اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

عائشه درعهد خلافت عمر ب

عائشه درعهد خلافت عمر ب

در عهد عمر س مقام والای ام المومنین عائشهل بیشتر ظاهر گردید.

عمر و دیگر بزرگان صحابه وقتی که در امری با مشکل مواجه می‌گردیدند، بخصوص امری که مربوط به احوال شخصی افراد مربوط می‌شد، نزد ام المومنین عائشهل می‌رفتند و درباره آن از او سوال می‌کردند. ابن سعد بروایت از محمود بن لبید آورده است: همسران پیامبر احادیث رسول خدا را حفظ می‌کردند ولی همگی‌شان مثل عائشه و ام سلمه نبودند، عائشه در عهد عمر و عثمان در مسایل دینی فتوا می‌داد تا که آن دو - که خدا رحمتشان کند - درگذشتند. بزرگان اصحاب رسول خدا عمر و عثمان و کسانی که بعد از آن دو بودند درباره مسایل دینی به نزد این دو همسر حضرت رسول می‌فرستادند و درباره احادیث از آن دو می‌پرسیدند. (الطبقات ۲/۳۵۷).

از جمله نمونه‌هایی که می‌توان نام برد اینکه چون انصار و مهاجرین درباره قضیۀ مقاربت مرد و زن بدون انزال و وجوب غسل و یا عدم وجوب آن اختلاف کردند، ابوموسی گفت: من پاسخ این مشکل را برای شما می‌آورم. سپس ابوموسی گوید بر درب خانه عائشه از او اجازه ورود خواستم، چون اجازه داد به او گفتم:

یا ام المومنین - یا ای مادر -! من می‌خواهم درباره چیزی از شما سوال کنم ولی از شما شرم می‌دارم.

عائشهل گفت: از من شرم مدار از اینکه چیزی را می‌پرسی همچنانکه از مادرت که تو را بدنیا آورده شرم نمی‌داری، زیرا که من هم مادرت هستم. آن گاه پرسیدم چه چیزی غسل را واجب می‌کند؟

گفت: آدم آگاه نیز هم اکنون درمانده است، رسول خدا فرموده است: «وقتیکه شخص با همسرش در می‌آمیزد و محل ختنه غائب می‌گردد دراینجا است که غسل واجب گردیده است». و طحاوی این حدیث را در مشکل الاثار آورده و عنوان نموده شاید که عمر بن خطاب این پرسش را نموده است. (الاجابه)

عمر س چنین باور داشت که برای کسی که احرام دارد مناسب نیست که بوی خوش عطر از او استشمام گردد و می‌گفت: من اگر از شخص محرم بوی رجاله قیر را بیابم بهتر است که از او بوی خوش عطر به مشامم برسد.

چون عائشه این خبر را شنید او را دریافت و گفت: رسول خدا - از بوی خوش استفاده کرده‌اند - و در روایتی رسول خدا در احرام خود از بوی خوش استفاده کرده‌اند - از آن پس عمر س در حالی احرام می‌بست که آثار مشک از پیکرش نمودار بود.

بیهقی از قول عبدالله بن عمر آورده که گفت از عمر س شنیدم که گفت در مراسم حج چون جمره‌ها رازدید و سررا تراشیدید هر چیزی جز زنان شما و استفاده از عطر برایتان حلال گردیده است.

سالم گوید که عائشه گفت: هر چیزی حلال می‌گردد مگر استفاده از همسرانتان زیرا که من در موقع تمام شدن احرام پیغمبر او را عطر می‌زدم. (الاجابة)

صحیح البخاری و مسلم آورده‌اند که عائشه گفت: من رسول خدا را در موقع احرام بستن و همچنین در موقع پایان احرام و حلال شدن قبل از طواف خانه عطر زدم.

حضرت عمر نسبت به مادرهای مؤمنین بسیار اهمیت می‌داد و از احوال‌شان بسیار جستجو می‌کرد خود سیده عائشه در این مورد گواهی می‌دهد:

عمر بن خطاب سهم ما را - همسران پیامبر - به نزد ما می‌فرستاد حتی از کله و پاچه نیز سهم ما را معین می‌کرد. (اخبار عمر)

در نزد عمر س 9 عدد سینی بود، که اگر میوه، یا چیزی نو آورده می‌شد، سهم همسران رسول خدا ج را در آنها می‌نهاد و به خانه‌های‌شان می‌فرستاد. (حیات الصحابة 2/369).

