ترغیب فردی که سه یا دو یا یکی از فرزندانش وفات کرده است، بر پاداش زیادی که به او داده میشود
2911-1992- (1) (صحیح) عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَمُوتُ لَهُ ثَلاَثةٌ لَمْ یَبْلُغُوا الحِنْثَ؛ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إِیَّاهُمْ».
رواه البخاری ومسلم والنسائی وابن ماجه.
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مسلمانی نیست که سه فرزندش را قبل از اینکه به سن تکلیف برسند از دست بدهد، مگر اینکه خداوند با فضل و رحمتی که نسبت به آن فرزندان دارد، او را وارد بهشت میکند».
(صحیح لغیره) وفی روایة للنسائی: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ احْتَسَبَ ثَلَاثَةً مِنْ صُلْبِهِ؛ دَخَلَ الْجَنَّةَ». فَقَامَتِ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: أَوِ اثْنَانِ؟ قَالَ: «أَوِ اثْنَانِ»([1]).
و در روایت نسائی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «کسیکه سه نفر از فرزندانش وفات کرده و به امید پاداش صبر کند، وارد بهشت میشود». زنی بلند شد و گفت: اگر دو نفر باشند؟ رسول الله ج فرمود: «یا دو نفر».
(حسن صحیح) ورواه ابن حبان فی "صحیحه" مختصراً: «مَنْ احْتَسَبَ ثَلَاثَةً مِنْ صُلْبِهِ؛ دَخَلَ الْجَنَّةَ».
و در روایت ابن حبان به اختصار آمده است: «کسیکه سه نفر از فرزندانش وفات کرده و به امید پاداش صبر کند، وارد بهشت میشود».
(الحِنث) به کسر حاء و سکون نون: عبارت است از گناه. و به این معناست که: این فرزندان به سنی نرسیده باشند که در آن سن گناه برای آنها نوشته میشود.
2912-1993- (2) (حسن) وَعُتْبَةُ بْنُ عَبْدٍ السُّلَمِیُّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَمُوتُ لَهُ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْوَلَدِ لَمْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ؛ إِلَّا تَلَقَّوْهُ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ الثَّمَانِیَةِ مِنْ أَیِّهَا شَاءَ دَخَلَ».
رواه ابن ماجه بإسناد حسن.
از عتبة بن عبد السلمی س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هیچ مسلمانی نیست که سه فرزندش را قبل از اینکه به سن تکلیف برسند، از دست بدهد مگر اینکه از هشت در بهشت به ملاقات او میآیند که از هرکدام بخواهد وارد شود».
2913-1994- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لاَ یَمُوتُ لِأَحَدٍ مِنَ المُسْلِمِینَ ثَلاَثَةٌ مِنَ الوَلَدِ فَتَمَسُّهُ النَّارُ إِلَّا تَحِلَّةَ القَسَمِ».
رواه مالک والبخاری ومسلم والترمذی والنسائی وابن ماجه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از هیچ مسلمانی سه فرزند نمیمیرد مگر اینکه آتش او را لمس نمیکند مگر به اندازهی تحقق سوگند خداوند متعال»([2]).
(صحیح) ولمسلم: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ لِنِسْوَةٍ مِنَ الْأَنْصَارِ: «لَا یَمُوتُ لِإِحْدَاکُنَّ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْوَلَدِ فَتَحْتَسِبَهُ؛ إِلَّا دَخَلَتِ الْجَنَّةَ». فَقَالَتِ امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ: أَوِ اثْنَانِ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «أَوِ اثْنَانِ».
و در روایت مسلم آمده است: رسول الله ج به زنانی از انصار فرمود: «چون سه فرزند یکی از شما وفات کند و او به امید پاداش صبر نماید، وارد بهشت میشود». زنی از آنها گفت: ای رسول الله ج اگر دو نفر فوت شوند [چنین است]؟ رسول الله ج فرمود: «و اگر دو نفر فوت شوند».
وفی أخرى له أیضاً قال: أَتَتِ امْرَأَةٌ بِصَبِیٍّ لَهَا فَقَالَتْ: یَا نَبِیَّ اللهِ! ادْعُ اللهَ لِی، فَلَقَدْ دَفَنْتُ ثَلَاثَةً. فَقَالَ: «أَدَفَنْتِ ثَلَاثَةً؟». قَالَتْ: نَعَمْ. قَالَ: «لَقَدِ احْتَظَرْتِ بِحِظَارٍ شَدِیدٍ مِنَ النَّارِ».
و در لفظ دیگری همچنین آمده که زنی همراه پسر بچهاش آمد و گفت: ای پیامبر خدا ج! برای من دعا کنید؛ زیرا من سه فرزندم را [که مردند] دفن کردهام. رسول الله ج فرمود: «آیا سه نفر را دفن کردهای؟». جواب داد: بله. رسول الله ج فرمود: «تو در قلعهای محکم از آتش جهنم پناه جستهای».
(الحِظار) بکسر الحاء المهملة وبالظاء المعجمة: عبارت است از دیواری که اطراف چیزی همچون مانعی کشیده میشود. و به این معناست که: از آتش به پناهگاهی بزرگ و دژی استوار پناه جستهای.
2914-1995- (4) (صحیح) وَ
عَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ مُسْلِمَیْنِ یَمُوتُ بَینَهُمَا ثَلَاثَةٌ مِنَ الْوَلَدِ لَمْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ؛ إِلَّا أَدْخَلَهُمَا اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إِیَّاهُمْ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه".
از ابوذر س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هیچ زن و مرد مسلمانی نیست که سه فرزندشان را که به سن تکلیف نرسیدهاند از دست بدهند مگر اینکه خداوند متعال به خاطر فضل و رحمتش نسبت به آن فرزندان، آن دو زوج را وارد بهشت میکند».
0-1996- (5) (صحیح) وهو فی "المسند" من حدیث أم أنس بن مالک.
0-1997- (6) (صحیح) وفی "النسائی" بنحوه من حدیث أبی هریرة، وزاد فیه قال: «یُقَالُ لَهُمْ: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، فَیَقُولُونَ: حَتَّى تَدْخُلَ آبَاؤُنَا. فَیُقَالُ لَهُمْ: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ».
و در روایت نسائی آمده است: «به آن فرزندان گفته میشود: وارد بهشت شوید؛ پس میگویند: (وارد نمیشویم) تا پدرانمان وارد شوند. به آنها گفته میشود: «شما و پدرانتان وارد بهشت شوید».
2915-1998- (7) (صحیح) وَعَنْ أَبِی حَسَّانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی هُرَیْرَةَ: إِنَّهُ قَدْ مَاتَ لِیَ ابْنَانِ فَمَا أَنْتَ مُحَدِّثِی عَنْ رَسُولِ اللهِ ج بِحَدِیثٍ تُطَیِّبُ [بِهِ] أَنْفُسَنَا عَنْ مَوْتَانَا؟ قَالَ: نَعَمْ، «صِغَارُهُمْ دَعَامِیصُ الْجَنَّةِ، یَتَلَقَّى أَحَدُهُمْ أَبَاهُ، أَوْ قَالَ: أَبَوَیْهِ، فَیَأْخُذُ بِثَوْبِهِ، أَوْ قَالَ: بِیَدِهِ، کَمَا آخُذُ أَنَا بِصَنِفَةِ ثَوْبِکَ هَذَا، فَلَا یَتَنَاهَى - أَوْ قَالَ: فَلَا یَنْتَهِی - حَتَّى یُدْخِلَهُ اللهُ وَأَبَاهُ الْجَنَّةَ».
رواه مسلم([3]).
از ابوحسان روایت است که به ابوهریره س گفتم: دو نفر از فرزندانم وفات کردهاند. آیا حدیثی از رسول الله ج برای ما روایت نمیکنی تا وجود ما را نسبت به مردگانمان آرام گرداند. گفت: بله، «فرزندان کوچکشان گردشگران و سیاحتکنندگان بهشتاند که یکی از آنها با پدرش – یا گفت:- والدینش رو به رو میگردد و گوشهای از لباس او یا دستش را میگیرد، چنانکه من گوشهای از لباس شما را میگیرم و او را رها نمیکند تا اینکه خداوند او و پدرش را وارد بهشت میکند».
(الدَّعامیصُ) به فتح دال جمع (دُعموص) به ضم آن: عبارت است از حشرهای کوچک با رنگی رو به سیاهی که وقتی آبگیر خشک شود، پیدا میگردد. طفل به علت کوچکی و سرعت جابجاییاش در بهشت به آن تشبیه شده است. و گفته شده: آن اسمی برای مردی است که پادشاهان را بسیار دیدار میکند و زیاد نزد آنها رفت و آمد کرده و احتیاج به اجازه ندارد و در هرجای مملکتشان برود نمیترسد؛ بچه هم در بهشت از جهت رفت و آمد زیادش در هرجا که بخواهد و اینکه هیچکس مانع او نمیگردد بدان تشبیه کرده است و این دیدگاهی وجیه است. والله أعلم.
و(صَنَفَة الثوب) بفتح الصاد المهملة والنون بعدهما فاء وتاء تأنیث: عبارت است از گوشه و کنار لباس که ریشه ندارد. و گفته شده: بلکه به معنای بخشی از لباس است که ریشه دارد.
