2- نکاتی به هنگام ظهور فتنهها
فتنهها با انواع مختلفی که دارند بخشی از سنت الله در هستی میباشند. الله متعال به وسیلهی فتنهها بندگانش را مورد امتحان و آزمایش قرار میدهد تا اینکه مومن را از کافر و راستگو را از دروغگو مشخص کند: ﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣﴾ [العنکبوت: 2-3] «آیا مردم پنداشتند که چون بگویند: «ایمان آوردیم» (به حال خود) رها میشوند و آنان آزمایش نمیشوند؟! و به راستی کسانی را که پیش از آنها بودند، آزمودیم، پس البته الله کسانی را که راست گفتند معلوم میدارد و دروغگویان را (نیز) معلوم خواهد داشت».
و از آنجا که ظهور فتنهها امری حتمی است، بنابراین باید آگاه بود و خود را برای روبه رو شدن با آنها آماده کرد و از فساد آن دوری نمود و راههای نجات را شناخت: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَیَأۡکُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشُونَ فِی ٱلۡأَسۡوَاقِۗ وَجَعَلۡنَا بَعۡضَکُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَۗ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیرٗا٢٠﴾ [الفرقان: 20] «(ای پیامبر!) پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه آنها هم غذا میخورند و در بازارها راه میرفتند و ما بعضی از شما را وسیله آزمایش بعضی دیگر قرار دادهایم، آیا صبر میکنید؟! و پروردگار تو بیناست».
فتنهها زیاد و متنوع هستند و چه بسا گاهی چون ابرهای متراکم و انباشته بر هم و مانند پارههای شب تاریک و موجهای متلاطم ظاهر میشوند که عقل را از انسان میرباید و قلبها میمیرند و چنان شدید هستند که به هیچکس رحم نمیکنند و هیچکس را یارای مقابله با آنها نیست و هیچکس از یورش آنها سالم نمیماند مگر آنکه الله متعال او را در پناه خود حفظ کند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمۡ لِمَا یُحۡیِیکُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَحُولُ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٤ وَٱتَّقُواْ فِتۡنَةٗ لَّا تُصِیبَنَّ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمۡ خَآصَّةٗۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢٥﴾ [الأنفال: 24-25] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، (دعوت) الله و پیامبر (او) را اجابت کنید، هنگامیکه شما را به سوی چیزی فرا میخواند که شما را حیات (و زندگی) میبخشد و بدانید که الله میان شخص و قلب او حایل میشود و (بدانید) که به سوی او محشور خواهید شد. و از فتنهای بپرهیزید که تنها به ستمکارانِ شما نمیرسد، (بلکه همه را فرا میگیرد) و بدانید که الله سخت کیفراست».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «بزودی فتنههایی ظهور خواهد کرد که نشسته در آنها بهتر از ایستاده است؛ و ایستاده بهتر از کسی است که راه میرود. و آنکه در این فتنهها راه میرود بهتر از کسیکه با شتاب حرکت میکند. و هرکس به سراغ فتنه رود، او را هلاک خواهد کرد. لذا هرکس پناهندگی یافت، باید به آن پناه ببرد».[1]
3- از اسامه روایت است که رسول الله از مکانی بلند به یکی از قلعههای مدینه نگاه کرد و فرمود: چیزی را که من میبینم میبینید؟ من محل سقوط فتنهها را مانند نزول قطرات باران در میان خانههای شما میبینم».[2]
4- از ابن عمر روایت است که از رسول الله شنیده که فرمود: «پس از من با زدن گردن هم کافر نشوید».[3]
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٥ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾ [البقرة: 155-157] «و قطعاً شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش مالها و جانها و میوهها آزمایش میکنیم. و مژده بده به صبر کنندگان آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان برسد میگویند: ما از آنِ الله هستیم و به سوی او باز میگردیم. اینها هستند که درودها و رحمتی از پروردگارشان بر ایشان است و اینانند هدایت یافتگان».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «تا زمانی که دو گروه بزرگ که به سوی یک چیز دعوت میدهند به جنگ با یکدیگر نپردازند و کشتار بزرگی میان آنها رخ ندهد و تا وقتی که نزدیک به سی دجالِ دروغگو ظهور نکنند که همگی آنها ادعای نبوت میکنند، قیامت برپا نخواهد شد. همچنین تا زمانی که علم و دانش از میان مردم برداشته نشده و زلزلهها زیاد نشوند و فاصلهها کم نشود و قتل و کشتار زیاد نگردد و مال به اندازهای زیاد نشود که چون به فردی داده میشود بگوید: من به آن نیازی ندارم؛ و مردم در ساختمانها نسبت به هم فحرفروشی نکنند، قیامت برپا نخواهد شد. همچنین تا زمانی که یک فرد از کنار قبر دیگری عبور نکند و نگوید: ای کاش من به جای او بودم. و خورشید از سمت مغرب طلوع ننماید، قیامت برپا نخواهد شد. پس هنگامیکه خورشید از سمت مغرب طلوع کرد مردم آنرا دیدند و همگی ایمان آوردند، در این هنگام ایمان کسیکه قبلا ایمان نیاورده است به او سودی نخواهد بخشید و همچنین کسیکه قبل از این ایمان داشته و در این دوران عمل نیکی انجام میدهد، این عمل سودی نخواهد داشت».[4]
3- از امسلمه روایت است که: شبی رسول الله نگران از خواب بیدار شد و فرمود: سبحان الله، الله چه گنجهایی را فرود آورده و چه فتنههایی پدید آمده است؛ کیست که صاحبان اتاقها را از خواب بیدار کند -منظور رسول الله همسرانش بود تا برخیزند و نماز بخوانند- کسانی هستند که در دنیا پوشیدهاند و در آخرت برهنهاند».[5]
فتنهها علامتها و صفاتی دارند که شناخت این صفات به پرهیز از آنها و نجات از شر آنها کمک میکند؛
1- فتنهها در ابتدای ظهور جلوهای آراسته دارند تا مردم را با این حیله فریب داده و آلوده به خود کنند و در آن فرو روند و آرزوهای خود را بر مبنای آن تنظیم کنند اما به سرعت کسانیکه در این ورطه نابودی فرو رفتهاند، از کردهی خود پشیمان میشوند.
2- چون فتنهای سر برآورد به سرعت باعث تغییر و تحول میشود و از کنترل خارج شده و بر کسانیکه آنرا شعلهور کردهاند بسیار دشوار است که آتش آنرا خاموش کنند و عاقلان و دانایان از دور کردن افراد نادان و سفیه از آن ناتوان و عاجز میباشند و اینگونه اوضاع نابسامان شده وتر و خشک باهم میسوزند.
3- فتنهها عقل مردم را ربوده و قلب انسان در آنها مانند بدنش میمیرد و همراه آن دینش همچون گذر روزها از بین میرود. و مسلمانی که تا دیروز چیزی را حرام دانسته در خلال فتنهها آنرا حلال میداند، یا برعکس؛ و این پیامد فتنه میباشد که دامنگیر او شده است: ﴿فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ یُصِیبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ [النور: 63] «پس باید کسانیکه با فرمان او مخالفت میکنند؛ بترسند از اینکه فتنهای آنها را فرا گیرد، یا عذابی دردناک به آنها برسد!».
1- از زینب دختر جحش روایت است که: شبی رسول الله با چهرهای قرمز از خواب بیدار شد و فرمود: لاالهالاالله؛ وای بر عرب از شری که نزدیک شده است؛ امروز به این اندازه از سد یاجوج و ماجوج باز شده است. - و سفیان انگشت خود را چنان نشان داد که عدد نود یا صد را نشان بدهد-. گفته شد: هلاک میشویم درحالیکه در میان ما افراد نیک و صالح هستند؟ رسول الله فرمود: بله، زمانی که فسق و فجور زیاد شود». [6]
2- از ابن عمر روایت است که رسول الله فرمود: «پروردگارا، در سرزمین شام و یمن برکت نازل فرما؛ مردم گفتند: و در نجد ما؛ رسول الله فرمود: پروردگارا، در سرزمین شام و یمن برکت نازل فرما؛ مردم گفتند: و در نجد ما؛ رسول الله فرمود: نجد سرزمین فتنه و زلزله است و شاخهای شیطان از آنجا سر بر میآورند».[7]
مجالس غیبت و سخنچینی و شایعهپراکنی بدترین مجالس هستند زیرا فتنهها و شرها در این مجالس تولید شده و آتش آن اندک اندک شعلهور میشود. چنانکه خاموش کردن آن دشوار میگردد حتی برای کسانیکه باعث زبانه کشیدن آن شوند. و چه بسا در این فتنهها خونی ریخته شود و مقابله به مثل صورت گیرد و خانهها ویران شود. و سوءظن نسبت به مسلم یا تکفیر وی به ناحق، سرآغاز مباح شمردن خونش و تجاوز به حقوق و حریم وی میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ١١﴾ [الحجرات: 11] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، گروهی (از مردان) گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آنان (= مسخره شدگان) از اینها بهتر باشند و نه زنانی، زنان دیگر را، شاید آنان (= مسخره شدگان) از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیبجوئی نکنید و یکدیگر را با القاب زشت نخوانید که پس از ایمان (آوردن) نام فسق بسیار (زشت و) بد است و هرکه توبه نکرد، پس آنانند که ستمکارند».
2- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا فَکَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِیمٞ١٢﴾ [الحجرات: 12] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از بسیاری از گمان(های بد) بپرهیزید، بیشک بعضی از گمان(ها) گناه است و (در امور دیگران) تجسس (و کنجکاوی) نکنید و بعضی از شما بعضی دیگر را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادرش را درحالیکه مرده است، بخورد؟! پس (البته) آنرا ناپسند دارید و از الله بترسید، بیگمان الله توبهپذیر مهربان است».
3- از عبدالله بن مسعود روایت است که رسول الله فرمود: «دشنام به مسلمان فسق و جنگیدن با او کفر است».[8]
2- راههای سالم ماندن از فتنهها
امت اسلامی با رعایت امور ذیل از بلا و مصیبت و شرهایی که فتنهها به همراه دارند، محفوظ میماند:
1- خشکاندن اساس فتنهها و مانع شدن از رشد آنها در بدو ظهور؛ و برخورد با کسانیکه در پی آن هستند
چه این افراد از منافقانی باشند که با زبانبازی نان میخورند و با سخنانشان آتش فتنه را شعلهور میکنند؛ چه از افراد مخلصی باشند که نیتهای خوب و نیکی داشتهاند اما به دلیل جهل و نادانی فساد بزرگی را برپا کرده و امت را غرق در فتنه کردهاند درحالیکه چنین تصور داشته که مهربانترین مردم نسبت به امت بوده است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِیقِ١٠﴾ [البروج: 10] «به راستی کسانیکه مردان و زنان مؤمن را شکنجه (و آزار) دادند، سپس توبه نکردند، پس برای آنها عذاب جهنم است و برایشان عذاب (آتش) سوزان است».
2- از نعمان بن بشر روایت است که رسول الله فرمود: «مثال کسانیکه در حدود الهی سهل انگار بوده و مرتکب آن میشوند، مثال قومی است که برای اسکان در کشتی قرعهکشی میکنند پس عدهای در طبقهی پایین و برخی در طبقات بالاتر قرار میگیرند. و کسانیکه در طبقهی پایینتر هستند برای دسترسی به آب به طبقهی بالاتر رفت و آمد میکنند و باعث اذیت و آزار آنها میشوند. پس یکی از کسانیکه در طبقهی پایین کشتی هستند تبری برداشته و تصمیم به سوراخ کردن قسمت زیرین کشتی میکند؛ و چون نزد وی آمده و بگویند: چه میکنی؟ میگوید: شما به خاطر من اذیت میشوید و من نیز به آب نیاز دارم؛ پس اگر سرنشینان مانع کار وی شوند، او و خودشان را نجات دادهاند و اگر او را رها کنند درواقع سبب هلاکت او و خود شدهاند».[9]
2- پرهیز از شر، دری از درهای خیر است
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾ [الأنعام: 153] «و این راه مستقیم من است، پس از آن پیروی کنید و از راههای (پراکنده) پیروی نکنید که شما را از راه الله دور میکند، این چیزی است که الله شما را به آن سفارش نموده است، شاید پرهیزگار شوید».
2- از حذیفه بن یمان روایت است که میگوید: مردم در امور خیر از رسول الله میپرسیدند و من از شر میپرسیدم تا مبادا گرفتار آن شوم. گفتم: ای رسول الله ما در جاهلیت و شر بودیم که الله این خیر (اسلام) را به ما عطا نمود. آیا بعد از این خیر شری هست؟ فرمود: بله، گفتم: آیا بعد از این شر خیری هست؟ فرمود: بله و در آن فساد است. گفتم: فساد آن چیست؟ فرمود: قومی خواهند بود که به راه و روشی جز سنت من عمل کرده و فرا میخوانند، برخی اعمالشان نیک و برخی منکر است. گفتم: گفتم: آیا بعد از این خیر، شری هست؟ فرمود: بله، دعوتگرانی که مردم را به سوی دروازههای دوزخ فرا میخوانند، هرکس دعوت آنها را اجابت کند، او را به آتش میاندازند. گفتم: ای رسول الله آنان را برای ما توصیف کن؛ رسول الله فرمود: بله؛ قومی از جنس ما هستند که به زبان ما سخن میگویند. گفتم: ای رسول الله، اگر این وضعیت را دریافتم چه کنم؟ فرمود: با مسلمانان و پیشوای آنان باش؛ گفتم: اگر در آن زمان جماعت و رهبری نداشتند چه کنم؟ فرمود: از تمام گروهای موجود دوری کن هرچند این دوری سبب شود ریشهی درختان را با دندان بگیری تا اینکه در همان حال بمیری ... .[10]
3- همراهی با علما به هنگام ظهور فتنهها
فتنهها مانند پارههای شب تاریک هستند؛ کسیکه در میان این تاریکیها حرکت میکند اگر نور ایمان و علمی که راه مستقیم را نشان میدهد و راههای نجات را بیان میکند - که همان قرآن کریم است - همراه وی نباشد، هر آن در معرض نابودی میباشد: ﴿قَدۡ جَآءَکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِیَ فَعَلَیۡهَاۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِحَفِیظٖ١٠٤﴾ [الأنعام: 104] «(ای پیامبر به مشرکین بگو:) (دلائل و) بینشهایی از (جانب) پروردگارتان برای شما آمد، پس کسیکه ببیند، به (سود) خود اوست و کسیکه (از دیدن آن چشم بپوشد و نابینا شود، پس به زیان خود اوست و من (مراقب و) نگهبان شما نیستم».
علمای ربانی همچون کشتی نوح هستند؛ هرکس از آنها جدا شود و با آنها مخالفت کند، غرق خواهد شد. علما چراغهای راه امت هستند؛ کسانی هستند که دین را به مردم میآموزند و کیفیت ادای فرائض را برای آنها بیان میکنند. و اینکه چگونه از امور حرام دوری کنند؛ و آنها را به همکاری در نیکی و تقوی امر کرده و در مورد هرگونه همکاری در گناه و تجاوز هشدار میدهند.
چون علما بمیرند، مردم حیران و سرگردان میشوند و از حق روی گردانده و علم کهنه شده و جهل آشکار میشود و فتنهها افزایش مییابند. و بدون تردید ترویج فتنهها مقرون به از بین رفتن علم و علما میباشد.
از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت است که: شنیدم رسول الله فرمود: «الله علم را به یکباره از سینه بندگان خود حذف نمیکند بلکه با وفات علما آنرا از بین میبرد. و وقتی علما از بین رفتند، مردم جاهلان را رهبر خود قرار میدهند و مسایل خود را از آنها میپرسند و رهبرانشان نیز از روی جهالت فتوا میدهند که هم خود گمراه میشوند و هم دیگران را به گمراهی میکشند».[11]
الله متعال علما را سبب حفظ امت از هلاکت و نابودی قرار داده است. بنابراین چون فتنه روی آورد، هر عالمی آنرا میشناسد و چون پشت کند و نابود شود هر جاهل آنرا میشناسد: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِینَ یَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّیۡطَٰنَ إِلَّا قَلِیلٗا٨٣﴾ [النساء: 83] «و هنگامیکه خبری از ایمنی (و پیروزی) یا ترس (و شکست) به آنها برسد آنرا شایع میسازند، درحالیکه اگر آنرا به پیامبر و صاحبان امرشان باز میگرداندند، از حقیقت امر آگاه میشدند و اگر فضل و رحمت الله بر شما نبود، جز اندکی، (همگی) از شیطان پیروی میکردید».
و مهمترین راههای پیشگیری از شر فتنهها و مصون ماندن از گمراهی و نجات یافتن از هلاکت و نابودی، چنگ زدن به کتاب الله و همراهی با علما و دیدگاهشان میباشد چنانکه الله متعال به هنگام فتنهی ارتداد، دینش را با ابوبکر عزت بخشید و حفظ نمود.
جامعهای که اصل و اساس آن بر مبنای ایمان است، رهبری آن متوجه علمای ربانی میباشد؛ کسانیکه الله متعال آنها را منار علم و هدایت قرار داده است. اما در محیط جاهلی شرایط مناسب برای ظهور هرگونه هرج و مرج و ظهور هر دجال و دروغگویی وجود دارد. محیطی که اسود عنسی در یمن و مسیلمه کذاب در یمامه را با آغوش باز پذیرا بود. و هر دوی اینها نابود شدند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِمۡۖ فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٤٣ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ٤٤﴾ [النحل: 43-44] «و پیش از تو (ای پیامبر) جز مردانی که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم، پس (ای مردم) اگر نمیدانید از (آگاهانِ) اهل کتاب بپرسید. (که آنها را) با دلایل روشن و کتابها (فرستادیم) و (ما این) قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم روشن سازی، آنچه را که به سوی آنها نازل شده است و باشد که آنها بیندیشند».
جماعت مسلمانان همان کسانی هستند که اهل ایمان و تقوا میباشند. و دست الله همراه جماعت است. و هرگز امت اسلامی بر ضلالت و گمراهی جمع نمیشود. و تا زمانی که امت پابرجاست، حق را به همراه دارد. الله متعال به ما دستور داده که با محوریت حق گردِ آن جمع شویم و از پراکندگی دوری کنیم؛ زیرا جماعت و با هم بودن رحمت است و تفرقه و پراکندگی عذاب؛
و نتیجهی جماعت رحمت الله و رضایت و درود اوتعالی و سعادت در دنیا و آخرت میباشد درحالیکه نتیجه و عاقبت پراکندگی و چند دستگی، عذاب الله و لعنت و خشم اوتعالی و شقاوت و بدبختی در دنیا و آخرت میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِیعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَکُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنۡهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠٣ وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤ وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ١٠٥﴾ [آل عمران: 103-105] «و همگی به ریسمان الله (= قرآن و اسلام) چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت الله را بر خود یاد کنید، آنگاه که دشمنان (یکدیگر) بودید، پس میان دلهای شما الفت داد، آنگاه به (فضل) نعمت او برادر (یکدیگر) شدید و شما بر لبه گودلی از آتش بودید، (او) شما را از آن نجات داد. اینگونه الله آیات خود را برای شما روشن میسازد، باشد که شما راه یابید. و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی باز دارند و آنانند که رستگارند. و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند پس از آنکه دلایل روشن برایشان آمد و اینان برایشان عذاب بزرگی است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا١١٥﴾ [النساء: 115] «و کسیکه پس از آنکه هدایت (و راه حق) برایش روشن شد با پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند، ما او را به آنچه پیروی کرده وا گذاریم و او را به جهنم در افکنیم و بد جایگاهی است».
3- از حذیفة بن یمان روایت است که: مردم در مورد خیر و خوبی از رسول الله سوال میکردند و من از شر و شرارت میپرسیدم تا مبادا گرفتار آن شوم؛ در پایان این روایت آمده که حذیفه میگوید: اگر چنین شرایطی را درک نمودم مرا به چه دستور میدهید؟ رسول الله فرمود: «با مسلمانان و پیشوای آنان باش؛ گفتم: اگر در آن زمان جماعت و رهبری نداشتند چه کنم؟ فرمود: از تمام گروههای موجود دوری کن؛ هرچند این دوری سبب شود ریشهی درختان را با دندان بگیری و در این حال بمیری».[12]
مواظبت از نمازهای جماعت از قویترین اسباب جمع بودن و با هم بودن است و از نتایج آن امنیت و خیر و خوبی میباشد. و اگر فتنه را ریشه کن نکند، آتش آنرا خاموش کرده و زیانهای آنرا کاهش میدهد.
چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿ٱتۡلُ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۗ وَلَذِکۡرُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۗ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ٤٥﴾ [العنکبوت: 45] «(ای پیامبر!) آنچه را از (این) کتاب بر تو وحی شده است تلاوت کن و نماز را بر پا دار، یقیناً نماز (انسان را) از زشتیها و منکر باز میدارد و البته یاد الله بزرگتر است و الله آنچه را انجام میدهید میداند».
فتنهها با شایع پراکنی و بزرگنمایی با امور باطل و نادرست انتشار مییابند. و بیش از همه، کسانی در فتنهها فرو میروند که جاهل و نادان هستند و تکبر و غرور صفت آنهاست. همان کسانیکه امت را به سوی هر بلا و فتنهای سوق میدهند آنهم با سخنی که منبع آن معلوم نیست و هیچ سندی برای آن وجود ندارد.
بنابراین بررسی و تحقیق و به یقین رسیدن در مورد اخباری که مربوط به عموم است یا یکی از مسئولین آن در ردههای بالاتر میباشد یا به امری از امور باز میگردد، واجب میباشد.
و هرچند ناقل مطمئن باشد، مادامی که فقط او چنین خبری را نقل کرده، به آن کفایت نمیشود بلکه ثابت شدن آن واجب است و این از آن جهت است که افراد در معرض تعصب هوی و هوس، شهوت، القائات شیطانی و حرص و طمع میباشند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ أَن تُصِیبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِینَ٦﴾ [الحجرات: 6] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اگر (شخص) فاسقی خبری برای شما آورد، پس (درباره آن) بررسی (و تحقیق) کنید، تا آنکه (مبادا) به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید، آنگاه بر آنچه انجام دادهاید پشیمان شوید».
2- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَیۡکُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٞۚ کَذَٰلِکَ کُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ فَتَبَیَّنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗا٩٤﴾ [النساء: 94] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، هنگامیکه در راه الله (برای جهاد) رهسپار شدید، پس بررسی کنید و به کسیکه بر شما سلام کرد (و اظهار صلح و اسلام نمود) نگویید: «مؤمن نیستی» تا اینکه (غنایم و) سرمایهی ناپایدار دنیا به دست آورید، زیرا غنیمتهای بسیاری (برای شما) نزد الله است، شما نیز پیش از این چنین بودید، آنگاه الله بر شما منت گذارد (و هدایت شدید) بنابراین بررسی کنید که هر آیینه الله به آنچه انجام میدهید؛ آگاه است».
3- و از ابن عباس در مورد این آیه: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَیۡکُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا﴾ روایت است که میگوید: مردی در میان گلهی گوسفندش بود که مسلمانان با وی روبرو شدند؛ آن شخص گفت: السلام علیکم؛ اما او را کشتند و گلهی گوسفندش را به غنیمت گرفتند. پس الله متعال این آیه را نازل کرد: ﴿تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا﴾ که منظور همین غنیمت بود».[13]
و چون فرد مسلمان از صحت خبری مطمئن شد، شایع کردن آن میان مردم امری ممدوح نیست؛ چون هرچه دانسته شد نباید گفته شود و برای گنهکار بودن انسان همین کافی است که هرچه میشنود، بیان کند. و چون قصد گفتن آن داشتیم، آنرا جز به علمای پرهیزگار نمیگوییم، کسانیکه میدانند آنچه ما نمیدانیم: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِینَ یَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّیۡطَٰنَ إِلَّا قَلِیلٗا٨٣﴾ [النساء: 83] «و هنگامیکه خبری از ایمنی (و پیروزی) یا ترس (و شکست) به آنها برسد آنرا شایع میسازند، درحالیکه اگر آنرا به پیامبر و صاحبان امرشان باز میگرداندند، از حقیقت امر آگاه میشدند و اگر فضل و رحمت الله بر شما نبود، جز اندکی، (همگی) از شیطان پیروی میکردید».
و الله متعال به پردهپوشی و نصیحت و صلح و اصلاح در مورد کسی دستور داده که دچار لغزش شده است. بنابراین برای هیچکس پردهدری و انتشار بدیها و رسواکردن اشخاص جایز نیست.
و رحمت الله به فاسق، باعث اصلاح فسادش میشود هرچند زورگو و لجباز باشد. و هرکس پردهدری دیگری کند، الله متعال او را رسوا خواهد نمود هرچند درون خانهاش باشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِی ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾ [النور: 19] «بیگمان کسانیکه دوست دارند زشتیها در (میان) مؤمنان شایع شود، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است و الله میداند و شما نمیدانید».
2- از مغیره بن شعبه روایت است که شنیدم رسول الله فرمود: «الله متعال سه عمل شما را دوست ندارد: «شایعه پراکنی، ضایع کردن مال، زیاد سوال کردن»[14]
بنابراین بر هر مسلمانی واجب است که به بررسی امور بپردازد و شایعات را تصدیق نکند تا اینکه خود و دیگران از گناه فتنهها و تهمت در امان باشند.
1- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «در آخرالزمان افرادی دجال و دروغگو خواهند بود که احادیثی برایتان عنوان میکنند که نه خود شنیدهاید و نه پدرانتان؛ از آنان بر حذر باشید تا شما را گمراه نکرده و فریبتان ندهند».[15]
2- از ابن عباس روایت است: «عمر بن خطاب حدیثی را با این مضمون برایم روایت کرد: زمانی که رسول الله از همسرانش فاصله گرفت، وارد مسجد شدم. دیدم که مردم (از فرط ناراحتی) سنگریزهها را بر زمین میزنند و میگویند: رسول الله همسرانش را طلاق داده است. -در ادامهی روایت چنین آمده است- پس گفتم: ای رسول الله، آیا آنها را طلاق دادهای؟ فرمود: نه، گفتم: ای رسول الله، من وارد مسجد شدم درحالیکه مسلمانان سنگریزهها را به زمین زده و میگفتند: رسول الله همسرانش را طلاق داده است؛ آیا بروم و آنها را خبر دهم که همسرانت را طلاق ندادهای؛ رسول الله فرمود: بله، اگر میخواهی».[16]
روا نیست انسان هرچه میشنود بیان کند؛ بلکه بر او واجب است که چون حکمت در مصلحت و سکوت باشد، ساکت بماند تا مفسده بوجود آمده از بین برود. به ویژه در زمان فتنههایی که نیک و بد را در بر میگیرد مگر آنکه الله متعال به او رحم کند.
از ابوهریره روایت که میگوید: «دو نوع حدیث از رسول الله حفظ کردم: احادیثی که آنها را روایت و نشر کردم. و احادیثی که اگر آنها را روایت کنم، گلویم بریده خواهد شد».[17]
بر هر مسلمانی واجب است که زبان به دهان نگه دارد و در تمام اوقات و احوال آنرا از هر امر باطلی حفظ کند. و تاکید حفظ زبان در زمان فتنهها بیشتر است زیرا قیل و قال افزایش مییابد و شهوت سخن گفتن و شنیدن افزون میگردد و گوشها برای شنیدن شایعات و قیل و قال مربوط به فتنهها آمادهتر میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾ [الإسراء: 36] «و از آنچه به آن علم نداری پیروی نکن، بدون شک گوش و چشم و دل، هریک از اینها از آن باز خواست خواهند شد».
بنابراین حفظ زبان از هر کلمهای که باعث افزایش آتش فتنه شده و آنرا شعلهورتر میکند، واجب است. لذا عاقل کسی است که زبانش را مشغول چیزی میکند که الله متعال دوست دارد و رضایت الله در آن است مانند ذکر و دعا و دعوت: ﴿وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ ٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ یَنزَغُ بَیۡنَهُمۡۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٗا مُّبِینٗا٥٣﴾ [الإسراء: 53] «و به بندگانم بگو: (با یکدیگر) سخنی بگویند که آن بهترین باشد، بیگمان شیطان میان آنها فتنه (و فساد) میکند، به راستی که شیطان دشمن آشکاری برای انسان است».
زبان از جمله عضوهایی است که حرکت دادن آن بسیار آسان است اما ضرر و زیان آن از دیگر اعضا بیشتر است. و براستی اگر انسان زبانش را کنترل نکند و در آبروی زندگان و مردگان دروغ بگوید و با شایعه پراکنی وحدت امت را بر هم زند و هر فریادی بخواهد سرکشد، شر و فساد زیادی برای امت به دنبال خواهد داشت.
بنابراین حفظ زبان و کنترل آن درواقع اصل تمام امور خیر است و آزاد و رها گذاشتن آن، اصل و اساس تمام شرارتها میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ١١﴾ [الحجرات: 11] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، گروهی (از مردان) گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آنان (= مسخره شدگان) از اینها بهتر باشند و نه زنانی، زنان دیگر را؛ شاید آنان (= مسخره شدگان) از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیبجوئی نکنید و یکدیگر را با القاب زشت نخوانید که پس از ایمان (آوردن) نام فسق بسیار (زشت و) بد است و هرکه توبه نکرد، پس آنانند که ستمکارند».
2- از عبدالله بن عمرو روایت است که رسول الله فرمود: «مسلمان کسی است که سایر مسلمانان از دست و زبان وی در امان باشند و مهاجر کسی است که آنچه را الله متعال نهی کرده است، ترک کند».[18]
3- از سهل بن سهد روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس به من ضمانت دهد که دهان و شرمگاهش را حفظ کند، من هم بهشت را برایش ضمانت میکنم».[19]
نتیجهی خودداری از بیهودهگویی و لغو، سالم ماندن از گناه و معصیت است و ساکت بودن کلید عبادت میباشد و کسیکه صبور و بردبار باشد و نیز آنکه ساکت باشد، پشیمان نمیشود. و هرکس زیاد سخن بگوید، لغزش وی بیشتر است و هرکس لغزش وی بیشتر باشد، گناهش بیشتر است و هرکس گناهش بیشتر باشد، گناهش هیزم آتش وی در دوزخ خواهد بود. و عاقل جز در اموری که برای او سودمند است و امید پاداش آن میرود، سخن نمیگوید.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا٧٠ یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۗ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِیمًا٧١﴾ [الأحزاب: 70-71] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از الله بترسید و سخن درست (و حق) بگویید. تا (الله) کارهایتان را برایتان اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد و هرکس که از الله و پیامبرش اطاعت کند؛ یقیناً به کامیابی عظیمی نائل شده است».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس به الله و روز قیامت ایمان دارد، همسایهاش را آزار نمیرساند، مهمانش را محترم شمرده و سخن خوب میگوید یا سکوت میکند».[20]
زبان چون حیوانی درنده و مضر است که هرکس آنرا رها کند و از آن غافل شود، او را میخورد؛ بنابراین برحذر بودن از آن واجب است. و کمترین ثمرهی سکوت، سالم ماندن است و برای سالم ماندن، سکوت کفایت میکند. و کمترین ضرر سخن گفتن، شهرت است و برای گرفتار شدن به بلا همین قدر کافی است. و سخن اسیر انسان است، اما زمانی که از انسان خارج شود، این انسان است که اسیر سخن میشود.
