(49)- (مکتوب- 47) نصیحت به دو فرزندش حسن و حسین ب
(1)أُوصِیکُما بِتَقْوَى اللَّهِ، وَأَنْ لا تَبْغِیَا الدُّنْیا وَ إِنْ بَغَتْکُما، وَلا تَأْسَفا عَلى شَىْءٍ مِنْها زُوِىَ عَنْکُما، وَقُولا بِالْحَقِّ، وَاعْمَلا لِلْأَجْرِ، وَکُونا لِلظَّالِمِ خَصْماً، وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً. (2)أُوصِیکُما وَجَمِیعَ وَلَدِى وَأَهْلِى وَمَن بَلَغَهُ کِتابِى بِتَقْوَى اللَّهِ، وَنَظْمِ أَمْرِکُمْ، وَصَلاحِ ذاتِ بَیْنِکُمْ، فَإِنِّى سَمِعْتُ جَدَّکُماع یَقُولْ: صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ وَ الصِّیامِ. (3)اللَّهَ اللَّهَ فِى الْأَیْتامِ، فَلا تُغِبُّواْ أَفْواهَهُمْ، وَلا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ، وَاللَّهَ اللَّهَ فِى جِیرانِکُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِیَّةُ نَبِیِّکُمْ، ما زالَ یُوصِى بِهِمْ حَتّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ. وَاللَّهَ اللَّهَ فِى الْقُرانِ لا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ. وَاللَّهَ اللَّهَ فِى الْصَّلاةِ فَانها عَمُودُ دِینِکُمْ. وَاللَّهَ اللَّهَ فِى بَیْتِ رَبِّکُمْ، لا تُخَلُّوهُ ما بَقِیتُمْ، فإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُناظَرُوا. وَاللَّهَ اللَّهَ فِى الْجِهادِ بِأَمْوالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَأَلْسِنَتِکُمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ. (4)وَعَلَیْکُمْ بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ، وَإِیّاکُمْ وَالتَّدابُرَ وَالتَّقاطُعَ، لا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْىَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلّى عَلَیْکُمْ أَشْرارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا یُسْتَجابُ لَکُمْ. ثُمَّ قالَ: (5)یا بَنِى عَبْدِالْمُطَّلِبِ لا أُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِماءَ الْمُسْلِمِینَ خَوْضاً تَقُولُونَ: قُتِلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ، قُتِلَ اََمِیرُالْمُؤْمِنِینَ، أَلا لا یُقْتَلُنَّ بِى إِلّا قاتِلِى. (6)انظُرُوا إِذا أَنَا مُتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ، وْ لا یُمَثَّلُ بِالرَّجُلِ فَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: إِیَّاکُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ.
[(1) شما را به تقوا و پرهیزکاری و ترس از خداوند سفارش میکنم، در پی دنیا پرستی نباشید گر چه به سراغ شما آید. بر آنچه از دنیا از دست میدهید تاسف مخورید، سخن حق بگوئید و برای اجر و پاداش [الهی] کار کنید. دشمن سرسخت ظالم و یاور و همکار مظلوم باشید (2) من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانی را که این وصیت نامه ام به آنها میرسد به تقوا و ترس از خداوند، نظم امور خود و اصلاح ذات البین سفارش میکنم، زیرا که من از جد شما صلی الله علیه و آله شنیدم میفرمود: اصلاح بین مردم از نماز و روزه برتر است. (3) خدا را خدا را در مورد یتیمان، نکند آنها گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند، نکند آنها در حضور شما در اثر عدم رسیدگی از بین بروند، خدا را خدا را که در مورد همسایگان خود خوش رفتاری کنید، چرا که آنان مورد توصیه و سفارش پیامبر شما هستند. وی همواره نسبت به همسایگان سفارش میفرمود تا آنجا که ما گمان بردیم به زودی سهمیهای از ارث برایشان قرار خواهد داد، خدا را خدا را در توجه به قرآن، نکند دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند. خدا را خدا را در مورد نماز چرا که ستون دین شما است. خدا را خدا را در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام که هستید آنرا خالی نگذارید، که اگر خالی گذارده شود مهلت داده نمیشوید [و بلای الهی شما را فرا خواهد گرفت ]، خدا را خدا را در مورد جهاد، با اموال و جانها و زبانهای خویش در راه خدا [که باید همه اینها را در این راه به کار گیرید]؛ (4) و بر شما لازم است پیوندهای دوستی و محبت را محکم دارید و بذل و بخشش را فراموش نکنید، از پشت کردن به هم و قطع رابطه برحذر باشید. امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اشرار بر شما مسلط میشوند، سپس هر چه دعا کنید مستجاب نمیگردد. سپس فرمود: (5) ای نوادگان عبدالمطلب! نکند شما بعد از شهادت من دست خود را از آستین بیرون آورده و در خون مسلمانان فرو برید؛ و بگوئید امیرمؤمنان کشته شد [و این بهانه ای برای خونریزی شود ]. آگاه باشید به خاطر من تنها قاتلم را باید بکشید. (6) بنگرید هر گاه من از این ضربت جهان را بدرود گفتم، او را تنها یک ضربت بزنید تا ضربتی در برابر ضربتی باشد، این مرد را مثله نکنید [گوش و بینیو اعضاء او را نبرید ]، زیرا من از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: از مثله کردن بپرهیزید گر چه نسبت به سگ گزنده باشد.]