چون خیبر را تقسیم نمود، همسران رسول خدا ج را، بین اینکه یک قطعه زمینی به آنان واگذار گردد، و یا اینکه سالانه صد پیمانه محصول دریافت دارند، مختار قرار داد... که عائشه و حفصه دریافت محصول را اختیار کردند. (اخبار عمر)

درباره شدت اهتمام عمرس به همسران پیامبر آمده است، که او نسبت به آنان بی‌نهایت ادای ادب می‌کرد، و هرگاه که همسران حضرت می‌خواستند، به حج بروند، عثمان بن عفانس و عبدالرحمن بن عوفس را مأمور می‌کرد، که یکی از جلو و دیگر از پشت سر آنان حرکت کنند، و نگذارند کسی با آنان سیر کند، چون در محلی برای استقرار و استراحت می‌آمدند، آن دو مامور پاسداری‌شان بودند و چون هنگام طواف خانه می‌رسیدند و مأمور بودند، که جز زنان کسی دیگر را نگذارند، با آنان در طواف شریک باشند. (اخبار عمر)

سیده عائشه، هیبت عمر را در دل داشت و از او با احترام یاد می‌کرد، که مزاح او با سیده سوده ـ که داستان آن در قبل گذشت ـ بر این واقعیت دلالت می‌کند، عائشه می‌گفت: هیبت عمر را در دل می‌داشتم، زیرا که رسول خدا ج به هیبت او احترام می‌گذاشت. در مسند عائشه ل احادیثی آمده که او از رسول خدا ج درباره فضایل و مناقب حضرت عمر س روایت کرده است، از آن جمله فرموده رسول خدا ج است:

«در امت‌های قبل از شما افرادی بودند، که به آنان الهام می‌گردید، اگر در امت من یکی از آنان باشد، حتما عمر بن خطاب از آنان خواهد بود» (صحیح مسلم)

و هم فرموده رسول خدا ج: «من می‌بینم که شیاطین انس و جن از عمر فرار می‌کنند» حضرت عمرس پس از آنکه ضربت خورده بود، عبدالله پسرش را به نزد ام المومنین فرستاد که برایش اجازه بگیرد، تا در حجره شریفه دفن گردد، ام المؤمنین بر این اجازه داد.

درباره اظهار ادب عمر در کشاکش مرگ نسبت به سیده عائشه جای بسی تأمل است، زیرا که او در آخرین لحظات حیات نیز نسبت به همسران پیامبر ادای احترام می‌کرد، او به فرزندش عبدالله گفت: به نزد ام المومنین عائشه برو و به او بگو: عمر شما را سلام می‌رساند، مرا به عنوان امیرالمومنین یاد نکنی، زیرا که امروز امیر مسلمین نیستم. بلکه بگو: عمر بن خطاب از شما درخواست اجازه دارد، که در کنار دو یار خود در حجره شریفه دفن گردد.

عبدالله فرمان پدر را اجرا کرد، سلام گفت و اجازه خواست وقتیکه وارد حجره شریفه شد، ام المومنین را در حال گریه یافت، همچنانکه عمر وصیت کرده بود، سلام او را ابلاغ کرد، و درخواست او را مطرح نمود.

عائشهل گفت: من خود می‌خواستم در اینجا دفن شوم، ولی امروز عمر را بر خود ترجیح می‌دهم. چون عبدالله به سوی پدرش باز گردید، گفتند این عبدالله است که باز گردیده است. حضرت عمر فرمود مرا بالا گیرید، مردی او را بخود تکیه داد، پرسید چه آورده‌ای؟

عبدالله گفت: یا امیرالمؤمنین آن چیزی را که دوست می‌داری، ام المؤمنین ل برای شما اجازه داد.

عمر س فرمود: الحمدلله. هیچ چیزی به اندازه این آرامگاه برایم مهم نبود.

ای عبدالله! چون روحم قبض گردید، مرا با تابوتم بردارید، سپس بر درب حجره عائشهل به ایستید و شما بار دیگر خطاب به عائشه ل بگویید: عمر بن خطاب اجازه ورود می‌خواهد، اگر اجازه داد مرا داخل کنید، ولی اگر نپذیرفت مرا به قبرستان مسلمین باز گردانید زیرا که بیم دارم اجازه او به من بخاطر قدرتی باشد، که به عنوان رئیس دولت مسلمین داشته‌ام.

چون پیکر او را برداشتند، چنین می‌نمود که مسلمین را تا آن روز چنان مصیبتی نرسیده است، عبدالله بر درب حجره عائشهل ایستاد و اجازه خواست، چون اجازه داده شد، او را وارد کردند و در حجره شریفه دفن نمودند و بدینسان خداوند او را با پیامبر ج و ابوبکر صدیقس کرامت بخشید. و سومین ماه در حجره عائشه در آمد.

عائشهل در عهد ابوبکر صدیقس

عائشهل در عهد ابوبکر صدیقس

رسول خدا ج در اثناء بیماری خود با امر به ابوبکر صدقس که امامت جماعت مسلمانان را در نماز بعهده بگیرد در واقع او را به عنوان جانشین خود نامزد کرده بود. عائشه صدیقهل به خاطر اینکه مبادا مردم نسبت به صدیق بدفالی بزنند و به این ترتیب پدرش در مظان سوء تفاهم واقع گردد، تلاش نمود که این وظیفه را حضرت به عهده کسی دیگر بگذارد.

 عائشهل گوید: چون گفتم یا رسول الله ابوبکر مردی رقیق القلب است چون قرآن بخواند نمی‌تواند جلوی اشکش را بگیرد بهتر می‌بود که غیر از ابوبکر کسی دیگر را بدین کار امر می‌فرمودید.

