عائشهل در خانه نبوت
رسول اکرم ج آیتی بودند از عدل و برابری و مساوات در جامعه و الگو و نمونهای بینظیر در محیط خانواده، و همیشه با همسران خویش در نهایت فروتنی و تواضع برخورد نموده در بین آنان آیینۀ عدل بودند و داد.
اما عشق و محبت را حکایتی است دیگر که از توان میزان عدل و داد بیرون است، تمایل قلبی و محبت خارج از توان و قدرت بشری است این حقیقتی است که در سرشت و فطرت انسانی ریشه دارد و قرآن کریم نیز بدان اشارههایی فرموده: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَحُولُ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ﴾ [الأنفال: 24]. «و بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حجابی قرار میدهد» ـ حجابی که چه بسا قلب را از سلطه و قدرت انسان بیرون میکشد.
آری حجابی که پشت صحنۀ آیه عدالت در بین زنان سورۀ نساء از آن پرده برمیکشد:﴿وَلَن تَسۡتَطِیعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَیۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡ﴾ [النساء: 129].
هر اندازه که سعی و تلاش بخرج دهید هرگز نمیتوانید بین زنانتان نهایت عدل و مساوات در - عشق و محبت - را مراعات کنید.
حقیقتی است انکار ناپذیر که حتی توانسته بود پیامبر اکرم ج که اسوۀ پاکی و عدالت بودند را زیر چتر خود گیرد و عائشه را در قلب او جای دهد که هیچ یک از همسران آن حضرت بدان نرسند!.
واقعیتی بود که از چهار چوبۀ کلبۀ خانواده به زبانهای یاران آن حضرت نیز بروز کرده بود. روزی مردی در حضور عمار بن یاسر س به عائشهل ناسزا گفت، عمار برآشفت و او را سخت سرزنش کرده گفت: هلاک و نابود گردی ای نامرد، عزیزترین همسر گرامی رسول خدا را چنین ناسزا میگویی؟![1].
انس بن مالک خدمتگزار رسول اکرم محبت و عشق رسول اکرم ج به همسرش عائشه را اولین محبت و مودت در اسلام میداند[2].
تا جایی که برخی از یاران آن حضرت چون میخواستند هدیۀ به پیامبر اکرم ج تقدیم دارند، صبر میکردند تا ایشان را در خانۀ عائشه بیابند آنگاه خدمت من رسیدند، و این مسأله بدون شک غیرت و حسادت سایر همسران آن حضرت را بر میانگیخت.
عائشه خود این واقعیت را چنین بیان میکند:
«یاران پیامبر اکرم ج همیشه در انتظار روزی که آن حضرت ج به خانۀ من میآمدند روز شماری میکردند تا هدیهای که میخواستند را به پیامبر اکرم ج تقدیم دارند، دوستانم ـ سایر همسران پیامبر ـ از این امر به تنگ آمده شکایت خود را به مادر مؤمنان أم سلمهل بردند که: ما نیز چون عائشه از خیر و خوبی بدمان نمیآید از رسول خدا ج خواهش کنید تا به یارانشان بفرمایند هر وقتی که خواستند هدیهای به پیامبر اکرم ج تقدیم دارند، بدون در نظر گرفتن موقعیت و خانه پیامبر تقدیم دارند.
ام سلمهل نیز خدمت رسول اکرم ج این مسئله را عرض نمودند، اما پیامبر اکرم ج بدان هیچ اعتنایی نکردند، بار دیگر چون پیامبر به خانه ام سلمه آمدند باز ایشان موضوع را باز کردند، باز هم پیامبر اکرم ج توجهی نکردند، بار سوم چون ام سلمه باز حرف از این امر زدند، پیامبر اکرم ج به آرامی از ایشان خواستند که در مورد عائشه او را آزار ندهند و فرمودند که: «به خدا سوگند که وحی پروردگارم در بستر هیچ یک از شمایان بر من نازل نشده مگر در بستر عائشه»[3].
عائشهل که بدین محبت عشق میورزید، احیاناً از پیامبر اکرم ج میپرسیدند که محبتشان را نسبت به او تصویر کشند. آنحضرت نیز میفرمودند: محبت من به تو چون گره ریسمان است.
عائشهل با کنجکاوی و عشق هرچند گاهی میپرسیدند که: گره چگونه است؟! آن حضرت میفرمودند: چون همیشه محکم است؟![4].
