دلایل تکانندادن انگشت سبّابه هنگام تشهد
اما دلیلی که در مورد عدم تحریک انگشت سبابه در تشهد به آن استناد شده، روایتی است که امام بیهقی / روایت میکند:
أَخْبَرَنَا[1] أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، حدثنا أَبُو الْعَبَّاسِ: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ الصَّغَانِیُّ، حدثنا الْفَضْلُ بْنُ یَعْقُوبَ، حدثنا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: قَالَ ابْنُ جُرَیْجٍ: أَخْبَرَنِی زِیَادٌ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ، عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ الزُّبَیْرِ، عَنْ عَبْدِ اللهِ، أَنَّهُ ذَکَرَ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ «یُشِیرُ بِأُصْبُعِهِ إِذَا دَعَا لَا یُحَرِّکُهَا».
عبدالله بن زبیر ب میگوید که پیامبر ج هرگاه دعا مینمودند با انگشت سبابه اشاره مینمودند و آن را تکان نمیدادند.
تمام راویان این حدیث «ثقة» میباشند، و فقط محمد بن عجلان قرشی اندکی خطا میکند[2]؛ لیکن این قسمت از حدیث «لَا یُحَرِّکُهَا» مدرج و سخن محمد بن عجلان میباشد، چرا که همین حدیث رواتی مانند:
محمد بن عجلان[3]، عثمان بن حکیم[4]، عمرو بن دینار[5] و زیاد بن سعد[6] از عامر بن عبدالله بن زبیر (رحمة الله علیهم) نقل میکنند؛ و همچنین از خود محمد بن عجلان ثقات دیگری مانند:
لیث بن سعد[7]، یحیی بن سعید قطان[8]، سفیان بن عیینه[9]، زیاد بن سعد[10] و ابوخالد احمر[11] نقل کردهاند و فقط در طریقی که «زیاد بن سعد از محمد بن عجلان از عامر بن عبدالله»[12] روایت کرده این زیاده را دارد و سایر راویان این قسمت «لَا یُحَرِّکُهَا» را روایت نکردهاند و همگی فقط گفتهاند که «... وأشار بالسبابة» از طرفی زیاد بن سعد به نزد عامر بن عبدالله بن زبیر (رحمة الله علیهم) میرود و مستقیماً حدیث را از خود عامر بن عبدالله میشنود، ولی زمانی که عامر آن را برای وی تعریف میکند، این زیاده «لَا یُحَرِّکُهَا» را روایت نمیکند[13]، پس مشخص میگردد که محمد بن عجلان این حدیث را برای لیث بن سعد، یحیی بن سعید قطان، سفیان بن عیینه، زید بن سعد و ابوخالد احمر بدون این زیاده «لَا یُحَرِّکُهَا» روایت نموده، ولی هنگامی که آن را برای زیاد بن سعد روایت میکند لفظ «لَا یُحَرِّکُهَا» را برای شرح قسمت «أشار بالسبابة» برای زیاد بن سعد آورده و برای زیاد بن سعد توضیح نداده و تفکیک نکرده که این قسمت از حدیث سخن خود اوست و زیاد بن سعد هم همینگونه آن را برای ابن جریح نقل کرده[14]، ولی زمانی که زیاد بن سعد به نزد عامر بن عبدالله میرود و مستقیماً حدیث را از خود عامر میشنود، دیگر آن زیاده را نقل نکرده و برای سفیان بن عیینه بدون آن زیاده روایت کرده است:
حَدَّثَنَا[15] الْحُمَیْدِیُّ قَالَ: ثنا سُفْیَانُ، قَالَ: ثنا زِیَادُ بْنُ سَعْدٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَجْلَانَ، أَنَّهُمَا سَمِعَا عَامِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ یُحَدِّثُ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّهُ «رَأَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدْعُو فِی الصَّلَاةِ هَکَذَا» وَقَبَضَ الْحُمَیْدِیُّ أَصَابِعَهُ الْأَرْبَعَةَ وَأَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ.
به نکتهای هم باید اشاره کنیم و اینکه عدهای از علمای معاصر اشتباه را به زیاد بن سعد نسبت داده و نه محمد بن عجلان؛ هرچند در هر صورت حدیث ضعیف میگردد، ولی چون زیاد بن سعد «ثقهتر» از محمد بن عجلان میباشد، لذا بهتر است اشتباه را به محمد بن عجلان نسبت دهیم و بگوییم که وی دوگونه حدیث را روایت کرده است، برای زیاد بن سعد اشتباهاً با آن زیاده و برای دیگران بدون آن زیاده حدیث را نقل کرده است:
* زیاد بن سعد
لیث بن سعد زیاد بن سعد
یحیی سعید قطان محمد بن عجلان عن عامر بن عبدالله عن أبیه عن رسول الله
ابوخالد الاحمر عمرو بن دینار
سفیان ثوری عثمان بن حکیم
پس مشخص میگردد که لفظ «لَا یُحَرِّکُهَا» سخن خود محمد بن عجلان میباشد و اصل حدیث اینگونه میباشد که امام مسلم / روایت کرده است:
حَدَّثَنَا[16] قُتَیْبَةُ، حَدَّثَنَا لَیْثٌ، عَنِ ابْنِ عَجْلَانَ، ح قَالَ: وَحَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ - وَاللَّفْظُ لَهُ - قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ، عَنِ ابْنِ عَجْلَانَ، عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ الزُّبَیْرِ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا قَعَدَ یَدْعُو، وَضَعَ یَدَهُ الْیُمْنَى عَلَى فَخِذِهِ الْیُمْنَى، وَیَدَهُ الْیُسْرَى عَلَى فَخِذِهِ الْیُسْرَى، وَأَشَارَ بِإِصْبَعِهِ السَّبَّابَةِ، وَوَضَعَ إِبْهَامَهُ عَلَى إِصْبَعِهِ الْوُسْطَى، وَیُلْقِمُ کَفَّهُ الْیُسْرَى رُکْبَتَهُ».
عبدالله بن زبیر ب میگوید که پیامبر ج هرگاه (در نماز) مینشستند و دعا میکردند، دست راستش را روی ران راست و دست چپش را روی ران چپش قرار میدادند و با انگشت سبابه اشاره میکردند و انگشت ابهامش را بر انگشت وسطش قرار میدادند و کف دست چپش را روی زانویش قرار میدادند.
پس فهمیدیم که روایت شده پیامبر ج با انگشت سبابه اشاره کردهاند، اما بعضی از راویان آن را شرح داده و گفتهاند: «... لَا یُحَرِّکُهَا» و بعضی دیگر گفتهاند: «... یُحَرِّکُهَا».
اما اکنون کدامیک صحیح میباشد: تکاندادن انگشت سبابه در تشهد و هنگام دعاخواندن نماز؛ و یا تکانندادن آن؟
قول راجح این است که تکانندادنش صحیح میباشد و نباید در تشهد آن را تکان دهیم؛ چرا که
اولاً: همچنانکه دیدیم روایت صحیحی در مورد تکاندادنش در تشهد نداریم.
ثانیاً: در روایات صحیحی که آمده لفظ اشارهکردن با سبابه «أَشَارَ بِإِصْبَعِهِ السَّبَّابَةِ» میباشد و در لغت اگر بگویند: «فردی به چیزی با انگشت سبابه اشاره میکند» همه اینگونه میفهمند که وی انگشت سبابهاش را روبهروی آن چیز نموده است؛ اما از اشارهکردن با انگشت سبابه، تکاندادن آن فهمیده نمیگردد؛ و از طرفی اشارهکردن و تکاندادن باهم متفاوت هستند و نمیتوان اشارهکردن را بر تکاندادن حمل نمود، مگر اینکه قرینهای داشته باشیم و در اینجا هم قرینهای موجود نمیباشد، و تکاندادن چیزی زائد بر اشارهکردن است و برای آن هم باید دلیل داشته باشیم؛ لذا باید ما هم بر طبق لغت عرب و آیات و احادیث صحیح به تفسیر آیات الله أ و احادیث رسول الله ج بپردازیم و نه اینکه با توجه با قرینههای مانند احادیث شاذ و متروک به تأویل آنها بپردازیم.
