از جابر بن عبدالله ب روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «لَمَّا کَذَّبَتْنِی قُرَیْشٌ قُمْتُ فِی الحِجْرِ فَجَلَّى اللَّهُ لِی بَیْتَ الْمَقْدِسِ، فَطَفِقْتُ أُخْبِرُهُمْ عَنْ آیَاتِهِ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَیْهِ»[1] «هنگامیکه قریش (اسراء و معراج رفتن) مرا تکذیب کردند، در حجر اسماعیل (همان دیوار کوچک ملحق به کعبه) ایستادم. خداوند بیت المقدس را به من نشان داد و درحالیکه به سوی آن نگاه میکردم نشانههایش را به قریش میگفتم».
پس از واقعه اسراء مردم زیادی به فتنه افتادند چنانکه برخی از مردم نزد ابوبکر آمده و داستان سَیر شبانه رسول خدا ع به بیت المقدس را برای او ذکر نمودند. ابوبکر با شنیدن داستان فرمود: «گواهی میدهم که آن راست و درست است». آنان گفتند: و پیامبر را تصدیق میکنی که در یک شب به سرزمین شام رفته و سپس به مکه بازگشته است؟ فرمود: «آری، من او را در مورد امری عجیبتر تصدیق نمودم، در مورد اخباری که از آسمان میداد (وحی) و اینگونه بود که صدیق نامیده شد.[2]
ابوبکر س اشتیاق و حرص شدیدی بر حمایت از رسول خدا ج داشت و در این مهم اصرار میورزید. در دوران خلافت عمر بن خطاب، عدهای به مدح و ستایش از عمر پرداختند چنانکه گویا وی را از ابوبکر برتر میدانند؛ چون این خبر به عمر س رسید. فرمود: «به خدا سوگند، شبی از عمرم با ابوبکر بهتر و برتر است از خاندان عمر؛ و یک روز با ابوبکر بهتر از خاندان عمر میباشد».
شبی که رسول خدا ج به سوی غار (ثور) خارج شد ابوبکر همراه ایشان بود. در مسیر راه گاهی در پیش روی پیامبر و گاهی پشت سر رسول خدا حرکت میکرد تا اینکه رسول خدا ج متوجه این رفتار ابوبکر شد و به او فرمود: «یَا أَبَابَکْرٍ مالک تمشى ساعة خلفی وساعة بین یدی؟» «ای ابوبکر، چرا گاهی پشت سرم و گاهی در جلوی من حرکت میکنی؟» ابوبکر گفت: ای رسول خدا، چون تعقیبِ قریشیان را به یاد میآورم، پشت سرتان حرکت میکنم و چون کسانی را به یاد میآورم که در کمین نشستهاند، جلوتر از شما حرکت میکنم. پس رسول خدا ج فرمودند: «یَا أَبَابَکْرٍ لَوْ کَانَ شَیْءٌ لَأَحْبَبْتَ أَنْ یَکُونَ بِکَ دُونِی؟» «ای ابوبکر، اگر چیزی هم باشد، دوست داری به جای من به تو اصابت کند؟» ابوبکر گفت: سوگند به کسی که تو را به حق مبعوث کرده است، چنین دوست دارم. پس چون باهم به غار رسیدند، ابوبکر گفت: ای رسول خدا، لحظهای منتظر بمانید تا غار را برای شما نظافت کنم. پس وارد غار شده و به نظافت آن پرداخت؛ چون نظافت را به پایان رساند، متوجه شد سوراخی را در غار نظافت نکرده است. پس گفت: ای رسول خدا، لحظهای درنگ کن تا آن سوراخ را بررسی کنم. پس (دوباره) وارد غار شده و به نظافت و بررسی آن پرداخت. سپس گفت: ای رسول خدا، وارد شو».
سپس عمر گفت: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، آن شب بهتر از خاندان عمر است.[3]
اما هنگامیکه ابوبکر همراه رسول خدا ج وارد غار شد، چون قریش را دید، نگرانِ رسول خدا شد. پس گفت: ای رسول خدا، اگر هریک از آنان زیر پایش را نگاه کند، ما را میبیند. رسول خدا ج فرمودند: «یَا أَبَا بَکْرٍ، مَا ظَنُّکَ بِاثْنَیْنِ اللهُ ثَالِثُهُمَا لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»: «ای ابوبکر، گمان تو در مورد سه نفری که الله سومین آنهاست چیست، غمگین و نگران مباش براستی که الله با ماست».[4]
و بر این اساس بود که رسول خدا ج فرمودند: «إِنَّ أَمَنِّ النَّاسِ عَلَیَّ فِی صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ أَبُو بَکْرٍ، وَلَوْ کُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِیلًا غَیْرَ رَبِّی لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَکْرٍ، وَلَکِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ وَمَوَدَّتُهُ»[5] «براستی ابوبکر بیش از (تمام) مردم با مال و همراهیاش بر من منت نهاده است؛ اگر دوست صمیمی جز پروردگارم انتخاب میکردم، حتما او ابوبکر بود، لیکن دوست و برادری اسلامی کافی است».
و فرمودند: «لوْ کُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِیلا، لاتَّخَذْتُ أَبَا بَکْرٍ خَلِیلا، وَلَکِنَّه أَخِی وَصَاحِبِی، وَلَقَدِ اتَّخَذَ اللَّهُ صَاحِبَکُمْ خَلِیلا»[6] «اگر دوستی صمیمی انتخاب میکردم، ابوبکر را دوست صمیمی خود برمیگزیدم. لیکن او برادر و یار و همراه من است. و الله ﻷ دوست شما را (پیامبر اکرم) دوست صمیمی خود انتخاب کرده است».
[1]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب مناقب الأنصار، باب حدیث الإسراء (7/196)، (ش: 3886).