ما خوب فرمودۀ پیامبر اکرم ج به فاطمه دختر عزیز و جگر گوشهاش را به خاطر داریم که پیامبر از ایشان پرسیدند که: «دخترم، مگر آنچه را که من میپسندم و دوست دارم را دوست نمیداری؟! فاطمه با خوشحالی میگفتند: چرا، هر آنچه را دوست گیری من نیز آن را دوست دارم. پیامبر اکرم ج به عائشه اشاره نموده میفرمودند: پس او را دوست داشته باش».
عمروبن عاصس یکی از یاران عزیز آن حضرت[5] روزی از ایشان پرسیدند که چه کسی پیش ایشان از همه عزیزتر است.
پیامبر اکرم ج فرمودند: عائشه.
عمرو که بسیار آرزو داشت که نام خودش را بشنود با هزار و یک امید پرسیدند: منظورم از مردان است.
پیامبر خدا فرمودند، پدرش ـ یعنی ابوبکر صدیق[6].
علاقه و محبت رسول اکرم ج به عائشه ل زبانزد خاص و عام بود و همسران آن حضرت با وجود تمام غیرت و حسادت فطری که در زنان نهفته است نمیتوانستند این واقعیت را پنهان دارند، این مادر مؤمنان أم سلمه ل است که بر جسد بیجان عائشه اشک ریزان میگوید: «به خدا سوگند که او بعد از پدرش عزیزترین و محبوبترین شخص در قلب پیامبر اکرم ج بودند»[7].
مادر مؤمنان سوده دختر زمعهل که چون دیگر همسران پیامبر این علاقه و عشق را بخوبی درک میکرد، چون غبار پیری را بر صورت خویش دید، نوبت خود را به عائشه داد تا بدینصورت از شادی رسول اکرم لذت ببرد[8].
واگر پیامبر اکرم ج روزی از یکی از همسرانش ناراحت میشدند عائشه ل را واسطه قرار میدادند تا رضایت رسول اکرم ج را جلب کند.
ابن ماجه قصهای زیبا که بیانگر این حقیقت است را چنین درج کرده:
رسول اکرم ج روزی بنا به مسئلهای از مادر مؤمنان صفیه دختر حیی رنجید، صفیه پریشان دست به دامان عائشه شده و گفت: که اگر بتوانی رسول اکرم ج را از من راضی کنی، نوبت خودم را بتو میدهم.
عائشه میگوید که من با خوشحالی پذیرفته دست بکار شدم، چادری که آغشته به زعفران بود را آب پاشیدم تا بویش همه جا را پر کند سپس در کنار رسول اکرم ج نشستم، آن حضرت به آرامی فرمودند: «عائشه، امروز نوبت تو نیست»!.
عائشه بادی به گلو داده با ناز و کرشمه خوشحال و خندان گفت: «لطف خداست، که به هر که خواهد عنایت فرماید»!.
سپس ماجرا را برای رسول خدا تعریف کرده دل ایشان را بدست آورده از صفیه راضیشان کردند[9].
دانشمندان بزرگِ تابعین نیز این مقام و منزلت مادر مؤمنان عائشهل را نزد رسول خدا ج درک کرده در سخنانشان بدان اشاره میکردند: مثلا مسروق روایاتی که از مادر مؤمنان نقل میکرد را چنین آغاز میکرد: «راستگو دختر راستگوترین فرد، همسر محبوبِ محبوب رب العالمین (محمد ج)، آنکه وحی آسمان بر پاکدامنی او شهادت و گواهی داد بمن چنین روایت کرده... »[10].
مادر مؤمنان عائشه که بدین عشق و محبت افتخار میورزید، همیشه این علاقه و محبت را پایدار داشت و تا آخرین نفس رسول خدا در این دنیای فانی با او و در کنار او بود. در صفحات آینده قصۀ وفات رسول خدا را با هم ورق خواهیم زد و خواهیم دید که رسول خدا ج از همسران گرانقدرش اجازه میخواهد تا لحظات آخر عمر، شرف پرستاری نصیب عائشه گردد. مادر مؤمنان عائشه همواره این نعمت والای الهی را بر خود شکرگذار است و اشکریزان از آن به بزرگترین نعمت الهی یاد میکند: «از والاترین و برترین نعمتهای خداوند بر من این بود که رسول خدا در خانۀ من و در آغوش من در حالی که سر مبارکشان را بر سینۀ من تکیه داده بودند، به سوی یار جاویدانشان شتافتند».