پس اشارهکردن، همان بلندکردن انگشت سبابه میباشد و نه تکاندادن آن؛ چرا که اولاً: اصل اشارهکردن با سبابه به معنی روکردن انگشت سبابه به آن چیز است و ثانیاً: امام عبدالرزاق / هم با اسناد صحیح از عبدالله بنعمر ب روایت میکند:
أخبرنا[17] عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أخبرنا مَعْمَرٌ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بن عمر، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ ابْنِ عُمَرَ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا جَلَسَ فِی الصَّلَاةِ وَضَعَ یَدَیْهِ عَلَى رُکْبَتَیْهِ، وَرَفَعَ أُصْبُعَهُ الَّتِی تَلِی الْإِبْهَامَ فَدَعَا بِهَا، وَیَدُهُ الْیُسْرَى عَلَى رُکْبَتِهِ بَاسِطُهَا عَلَیْهَا».
عبدالله بن عمر ب میگوید: وقتی که پیامبر ج در تشهد نماز مینشست، دست راستش را بر روی رانش قرار میداد و انگشت سبابهاش را بلند میکرد و با آن دعا میکرد و دست چپش را روی ران چپش قرار میداد.
و در اینجا میبینیم که عبدالله بن عمر ب به جای «أَشَارَ بِإِصْبَعِهِ» لفظ «رَفَعَ أُصْبُعَهُ» را به کار برده است، که این را میرساند که بلندکردن همان اشارهکردن است.
و در همان حدیث وائل بن حجر س که در ابتدا مورد بررسی قرار دادیم در بعضی طرقش به جای «أَشَارَ بِإِصْبَعِهِ» لفظ «رَفَعَ أُصْبُعَهُ» آمده است:
امام ابن ابی شیبه / با اسناد صحیح روایت میکند:
حَدَّثَنَا[18] عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِدْرِیسَ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ کُلَیْبٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ، قَالَ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاضِعًا أَحَدَ مِرْفَقَیْهِ الْأَیْمَنَ عَلَى فَخِذِهِ الْیُمْنَى، وَحَلَّقَ بِالْإِبْهَامِ وَالْوُسْطَى وَرَفَعَ الَّتِی تَلِی الْإِبْهَامَ یَدْعُو بِهَا».
وائل بن حجر س میگوید: پیامبر ج را دیدم که آرنج راستش را روی ران راستش قرار داده و انگشت ابهام و وسطی را باهم حلقه کرده بودند؛ و انگشت سبابهاش را بالا آورده و با آن دعا میکردند.
[1]- بیهقی، سنن کبری (ش 2897) / طرانی، الدعاء (ش 638).
[2]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج 9 ص 34) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش 6136) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج 1 ص 196) / ابن ابی حاتم (ج 8 ص 49) / ابن حبان، الثقات (ج 7 ص 386) / عجلی، معرفة الثقات (ج 2 ص 386).
[3]- مسلم (ش 1336) / نسایی (ش 1275) / ابن خزیمه (ش 718) / ابن حبان (ش 1943 و 1944) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ج 2 ص 180) / دارقطنی (ج 1 ص 349) / بزار (ش 2206 و 2205 و 2204) / حمیدی، المسند (ش 879) / ابن ابی شیبه (ج 2 ص 369) / عبد بن حمید، المسند (ش 99) / بیهقی، سنن کبری (ش 2894 و 2902 و 2897) / احمد (ش 2/16100) طبرانی، الدعاء (ش 638).
[4]- بیهقی، سنن کبری (ش 2893) / ابوداود (ش 990) / ابن خزیمه (ش 696) / ابونعیم، الستخرج علی مسلم (ج 2 ص 179).
[5]- بزار (ش 2204) / بیهقی، سنن کبری (ش 2898) / طبرانی، الدعاء (ش 638).
[6]- حمیدی، المسند (ش 879).
[7]- مسلم (ش 1336) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ج 2 ص 180).
[8]- ابن حبان (ش 1944) / نسایی (ش 1275) / ابن خزیمه (ش 718) / بیهقی، سنن کبری (ش 2902) / بزار (ش 2206) / احمد (ش 2/16100).
[9]- حمیدی، المسند (ش 879).
[10]- بیهقی، سنن کبری (ش 2897) / بزار (ش 2205) / طبرانی، الدعاء (ش 638).
[11]- ابن ابی شیبه (ج 2 ص 369) / عبد بن حمید، المسند (ش 99) / بیهقی، سنن کبری (ش 2894) / مسلم (ش 1336) / دارقطنی (ج 1 ص 349) / ابن حبان (ش 1943).
[12]- بیهقی، سنن کبری (ش 2897) / بزار (ش 2205) / طبرانی، الدعاء (ش 638).
[13]- حمیدی، المسند (ش 879).
[14]- بیهقی، سنن کبری (ش 2897) / بزار (ش 2205) / طبرانی، الدعاء (ش 638).
[15]- حمیدی، المسند (ش 879).
[16]- مسلم (ش 1336) / نسایی (ش 1275) / ابن خزیمه (ش 718) / ابن حبان (ش 1943 و 1944) / ابونعیم، المستخرج علی مسلم (ج 2 ص 180) / دارقطنی (ج 1 ص 349) / بزار (ش 2206 و 2205 و 2204) / حمیدی، المسند (ش 879) / ابن ابی شیبه (ج 2 ص 369) / عبد بن حمید، المسند (ش 99) / بیهقی، سنن کبری (ش 2894 و 2902) / احمد (ش 2 / 16100).
[17]- عبدالرزاق (ج 2 ص 248) / ترمذی (ش 294) / ابن ماجه (ش 913).
[18]- ابن ماجه (ش 912) / ابن حبان (ش 1945) / ابن خزیمه (ش 713 و 714) / نسایی (ش 1268) / بیهقی، سنن کبری (ش 2899) / معجم الکبیر (ج 22 ص 33) / دارمی، (ش 1357) / ابن ابی شیبه (ج 2 ص 369 ص 110) / احمد (ش 18870).
دلایل تکاندادن انگشت سبّابه هنگام تشهد
اما دلایلی که در مورد تحریک انگشت سبابه در تشهد به آن استناد شده عبارتند از:
دلیل اول) امام نسایی / روایت میکند:
أَخْبَرَنَا[1] سُوَیْدُ بْنُ نَصْرٍ قَالَ: أَنبأنا عَبْدُ اللهِ بن المبارک، عَنْ زَائِدَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ کُلَیْبٍ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، أَنَّ وَائِلَ بْنَ حُجْرٍ، أَخْبَرَهُ قَالَ: «قُلْتُ: لَأَنْظُرَنَّ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَیْفَ یُصَلِّی، فَنَظَرْتُ إِلَیْهِ ... ثُمَّ قَبَضَ اثْنَتَیْنِ مِنْ أَصَابِعِهِ، وَحَلَّقَ حَلَقَةً، ثُمَّ رَفَعَ إصْبَعَهُ، فَرَأَیْتُهُ یُحَرِّکُهَا یَدْعُو بِهَا».
وائل بن حجر س میگوید: روزی با خودم گفتم باید به نماز رسولالله ج نگاه کنم، ببینم چطوری نماز میخواند؛ لذا به وی نگاه میکردم ... و در تشهد دوتا از انگشتانش را حلقه کرد و سپس انگشت سبّابهاش را بلند نمودند؛ و دیدم که آن را تکان میدادند و همراه تکاندادنش دعا میکردند.