[2]- نگا: فتح الباری شرح صحیح بخاری (7/199) و آن را به بیهقی در الدلائل نسبت میدهد.
[3]- حاکم در المستدرک روایت نموده و میگوید: اگر در این حدیث ارسال رخ نداده باشد صحیح است و امام ذهبی با وی موافقت کرده است (3/6)؛ و نیز ابن کثیر آن را در البدایة والنهایة (3/180) ذکر نموده و به بیهقی نسبت میدهد. نگا: حیاة الصحابة (1/339)؛ حلیة الأولیاء (1/33).
[4]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب فضائل الصحابة، باب مناقب المهاجرین وفضلهم (7/8)، (ش: 3653)؛ وکتاب مناقب الأنصار، باب هجرة النبی ج، وأصحابه؛ ومسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل أبیبکر الصدیق س (4/1854)، (ش: 2381).
[5]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب فضائل الصحابة، باب قول النبی ج: سدوا الأبواب إلا باب أبیبکر، (7/12)، (ش: 3654)؛ ومسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فضل أبیبکر الصدیق (4/1854)، (ش: 2382).
[6]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب فضائل الصحابة، باب قول النبی ج: لو کنت متخذاً خلیلاً (7/17)، (ش: 3656)؛ ومسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل أبیبکر الصدیق (4/1855)، (ش: 2383).
از ابوبکر صدیق س در مسیر دعوت الی الله مواضع حکیمانهای به ثبت رسیده است که دلالت بر عظمت شأن و مقام و صداقت وی با خداوند متعال میکند؛ اکنون برای مثال به برخی از این مواضع اشاره میکنیم.
مطلب اول: دفاع ابوبکر صدیق س از رسول خدا ج و نصرت و یاری ایشان
از عروة بن زبیر روایت است که میگوید: «به عبدالله بن عمرو بن عاص گفتم: مرا از شدیدترین رفتاری که مشرکان با رسول الله ج داشتند خبر بده؟ گفت: درحالیکه رسول خدا ج در حجر کعبه (حطیم) نماز میخواند، عقبة بن ابی معیط آمده و شانهی پیامبر ج را گرفت و لباسش را بر گردن رسول خدا ج پیچید و به شدت فشرد و خواست او را خفه کند که ابوبکر آمده و شانه عقبة را گرفت و او را از رسول خدا ج دور نموده و گفت: ﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ ٱللَّهُ وَقَدۡ جَآءَکُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ مِن رَّبِّکُمۡۖ﴾ [غافر: 28]، «آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من الله است؟»[1].
ابوبکر س شجاعترین مردم بود. روایت شده که علی بن ابیطالب س خطبه خوانده و گفت: «ای مردم، به من بگویید شجاعترین مردم کیست؟ گفتند: خودت، ای امیر مومنان؛ علی فرمود: اما من با کسی روبرو نشدم مگر اینکه از او رفتار عادلانه خواسته و وی را به انصاف فرا خواندم؛ لیکن مرا از شجاعترین مردم خبر دهید! گفتند: نمیدانیم؛ او چه کسی است؟ فرمود: ابوبکر؛ روز بدر برای رسول خدا ج سایبانی تدارک دیده و سپس گفتیم: چه کسی همراه پیامبر ج میماند تا مشرکان به آنحضرت یورش نیاورده و حملهور نشوند. به خدا سوگند کسی جز ابوبکر نزدیک رسول خدا نبود و با شمشیر بیغلاف نزدیک سر رسول خدا ج ایستاد، چنانکه کسی به آنحضرت نزدیک نشده و حملهور نمیشد مگر اینکه ابوبکر به او حمله میکرد؛ براستی که شجاعترین مردم است».
علی س میگوید: براستی دیدم که مشرکان رسول خدا ج را محاصره نموده و یکی او را از ادامه راه باز میداشت و دیگری آنحضرت را تکان میداد درحالیکه میگفتند: «تو کسی هستی که خدایان را خدایی واحد قرار دادی؟» به خدا سوگند از میان ما کسی جز ابوبکر به پیامبر ج نزدیک نشد چنانکه یکی از آنها را میزد و با دیگری مبارزه نموده و با آن یکی زد و خورد میکرد درحالیکه میگفت: وای بر شما «أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ». پس از این علی ردایی که بر تن داشت بر چهره کشید و چنان گریه کرد که ریشش تر شد. سپس فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا مومن خاندان فرعون بهتر است یا ابوبکر؟ پس همگی ساکت شدند. سپس فرمود: پاسخ مرا نمیدهید؟ به خدا سوگند، لحظهای بودن با ابوبکر بهتر از سرزمینی است که پر از افرادی چون مومن آل فرعون باشد؛ مومن آل فرعون ایمانش را کتمان نمود و ابوبکر فردی بود که ایمانش را اعلان نمود»[2].
[1]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المناقب، باب ما لقی النبی ج وأصحابه من المشرکین بمکة (7/165)، (7/22)، (8/533)؛ (ش: 3856).
[2]- ابن کثیر این داستان را ذکر نموده و آن را به بزار نسبت داده است. نگا: البدایة والنهایة (3/272)؛ و هیثمی در مجمع الزوائد (9/47) میگوید: در سند وی شخصی است که او را نمیشناسم. اما برای بخشهایی از این متن شواهدی در احادیث صحیح ذکر شده است. نگا: صحیح مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب الإمداد بالملائکة فی غزوة بدر (3/1383)، (ش: 1763)؛ و بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی، باب قوله تعالى: ﴿إِذۡ تَسۡتَغِیثُونَ رَبَّکُمۡ ...﴾ [الأنفال: 9] (7/287)، (ش: 3953)؛ وکتاب فضائل الصحابة، باب فضل أبیبکر س (7/22)، (ش: 3678)؛ و نگا: حیاة الصحابة، محمد یوسف کاندهلوی (1/540)؛ و حلیة الأولیاء (1/32)؛ و نگا: تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، ص37.
