟ این را به شما خوانندۀ گرامی واگذار میکنم ولا حول ولا قوة الا بالله!»
(نقل به اختصار از کتاب «القرآن وکفی» فصل سوم)
به این شکل، نویسنده فرض میکند که میان نماز شب و جهاد و تبلیغ دین با روابط زناشویی تعارض وجود دارد که این در حقیقت نوعی نگاه راهبانه است و جایی در اسلام ندارد و بلکه در تضاد با اعتدالی است که اسلام آورده و بخشی اساسی از تاثیرگذاری اسلام و ویژگی آن در برابر دیگر ادیان است. این نگاهی است مضر و بسیار منفی که باعث میشود نگاه نسلهای مسلمان به رهبر یا دعوتگر یک نگاه بسیار ایدهآلگرایانه باشد که او را از انسانیت و نیازها و عواطف بشری تهی میکند و از وی انتظار «سوپرمن» دارد. این نگاه عملا باعث میشود هیچگاه یک رهبر واقعی ظهور نکند و هرگاه رهبری سر بر آورد نگاههایی که عادت کرده رهبر را یک شخصیت فرابشری ببیند از وی حمایت نکند. البته من باور ندارم این کسانی که خودشان را «قرآنی» مینامند واقعا به این نوع رهبر خارق العاده باور داشته باشند زیرا بیشتر این اشخاصی که دربارهشان مینویسیم از کوچکترین الزامات شرعی سرباز میزنند اما قضیه چیزی نیست جز تخریب بخاری…
البته این را باید یادآور شوم که آنچه نقل شد را این نویسنده دربارۀ اینکه پیامبر ج چگونه روزشان را میگذارندهاند ذکر کرده است، اما صرفا این احادیث را از بخاری نقل کرده انگار بخاری چیزی دیگر دربارۀ کارهای روزانۀ پیامبر از جمله عبادت ایشان و جهاد و قیام و رسیدن به کارهای شخصی ایشان و کمک کردن به خانواده نقل نکرده است!
از دیگر مثالها به زبان آوردن کلمهای است توسط پیامبر ج که معنای رابطۀ جنسی میدهد. یک بار دیگر از نوشتههایشان مثالی میآورم:
«...احادیثی که بخاری به پیامبر نسبت میدهد از این شرمی ندارد که ایشان داستانی بنیاسرائیلی را نقل کند که در آن میگوید: «در بنی اسرائیل مردی بود که به او جریج گفته میشد. او در حال نماز بود که مادرش آمد و صدایش زد. او در نماز با خودش گفت: پاسخش را بگویم یا به نمازم ادامه دهم؟ پس مادرش گفت: خداوندا او را نمیران تا آنکه چهرۀ فاحشهها را ببیند»… یک انسان محترم نمیتواند این کلمه «فاحشهها» را به زبان بیاورد، چگونه ممکن است پیامبر ج از این لفظ استفاده کند؟ این داستان در دنیای تالیف از هیچ منطق دراماتیکی بهره نمیبرد و فکر میکنم هدف از ساختن چنین داستانی فقط این بوده که به هر شکلی این لفظ رکیک را بر زبان پیامبر جاری کنند!…
کنایههای جنسی تحریکآمیز از برخی حادیث بخاری فوران میکند، احادیثی که او به پیامبر نسبت داده از جمله اینکه: «کسی از شما همسرش را مانند برده کتک نزند و پایان شب دوباره با او همبستر شود» (بخاری: جلد هفت، صفحۀ ۴۲) از این نصیحت بیارزش چه فایدهای میبریم؟
بدترین مورد این احادیثِ رسوا، لفظی است که بخاری آورده و حتی جرات نداریم آن را بنویسیم و فهم آن را به خود خواننده میسپاریم که خود به جستجویش بپردازد. میگوید: «وقتی ماعز بن مالک نزد پیامبر ج آمده [و به زنا اعتراف کرد] پیامبر به او گفت: شاید او را بوسیدهای یا شاید اشارهای کردهای یا شاید نگاهی کردهای [نه زنا]؟ گفت: نه نه. پیامبر ج گفت:… گفت: خیر… آن هنگام بود که پیامبر ج دستور داد رجمش کنند»...
