اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

تداوم رویارویی میان مسلمانان و کفار

فصل هفتم:
تداوم رویارویی میان مسلمانان و کفار

رویارویی میان حق و باطل موضوعی قدیمی است، که از زمان آغاز زندگی نوع بشر شروع شده و زنجیره‌ی اول از این رشته همان رویدادهایی است که میان آدم پدر بشریت ÷ و ابلیس، هنگامی که در بهشت بودند، نمود یافته است، هنگامی که ابلیس در فریفتن آدم و همسرش پیروز شد و آن دو از درخت ممنوعه خوردند، خداوند همگی را به زمین فرود آورد و به آنان خبر داد که دشمنی میان‌شان ریشه‌دار خواهد بود، و آدمیان به دو گروه تقسیم می‌شوند، گروهی که مؤمن بوده و پیروی هدایت الهی‌اند، و گروهی که کافر بوده و پیرو باطل‌اند. بی‌شک آیات کتاب خداوند این حقیقت را بیان داشته‌اند از جمله خداوند می‌فرماید:

﴿وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ٣٦ فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٣٧ قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِیعٗاۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٣٨ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٩ [البقرة: 36-39].

«و به آنان گفتیم: همگی (به زمین) فرود آیید، در حالی که بعضی دشمن بعضی خواهید بود، و برای شما تا مدتی در زمین جا و قرارگاه و فرایند و بهره‌گیری است. سپس آدم از پروردگار خود کلماتی را دریافت داشت (و با گفتن آن‌ها توبه کرد) و خداوند توبه‌ی او را پذیرفت. خداوند بسیار توبه‌پذیر و مهربان است. گفتیم: همگی از آنجا (به زمین) فرود آیید و چنانچه هدایتی از طرف من برای شما آمد (که حتماً هم خواهد آمد) کسانی که از من پیروی کنند، نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین خواهند شد. و کسانی که کافر شوند و آیه‌های ما را تکذیب کنند (و نادیده گیرند) اهل دوزخند و همیشه در آنجا خواهند ماند».

پیامبران و انبیاء مؤمنین را در رویارویی با کفار رهبری و هدایت می‌کنند، همزمان ابلیس و یاوران و دستیارانش از میان شیاطین جن و انس در این رویارویی کفار را رهبری می‌کنند. این رویارویی در طول قرن‌های متعدد تداوم داشته است، و از آدم تا محمد ج امتداد یافته، و خداوند هر زنجیره‌ای از این زنجیره‌ها را با نابودی کفار و نجات مؤمنین پایان بخشیده است. قرآن نمونه‌های بسیاری برای این حقیقت بیان داشته، مانند سرگذشت قوم نوح، قوم هود، قوم صالح، قوم شعیب، قوم لوط و... .

تنها مسلمانان بر حق‌اند

رهبری لشکریان حق به پیامبر ج ختم شد و امّت اسلامی کارگزار و نماینده‌ی حق شد، و به واسطه‌ی حق به تحرک و جنبش پرداخت و شاهد و گواه بر دیگر امت‌ها شد.

هدایت به رسالت و برنامه‌ی این امّت اکتفا و بسنده کرد و خداوند ادیان پیشین را نسخ نمود و به پیروان آن‌ها دستور داد که اسلام را بپذیرند که اگر چنین نکنند کافر شده و برای همیشه در آتش جهنم قرار خواهند گرفت. خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥ [آل‌عمران: 85].

«و کسی که غیر از (آئین و شریعت) اسلام، آئینی برگزیند، از او پذیرفته نمی‌شود، و او در آخرت از زمره‌ی زیانکاران خواهد بود».

امت‌های دیگر با کینه و دشمنی به رویارویی با این امّت برخاستند، و علیه خود و دینش اعلان جنگی سخت نمودند. یهودیان شدیدترین دشمنی را با این امّت بروز دادند، و با دیگران بر ضد این امّت هم‌پیمان شدند و آنان را به جنگ با این امّت تحریک کردند.

خداوند می‌فرماید:

﴿۞لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلۡیَهُودَ وَٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۖ [المائدة: 82].

«ای پیغمبر! خواهی دید که دشمن‌ترین مردم برای مؤمنان، یهودیان و مشرکانند».

نظر به اینکه مسلمانان گواه و شاهد بر دیگر امت‌هایند، بی‌شک رسالت‌شان و گواهی‌شان تا برپایی قیامت تداوم خواهد داشت.

خداوند می‌فرماید:

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ [البقرة: 143].

«و بی‌گمان شما را ملّت میانه‌روی کرده‌ایم تا گواهانی بر مردم باشید و پیغمبر (نیز) بر شما گواه باشد».

به بیان دیگر: به‌طور قطع رویارویی دشمنان با این امّت تا برپایی قیامت تداوم داشته، و از جنگ و توطئه‌چینی و تبانی بر ضد این امّت دست نخواهند کشید.

آیات بسیاری در قرآن بر این حقیقت انگشت گذارده‌اند.

کفار خیرخواه مسلمانان نیستند

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿مَّا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖ مِّن رَّبِّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ١٠٥ [البقرة: 105].

«کافران اهل کتاب و همچنین مشرکان، دوست نمی‌دارند خیر و برکتی از جانب خدایتان بر شما نازل گردد و به شما دست دهد، در حالی که خداوند (به خواست و آرزوی ایشان توجهی نمی‌کند و) به هرکس که بخواهد رحمت خویش را اختصاص می‌دهد».

آیه میان کفار از اهل کتاب - یهود و نصاری - و مشرکین تلفیق ایجاد کرده و بیان می‌کند که همگی‌شان از مسلمانان بیزار بوده و آرزومندند که مسلمانان در شر و گرفتاری و تنگنا و فلاکت باقی بمانند.

بی‌شک کفار از اهل کتاب و مشرکین دوست ندارند که هیچ خیر و برکتی از سوی خدا به سوی امّت اسلامی فرستاده شود، زیرا دستیابی مسلمانان به این خیر به معنای نیرومندی و شادابی امّت اسلامی است، در حالی که کفار خواهان اینند که امّت در ضعف و ذلّت و حقارت باقی بمانند.

به دلیل اینکه خیر و برکتی که مسلمانان در پی آنند محدود به اسلام و قرآن است، و این همان سرچشمه‌ی نور و هدایت، و جان و زندگی است، لذا کفار بسیار مشتاقند که مسلمانان را از اسلام که سرچشمه‌ی خیر و برکت آن‌هاست دور گردانند.

اینکه قرآن از این تمایل ناپاک کفار و مشرکین به «ودّ» تعبیر می‌نماید هدف‌دار است. زیرا «ودّ» (دوست داشتن - علاقمند بودن) امری قلبی است، و امور قلبی ریشه در آن دارد، به بیان دیگر: اینکه کفار اهل کتاب و مشرکین خواهان محروم ماندن مسلمانان از موهبت و قدرتند نزد آنان چیزی عارضی نیست، بلکه این (علاقه) یک اصل ریشه‌دار درون آنان است و یک هدف استراتژیک برای آنان است، و این خود انگیزه و محرکی برای رویارویشان بر ضد مسلمانان است.

به عبارت دیگر: بی‌شک تمامی طرح‌ها و برنامه‌های کفار بر ضد مسلمین متوجه محروم کردن مسلمانان از خیر و موهبت، و دور کردنشان از هدایت است، و اگر این هدف را می‌پوشانند، و به ظاهر اینگونه نشان می‌دهند که در پی منفعت رساندن به مسلمانان و اصلاح حال و روز آنانند. همین نیز بیان می‌دارد که: مسلمانان در برابر دشمنان‌شان که علیه آنان دسیسه می‌چینند هوشیار باشند، و نسبت به هرآنچه به مسلمانان تقدیم می‌کنند با دیده‌ی شک و تردید بنگرند، زیرا محرک و انگیزه آن‌ها محروم کردن مسلمانان از دسترسی به هرخیر و موهبتی، و باقی گذاشتن‌شان در شرّ است!

علاقه و تقلای کفار برای به ارتداد کشاندن مسلمانان

2-   خداوند می‌فرماید:

﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ [البقرة: 109].

«بسیاری از اهل کتاب، از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانده است، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان بازگردانند (به جانب کفر و به حال سابقی که داشتید!) با اینکه حقانیت (اسلام و درستی راهی که برگزیده‌اید، از روی خود کتاب‌های آسمانی‌شان) برایشان کاملاً روشن گشته است».

آیه از رویارویی اهل کتاب با مسلمانان، و هدف ریشه‌دار و مستحکم‌شان از این رویارویی خبر می‌دهد.

بی‌گمان بسیاری از اهل کتاب - از یهودیان و مسیحیان - آرزو دارند که مسلمانان را از اسلام برگردانند و آنان را به سمت کفر بازگردانند، و عامل و انگیزه‌ای که آنان را به این کار وامی‌دارد رشک و حسدشان نسبت به مسلمانان است، با آنکه حقیقت بر آن‌ها روشن شده است و یقین دارند که این حق فقط همراه مسلمانان است. هنگامی که به مطالعه‌ی دقیق این آیه می‌پردازیم، که در مورد آنچه کفار را بر ضد مسلمین تحریک می‌کند سخن می‌گوید، به‌طور قطع حقایق بعدی را از آن استنباط می‌کنیم:

1-   حق برای کفار روشن شد و دریافتند که خداوند به واسطه‌ی این حق مؤمنین را متمایز گردانیده است و این مؤمنین بر راه راست پروردگارشان قرار دارند، این حقیقت را کفار اهل کتاب درک کرده و تشخیص دادند، آنان از لابلای مطالب کتاب‌های مقدس‌شان که از رسول خاتم ج، و ویژگی‌های عمومی او، و ویژگی‌های دینی که خداوند به واسطه‌ی آن او را برانگیخته است، سخن می‌گوید؛ او را شناختند.

با این وضوح و روشنی حجت و برهان بر آنان تمام شد تا دیگر عدم شناخت را حجت (و دستاویز ایمان نیاوردن) نگردانند.

2-   روشن شدن حق برای اهل کتاب آنان را به تبعیت از آن وا نداشت و این خود دلیلی بر کجی و پیچیش فطری ریشه دوانده در وجودشان است، در نتیجه علم و معرفت نتیجه‌ی منطقی‌شان را (که پذیرش و اجرای دستورات اسلام است) در آنان پدید نمی‌آورند، بلکه سبب افزایش کفر و عناد و تعدی در آنان می‌شوند.

رشک و حسد کفار نسبت به مسلمانان

3-   حسادت کفار اهل کتاب نسبت به مسلمانان بدین خاطر است که خداوند بر مسلمانان منت نهاده و هدایت و خیر را به آنان ارزانی داشته است و چون این اهل کتاب وحی خداوند را تحریف کردند و در برابر او طغیان نمودند و به نبرد با فرستادگانش پرداختند به همین دلیل گمراه و گناهکار شدند و در نتیجه خود را از این هدایت و خیر محروم کردند و هنگامی که یقین پیدا کردند که مسلمین همراه و همگام خیر و هدایت و حق‌اند به جای آنکه از آنان پیروی کرده و همراه و همگام آنان شوند نسبت به آنان حسادت ورزیدند.

واضح است که حسادت یک بیماری پلید درونی است و صاحب حسودش را وامی‌دارد که تمنای زوال خیر از شخص مورد حسد قرار گرفته را بنماید و بکوشد که او را از خیر محروم گرداند، آنچه نزد حسود مهم است این است که خیر را از طرف مقابل دور گرداند حال برایش فرقی نمی‌کند که این خیر نصیب او یا شخص دیگری گردد.

حسادت اهل کتاب نسبت به مؤمنین خود دلیلی بر کینه و نفرت‌شان نسبت به آنان است، و فقط شخص حسود کافر نسبت به اصحاب حق کینه و بغض دارد و این در حالی است که مؤمنین مرتکب کاری نشده، و نسبت به حسودان مرتکب گناهی نشده‌اند که موجب کینه و نفرت و حسادت آنان گردد، جز اینکه مؤمنین بر راه حق و هدایت‌اند!

4-   کینه و حسادت اهل کتاب نسبت به مسلمانان آنان را به این امور وا می‌دارد: رویارویی و جنگیدن با مسلمانان، علاقه و آرزو به اینکه مؤمنین را به تباهی و وسوسه و گمراهی بکشانند، آنان را از حق و خیری که محدود به اسلام است دور گردانند، آنان را از ایمان و دین‌شان منصرف کرده و به کفر و گمراهی و زیان بازگردانند تا در این حالت یکسان و برابر کفار حسود محارب گردند.

5-   این هدف شیطانی اهل کتاب هدفی عارضی و گذرا و یا نشأت گرفته از اختلافی جزیی و کم اهمیت نیست، بلکه علاقه و آرزویی قلبی و ریشه‌دار است، تمایلی قلبی ثابت در درون اوست، تمایل قلبی از قلب بیرون نرفته و صاحبش از آن دست نمی‌کشد.

چه وقت کفار از مؤمنین راضی و خرسند می‌گردند؟

3-   خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٢٠ [البقرة: 120].

«یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آئین (تحریف شده و خواست‌های نادرست ایشان) پیروی کنی. بگو: تنها هدایت الهی هدایت است و اگر از خواست‌ها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آنکه علم و آگاهی یافته‌ای (و با دریافت وحی الهی، یقین و اطمینان به تو دست داده است)، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود (و خدا تو را کمک و یاری نخواهد کرد)».

خداوند خطاب به فرستاده‌اش ج بیان می‌کند که یهودیان و مسیحیان هرگز از او خشنود نخواهند شد مگر اینکه از آیین آنان پیروی کند، و به او دستور می‌دهد که در حالی که در راه حق ثابت‌قدم و استوار است با آن‌ها رویارو شود و به آنان بگوید که هدایت (راستین) هدایت خداست، و او را تهدید می‌کند که اگر از هوس‌های آنان پیروی کند هرگز کسی را نخواهد یافت که او را از عذاب خداوند نجات دهد.

هدف از این خطاب امّت اسلامی است، زیرا پیامبر ج پایبند به هدایت خداوند است و چنین تصور نمی‌شود که ایشان از هوس‌های یهودیان و مسیحیان پیروی کند، در نتیجه خطاب در ظاهرش متوجه پیامبر ج است، اما در حقیقت این سخنی هشدار دهنده از سوی خداوند به همه‌ی افراد امّت ایشان ج است.

می‌توانیم از آیه این حقایق و داده‌های ذیل را استخراج کنیم:

1-   یهودیان و مسیحیان از رسول الله ج و از هرمسلمانی از امتش عصبانی و خشمگین‌اند، زیرا حق با اوست، و آنان از هر آنکه حق با او باشد بیزارند.

این یهودیان و مسیحیان کافر و گمراهند، زیرا به سبب کفرشان و به سبب کینه‌ای که نسبت به یاران و دوستان خدا دارند خداوند از آنان خشمگین شده و آنان را لعن و نفرین کرده است.

2-   اینان هرگز از مسلمانان راضی و خشنود نمی‌گردند، مگر اینکه مسلمانان از آیین آنان پیروی کنند و دین‌شان را پذیرفته و یهودی یا مسیحی شوند یا حداقل از اسلام دست کشیده و هدایت را رها کنند و گمراه و ضایع، و سرگردان و آواره گردند به گونه‌ای که نه دینی و نه عقیده‌ای و نه شخصیتی نداشته باشند. این سخن به این مفهوم است که هرگاه دیدیم که یهودیان و مسیحیان یکی از مسلمانان را دوست داشتند. یا از او خشنود شدند و او را ستودند، ناگزیر باید در این شخص و استقامتش بر راه اسلام و پایبندیش نسبت به آن دچار شک و تردید شویم! زیرا اگر او واقعاً پایبند به اسلام باشد، این کفار او را دوست نمی‌دارند و از او خشنود نشده و تعریف و تمجیدش نمی‌کنند.

