ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قرآنیها، عکس العمل یا یک فرایند آگاهانه و عامدانه؟
اما کسانی که امروزه خود را «قرآنی» مینامند در چه جایگاهی هستند؟ آیا میتوان کار آنها را نیز یک واکنش دانست؟ آیا کاری که آنان میکنند یک عکس العمل در برابر بزرگنمایی برخی فتاوای شاذ توسط رسانهها است که هدفش صرفا تخریب چهرۀ دین و دینداران است؟
در واقع این نگاه بسیار خوشبینانه است زیرا تعامل این «قرآنیها» با حدیث شریف بسیار دورتر از این است و در مقالهای که پس از این منتشر میشود برای مثال به نمونههایی از تعامل پر از تدلیس آنان با صحیح بخاری خواهیم پرداخت.
همچنانکه این آشوب آنان چندین مرحله از زیادهروی برخی از شبه عالمان و فتواهای عجیبشان جلوتر است. تصور کنید که برخی از آنها حتی دربارۀ حرام بودن خمر اختلاف نظر دارند. برخی از آنها ـ که خدا خیرشان دهد! ـ خمر را حرام و برخی دیگر هیچ ایرادی در نوشیدن شراب نمیبینند! برخی نیز اذان برای نماز را بدعت میدانند! و دیگر نمونههایی از این وضع مسخره که به شکل مستقیم زندگی فرد مسلمان را هدف قرار میدهد در حالی که فتوای برخی دربارۀ شیر دادن به بزرگسال در زندگی واقعی قابل تطبیق نیست و تاثیری ندارد.
تعامل اینها با حدیث شریف و مشکلاتی که ممکن است در پی پذیرش حدیث ضعیف یا ترک حدیث ضعیف رخ دهد شبیه نسخهپیچی برای کسی است که از سردرد رنج میبرد. همۀ نسخههای درمان که پزشکان ارائه میکنند دربارۀ علاج بیماری و اسباب آن و از بین بردن اعراض بیماری است (همانند علم حدیث و رجال حدیث و تلاشهایشان که تا امروز ادامه دارد)
اما نسخۀ شفابخش منکران سنت برای رهایی از سردرد قطع سر است! البته این کار واقعا سردرد را به پایان میرساند، اما در عین حال، بیمار را نیز از بین میبرد.
این نسخهای است که «قرآنیها» پیشنهاد میدهند. راه حلی که عاقلی آن را نمیپذیرد و کنار گذاشتن سنت نبوی و حدیث شریف خودکشی است. انتحاری که خاسران دنیا و آخرت مرتکبش میشوند.
اما همۀ کسانی که متن حدیث را نقد یا رد میکنند ضرورتا هدفشان ضربه وارد کردن به سنت نیست و نمیتوان کاری که شیخ محمد غزالی / در کتابش «سنت نبوی میان اهل فقه و اهل حدیث» انجام داد را در نظر نگرفت. ایشان در این کتاب چند حدیث صحیح را به دلیل آنکه بنابر نظرش در آن معانی غیر موافق [با آیات قرآن و اصول و قواعد] یافته بود رد کرده بود. من اینجا احترام و بزرگداشت خود را نسبت به شیخ غزالی اعلام میدارم و بلکه اعلام میکنم که از ایشان بسیار تاثیر گرفتهام و کسی در حد ایشان نیازی به ثنای من ندارد، اما از این روی بر این مساله تاکید میکنم که بیان دارم اعتقادم مبنی بر نبودن شذوذ حقیقی در احادیث صحیح به سبب پیشزمینۀ سابق و احیانا دشمنی با شیخ عزالی / نیست، بلکه میخواهم ثابت کنم که جستجوی یک سیاق و روند محتمل در حدیث، همیشه امنتر و دقیقتر است.
برای مثال، شیخ بر حدیثی متفق علیه ایراد وارد ساخته که هنگامی که خداوند به ملک الموت امر نمود تا موسی ÷ را قبض روح کند موسی نپذیرفت و بر چهرۀ او زد طوری که چشم او بیرون آمد… شیخ غزالی اعتراضی بر اینکه ملک الموت به شکل یک شخص درآمده ندارد بلکه اعتراض وی بر عدم رغبت موسی برای مرگ و دیدار پروردگار است. آنچه شیخ در اینجا شاذ میبیند این است که بندگان نیکوکار مشتاق دیدار پروردگار هستند بنابراین چگونه این پیامبر بزرگوار که از پیامبران اولوا العزم است چنین برخوردی با مرگ دارد؟
اما چرا نگوییم که موسی در آن مدت زمان آرزو داشت که از دنیا نرود؟ طبیعی است که وی آرزو داشت ماموریت خود را پیش از مرگ به اتمام برساند و موسی در آن زمان همچنان در راه خود برای خارج کردن بنی اسرائیل از صحرای سرگردانی به سوی فلسطین بود و مانند هر صاحب رسالتی دوست داشت در حالی به دیدار پروردگارش برود که ماموریت خود را به پایان رسانده است… به این معنا که راغب نبودن موسی به مرگ برای رغبت او در تلاش بیشتر و اصلاح قومش بود و ربطی به نگاه سنتی ما به بندگان صالح ندارد که مرگ را از هر چیزی بیشتر دوست دارند! (چنانکه در نص حدیث در طرق دیگر آن به صراحت آمده که موسی از پروردگارش میخواهد او را به سرزمین مقدس نزدیکتر گرداند).
