فقهایی که در سجده رفتن، گذاشتن دستها را منسوخ میدانند
امام ابن منذر / میگوید بعضی از اصحاب و یاران ما بر این نظر هستند که اول گذاشتن دستها منسوخ میباشد[1] و امام ابن خزیمه / هم قائل به منسوخ بودن آن میباشد.[2]
فقهایی که در سجده رفتن، اول گذشتن زانوها را مستحب میدانند.
اما جمهور فقها بر این نظر هستند که برای نمازگذار مستحب میباشد که هنگام سجده رفتن، اول زانوهایش را به زمین بگذارد و آنگاه دستهایش را بگذارد[1] و این مذهب عبدالله بن مسعود س[2]، روایتی از عبدالله بنعمر ب[3]، عمر س، ابراهیم نخعی /، مسلم بن یسار /، امام سفیان ثوری /، روایتی دیگر از امام احمد حنبل /[4] امام ابن منذر /[5] امام شافعی /[6] امام اسحاق بن راهویه /[7] مذهب حنیفه[8]، شافعیه[9]، ابن سیرین /[10] و اهل کوفه[11] نیز نیز میباشد.
[1]- عظیم آبادی، عون المعبود (ج3 ص51) / تهانوی، إعلاء السنن (ج3 ص35) / شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).
[2]- تهانوی، إعلاء السنن (ج3 ص35) / شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).
[3]- ابن ابی شیبه (ج1 ص295).
[4]- تهانوی، إعلاء السنن (ج3 ص34).
[5]- شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).
[6]- ابن القیم، زاد المعاد (ص89).
[7]- ابن القیم، زاد المعاد (ص89).
[8]- تهانوی، إعلاء السنن (ج3 ص34) / ابن حجر، فتح الباری (ج2 ص291) / مبارکفوری، تحفة الأحوذی (ج2 ص121).
[9]- ابن حجر، فتح الباری (ج2 ص291) / مبارکفوری، تحفة الأحوذی (ج2 ص121).
[10]- ابن ابی شیبه (ج1 ص295).
[11]- ابن القیم، زاد المعاد (ص89).
فقهایی که در سجده رفتن، اول گذاشتن دستها را مستحب میدانند
از امام مالک / و امام اوزاعی / آمده است که آنها در سجده رفتن، اول گذاشتن دستها را افضل میدانند[1] و این روایتی از ابن عمر ب[2] ابن حزم /، روایتی از امام احمد / و بعضی اصحاب حدیث[3] و امام طحاوی[4] هم میباشد.
البته باید بگوییم: همچنانکه در قسمت «دلایل کسانی که اول گذاشتن دست را هنگام سجده رفتن مستحب میدانند» میآید، نسبت این قول به ابن عمر ب صحیح نمیباشد و هرچند که امام بخاری / آن را روایت کرده است.
[1]- ابن حجر، فتح الباری (ج2 ص291) / مبارکفوری، تحفة الأحوذی (ج2 ص119) / عظیم آبادی، عون المعبود (ج3 ص50) / ابن القیم، زاد المعاد (ص89) / شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).
[2]- بخاری (ج2 ص213).
[3]- مبارکفوری، تحفة الأحوذی (ج1 ص119) / عظیم آبادی، عون المعبود (ج3 ص50) / ابن القیم، زاد المعاد (ص89) / شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).
[4]- طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج1 ص100).
پیشگفتار
إن الحمد لله نحمده ونستعینه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسیئات أعمالنا من یهده الله فلا مضل له ومن یضلل فلا هادی له ونشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له ونشهد أن محمداً عبده ورسوله.
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا ١﴾ [النساء: 1].
«ای مردم از پروردگارتان بترسید، آن کسی که شما را از یک تن آفرید، و همسرش را (نیز) از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد، و از خدایی که به (نام) او از همدیگر درخواست می کنید، و (همچنین) از (گسستن) پیوند خویشاوندی بپرهیزید. بی گمان خداوند همواره بر شما مراقب (و نگهبان) است».
و اما بعد: در شیوهی سجده رفتن از قیام نماز، در بین فقها اختلافاتی میباشد و هرکدام طبق ادلهای که دارند شیوهای را برای خود انتخاب کرده و برطبق آن عمل میکنند.
ما هم در این تحقیق سعی نمودهایم آنچه را که از نظر ادلّه قوی میباشد را انتخاب کرده و با براهین و ادلّه تقویت نماییم.
اما قبل از آنکه به بحث بپردازیم، باید به چند نکته اشاره کنیم و آن اینکه:
1- در بررسی رجال حدیث گاهی ممکن است حدیثی را در چند جا نقد بکنیم و ترجمه رجال آن را هم چند بار تکرار کنیم، آن هم به این دلیل میباشد تا بتوانیم راحتتر به نقد رجال آن بپردازیم و خواننده آن نیز خود بتواند در آن به فکر و تأمل بپردازد.