3-   آیه علّت بدگویی یهودیان و مسیحیان از علما و دعوتگران و رهبران مجاهدین معاصر را برای ما بیان می‌دارد آنجا که اتهامات فراوانی را متوجه این بزرگواران می‌نمایند و آنان را به افراط‌گرایی و خشونت و تروریسم و تباهکاری و تخریب متهم کرده و علیه آنان اعلان جنگ می‌کنند!

همزمان از رهبران و مسئولین حکومتی مسلمانان خشنود بوده، آنان را ستوده و با آن‌ها هم‌سو هستند! قرآن راز نفرت‌شان از گروه اول، و خشنودی‌شان از گروه دوم را برملا می‌سازد.

ناگزیر باید نسبت به غیر ممکن بودن دستیابی مؤمن نیکوکار پایبند به اسلام به خشنودی و محبت یهودیان و مسیحیان یقین داشته باشیم، و اصلاً این موضوع برای شخص مؤمن مهم نیست و حتی اگر از او خشنود گردند باید در (التزامش به) دینش شک کند.

برخی از ویژگی‌های مؤمنین و کفار

4-   آیه هدایت (راستین) را بر هدایت خداوند محدود می‌کند و آن همان است که به پیامبر خاتمش ج وحی نموده است: «بگو: هدایت (راستین)، هدایت خداست». [بقره: 120].

و به دلیل اینکه یهودیان و مسیحیان اسلام را نپذیرفته‌اند در نتیجه آنان هدایت یافته نیستند، به عبارت دیگر: آنان اشتباه کرده و گمراهند.

5-   با توجه به اینکه یهودیان و مسیحیان در مسیر هدایت نیستند در نتیجه پیرو هوی و هوس‌اند، و هوی و هوس ناسازگار و ناهماهنگ با هدایت است، این هوس و هوس‌شان است که آنان را به حرکت در آورده و هدایت‌شان نموده، و بر زندگی‌شان فرمانروایی می‌کند و اینان بندگان آن هوی و هوس‌اند.

خداوند می‌فرماید:

﴿فَإِن لَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَیۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٠ [القصص: 50].

«پس اگر (این پیشنهاد تو را نپذیرفتند و) پاسخت نگفتند، بدان که ایشان فقط از هواها و هوس‌های خود پیروی می‌کنند! آخر چه کسی گمراه‌تر و سرگشته‌تر از آن کسی است که از هوی و هوس خود پیروی کند، بدون اینکه رهنمودی از جانب خدا (بدان شده) باشد؟! مسلماً خداوند مردمان ستم‌پیشه را به سوی حق) رهنمود نمی‌نماید (چرا که کسی که به دنبال باطل رود، به حق راهیاب نمی‌شود)».

6-   نظر به اینکه آنان پیرو هوی و هوس‌اند در نتیجه آنان جاهل و نادانند، نه علم و نه آگاهی ندارند، زیرا هوی و هوس (آدمیان را) فقط به سمت نادانی راهنمایی می‌کند، هوی و هوس استعدادها و توانایی‌های آدمی را بی‌اثر می‌گرداند، و توانایی‌های عقلی و ظرفیت‌های هوشی او را از رشد باز می‌دارد.

خداوند می‌فرماید:

﴿أَفَرَءَیۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن یَهۡدِیهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ٢٣ [الجاثیة: 23].

«هیچ دیده‌ای کسی را که هوی و هوس خود را به خدایی خود گرفته است، و با وجود آگاهی (از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است و) خدا او را گمراه ساخته است، و بر گوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پرده‌ای انداخته است؟! پس چه کسی جز خدا (و خدا هم از وی رویگردان است) می‌تواند او را راهنمایی کند؟ آیا پند نمی‌گیرید و بیدار نمی‌شوید».

علم در پیوند با هدایت است، و کسانی که همراه علمند همانان پیرو هدایت خداوندند.

منظور خداوند از این سخن: ﴿بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ [البقرة: 120]، علمی است که در دنیا و آخرت برای صاحبش منفعت دارد، و نه علمی که فقط دانش و آموزش و مطالعه و خواندن است.

7-   می‌توان از آیه این صفات را برای یهودیان و مسیحیان استنباط کرد: آنان جاهل و بدون علم‌اند، آنان پیروی هوی و هوس‌اند، گمراه و ره گم کرده‌اند، از مسلمانان خشمگین‌اند.

اما ویژگی‌های مؤمنین در این آیه عبارتند از: آنا عالم‌اند، راه یافته‌اند، بر راه حق استوار و ثابت‌قدمند، مراقب دشمنانند!

ایراد گرفتن کفار از مسلمانان

4-   خداوند می‌فرماید:

﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ هَلۡ تَنقِمُونَ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلُ وَأَنَّ أَکۡثَرَکُمۡ فَٰسِقُونَ٥٩ [المائدة: 59].

«(ای پیغمبر!) بگو: ای اهل کتاب! آیا بر ما خُرده می‌گیرید؟ (مگر ما چه کرده‌ایم) جز اینکه به خداوند و به چیزی که بر ما نازل شده و به چیزی که پیشتر (بر شما) نازل شده است ایمان داریم؟! (این کار شما ناشی از عدم ایمان است و هم بدان خاطر است که) بیشتر شما فاسق (و خارج از شریعت خدا) هستید».

آیه حقیقت (عیب‌جویی) اهل کتاب از مؤمنین را بیان می‌دارد و علّت این عیب‌جویی را روشن می‌سازد، علّت همان ایمان مؤمنین به خداوند، و ایمان‌شان به تمامی کتاب‌های آسمانی و فرستادگان خداوند است، هم‌چنان که سببش فسق و نافرمانی اهل کتاب و خروج‌شان از دین خداوند است.

یهودیان و مسیحیان اهل کتاب خیرخواه مسلمانان نیستند، آنان آرزومندند که مسلمانان را از اسلام رویگردان نمایند و نسبت به مسلمانان رشک و حسد دارند، از آنان خشمگین‌اند، و از آنان ایراد و انتقام می‌گیرند!

کفار در حالی به تعامل با مسلمانان می‌پردازند که دارای این صفاتند، و در حالی به رویارویی با آنان می‌پردازند که این احساسات را درون خود مخفی می‌کنند، و برای جنگ با آنان نقشه می‌کشند در حالی که دارای این سرمایه از زشتی‌هایند.

این همان چیزی است که آیات راهنما و روشنگر قرآن برای ما آشکار ساخته‌اند. بی‌شک انتقام اصحاب باطل از اصحاب حق و انواع شکنجه‌هایی را که بر آنان اعمال می‌کنند و تمایلی که به کشتن و رها شدن از آنان دارند، مبتنی بر کینه‌ی سیاه اصحاب باطل است.

همچنان که خداوند در مورد اصحاب اخدود می‌فرماید:

﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن یُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ٨ [البروج: 8].

«شکنجه‌گران هیچ ایراد و عیبی و جرمی بر مؤمنان نمی‌دیدند جز اینکه ایشان به خداوند قادر و چیره، و شایسته‌ی هرگونه ستایشی، ایمان داشتند!!».

وقتی که کفار فاسق علاقمند ایرادگیری و انتقام گرفتن از مسلمانان و نابود کردن آنانند، آیا مسلمانان توقع دارند که از رویارویی و نبرد با آنان دست بکشند؟.

خصومت کفار با مسلمانان

5-   خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَ طُغۡیَٰنٗا وَکُفۡرٗاۚ وَأَلۡقَیۡنَا بَیۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ کُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٦٤ [المائدة: 64].

«(به سبب تنگ‌چشمی و کینه‌توزی) آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل می‌شود (که آیات قرآن مجید است) بر سرکشی و کفرورزی بسیاری از آنان می‌افزاید. ما در میان آنان تا روز قیامت دشمنی و کینه‌توزی افکنده‌ایم. آنان هرزمان که آتش جنگی (علیه پیغمبر و مؤمنان) افروخته باشند، خداوند آن را خاموش ساخته است. آنان به خاطر ایجاد فساد در زمین می‌کوشند و خداوند مفسدان و تباهکاران را دوست نمی‌دارد».

آیه از یهودیان، و کفر و دشمنی آنان سخن می‌گوید، همچنین علاقه‌ی آنان برای رویارویی با مسلمانان و دورکردن‌شان از دین‌شان را برای مسلمانان آشکار می‌سازد.

یهودیان از حق متنفر و گریزانند و می‌دانند که بی‌شک مسلمانان بر حق‌اند و بدین خاطر از آنان خشمگین‌اند و هرگاه که مسلمانان بر حق ثابت‌قدم‌تر می‌شوند یهودیان بر کفرشان نسبت به آن، و ظلم و ستم‌شان بر ضد مسلمانان می‌افزایند.

به رغم آنکه کینه و دشمنی میان گروه‌های یهودی تا روز قیامت عمیق و ریشه‌دار است و خداوند این کینه و دشمنی را میان‌شان انداخته و در نتیجه از میان‌شان رخت برنمی‌بندد با این همه آنان در رویارویی با مؤمنین یکی می‌شوند.

یهودیان فاسد و مفسدند و به فساد و تبهکاری در زمین می‌پردازند و می‌کوشند که رذائل و زشتی‌ها را میان مردم گسترش دهند و به جنگ فضیلت‌ها و اهل آن می‌روند بدین خاطر خداوند از آنان خشمگین شده و نفرین‌شان می‌نماید!

نظر به اینکه آنان فاسد و مفسدند، آنان مسببین جنگ‌ها و ویرانی‌هایند، و شعله‌های فتنه‌ها و درگیری‌ها و اختلافات مسلحانه را شعله‌ور می‌سازند، می‌کوشند که دیگران را برای رویارویی و نبرد با مسلمانان به خدمت فرا خوانند، اما خداوند به کمین آنان نشسته و نیرنگ‌های‌شان را بر ضد مسلمین باطل می‌گرداند، و هرگاه که آتش جنگ را شعله‌ور می‌سازند خداوند آن را خاموش می‌نماید و هرگاه که فتنه‌ای می‌افروزند خداوند آن را از میان می‌برد.

تداوم نبرد کفار با مسلمانان

6-   خداوند می‌فرماید:

﴿... وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ ... [البقرة: 217].

«پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئین‌تان برگردانند، ولی کسی که از شما از آئین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمال‌شان در دنیا و آخرت برباد می‌رود».

آیه از نبرد کافرین مشرک بر ضد مسلمانان، و علاقه و تلاش آن‌ها برای در فتنه و شکنجه انداختن مسلمانان سخن می‌گوید، آنان بدین خاطر این کار را می‌کنند تا مسلمانان از دین حق خود دست کشیده و به سوی باطلی که کفار بدان مبتلایند بازگردند!

آیه قاعده ثابت عامی را بیان می‌دارد که بیانگر دیدگاه کفار نسبت به مسلمین، و بنیان ثابتی است که کفار بر پایه‌ی آن به تعامل با مسلمین می‌پردازند.

کفار خود را به رویارویی و ستیز و نبرد با مسلمانان عادت داده‌اند و این وظیفه‌ی شیطانی را رسالت خود در زندگی گردانیده‌اند، و خود را وقف آن نموده‌اند و اموال‌شان را به این کار اختصاص داده‌اند و هرآنچه را دارند برای انجام این کار واگذار کرده‌اند!

فعل ﴿لَا یَزَالُونَ: بر تداوم، و عدم توقف یا پایان‌پذیری دلالت دارد، و جمله ﴿یُقَٰتِلُونَکُمۡ در محل نصب و خبر ﴿لَا یَزَالُونَ است، زیرا «مازال» از أخوات «کان» است که اسم را مرفوع و خبر را منصوب می‌کند، یعنی: پیوسته کفار با شما می‌جنگند.

آیه دو فعل را با صیغه‌ی مصارع بیان داشته ﴿وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ، این رویه برای اشاره به نو شدن مدام هدف آن‌ها، و به روز شدن مدام ابزارها و دستاویزهای‌شان است، این ابزارها و دستاویزها بر پایه‌ی تداوم بر نبرد با مسلمانان است.

هدف کفار از نبرد با مسلمانان

نبرد کفار با مسلمانان فقط در یک صورت پایان می‌پذیرد که آیه آن صورت را مشخص و تحدید کرده است: ﴿حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ تا اگر بتوانند شما را از آئین‌تان برگردانند.

بی‌گمان هدف کفار - در گذشته و حال و آینده - از نبرد با ما، برگرداندن ما از دین حق‌مان است، آنان ابزارها و شیوه‌های گوناگونی علیه ما به کار می‌گیرند تا به هدف خود نائل آیند، اگر ما از دین‌مان رویگردان شویم نبردشان با ما متوقف شده و رویاروی‌شان با ما پایان می‌پذیرد! خداوند ما را از پذیرش درخواست آنان، و تحقق بخشیدن به هدف‌شان بر ضد خود برحذر می‌دارد، و بدین خاطر کسی را که تسلیم شده و از دینش رویگردان شده و در حالت کفر بمیرد را به عذاب دردناک در دنیا و آخرت تهدید می‌کند.

حال به جمع میان دو آیه فرا می‌خوانیم:

- آیه‌ای که هدف یهودیان و مسیحیان از رویارویی با ما را تعیین و تحدید می‌کند، (هدف آن‌ها) دست کشیدن‌مان از دین‌مان است: «یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آئین (تحریف شده) ایشان پیروی کنی». [بقره: 120].

- آیه‌ای که هدف مشرکین کافر از تداوم نبرد آنان با ما را تعیین و تحدید می‌کند، (هدف آن‌ها) به ارتداد کشاندن ما از دین‌مان است: «(مشرکان) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئین‌تان برگردانند». [بقره: 217].

هردو گروه کافر برای تحقق بخشیدن به هدف مشترک‌شان باهم جمع شده و یکی می‌شوند، هدف آن‌ها از رویارویی‌شان با ما، اسلام ما است، قرآن با بیان آنچه در درون خود می‌پوشند و کتمان می‌کنند آنان را رسوا می‌کند، و ما را با آن (نیت‌های درونی‌شان) آشنا می‌کند تا در مقابل آنان بیشتر از خود مراقبت کرده و هوشیار باشیم، و در برابر نقشه‌های‌شان آگاه بوده، و بر حق و حقیقت ثابت‌قدم و استوار باشیم!

ویژگی‌های مؤمنینی که رویاروی کفارند

7-   خداوند می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرۡتَدَّ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ یُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٥٤ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُمۡ رَٰکِعُونَ٥٥ وَمَن یَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ٥٦ [المائدة: 54-56].

«ای مؤمنان! هرکس از شما از آئین خود بازگردد (و از ایمان به کفر گراید، کوچک‌ترین زیانی به خدا نمی‌رساند و در آینده) خداوند جمعیتی را (به جای ایشان بر روی زمین) خواهد آورد که خداوند دوست‌شان می‌دارد و آنان هم خدا را دوست می‌دارند. نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند. در راه خدا جهاد می‌کنند و به تلاش می‌ایستند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای هراسی به خود راه نمی‌دهند. این هم فضل خدا است (که کسی دارای چنین اوصافی باشد)؛ خداوند آن را به هرکس که بخواهد (به خیر و خوبی نائل شود) عطا می‌کند. و خداوند دارای فضل فراوان و (انعام بی‌شمار است، و از مستحقان آن) آگاه است. تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای می‌آورند و زکات مال به در می‌کنند. و هرکس که خدا و پیغمبر او و مؤمنان را به دوستی و یاری بپذیرد (از زمره‌ی حزب الله است و) بی‌تردید حزب الله پیروز است».