الله متعال در مورد هر زبانی میفرماید: ﴿مَّا یَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَیۡهِ رَقِیبٌ عَتِیدٞ١٨﴾ [ق: 18] «هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد، مگر اینکه نزدش مراقبی حاضر (و آماده نوشتن) است».
و سخن گفتن در فتنهها بدتر از شمشیر کشیدن در جنگ است. و نفس انسان به سوی بدی فرا میخواند مگر اینکه الله خود رحم کند و درواقع این نفس است که انسان را به شایعه پراکنی و غیبت و سخن چینی و مجادله و دروغ و یا فرورفتن در فتنهها و اموری امر میکند که آتش فتنهها را شعلهور میکند. بنابراین باید در مورد آن مراقب بود: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾ [الإسراء: 36] «و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن، بدون شک گوش و چشم و دل، هریک از اینها از آن بازخواست خواهند شد».
و چون فتنهها روی آوردند، باید با حکمت و ایمان راستین و توکل بر الله با آنها روبرو شد و آنها را از خود دور نمود و از شر و بدی آنها دوری کرد و چون شدت گرفت و افزایش یافت، باید به نیت خوداری از سخن گفتن در مورد برادرانت، از آنها کنارهگیری کنی؛
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا رَأَیۡتَ ٱلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیۡرِهِۦۚ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّکۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٦٨﴾ [الأنعام: 68] «و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما (از روی عناد و مسخره) به بحث و گفتگو میپردازند، از آنان روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند، پس هرگز بعد از یاد آوردن با گروه ستمگران منشین»
2- از ابوسعید خدری روایت است که مردی نزد رسول الله آمده و گفت: بهترین مردم چه کسانی هستند؟ رسول الله فرمود: «مومنی که با جان و مالش در راه الله جهاد کند. گفتند: پس از او چه کسی است؟ فرمود: مومنی که در درهای از درهها تقوای الهی را رعایت میکند و به مردم آسیبی نمیرساند».[21]
7- صبر و مهربانی و بردباری در هر حال
صبر و بردباری در هر حالتی محمود است به ویژه به هنگام مصیبتها و فتنهها؛ صبر بزرگترین عطای الله به کسی است که او را با آن گرامی داشته است. و صبر کلید گشایش و آسانی است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَکَ صَدۡرَکَ١ وَوَضَعۡنَا عَنکَ وِزۡرَکَ٢ ٱلَّذِیٓ أَنقَضَ ظَهۡرَکَ٣ وَرَفَعۡنَا لَکَ ذِکۡرَکَ٤ فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا٥ إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرٗا٦ فَإِذَا فَرَغۡتَ فَٱنصَبۡ٧ وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَٱرۡغَب٨﴾ [الشرح: 1-8] «(ای پیامبر) آیا ما سینهات را برایت نگشودیم؟ و بار (سنگین) تو را از (دوش) تو بر نداشتیم؟ همان (باری) که بر پشت تو سنگینی میکرد (و نزدیک بود کمر تو را بشکند)؟ و (نام و) آوازه تو را بلند ساختیم. پس مسلماً با (هر) دشواری آسانی است. مسلماً با (هر) دشواری آسانی است. پس هنگامیکه (از کار و امور دنیا) فارغ شدی (به عبادت پروردگارت) بکوش. و به سوی پروردگارت راغب (و مشتاق) شو».
2- از ابوسعید خدری روایت است که عدهای از انصار از رسول الله چیزی طلب کردند و رسول الله خواستهی هریک از آنها را برآورده کرد تا اینکه آنچه نزد وی بود تمام شد. چون تمام مالی که نزد رسول الله بود و با دستانش آنها را انفاق میکرد، تمام شد، فرمود: «آنچه نزد من باشد آنرا ذخیره نمیکنم ولی هرکس از خواستن اجتناب کند، الله او را از خواستن بینیاز میسازد و به هیچکس نعمتی بهتر و فراختر از صبر عنایت نشده است.»[22]
و چون فتنهها هجوم آورند و گناهان افزایش یافته و فسق و فجور انتشار یابد، مسلمان باید در مواجهه با این مصیبتها و فتنهها به شدت صبر کند. ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٢٠٠﴾ [آل عمران: 200] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، صبر کنید و دیگران را به صبر و شیکبائی فرا خوانید (و پایداری کنید) و مرزها را نگهبانی کنید و از الله بترسید، شاید رستگار شوید».
و از آنجا که پایه و اساس عقل دانایی است، بنابراین درواقع همه چیز صبر و شکیبایی است. و انسان به قلهی عقل نمیرسد تا اینکه دانایی وی بر جهلش و صبرش بر شهوتش غالب باشد. و شجاعترین مردم کسی است که جهلش را با علم و دانایی برطرف کند و گرامیترین آنها کسی است که جان و مالش را در راه دین ببخشد: ﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ٣٤ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٣٥ وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٣٦﴾ [فصلت: 34-36] «و (هرگز) نیکی و بدی یکسان نیست، همیشه به نیکوترین شیوه پاسخ ده، پس ناگاه (میبینی) همان کسیکه میان تو و او دشمنی است، گویی دوست صمیمی است. و (اما) جز کسانیکه شکیبا باشند آنرا نپذیرند و جز دارنده بهره بزرگ (از ایمان و اخلاق) آنرا نپذیرد. و هرگاه وسوسه (باز دارنده) از سوی شیطان تو را باز گرداند، پس به الله پناه ببر، یقیناً اوست که شنوای داناست».
مهربانی و حلم و بردباری و حیا، از بهترین اخلاقی هستند که انسان با آنها آراسته میشود و هرکس از مهربانی ونرمخویی محروم شود درواقع از همه چیزهای خوب محروم شده است؛ و بردباری بهترین خلق و خو میباشد و حیا شعبهای از شعبههای ایمان است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ١٩٩﴾ [الأعراف: 199] «(ای پیامبر!) گذشت را پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان».
2- از ام المومنین عایشه روایت است که: عدهای از یهودیان اجازه خواستند با رسول الله دیدار کنند. پس گفتند: «السام علیکم» (مرگ بر تو باد) من گفتم: بلکه «علیکم السام واللعنة» بر شما باشد مرگ و لعنت؛ رسول الله فرمود: ای عایشه، الله مهربان است و مهربانی و نرمخویی را در تمام امور دوست دارد. گفتم: آیا نمیشنوید چه گفتند؛ فرمود: (در پاسخ) گفتم: و بر شما باد».[23]
3- از امالمؤمنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «ملایمت و نرمی در هر چیزی وجود داشته باشد، آنرا زینت میبخشد و از هرچه گرفته شود، آنرا بیارزش میگرداند».[24]
بدان که صبر و شکیبایی از سوی الله و عجله از سوی شیطان است. و عجله کردن از بزرگترین بیماریهایی است که سرانجام آن حسرت و پشیمانی است. بنابراین امور مختلف را سنجیده بررسی کن و در عواقب امور بیندیش و چون با مصیبتی مواجه شدی، صبر کن؛ الله تو را دوست دارد و همراه تو خواهد بود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا یَسۡتَخِفَّنَّکَ ٱلَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ٦٠﴾ [الروم: 60] «پس (ای پیامبر گرامی!) صبر پیشه کن، بیگمان وعده الله حق است و هرگز کسانیکه یقین ندارند تو را سبکسر نگردانند».
2- از خباب بن ارت روایت است که: نزد رسول الله که چادرش را در سایه کعبه بالش قرار داده بود (و تکیه زده بود) شکایت بردیم و گفتیم: آیا برای ما طلب پیروزی نمیکنی؛ آیا نزد الله برای ما دعا نمیکنی؟ فرمود: برای افرادی از امتهای گذشته چالهای در زمین حفر میکردند و او را در آن قرار میدادند، سپس ارهای میآوردند و بر سرش مینهادند و او را از وسط دو نیم میکردند ولی این کار او را از دینش باز نمیداشت. و شانههای آهنی را در گوشت آنان فرو میبردند تا جایی که به استخوان و عصب میرسید و این کار هم آنان را از دینشان باز نمیداشت. سوگند به الله که این دین کامل خواهد شد تا جایی که سواری از صنعا تا حضر موت برود و جز الله و یا گرگ بر گوسفندانش، از چیزی دیگر نترسد. اما شما عجله دارید».[25]
8- مواجه شدن با فتنهها با اعمال نیک
راه و روش رسول الله در هنگام فتنهها روی آوردن به اعمال نیک بود. زیرا اعمال نیک بزرگترین وسیله برای پایداری بر حق و هدایت میباشد. و اگر انسان به حق مشغول نباشد. مشغول باطل خواهد شد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّا کَتَبۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِیَٰرِکُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٞ مِّنۡهُمۡۖ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِۦ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِیتٗا٦٦ وَإِذٗا لَّأٓتَیۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِیمٗا٦٧ وَلَهَدَیۡنَٰهُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا٦٨ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗا٦٩ ذَٰلِکَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِیمٗا٧٠﴾ [النساء: 66-70] «و اگر (مانند بنی اسرائیل) بر آنان مقرر میکردیم که خود را بکشید، یا از خانه و شهرتان بیرون روید، جز اندکی از آنها عمل نمیکردند و اگر اندرزهای که به آنان داده میشود انجام میدادند، برای آنها بهتر بود و (برای ایمانشان) استوارتر بود. و در اینصورت از جانب خود پاداش بزرگی به آنها میدادیم. و به راه راست، هدایتشان میکردیم. و کسیکه الله و پیامبر را اطاعت کند (روز قیامت) همنشین کسانی خواهد بود که الله بر آنان انعام نمودهاست، از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان و اینان چه نیکو رفیقانی هستند. این فضل و بخشایش از جانب الله است و کافی است که او دانا است».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «به انجام اعمال نیک مبادرت ورزید پیش از آنکه فتنهای همچون پارههای شب تاریک ظهور کند، به گونهای که شخصی صبح مومن و شب کافر باشد یا شب مؤمن و صبح کافر شود؛ دینش را به متاعی از دنیا بفروشد».[26]
3- از ام سلمه روایت است که: شبی رسول الله از خواب بیدار شد و فرمود: «سبحان الله» چه فتنههایی که نازل شده است؟ چه دروازهی گنجهایی که گشوده شده است. آنهایی را که در اتاقها خوابند (ازواج مطهرات) بیدار کنید؛ چه بسا کسانیکه در دنیا پوشیدهاند ولی در آخرت لخت و عریان میشوند».[27]
4- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «قبل از شش چیز به اعمال نیک مبادرت ورزید: طلوع خورشید از مغرب، دود، دجال، دابة الارض، مرگ هریک از شما یا قیامت که همه را در برمیگیرد».[28]
نماز از بزرگترین عبادتهایی است که الله به وسیلهی آن هر بلا و مصیبی را دفع میکند. بنابراین چون مؤمن دچار نگرانی و آشفتگی شد یا مصیبتی به او وارد شد یا غم و اندوه وی شدت یافت، متوجه الله شده و با تضرع در برابر او تعالی به نماز بایستد: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٣﴾ [البقرة: 153] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از شکیبائی و نماز یاری بجویید که همانا الله با شکیبایان است».
کسیکه اعمال نیکی در پرونده دارد، نزد الله متعال از مقام و جایگاه والایی برخوردار است چنانکه الله متعال مقام و ذکر وی را در دنیا و آخرت بالا میبرد و هرگز او را بدبخت و تنها نمیگذارد: ﴿وَلَیَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ٤٠ ٱلَّذِینَ إِن مَّکَّنَّٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٤١﴾ [الحج: 40-41] «و مسلماً الله یاری میکند کسیکه (دین) او را یاری دهد، بیگمان الله قوی پیروزمند است. (همان) کسانیکه اگر در زمین به آنها قدرت (و حکومت) بخشیم، نماز را بر پا میدارند و زکات را میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و سرانجام کارها از آن الله است».
و تمام اعمال نیک راه را بروی بدیها و مصیبتها میبندد.
وکسیکه در فتنهها جهت عبادت پروردگارش از مردم فرار کرده و فاصله میگیرد، پاداش وی چون مهاجری است که به خاطر دینش از چنگ کسانی فرار کرده که او را از دینش باز میدارند.
از معقله بن سیار روایت است که رسول الله فرمود: «عبادت به هنگام فتنه مانند هجرت به سوی من است».[29]
9- دعا و روی آوردن به الله در دفع فتنهها
دعا کردن وتضرع به درگاه الله از بزرگترین وسایل نصر و پیروزی و دفع بلا و مصیبت میباشد. فتنهها بخشی از عذاب الله در زمین میباشند و هیچ عملی چون تضرع و فروتنی در برابر الله متعال، این عذاب را دفع ودور نمیکند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَکَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ٧٦﴾ [المؤمنون: 76] «و به راستی (ما) آنها را به عذاب (و بلا) گرفتار ساختیم، (تا بیدار شوند) پس برای پروردگارشان فروتنی ننمودند و (به درگاهش تضرع و) زاری نکردند».
به هنگام ظهور فتنهها، عقلها ربوده شده و انسان حیران و سرگردان شده و اندوه و نگرانی وی افزایش مییابد؛ در چنین شرایطی هیچ پناهی برای مومن نیست مگر پروردگارش: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ یَتَضَرَّعُونَ٤٢ فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٤٣﴾ [الأنعام: 42-43] «و ما بتحقیق به سوی امتهایی که پیش از تو بودند، (پیامبرانی) فرستادیم، (چون نافرمانی کردند) پس آنها را به رنج و سختیها گرفتار ساختیم، تا زاری کنند (و تسلیم گردند) پس چرا هنگامیکه عذاب ما به آنها رسید زاری نکردند؟ (و تسلیم نشدند؟!) بلکه دلهای آنها سخت شد و شیطان هرکاری که میکردند، در نظرشان آراست».
فتنهها انواع مختلفی دارند و بسیارند به هنگام ظهور فتنهها، امور آمیخته شده و تشخیص حق از باطل امری دشوار میگردد و وضعیت آشفتهای حاکم میباشد. اما راه نجات از این وضعیت تمسک جستن به الله متعال در هر امری و یاری خواستن از او و دعا واستغفار میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠﴾ [غافر: 60] «و پروردگار شما فرمود: مرا بخوانید، تا (دعای) شما را اجابت کنم همانا کسانیکه از عبادت من سرکشی میکنند، به زودی با خواری به جهنم وارد میشوند».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ١٨٦﴾ [البقرة: 186] «و چون بندگانم، از تو درباره من بپرسند بگو: به راستی که من نزدیکم، دعای دعا کننده را هنگامیکه مرا بخواند، اجابت میکنم. پس (آنان) باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند، باشد که راه یابند».
3- از ابوذر روایت است که رسول الله فرمود: الله متعال فرموده است: «بندگانم، من ظلم را بر خود حرام کردم و آنرا در بین شما حرام نمودم، پس به یکدیگر ظلم نکنید. بندگانم، همهی شما گمراه بودید مگر کسانیکه من هدایت کردم، پس هدایت را از من بخواهید، شما را هدایت میکنم. بندگانم، همهی شما گرسنهاید جز کسیکه من به او غذا دهم. پس از من غذا و خوراک بخواهید تا به شما خوراک دهم. بندگانم، شما همه برهنهاید، جز کسیکه من به او لباس عطا کنم. پس از من لباس بخواهید تا به شما لباس دهم. بندگانم، شما شب و روز مرتکب گناه و معصیت میشوید و من همهی گناهان را میبخشم، پس از من طلب آمرزش کنید تا شما را بیامرزم. بندگانم، شما هرگز نمیتوانید نفع وزیانی به من برسانید. اگر همهی شما انسانها وجنها، از ابتدا تا انتها دارای پرهیزکارترین قلب باشید و به روش پرهیزکارترین شخص رفتار کنید، این امر ذرهای بر ملک من نمیافزاید. بندگانم، اگر همهی شما جنها وانسانها از ابتدا تا انتها به روش گنهکارترین شخص میان خود که دارای بدترین قلب است عمل نمایید، این امر ذرهای از مُلک من نمیکاهد. بندگانم، اگر همهی انسانها و جنها، از ابتدا تا انتها، در یک زمین پهناور بایستند و همهی خواستههای خود را یکجا از من درخواست نمایند و خواستهی همه را برآورده سازم، این عمل چیزی از آنچه نزد من است نمیکاهد. همانطور که وقتی سوزنی را در آب دریا فرو میبرند و بیرون میکشند، هیچ از آب دریا کم نمیشود. بندگانم، این اعمال شماست که آنرا برای شما محاسبه میکنم و نتایج آنرا بطور کامل به شما میدهم. لذا هرکس نتیجهی خوب دید، الله را ستایش نماید و هرکس نتیجهی دیگری یافت، کسی جز خود را سرزنش نکند».[30]
سلاح مؤمنان در طول قرنهای متمادی، در هر شرایطی دعا و شکوی به درگاه الله متعال بوده است. چنانکه نوح ÷ دست به دعا برداشت و الله متعال او را بر کسانیکه به او کفر ورزیدند و او را مسخره کردند، یاری نمود: ﴿۞کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ فَکَذَّبُواْ عَبۡدَنَا وَقَالُواْ مَجۡنُونٞ وَٱزۡدُجِرَ٩ فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ١٠ فَفَتَحۡنَآ أَبۡوَٰبَ ٱلسَّمَآءِ بِمَآءٖ مُّنۡهَمِرٖ١١ وَفَجَّرۡنَا ٱلۡأَرۡضَ عُیُونٗا فَٱلۡتَقَى ٱلۡمَآءُ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ قَدۡ قُدِرَ١٢ وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ١٣ تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا جَزَآءٗ لِّمَن کَانَ کُفِرَ١٤﴾ [القمر: 9-14] «پیش از آنها قوم نوح تکذیب کرده بودند، پس بنده ما (نوح) را تکذیب کردند و گفتند: «(او) دیوانه است» و (با او) درشتی کردند (و او را آزردند). پس او پروردگارش را خواند (و عرض کرد): «من مغلوب شدهام، پس یاریم فرما (و از آنها انتقام بگیر)». آنگاه درهای آسمان را با آبی (فراوان و) فروریزنده گشودیم. و از زمین چشمههای جوشاندیم (و جاری نمودیم). پس این (دو) آب (آسمان و زمین) برای امری که مقدر شده بود باهم درآمیختند و او (= نوح) را بر (مرکبی) ساخته شده از تخته و میخ سوار کردیم. زیر نظر (و حفاظت) ما روان بود، کیفری بود برای کسانیکه کافر شده بودند».
و ابراهیم الله را به فریاد خواند و الله متعال او را از آتش نجات داد: ﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ٦٨ قُلۡنَا یَٰنَارُ کُونِی بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِینَ٧٠ وَنَجَّیۡنَٰهُ وَلُوطًا إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَا لِلۡعَٰلَمِینَ٧١﴾ [الأنبیاء: 68-71] «گفتند: او را بسوزانید و معبودان خود را یاری کنید، اگر کنندهی (کاری) هستید. (سرانجام آنها او را به آتش انداختند، ولی ما) گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش. و آنها خواستند برای (نابودی) او نیرنگ (خطرناکی) ورزند، پس آنها را زیانکارترین (مردم) قرار دادیم. و او و لوط را به سرزمینی که در آن برای جهانیان برکت دادهایم، نجات دادیم».
و یونس دست به دعا برداشت و الله متعال او را از غرق شدن نجات داد: ﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ فَنَادَىٰ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٨٨﴾ [الأنبیاء: 87-88] «و ذوالنون (= یونس) را (به یاد آور) هنگامیکه خشمگین (از میان قومش) رفت، پس چنین پنداشت که ما هرگز بر او تنگ نمیگیریم، پس (وقتی که در شکم ماهی فرو رفت) در تاریکیها ندا داد که: (پروردگارا!) هیچ معبودی بر حقی جز تو نیست، تو منزهی، بیگمان من از ستمکاران بودم. پس دعای او را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم و اینگونه مؤمنان را نجات میدهیم».
و موسی الله را به فریاد خواند و الله متعال او را از چنگ فرعون و قومش نجات داد: ﴿فَأَتۡبَعُوهُم مُّشۡرِقِینَ٦٠ فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَکُونَ٦١ قَالَ کَلَّآۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ٦٢ فَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرۡقٖ کَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِیمِ٦٣ وَأَزۡلَفۡنَا ثَمَّ ٱلۡأٓخَرِینَ٦٤ وَأَنجَیۡنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ أَجۡمَعِینَ٦٥ ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِینَ٦٦﴾ [الشعراء: 60-66] «پس آنها (صبحگاهان به) هنگام طلوع آفتاب به تعقیبشان پرداختند پس چون دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: یقیناً ما (در چنگال فرعونیان) گرفتار شدیم. (موسی) گفت: چنین نیست، بیگمان پروردگارم با من است، به زودی مرا هدایت خواهد کرد؛ پس به موسی وحی کردیم: عصایت را به دریا بزن؛ آنگاه (دریا) شکافته شد، پس هر بخشی (از آن) همچون کوه عظیمی شد. و دیگران (= فرعون و فرعونیان) را (نیز) به آنجا نزدیک ساختیم. و موسی و همراهانش را همگی نجات دادیم. سپس دیگران را غرق کردیم».
فتنهها مصیبتهای بزرگی هستند که کسی از آنها نجات نمییابند مگر آنکه به درگاه پروردگارش دست به دعا بردارد دعایی از جنس دعای کسیکه در حال غرق شده است: ﴿إِذۡ تَسۡتَغِیثُونَ رَبَّکُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَکُمۡ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُرۡدِفِینَ٩ وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ وَلِتَطۡمَئِنَّ بِهِۦ قُلُوبُکُمۡۚ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ١٠﴾ [الأنفال: 9-10] «(بیاد آورید) هنگامیکه از پروردگارتان (فریاد و) یاری میخواستید، پس او (خواستۀ) شما را پذیرفت. (و فرمود:) من شما را با یک هزار از فرشتگان که پیاپی فرود میآیند، یاری میکنم. و الله این (یاری و مدد) را تنها برای شادی و اطمینان قلب شما قرارداد وگرنه، پیروزی جز از طرف الله نیست، به راستی الله پیروزمند حکیم است».
و هدایت یافتن به حق در هنگام فتنهها، بخشش ربانی و هدایت الهی است که الله متعال آنرا به دوستان مؤمن خود اختصاص داده است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿کَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِیِّۧنَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِیهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍ٢١٣﴾ [البقرة: 213] «(در آغاز) مردم یک امت بودند، آنگاه الله پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را بحق نازل کرد، تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کنند و تنها کسانیکه (کتاب) به آنان داده شده بود، پس از آنکه نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر ستم و حسادتی که در میانشان بود، در آن اختلاف کردند، پس الله به فرمان خویش کسانی را که ایمان آورده بودند؛ به آن حق و (حقیقتی) که در آن اختلاف داشتند، هدایت کرد و الله هرکس را بخواهد به راه راست هدایت میکند».
1- از امالمؤمنین عایشه روایت است که میگوید: «چون رسول الله برای نماز شب بیدار میشد، نمازش را با این دعا آغاز میکرد: «اللهُمَّ رَبَّ جَبْرَائِیلَ، وَمِیکَائِیلَ، وَإِسْرَافِیلَ، فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ، أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ، اهْدِنِی لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِکَ، إِنَّکَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»[31]: «بار الها، ای پروردگار جبریل و میکائل و اسرافیل، آفرینندهی آسمان و زمین، عالم و آگاه به نهان و آشکار، تو در آنچه بندگانت در آن اختلاف کردهاند، میان آنها قضاوت میکنی، در آنچه با هم اختلاف میکنند مرا به سوی حق هدایت کن، براستی تو هرکس را که بخواهی به راه راست هدایت میکنی».
بنابراین چون چیزی خواستی از الله بخواه و چون یاری خواستی، از الله یاری بخواه؛ و هرکس از الله بخواهد به او میبخشد و هرکس او را به فریاد بخواند، اجابتش میکند و هرکس به او توکل کند، او را کفایت میکند: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٣﴾ [التغابن: 13] «الله کسی است که هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، پس مؤمنان باید بر الله توکل کنند».
از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هیچیک از شما چنین نگوید که: یا الله اگر خواستی مرا ببخش، اگر میخواهی به من رحم کن؛ بلکه بطور قطع و یقین بخواهد زیرا هیچکس نمیتواند الله را مجبور کند».[32]
10- پناه بردن به الله از فتنهها
الله متعال پادشاه حقیقی است که آفرینش و حکم از آن اوست و فتنهها مصیبتهای بزرگی است لذا بر مؤمن واجب است که از شر فتنهها به الله پناه ببرد.
1- از زید بن ثابت روایت است که رسول الله فرمود: «از فتنههای ظاهر و پنهان به الله پناه ببرید. گفتند: به الله پناه میبریم از فتنههای آشکار و نهان».[33]
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «چون هریک از شما در نماز تشهد خواند، پس از آن باید از چهار چیز به الله پناه جوید و بگوید: «اللهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ، وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ»: «پروردگارا، به تو پناه میبرم از عذاب دوزخ و از عذاب قبر و از فتنهی زندگی و مرگ و از شر فتنهی مسیح دجال».[34]
11- دوری و فاصله گرفتند از فتنهها
چون امت گرفتار فتنههایی مهلک گردید چنانکه در آنهاتر و خشک با هم سوخته و نیک و بد هردو آسیب دیده و دامنگیر شوند، در این شرایط برای مسلمان جایز نیست در فتنهها به هر طریقی مشارکت داشته باشد بلکه باید تا روشن شدن حق از آنها دوری نموده و با فرار و دوری از آن، خود را نجات دهد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِی وَٰسِعَةٞ فَإِیَّٰیَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦ کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَیۡنَا تُرۡجَعُونَ٥٧﴾ [العنکبوت: 56-57] «ای بندگان من که ایمان آوردهاید، بیگمان زمین من وسیع است، پس تنها مرا عبادت کنید. هرکسی چشنده مرگ است، سپس به سوی ما بازگردانده میشوید».
2- از ابوبکره روایت است که رسول الله فرمود: «چون دو مسلمان (به قصد کشتن هم) با شمشیر رویاروی هم قرار گیرند، (با یکدیگر بجنگند) هردو در آتش خواهند بود. گفته شد اینکه مجازات قاتل آتش است، امری واضح است، اما چرا مقتول در آتش خواهد بود؟ فرمود: او نیز قصد کشتن دوستش را داشته است».[35]
3- از ابوسعید خدری روایت است که رسول الله فرمود: «نزدیک است که بهترینِ مال مسلمان گوسفندانی باشد که با آنها به قلهی کوهها و مناطق نزول باران میرود تا دینش را از خطر فتنهها محفوظ نگه دارد».[36]
4- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «بزودی فتنههایی خواهند بود که نشسته در آنها بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از کسیکه راه میرود و آن که راه میرود بهتر از کسی است که میدود؛ و هرکس به سراغ فتنهها برود، او را هلاک خواهد کرد. لذا هرکسی پناهگاهی یافت، باید به آن پناه ببرد».[37]
5- از عامر بن سعد روایت است که: سعد بن ابی وقاص در میان شترانش بود. پسرش عمر نزد وی آمد. هنگامیکه سعد از دور او را دید گفت: پناه میبرم به الله از شر این سوار؛ پسر وی از اسبش پیاده شد و به سعد گفت: شما در میان شتران و گوسفندانت ماندهای، حال آنکه مردم بر سر مُلک و پادشاهی با هم مجادله میکنند؟ و سعد به سینهی او زد و گفت: ساکت باش؛ شنیدم که رسول الله فرمود: الله بندهی پرهیزگار بینیاز (از غیر الله) و مشغول به کار خویش را دوست دارد».[38]
گوشه گیری در زمان فتنه در دو حالت تأکید بیشتری دارد:
1- کسیکه میترسد دینش به خطر بیفتد و فتنهها باعث برگشتن وی از دینش شوند.
2- کسیکه صاحبنظر و زیرک است و میترسد که مردم در فتنهها به وی روی آورند و نیز کسیکه از نیرو و قدرتی برخوردار است و از روی آوردن مردم به وی و قدرتش میترسد.
اصل و اساس فتنه، ابتلا و آزمایش است و بر کسیکه توان آنرا دارد، انکار منکر واجب میباشد؛ بنابراین هرکس اهل حق را یاری کند، مصیب و ماجور است و هرکس گروهی را یاری دهد که راه و روش آن اشتباه است، گنهکار است. و اگر در تشخیص امور دچار مشکل باشد، راه اعتزال در پیش گیرد تا حقیقت بر وی روشن شود.
کنارهگیری در زمان فتنهها باعث حفظ دین و جان و آبرو و مال میشود. و نیز باعث سالم ماندن مؤمن از آلوده شدن به فتنهها و خاموش شدن فتنه و شعلههای آن میشود.
و هرچه مردم از فتنهها دوری کنند، افرادی که بدان مبتلا میشوند کاهش مییابد و شر آن کمتر شده و شعلههای آن کمتر میگردد. و هرچه مردم بیشتر آغشته به فتنهها شوند و در شعلهور شدن آتش آن شرکت داشته باشند، اهل فتنه افزایش مییابد و شر آن افزون گردیده و دامنهی آن وسیعتر میشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿۞لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١١٤ وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا١١٥﴾ [النساء: 114-115] «در بسیاری از رازگوییهای آنان [= مردم] خیری نیست، مگر [در گفتارِ] کسى که به [دادنِ] صدقهای یا کاری پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد؛ و هر کس برای رضایت الله چنین کند، به زودی پاداش بزرگی به وی خواهیم داد. و هر کس پس از آنکه [راه حق و] هدایت برایش روشن شد با پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند، او را به آنچه [برای خود برگزیده و از آن] پیروی کرده است وامیگذاریم و به دوزخ میکشانیم؛ و [حقا که دوزخ] چه بد جایگاهی است!».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
12- عدم آرزوی مرگ به هنگام فتنهها
بهترین مردم مؤمنی است که عمرش طولانی شده و عملش نیکو باشد. زیرا هر روزه به اعمال نیک وی افزوده میشود که باعث تقرب وی به الله متعال خواهد بود و اینگونه درجات وی بالاتر رفته و گناهانش مورد مغفرت قرار میگیرد.