شوهر نمونه... مهربانترین و والاترین انسان
پیامبر اکرم ج خود أسوه و نمونۀ یک شوهر مهربان و با شفقت در محیط خانه بود که لمحهای از این شفقت و مهربانی بیمثال را میتوان از لابلای برخی از روایاتی که مادر مؤمنان عائشه برایمان نقل کردهاند مشاهده کرد از آن جمله است:
1- در صفات پیشین خواندیم که چگونه پیامبر اکرم ج با همسر کم سن و سالش که هنوز علاقه به بازی و سرگرمی داشت، رفتار میکرد و به هم بازیها و دوستانش اجازه میداد که با او سرگرم بازی شوند و هنگامی که صحابه در مسجد برنامههای رزمی و ورزشی خود را به نمایش میگذاشتند بدو اجازه میداد که از پشت شانۀ مبارکش آنها را تماشا کند. عائشهل خود این صحنه را چنین به تصویر میکشد: روز عید بود چند نفر مرد سیاه پوست با نیزه و سپر، جوانمردی و دلیری خویش را به نمایش گذاشته بودند. درست یادم نیست که آیا من از پیامبر اکرم ج خواهش کردم و یا خود ایشان به من پیشنهاد کرد که بروم از پشت سرشان بازی و نبرد آنها را تماشا کنم.
من نیز سرم را در پشت شانه مبارکش نهاده تماشا میکردم و ایشان جوانان را تشویق میکردند که: ای بنی ارفده ادامه دهید و چون خسته شدم پیامبر ج فرمودند اگر خسته شدهای برو استراحت کن[1].
2- پیامبر اکرم ج با خانوادۀشان بسیار مهربان بوده با آنها بازی و شوخی میکردند و خوش میگفتند و خوش میخندیدند.
عائشهل روایت است که: روزی غذایی درست کرده خدمت آن حضرت ج تقدیم داشتم، سوده همسر دیگر پیامبر ج بین من و ایشان نشسته بود، به سوده گفتم: از این غذا میل کن، او امتناع کرد، باز هم تعارف کردم به شوخی گفتم: یا میخوری یا به صورتت میمالم! او باز هم از خوردن سرباز زد، منهم دستم را داخل غذا برده به صورتش مالیدم، پیامبر خدا ج از این شوخی ما خندید و به سوده اشاره کرده گفت: تو هم غذا به صورتش بمال. و او هم از فرصت استفاده کرده صورتم را پر غذا کرد و پیامبر اکرم ج همچنان میخندید که صدای عمر از همان نزدیکیها شنیده شد که داد میزد: عبدالله، عبدالله کجائی؟ ای عبدالله...
پیامبر ج نیز بگمان اینکه عمر س به خانه ما میآیند به ما فرمود که بروید صورتهایتان را بشوئید.
عائشهل میگوید: از آنروز به بعد من همیشه احترام و هیبت خاصی برای عمر قائل بودم چرا که دیدیم پیامبر اکرم ج به ایشان اهتمام و احترام خاصی داشتند[2].
3- از نمونههای دیگر مهربانی حضرت پیامبر اکرم ج به خانوادهاش میتوان از همکاری ایشان با همسرانشان در کارهای خانه نام برد.
اسود بن یزید از مادر مؤمنان عائشهل پرسید که پیامبر خدا ج در خانه چه کار میکنند؟ وی گفت: به کارهای خانه مشغولند و چون صدای اذان را میشنوند به مسجد میروند.
4- چه بسا که پیامبر اکرم ج با همسرانش مینشست و به حرفهای آنها گوش فرا میداد، کتابهای حدیث، بسیاری از این نشستهای جالب و شوقانگیز را برای ما به رشتۀ تحریر درآورده است. از جمله روایتی زیبا و دلنشین از عائشه ل است که برای پیامبر خدا داستان أم زرع را تعریف میکردند ـ أم زرع در این داستان زیبا و دلنشین زنی است که در جمعی از دوستانش از خوبیهای شوهرش که او را طلاق داده یاد میکند و او را مورد تعریف و تمجید قرار میدهد ـ پیامبر اکرم ج نیز پس از شنیدن این قصۀ زیبا، رابطۀ علاقه و محبت خویش با مادر مؤمنان را به دوستی و عشق أم زرع و شوهرش تشبیه کردند: «من و تو مثل أبو زرع و أم زرع میباشیم، جز اینکه شوهر أم زرع او را طلاق داد[3] و من هرگز تو را طلاق نمیدهم».