2916-1999- (8) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى رَسُولِ اللهِ ج فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللهِ! ذَهَبَ الرِّجَالُ بِحَدِیثِکَ، فَاجْعَلْ لَنَا مِنْ نَفْسِکَ یَوْمًا نَأْتِیکَ فِیهِ، تُعَلِّمُنَا مِمَّا عَلَّمَکَ اللهُ. قَالَ: «اجْتَمِعْنَ یَوْمَ کَذَا وَکَذَا فِی مَوضع کَذَا وَکَذَا([4])». فَاجْتَمَعْنَ، فَأَتَاهُنَّ النَّبِیُّ ج فَعَلَّمَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَهُ اللهُ؛ ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْکُنَّ مِنِ امْرَأَةٍ تُقَدِّمُ ثَلَاثَةً مِنْ الوَلَدِ؛ إِلَّا کَانُوا لَهَا حِجَابًا مِنَ النَّارِ». فَقَالَتِ امْرَأَةٌ: وَاثْنَیْنِ، [وَاثْنَیْنِ، وَاثْنَیْنِ]؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «وَاثْنَیْنِ، [وَاثْنَیْنِ، وَاثْنَیْنِ]».
رواه البخاری ومسلم.
از ابو سعید خدری س روایت شده که زنی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج! مردان به بهرهگیری از سخنان تو توفیق یافتهاند، پس برای ما هم روزی قرار ده که در آن روز نزد تو بیاییم تا از علمی که خداوند به تو آموخته است به ما بیاموزی؛ رسول الله ج فرمود: «فلان روز و فلان روز در فلان مکان و فلان مکان جمع شوید». زنان جمع شدند و پیامبر ج نزد آنان رفت و از آنچه خداوند به او آموخته بود به آنها آموخت. سپس فرمود: «زنی از شما نیست که سه فرزند از دست داده باشد مگر اینکه آنها مانعی از آتش برای او خواهند بود». زنی گفت: از دست دادن دو فرزند هم چنین است؟ پیامبر ج فرمود: «از دست دادن دو فرزند هم چنین است».
2917-2000- (9) (صحیح) وَعَنْ عُقْبَة بْن عَامِرٍ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج؛ أَنَّهُ قَالَ: «مَنْ أَثْکَلَ ثَلَاثَةً مِنْ صُلْبِهِ فَاحْتَسَبَهُمْ عَلَى اللَّهِ، [قَالَ أَبُو عُشَّانَةَ مَرَّةً:] فِی سَبِیلِ اللَّهِ ﻷ؛ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ».
رواه أحمد والطبرانی، ورواته ثقات([5]).
از عقبة بن عامر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس سه نفر از فرزندانش را در راه خدا از دست بدهد و به امید پاداش خداوند صبر کند بهشت بر او واجب میشود».
2918-2001- (10) (حسن) وَعن عبدالرحمن بن بشیر الأنصاری س قال: قال رسول الله ج: «مَنْ مات له ثلاثَةٌ مِنَ الوَلدِ لمْ یَبْلُغوا الحِنْثَ؛ لَمْ یَردِ النارَ إلا عابِرَ سبیلٍ. یعنی الجوازَ على الصِّراط».
رواه الطبرانی بإسناد لا بأس به، وله شواهد کثیرة([6]).
از عبدالرحمان بن بشیر انصاری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس از وی سه فرزند که به سن تکلیف نرسیدهاند فوت کند، وارد آتش نمیشود مگر همچون یک رهگذر. یعنی عبور از پل صراط».
2919-2002- (11) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ عَبَسَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: حَدِّثْنَا حَدِیثًا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج لَیْسَ فِیهِ انْتِقَاصٌ وَلَا وَهْمٌ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «مَنْ وُلِدَ لَهُ ثَلَاثَةُ أَوْلَادٍ فِی الْإِسْلَامِ، فَمَاتُوا قَبْلَ أَنْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ إِیَّاهُمْ، وَمَنْ أَنْفَقَ زَوْجَیْنِ([7]) فِی سَبِیلِ اللَّهِ، فَإِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیَةَ أَبْوَابٍ یُدْخِلُهُ اللَّهُ مِنْ أَیِّ بَابٍ شَاءَ مِنْهَا الْجَنَّةَ».
رواه أحمد بإسناد حسن.
ابوامامه از عمرو بن عبسه روایت میکند که به او گفتم: حدیثی به ما بگو که از رسول الله ج شنیدهای و در آن نقص و وهمی نیست. گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هرکس در اسلام صاحب سه فرزند شود و قبل از رسیدن به سن بلوغ وفات کنند؛ خداوند به خاطر رحمتش بر آنها، او را وارد بهشت میکند. و هرکس دو چیز از یک نوع را در راه خدا انفاق کند، بهشت هشت در دارد که خداوند او را از هر دری که بخواهد وارد میگرداند».
2920-2003- (12) (صحیح) وَعَنْ حَبِیبَةَ: أَنَّهَا کَانَتْ عِنْدَ عَائِشَةَ ل فَجَاءَ النَّبِیُّ ج حَتَّى دَخَلَ عَلَیْهَا فَقَالَ: «مَا مِنْ مُسْلِمَیْنِ یَمُوتُ لَهُمَا ثَلَاثَةٌ مِنَ الْوَلَدِ لَمْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ؛ إِلَّا جِیءَ بِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُوقَفُوا عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ، فَیُقَالُ لَهُمُ: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ. فَیَقُولُونَ: حَتَّى تَدْخُلَ آبَاؤُنَا. فَیُقَالُ لَهُمِ: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" بإسناد حسن جید.
از حبیبه روایت است که وی نزد عایشه ل بود که رسول الله ج نزد او آمد و فرمود: «زن و مرد مسلمانی نیستند که سه فرزندشان که به سن تکلیف نرسیدهاند فوت شوند مگر اینکه روز قیامت آنها را میآورند تا اینکه کنار دَرِ بهشت میایستند؛ پس به آنها گفته میشود: وارد بهشت گردید. میگویند: [وارد نمیشویم] تا پدرانمان وارد گردند. پس به آنها گفته میشود: شما با پدرانتان وارد گردید».
2921-2004- (13) (صحیح لغیره) وَعَنْ زُهَیْرِ بْنِ عَلْقَمَةَ س قَالَ: جَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَى رَسُولِ اللهِ ج فِی ابْنٍ لَهَا مَاتَ، فَکَأَنَّ الْقَوْمَ عَنَّفُوهَا، فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللهِ! قَدْ مَاتَ لِی ابْنَانِ مُنذْ دَخَلْتُ فِی الْإِسْلَامَ سِوَى هَذَا، فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «وَاللهِ لَقَدِ احْتَظَرْتِ مِنَ النَّارِ بِحِظَارًا شَدِیدًا».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" بإسناد صحیح([8]). وتقدم معنى (الحظار) [تحت الحدیث 3 فی الباب].
از زهیر بن علقمه س روایت است که میگوید: زنی از انصار در مورد فرزندش که وفات کرده بود نزد رسول الله ج آمد. گویا که قوم او را نکوهش کرده بودند، پس گفت: ای رسول الله ج! از زمان ورودم به اسلام جز این، دو فرزند من وفات کردهاند. رسول الله ج فرمود: «به خدا سوگند به پناهگاه و قلعهی محکمی از آتش جهنم پناه بردهای».
2922-1233- (1) (ضعیف) وَعن الحارث بن أُقَیْشٍ([9]) س قال: قال رسولُ الله ج: «ما مِن مُسْلِمیْنِ یموتُ لهما أَربَعَةُ أولادٍ؛ إلا أَدخَلَهُما الله الجنَّة بفضلِ رَحمَتِهِ». قال رجلٌ: یا رسولَ الله! وثلاثةٌ؟ قال: «وثلاثةٌ». قالوا: واثنان؟ قال: «واثنانِ».
رواه عبدالله ابن الإمام أحمد فی "زوائده" وأبو یعلى بإسناد صحیح([10]).
از حارث بن اقیش س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از هیچ زن و مرد مسلمانی چهار فرزند فوت نمیشود مگر اینکه خداوند متعال به رحمت خود این پدر و مادر را وارد بهشت میکند». مردی گفت: ای رسول خدا، اگر سه فرزند از آنان بمیرد چه؟ فرمود: «و اگر سه فرزند بمیرد». گفتند: اگر دو فرزند بمیرد چه؟ فرمود: «و اگر دو فرزند بمیرد».
0-2005- (14) ((صحیح لغیره) عدا ما بین المعقوفتین ﻓ(ضعیف)) والحاکم، وقال: "صحیح على شرط مسلم"، ولفظه: قال رسول الله ج: «مَا مِنْ مُسْلِمَیْنِ یَعْدِمَانِ ثَلَاثَةً لَمْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ إِلَّا أَدْخَلَهُمَا اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إِیَّاهُم». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَذُو الِاثْنَیْنِ؟ قَالَ: «وَذُو الِاثْنَیْنِ. إِنَّ مِنْ أُمَّتِی مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِهِ أَکْثَرُ مِنْ مُضَرَ، [وَإِنَّ مِنْ أُمَّتِی مَنْ یُعَظّمُ([11]) لِلنَّارِ حَتَّى یَکُونَ إِحْدَى زَوَایَاهَا»]([12]).».