عائشهل گوید به خدا سوگند مقصودم از این گفته چیزی جز اینکه می‌ترسیدم مردم نسبت به ابوبکر صدیق بدفالی بزنند نبود. زیرا که او اولین جانشین حضرت به حساب می‌آمد. لذا دوباره و سه باره بخدمت حضرت آمدم و درخواست خود را تکرار کردم تا اینکه حضرت فرمود: «شما همانند صواحب یوسف ÷ هستید»[1]

پس از وفات پیامبر عائشه صدیقه در کنار مرقد مطهرش به عزاداری نشست و مقامی علمی خود را که مدتی بعد علنی گردانید برای مردم در ابتدای امر ظاهر نگرانید، زیرا که مرحله اول به زمان رسول خدا نزدیک بود و مردم درگیر جنگ با مرتدین بودند.

چون برخی از زنان پیامبر تصمیم گرفتند حضرت عثمان را به نزد ابوبکر صدیق بفرستند و میراث خود را از رسول خدا ج درخواست کنند، ام المومنین عائشه خطاب بدانان گفت: «مگر رسول خدا نفرموده است؟ از ما میراث برده نمی‌شود و هر آنچه را ما بگذاریم صدقه است» [امام احمد ۶/۲۶۲].

 «در مورد این حدیث شریف و تطبیق آن با کتاب خدا می‌توانید به جلد اول راهنمای مذهب شافعی، تالیف شیخ الاسلام چاپ دانشگاه تهران صفحه۳۰۰ مراجعه فرمائید».

مدت خلافت ابوبکر صدیق طولانی نشد و روایات به طور متفق بیانگر این است که یار غار پیامبر چون عمرش معادل عمر پیامبر گردید دیار فانی را وداع گفت: بدین ترتیب مدت خلافت او ۲ سال و ۳ ماه و ۱۰ روز بود، تولد او نیز دو سال و ۳ ماه و ۲۹ روز قبل از عام الفیل بوده است و سرانجام در سن ۶۳ سالگی به رحمت خدا پیوست.

بیماری ابوبکر صدیقس مدت ۱۵ روز ادامه یافت. مردم به عیادتش می‌رفتند و عائشه صدیقهل نیز به پرستاری او مشغول بود. در اثناء پرستاری گاهی بعضی از اشعار را زمزمه می‌کرد و در مواردی صدیق س به او تذکراتی می‌داد در حالی که در آستانه مرگ قرار داشت. این تذکرات برای این بود که بجای زمزمه شعر آیات قرآن کریم جانشین گردد. چون وفات ابوبکر صدیق فرا رسید و حضرت در بستر احتضار قرار گرفت. عائشه ل این گفته حاتم را می‌خواند: «لعمرک ما یغنی الثراء عن الفتی اذا حشرجت یوما وضاق بها الصدر». بجانت سوگند که ثروت جوان رابی نیاز نمی‌سازد. آنگاه که روزی خرخر مرگ فرا رسد و به سبب آن سینه انسان تنگ گردد.

ابوبکر صدیق فرمود: این گفتار را مگو دخترم ولی بگو: ﴿وَجَآءَتۡ سَکۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِکَ مَا کُنتَ مِنۡهُ تَحِیدُ ١٩ [ق: 19]. «سختی مرگ رسید بحق این آن چیزی است که از آن فرار می‌کردی».

ام المومنین ل دوباره بازگردید و بر بالین صدیق می‌خواند: «وابیض یستسقی الغمام بوجهه ربیع الیتامی عصمه الارامل» سپید چهره‌ای که ابرها از صورت زیبایش آبیاری شدند. او بهار یتیمان و حافظ و خدمتگزار بیوه زنان بود.

ابوبکر صدیقس فرمود: او رسول خدا است. (امام احمد)

ابوبکر صدیق وصیت کرد که در کنار رسول خدا دفن شود چون وفات کرد آرامگاه او در حجره عائشه ل و سرش در مقابل کتف رسول خدا قرار گرفت و لحد قبرش به آرامگاه حضرت رسول چسبانده شد و قبر ابوبکر نیز مثل قبر رسول خدا مسطح گردید و بر آن آب ریخته شد و بدینسان ماه دوم در حجره ام المومنین عائشه ل فرود آمد.

ابوبکر صدیق از بین پسران و دخترانش سیده عائشه ل را مسئول اجرای وصیت خود قرار داد و به او فرمود: من برایت قطعه زمینی - باغ - را بخشیده بودم ولی هم اکنون در آخرین لحظات حیات چیزی از بابت آن در دل من است آن را برای تقسیم بین وراث بازگردان.

عائشه گفت: آری بازگرداندم.

آنگاه بوبکر صدیق فرمود: اما از زمانیکه امر مسلمانان را بعهده گرفتم از درهم و دینارشان چیزی دریافت نکردم، ولی از غذاهای پس مانده مسلمین بهره‌مند شده ام و شکم‌ خود را سیر کردم و جامه‌های خشن‌شان را پوشیده ام و از بیت المال مسلمین چیزی در دست ندارم، مگر این خدمتگزار حبشی و این شتری شیرده و این قطیفه چون من وفات کردم آنها را به نزد عمر بفرست و درخواست عفو کن.

عائشه ل گوید به سفارش صدیق عمل کردم چون نماینده‌ای برای تسلیم آن به نزد عمر س رفت اشک‌های عمر سرازیر شد و دانه‌های اشک بر زمین می‌افتاد و می‌گفت: «خداوندا ابوبکر را رحمت کند که جانشینان بعد از خود را به رنج انداخت». (حیاة الصحابة ۲/۴۶۰).