[1]- متفق علیه؛ بخاری: 3601؛ مسلم: 2886؛ متن از مسلم میباشد.
[2]- متفق علیه؛ بخاری: 1878؛ مسلم: 2885؛ متن از مسلم میباشد.
[3]- متفق علیه؛ بخاری: 7077؛ مسلم: 66؛ متن از بخاری میباشد.
[4]- متفق علیه؛ بخاری: 7121؛ مسلم: 157؛ متن از بخاری میباشد.
[5]- بخاری: 7069
[6]- متفق علیه؛ بخاری: 7059؛ مسلم: 2880؛ متن از بخاری میباشد.
[7]- بخاری: 1037.
[8]- متفق علیه؛ بخاری: 48؛ مسلم: 64
[9]- بخاری: 2686
[10]- متفق علیه؛ بخاری: 3606؛ مسلم: 1847؛ متن از بخاری میباشد.
[11]- متفق علیه؛ بخاری: 100؛ مسلم: 2673؛ متن از بخاری میباشد.
[12]- متفق علیه؛ بخاری: 3606؛ مسلم: 1847؛ متن از بخاری میباشد.
[13]- متفق علیه؛ بخاری: 4591؛ مسلم: 3025
[14]- متفق علیه؛ بخاری: 1477؛ مسلم: 12، 593؛ متن از بخاری میباشد.
[15]- مسلم: 7.
[16]- مسلم: 1479
[17]- بخاری: 120
[18]- متفق علیه؛ بخاری: 10؛ مسلم: 40 متن از بخاری میباشد.
[19]- بخاری: 6474
[20]- متفق علیه؛ بخاری: 6018؛ مسلم: 47
[21]- متفق علیه؛ بخاری: 2786؛ مسلم: 1888؛ متن از بخاری میباشد.
[22]- متفق علیه؛ بخاری: 6470؛ مسلم: 1053؛ متن از بخاری میباشد.
[23]- متفق علیه؛ بخاری: 6927؛ مسلم: 2165؛ متن از بخاری میباشد.
[24]- مسلم: 2594
[25]- بخاری: 3612
[26]- مسلم: 118
[27]- بخاری: 115
[28]- مسلم:2947
[29]- مسلم: 2948
[30]- مسلم: 2577
[31]- مسلم: 770
[32]- متفق علیه؛ بخاری: 6339؛ مسلم: 2679؛ متن از بخاری میباشد.
[33]- مسلم: 2867
[34]- مسلم: 588
[35]- متفق علیه؛ بخاری: 7083؛ مسلم: 2888؛ متن از بخاری است.
[36]- بخاری: 3300
[37]- مسلم: 2886
[38]- مسلم: 2965
تعیین امام مسلمانان واجب است و این جهت حمایت از اسلام، تدبیر اوضاع و احوال مسلمانان، اقامهی حدود، رسیدگی به حقوق افراد، حکم و قضاوت بر مبنای آنچه الله متعال نازل کرده، نهی از منکر، دعوت به سوی الله و جهاد در راه الله میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
حاکمان و علما اولیالامر هستند. علما عهدهدار امور ما در بیان شریعت الهی میباشند. چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِینَ یَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّیۡطَٰنَ إِلَّا قَلِیلٗا٨٣﴾ [النساء: 83] «و هنگامیکه خبری از ایمنی (و پیروزی) یا ترس (و شکست) به آنها برسد آنرا شایع میسازند، درحالیکه اگر آنرا به پیامبر و صاحبان امرشان باز میگرداندند، از حقیقت امر آگاه میشدند و اگر فضل و رحمت الله بر شما نبود، جز اندکی، (همگی) از شیطان پیروی میکردید».
و حاکمان در مسیر مستقیم و راه راست حرکت نخواهند کرد مگر بهوسیلهی علما؛ و نیز علما راه راست را طی نخواهند کرد مگر با حاکمان؛ بنابراین بر حاکمان واجب است که برای شناخت شریعت الهی به علما مراجعه کنند و نیز بر علما واجب است که حاکمان را نصیحت کرده و به پند و اندرز آنها بپردازند تا اینکه شریعت الهی را در مورد بندگان تطبیق دهند؛ و بر حاکمان واجب است که از علما اطاعت کنند؛ و نیز بر ما واجب است که از حاکمان و علما درآنچه معصیت و نافرمانی الله متعال نیست، اطاعت کنیم.
بنابراین درواقع حاکمان و علما روح زندگی هستند و آنها پیشوایان مردم در خیر و شر میباشند. و بلکه صلاح و فساد دنیا و آخرت به حاکمان و علما بستگی دارد. پروردگارا، پیشوایان ما در علم و دین و عهدهداران امور ما را صالح و نیک بگردان و آنها را هدایت یافتگانی هدایتگر قرار ده و درآنچه دوست داری و مورد رضایت توست، ایشان را موفق نموده و توفیق نصیبشان گردان.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا٥٩﴾ [النساء: 59] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از الله اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و از صاحبان امرتان؛ و اگر در چیزی اختلاف کردید، آنرا به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
2- از ابن عمر روایت است رسول الله فرمود: «بر هر مسلمانی واجب است که درآنچه دوست دارد و ناپسند میداند، (از امیر خود) بشنود و اطاعت کند؛ مگر اینکه به معصیت و نافرمانی الله دستور دهد که در اینصورت نه اجابتی هست و نه فرمانی».[1]
رهبریِ امام مسلمانان با یکی از این راهها ثابت میشود:
1- امام با اجماع مسلمانان انتخاب میشود. و تعیین وی با بیعت اهل حل و عقد با وی به پایان میرسد. و اهل حل و عقد شامل علما، صالحین، افراد شناخته شده در جامعه، بزرگان و معتمدین آنها میشود. چنانکه مسلمانان ابوبکر صدیق را به عنوان خلیفهی خود انتخاب کردند.
2- رهبری امام با تصریح امام قبل از او باشد چنانکه ابوبکر به خلافت عمر سفارش نمود.
3- امر انتخاب خلیفه به شورایی با تعداد معین و محصور در پرهیزکاران سپرده شود. چنانکه به اتفاق یکی را از میان خود انتخاب کنند. عمر مسئولیت انتخاب خلیفه را به شورای شش نفره از کسانی سپرد که رسول الله به بهشتی بودن آنها بشارت داده بود. پس به اتفاق عثمان را به عنوان خلیفه، امام و رهبر مسلمانان انتخاب کردند.
4- رهبر و امام مسلمانان به زور عهدهدار این مسئولیت شود چنانکه مردم از وی اطاعت کنند و او را به عنوان امام بپذیرند. در اینصورت بر رعیت واجب است در آنچه معصیت و نافرمانی الله نیست، از او اطاعت کنند مانند خلافت معاویه؛
پس از انتخاب خلیفه و امام مسلمانان، وی تا زمانی که بمیرد خلیفهی مسلمانان است چنانکه خلفای راشدین خلیفهی مسلمانان بودند تا اینکه فوت شدند.
و رهبر جامعه اسلامی در این مقام باقی خواهد ماند تا زمانی که صلاحیت امامت را داشته باشد و اجل وی فرا رسد یا اینکه قدرت و توان لازم برای این امر را نداشته باشد تا اینکه از چاپلوسی و نفاق در امان باشد.
خلافت و پادشاهی تنها در اختیار الله است آنرا به هرکس که بخواهد میدهد و از هرکس بخواهد میگیرد؛ و او تعالی با حکمتِ آگاه، در قول و عمل و حکم و تدبیرش میباشد. و خلافت در زمین با ایمان و اعمال صالح و صبر و یقین به دست میآید.
1- الله متعال میفرماید: ﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِیَدِکَ ٱلۡخَیۡرُۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٦﴾ [آل عمران: 26] «بگو: بارالها! ای دارنده پادشاهی و (هستی) به هرکس که بخواهی پادشاهی (و فرمانروایی) میبخشی و از هرکس بخواهی پادشاهی (و فرمانروایی) را میگیری و هرکس را بخواهی عزت مىدهى و هرکه را بخواهى خوار میکنی، همه خوبیها به دست توست، بیشک تو بر هرچیز توانایی».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡٔٗاۚ وَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥﴾ [النور: 55] «الله به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند وعده داده است که قطعاً آنها را در زمین جانشین (و حکمران) خواهد کرد، همان گونه که کسانی را که پیش از آنها بودند جانشین (و حکمران) ساخت و دینشان را که برای آنها پسندیده است برای آنها استوار (و پا برجا) سازد و یقیناً (خوف و) ترسشان را به آرامش و امنیت مبدل میکند، تنها مرا عبادت میکنند و چیزی را با من شریک نمیسازند و کسانیکه بعد از این کافر شوند، اینانند که فاسقند».
3- الله متعال میفرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ٢٤﴾ [السجدة: 24] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند؛ زیراشکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند».
دستورات و اوامر حاکمان و مسئولان به سه بخش تقسیم میشود:
1- چون ولی امر به آنچه الله و رسولش بدان امر کردهاند، دستور دهد، اطاعت از وی واجب است.
2- چون به امری دستور دهد که الله و رسولش از آن نهی کردهاند، از وی اطاعت نمیشود اما نصیحت وی در این زمینه واجب است.
3- چون به چیزی امر کند که شریعت نه بدان دستور داده و نه از آن نهی کرده است و در بردارنده مصلحت بوده و با شریعت مخالف نباشد، مانند قوانین راهنمایی و رانندگی، قوانین و مقررات شهرداری، تجارت، کشاورزی، صنعت و ... در این مورد اطاعت از وی واجب است.
خلافت در میان قریشیان است مادامی که دین را برپا دارند و مردم تابع و پیرو قریش هستند.
1- از معاویه روایت است که میگوید: از رسول الله شنیدم که فرمود: «همانا امارت در میان قریش خواهد بود تا زمانی که پایبند به دین باشد و هیچکس با آنها دشمنی نمیکند مگر اینکه الله با چهره او را در آتش میاندازد».[2]
2- و از ابن عمر روایت است که رسول الله فرمود: «تا زمانی که دو نفر از قریش باقی بماند، همچنان امر خلافت در میان آنان خواهد ماند».[3]
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «مردم در امارت تابع و پیرو قریش هستند، مسلمانان تابع مسلمانانِ قریش و کافران تابع کفارِ قریش هستند».[4]
1- از عبدالرحمن بن سمره روایت است که رسول الله فرمود: «ای عبدالرحمن بن سمره خواهان امارت نباش؛ اگر در حالی به تو داده شود که خواهان آن بودهای، امارت (و تدبیرآن) به خودت سپرده میشود. و اگر در حالی به تو داده شود که خواهان آن نبودهای، بر آن یاری میشوی».[5]
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «شما برای رسیدن به امارت و فرمانروایی تلاش میکنید ولی روز قیامت باعث پشیمانی شما خواهد شد. امارت و ریاست شیر دهندهی خوبی است (لذات زیادی دارد) اما قطع شدن (مردن) بسیار بدی دارد».[6] (البته این برای کسی است که به مسئولیت خود بخوبی عمل نکنند).
3- از ابوموسی روایت است که میگوید: همراه دو مرد از قوم خود نزد رسول الله رفتیم. یکی از آنها گفت: ای رسول الله، ما را از فرماندهان قرار بده؛ و دیگری نیز همین مساله را مطرح کرد. رسول الله فرمود: «ما این امر را به کسیکه خواهان آن باشد و آنکه بر آن حریص باشد، نمیسپاریم».[7]
دوری از امارت و ریاست به ویژه برای کسیکه از پرداختن به وظایف آن ناتوان است:
از ابوذر روایت است که میگوید: «گفتم: ای رسول الله، آیا مسئولیتی به من واگذار نمیکنید؟ ابوذر میگوید: رسول الله با دستش ضربهای به شانهام زده و گفت: ای ابوذر تو ضعیفی و این وظیفه امانت است و در روز قیامت مایهی رسوایی و ندامت است مگر کسیکه بتواند آنرا به حق عهدهدار شود و حق آنرا به تمام و کمال ادا کند».[8]
فضیلت امام عادل و مجازات امام ظالم
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِنۡ حَکَمۡتَ فَٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ﴾ [المائدة: 42] «و اگر داوری کردی، با عدالت در میان آنها داوری کن، یقیناً الله عادلان را دوست دارد».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «الله هفت گروه را روزی که هیچ سایهای جز سایه او وجود ندارد، در زیر سایه خود جای میدهد: 1- فرمانروای عادل؛ 2- جوانی که در سایه اطاعت و بندگی الله رشد یافته باشد؛ 3- کسیکه همواره دلبسته مسجد باشد. 4- دو مسلمانی که صرفا به خاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر مبنای آن باهم جمع شده و از یکدیگر جدا شوند. 5- کسیکه زنی زیبا و صاحب مقام او را به فحشا دعوت کند ولی نپذیرد و بگوید: من از الله میترسم. 6- کسیکه با دست راستش طوری صدقه دهد که دست چپش نداند. 7- کسیکه در تنهایی ذکر الله گوید و اشکهایش جاری شود».[9]
3- از عبدالله بن عمرو روایت است که رسول الله فرمود: «مقسطین نزد الله بر منابری از نور و در سمت راست الله خواهند بود. و هردو دست الله راست است. کسانیکه در حکم و قضاوت عادلانه رفتار میکنند و با خانواده و زیردستان خود با انصاف برخورد میکنند».[10]
4- از معقل بن بسیار روایت است: از رسول الله شنیدم که فرمود: «هیچ بندهای نیست که الله مسئولیت رعیتی را به او عنایت کند و او در حق آنان خیانت کند، مگر اینکه بهشت را بر او حرام میگرداند».[11]
خلافت و امامت برای مردان است نه زنان
از ابوبکر روایت است که: «زمانی که میخواستم به اصحاب جمل ملحق شوم، الله متعال مرا با سخنی که از رسول الله شنیده بودم، بهرهمند نمود. آنگاه که به رسول الله ابلاغ شد مردم فارس دختر کسری را به عنوان پادشاه خود انتخاب کردهاند و فرمود: قومی که زمام امورش به زنی سپرده شود، رستگار نمیشود».[12]
1- از عباده بن صامت روایت است که: «رسول الله بر شنیدن و اطاعت کردن در سختی و آسانی، خوشحالی و نگرانی، ترجیح دیگران بر ما و اینکه با صاحبان امر (حکام و امیران خویش) اختلاف نکنیم و اینکه هرجا بودیم حق را بگوییم و در راه الله از ملامت هیچکس نهراسیم، با ما بیعت کرد. و در روایتی بعد از این جمله که: «و با صاحبان امر اختلاف نکنیم» میفرماید: «مگر زمانی که کفری آشکار از آنها ببینید که در مورد آن نزدتان دلیل و برهانی از سوی الله میباشد».[13]
2- و از جریر بن عبدالله روایت است که میگوید: «با رسول الله بر شنیدن و اطاعت کردن (مطلق) بیعت کردم؛ پس رسول الله به من فرمود که بگویم: به اندازه قدرت و تواناییام مطیع و فرمانبردار هستم. و بر نصیحت و خیرخواهی نسبت به هر مسلمانی با او بیعت کردم».[14]
حکم کسیکه باعث پراکندگی وحدت و یکپارچگی امور مسلمانان میشود:
از عرفجه روایت است که میگوید: «هرکس در حالی نزد شما آمد که امورتان در اختیار یک نفر بود و قصد تفرقه و اختلاف میان شما داشت، او را بکشید».[15]
از ابوسعید خدری روایت است که رسول الله فرمود: «چون با دو خلیفه بیعت شود، پس دومی را بکشید».[16]
از عوف بن مالک روایت است که رسول الله فرمود: بهترین پیشوایان شما کسانی هستند که شما آنان را دوست دارید و آنان شما را دوست دارند و برای شما دعا میکنند و شما برای آنان دعا میکنید. و بدترین آنان کسانی هستند که شما آنان را دشمن میدارید و آنان شما را دشمن میدارند و شما آنان را نفرین میکنید و آنان شما را نفرین میکنند. گفتند: ای رسول الله، با آنان بجنگیم؟ فرمود: «تا زمانی که در میان شما نماز میخوانند، چنین نکنید؛ هرگاه از امرای خود چیزی را مشاهده کردید که آنرا ناپسند میدارید، عمل او را ناپسند بدارید. اما از فرمان برداری او سرباز نزنید».[17]
خلافت عبادتی از بزرگترین عبادتهاست و جهت ادای کامل این مسئولیت امور ذیل بر خلیفه واجب است:
الف) اقامهی دین؛ و آن با حفظ دین، عمل به آن، دعوت به سوی آن، دفع شبهات از آن، اجرای احکام و حدود آن، قضاوت در میان مردم بر مبنای آنچه الله متعال نازل کرده و جهاد در راه الله میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ١٢٥﴾ [النحل: 125] «با حکمت و پند نیکو (مردم را) به راه پروردگارت دعوت نما؛ و با روشی که نیکوتر است با آنها (بحث و) مناظره کن، بیتردید پروردگارت به (حال) کسیکه از راه او گمراه شده است، داناتر است و (نیز) او به هدایتیافتگان داناتر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
3- الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ سَمِیعَۢا بَصِیرٗا٥٨﴾ [النساء: 58] «بیگمان الله به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آنها بازگردانید. و هنگامیکه میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید، درحقیقت، نیکو چیزی است که الله شما را به آن اندرز میدهد، بیگمان الله شنوای بیناست»
4- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ جَٰهِدِ ٱلۡکُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱغۡلُظۡ عَلَیۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ٩﴾ [التحریم: 9] «ای پیامبر، با کفار و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر و جایگاهشان جهنم است و بد جایگاهی است».
ب) انتخاب افراد لایق و شایسته برای سمتها و شهرهای مختلف
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ خَیۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡأَمِینُ﴾ [القصص: 26] «بهترین کسی را که میتوانی اجیر کنی، کسی است که نیرومند امین باشد (و او چنین است)».
2- از معقل بن یسیار روایت است که شنیدم رسول الله فرمود: «هر امیری که امور مسلمانان را بر عهده گیرد، سپس برای آنان تلاش نکرده و خیرخواهی نکند، همراه آنان وارد بهشت نمیشود».[18]
ج) امام اقوال و اعمال کارگزارانش را مورد محاسبه قرار دهد.
از ابوحمید ساعدی روایت است که: رسول الله مردی از قبیلهی ازد که ابن اللتبیه نام داشت، مامور جمعآوری زکات نمود. وقتی وی برگشت گفت: اینها (اموال زکات و) مال شماست و این را به من هدیه دادهاند. رسول الله فرمود: چرا (چنین شخصی) در خانهی پدر یا مادرش نمینشیند تا ببیند برای او هدیه میآورند یا نه؟ سوگند به کسیکه جانم در دست اوست، کسی چیزی از مال زکات (به ناحق) بر نمیدارد مگر اینکه در روز قیامت در حالی میآید که آنرا بر گردن حمل میکند که اگر شتر یا گاو یا گوسفندی باشد، بانگ میزند. سپس رسول الله دستش را بالا برد چنانکه سفیدی زیر بغلش دیده شد و فرمود: «بار الها آیا حکم تو را ابلاغ کردنم، بار الها آیا حکم تو را ابلاغ کردم» و این را سه بار تکرار کردند.[19]
د) جویای اوضاع و احوال رعیت باشد و امورشان را چنانکه مصلحت میطلبد تدبیر کند.
از ابنعمر روایت است که رسول الله فرمود: «همهی شما مسئول هستید. و از همه شما در مورد زیردستانتان سوال خواهد شد. امیری که بر مردم گمارده میشود، مسئول است و در مورد رعیتش سوال خواهد شد. مرد مسئول خانواده خود میباشد و در مورد آنها سوال خواهد شد. زن در خانهی شوهرش و در مورد فرزندش مسئول میباشد و در مورد آنها سوال خواهد شد؛ برده مسئول مال آقایش میباشد و در مورد آن سوال خواهد شد. بدانید و آگاه باشید که همهی شما مسئول هستید و در مورد زیردستانتان سوال خواهید شد».[20]
و) مهربانی و نرمخویی با زیردستان و نصیحت آنان
1- از تمیم داری روایت است که رسول الله فرمود: «دین نصیحت و خیرخواهی است. گفتیم: برای چه کسی؟ فرمود: «برای الله، کتابش، رسولش، پیشوایان مسلمانان و عموم مردم».[21]
2- از معقل بن یسار روایت است که شنیدم رسول الله فرمود: «هیچ امیر و فرماندهی نیست که امور مسلمانان به وی سپرده میشود و او در امور آنها تلاش نمیکند و به نصیحت آنها نمیپردازد مگر اینکه همراه آنها وارد بهشت نمیشود».[22]
ی) مشورت در امور با مشاوران
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ١٥٩﴾ [آل عمران: 159] «پس به (سبب) رحمت الهی است که تو با آنان نرمخو (و مهربان) شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعا از اطراف تو پراکنده میشدند، پس از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن و آنگاه که تصمیم گرفتی بر الله توکل کن، زیرا الله توکل کنندگان را دوست میدارد».
ی) رسیدگی به مصالح داخلی و خارجی امت
1- اللهود متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٢٨﴾ [التوبة: 128] «یقیناً پیامبری از (میان) خودتان به سویتان آمد که رنجهای شما بر او دشوار (و گران) است و بر (هدایت) شما سخت اصرار دارد و (نسبت) به مؤمنان روؤف (و) مهربان است».
2- از امالموئمنین عایشه روایت است که از رسول الله شنیدم در خانهام فرمود: «پروردگارا کسیکه امر ولایت امت مرا به عهده بگیرد و بر آنان سختگیری کند، تو بر او سختبگیر و اگر نسبت به آنان مهربان باشد، تو نیز بر او مهربان باش».[23]
ن) برای رعییتش الگوی نیکی در دین و اخلاق باشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤﴾ [القلم: 4] «و یقیناً تو (ای محمد) بر اخلاق و خوی بسیار عظیم و والایی هستی».
2- الله متعال میفرماید: ﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا٢١﴾ [الأحزاب: 21] «یقیناً برای شما در زندگی رسول الله سرمشق نیکویی است، برای آنان که به الله و روز آخرت امید دارند و الله را بسیار یاد میکنند».
3- - الله متعال میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ فَلَا تَکُن فِی مِرۡیَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٢٣ وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ٢٤﴾ [السجدة: 23-24] «به راستی به موسی کتاب (تورات) دادیم، پس (ای پیامبر گرامی!) از دیدار او (= موسی) در شک و تردید مباش و ما آن (تورات) را (وسیله) هدایت برای بنیاسرائیل قرار دادیم. و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند؛ زیراشکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند».
ر) نسبت به مسلمانان حُسن ظن داشته باشد و در جستجوی اسرار و نهان آنها نباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا فَکَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِیمٞ١٢﴾ [الحجرات: 12] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از بسیاری از گمان(های بد) بپرهیزید، بیشک بعضی از گمان(ها) گناه است و (در امور دیگران) تجسس (و کنجکاوی) نکنید و بعضی از شما بعضی دیگر را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادرش را درحالیکه مرده است، بخورد؟! پس (البته) آنرا ناپسند دارید و از الله بترسید، بیگمان الله توبهپذیر مهربان است».
2- از معاویه روایت است از رسول الله شنیدم که فرمود: «اگر در پی اسرار و نهان مردم باشی، آنان را تباه خواهی کرد یا چه بسا به تباهی بکشانی».[24]
ز) همنشینان صالح و نیک انتخاب کند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَکُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِینَ١١٩﴾ [التوبة: 119] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید از الله بترسید و با راستگویان باشید».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨﴾ [الکهف: 28] «و با کسانی باش که پروردگار خود را صبحگاهان و شامگاهان میخوانند (و تنها) وجه او را میطلبند و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمانت را از آنها بر مگیر و پیروی نکن از کسانیکه دلهایشان را از یاد خود غافل ساختهایم و هوای نفس خویش را پیروی کردند و کارهایشان از حد گذشته (و برباد) است».
3- از ابوسعید خدری روایت است که رسول الله فرمود: «الله متعال هیچ پیامبری را مبعوث نکرد و هیچ خلیفهای به خلافت نمیرسد مگر اینکه دو همنشین دارد: همنشینی که او را به نیکی امر نموده و بدان تشویق میکند و همنشینی که او را به شر و بدی امر میکند و بدان تشویق میکند. و معصوم کسی است که الله او را حفظ نماید».[25]
وظایفی که بر عموم امت در برابر حاکم اسلامی واجب است عبارتند از:
الف) اطاعت از ولی امر در آنچه معصیت و نافرمانی الله نیست.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا٥٩﴾ [النساء: 59] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از الله اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و از صاحبان امرتان؛ و اگر در چیزی اختلاف کردید، آنرا به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
2- از ابن عمر روایت است که رسول الله فرمود: «بر هر مسلمانی شنیدن و اطاعت کردن (از امام و خلیفهی مسلمانان) در آنچه دوست دارد و ناپسند میشمارد، واجب است. مگر اینکه به معصیت و نافرمانی امر شود؛ بنابراین اگر به معصیت و نافرمانی امر شود، نباید سخنانش را شنید و از دستوراتش اطاعت کرد».[26]
ب) نصیحت مسئولین:
از تمیم داری روایت است که رسول الله فرمود: «دین نصیحت است. گفتیم: برای چه کسی؟ فرمود: برای الله و کتابش و رسولش و پیشوایان مسلمانان و عموم مردم».[27]
ج) یاری نمودن وی در حق:
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
د) خیانت نکردن به مسئولین و دیگران:
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓاْ أَمَٰنَٰتِکُمۡ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٧ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِیمٞ٢٨﴾ [الأنفال: 27-28] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، به الله و پیامبر (او) خیانت نکنید و (نیز) در امانتهای خود، درحالیکه میدانید خیانت نورزید. و بدانید که اموال شما و اولاد شما، (وسیله) آزمایش است و همانا الله است که پاداش بزرگ نزد اوست».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس علیه ما سلاح حمل کند، از ما نیست».[28]
ذ) صبر و شکیبایی به هنگام ظلم حاکمان و انحصار طلبی آنها.
1- از اسید بن حُضیر روایت است که مردی از انصار با رسول الله خلوت کرده و گفت: آیا مرا مامور جمع آوری زکات قرار نمیدهی، همانگونه که فلانی را مامور نمودی؟ رسول الله فرمود: «به زودی بعد از من با امرایی رو به رو خواهید شد که (در بیت المال تصرف میکنند و) تنها به رای خود عمل میکنند؛ پس (در مقابل ظلم آنان) شکییایی ورزید تا مرا در جوار حوض (کوثر) ملاقات کنید».[29]
2- از ابن عباس روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس عمل یا رفتار ناخوشایندی از امیرش ببیند، باید صبر کند. زیرا کسیکه به اندازهی یک وجب از فرمان حاکم خارج شود - و بر همین حالت بمیرد- به مرگ جاهلیت و بر گمراهی مرده است».[30]
ر) اطاعت از حاکمان در آنچه معصیت و نافرمانی الله نیست هرچند از حقوق منع کنند.
سلمه بن زید جعفی از رسول الله پرسید: «ای رسول الله، اگر امیرانی داشتیم که حق خود را از ما بخواهند و ما را از حقوقمان باز دارند، دستور شما چیست؟ رسول الله از وی روی گردانید. وی برای بار دوم همین سوال را تکرار کرد که رسول الله از وی روی گردانید. و برای بار سوم این سوال را تکرار کرد که اشعث بن غیث او را به سمت خود کشید. پس رسول الله فرمود: «بشنوید و اطاعت کنید». زیرا بر آنها وظایفی واجب است و بر شما وظایفی».[31]
ز) همراهی با مسلمانان و امام آنها به هنگام ظهور فتنهها و در هر حال.
1- از حذیفه بن یمان روایت است که میگوید: مردم از رسول الله در مورد امور نیک و خیر میپرسیدند اما من از شر و شرارت میپرسیدم تا مبادا گفتار آن شوم؛ گفتم: ای رسول الله، ما در جاهلیت در شر و بدی به سر میبردیم که الله این خیر (اسلام) را به ما عطا نمود؛ آیا بعد از این خیر و شری هست؟ رسول الله فرمود: بله؛ گفتم: آیا بعد از آن شر، خیر است؟ فرمود: بله، اما در آن فساد خواهد بود. گفتم: فساد آن چیست؟ فرمود: گروهی خواهند بود که به راه و روشی جز سنت من عمل کرده و دیگران را به آن فرا میخوانند برخی اعمالشان نیک و برخی منکر است. گفتم: آیا بعد از این خیر، شری هست؟ فرمود: بله، دعوتگرانی که مردم را به سوی دروازههای دوزخ فرا میخوانند، هرکس دعوت آنها را اجابت کند، او را به آتش میاندازند. گفتم: ای رسول الله آنان را برای ما توصیف کن؛ رسول الله فرمود: بله؛ قومی از جنس ما هستند که به زبان ما سخن میگویند. گفتم: ای رسول الله، اگر این وضعیت را دریافتم چه کنم؟ فرمود: با مسلمانان و پیشوای آنان باش؛ گفتم: اگر در آن زمان جماعت و رهبری نداشتند چه کنم؟ فرمود: از تمام گروهای موجود دوری کن هرچند این دوری سبب شود ریشهی درختان را با دندان بگیری تا اینکه در همان حال بمیری ... .[32]
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس از اطاعت امام و پیشوای مسلمانان خارج شود و جماعت مسلمانان را ترک کند و در این وضعیت بمیرد، بر مرگ جاهلی (و گمراهی) مرده است. و هرکس زیر پرچمی که هدفش معلوم نیست بجنگند و به خاطر تعصب قومی خشمگین شود، یا اینکه به سوی تعصبات قومی فرا خواند، یا چنین تعصبی را یاری دهد و در این مسیر کشته شود. بر مرگ جاهلی (و گمراهی) مرده است و هرکس بر علیه امت من خروج کند و نیک و بد آنها را گردن زند و از کشتن مومنان باکی نداشته باشد و به عهد هیچ صاحب عهدی وفا نکند، نه او از من است و نه من از اویم».[33]
3- از ابن عباس روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس عمل یا رفتار ناخوشایندی از امیرش ببیند، باید صبر کند؛ زیرا کسیکه به اندازهی یک وجب از فرمان حاکم خارج شود - و بر همین حالت بمیرد- به مرگ جاهلیت (و بر گمراهی) مرده است».[34]
ن) انکار حکیمانهی امور غیر شرعی که از حاکم سر میزند و نجنگیدن با آنها مادامی که نماز میخوانند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤ وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ١٠٥﴾ [آل عمران: 104-105] «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی باز دارند و آنانند که رستگارند. و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند پس از آنکه دلایل روشن برایشان آمد و اینان برایشان عذاب بزرگی است».