حارث بن أقیش س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «هیچ زن و مرد مسلمانی نیستند که سه فرزند آنها که به سن تکلیف نرسیدهاند وفات کنند مگر اینکه خداوند با فضل و رحمت خود نسبت به آن فرزندان، آن دو را وارد بهشت میکند». گفتند: ای رسول الله ج! و اگر دو فرزند بمیرد چنین است؛ فرمود: «و اگر دو فرزند بمیرد چنین است. همانا به شفاعت فردی از امت من افرادی بیشتر از طایفه مضر وارد بهشت میشوند. [برخی از امت من در آتش چنان بزرگ میشوند که یکی از گوشههای آن را پر میکنند]».
2923-1234- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی بُردَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَا مِنْ مُسْلِمَیْنِ یَمُوتُ لَهُمَا أَرْبَعَةُ أَفْرَاطٍ؛ إِلَّا أَدْخَلَهُمَا اللهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ! وَثَلَاثَةٌ؟ قَالَ: «وَثَلَاثَةٌ». قَالُوا: وَاثْنَانِ؟ قَالَ: «وَاثْنَانِ». قَالَ:«وَإِنَّ مِنْ أُمَّتِی لَمَنْ یُعَظَّمُ لِلنَّارِ حَتَّى یَکُونَ أَحَدَ زَوَایَاهَا... ([13]) یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِهِ مِثْلُ مُضَرَ».
رواه عبدالله ابن الإمام أحمد، ورواته ثقات، وأراه حدیثَ الحارث بن أُقَیْش الذی قبله. ویأتی بیان ذلک إن شاء الله([14]).
از ابوبرده س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ زن و مردی نیست که از آنها چهار فرزند فوت شود مگر اینکه خداوند متعال آنها را به رحمت خود وارد بهشت میکند». گفتند: ای رسول خدا، و اگر سه فرزند از آنها فوت شود؟ فرمود: «و اگر سه فرزند فوت شود». گفتند: و اگر دو فرزند فوت شود؟ فرمود: «و اگر دو فرزند فوت شود». رسول الله ج فرمودند: «برخی از امتم هستند که چنان در آتش بزرگ میشوند که یکی از گوشههای آن را پر میکنند... و برخی چناناند که خداوند متعال به شفاعت آنها افرادی به اندازه قبیله مُضَر را وارد بهشت میکند».
2924-1235- (3) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی ثَعْلَبَةَ الْأَشْجَعِیِّ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! مَاتَ لِی وَلَدَانِ فِی الْإِسْلَامِ؟ فَقَالَ: «مَنْ مَاتَ لَهُ وَلَدَانِ فِی الْإِسْلَامِ؛ أَدْخَلَهُ اللهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إِیَّاهُمَا». قال: فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ذَلِکَ لَقِیَ أَبَا هُرَیْرَةَ؛ فَقَالَ لِی: أَنْتَ الَّذِی قَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ ج فِی الْوَلَدَیْنِ مَا قَالَ؟ قُلتُ: نَعَمْ. قَالَ: لأن یَکُونَ قَالَهُ لِی؛ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا غَلَّقَتْ عَلَیْهِ حِمْصُ وَفِلَسْطِینُ.
رواه أحمد والطبرانی، ورواة أحمد ثقات([15]).
(فِلَسطین) به کسر فاء و فتح لام و سکون سین: منطقهای در شام. و گاهی فاء مفتوح است.
از ابوثعلبه اشجعی س روایت است که میگوید: گفتم: ای رسول خدا، دو فرزند از من در اسلام فوت شدند؟ رسول الله ج فرمود: «هرکس از وی دو فرزند در اسلام بمیرد، خداوند متعال به فضل رحمت خود بر آندو، او را وارد بهشت میکند». آن شخص گفت: پس از این چون ابوهریره مرا دید به من گفت: تو کسی هستی که رسول الله ج در مورد دو فرزند به او چنان گفت. وی گفت: بله؛ ابوهریره س گفت: اگه آن را به من میگفت برایم محبوبتر از مالکیت حمص و فلسطین بود.
2925-2006- (15) (حسن صحیح) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ مَاتَ لَهُ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْوَلَدِ، فَاحْتَسَبَهُمْ؛ دَخَلَ الْجَنَّةَ». قَالَ: قُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَاثْنَانِ؟ قَالَ: «وَاثْنَانِ». قَالَ مَحْمُودٌ - یعنی ابن لبید-؛ فَقُلْتُ لِجَابِرٍ: أَرَاکُمْ لَوْ قُلْتُمْ: وَوَاحِد؟ لَقَالَ: وَوَاحِدٌ. قَالَ: «وَأَنَا [وَاللَّهِ]([16]) أَظُنُّ ذَاکَ».
رواه أحمد وابن حبان فی "صحیحه".
از جابر س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «کسیکه سه فرزندش وفات کند و به امید اجر و پاداش، صبر نماید وارد بهشت میشود». گفتیم: ای رسول الله ج! و دو نفر چطور؟ فرمود: «و دو نفر». محمود یعنی ابن لبید میگوید: به جابر گفتم اگر میگفتید: یک نفر، رسول الله ج میفرمود: یک نفر. جابر گفت: قسم به الله گمان من نیز چینن است.
2926-2007- (16) (صحیح) وَعَنْ قُرَّةَ بنِ إیاسٍ س: أَنَّ رَجُلًا کَانَ یَأْتِی النَّبِیَّ ج وَمَعَهُ ابْنٌ لَهُ، فَقَالَ النَّبِیّ ج: «أَتُحِبُّهُ؟». فَقَالَ: نعم یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَحَبَّکَ اللَّهُ کَمَا أُحِبُّهُ. فَفَقَدَهُ النَّبِیُّ ج فَقَالَ «مَا فَعَلَ ابْنُ فُلَانٍ؟»([17]). قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَاتَ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج لِأَبِیهِ: «أَلَا تُحِبُّ أَنْ لَا تَأْتِیَ بَابًا مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، إِلَّا وَجَدْتَهُ یَنْتَظِرُکَ؟». فَقَالَ رَجُلٌ([18]): یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلَهُ خَاصَّةً، أَمْ لِکُلِّنَا؟ قَالَ: «بَلْ لِکُلِّکُمْ».
رواه أحمد، ورجاله رجال "الصحیح"، والنسائی، وابن حبان فی "صحیحه" باختصار قول الرجل: "أله خاصَّة..." إلى آخره.
از قرة بن ایاس س روایت است که مردی با فرزندش نزد رسول الله ج میآمد. رسول الله ج فرمود: «او را دوست داری؟». گفت: بله ای رسول الله ج! خدا تو را دوست بدارد همانطور که من او را دوست دارم. رسول الله ج مدتی او را مشاهده نکرد و فرمود: «فلانی پسر فلانی چه کار کرد؟». گفتند: ای رسول الله ج! وفات نمود. رسول الله ج به پدرش فرمود: «آیا دوست نداری به هر دری از درهای بهشت که بروی او را بیابی که منتظرت هست؟». پس مردی گفت: ای رسول الله ج آیا این مساله خاص اوست یا برای همهی ما میباشد؟ رسول الله ج فرمود: «بلکه برای همهی شماست».
(صحیح) وفی روایة للنسائی قال: کَانَ نَبِیُّ اللَّهِ ج إِذَا جَلَسَ جَلسَ إِلَیْهِ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، فِیهِمْ رَجُلٌ لَهُ ابْنٌ صَغِیرٌ یَأْتِیهِ مِنْ خَلْفِ ظَهْرِهِ فَیُقْعِدُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَهَلَکَ، فَامْتَنَعَ الرَّجُلُ أَنْ یَحْضُرَ الْحَلْقَةَ لِذِکْرِ ابْنِهِ، [فَحَزِنَ عَلَیْهِ]، فَفَقَدَهُ النَّبِیُّ ج فَقَالَ: «مَالِی لَا أَرَى فُلَانًا؟». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! بُنَیُّهُ الَّذِی رَأَیْتَهُ هَلَکَ، فَلَقِیَهُ النَّبِیُّ ج فَسَأَلَهُ عَنْ بُنَیِّهِ؟ فَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ هَلَکَ. فَعَزَّاهُ عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «یَا فُلَانُ! أَیُّمَا کَانَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَنْ تَتَمَتَّعَ بِهِ([19]) عُمُرَکَ، أَوْ لَا تَأْتِی [غَدًا] إِلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ إِلَّا وَجَدْتَهُ قَدْ سَبَقَکَ إِلَیْهِ یَفْتَحُهُ لَکَ؟». قَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! بَلْ یَسْبِقُنِی إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ، فَیَفْتَحُهَا [لِی] لَهُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ. قَالَ: «فَذَاکَ لَکَ».