5- پیامبر اکرم ج با زنانشان بسیار عطوفت و مهربان بودند و همیشه مراعات حالشان مینمودند و هرگز بر آنها سخت نمیگرفتند، أم المؤمنین عائشه در این باره میفرمایند: «رسول اکرم ج هرگز دست مبارکشان را برای زدن کسی بلند نکردند و هرگز زنی و یا خدمتکاری را نیازردند و دستشان تنها در راه جهاد برای زدن بلند میشد»[4]. گذشته از این اگر چنانچه یکی از همسرانش در حق ایشان کوتاهی میکردند و یا بر ایشان خشم میگرفت، آن حضرت در پی رضایت او برآمده سعی میکردند او را راضی و خشنود سازند.
امام ذهبی در کتاب با ارزش شان النبلا ـ زندگینامۀ رادمردان ـ از نعمان بن بشیر چنین آورده است: روزی ابوبکر صدیق بر در خانه پیامبر اکرم ج حاضر شده اجازۀ دخول میخواستند که ملاحظه فرمودند صدای عائشه بر آن حضرت بلند است، ابوبکر نیز عصبانی شد و با صدای بلند بر عائشه داد زد که: ای دخترک فلانه! صدایت را بر رسول خدا بلند میکنی، و خواست که او را تأدیب کند، پیامبر اکرم ج جلو آمده ابوبکر را از زدنش باز داشت، ابوبکر نیز که طاقت دیدن چنین حادثهای را نداشت از خانه خارج شد، آنگاه آنحضرت سعی کرد که بار دیگر عائشه را راضی سازد و به او میگفت: دیدی که نگذاشتم تو را بزند... لحظه ای بعد دوباره ابوبکر بازگشت که صدای خنده رسول خدا ج و عائشه را از پشت در شنید، آنگاه اجازه خواسته فرمود: آیا نمیخواهید مرا در صلح و شادیتان شریک کنید همانطور که در دعوایتان شریکم نمودید[5].
6- ایشان درمیان همسرانشان کمال مساوات و عدالت را پیشۀ خویش ساخته بودند و هیچ یک از همسرانشان را بر دیگری برتری نمیدادند و حتی هنگامی که رهسپار سفری میشدند در بین ایشان قرعه کشی میکردند و هر که قرعه بنامش میافتاد در سفر میتوانست همراه پیامبر اکرم ج باشد و در مناجاتشان میفرمودند که: بارالها، اینست نهایت توان عدل و مساوات من در آنچه قدرت تصرف در آن دارم، خدایا در آنچه از قدرت و توانم بیرون است ـ یعنی محبت و عشق و علاقۀ قلبی ـ مرا باز خواست مکن.
این رفتار و کردار خانوادگی آنحضرت سرمشق و الگویی است برای همه مسلمانان چه که اخلاق رسول اکرم ج ترجمۀ گویایی است از آیات پر نور قرآن مجید و خداوند متعال ایشان را الگو و نمونهای قرار داد تا مؤمنان قدم بر جای پاهای ایشان نهاده پیش روند و هرگاه همسری در حق خانوادۀ خویش کوتاهی مینمود همیشه بدین الگوی صلاح و رستگاری گوش زد میشد که بنگر زندگی رسول اکرم را و سعی کن که در مقابل همسرت چون ایشان باشی!.
قصۀ عمر بن خطابس با همسرش چهره از این مدارا و لطف پیامبر اکرم ج میگشاید که چگونه عمر از آن همه شدت و سخت منشی خویش کوتاه آمده و راه و روش خویش در مقابل زن را تغییر دادند و خود را بر اطاعت از رویۀ آن حضرت ج ملزم شمردند.
ایشان چنین میگویند: «قبل از اسلام زن فاقد همۀ ارزشهای انسانی بود و هیچ اهمیتی در جامعه نداشت تا اینکه اسلام او را سوار بر بالهای محبت خویش به بالا سوق داده جایگاه بسی والایی را برایش رقم زد.