آیات پیشین بیانگر تداوم رویارویی کفار با مؤمنین است، رویارویی که میان آدم ÷ و ابلیس شروع شد و در همه‌ی تاریخ بشریت استمرار داشته است و تا برپایی قیامت نیز مدام ادامه خواهد داشت. همچنین آیات پیشین، صفات دشمنانی که به رویارویی با ما می‌پردازند، و هدف‌شان از این رویارویی، و ابزارها و دستاویزهای‌شان علیه ما، را به ما شناساند، و ما را از پذیرفتن و برآورده کردن آن‌ها برحذر داشت.

اما این آیات از سوره مائده از ویژگی‌های اساسی مؤمنین صادق سخن می‌گوید، کسانی که به رویارویی با کفار می‌پردازند و در برابرشان می‌ایستند و به طرفداری و جانبداری از اسلام‌شان می‌پردازند، و خواهران و برادران و مرز و بوم‌های‌شان را نجات می‌دهند:

1-   خداوند آنان را دوست دارد، و از نشانه‌های محبتش به آنان این است که آنان را برای خود انتخاب کرده، و در راه خدمت به دینش به کار می‌گمارد.

2-   آنان خدا را دوست دارند، و از نشانه‌های اینکه خدا را دوست دارند این است که به رویارویی با دشمنانش پرداخته و به طرفداری و جانبداری از دینش می‌پردازند.

3-   آنان به جهادی بزرگ، صادقانه، پذیرفته شده در پیشگاه خدا، و ثابت و پیوسته، در راه خدا می‌پردازند.

4-   آنان حسابی برای غیر خدا باز نمی‌کنند، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامت‌گری، و اعتراض هیچ معترضی نمی‌ترسند.

5-   آنان به دین خدا پایبندند، نماز را برپای داشته، و با خضوع و فروتنی انفاق می‌کنند.

6-   آنان دوستان خدایند، خدا و رسولش و مؤمنان را به دوستی برگزیده‌اند و از کفار اعلان انزجار و بیزاری می‌نمایند.

7-   آنان گروه خداوندند که پیروز و چیره‌اند.


تحقق خبرهای آینده‌گرا (بالقوه) در قرآن

فصل ششم:
تحقق خبرهای آینده‌گرا (بالقوه) در قرآن

از جمله حقایق ایمانی مطرح شده در قرآن این است که فقط خداوند از غیب خبر دارد، و غیب همه‌ی آن دنیاها و رویدادها، و وقایع و چیزهایی است که از دیدگان مردم پنهان است، و هیچ فردی از آدمیان چیزی از غیب نمی‌داند، مگر اینکه خداوند خود او را از آن مطلب آگاه گرداند.

خداوند می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنۡ أَدۡرِیٓ أَقَرِیبٞ مَّا تُوعَدُونَ أَمۡ یَجۡعَلُ لَهُۥ رَبِّیٓ أَمَدًا٢٥ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ فَلَا یُظۡهِرُ عَلَىٰ غَیۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ یَسۡلُکُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا٢٧ [الجن: 25-27].

«بگو: (ای کافران!) من نمی‌دانم آیا چیزی که به شما وعده داده می‌شود، نزدیک است، یا اینکه پروردگارم زمان طولانی و زیادی را برای آن در نظر گرفته است. داننده‌ی غیب خدا است، و هیچ‌کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌سازد، مگر پیغمبری که خدا از او خشنود باشد. خدا (برای حفظ آن مقدار غیبی که او را از آن مطلع می‌کند، از میان فرشتگان) محافظان و نگهبانانی در پیش و پس او روان می‌دارد».

خداوند به پیامبرش ج دستور می‌دهد که به این نکته اذعان نماید که او فقط همان مقداری از غیب را می‌داند که خداوند او را بدان آگاه نموده است.

خداوند می‌فرماید:

﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ کُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ لَٱسۡتَکۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَیۡرِ وَمَا مَسَّنِیَ ٱلسُّوٓءُۚ .... [الأعراف: 188].

«بگو: من مالک سودی و زیانی برای خود نیستم، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و (از راه لطف بر جلب نفع یا دفع شرّ مالک و مقتدرم گرداند). اگر غیب می‌دانستم، قطعاً منافع فراوانی نصیب خود می‌کردم و اصلاً شرّ و بلا به من نمی‌رسید».

هستی‌های سه‌گانه‌ی غیب در قرآن

بی‌تردید قرآن به شیوه‌ی مفصل از سه دسته از هستی‌های غیب سخن می‌گوید:

1-   غیب گذشته: که عبارتست از رویدادهایی که پیش از بعثت رسول الله ج، و فرو فرستاده شدن قرآن بر او به وقوع پیوسته‌اند، مانند سخن قرآن درباره‌ی آفرینش آسمان‌ها و زمین، و بیان جرئیات آفرینش آدم ÷، و آنچه میان او و ابلیس روی داده است، و فرو افتادنش از بهشت به سوی زمین و ذکر جزئیات آنچه میان پیامبران و اقوام‌شان روی داده است، از نوح تا عیسی ÷.

2-   غیب حال: که عبارتست از سخن قرآن در خصوص رویدادهایی که در زمان حیات پیامبر اکرم ج به وقوع می‌پیوست، در هر صورت قرآنی که بر او نازل می‌شد به آن رویدادها اشاره کرده و آن‌ها را معالجه می‌نمود، و درس‌ها و اندرزهایش را استخراج می‌نمود، در ضمنِ این غیب، علمی با نام: (اسباب نزول) قرار می‌گیرد.

از جمله دیگر غیب (های) حاضری که قرآن در مورد آن سخن می‌گوید (عالم‌های) غیبی است که در واقعیت موجود است، اما ما آن‌ها را نمی‌بینیم، مانند وجود خدا و صفات و افعال او، و وجود فرشته‌ها و کارهای‌شان، و وجود جن و دسته‌های‌شان، و وجود بهشت و جهنم و مواردی از این دست.

3-   غیب آینده: که عبارتست از سخن قرآن در خصوص رویدادهای آینده و تازه‌وارد که قرآن وقوع آن‌ها را مورد تأکید قرار داده است. گاه این رویدادها نزدیک به زمان نزول آیه بوده و در زندگی پیامبر ج و یارانش روی داده است، و گاه دور بوده و در دوره‌ای بعد از زمان صحابه روی داده و برخی از آن‌ها در این دوره اتفاق افتاده و برخی به زودی در پایان عمر بشریت رُخ می‌دهند و برخی دیگر در آخرت و بعد از برپایی قیامت روی می‌دهند!

تحقق یافتن غیب آینده در قرآن

همه‌ی آنچه را قرآن در مورد رویدادهای غیبی آینده بیان داشته، به همان شیوه‌ای که قرآن بیان کرده روی داده و تحقق یافته است.

این در ارتباط با آن چیزی است که پیشتر در مباحث گذشته بیان داشتیم از جمله اینکه بی‌شک سخن خداوند حق و راست است، و کسی در سخن و کلامش از خداوند راستگوتر نیست، و اینکه علم خداوند شامل همه چیز است، هرآنچه بوده و هرآنچه می‌شود، و او بر هر چیزی تواناست، و هرآنچه در این هستی روی می‌دهد فقط بنابر دستور و اراده‌ی خدای سبحان است.

خدا می‌داند که فلان کار در فلان وقت روی می‌دهد و به هنگام فرا رسیدن آن وقت، اراده‌ی خداوند به آن چیز تعلق می‌گیرد و آن را به همان شیوه که می‌خواهد و اراده کرده، پدید می‌آورد. تحقق خبرهای آینده در قرآن، آن‌هم به همان شیوه که بیان داشته، دلیلی است بر اینکه بطور قطع قرآن سخن خداوند است، و نه سخن پیامبر ج، اگر سخن پیامبر ج می‌بود او به چه دلیلی می‌دانست که این رویدادها در آینده‌ای نزدیک یا دور روی می‌دهند، زیرا کسی جز خداوند از مسائل غیبی آینده خبر ندارد!

خداوند می‌فرماید:

﴿قُلۡ مَا کُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِی مَا یُفۡعَلُ بِی وَلَا بِکُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٞ٩ [الأحقاف: 9].

«بگو: من نوبرِ پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم و نمی‌دانم خداوند با من چه می‌کند، و با شما چه خواهد کرد. من جز از چیزی که به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم، و من جز بیم‌دهنده‌ی آشکاری نیستم».

پیروزی روم بر فارس‌ها

در ذیل نمونه‌هایی از خبرهای آینده را بیان می‌کنیم که قرآن از آن‌ها خبر داده، و به همان شیوه که قرآن بیان کرده، روی داده است.

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَیَوۡمَئِذٖ یَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ یَنصُرُ مَن یَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ٥ [الروم: 1-5].

«الف. لام. میم. رومیان (از فارس‌ها) شکست خورده‌اند. (این شکست) در نزدیک‌ترین سرزمین (به سرزمین عرب که نواحی شام است، رخ داده است) و ایشان پس از شکست‌شان پیروز خواهند شد. در مدت چند سالی. همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خورده‌اند) و چه بعد (که آنان پیروز می‌گردند) در آن روز (که رومیان پیروز می‌گردند) مؤمنان شادمان می‌شوند. (آری! خوشحال می‌شوند) از یاری خدا. خدا هرکسی را که بخواهد یاری می‌دهد، و او بس چیره و بسیار مهربان است».

آیات از شکست روم در برابر فارس‌ها در جنگی که پیش از نزول آیات روی داده خبر می‌دهد، سپس از پیروزی رومیان بر فارس‌ها در مدت چند سالی بعد از نزول آیات سخن به میان می‌آورد. سوره‌ی روم مکی است و این آیات به مسلمانان - در حالی که در مکه ضعیف بودند - خبر می‌دهد که در طی چند سال آینده رومیان بر فارس‌ها پیروز می‌شوند.

آنچه را آیات بیان داشته بودند روی داد و بعد از هفت سال از نزول این آیات نبردی سخت و سرنوشت‌ساز میان رومیان و فارس‌ها روی داد، و رومیان در این نبرد فارس‌ها را شکست دادند.

ترمذی[1] از نیاربن مکرم أسلمی س نقل می‌کند:

«هنگامی که این سخنان خداوند نازل شد که می‌فرماید: ﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ [الروم: 1-4]، قریش دوست داشتند که فارس‌ها پیروز شوند، زیرا هم قریش و هم فارس‌ها اهل کتاب نبوده و به آخرت ایمان نداشتند.

هنگامی که خداوند این آیات را نازل فرمود، ابوبکر س به راه افتاده و با صدای بلند در گوشه و کنار مکه این سخنان خداوند را تکرار می‌کرد:

﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ [الروم: 1-3].

عده‌ای از مردم به ابوبکر س گفتند: این موضوعی میان ما و شماست! رهبر شما چنین می‌پندارد که طی چند سال آینده رومیان بر فارس‌ها پیروز می‌شوند، آیا در این خصوص با ما شرط‌بندی می‌کنی؟

ابوبکر س گفت: آری - این شرط‌بندی پیش از تحریم آن بود - ابوبکر س و مشرکین شرط‌بندی کردند، و بر آن شرط به توافق رسیدند.

مشرکین به ابوبکر س گفتند: چه مدتی را برای این شرط قرار می‌دهی؟ زیرا «بضع» از سه سال تا نُه سال است.

ابوبکر س گفت: شش سال را تعیین کنید!

شش سال گذشت، پیش از آنکه رومیان بر فارس‌ها پیروز شوند، هنگامی که وارد سال هفتم شدند رومیان بر فارس‌ها پیروز شدند!

مسلمانان ابوبکر س را ملامت کردند که زمان شش سال را تعیین کرده، زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ و «بضع» شامل سه تا نه است. در آن هنگام بسیاری از مردم ایمان آوردند».

مرگ ابولهب بر حالت کفرپیشگی

2-   خداوند می‌فرماید:

﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ١ مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا کَسَبَ٢ سَیَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ٣ وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ٤ فِی جِیدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ٥ [المسد: 1-5].

«نابود باد ابولهب! و حتماً هم نابود می‌گردد. دارایی و آنچه (از شغل و مقام) به دست آورده است، سودی بدو نمی‌رساند. به آتش بزرگی در خواهد آمد و خواهد سوخت که زبانه‌کش و شعله‌ور خواهد بود. و همچنین همسرش که هیزم‌کش خواهد بود. در گردنش رشته‌ی طناب تافته و بافته‌ای از الیاف است».

ابولهب عموی پیامبر ج بود، او سخت دشمن پیامبر ج بود و از او نفرت داشت، و قومش را علیه او می‌شورانید.

خداوند این سوره را فرو فرستاد تا ابولهب را تهدید کند، و زیانمندی و نابودیش را قطعی نماید، خودش را و زندگیش را نفرین نمود، مالش بدو سودی نرساند، کسب و درآمد و تجارتش او را بی‌نیاز نساخت، همسرش نیز در زیانمندی و خسارتش شریک او بود.

این سوره قاطعانه بیان می‌دارد که ابولهب و همسرش هیزم کشند، بزودی هردو بر حالت کفرپیشگی می‌میرند، و بزودی هردو به آتشی شعله‌ور درآیند!

با این وصف رسول الله ج عمویش ابولهب را دعوت می‌کرد که اسلام را بپذیرد، اما او دعوت را رد می‌کرد و بر کفر و تکذیب و دشمنی‌اش اصرار داشت. آنچه قرآن پیرامون سرنوشت ابولهب قاطعانه بیان داشت به تحقق انجامید، زیرا ابولهب بعد از نبرد بدر بر حالت کفرپیشگی مرد. این اظهار قاطعانه با مرگ فلاکت‌بار ابولهب و تحقق آن در عالم واقعیت، دلیلی است بر آنکه قرآن سخن خداوند است، و دلیلی است بر تحقق خبرهای آینده‌نگرانه‌ای که در قرآن بیان گردیده است.

درماندگی ابدی کفار در مقابله با قرآن

3-   خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٣ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ٢٤ [البقرة: 23-24].

«اگر درباره‌ی آنچه بر بنده‌ی خود نازل کرده‌ایم، دچار شکّ و دودلی هستید، سوره‌ای همانند آن را بسازید و گواهان خود را به جز خدا (که بر صدق قرآن گواهی می‌دهد) فرا خوانید (تا بر صدق چیزی که آورده‌اید و همسان قرآنش می‌دانید، شهادت دهند) اگر راستگو و درستکارید. و اگر نتوانستید که چنین کنید - و هرگز نخواهید توانست - پس خود را از آتشی که افروزینه‌ی آن انسان و سنگ است، بدور دارید. آتشی که برای کافران آماده گشته است».

پیغام متوجه کفار است، آنانی که ایمان ندارند که این قرآن سخن خداوند است و آن را بر بنده و پیامبرش محمد ج فرو فرستاده است، قرآن آنان را به ابزار و اقدامی که شک و تردید موجود در درونشان را از میان می‌برد راهنمایی می‌کند، اینکه به مقابله‌ی با قرآن برخیزند و سوره‌ای همانند یکی از سوره‌های آن بیاورند و گواهان‌شان را فرا خوانند تا آنان را در این راه یاری دهند.

این آیه از جمله آیات مبارزه‌طلبی در قرآن است که به هدف واداشتن کفار به بیان عجز و ناتوانی‌شان، و اثبات اینکه قرآن کلام خدا است مطرح شده. زیرا این قرآن به زبان عربی واضح و روشن نازل شده است و زبان پیامبر ج زبان فصیح عربی است. و کافران نیز عرب‌هایی زبان‌آور و بلیغ بودند، هنگامی که کفار قرآن را از زبان پیامبر ج می‌شنیدند اینکه این سخن، سخن خداوند باشد را انکار می‌کردند و چنین گمان می‌کردند که این ابداع شده و عبارت‌پردازی شده از سوی پیامبر ج است.