مسلمان در قرآن برنامهی دعوت به سوی دین خدا را مییابد.
مقصودمان فقط این قول خداوند نیست که:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ﴾ [النحل: 125].
«مردمان را با سخنان استوار و به جا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فرا خوان».
چرا که این آیه تنها اسلوب و روش دعوت را بیان میکند، ولی هدف من موضوع دعوت و کیفیت آن است و این مطلب در قرآن به صورت روشن و آشکار آمده است.
بنابراین گستردهترین موضوع در همهی قرآن چنانکه دیدیم موضوع عقیده است و گستردهترین موضوع عقیدتی موضوع الوهیت است.
در صفحات پیشین یاد شد که سبب طرح این موضوع رویارویی با مشرکین جزیرة العرب نیست، بلکه سبب آن، پیوسته در طول حیات بشریت وجود دارد و نیز بیان کردیم که پردهها و موانع زیادی در مسیر نسل فعلی مسلمانان قرار دارد که فهم عقیدتی آنان را تباه ساخته است، به طوری که آن را بر اساس حقیقت قرآنی آن چنانکه خداوند آن را نازل کرده است، نمیشناسند.
بنابراین این نسل نیازمند است تا از عقیده و قضیهی الوهیت به تفصیل برای او سخن گفته شود، نیاز دارد به معنای «لا إله إله الله» و مقتضیات آن و در پیشاپیش آن پذیرفتن حاکمیت شریعت خداوندی.
این نسل میپندارد که از سخن دربارهی لا إله إلا الله بینیاز است، چرا که آن را از جمله مسلّماتی میداند که نیازی به توضیح بیشتر ندارد! اما واقعیتی که مسلمانان امروز در آن به سر میبرند، میرساند که آنان نسبت به معنای این کلمه جاهلند، آن قدر که هیچ نسلی در گذشته در این جاهلیت واقعگونه، دغدغه خاطری ندارند از اینکه به قانونی غیر از شریعت و قانون خداوندی داوری بخواهند.
این چنین جهالتی از نوع جدید و کمیاب آن در تاریخ است.
زمانی که مردم به خدایان متعددی ایمان میآورند، در واقع شریعت خداوندی را نمیپذیرند، چرا که آنان در اعتقاد به خدا شریک میآورند، در نتیجه طبیعی است که در عمل نیز برای او شریک بیاورند.
آن زمان که مردم به خدای واحد ایمان آوردند، تنها به شریعت او گردن مینهند، چرا که این امر در اعماق وجودشان بسیار بدیهی و روشن است که لا إله إلا الله.
اما نسلی که مدعی ایمان به خداست و به دنبال آن قوانین جاهلیت را اجرا میکند، و شریعت خداوندی را نادیده میانگارد، نسلی است که در طول تاریخ کمیاب و یا بینظیر بوده است!
به همین خاطر این نسل نیاز بسیار زیادی به تبیین و توضیح کلمهی طیّبهی لا إله إلا الله و مقتضیات و مطالبات آن دارد. ما نیز بسیار نیازمند آنیم که دعوت خویش را با پرداختن به این قضیهی مهم و ذاتی آغاز نماییم، پیش از آن که از نماز و روزه و زکات و حج، و یا از ارزشهای اخلاقی صحبتی به میان آورده شود!
چنانکه در بحثهای گذشته دیدیم، عقیده تنها اندیشه و وجدانی جای گرفته در نهانخانهی درون نیست؛ بلکه عقیده، تربیت و شیوهی رفتار است، در نتیجه هنگامی که مردم را دعوت میکنیم باید آنان را بر اساس عقیده تربیت نماییم، چنانکه قرآن نسل اول مسلمان را تربیت نمود بنابراین مسألهی عقیده، مجموعهای از درسهای نظری که از معنای لا إله إلا الله و پذیرفتن حاکمیت شریعت خداوند برگرفته شده باشد، نیست.
آری! شکی در آن نیست که مطالب و درسهای تئوری و نظری مفیدند، اما تنها اکتفا نمودن به آنها نمیتواند انسان مسلمان را به گونهای تربیت نماید که با عقیدهی لا إله إلا الله زندگی و رفتار نماید باید بر اساس عقیده تربیت نماییم، تا اینکه عقیده به رفتاری در واقعیت زندگی مردم تبدیل شود، و پیش از همهی مردم، در رفتار دعوت گران متجلّی گردد.
این همان برنامهای است که در خدمت دعوت قرار میگیرد و به آن کمک میکند که مشکلات و سختیها را پشت سر بگذارد و به اهداف برتر خود نایل آید، و هدف آشکار و روشن آن ایجاد جامعهای مسلمان است، که شریعت و قانون خداوندی بر آن حکم رانی کند، خداوند خود توفیق به ثمر رساندن آن را به عهده گرفته است.
قرآن برای انسان مسلمان ارزشهای ثابتی را به همراه دارد، که در این دنیای متغیر بر او حاکم است.
زندگی جنبههای ثابت و جنبههای متغیر در بر دارد، روشن است که کتاب خدا نسبت به جوانب ثابت، احکام و راهنماییهای مفصل و تغییر ناپذیر در بر دارد و نباید هم که تغییر کند؛ در حالی که نسبت به مسایل متغیر، اصولی کلی و ثابت آورده و برای فرد مؤمن، مجال اجتهاد در زمینهی استنباط و استخراج احکام جزئی را با توجه به نیازهای زندگیاش، در دایرهی این اصول ثابت و فراگیر، باز گذاشته است.