روزی در قضیهای رأیگیری میکردم که زنم خواست إظهار رأی کند که اگر چنین و چنان کنی... من نیز در سخنش پریده گفتم: به تو هیچ ربطی ندارد، من که در کارهایم با زنان مشورت نمیکنم!.
همسرم با تعجب گفت: امر تو بسیار عجیب است! چطور تو برای زن هیچ ارزشی قائل نیستی و حتی مشورت با او را عیب میشمری در حالی که رسول اکرم ج به دخترت ام المؤمنین حفصهل آنچنان اهتمام میدهد و همیشه با او مشورت میکند و کارهایش را با او درمیان میگذارد! تا جائی که ام المؤمنین حفصهل به خودش اجازه میدهد که در بسیاری از کارهای رسول اکرم ج دخالت کند، خودم روزی دیدم که پیامبر اکرم ج تمام روز را بخاطر آنها ناراحت و خشمگین بود و من که طاقت ناراحتی آنحضرت را نداشتم به حفصه گفتم: دخترم شما چطور بخودتان اجازه میدهید که در کارهای پیامبر اکرم ج دخالت کنید و او را اینچنین ناراحت کنید.
حفصه گفتند که: به خدا قسم ما همیشه با پیامبر اکرم ج در کارهایش بحث و بررسی میکنیم و در تصمیمگیریشان با ایشان شریک میشویم، من هم گفتم: پس دخترم از خشم و ناراحتی پیامبر اکرم ج برحذر باش که آتش دوزخ بسیار هولناک و وحشتناک است.
عمرس از شنیدن این حکایت بسی بشگفت آمد و از اینکه زن تا این مرحله جای پایش باز شده بسیار تعجب کرده خواست در این مورد بیشتر تحقیق کند از اینرو پیش ام المؤمنین أم سلمهل که با ایشان رابطه خویشاوندی داشت، رفت و با او در این مورد بیشتر موضوع را باز کرد.
او گفت: عمر! کارهای تو بسیار عجیب است میخواهی در هر کاری دخالت کنی و از هر چیزی سردرآوری، تا جایی که میخواهی در بین رسول اکرم ج و زنانش نیز دخالت کنی!.
سخنهای أم سلمهل روحیهام را سخت درهم شکست و مرا وادار ساخت که در این مورد سخت به فکر و اندیشه فرو روم»[6].
اسلام زنی را که در زیر شلاقها و تازیانهای ظلم و ستم و در بدترین موقعیت اجتماعی بسر میبرد و در مصاف با انسان که (مرد) بود هیچ ارزشی نداشت را از این باتلاق نیستی به صحنه زندگی و فعالیت اجتماعی سوق داد و زن را به عنوان انسان و بعنوان مادر و همسر به جامعه معرفی کرد. زن در سایه مکتب اسلام بدان مکانت و متانتی دست یافت که در زیر پرچم هیچ مکتب و اندیشهای نمیتوانست بدان دست یابد. پیامبر اکرم ج بعنوان عَلَم بردار و رهبریت دیانتِ توحید اهتمام بسیار شایانی را برای زن قائل بود و همیشه و همواره در تمامی مراحل زندگی او را بعنوان اهرمی اساسی برای حرکت و پیشرفت معرفی میکرد.
رسول اکرم ج در روایات بسیاری بر تربیت و پرورش زن تأکید دارد، از اینروست که رسول اکرم ج میفرمایند: «هر آنکس که 2یا 3 دختر و یا 2یا 3 خواهر را پرورده و تحویل جامعه دهد، چون از این دیار رخت بربندد من و او همچون دو انگشت دست در کنار هم خواهیم بود ـ و به انگشت سبابه و میانۀشان اشاره فرمودند ـ و در مورد زن که شریک زندگی و همسر و بانوی خانه است چنین میفرمایند: «بهترین شما آن کس است که برای همسر و خانوادهاش بهترین باشد و من برای همسر و خانواده ام بهترین و خیرخواهترین شمایانم»[1].
و همچنین میفرمایند که: «مؤمنترین شما آن کسی است که برای خانواده و همسرش خوش رفتارترین و مهربانترینها باشد».
بالاترین و والاترین مقام زن مادر بودنش است که رسول اکرم ج این مرتبه بلند را از جهاد در راه خدا برتر میشمرد و از کسی که برای جهاد و نبرد اعلام آمادگی میکرد میپرسید: «آیا مادر داری؟ و اگر جواب مثبت میبود بدو میگفت: برو به مادرت خدمت کن که بهشت در زیر پای مادران است»[2].