(48)- (سخن- 37) نصیحت فرزند بزرگش حسنس
(1)یابُنَىّ احْفَظْ عَنِّى اُرْبَعاً وَأَرْبَعاً لایَضُرُّکَ ماعَمِلْتَ مَعَهُنَّ: إِنَّ أَغْنىَ الْغِنَى الْعَقْلُ، وَأَکْبَرَالْفَقْرِ الْحُمْقُ، وَأَوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ، وَأَکْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلْقِ. (2)یابُنَىّ إِیَّاکَ وَمُصادَقَةَ الْأَحْمَقِ فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرَّکَ، (3)وَإِیَّاکَ وَمُصادَقَةَ الْبَخِیلِ فَإِنَّهُ یَقْعُدُعَنْکَ أَحْوَجَ ماتَکُونُ إِلَیْهِ، (4)وَإِیَّاکَ وَمُصادَقَةَ الْفاجِرِ فَإِنَّهُ یَبِیعُکَ بِالتَّافِهِ، (5)وَإِیَّاکَ وَمُصادَقَةَ الْکَذّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ، وَیُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ.
[پسرم ! چهار چیز از من یادگیر (در خوبىها)، و چهار چیز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آنها عمل مىکنى زیان نبینی:
1- همانا ارزشمندترین بى نیازى عقل است.
2- و بزرگترین فقر بى خردى است.
3- و ترسناکترین تنهایى خود پسندى است.
4- و گرامىترین ارزش خانوادگى، اخلاق نیکوست.
1- پسرم ! از دوستى با احمق بپرهیز، چرا که مىخواهد به تو نفعى رساند اما دچار زیانت مىکند.
2- از دوستى با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز دارى از تو دریغ مىدارد.
3- و از دوستى با بدکار بپرهیز، که با اندک بهایى تو را مىفروشد.
4- و از دوستى با دروغگو بپرهیز که به سراب ماند: دور را به تو نزدیک، و نزدیک را دور مىنمایاند.]
(47)- (خطبهی- 155) وصف عایشهل مادر مؤمنان
(1)فَمَنِ اسْتَطاعَ عِندَ ذلِکَ أَنْ یَعْتَقِلَ نَفْسَهُ، عَلَى اللَّهِ عَزَّوجَلَّ فَلْیَفْعَلْ، فَإِنْ أَطَعْتُمُونِى فَإِنِّى حامِلُکُمْ إِنْ شاءَاللَّهُ عَلَى سَبِیلِ الْجَنَّةِ، وَإِنْ کانَ ذا مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ، وَمَذاقَةٍ مَرِیرَةٍ. (2)وَأَمّا فُلانَةُ فَأَدْرَکَها رَأْىُ النِّساءِ، وَضِغْنٌ غَلا فِى صَدْرِها کَمِرْجَلِ الْقَیْنِ، (3)وَلَوْ دُعِیَتْ لِتَنالَ مِنْ غَیْرِى ما أَتَتْ إِلَىَّ لَمْ تَفْعَلْ، وَلَها بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولى، وَالْحِسابُ عَلَى اللَّهِ.