[1]- صحیح مسلم. یعنی در اصرار ورزی به آنچه که خود می‌خواهید.

مقدمه

مقدمه

خداوند متعال مادرهای مومنین را به مقامی ارجمند بالا برد به طوریکه در مقابل این مقام والا انسان ناچار اظهار فروتنی می‌کند و چنان رعایت و لطف خدا شامل حال آنان گردید که هر مسلمانی به پاکی و عظمت آنان اذعان می‌کند.

خداوند متعال برای گرامیداشت آنان آیاتی را نازل فرمود که تاکنون ۱۴ قرن است در محراب‌های عبادت مسلمین تلاوت می‌شود و تا روز قیامت هم ادامه خواهد یافت.

مؤمن این آیات را می‌شنود و روحش مالامال از تجلیل نسبت به مادرهای مؤمنین می‌گردد، زنان پاک سیرتی که در غم و شادی در کنار رسول خدا بودند و تنگدستی را تحمل کردند و انواع مصیبت‌ها و رنج‌ها را بخاطر رضای خدا و رسول او بردوش کشیدند و چون این رنج‌ها در طریق دعوت الی الله بود، خود را سبکبار دیدند و با جانی آرام در خدمت رهبر دعوت همت گماشتند.

خداوند فرموده است:

﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ... [الأحزاب: 6].

 «پیامبر نسبت به مومنین از خودشان اولی‌تر است و همسران او مادرهای‌شان است».

﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ مَن یَأۡتِ مِنکُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖ یُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَیۡنِۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا ٣٠ [الأحزاب: 34].

«هان ای زنان پیامبر هر کدام از شما که به گناهی آشکار دست یازد عذابش دو چندان می‌گردد و این برخداوند آسان است».

﴿وَمَن یَقۡنُتۡ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَیۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا کَرِیمٗا ٣١ [لأحزاب: 31].

 «ای زنان پیامبر هر کدام از شما از خداوند و رسول او فرمانبرداری کند و عمل نیک انجام دهد مزدش را دوبار به او عنایت می‌کنیم و برایش رزق نیکوئی را مهیا می‌سازیم».

 ﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ لَسۡتُنَّ کَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَیۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢ وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِینَ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُذۡهِبَ عَنکُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِ وَیُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرٗا ٣٣ وَٱذۡکُرۡنَ مَا یُتۡلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِکۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا ٣٤ [الأحزاب: 32-34].

«ای زنان پیامبر شما مانند هیچکدام از سایر زنان نیستید البته اگر پرهیزکار باشد پس در سخن گفتن با ملایمت نباشید تا که مبادا آکس که در قلبش بیماری است نسبت به شما طمع ورزد و به معروف سخن بگوئید. در خانه‌های تان بمانید و همچون تجمل جاهلیت خود را نیارائید و نماز را بر پای دارید و زکات را بدهید و از خدا و رسول او اطاعت کنید جز این نیست که خداوند اراده فرموده است تا از شما خدان پلیدی را دور کند و شما را به کمال طهارت و پاکی پاک گرداند. بیاد آوردید آنچه را که از آیات خدا و حکت در خانه‌های تان تلاوت می‌شود که خداوند صاحب لطف است و نسبت به همه چیز آگاه است».

در طول حیات پیامبر خانه‌های مادرهای مؤمنین مهبط وحی بود و چون حضرت به جوار رحمت خدا پیوست، این خانه‌ها محل مراجعه مردم بود که برای تعلیم و گرفتن فتوا بدان‌جا مراجعه می‌کردند و یا اینکه برای دادخواهی وارد این خانه‌ها می‌شدند. بدینسان در این خانه‌ها دل‌های حیران آرامش می‌یافت و نادانان از این خانه‏ها علم می‌آموختند و بی‌نوایان این خانه‌ها را برای خود پناهگاهی می‌یافتند و دادِ دادخواهان از آنجا برآورده می‌شد. بلی مردم از هر طبقه‌ای که بودند چه خلفاء و چه دیگران در برابر همسران رسول خدا فروتنی می‌کردند. بنابراین چه بسا که مظلومان تظلم خود را به خانه‌هایشان می‌بردند. (عائشة و السیاسة)

سیده عائشه درمیان سایر همسران حضرت نمودار بود، زیرا که در نزد رسول خدا ج دارای مقامی والا و از محبت حضرت برخوردار بود. همچنین در علم و ادب صاحب مکانتی بزرگ بود به طوری که خواص و عوام امت به او نیازمند بودند و از اقطار و اکناف جهان اسلام و از شهرهای دور افتاده به سوی او بار سفر می‌بستند و آنچه که باعث افزایش شوق مردم می‌گردید همان زیارت رسول خدا ج بود بنابراین حجره او کعبه محبان و آرزومندان و محل آرامش جان‌های مؤمنین بود.