2- از ام سلمه روایت است که رسول الله فرمود: «پادشاهانی بر شما حاکم خواهند شد که برخی از اقدامات آنها را نیک و مطابق با شریعت و برخی را مخالف با آن مییابند. بنابرابن هرکس اعمال و رفتار مخالف با شریعتِ آنان را (در دل) ناپسند شمارد از گناه بری میگردد؛ و هرکس با آن مخالفت مبارزه کند، (از گناه تایید ظلم و منکر) سالم میماند. ولی کسیکه به عمل آنها راضی باشد و از آنها پیروی کند، (گنه کار و نافرمان است). گفتند: ای رسول الله، آیا آنها نجنگیم؟ فرمود: مادامی که نماز میخوانند، نه».[35]
چون مسلمانی ظالمانه به قتل یا زندان تهدید شود و بر جان و دینش ترسان باشد، برای وی جایز است که از یکی از کشورهای اسلامی پناهندگی بخواهد و اگر چنین شرایطی میسر نبود، خواهان پناهندگی به کشورهای غیر اسلامی باشد به شرط اینکه خطری برای دینش نداشته باشد و کفار را بر مسلمانان یاری ندهد و نیت وی بازگشت به سرزمینهای اسلامی باشد هر زمان که مقدور بود.
برخی از صحابه از مکه به حبشه هجرت کردند و اینگونه از اذیت و آزار فرار نمودند و تحت حمایت پادشاه حبشه نجاشی قرار گرفتند که در آن زمان کافر بود.
[1]- متفق علیه؛ بخاری: 7144؛ مسلم: 1839؛ متن از مسلم میباشد.
[2]- بخاری: 7139.
[3]- متفق علیه؛ بخاری: 3501؛ مسلم: 1820؛ متن از بخاری میباشد.
[4]- متفق علیه؛ بخاری: 3495، مسلم: 1818 متن از بخاری میباشد.
[5]- متفق علیه؛ بخاری: 7147؛ مسلم: 1652؛ متن از بخاری میباشد.
[6]- بخاری: 7148
[7]- متفق علیه؛ بخاری: 7149؛ مسلم: 1733؛ متن از بخاری میباشد.
[8]- مسلم: 1825
[9]- متفق علیه؛ بخاری: 1423؛ مسلم: 1031؛ متن از بخاری میباشد.
[10]- مسلم: 1827
[11]- متفق علیه؛ بخاری: 7150، مسلم: 142؛ متن از مسلم میباشد.
[12]- بخاری: 7099
[13]- متفق علیه؛ بخاری: 7056؛ مسلم: 42؛ 1709
[14]- متفق علیه؛ بخاری: 7204؛ مسلم: 56؛ متن از بخاری میباشد.
[15]- مسلم: 1852
[16]- مسلم: 1853
[17]- مسلم: 1855
[18]- متفق علیه؛ بخاری: 7150؛ مسلم: 142؛ متن از مسلم میباشد.
[19]- متفق علیه؛ بخاری: 2597؛ مسلم: 1832؛ متن از بخاری میباشد.
[20]- متفق علیه؛ بخاری: 893؛ مسلم: 1829؛ متن از مسلم میباشد.
[21]- مسلم: 55
[22]- متفق علیه؛ بخاری: 6066؛ مسلم: 2563؛ متن از بخاری میباشد.
[23]- مسلم: 1828
[24]- صحیح؛ ابوداود: 4888
[25]- بخاری: 7198
[26]- متفق علیه؛ بخاری: 7144؛ مسلم: 1839 متن از مسلم میباشد.
[27]- مسلم: 55
[28]- مسلم: 143
[29]- متفق علیه؛ بخاری: 3792؛ مسلم: 1845؛ متن از مسلم است.
[30]- متفق علیه؛ بخاری: 7054؛ مسلم: 1849؛ متن از بخاری میباشد.
[31]- مسلم: 1846
[32]- متفق علیه؛ بخاری: 3606؛ مسلم: 1847؛ متن از بخاری میباشد.
[33]- مسلم: 848
[34]- متفق علیه؛ بخاری: 7054؛ مسلم: 1849؛ متن از بخاری است.
[35]- مسلم: 1854
قضاوت: عبارت است از تبیین حکم شرعی و الزام بدان و حل و فصل اختلافات.
الله متعال قضاوت و صدور حکم را بر مبنای آنچه نازل کرده جهت حفظ حقوق، اقامه عدل، حفظ سرزمینها و بندگان، حفاظت از جان و مال و آبروی افراد وضع کرده است. الله متعال انسانها را چنان خلق کرده که نیازمند یکدیگر هستند چنانکه برای خرید و فروش و سایر حرفهها و امور ازدواج و طلاق و اجاره و دیگر ضروریات زندگی به یکدیگر وابسته و نیازمند میباشند. شریعت برای این امور قواعد و شروطی را وضع کرده که نوع تعامل افراد با یکدیگر را تنظیم و استوار میکند تا اینکه امنیت و عدالت در میان آنها برقرار باشد. اما گاهی عمدا یا از روی جهل مخالفتهایی با این شروط و قواعد صورت میگشرد که مشکلاتی را بوجود میآورد و باعث اختلاف و نزاع و عداوت و دشمنی میشود. و چه بسا گاهی منجر به غارت اموال و خونریزی و تخریب خانهها میگردد. از اینرو الله دانا و آگاه به مصالح بندگان قضاوت بر مبنای شریعت را در میان آنها مقرر داشته است تا اختلاف و نزاع از بین رفته و مشکلات بوجود آمده حل شود و بین بندگان با معیار حق و بر مبنای عدل قضاوت شود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِۖ فَٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِکُلّٖ جَعَلۡنَا مِنکُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن لِّیَبۡلُوَکُمۡ فِی مَآ ءَاتَىٰکُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُکُمۡ جَمِیعٗا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٤٨﴾ [المائدة: 48] «و (این) کتاب (= قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم درحالیکه تصدیقکنندهی کتابهای که پیش از آن است و بر آنها شاهد و نگاهبان است، پس به آنچه الله نازل کرده است در میان آنها حکم کن و از هوی و هوسهای آنان به جای آنچه از حق به تو رسیده است، پیروی نکن (و از احکام الهی روی مگردان) ما برای هرکدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم و اگر الله میخواست همهی شما را یک امت قرار میداد، ولی (الله میخواهد) شما را در آنچه به شما داده بیازماید، پس در نیکیها بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همهی شما به سوی الله است، آنگاه از آنچه در آن اختلاف میکردید به شما خبر میدهد».
قضاوت فرض کفایه است و بر امام و حاکم مسلمانان واجب است بر حسب نیاز در هر شهر و اقلیمی یک یا چند قاضی مشخص کند تا به حل و فصل اختلافات و اقامه حدود و قضاوت بر مبنای حق و عدل بپردازد. و حقوق را به صاحبان حق بازگردانده و با مظلوم منصفانه رفتار شود و به مصالح مسلمانان و مواردی از این قبیل رسیدگی کند. قضاوت بین مردم فرض کفایه است چنانکه اگر عدهای به اندازه کفایت، به این مهم بپردازند، گناه نپرداختن به آن از دیگران ساقط میشود زیرا مقصود در فرض کفایه عمل موردنظر است نه فاعل آن؛ همچون اذان؛ و اگر مقصود شریعت هم عمل و هم عامل آن باشد حکم مورد نظر فرض عین خواهد بود مانند نماز و روزهی رمضان و...
الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنِ ٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩ أَفَحُکۡمَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ یَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ٥٠﴾ [المائدة: 49-50] «و در میان آنها (= یهود) بر اساس آنچه الله (در قرآن) نازل کرده حکم کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش، مبادا تو را از بعضی از چیزهایی که الله بر تو نازل کرده منحرف کنند و اگر آنها (از حکم تو) روی گردانند، پس بدان که الله میخواهد آنان را به (خاطر) پارهای از گناهانشان مجازات کند و بیگمان بسیاری از مردم نافرمانند. آیا آنها حکم جاهلیت را میخواهند؟! چه کسی برای گروهی که یقین دارند بهتر از الله حکم میکند؟!»
کسیکه عهدهدار مسئولیت قضاوت میشود باید شروطی را دارا باشد:
1- قوی و امین باشد؛ قاضی باید در عملش قوی و در وظیفهای که بر عهدهی اوست امین باشد.
2- مسلمان باشد زیرا واجب است قاضی به آنچه الله متعال نازل کرده حکم کند.
3- بالغ و عاقل باشد. چون تصرفات کودک و مجنون ناقص و غیر قابل اعتنا میباشد.
4- عادل باشد؛ زیرا به دلیل فسقِ فاسق احتمال ظلم و ستم وی میرود.
5- شنوا باشد؛ چون کر نمیتواند سخنان طرفین دعوا را بشنود.
6- قدرت تکلم داشته باشد. تا اینکه بتواند با طرفین دعوی سخن بگوید.
7- مجتهد، آشنا و آگاه از احکام باشد. چون مقلد و فرد عامی صلاحیت لازم برای عهدهدار شدن این مسئولیت را ندارد.
8- مرد باشد؛ زن ناقص العقل است و عاطفه و احساس وی غلبه دارد، لذا بسیار فریب میخورد.
بر حسب امکان این شروط معتبر است و بینا بر کور ترجیح دارد و بر حسب قدرت و نیاز سپردن امر قضاوت به برترینها واجب است.
انتخاب قاضی
مسئول تعیین قاضی امام و حاکم مسلمانان است. و بر او واجب است که برای قضاوت میان مردم، برترین آنها از نظر علم و تقوا و باهوشترین و زیرکترین آنها را انتخاب کند. زیرا در میان مردم برخی مُحق و برخی دروغگو میباشند. تا اینکه حق ضایع نشود و فاجر او را نفریبد.
و نیز باید پرهیزگارترین آنها را برای قضاوت انتخاب کند زیرا متقی و پرهیزگار مال حرام نمیخورد و در صدور حکم به کسی گرایش نخواهد داشت و حکم ناحق صادر نخواهد کرد. و تقوا موجب آسان شدن امور و میسر شدن هر امر دشواری و معرفت حق و تمایل به آن و حکم نمودن بر اساس آن و یاری کردن آن میشود.
و کسی را انتخاب میکند که در علم شرعی قوی، در انجام وظیفهاش امین، فردی صادق و فقیه و مهربان و نرمخو با مردم باشد.
1- الله متعال درشان موسی علیهالسلام میفرماید: ﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا یَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَیۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡأَمِینُ٢٦﴾ [القصص: 26] «یکی از آن دو (دختر) گفت: پدرجان! او را اجیر کن، بیتردید بهترین کسی را که میتوانی اجیر کنی، کسی است که نیرومند امین باشد (و او چنین است)».
2- و الله متعال میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ١٥٩﴾ [آل عمران: 159] «پس به (سبب) رحمت الهی است که تو با آنان نرمخو (و مهربان) شدی و اگر تندخو و سختدل بودی، قطعا از اطراف تو پراکنده میشدند، پس از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها، با آنان مشورت کن و آنگاه که تصمیم گرفتی بر الله توکل کن، زیرا الله توکل کنندگان را دوست میدارد».
قضاوت کردن عادلانه میان مردم از بزرگترین عبادتها است. بنابراین بر تمام حکام و قضات واجب است بر مبنای حق و هدایتی که الله متعال نازل کرده، حکم کرده و قضاوت کنند.
و این از رحمت الله است که دینی کامل به سوی ما نازل کرده که در آن حل تمام مسایل بشریت نهفته است. الله متعال قرآن را نازل کرد که در آن احکام و شرایع به تفصیل بیان شده است و نیز میزان را نازل نمود که همان عدل است و نمود آن در قالب قوهی قضایی میباشد و نیز آهن را نازل کرد که نمود آن در قالب قوهی اجرایی احکام شرعی میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِی مَخۡمَصَةٍ غَیۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾ [المائدة: 3] «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را (بعنوان) دین برای شما بر گزیدم. اما هرکس که از گرسنگی درمانده شود و مایل به گناه نباشد (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورد) پس (بداند که) الله آمرزندهی مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢٥﴾ [الحدید: 25] «به راستی که پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آها کتاب (آسمانی) و میزان (عدالت) نازل کردیم. تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی سخت و منافعی برای مردم است. و تا الله معلوم بدارد چه کسی به نادیده او و پیامبرانش را یاری میکند، بیگمان الله توانای پیروزمند است».
اموری که باید قاضی از آنها دوری کند
بر قاضی و دیگران قبول کردن رشوه حرام است. و نباید قاضی از کسی هدیه قبول کند مگر از کسیکه قبل از قاضی شدن وی به او هدیه میداده است. هرچند بهتر است از او هم قبول نکند. زیرا رسول الله فرمود: هدیه پذیرفتن عامل خیانت است.[1]
قضاوت بین مردم برای کسیکه توان آنرا دارد و اطمینان دارد مرتکب ظلم و ستم نمیشود، فضل بزرگی دارد.
قضاوت از بهترین عباداتی است که به وسیلهی آن به الله متعال تقرب حاصل میشود و این زمانی است که خالصانه برای الله متعال باشد. زیرا دربردارنده اصلاح بین مردم، اقامهی عدل، گرفتن حق مظلوم، دفع ظالم، امر به معروف و نهی از منکر، اقامهی حدود و بازگرداندن حقوق به صاحبان آنها میباشد. و این وظیفهی پیامبران است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿۞لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١١٤﴾ [النساء: 114] «در بسیاری از رازگوییهای آنان [= مردم] خیری نیست، مگر [در گفتارِ] کسى که به [دادنِ] صدقهای یا کاری پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد؛ و هر کس برای رضایت الله چنین کند، به زودی پاداش بزرگی به وی خواهیم داد».
2- از عبدالله بن مسعود روایت است که رسول الله فرمود: «حسادت (غبطه) جز در دو مورد روا نیست: مردی که الله متعال مال را به او ارزانی داشته و در خرج کردن آن در راه حق به وی همت بخشیده است. و مردی که الله متعال به او علم و معارف اسلامی شرعی عنایت فرموده و او از علم خود دیگران را بهرهمند میسازد و با عدالت قضاوت میکند». [2]
3- از عبدالله بن عمرو روایت است که رسول الله فرمود: «همانا مقسطین بر منبری از نور و در سمت راست الله قرار میگیرند. و هردو دست الله راست هستند. همان کسانیکه در حکم و قضاوتشان عدالت را رعایت کرده و در مورد خانواده و زیردستان خود انصاف به خرج میدهند»[3].
4- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «الله متعال در روزی که سایهای جز سایه او وجود ندارد هفت گروه را در زیر سایه خود جای میدهد: 1- امام (فرمانروای) عادل؛ 2- جوانی که در اطاعت و عبادت الله رشد یافته باشد؛ 3- کسیکه همواره دلبسته مسجد باشد؛ 4- دو مسلمانی که صرفا به خاطر خشنودی الله یکدیگر را دوست داشته باشند؛ و بر اساس آن جمع شده و از هم جدا شوند؛ 5- کسیکه زنی زیبا و صاحب مقامی او را به فحشاء فرا بخواند ولی او نپذیرد و بگوید: من از الله میترسم. 6- کسیکه با دست راستش طوری صدقه دهد که دست چپش نداند. 7-کسیکه در تنهایی بیاد الله باشد و از ترس او اشک بریزد».[4]
5- از عمروبن عاص روایت است که از رسول الله شنیده که فرمود: «هرگاه قاضی در داوری اجتهاد کند و رای صادره از سوی وی درست باشد، دو پاداش دارد و اگر رای صادره برخاسته از اجتهاد نادرست باشد، یک پاداش برای وی میباشد».[5]
موضوع قضاوت، حکم نمودن در مورد خون، آبرو، اموال و سایر حقوق مردم میباشد. از این جهت پاداش آن بزرگ است و نیز خطر آن بزرگ میباشد. زیرا ترس آن میرود قاضی به یکی از دو طرف دعوی تمایل یابد. چه از این جهت که از نزدیکان یا دوستان وی باشد یا کسی باشد که از جاه و مقامی برخوردار است و احتمال بهرهبرداری از آن میرود یا اینکه ریاست جایی را بر عهده دارد که از نفوذ و قدرت وی میترسد. و بنا به هریک از این دلایل در صدور حکم دچار ظلم و ستم شود و اینگونه در معرض خشم الله قرار گیرد.
قاضی تمام تلاش خود را در شناخت حکم شرعی و جستجوی دلایل جهت رسیدن به حکم درست صرف میکند. و قضاوت تلاش و کوشی را میطلبد که جسم قاضی را خسته و او را ضعیف میکند. و هرکس تقوای الهی پیشه کند و اللهترس باشد، الله به او میآموزد و او را به سوی حکم و حکمت و قول صواب هدایت میکند. و مادامی که قاضی ظلم و ستم نکند، الله همراه اوست اما چون مرتکب ظلم و جور شود، او را به خودش وا میگذارد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یُؤۡتِی ٱلۡحِکۡمَةَ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٦٩﴾ [البقرة: 269] «(الله) به هرکس که بخواهد حکمت و (دانش) میدهد و به هرکس حکمت داده شود، بیشک خیر فراوانی داده شده است و جز خردمندان پند نمیگیرد».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ فِینَا لَنَهۡدِیَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٦٩﴾ [العنکبوت: 69] «و کسانیکه در راه ما (کوشش و) جهاد کنند، قطعاً به راههای خویش هدایتشان میکنیم و یقیناً الله با نیکوکاران است».
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن، و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
2- از بریده روایت است که رسول الله فرمود: قاضیها سه دستهاند: دو گروه آنها در آتشاند و یکی از آنها وارد بهشت میشود. قاضی که حق را میداند و بر مبنای آن قضاوت میکند در بهشت است؛ قاضی که بر مبنای جهل و ناآگاهی میان مردم قضاوت میکند، در آتش است؛ و قاضی که در صدور حکم ستم میکند، در آتش است».[6]
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس به عنوان قاضی میان مردم قرار داده شود، درحقیقت بدون چاقو ذبح شده است». [7]
مطالبهی جایگاه قضاوت یا حریص بودن برآن امری شایسته نیست. از عبدالرحمن بن سمره روایت است که رسول الله به من گفت: «ای عبدالرحمن بن سمره، خواهان امارت نباش زیرا اگر بعد از درخواست آن به امارت برسی، با آن (امارت) تنها خواهی ماند. اما اگر بدون درخواست به تو داده شود. الله تو را یاری خواهد کرد».[8]
چه کسی قضاوت را برعهده میگیرد؟
قضاوت بین مردم از بزرگترین مناصب در اسلام است. و نیز از بزرگترین عبادتها و مسئولیتها میباشد. بنابراین جز مسلمان نیکوکارِ فقیهِ متقی عهدهدار آن نمیشوند.
و سپردن امر قضاوت به اهل بدعت جایز نیست زیرا شروط لازم برای عهدهدار شدن این امر را ندارند.
اهل بدعت دو گونهاند:
1- کسانیکه بدعتشان از نوع مکفره میباشد. این گروه شرط اسلام در حق آنها منتفی میباشد.
2- اهل بدعتی که بدعتشان از نوع فسق است نه کفر؛ و شرط عدالت در حق آنها منتفی میباشد.
بنابراین امر قضاوت را هیچیک از این دو گروه بر عهده نخواهند داشت ولو در مورد اهل بدعتی چون خود؛
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنِ ٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩﴾ [المائدة: 49] «و در میان آنها (= یهود) بر اساس آنچه الله (در قرآن) نازل کرده حکم کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش، مبادا تو را از بعضی از چیزهایی که الله بر تو نازل کرده منحرف کنند و اگر آنها (از حکم تو) روی گردانند، پس بدان که الله میخواهد آنان را به (خاطر) پارهای از گناهانشان مجازات کند و بیگمان بسیاری از مردم نافرمانند».
2- از ام المؤمنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس در این امر (دین) ما چیزی ایجاد کند که از آن نیست، آن چیز مردود است و باطل».[9]
- شایسته است قاضی قوی و نه متجاوز باشد. تا اینکه ظالم به وی چشم امید نداشته باشد.
- نرمخو و نه ضعیف باشد تا صاحب حق از او بیم نداشته باشد.
- شایسته است قاضی بردبار و صبور باشد؛ تا از سخنان طرفین دعوی خشمگین نشده وتصمیم عجولانه نگیرد و باعث عدم تسلط لازم نشود. و غرور و تکبر دروغین او را به انجام گناه نکشاند و همهی اینها باعث نشود تا به خاطر خود انتقام بگیرد.
- خویشتندار و شکیبا باشد تا اینکه شتابزدگی منجر به امری ناشایست نشود. و زیرک باشد. تا اینکه طرفین دعوی با گزافهگویی و سخنان آراسته او را نفریبند.
- شخصی پاکدامن و مالش از حرام پاک باشد تا اینکه مال حرام مانع قضاوت درست و عادلانهی وی نشود.
- امین باشد و در انجام وظیفه رضایت الله متعال را مدنظر داشته و مخلص باشد و در قبال قضاوت، امید ثواب داشته باشد و در مسیر حق از ملامتِ ملامت کنندگان ترس و هراسی نداشته باشد.
- فردی آگاه به احکامِ قضاوت باشد تا صدور حکم و قضاوت در پروندههای مختلف برای وی آسان باشد.
- شایسته است که قاضی، فقها و علما را در مجلس قضاوت خود فرابخواند و در مواردی که دچار اشکال میشود با آنها مشورت کند.
- بر قاضی واجب است که بین طرفین دعوی در همهی موارد یکسان برخورد کند. در حاضر شدن آنها نزد قاضی، نشستن در برابر قاضی و نوع برخورد با هریک از آنها بر مبنای آنچه الله نازل کرده است.
- وشایسته نیست قاضی در حالت عصبانیت شدید یا بیماری یا شدت گرسنگی یا تشنگی یا اندوه یا خستگی یا خوابآلودگی قضاوت کند. اما اگر در این حالات قضاوت کرد و در قضاوت مصیب بود، حکم وی نافذ میباشد.
- برای قاضی سنت است که کاتبی مسلمان، مکلف و عادل در اختیار بگیرد تا وقایع و قضایا و وثیقهها و اسناد را ثبت و ضبط کند.
آیا قاضی میتواند بر مبنای علم خود قضاوت کند؟
بر قاضی واجب است که بر حسب امور حسی ظاهری قضاوت کند و بر مبنای علم خود حکم نکند هرچند یقین داشته باشد، تا اینکه متهم نشود. اما اگر دو طرف دعوی برای قضاوت نزد وی حاضر شدند و قاضی یقینا میدانست که حق با یکی از آنهاست، قضاوت این دعوی را به قاضی دیگری ارجاع دهد و خود شاهد حقی باشد که از آن آگاه است.
قاضی بر مبنای علم خود قضاوت نمیکند زیرا چنین رفتاری باعث متهم شدن وی میشود بلکه بر مبنای آنچه میشنود قضاوت میکند.
برای قاضی جایز است در حالتی که خوف تهمت نباشد، یا اینکه مسأله موردنظر نزد وی به تواتر ثابت شده و اخبار متعددی در مورد آن ذکر شده باشد، چنانکه در علم و آگاهی از آن، او و دیگران مشترک باشند، یا بر مبنای آنچه در مجلس قضاوت به او خبر میدهند، بر اساس علم خود قضاوت کند.
برای قاضی مستحب است میان دو طرف دعوی صلح برقرار کند و آنها را به بخشش و گذشت تشویق نماید. در اصلاح، پاداش بزرگی نهفته است و باعث از بین رفتن کینهتوزی میشود. و این مادامی است که حکم شرعی مشخص نشده و بدان حکم نشده است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿۞لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١١٤﴾ [النساء: 114] «در بسیاری از رازگوییهای آنان [= مردم] خیری نیست، مگر [در گفتارِ] کسى که به [دادنِ] صدقهای یا کاری پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد؛ و هر کس برای رضایت الله چنین کند، به زودی پاداش بزرگی به وی خواهیم داد».
2- الله متعال میفرماید ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ١٠﴾ [الحجرات: 10] «یقیناً مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان صلح (و آشتی) بر قرار کنید و از الله بترسید، باشد که به شما رحم کرده شود».
3- الله متعال میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ﴾ [الفتح: 29] «محمد رسول الله است و کسانیکه با او هستند، بر کافران سختگیر (و شدید) و در میان خود مهربانند».
4- از جریر بن عبدالله روایت است که رسول الله فرمود: «کسیکه به مردم رحم نکند، الله به او رحم نمیکند».[10]
موعظهی طرفین دعوی قبل از حکم
برای قاضی مستحب است قبل از صدور حکم به موعظهی طرفین دعوی بپردازد. از ام سلمه روایت است که رسول الله فرمود: «من (همچون شما) بشر هستم؛ و شما در اختلافات خود به من مراجعه میکنید و چه بسا برخی از شما در بیان دلیل خود سخنورتر باشد. و من بر اساس آنچه میشنوم (به نفع او) قضاوت کنم؛ لذا نباید کسیکه از حق برادرش به نفع او قضاوت نمودم، آنرا برگیرد؛ زیرادر واقع بخشی از آتش را برای او جدا نمودم».[11]
حکم قاضی در مورد خودش نافذ و قابل اجرا نیست و همچنین در مورد کسیکه شهادت وی برای او قبول نمیشود مانند: همسر، همسرِ پدر و فرزندانش و... .
چون شخصی که صلاحیت قضاوت را دارد در امری از امور بین دو یا بیش از دو نفر قضاوت کند، حکمش بین آنها نافذ است.
خطر حکم بغیر ما انزل الله (حکم کردن بر مبنای آنچه الله متعال نازل نکرده است قوانین وضعی و خود ساخته مخالف با شریعت)
بر قاضی واجب است که بر مبنای شریعت اسلام و احکامی که الله متعال نازل کرده، در بین مردم حکم نموده و قضاوت کند. و در هیچ شرایطی برای هیچکس جایز نیست که بین مردم با ملاک و معیاری جز قانون و شریعت اسلام قضاوت کند. زیرا حکم کردن و قضاوت بر اساس آنچه الله نازل نکرده است، یکی از اعمال اهل کفر است بلکه کفر و ظلم و فسق است. و چنین عملی تعدی و تجاوز در حدود الهی و رویگرداندن از شریعت الهی میباشد. از آنجایی که شریعت اسلام عهدهدار اصلاح اوضاع و احوال بشر در تمام امور است، بر قاضی واجب است که تمام قضاوتهایی که به وی ارجاع داده میشود بررسی کرده و بر مبنای شریعت و احکام الهی به قضاوت آنها بپردازد، زیرا دین الله کامل است و برای هر حالت و مسالهای کفایت میکند و بیانگر هر چیزی و هدایت و رحمت است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ﴾ [المائدة: 44] «و هرکس به احکامی که الله نازل کرده است حکم نکند؛ کافر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِۖ فَٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِکُلّٖ جَعَلۡنَا مِنکُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن لِّیَبۡلُوَکُمۡ فِی مَآ ءَاتَىٰکُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُکُمۡ جَمِیعٗا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٤٨ وَأَنِ ٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩﴾ [المائدة: 48-49] «و (این) کتاب (= قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم درحالیکه تصدیق کنندهی کتابهای که پیش از آن است و بر آنها شاهد و نگاهبان است، پس به آنچه الله نازل کرده است در میان آنها حکم کن و از هوی و هوسهای آنان به جای آنچه از حق که به تو رسیده است، پیروی نکن (و از احکام الهی روی مگردان) ما برای هرکدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم و اگر الله میخواست همهی شما را یک امت قرار میداد، ولی (الله میخواهد) شما در آنچه به شما داده است بیازماید، پس در نیکیها بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همهی شما به سوی الله است، آنگاه از آنچه در آن اختلاف میکردید به شما خبر میهد. و در میان آنها (= یهود) بر اساس آنچه الله (در قرآن) نازل کرده حکم کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش، مبادا تو را از بعضی از چیزهایی که الله بر تو نازل کرده منحرف کنند و اگر آنها (از حکم تو) روی گردانند، پس بدان که الله میخواهد آنان را به (خاطر) پارهای از گناهانشان مجازات کند و بیگمان بسیاری از مردم نافرمانند».
قاضی دارای سه ویژگی میباشد: از جهت اثبات مساله، شاهد است؛ از جهت بیان حکم، مفتی بوده و از جهت الزام حکم، صاحب قدرت میباشد.
تفاوت میان قاضی و مفتی: قاضی حکم شرعی را بیان کرده و بدان ملزم میکند اما مفتی فقط حکم شرعی را بیان میکند. قضاوت و اِفتا دو منصب بزرگ میباشند. بنابراین باید کسانیکه عهدهدار این دو منصب هستند، تقوای الهی را مدنظر داشته باشند. زیرا در واقع به مثابه امضای پروردگار جهانیان هستند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ١١٦ مَتَٰعٞ قَلِیلٞ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١١٧﴾ [النحل: 116-117] «و چیزی را که زبانتان به دروغ توصیف میکند؛ نگویید: «این حلال است و آن حرام» تا بر الله افترا ببندید، یقیناً کسانیکه بر الله افترا میبندند، رستگار نمیشوند. (در این دنیا) بهرهی اندک (نصیبشان میشود) و برای آنها (در آخرت) عذاب دردناک است».
- چون طرفین دعوی نزد قاضی حاضر شوند، قاضی میگوید: کدام یک از شما مدعی است؟ و میتواند ساکت باشد تا یکی از آنها سخن گفتن را آغاز کند. پس هریک از آنها زودتر سخن گفت، او را بر دیگری مقدم کند و اگر طرف دعوای وی اقرار کرد، به نفع طرف اول بر دیگری حکم کند.
اگر طرف دعوی منکر ادعای مدعی شد، قاضی به مدعی میگوید: اگر بینهای داری، ارایه بده. بنابراین اگر بینه را حاضر نمود، آنرا در نظر گرفته و بر مبنای آن حکم میکند. و قاضی بر اساس علم خودش حکم نمیکند مگر در حالتهایی خاص که پیشتر به آنها اشاره شد.