و در روایت نسائی آمده است: هرگاه رسول الله ج در مجلسی مینشست چند نفر از اصحابش نزد او مینشستند و در بین آنها مردی بود که فرزند کوچکی داشت که از پشت سرش میآمد و او را در جلوش قرار میداد. پس کودک وفات نمود و مرد از حاضر شدن در جلسه امتناع ورزید چون آن مجلس او را به یاد فرزندش میانداخت و بر او اندوهگین بود. رسول الله ج او را مشاهده نکرد، پس فرمود: «چرا من فلانی را مشاهده نمیکنم؟». گفتند: ای رسول الله ج! فرزندش که او را دیده بودی وفات نمود». رسول الله ج او را ملاقات نمود و از فرزندش سؤال کرد. به پیامبر ج خبر داد که فرزندش وفات کرده است. پس رسول الله ج به او تسلیت گفته و سپس فرمود: «ای فلانی کدام یک نزد تو دوست داشتنیتر است! اینکه تمام عمرت از او بهره ببری یا اینکه به هر دری از درهای بهشت که مراجعه کنی او را بیابی که از تو سبقت گرفته و آن را برای تو باز میکند». آن مرد گفت: ای رسول الله ج! اینکه از من به سوی در بهشت سبقت گرفته و آن را باز کند برای من دوست داشتنیتر است. رسول الله ج فرمود: «پس آن به تو داده شد».
2927-1236- (4) (ضعیف) عدا ما بین المعقوفتین ﻓ 2008- (17) (صحیح لغیره) وَعَنْ مُعَاذٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ مُسْلِمَیْنِ یَتَوَفَّى لَهُمَا ثَلَاثَةٌ مِنَ الوَلَدِ؛ إِلَّا أَدْخَلَهُمَا اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إِیَّاهُمَا». فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَوْ اثْنَانِ؟ قَالَ: «أَوْ اثْنَانِ»([20]). قَالُوا: أَوْ وَاحِدٌ؟ قَالَ: «أَوْ وَاحِدٌ». ثُمَّ قَالَ: [«وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّ السِّقْطَ لَیَجُرُّ أُمَّهُ بِسَرَرِهِ إِلَى الْجَنَّةِ إِذَا احْتَسَبَتْهُ»].
رواه أحمد والطبرانی، وإسناد أحمد حسن، أو قریب من الحسن([21]).
از معاذ س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ زن و مرد مسلمانی نیست که سه فرزندشان فوت کند، مگر اینکه الله متعال به فضل رحمتش به آنها، آنان را وارد بهشت میکند». گفتند: ای رسول الله، اگر دو فرزند از آنان فوت کند نیز چنین است؟ فرمود: «و اگر دو فرزند از آنان فوت کند [چنین است]». گفتند: اگر یک فرزند از آنها فوت کند چه؟ فرمود: «و اگر یک فرزند فوت کند». سپس فرمود: [«سوگند به کسیکه جانم در دست اوست، جنینی که (ناخواسته) سقط میشود با بند ناف خود مادرش را بهسوی بهشت میکشاند اگر مادرش در مرگ وی صبر پیشه کرده و امید پاداش داشته باشد»].
(السَّرَرِ) بسین مهملة وراء مکررة محرکاً: عبارت است از انچه قابله (ماما) قطع میکند (بند ناف). و آنچه بعد از قطع میماند ناف میباشد.
2928-2009- (18) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَلْمَى رَاعِی رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «بَخٍ بَخٍ، - وَأَشَارَ بِیَدِهِ لِخَمْسٍ - مَا أَثْقَلَهُنَّ فِی الْمِیزَانِ: سُبْحَانَ اللَّهِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَاللَّهُ أَکْبَرُ. وَالْوَلَدُ الصَّالِحُ یُتَوَفَّى لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ، فَیَحْتَسِبُهُ».
رواه النسائی، وابن حبان فی "صحیحه" - واللفظ له-، والحاکم. [مضى 14- الذکر/7].
از ابو سلمی چوپان رسول الله ج روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «خوشا و خوشا بر این پنج چیزی که در میزان حسنات بسیار سنگین هستند؛ سُبْحَانَ اللهِ، وَالْحَمْدُ لِلهِ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَاللهُ أَکْبَرُ و فرزند صالحی که از فردی مسلمان وفات کرده و او با صبر و تحمل، امید اجر و پاداش داشته باشد».
0-2010- (19) (صحیح لغیره) ورواه البزار من حدیث ثوبان؛ وحسن إسناده.
0-2011- (20) (صحیح لغیره) والطبرانی من حدیث سفینة؛ ورجاله رجال "الصحیح"، وتقدم [هناک].
2929-1237- (5) (ضعیف) وَعَنْ ابْنَ عَبَّاسٍ ب؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ کَانَ لَهُ فَرَطَانِ مِنْ أُمَّتِی أَدْخَلَهُ اللَّهُ بِهِمَا الجَنَّةَ». فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَمَنْ کَانَ لَهُ فَرَطٌ؟ قَالَ: «وَمَنْ کَانَ لَهُ فَرَطٌ یَا مُوَفَّقَةُ!». قَالَتْ: فَمَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ فَرَطٌ مِنْ أُمَّتِکَ؟ قَالَ: «فَأَنَا فَرَطُ أُمَّتِی، لَنْ یُصَابُوا بِمِثْلِی».
از ابن عباس ب روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «هرکس در امت من دو فرزند داشته باشد و قبل از رسیدن به بلوغ آنها را از دست بدهد، خداوند متعال او را وارد بهشت میکند». عایشه به رسول الله ج گفت: و اگر کسی یک فرزند داشته باشد و او را از دست بدهد چه؟ فرمود: «و اگر کسی یک فرزند چنین از دست دهد چنان پاداشی دارد و به نیکی توفیق یافته است». عایشه گفت: و هریک از امتت که چنین فرزندی نداشته باشد چه؟ فرمود: «من (در این مصیبت) از امتم پیشی گرفتم و به مصیبتی بزرگتر از فوت من دچار نخواهند شد».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب"([22]).
(الفَرَط) بفتح الفاء والراء: هو الذی لم یدرک من الأولاد الذکور والإناث([23])، وجمعه (أفراط).
2930- (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَدَّمَ ثَلَاثَةً مِنَ الْوَلَدِ لَمْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ کَانُوا لَهُ حِصْنًا حَصِینًا مِنَ النَّارِ». فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: قَدَّمْتُ اثْنَیْنِ. قَالَ: «وَاثْنَیْنِ». فَقَالَ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ سَیِّدُ الْقُرَّاءِ: قَدَّمْتُ وَاحِدًا؟ قَالَ: «وَوَاحِدًا».
رواه ابن ماجه([24]).
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس سه فرزندش را قبل از رسیدن آنها به سن تکلیف از دست بدهد، آنها برای وی دژی مستحکم و استوار در برابر آتش خواهند بود». ابوذر گفت: من دو فرزند را چنین از دست دادم. رسول الله ج فرمود: «و اگر دو فرزند را از دست بدهد. (برای او چنین خواهند بود)». ابی بن کعب سرآمد قاریان میگوید: من یک فرزند چنین از دست دادم (آیا چنین محسوب میگردد)؟ فرمود: «و اگر یک فرزند را از دست بدهد چنین است».
2931-2012- (21) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی مُوسَى الأَشْعَرِیِّ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا مَاتَ وَلَدُ العَبْدِ قَالَ اللَّهُ لِمَلَائِکَتِهِ: قَبَضْتُمْ وَلَدَ عَبْدِی؟ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ. فَیَقُولُ: قَبَضْتُمْ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ؟ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ. فَیَقُولُ: مَاذَا قَالَ عَبْدِی؟ فَیَقُولُونَ: حَمِدَکَ وَاسْتَرْجَعَ. فَیَقُولُ [اللَّهُ تعالی]: ابْنُوا لِعَبْدِی بَیْتًا فِی الجَنَّةِ، وَسَمُّوهُ بَیْتَ الحَمْدِ».
رواه الترمذی، وابن حبان فی "صحیحه"، وقال: "حدیث حسن غریب".
از ابوموسی اشعری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هنگامیکه فرزند انسان (مؤمنی) وفات کند، خداوند به ملائکه میگوید: روح فرزند بندهام را گرفتید؟ ملائکه میگویند: بله، خداوند میفرماید: جگر گوشهاش را گرفتید؟ میگویند: بله، میفرماید: بندهام چه گفت؟ میگویند: تو را ستایش گفته و «إنّا لِله وَإنّا إلَیهِ راجِعون» بر زبان آورد. پس خداوند متعال میفرماید: برای بندهام در بهشت قصری بسازید و آن را قصر حمد بنامید».
10 -(الترهیب من إفساد المرأة على زوجها والعبد على سیده)
([1]) تمام الحدیث فی الأصل: "قالت المرأة: یا لیتنی قلت: واحد". حذفتها لأنها لیست صحیحة، ففی إسناد النسائی وغیره أیضاً (عمران بن نافع)، وهو وإن وثقه النسائی فلیس له إلا راوٍ واحد، ولذلک أشار الحافظ الذهبی إلى تلیین توثیقه فی "المغنی"، وکذا الحافظ العسقلانی فی قوله فی "التقریب": "مقبول".
([2]) [نووی میگوید: منظور از تحقق سوگند پروردگار، اشارهای است به این آیه که الله متعال میفرماید: ﴿وَإِن مِّنکُمۡ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ [مریم: 71] «و هیچیک از شما نیست مگر آن که وارد آن (= جهنم) شود». و مراد از آن، عبور از پل صراط میباشد که بر روی دوزخ نصب شده است. الله ما را از آن در پناه خویش محفوظ بدارد.] (مترجم)
([3]) قلت: وأحمد أیضاً (2/ 510)، وفیه أنَّه سمعه من رسول الله ج. وهو روایة لمسلم (8/ 40)، والزیادة منه، وفیه ما أثبته أعلاه: "وأباه الجنة". وقال الناجی: "الصواب: "وأبویه" بالتثنیة"، ولم أرتح له، لمخالفته لروایة مسلم وأحمد أیضاً.