خداوند با این آیه و نمونه‌هایی از این نوع، آنان را به مبارزه می‌خواند و از آنان می‌خواهد که یک سوره بیاورند که در فصاحت و بلاغت و اسلوبش مانند این قرآن باشد. اگر قرآن تألیف محمد ج باشد، هرگز از آوردن چنین سوره‌ای ناتوان نمی‌شوند، و به زودی سوره‌ی مورد درخواست را ارائه می‌دهند، زیرا آنان اعرابی سخن‌رو و فصیح‌اند، و محمد فصیح‌ترین آن‌هاست.

اما اگر در ارائه سوره‌ی مورد درخواست ناتوان ماندند، این خود دلیلی است بر اینکه بی‌شک قرآن سخن خداوند بوده که بر رسول گرامی‌اش محمد ج فرو فرستاده است، و همچنین دلیلی است بر اینکه به‌طور قطع محمد ج فرستاده‌ی خداوند است، و ناگزیز کفار باید نسبت به ناتوانی‌شان اعتراف نمایند و اسلام را بپذیرند.

خداوند می‌فرماید:

﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَیَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٣ فَإِلَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٤ [هود: 13-14].

«بلکه (مشرکان) می‌گویند: (محمد خودش قرآن را تألیف کرده است و) آن را به دروغ به خدا نسبت می‌دهد! بگو: شما (هم) ده سوره‌ی دروغین همانند آن را (بنویسید و برای ما) بیاورید و غیر از خدا هرکس را که می‌توانید دعوت کنید (به یاری خود بطلبید) اگر (در ادّعای خویش) راستگویید. پس (ای مشرکان!) اگر (کسانی را که برای یاری در این کار دعوت می‌کنید) پاسخ شما را ندادند بدانید که این قرآن با دانش الله و وحی خدا نازل شده است و معبودی جز خدا نیست، پس آیا اسلام را می‌پذیرید و فرمانبردار خدا می‌گردید؟».

شاهد در آیه مبارزه‌طلبی‌ای است که در سوره‌ی بقره مطرح شده و خداوند می‌فرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ .

جمله‌ی «وَلَن تَفۡعَلُواْ» جمله‌ی معترضه است و خبر از امری در آینده می‌دهد، و بیان می‌کند که به‌طور قطع کفار هرگز نمی‌توانند این درخواست را تحقق بخشند، و هرگز در این مقابله پیروز نمی‌شوند و از آوردن سوره ناتوان می‌مانند.

بی‌شک آنچه را آیه بیان داشته و با قاطعیت هم بیان داشته است، تحقق یافت، زیرا به رغم تلاش‌های مداوم کفار و به رغم توانایی‌شان در زبان و بیان، با این همه، از ارائه‌ی سوره مورد درخواست ناتوان مانده‌اند.

شگفت آنکه بیان قاطعانه‌ی عدم توانایی کفار در مقابله، در ارتباط و سیاق آیه‌ی مبارزه‌طلبی آمده است، و ممکن نیست که پیامبر ج چنین مطلبی را قاطعانه بیان کند، زیرا او نسبت به آینده‌ای که در پس پرده‌ی غیب است آگاهی ندارد، و میزان توان و قدرت کسانی را که به مبارزه می‌خواند نمی‌داند! فقط کسی با قاطعیت، ناتوانی و درماندگی طرف مقابلش را بیان می‌کند که به همه چیز علم و آگاهی دارد و به غیب و حاضر آگاه باشد، و نسبت بدانچه شده و می‌شود مطلع باشد، و او کسی جز خدای سبحان نیست!

دود، کفار را در مکه فرا می‌گیرد

4-   خداوند می‌فرماید:

﴿بَلۡ هُمۡ فِی شَکّٖ یَلۡعَبُونَ٩ فَٱرۡتَقِبۡ یَوۡمَ تَأۡتِی ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِینٖ١٠ یَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِیمٞ١١ رَّبَّنَا ٱکۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ١٢ أَنَّىٰ لَهُمُ ٱلذِّکۡرَىٰ وَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مُّبِینٞ١٣ ثُمَّ تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَقَالُواْ مُعَلَّمٞ مَّجۡنُونٌ١٤ إِنَّا کَاشِفُواْ ٱلۡعَذَابِ قَلِیلًاۚ إِنَّکُمۡ عَآئِدُونَ١٥ یَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡکُبۡرَىٰٓ إِنَّا مُنتَقِمُونَ١٦ [الدخان: 9-16].

«اصلاً مشرکان (درباره‌ی رسالت و دعوت آسمانی) در شکّ و تردیدند و (آن را به) بازی می‌گیرند. منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدیدار می‌کند. دودی که تمام مردم را فرا می‌گیرد. این همان عذاب دردناک عظیم است. (مردم رو به درگاه خدا می‌کنند و می‌گویند: پروردگار! عذاب را از ما برطرف گردان، زیرا ما ایمان آورده‌ایم (و به اشتباهات خود پی برده‌ایم) کی بیداری برای آنان فایده‌ای دارد؟ قبلاً که پیغمبری بیانگر (قوانینی سرنوشت‌ساز و سعادت‌بخش) به نزدشان آمده است. سپس از او رویگردان شدند و گفتند: او دیوانه‌ای (است که این مطالب توسط دیگران به او) آموخته شده است. اگر مدت اندکی عذاب را (از شما) به دور داریم، قطعاً شما (به کفر و شرک و فسق و فجور خود) برمی‌گردید. روزی سخت بر آنان می‌تازیم، (و با چنین یورش تندی آنان را) ما به مجازات می‌رسانیم».

این آیات از وقوع امری درآینده خبر می‌دهند که بعد از نزول این آیات روی می‌دهند و آن همان دودی است که اهل مکه را فرا می‌گیرد، مجازاتی از سوی خداست، زیرا آنان پیامبر ج را تکذیب می‌کردند.

پیش از آنکه از تحقق و وقوع آنچه آیات از آن خبر داده‌اند، سخن گفته شود، سخن عبدالله ابن مسعود س را در خصوص آن بیان می‌داریم، زیرا او شاهد چیزی بوده که از آن خبر داده‌اند.

امام بخاری[2] از عبدالله ابن مسعود س نقل می‌کند که: «هنگامی که نبی اکرم ج با رویگردانی مردم (از اسلام) مواجه گردید، آنان را نفرین کرد و فرمود: «خدایا! آنان را مانند زمان یوسف، دچار هفت سال، قحطسالی بگردان». در نتیجه، آنان (کفار قریش) دچار خشکسالی شدید شدند به طوری که همه چیز از بین رفت و مردم از فرط گرسنگی، پوست حیوان، گوشت مرده و حیوانات مردار را می‌خوردند و اگر یکی از آنان به سوی آسمان نگاه می‌کرد، در اثر گرسنگی، آسمان به نظرش تیره و تار می‌رسید. سرانجام ابوسفیان نزد رسول خدا ج آمد و گفت: ای محمد! شما که مردم را به اطاعت خدا و رعایت صله رحم، دعوت می‌کنید، اکنون قومت در آستانه هلاکت قرار دارد. برای آنان دعا کن»[3].

و بعد از آنکه ابن مسعود این هشت آیه‌ی قبل را تلاوت کرد گفت: «بطشه یعنی روز بدر، و این علامت‌ها از علائم قیامت تا کنون به وقوع پیوسته‌اند: الدخان، البطشة، اللزام، و الروم».

امام بخاری در حدیث شماره 4809 این حادثه را به روایتی دیگر از عبدالله بن‌مسعود س نقل می‌کند که گفت: حادثه دخان را برایتان نقل می‌کنم، پیامبر ج قریش را به سوی اسلام فرا خواند، اما آنان سستی نمودند در نتیجه پیامبر ج چنین دعا فرمودند: «خدایا! مرا بر آنان به هفت سال قحطی - مانند سال‌های یوسف - یاری کن». در نتیجه یکسال آنان را کیفر و عقوبت داد به گونه‌ای که همه چیز از میان رفت تا جایی که مردم از فرط گرسنگی گوشت مرده و پوست حیوانات را می‌خوردند و اگر شخصی به سوی آسمان می‌نگریست از فرط گرسنگی فضا را پر از دود می‌دید.

خداوند می‌فرماید: «منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدیدار می‌کند * دودی که تمام مردم را فرا می‌گیرد. این همان عذاب دردناک عظیم است». در نتیجه رو به درگاه خدا کرده و گفتند: «پروردگارا! عذاب را از ما برطرف گردان، زیرا ما ایمان آورده‌ایم * کی بیداری برای آنان فایده‌ای دارد؟ قبلاً که پیغمبری بیانگر (قوانینی سرنوشت‌ساز و سعادت‌بخش) به نزدشان آمده است. * سپس از او رویگردان شدند و گفتند: او دیوانه‌ای (است که این مطالب توسط دیگران بدو) آموخته شده است. * اگر مدت اندکی عذاب را از شما به دور داریم قطعاً شما (به کفر و شرک و فسق و فجور خود) برمی‌گردید». آیا در قیامت عذاب برداشته می‌شود؟

عذاب برداشته شد، اما آنان به کفرشان بازگشتند، در نتیجه خداوند در روز بدر آنان را مجازات نمود. خداوند می‌فرماید: «روزی سخت بر آنان می‌تازیم، (و با چنین یورش تندی آنان را) ما به مجازات می‌رسانیم».

خلاصه معنی آیات و سخن ابن مسعود س پیرامون این رویداد این است که: پیامبر ج از پروردگارش خواست که قریش را به شدّت مجازات نماید و آنان را هفت سال به خشکسالی و بی‌حاصلی مبتلا نماید، مانند هفت سال سختی که اهل مصر بدان مبتلا شدند، سال‌هایی که پادشاه در خواب آن‌ها را دیده بود و یوسف ÷ آن را برایش تعبیر و تأویل نموده بود.

خداوند دعای رسول ج را پذیرفت. و به مدت یک سال قریش را مجازات نمود، و قریشیان در همه چیز دچار سختی و شدّت شدند تا آنجا که گوشت مرده و پوست حیوانات و حیوانات مردار را می‌خوردند!

آنان متحمل گرسنگی شدیدی شدند به‌طوری که وقتی شخصی سرش را به سوی آسمان بلند می‌کرد، از فرط گرسنگی میان آسمان و زمین را سیاه و دودآلود می‌دید.

ابوسفیان رهبر مکه به پیش پیامبر ج آمد و از او خواست که به نزدیکانش رحم کند، زیرا خود او به اطاعت خداوند و انجام صله‌ی رحم دستور می‌دهد، و این که قریشیان بر اثر شدّت گرسنگی در آستانه هلاکت قرار گرفته‌اند، و امیدوار است که از خداوند برای آنان طلب گشایش نماید.

از طرف دیگر آیات، از پیامبر ج می‌خواهد که منتظر باشد که آسمان دودی آشکار پدید آورد، و اهل مکه را فرا گیرد، این دود عذابی دردناک از سوی خداوند است که به خاطر کفر و تکذیب‌شان بر آنان نازل شده است و هنگامی که به عذاب دچار شدند، از خدا می‌طلبند که عذاب را از آنان دور گرداند و متعهد می‌شوند که ایمان آورند.

خداوند به اطلاع‌شان می‌رساند که بزودی زمانی اندک عذاب را از آنان برمی‌دارد و خشکسالی و گرسنگی را از آنان دور می‌گرداند، ولی آنان بزودی نقض پیمان کرده و دوباره به کفر باز می‌گردند و به دنبال آن خداوند آن را به سختی مجازات می‌کند که همان شکست‌شان در نبرد بدر است.

به‌طور قطع خبرهای سه‌گانه بعد از نزول این آیات تحقق یافتند: دودی که کفار قریش را فرا گرفت، بازگشت دوباره‌ی آنان به کفر بعد از آنکه به سختی از آنان دور شد و انتقام‌گیری از آنان با یورشی تند و مجازاتی سخت در روز بدر.




[1]- حدیث شماره 3194.

[2]- حدیث شماره: 1007.

[3]- مختصر صحیح بخاری، ج 1، حدیث 542، ص 314، مترجم: عبدالقادر ترشابی، انتشارات حرمین.

لزوم اطمینان کامل به نص قرآنی

فصل پنجم:
لزوم اطمینان کامل به نص قرآنی

یقین به اینکه خداوند خلاف وعده نمی‌کند، و بی‌تردید وعده‌اش حق بوده و دارای اعتبار است، و ناگزیر باید متحقق شود، با قاعده‌ای اساسی و ایمانی مرتبط است، و ما با نصوص قران بر این اساس تعامل می‌کنیم.

این قاعده، لزوم اطمینان کامل به نص قرآنی، و تسلیم تمام به مفاهیم و راهنمایی‌های آن، و مقهور ساختن واقعیتی که (در ظاهر) مخالف آن است، و ایجاد سازگاری میان نص قاطع قرآنی و واقعیتی که در ظاهر مخالف آن است را بیان می‌دارد.

این قاعده‌ی قرآنی به نوع نگرش ما به قرآن، و اندیشیدن‌مان در آن، و تعامل‌مان با آن، و ایمان‌مان به خدایی که آن را فرو فرستاده، وابسته است.

هرآنچه در قرآن است، حق و معتبر است

از جمله‌ی بزرگداشت و ارج نهادن به خداوند، بزرگداشت کتابش است، و از جمله‌ی بزرگداشت قرآن فهم نیکوی نصوص آن است، و فهم نیکوی نصوص آن سبب اطمینان کامل به آن، و یقین تمام به مفاهیم و اندرزهای آن می‌شود.

بی‌شک آنچه را که خداوند در قرآن می‌گوید، همان حق و معتبر و درست است، و آنچه را مورد تأکید قرار می‌دهد همان صحیح است، و جایز نیست که در این مورد هیچ شک و تردیدی به ما راهیابد.

واجب است که به حقائق تاریخی، قانونی، علمی، انسانی، اخلاقی، جهادی و دیگر حقایق (بیان شده از سوی) قرآن اطمینان کامل داشت.

باید بعضی از آیاتی را که گاه بعضی از مردم بدان اطمینان ننموده و معنا و مفهومش را نمی‌پذیرند بیان کنیم، اینان چنین می‌پندارند که این آیات مخالف منطق عقل، یا حرکت تاریخ، یا پیشرفت زمانه است.

آتش بر ابراهیم ÷ سرد و بی‌آسیب شد

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ٦٨ قُلۡنَا یَٰنَارُ کُونِی بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِینَ٧٠ [الأنبیاء: 68-70].

«گفتند: اگر می‌خواهید کاری کنید ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید. ما به آتش دستور دادیم که ای آتش سرد و سالم شو بر ابراهیم. آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند، ولی ما ایشان را زیان‌بارترین مردم نمودیم».

آیات بیان می‌دارند که قوم ابراهیم ÷ آتش بزرگی را برای او برافروختند، و او را درون آتش انداختند تا بر اثر سوختن بیمرد، اما خداوند ابراهیم ÷ را از آتش نجات داد، آنگاه که به آتش دستور داد تا او را نسوزاند، بلکه برای او سرد و بی‌آسیب شود، آتش نیز همانگونه شد که خداوند دستور داده بود و بدین ترتیب دشمنان کافرش دچار ضرر و زیان شدند.

صاحبان اندیشه‌های مادی چنین رویدادی را نمی‌پذیرند و می‌گویند که چطور ممکن است که شخصی داخل آتشی شعله‌ور شده و آتش او را نسوزاند؟! زیرا سوزاندن سرشت آتش است. هنگامی که ما از دریچه‌ی قدرت و اراده‌ی خدا به موضوع می‌نگریم، چنین مطلبی برای‌مان جای شگفتی نیست، بلکه نشانه‌ای از نشانه‌های خدا است، نشانه‌ای که بیانگر قدرت بی‌چون و چرا و مطلق اوست، و چون خداوند خواهان چنین چیزی است، بی‌شک همان روی خواهد داد، و چون خود این موضوع را به صراحت در قرآن برای ما بیان داشته، بی‌تردید چنین مطلبی همانگونه که خدا بیان داشته به صورت عملی روی داده است.