- اگر مدعی گفت بینهای برای اثبات ادعای خود ندارد، قاضی به او اطلاع میدهد که این حق را دارد که مدعیعلیه نسبت به رد ادعای وی سوگند یاد کند؛ بنابراین اگر مدعی سوگند خوردن مدعیعلیه را پذیرفت، قاضی او را قسم میدهد و وی را رها میکند - اما اگر مدعیعلیه از سوگند خوردن خودداری کرد، بر علیه وی قضاوت میشود زیرا عدم سوگند خوردن وی دلیلی آشکار بر صدق و راستی ادعای مدعی میباشد.
قاضی میتواند در صورت خودداری مدعیعلیه از قسم خوردن، سوگند را متوجه مدعی کند، به ویژه زمانی که دلایل مدعی قوی باشد. و در این حالت اگر مدعی قسم بخورد، به نفع او قضاوت میشود و اگر کسیکه منکر ادعاست سوگند یاد کند و قاضی وی را رها کند و پس از آن مدعی بینهی لازم را ارایه دهد، به نفع مدعی حکم میشود. زیرا سوگند منکِر، خصومت را به پایان میبرد نه اینکه حق را ضایع کند.
و حکم قاضی نقض نمیشود مگر زمانی که مخالف با کتاب و سنت یا اجماع قطعی باشد.
و اصل در مسلمانان عدالت است مادامی که در باب عدالت مورد اتهام و شک و تردید قرار نگیرد و چون در عدالت متهم شد، باید در مورد عدالت ظاهری و باطنی وی بررسی لازم صورت گیرد. زیرا مباح شمردن خون و اموال مردم جایز نیست مگر با شهادت کسانیکه معروف به عدالت ظاهری و باطنی باشند. تا اینکه قاضی دچار قضاوتی حرام نشود.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ أَن تُصِیبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِینَ٦﴾ [الحجرات: 6] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اگر (شخص) فاسقی خبری برای شما آورد، پس (در باره آن) بررسی (و تحقیق) کنید، تا آنکه (مبادا) به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید، آنگاه بر آنچه انجام دادهاید پشیمان شوید».
دعوی: عبارت است از ادعا و نسبت دادن استحقاق چیزی به خود که در اختیار دیگری است.
مدعی: کسی است که حق را مطالبه میکند. و چون ادعایی نداشته باشد، حق به وی تعلق نخواهد گرفت.
مدعیعلیه: کسی است که از وی مطالبهی حق میشود. و اگر در برابر ادعای مطرح شده سکوت کند، حق از وی ستانده میشود.
ارکان دعوی: مدعی، مدعیعلیه، آنچه در مورد آن ادعا شده؛
بینه: عبارت است از هر چیزی که حق را آشکار کند، مانند شهود یا سوگند و مدارک و شواهد موجود و...
صفت بینه: بینه عبارت است از آنچه چیزی را آشکار و نمایان میکند. تفاوتی نمیکند دلیلی شرعی باشد که پذیرفتن آن واجب است مانند شهادت؛ یا قرینهای باشد که اتخاذ آن مباح میباشد.
و شهود بینه نامیده شدند چون بیان میکنند حق از آن چه کسی است و حق بر علیه کیست.
دعوی زمانی صحیح خواهد بود که ارکان آن وجود داشته باشند. زیرا حکم وابسته به آن است. و لازم است آنچه در مورد آن ادعا شده معلوم باشد و مدعی آنرا مطالبه کند و درصورتیکه مدعی به (آنچه در مورد آن ادعا شده) دَین باشد، موجود باشد.
دعوی: آن است که انسان چیزی را به خود نسبت دهد که در اختیار دیگری است. یکسان است که آن چیز کالایی باشد یا منفعتی یا حقی یا دَینی؛
و این نسبت دادن سه حالت دارد:
1- چیزی را به خود نسبت دهد که در اختیار دیگری است چنانکه مدعی بگوید: من از فلانی فلان چیز را طلبکارم.
2- چیزی را به دیگری نسبت دهد که از او طلبکار است (درواقع به بدهی خود به دیگری اعتراف کند) و این اقرار میباشد چنانکه بگوید: فلانی فلان چیز را از من طلبکار است.
3- چیزی را به دیگری نسبت دهد که در اختیار شخص ثالث است و این شهادت دادن میباشد چنانکه بگوید: گواهی میدهم که صالح فلان چیز را از خالد طلبکار است.
تاسیس شرکتهای حقوقی امری جایز است و بلکه چون برای دفاع از حق و یاری مظلوم و رد مظالم باشد، امری مشروع میباشد چه در برابر دستمزدی باشد یا نه؛
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
1- گاهی بینه به صورت دو شاگرد مرد میباشد و گاهی یک مرد و دو زن میباشد.
و گاهی چهار شاهد، گاهی سه شاهد و گاهی یک شاهد، به همراه سوگند مدعی میباشد.
2- در شهادت دادن عدالتِ بینه شرط است و قاضی بر مبنای آن حکم میکند. و اگر شهادتی مطرح شده و قاضی خلاف آنرا دانست، برای وی جایز نیست بر اساس شهادت شهود قضاوت کند. و کسیکه عدالت وی ناشناخته باشد، در مورد وی بررسی صورت میگیرد. و اگر طرف خصم شهود را عادل نداند، مدعی مکلف میشود کسانی را حاضر کند که به عدالت شهود گواهی داده و در واقع شهود را تزکیه کنند؛ و سه روز به وی مهلت داده میشود که اگر در این مدت نتواند عدالت شهود را ثابت کند بر علیه وی حکم میشود.
و اگر قاضی عدالت بینه را بداند بر مبنای آن حکم میکند و نیازی به تزکیه آنها نیست؛ و اگر عدم عدالت بینه برای قاضی محرز باشد بر اساس بینه حکم نمیکند. و اگر نسبت به عدالت بینه ناآگاه باشد، از مدعی میخواهد که با دو شاهد عادل عدالت شهود را ثابت کند.
و در تزکیهی شهود و اثبات عدالت ایشان و نیز عدم عدالت گواهان، جز شهادت دو نفر عادل پذیرفته نمیشود. و این جهت حفظ حقوق و اموال میباشد. چون کسانیکه از نظر ایمان ضعیفتر هستند به دلایل مختلف و پیشنهادهای گوناگون تحت تأثیر قرار گرفته و شهادت ناحق میدهند.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
افراد از حیث اتهام به سه دسته تقسیم میشوند:
1- کسانیکه در میان مردم به دینداری و پرهیزگاری معروف هستند. و درواقع از کسانی نیستند که مورد اتهام قرار بگیرند.
این افراد نه زندانی میشوند و نه شلاق میخورند و بلکه کسیکه به آنها اتهام زده، ادب میشود.
2- کسیکه مورد اتهام واقع شده (متهم) مجهول الحال باشد و نیک و بد بودن وی مشخص نباشد. چنین شخصی در روند رسیدگی به اتهام، زندانی میشود تا اینکه وضعیتش روشن شود. و این جهت حفظ حقوق بندگان میباشد.
3- متهم معروف به فسق و جرم و جنایت باشد. و اتهام وارده در مورد امثال وی صدق میکند. چنین شخصی بدتر از حالت دوم است بنابراین با شلاق و زندانی روبرو میشود تا اینکه اقرار کند. و این جهت حفظ حقوق بندگان میباشد.
حکم قاضی حرامی را حلال نمیکند و نیز حلال را حرام نمیکند، بنابراین اگر بینه راست و درست بود، برای مدعی حلال میشود که حقش را بگیرد و اگر بینه دروغ و نادرست باشد، مانند گواهی دادن به ناحق؛ و قاضی نیز براساس همین گواهان دروغین قضاوت کرده و حکم را به نفع مدعی صادر کند، برای مدعی حلال نیست که طبق آن عمل کند.
از ام سلمه روایت است که رسول الله فرمود: «شما برای رفع خصومت و نزاع به من مراجعه میکنید؛ و چه بسا برخی از شما در بیان دلیلش سخنورتر باشد و من بر اساس آنچه میشنوم به نفع وی قضاوت کنم، بنابراین اگر در چنین شرایطی به کسی چیزی از حق برادرش را دادم، آنرا نپذیرد که در حقیقت قطعهای از آتش به او دادهام».[12]
صفت صدور حکم در مورد فردی که غایب است:
چون مدعیعلیه غایب باشد، در صورت ثبوت حق علیه وی با ارایهی بینه، صدور حکم بر علیه او جایز میباشد. و این از جهت حفظ حقوق بندگان میباشد. و این در مورد حقوق افراد است نه در حقوق الله متعال؛ و این در حالتی است که فرد غایب به اندازهی مسافتی که انسان مسافر محسوب میشود یا بیشتر از آن از محل قضاوت فاصله داشته باشد و حضور وی نزد قاضی ممکن نباشد. و اگر غایب حضور یابد، او نیز دلیل و حجت خود را خواهد داشت.
رسیدگی به دعوای مطرح شده در شهر مدعیعلیه میباشد زیرا اصل بری بودن وی از اتهام است اما اگر مدعیعلیه فرار کند یا امروز و فردا کرد یا از حضور نزد قاضی بدون عذر تاخیر کرد، تادیب وی به گونهای که او را از چنین رفتاری باز دارد و حق دیگران را حفظ کند، لازم است.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
نامه نوشتن یک قاضی به قاضی دیگر در حقوق مربوط به افراد مانند خرید و فروش، اجاره، وصیت، ازدواج، طلاق، جنایت، قصاص و امثال آنها امری پذیرفته شده است. و نیز در حقوقی که متعلق به الله است مانند: زکات، واجبات، کفارات؛
اما شایسته نیست در باب حدود الهی مانند زکات و قذف و ... نامهای میان دو قاضی رد و بدل شود زیرا اساس حدود مبنی بر ستر و پوشاندن آنها و دفع و تعطیل آنها با شبهات میباشد.
فایدهی نامهنگاری به قاضی دیگر: راحتی طرفین دعوی از دشواریهای سفر و تردد میباشد. یا اینکه قاضی پرونده به دلیل ازدحام پروندهها، وقت رسیدگی ندارد و رسیدگی پرونده را با نامهای به قاضی دیگر موکول میکند تا به قضاوت آن بپردازد و مصلحتهای از این قبیل.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
مالی که در مورد آن اختلاف شده است:
چون مدعی و مدعیعلیه در مورد مالی مشخص اختلاف کنند، مساله از شش حالت خارج نیست: (این مال میتواند منقول یا غیر منقول باشد)
1- اگر مال موردنظر در اختیار یکی از آنها باشد، با سوگند خوردن وی از آنِ او خواهد بود و این در صورتی است که طرف دعوای وی بینه ارایه نکند. اما اگر هردو طرف دعوی ارایهی بینه کنند، در اینصورت مال مورد نظر با سوگند خوردن کسیکه آنرا در اختیار دارد، از آنِ او خواهد بود.
2- مال مورد نظر در اختیار هر دوی آنها باشد و هیچیک بینهای نداشته باشند، بنابراین هردو سوگند خورده و مال مورد نظر میان آنها تقسیم میشود.
3- مال مورد نظر در اختیار شخص ثالث باشد و هیچیک از طرفین دعوی بینهای نداشته باشند. در اینصورت بین آنها قرعه کشی شده قرعه به نام هریک از آنها افتاد، سوگند خورده و آنرا دریافت میکند.
4- در صورتی که مال مورد نظر در اختیار هیچکس نباشد و هیچیک از طرفین بینهای نداشته باشند، هردو سوگند خورده و آنرا نصف میکنند.
5- در صورتی که هریک از طرفین بینه داشته باشند و مال مورد نظر در اختیار هیچیک از آنها نباشد، به طور مساوی میان آنها تقسیم میشود.
6- چون طرفین دعوی در مورد حیوان یا ماشینی اختلاف کردند و یکی از آنها سوار بر آن بود و دیگری افسارش را به دست داشت، حیوان مورد نظر با سوگند خوردن کسیکه سوار بر آن است برای او خواهد بود. و این در حالتی است که بینهای وجود نداشته باشد.
حرام است کسی قسم دروغ یاد کند تا مال برادرش را به ناحق تصاحب کند.
از ابوامامه روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس حق فرد مسلمانی را با قسم خوردن تصاحب کند، الله آتش را بر وی واجب کرده و بهشت را بر او حرام نموده است. مردی گفت: ای رسول الله هرچند چیزی اندک باشد؟ فرمود: حتی اگر مسواک چوبی باشد».[13]
تقسیم املاکی که قسمت کردن آنها با ضرر یا پرداخت عِوضی همراه است جایز نیست مگر با رضایت شُرکا؛ و آنچه ضرری در تقسیم آن نیست و نیز پرداخت عِوضی در تقسیم آن مطرح نیست، درصورتیکه شریک قسمت خود را بخواهد، شریک دیگر به تقسیم آن مجبور میشود. و کسانیکه شریک هستند میتوانند خود به تقسیم بپردازند یا اینکه فردی را مسئول تقسیم آن کنند و یا اینکه از حاکم بخواهند آنرا تقسیم کند و اجرت این تقسیم به مقدار املاک بستگی دارد. و اگر خود تقسیم کردند یا قرعه کشیدند، باید به نتیجهی آن پایبند باشند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
هر ادعایی که مطرح شود با یکی از این امور ثابت میشود: اقرار، شهادت گواهان، سوگند.
اقرار عبارت است از اظهار مکلفِ مختار به آنچه بر او واجب است.
اقرار محکمترین و اساسیترین دلایل میباشد. و اقرار و اعتراف از هر فرد بالغ، عاقل، مختار و کسیکه مجبور نباشد صحیح است.
1- چون حقی از حقوق الله متعال بر عهدهی انسان باشد، مانند زکات و ... یا حقی از حقوق افراد مانند بدهی ... اقرار بدان واجب است.
2- چون مکلفی مستحق حدی از حدود الهی مانند زنا باشد، جایز است که بدان اقرار کند اما پنهان کردن آن و بازگو نکردن آن و توبه از آن سزاوارتر است.
3- چون اقرار صحیح باشد و ثابت شود، اگر مربوط به حقی از حقوق افراد باشد، بازگشتن از آن جایز نیست و بازگشت وی از این اقرار پذیرفته نمیشود. اما اگر مربوط به حقی از حقوق الله باشد مانند حد زنا یا قذف یا سرقت و ... بازگشت از این اقرار جایز است زیرا حدود با وجود شبهه کأن لم یکن تلقی میشود. و حقوق الله متعال مبنی بر بخشیدن و آسانگیری میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
عبارت است از خبر دادن شاهد از آنچه میداند با الفاظی چون: گواهی میدهم یا دیدم یا شنیدم و مانند اینها.
الله متعال شهادت دادن به حق را برای اثبات حقوق و دفع ظلم از دیگران، مشروع کرده است.
شاهد برای شهادت دادن خوانده شود و از او خواسته شود تا گواهی دهد. و قادر به گواهی دادن باشد و در ادای شهادت ضرری متوجه جان یا آبرو یا مال یا خانوادهاش نشود. هرکس جهت اثبات حق یا ابطال باطل گواهی دهد، اجر و پاداش بزرگی دارد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا یَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ﴾ [البقرة: 282] «و گواهان نباید به هنگامیکه آنها را (برای گواهی) دعوت میکنند، خودداری کنند».
2- الله متعال میفرماید: ﴿۞لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١١٤﴾ [النساء: 114] «در بسیاری از رازگوییهای آنان [= مردم] خیری نیست، مگر [در گفتارِ] کسى که به [دادنِ] صدقهای یا کاری پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد؛ و هر کس برای رضایت الله چنین کند، به زودی پاداش بزرگی به وی خواهیم داد».
تحمل شهادت اگر در حقوق مربوط به افراد باشد فرض کفایه است؛ و ادای آن برکسیکه آنرا تحمل میکند؛ زیرادر باب حقوق انسانها باشد، فرض عین است.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَکۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن یَکۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ﴾ [البقرة: 283] «و شهادت را کتمان نکنید و هرکس آنرا کتمان کند، بیشک قلبش گناهکار است. و الله به آنچه میکنید، داناست».
2- ادای شهادت در حقوق الله متعال مباح است مانند: شهادت دادن در مورد حدی از حدود الهی مانند زنا و ... و بلکه ترک این شهادت بهتر است زیرا پوشاندن خطا و گناه مسلمان واجب است. مگر زمانی که شخصی علنا فساد کرده و معروف به فساد باشد که در اینصورت ادای شهادت افضل و بهتر است تا اینکه ریشهی فساد و مفسدان بخشکد.
3- برای هیچکس جایز نیست که بدون علم گواهی دهد و علم با دیدن یا شنیدن یا شهرت مانند ازدواج یا مرگ کسی حاصل میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾ [الإسراء: 36] «و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن؛ بدون شک گوش و چشم و دل، هریک از اینها از آن باز خواست خواهند شد».
گواهی دروغ از بزرگترین گناهان کبیره میباشد. و درواقع سبب خوردن مال مردم از راه باطل، ضایع شدن حقوق و گمراه شدن حکام جهت صدور حکم به غیر ما انزل الله میباشد.
از ابوبکر روایت است که رسول الله فرمود: «آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره آگاه نکنم؟ گفتند: بلهای رسول الله؛ فرمود: شرک ورزیدن به الله و نافرمانی از پدر و مادر؛ سپس درحالیکه تکیه زده بود نشسته و فرمود: و بدانید گواهی دروغ؛ راوی میگوید: و پیوسته آنرا تکرار میکرد چنانکه با خود گفتمای کاش بس کند».[14]
شروط کسیکه شهادتش پذیرفته میشود
1- بالغ و عاقل باشد. بنابراین شهادت کودکان جز در بین خودشان پذیرفته نمیشود.
2- توان سخن گفتن داشته باشد. لذا شهادت لال پذیرفته نمیشود مگر زمانی که شهادتش را مکتوب کند.
3- اسلام؛ شهادت کافر بر مسلمان پذیرفته نمیشود مگر به هنگام ضرورت؛ و مثال آن وصیت کردن مسلمان به کافر در سفر به دلیل عدم وجود مسلمان میباشد. و شهادت کفار در حق هم جایز است.
4- از حافظه خوبی برخوردار باشد. لذا شهادت غافل و نادان پذیرفته نمیشود.
5- عدالت؛ و این مفهوم بر حسب زمان و مکان شاهد میباشد. و دو فاکتور برای عدالت شاهد معتبر است:
- صلاحیت و شایستگی در دین که عبارت است از ادای فرایض و دوری از امور حرام.
- جوانمردی؛ عبارت است از انجام اعمالی که سیرت انسان را آراسته میکند. مانند بخشندگی، اخلاق نیکو و امثال آنها؛ و دوری از پلیدیهایی چون فسق و فجور، تردستی و ساحری و شهرت به رذایل و مانند اینها.
6- مورد اتهام نباشد؛ بنابراین شهادت کسیکه متهم است و معروف به دشمنی با طرف خسم میباشد. پذیرفته نیست.
حکم شهادت دادن بر مبنای شهادت دیگری
شهادت دادن بر مبنای شهادت دیگران، در هر چیزی جز حدود پذیرفته میشود. بنابراین چون شهادت اصل به دلیل مرگ یا بیماری یا غیبت وی ممکن نباشد، حاکم شهادت فرع را در صورتی میپذیرد که اصل، فرع را در شهادت نمایندهی خود معرفی کند. چنانکه اصل به فرع بگوید: شما بر اساس شهادت من شهادت بده به فلان چیز؛ این امر از مصادیق همکاری در نیکی و تقوی میباشد تا اینکه حقوق افراد ضایع نشود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
اموری که مانع شهادت دادن میشوند، 9 مورد هستند:
1- خویشاومندی از جهت ولادت؛ بنابراین پدران و هرچه بالاتر روند و فرزندان هرچه پایینتر روند، شهادتشان در حق هم پذیرفته نمیشود. چون به دلیل قوت خویشاوندی در معرض اتهام میباشند. اما شهادتشان علیه یکدیگر پذیرفته میشود. اما باقی خویشاوندان مانند برادران، عموها و ... شهادتشان به نفع و علیه یکدیگر پذیرفته میشود.
2- زوجیت؛ بنابراین شهادت شوهر برای همسر و همسر برای شوهر پذیرفته نمیشود اما شهادتشان علیه هم پذیرفته میشود.
3- شهادت کسیکه از شهادت به او نفعی میرسد، پذیرفته نمیشود. مانند کسیکه در حق شریکش یا بردهاش یا خدمتکارش و ... شهادت دهد.
4- کسیکه با شهادت دادن ضرری را از خود دور کند.
5- عداوت و دشمنی دنیوی؛ و کسیکه از زیان دیدن دیگری خوشحال میشود یا از اندوه وی شادمان میگردد، در واقع دشمن اوست.
6- کسیکه نزد حاکم شهادت داده اما به دلیل خیانت، شهادت وی پذیرفته نمیشود و مانند آن.
7- تعصب؛ بنابراین شهادت کسیکه معروف به تعصب نسبت به قوم یا قبیله یا سرزمینش میباشد، پذیرفته نمیشود.
8- چون کسیکه برای او شهادت داده میشود، مالک شاهد یا خدمتکار وی باشد، شهادت شاهد پذیرفته نمیشود.
9- قذف؛ مگر اینکه قاذف توبه کرده باشد.
اقسام «مشهود به» (اموری که در مورد آنها شهادت داده میشود) و تعداد و شاهدان لازم در هریک:
1- اتهام زنا و عمل قوم لوط؛ در این مورد باید چهار شاهد عادل مرد گواهی دهند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤﴾ [النور: 4] «و کسانیکه زنان پاکدامن را (به زنا) متهم میکنند، سپس چهار شاهد نمیآورند، پس آنها را هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادتشان را نپذیرید، و اینانند که فاسقاند».
2- چون کسیکه او را به ثروتمندی میشناسد، ادعای فقر کند تا چیزی از اموال زکات بگیرد، باید سه مرد عادل در مورد ادعای او شهادت دهند.
3- هرآنچه موجب قصاص یا حد - جز زنا- یا تعزیر میشود، باید دو مرد عادل در مورد آن شهادت دهند.
4- در قضایای مربوط به اموال مانند خرید و فروش، قرض، اجاره و مانند آنها و حقوق چون ازدواج، طلاق و رجعت و مانند آن؛ و تمام موارد جز حدود و قصاص، شهادت دو مرد عادل یا یک مرد و زن پذیرفته میشود.
و برای قاضی جایز است که بر مبنای شهادت یک مرد عادل همراه سوگند مدعی، در اموری غیر از حدود و قصاص حکم صادر کند. و این زمانی است که صدق و راستی شاهد آشکار شود و جز او شاهد دیگری نباشد.
- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِیدَیۡنِ مِن رِّجَالِکُمۡۖ فَإِن لَّمۡ یَکُونَا رَجُلَیۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ﴾ [البقرة: 282] «و دو شاهد از مردانتان را گواه بگیرید، پس اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن از میان گواهانی که (به عدالت آنان) رضایت دارید (گواه بگیرید). تا اگر یکی از آن دو (زن) فراموش کرد، دیگری به او یاد آوری کند».
- و از ابن عباس روایت است که رسول الله بر مبنای سوگند و یک شاهد قضاوت نمودند.[15]
5- در اموری که معمولا مردان از آن اطلاع ندارند، مانند رضاع (شیرخوارگی)، ولادت، حیض و اموری از این قبیل که غالباً مردان حضور ندارند، شهادت دو مرد یا یک مرد و زن یا چهار زن پذیرفته میشود. و نیز قضاوت بر مبنای یک مرد عادل یا یک زن عادل جایز است هرچند احتیاط در این است که دو زن عادل باشند. و کاملتر از آن همان است که پیشتر بیان شد.
6- اموری که در مورد آن شهادت یک مرد عادل پذیرفته میشود. مانند رویت هلال رمضان و... .
7- در اموری چون بیماری حیوان، زخم موضحه و هاشمه و از این قبیل، نظر دو پزشک یا دامپزشک پذیرفته میشود. و اگر ممکن نباشد، نظر یکی از آنها پذیرفته میشود.
چون شاهدان از شهادت خود رجوع کنند
چون شاهدانی که در مورد مالی شهادت میدهند پس از صدور حکم، از شهادت خود بازگردند، حکم نقض نمیشود و بلکه ضامن حکم صادر شده میباشند و صاحب حق، حقش را از آنها میستاند. و در این میان ضمانتی متوجه کسانیکه شهود را تزکیه کردهاند، نیست.
اگر شاهدان قبل از صدور حکم، از شهادت خود بازگردند، شهادتشان لغو و بیاثر تلقی میشود و نه حکمی بر مبنای آن صادر میشود و نه شاهدان ضامن خواهند بود.
و اگر قاضی بر مبنای یک شاهد و سوگند در مالی قضاوت کرد، سپس شاهد از شهادتش بازگشت، شاهد غرامت تمام مال را میپردازد.
سوگند خوردن به الله، به اسمی از اسما الله یا صفتی از صفات او تعالی؛
آنچه سوگند خوردن در آن مشروع است
سوگند خوردن فقط در دعوای مربوط به حقوق اشخاص مشروع است و در این دعاوی برای حفظ حقوق خواسته میشود که سوگند یاد شود. اما در باب حقوق الله مانند عبادات و حدود، مطالبهی سوگند نمیشود و چون شخصی بگوید زکات اموالم را پرداخت کردم، از او سوگند خواسته نمیشود. و کسیکه منکر امری چون زنا و سرقت شود که موجب حد میباشند، از وی سوگند خوردن خواسته نمیشود. زیرا ستر و پوشاندن آن و اشاره به کنایه برای منصرف شدن از آن مستحب است.
چون مدعی در حقی که در دست دیگری دارد از ارایهی بینه ناتوان باشد و مدعیعلیه این حق را انکار کند؛ تنها راه باقی مانده برای مدعی، سوگند خوردن مدعیعلیه بر عدم وجود چنین حقی میباشد. و این فقط در مورد دعاوی مربوط به اموال و مانند آن است اما در دعاوی مربوط به قصاص و حدود جایز نیست.
سوگند پایان دهندهی خصومت میباشد اما حق را ساقط نمیکند و در تمام دعاوی مدعی باید بینه ارایه دهد و کسیکه انکار میکند، سوگند یاد میکند. و این یک اصل و قاعده در دعاوی میباشد.
بنابراین، اگر مدعی بینه ارایه داد، قاضی به موجب آن حکم میکند و اگر بینهای ارایه ندهد از مدعیعلیه که انکار کرده، خواسته میشود سوگند یاد کند؛ اگر مدعیعلیه که منکر است سوگند یاد نکرد، از مدعی خواسته میشود تا سوگند یاد کند؛ زیرازمانی که مدعیعلیه از سوگند خوردن امتناع کند، جانب مدعی و ادعای وی تقویت میشود بنابراین از مدعی خواسته میشود تا سوگند یاد کند تا تاکیدی باشد برای دعوای وی و ادعایش با سوگند تقویت گردد.
و قاضی میتواند بر مبنای خوداری مدعیعلیه از سوگند خوردن، قضاوت کرده و حکم را صادر کند و از مدعی سوگند نخواهد.
و نیز برای قاضی جایز است که مدعی را سوگند بدهد یا بر حسب مصلحت مدعیعلیه را سوگند بدهد.
سوگند در هر سوی دعوی باعث تقویت خواهد بود زیرا اصل برائت اشخاص میباشد مگر با ارایه بینه؛ و چون بینهای نباشد به جای آن به سوگند اکتفا میشود که بر ادعای مدعی تاکید میکند.
1- از ابن عباس روایت است که رسول الله فرمود: «اگر به هرکس هرچه ادعا میکرد، داده میشد، کسانی ادعای خون و مال دیگران میکردند؛ ولی قسم خوردن بر مدعیعلیه است».[16]
2- از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت است که رسول الله فرمود: «بینه از آنِ مدعی و سوگند برای مدعیعلیه میباشد».[17]
برای قاضی جایز است در پروندههایی که خطر و اهمیت خاصی دارند مانند جنایتی که موجب قصاص نباشد و دعوایی که پیرامون اموال زیادی است و از این قبیل، خواستار تغلیظ در سوگند باشد. و این زمانی است که طرف خصم تغلیظ در سوگند را برای دیگری که سوگند یاد میکند، بخواهد.
و تغلیظ از نظر زمانی بعد از عصر و از جهت مکان در مسجد و در کنار منبر میباشد.
و اگر قاضی تغلیظ در سوگند را ترک کند، مصیب خواهد بود و کسیکه از تغلیظ در سوگند خوداری کند، درواقع از سوگند خوردن صرفنظر نکرده است و هرکس برای او به الله سوگند یاد میشود باید راضی باشد.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ شَهَٰدَةُ بَیۡنِکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ حِینَ ٱلۡوَصِیَّةِ ٱثۡنَانِ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنکُمۡ أَوۡ ءَاخَرَانِ مِنۡ غَیۡرِکُمۡ إِنۡ أَنتُمۡ ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَأَصَٰبَتۡکُم مُّصِیبَةُ ٱلۡمَوۡتِۚ تَحۡبِسُونَهُمَا مِنۢ بَعۡدِ ٱلصَّلَوٰةِ فَیُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ لَا نَشۡتَرِی بِهِۦ ثَمَنٗا وَلَوۡ کَانَ ذَا قُرۡبَىٰ وَلَا نَکۡتُمُ شَهَٰدَةَ ٱللَّهِ إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡأٓثِمِینَ١٠٦﴾ [المائدة: 106] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید؛ زیرامرگ یکی از شما فرا رسد در موقع وصیت باید از میان شما دو نفر عادل را گواه بگیرید یا اگر مسافرت کردید و مصیبت مرگ به شما رسید (و مسلمانی را نیافتید) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید و اگر (هنگام ادای شهادت در صدق آنها) شک کردید آن دو را بعد از نماز نگاه دارید تا به الله سوگند بخورند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم اگر چه خویشانمان باشند و شهادت الله را کتمان نمیکنیم که در این صورت از گناهکاران خواهیم بود».
سوگند خوردن در حق مدعیعلیه مشروع شده است چه مسلمان باشد یا از اهل کتاب؛ بنابراین اگر مدعی بینهای نداشته باشد، به الله سوگند یاد میکند.