([4]) لیس عند مسلم (8/ 39) والسیاق له: "فی موضع کذا وکذا"، وإنما هو للبخاری، إلا أنَّه قال: "مکان" بدل "موضع". انظر "مختصر صحیح البخاری" (96- کتاب /9 - باب). والمکان المشار إلیه کان بیتاً لأحدهم کما فی حدیث أبی هریرة فی هذه القصة، وهو مخرج فی "الصحیحة" (2680)، وقد نبهت هناک على بدعیة تدریس المرأة فی المسجد على النساء کما یفعل بعضهن فی دمشق وغیرها. وصدق نبینا القائل: (وبیوتهنَّ خیر لهن). والزیادتان من "الصحیحین".
([5]) قلت: وإسناد الطبرانی صحیح، وخفی ذلک على الشیخ الناجی، فتعقبه بقوله (ق 171/ 1): "کیف وفیه ابن لهیعة؟! ". وإنما هو فی إسناد أحمد فقط! ونقله عنه المعلقون الثلاثة (2/ 710)، ولم یتعقبوه لعجزهم عن الرجوع إلى الأصول! وهو مخرج فی "الصحیحة" (2296).
([6]) قلت: منها الحدیث الثالث فی الباب.
([7]) یعنی: دو چیز از هر نوعی که انفاق کند. و (الزوج) به یک و دو چیز اطلاق میشود. و در اینجا قطعا به معنای یک چیز میباشد. تفسیر آن در برخی از احادیث آمده است: اگر جهاز و بار و بنه شتر باشد دو تا و اگر اسب باشد دو اسب؛ و اگر شتر باشد دو شتر؛ چنانکه تمام اصناف مال را شمرد.
([8]) قلت: نعم إنْ ثبتت صحبة زهیر، ففیها خلاف. انظر "الإصابة"، ثم إن الحدیث رواه البزار أیضاً مختصراً (858)، لکنْ بلفظ: "بابن لها" دون قوله: "مات". ولذلک أورده الهیثمی (3/ 8) فی "باب من مات له ابنان"، وغایر بینه وبین حدیث الطبرانی، فأورد هذا فی باب قبله "فی موت الأولاد"، وسقط منه "فی ابن لها مات"!.
([9]) بالقاف والمعجمة مصغراً، وقد تبدل الهمزة واواً.
([10]) قلت: فیه عبدالله بن قیس مجهول کما قال الحافظ ابن حجر وغیره، وهو مخرج فی "الضعیفة" (4823)
([11]) الأصل: (یستعظم). والتصحیح من "المستدرک" (4/ 593)، و"المعجم الکبیر" (1/ 164/ 2)، و"المنتخب من المسند" لعبد بن حمید (ق 66/ 1).
([12]) ما بین المعقوفتین فی الطبعة السابقة قبل قوله فی الحدیث السابق: «رواه عبدالله بن الإمام أحمد»، وذلک خطأ، صوابه ما أثبتناه هنا، کما فی أصول الشیخ. [ش].
([13]) فی الأصل هنا جملة: "وإن من أمتی من یدخل الجنة. . ."، فحذفتها لأنها لیست من شرط الضعیف.
([14]) فی آخر الکتاب، وخلاصة ذلک: أن الحدیث من مسند الحارث بن أقیش الذی قبله، وأنه حدَّث أبا برزة به، ولیس من مسند أبی برزة. وقد حققت ذلک فی "الضعیفة" (4823).
([15]) کذا قال: وتبعه الهیثمی! وفیه عمر بن نبهان الحجازی؛ لم یوثقه غیر ابن حبان، وفیه جهالة؛ کما قال الذهبی وغیره، وفیه أیضاً عنعنة أبی الزبیر وابن جریج. وهو مخرج فی "الضعیفة" (6861).
([16]) زیادة من المصدرین المذکورین، والسیاق لأحمد، وسنده حسن، ومنه صححت بعض الأخطاء کانت فی الأصل، غفل عنها المعلقون کعادتهم!
([17]) الأصل: "فلان بن فلان"، وکذا فی "المجمع"، والذی أثبته فی "المسند"، ولعله أصح.
([18]) وقع فی "المسند" (5/ 35): (الرجل)، والصواب ما هنا، وکذلک فی "المجمع" (3/ 10) فإنَّ فی روایة البیهقی: "رجل من الأنصار"، والحدیث مخرج فی "أحکام الجنائز" (205- المعارف).
([19]) کذا الأصل والمخطوطة. وفی النسائی (تُمتَّع).
([20]) قلت: الحدیث إلى هنا صحیح، له شواهد تراها فی "الصحیح" بعضها عند الشیخین، وله تتمة لها شواهد تجدها هناک. وانظر "المشکاة" (1/ 551).
([21]) قلت: الثانی هو الأقرب، ولجملة السقط هذه لها شاهد من حدیث عبادة، وآخر من حدیث علی، وهذا فی "المشکاة" (1757).
([22]) قلت: لیس فی نقل صاحب "المشکاة" عنه قوله: "حسن"، وهو أقرب؛ فإن فیه (عبد ربه بن بارق الحنفی) ضعفه الأکثر، وذکره العقیلی فی "الضعفاء"، وکذا ابن عدی (4/ 174) وساق له هو والذهبی هذا الحدیث مشیرین إلى نکارته. وقال الساجی: "حدث عنه الحرشی بمناکیر". انظر "المشکاة" (1735) و"مختصر الشمائل" (335).
([23]) قال الناجی (ق 171/ 2): "هذا تفسیر عجیب، وعبارة رکیکة جداً، لا أعلم أحداً من أهل الغریب واللغة عبر بها. وأصل (الفرط): الذی یتقدم الواردة فیهیىء الأرشیة والدلاء، ویمدر الحیاض، ویسقی لهم. وقد فسر المصنف (الفرط) بنحو هذا فی "العمل على الصدقة" من هذا الکتاب [8 - الصدقات /3/ 12 - حدیث /الصحیح] وکذا فی غیره فأحسن وأجاد، وشذ هنا وأغرب کما ترى. . .".
([24]) سقط هذا الحدیث من الطبعة السابقة، وهو فی (3/ 93 رقم 20) من الطبعة المنیریة من «الترغیب»، وحکم علیه الشیخ –رحمه الله – بالضعف فی «التعلیق الرغیب» و «المشکاة» (1755) و «ضعیف سنن ابن ماجه» (314-1629). [ش].
ترهیب از اینکه انسان خود را به کسی جز پدرش نسبت دهد یا بردهای جز آقایش را سرپرست خود بداند
2902-1984- (1) (صحیح) عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ غَیْرُ أَبِیهِ؛ فَالْجَنَّةُ عَلَیْهِ حَرَامٌ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود وابن ماجه عن سعد وأبی بکرة جمیعاً.
از سعد بن ابی وقاص روایت است که رسول الله فرمودند: «هرکس خود را به غیر از پدرش نسبت دهد درحالیکه میداند او پدرش نیست، بهشت بر او حرام است».
2903-1985- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «لَیْسَ مِنْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَیْرِ أَبِیهِ وَهُوَ یَعْلَمْ؛ إِلَّا کَفَرَ، وَمَنِ ادَّعَى مَا لیْسَ لَهُ؛ فَلَیْسَ مِنَّا، وَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ، وَمَنْ دَعَا رَجُلًا بِالْکُفْرِ، أَوْ قَالَ: عَدُوُّ اللهِ! وَلَیْسَ کَذَلِکَ؛ إِلَّا حَارَ عَلَیْهِ».
رواه البخاری ومسلم.
از ابوذر س روایت است از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «کسی نیست که خود را به غیر از پدرش نسبت دهد درحالیکه میداند [کسی که خود را به او نسبت میدهد پدرش نیست] مگر اینکه مرتکب کفر شده است. و کسیکه ادعای چیزی کند که مال او نیست، از ما نیست و باید جایگاهش را در آتش آماده نماید؛ و کسیکه مردی را کافر بنامد یا بگوید: دشمن خدا؛ درحالیکه او چنین نباشد، آن نسبتها به خود او بر میگردد».
(حار) بالحاء المهملة والراء، یعنی: آنچه گفته به خود او بازمیگردد.
2904-1986- (3) (صحیح) وَعن یزید بن شریک بن طارق التمیمی قال: رَأَیتُ عَلِیّاً س على المنبَرِ یخطُبُ، فسمعتُه یقولُ: لا والله مَا عِنْدَنَا کِتَابٌ نَقْرَؤُهُ إِلَّا کِتَابَ اللَّهِ، وَمَا فِی هَذِهِ الصَّحِیفَةِ، فَنَشَرَهَا، فَإِذَا فِیهَا أَسْنَانِ الإِبِلِ، وَأَشْیَاءٌ مِنَ الجِرَاحَاتِ، وَفِیهَا: قَالَ رَسُولُ الله ج: «المَدِینَةُ حَرَمٌ مَا بَیْنَ عَیْرٍ إِلَى ثَوْرٍ، فَمَنْ أَحْدَثَ فِیهَا حَدَثًا، أَوْ آوَى مُحْدِثًا، فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لاَ یُقْبَلُ الله مِنْهُ یَوْمَ القِیَامَةِ عَدْلاً وَلاَ صَرْفاً، وَذِمَّةُ المُسْلِمِینَ وَاحِدَةٌ، یَسْعَى بِهَا أَدْنَاهُمْ، فَمَنْ أَخْفَرَ مُسْلِمًا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لاَ یُقْبَلُ الله مِنْهُ یَوْمَ القِیَامَةِ عَدْلاً وَلاَ صَرْفاً. وَمَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ، أَوِ انْتَمَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لَا یَقْبَلُ اللهُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَدْلاً وَلاَ صَرْفاً».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی([1]).