ما در اینجا، در این مبحث گذرا بر آن نیستیم که به بحث احکام بپردازیم، جای آن کتابهای فقه و اجتهادات فقهاست، بلکه هدف ما از طرح این مسأله این است که مسلمان در هر عصری با جامعهای رو به رو میشد که پیشینیان او در این چنین جامعهای زندگی نمیکردهاند، ولی او در این عصر، با ویژگیهای خاص خودش و برای اولین بار در زندگیاش، با جامعهای رو به رو میشود که ساختهی دست مسلمانان نیست.
او در جامعهای که امروزه در آن زندگی میکند، تفاوتهای بسیاری را به جوامعی که گذشتگان او در آن میزیستهاند مییابد، نه تنها به سبب تغییرات طبیعی، که وجود آنها در گسترهی زندگی انسان لازم و ضروری است و نتیجهی تعامل توانمندیهای او با جهان مادی پیرامون اوست، بلکه از این جهت که همهی بشریت از راه خدا و از مسیر و برنامهی او خارج شدهاند، که در این میان جوامعی نیز هستند که نام اسلام را بر خود دارند.
بنابراین همهی اوضاع و احوال جهان معاصر چنانکه طرف داران رشد و پیشرفت میگویند، «رشد و پیشرفت» نیست، بلکه این تغییرات و پیشرفتها بر حسب برنامههای شرورانهی بشری که برای به فساد کشاندن بشریت طراحی شده است ایجاد میشود، و در آنها مفاسد زیادی نهفته شده است، در حالی که به مردم گفته شده است که اینها را بدون مقاومت و جدل بپذیرند و اگر بر سر راه آن بایستند نابود خواهند شد و چرخ تحول، آنان را له خواهد کرد!
مسلمان خواه نا خواه با این جهان رو به رو میشود به عنوان کسی که در آن زندگی میکند و جاهلیت قرن حاضر او را به سمت خود خواهد کشید و یا بر او خواهد تاخت و او را از راه خدا و مسیر او دور خواهد کرد.
موضعگیری مسلمان در این جهان تغییر پذیر این است که، باید میان آنچه که به صورت طبیعی تغییر میکند، و آنچه که منفعلانه و به وسیلهی اسباب جاهلیتی که هیچ گونه ارتباطی با اسلام ندارد، تغییر میکند تفاوت بگذارد.
در قرآن کریم سنتهای الهی را میبینیم که خداوند به وسیلهی آنها زندگی بشر را اداره میکند.
به طور قطع زندگی بشری بیهدف و بدون ضابطه و راهنما سپری نمیشود، بلکه یک سری سنتهای ثابت به مانند سنتهای حاکم بر جهان هستی، بر آن حکم فرماست، ما از این حقیقت بزرگ بیخبر ماندهایم، چرا که سنتهای حاکم بر جهان هستی قانونمند، آشکار و محدود است، و زندگی بشر را پیوسته در حال تغییر و دگرگونی میبینیم، و در نگاه اول تنها قوانین حاکم بر جهان هستی را در نوع تغییرات و حرکاتش ثابت و منضبط پنداشته، و امورات بشری را متغّیر و دگرگون و بیهدف میانگاریم!
علت دیگری که ما را از حقیقت قوانین منضبط موجود در زندگی بشری باز میدارد، این است که پدیدهی بشریت به صورت کامل، باید شامل نسلهای متعددی گردد تا به معنای واقعی کلمه تحقق یابد، در حالی که زندگانی ما محدود به مدت زمان عمر ماست و بشریت را به تمام و کمال نمیبینیم، بنابراین به وجود آن پی نمیبریم.
گاهی اوقات هم پدیدههای بیرونی، فریبنده و با حقیقت درونی قضیه متفاوت است، و این امر باعث میشود که ما از رسیدن به حقیقت و درک قوانین بیشتر فاصله بگیریم.
به همین دلیل خداوند در کتابی که آن را فرو فرستاده است، ما را به بررسی تاریخ فرا میخواند، زیرا تاریخ گذشته در واقع تجربهی کامل و پایان یافتهای است، که نشانهها و دلالت آن آشکار است، از این رو خداوند به ما فرمان داده است، که واقعیت موجود خویش را بر اساس درسهای برگرفته شده از بررسی تاریخ تدبیر کنیم، و تصویر ناتمام زندگی که در آن به سر میبریم، در پرتو صورتهای تکمیل شدهای که سپری شده است، کامل کنیم و این گونه است که نشانههای کور زندگی امروزمان روشن خواهد شد.
به همین خاطر، این معنا به صورتهای مختلف در قرآن کریم تکرار میشود: ﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلُۚ کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّشۡرِکِینَ٤٢﴾ [الروم: 42].
«بگو در زمین بگردید و بنگرید سرانجام کار پیشینیان به کجا کشیده است، بیشترینشان مشرک بودند».
چون قرآن میگوید: ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِی ٱلنَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤١﴾ [الروم: 41].
«تباهی در دریا و خشکی به خاطر کارهایی پدیدار گشته است که مردمان انجام میدادهاند، به این وسیله خدا سزای برخی از کارهایی که انسانها انجام میدهند به ایشان میچشاند تا اینکه برگردند».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ...﴾ [الرعد: 11].
«خداوند حال و وضعیت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند».
﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ مَّکَّنَّٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَا لَمۡ نُمَکِّن لَّکُمۡ وَأَرۡسَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡهِم مِّدۡرَارٗا وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَنۡهَٰرَ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمۡ فَأَهۡلَکۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِینَ٦﴾ [الأنعام: 6].
«آیا ندیدهاند که پیش از ایشان چقدر از اقوام و ملتها را هلاک کردهایم؟ اقوام و ملتهایی که در زمین قدرت و نعمت به ایشان دادیم، قدرت و نعمتی که آن را به شما ندادهایم، و بارانهای پیاپی برای آنان باراندیم و رودبارها در زیر (منازل و کاخهای) ایشان روان کردیم، اما به سبب گناهانشان آنان را نابود ساختیم و اقوام و ملتهای دیگری را پس از ایشان پدیدار کردیم».