من اینجا نمیگویم که این قرائت من از سیاق و دیگر طرق روایت یک قرائت نهایی و قاطع است بلکه این صرفا یک مثال برای تفسیری است که گمان میکنم با دیگر نصوص همخوانی دارد و معتقدم خیلی بهتر و امنتر از باز کردن دروازۀ «رد احادیث صحیح» است.
مثال: حدیث شیر دادن به بزرگسال
به عنوان نمونه حدیث ارضاع الکبیر که این اواخر به دلایلی که واضح است بسیار دربارهاش جنجال به پا شده. این حدیث در صحیح بخاری و مسلم آمده و امکان دارد بسیاری به راحتی بنابر علتهای واضحی آن را رد کنند اما این رد کردن در را به روی چیزی باز خواهد کرد که عواقب آن مشخص نیست از جمله رد هر حدیث صحیحی صرفا به این سبب که با فهم ما از نصوص سازگار نیست. در نتیجه نصوص صحیح بسیاری به نفع نصوصی دیگر که بیشتر با روایت معینی که صاحبانش قصد مطرح کردنش را دارند کنار گذاشته خواهد شد… من اینجا دربارۀ خود این حدیث سخن نمیگویم بلکه دربارۀ یک اصل سخن میگویم، یعنی تضعیف یک حدیث صحیح بنا بر آنچه ما عجیبش میدانیم و این در را برای اهل هوا باز میکند تا هرچه را میخواهند به این شکل عرضه کنند.
اکنون که بحث ارضاع کبیر به میان آمد باید گفت جستجوی جزئیات سیاق که ممکن است در خود حدیث ذکر نشده باشد و طبیعتا در رسانههایی که قصد ماهیگیری در آب گل آلود دارند هم نخواهد آمد در سیاق طبیعی خودش یعنی مرحلۀ پس از تحریم فرزندخواندگی ما را به خاص بودن این داستان برای همان شرایط خواهد رساند. «سالم» فرزندخواندۀ ابوحذیفه بود، پیش از آنکه اسلام فرزندخواندگی را حرام اعلام کند. همسر ابوحذیفه سالم را از کودکی در آغوش خود بزرگ کرده بود، مانند فرزند واقعی خود… اما او را شیر نداده بود که از طریق شیردهی مادرش شود. از این روی همسرش ابوحذیفه از وضعیف جدید سالم که دیگر فرزند آنان به شمار نمیرفت در حرج بود. از سوی دیگر این شیر دادن بدون تماس بدنی بوده و این راه حل صرفا مخصوص به سالم بوده نه هیچ کس دیگر و نمیتوان حکم فقهی جدیدی فراتر از آن مرحلۀ انتقالی بر مبنای آن صادر کرد.
این فرایند علمیتر و دقیقتر از مجرد رد حدیث به دلیل عدم توافق متن آن با فهم ماست.
نقد متن حدیث و آغاز سقوط دومینوها
امروز برخی فکر میکنند میشود همۀ مراحل را سوزاند و از سند راویان گذشت و بنابر آنچه اینها گمان میکنند «عقل» است حکم بر صحت و ضعف یک حدیث داد. بگذریم از اینکه اساسا آنان با «عقل» که یک اصطلاح خیلی لاستیکی و منعطف است به گونهای رفتار میکنند که گویا مطلق است، حال آنکه حکم عقلی برحسب تاثیرگذارهای فرهنگی و محیطی تغییر میکند.
نقد متن حدیث به دور از سند آن یک پدیدۀ جدید نیست. پیشتر ابن قیم کتابی مهم نوشته تحت نام «المنار المنیف فی الصحیح والضعیف». وی در این کتاب چهل و چهار نشانه را معرفی کرده که بدون نظر در سند بتوان تشخیص داد یک حدیث ضعیف است یا خیر. یکی از پژوهشگران نیز ده قاعدۀ طلایی در نقد متن را از سخنان ابن تیمیه استخراج کرده است. اما این تلاش اصولی به هدف تضعیف حدیثی نبوده که از نظر سند به صحت رسیده بلکه در تایید آن بوده. یعنی رسیدن به همان نتیجۀ اولی از یک روش دیگر.