وداع با دوست

وداع با دوست

ام المومنین عائشهل، به شرف پرستاری و خدمتگزاری رسول خدا در آخرین بیماری حضرت نایل گردید در موقع بیماری هر روز می‌پرسید فردا نوبت کدام خانه است؟ فردا کجا باید باشم؟

این سوال از آنرو بود که علاقمند بود، نوبت خانه عائشهل فرا رسد. سرانجام رسول خدا ج از همسرانش اجازه گرفت که در خانه عائشه پرستاری شود و همسران ایشان به او اجازه دادند که هر جا را بیشتر دوست دارد در همانجا باشد.

ام المومنین عائشهل گوید: رسول خدا روزی فوت کرد که معمولاَ نوبت ورود ایشان به خانه من بود خداوند روح مبارک‌شان را قبض فرمود، درحالی که سر مبارک بر سینه‌ام تکیه بود و در آخرین لحظات آب دهنم با آب دهان مبارک درهم آمیخت. (صحیح البخاری).

در حدیثی دیگر سیده عائشهل بیان می‌دارد که چگونه آب دهانش با آب دهان رسول خدا در هم آمیخته است.

عائشهل گوید: از نعمت‌ها و الطاف خداوند بر من: اینکه رسول خدا ج در خانه‌‌‌ام وفات کرد و آن روز نوبت من نیز بود، حضرت در حالی روح گرامی‌اش به پیشگاه خدا رفت که پیکر مبارکشان بر سینه‌ام تکیه بود و خداوند آب دهان من و او را در آخرین لحظات بهم آمیخت. عبدالرحمن وارد شد و به دستش مسواکی بود و من رسول خدا ج را بر خود تکیه داشتم، دیدم حضرت به سوی عبدالرحمن نگاه می‌کند، دانستم که مسواک را دوست می‌دارد عرض کردم: آیا آن را برای شما بگیرم؟

با سر مبارک اشاره فرمود: آری، سپس آن را از عبدالرحمن گرفتم، دیدم مسواک سفت است، پرسیدم: برای شما آن را نرم کنم، باز با سر مبارک اشاره فرمودند: آری، پس آن را برایش نرم کردم. نرم کردن مسواک بوسیله دندان انجام می‌گرفته که چون عائشه آن را با دندانش برای رسول خدا نرم کرده بدیهی است آب دهانش در آن باقیمانده و با آب دهان رسول خدا ج درهم آمیخته است. مقابل ایشان ظرف آبی قرار داشت که دست‌های خود را در آن فرو می‌برد و بصورتش می‌کشید و می‌فرمود «لا اله الا الله، برای مرگ سکراتی هست».

آنگاه دستش را بلند کرد و می‌فرمود: «فی الرفیق الأعلی» تا که روح مبارک ایشان قبض گردید و دست‌شان پائین آمد. متفق علیه

عائشه ل در چنین مرحله دردناکی که بر او گذشت همچنان متین و پایدار و با قلبی استوار روحانی آرام بود و بر غم سکرات مرگ که آن را مشاهده کرده بود توانسته بود آرامش خود را حفظ کند حتی می‌گفت: رسول خدا ج فوت کرد در حالی که بر سینه‌ام تکیه بود و پس از آن روز که حضرت را در حال وفات دیدم شدت مرگ کسی را زشت نمی‌دانم. (صحیح بخاری، نسائی، ابن ماجه).

ثبات و آرامش روان او را ببین در حالیکه بیماری رسول خدا ج شدت یافته عائشه معوذات را بر رسول خدا می‌خواند و دست مبارک را مساس می‌کند زیرا که بیاد دارد چون رسول خدا بیمار می‌شد خود اینکار را انجام می‌داد. (صحیح البخاری)

آفرین بر تو ای ام المومنین! خداوند تو را در موقعی ثابت و پایدار حفظ کرد که مردان تنومند در چنان موقعی توان پایداری و ثبات را نداشتند. این ثبات درباره‌ات عجیب و غریب نیست زیرا که تو دخت ابوبکر صدیق هستی که خداوند او را در هنگام اعلام وفات رسول خدا ج ثابت و پایدار نگهداشت و اصحاب پیامبر بوسیله او به ثبات و آرامش بازگشتند در حالیکه شدت مصیبت آنان را تکان داده بود و عاطفه‌هایشان را جریحه دار ساخته و عقلهای‌شان را ربوده بود. عمر گفتارش را می‌گفت و مردم نمی‌‌دانستند چکار می‌کنند، تا اینکه ابوبکر صدیق آمد و درمیان اصحاب به آن موقعیت عظیم قیام کرد و آرامش روحی را بدانان بازگردانید و مردم از آن پس دانستند که ثواب رنج مصیبت وارده بر خود را می‌باید از خدا در خواست کنند.

ام المومنین گوید: چون روح رسول خدا ج قبض گردید ابوبکر نزد زنش دختر خارجه در عواملی بود مردم می‌گفتند: حضرت نمرده است این حالت او نوعی دریافت وحی است ابوبکر صدیق آمد صورت مبارک پیامبر ج را باز کرد و بین دو چشمش را بوسه زد و گفت:

در پیشگاه خدا شما گرامی‌تر از آن هستی که دوباره طعم مرگ را بچشی.

به خدا سوگند رسول خدا ج وفات کرده است.