2- در بعضی قسمتها اگر ترجمه رجال را نیاوردهایم به این دلیل بوده که یا آن فرد «ثقه» بوده، یا اینکه قبلاً ترجمه آن گفته شده و یا اینکه فرد صدوق و حسن الحدیثی بوده اما متابعهای حسن مانند خود برایش ذکر کردهایم و از نظر عللی هم مشکل نداشته است.
3- ترجمه بعضی از راویانی که «ثقة» میباشند را به کتب علم الرجال حواله کردهایم و بعضی دیگر را چون با روات دیگر مقایسه کردهایم همانجا مطرح کردهایم.
4- یکی از علومی که متأسفانه محدثان امروزی به آن بسیار کم توجه کردهاند و به دلیل آن در نقد احادیث به اشتباه رفتهاند، علم علل حدیث میباشد. گاهی ممکن است که سند حدیثی صحیح یا حسن باشد، اما راوی در آن دچار خطا و اشتباه گردیده باشد و لذا از اعتبار بیفتد. و تنها راهی که برای پیدا کردن خطای آن وجود دارد این است که تمام طرق آن حدیث را با طرق ثقاتی که آن حدیث را روایت کردهاند مطابقت دهند. اگر متن حدیثش با احادیث ثقات و حفاظ دیگر مطابق بود، میگویم که حدیث را خوب ضبط کرده است، اما اگر جملهای را زیاد یا کم کرده بود، به درجه حفظ و اتقان وی نگاه میکنیم. اگر اتقان و حفظ وی طوری بود که این تفرد وی را بتواند تحمل کند حدیثش مقبول میباشد و در غیر این صورت حدیثش غیر محفوظ میباشد. اگر خداوند منان توفیق دهد قصد داریم در مورد علل حدیث از نگاه علمای علم علل تألیفی بنویسیم چرا که این قسمت گنجایش آن بحثها را ندارد.
اگر کسی خواست که به صدق ادعای ما بپردازد، به کتابهای علل مهم مانند علل دارقطنی (که به حق بزرگترین کتاب علل میباشد) و علل ابو حاتم و علل ترمذی بپردازد تا بداند که چگونه حدیثی را که به خاطر تفرد ثقهای در مقابل اوثق و احفظ از خود آورده و حکم به ضعف و غیر محفظ بودن آن دادهاند.
ولی متأسفانه در تحقیقات و تخریجات حدیثی که علمای امروزی انجام میدهند، به دلیل اینکه وی ثقۀ میباشد حدیثش را تصحیح میکند؛ در حالی که باید بدانند که:
ما در جرح و تعدیل راویان، از اقوال امامانی مانند: بخاری، ابو حاتم رازی، احمد حنبل، یحیی بن معین، علی بن المدینی، عمرو بن علی فلاس، دارقطنی و نسایی استفاده میکنیم و اگر کسی احادیثی را که این بزرگان معلول دانستهاند گاهی به خاطر تفرد ثقهای بوده که در مقابل اوثق از خود متنی را آورده است؛ و اگر راوی ثقهای تفرداتش زیاد تکرار گردد احادیث وی را به درجه حسن بودن و یا حتی ضعف رساندهاند. اکنون بعضی محدثان امروز مثلاً حدیثی را تحقیق میکنند که یکی از همان راویانی که تضعیف یا تحسین شدهاند در آن میباشد و اگر بپرسند سندش چیست، میگویند ضعیف میباشند؛ چون آن راوی در آن میباشد و امامان ابو حاتم، بخاری، احمد حنبل، یحیی بن معین و... وی را ضعیف دانستهاند. آیا فراموش کردهاند که در اصل وی فرد صادقی بوده است و علت ضعف وی توسط آن امامان به خاطر زیاد بودن تفرداتش بوده است؟ اگر میخواهید مطلقاً تفردات ثقۀ را بپذیرید، باید همچنین راویانی که آن امامان احادیثش را به خاطر تفرد داشتن تحسین یا تضعیف کردهاند را پیدا کنند و دوباره آنها را ثقه بدانند که این غیر ممکن است. از کجا بداند که این راوی توسط آن امامان چرا تضعیف یا تحسین گردیده است؟ حال که این غیر ممکن است، پس باید به طریق و روش آن امامان که حق هم همان میباشد به تحقیق و تخریج احادیث بپردارند. و در مورد تفرد ثقات، به ترجیح بپردازند و هر جاییکه راوی، اتقان و ضبط وی توانایی تحمل تفردش را در برابر آن ثقات دارد آن را بپذیرند و در غیر این صورت آن زیاده را نفی کنند. و إن شاءالله سعی میکنیم در جایی دیگر به بحث در مورد زیادات ثقات و علل حدیث بپردازیم.
5- متأسفانه در بعضی کتب فقها دیدهام که برای تأیید مذهب فقهی خود به راویانی استناد میکند که متروک و یا حتی متهم به کذب شدهاند و در مورد ترجمه آن راوی تنها نقل قول کسانی را میآورند که در مورد وی نقد شدیدی نکردهاند و فقط به سوء حفظ متهم شدهاند؛ اما سخن علمایی که وی را به کذب یا متروک بودن و منکر الحدیث بودن متهم کردهاند را نمیآورند که این مخالف شأن یک عالم دینی میباشد و وظیفه یک عالم این است که برای حفاظت از دین خدا و سنت رسول الله فراتر از یک مذهب بیندیشد و هیچ چیز علمی را کتمان نکند تا مبادا علم دروغ و سنت مخالف به مردم تلقین گردد و این همان وعدهای است که خداوند از عالمان گرفته است که:
﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا ۖ فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ ١٨٧﴾ [آلعمران: 187].