1- از ابوهریره روایت است که از رسول الله شنیده که فرمود: «بدترین مردم کسی است که دورو باشد که با یک چهره نزد گروهی و با چهرهی دیگر نزد گروه دیگر میرود».[18]
2- از امالمومنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «بدترین مردم نزد الله متعال شخصی ستیزهجو و لجوج است».[19]
زندانی کردن انسان به منظور حبس و بازداشتن او از هرگونه تصرف میباشد. زندان مجازات تعزیری و جایزی است که به هنگام نیاز، قاضی به آن حکم میکند و این وابسته به وضعیت گنهکار و تحقق مصلحت با زندانی شدن یا آزادی وی متفاوت میباشد.
واجب است که زندانها از نظر وسعت، نور، روشنایی و نظافت درخور منزلت و جایگاه انسان باشد و از امکانات و خدماتی برخوردار باشد که ضامن سلامت جسمی و روحی زندانیان باشد. و نیز از لباسها وفرشهایی پاکیزه، غذای سالم، امکانات پزشکی و درمانی، قرآن و کتابهای علمی سودمند برخوردار باشد. و نیز لازم است که در زندانها مسجد باشد و به زندانیان اجازهی نماز خواندن در مسجد داده شود.
واجب است که زندانیان براساس جنس، عمر، نوع جرم و مدت مجازات به گروههای مختلفی تقسیم شوند. و لازم است کسانیکه به تازگی وارد زندان میشوند در مکانهایی حبس شوند که ویژهی اصلاح افراد میباشد تا ایمان تزکیه شده و اخلاق نیکو گردد.
واجب است زندانها چنان تعبیه شوند که وسیلهی اصلاح و تهذیب و تربیت باشند ودر واقع جایی باشد برای رحمت و توحید و ارشاد و احسان؛ چنانکه دست گنهکار و آنکه لغزیده گرفته شود؛ و از هرگونه سختگیری و خشونت و تجاوز و رفتار وحشیانه و تحقیر و رسوایی خالی باشد.
از نعمان بن بشیر روایت است که رسول الله فرمود: «مومنان در مهربانی و دوستی و محبت نسبت به همه چون اعضای یک پیکرند که اگر عضوی از آن به درد آید، سایر اندامهای بدن با بیقراری و تب با او همدردی میکنند».[20]
حبس انسان به دو گونه است:
1- حبس تعزیری جهت دست کشیدن از جرم برای تادیب و اصلاح.
2- حبس جهت احتیاط و اطمینان؛ هدف از حبس احتیاطی روشن شدن حقیقت متهم میباشد و حبس احترازی (امنیتی) برای جلوگیری از وقوع ضرر میباشد. و حبس کسانیکه مرتکب جنایت شدند، برای اجرای قصاص و حدود میباشد تا اینکه حقوق اشخاص ضایع نشود.
زندانی شدن انسان به دو بخش تقسیم میشود:
1- زندانی شدن شرعی که با آن مصلحت تحقق یافته و مفسده دفع میشود و از اسباب آن است:
عدم پایبندی لازم به دین برای کسیکه توانایی آنرا دارد تا اینکه به دین پایبند شود؛ حبس کسیکه قصاص یا حد یا حق یا تعزیری بر وی واجب شده و احتمال فرار کردن وی میباشد تا اینکه قصاص یا حد یا تعزیر در مورد وی اجرا شود یا اینکه حق از وی گرفته شود؛ حبس کسیکه برای امنیت مردم، آبرو و اموال آنها مضر است، بنابراین حبس میشود تا مردم از شر و شرارت وی در امان باشند و ... .
2- زندانی شدن غیر شرعی که عبارت است از زندانی شدن به ناحق که ظلم و تجاوز نسبت به دین یا کرامت انسانی میباشد.
1- حبس متهم جایز نیست مگر زمانی که قرائن قوی دال بر متهم بودن وی وجود داشته باشد و چون حبس وی میسر شد، واجب است که بلافاصله به تعیین وضعیت وی رسیدگی شود. و اگر چیزی در مورد وی ثابت نشد، لازم است غرامت ضررهای که در مدت حبس متوجه وی شده پرداخت شود.
2- اگر شخصی از باب تعزیر زندانی شد و سپس توبه کند، برای قاضی جایز است که در مدت حبس وی تخفیف قائل شود و یا اگر حُسن توبه وی را تشخیص داد، او را آزاد کند. زیرا مقصود تادیب وی میباشد نه تعذیب و شکنجهاش؛
3- شایسته است زندانیان به هنگام نیاز و ضرورت، از زندان خارج شوند مانند حضور در تشییع جنازهی پدر و مادر یا فرزندانش یا عیادت آنها یا دیدن همسرش و ... ؛ و در صورتی که از فرصت استفاده کرده و فرار کند، مستحق تادیب میباشد.
4- کسیکه بیگناه به زندان بیفتد، حق دارد از زندان خارج نشود تا اینکه برائت وی اعلان شود.
5- بر مدیریت زندان واجب است که وقت زندانیان را با اموری سودمند که مصلحت آنها را به دنبال دارد، ساماندهی و تنظیم کند و وقت آنها را با حفظ قرآن، فراگیری علم، آموزش شغل و حرفههای گوناگون و از این قبیل برنامهها پُر کند. تا وقتشان را به بطالت سپری نکنند.
آنچه بر ولی امر در قبال زندانیان واجب است
1- زندانی کردن اشخاص فقط در اختیار ولی امر میباشد. درواقع امانتی در دست اوست و مدت حبس و مکان آنرا قضاوت شرعی مشخص میکند.
2- انتخاب مسئولانی نیکرفتار برای زندانها که خدمت خود در زندان را عمل دینی تلقی کنند که با آن الله را عبادت میکنند.
3- عدم مجازات زندانیان بهگونهای با اصول شریعت اسلام منافات دارد و بلکه با فطرت انسانی مخالف است؛ و بلکه تادیب زندانیان باید متناسب با کرامت و منزلت زندانی باشد و البته مطابق با شریعت.
4- برای هیچکس جایز نیست حدود الهی را تعطیل کند و مجازات جرایمی را که در شریعت حدی برای آنها مشخص شده، حبس و زندان تعیین کنند؛ و تا زمانی که مجرم میتواند با چیزی جز زندان مجازات شود، با حکم تعزیری زندان مجازات نمیشود.
5- بر ولی امر واجب است کمیتههایی برای بازرسی و بررسی و مراقبت از زندانها تشکیل دهد تا به شکایتهای زندانیان و قضایای مربوط به آنها رسیدگی لازم به عمل آید. و به ظلم و ستم وارده بر مظلوم نیز رسیدگی شود و ظالم مورد محاسبه قرار گیرد.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
[1]- صحیح؛ مسند احمد: 23999
[2]- متفق علیه؛ بخاری: 73؛ مسلم: 816؛ متن از مسلم میباشد.
[3]- مسلم: 1827.
[4]- متفق علیه؛ بخاری: 1423؛ مسلم: 1031؛ متن از بخاری میباشد.
[5]- متفق علیه؛ بخاری: 7352؛ مسلم: 1716.
[6]- صحیح: ابوداود: 3573؛ ابن ماجه: 2315؛ متن از ابن ماجه میباشد.
[7]- صحیح: ابوداود: 3572؛ ابن ماجه: 2308
[8]- متفق علیه؛ بخاری: 7147؛ مسلم: 1652؛ متن از بخاری میباشد.
[9]- متفق علیه؛ بخاری: 2697؛ مسلم: 1718؛ متن از بخاری میباشد.
[10]- متفق علیه؛ بخاری: 7376؛ مسلم: 2319؛ متن از بخاری میباشد.
[11]- متفق علیه؛ بخاری: 7169؛ مسلم: 1713؛ متن از بخاری میباشد.
[12]- متفق علیه؛ بخاری: 2680؛ مسلم: 1713؛ متن از مسلم میباشد.
[13]- مسلم: 137
[14]- متفق علیه؛ بخاری: 2654؛ مسلم: 87؛ متن از بخاری میباشد.
[15]- مسلم: 1712
2- متفق علیه؛ بخاری: 4552؛ مسلم: 1711؛ متن از بخاری میباشد.
[17]- صحیح؛ ترمذی: 1341
[18]- متفق علیه؛ بخاری: 7179؛ مسلم: 2526؛ متن از بخاری میباشد.
[19]- متفق علیه؛ بخاری: 7188؛ مسلم: 2668؛ متن از بخاری است.
[20]- متفق علیه؛ بخاری: 6011؛ مسلم: 2586؛ متن از بخاری میباشد
حد: عبارت است از مجازات مقدر شرعی در برابر ارتکاب گناهی مشخص به دلیل حق الله متعال؛
حدود الهی دو نوع میباشند:
1- حدودی که الله متعال بندگان را از خارج شدن از محدودهی آن منع کرده است؛ و این خروج میتواند با افزایش در آن یا کاهش از آن یا پیروی از جز آن باشد. و این حدود همان واجبات و احکامی است که الله متعال به آنها امر کرده است.
و همان است که الله متعال در مورد آن میفرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ﴾ [البقرة: 229] «اینها حدود الهی است، پس از آنها تجاوز نکنید».
2- حدودی که الله متعال از وارد شدن به آن منع کرده است که عبارت است از گناهان کبیره و امور حرامی که در مورد آن میفرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ﴾ [البقرة: 187] «این مرزهای الهی است پس به آن نزدیک نشوید».
و مقصود ما در اینجا این نوع از حدود میباشد.
حدود در اسلام شامل پنج حد میشود: حد زنا، حد قذف، حد سرقت، حد راه زنی، حد اهل بغی.
برای هریک از این جرمها مجازات مشخصی در شریعت در نظر گرفته شده است.
الله متعال میفرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ﴾ [البقرة: 187] «این مرزهای الهی است پس به آن نزدیک نشوید. الله اینچنین آیات خود را برای مردم روشن میسازد؛ باشد که پرهیزگار شوند».
الله متعال به عبادت و اطاعت از او تعالی و انجام آنچه بدان امر کرده و دوری از آنچه از آن نهی کرده، دستور داده است. و جهت مصالح بندگان حدودی را مشخص کرده است و در برابر التزام و پایبندی به شریعتش به بهشت و در برابر مخالفت با آن به دوزخ وعده داده است.
و چون نفس انسان جری شده و موجب ارتکاب گناه از سوی انسان شد، الله متعال درهای توبه و استغفار را به روی آن باز کرده است. اما اگر به ارتکاب معصیت و نافرمانی الله اصرار ورزد و از حدود الهی با تجاوز به اموال و آبروی مردم از حد خود بگذرد، به ناچار لازم است با اقامهی حدود الهی مانع تجاوز وی شد. تا اینکه امنیت و آرامش امت محقق شود. و حدود الهی همگی رحمت الله برای بندگانش و نعمتی برای همهی آنها میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِی مَخۡمَصَةٍ غَیۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾ [المائدة: 3] «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را (بعنوان) دین برای شما برگزیدم. اما هرکس که از گرسنگی درمانده شود و مایل به گناه نباشد (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورد) پس (بداند که) الله آمرزندهی مهربان است».
اصل و اساس حیات انسان وابسته به حفظ ضروریات پنجگانه میباشد. و در واقع اقامهی حدود از این ضروریات حفاظت میکند. چنانکه قصاص باعث مصونیت جان افراد، اقامهی حد سرقت باعث مصونیت اموال مردم، اقامهی حد زنا و قذف باعث مصونیت آبروی آنها، اقامهی حد محاربه باعث مصون ماندن امنیت و مال و جان و آبروی مردم و شلاق خوردن شرابخوار باعث مصونیت عقل افراد میباشد.
با اقامهی حدود و تعزیرات تمام دین حفظ شده و بلکه حیات و جان افراد مصون میماند.
الله متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢٥﴾ [الحدید: 25] «به راستی که پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (عدالت) نازل کردیم. تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی سخت و منافعی برای مردم است. و تا الله معلوم بدارد چه کسی در نهان و پنهان او و پیامبرانش را یاری میکند، بیگمان الله توانای پیروزمند است».
حدود شرعی مجازاتهای مقدر شرعی در برابر گناهان مشخص میباشند. و در شریعت مجازات متوجه معصیت و نافرمانی است.
بنابراین در ترک واجب یا مباح مجازاتی معین شده است. ترک واجب متضمن ارتکاب امر حرام میباشد اما مجازاتی برای آن مشخص نشده است مگر زمانی که ارتداد باشد که مجازات آن قتل مرتد است. و کشته شدن فرد در برابر ارتداد و قصاص قتل عمد، هیچیک از حدود نیست. زیرا حد، حق الله متعال است که باید اجرا شود و هرچند صاحب آن توبه کند، امکان ساقط شدن حد وجود ندارد. در صورتی که قصاص با بخشیدن ساقط میشود زیرا حق انسان است و به او اختیار بخشیدن آن داده شده است. و نیز مجازات ارتداد که کشتن مرتد است، با توبه و بازگشت به اسلام ساقط میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 39] «پس هرکس بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
حدود اثر بازدارنده در ارتکاب معصیت دارند و باعث جبران گناه کسی میشود که حد بر او جاری میشود و او را از پلیدی جرم و گناهی که مرتکب شده، پاک میکند. و نیز دیگران را از ارتکاب آن گناه بازداشته و امت را در برابر شر و شرارت مصون و محفوظ میدارد.
حدود الهی محارم اوست که از ارتکاب و هتک حرمت نسبت به آنها منع کرده است مانند زنا، سرقت و ... و نیز آنچه الله متعال مقدار و حد و مرز آنرا مشخص نموده، از حدود الهی میباشد. مانند میراث و دیگر واجبات.
حدودی که در شریعت مشخص شده، بازدارنده از محارم الهی میباشند. مانند حد زنا، قذف؛ و از این قبیل است مواردی که الله متعال حد و مرز آنرا مشخص نموده مانند میراث و احکام شبیه آن؛ افزایش و کاهش در این موارد جایز نیست.
الله متعال میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [الحشر: 7] «و آنچه که رسول الله به شما داد، بگیرید و از آنچه که شما را از آن نهی کرد دست بردارید؛ و از الله پروا کنید که الله سختکیفر است».
در جرایم مربوط به قصاص، حقِ قصاص یا بخشیدن از آن اولیای مقتول و مجنیعلیه - اگر زنده باشد- میباشد و حاکم مرجع ذیربط برای مطالبه این حقوق میباشد.
اما حدود در حوزهی اختیارات حاکم است و چون نزد وی مطرح شوند عدم اجرای آن جایز نیست زیرا حدود، حقِ الله هستند که باید اجرا شوند.
جرایم در باب قصاص مورد بخشش قرار میگیرند چنانکه یا دیه جایگزین آنها میشود یا بدون هیچ عوضی بخشیده میشوند.
اما در باب حدود هیچگونه بخشش و میانجیگری، مطلقا جایز نیست. چه در برابر عوض یا بدون عوض؛ زیرا عدم توجه لازم به حدود، بلا و مصیبت بزرگ و شرارت دامنهدار و گستردهای را به دنبال خواهد داشت. و با اقامهی قصاص و حدود است که امت حیاتی پاک و همراه با آرامش خواهد داشت.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩﴾ [البقرة: 179] «وای صاحبان خرد برای شما در قصاص حیات و زندگی است، باشد که تقوا پیشه کنید».
حد بر هر فرد عاقل، عامد، آگاه، عالم به تحریم و ملتزم به احکام اسلام -مسلمان و ذمی- اقامه میشود.
1- زمانی که این آیه نازل شد: ﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ﴾ [البقرة: 286] الله متعال فرمود: «اینگونه خواهم کرد».[1]
2- و از علی روایت است که رسول الله فرمود: «قلم تکلیف از سه کس برداشته شده است: از کسیکه در خواب است تا زمانی که بیدار شود؛ از کودک تا اینکه محتلم و بالغ گردد و از دیوانه تا اینکه عقلش را بازیابد».[2]
چون حدی از نظر شرعی ثابت شد، اقامهی بدون هرگونه تاخیری واجب است. زیرا در این امر مصلحت عموم امت و مبادرت به اجرای امر الهی نهفته است. اما تاخیر در اقامهی حد به دلیل عارضهای که مصلحت اسلام در آن نهفته است، جایز میباشد. و مثال آن به تاخیر انداختن اقامهی حد در میدان جهاد میباشد. و نیز جایز است جهت رعایت مصلحت محدود (کسیکه حد بر او جاری میشود) اقامهی حد به تاخیر افتد. و این در صورتی است که محدود عذر یا بیماری داشته باشد یا مصلحت دیگری به او وابسته باشد مانند زنی که حامله باشد یا نوزادی را شیر میدهد.
مسئولیت اقامهی حدود با امام مسلمانان یا نایب او میباشد. و اقامهی حد در حضور گروهی از مومنان و در مکان تجمع مردم مانند بازارها انجام میشود. و حدود در مساجد اقامه نمیشود. الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داود، ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
اقامهی حدود و قصاص در مکه جایز است و جانی و مجرم و فاسق در حرم پناه داده نمیشود. بنابراین چون قصاص یا حدی از حدود الهی بر کسی واجب شد، چه شلاق باشد یا زندانی یا قتل، در حرم و غیر حرم بر وی جاری میگردد.
لازم است ضربههای شلاق متعادل زده شود و در آن افراط و تفریط نباشد. و نیز لباسهای شخص بیرون آورده نمیشود. و ضربات شلاق به قسمتهای مختلف بدنش زده میشود. و نباید به صورت، سر، آلت تناسلی و هر عضوی از بدن که منجر به کشته شدن گردد مانند گیجگاه و ... ضربهای زده شود. و زن کامل پوشانده میشود تا عورت وی نمایان نشود.
چون حدود الهی از یک جنس در شخصی جمع شود، مانند کسیکه چندین بار زنا کرده است یا به کرات دزدی کرده است، در اینصورت فقط یک بار حد سرقت یا دزدی بر وی اقامه میشود. اما اگر جنس حدود با هم متفاوت باشد، مانند مجردی که مرتکب زنا و دزدی شده باشد، ابتدا حدی بر وی اقامه میشود که خفیفتر است بنابراین در این مثال ابتدا به خاطر زنا شلاق خورده و پس از آن دستش قطع میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
شدیدترین شلاقها در اجرای حدود متوجه زنای فرد مجرد میباشد. و پس از آن شلاق حد قذف و به همین ترتیب شلاق تعزیری به دلیل شراب خواری و پس از آن شلاق تعزیری میباشد.
حکم کسیکه نزد حاکم به حدی اقرار میکند
چون کسی نزد حاکم به حدی اقرار کند اما آنرا مشخص نکند، سنت این است که حاکم آنرا بپوشاند و در مورد آن سوال نکند.
از انس بن مالک روایت است: نزد رسول الله بودم که مردی آمد و گفت: ای رسول الله، من سزاوار حدی شدم. آنرا بر من اقامه کن؛ اما رسول الله در مورد آن نپرسید. چون وقت اقامهی نماز شد، آن شخص همراه رسول الله نماز خواند؛ زیرانماز به پایان رسید نزد رسول الله رفته و گفت: ای رسول الله، من سزاوار حدی شدم، آنرا بر من اقامه کن؛ رسول الله فرمود: «آیا همراه من نماز نخواندی؟ وی گفت: آری؛ فرمود: «الله گناه تو را بخشیده است؛ یا فرمود: «الله حد تو را بخشیده است».[3]
فصل پردهپوشی از خود و دیگران
مستحب است کسیکه مرتکب گناهی میشود، پردهپوشی گناهش نموده و به سوی الله توبه کند. و برای کسیکه از آن آگاه میشود نیز مستحب است مادامی که فجور خود را علنی نکرده از آن چشمپوشی کند تا اینکه گناه و معصیت و نافرمانی در میان امت شایع و پراکنده نشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِی ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾ [النور: 19] «بیگمان کسانیکه دوست دارند زشتیها در (میان) مؤمنان شایع شود، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است و الله میداند و شما نمیدانید».
2- ابوهریره میگوید: «از رسول الله شنیدم که فرمود: همهی افراد امت من بخشیده خواهند شد مگر کسانیکه به طور علنی مرتکب گناه شوند و یکی از انواع گناهان علنی این است که شخص شب هنگام مرتکب گناهی شود و در حالی صبح کند که الله گناهش را پوشانده است. اما او بگوید: ای فلانی، دیشب فلان کار و فلان کار را انجام دادم. این در حالی است که الله گناهش را پنهان کرده بود ولی او پردهی الله را از روی خودش برداشت».[4]
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس از مومنی اندوهی از اندوههای دنیا را دور سازد، الله مشکلی از مشکلات قیامت او را برطرف میسازد. هرکس بر فقیر و بینوایی آسان بگیرد، الله در دنیا و آخرت بر او آسان خواهد گرفت. هرکس عیب مسلمانان را بپوشاند، الله در دنیا و آخرت عیبهای او را میپوشاند. مادامی که بنده برادرش را کمک کند، الله بندهاش را کمک میکند».[5]
اقامهی حد بر هر جانی واجب است. خویشاوند نزدیک باشد یا دور، از جایگاه بالا یا پایینی برخوردار باشد، مذکر باشد یا مونث، تفاوتی نمیکند.
چون حدود شرعی به حاکم ابلاغ شود، میانجیگری در مورد عدم اجرای آن و نیز تلاش برای تعطیل یا تبدیل حکم، حرام است. زیرا در این امر فسادی بزرگ نهفته است.
و نیز بر حاکم حرام است که شفاعت و میانجیگری را بپذیرد بلکه بر وی واجب است با ابلاغ حکم به وی، حد را اقامه کند. و نیز برای او جایز نیست که در برابر عدم اجرای حد و ساقط نمودن آن از جانی، مالی دریافت کند.
و هرکس از زناکار یا دزد و امثال آنها مالی دریافت کند تا حدود الهی تعطیل شود، دو فساد بزرگ را همزمان مرتکب شده است؛ تعطیل حد و ترک واجب و خوردن حرام و انجام فعل حرام.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داود، ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
2- از امالمومنین عایشه روایت است که: قریش تصمیم گرفت در مورد زن مخزونی که دزدی کرده بود، نزد رسول الله شفاعت کند. پس با خود گفتند: چه کسی در این مورد با رسول الله سخن میگوید و چه کسی جز اسامه محبوب رسول الله جرات این کار را دارد. پس اسامه در این مورد با رسول الله سخن گفت. رسول الله فرمود: آیا در حدی از حدود الهی شفاعت میکنی؟ سپس برخاست و به سخنرانی پرداخت و فرمود: ای مردم، کسانیکه پیش از شما بودند به این دلیل گمراه شدند که چون فرد مشهور و نامداری در میان آنها دزدی میکرد، او را رها میکردند (و حد سرقت را بر او جاری نمیکردند) اما چون فرد ضعیفی از میان آنها دزدی میکرد، حد سرقت را بر وی اقامه میکردند. و به الله سوگند اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند، محمد دستش را قطع میکند».[6]
چون مقتول قصاص شده باشد یا بر اساس حد یا تعزیر کشته شده باشد و مسلمان باشد، غسل داده شده و بر وی نماز خوانده میشود و نیز در قبرستان مسلمانان دفن میشود. و نیز مسلمانان بر کسیکه خودکشی کرده نماز جنازه میخوانند. و برای امام و کسانیکه به او اقتدا میکنند جایز است از باب مجازات وی و منع دیگران از چنین عملی، نماز خواندن بر وی را ترک کنند.
اما کسیکه به دلیل ارتداد کشته شده، کافر است و غسل نمیشود و نیز بر او نماز خوانده نمیشود و در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود بلکه در گودالی در بیابانی دفن میشود و با او چون کافر رفتار میشود.
اقامهی حدودی که الله و رسولش وضع کردهاند، واجب است زیرا در آنها تحصیل مصالح و دفع مفاسد نهفته است. جرایم ریشه کن نشده و جامعه از آن در امان نخواهد بود مگر با اقامهی حدود شرعی بر کسانیکه مرتکب آنها میشوند. اما جریمههای نقدی یا زندانی کردن جنایتکاران و مجازاتهایی از این دست، مصداق حکم بغیر ما انزل الله میباشد. و سراسر کفر است و منجر به افزایش شر میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنِ ٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩ أَفَحُکۡمَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ یَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ٥٠﴾ [المائدة: 49-50] «و در میان آنها (= یهود) بر اساس آنچه الله (در قرآن) نازل کرده حکم کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش، مبادا تو را از بعضی از چیزهایی که الله بر تو نازل کرده منحرف کنند و اگر آنها (از حکم تو) روی گردانند، پس بدان که الله میخواهد آنان را به (خاطر) پارهای از گناهانشان مجازات کند و بیگمان بسیاری از مردم نافرمانند * آیا آنها حکم جاهلیت را میخواهند؟! چه کسی برای گروهی که یقین دارند، بهتر از الله حکم میکند؟!».
کسانیکه خونشان مصون و معصوم است چهار دسته میباشند: مسلمان، ذمی، مستامن، معاهد.
اما کسانیکه به احکام اسلام ملتزم میباشند دو گروهاند: مسلمان و ذمی؛ ذمی ملتزم به احکام اسلام میباشد. اما انجام عبادات از وی خواسته نمیشود و نیز حد بر او جاری نمیشود مگر آنچه معتقد به تحریم آن است مانند زنا؛ زیرا زنا در هر شریعتی حرام است. پس چون با زنی ذمی زنا کرد، حد را به او جاری میکنیم. زیرا در زنا دو علت موجود است: منع از وقوع مانند آن و بخشیده شدن گناهان؛ بنابراین اگر از کسانی نباشد که بخشیده شدن گناهان شامل وی نمیشود چون کافر است، بر مبنای علت دوم حد را بر او جاری میکنیم که همان منع از انجام آن است.
از ابن عمر روایت است که یهودیان همراه زن و مردی یهودی که مرتکب زنا شده بودند، نزد رسول الله آمدند که رسول الله به سنگسار کردن آنها دستور داد و در مسجد سنگسار شدند».[7]
نوع جهلی که مانع اقامهی حد میشود
جهل و عدم آگاهی به مجازات عمل حرام، عذر محسوب نمیشود اما جهل به حرام بودن یا نبودن عمل، عذر میباشد. بنابراین کسیکه میداند زنا حرام است اما نمیداند حد آن رجم یا شلاق است، به دلیل جهلش معذور به شمار نمیآید بلکه حد بر وی جاری میشود.
اما کسیکه از حرام بودن زنا بیاطلاع است مانند کسیکه تازه مسلمان است، در اینصورت جهل وی عذر محسوب میشود زیرا احکام جز بعد از علم به آنها و توانایی انجام آنها واجب نمیشوند.
الله متعال میفرماید: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٨٦﴾ [البقرة: 286] «الله هیچکس را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکند. آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا! اگر فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه نکن، پروردگارا بارگران (و تکلیف سنگین) را بر (دوش) ما مگذار، چنانکه آنرا بر (دوش) کسانیکه پیش از ما بودند؛ گذاشتی، پروردگارا آنچه را که طاقت تحمل آنرا نداریم بر (دوش) ما مگذار و ما را بیامرز و به ما رحم فرمای. تو مولا و سرور مایی پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان».
زنا: عبارت است از عمل فاحشه در فرج زنی که برای انسان حلال نیست.
زنا حرام است و از بزرگترین گناهان میباشد و بلکه بزرگترین گناهان کبیره بعد از شرک به الله و قتل ناحق میباشد. و بر حسب حال زناکار و کسیکه با او زنا شده، قُبح و زشتی آن متفاوت است. بنابراین زنا با زن شوهردار و زنا با محارم و زنا با زن همسایه از بزرگترین انواع زنا و زشتترین آنها میباشد. و زنای فردی که ازدواج کرده از زنای مجرد بزرگتر و قباحت آن بیشتر است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱلزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوۡ مُشۡرِکَةٗ وَٱلزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِکٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٣﴾ [النور: 3] «مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمیکند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود در نمیآورد و این (امر) بر مؤمنان حرام شده است».
2- از ابن مسعود روایت است که رسول الله فرمود: «خون فرد مسلمانی که شهادت میدهد معبود بر حقی جز الله نیست و من فرستادهی او هستم حلال نیست مگر در مورد سه نفر: متاهلی که زنا کند، کسیکه دیگری را به ناحق کشته باشد (در برابر او قصاص میشود) و آنکه دِینش را رها کرده و از جماعت مسلمانان فاصله گرفته است (مرتد)».[8]
3- از عبدالله بن مسعود روایت است که: از رسول الله سوال کردم بزرگترین گناه نزد الله کدام است؟ فرمود: «اینکه برای الله همتایی قرار دهی در حالیکه او تو را خلق کرده است. گفتم: این گناه بسیار بزرگی است. گفتم: پس از آن چه؟ فرمود: اینکه فرزندت را بکشی از ترس اینکه همراه تو غذا بخورد (از ترس فقر و گرسنگی) گفتم: پس از آن چه؟ فرمود: اینکه با زن همسایه زنا کنی».[9]
مفسدهی زنا از بزرگترین مفاسد میباشد و با نظام جهانی در حفظ نَسَبها و حمایت از نوامیس و حفظ حرمتها و صیانت از آبروی افراد منافات دارد.
زنا شر را تماما در خود دارد و درهای گناه و معصیت و نافرمانی را به سوی بنده باز میکند و بیماریهای روحی و روانی، قلبی و جسمی را به دنبال دارد؛ و میراث آن فقر و ذلت و خواری میباشد. علاوه بر اینکه افراد دیگر از زناکاران متنفر شده و احترامی نزد آنها ندارند، فساد در چهرهی زناکار ظاهر میگردد و از مردم میترسد. و بر این اساس است که الله متعال زنا را حرام کرده است. آنجا که میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا٣٢﴾ [الإسراء: 32] «و نزدیک زنا نشوید که کار بسیار زشت و بد راهی است».
اسلام برای کنترل غریزهی جنسی و حفظ نسل، ازدواج شرعی را به عنوان سالمترین راه ممکن تشریع نموده است. و از هرگونه تصرفی جز این راه مشروع، منع کرده است. بنابراین به حجاب دستور داده و نیز به روزه گرفتن و کنترل نگاه امر کرده است. و همچنین زنان را از کوبیدن پا به زمین و آرایش و آمیخته شدن با مردان و نمایان کردن زینتها و خلوت با بیگانه یا دست دادن با بیگانه نهی کرده است. چنانکه از سفر زن بدون محرم نهی کرده است. و تمام اینها به این دلیل است که هیچیک از زن و مرد مرتکب زنا نشوند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِکَ أَزۡکَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ٣٠﴾ [النور: 30] «ای پیامبر، به مردان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند و شرمگاهشان را حفظ کنند، این (کار) برای آنها پاکیزهتر است، بیگمان الله به آنچه انجام میدهند، آگاه است».