از یزید بن شریک بن طارق تمیمی روایت شده که میگوید: علی س را دیدم که روی منبر خطبه میخواند، از او شنیدم که میگفت: قسم به خدا، جز کتاب خدا و آنچه در این صحیفه است، کتابی نزد ما نیست که آن را بخوانیم و صحیفه را باز کرد که در آن مسائلی دربارهی شناخت دندان شتران و چیزهایی از احکام جراحات ذکر شده بود و در آن آمده بود که رسول الله ج فرموده است: «مدینه حرم است در فاصل بین دو کوه عیر و ثور؛ پس کسیکه در آن بدعتی ایجاد کند یا بدعتگذاری را پناه دهد، لعنت الله و فرشتگان و همهی مردم بر اوست. و خداوند در روز قیامت، هیچ عملی از او قبول نمیکند؛ و عهد و امان مسلمانان یکسان است و پایینترین و کمترین مسلمان نیز در آن شریک و از آن برخوردار است و هرکس امان و عهد مسلمانی را نقض کند، لعنت الله و فرشتگان و همهی مردم بر اوست و خداوند در روز قیامت هیچ عملی از او قبول نمیکند و هرکس خود را به غیر پدرش نسبت دهد و یا خود را به غیر صاحبش نسبت دهد، لعنت الله و فرشتگان و همهی مردم بر اوست و خداوند در روز قیامت، هیچ عملی از او نمیپذیرد».
2905-1987- (4) (حسن صحیح) وَعَنْ عَمْرِو بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «کُفْرٌ([2]) تَبَرُّؤٌ مِنْ نَسَبٍ وَإِنْ دَقَّ، أَوِ ادِّعَاءُ نَسَبٍ لَا یُعْرَفُ».
رواه أحمد والطبرانی فی "الصغیر". وعمرو یأتی الکلام علیه.
از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کفر است برائت جستن از نسب، هرچند حقیر باشد؛ و ادعا نمودن نسبی که ارتباطی به انسان ندارد».
2906-1988- (5) (صحیح) وَعَنْ عَبْداللَّهِ بْن عَمْرٍو ب: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ؛ لَمْ یَرُحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ رِیحَهَا لَیُوجَدُ مِنْ قَدْرِ سَبْعِینَ عَامًا، أَوْ مَسِیرَةِ سَبْعِینَ عَامًا»([3]).
رواه أحمد([4]).
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خودش را به غیر از پدرش نسبت دهد، بوی بهشت به مشام وی نمیرسد با اینکه بوی آن از مسافتی به اندازهی هفتاد سال یا مسیر هفتاد سال به مشام میرسد».
2907-1989- (6) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوْ تَوَلَّى غَیْرَ مَوَالِیهِ، فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».
رواه أحمد وابن ماجه وابن حبان فی "صحیحه".
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خودش را به غیر پدرش نسبت دهد و یا خود را به غیر صاحبش نسبت دهد، لعنت الله و فرشتگان و تمام مردم بر او باد.
2908-1232- (1) (ضعیف) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ تَوَلَّى غَیْر مَوَالِیهِ؛ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"([5]).
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر بردهای که خود را به کسی جز مولایش نسبت دهد، باید جایگاه خود را در آتش آماده ببیند».
2909-1990- (7) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوِ انْتَمَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ، فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ الْمُتَتَابِعَةُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ».
رواه أبو داود.
از انس س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس خودش را به غیر پدرش نسبت دهد و یا خود را به غیر صاحبش نسبت دهد، لعنت پی در پی خداوند تا روز قیامت بر او باد».
2910-1991- (8) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنِ ادَّعَى نَسَبًا لَا یُعْرَفُ کَفَرَ بِاللَّهِ، أَو انْتَفَی مِنْ نَسَبٍ وَإِنْ دَقَّ کَفَرَ بِاللَّهِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" من روایة الحجاج بن أرطأة، وحدیث عمرو بن شعیب یعضده.
از ابوبکر صدیق س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کفر ورزیده به خداوند کسیکه خود را به نسبی نسبت دهد که ارتباطی با وی ندارد یا نسبی را نفی کند اگرچه حقیر باشد به خدا کفر ورزیده است».
9 -(ترغیب من مات له ثلاثة من الأولاد أو اثنان أو واحد فیما یذکر من جزیل الثواب)
([1]) قلت: یعنی فی "الکبرى" (2/ 486/ 4277 و4278)، ولیس عنده، ولا عند المذکورین معه "رأیت علیاً رضی الله عنه على المنبر"، وقد ساقه البخاری فی خمسة مواضع (1870 و3172 و3179 و6755 و7300)، وکذلک لیست عند آخرین ممن خرجوا الحدیث کابن حبان بروایتین (3708 و3709)، وأحمد بثلاث روایات، وغیرهم، وهو مخرج فی "الإرواء" (1058)، فالظاهر أنَّ المؤلف رواه بالمعنى ففی روایة البخاری الأخیرة بلفظ: "خطبنا علی رضی الله عنه على منبر من آجر، وعلیه سیف فیه صحیفة معلقة، فقال. . .".
([2]) الأصل: (کفى)، والتصویب من مصادر التخریج، وقد أخرجوه من طرق عن عمرو بن شعیب. . وجهل ذلک کله المعلقون الثلاثة، فضعفوا الحدیث بطریق أحمد قائلین (2/ 704): "وذکره الهیثمی فی "المجمع" (1/ 97)، وعزاه لأحمد والطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط"، قلنا(!): فی إسناده المثنى بن الصباح ضعیف اختلط بأخرة"! فأقول: المثنى متابع عند الطبرانی من یحیى بن سعید الثقة، ولذلک لم یعله به المنذری ولا الهیثمی، بل أشار هذا -کالمنذری- إلى تقویته بقوله بعد عزوه للثلاثة: "وهو فی روایة عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده". مشیراً إلى احتجاج البخاری والأئمة بروایته، فحذف الجهلة قوله هذا لیستعلوا علیه باستدراکهم الذی یطفح استکباراً وجهلاً: "قلنا. ."! والله المستعان. والحدیث مخرج فی المجلد السابع من "الصحیحة" (3370).
([3]) قلت: شک أحد الرواة -وهو وهب بن جریر عندی- أنْ یکون الحدیث بلفظ "قدر" أو "مسیرة"، ویرجح الثانی أنَّه رواه محمد بن جعفر بإسناد وهب باللفظ الثانی ولم یشک.
([4]) فی الأصل هنا: "وابن ماجه؛ إلا أنه قال: "وإن ریحها لیوجد من مسیرة خمس مئة عام". ورجالها رجال الصحیح. وعبدالکریم هو الجَزَری، ثقة احتج به الشیخان وغیرهما، ولا یُلتفت إلى ما قیل فیه". قلت: هذا مسلّم، لکن الجزم بأنه الجزری فیه نظر، لأنه عند ابن ماجه (2611) عن محمد ابن الصباح: أنبأنا سفیان عن عبدالکریم عن مجاهد عن ابن عمرو. ومجاهد قد روى عنه الجزری هذا، وروى عنه عبدالکریم بن أبی أمیة البصری، وهو ضعیف، وکل منهما روى عنه سفیان بن عیینة، وهو المراد هنا، وقد رواه الحکم بن عتیبة عن مجاهد بلفظ: "سبعین عاماً" کما تراه فی روایة أحمد الصحیحة، وهذه مخالفة ظاهرة من عبدالکریم، وإذا کان من المحتمل أن یکون ابن أبی أمیة الضعیف، فتعصیب المخالفة به أولى من تعصیبها بابن الجزری الثقة کما هو ظاهر لا یخفى بإذن الله تعالى.
([5]) قلت: هو عنده (1218- الموارد) من طریق صفوان بن صالح: حدثنا الولید بن مسلم بسنده عن (حِصن)، وهذا مجهول، ومن قبله یدلسان تدلیس التسویة.
2899-1229- (1) (ضعیف) عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَأَنْ یُؤَدِّبَ الرَّجُلُ وَلَدَهُ؛ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَتَصَدَّقَ بِصَاعٍ».
از جابر بن سمره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اینکه کسی فرزندش را تربیت کند برای او بهتر است از اینکه به اندازه یک صاع صدقه دهد».
رواه الترمذی من روایة ناصح عن سماک عنه. وقال: "حدیث حسن غریب". (قال الحافظ): "ناصح هذا؛ هو ابن عبدالله المُحلَّمی؛ واهٍ، وهذا مما أنکره علیه الحفاظ".