رجال این حدیث همگی «ثقة» میباشند و از نظر رجالی مشکلی ندارند، اما این روایت شاذ میباشد، چرا که همین حدیث را ثقات و اثباتی از «... عاصم بن کلیب از کلیب از وائل بن حجر» روایت کردهاند که عبارتند از: «شعبة بن الحجاج[2]، سفیان ثوری[3]، بشر بن المفضل[4]، ابوالاحوص سلام بن سلیم[5]، سفیان بن عیینه[6]، محمد بن فضیل[7]، خالد بن عبدالله[8]، عبدالواحد بن زیاد[9]، عبدالله بن ادریس[10]، ابوعوانه وضاح بن عبدالله[11]، موسی بن عائشه[12]، موسی بن ابی کثیر[13]، قیس بن ربیع[14] و زائدة بن قدامة[15]».
و تنها زائدة بن قدامة این لفظ «یُحَرِّکُهَا» را آورده است و تفردش در مقابل این همه ثقات و اثبات پذیرفته نمیگردد و زائدة هرچند راوی ثقهای میباشد و لیکن کسی عصمت دارد که خداوند أ وی را عصمت داده باشد و این، جزء خطاهای وی بوده است.
و علت اشتباه زائده ظاهراً قسمت آخر حدیثی است که کلیب روایت کرده است؛ امام نسایی / روایت کرده است:
أَخْبَرَنَا[16] مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنُ یَزِیدَ المقرئ قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ قَالَ: حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ کُلَیْبٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ قَالَ: أَتَیْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَرَأَیْتُهُ یَرْفَعُ یَدَیْهِ، إِذَا افْتَتَحَ الصَّلَاةَ حَتَّى یُحَاذِی مَنْکِبَیْهِ، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَرْکَعَ، وَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ، أَضْجَعَ الْیُسْرَى، وَنَصَبَ الْیُمْنَى، وَوُضِعَ یَدَهُ الْیُمْنَى عَلَى فَخِذِهِ الْیُمْنَى، وَنَصَبَ إصْبُعَهُ الدَّعَّاءَةَ، وَوُضِعَ یَدَهُ الْیُسْرَى عَلَى فَخِذِهِ الْیُسْرَى قَالَ: «ثُمَّ أَتَیْتُهُمْ مِنْ قَابِلٍ فَرَأَیْتُهُمْ یَرْفَعُونَ أَیْدِیَهُمْ فِی الْبَرَانِسِ».
وائل بن حجر س میگوید: به نزد رسول الله ج رفتم. دیدم که ایشان ج هرگاه که شروع به نماز میکردند و به رکوع میرفتند دستانش را تا موازات شانهاش بالا میبردند؛ و هرگاه در رکعت دوم مینشستند پای چپش را میخواباند و پای راستش را بلند نگه میداشت؛ و دست راستش را بر روی ران راست قرار میدادند و انگشتش را برای دعاکردن بالا میآوردند و دست چپش را بر روی ران چپش قرار میدادند؛ سپس وائل گفت: روزی به نزد آنها رفتم دیدم که در زیر لباسهایشان (از شدت سرما)[17] رفع یدین میکنند.
و در قسمت آخر حدیث آمده که «یَرْفَعُونَ أَیْدِیَهُمْ فِی الْبَرَانِسِ» و این توهم برای زائدة ایجاد گردیده که انگشتان سبابه را هم همینطور تکان میدادند، لذا این لفظ را همچنانکه گفتیم برخلاف چهارده نفر از راویان دیگر و ثقات آورده است؛ و باید به نکتهای دیگر هم اشاره کنیم و اینکه این عبارت «یَرْفَعُونَ أَیْدِیَهُمْ فِی الْبَرَانِسِ» مربوط به رفع یدین میباشد و نه سبابه چرا که انگشت سبابه را تحریک میکنند و نه «ترفیع ایدی» و در آخر همین حدیث هم آمده که «... أیدیهم» و نگفته که «اصبعه» پس قطعاً منظور از این قسمت «یَرْفَعُونَ أَیْدِیَهُمْ فِی الْبَرَانِسِ» رفع یدین در هنگام رکوع و سجود بوده که خود زائدة بن قدامة هم آن را روایت کرده است و در اول همین حدیث هم آمده است «فَرَأَیْتُهُ یَرْفَعُ یَدَیْهِ، إِذَا افْتَتَحَ الصَّلَاةَ حَتَّى یُحَاذِی مَنْکِبَیْهِ، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَرْکَعَ» ولی به اشتباه، این توهم در مورد انگشت سبابه برای وی ایجاد گردیده، مخصوصاً اینکه در احادیث صحیح آمده که پیامبر ج با سبابه اشاره مینموده و با توجه به قسمت آخر حدیث، وی به اشتباه این روایت را نقل کرده است.
دلیل دوم) امام بیهقی / روایت میکند:
أَخْبَرَنَا[18] أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ: مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الشَّافِعِیُّ بِبَغْدَادَ ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَرَجِ، ثنا الْوَاقِدِیُّ، ثنا کَثِیرُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «تَحْرِیکُ الْأُصْبُعِ فِی الصَّلَاةِ مَذْعَرَةٌ لِلشَّیْطَانِ».
عبدالله بن عمر ب میگوید که پیامبر ج فرمودند: «تکاندادن انگشت در نماز شیطان را به ترس و لرز درمیآورد».
اما این حدیث واهی میباشد، چرا که مدارش بر محمد بن عمر واقدی است که متروک الحدیث میباشد: و امامان بخاری و مسلم و ابن حجر و ابوزرعه و ابوحاتم و عبدالله بن نمیر و عبدالله بن مبارک و اسماعیل بن زکریا و عقیلی و ابوبشر دولابی گفتهاند که «متروک الحدیث» میباشد و امامان احمد و اسحاق بن راهویه و نسایی و بندار و ابوحاتم در روایتی گفتهاند که «کذاب میباشد» و امام شافعی میگوید: «کتابهای واقدی همه دروغ هستند»، امام ذهبی میگوید: «بر وَهن واقدی اجماع شکل گرفته شده است» امام یحیی بن معین گفته است که «ضعیفٌ، وفی روایةٍ لیس بشیءٍ وفی روایةٍ لیس بثقةٍ» امام دارقطنی میگوید: «ضعف وی در احادیثش واضح میباشد» امام ابن عدی میگوید: «احادیثش غیر محفوظ میباشد و همه آنها هم به خاطر واقدی است». امام حاکم ابواحمد میگوید: «ذاهبُ الحدیث است» امام علی بن مدینی گفته که «عنده عشرون ألف حدیث: یعنی مالها أصلٌ» و در روایتی گفته که «ابراهیم بن ابی یحیی فرد کذابی است، ولی با این وجود از واقدی بهتر است» امام نسایی در روایتی دیگر میگوید: «لیس بثقةٍ» و عدهای هم از وی تعریف کردهاند، اما در مقابل جرح این همه حاکمان و حافظانِ حدیث، مشخص میگردد که آنان وی را نشناختهاند[19].
دلیل سوم) امام ابن عدی / روایت میکند:
حَدَّثَنَا[20] أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ البلخی، قَال: حَدَّثَنا مُحَمد بْنُ عُمَر الْبَزَّارُ، قَال: ثَنا سُرَیج بن النُّعْمان، قَال: ثَنا عُثْمَانُ بْنُ مِقْسَمٍ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مَرْثَدٍ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ عَنْ سَعِید بْنِ عَبد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبْزَى، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عُمَر بْنِ الْخَطَّابِ رَضِیَ الله عَنْهُ، قَالَ: «رأیتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدْعُو هَکَذَا وَبَسَطَ شُرَیْحٌ کَفَّهُ الْیُسْرَى وَقَالَ بِإِصْبَعِهِ الْیُمْنَى یُحَرِّکُهَا السَّبَّابَّةَ».
عمر بن خطاب س میگوید که پیامبر ج را دیدم که اینطور دعا میکردند... و شریح بن نعمان اینطور شرح داد که کف دست چپش را باز کردند و انگشت سبابه دست راستشان را تکان میدادند.