2- و الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٥٩﴾ [الأحزاب: 59] «ای پیامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: چادرهای خود را بر خویش فرو افکنند (و با آن سر و صورت و سینههایشان را بپوشانند) این مناسبتر است تا شناخته شوند پس مورد آزار قرار نگیرند و الله آمرزنده مهربان است».
از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «الله سهم زنا را بر فرزند آدم نوشته است که ناگزیر آنرا درمییابد؛ زنای دو چشم؛ نگاه کردن است. زنای دو گوش، گوش دادن است. زنای زبان سخن گفتن است. زنای دست تماس است و زنای پا گام برداشتن است. و زنای قلب خواهش نفس است که فرج آنرا تصدیق یا تکذیب میکند».[10]
کسیکه مرتکب زنا شده یا متاهل است یا مجرد:
1- مجازات متاهلی که مرتکب زنا شده، سنگسار است تا اینکه بمیرد. مرد باشد یا زن، مسلمان باشد یا کافر؛
2- مجازات مجردی که مرتکب زنا شده، صد ضربه شلاق و تبعید یکسال میباشد. مرد باشد یا زن؛ مجازات برده، پنجاه ضربه شلاق میباشد و تبعید نمیشود. مرد باشد یا زن؛
و اگر زنی که شوهر یا ارباب ندارد حامله شود، اگر ادعای شبهه یا اکراه و اجبار نداشته باشد، حد زنا بر وی جاری میشود. و کسیکه زنی را مجبور به زنا کند، حد بر او و نه آن زن جاری میشود. زیرا زن در این شرایط معذور است و به او مهر مثل تعلق میگیرد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱلزَّانِیَةُ وَٱلزَّانِی فَٱجۡلِدُواْ کُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡکُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِی دِینِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡیَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢﴾ [النور: 2] «هریک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و اگر به الله و روز آخرت ایمان دارید نباید در (اجرای احکام) دین الله نسبت به آن دو (زن و مرد) رأفت (و رحمت کاذب) داشته باشید و باید گروهی از مؤمنان بر مجازاتشان (شاهد و) حاضر باشند».
2- از جابر بن عبدالله روایت است که مردی از قبیلهی اسلم نزد رسول الله آمده و مسالهی زنا کردنش را با ایشان مطرح نمود. و چهار بار در مورد زنا کردنش گواهی داد. پس رسول الله دستور داده و او را سنگسار کردند زیرا متاهل بود».[11]
زنا مجازات شدیدی دارد چنانکه در دنیا حد زنایِ کسیکه متاهل است سنگسار و برای مجرد شلاق و تبعید میباشد. اگر توبه نکند، مجازات وی در آخرت تهدید و وعید شدید میباشد چنانکه مردان و زنان زناکار لخت و عریان در تنوری در آتش دوزخ گردهم جمع شده و عذاب آنها چندین برابر خواهد بود.
برای وجوب حد زنا سه شرط لازم است:
1- پنهان شدن حشفه در فرج زنِ زندهای که برای او حلال نباشد.
2- شبههای در میان نباشد؛ بنابراین حد بر کسیکه با زنی آمیزش داشته به این گمان که همسرش هست، جاری نمیشود.
3- ثبوت زنا که با دو امر ثابت میشود:
الف) اقرار؛ چنانکه عاقل یک بار به ارتکاب زنا اعتراف کند و آنکه در مورد ضعف عقلش متهم است، چهار بار به ارتکاب زنا اقرار و اعتراف کند. و تا اقامهی حد به آن اعتراف داشته باشد.
2- شهادت دادن؛ چنانکه چهار نفر مردِ عادلِ مسلمان به زنا کردن دیگری گواهی دهند.
اما زنا با معاینات پزشکی و عکس برداری و فیلم برداری و اموری از این قبیل ثابت نمیشود. زیرا این وسایل محتمل بوده و یقینی نیست؛ و اسلام این قاعده را لحاظ کرده که حدود با وجود شبهات ساقط میشوند. اما قاضی میتواند از این وسایل به عنوان قرینهای در اثبات زنا کمک بگیرد و بر مبنای آنها متهم به زنا را چنانکه مناسب میداند، تعزیر کند.
1- حد زنا بر مسلمان یا کافری که زنا کرده است جاری میشود. بنابراین اقامهی آن بر کافر واجب است همچون وجوب قصاص در قتل و قطع دست در سرقت؛
2- چون متاهل با مجردی مرتکب زنا شود، متاهل سنگسار شده و مجرد شلاق خورده و تبعید میشود.
3- چون فرد آزادی با کنیزی زنا کرد و برعکس زن آزادهای با بردهای زنا کرد، برای هریک حکم مخصوص خود در باب حد جاری میشود.
4- بر کسیکه مرتکب زنا شده، حد زنا جاری میشود زمانی که مکلف، مختار، آگاه به تحریم باشد که بعد از ثبوت آن نزد قاضی بنا به اقرار یا شهادت و عدم وجود شبهه اجرا میشود.
برای سنگسار مرد یا زنی که مرتکب زنا شده، گودالی حفر نمیشود، اما اگر زن باشد به طور کامل پوشیده میشود تا اینکه عورت وی کشف نشود. و هرگاه زنی از طریق زنا حامله شود یا اینکه به زنا اعتراف کند، اولین کسیکه سنگسار را انجام میدهد امام یا نمایندهی وی میباشد و پس از آنها مردم چنین میکنند.
و اگر حد زنا در مورد شخصی با شهادت چهار نفر ثابت شده بود، این چهار نفر اولین کسانی خواهند بود که سنگسار را آغاز میکنند و پس از آنها امام و سپس مردم؛
چون مردی که متاهل است مرتکب زنا شود، همسرش بر او حرام نمیشود؛ و همچنین اگر زنی مرتکب زنا شود، شوهرش بر وی حرام نمیشود اما هردو گناه بزرگی را مرتکب شدهاند و باید توبه کرده و طلب مغفرت و آمرزش کنند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا٣٢﴾ [الإسراء: 32] «و نزدیک زنا نشوید که کار بسیار زشت و بد راهی است».
فرزندی که از راه زنا متولد شده باشد به مادرش نسبت داده میشود نه به مردی که مرتکب زنا شده؛ و این نسبت به مادر، نسبتی شرعی میباشد که با آن احکامی چون محرمیت و ارث بردن از یکدیگر ثابت میشود.
نسب و میراثی بین ولد الزنا و پدرش از راه زنا، نمیباشد زیرا نَسَب وی از راه پدر منقطع میباشد. و ولد الزنا به زناکار نسبت داده نمیشود ولو اینکه با مادرش ازدواج کند. و نیز به دختران زناکار از مادر دیگر محرم نیست اما ازدواج کردن با یکی از آنها بر او حرام است.
و بر زناکار حرام است که با دخترش از راه زنا ازدواج کند زیرا آن دختر از آب وی میباشد چنانکه بر ولد الزنا حرام است که با مادر زناکارش ازدواج کند.
حامله شدن در اثر زنا، عذری برای جواز سقط جنین نمیباشد و انجام این عمل منجر به دو جرم که گناه آنها بزرگ است میباشد: زنا و قتل؛
الله متعال میفرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ [البقرة: 229] «اینها حدود الهی است، پس از آنها تجاوز نکنید و هرکس از حدود الله تجاوز کند، پس اینانند که ستمگرند».
چون کسی با محرم خود مانند خواهر، دختر، همسر پدر و ... مرتکب زنا شود و از تحریم زنا آگاه باشد، قتل وی واجب است. به دلیل زشتی و قبح جرمش؛ و بلکه به دلیل ننگ و عار و قباحت این عمل، پنهان داشتن عمل وی و مجازات او از مردم امری نیک است.
از الله متعال سلامتی و عافیت را خواستاریم
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَنکِحُواْ مَا نَکَحَ ءَابَآؤُکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَمَقۡتٗا وَسَآءَ سَبِیلًا٢٢﴾ [النساء: 22] «و با زنانی که پدرانتان (باآنها) ازدواج کردهاند، ازدواج نکنید، مگرآنچه (زمان جاهلیت بوده و) گذشته است، زیرا این کار عملی زشت و منفور و راه و روش بسیار بدی است».
2- از براء روایت است که میگوید: با عمویم برخورد کردم که پرچمی به همراه داشت. گفتم: چه تصمیمی داری؟ گفت: رسول الله مرا به سوی مردی فرستاده که با همسر پدرش ازدواج کرده است و مرا امر کرده که گردن او را بزنم و اموالش را بگیرم».[12]
عمل فاحشه از راه پشت و کفایت به مردان و طرد زنان؛
لواط بزرگترین جرم اخلاقی و منافی با فطرت انسانی است و مجازات آن به دلیل شدت حرمت آن شدیدتر از مجازات زنا میباشد. زیرا زنا عمل فاحشه در فرج زن میباشد که با ازدواج مباح میشود اما عمل قوم لوط فاحشه در پشت است که هرگز مباح نمیشود.
عمل قوم لوط رفتار جنسی نامتعارف و خطرناکی است که سبب بیماریهای روحی و روانی و جنسی خطرناکی میشود.
الله متعال مرتکبین این جرم را با فرو بردن در زمین مجازات نمود و بر آنها سنگهایی از گل (سجیل) باراند. و روز قیامت به قدر جرمشان آتش در انتظارشان میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٠ إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ٨١﴾ [الأعراف: 80-81] «و (به یاد آورید) لوط را، هنگامیکه به قوم خود گفت: آیا کار بسیار زشتی را انجام میدهید که پیش از شما هیچیک از جهانیان انجام نداده است؟! همانا شما به جای زنان با مردان شهوت میرانید، راستی که شما قومی تجاوز کار هستی».
2- الله متعال میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا جَعَلۡنَا عَٰلِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّیلٖ مَّنضُودٖ٨٢ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَۖ وَمَا هِیَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ بِبَعِیدٖ٨٣﴾ [هود: 82-83] «پس چون فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و سرزمین) را زیر و رو کردیم و بر (سر) آنها سنگهای از سنگ و گِل متراکم روی هم فرو باریدیم. (سنگهایی که) نزد پروردگارت نشاندار بود و این (سنگها و عذاب) از (سایر) ستمگران دور نیست».
عمل قوم لوط حرام است و مجازات آن این است که فاعل و مفعول کشته شوند. متاهل باشند یا مجرد؛ و نوع کشتن آنها به نظر و مصلحتی که حاکم میداند بازمیگردد؛ اینکه با شمشیر باشد یا سنگسار یا ... و دلیل آن رهنمود نبوی است: «هرکسی را یافتید که عمل قوم لوط را انجام میدهد، فاعل و مفعول را بکشید».[13]
سحاق عبارت است از همجنس بازی دو زن؛ این عمل نیز حرام است و حکم آن تعزیر است.
استمنا (جلق زدن) و مانند آن حرام است. زیرا تجاوز از حد و حدود الهی میباشد و روزه مانع این عمل میشود.
1- الله متعال در بیان امور حلال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٧﴾ [المؤمنون: 5-7] «و آنها که شرمگاهشان را حفظ میکنند. جز بر همسرانشان یا (بر) کنیزانشان، پس بیگمان اینان (در بهرهگیری از آنان) ملامت نمیشوند. پس کسیکه فراتر از این بخواهد، آنانند که تجاوزگرند».
2- از عبدالله بن مسعود روایت است که رسول الله به ما فرمود: «ای جوانان، هرکس توانایی دارد باید ازدواج کند، زیرا این کار باعث حفاظت چشم و شرمگاه میشود. و کسیکه توانایی ازدواج ندارد، روزه بگیرد که روزه شهوت را ضعیف و کنترل میکند».[14]
قذف: عبارت است از متهم کردن دیگری به زنا یا عمل قوم لوط یا نفی نسب به گونهای که موجب حد در آن شود.
اسلام به حفظ ناموس و آبرو از آنچه آنرا خدشهدار میکند، تشویق کرده است. و به پرهیز از تجاوز در آبروی پاکان دستور داده است. و به ناحق سخن گفتن در آبروی دیگران را حرام کرده است. تا اینکه آبروی افراد از هرگونه پلیدی و اتهام و آلودگی در امان باشد.
برخی از افراد با نیتها و اهداف مختلف اقدام به قذف و متهم کردن و آلوده نمودن آبروی مسلمانان میکنند و از آنجا که نیتها و اهداف از امور پنهان است، قاذف (کسیکه اتهام زده) مکلف است با شهادت چهار نفر اتهام خود را ثابت کند و اگر چنین نکند حد قذف بر وی جاری میشود که هشتاد ضربه شلاق است.
قذف یا متهم کردن دیگران به فاحشه، امری حرام و از گناهان کبیره است. الله متعال برای قاذف مجازاتهای شدیدی در دنیا و آخرت در نظر گرفته است. و هرکسی توبه کند الله متعال توبهاش را میپذیرد و هرکس قذف و اتهام زنی وی ثابت شود، حد قذف بر وی جاری میشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٥﴾ [النور: 4-5] «و کسانیکه زنان پاکدامن را (به زنا) متهم میکنند، سپس چهار شاهد نمیآورند، پس آنها را هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادتشان را نپذیرید و اینانند که فاسقاند. مگر کسانیکه بعد از آن توبه کردند و (اعمال خود را) اصلاح (و جبران) نمودند، پس بیگمان الله آمرزنده مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ٢٣﴾ [النور: 23] «بیگمان کسانیکه زنان پاکدامن بیخبر (از هرگونه بدکاری و) مؤمن را متهم (به زنا) میسازند، در دنیا و آخرت لعنت شدهاند و عذاب بزرگی برای آنهاست».
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «از هفت عمل هلاک کننده دوری کنید. گفتند: ای رسول الله، آنها کدامند؟ فرمود: شرک ورزیدن به الله، سحر، کشتن انسان بیگناه، رباخواری، خوردن مال یتیم، فرار از جهاد، تهمت زنا به زنان پاکدامن و بیخبر از فساد».[15]
الفاظ قذف به دو نوع است:
1- قذف صریح: چنانکه بگوید، ای زناکار، ای لوطی؛
2- قذف با کنایه؛ اینکه الفاظی را بر زبان آورد که احتمال قذف و غیر آنرا دارند. مانندای بدکاره، ای فاجر. در اینصورت اگر مقصود وی اتهام زنا باشد، حد قذف بر وی جاری میشود اما اگر چنین قصدی نداشته باشد، حد بر او جاری نمیشود و به گونهای که او و دیگران از این عمل دست کشند، تعزیر میشود.
1- قاذف مکلف و مختار باشد.
2- کسیکه مورد اتهام قرار گرفته (مقذوف) مسلمان، مکلف، آزاد، پاکدامن باشد که شرایط جماع را داراست.
3- مقذوف حد قذف را مطالبه کند.
4- چنان دیگری را به زنا متهم کند که موجب حد شود و قذف وی ثابت نشود.
حد قذف چهل ضربه شلاق را برای آزاده و چهل ضربه برای برده میباشد.
حد قذف به دو صورت اثبات میشود؛ زیراقاذف در مورد خودش به اتهام قذف اعتراف کند یا اینکه دو مرد عادل به اتهام زدن وی شهادت دهند.
مجازات قذف با توجه به حالت قاذف و مقذوف مختلف و متفاوت است.
قاذف دو نوع است:
1- چون قاذف آزاد یا برده باشد و مقذوف محصن باشد، حد وی هشتاد ضربه شلاق است.
2- چون فردی که محصن نباشد مورد اتهام واقع شود، قاذف حد ندارد، بلکه به گونهای که قاذف و دیگران دست از چنین عملی بردارند، تعزیر میشود.
محصن در اینجا عبارت است از مسلمان آزادهیِ مکلفِ پاکدامن و پایبندی که شرایط جماع را داراست.
حد قذف حق مقذوف میباشد. لذا حد قذف با بخشیدن مقذوف ساقط میشود و حد قذف جاری نمیشود تا اینکه مقذوف آنرا مطالبه کند و برده نیز هشتاد ضربه کامل حد میخورد.
حد قذف با اعتراف مقذوف به زنا یا با اقامهی بینه در مورد زنای مقذوف ساقط میشود. و چون شخصی همسرش را متهم کند و میان آنها لعان صورت گیرد، حد قذف ساقط خواهد شد.
چون حد قذف ثابت شد عواقب آن عبارت است از:
قاذف هشتاد ضربه شلاق میخورد. شهادت و گواهی قاذف پذیرفته نمیشود مگر پس از توبه؛ به فسق وی حکم میشود تا اینکه توبه کند.
توبهی قاذف با استغفار و پشیمانی و تصمیم قاطع به عدم بازگشت به این گناه و تکذیب خود در اتهامی که وارد کرده واقع میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٥﴾ [النور: 4-5] «و کسانیکه زنان پاکدامن را (به زنا) متهم میکنند، سپس چهار شاهد نمیآورند، پس آنها را هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادتشان را نپذیرید و اینانند که فاسقاند. مگر کسانیکه بعد از آن توبه کردند و (اعمال خود را) اصلاح (و جبران) نمودند، پس بیگمان الله آمرزندۀ مهربان است».
حکم کسیکه دیگری را به عملی جز زنا یا لواط متهم میکند
چون کسی را به عملی جز زنا یا لواط متهم کند و در این اتهام دروغگو باشد، مرتکب عملی حرام شده است و حد قذف بر وی جاری نمیشود اما بنا به نظر حاکم و متناسب با اتهامش، به گونهای که زبان از اتهام دیگران نگه دارد، تعزیر میشود.
مثال قذف و اتهام به عملی جز زنا: چنانکه دیگری را به کفر و نفاق یا مستی یا دزدی یا خیانت و مانند آن متهم کند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾ [الإسراء: 36] «و از آنچه به آن علم نداری پیروی نکن، بدون شک گوش و چشم و دل، هریک از اینها از آن بازخواست خواهند شد».
2- الله متعال میفرماید: «قُلْ ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡیَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣﴾ [الأعراف: 33] «بگو: (الله) فقط کارهای زشت را، چه آشکارا باشد و چه پنهان و (نیز) گناه و سرکشی بنا حق را حرام کرده است و اینکه چیزی را شریک الله قرار دهید که الله دلیلی بر (حقانیت) آن نازل نکرده است و چیزی را که نمیدانید به الله نسبت دهید (حرام نموده است)».
سرقت: عبارت است از تصاحب مال محترم دیگری که هیچ شبههای در آن نیست از جایی مخصوص به مقدار مشخص به صورت پنهانی؛
دزدی حرام است و از گناهان کبیره میباشد. زیرا سبب ظلم و تجاوز و حرام خواری میباشد. اسلام به حفظ مال امر کرده و تجاوز به آنرا حرام نموده است.
بنابراین از دزدی و چپاول و اختلاس نهی کرده است زیرا این اعمال مصداق خوردن اموال مردم از راه باطل میباشد و چنین عملی با ایمان منافات دارد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨﴾ [البقرة: 188] «و اموالتان را در بین خود به باطل (و ناحق) نخورید و (به عنوان رشوه قسمتی از) آنرا به حاکمان (و قضات) ندهید؛ تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید، درحالیکه شما میدانید (این کار گناه است)».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «زناکار هنگام ارتکاب عمل زنا مومن نیست. شرابخوار هنگام خوردن شراب مومن نیست. سارق (دزد) به هنگام سرقت مومن نیست. و همچنین چپاولگری که مال با ارزشی را غارت میکند که مردم به آن چشم دوختهاند، هنگام چپاول مومن نیست».[16]
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨﴾ [البقرة: 188] «و اموالتان را در بین خود به باطل (و ناحق) نخورید و (به عنوان رشوه قسمتی از) آنرا به حاکمان (و قضات) ندهید؛ تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید، درحالیکه شما میدانید (این کار گناه است)».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «زناکار هنگام ارتکاب عمل زنا مومن نیست؛ شرابخوار هنگام خوردن شراب مومن نیست؛ سارق به هنگام سرقت مومن نیست. و چپاولگر به هنگام چپاول مال با ارزشی که مردم به آن چشم دوختهاند، مومن نیست».
الله متعال با وجوب قطع دست سارق، اموال مردم را مصون داشته است. دست خائن مانند عضو بیماری است که قطع آن برای سالم ماندن جسم واجب و لازم است.
در قطع دست دزد پند و عبرتی است برای آنکه تصمیم به دزدیدن اموال مردم دارد و نیز باعث پاک شدن سارق از این گناه میشود و امنیت و آرامش در جامعه را به دنبال داشته و باعث حفظ اموال امت میشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا کَسَبَا نَکَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٣٨ فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 38-39] «دست مرد دزد و زن دزد را به سزای عملی که مرتکب شدهاند، بعنوان مجازاتی از جانب الله قطع کنید و الله نیرومند حکیم است. پس هرکس بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «الله دزد را لعنت کند که با دزدیدن تخم مرغ و ریسمانی باعث قطع شدن دستش میشود».[17]
نصاب سرقت یکچهارم دینار از طلا و بیشتر از آن یا معادل آن میباشد.
از امالمومنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «دست دزد در برابر یکچهارم دینار و بیشتر از آن بریده میشود».[18]
حد سرقت زمانی جاری میشود که شروط زیر وجود داشته باشد:
1- سارق مکلف (بالغ و عاقل)، مختار، مسلمان یا ذمی باشد.
2- مال دزدیده شده، مالی محترم باشد. بنابراین دست دزد در برابر سرقت آلت موسیقی یا شراب و مانند آن قطع نمیشود.
3- مال دزدیده شده به حد نصاب سرقت رسیده باشد که یکچهارم دینار طلا و بیشتر از آن است یا کالایی که معادل این قیمت باشد.
4- دزدیده شدن مال، پنهان باشد. لذا اگر دزدی مخفیانه و پنهانی نباشد مانند اختلاس و غصب و چپاول و غارت و مانند آن، حد سرقت جاری نمیشود بلکه حکم تعزیری بدان تعلق میگیرد.
5- مال از حِزر آن دزدیده شود و از آن خارج شود.
حِزر: عبارت است از آنچه اموال در آن نگهداری میشود. و بر حسب عرف و عادت متفاوت میباشد. و حرز هر مال متناسب با آن است. بنابراین حرز اموال، خانهها و بانکها و مغازهها میباشد. و حرز اشیاء، انبارها و حرز گوسفندان آغل میباشد و به همین ترتیب.
6- هرگونه شبههای در حق سارق منتفی باشد. بنابراین دست دزد به خاطر دزدی از مال پدر و مادر و اصول وی و نیز به دلیل دزدی از مال فرزندش و فروع وی قطع نمیشود. و نیز چون زن و شوهر از یکدیگر دزدی کنند، حد سرقت بر هیچیک از آنها جاری نمیشود و همچنین کسیکه به خاطر گرسنگی دزدی کرده باشد، دستش قطع نمیشود.
7- کسیکه از او دزدی شده، مالش را مطالبه کند.
8- ثبوت سرقت با یکی از دو امر یا هردو با هم: 1) دو بار اقرار به سرقت از سوی سارق. 2) شهادت؛ چنانکه دو مرد عادل به سرقت دزد شهادت دهند.
نتایج ثبوت سرقت
1- سارق مسئول دو حق است: حق خاص و آن عبارت است از بازگرداندن مالی که دزدیده، اگر موجود باشد. و اگر تلف شده باشد مثل و مانند آن یا قیمتش را برگرداند. و نیز حق عام که حق الله متعال میباشد که قطع دست وی -اگر شروط آن فراهم باشد- یا تعزیر -اگر شروط قطع دست فراهم نباشد- میباشد.
2- چون قطع دست سارق واجب شد، دست راستش از مفصل کف دست قطع میشود و محل قطع با روغن جوشانده شده یا با استفاده از وسایل پزشکی که باعث قطع خون میشود، پانسمان میگردد. و پیوند عضوی که در اثر حد یا قصاص قطع شده جایز نیست زیرا عبرت گرفتن دیگران جز با رویت عضو قطع شده ممکن نیست. تا اینکه اثر بازدارندگی آن برای خود سارق و دیگران تا زمان زنده بودن سارق وجود داشته باشد.
میانجیگری در حد سرقت بعد از ابلاغ آن به حاکم حرام است
3- چون سارق بار دیگر دزدی کند، پای چپش از نصف قدم قطع میشود و اگر برای بار سوم دزدی کند زندانی شده و بنا به تصمیم امام به گونهای تعزیر میشود که از دزدی دست بردارد و توبه کند و پس از این هیچ قسمتی از بدنش قطع نمیشود.
و نیز دست جیببُر که مال پنهان در جیب را میدزدد، قطع میشود و این در صورتی است که مال دزدیده شده به حد نصاب حد دزدی برسد. زیرا وی نیز از حزر دزدی کرده است.
عدم اجرای حدود به دلیل وجود شبهه
چون سارقی به سرقت اعتراف کند، قاضی میتواند با اشاره و کنایه به وی بفهماند که از اعتراف خود برگردد. اما اگر سارق به این اعتراف اصرار کرد و از اقرار خود بازنگشت، دستش قطع میشود. و اگر سارق به سرقت اعتراف کند و پس از اعتراف از آن بازگردد، دستش قطع نمیشود. زیرا حدود با وجود شبهه منتفی میگردد. و هدف بازگشتن و دست کشیدن سارق از دزدی میباشد نه فقط قطع دست وی؛
حکم کسیکه از بیتالمال دزدی میکند
کسیکه از بیتالمال دزدی میکند با توجه به تصمیم امام تعزیر میشود به گونهای که سارق و دیگران از این کار دست بکشند. و باید غرامت آنرا بپردازد و دستش قطع نمیشود زیرا خود نصیبی در بیتالمال دارد. و کسیکه از مال غنیمت یا خمس دزدی کند حکمش چنین است.
و تعزیر بر حسب مقدار مال دزدیده شده، متفاوت میباشد و نیز بر حسب ضرر مترتب بر آن؛
دستگاههای خودپرداز برای رفاه و مصلحت مردم قرار داده شدهاند و نیز برای حفظ و نگهداری اموال تعبیه شدهاند و هرکس از آنها دزدی کند، دستش قطع میشود، یکسان است که این دستگاهها داخل بانک باشند یا در مناطق عمومی؛ و این در صورتی است که دیگر شروط قطع دست وجود داشته باشند. و همچنین حکم کسیکه از حساب بانکی از طریق کامپیوتر و انتقال حساب به دیگری دزدی میکند، چنین است. و چون همهی شروط قطع دست وجود نداشته باشند، حاکم به گونهای وی را تعزیر میکند که او و دیگران از این کار دست کشیده و عبرت بگیرند.
سرقت مالی که حفاظت نشده باعث قطع دست نمیشود بلکه در این سرقت، سارق تعزیر میشود و چندین برابر مال دزدیده شده میپردازد و مبلغی که بیشتر از قیمت مال دزدیده شده میباشد، به بیتالمال مسلمانان پرداخت میشود.
از عبد الله بن عمرو بن عاص روایت است که چون رسول الله از خرمای روی درخت سوال شد، فرمود: «هر نیازمندی که از آن بخورد و در ظرف نریزد (و نبرد) بر او چیزی نیست؛ و کسیکه چیزی از آن با خود ببرد، بر او غرامتِ مانند آن و مجازات است. و کسیکه از محل انبار (خرما) به مقدار قیمت سپری بدزد، دستش قطع میشود. و هرکس کمتر از این مقدار را بدزدد، باید غرامت مانند آنرا بپردازد و مجازات میشود».[19]
کسیکه امانت را منکر شود، قطع دست وی واجب است زیرا عمل وی از مصادیق سرقت میباشد. و میانجیگری جهت عدم اجرای حد بر او و ساقط شدن آن حرام است.
1- از امالمومنین عایشه روایت است که: «زنی مخزومی که جایگاه وی نزد قریش از اهمیت خاصی برخوردار بود، مرتکب دزدی شده بود. قریشیان گفتند: چه کسی در مورد او با رسول الله سخن میگوید؟ گفتند: چه کسی جز اسامه محبوب رسول الله جرات این کار را دارد. پس اسامه در این زمینه با رسول الله سخن گفت. رسول الله فرمود: آیا در مورد حدی از حدود الهی میانجیگری میکنی؟ سپس برخاسته و به سخنرانی پرداخته و فرمود: ای مردم، هلاک شدن کسان پیش از شما به این دلیل بود که چون فرد نامدار و مشهوری از میان آنها دزدی میکرد او را رها کرده (حد سرقت را بر وی جاری نمیکردند) اما اگر فردی ضعیف از آنها دزدی میکرد، حد را بر او جاری میکردند؛ سوگند به الله اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند، دستش را قطع میکنم».[20]
2- از امالمومنین عایشه روایت است که میگوید: زنی مخزونی کالایی را به امانت گرفت و آنرا منکر شد، پس رسول الله به قطع دست وی دستور دادند».[21]
از جمله شرایط توبهی سارق، ضامن بودن وی در برابر مال دزدیده شده میباشد که در صورت تلف شدن آن باید قیمتش را به صاحبش بازگرداند و این در صورتی است که توانگر باشد و اگر فقیر و بیچیز باشد، به وی مهلت داده میشود. و اگر کالای دزدیده شده موجود باشد، شرط صحت توبهاش برگرداندن آن به صاحبش میباشد. و اگر امانت را در دست دارد، تا برگرداندن آن به صاحبش ضامن است.
حکم کسیکه قبل از بازداشت شدن توبه کند
کسیکه حد سرقت یا زنا یا ... بر او واجب شده و قبل از ثبوت آن نزد حاکم از آن توبه کند، حد از وی ساقط میشود و برای وی جایز نیست بعد از اینکه الله گناهش را پوشاند، آنرا افشا کند. اما بر او لازم است که مال دزدیده شده را به صاحبش بازگرداند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا کَسَبَا نَکَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٣٨ فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 38-39] «دست مرد دزد و زن دزد را به سزای عملی که مرتکب شدهاند، بعنوان مجازاتی از جانب الله قطع کنید و الله نیرومند حکیم است. پس هرکس بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
قطاع الطریق: کسانی هستند که در مناطق بیابانی یا شهری با سلاح مزاحم مردم شده و اموالشان را به زور و علنا تصاحب میکنند که محارب نیز نامیده میشوند.
هرکس که سلاح برداشته و راه را ناامن کند و از قدرتی برخوردار باشد، چنانکه خود به تنهایی یا با حمایت گروهی چنین کند مانند باندهای قتل، باندهای سرقت از خانهها و بانکها، باند ربودن دختران برای تجاوز به آنها، باند آدم ربایی و ... اینان و امثالشان مصداق قطاع الطریق میباشد.