2900-1230- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَیُّوب بْن مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا نَحَلَ وَالِدٌ وَلَدًا مِنْ نُحْلٍ([1]) أَفْضَلَ مِنْ أَدَبٍ حَسَنٍ».
و از ایوب بن موسی از پدرش از جدش روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ پدری به فرزندش چیزی بهتر از تربیت نیکو نمیبخشد».
رواه الترمذی أیضاً وقال: "حدیث غریب، وهذا عندی مرسل".
(نحَل) به فتح نون و حاء؛ یعنی: میبخشد و عطا میکند.
2901-1231- (3) (ضعیف جداً) وَرَوَى ابن ماجه عَن ابن عباس ب عَن النَّبِیَّ ج: «أَکْرِمُوا أَوْلَادَکُمْ وَأَحْسِنُوا أَدَبَهُمْ»([2]).
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فرزندانتان را گرامی داشته و آنان را به خوبی تربیت کنید».
8 -(الترهیب من أن ینتسب الإنسان إلى غیر أبیه أو یتولى غیر موالیه)
([1]) قال ابن الأثیر: " (النُّحل): العطیة والهبة ابتداء من غیر عوض ولا استحقاق، یقال: نحله ینحَلُه نُحلاً بالضم. والنِّحلة -بالکسر-: العطیة". ووقع فی طبعة الثلاثة هنا (نَحَل) أیضاً کما فی أول الحدیث، أی على صیغة (فعل) الذی قیده المؤلف وفسره، وکان الأولى به أن یقید ویفسر مصدره!!
([2]) قلت: فیه ضعیفان، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1649).
فصل
2895-1980- (5) (صحیح لغیره) عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ الله ج کَانَ یُغَیِّرُ الِاسْمَ القَبِیحَ.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج نامهای زشت را تغییر میداد.
رواه الترمذی وقال: «قَالَ أَبُو بَکْرٍ بن نافع: وَرُبَّمَا قَالَ عُمَرُ بْنُ عَلِیٍّ فِی هَذَا الحَدِیثِ «هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّبِیِّ ج مُرْسَل»، وَلَمْ یَذْکُرْ فِیهِ عَائِشَةَ».
2896-1981- (6) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ ابْنَةً لِعُمَرَ کَانَ یُقَالُ لَهَا: (عَاصِیَة)، فَسَمَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ ج (جَمِیلَةَ).
رواه الترمذی وابن ماجه، وقال الترمذی: "حدیث حسن".
از ابن عمر ب روایت است، عمر س دختری داشت که به او (عاصیه) گفته میشد پس رسول الله ج او را (جمیله) نامید.
ورواه مسلم باختصار قال: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج غَیَّرَ اسْمَ (عَاصِیَةَ)؛ قَالَ: «أَنْتِ جَمِیلَةُ».
و در روایت مسلم به اختصار آمده است: رسول الله ج اسم عاصیه (گنهکار) را تغییر داد و فرمود: تو جمیله (زیبا) هستی.
2897-1982- (7) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س: أَنَّ زَیْنَبَ بِنتَ أبی سَلَمة کَانَ اسْمُهَا (بَرَّةَ): تُزَکِّی نَفْسَهَا، فَسَمَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ ج زَیْنَبَ.
رواه البخاری ومسلم وابن ماجه وغیرهم.
از ابوهریره س روایت است که زینب بنت ابی سلمه، اسمش (بَرَّه) [اسم مبالغه از «البر» به معنای نیکی] بود که به این دلیل خود را مدح نموده و میستود. پس رسول الله ج او را زینب نامید.
2898-1983- (8) (صحیح) وَعَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: سَمَّیْتُ ابْنَتِی بَرَّةَ، فَقَالَتْ لِی زَیْنَبُ بِنْتُ أَبِی سَلَمَةَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج نَهَى عَنْ هَذَا الِاسْمِ، وَسُمِّیتُ (بَرَّةَ)، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ، اللهُ أَعْلَمُ بِأَهْلِ الْبِرِّ مِنْکُمْ». فَقَالُوا: بِمَ نُسَمِّیهَا؟ قَالَ: «سَمُّوهَا زَیْنَبَ».
از محمد بن عمرو بن عطاء روایت است که نام دخترم را (بَرَّه) گذاشتم، زینب بنت ابی سلمه گفت: رسول الله ج از این اسم نهی فرموده است. چون مرا بَرَّه نامیدند، رسول الله ج فرمود: «خودستایی نکنید و خود را تایید نکنید، زیرا خداوند بر نیکوکاران شما آگاهتر است». پس گفتند: او را چه بنامیم؟ فرمود: «او را زینب بنامید».
رواه مسلم وأبو داود. قَالَ أَبُو دَاوُدَ: «وَغَیَّرَ النَّبِیُّ ج اسْمَ الْعَاصِی، وَعَزِیزٍ، وَعَتلَةَ، وَشَیْطَانٍ، وَالْحَکَمِ، وَغُرَابٍ، وَحُبَابَ، وَشِهَابَ، فَسَمَّاهُ: هِشَامًا، وَسَمَّى حَرْبًا: سِلْمًا، وَسَمَّى الْمُضْطَجِعَ: الْمُنْبَعِثَ، وَأَرْضًا تُسَمَّى عَفِرَةَ، سَمَّاهَا: خَضِرَةَ، وَشِعْبَ الضَّلَالَةِ سَمَّاهُ: شِعْبَ الْهُدَى، وَبَنی الزِّنْیَةِ سَمَّاهُمْ بَنِی الرِّشْدَةِ، وَسَمَّى بَنِی مُغْوِیَةَ: بَنِی رِشْدَةَ». قَالَ أَبُو دَاوُدَ: «تَرَکْتُ أَسَانِیدَهَا اخْتِصَاراً([1])».
ابوداود میگوید: رسول الله ج اسمهای عاصی (گناهکار، طغیانگر)، عزیز (از نامهای خداوند)، عُتله (شدت و غلظت)، شیطان (از ریشه شطن به معنی دور)، حَکَم (که داور حقیقی خداوند است)، غُراب (کلاغ ـ از ریشهی غَرُب به معنای بُعد و دوری)، حُباب (نوعی مار) را تغییر داد و شهاب (اخگر) را هشام نامید و حرب را سِلم و مضطجع را منبعث نامید. و زمینی که عفرة (خشم) نامیده میشد خضرة (سرسبز) نامید و شِعب الضلالة را شِعب الهدى و بنی الزنیة را بنی الرشدة نامید و بنی مغویة را بنی رشدة نامید. ابوداود میگوید: جهت اختصار اسانید را ترک کردم.
(قال الخطابی): "أما (العاصی) فإنما غیَّره کراهیة لمعنى العصیان، وإنما سِمة المؤمن الطاعة والاستسلام. و(العزیز) إنما غیره لأنَّ العزة لله، وشعار العبد: الذلة والاستکانة. و (عَتلة) معناها الشدة والغلظة، ومنه قولهم: رجلٌ عُتلٌّ، أی: شدید غلیظٌ، ومن صفة المؤمن اللین والسهولة.و(شیطان) اشتقاقه من الشطن، وهو البعد من الخیر، وهو اسم المارد الخبیث من الجن والإنس. و(الحَکَم): هو الحاکم الذی لا یرد حکمه، وهذه الصفة لا تلیق إلا بالله تعالى، ومن أسمائه الحکَم. و(غراب) مأخوذ من الغَرب، وهو البعد، ثم هو حیوان خبیث المطعم، أباح رسول الله ج قتله فی الحل والحرم. و(حُباب) یعنی بضم الحاء المهملة وتخفیف الباء الموحدة: نوع من الحیَّات، وروی([2]) أنه اسم شیطان. و(الشِّهابُ) الشعلة من النار، والنار عقوبة الله. وأما (عَفِرةُ) - یعنی بفتح العین وکسر الفاء - فهی نعت الأرض التی لا تنبت فیها شیئاً، فسماها: خضرة على معنى التفاؤل حتى تُخضِر" انتهى([3]).
خطابی میگوید: «عاصی را تغییر داد به خاطر بدی معنای (گناهکار، طغیانگر) حال آنکه صفت مومن اطاعت و تسلیم بودن است. و اسمهای «العزیز» را تغییر داد چون عزت فقط از آن الله است. و شعار بنده ذلت و خواری و فروتنی در برابر الله میباشد. «عُتله» به معنای (شدت و غلظت) را تغییر داد چون صفت مومن نرمی و آسانگیری است. «شیطان» را تغییر داد چون از ریشه «شطن» به معنای دور از خیر میباشد و نیز اسم هر فرد متجاوز و سرکشی از جن و انسان است. «الحَکَم» را تغییر داد چون الله متعال حاکم و داوری است که حکمش رد نمیشود. و این صفت تنها شایسته خداوند متعال است. و از اسماء الهی میباشد. «غُراب» را تغییر داد چون ماخوذ از «الغَرب» به معنای بُعد و دوری میباشد و همچنین حیوانی بد مزه است که رسول الله کشتن آن را در منطقه حل و حرم مباح نموده است. «حُباب» را تغییر داد چون نوعی مار است و روایت شده اسم شیطانی است. و «الشِّهاب» عبارت است از شعلهای از آتش (اخگر) و آتش عقوبت الهی میباشد. اما «عَفِرَةُ» به فتح عین و کسر فاء، عبارت است از زمینی که چیزی در آن نمیروید، پس آن را «خضرة» نامید و اینچنین اسم آن را به فال نیک گرفت تا سرسبز گردد.