آنچه گذشت تصویری بود زنده از قصر باشکوه شاهبانوی اسلام عائشه صدیقهل، در اینچنین خانهای که رنگ و بوی زهد و پارسایی بر دیوارهایش نقش بسته، چه سفرههایی چیده میشد؟ و چه غذاهایی نوش جان میگشت؟
این سؤال را عائشهل خود در جواب خواهرزادهاش عروه از خورد و خوراک مادران مؤمنان چنین پاسخ میدهد: «خاله جان! خیلی وقتها بود که یک ماه تمام میگذشت و در هیچ یک از خانههای پیامبر ج آتش افروخته نمیشد. عروه با تعجب پرسید: پس خاله! چطور زندگی میکردید؟ خوراکتان چه بود؟ ایشان گفتند: آب و خرما، البته همسایهای از انصار داشتیم که دام پرور بود و گاهی از شیر گوسفندانش به پیامبر ج هدیه میکرد، ما هم از آن شیر استفاده میکردیم»[1].
عائشه در جواب کسی که پرسید: آیا پیامبر اکرم ج از خریدن گوشت قربانی بیش از سه روز نهی فرمودهاند؟ جواب داد: آنحضرت فقط در سالی که قحط سالی بود، چنین امری فرمودند تا ثروتمندان به بینوایان غذا دهند، ما خودمان از پاچۀ گوسفندی که بر آن 15 روز گذشته بود، تغذیه میکردیم کسی با تعجب پرسید؛ آخر چرا؟ عائشه لبخندی زد و گفت:
«اهل بیت رسول الله ج تا روزی که ایشان به رحمت الهی پیوستند، هیچگاه سه روز تمام از نان گندم سیر نشدند»[2].
پس از اینکه رسول خدا به دیدار پروردگارش شتافت سری به خانۀ آن حضرت بزنیم تا ببینیم چه بر جای گذاشته، عائشه چنین میگوید: «آنروزی که رسول خدا ج از جهان فانی رخت بربستند در خانهام جز مقداری جو که در تاقچه بود هیچ چیز دیگری که قابل خوردن باشد وجود نداشت، که تا روزهای بسیاری ـ تا وقتی که جو تمام شد ـ غذایم همین جوها بود»[3].
أنس خدمتگزار پیامبر اکرم ج خوراک آنحضرت را چنین وصف میکند: «آنحضرت زره خویش را در مقابل 20 پیمانه گندم برای خانوادهاش نزد مردی یهودی به گرو گذاشته بودند، آن روز من نانی از جو با اندکی روغن باز شده که طعمش تغییر کرده بود بردم» روزی از آنحضرت شنیدم که «هرگز بر یک پیمانه خرما و یا حبوبات شبی در خانه محمد ج نگذشته» این در حالی بود که آنحضرت 9 همسر و خانواده داشتند[4].
این سختیهای زندگی و کمبودها موجب شد که مادران مؤمنان به تنگ آیند و از آنحضرت درخواست کنند که به مخارجشان بیفزایند، آنحضرت از این درخواست بسیار ناراحت و خشمگین شده از آنها دوری جسته در خانهای که در بالا قرار داشت سکونت اختیار کرد، تا اینکه فرمان الهی برای آنحضرت نازل شد که همسرانش را در انتخابشان مختار سازند:
1- یا از ایشان جدایی برگزینند و به جایی روند که امکانات مادی دنیایی و ارزشها و احترامات اجتماعی بیشتری بدست آورند.
2- و یا اینکه بر همین زهد و پارسایی و تنگدستی صبر کنند و از خداوند متعال اجر و پاداش بی دریغ دریافت دارند.
مادران مؤمنان، آنانکه قدم بقدم و دوش به دوش پیامبر اکرم ج بار سنگین امانت آسمان را حمل میکردند، خداوند و رسولش و أجر و پاداش جهان آفرین در روز رستاخیز را برگزیدند و شرف در کنار آنحضرت بودن را بر همه دنیا ترجیح دادند این بود که خداوند نیز درهای دنیا و آخرت را برویشان گشود.