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ یَتَضَرَّعُونَ٤٢ فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٤٣ فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤﴾ [الأنعام: 42-44].
«(ما پیامبران زیادی را) به سوی ملتهای که پیش از تو بودهاند گسیل داشتهایم و آنان را به سختیها و زیانها گرفتار و به سختیها و بلایا دچار ساختهایم تا بلکه خشوع و خضوع نمایند (و توبه کنند). آنان چرا نباید هنگامی که به عذاب ما گرفتار میآیند خشوع و خضوع کنند؟ ولی دلهایشان سخت شده است و اهریمن اعمالی را که انجام میدهد برایشان آراسته و پیراسته است».
﴿وَکَذَٰلِکَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣﴾ [الزخرف: 23].
«همین گونه در هیچ شهر و دیاری بیم دهندهای مبعوث نکردهایم مگر اینکه متنعّمان آنجا گفتهاند، ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافتهایم و ما هم قطعاً به دنبال آنان میرویم».
﴿کَذَٰلِکَ مَآ أَتَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٌ٥٢ أَتَوَاصَوۡاْ بِهِۦۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٥٣﴾ [الذاریات: 52-53].
«همین گونه هیچ پیامبری به سوی مردمان پیش از ایشان نرفته است مگر اینکه گفتهاند جادوگر یا دیوانه است، مگر همدیگر را سفارش کردهاند؟ نه بلکه آنان مردمان طغیان گرند».
﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ مِّنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُمۡ إِذَا لَهُم مَّکۡرٞ فِیٓ ءَایَاتِنَاۚ قُلِ ٱللَّهُ أَسۡرَعُ مَکۡرًاۚ إِنَّ رُسُلَنَا یَکۡتُبُونَ مَا تَمۡکُرُونَ٢١﴾ [یونس: 21].
«و چون مردم را پس از آسیبی که به ایشان رسیده است رحمتی بچشانیم به ناگاه آنان را در آیات ما نیرنگی است، بگو: نیرنگ خدا سریعتر است، در حقیقت، فرستادگان (فرشتگان) ما آنچه نیرنگ میکنید مینویسند».
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٦﴾ [هود: 15-16].
«کسانی که خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند، پاداش اعمالشان را در این جهان بدون هیچ گونه کم و کاستی به تمام و کمال میدهیم، آنان کسانی هستند که در آخرت جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند و آنچه در دنیا انجام میدهند ضایع و هدر میرود و کارهایشان پوچ و بیسود میگردد».
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٩٦﴾ [الأعراف: 96].
«اگر مردمان این شهرها ایمان میآوردند و پرهیز میکردند، برکات آسمان و زمین را بر روی آنان میگشودیم، ولی آنان به تکذیب پرداختند و ما هم ایشان را به کیفر اعمالشان گرفتار و مجازات نمودیم».
بنابراین تمام این سنتهای الهی، به مانند قوانین هستی، زندگانی بشر را بر روی زمین به دقت و نظم کامل به جلو میبرند، و ما در پرتو آن میتوانیم گذشته، حال و آینده را دریابیم، البته با در نظر گرفتن اینکه آینده غیبی است که به جز خداوند کسی آن را نمیداند، تنها پی جویی آن فقط در سایهی سنّت خداوندی ممکن است، چرا که آن حتمی و غیر قابل دگرگون است: ﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا٦٢﴾ [الأحزاب: 62].
«این سنّت الهی در مورد پیشینیان جاری بوده است و در سنّت خدا دگرگونی نخواهی دید».
حتمی بودن در اینجا، به معنای حتمی بودن نتایج است به هنگام وجود اسباب لازم، اما آنچه غیب و پوشیده است، وجود اسباب است، چنان که در حال حاضر مورد نظر است، یا تغییر آن به وسیلهی تقدیر خداوندی و به وسیلهی تغییری که مردم در خود ایجاد میکنند، یا برپایی ناگهانی قیامت بنابر آنچه که در علم خداوند برای آن مقدر گردیده است؛ از این رو ما به نسبت آینده میگوییم: به طور قطع هنگامی که امور بر اساس آنچه که هست استمرار یابد، سنّت خدا این چنین میگوید: ... در حالی که علم آن نزد خداوند است.
اما به نسبت گذشته و حال، مسأله فرق دارد، چرا که آن واقعیتی مشهود است که غیب پوشیده نیست.
به طور مثال اکنون میکوشیم واقعیت بشر امروز را در پرتو سنتهای الهی که بر اساس آن زندگی بشر بر روی زمین ادامه مییابد، مشاهده کنیم.
در حال حاضر ضعف و عقب ماندگی مسلمانان در هر زمینه از زمینههای زندگی مشاهده میشود، اروپا با نیروی سیاسی، نظامی، اقتصادی، علمی با تمام انحرافات جاهلیتی در زمینهی عقیدتی، ارزشی، فکری و رفتاریاش بر مسلمانان غلبه کرده است، یهود نیز با نقشههای شرورانهاش همهی نیروها و توانمندیهای بشریت را تحت سیطرهی خود در آورده است.
آیا این واقعیت، در سنتهای ربانی موجود در کتاب خدا یافت میشود، به گونهای که بتوانیم هنگام خواندن قرآن متوجه آن گردیم؟
بلی!
خداوند برای مسلمانان بیان میدارد که:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡٔٗاۚ وَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥﴾ [النور: 55].
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین در زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را جایگزین (یاغیان ستمگر) قبل از خود کرده است. همچنین آیین ایشان را که برای آنان میپسندد، حتماً پا برجا و بر قرار خواهد ساخت و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدل میسازد، (چرا که تنها) مرا میپرستند و چیزی را (در پرستش) شریکم نمیگردانند...».