[(1)هنگام آن فتنه و تباه کاری کسی که توانایی اطاعت و فرمانبرداری خدا را داشته باشد، بایستی به جا آورد، پس اگر مرا اطاعت و پیروی کنید، من به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد، اگر چه این راه بسیار سخت و تلخ مزه است. (2) و امّا فلانی را(عایشهل را) سستی اندیشهی زنان دریافته، کینه و دشمنی در سینهاش به جوش آمده مثل(جوشیدن)دیگ آهنگر، (3) اگر او را وادار میکردند به اینکه آنچه با من کرد با دیگری انجام دهد بدان اقدام نمینمود، بعد از این هم حرمت و بزرگی پیش از این برای او باقی است(زیرا همسر پیغمبر و مادر مؤمنان است) و حساب و بازپرسی با خداوند است.]
(46)- (خطبهی- 127) دو طایفه دربارهی من هلاک خواهند شد
(1)فَإِنْ أَبَیْتُمْ
إِلا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّى أَخْطَأْتُ وَضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عامَّةَ أُمَّةِ
مُحَمَّدٍ ج
بِضَلالِى، وَتَأْخُذُونَهُمْ بِخَطائِى، وَتُکَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِى،
(2)سُیُوفُکُمْ عَلى عَواتِقِکُمْ تَضَعُونَها مَواضِعَ الْبُرْءِ وَالسُّقْمِ، وَتَخْلِطُونَ
مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ یُذْنِبْ. (3)وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج
رَجَمَ الزّانِىَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلّى عَلَیْهِ، ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ،
وَقَتَلَ الْقاتِلَ وَوَرَّثَ مِیراثَهُ أَهْلَهُ، وَقَطَعَ السَّارِقَ وَجَلَدَ
الزّانِىَ غَیْرَ الْمُحْصَنِ، ثُمَّ قَسَّمَ عَلَیْهِما مِنَ الْفَىءِ، وَنَکَحَا
الْمُسْلِماتِ، فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج
بِذُنُوبِهِمْ، وَأَقامَ حَقَّ اللَّهِ فِیهِمْ، وَلَمْ یَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ
الْأسْلامِ، وَلَمْ یُخْرِجْ أَسْماءَهُمْ مِنْ بَیْنِ أَهْلِهِ، (4)ثُمَّ أَنتُمْ
شِرارُ النّاسِ وَمَنْ رَمى بِهِ الشَّیْطانُ مَرامِیَهُ، وَضَرَبَ بِهِ تِیهَهُ.
(5)وَسَیَهْلِکُ فِىَّ صِنْفانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلى غَیْرِ
الْحَقِّ، وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلى غَیْرِ الْحَقِّ: وَخَیْرُ
النّاسِ فِىَّ حالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ، فَالْزَمُوهُ، وَالْزَمُوا السَّوادَ الْأَعْظَمَ،
فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَماعَةِ، (6)وَإِیّاکُمْ وَالْفُرقَةَ.! فَإِنَّ
الشّاذَّ مِنَ النّاسِ لِلشَّیْطانِ، کَما أَنَّ الشّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ.
(7)أَلا مَنْ دَعا إِلى هذَا الشِّعارِ فَاقْتُلُوهُ وَلَوْ کانَ تَحْتَ عِمامَتِى
هذِهِ. (8)وَإِنَّما حُکِّمَ الْحَکَمانِ لِیُحْیِیا ما أَحْیَا الْقُرانُ،
وَیُمِیتا ما أَماتَ الْقُرانُ، وَإِحْیاؤُهُ الْاِجْتِماعُ عَلَیْهِ، وَإِماتَتُهُ
الْاِفْتِراقُ عَنْهُ. فَإِن جَرَّنَا الْقُرانُ إِلَیْهِمِ اتَّبَعْناهُمْ، وَإِنْ
جَرَّهُمْ إِلَیْنَا اتَّبَعُونا، (9)فَلَمْ اتِ شراً بُجْراً، وَلا خَتَلْتُکُمْ
عَنْ أَمْرِکُمْ، وَلا لَبَّسْتُهُ عَلَیْکُمْ، إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْىُ مَلَئِکُمْ
عَلَى اخْتِیارِ رَجُلَیْنِ، أَخَذْنا عَلَیْهِما اَنْ لا یَتَعَدَّیَا الْقُرانَ فَتاها
عَنْهُ، وَتَرَکَا الْحَقَّ وَهُما یُبْصِرانِهِ، وَکانَ الْجَوْرُ هَواهُما فَمَضَیا
عَلَیْهِ، (10)وَقَدْ سَبَقَ اسْتِثْناؤُنا عَلَیْهِما فِى الْحُکُومَةِ بِالْعَدْلِ
وَالصَّمْدِ لِلْحَقِّ سُوءَ رَأْیِهِما، وَجَوْرَ حُکْمِهِما.