آیا میشود تصور کرد که رهبر یک امت چنین لفظ رکیکی را به کار ببرد؟ چه رسد به پیامبر بزرگواری که پروردگار ما جل و علا دربارهشان میفرماید: «تو بر اخلاقی بس بزرگوار هستی»!! از دروغ بستن به رسول خدا به خدا پناه میبریم!»
(به اختصار از فصل سوم کتاب پیشین)
این خود را دلسوز نشان دادن تصنعی نه علیه پیامبر ج است و نه علیه بخاری، بلکه میشود از آن علیه خود پروردگار استفاده کرد که در آن الفاظی در معرض ذکر مشرکان آمده مانند «عتل» و «زنیم»...
همینطور باید میان تلفظ یک کلمه معین و معنای آن در سیاقی که آمده و استفاده از همان لفظ در سیاق دشنام و توهین به افراد تفاوت قائل شد. گفتگوی پیامبر ج با ماعز به مثابۀ یک تحقیق جنایی ـ حقوقی بود که باید همۀ کلماتش واضح بیان میشد زیرا کلمۀ «زنا» ممکن است به معنای مختلفی بیاید (چنانکه در حدیث شریف به زنای چشم و زنای زبان و… اشاره شده است) برای همین و برای مطمئن شدن از اینکه وی مرتکب زنای اصلی شده باید از لفظ مستقیم آن استفاده میشد که مستلزم حد شرعی است. علاوه بر اینکه تعیین اینکه چه کلمهای برای سلیقه و عرف یک جامعه یک کلمۀ زشت به حساب میآید نیز از یک منطقه تا منطقۀ دیگر و از دورانی به دوران دیگر متفاوت است (خواهش میکنم مسالۀ صلاحیت شریعت برای همۀ زمانها و مکانها را به میان نیاورید زیرا سخن ما دربارۀ یک لفظ گذرا است نه یک حکم شرعی). برای مثال لفظی که ممکن است در عراق و مناطق عربی شرقی برای اشاره به زنان استفاده شود در مناطق غربی عربی توهین به شمار آید. آیا اگر یک عراقی بر حسب عرف منطقهاش همان لفظ را به کار ببرد باید قضیه را بزرگش کنیم و به او هجوم آوریم؟
تکرار میکنم: به مجرد اینکه این نویسنده چنین لفظی را «زشت و رکیک» دانسته به عفت کلام او باور نمیآورم، زیرا الفاظ کوچه بازاری که خود ایشان استفاده کرده و در سایتشان موجود است کاملا منافی این حرفهاست. همینطور اعتراض به آمدن لفظ «فاحشه» یا نهی از کتک زدن زنان و سپس همبستری با آنان، چنین اعتراضی نیست جز نوعی مبالغۀ سخیف که هیچ محلی از اعراب ندارد.
آنچه گذشت هنوز کمتر از چیزی است که قرار است بیاید. این شخص خیلی احساسی و عاطفی است و اصلا دوست ندارد بداند که پیامبر ج نیز یک انسان بوده ـ به معنای کامل کلمه ـ و ناراحت میشود چنین حرفی را بشنود. اما بیایید این بخش خطرناک از همین کتاب را با هم بخوانیم:
«بخاری روایت دیگری از انس را نقل کرده که در آن پیامبر با ام سلیم انصاری خلوت میکند. این روایت میگوید: «ام سلیم برای پیامبر جا پهن میکرد و ایشان نزد وی بر روی آن جایی که پهن کرده بود استراحت میکرد ـ یعنی خواب قیلوله ـ سپس هنگامی که پیامبر به خواب میرفت ام سلیم عرق و موی ایشان را برمیداشت و در ظرفی میگذاشت».
بخاری میخواهد باور کنیم که خانههای پیامبر ـ که مقصد مهمانان بودند ـ برایش کافی نبود بلکه ایشان خانههای همسرانشان را پس از آنکه به همهشان سر میزد ترک گفته تا نزد زنی دیگر قیلوله کند و در اثنای خواب آن زن مو و عرق ایشان را جمع میکرد… و اصلا این کار چگونه انجام میشد؟ بخاری میخواهد ما پاسخ این سوال را تصور کنیم… به خدا پناه میبریم از این تهمت.