در لا به لای داستان ابراهیم ÷ به آنان میفرماید:
﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ١٢٤﴾ [البقرة: 124].
«و (به خاطر آورید) آن گاه را که خدای ابراهیم، او را به سخنانی بیازمود، و او آنها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد، (خداوند به او) گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد، (ابراهیم) گفت: از دودمان من (نیز کسی را پیشوا و پیامبر خواهی کرد؟) (خداوند) فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد».
در میان داستان بنی اسرائیل میفرماید:
﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ یَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَیَقُولُونَ سَیُغۡفَرُ لَنَا وَإِن یَأۡتِهِمۡ عَرَضٞ مِّثۡلُهُۥ یَأۡخُذُوهُۚ أَلَمۡ یُؤۡخَذۡ عَلَیۡهِم مِّیثَٰقُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن لَّا یَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِیهِۗ وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٦٩﴾ [الأعراف: 169].
«بعد از آن، فرزندان ناخلفی جانشین آنان شدند که وارث کتاب (آسمانی تورات) گشتند، کالای این جهان دانی و پست را دریافت میداشتند و میگفتند: (ان شاءالله) بخشیده خواهیم شد، و حال آنکه اگر باز هم کالایی همانند کالای نخست به دستشان میرسید، آن را دریافت میداشتند، مگر از آنان در کتاب پیمان گرفته نشده است که از زبان خدا جز حق نگویند؟ و حال آنکه آنچه را در کتاب است خوانده و فهم کردهاند و سرای آخرت بسی بهتر است برای کسانی که پرهیزگاری کنند، مگر عقل ندارید و نمیفهمید».
و بالاخره از میان داستانهای بسیار این نکته را یادآور میشود که:
﴿فَهَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا سنّت ٱلۡأَوَّلِینَۚ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِیلًا٤٣﴾ [فاطر: 43].
«آیا آنان انتظار دارند سرنوشتی جز سرنوشت پیشینیان داشته باشند! هرگز تبدیلی در شیوهی رفتار خدا (در بر خورد با ملتها) نخواهی یافت، و هرگز نخواهی دید که روش خدا تغییر مسیر دهد».
اقتضای همهی این سنتها این است که خداوند جانشینی و تسلط بر زمین و امنیت را برای مسلمانان به عهده گرفته است، فقط در برابر یک شرط: ﴿یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡٔٗاۚ﴾ [النور: 55]. «مرا میپرستند (و در پرستش) چیزی را شریکم نمیگردانند».
این وعده عملاً در مورد مسلمانان تا زمانی که آنان به شرطی که خداوند با آنان نموده، پایبند بودند به صورت تاریخی روشن و آشکار، تحقق یافت.
سنتی که خدا در داستان ابراهیم از آن یاد میکند، میطلبد که عهد پروردگار به صورت وراثتی انتقال نیابد، بلکه عامل انتقال آن تنها عقیدهی صحیح و درست باشد، یعنی به وسیلهی استمرار در عملِ به آن در واقعیت زندگی. بنابراین، هنگامی که ذریّه و فرزندان از عهد خدا منحرف گردیدند و ظلم پیشه نمودند، خداوند تنها به صرف اینکه از نسلی «مؤمن» هستند آنان را حمایت و یاری نخواهد کرد، بلکه باید این نسل خود در عمل مؤمن بوده تا عهد و پیمان الهی در موردشان تحقق یابد، آری! عهد و پیمان خداوند به ستم پیشگان نمیرسد، اگر چه از نسل قومی مؤمن باشند!
آن هنگام که مسلمانان از راه خدا منحرف گردند بدون تعارف سنّت خداوندی در مورد آنها اجرا شد و کم کم جانشینی، قدرت و امنیت آنان از بین رفت تا اینکه به حدی رسیدند که این گونه توصیف میشوند: ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ یَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَیَقُولُونَ سَیُغۡفَرُ لَنَا....﴾ [الأعراف: 169].
«فرزندان ناخلفی که وارث کتاب (آسمانی تورات) گشتند، کالای این جهان دانی و پست را دریافت میداشتند و میگفتند: (ان شاء الله) بخشیده خواهیم شد...».
این واقعیت مسلمانان امروز است، تمامیت جانشینی، قدرت و امنیتشان از آنان گرفته شده است و چنانکه پیامبر ج فرمودهاند «به مانند کف و خس و خاشاک روی آبی گردیدهاند که امتهای دیگر یکدیگر را برای دریدن آنان فرا میخوانند، چنانکه گرسنگان به ظرف غذا، یورش میبرند» آنچه گفته شد در مورد مسلمانان بود.
اما اروپائیان علم و تمدن را از مسلمانان آموختند و از پذیرفتن دین خدا سر باز زدند، زندگی دنیوی و زر و زینت آن را برگزیدند و برای به دست آوردن آن با تمام نیرو و توان تلاش نمودند؛ و از این رو مصداق دو سنّت از سنتهای الهی یاد شده در قرآن گردیدند:
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥﴾ [هود: 15].
«کسانی که (تنها) خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند پاداش اعمالشان را در آنجا به طور کامل به آنان میدهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد».
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤﴾ [الأنعام: 44].
«هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که به آن متذکر شده بودند، درهای همه چیز (از نعمتها) را بر رویشان گشودیم، تا هنگامی که به آنچه داده شده بود شاد گردیدند؛ ناگهان [گریبان] آنان را گرفتم، و یکباره ناامید شدند».
این است واقعیت مشهود اروپای امروز؛ خداوند نتیجهی تلاش دنیویشان را به مقداری که در آن تلاش نمودند به تمام و کمال به آنان بخشید و چیزی از دنیایشان را کم نکرد و پس از آن درهای همه چیز را بر رویشان گشود: درهای قدرت، ثروت، مکانت و برتری طلبی و زورگویی در زمین! و جزء تکمیل کنندهی این سنّت را که در ادامهی آیه ذکر شده است، برایشان باقی نهاد.