«و (به یاد بیاورید) هنگامی را که خداوند، از کسانی که کتاب (آسمانی) به آنها داده شده، پیمان گرفت، که حتماً آن را برای مردم بیان کنید، و آن را کتمان نکنید، پس آن (عهد) را پشت سر خود انداختند، و به بهای کمی فروختند، چه بد است آنچه می خرند».
﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ ۙ أُولَٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ١٥٩ إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُولَٰئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ ۚوَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ١٦٠﴾ [البقرة: 159-160].
«همانا کسانی که آنچه را که از دلائل روشن و هدایت نازل کرده ایم، بعد از آنکه آن را در کتاب (تورات) برای مردم بیان نمودیم، کتمان می کنند، خدا آنها را لعنت میکند، و لعنت کنندگان (از مؤمنان و فرشتگان نیز) آنها را لعنت میکنند. مگر کسانی که توبه کردند و (اعمال خود را) اصلاح نمودند (و آنچه را کتمان کرده بودند) آشکار ساختند، پس اینانند که توبه ایشان را می پذیرم، و من توبه پذیر مهربانم».
6- در تخریج احادیث ما از چند اختصار استفاده کردهایم که عبارتند از: (ش) به معنی شماره حدیث؛ (ج) به معنی شماره جلد کتاب؛ (ص) به معنی شماره صفحه کتاب.
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین.
1- معرفی اتفاقات قیامت در بسیاری از سورههای این جزء. مثلاً به سورهی نبأ، اواخر نازعات، عبس و دو سورهی تکویر و انفطار نگاه کن.
2- در تعدادی از سورههای این جزء، بسیار از اخلاق نیک و بد سخن به میان میآید؛ مانند سورهی مطففین، فجر، بلد، لیل، ضحی و ماعون. پس خوب به آن بیندیش.
3- این جزء سخنانی بسیار آشکار در مورد قرآن دارد. و با اسلوبی متنوع، حق و درست بودنِ آن را اثبات میکند. مثلاً پایان سورههای تکویر، انشقاق و طارق را دقت کن.
4- در این جزء ملاحظه میکنیم که به مخلوقات فراوانی همانند خورشید، ماه، شب، روز و هنگامِ چاشت، زیاد سوگند خورده میشود. و طولانیترین قَسَم قرآن که یازده مورد است و در سورهی شمس صورت گرفته است، در این جزء یاد شده است. آنهم در مورد جریانی که اساس رستگاری یا زیانکاری است: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَکَّىٰهَا٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا١٠﴾ [الشمس: 9-10]. یعنی: «کسى که آن را پاک داشت، رستگار شد {9} و کسى که آن را فرومایه داشت، زیانکار شد {10}».
5- در این جزء داستان تعدادی از امتهای پیشین ذکر شده است. البته این مورد در جزءهای گذشته از نظر خوانندگان محترم گذشت؛ به جز داستان اصحاب اُخدود و فیل!.
6- فراخواندن به تفکر و تدبر در زندگی و سرانجام مخلوقات، ما را به عملِ فراوان و دنبالهرویِ از حق، رهنمود میکند.
7- اولین سوره از نظر نزول که (علق) است و با خواندن و قراءت آغاز میگردد، در این جزء قرار دارد. و محترمترین کتابی که خوانده شده است، کتاب الله ـ میباشد. و فهم و عمل به آن، از بزرگترین ادله بر بزرگداشت بنده توسطِ الله أ است.
8- سورهی تکاثر درد و بیماریِ بزرگی را که دنیا و آخرت بسیاری از مردم را تباه کرده است، متذکر میشود؛ یعنی زیادهخواهی در دنیا؛ با فرزندان، اموال و غیره. پس باید که مواظب باشیم.
9- پایان این جزء با سه سورهای است که مشروع است انسان مومن قراءت هنگام خواب آنها را بخواند؛ چرا که در این سورهها ارتباط زیادی با الله أ و دوری از قدرت و نیروی انسانی است.
10- و چون سورهی فلق و ناس نازل شد، پیامبر ج آندو را به عنوان رُقیه (دَم کردن) انتخاب کرد و غیرِ آندو را رها نمود. زیرا در این دو سوره پناه جستن از هر شرِّ عام و خاص و ثنا و گرامیداشتِ الله ﻷ به صفاتِ مُلک و آفریدن، وجود دارد. تا ارتباط و دلبستگیِ بنده را به جای دیگر مخلوقات با آفریدگارش، قدرت بخشد.
و الله تعالى أعلم، وصلى الله وسلم على نبینا محمد وعلى آله وصحبه أجمعین.
پایان ترجمه
24/ رمضان/ 1437 هـ
ابوخالد عبدالله محمدی