اما این حدیث قابل استناد نمیباشد، چرا که:
اولاً: راویش عثمان بن مقسم میباشد که متروک الحدیث میباشد، امامان یحیی قطان و عبدالله بن المبارک و ابوحاتم و نسایی و دارقطنی گفتهاند که «متروکٌ» امام احمد میگوید: «حدیثه منکرٌ» امام جوزجانی میگوید: «کذابٌ» امام یحیی بن معین میگوید: «لیس بشیءٍ، و از کسانی است که به کذاببودن و وضع حدیث معروف میباشد» امام ابن عدی میگوید: «اکثر احادیثش از نظر سندی و متنی هیچ متابعهای ندارد و خیلی خطا میکند و با وجود ضعفش احادیثش نوشته میگردد» امام عمرو بن علی فلاس میگوید: «فرد صدوق و بدعتگذاری بوده که در روایت حدیث زیاد اشتباه میکرده»[21].
ثانیاً: همچنانکه در روایت میبینیم این قسمت «یُحَرِّکُهَا السَّبَّابَّةَ» سخن شریح بن نعمان میباشد که با شش واسطه آن را شرح میدهد، اگر یک واسطه هم در میان بود از وی قبول نمیگردید، چرا که شرح کسی معتبر است که خود شاهد ماجرا باشد؛ حال وی شرح داده در حالی که شش واسطه از وی تا پیامبر ج فاصله دارد حکمش که معلوم است!!!
دلیل چهارم) امام احمد / روایت میکند:
حَدَّثَنَا[22] مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ أَبُو أَحْمَدَ الزُّبَیْرِیُّ، حَدَّثَنَا کَثِیرُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ نَافِعٍ قَالَ: کَانَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ إِذَا جَلَسَ فِی الصَّلَاةِ وَضَعَ یَدَیْهِ عَلَى رُکْبَتَیْهِ، وَأَشَارَ بِإِصْبَعِهِ، وَأَتْبَعَهَا بَصَرَهُ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَهِیَ أَشَدُّ عَلَى الشَّیْطَانِ مِنَ الْحَدِیدِ، یَعْنِی السَّبَّابَةَ».
سندش حسن میباشد، چرا که رجال حدیث «ثقة» هستند به جز کثیر بن زید[23] که صدوق و حسن الحدیث میباشد و گاهی خطا میکند.
اما به این حدیث برای حرکتدادن انگشت سبّابه در نماز، نمیتوان استناد نمود، چرا که در حدیث آمده: «أَشَارَ بِإِصْبَعِهِ» و در لغت اگر بگویند: «فردی با انگشت سبابه به چیزی اشاره میکند» همه اینگونه میفهمند که وی انگشت سبابهاش را روبهروی آن چیز نموده است، اما تکاندادن آن فهمیده نمیشود؛ و همچنین در لغت عرب اشارهکردن چیزی غیر از تکاندادن میباشد و نباید اشارهکردن را بر تکاندادن حمل نمود، مگر اینکه قرینهای داشته باشیم و در اینجا هم قرینهای موجود نمیباشد و لذا برای تکاندادن آن باید حدیثی باشد که آن را اثبات نماید، چرا که تکاندادن زائد بر اشارهکردن است.
و آنجا که پیامبر ج فرموده: «برای شیطان از آهن سختتر است» به «سبابه» برمیگردد و نه به «تکاندادن»؛ چرا که ضمیر «لَهِیَ» مؤنث میباشد و به سبابه که مونث است برمیگردد و نه به تحریک که مذکر میباشد. و زمانی که فرد انگشت سبابهاش را بالا میآورد و به توحید و یکتایی خداوند اقرار میکند، این اقرار است که برای شیطان از آهن سختتر است.
احادیث دیگری هم از صحابه و تابعین روایت گردیده که هیچکدام قابل استناد نمیباشد، چرا که در همه آنها آمده که «أشار بِإِصْبُعِهِ» یا «یُشِیْرُ بِإِصْبُعِه» و... و بحث اشارهشدن گردیده و نه تکاندادن انگشت (خوب دقت گردد).
[1]- نسایی (ش 889 و 1268) / دارمی، سنن (ش 1357) / ابن الجارود، المنتقی (ش 208) / ابن حبان (ش 1860) / ابن خزیمه (ش 714) / احمد (ش 18870) / معجم الکبیر (ج 22 ص 35) / بیهقی، سنن کبری (ش 2899).
[2]- ابن خزیمة (ش 698) / احمد (ش 18855) / معجم الکبیر (ج 22 ص 35) / طبرانی، الدعاء (ش 637).
[3]- عبدالرزاق (ج 2 ص 68) / نسایی (ش 1159 و 1263 و 1264) / احمد (ش 18858 و 18877) / معجم الکبیر (ج 22 ص 33 و 34 و 36) / حمیدی، المسند (ش 885).
[4]- ابوداود (ش 726 و 958) / نسایی (ش 1265) / بزار (ش 4485).
[5]- طیالیسی، المسند (ش 1113) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج 1 ص 259) / معجم الکبیر (ج 22 ص 34).
[6]- دار قطنی (ج 1 ص 290).
[7]- ابن خزیمه (ش 713).
[8]- بیهقی، سنن کبری (ش 2895).
[9]- بیهقی، سنن کبری (ش 2617).
[10]- ابن ماجه (ش 912) / ابن خزیمه (ش 713) / ابن حبان (ش 1945) / ابن الجارود، المنتقی (ش 202) / ابن ابی شیبه (ج 2 ص 369).
[11]- معجم الکبیر (ج 22 ص 38).
[12]- بزار (ش 4489) / طبرانی، الدعاء (ش 637).
[13]- معجم الکبیر (ج 22 ص 37).
[14]- معجم الکبیر (ج 22 ص 33).
[15]- نسایی (ش 889 و 1268) / دارمی (ش 1357) / ابن حبان (ش 1860) / ابن خزیمه (ش 714) / احمد (ش 18870) / ابن الجارود، المنتقی (ش 208) / معجم الکبیر (ج 22 ص 35) / بیهقی، سنن کبری (ش 2899).
[16]- نسایی (ش 1159) / ابن خزیمه (ش 457) / حمیدی، المسند (ش 885) / دارقطنی (ج 1 ص 290) / بیهقی، سنن کبری (ش 2398) / شافعی، المسند (ش 852) / معجم الکبیر (ج 22 ص 40) / ابوداود (ش 728) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج 1 ص 196) / احمد (ش 18847).
[17]- صحیح، بیهقی، سنن کبری (ش 2398) / معجم الکبیر (ج 22 ص 40) / دارقطنی (ج 1 ص 290) / احمد (ش 18847) / حمیدی، المسند (ش 885) / شافعی، المسند (ش 852).
[18]- بیهقی، سنن کبری (ش 2900) / رویانی، السمند (ج 2 ص 423) / ابن عدی، الکامل (ج 6 ص 242).
[19]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج 9 ص 363) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش 6175) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج 1 ص 178) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج 8 ص 20) / ابن حبان، المجروحین (ج 2 ص 226) / ابن عدی، الکامل (ج 6 ص 241) / عقیلی، الضعفاء (ج 4 ص 107) / ذهبی، میزان الإعتدال (ج 3 ص 662) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج 3 ص 3) / ابونعیم، الضعفاء (ش 236).
[20]- ابن عدی، الکامل (ج 5 ص 157).
[21]- ابن عدی، الکامل (ج 5 ص 155) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج 6 ص 252) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج 6 ص 167) / نسایی، الضعفاء و المتروکین (ش 419) / دارقطنی، سوالات حاکم (ش 260) / ذهبی، میزان الإعتدال (ج 3 ص 56) / عقیلی، الضعفاء (ج 3 ص 217) / ابن حبان، المجروحین (ج 2 ص 25).