ده سال پیش مردم باور نمیکردند که سنّت خداوند به زودی بر ایشان تطبیق خواهد کرد، و در حالی که به ظاهر آن فریفته شده بودند، گمان میکردند آنان در آیندهای نه چندان دور در زمین تا ابد حکم رانی خواهند کرد!
امروز بیم دهندگان از نویسندگان و رهبران سیاسی خودشان، کسانی که خیلی هم به آنچه داده شدهاند، شادمان نیستند، میگویند: اگر تمدن اروپا به همین منوال گام بردارد قطعاً به سمت و سوی نابودی خواهد رفت!
این مطلب اقتضا میکند که با نگاهی متفکرانه به سنّت خداوند، میان این دو گشایش تفاوتی قائل شویم. قرآن در مورد کافران میفرماید: ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ﴾ [الأنعام: 44]. «هنگامی که فراموش کردند آنچه را که به آنان متذکر شده بودند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به رویشان گشودیم».
و در مورد مؤمنان میفرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [الأعراف: 96].
«اگر مردمان این شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و پرهیزکاری میکردند، برکات آسمان و زمین را بر روی آنان میگشودیم».
بنابراین بر روی اهل کفر درهای همه گونه نعمت برای امتحان و آزمایش گشوده میشود، اما ایشان از درهای برکتی که بر روی اهل ایمان باز میشود محروم خواهند ماند، واقعیت اروپای امروز مؤید این مطلب است. اروپا به حدی از فراوانی نعمت رسیده است که هیچ امتی در طول تاریخ به این گستردگی از آن برخوردار نبوده است! با وجود آن به روزگارشان بیندیشید و بنگرید؛ بنگرید آشفتگی، پریشانی، سرگردانی، خودکشی، دیوانگی، شراب خواری، اعتیاد، انحراف و شورش را! ببینید که چگونه خود اعتراف داشتهاند که مفاسد اجتماعی به اوج خود رسیده است!
این بدان سبب است که خدا را نمیشناسند، و روشن است آرامشی را که اهل ایمان از آن برخوردارند، در وجود خود نمییابند:
﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِکۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ٢٨﴾ [الرعد: 28].
«آن کسانی که ایمان آوردند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند؛ هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرد».
وضعیت یهود نیز در کتاب خدا آمده است.
﴿ضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَیۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 112].
«آنان هر کجا یافته شوند (مهر) خواری بر ایشان خورده است مگر (با رعایت) پیمان خدا و پیمان مردم (یعنی با همزیستی مسالمت آمیز خویشتن را در امان دارند)».
پیش از این در جایی دیگر به هنگام بررسی سورهی آل عمران به این موضوع اشاره کردهایم؛ بنابراین به همین مقدار بسنده میکنیم که این یک اصل همیشگی است: «آنان هر کجا یافته شوند (مهر) خواری بر ایشان خورده است». اما در برههای استثنایی از زمان به وسیلهی پیمان خدا و پیمان مردم، در زمین تمکن و قدرت مییابند؛ و این وضعیت امروز یهود است، به گونهای که مردم با افتادن در دام نقشههای یهود، آنان را یاری میکنند، چه از طریق سالنهای آرایش، یا سالنهای نمایش مد روز لباس، یا سینما، رادیو و تلویزیون، یا گرفتار شدن به انحرافات جنسی، یا مشغول شدن به کلوپهای ورزشی و یا کمک کردن به آنان با خرید تسلیحات و کمکهای مستقیم نقدی[1].
ولی آیا این قدرت و مکنت ناگهانی به وجود آمده است....؟
بیگمان تقدیر خدا این گونه بوده است: ﴿بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ﴾ اما این داستان در دایرهی سنّت دیگری از سنتهای الهی قرار میگیرد:
﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن یَبۡعَثَ عَلَیۡکُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِکُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِکُمۡ أَوۡ یَلۡبِسَکُمۡ شِیَعٗا وَیُذِیقَ بَعۡضَکُم بَأۡسَ بَعۡضٍۗ﴾ [الأنعام: 65].
«بگو: خدا میتواند که عذاب بزرگی از بالای سرتان و یا از زیر پاهایتان بر شما بگمارد، و یا اینکه کار را بر شما به هم آمیزد، و دسته دسته و پراکنده گردید، و جنگها در میانتان بر پا گرداند».
این تهدید و تحذیر خداوندی برای بشریت است به هنگامی که کفر پیشه کنند... .
بشریت امروز چنان کفر میورزد که در طول تاریخ بیسابقه بوده است، و چنان به کفر خود میبالد که هرگز در طول تاریخ نظیر نداشته است.
از این رو خداوند سنّت و انذار خود را در مورد ایشان اجرا نمود، و ایشان را دسته دسته و پراکنده نموده و به شر یکدیگر گرفتار آورد، و به کیفر زیادهروی در کفر، آنان را به عنوان فاسدترین مخلوقات خویش برگزید تا همهی بشریت را با تیرهای خود به هلاکت رساند.
این همه بدبختی و بیچارگی گرفتار بشر گردید، چرا که امّت اسلامی از مسیر اصلی خود فاصله گرفت و از رسالت خود در برابر خود و کل بشریت کنار کشید و پرچم رهبری جهان را تسلیم امتی جاهل نمود که از سرسپردن به فرمان الهی خودداری کرده و تمام بشریت را به همراه خود به سوی الحاد و کفر کشانده است. پیوسته این وضعیت ادامه خواهد یافت تا آن زمان که تقدیر خداوند این گونه باشد، و تا اینکه امّت اسلامی به دین و رسالت خویش بازگردد و به دنبال آن وضعیت بشر سر و سامانی دوباره یابد.