آثار نبرد خداوند با رباخواران

2-   خداوند می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٧٨ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ [البقرة: 278-279].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از عذاب و عقاب خدا بپرهیزید و آنچه از ربا باقی مانده است فرو گزارید، اگر مؤمن هستید. پس اگر چنین نکردید، بدانید که به جنگ با خدا و پیغمبرش برخاسته‌اید».

خداوند مؤمنین را فرا می‌خواند تا از عذابش ترسیده، و از ربا دست بکشند، و آنان را به جنگ تهدید می‌کند، اگر از رباخواری دست نکشند.

آیه‌ی دوم در اعلان جنگ با کسانی که رباخواری می‌کنند واضح و شفاف است، این خداوند است که به رباخواران اعلان جنگ می‌کند و او نیرومند و چیره و غالب است! و کسی که خداوند علیه او اعلان جنگ کند او در دنیا و آخرت شکست خورده و نابودشدنی است.

بی‌شک جهان معاصر با همه‌ی حکومت‌هایش، شایعه‌ی معاصر اسرائیل را در خصوص اقتصاد باور کرده است، شایعه‌ای که استفاده از ربا را در اقتصاد به عنوان یک ضرورت، و حتمیت دنیای معاصر قلمداد کرده است، و گویی هر حکومت یا شرکت یا تجارت یا شخص یا گروهی نمی‌تواند در مسائل مالی و اقتصادی و زندگی پیروز شود مگر فقط زمانی که با ربا سر و کار داشته باشد! و از این راه ربا در همه‌ی کشورهای دنیا و از جمله کشورهای اسلامی انتشار یافت.

بر کسی که در قرآن می‌اندیشد واجب است که به مشابه‌ی اطمینان کامل به نص قرآنی، آثار حقیقی را که قرآن بیان می‌دارد، در پیرامونش مورد توجه و عنایت قرار دهد یعنی آثار و نشانه‌های جنگی را که خداوند بر دنیای رباخوار امروز اعلان نموده ببیند.

بی‌شک دنیای امروز به دلیل اجماع حکومت‌ها بر رباخواری هزینه‌های اعلان جنگ خداوند را می‌پردازد، این جنگ ربانی همه‌ی حکومت‌ها، مؤسسه‌ها، شرکت‌ها، درآمدها و سرمایه‌ها، اقتصادها، صنایع و تجارت‌ها را دربر می‌گیرد، و مؤمن با بصیرت همه‌ی این‌ها را دیده و مورد توجه قرار می‌دهد!

جهاد تجارتی پر سود و نجات‌دهنده است

3-   خداوند می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِیکُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ١٠ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١ [الصف: 10-11].

«ای مؤمنان! آیا شما را به بازرگانی و معامله‌ای رهنمود سازم که شما را از عذاب بسیار دردناک (دوزخ) رها سازد؟ (و آن این است که) به خدا و پیغمبرش ایمان می‌آورید، و در راه خدا با مال و جان تلاش و جهاد می‌کنید. اگر بدانید این برای شما (از هرچیز دیگری) بهتر است».

این آیات بیان می‌دارند که جهاد در راه خدا همان تجارت پرسود است که شخص را از عذاب دردناک دوزخ رها می‌سازد و بی‌شک این جهاد برای مسلمانان بهتر از نشستن و رهاکردن جهاد است.

فرد مسلمان باید به آنچه آیات بیان می‌دارند اطمینان کامل داشته باشد، و یقین مسلم داشته باشد به اینکه جهاد تجارتی پرسود است و در مقابل نشستن تجارتی شکست‌خورده و نابودشدنی است. و بطور قطع این جهاد برای مسلمانان بهتر است، زیرا خداوند دانا و حکیم به این موضوع تصریح کرده و قاطعانه بیان داشته است.

به عبارت دیگر: مؤمن سخن هرکس دیگری را که با این آیات در تعارض باشد نمی‌پذیرد، سخنانی با این مضمون که گویی جهاد مایه‌ی شر و ضرر و زیان امّت اسلامی است با این توجیه که سبب گرفتاری و درگیری و (در مخمصه افتادن) امّت است!!

آسیب یهود، صرفاً آسیبی مختصر است

4-   خداوند می‌فرماید:

﴿لَن یَضُرُّوکُمۡ إِلَّآ أَذٗىۖ [آل عمران: 111].

«آنان هرگز نمی‌توانند به شما زیانی (ژرف و پردامنه) برسانند مگر آزار مختصری (که اثر چندانی بر جای نمی‌گذارد)».

این آیه در ارتباط با آیاتی است که از رویارویی میان مسلمانان از یک سو، و اهل کتاب - به خصوص یهودیان - از سوی دیگر سخن می‌گوید، در این آیه خداوند به ما خبر می‌دهد که یهودیان هرگز موفق نمی‌شوند که مسلمانان را از پای درآورند هرچند در این راه همه‌ی سعی و تلاش خود را می‌نمایند، اما در نهایت میزان ضرری را که شاید به مسلمانان متحمل کنند در حد آزاری مختصر و اندک است!

این صدمه و آزار ظاهری و سطحی است که در ضرر و زیان‌های مادی متجلی می‌شود که شامل از میان بردن (خانه‌ها و...) یا منهدم کردن (صنایع و...) یا بریدن (درختان و...) است و یا در زخمی شدن و شهید شدن افرادی است که به رویارویی می‌پردازند، و یا افرادی دستگیر و اسیر می‌شوند و آنان را با انواع اذیت و آزارها و شکنجه‌ها روبرو می‌کنند. همه‌ی این‌ها آزاری اندک و ظاهری است، می‌توان با صبر و پایداری و رضایت در به دست آوردن پاداش الهی، آن را تحمل کرد و به جان خرید!

مؤمنِ مرزبانِ مجاهد که در برابر هجوم یهودیت معاصر بر اسلام و مسلمین مقاومت کرده و به دفاع می‌پردازد، نسبت به این حقیقت یقین قطعی داشته و بدان اعتماد کامل می‌نماید و همین او را به رویارویی و پایداری بیشتر وا می‌دارد، زیرا می‌توان آزار اندک را تحمل کرده و بردباری نمود.

برقرار نمودن هماهنگی میان آیات و واقعیت

در اینجا حقائقی مطرح است که تعدادی از آیات بدان‌ها تصریح کرده و آن را تأیید می‌کنند، اما همین حقائق در ظاهر با واقعیت معاصری که مسلمانان با آن به سر می‌برند تعارض دارند، به گونه‌ای که این واقعیت‌ها با آن حقیقت‌ها اختلاف دارند و گاه سبب شک و تردید بعضی از مسلمانان نسبت به حقیقت‌های آن آیات می‌شود، آن‌هم تحت فشار واقعیتی که در آن به سر می‌برند و از این راه شک در آیات پدید آمده و اطمینان بدان از بین می‌رود.

مؤمن با بصیرت تعارض ظاهری میان آیات و واقعیت را از بین می‌برد و اعتماد کاملش به نص قرآنی از این تعارض تأثیر نمی‌پذیرد، او از این اعتماد کامل آغاز کرده و واقعیت مخالف را مطیع نص قرآنی می‌گرداند، او علّت را به این واقعیت مخالف ارجاع می‌دهد، و نه بر حقیقت قرآنی، و آن را چنین بیان می‌دارد که شروطی را که آیه لازم دانسته تحقق نیافته، یا فضا فراهم نشده، یا ظروف و زمان و مصلحت و چیزهایی از این قبیل مهیا نیستند.

حقارت یهود و وجودشان در این روزگار

باید تعدادی از نمونه‌های قرآنی را در این مورد بیان کنیم:

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبۡعَثَنَّ عَلَیۡهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَن یَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِۗ [الأعراف: 167]

«و (نیز به یاد یهودیان بیاور) آنگاه را که پروردگار تو اعلام کرد که تا دامنه‌ی روز قیامت کسی را بر آنان چیره می‌گرداند که بدترین عذاب را بدانان می‌چشاند».

آیه از یهود که مخالفین شرع خداوند اند سخن می‌گوید، خداوند در این آیه به ما خبر می‌دهد که چنین مقرر داشته، اقوامی را بر آنان بگمارد که بدترین عذاب را بدانان بچشانند و این حالت تا روز قیامت باقی بماند، و بدبختی و بینوایی و فقر به همراه یهودیان باشد!

اما واقعیت حال حاضر یهودیان در این زمانه در تعارض ظاهری با این آیه است، اینک آنانند که از لحاظ سیاسی، رسانه‌ای، اقتصادی و تکنیکی بر همه‌ی جهان سیطره دارند، و موفق شدند که یک دولت قدرتمند را بر سرزمین‌های فلسطینی برای خود بنا نهند. حال آنانند که دیگران را به پستی و خواری کشیده و عذاب دردناکی به آنان می‌چشانند!

آنچه را که یهود در آن بسر می‌برد با آنچه آیه بیان می‌دارد در تعارض نیست، زیرا آنچه را آنان اکنون در آن بسر می‌برند فقط دوره و زمانی کوتاه است، زمانی که خداوند به آنان اجازه داده تا به درجه‌ای از قدرت و استقرار دست یابند، بعد از آن به سمت خواری و ذلّت (پیشین) باز می‌گردند، و خداوند کسانی را بر آنان می‌گمارد تا عذابی دردناک به آنان بچشاند.

بی‌شک آنچه را یهود در این دوره‌ی کوتاه زمانی، از قدرت و استقرار در اختیار دارند بدل به عاملی از عوامل تسریع خواری و پستی‌شان می‌شود، زیرا آنان خود برتربین بوده و دیگران را به بندگی و ذلّت می‌کشند، و به زودی دیگران نیز با تنفر و غضب بسیار به رویارویی و انتقام گرفتن از آنان و تلاش برای به ذلّت کشانیدن آنان می‌پردازند. در نتیجه یهودیان در این زمانه به سمت خواری و ذلّتی حرکت می‌کنند که خداوند بر آنان مقرر نموده است.

آیه‌ی دیگری به این مرحله‌ی خاص انتقالی که در حال حاضر در مسیر حرکت در آنند اشاره می‌کند، حرکت‌شان از خواری و پستی گذشته به سمت خواری و پستی در آینده.

خداوند می‌فرماید:

﴿ضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَیۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَسۡکَنَةُۚ [آل عمران: 112].

«آنان هرکجا یافته شوند، (مُهر) خواری بر ایشان خورده است؛ مگر (این که از روش ناپسند خود دست بردارند و در اعمال خویش تجدید نظر کنند و) با پیمان خدا (یعنی رعایت قوانین شریعت) و پیمان مردم (یعنی رعایت مقرّرات همزیستی مسالمت‌آمیز، خویشتن را از اذیت و آزار در امان دارند و از مساوات حقوقی و قضایی برخوردار گردند) و آنان شایسته‌ی خشم خدا شده‌اند و (مُهر) بیچارگی بر ایشان خورده است».

یاری مؤمنین و واقعیت حال حاضر ما

2-   خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَٱنتَقَمۡنَا مِنَ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْۖ وَکَانَ حَقًّا عَلَیۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٤٧ [الروم: 47].

«ما قبل از تو پیغمبرانی را به سوی اقوام‌شان فرستاده‌ایم و آنان دلایل واضح و آشکاری برای این اقوام آورده‌اند (و مردمان گروهی ایمان آورده و گروهی به مخالفت برخاسته‌اند)، پس ما از بزهکاران انتقام گرفته‌ایم (و مؤمنان را یاری کرده‌ایم) و همواره یاری مؤمنان بر ما واجب بوده است».

هنگامی که نقش و وظیفه‌ی پیامبران در دعوت اقوام‌شان پایان یافته است، آنگاه خداوند پیامبران را در برابر کافران یاری رسانده و آنان را از حیله و نیرنگ کافران رهانیده است و از کافران گناهکار با نابود ساختن و از بین بردن‌شان انتقام گرفته است.

خداوند یاری‌رسانی به بندگان مؤمنش را بر خود واجب گردانیده است: «و همواره یاری مؤمنان بر ما واجب بوده است». و این یک حقیقت ثابت قرآنی است، این حقیقت بر بسیاری از نمونه‌ها و الگوهای گذشته منطبق است، تعدادی از آن‌ها از زمان‌های دور رخ داده‌اند و تعدادی نیز در تاریخ مسلمانان نیکوکار از این امّت روی داده است. اما واقعیت حال حاضر مسلمانان با این حقیقت قرآنی همخوانی ندارد، مسلمانان در بسیاری از نبردهایی که وارد شده‌اند شکست خورده‌اند، و دشمنان‌شان بر آنان پیروز گشته‌اند! و علّت این شکست‌ها هم خود مسلمانانند، زیرا یاری خداوند به مسلمانان مشروط به یاری دین خدا از سوی مسلمانان است.

خداوند می‌فرماید: ﴿إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ یَنصُرۡکُمۡ وَیُثَبِّتۡ أَقۡدَامَکُمۡ٧ [محمد: 7].

«اگر (دین) خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری می‌کند و گام‌های‌تان را استوار می‌دارد».

مسلمانان معاصر در حقیقت دین خدا را یاری نکرده‌اند و بدین خاطر است که یاری خدا را دریافت نکرده‌اند. سنّت الهی تخلف‌ناپذیر است، اما باید شروط آن را ادا نمود!


جایگاه وعده و قرار خداوند میان تأیید مؤمنین و تکذیب منافقین

فصل چهارم:
جایگاه وعده و قرار خداوند میان تأیید
مؤمنین و تکذیب منافقین

دیدگاه مؤمنین به وعده‌ی الهی دیدگاهی ایمانی ایجابی است در نتیجه آن را تأیید و تصدیق کرده و نسبت به عملی شدن و اجرایی شدن آن یقین دارند و همین سبب افزایش ایمان و تسلیم آنان می‌شود.

اما منافقین نسبت به وعده‌ی الهی دیدگاهی نفی‌گرایانه و مردد دارند، زیرا آن را تکذیب کرده و منکر تحقق‌اش می‌شوند.

دیدگاه مؤمنین ایجابی و نشأت گرفته از ایمان‌شان به خداوند است و اینکه خداوند خلاف وعده نمی‌کند و وعده‌ی او راستین و صادق است و نقض کننده‌ای برای آن وجود ندارد، در مقابل دیدگاه منافقین سلبی و نشأت گرفته از انکار و شک‌شان، و نداشتن دیدی صحیح و درست درباره‌ی نشانه‌های توان و قدرت الهی است، و اینکه خداوند هرچه را اراده نماید شدنی، و هرچه را اراده ننماید نشدنی است.

احساس رایج در غزوه‌ی احزاب

در نبرد احزاب که در سال پنجم هجری رخ داد دو دیدگاه یافت می‌شد، در این نبرد رهبر یهودیان بنی نضیر (حیی بن اخطب) به تشویق و تحریک کفار قریش برای نبرد با مدینه و از میان بردن اسلام و مسلمین در آن پرداخت... کفار قریش به همراه کفار غطفان برای انجام این هدف قصد مدینه را نمودند، هنگامی که پیامبر ج متوجه این موضوع شد دستور به کندن خندق در اطراف مدینه داد.

هنگامی که دسته‌های کفر مدینه را محاصره کردند، (حیی بن اخطب) دوست و رفیقش (کعب ابن اسد) رهبر یهودیان بنی قریظه را متقاعد نمود تا پیمان‌شان با رسول خدا ج را نقض کرده و به اتحادیه‌ی دسته‌های کفر بپیوندد!

کار بر مسلمانان سخت شد و خطر هم‌پیمانی قریش و غطفان و یهود بزرگ‌تر شد، پیامبر ج نسبت به تثبیت مسلمانان و افزایش قوت قلب‌شان مشتاق بود، مؤمنین مجاهد بر راه حق ثابت‌قدم ماندند و در این راه به پیامبر ج اقتدا نمودند، همزمان منافقین جهت تضعیف روحیه‌ی مجاهدین و وارد کردن شک و تردید در خصوص سخنان و عملکردهای پیامبر ج، مشتاق و حریص بودند که شایعه‌پراکنی نمایند.