7 - (الترغیب فی تأدیب الأولاد)
([1]) قلت: وکلها ثابتة الأسانید، إلا تغییر اسم الغراب، ففیه ریطة بنت مسلم، وهی مجهولة. وإلا اسم حباب، وسیشیر المؤلف قریباً إلى تضعیفه، وهی مخرجة فی "صحیح أبی داود".
([2]) قلت: فیه إشارة إلى ضعف الحدیث المروی فی ذلک، وبیانه فی "الضعیفة" (3511).
([3]) یعنی کلام الخطابی باختصار، وهو فی "المعالم" (7/ 255-256).
ترغیب به اسمهای نیک و آنچه در مورد نهی از اسمهای بد و تغییر آن وارد شده است
2890-1227- (1) (ضعیف) عَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّکُمْ تُدْعَوْنَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِأَسْمَائِکُمْ وَأَسْمَاءِ آبَائِکُمْ؛ فَحَسِّنُوا أَسْمَاءَکُمْ».
از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شما در روز قیامت با اسامی خود و اسامی پدرانتان خوانده میشوید، پس اسامی نیکویی انتخاب کنید».
رواه أبو داود، وابن حبان فی "صحیحه"؛ کلاهما عن عبدالله بن أبی زکریا عنه، وعبدالله بن أبی زکریا ثقة عابد. قال الواقدی: "کان یعدل بعمر بن عبدالعزیز". لکنه لم یسمع من أبی الدرداء، واسم أبی زکریا إیاس بن یزید.
2891-1976- (1) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «...([1]) أَحَبُّ الأَسْمَاءِ إِلَى اللَّهِ عَبْدُاللَّهِ وَعَبْدُالرَّحْمَنِ».
رواه مسلم وأبو داود والترمذی وابن ماجه.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «محبوبترین اسمها نزد خداوند، عبدالله و عبدالرحمن است».
2892-1977- (2) ((حسن لغیره) عدا ما بین المعقوفتین فهو 1228- (2) (ضعیف)) وَعَنْ أَبِی وَهْبٍ الْجُشَمِیِّ - وَکَانَتْ لَهُ صُحْبَةٌ - س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «[تَسَمَّوْا بِأَسْمَاءِ الْأَنْبِیَاءِ] وَأَحَبُّ الْأَسْمَاءِ إِلَى اللَّهِ عَبْدُاللَّهِ، وَعَبْدُالرَّحْمَنِ، وَأَصْدَقُهَا حَارِثٌ وَهَمَّامٌ، وَأَقْبَحُهَا حَرْبٌ وَمُرَّةُ».
از ابو وهب جُشَمی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «[فرزندانتان را اسامی پیامبران بنامید] محبوبترین اسمها نزد خداوند، عبدالله و عبدالرحمن و راستترین و درستترین اسمها حارث و هَمّام و زشتترین اسمها حَرب و مُرَّه است».
رواه أبو داود - واللفظ له – والنسائی. وإنما کان حارث وهمام أصدق الأسماء؛ لأنَّ (الحارث): هو الکاسب، و(الهمام): هو الذی یهم مرة بعد أخرى، وکل إنسان لا ینفک عن هذین.
حارث و همام درستترین اسمها هستند، چون حارث به معنای کاسب و همّام یعنی کسیکه همیشه سعی و تلاش میکند و هیچ انسانی از این دو صفت جدا نمیشود.
2893-1978- (3) (صحیح) وَعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «أَحَبُّ الْکَلَامِ إِلَى اللهِ أَرْبَعٌ: سُبْحَانَ اللهِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَاللهُ أَکْبَرُ. لَا یَضُرُّکَ بِأَیِّهِنَّ بَدَأْتَ. لَا تُسَمِّیَنَّ غُلَامَکَ یَسَارًا، وَلَا رَبَاحًا، وَلَا نَجِیحًا، وَلَا أَفْلَحَ؛ فَإِنَّکَ تَقُولُ: أَثَمَّ هُوَ؟ فَلَا یَکُونُ فَیَقُولُ: لَا إِنَّمَا هُنَّ أَرْبَعٌ، فَلَا تَزِیدُنَّ عَلَیَّ»([2]).
از سمرة بن جندب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «محبوبترین کلامها نزد خداوند چهار کلمه است: سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر. از هرکدام شروع کنی اشکالی ندارد. نام فرزندت را یسار [از یسر و آسانی]، رَباح [از ربح و سود]، نَجیح [از نجح و ظفر به معنای پیروزی] و اَفلح [از فلاح و رستگاری] نگذار؛ زیرا میگویی: فلانی [که یکی از این اسامی را دارد] آنجاست؟ پس پاسخ میشنوی: نه [یعنی مثلا میپرسی یسار و رباح آنجاست؟ میگوید: نزد ما آسانی و سودی نیست؛ که چنین تفائلی نسبت به اسم وی زیبا نیست]. آنها چهار اسم هستند پس به من افترا نبندید و به آنها نیفزایید».
رواه مسلم - واللفظ له - وأبو داود والترمذی وابن ماجه مختصراً، ولفظه: قَالَ: نَهَانا رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ نُسَمِّیَ رَقِیقَنَا([3]) أَرْبَعَةَ أَسْمَاءٍ: أَفْلَحُ، وَنَافِعٌ، وَرَبَاحٌ، وَیَسَارٍ.
و در روایت ابن ماجه آمده است: رسول الله ج ما را نهی نمود از اینکه بردههایمان را با اسمهای اَفلح و نافِع و رَباح و یسار نامگذاری کنیم.
2894-1979- (4) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ أَخْنَعَ اسْمٍ عِنْدَ اللهِ رَجُلٌ تَسَمَّى مَلِکَ الْأَمْلَاکِ، - زَادَ فِی رِوَایَة:- - لَا مَالِکَ إِلَّا اللهُ». قَالَ سُفْیَانُ: مِثْلُ «شَاهَانْشَاهْ»([4]).
وقَالَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ، سَأَلْتُ أَبَا عَمْرٍو (یعنی الشیبانی) عَنْ «أَخْنَعَ»؟ فَقَالَ: «أَوْضَعَ([5])».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پستترین نامها نزد خداوند، مردی است که خود را پادشاه پادشاهان بنامد». و در روایتی میافزاید: «پادشاهی نیست مگر الله». سفیان میگوید: همانند شاهنشاه.
و احمد بن حنبل میگوید: از ابا عمرو (یعنی شیبانی) در مورد «اَخنع» پرسیدم، جواب داد: یعنی: پست.
رواه البخاری ومسلم.
(صحیح) ولمسلم: «أَغْیَظُ رَجُلٍ عَلَى اللهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَأَخْبَثُهُ رَجُلٌ [کَانَ] یُسَمَّى([6]) مَلِکَ الْأَمْلَاکِ. لَا مَلِکَ إِلَّا اللهُ».
و در روایت مسلم آمده است: «بدترین و پلیدترین فرد در روز قیامت نزد خداوند کسی است که شاهنشاه نامیده شده است و پادشاهی نیست مگر برای الله».
([1]) هنا فی الأصل زیادة نصها: ("أحب الأسماء إلى الله ما عبد وما حمد". وفی روایة). وهی زیادة باطلة لم ترد فی المخطوطة وغیرها، والظاهر أنَّها مدرجة من بعض جهلة النساخ، فإنَّه لا أصل له بهذا اللفظ کما کنت بینته فی "الضعیفة" (411)، وانظر الحدیث (408) منه، وکنت نسبت الخطأ هنا إلى المؤلف رحمه الله، إحساناً منی الظن بمحقق الکتاب، فأستغفر الله من ذلک، وعفا عنا وعن محققه.
([2]) ظاهر السیاق یدل على أنَّ قوله: "إنما هن أربع. . ." مرفوع من کلامه ج، ویؤکد ذلک أنَّ فی روایة صحیحة لأحمد التصریح بذلک، ولذلک کنت خرجتها فی "الصحیحة" (346)، وفی ذلک إبطال لقول من زعم أنَّه من قول الراوی لیس من الحدیث. انظر "شرح مسلم" للنووی، والحاشیة على "مسلم" طبع استنبول.
([3]) لیس هذا خاصاً بالأرقاء، بل هو بعض معنى (غلامک) فی الروایة الأولى، ویؤیده تعلیل النهی فیها بقوله: "فإنَّک تقول. . ."، وعلیه یدل کلام النووی وغیره، ثم إنَّ هذا اللفظ قد رواه مسلم أیضاً، فکان على المؤلف أنْ یذکره ولا یهمله، کما أنَّ ابن ماجه روى الأربع کلمات أیضاً.
([4]) ومثله (قاضی القضاة) عند الحافظ العراقی وغیره. راجع "فتح الباری".
([5]) عیاض میگوید: «به این معناست که بدترین و حقیرترین اسامی میباشد. خانع به معنای ذلیل میباشد. و چون اسمی خوارترین اسامی باشد، کسی که این اسم بر او نهاده میشود ذلتش بیشتر است». "فتح".
([6]) الأصل: "رجل تسمى"، والتصویب من المخطوطة و"مسلم" (6/ 174).