... سپس بخاری این زعم باطل را با حدیث ام حرام تقویت کرده و میگوید: «رسول الله بر ام حرام بنت ملحان وارد میشد و او به وی غذا میداد. ام حرام همسر عباده بن ابی الصامت بود پس پیامبر ج بر ایشان وارد شد و او به وی غذا داد و سرش را تمیز کرد و پیامبر ج خوابید و سپس در حالی که میخندید بیدار شد. گفت: چه چیز شما را به خنده آورده ای رسول خدا؟…» پیامبر در این روایت ادعایی، وارد خانۀ این زن شوهردار میشود و در مضمون روایت نیامده که همسر او نیز آنجا بوده یعنی روایت به این اشاره دارد که ایشان در غیاب شوهرش به نزد او میرفته و بخاری میزان رعایت موازین اخلاقی و حشمت را میان پیامبر و آن زن به تصور کشیده که چگونه در برابر ایشان میخوابیده و او سرش را تمیز میکرده و بیشک خواننده باید تصور کند که سر پیامبر وقتی آن زن تمیزش میکرد کجا قرار داشته سپس بعد از غذا و استراحت، پیامبر بیدار میشود و میخندد و بین او و آن زن سخنانی رد و بدل میشود که مشخص میشود همسرش آنجا نبوده وگرنه در این گپ و گفتگو مشارکت میکرد.
صیغۀ روایت حاوی بسیاری از اشارات معنیدار است تا خواننده را دربارۀ اخلاق پیامبر به شک بیاندازد. در این روایت آمده است: «رسول الله بر ام حرام وارد میشد…» ببیند چگونه از لفظ وارد شدن بر زن استفاده کرده و مثلا نگفته که به زیارت ام حرام میرفت حال آنکه لفظ وارد شدن بر زن نوعی دلالت جنسی دارد که پنهان نیست و این اشارۀ معنادار کاملا عامدانه بود. سپس دربارۀ آن زن میگوید: «و ام حرام در عقد ازدواج عباده بن ابی الصامت بود». اینجا یادآور میشود که او شوهردار است اما در این روایت هیچ یادی از شوهر او نشده و این عبارت هم به عمد در داخل داستان آورده شده و ربطی به دیگر تفصیلات روایت ندارد جز آنکه ذکرش در این قسمت معنایش این است که پیامبر در غیاب همسر یک زن به نزد او میرفته و با او طوری رفتار میکرد که زن و شوهر با هم انجام میدهند و برای آنکه به ذهن خواننده بیاید که این کار حرام است نه حلال، بخاری نام زن را «ام حرام» ذکر کرده تا خواننده بداند که کار پیامبر حرام است نه حرام (!). سپس راوی ـ با وقاحت تمام ـ کارهایی را به پیامبر نسبت میدهد که ممکن نیست از هیچ انسانی با هیچ سطحی از اخلاق نیک رخ دهد چه برسد به آنکه صاحب اخلاق عظیم است… علیه الصلاة والسلام… راوی به دروغ بیان میکند که چگونه آن زن به پیامبر غذا میداد و سرش را تمیز میکرد و ایشان کنار او میخوابید و سپس خندان از خواب بیدار میشد و گپ و گفتگو میکردند… از افترا بستن بر رسول خدا به خدا پناه میبریم…
بخاری این روایت مزعوم را به شکلهای متعدد و روشهای گوناگون نقل کرده تا معنایش در ذهن قاری جا بیفتد.» پایان نقل قول.