هنگامی که آیات قرآن جو عمومی پر تنشی را که مسلمانان در نبرد احزاب در آن به سر می‌بردند را به تصویر می‌کشد، قرآن وضعیت و موقعیت مؤمنین و منافقین را اینگونه بیان می‌دارد:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَآءَتۡکُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرًا٩ إِذۡ جَآءُوکُم مِّن فَوۡقِکُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنکُمۡ وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠١٠ هُنَالِکَ ٱبۡتُلِیَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِیدٗا١١ وَإِذۡ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا١٢ وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ یَٰٓأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَیَسۡتَ‍ٔۡذِنُ فَرِیقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِیَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارٗا١٣ وَلَوۡ دُخِلَتۡ عَلَیۡهِم مِّنۡ أَقۡطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ ٱلۡفِتۡنَةَ لَأٓتَوۡهَا وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا یَسِیرٗا١٤ [الأحزاب: 9-14].

«ای مؤمنان! به یاد آورید نعمت خدای را در حق خودتان، بدان‌گاه که لشکرها به سراغ شما آمدند. ولی ما تندباد را بر آنان گماشتیم و لشکرهایی را به سویشان روانه کردیم که شما آنان را نمی‌دیدید. خداوند می‌دید کارهایی را که می‌کردید (به خاطر بیاورید) زمانی را که دشمنان از طرف بالا و پایین شما، به سوی شما آمدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشم‌ها (از شدّت وحشت) خیره شده بود، و جان‌ها به لب رسیده بود، و گمان‌های گوناگونی درباره‌ی (وعده‌ی) خدا داشتید. در این وقت مؤمنان آزمایش شدند و سخت به اضطراب افتادند و (به یاد آورید) زمانی را که منافقان و آنان که در دل‌های‌شان بیماری (نفاق) بود می‌گفتند: خدا و پیغمبرش جز وعده‌های دروغین به ما نداده‌اند. و (به یاد آورید) زمانی را که گروهی از آنان گفتند: ای اهل یثرب! اینجا جای ماندگاری شما نیست، لذا برگردید. دسته‌ای از ایشان هم از پیغمبر اجازه‌ی (بازگشت به خانه‌های خود) خواستند و گفتند: واقعاً خانه‌های ما بدون حفاظ و نااستوار است. در حالی که بدون حفاظ و نااستوار نبود و مرادشان جز فرار (از جنگ) نبود. و اگر احزاب از جوانب مدینه وارد آن شوند و بدیشان پیشنهاد نمایند که از دین برگردید به سرعت می‌پذیرند و جز مدت کمی برای انتخاب این پیشنهاد درنگ نخواهند کرد!».

همچنین می‌فرماید:

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا٢١ وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا٢٢ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا٢٣ [الأحزاب: 21-23].

«سرمشق و الگوی زیبایی در (شیوه‌ی پندار و گفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند، و خدای را بسیار یاد کنند. هنگامی که مؤمنان دسته‌های مشرکان را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند و خدا و پیغمبرش راست فرموده‌اند. این سختی‌ها جز بر ایمان (به خدا) و تسلیم (قضا و قدر شدن) ایشان نمی‌افزاید. در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بوده‌اند در پیمانی که با او بسته‌اند. برخی پیمان خود را بسر برده‌اند (و شربت شهادت سر کشیده‌اند) و برخی نیز در انتظارند. آنان هیچ‌گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‌اند».

به تدبر در این آیات فرا می‌خوانیم، آیاتی که فضای عمومی نبرد احزاب، و موقعیت‌ها و تحرکات اطراف آن را به تصویر می‌کشند، ما در اینجا این آیات را تفسیر نمی‌کنیم.

مؤمنین و لرزش بزرگ

آیات با یادآوری نعمت خداوند بر مؤمنین آغاز می‌گردد، هنگامی که آنان را از لشکریان کفار نجات داد، به این ترتیب که باد و لشکریانی از ملائکه بر آنان ارسال نمود و کاری کرد که آنان برای نجات جان خود عقب‌نشینی را برگزینند.

گروهی از کفار که مشرکانی از قریش و غطفان بودند از فراز (شهر) بر سر مسلمانان هجوم آوردند، همزمان گروهی دیگر از آن‌ها یعنی یهود بنی قریظه که عهدشان را با پیامبر ج شکستند از نشیب (شهر) بر آنان هجوم آوردند و بدین ترتیب کفار از هرسو مسلمانان را در تنگنا قرار دادند.

مسلمانان از رویدادها متأثر گشتند و احساس خطر کردند و سخت ترسیدند، برای شناخت جدی بودن و وخیم بودن آن لحظه‌ها کافی است که در این سخن خدا تدبر نماییم:

«و چشم‌ها (از وحشت) خیره مانده و جان‌ها به گلوگاه رسیده بود و (پاره‌ای از شما) نسبت به خدا گمان‌هایی (نادرست) می‌بردید. آنجا (بود که) مؤمنان مورد آزمایش قرار گرفتند و (پاره‌ای از آنان از بیم دشمنان) به سختی پریشان خاطر شدند».

چشم‌های گروهی از مؤمنین از وحشت خیره ماند و از شدّت ترس و اضطراب جان‌های‌شان به گلوگاه رسیده بود و نسبت به خدا گمان‌هایی نادرست می‌بردند و لرزشی تند روی داد، لرزشی که جان‌ها و احساسات و اعصاب‌شان را به شدّت تکان داد و خداوند به سختی آنان را آزمود!

مجاهدین فقط زمان کوتاهی دچار ترس و رعب و وحشت و اضطراب شدند، و به سرعت از آن حالت عبور کردند و به شیوه‌ای فعال و کارآمد بر آن غلبه نمودند، دیری نپایید که یقین و آرامش و اطمینان‌شان به سویشان بازگشت، و همت‌ها و اراده‌هایشان تقویت گشت در نتیجه ثابت‌قدم گشته و به جهاد پرداختند، و به وعده‌ی الهی اعتماد نمودند و بر سر آنچه با خدا پیمان بستند، صادقانه ایستادند، و خداوند نیز بر آنان منت نهاده و پیروزشان گردانید.

شک‌کنندگان در وعده خدا دو گروه بودند

خداوند ناکام شدن منافقین از مؤمنین و شک‌شان را در وعده‌ی الهی بیان داشته، می‌فرماید: «و آنگاه که دورویان و بیماردلان می‌گفتند: وعده‌های [پیروزی] خدا و رسولش فریبی بیش نبود».

دو گروه در وعده‌ی خداوند شک کردند:

گروه اول منافقان بودند: اینان کسانی بودند که کفر را در قلب‌های خود مخفی کرده بودند و در برابر مسلمانان اظهار ایمان و اسلام می‌کردند، اینان در حقیقت کافر بودند.

گروه دوم بیماردلان بودند: آنان منافق نبودند، بلکه مسلمانانی ضعیف‌الایمان بودند، بیماری دلشان عبارت بود از: ضعف و تردید، و سقوط عزم و همت‌شان.

این بیماردلان تحت تأثیر شایعات و تبلیغات (واهی) منافقین قرار گرفتند و این شایعات را به همراه منافقان تکرار می‌کردند آن‌هم به قصد تضعیف مسلمانان مجاهد. هردو گروه - منافقین و بیماردلان - شک در وعده‌ی الهی را اعلان داشته و گفتند: «وعده‌های [پیروزی] خدا و رسولش فریبی بیش نبود».

یعنی: شما ای مسلمانان چنین می‌پندارید که خداوند به شما وعده‌ی پیروزی بر دشمنانتان، و رهایی‌تان از خطر را به شما داده است و رسول خدا ج به نزدیک بودن تحقق این وعده و عملی شدنش بشارتتان داده است! در رؤیایش نباشید، بی‌شک هرگز چنین چیزی روی نمی‌دهد، وعده‌های خدا و رسولش برای شما چیزی جز توهم و خیال‌های واهی و فریبنده و آرزوهای خیالی نیست!

این سخن جدی و خطرناک از طرف منافقین و بیماردلان است، شک در تحقق وعده‌ی الهی، و تکذیب وقوع آن، و ایجاد شک و تردید در دل مؤمنین... آنان وعده‌ی الهی را راستین و صادقانه نمی‌دانند! و این یعنی تکذیب صریح و روشن خدا و رسولش ج.

نویدهای پیامبر ج به هنگام حفر خندق

روایاتی در کتب سیره بیان می‌کنند که به هنگام حفر خندق و اندکی پیش از محاصره مدینه توسط مشرکین، پیامبر ج به یارانش مژده پیروزی و استقرار در زمین، و ظهور اسلام در عالم را داد.

امام احمد در المسند[1] و نسائی[2] از براء بن عازب س روایت می‌کنند که: هنگامی که پیامبر ج به ما دستور دادند به حفر خندق بپردازیم، در بخشی از خندق به صخره‌ای برخوردیم که کلنگ‌ها بر آن کارساز نبودند، شکایت به نزد رسول خدا ج بردیم، ایشان آمدند و کلنگ به دست گرفتند، و گفتند: «بسم الله»، و یک ضربه به آن زدند، و در اثر این یک ضربه یک سوم آن شکست. و گفتند: «الله اکبر، کلیدهای شام را به من دادند، به خدا، من هم اینک کاخ‌های قرمز رنگ آن را می‌بینم». سپس ضربه‌ی دوم را زدند، یک سوم دیگر از آن جدا شد، و گفتند: «الله اکبر، کلیدهای فارس را به من دادند، به خدا سوگند هم اینک کاخ سفید مدائن را می‌بینم!»، سپس ضربه‌ی سوم را وارد کرد و فرمود: «بسم الله» و بقیه‌ی سنگ درهم شکست و فرمود: «الله اکبر، کلیدهای یمن را به من دادند، به خدا سوگند هم اینک و از این مکانی که ایستاده‌ام، دروازه‌های صنعا را می‌بینم!».

ابن اسحاق این حادثه را با لفظی دیگر روایت نموده است و می‌گوید: «سلمان فارسی می‌گوید: در گوشه‌ای از خندق کار می‌کردم، در برابر صخره‌ای دچار مشکل شدم، پیامبر ج در نزدیکی من بود، هنگامی که دید من به صخره ضربه می‌زنم و کار بر من سخت شده است، به نزد من آمد و کلنگ را از دستم گرفت، با آن ضربه‌ای زد در زیر کلنگ جرقه‌ای پدید آمد، سپس ضربه دوم را زد، جرقه‌ای دیگر نمایان شد، سپس ضربه‌ی سوم را زد و جرقه‌ی سوم پدید آمد.

گفتم: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر ج، آن چه بود که دیدم، در حالی که ضربه می‌زدی و در زیر کلنگ جرقه پدید می‌آمد؟

پیامبر ج فرمود: «ای سلمان آیا آن را دیدی؟».

گفتم: آری!

فرمود ج: «در اولین جرقه، خداوند به همراه آن دروازه‌های یمن را بر من گشود، و در دومین ضربه خداوند با آن دروازه‌های شام و مغرب را بر روی من گشود، و در سومین ضربه خداوند به همراه آن دروازه‌های مشرق را به رویم گشود».

ابن اسحاق می‌گوید: کسی که متهم به دروغگویی نیست، از ابوهریره س برایم نقل کرد، هنگامی که در زمان عمر س و عثمان س این شهرها فتح شد، ابوهریره س می‌گفت: هر شهری در برابرتان ظاهر می‌شود فتح نمایید، قسم به آن که جان ابوهریره در دست اوست، هر شهری را که فتح کرده‌اید و هر شهری را که تا برپایی قیامت فتح می‌نمایید خداوند پیشتر کلیدهای آن را به پیامبر اسلام ج اعطا نموده است!».[3]

پیامبر ج روحیه‌ی یارانش را افزایش می‌دهد

پیامبر ج مشتاق افزایش روحیه‌ی یارانش، و دادن مژده و امید به آنان بود، تا جهاد و کار و استقامت و تأیید وعده‌های الهی را افزایش دهند.

این جاست که او در حفر خندق سه ضربه به صخره می‌زند و بعد از زدن هر ضربه‌ای نوید پیروزی در آینده را به مسلمانان می‌دهد. بعد از ضربه‌ی اول نوید فتح قصرهای شام را به آنان می‌دهد، و بعد از ضربه‌ی دوم نوید فتح قصرهای فارس را به آنان می‌دهد، و بعد از ضربه‌ی سوم نوید فتح قصرهای یمن را به آنان می‌دهد!

نکته‌ی ظریف در این نویدها آن است که پیامبر ج در حالی این نویدها را به مسلمانان می‌دهد که آنان در حالت محاصره‌ی شدید قرار دارند و جان‌شان در خطر است، و دسته‌های کفر آنان را دربر گرفته‌اند تا نابودشان کنند و براساس محاسبات انسانی احتمال ندارد از این معرکه جان سالم به در برند!

در این فضای غم و غصه، پیامبر ج به آنان فقط مژده رها شدن از بلا و نجات یافتن از خطر را نمی‌دهد، بلکه به آنان مژده فتح شهرهای شام و عراق و یمن، و پذیرش اسلام توسط اهالی آن‌ها را می‌دهد!

ایشان ج این سخن را از جانب خود نمی‌گوید، بلکه براساس رهنمون و وحی الهی است که چنین می‌گوید، و قلبش را نسبت به تحقق این نوید سرشار از یقین می‌گرداند، و از او می‌خواهد که این نوید را به مؤمنین بدهد تا در این امید و آرزو به او اقتدا نمایند!

موضع‌گیری منافقین و مؤمنین در برابر وعده‌ی رسول الله ج

هنگامی که منافقین و بیماردلان این وعده را شنیدند، آن را تکذیب کرده و در وقوع آن شک نمودند و مسلمانان را نیز به تردید واداشتند و گفتند: «وعده‌های [پیروزی] خدا و رسولش فریبی بیش نبود».

ابن اسحاق سخن یکی از آنان را روایت کرده، سپس می‌گوید: «... در این هنگام رنج و محنت، سخت و طاقت‌فرسا گشته، و ترس شدّت یافت، و دشمنان از بالا و پایین (شهر) بر سرشان فرود آمدند، تا آنجا که مؤمنین دچار حدس و گمان‌هایی شدند، و آثار نفاق از تعدادی از منافقین پدیدار گشت، تا جایی که (مُعتِبُ بن قُشَیر) گفت: محمد ما را وعده می‌داد که جیب‌های خود را از گنجینه‌های کسری و قیصر پر می‌کنیم، اما امروز یکی از ما آنقدر امنیت ندارد که به (محل) دفع حاجت برود!».[4]

وقتی که این موضع‌گیری منافقین در برابر وعده‌ی خداوند باشد، موضع‌گیری که مبتنی بر تکذیب آن و انکار تحقق آن است، بی‌شک موضع‌گیری مؤمنین مبتنی بر یقین به این وعده، و مسلم دانستن تحقق و وقوع آن، و تأیید خدا و رسولش است.

خداوند اینگونه از موضع‌گیری حیاتی و مثبت مسلمانان خبر می‌دهد و می‌فرماید:

﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا٢٢ [الأحزاب: 22].

«هنگامی که مؤمنان دسته‌های مشرکان را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند، و خدا و پیغمبرش راست فرموده‌اند. این سختی‌ها جز بر ایمان (به خدا) و تسلیم (قضا و قدر شدن) ایشان نمی‌افزاید».