عمر همچنان در گوشه‌ای از مسجد می‌گفت: به خدا سوگند پیغمبر نمرده است و او نخواهد مرد تا آن زمان که دست‌ها و پاهای بسیاری از منافقین را قطع کند. او می‌دید که کفر و شرک ریشه کن شده اما نفاق همچنان پا بر جا است و تصور می‌کرد که ریشه کن کردن نفاق نیز در دوران حیات حضرت انجام خواهد شد.

ابوبکر صدیق برخاست به منبر بالا رفت و گفت: هرکس خدا را پرستش می‌کند همواره خداوند زنده است و نمی‌‌میرد و هر کس محمد ج را می‌پرستید همانا محمد ج فوت کرده است و این آیه را تلاوت کرد: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ وَمَن یَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ فَلَن یَضُرَّ ٱللَّهَ شَیۡ‍ٔٗاۗ وَسَیَجۡزِی ٱللَّهُ ٱلشَّٰکِرِینَ ١٤٤ [آل‌عمران: 144]. «محمد ج جز مقام پیغمبری مقامی دیگر نبود پیامبران قبل از ا نیز گذشته‌اند آیا اگر بمیر و یا کشته شود شما به عقب خود باز می‌گردید و هر کس به گذشته‌اش باز گردد هرپر چیزی به خدا ضرر نمی‌رساند و خدا شاکرین را پاداش خواهد داد».

عمر گوید: چنان بودو که گوئی این آیه را من جز در آن روز نخوانده بودم. (صحیح البخاری، نسائی، ابن ماجه).

رسول خدا ج در حجره ‌ام المومنین عائشه در همانجائی که خداوند روح او را قبض فرمود دفن گردید و اولین ماه در خانه ‌ام المومنین قرار گرفت زیرا که عائشه گفته بود که خواب دید که سه ماه در خانه‌اش سقوط کرد ابوبکر صدیق در تفسیر آن فرموده بود: اگر روایت صحیح باشد سه نفر از بهترین مردم روی زمین در خانه‌ات دفن خواهند شد چون رسول خدا ج فوت کرد ابوبکر صدیق خطاب به عائشه فرمود: «این است بهترین ماهی که در خانه‌ات قرار می‌گیرد یا عائشه».

سپس در همین خانه ابوبکر صدیق و عمر فاروق نیز دفن شدند و بدین ترتیب سه ماه در این خانه قرار گرفت. (طبرانی).

ابوداود در سنن خود آورده که قاسم گفت: بر عائشه صدیقه وارد شدم و گفتم: مادر: لطفاَ قبر پیامبر و دو یارش را به من نشان بده او پرده از ۳ قبر برگرفت که قبرها برجسته نبود و کچکاری هم نشده بود بلکه ساخت آنها خاک قرمز رنگی بود.


 

فصل سوم:

عائشه بعد از پیامبر ج

1-  مقدمه

2-  عائشه در عهد ابوبکر صدیقس

3-  عائشه در عهد عمر فاروقس

4-  عائشه در عهد عثمان ذوالنورینس

5-  تلاش در کشف حقایق رفتن به مکه

6-  عائشه در عهد علی بن ابیطالب

در مقابل فاجعه روی آوردن حوادث روز فاجعه تهمت ظالمانه علی و مادرهای مومنین موقف علی در حادثه افک عائشه و فاطمه

7-  عائشه در عهد معاویهس

عائشه پس از جنگ جمل رابطه او با معاویهس-

8-   وفات عائشه ل.


عائشه و دفاع از زن

عائشه ل و دفاع از زن

زنان چون اسلام را شناختند دریافتند که این دین است که می‌تواند آنان را از ستم‌های جاهلیت که با آن دست به گریبانند برهاند، لذا به تصدیق آن همت گماشتند و در راه آن به جهاد پرداختند و در سایه آن حقوق مشروعه و کامل خود را مطالبه کردند و به دفاع از محرومیت‌های حاکم برخود برخاستند. سیده عائشه ل در این میان نقش بزرگی را ایفا نمود، به طوری که رهبری مدافعین از حقوق زن را به عهده داشت و چشم‌های زنان محروم و درمانده و رنج کشیده فقط بسوی او دوخته شده بود، زیرا که او در پیشگاه رسول خدا ج دارای مقام ارجمندی بود و چه بسا که وحی بر حضرت در حجره او و بخاطر شکایات زنان مظلوم و قضایای آنان نازل می‌گردید.

از آن جمله است گفته سیده:

مردم رسم داشتند که مرد زنش را هرطور می‌خواست طلاق می‌داد و باز هم زن در قید همسری او باقی بود زیرا که در ایام گذرانیدن عده مجدداَ به او رجوع می‌کرد و اگر صد طلاق هم داده بود، باز امکان رجوع و دربند نگهداشتن زن برای مرد میسر بود تا اینکه مردی به زنش گفت: به خدا سوگند تو را آنطور که بتوانی از من جدا شوی طلاق نمی‌دهم و نه هم تو را در خانه‌ام می‌پذیرم. این کار چگونه ممکن بود؟ مرد گفت: تو را طلاق می‌دهم چون موعد سر رسیده عده‌ات شد رجوع می‌کنم.