پس بخاری اینجا و در نظر نویسنده تبدیل به سلمان رشدی و بلکه خطرناکتر از او میشود چرا که سلمان رشدی با واکنش تند عموم مسلمانان روبرو شد اما توطئۀ بخاری آنطور که وی ادعا میکند علیه مسلمانان کارساز شده است و همهشان این دروغهای بخاری را باور کردهاند…
تلاشی که او در راه پرگویی و جار و جنجال علیه بخاری به کار برده را ببینید. او میگوید که پیامبر بزرگوار پس از آنکه از «طواف دیگر زنانشان» فارغ شده میرود تا نزد زن دیگری بخوابد! او میخواهد به زور معنای رفتن پیامبر نزد زنانش را بر روی دیدار او از ام سلیم نیز پیاده کند (انگار بخاری هر دو روایت را پشت سر هم آورده!) و آوردن چنین اشارۀ معنی داری را بخاری هرگز نیاورده… او همان اتهامات را در داستان ام حرام نیز ذکر میکند. او ادعا میکن که کلمۀ «حرام» در اینجا برای یادآوری این است که او ـ علیه الصلاة والسلام ـ در حال ارتکاب حرام است!… او ادعا میکند که بخاری به عمد نام همسر آن زن را آورده تا خواننده بداند که او شوهردار است و پیامبر در غیاب شوهرش به نزد او آمده است!
خوانندۀ عادی یا حتی خوانندهای با سطح اطلاعات متوسط تحت تاثیر چنین شبههای قرار خواهد گرفت و خود را در برابر دو انتخاب خواهد دید: یا آنکه بپذیرد پیامبر ج چنین کارهایی را انجام داده یا آنکه بپذیرد بخاری دارد دروغ میگوید و اگر اینجا دروغ گفته یعنی میتواند در مورد همۀ روایتهای دیگرش نیز بر پیامبر دروغ ببندد.
اما در حقیقت آنچه نویسنده سعی کرده به عمد پنهانش کند و شک ندارم خودش آن را میدانسته این است که ام سلیم و ام حرام (که خواهرند) خالههای رضاعی پیامبر ج هستند… خالههای او! (یعنی آن دو خواهران شیریِ مادر پیامبر ج، آمنه بنت وهب هستند. آن دو از بنی نجار یعنی همان عشیرۀ آمنه بنت وهب هستند)… این شخص حدیث را با کلی پرگویی و اشارۀ معنادار بازگو کرد و بلکه طبلی به دست گرفت و آن همه رسوابازی و طعنه و بدگویی کرد و نتیجه اینکه با ذکر این داستان بدون اشاره به محرم بودن ام سلیم و ام حرام بر پیامبر ج نه تنها علیه بخاری بلکه علیه پیامبر ج ناروا گفت. میشود عمدیتر از این دروغ گفت؟ و آیا میشود از چنین شخصی دفاع کرد و دلخوش کرد که ایشان در حال دفاع از پیامبر است؟ (دفاع از او علیه چه کسی؟ علیه بخاری!)
شاید کسی بگوید: چرا بخاری همانجا نگفته که ام سلیم خالۀ ایشان بوده تا اصلا مشکلی پیش نیاید و جلوی چنین شبههای را بگیرد؟ کدام مشکل و کدام شبهه؟! آیا بخاری میدانست داعیان تجدید و امثالشان به چنین حدی از انحراف میرسند؟ ام حرام و ام سلیم خالههای پیامبر بودند و این نزد مردم ـ و نزد مسلمانان ـ مشهور بوده و برای همین نیازی به ذکر آن ندیده و اصلا وظیفۀ او نیست به شبهاتی که اصلا وجود نداشته پاسخ دهد.
(یادم آمد یکی دیگر از مدعیان تجدید از این حدیث به شکل دیگری سوء استفاده کرده بود و بر اساس آن نتیجه گرفته بود اختلاط با زنان نامحرم و خوابیدن نزد آنان جایز است!)
[1]- همۀ نقل قولها از کتاب «القرآن وکفى مصدرا للتشریع الإسلامی» منتشر شده توسط «مؤسسه الانتشار العربی» است. کتاب فوق که از مهمترین منابع قرآنیها است به شکل کامل در سایت آنها موجود است. نویسندۀ این کتاب خود موسس این فرقه است.
نقشۀ قرآنیها (ببخشید، نقشۀ کسانی که خود را قرآنی مینامند) برای به دام انداختن قربانیهایشان به شکل خلاصه تخریب و بدنام کردن منابع مورد اعتماد حدیثی و علمایی است که این کتب را جمعآوری کردهاند تا هرگونه اعتماد خوانندۀ عادی به این کتب از بین برود. وقتی میگویم تخریب قصدم کم کردن ارزش علمی این کتب یا دعوت به بازنگری در محتوای آن نیست (که البته تا وقتی در چارچوبی علمی باشد پذیرفته شده است) بلکه هدف آنان اصلا این نیست. قصد منکران سنت ویرانسازی کامل این کتب و سوزاندن نهایی و بدون بازگشت آن است.