عائشه میگوید که پیامبر ج پیشنهاد انتخاب یکی از دو راه بالا را از او شروع کرده به ایشان فرمودند: «امری را برایت مطرح میسازم که نمیخواهم در جواب دادنم شتاب کنی، با پدر و مادرت مشوره کن سپس جوابم ده». عائشه بخوبی میدانست که پدر و مادرش مثل خود او هرگز جدایی او را از پیامبر را نخواهند پذیرفت.
پس از آن آنحضرت ج این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیۡنَ أُمَتِّعۡکُنَّ وَأُسَرِّحۡکُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا ٢٨ وَإِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنکُنَّ أَجۡرًا عَظِیمٗا ٢٩﴾ [الأحزاب: 28-29]. «ای پیامبر، به همسرانت بگو؛ اگر چنانچه دنیا و زرق و برق آن را برای خود میخواهید بیائید تا شما را به بهترین وجه آزاد و رها گردانم تا آنچنانکه میخواهید از آن بهره گیرید. و اگر خداوند و پیامبر او و أجر و پاداش آخرت را آرزو دارید، پس بدانید که خداوند برای پاکان و نیکوکاران شما اجر و پاداش بسیار بزرگی آماده ساخته است».
عائشه به آنحضرت پاسخ دادند: «در چه موردی با پدر و مادرم مشورت کنم؟!! من خدا و رسولش و اجر و پاداش آخرتش را میخواهم». بعد از آن سایر همسران پیامبر ج نیز چنین پاسخی را به ایشان عرض داشتند[5].
باوجود آنهمه مشکلات و تنگدستیها، رنج و مشقتها، صبر و تحملها، چشمان عائشه یار و غم خوار رسول خدا ج همیشه در یاد آنحضرت جویبار اشک روان بود و از اینکه از نعمت در کنار آنحضرت بودن محروم شده بود تأسف میخورد و آرزو داشت که ای کاش با آن حضرت و در کنارش بسوی بهشتهای برین پر میگشود، و چون غذایی خوشمزه مییافت تا با آن شکمش را سیر کند، بلافاصه اشک در چشمانش حلقه میزد چه که بیاد میآورد آن روزها را به روزهایی که خاندان رسالت هرگز و هرگز شکم سیر با بالین ننهادند، تا اینکه رسول خدا به دیدار پروردگارش و بسوی رحمت او شتافت[6].
فصل دوم:
در خانۀ پیامبر
1- پیشگفتار
2- بهترین شوهر و مهربانترین انسان
3- عائشه همسر گرامی پیامبر
4- عائشه همسر نمونه پیامبر
5- محنت بزرگ در قصه اتهام دروغ
6- مادرهای مؤمنین
7- عائشه زن غیرتمند پیامبر
8- عائشه زن جهادگر
9- عائشه و دفاع او از زن
10- وداع با دوست
عائشه تخت بزرگترین پادشاه دنیا و عزیزترین انسان در پیش خداوند را چنین به تصویر میکشند: «تخت خواب رسول خدا ج از پوست بود که داخلش با لیف درخت خرما پر شده بود»[1].
وقتی پیامبر اکرم ج تشریف فرما شد و آن را دید، با تعجب پرسید: عائشه! این چیست؟ گفتم: تشکی است که یکی از زنان انصار که به خانه ما آمده بود و لحاف شما را دید، برایمان فرستاد. ایشان فرمود: تشک را به صاحبش بازگردان، به خدا سوگند اگر من بخواهم خداوند کوههایی از طلا و جواهرات بمن ارزانی میدارد»[2].
در آن روزهای اول زندگی پیامبر خدا ج جز یک بستر هیچ نداشتند، حتی وقتی از عائشه جویا شدند که: آیا پیامبر خدا ج وقتی شما در عادت ماهانهتان بودید با شما بر یک بستر میخوابیدند، ایشان گفت، آری، در آن روزها ما یک بستر بیشتر نداشتیم، اما بعدها که خداوند رختخواب دیگری بما عطا فرمود، رسول خدا در عادت ماهانهام از من کناره میگرفتند[3].
از حدیث آتیه چنین برمیآید که گاهی نیز رختخواب آن حضرت بر روی حصیری فرش میشد.