هنگامی که مؤمنین، لشکریان دسته‌های (مشرک) را دیدند، نترسیدند و عقب‌نشینی نکردند، و متواری نشده و نگریختند، و هرکدام از آنان بر ایمان و یقین و ثبات و تأییدشان باقی ماندند، و گفتند: «این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند، و خدا و پیغمبرش راست فرموده‌اند».

یعنی: بی‌شک خداوند در آیات پیشین قرآن به ما وعده داده بود که دشمنان با ما می‌جنگند و ما به سختی‌ها و آزمایشات دچار می‌گردیم، اما پس از آن به ما وعده داده که اگر صبر پیشه ساخته و ثابت قدم باشیم، پیروزی نزدیک است. و آمدن دسته‌های کفر به سوی ما همان اثبات واقعی وعده‌ی ربانی است و بر ما واجب است که صبر و استقامت داشته باشیم تا به نتیجه‌ی مورد نظر برسیم.

ابن کثیر در تفسیرش سخن ابن عباس و قتاده را در خصوص این آیه بیان داشته است:

«ابن عباس و قتاده می‌گویند: منظور مؤمنین از این سخن‌شان که می‌گویند: این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند، و خدا و پیغمبرش راست فرموده‌اند. سخن دیگر خداوند است که می‌فرماید:

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ٢١٤ [البقرة: 214].

«آیا گمان برده‌اید که داخل بهشت می‌شوید بدون آنکه به شما همان برسد که به کسانی رسیده است که پیش از شما درگذشته‌اند؟ زیان‌های مالی و جانی به آنان دست داده است و پریشان گشته‌اند که پیغمبر و کسانی که با او ایمان آورده بوده‌اند، می‌گفته‌اند: پس یاری خدا کی (و کجا) است؟! بی‌گمان یاری خدا نزدیک است».

یعنی: این وعده‌ی خدا و رسولش به ما در خصوص مبتلا شدن به آزمایش و امتحان و ابتلاست که بدنبال آن یاری خدا نزدیک است و این حالت سختی و شدّت و آزمایشات فقط سبب افزایش ایمان و تسلیم شدن و گردن نهادن آنان به فرامین الهی و پیروی از دستورات رسولش ج می‌شود.[5]

آنچه منافقین و مؤمنین در میدان نبرد انجام دادند

تردید و تکذیب دورویان و بیماردلان نسبت به وعده‌ی الهی، یک موضع‌گیری سلبی بود که کاری پلید از آن نشأت گرفت و آنان مرتکب آن کار پلید شدند. خداوند در این خصوص می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ یَٰٓأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَیَسۡتَ‍ٔۡذِنُ فَرِیقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِیَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارٗا١٣ [الأحزاب: 13].

«و (به یاد آورید) زمانی را که گروهی از آنان (که منافق و ضعیف الایمان بودند) گفتند: ای اهل یثرب! اینجا جای ماندگاری شما نیست (و ایستادگی در کارزار، همگان را زیانبار می‌سازد)، لذا (به منازل خود) برگردید. دسته‌ای از ایشان هم از پیغمبر اجازه‌ی (بازگشت به خانه‌های خود) خواستند و گفتند: واقعاً خانه‌های ما بدون حفاظ و نااستوار است در حالی که بدون حفاظ و نااستوار نبود و مرادشان جز فرار (از جنگ) نبود».

دورویان و بیماردلان مواضع‌شان را در میدان نبرد رها کردند و از رویارویی و جهاد گریختند، و به پیامبر ج دروغ گفتند، و کوشیدند که مجاهدین را دلسرد و مأیوس کنند، و آنان را به ترک میدان جهاد و رفتن به سوی خانه‌های‌شان جهت سالم ماندن و نجات یافتن فرا خواندند!

در مقابل اینکه مؤمنین مجاهد به وعده‌ی خدا ایمان و اعتقاد داشتند و بر وقوع آن تأکید می‌ورزیدند و به تحقق آن در عمل یقین داشتند، بی‌شک چنین چیزی یک موضع‌گیری متعالی و مثبت بود که یک موضع‌گیری جهادگرانه‌ی بزرگ نیز از آن نشأت گرفت که خداوند به خاطر آن، آنان را ستود. خداوند در این خصوص می‌فرماید:

﴿وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا٢٢ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا٢٣ [الأحزاب: 22-23].

«این سختی‌ها جز بر ایمان (به خدا) و تسلیم (قضا و قدر شدن) ایشان نمی‌افزاید. در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بوده‌اند در پیمانی که با او بسته‌اند. برخی پیمان خود را بسر برده‌اند و برخی نیز در انتظارند. آنان هیچ‌گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‌اند».

اینان چون وعده‌ی الهی را تأیید کرده و پذیرفتند، ایمان به خداوند و فرمانبرداری در برابر دستوراتش، و اطاعت نسبت به رسول او ج، و استقامت بر راه حق و جهاد در راه خدا، در اینان افزوده شد.

دو موضع‌گیری تکرار شونده در تاریخ اسلام

این دو موضع‌گیری در برابر وعده‌ی الهی است، در میان مسلمانان تکرار می‌شوند، بعد از نزول آیات در سوره‌ی احزاب، و در هرزمان دیگری، آشکارترین حالت‌هایی که به هنگام آزمایش‌های بزرگ و سختی‌های جانکاه روی می‌دهد این است که: بیماردلان تکذیب کرده و تردید می‌نمایند و می‌گویند: وعده‌های پیروزی خدا و رسولش فریبی بیش نبود و مؤمنین مجاهد ثابت‌قدم می‌گویند: این [بحران و پیروزی نهایی‌اش] همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده‌اند و راست گفته‌اند و [مشاهده انبوه دشمن] جز بر ایمان و تسلیم‌شان [در مقابل خدا] نیفزود.

همچنین بیشترین موضع‌گیری‌های آشکار در این دوره که مسلمانان به انواع گوناگونی از آزمایش‌ها و سختی‌ها و مشکلات طاقت‌فرسا و جانکاه مبتلا گشته‌اند، همین دو موضع‌گیری است!!

 




[1]- 4/303.

[2]- 6/43-44.

[3]- سیره ابن هشام: 3/199-200.

[4]- سیره ابن هشام: 3/202.

[5]- تفسیر ابن کثیر: 3/457.

اختلاف وعده‌ی حق با وعده‌ی باطل

فصل سوم:
اختلاف وعده‌ی حق با وعده‌ی باطل

با توجه به اینکه خداوند خلاف وعده نمی‌کند، و به دلیل اینکه به وعده‌ای که به بنده داده وفا می‌نماید، و وعده‌اش را برای بندگانش عملی می‌نماید، زیرا او راستگوترین در ادای وعده و سخن است، بدین خاطر وعده‌ی خود را به وعده‌ی حق توصیف نموده است. یعنی: آن وعده، وعده‌ای حقیقی و واقعی است، وعده‌ای که به شکل عملی در واقعیت به تحقق می‌پیوندد. لذا حق به معنی صحت و درستی و صواب است، و بدین ترتیب به شیوه‌ای عملی اجرا و تنفیذ می‌گردد.

آیاتی در خصوص اینکه وعده‌ی خدا حق است

آیاتی که از وعده‌ی خدا به (وعده‌ی حق) نام می‌برند بسیارند، از جمله این آیات:

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ کَیۡ تَقَرَّ عَیۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَ وَلِتَعۡلَمَ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٣ [القصص: 13].

«ما موسی را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش (از دیدار او) روشن شود و غمگین نگردد و بداند که وعده‌ی خدا راست است، اگرچه بیشتر مردم (چنین) نمی‌دانند».

این آیه در ارتباط با آیات دیگری است که از تولد موسی ÷ سخن می‌گوید. خداوند به خاطر نجات موسی - که نوزاد پسر بود - از خطر فرعون - که دستور به قتل نوزادان پسر داده بود - اقدام صحیح و مناسب را به مادر موسی الهام کرد، و به او وعده داد که فرزندش را به او باز می‌گرداند[1].

خداوند می‌فرماید:

﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِیهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَیۡهِ فَأَلۡقِیهِ فِی ٱلۡیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحۡزَنِیٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیۡکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٧ [القصص: 7].

«ما به مادر موسی الهام کردیم که موسی را شیر بده، و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را به دریا بینداز، و مترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز می‌گردانیم و از زمره‌ی پیغمبرانش می‌نماییم».

خداوند مطابق تدبیر و تقدیر حکیمانه‌اش نوزاد را به مادرش بازگرداند، این بازگرداندن تحقق عملیِ وعده‌ای بود که به مادر موسی داده بود، زیرا به او گفته بود: ﴿إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیۡکِ، اما مادر موسی نمی‌دانست که خداوند چگونه موسی را به او بازمی‌گرداند، و از جمله حکمت‌های بازگرداندن موسی به مادرش این بود که شادمان شده، و غم و غصه نخورد.

همچنین از دیگر حکمت‌هایش این بود که بداند که بی‌تردید وعده‌ای را که خدا به او داده حق است. یعنی: تحقق عملی وعده‌ی خدا را در برابرش ببیند بدین شکل که فرزندش با او باشد.

2-   خداوند می‌فرماید:

﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٥٥ [یونس: 55].

«آگاه باشید که هرچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خدا است. آگاه باشید که وعده‌ی خدا راست است، ولیکن بیشتر مردم نمی‌دانند».

آیه میان مُلک خداوند که شامل همه‌ی آسمان‌ها و زمین است، و وعده‌اش که حق است پیوند برقرار می‌کند، و این ارتباط و پیوند هدفدار است و این بدین خاطر است که کسی نمی‌تواند آنچه را وعده داده عملی سازد مگر آنکه بر آن کار توانا باشد و زمانی توان انجام چنین کاری را دارد که مالک، بی‌نیاز، چیره و صاحب قدرت و نیرومند باشد، اگر این چنین نباشد عاجز و ناتوان است، و عجزش سبب می‌شود تا او را از تحقق وعده باز دارد.

خدا مالک ثروتمند، و توانای نیرومند است، آسمان‌ها و زمین قلمرو اوست و همین سبب می‌شود تا بر تحقق وعده‌اش توانا باشد.

اینکه وعده‌ی او حق است بدین معناست که وعده‌اش تحقق یافتنی و اجرایی است، متناسب با واقعیت است آن‌هم مطابق آنچه بدان وعده داده، مؤمنین به این مطلب یقین دارند، اما کافران آن را انکار می‌کنند، زیرا آنان نسبت به توان و قدرت و نیروی خداوند ناآگاهند!

3-    خداوند می‌فرماید:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنۡهُمۡ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَنَتَجَاوَزُ عَن سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَعۡدَ ٱلصِّدۡقِ ٱلَّذِی کَانُواْ یُوعَدُونَ١٦ [الأحقاف: 16].

«آنان کسانی‌اند که کارهای خوبشان را می‌پذیریم و کلیه‌ی اعمال نیک‌شان را همسان نیک‌ترین آن‌ها می‌گیریم، و همچون سایر بهشتیان از بدی‌ها و گناهانشان درمی‌گذریم، این وعده‌ی راستینی است که پیوسته بدیشان داده شده است».

خداوند در یک آیه قبل از این آیه در همین سوره (احقاف) مؤمنین نیکوکار را می‌ستاید، کسانی که نسبت به والدین خود نیکوکار بوده و سپاسگزار پروردگارشانند، و در همین آیه بیان می‌دارد که به قیاس بهترین اعمال‌شان کارهای آنان را می‌پذیرد و از بدی‌های آنان درمی‌گذرد، و آنان را وارد بهشت گردانیده و همنشین دیگر بهشتیان متنعم از لذت‌های آن می‌گرداند.

سپس بیان می‌دارد که وعده‌ی بهشت را زمانی که این پرهیزگاران در دنیا بودند بدیشان داده است، و وعده‌ی خدا صادق و راستین است، و بدین خاطر آن را برایشان محقق ساخته، و با رحمت خویش آنان را وارد بهشتش گردانیده است.

و بلافاصله در آیه‌ی بعد خبر از شخصی می‌دهد که نسبت به خدا کافر بوده، والدینش را عاق کرده، و وعده‌ی خداوند را تکذیب می‌کند، در حالی که پدر و مادرش مؤمنند، و یقین دارند که وعده‌ی خدا حق است.

خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِی قَالَ لِوَٰلِدَیۡهِ أُفّٖ لَّکُمَآ أَتَعِدَانِنِیٓ أَنۡ أُخۡرَجَ وَقَدۡ خَلَتِ ٱلۡقُرُونُ مِن قَبۡلِی وَهُمَا یَسۡتَغِیثَانِ ٱللَّهَ وَیۡلَکَ ءَامِنۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ فَیَقُولُ مَا هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ١٧ [الأحقاف: 17].

«کسی که به پدر و مادرش می‌گوید: وای بر شما! آیا به من خبر می‌دهید که من (از گور) بیرون آورده می‌شوم؟ در حالی که پیش از من اقوام و ملت‌هایی از جهان رفته‌اند (و به زندگی دوباره برنگشته‌اند) و پدر و مادرش پیوسته خدا را به یاری می‌خوانند (و به فرزندشان می‌گویند) وای بر تو! وعده‌ی خدا حق است، ایمان بیاور. او می‌گوید: این سخن‌ها چیزی جز افسانه‌های پیشینیان نیست».

پدر و مادر مؤمن یقین داشتند که وعده‌ی خداوند حق است و همان است که می‌گفتند در قیامت مردم برانگیخته می‌شوند و بی‌شک چنین روزی رخ می‌دهد و بزودی همچنان که خداوند آن را بیان داشته به شیوه‌ی عملی تحقق می‌پذیرد.

آیاتی در خصوص اینکه وعده‌ی شیطان باطل است

در مقابلِ وعده‌ی حق خداوند، وعده‌ی باطل شیطان قرار دارد، وعده‌ای که مبتنی بر نیرنگ و فریب، و دروغ و افترا است.

شیطان به پیروانش وعده‌های زیادی می‌دهد، اما همگی وعده‌هایی دروغین و غیر واقعی‌اند، وعده‌هایی که تحقق نمی‌یابند، و در واقعیت پدید نمی‌آیند، زیرا شیطان در آنچه وعده می‌دهد دروغگوست، هدف او از این وعده‌ها استیلا یافتن بر لشکریانش و سرنگون کردن و گمراه کردن آنان است و بدین خاطر است که به آنان وعده و آرزو می‌دهد.

آیاتی که بیانگر وجود نیرنگ و فریب در وعده‌های شیطانند بسیارند، از جمله:

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿إِن یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن یَدۡعُونَ إِلَّا شَیۡطَٰنٗا مَّرِیدٗا١١٧ لَّعَنَهُ ٱللَّهُۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِکَ نَصِیبٗا مَّفۡرُوضٗا١١٨ وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمۡ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِۚ وَمَن یَتَّخِذِ ٱلشَّیۡطَٰنَ وَلِیّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِینٗا١١٩ یَعِدُهُمۡ وَیُمَنِّیهِمۡۖ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠ [النساء: 117-120].

«غیر از خدا هرکه و هرچه او را بپرستند و به فریاد خوانند جز بت‌های ناتوان و اشیاء ضعیفی نیست که بر آن‌ها نام ماده گذارده‌اند، و جز اهریمنی نیست که بسی متمرد و نافرمان است. خدا نفرینش کند! و گفته است که: من از میان بندگان تو حتماً بهره‌ی معین و جداگانه‌ی خود را برمی‌گیرم. حتماً آنان را گمراه می‌کنم و به دنبال آرزوها و خیالات روانشان می‌گردانم و بدیشان دستور می‌دهم، و آنان گوش‌های چهارپایان را قطع می‌کنند، و بدیشان دستور می‌دهم، و آنان آفرینش خدا را دگرگون می‌کنند و هرکه شیطان را به جای خدا سرپرست و یاور خود کند، به راستی زیان آشکاری کرده است. شیطان بدانان وعده‌ها می‌دهد و به آرزوها سرگرم می‌کند، و شیطان جز وعده‌های فریبکارانه بدیشان نمی‌دهد».