[22]- احمد (ش 6000) / بزار (ش 5917) / طبرانی، الدعاء (ش 642) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج 50 ص 21).
[23]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج 8 ص 413) / ذهبی، الکاشف فی من له روایة فی الکتب الستة (ش 4631).
إن الحمد لله نحمده ونستعینه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسیئات أعمالنا من یهده الله فلا مضل له ومن یضلل فلا هادی له ونشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له ونشهد أن محمداً عبده ورسوله.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا١﴾ [النساء: 1].
«ای مردمان! از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید، و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی (بر روی زمین) منتشر ساخت. و از (خشم) خدائی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید؛ و بپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید (و صله رحم را نادیده گیرید)، زیرا که بیگمان خداوند مراقب شما است (و کردار و رفتار شما از دیده او پنهان نمیماند)».
و اما بعد:
در مورد حرکتدادن انگشت سبّابه هنگام تشهد احادیثی داریم که در ظاهر مخالفند؛ چرا که در روایتی آمده که پیامبر ج انگشتش را تکان نمیدادند و در روایتی دیگر هم آمده که ایشان ج آن را تکان میدادند؛ لذا ما قصد داریم که به بررسی احادیث آنها بپردازیم تا بتوانیم آنچه که حق میباشد را بیان نماییم و از خداوند أ هم درخواست داریم که به بنده توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم بدون تعصب به بررسی آن بپردازیم و دیگران را هم بتوانیم به نظر حق راهنمایی کنیم و ما را امام متقیان قرار دهد که:
﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا٧٤﴾ [الفرقان: 74].
«و (بندگان خدای رحمان) کسانیند که میگویند: پروردگارا! همسران و فرزندانی به ما عطاء فرما (که به سبب انجام طاعات و عبادات و دیگر کارهای پسندیده، مایه سرور ما و) باعث روشنی چشمانمان گردند، و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان (به گونهای که در صالحات و حسنات به ما اقتداء و از ما پیروی نمایند)».
و پدر و مادر و استادان و سایر مؤمنان را روز قیامت مورد مغفرت خویش قرار دهد و در جنات فردوس منزل نماید. آمین یا رب العالمین
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین
1- ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن ابو حاتم محمد بن ادریس رازی، الجرح والتعدیل، دارإحیاء التراث العربی، الطبعة الأولى، 1371 هـ
2- ابن أبی خیثمة، أبو بکر احمد بن ابی خیثمة زهیر بن حرب، التاریخ الکبیر، دار الفاروق، بی تا.
3- ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد بن ابی شیبه، المصنف، تعلیق: سیعد اللحام، بیروت، دارالفکر، 1409 هـ
4- ابن جارود، عبدالله بن علی بن الجارود النیشابوری، المنتقی من السنن المسنده، تحقیق: عبدالله عمر البارودی، بیروت، مؤسسة الکتاب الثقافیة، الطبعة الأولى، 1386 هـ
5- ابن حبان، محمد بن حبان بن احمد البستی، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق: شعیب أرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثانیة، 1414 هـ
6- ابن حبان، محمد بن حبان بن احمد البستی، الثقات، تحقیق: سید شرف الدین احمد، دارالفکر، الطبعة الأولى، 1395 هـ
7- ابن حبان، محمد بن حبان بن أحمد البستی، المجروحین، تحقیق: محمود ابراهیم زاید، حلب، دار الوعی، بی تا.
8- ابن حجر، احمد بن علی بن محمد ابن حجر العسقلانی، تقریب التهذیب، حلب، طبعة دار الرشید، الطبعة الأولى، 1406 هـ
9- ابن حجر، احمد بن علی بن محمد بن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، هند، دائرة المعارف النظامیه، الطبعة الأولى، 1326 هـ .
10- ابن حجر، احمد بن علی بن محمد بن حجر العسقلانی، فتح الباری، تحقیق: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز و محب الدین الخطیب، دار الفکر (مصور عن الطبعة السلفیة)، بی تا.
11- ابن خزیمه، محمد بن اسحاق، صحیح، تحقیق: محمد مصطفی اعظمی، بیروت، المکتب الإسلامی، 1390 هـ .
12- ابن عدی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد الجرجانی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، بیروت، دار الفکر، الطبعة الثانیة، 1409 هـ
13- ابن قیم، شمس الدین محمد بن ابی بکر دمشقی، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، تحقیق: عبدالرزاق مهدی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1427 هـ
14- ابن معین، یحیی بن معین، معرفة الرجال، تحقیق الجزء الأول: محمد کامل القصار، دمشق، مجمع اللغة العربیة، الطبعة الأولى، 1405 هـ .
15- ابن منظور، محمد بن مکرم الافریقی المصری، لسان العرب، بیروت، دارصادر، الطبعة الاول، بی تا.
16- ابو نعیم، احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران الهرانی الأصبهانی، المسند المستخرج علی صحیح الامام مسلم، تحقیق: محمد حسن اسماعیل الشافعی، بیروت، دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولى، 1417 هـ
17- ابو یعلی، احمد بن علی بن المثنی الموصلی، تحقیق: حسین سلیم اسد، دمشق، دارالمأمون للتراث، الطبعة الأولى، 1404
18- احمد حنبل، احمد بن محمد بن حنبل بن هلال الشیبانی، سؤالات ابی داود للإمام احمد بن حنبل فی جرح الرواة وتعدیلهم، تحقیق: زیاد محمد منصور، المدینة المنورة، مکتبة العلوم والحکم، بی تا
19- احمد حنبل، احمد بن محمد بن حنبل بن هلال الشیبانی، المسند، تحقیق: شعیب ارنؤوط و آخرون، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثانیة، 1420 هـ
20- ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، تحقیق: محمد عوض مرعب، دار أحیاء التراث العربی، الطبعة الأولى، 2001 م
21- بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الصغیر، تحقیق: محمود ابراهیم زاید، دار الوعی، مکتبة دار التراث – حلب، القاهره، الطبعة الأولى، 1397 هـ
22- بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، تحقیق: سید هاشم ندوی، دارالفکری، بی تا
23-
بخاری،
محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح، تحقیق:
محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاه،
الطبعة الأولى، 1422هـ
24- بیهقی، ابو بکر احمد بن الحسین، السنن الکبری و فی ذیله الجوهر النقی، حیدر آباد هند، مجلس دائره المعارف النظامیه الکائنه، الطبعة الأولى، 1344 هـ
25- ترمذی، محمد بن عیسی الترمذی، الجامع الصحیح السنن، تحقیق: احمد محمد شاکر و آخرون، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا
26- تهانوی، ظفر احمد، إعلاء السنن، کراتشی، ادارة القرآن والعلوم الاسلامیة، الطبعة الثالثة، 1415 هـ
27- حاکم النیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولى، 1411 هـ
28- خرمدل، مصطفی، تفسیر نور، تهران، نشر احسان، چاپ ششم، 1378 هـ
29- دار قطنی، علی بن عمر البغدادی، السنن، تحقیق: سید عبدالله هاشم یمان، بیروت، دارالمعرفه، 1386 هـ دار قطنی، علی بن عمر البغدادی، العلل الواردة فی الأحادیث النبویة، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله السلفی، الریاض، دار طیبة، الطبعة الأولى، 1405هـ
30- دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن، تحقیق: فواز احمد زمرلی و خالد السبع العلمی، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الأولى، 1407هـ
31- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: مجموعه محققین بإشراف شعیب الإرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بی تا
32- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، تحقیق: صلاح الدین المنجد، الناشر مطبعة حکومة الکویت، 1984هـ
33- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، من له روایة فی الکتب الستة، تحقیق: محمد عوامة احمد محمد نمر الخطیب، جدة، دار القبلة للثقافة الاسلامیة مؤسسة علوم القرآن، الطبعة الأولى، 1413 هـ
34- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علی محمد البجاوی المجلد الاول، بیروت، دار المعرفة، بی تا
35- شوکانی، محمد بن علی بن محمد، نیل الأوطار من أسرار منتقی الأخبار، إداره الطباعة المنیریة، بی تا
36- ضیاء المقدسی، محمد بن عبدالواحد بن احمد، الأحادیث المختارة، تحقیق: عبدالمالک بن عبدالله بن دهیش، بیروت، دار خضر، الطبعة الثانیة، 1420 هـ
37- طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، الموصل، مکتبة العلوم والحکم، الطبعة الثانیة، 1404 هـ
38- طحاوی، احمد بن محمد بن سلامه بن عبدالملک بن سلمه، شرح مشکل الآثار، تحقیق: شعیب أرنووط، دار نشر، بی تا
39- طحاوی، احمد بن محمد بن سلامه بن عبدالملک بن سلمه، شرح معانی الآثار، تحقیق: محمد زهری النجار، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الأولى، 1399 هـ
40- طیالیسی، سلیمان بن داود بن الجارود، المسند، تحقیق: محمد بن عبدالمحسن ترکی، دار هجر، الطبعة الأولى، 1419 هـ
41- عبدالرزاق، ابو بکر بن عبدالرزاق بن همام الصنعانی، مصنف، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت، المکتب الإسلامی، الطبعة الثانیة، 1403 هـ
42- عجلی، احمد بن عبدالله بن صالح ابو الحسن العجلی الکوفی، معرفة الثقات، تحقیق: عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی، المدینة المنورة، مکتبة الدار، الطبعة الأولى، 1405 هـ
43- عظیم آبادی، ابو الطیب محمد شمس الحق، عون المعبود فی شرح سنن ابو داود، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415 هـ
44- الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفه والتاریخ، تحقیق: اکرم العمری، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولى، 1981 م
45- مبارکفوری، محمد عبدالرحمن بن عبدالرحیم المبارکفوری ابو العلا، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیتا
46- نسایی، احمد بن شعیب، الضعفاء والمتروکین، تحقیق: محمود ابراهیم زاید، حلب، دار الوعی، الطبعة الأولى، 1369 هـ
47- نسایی، احمد بن شعیب، المجتبی من السنن، تحقیق: عبدالفتاح ابوغدة، حلب، مکتب المطبوعات الإسلامیة، الطبعة الثانیة، 1406هـ.
همچنانکه در این بحثها مشاهده کردیم، اصح در مورد چگونگی به سجده رفتن، گذاشتن زانوها قبل از دستها میباشد؛ و همانطور که دیدیم در مورد جلو افتادن دستها قبل از زانوها، حدیث صحیحی از رسول الله ج و هیچیک از صحابه نداریم.
همچنین اینکه عدهای گفتهاند منسوخ میباشد، آنها هم دلیلی برای این گفته خود ندارند.
و آنهایی که قائل به تخییر و برابری هر دو حالت میباشند، دلیل اینها هم چندان قوی نمیباشد، چرا که تخییر موقعی درست است که راجحیت دو طرف برابر و مساوی باشد؛ اما همچنانکه خواهیم دید این برابری و تساوی موجود نمیباشد.
اما در نزد ما قول راجح این میباشد که نماز گذار به هنگام سجده رفتن، اول زانوهایش را به زمین بگذارد و سپس دستهایش را؛ و علت این ترجیح ما چند دلیل میباشد که عبارتند از:
دلیل اول) همچنانکه دیدیم از صحابه ش هیچ روایتی با سند مقبول در مورد گذاشتن دستها قبل از زانوها وجود ندارد؛ اما از عمر س با اسناد درستی روایت شده که هنگام سجده رفتن اول زانوهایش را قرار میداده است؛ البته از ابن مسعود و ابن عمر ب روایتی هم آمده است که ضعیف میباشند؛
امام طحاوی / از ابن مسعود س روایت میکند:
«حدثنا أبو بکرة قال: حدثنا أبو عمر الضریر قال: أنا حماد بن سلمة أن الحجاج بن أرطاة أخبرهم قال: قال إبراهیم النخعی حفظ عن عبد الله بن مسعود س: "أن رکبتیه کانتا تقعان إلى الأرض قبل یدیه"».[1]
حجاج بن ارطأه: امامان ابو حاتم و ابن خزیمة و عجلی و ابو زرعه و ابن المبارک و بزار و ابن الخراش میگویند: «صدوق مدلس»، امام احمد میگوید: «من حفاظ الحدیث»، امام یحیی بن معین میگوید: «صدوق و لیس بالقوی و مدلس»، امام شعبة میگوید: «حافظ و یثنی علیه»، امام ذهبی میگوید: «احد الاعلام علی لین فیه» امام ابن حجر میگوید: «صدوق کثیر الخطأ و التدلیس»، امام ساجی میگوید: «صدوق سیء الحفظ و مدلس»، امام نسایی میگوید: «لیس بالقوی»[2] امام دار قطنی میگوید: «لا یحتج به»، و درجهاش نزد ما «ثقة یغلط و کثیر التدلیس» میباشد و در اینجا گفته که «قال»؛ لذا تهمت تدلیس وی بر طرف نشده است.
لذا سند این روایت به علت تدلیس حجاج ضعیف میباشد.
و امام ابن ابی شبیه / هم روایت میکند:
«حدثنا یعقوب ابن إبراهیم عن ابن أبی لیلى عن نافع عن ابن عمر "أنه کان یضع رکبتیه إذا سجد قبل یدیه ویرفع یدیه إذا رفع قبل رکبتیه"».[3]
و محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلی بیشتر به ضعف بودن نزدیک میباشد.[4]
و امام ابن شبیه / با سند صحیح روایت میکند:
«حدثنا یعلى عن الاعمش عن إبراهیم عن الأسود "أن عمر کان یقع على رکبتیه"».[5]
حال که از یکی از کبار صحابه اینگونه نقل شده، در حالی که این بزرگوار روزی پنج بار پشت سر رسول الله ج در حضر و سفر نماز خوانده و سخن مخالفی از سایر صحابه هم روایت نگردیده است، آیا منطقی است که پیامبر ج را ندیده باشد و یا دیده باشد اما مخالف پیامبر ج عمل کند؟
اگر سخنی مخالف ایشان از صحابه بود میگفتیم پس حجیت ندارد و اجتهاد کردهاند یا اگر حدیث صحیحی بود میگفتیم حدیث به آنان نرسیده است اما حالا چه؟
دلیل دوم) در صفحات قبل این دلیل را گفتهام برای تذکر و یاد آوری نقل آن سودمند میباشد؛
امام ابو داود / روایت میکند:
«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نَافِعٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَسَنٍ، عَنْ أَبِی الزِّنَادِ، عَنِ الْأَعْرَجِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَعْمِدُ أَحَدُکُمْ فِی صَلَاتِهِ، فَیَبْرُکُ کَمَا یَبْرُکُ الْجَمَلُ».[6]
ابو هریره س میگوید که پیامبر ج فرمودند: میبینم که بعضی از شما در نماز مانند شتر زانو میزند.
در این حدیث رسول الله ج از تشابه به شتر در هنگام پایین رفتن نهی کردهاند و سیاق لفظ و کلام همچنانکه معلوم میباشد: «یَعْمِدُ أَحَدُکُمْ فِی صَلَاتِهِ، فَیَبْرُکُ کَمَا یَبْرُکُ الْجَمَلُ». پیامبر ج از تشابه ظاهری نهی کردهاند که مانند شتر به پایین نرویم. حال اگر ما به شتری در هنگام پایین رفتن دقت کنیم و سپس به دو نماز گذار که یکی اول دستهایش را زمین میگذارد و دیگری اول زانوهایش را قرار میدهد نگاه کنیم؛ کدام یک شبیه پایین رفتن شتر میباشد؟
آنچه بدیهی است و هر فردی چه عالم یا جاهل و چه کودک و بزرگ در این نگاه کردن میفهمد، تشابه آن با فردی است که اول دستهایش را به زمین میگذارد.