اما وقتی به نظر میرسد تناقض یا خللی بین متن یک حدیث صحیح و دیگر نصوص یا اصول کلی وجود که از نصوص قاطع گرفته شده چه باید کرد؟
راه حل این تناقض، ضعیف دانستن حدیث ـ اگرچه سند آن صحیح باشد ـ نیست. چنین کاری در حقیقت انتحار است زیرا با این کار دروازه را برای مشکلات بزرگتری باز کردهایم. وقتی یک حدیث با سند صحیح را ضعیف میدانیم دیگر عملا هیچ چیز نمیتواند جلوی پیادهسازی این کار را بر روی هر حدیثی که آن را مخالف فهم خود از قواعد کلی میدانیم، بگیرد. این تضعیف به مثابۀ انداختن اولین قطعۀ «دومینویی» خواهد بود که در پی خود زنجیرهای از احادیث صحیح را ساقط خواهد کرد (و البته این دقیقا همان چیزی است که این جماعت میخواهند!)
اما درستتر و از نظر علمی دقیقتر این است که ـ پس از اطمینان از صحت سند ـ برای فهم سیاق محتمل حدیثی که ظاهرا با دیگر نصوص در تعارض است تلاش صورت گیرد. اینجا باید به یاد آورد که حدیث نبوی قرآن نیست که کلمه به کلمه و حرف به حرف آن حفظ شده باشد بلکه گاه یک حدیث، روایت یک صحابی از حادثهای است که شاید بخشی از آن را دیده یا چه بسا آن را بر اساس معنی نه لفظ روایت کرده که این نزد اهل حدیث مورد پذیرش است و همۀ اینها باعث میشود تا وقتی که سند صحیح است به جستجوی تفاصیل و جزئیاتی باشیم که از سیاق حذف شده یا باعث میشود حدیث را خاص به یک حادثه بدانیم نه عام.
در آزمایشگاه دقت علمی امام بخاری
مثالی از نسبت اشتباه مورد پذیرش (و بلکه عالی) تعقیبات دارقطنی و دیگران بر صحیح بخاری از ناحیۀ راویانی است که از نظر آنان با معیارهای سطح بالایی که خود بخاری در شروط صحت روایت به آن پایبند بوده هماهنگی ندارند. تعداد راویان بخاری از غیر صحابه ۱۴۸۴ تن است که از این میان تعداد راویانی که در عدالت آنان ایراد وارد کردهاند و با شروط خود بخاری هماهنگ نیستند تنها ۱۷ راوی است. به عبارت دیگر نسبت این راویان تنها ۱۴/۱ ٪ (یک درصد و چهارده صدم درصد) است. (چنین دقتی جای دیگری سراغ دارید؟)
این «مجروحان» ۲۳ حدیث از مجموع ۷۰۳۲ حدیث را روایت کردهاند، یعنی نسبت این احادیث در صحیح بخاری تنها ۴/۰ ٪ (چهار دهم درصد) است!
و از این ۲۳ حدیث، ۲۱ مورد از آنها با سندهای قوی و بر حسب معیارهای بخاری متابعه شدهاند، یعنی بخاری همین حدیث را از طرق دیگر نیز روایت کرده و نخست طُرُق قویتر و خالی از علت (اشکال مخفی) را آورده و سپس به آن طرق دیگری را که از درجۀ قوت کمتری برخوردار بودهاند افزوده. در نتیجه نسبت اشتباه به ۰۳/۰ ٪ (سه صدم درصد) میرسد.
دو حدیث باقیمانده هم در برگیرندۀ هیچ عقیده یا رفتاری نیستند؛ اولی دربارۀ نام اسب پیامبر ج است و دیگری یکی از جوانب حادثۀ افک را روایت میکند که این داستان در تعداد زیادی از احادیث بخاری و دیگران روایت شده و حتی اگر این حدیث را حذف کنیم تاثیری بر داستان نخواهد گذاشت!
طبعا این بر نسبت دقت بخاری میافزاید و باعث میشود بیشتر به مکانیزمی که او را به چنین دقتی رسانده اعتماد کنیم. معیارهایی که باعث شده وی بیش از دیگران مورد پذیرش امت قرار گیرد. (بدون آنکه حرفی از عصمت یا قداست زده باشیم زیرا دستاورد بخاری در نهایت یک تلاش بشری است، اما تلاشی در سطح بالایی از دقت و ظرافت).
آنچه گذشت را نه برای بزرگداشت بخاری یا دیگر رجال حدیث بلکه برای توضیح تلاشهای بزرگی ذکر کردم که برای جلوگیری از پذیرش حدیث ضعیف یا موضوع یا ترک حدیث صحیح انجام گرفته است… تکرار میکنم: همۀ علم حدیث با همۀ ضوابط و اقسام آن دقیقترین و بهترین پاسخ علمی برای رویارویی با چنین مشکلی بود.