چون از عائشه پرسیدند که آیا گذشتن سگ و یا الاغ و یا زن از جلوی نماز باعث باطل شدن نماز میشود؟ فرمود: شما ما زنان را به سگها و الاغهایتان تشبیه میکنید! به خدا قسم چه بسا پیامبر اکرم ج نماز میخواند در حالیکه من روی حصیری جلویشان ـ بین ایشان و قبله ـ دراز کشیده بودم و اگر کاری برایم پیش میآمد نمیخواستم که باعث رنجش آن حضرت شوم و از جلویشان بگذرم، از اینرو از کنار پای آن حضرت کنار میخزیدم تا کارم را انجام دهم[4].
ـ بعدها فرصتی دست داد که عائشهل به اتاق این ابر مرد تاریخ چند متکا نیز بیفزاید ـ پارچهای داشتم که عکسهایی روی آن نقش بسته بود آن را روی تاقچهای که در قبلۀ نماز پیامبر ج بود آویزان کردم، آن حضرت چون پارچه را در نماز جلوی خویش یافتند فرمودند: «عائشه! این پارچه را از جلویم بگیر» من هم آن را گرفته با آن چند متکا درست کردم[5].
از این حدیث و روایات مشابه آن که در کتابهای حدیث آمده چنین بر میآید که عائشهل ذوق و علاقۀ خاصی به تزئین و زیبایی اتاقش داشت، از آنجمله آمده است: پردهای داشتیم که بر آن عکسهای پرندههایی طراحی شده بود، و چون کسی به اتاق وارد میشد آن را میدید، آنحضرت به من فرمود: «این پرده را از جلویم جمع کن، چون هر وقت وارد اتاق میشوم، با دیدن آن دنیا بیادم میآید»، و در روایتی دیگر اضافه میکند: «کسانیکه این عکسها را طراحی کردهاند مورد عذاب خداوند واقع میشوند، به آنها گفته میشود: آنچه را که آفریدهاید زنده کنید، فرشتگان رحمت الهی به خانهای که در آن عکس باشد وارد نمیشوند».
«خداوند ما را دستور نداده که سنگ و گل را نیز لباس بپوشانیم»[6].
در خانۀ تازه عروس پیامبر اکرم ج چراغی نبود که سینه سیاه تاریکی را درهم شکند: «جلوی پیامبر ج میخوابیدم و پاهایم در قبله آنحضرت قرار میگرفت، ایشان چون به سجده میرفتند با دست مبارکشان به پاهایم میزدند من پاهایم را جمع میکردم، و چون دوباره به قیام میایستادند دوباره پاهایم را دراز میکردم، البته در آن روزها خانهها چراغ نداشت»[7].
شاید از خود بپرسیم که چرا چراغ روشن نمیکردند، عائشه جواب میدهد، اگر ما روغنی برای شعلهور ساختن و بر افروختن چراغ میداشتیم از آن تغذیه میکردیم[8]. در آن زمان که نفت وجود نداشت مردم چراغها را با پیه و چربی میافروختند، که منظور ایشان از روغن همان چربی است.
این همان اتاقی بود که بانوی بزگ اسلام، و زن دانشمند و فارغ التحصیل دانشگاه نبوت نزدیک به پنجاه سال در آن زندگی بسر برد، و در طی این مدت طولانی به امکانات رفاهی اتاق هیچ اضافه نشد و تنها تغییری که بعدها در اتاق پدید آمد این بود که پیکر مطهر رسول خدا ج و دو یار باوفایش ابوبکر صدیق و عمر فاروقب در زیر سقف آن اتاق به انتظار روز رستاخیز آرام خوابیدند.
[1]- به روایت مسلم. این روایت از زهد و پارسائی رسول اکرم پرده بر میکشد که رختخوابش از لیف درختان خرما و از پوست بوده نه از پشم و ابریشم. و اگر دست سخاوتمند روزگار بدو رختخواب نرم و شاهانهای تقدیم میداشت، بدون شک رسول اکرم نمیپذیرفت. بیهقی از عائشهل روایت میکند که: «روزی یکی از زنان انصار به خانۀ ما آمد، و با دیدن رختخواب رسول اکرم که لحافی خشن و سخت بود متأثر شده و به خانهاش بازگشت و تشکی از پشم را برای ما هدیه فرستاد».
[2]- حیاة الصحابة.
[3]- امام احمد..
[4]- به روایت بخاری و مسلم.
[5]- مسلم و نسائی.
[6]- به روایت بخاری و مسلم.
[7]- به روایت بخاری.
[8]- به احمد و طبرانی مراجعه شود.