[(1)اگر مخالفت شما(با من) برای این است که گمان میکنید خطا کرده و گمراه شدهام، پس چرا همهی امّت محمّد ج را به گمراهی من (به گمان خود)گمراه میدانید، آنان را به خطای من میگیرید و به گناه من تکفیرشان مینمایید؟، (2)شمشیرهایتان را که بر دوشهایتان است بر جاهای سلامت و هم بر مواضع بیماری فرود میآورید، کسی را که(به گمان شما) گناه کرده با کسی که گناهی مرتکب نشده خلط میکنید، (3) میدانید رسول خدا ج زنا کنندهای را که همسر داشت سنگسار کرد، بعد بر او نماز گزارد و میراثش را به کسان او داد، قاتل را کشت، و ارث او را در میان ورّاثش تقسیم کرد، دست دزد را برید و زنا کنندهی بیهمسر را تازیانه زد، بعد از آن از مالی که مسلمانها به غنیمت آورده بودند به ایشان(عاصیان) قسمت داده و آنان هم زنهای مسلمان را به نکاح خود در آوردند، پس رسول خدا ج ایشان را(کافر ندانسته، بلکه) به خاطر گناهانشان (آنان را)گرفته حق خدا را دربارهی آنان جاری ساخت، ولی از بهره و استفادهی آنها از اسلام جلوگیری ننمود، اسمشان را از بین مسلمانان خارج نکرد، (4)پس شما بدترین مردم و بدترین کسی میباشید که شیطان او را به گمراهیهای خود پرتاب کرده و به حیرت و سرگردانی وا داشته است، (5) به زودی دو طایفه دربارهی من هلاک خواهند شد: یکی دوستی که در دوستی افراط کند، به طوری که محبت بیاندازه او را به راه باطل بکشد؛ و دیگر دشمنی که از حد تجاوز کرده، دشمنی بیاندازه او را به غیر حق وا دارد(مثل خوارج)، بهترین مردم دربارهی من گروه میانه میباشند، پس همراه این گروه میانه بوده از سواد اعظم پیروی کنید، زیرا دست خدا بر سر جماعت است، (6) بر حذر باشید از مخالفت و جدایی، زیرا تنها و یک سو شده از مردم، در دام شیطان است، چنانکه تنها مانده از گوسفندان طعمهی گرگ میباشد، (7)آگاه باشید هر که کسی را به این رویه دعوت کند، او را بکشید، اگر چه در زیر عمامهی من باشد، (8) اگر به آن دو نفر(ابو موسى و عمرو عاص)حکمیت داده شد تنها باین خاطر بود که آنچه را قرآن زنده دانسته زنده سازند، آنچه را محکوم بمرگ نموده نابود کنند. احیاء قرآن این است که دست اتحاد به هم دهند و به آن عمل کنند، میراندن آن پراکندگى و جدائى از آن است، پس اگر قرآن ما را بسوى آنها بکشاند آنانرا متابعت میکنیم و اگر آنان را بسوى ما سوق دهد باید تابع ما باشند. (9)پس من شرّی به جا نیاوردم و شما را فریب نداده به اشتباه نیانداختم، بلکه رأی و اندیشهی خودتان بود که این دو مرد را اختیار نمودید(ابوموسی و عمرو ابن عاص)، ما هم از آنها پیمان گرفتیم که از قرآن تعدی و تجاوز ننمایند، ولی آنان گمراه گشته دست از حق شستند و حال آنکه هر دو به حق بینا بودند و ظلم و ستم آنها از روی هوای نفس بود که به آن رفتار نمودند، (10)و پیشتر (در صلح نامه)پیمان گرفتیم که حکومت باید از روی عدل و درستی بوده و حق را در نظر داشته باشند، ولی بد رأیی و حکومت کردن ایشان از روی ظلم و ستم میان ما و آنها جدایی انداخت.]