آنها حداقل در کتب اصلیشان که ذکر آن خواهد گذشت معتقدند بزرگان اهل حدیث یک توطئۀ بزرگ را علیه پیامبر ج رهبری میکردند که هدف آن تخریب سیرت ایشان از طریق افترا علیه وی و ساختن احادیث و وقایعی است که ایشان بخشی از آن هستند و همۀ این کارها طبق یک نقشۀ از پیش آماده شده علیه اسلام و پیامبرش بوده است!
اینجا بر روی چند مثال از کتب مهم آنان تمرکز خواهم کرد که نشان میدهد حرف آنان از چند خطای غیر عمد نیست که شاید برخی از راویان و جامعان احادیث مرتکب شده باشند بلکه سخن از نقشهای از پیش طراحی شده است. آنان به شکل انبوه و پی در پی همانند دیگر متقلبان حرفهای در طول تاریخ این را با پافشاری تکرار میکنند… همانطور که «گوبلز» وزیر تبلیغات هیلتر به نیابت از همۀ آنان گفته است: وقتی دروغی بزرگ میگویی و آن را تکرار میکنی احتمال باورش از سوی مردم بسیار بالاست.
این یعنی دروغ باید اولا خیلی بزرگ باشد و ثانیا به مدتی طولانی و پی در پی تکرار شود تا برخی به تدریج آن را باور کنند. این همان کاری است که منکران سنت انجام میدهند. دروغ آنها آنقدر بزرگ است که امام بخاری را در حد سلمان رشدی و بلکه بدتر میدانند (این را بدون هیچ مبالغهای میگویم و به زودی چنین چیزی را مستقیما از آنها نقل خواهم کرد) و سپس همین دروغ را در هر مناسبتی تکرار میکنند و ادعا میکنند که قصدشان دفاع از پیامبر ـ علیه الصلاة والسلام ـ علیه باندی است که از بخاری و مسلم تشکیل شده است!
اما اساسا چرا چنین کاری میکنند؟ هدف از این استراتژی دروغ و تزویر چیست؟
هدف مانوری است برای به محاصره در آوردن مفهوم حجیت سنت (یعنی این مفهوم که سنت حجتی ثابت و منبعی اساسی از منابع تشریع است). آنها میدانند الغای این حقیقت کار آسانی نیست، برای همین سعی میکنند بمبهای صوتی ـ دودزا نه بر روی خود «حجیت سنت» بلکه بر محتوای آن بیندازند و ادعا میکنند این محتوا به دروغ به پیامبر ج نسبت داده شده در نتیجه تا وقتی که خود سنت بخشی از یک توطئه علیه پیامبر ج باشد دیگر نیازی به سخن گفتن دربارۀ حجت بودن سنت نیست.
شک اندازی جزئی به ویژه اگر مبنی بر دروغهای بزرگ باشد آسانتر و موثرتر از بحث و بررسی نظری دربارۀ خود حجیت سنت است، برای همین آنان تلاش بیشتری برای این هجوم صرف میکنند.
همینطور خواهیم دید که تمرکز هجوم آنان بیشتر و به ویژه بر روی امام بخاری است تا دیگران که هدفش واضح است زیرا وقتی بخاری ـ با آن دقت علمیاش ـ مورد تشکیک قرار گیرد دیگر نیازی نیست که دربارۀ حدیثی که نزد ترمذی یا ابن ماجه روایت شده سخن گفت… بخاری به مثابۀ «حلقۀ قویتری» است که اگر بشکند دیگر حلقات ـ یعنی دیگر احادیث ـ نیز به تبعش خواهند شکست.