زن به خانه عائشهل آمد و او را در جریان قرار داد، چون رسول خدا ج به خانه تشریف آورد، عائشه موضوع را به حضرت باز گفت و رسول خدا ج سکوت کرد تا که این آیه نازل گردید: ﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ [البقرة: 229]. «طلاق رجعی دو تا است پس از آن یا زن بر اساس روش نیک و معروف نگهداشته می‌شود و یا اینکه بخوبی راه او باز می‌گردد».

عائشه گفت: از آن پس مردم طلاق را بر طبق فرمان خدا به مورد اجرا می‌گذاشتند، چه کسانی که در قبل زنانشان را در بلاتکلیفی گذاشته بودند و چه آنانکه این کار را نکرده بودند، دیگر حق نداشتند که زن را در حالت بلاتکلیفی باقی بگذارند. (ترمذی)

و نیز از آنجمله است قول سیده عائشهل: مبارک است آن ذاتی که شنوایی او بر همه چیز و همه اقوال احاطه دارد، من قول خوله دختر ثعلبه را می‌شنوم درحالی که بخشی از اسرارش را پنهان می‌داشت ولی خدمت رسول خدا از شوهرش شکایت می‌کرد و می‌گفت: یا رسول الله جوانی مرا خورد و من آنچه را دارا بودم بر او نثار کردم ولی چون سن من بزرگ شد و دیگر از من فرزندی تولد نمی‌شود، مرا واگذاشت و ظهار[1] گفت؛ خدایا من به پیشگاه تو شکایت می‌کنم.

هنوز برنخاسته بود که جبرئیل آمد و این آیات را آورد. ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ [المجادلة: 1]. «خدا شنید قول زنی را که درباره شوهرش با شما صحبت می‌کرد و شکایتش را به پیشگاه خدا برد». (صحیح البخاری و ابن ماجه).

آن دیگر همسر ثابت بن قیس است که شوهرش او را مضروب ساخته و قسمتی از بدنش زیر ضربات شکسته است، خدمت رسول خدا ج آمد و حضرت در حجره عائشه بود، صبح‌گاهان بر پیامبر ج وارد شد و شکایتش را به پیشگاه او تقدیم کرد رسول خدا ج ثابت شوهر او را احضار کرد و فرمود: «در مقابل دریافت مبلغی از مالش از او جدا شو» (ابوداود).

آن یکی زن جوانی است که به خانه عائشه آمد و گفت: پدرم مرا به پسر برادرش به نکاح داده تا باین ترتیب موقعیت خود را بالا برد ولی من راضی نیستم، عائشه به او گفت: بنشین تا رسول خدا ج بیاید.

رسول خدا ج تشریف آورد و عائشه او را در جریان شکایت زن قرار داد. حضرت ج پدرش را احضار کرد و آنگاه اختیار را به زن جوان داد آنگاه آن زن گفت: یا رسول الله هم اکنون اجازه دادم هر طور پدرم می‌خواهد عمل کند ولی مقصود من این بود که بدانم آیا زنان هم در امر ازدواج اختیار دارند یا خیر. (نسائی و صحیح البخاری)

پس از وفات رسول خدا ج سیده عائشه به عنوان رهبرِ دفاع از حقوق زن باقی ماند و در مقابل هرکسی که کرامت زن را مورد بحث قرار می‌داد، می‌ایستاد و خشم می‌گرفت. چنانکه در قبل انکار او را در مورد قطع نماز را با هم مشاهده کردیم که شخصی گفت: سگ و الاغ و زن موجب قطع نماز می‌گردد و گفته عائشه را که فرمود:

«شما ما را به الاغ‌ها و سگ‌ها تشبیه کردید»[2].

عائشه ل بشدت خشمگین شد و گفت: به خدائی که قرآن را بر ابوالقاسم نازل فرموده سوگند که حضرت بدینسان سخن نگفته‌اند ولی رسول خدا ج می‌فرمود: «اهل جاهلیت می‌گفتند: آمد و نیامد نیک فالی و بدفالی در مورد زن و مرکب و منزل وجود دارد».

سپس عائشه ل این آیه را تلاوت کرد:

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآ [الحدید: 22].[3]

«نرسید هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان شما مگر نوشته شده است در کتابی پیش از آنکه بیافرینیم آن مصیبت را».

همچنانکه سیده عائشه ل در مقام دفاع از زن و حقوق او بسیار سخت‌گیر بود، همچنین بر زنانی که با برخی از احکام شریعت مخالفت می‌کردند نیز به شدت سرناسازگاری داشت. با زنان حمص که بر او وارد شدند بدینگونه برخورد کرد که به آنان گفت: شاید شما از آن زنانی هستید که به حمام‌های عمومی می‌روند، از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: «هر زنی که جامه‌هایش را در غیر از خانه شوهرش بگذارد به تحقیق که پرده بین خود و خدا را دریده است» (ابن ماجه، ابوداود، امام احمد).

چون در لباس زنان پس از رحلت رسول خدا ج تغییراتی را مشاهده کرد، ناراحت شد و گفت: اگر رسول خدا ج مشاهده می‌فرمود که زنان چه چیزهایی را به وجود آورده‌اند، حتماَ آنان را از ورود به مساجد منع می‌کرد چنانکه زنان بنی اسرائیل از ورود به مسجد به واسطه ایجاد بدعت منع شدند. (متفق علیه).