و پیامبر ج در اینجا از تشابه ظاهری نهی کردهاند و متأسفانه وقتی به کتب بعضی فقها نگاه کردم، بعضی سعی کردهاند که بفهمانند که زانوی شتر در پاهایش میباشد و عدهای دیگر هم گفتهاند که زانوی شتر در دستهایش میباشد و هر کدام برای این حرف خود به لغت عرب استناد کردهاند. مثلا برای اثبات اینکه زانوی شتر در دستهایش میباشد گفتهاند: در لسان العرب[7] و تهذیب اللغة[8] آمده است که زانوی شتر در دستهایش قرار دارد.
عدهای هم مانند امام ابن القیم / برای اینکه ثابت کنند زانوی شتر در پاهایش میباشد گفتهاند:
اهل لغت همچنین معنایی را از زانو نمیداند و این قول نادرست میباشد.[9]
و یا امام طحاوی با سند صحیح از امام ابراهیم نخعی / روایت میکند:
«حدثنا إبراهیم بن مرزوق بن دینار قال، حدثنا وهب بن جریر عن شعبة عن مغیرة قال: "سألت إبراهیم عن الرجل یبدأ بیدیه قبل رکبتیه إذا سجد فقال أو یضع ذلک إلا أحمق أو مجنون"».[10]
مغیرة بن مقسم میگوید از ابراهیم نخعی / در مورد اینکه فردی هنگام سجده رفتن اول دستها را بر زمین میگذارد پرسیدم؛ و ایشان گفتند: مگر جز انسان احمق یا دیوانه کسی این کار را انجام میدهد!
اما انصاف بر این است که: عدهای از تابعین زانوی شتر را در دستهایش میدانند و عده ای دیگر هم زانوی شتر را در پاهایش میدانند و علمای لغت هم در این مورد مختلفند؛ لیکن اینان گویی فراموش کردهاند که پیامبر ج از تشابه ظاهری به شتر نهی کردهاند و دانستن اینکه زانوی شتر در کجا قرار دارد، نباید مانع عدم تشابه به شتر گردد و اصلاً حدیث ربطی به اینکه زانوی شتر کجا قرار دارد ندارد و باید مانند شتر به پایین نرویم. و پیامبر ج در بعضی از قسمتهای دیگر نماز از تشابه ظاهری به سایر حیوانات نهی کردهاند، مثلاً امام مسلم / روایت میکند:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ یَعْنِی الْأَحْمَرَ، عَنْ حُسَیْنٍ الْمُعَلِّمِ، ح قَالَ: وَحَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ - وَاللَّفْظُ لَهُ - قَالَ: أَخْبَرَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا حُسَیْنٌ الْمُعَلِّمُ، عَنْ بُدَیْلِ بْنِ مَیْسَرَةَ، عَنْ أَبِی الْجَوْزَاءِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ َیَنْهَى أَنْ یَفْتَرِشَ الرَّجُلُ ذِرَاعَیْهِ افْتِرَاشَ السَّبُع».[11]
عائشه ل میگوید: پیامبر ج نهی کردند که در سجده نماز مانند درندگان دستها را پهن نماییم.
و در اینجا میبینیم که پیامبر ج از تشبه ظاهری به پهن کردن دستها هنگام نماز مانند درندگان نهی کردهاند.
و امام ابو یعلی / با اسناد صحیح روایت میکند:
«أخبرنا هاشم بن القاسم وسعید بن الربیع قالا: حدثنا شعبة عن قتادة قال: سمعت أنس بن مالک یقول قال: رسول الله ج: "اعتدلوا فی الرکوع ولا یبسط أحدکم ذراعیه بساط الکلب"».[12]
انس بن مالک س میگوید: پیامبر ج فرمودند که در رکوع آرام بگیرید و (در سجده) ساعدهایتان را مانند ساعدهای سگها پهن نکنید.
و در اینجا از تشابه به سگها نهی کردهاند.
و امام احمد / روایت میکند:
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا شَرِیکٌ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ:"...نَهَانِی عَنْ نَقْرَةٍ کَنَقْرَةِ الدِّیکِ، وَإِقْعَاءٍ کَإِقْعَاءِ الْکَلْبِ، وَالْتِفَاتٍ کَالْتِفَاتِ الثَّعْلَبِ"».[13]
ابو هریره س میگوید که: پیامبر ج مرا نهی کردند که در نماز مانند خروس نوک بزنم (کنابه از تند نماز خواندن میباشد) و مانند سگ بشینم (یعنی مقعد فرد بر زمین باشد و کف دو پایش را به زمین بگذارد و ساقهایش را راست کند) و مانند روباه نگاه کنم (کنابه از گناه کردن به اطراف میباشد).
راویان این حدیث «ثقة» میباشند جز شریک بن عبدالله نخعی که «حسن الحدیث»[14] و یزید بن ابی زیاد که «ضعیف»[15] میباشد؛ اما برای یزید بن ابی زیاد متابعهای در سنن کبری امام بیهقی / آمده است؛ لذا اسناد این حدیث حسن میگردد:
«أخْبَرَنَا أبُو طَاهِرٍ الْقَقِیهُ حَدَّثَنَا أبُو الْحَسَنْ عَلِیُّ بْنُ إبْرَاهِیْمَ بْنِ مُعَاوِیَةَ النیسَابُورِیُّ أخْبَرَنَا أحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ الْعُطَارِدِیُّ حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ غِیَاثٍ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ أبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَال: ... وَنَهَانِی ج عَنْ الالْتِفَافِ فِی صَلَاتِی الْتِفَاتِ الثَّعْلَبِ، أوْ أقْعِىَ إقْعَاءَ الْقِرْدِ، أوْ أنْقُرَ نَقْرَ الدِّیْکِ».[16]
و راویانش «ثقة» میباشند، جز لیث بن ابی سلیم که «ضعیف»[17] میباشد، ولی برای متابعه یزید بن ابی زیاد کافی است حدیثش را حسن میکند و احمد بن عبدالجبار عطاردی: امام ابن حجر میگوید: «ضعیف و سماعه لسیره صحیح»، امام ذهبی میگوید: «الشیخ المعمر المحدث» و در جایی دیگر میگوید: «صدوق فی روایته»، امام حاکم میگوید: «لیس بالقوی ترکه ابن عقده»، امام ابو حاتم میگوید: «لیس بالقوی»، امام ابن عدی میگوید: «لا یعرف له حدیث منکر وإنما ضعفوه أنه لم یلق من یحدث عنهم»، امام سری بن یحیی میگوید: «ثقة»، امام دارقطنی میگوید: «لا بأس به»، امام خطیب بغدادی میگوید: «حسن حاله و تجوز روایته لأنه وثق وعدل»، امام ابن حبان او را در ثقات آورده است و میگوید: «گاهی مخالف ثقات روایت میکند»، امام خلیلی میگوید: «لیس فی حدیثه مناکیر، لکنه روی عن القدماء فاتهموه لذلک»[18] و در نزد ما هم «حسن الحدیث» میباشد.