اما مکانیسم شک اندازی علیه بخاری و اتهامزنی به او با چنین مقام و منزلتی که در علم حدیث دارد چیست؟
فرایند این استراتژی بر دو محور اساسی استوار است که در همۀ اتهامات علیه ایشان دیده میشود:
محور نخست: تمرکز بر احادیث صحیحی که واقعا نزد بخاری و دیگران موجود است. احادیثی بر محور زندگی خصوصی پیامبر ج یا روابط ایشان با نزدیکانشان و غالبا این احادیث بدون تزویر و تغییر نقل میشود اما با مخفی ساختن عمدی برخی حقایق، یا ارائۀ نظرات گمراهکننده پس از ذکر حدیث که باعث شود خواننده ضد آن حدیث موضع بگیرد.
محور دوم: ایجاد تحریف در مورد احادیث که غالبا این تحریف بسیار ساده و کوچک به نظر میرسد اما میتواند معنا را کاملا عوض کند و در کنارش همان اظهار نظرهای تحریکآمیز علیه بخاری تکرار میشود. این محور خبیثتر است و بیشتر بر روی خوانندگان تنبلی که سعی نمیکنند دربارۀ چیزی که میشنوند تحقیق کنند عمل میکند. اما از ناحیۀ عملی این محور باعث رسوایی منکران سنت میشود و هیچ مجالی برای حسن ظن نسبت به این فرقه باقی نمیگذارد. شاید برخی نسبت به برخی از این «قرآنیها» حسن ظن داشته باشند که این واکنشی است در برابر آنهایی که بدون شروط، قرآن و سنت را برابر میدانند، اما وقتی کار به تحریف و تزویر عمدی میرسد دیگر جایی برای حسن ظن نمیماند، بلکه هر کس نسبت به آنها حسن ظن داشته باشد خودش در معرض سوء ظن است.
قرآنیها، عکس العمل یا یک فرایند آگاهانه و عامدانه؟
اما کسانی که امروزه خود را «قرآنی» مینامند در چه جایگاهی هستند؟ آیا میتوان کار آنها را نیز یک واکنش دانست؟ آیا کاری که آنان میکنند یک عکس العمل در برابر بزرگنمایی برخی فتاوای شاذ توسط رسانهها است که هدفش صرفا تخریب چهرۀ دین و دینداران است؟
در واقع این نگاه بسیار خوشبینانه است زیرا تعامل این «قرآنیها» با حدیث شریف بسیار دورتر از این است و در مقالهای که پس از این منتشر میشود برای مثال به نمونههایی از تعامل پر از تدلیس آنان با صحیح بخاری خواهیم پرداخت.
همچنانکه این آشوب آنان چندین مرحله از زیادهروی برخی از شبه عالمان و فتواهای عجیبشان جلوتر است. تصور کنید که برخی از آنها حتی دربارۀ حرام بودن خمر اختلاف نظر دارند. برخی از آنها ـ که خدا خیرشان دهد! ـ خمر را حرام و برخی دیگر هیچ ایرادی در نوشیدن شراب نمیبینند! برخی نیز اذان برای نماز را بدعت میدانند! و دیگر نمونههایی از این وضع مسخره که به شکل مستقیم زندگی فرد مسلمان را هدف قرار میدهد در حالی که فتوای برخی دربارۀ شیر دادن به بزرگسال در زندگی واقعی قابل تطبیق نیست و تاثیری ندارد.
تعامل اینها با حدیث شریف و مشکلاتی که ممکن است در پی پذیرش حدیث ضعیف یا ترک حدیث ضعیف رخ دهد شبیه نسخهپیچی برای کسی است که از سردرد رنج میبرد. همۀ نسخههای درمان که پزشکان ارائه میکنند دربارۀ علاج بیماری و اسباب آن و از بین بردن اعراض بیماری است (همانند علم حدیث و رجال حدیث و تلاشهایشان که تا امروز ادامه دارد)
اما نسخۀ شفابخش منکران سنت برای رهایی از سردرد قطع سر است! البته این کار واقعا سردرد را به پایان میرساند، اما در عین حال، بیمار را نیز از بین میبرد.
این نسخهای است که «قرآنیها» پیشنهاد میدهند. راه حلی که عاقلی آن را نمیپذیرد و کنار گذاشتن سنت نبوی و حدیث شریف خودکشی است. انتحاری که خاسران دنیا و آخرت مرتکبش میشوند.