(45)- (مکتوب- 58) علیس فرموده: اختلاف با اهل شام به خاطر قتل عثمانس است
(1)وَکانَ بَدْءُ أَمْرِنا أَنَّا الْتَقَیْنا وَالْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشّامِ، وَالظّاهِرُ أَنّ رَبَّنا واحِدٌ، وَنَبِیَّنا واحِدٌ، وَدَعْوَتَنا فِى الْإِسْلامِ واحِدَةٌ، وَلا نَسْتَزِیدُهُمْ فِى الْإِیمانِ بِاللَّهِ وَالتَّصْدِیقِ لِرَسُولِهِ وَلا یَسْتَزِیدُونَنا وَالْأَمْرُ واحِدٌ إِلّا مَا اخْتَلَفْنا فِیهِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ، وَنَحْنُ مِنْهُ بَراءٌ! (2)فَقُلْنا: تَعالَوْا نُداوِى ما لا یُدْرَکُ الْیَوْمَ بِإِطْفاءِ النَّائِرَةِ وَتَسْکِینِ الْعامَّةِ، حَتّى یَشْتَدَّ الْأَمْرُ وَیَسْتَجْمِعَ، فَنَقْوى عَلى وَضْعِ الْحَقِّ فِى مُواضِعِهِ، فَقالُوا: بَلْ نُداوِیهِ بِالْمُکابَرَةِ! فَأَبَوْا حَتّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَرَکَدَتْ، وَوَقَدَتْ نِیرآنها وَحَمِشَتْ، فَلَمَّا ضَرَّسَتْنا وَإِیَّاهُمْ، وَوَضَعَتْ مَخالِبَها فِینا وَفِیهِمْ، أَجابُوا عِنْدَ ذلِکَ إِلَى الَّذِى دَعَوْناهُمْ إِلَیْهِ، فَأَجَبْناهُمْ إِلى ما دَعَوْا، وَسارَعْناهُمْ إِلى ما طَلَبُوا، حَتَّى اسْتَبانَتْ عَلَیْهِمُ الْحُجَّةُ، وَانْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَةُ، (3)فَمَنْ تَمَّ عَلى ذلِکَ مِنْهُمْ فَهُوَ الَّذِى أَنقَذَهُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَمَنْ لَجَّ وَتَمادى فَهُوَ الرَّاکِسُ الَّذِى رانَ اللَّهُ عَلى قَلْبِهِ، وَصارَتْ دائِرَةُ السَّوْءِ عَلى رَأْسِهِ.
[(1)و ابتدای کار ما این بود، که ما و اهل شام به هم بر خوردیم در حالی که به حسب ظاهر پروردگارمان یکی و پیغمبرمان یکی و روش تبلیغمان در اسلام یکسان بود، ما از ایشان نمیخواستیم که ایمان به خدا و رسولش را زیاد کنند، و آنان هم از ما این را نمیخواستند، کار یکنواخت بوده و هیچ اختلاف و جدایی بین ما نبود، مگر دربارهی خون عثمان، ما از آن دور و به آن آلوده نبودیم! (2)پس گفتیم: بیایید امروز با خاموش کردن آتش فتنه و آرامش دادن به مردم چاره کنیم چیزی را که پس از این علاج و چاره نمیتوان کرد، تا کار استوار و منظم گردد، آنگاه ما بتوانیم حق را در مواضع آن به کار بریم، گفتند: بلکه ما چارهی این کار را به دشمنی و زد و خورد میکنیم! پس سرپیچی کردند تا اینکه جنگ برپا و استوار گردید، آتش آن افروخته و کار دشوار شد، چون جنگ و زد و خورد ما و آنان را دندان گرفته و چنگالهایش را در ما و ایشان فرو برد، در آن هنگام (آنان)پذیرفتند چیزی را که ما ایشان را به آن میخواندیم، پس(از ما خواستند تا دست از جنگ بکشیم) دعوتشان را پذیرفته و به خواهش آنان شتافتیم، تا آنکه حجت بر ایشان هویدا گردد و عذری برای آنها باقی نماند، (3)پس هر کس از اینان بر این سخن پایدار باشد، او را خدا از هلاکت و تباهی رهایی داده، هر که ستیزگی نموده به گمراهی خویش باقی بماند، او به حال اوّل خود برگشته(پیمان شکسته) و خدا دلش را (با غفلت)پوشانده، و پیش آمد بدی دور سر او چرخ میزند.]