بدین سان مسلمان در پرتو سنتهای روشنگر ربانی که در قرآن بیان شده است، بیانی کامل از تصویر کلی سیر حوادث در جهانی که در آن به سر میبرد مییابد، چنانکه بر اساس این بیان آشکار، موضع خویش را در برابر حوادث و نقشی که باید ایفا کند مییابد، گویی که کتاب خدا در همین لحظه بر او نازل شده است، نه از چهارده قرن پیش! اینها همه بدون اسرار و طلسم است و هیچ گونه قرائت سرّی در رابطه با رموز خاصی که گمان میرود در قرآن وجود داشته باشد، نیست!
قرآن و دشمنشناسی در پرتوی رهنمودهای آن در کتاب خدا از دشمنیهای در کمین نشسته در مسیر دعوت، بسیار سخن به میان آمده است.
بخش زیادی از سورههای مدنی را سخن از دشمنان و نیرنگها و نقشههای آنان با اسلام در بر گرفته است:
﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ﴾ [البقرة: 120].
«یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهد شد، مگر اینکه از آئین (منحرف) ایشان پیروی کنی...».
﴿وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ﴾ [البقرة: 217]
«مشرکان پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند، شما را از آئینتان بر گردانند...».
پس از آن به صورت مفصل در مورد داستانهای پیامبران و هر دعوتگری که برای دعوت به سوی «لا إله إلا الله» به پا خاسته است، سخن به میان آمده است که چگونه قدرتمندان در برابر او میایستادند، کسانی که از برگرداندن قدرت به صاحب اصلی آن که خداوند پاک و بلند مرتبه است ناخشنود بودند تا آن را در انحصار خود گیرند و از این طریق مردم را به بردگی خود در آورند، و چگونه به قصد براندازی دعوت و منصرف کردن مردم از پیروی آن که گوش به فرمان آنان بودند با دعوت مبارزه میکردند و یاران دعوت را با انواع شکنجهها اذیت و آزار نمودند، تا زمانی که یاران دعوت هر گونه امتحانی را به جان خریدند و استقامت پیشه کردند و دلشان برای خدا پاک و خالص گردید، تقدیر پیروزی از جانب خدا به انجام رسید و اهل ایمان به پیروزی رسید و دشمنان دین خدا را نابود کردند.
مسلمان به زودی خویشتن را در میان حوادث جهان معاصر به گونهای مییابد که گویی قرآن در همین لحظه بر او فرود میآید. حالت او و دشمنانش را توصیف میکند، و از نهان کاری و انگیزههای آنان پرده بر میدارد و برنامههایشان را افشا میکند!
او در اینجا به ویژه در این موضوع با قرآنی زندگی نمیکند که چهارده قرن از آن گذشته است، بلکه او در این زمانه با قرآن زندگی میکند، با همهی نشانهها، جزئیات، و تفصیلاتش... .
او در میدان نبرد با دشمنان لا إله إلا الله حضور دارد... میدان نبرد حاضر است و او پا به میدان گذاشته است، و سخن خدا دربارهی میدان نبرد نیز حاضر است و لحظه به لحظه با آن همراه است و گام به گام آن را توصیف میکند و قلب انسان مسلمان، احساسات و افکار و اندیشههای او را متوجه خود میگرداند، گویی که وحی است که هم اکنون از جانب خدا فرود آمده است.
در اینجا به ویژه در این موضوع لازم است که مسلمان در حالی که قرآن میخواند، این حقیقت را نیز کاملاً درک کند و به اندازهی اهمیت موضوع، آن را مورد توجه قرار دهد.
قرآن شخص او را در هر لحظهای که در آن به سر میبرد، مخاطب خویش قرار میدهد؛ و در این هنگام که او را مورد خطاب قرار میدهد از داستان گذشتگانی غیر از او که فقط با تجربهی خاص خود زیستهاند، حکایت نمیکند، بلکه در واقع داستان شخصیت خود او را در قالب شخصیت دیگران حکایت میکند! گذشته از این راهنماییهای قرآن متوجه شخص اوست، تا او را آگاه کرده و نیاز او را پاسخ گوید و ساختار احساسات، اندیشهها و رفتارهای او را به مقتضای آن شکل دهد. به عبارت دیگر، او را در پرتو راهنماییهای قرآنی تربیت کرده و گامهایش را در مسیر حق پایدار سازد.
[1]- در ترجمه و توضیح این آیه دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: که آیه در تفسیر نور بر اساس آن ترجمه شده است به این معنا که اگر یهود به عهد خویش با خدا وفا کند و قوانین شریعت را رعایت نماید و با مردم نیز زندگی مسالمت آمیزی را پیشه کند، از خواری و ذلت بیرون خواهد آمد و دکتر قرضاوی - حفظه الله - این نظریه را پذیرفته است.
نظریه دوم: توضیح استاد محمد قطب در ذیل آیه است، یعنی اینکه اگر در حال حاضر یهود به قدرتی در زمین دست یافته که مقطعی و موضعی است، بر اساس سنّت خدا به مصداق آیات 44 و 65 سورهی انعام میباشد و به این علت است که مردم فریب نقشهها و برنامههای یهود را خورده و ناخواسته او را کمک و یاری مینمایند.
مترجم نیز نظریهی دوم را با توجه به واقعیت کنونی مسلمانان به صواب نزدیکتر میداند و آیهی 104 سورهی اسراء نیز مؤید این نظریه است: ﴿وَقُلۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ لِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱسۡکُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ جِئۡنَا بِکُمۡ لَفِیفٗا١٠٤﴾ [الإسراء: 104].
«پس از آن به بنی اسرائیل گفتیم در زمین سکونت جویید هنگامی که زمان وعدهی دیگر فرا رسید همهی شما را گرد هم میآوریم».