و امام نسایی با سند صحیح روایت میکند:
«أخْبَرَنَا عَمْرو بْنِ عَلِیٍّ قَال: حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، عَنْ مِسْعَرٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ الْقِبْطِیَّةِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: کُنَّا إِذَا صَلَّیْنَا خَلْفَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قُلْنَا: یَعْنِی الْإِشَارَةَ بِإِصْبَعِهِ السَّبَابَةِ، السَّلَامُ عَلَیْکُمْ، السَّلَامُ عَلَیْکُمْ، فَقَالَ لَنَا یَعْنِی النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: "مَا بَالُ أَقْوَامٍ یَرْمُونَ بِأَیْدِیهِمْ فِی الصَّلَاةِ کَأَنَّهَا أَذْنَابُ الْخَیْلِ الشُّمْسِ، أَلَا یَکْفِی أَحَدَکُمْ أَوْ أَحَدَهُمْ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ ثُمَّ یُسَلِّمَ عَلَى أَخِیهِ مِنْ عَنْ یَمِینِهِ، وَعَنْ شِمَالِهِ».[19]
جابر بن سمره س میگوید: ما زمانیکه پشت سر پیامبر ج نماز میخواندیم، در هنگام اتمام نماز همراه السلام علیکم دستهایمان را هم بالا میبردیم گویی که سلام میکنیم؛ پس پیامبر ج به ما گفت: چه شده که میبینم عدهای هنگام اتمام نماز دستهایشان را مانند دم اسبها تکان میدهند؟ کافی است که دستهایتان روی زانوهایتان باشد و از طرف راست و چپ سلام دهید.
حال وقتی ما خوب به این احادیث نگاه میکنیم، میبینیم که پیامبر ج نهی کردهاند که در نماز حالاتی به خود بگیریم که به حیوانات شبیه باشد و لازم نیست که بفهمیم که نوک خروس، ذراع سگ، عقب درندگان، دم اسب، گردن روباه و زانوی شتر کجا میباشند؛ بلکه باید ببینیم که آنها این افعال را چطوری انجام میدهند و سپس مخالف آنها عمل کنیم؛ و گرنه ما دم یا نوک نداریم که مخالف دم و نوک آنها انجام دهیم؛ بلکه هدف پیامبر ج عدم تشبه ظاهری بوده است.
البته در نزد من این خلط و اشتباه این علما ناشی از عدم علم به نقاط ضعف این دو روایت بوده و هدف آنها این بوده که حتما یکی از دو روایت را تصحیح کنند و اگر ضعف این قسمت از روایت را با نهی از تشابه ظاهری کنار هم میگذاشتند، به این نتیجه میرسیدند؛ اما آنها فقط به این توجه کردهاند که زانوی شتر کجا قرار دارد تا مانند وی زانو نزنیم. اما این نکته را فراموش کردهاند که پیامبر ج از تشابه ظاهری پایین رفتن نهی کردهاند و نه تشابه قرار دادن زانو.
دلیل سوم) امام ابن ابی خیثمه / روایت میکند:
«حدثنا الْعَلَاءُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْالکوفی أبو الحسن، ومنزله بفید، قال: حدثنا حَفْصُ بْنُ غِیَاثٍ، عَنْ عَاصِمٍ الْأَحْوَلِ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ: "رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَبَّرَ فَحَاذَى بِإِبْهَامَیْهِ أُذُنَیْهِ، ثُمَّ رَکَعَ حَتَّى اسْتَقَرَّ کُلُّ مَفْصِلٍ مِنْهُ فِی مَوْضِعِهِ، وَرَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّى اسْتَقَرَّ کُلُّ مَفْصِلٍ مِنْهُ فِی مَوْضِعِهِ، ثُمَّ انْحَطَّ بِالتَّکْبِیرِ حَتَّى سَبَقَتْ رُکْبَتَاهُ یَدَیْهِ».[20]
انس س میگوید که پیامبر ج را دیدم که تکبیر را گفتند و دستهایشان را تا موازات گوشهایشان بالا آورند، سپس به رکوع رفتند تا اینکه هر کدام از مفاصلشان آرام گرفت و سپس سرش را بلند نمودند تا اینکه همهی مفاصل بدنشان سر جای خود قرار گرفت، سپس با گفتن تکبیر به سجده رفتند و زانوهایش جلوی دستهایشان افتاد.
راویان این حدیث همگی «ثقة» میباشند، جز علاء بن اسماعیل العطار که تعدیل نشده است و مجهول العدالة میباشد؛ اما عینش معلوم میباشد و در نزد ما انسان مسلمان اگر عینش معلوم باشد و مجهول العین نباشد اصل بر «صدوق و حسن الحدیث» بودن میباشد و امام حاکم / و امام ذهبی / روایت وی را بر شرط شیخین تصحیح کردهاند[21] که غلو میباشد و احادیثش در درجه حسن میباشد و نه صحیح؛ لذا سند این حدیث نزد ما حسن میباشد.
البته هرچند این روایت صریح بر دلیل ما نمیباشد؛ اما موجب تقویت ادلّه مورد ترجیح ما میشود و چون مخالفان ما دلیل صحیحی برای قول خود ندارند، لذا آنان به هیچ وجه نمیتوانند به این روایت استناد کنند.
در اینجا باید به نکتهای اشاره کنیم: بعضی از علماء، احادیث تقدیم دست را با توجه به اینکه دو روایت میباشند، تقویت کردهاند و گفتهاند این دو روایت، متابعه قوی برای یکدیگر میباشند، اما ما هم میگوییم که: اگر شما دو روایت برای متابعه آوردهاید، ما هم چندین روایت را در آن قسمت آوردهایم و اگر کسی آنها را ملاحظه کند میبیند که احادیثی که برای تقدیم زانوها آمدهاند برای متابعه بیشتر قوی هستند.
لیکن ما مطلقا متابعات اینگونه را نمیپذیریم و اگر متابعات در یک قسمت از سند باشند آن را مقبول میدانیم که إن شاءالله در مورد آن تألیفی جداگانه بنویسم تا میزان صحت قول ما معلوم گردد. و اگر در اینجا بحث متابعات پیش بیاید، به علت تعدد روایات باز هم قول ما را در مورد تقدیم زانوها تأیید میکند. اما چون اینگونه متابعات را از نظر علمی و حدیثی نمیپذیریم، لذا بحثی از متابعات در موردش به میان نمیآوریم و إنشاء الله اگر خداوند توفیق دهد، در بحثی دیگر به متابعات میپردازیم.
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین.
[1]- طحاوی، شرح معانی الآثار (ج1 ص256).
[2]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج2 ص196) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج2 ص378) / عجلی، معرفة الثقات (ج1 ص284) / ابن أبی حاتم، الجرح والتعدیل (ج3 ص154) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج1 ص458).
[3]- ابن ابی شیبه (ج1 ص295).
[4]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج9 ص301) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش6081).
[5]- ابن ابی شیبه (ج1 ص294) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج1 ص256).
[6]- ابو داود (ش841) / بیهقی، سنن کبری (ش2742) / نسایی (ش1090).
[7]- ابن منظور، لسان العرب (ج1 ص432).
[8]- ازهری، تهذیب اللغة (ج10 ص432).
[9]- ابن القیم، زاد المعاد (ص87).
[10]- ابن ابی شیبه (ج1 ص295) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج1 ص256).
[11]- مسلم (ش1138).
[12]- ابو یعلی (ش1322).
[13]- احمد (ش8106).
[14]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج4 ص333).
[15]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج11 ص329).
[16]- بیهقی، سنن کبری (ش2849).
[17]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج8 ص465).
[18]- ذهبی، سیر أعلام النبلاء (ج13 ص57) / ابن حبان، الثقات (ج8 ص45) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج2 ص62) / ابن عدی، الکامل (ج1 ص191) / خطیب بغدای، تاریخ بغداد (ج4 ص262) / ابن حجر، تهذیب التهیب (ج1 ص51) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش64).
[19]- نسایی (ش1318) بیهقی، سنن کبری (ش 3080 – 3101 - 3111) / المعجم الأوسط (ش 859) / المعجم الکبیر (ش 1836 - 1839) / احمد (ش 20806 - 20972).
[20]- بیهقی، سنن کبری (ش2738) / مستدرک (ش822) / دار قطنی (ج1 ص345) / ابن ابی خیثمة، التاریخ الکبیر (ج1 ص55) / ضیاء المقدسی، احادیث المختارة (ش2310).
[21]- مستدرک (ش822).