عائشهل بسیار علاقمند بود که لباس‌های زن طوری باشد که او را از مردان بیگانه بپوشاند، اگر بر یکی از زنان جامه‌ای نازک را می‌دید اظهار انزجار می‌کرد و اگر می‌توانست آنرا پاره می‌نمود. ابن سعد آورده که حفصه دختر عبدالرحمن بر ام المومنین وارد شد در حالی که چادری نازک پوشیده بود، عائشه چادرش را از هم درید و سپس چادری ضخیم بر او پوشانید.

در عهد رسول خدار از زنان تعریف و توصیف می‌نمود، زیرا که در این زمان زنان اوامر خدای را اجراء می‌کردند. عائشهل گوید: خداوند زنان مهاجران اول را رحمت کند زیرا که چون خداوند نازل فرمود: ﴿وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ [النور: 31]. «و باید که زنان فرو اندازند چادرهای خود را بر گریبان‌های خود».

ضخیم‌ترین پارچه‌ها را برش دادند و آن را برای خود چادر ساختند.

و هم عائشه گوید: «چادر آنست که موی و چهره زن را بپوشاند».

شایان ذکر است که گفته شود عائشهل پوشانیدن صورت در احرام در موقع اعمال حج بر این امر این گفتار او دلالت می‌کند:

ما همراه رسول خدا ج بودیم سواران از کنار ما می‌گذشت در حالیکه ما احرام داشتیم چون برابر ما می‌رسیدند ما چادرهای خود را بر صورت خود می‌انداختیم و چون دور می‌شدند آن را بر می‌گرفتیم. چون رسول خدا ج او را همراه برادرش عبدالرحمن برای ادای عمره فرستاد و برای عمره احرام بست نیز این امر را مراعات می‌کرد و خود می‌گوید: من بیاد دارم که دختری کم سال بودم که برای زیارت کعبه آورده شدم، در بین راه چرت می‌زدم به طوریکه سرم پائین می‌افتاد تا که به تنعیم رسیدیم، من در آنجا با بقیه مردم در انجام عمره همزبان گردیدم و تهلیل می‌گفتم در آن حال گاهی چادرم را از گردنم بر می‌گرفتم شخص همراهم عبدالرحمن بن ابوبکر ـ با تازیانه بر پایم می‌کوبید و مرا خبر می‌کرد که باید صورتم را بپوشانم.

راوی گوید: از ام المومنین پرسیدم مگر کسی را می‌دیدی که آنجا باشد؟

گفت: برای عمره احرام بسته بودم بنابراین می‌باید شرایط آن را مراعات می‌کردم تا که به رسول خدا پیوستم. (متفق علیه).



[1]- ظهار این است که مردی بزنش بگوید تو مثل ظهر یکی از محارم من هستی.

[2]- اصل حدیث را در فصل جهاز عروس مطالعه فرمائید. عائشهل  و علمای بعد از او استدلال کرده‌اند که عبور زن از مقابل نمازگزار موجب قطع نماز مرد نمی‌گردد و حدیث صحیحی را که جمعی از اصحاب مثل ابوهریره و ابن عباس و ابوذر ش روایت کرده‌اند بر این حمل کرده‌اند که مراد از قطع نماز ورود نقص در آن می‌باشد زیرا که قلب نمازگزار بوسیله این چیزها مشغول می‌گردد، و مراد ابطال نماز نمی‌‌باشد و در شرح صحیح مسلم از امام نووی نیز مطلب بدینگونه بیان شده است. لازم به ذکر است که حدیث قطع نماز را امام احمد هم در بخش مسند سیده عائشه آورده که گفت رسول خدا فرموده است:  «چیزی موجب قطع نماز مسلمان نمی‌شود مگر الاغ و کافر و سگ و زن» و در ادامه‌اش عائشه گفت ما را با چهار پایان نازیبائی مقارن فرموده است. همچنین چون دو نفر به نزد عائشهل آمدند و گفتند: ابوهریره حدیثی را آورده که رسول خدا می‌فرموده است: «آمد و نیامد نیک فالی و بدفالی در مورد زن و مرکب و منزل وجود دارد».

[3]- ابوداود و طیالسی انکار عائشه را بر ابوهریره به شکل دیگری آورده‌اند، در این روایت آمده که عائشه گفت: «ابوهریره درست حدیث را حفظ نکرده است... آخر حدیث را شنیده ولی اول آن را نشنیده است» این امر دلالت بر اضطراب روایت از عائشه دارد زیرا که حدیث صحیحی را بخاری و مسلم از طریق ابن عمرو سهل بن سعد در اینمورد آورده‌اند و مسلم از طریق جابر نیز آن را آورده است، بنابراین مجالی برای این نمی‌‌ماند که: «ابوهریره درست حدیث را حفظ نکرده است» اگر آنچه به عائشه ل نسبت داده شده صحیح باشد، به قول زرکشی از باب افزودن موارد مفید در حکم می‌باشد و از باب تعارض نیست. در این مورد به الاجابه مراجعه فرمائید.