بعد از آنکه آیات، تعدادی از ابزارهایی را که شیطان در واژگون کردن پیروانش به کار می‌گیرد بیان کرد، در تعلیقی بر آن بیان می‌دارد که این‌ها وعده‌های شیطان برای آن‌هاست، شیطان به آن‌ها وعده‌های پر زرق و برق می‌دهد و آنان را در آرزوهای پوچ و تهی می‌افکند، و آن را چنین برایشان جلوه می‌دهد که گویی اگر او را پذیرفته و در پی او روان گردند همه‌ی خیر و خوبی‌ها منتظرشان است.

آنچه را شیطان به آنان وعده می‌دهد (خیال واهی) و نیرنگ است، و سرابی است که وجود خارجی ندارد، پیروانش خود چنین چیزی را می‌دانند، هنگامی که پیروان شیطان او را تأیید کرده و تسلیم (فرامین) او می‌شوند و از او درخواست تحقق وعده‌هایش را می‌نمایند، شیطان بدانان می‌خندد و آن‌ها را مسخره می‌کند و از آنان اعلان برائت می‌نماید، در این هنگام است که پیروان شیطان متوجه زیانمندی‌شان می‌شوند، بعد از آنکه فرصت از دست رفته است!

«اهریمن بدانان وعده‌ها می‌دهد و به آرزوها سرگرم می‌کند، و شیطان جز وعده‌های فریبکارانه بدیشان نمی‌دهد».

2-   خداوند می‌فرماید:

﴿قَالَ أَرَءَیۡتَکَ هَٰذَا ٱلَّذِی کَرَّمۡتَ عَلَیَّ لَئِنۡ أَخَّرۡتَنِ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَأَحۡتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٗا٦٢ قَالَ ٱذۡهَبۡ فَمَن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُکُمۡ جَزَآءٗ مَّوۡفُورٗا٦٣ وَٱسۡتَفۡزِزۡ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتَ مِنۡهُم بِصَوۡتِکَ وَأَجۡلِبۡ عَلَیۡهِم بِخَیۡلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِ وَعِدۡهُمۡۚ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا٦٤ إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞۚ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلٗا٦٥ [الإسراء: 62-65].

«شیطان گفت: به من بگو که آیا این همان کسی است که او را بر من ترجیح و گرامی داشته‌ای؟! اگر مرا تا روز قیامت زنده بداری، فرزندان او را همگی جز اندکی (با گمراهی) نابود می‌گردانم. خدا فرمود: برو! کسانی که از ایشان از تو پیروی کنند، دوزخ سزای شما است و سزای فراوان و بی‌نقصانی است. و بترسان و خوار گردان با ندای خود هرکسی از ایشان را که توانستی، و لشکر سواره و پیاده‌ی خود را بر سرشان بشوران و بتازان و در اموال آنان و در اولاد ایشان شرکت جوی، و آنان را وعده بده و وعده‌ی شیطان به مردمان جز نیرنگ و گول نیست. بی‌گمان تو سلطه‌ای بر بندگان (مخلص) من نخواهی داشت، و همین کافی است که پروردگارت حافظ و پشتیبان است».

این آیات از سوره‌ی اسراء از لحاظ مفهوم و معنا بسیار نزدیک به آیات پیشین از سوره‌ی نساء است، این آیات بیانگر تعدادی از ابزارهای شیطان در گمراه کردن پیروانش است، و بیان می‌کند که شیطان به آنان وعده‌های بزرگ می‌دهد، اما این وعده‌ها خیالی و فریبنده است، هرگز صورت عملی به خود نمی‌گیرد و هدف شیطان از مطرح کردن آن‌ها فریفتن پیروانش است.

اما بندگان نیکوکار خداوند از این خیال‌های واهی و وعده‌های دروغین شیطان درامانند، و شیطان هیچ سلطه و قدرتی بر آنان ندارد، زیرا آنان در کنف حمایت و رعایت خداوندند.

شیطان پیروانش را در دنیا به حال خود رها می‌کند

3-   خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ زَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ ٱلۡیَوۡمَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَإِنِّی جَارٞ لَّکُمۡۖ فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلۡفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّنکُمۡ إِنِّیٓ أَرَىٰ مَا لَا تَرَوۡنَ إِنِّیٓ أَخَافُ ٱللَّهَۚ وَٱللَّهُ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٤٨ [الأنفال: 48].

«(به یاد آور) زمانی را که شیطان (با وسوسه‌های خود) اعمال‌شان را در جلو دیدگانشان می‌آراست و می‌گفت: امروز هیچ‌کس نمی‌تواند بر شما پیروز شود و من، هم‌پیمان و یاور شما هستم. اما هنگامی که دو گروه (مؤمنان و کافران) همدیگر را دیدند (و رویاروی شدند) بر پاشنه‌های خود چرخید و گفت: من از شما بیزار و گریزانم. من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید. من از خدا می‌ترسم. چرا که خدا سخت کیفردهنده و مجازات کننده است».

آیه به نمونه‌هایی از وعده‌های فریبنده و غیر اجرایی شیطان اشاره می‌کند و سبب نزول آن حوادثی است که میان شیطان و کفار قریش اندکی پیش از خروج‌شان به سوی نبرد بدر روی داده است.

رهبران قریش امثال ابوجهل و عقبة بن ربیعة و امیة بن خلف در حال آماده کردن سپاه و بیرون رفتن برای نبرد با رسول الله ج بودند، اما از حمله‌ی قبائل عربی رقیب به مکه به هنگام نبودشان در این شهر می‌ترسیدند، شیطان به نزد آنان آمد و رفتن به نبرد را در نظرشان آراست و چنین به آنان جلوه داد که کارشان صحیح است و به آنان اطمینان داد که با آنان است، و (به همراه آنان است) و قبائل رقیب را به بی‌طرف وا می‌دارد، و به آنان وعده داد که پیروز می‌دانند!

فریبش را پاسخ گفتند و در وعده‌هایش طمع نمودند و به فرماندهی ابوجهل به طرف بدر رفتند. نبرد بدر شعله‌ور شد و ناگهان مشرکان با قدرت مسلمین و حمله‌ی آنان روبرو شدند، مشرکان در حالی که شیطان در میدان نبرد با آنان بود وعده‌های شیطان در خصوص پیروزی و حمایت را به یاد آوردند، اما شیطان عهدشکنی کرد و از وعده‌هایش دست کشید، تغییر عقیده داده و از میدان گریخت و پیروانش را به تیغ مسلمانان سپرد و به آنان گفت:

«من از شما بیزار و گریزانم. من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید. من از خدا می‌ترسم!».

شیطان بیزاریش را از آنان اعلان می‌نماید و علّت این کار را اینگونه بیان می‌دارد که او چیزی را می‌بیند که آنان نمی‌بینند، و نظریه‌ی قابل قبول‌تر آن است که او فرشتگان را دیده است فرشتگانی که خداوند آنان را جهت یاری‌رسانی به صحابه در نبرد ارسال داشته است.

شیطان در این سخنش که «من از خدا می‌ترسم» به مشرکین دروغ گفته است، و آیا واقعاً شیطان از خدا که پروردگار جهانیان است می‌ترسد!؟

4-   خداوند می‌فرماید:

﴿کَمَثَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ ٱکۡفُرۡ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّنکَ إِنِّیٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٦ فَکَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ أَنَّهُمَا فِی ٱلنَّارِ خَٰلِدَیۡنِ فِیهَاۚ وَذَٰلِکَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِینَ١٧ [الحشر: 16-17].

«(داستان منافقان با یهودیان) همچون داستان شیطان است که به انسان می‌گوید: کافر شو (تا مشکلات تو حل شود). اما هنگامی که کافر می‌گردد، شیطان می‌گوید: من از تو بیزار و گریزانم! چرا که من از خدا، یعنی پروردگار جهانیان می‌ترسم. سرانجام کار بدانجا می‌انجامد که هردو تا در آتش دوزخ جاودانه می‌مانند و این سزای ستمگران است».

آیه وسوسه‌ی شیطان در گمراه‌سازی یکی از پیروانش را خاطرنشان می‌سازد، هنگامی که شیطان از آن شخص می‌خواهد که نسبت به خدا کفر بورزد، و به او وعده‌ها و آرزوهایی می‌دهد و اینکه می‌تواند همه‌ی خیر را از آن خود گرداند، و شیطان با او مانده و از او حمایت و پشتیبانی می‌کند... همین که شخص ندای شیطان را پاسخ گفته و وعده‌هایش را تأیید کند و نسبت به خدا کفر ورزد، شیطان از او دست کشیده و او را فریفته است و به او می‌گوید: من از تو بیزار و گریزانم، من از خدا که پروردگار جهانیان است می‌ترسم!

5-   خداوند می‌فرماید:

﴿بَلۡ إِن یَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا٤٠ [فاطر: 40].

«بلکه ستمگران جز وعده‌های دروغ به یکدیگر نمی‌دهند (و فقط همدیگر را گول می‌زنند)».

وقتی که شیطان در وعده‌های فریبنده‌اش دروغگو باشد (طبیعی است) پیروان ستمگرش در این دروغ و فریب به او اقتدا کنند و این وعده‌هایی را که به هم می‌دهند چیزی جز توهمات و خیالات واهی و فریب نیست، نسبت به آن‌ها ملتزم نبوده و آن‌ها را عملی نمی‌کنند.

شیطان در آخرت پیروانش را به حال خود رها می‌کند

در آخرت شیطان از پیروانش دست کشیده و آنان را به حال خود رها می‌کند و همگان متوجه تفاوت میان وعده‌های حق خداوند که برای بندگان نیکوکارش متحقق می‌گرداند و به آن‌ها وفا می‌نماید، و میان وعده‌های فریبنده ابلیس که به دروغ به سربازانش گفته بود، می‌شوند.

خداوند می‌فرماید:

﴿وَقَالَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لَمَّا قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَکُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّکُمۡ فَأَخۡلَفۡتُکُمۡۖ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُکُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِیۖ فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوٓاْ أَنفُسَکُمۖ مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِکُمۡ وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِیَّ إِنِّی کَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَکۡتُمُونِ مِن قَبۡلُۗ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٢٢ [إبراهیم: 22].

«و شیطان هنگامی که کار (حساب و کتاب) به پایان رسید می‌گوید: خداوند به شما وعده‌ی راستینی داد و من به شما وعده دادم و با شما خلاف وعده کردم و من بر شما تسلطی نداشتم (و کاری نکردم) جز اینکه شما را دعوت (به گناه و گمراهی) نمودم و شما هم دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید. نه من به فریاد شما می‌رسم و نه شما به فریاد من می‌رسید. من از اینکه مرا قبلاً (در دنیا برای خدا) انباز کرده‌اید، تبری می‌جویم. بی‌گمان کافران عذاب دردناکی دارند».

این سخنرانی شیطان است که به پیروانش بعد از آنکه در آتش جهنم مستقر شدند ایراد می‌گردد و در حضورشان اعتراف می‌کند که آنان را به وعده‌های خیالی فریفته سپس آنان را ملامت و سرزنش می‌نماید: «من بر شما تسلطی نداشتم (و کاری نکردم) جز اینکه شما را دعوت (به گناه و گمراهی) نمودم و شما هم دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید». و به آنان خاطرنشان می‌سازد که او از رهانیدن آن‌ها ناتوان است، همچنان که آنان نیز از رهانیدن شیطان ناتوانند.

«نه من به فریاد شما می‌رسم و نه شما به فریاد من می‌رسید».

آنگاه شیطان از آنان کناره‌گیری نموده و اعلان بیزاری می‌نماید: «من از اینکه مرا قبلاً (در دنیا برای خدا) انباز کرده‌اید، تبری می‌جویم».

شاهد در آیه مقایسه‌ای است که شیطان میان وعده‌ی راستین الهی و وعده‌ی باطل خود می‌نماید: «خداوند به شما وعده‌ی راستینی داد و من به شما وعده دادم و با شما خلاف وعده کردم».

یعنی: خداوند به وعده‌ای که به بندگانش داده بود وفا کرد و آن را برای بندگانش عملی ساخت و بدین ترتیب وعده‌ی او حق و راستین است و در واقعیت به تحقق می‌پیوندد، اما ابلیس به آنان وعده داد و خلاف وعده نمود و آنچه را به پیروانش وعده داده بود عملی نساخت و بدین ترتیب آنان را با آرزوهایی واهی فریفت، و وعده‌ی شیطان پوچ و گمراه‌کننده بود!!

اختلاف وعده‌ی خدا با وعده‌ی شیطان

خداوند می‌فرماید:

﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٦٨ [البقرة: 268].

«اهریمن شما را (به هنگام انفاق می‌ترساند و) وعده‌ی تهیدستی می‌دهد و به انجام گناه شما را دستور می‌دهد، ولی خداوند به شما وعده‌ی آمرزش خویش و فزونی (نعمت) می‌دهد و خداوند (فضل و مرحمتش) فراگیر (و از همه چیز) آگاه است».

آیه میان وعده‌ی باطل شیطان و وعده‌ی حق خداوند مقایسه می‌کند، شیطان پیروانش را (از انفاق) و دچار شدن به فقر و تهیدستی می‌ترساند و آنان را مدام به فکر فرو می‌برد تا برای آینده طرح و برنامه داشته باشند در نتیجه آنان را به انجام فسق و فجور، و عدم بخشش مال، و ترس از تهیدستی دستور می‌دهد و این نیرنگی از سوی شیطان برای آنان است.

در مقابل خداوند پیروانش را به توانگری و خوشبختی، و بخشش و رحمت وعده می‌دهد، در نتیجه آنان را به بخشش به نیازمندان فرا می‌خواند و در مقابل این بخشش رشد مال و توانگری‌شان را ضمانت می‌کند، وعده‌ی خداوند عملی و انجام یافتنی است و در عالم واقعیت به تحقق می‌پیوندد.

متحقق شدن وعده خداوند در خصوص دوزخیان و بهشتیان

خداوند می‌فرماید:

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمۡ حَقّٗاۖ قَالُواْ نَعَمۡۚ [الأعراف: 44].

«بهشتیان دوزخیان را صدا می‌زنند که ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود همه را حق یافته‌ایم، آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافته‌اید؟ می‌گویند: آری!».

بعد از آنکه بهشتیان و دوزخیان هرکدام در مسکن و مأوای خود جای گرفتند آیه آنچه را میان آن‌ها رد و بدل می‌شود را بیان می‌دارد، بهشتیان زندگی خود را در دنیا، و وعده‌هایی را که خداوند به آنان داده و اینکه وعده‌اش را در برابر پایداری در راه خدا و انجام فرامین الهی تحقق می‌بخشد به یاد می‌آورند، اینجاست که آن وعده‌ی حق الهی متحقق گشته و اینجاست که بهشتیان از نعمت‌های بهشت بهره‌مند می‌گردند.

در این هنگام بهشتیان، دوزخیان را به یاد می‌آورند سپس آنان را صدا زده و به آنان می‌گویند: ما آنچه صاحب اختیارمان به ما وعده داده بود، درست یافتیم، آیا شما هم آنچه پروردگارتان به شما وعده داده بود، درست یافتید؟.

کفار در پاسخ آنان می‌گویند: آری، خداوند به ما وعده‌ی آتش جهنم را داده بود، و اینک ما این وعده‌ی حق را تحقق یافته می‌بینیم، و اینک ما در آتش جهنم می‌سوزیم!!




[1]- پروین اعتصامی شعری بسیار زیبا با عنوان «لطف حق» در این مضمون سروده است که بیت اول آن چنین است:

مادر موسی، چون موسی را به نیل

 

درفِکند، از گفته‌ی ربّ جلیل (م)