حرابه عبارت است از تعرض با سلاح در صحرا یا شهر، در خانه یا وسایل نقلیه جهت خونریزی و هتک حریم و آبروی افراد و غصب اموالشان؛ و مانند این اعمال مصداق قطاع الطریق میباشد.
و هریک از این موارد در راهها، خانهها، وسلیل نقلیه چون ماشین و قطار و کشتی و هواپیما رخ دهد، چه تهدید با سلاح باشد، یا بمبگذاری یا منفجر کردن ساختمان یا آتشسوزی یا گروگان گیری و مانند آن، همه در حکم حِرابه میباشد.
و حرابه از بزرگترین جرمها میباشد و به همین دلیل است که مجازات آن از شدیدترین مجازاتها است.
قطاع الطریق چهار حالت دارد:
1- چون مرتکب قتل شوند و اموالی را غصب کنند، کشته شده و به دار آویخته میشوند.
2- چون مرتکب قتل شوند و مالی را غصب نکنند، کشته شده و به دار آویخته نمیشوند.
3- چون اموال را غصب کرده و مرتکب قتل نشوند، دست راست و پای چپ هریک از آنها قطع میشود.
4- چون مرتکب قتل نشوند و مالی را هم غصب نکنند، اما باعث ناامنی راه شوند، تبعید میشوند. و امام میتواند حکم تعزیری برای آنها در نظر بگیرد تا اینکه برای آنها و دیگران بازدارنده باشد و اینگونه مانع شر و فساد شود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِکَ لَهُمۡ خِزۡیٞ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ٣٣ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣٤﴾ [المائدة: 33-34] «سزای کسانیکه با الله و پیامبرش میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست (راست) و پای (چپ) آنها بعکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت عذاب بزرگی خواهند داشت. مگر کسانیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید، توبه کنند، پس بدانید که همانا الله آمرزندهی مهربان است».
2- از انس روایت است که میگوید: «گروهی از قبیلهی عکل به خدمت رسول الله آمدند و (تحت تاثیر جو مدینه) به «جَوَی» که نوعی شکم درد طولانی است مبتلا شدند. رسول الله دستور داد که همراه چوپانِ شترهایِ صدقه (زکات) به چراگاه شترها رفته و از شیر و ادرار آنها بیاشامند و آنها از آن خوردند و خوب شدند. سپس مرتد شدند و (یکی از) چوپانها را کشتند و گلهی شترها را با خود به غنیمت بردند. (چوپان دیگر این خبر را اوایل روز به رسول الله رساند) و ایشان هم کسانی را در پی آنها فرستاد (و طول نکشید) که آنها را اسیر کردند. رسول الله دستور داد دست و پای آنها را قطع کنند و چشمانشان را با میخهایی که بر آتش داغ شده بودند از حدقه بیرون آوردند. (چون آنها چشمان چوپان را بیرون آورده بودند) سپس درحالیکه نشسته بودند تا دم مرگ در گرما و نور آفتاب رهایشان کردند و در این وضعیت مردند».[22]
1- قاطع الطریق - که محارب هم نامیده میشود- مکلف، مسلمان یا ذمی میباشد.
2- مالی که به زور تصاحب میکند، محترم باشد.
3- مال را از حزر آن تصاحب کرده باشد کم باشد یا زیاد.
4- محاربه و راهزنی وی با اقرار خودش یا دو شاهد عادل ثابت شود.
5- شبههای در میان نباشد.
چون راهزن مردم را تهدید کند و امنیت را بر هم زند اما مرتکب قتل و غصب اموال نشود، تبعید میشود. تا اینکه مردم از شر او در امان باشند و از ارتکاب جرمش خوداری کنند.
اما اگر شر و شرارت آنها با تبعید کاسته نمیشود، زندانی میشوند. و درواقع کسیکه زندانی شده همچون آن است که تبعید شده باشد و گاهی زندانی کردن وی به برقراری امنیت و سالم ماندن از شر وی بیشتر کمک میکند.
بنابراین اگر با تبعید آنها، امنیت برقرار شده و از شرارت آنها کاسته میشود و جامعه از شر آنها در امان میماند، آنان را تبعید میکنیم و در غیر اینصورت راه بهتر زندانی کردن ایشان است.
چون محارب قبل از دستگیر شدن، توبه کند، احکامی که حق الله است چون تبعید و قطع دست و پا و به دار آویخته شدن و ضرورت کشته شدن بخشیده میشود و این احکام بر وی جاری نمیشود. اما در برابر حقوقی که متعلق به افراد است مانند جنایت در حق آنها با کشتن یا آسیب رساندن به اعضا و جوارح و گرفتن اموال آنها مواخذه میشود، مگر اینکه مجنیعلیهم او را ببخشد و از حق خود درگذرد.
اما اگر قبل از توبه دستگیر شود، حد حرابه بر وی جاری میشود
الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِکَ لَهُمۡ خِزۡیٞ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ٣٣ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣٤﴾ [المائدة: 33-34] «سزای کسانیکه با الله و پیامبرش میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست (راست) و پای (چپ) آنها بعکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت عذاب بزرگی خواهند داشت. مگر کسانیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید، توبه کنند، پس بدانید که همانا الله آمرزندهی مهربان است».
گروگانگیری، آدم ربایی، ربودن وسایل حمل و نقل چون اتوبوس، هواپیما و ... و تهدید به قتل یا انفجار، همگی در حالت صلح و نه جنگ حرام است و و مصداق فساد در زمین و تجاوز در حق افراد بیگناه میباشد. و کسیکه چنین عملی مرتکب شود، حد حرابه بر وی جاری میگردد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ١٩٠﴾ [البقرة: 190] «و در راه الله با کسانیکه با شما میجنگند، جنگ کنید و از حد تجاوز نکنید که الله تجاوزگران را دوست نمیدارد».
چون کسی در مورد جان خود یا خانواده یا مالش از سوی انسان یا حیوانی مورد تعرض و تجاوز و حمله قرار گیرد، با کمترین چیزی که گمان غالب وی آن است که با آن متجاوز را از خود دور میکند، از خود دفاع کند. اما اگر این میسر نباشد. متجاوز سه حالت دارد:
1- متجاوز مال میخواهد. در اینصورت جایز است که به او مالی داده شود و با وی درگیر نشود هرچند برای کسیکه مورد تجاوز قرار گرفته جایز است با وی درگیر شده و مالی به او ندهد.
2- متجاوز در پی هتک حرمت چون زنا باشد. در اینصورت به وی اجازهی چنین کاری داده نمیشود بلکه دور کردن وی با آنچه ممکن است هرچند با درگیری باشد، واجب است.
3- چون متجاوز در پی کشتن دیگری باشد، بر کسیکه به وی تجاوز شده، واجب است از جانش دفاع کند مگر در هنگام فتنه که در اینصورت جایز است از خود دفاع نکند. (مانند زمانی که دو گروه مسلمان با هم درگیر شوند که حق و باطل آمیخته باشد).
سعید بن زید میگوید: «از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرکس به خاطر مالش کشته شود، شهید است؛ هرکس به خاطر دینش کشته شود، شهید است؛ هرکس به خاطر جانش کشته شود، شهید است؛ و هرکس به خاطر خانوادهاش کشته شود، شهید است».[23]
زندیق کسی است که اظهار اسلام کرده و کفر را در باطن پنهان میکند. و این بزرگترین انواع نفاق است. بنابراین زندیق مصداق محارب با الله و رسولش میباشد. و محاربهی زندیق با اسلام به وسیلهی زبانش بزرگتر از محاربهی قطاعالطریق با دست و سلاحش میباشد. زیرا فتنهی قطاعالطریق متوجه اموال و جان افراد است و فتنهی زندیق متوجه قلوب و ایمان میباشد.
اگر زندیق قبل از دستگیر شدن توبه کند، توبهاش پذیرفته میشود و خونش محفوظ میماند اما بعد از دستگیر شدن، توبهاش پذیرفته نمیشود. بلکه بر مبنای حد و بدون استتابه کشته میشود. مگر اینکه صدق و راستی توبهاش و حُسن استواری او در توبهاش را بدانیم.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیَِّٔاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا وَءَامَنُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١٥٣﴾ [الأعراف: 153] «و کسانیکه مرتکب کارهای بد شدند، سپس بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، همانا پروردگار تو پس از آن، مسلّماً آمرزنده مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا٦٨ یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیَِّٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٧٠﴾ [الفرقان: 68-70] «و کسانیکه با الله معبود دیگری را نمیخوانند و نفسی را که الله (کشتنش را) حرام کرده است، جز به حق نمیکشند و زنا نمیکنند و هرکس چنین کند، مجازات گناه (خود) را خواهد دید. عذاب او در روز قیامت مضاعف میگردد و با خواری (و ذلت) در آن جاودان خواهد ماند. مگر کسیکه توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس اینانند که الله بدیهایشان را به نیکیها مبدل میکند و الله آمرزنده مهربان است».
3- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ فِی ٱلدَّرۡکِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِیرًا١٤٥ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِینَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَسَوۡفَ یُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَجۡرًا عَظِیمٗا١٤٦﴾ [النساء: 145-146] «همانا منافقان در پایینترین طبقه (= درکات) آتش (جهنم) هستند و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت. مگر آنان که توبه کردند و جبران و اصلاح نمودند و به الله تمسک جستند و دین خود را برای الله خالص گرداندند، پس اینان با مؤمنان خواهند بود و الله به زودی مؤمنان را پاداش بزرگی خواهد داد».
باغیان: کسانی هستند که از قدرت و نیرویی برخوردارند و با تاویلی محتمل علیه حاکم خروج میکنند تا وی را خلع کرده یا با او مخالفت کنند و در پی اختلاف هستند.
هر گروهی از حقوقی که بر عهدهی اوست، خوداری کند یا اینکه از امام مسلمانان جدا شوند، یا اینکه اطاعت از وی را رها کنند، مصداق باغیان ظالم میباشند. و باغیان مسلمان بوده و کافر نیستند.
1- چون باغیان بر علیه حاکم خروج کردند، لازم است حاکم و امام مسلمانان با آنها مکاتبه کند و از آنان دلیل مخالفت و نارضایتیشان را جویا شود. پس چون حقی را یادآور شدند که بدان ظلم شده بود، به آن رسیدگی کند؛ اگر ادعای شبههای کردند، آنرا برطرف کند؛ پس از این اگر از رفتار خود در برابر حاکم صرفنظر کردند که خوب، وگرنه به پند و اندرز آنها روی آورده و آنها را به جنگ تهدید کند و اگر به نوع عملکرد خود در برابر حاکم اصرار داشتند، با آنها بجنگد. و بر رعیت واجب است که حاکم را جهت دفع شر و شرارت آنها یاری کنند و فتنهی آنها را خاموش کنند.
2- چون حاکم با آنها وارد جنگ شود، از ابزار جنگی کشتار جمعی که همگی آنها را نابود میکند مانند بمبهای مخرب استفاده نمیکند. و نیز کشتن فرزندان و آنان که از جنگ فرار میکنند و زخمیهایشان و نیز کسانیکه جنگ را ترک میکنند، جایز نیست.
و هریک از آنها که اسیر میشود، زندانی میشود تا اینکه آتش فتنه خاموش شود و اموالشان به غنیمت گرفته نمیشود و فرزندانشان اسیر نمیشوند.
3- پس از پایان یافتن جنگ و خاموش شدن آتش فتنه، اموالی از آنها که در حال جنگ تلف شده، هدر خواهد بود. و هریک از آنها که کشته شده، چیزی به او تعلق نمیگیرد و آنها نیز ضامن اموال و جانهایی که در حال جنگ تلف شده، نمیباشند.
رفتار واجب به هنگام جنگ دو گروه
چون دو گروه از روی تعصب یا برای به دست آوردن ریاست با یکدیگر درگیر شوند، هردو ظالماند و هریک از آنها ضامن چیزی است که از دیگری تلف کرده است. و برقراری صلح و اصلاح عادلانه میان آنها و برخورد لازم با گروهی که اصرار بر تجاوز دارد تا اینکه از تجاوزش دست بکشد، واجب است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ٩﴾ [الحجرات: 9] «و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ بر خاستند، میانشان آشتی برقرار کنید، پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با گروه متجاوز بجنگید تا به فرمان الله بازگردد، پس اگر بازگشت، میان آنها به عدالت صلح برقرار کنید و عدالت پیشه کنید، بیگمان الله عادلان را دوست میدارد».
2- از عرفجه روایت است که میگوید: از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرکس در حالی نزد شما آمد که تمام امورتان در اختیار یک نفر بود و قصد تفرقه و اختلاف میان شما داشت، او را بکشید».[24]
خروج علیه امام مسلمانان (حاکم اسلامی)
1- تعیین امامی برای مسلمانان و حاکم اسلامی از بزرگترین واجبات دین است. چنانکه نافرمانی او و خروج علیه او - هرچند ظالم باشد- حرام است. و این مادامی است که مرتکب کفری آشکار نشده باشد که در مورد آن دلیل و برهانی از سوی الله نزد ما وجود دارد. یکسان است که امامت وی به اجماع مسلمانان ثابت شده باشد یا توسط امامی که قبل از او بوده تعین شده باشد یا با اجتهاد اهل حل و عقد یا اینکه با چیره شدن وی باشد، چنانکه مردم از وی اطاعت کنند و او را به عنوان امام و حاکم اسلامی بپذیرند.
و به دلیل فسقش عزل نمیشود مادامی که مرتکب کفر آشکاری نشده باشد که برای آن از سوی الله دلیل و برهانی داریم.
2- کسانیکه از اطاعت امام خارج شدهاند یا جزء قطاعالطریق هستند یا اینکه باغی و یا خوارج میباشند. و خوارج کسانی هستند که مرتکبین گناهان کبیره را کافر میدانند و خون مسلمانان و اموالشان را حلال میشمارند. خوارج فاسقانی هستند که ابتدا به جنگ با آنها جایز است.
این سه گروه - قطاعالطریق، باغیان و خوارج- از اطاعت امام خارج شدهاند و هریک از آنها که بمیرد، حکم وی حکم گنهکاران موحد میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا٥٩﴾ [النساء: 59] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از الله اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و از صاحبان امرتان؛ و اگر در چیزی اختلاف کردید، آنرا به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا١١٥﴾ [النساء: 115] «و هرکس پس از آنکه هدایت (و راه حق) برایش روشن شد، با پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند، ما او را به آنچه پیروی کرده واگذاریم و او را به جهنم در افکنیم و بد جایگاهی است».
1- واجب است که امام و حاکم مسلمانان مرد باشد نه زن؛ قومی که عهدهدار امورشان زنی باشد، رستگار نمیشوند.
از وظایف امام این است که از سرزمینهای اسلامی در برابر هرگونه تجاوزی حمایت کند، دین را حفظ نماید، احکام الهی را اجرا کند، حدود را اقامه کند، از مرزها حفاظت کند، زکات را جمع آوری کند، عادلانه قضاوت کند، با دشمنان جهاد کند، به سوی الله دعوت کند و اسلام را نشر دهد.
2- بر امام واجب است که رعیتش را نصیحت کند و بر آنان سخت نگیرد و در سایر احوالشان با مهربانی و دلسوزی با آنها برخورد کند.
1- الله متعال میفرماید﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
2- از معقل بن یسار روایت است که از رسول الله شنیدم فرمود: «هیچ بندهای نیست که الله متعال مسئولیت رعیتی را در اختیار او قرار دهد و در حالی بمیرد که در حق آنان خیانت کرده است مگر اینکه الله متعال بهشت را بر او حرام میکند».[25]
آنچه بر امت در قبال حاکم واجب است
بر امت واجب است در آنچه معصیت و نافرمانی الله متعال نیست، از حاکم اطاعت کنند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا٥٩﴾ [النساء: 59] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از الله اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و از صاحبان امرتان؛ و اگر در چیزی اختلاف کردید، آنرا به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
2- از ابن عمر از رسول الله روایت است که فرمود: «بر هر مسلمانی شنیدن و اطاعت کردن در آنچه دوست دارد و آنچه دوست ندارد، واجب است مگر زمانی که به معصیت و نافرمانی (الله) امر شود. پس اگر به معصیت و نافرمانی (الله) امر شد، نه میشنود و نه اطاعت میکند».[26]
توبهی کسیکه جرمی مرتکب شده که موجب حد است
هرکس جرمی مرتکب شود که موجب حد است، اما پس از دستگیر شدن توبه کند، این توبه حد را ساقط نمیکند. اما اگر این توبه قبل از دستگیر شدن وی باشد، توبهاش پذیرفته شده و حد از وی ساقط میشود. و این رحمتی از سوی الله جهانیان است که مجازات را از گنهکارانی که توبه میکنند، برداشته است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِکَ لَهُمۡ خِزۡیٞ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ٣٣ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣٤﴾ [المائدة: 33-34] «سزای کسانیکه با الله و پیامبرش میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست (راست) و پای (چپ) آنها بعکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت عذاب بزرگی خواهند داشت. مگر کسانیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید، توبه کنند، پس بدانید که همانا الله آمرزندهی مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیَِّٔاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا وَءَامَنُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١٥٣﴾ [الأعراف: 153] «و کسانیکه مرتکب کارهای بد شدند، سپس بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، همانا پروردگار تو پس از آن، مسلّماً آمرزنده مهربان است».
مجازاتی است برای گناهانی که حد و قصاص و کفاره در آنها مشخص نشده است.
مجازات گناهان سه نوع است:
1- آنچه در شریعت حدی مشخص برای آن تعیین شده است مانند زنا، سرقت، قتل عمد؛ در این نوع نه کفارهای وجود دارد و نه تعزیر، بلکه در این موارد حد میباشد.
2- آنچه مجازات آن کفاره است و حدی در مورد آن وارد نشده است مانند: جماع در روز رمضان، قتل خطا و شبه عمد؛ در این موارد کفاره و دیه میباشد.
3- آنچه نه حدی برای آن مشخص شده و نه کفارهای؛ مانند شرابخواری، مواد مخدر و گناهان و منکراتی از این قبیل؛ در این موارد تعزیر میباشد که حاکم با توجه به مصلحتی که میبیند حکمی را متناسب با شرایط صادر میکند چنانکه مجرم و دیگران از چنین عملی باز آیند. و شر و فساد از میان امت ریشه کن شود.
الله متعال در برابر جرایمی که مُخل عناصر اساسی امت میباشد: حفظ دین، نفس، مال، آبرو و عقل مجازاتهایی را در شریعت مشخص کرده است که نه به آنها افزوده میشود و نه از آنها کاسته میشود.
به این منظور حدودی بازدارنده وضع کرده است که از مهمترین عوامل امنیت میباشد. و ممکن نیست امت اسلامی زندگی امنی داشته باشد مگر با مراقبت از آن به وسیلهی اقامهی حدود؛
برای این حدود شروط و ضوابطی میباشد که گاهی برخی از آنها ثابت نمیشود و اینگونه مجازات مشخص شده به مجازاتی که در شریعت مشخص نشده، تبدیل میشود.
مجازاتی که وابسته به حکم حاکم و اجتهاد او و با رعایت تحقیق مصلحت و دفع مفسده میباشد که همان تعزیر است.
تعزیر در هر گناه و معصیتی که حد و کفارهای برای آن مشخص نشده واجب است. تفاوتی نمیکند انجام عملی حرام باشد مانند بهره بردن جنسی از دیگری به گونهای که مستحق حد نباشد، یا سرقتی که شامل حد نشود، یا جنایتی که در آن قصاص نیست، یا همجنس بازی زنان، یا قذف دیگری به چیزی جز زنا و ....
یا اینکه معصیت و نافرمانی از نوع ترک واجب با وجود توانایی انجام آن باشد. مانند ترک پرداخت بدهی، بازگرداندن امانتها، بازگرداندن مال غصب شده و مظالم و اموری از این قبیل مانند تنبلی در ادای نماز و روزه و واجباتی از این قبیل؛
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
و چون کسی مرتکب گناهی شود که برای آن حدی مشخص نشده است، اما توبه کند و از کردهی خود پشیمان شود، گناهش پوشیده شده و تعزیر نمیشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 39] «پس هرکس که بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِۚ ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّٰکِرِینَ١١٤ وَٱصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١١٥﴾ [هود: 114-115] «و (ای پیامبر!) در دو طرف روز و ساعاتی از شب، نماز را برپا دار، بیشک نیکیها بدیها را از بین میبرند، این پندی برای پند پذیران است؛ و (ای پیامبر!) صبر کن، پس بیگمان الله پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد».
تعزیر به دو بخش تقسیم میشود:
1- تعزیر جهت تادیب و تربیت در آنچه معصیت و نافرمانی نیست. مانند ادب کردن فرزند توسط پدر؛ همسر توسط شوهر، برده توسط ارباب؛
این نوع تعزیر مشروع است زیرا مصلحتهایی در آن نهفته است.
در این نوع جایز نیست تعداد ضربات شلاق بیشتر از ده ضربه باشد. زیرا رسول الله فرمود: «بیش از ده ضربه شلاق به کسی نزنید مگر در حدی از حدود الهی».[27]
2- تعزیر در برابر گناهان؛ در این زمینه برای حاکم جایز است که بر حسب مصلحت و نیاز و حجم گناه و کثرت و قلت آن و در گناهی که حدی برای آن در شریعت مشخص نشده، بر مقدار ده شلاق بیفزاید. اما اگر معصیت و نافرمانی از نوع گناهی بود که شارع حدی برای آن مشخص کرده بود مانند زنا و سرقت و... نباید تعزیر از حدی که برای اصل چنین گناهی مشخص شده، بیشتر باشد.
تعزیر مجموعهای از مجازاتهاست که با نصیحت و پند و اندرز و دوری از گنهکار و توبیخ و تهدید و بیم دادن و عزل از ولایت و... آغاز شده و با شدیدترین مجازاتها از قبیل زندانی و شلاق به پایان میرسد.
و گاهی حکم تعزیر قتل میباشد و این زمانی است که مصلحت عامه اقتضا کند مانند قتل جاسوس و مبتدع و کسیکه جرایم خطرناکی را مرتکب شده است.
و گاهی تعزیر به صورت رسوا کردن یا غرامت مال یا تبعید و از این قبیل میباشد. و این به تحقیق مصلحت و دفع مفسده بستگی دارد.
مقدار مجازات تعزیر مشخص نیست و حاکم در این زمینه اختیار دارد که مجازاتی را متناسب با جانی برای او مشخص کند. تا اینکه امت را از شر او در امان دارد. به این شرط که از آنچه الله متعال بدان امر کرده یا از آن نهی کرده، تجاوز نکند. و این با اختلاف مکان و زمان و اشخاص و گناهان و احوال و جرایم متفاوت میباشد.
خمر اسمی است برای هر آنچه عقل را دچار اختلال کرده و آنرا میپوشاند. و میتواند هر نوع نوشیدنی باشد. و هر نوشیدنی که زیاد آن مست کننده باشد، مقدار اندک آن نیز حرام است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠﴾ [المائدة: 90] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، همانا شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه، پلید و از عمل شیطان است. پس از آنها دوری کنید، تا رستگار شوید».
2- از امالمومنین عایشه روایت است که: رسول الله در مورد شرابِ عسل سوال شد. پس در پاسخ فرمود: «هر نوشیدنی که مست کننده باشد، حرام است».[28]
شراب اساس تمام بدیها و پلیدیهاست. و پرداختن به آن به هر صورتی حرام است. خوردن آن، خرید و فروش آن، ساختن آن، هرکاری که مربوط به نوشیدن آن و ترویج آن بین مردم شود.
شراب (مِی) عقل انسان را دچار اختلال کرده و چون پردهای بر آن قرار گرفته و آنرا میپوشاند، و در اثر آن تصرفاتی خواهد داشت که موجب زیان دیدن جسم و روح میشود و مال و فرزند و آبرو و شرف انسان و فرد و جامعه را هدف قرار داده و فاسد میکند. باعث افزایش فشار خون شده و سبب کاهش عقل وی و فرزندانش میشود و جنون و فلج شدن و تمایل به جرم و فساد، فقر و ضایع شدن وقت در امور حرام و ترک واجبات از دیگر پیامدهای ناشی از آن میباشد.
مستی حالتی لذتبخش است که در آن عقل پنهان میشود، عقلی که قوهی تشخیص وابسته به آن است. بنابراین با مختل شدن عقل، نمیداند چه میگوید. و از این جهت است که اسلام آنرا حرام کرده است. و برای کسیکه هرگونه ارتباطی با آن دارد، مجازات تعزیری بازدارندهای مشخص کرده است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُوقِعَ بَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِی ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ وَیَصُدَّکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١﴾ [المائدة: 90-91] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، بیتردید، شراب و قمار و اَنصاب [= هر چیزی که به عنوان یادواره و نماد، نَصب گردد و عبادت شود از قبیل مجسمههای سنگی، ضریحهای فلزی، مقبره صالحان و ...] و تیرهای قرعهکشی [= انتخاب قرعه خوب و بد به وسیله فالگیری که با وسایل گوناگون صورت میگیرد و امروزه به اشتباه از آن به عنوان استخاره یاد میشود در حالی که استخاره شامل دو رکعت نماز و سپس طلب خیر نمودن در امر مورد نظر از الله متعال و نیز پناه بردن از شر آن به الله متعال است]، پلید [و] از کار[های] شیطان هستند؛ پس از آنها دوری کنید؛ باشد که رستگار شوید. در حقیقت، شیطان میخواهد با شراب و قمار، در میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد الله و از نماز بازدارد؛ پس [ای مؤمنان، حال که حقیقت را دانستید،] آیا از آنها دست برمیدارید؟».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «زناکار به هنگام زنا مومن نیست. شرابخوار به هنگام شرابخواری مومن نیست. دزد به هنگام دزدی مومن نیست و چپاولگر به هنگام چپاول آنچه مردم به آن چشم دوختهاند، مومن نیست».[29]
نوشیدن شراب با یکی از دو امر ذیل ثابت میشود:
1- اقرار؛ چنانکه شخصی اقرار کند شراب نوشیده است.
2- شهادت دادن دو شاهد عادل.
معاینه پزشکی قرینهی قوی دال بر شرابخواری فرد میباشد. و بلکه دلیل قویتر از اعتبار بو یا استفراغ میباشد. به ویژه در امور مهمی که منجر به مرگ یا صدمات شدید شده است.
به حدودی که شارع برای جرایم مختلف در نظر گرفته است، نه چیزی افزوده میشود و نه چیزی از آنها کاسته میشود که عبارتند از: حد زنا، قذف، سرقت، قطاعالطریق و حد باغیان؛
و مجازات شرابخوار تعزیر است نه حد؛ زیرا حدی برای آن در قرآن و سنت ذکر نشده است. و چون کسیکه شراب خورده نزد صحابه آورده میشد، او را با شاخهی درخت خرما و کفش و مانند آن میزدند. و اگر حدی داشت ثبت و ضبط آن واجب بود مانند دیگر حدود.
شرابخوار در زمان رسول الله حدود چهل ضربه شلاق میخورد و همچنین در عهد ابوبکر؛ و چون شرابخواری در میان مردم افزایش یافت، عمر رضیاللهعنه تعداد ضربههای شلاق را به هشتاد ضربه افزایش داد. و بعد از مشورت با صحابه، مجازات شرابخواری را مجازات کمترین حدود که حد قذف است، تعیین نمود. و اگر شرابخواری حدی مشخص در شریعت داشت، عمر و غیر او نمیتوانست به آن بیفزاید. زیرا حدود غیر قابل تغییر میباشند. بنابراین روشن شد که مجازات شرابخوار تعزیر است نه حد؛
1- چون کسی با اختیار و آگاه به این مساله که مقدار زیاد شراب مست کننده است، آنرا بنوشد، بر مبنای حکم تعزیری چهل ضربه شلاق به وی زده میشود. و امام میتواند تعداد ضربات را به هشتاد ضربه افزایش دهد و این در صورتی است که مردم نسبت به شرابخوار بیپروا باشند.
2- چون کسی شراب بنوشد، برای بار اول چهل ضربه شلاق میخورد. و در بار دوم نیز شلاق میخورد و همچنین در بار سوم؛ و در بار چهارم امام میتواند او را زندانی کرده یا اینکه تعزیراً حکم قتل وی را صادر کند. تا اینکه بندگان از شر او در امان مانده و فساد و مفسدین ریشهکن شود.
3- هرکس در دنیا شراب نوشیده و از شرابخواری توبه نکرده باشد، شراب آخرت را نخواهد نوشید هرچند وارد بهشت شود. و هرکس شراب نوشیده و مست شود، نماز چهل روز وی قبول نمیشود. و اگر بمیرد و توبه نکرده باشد، وارد آتش میشود. و اگر توبه کند، توبهاش پذیرفته میشود. و هرکس شرابخواری را تکرار نکند، الله متعال در روز قیامت او را از عصارهی اهل دوزخ مینوشاند.
و برای امام جایز است که از باب تعزیر ظرفهای شراب را شکسته و مکانهای فروش شراب را آتش بزند و این بر حسب مصلحتی است که به تشخیص امام باز میگردد تا اینکه از نوشیدن و ترویج آن جلوگیری شود.
1- از جابر روایت است که مردی از جیشان یمن نزد رسول الله آمد و از ایشان دربارهی خمری که در سرزمینشان از ذرت و به نام «مزر» ساخته میشود، پرسید؛ رسول الله فرمود: «آیا مست کننده است؟ گفت: آری؛ رسول الله فرمود: هر مست کنندهای حرام است و الله عهد نموده که خورندهی آنرا از طینةالخبال بنوشاند. اصحاب پرسیدند: ای رسول الله، طینةالخبال چیست؟ فرمود: «عرق اهل دوزخ یا عصارهی دوزخیان که از بدنشان فرو میریزد».[30]
2- از ابن عمر روایت است که رسول الله فرمود: «کسیکه در دنیا شراب بنوشد و پس از آن توبه نکند، در آخرت از آن محروم میشود».[31]
مواد مخدر، موادی است که جسم را فاسد کرده و باعث تنبلی و سستی در بدن و خلل در عقل میشود.
اعتیاد به مواد مخدر بیماری سخت و طاقتفرسایی است که انسان را از پای درآورده و سبب شرارتها و بیماریها و جرایم مختلفی میشود، علاوه بر اینکه عقل و جسم را فاسد میکند. بنابراین ساختن مواد مخدر و داد و ستد آن، قاچاق و ترویج و تجارت با آن حرام است.
امام میتواند برای کسیکه با مواد مخدر سروکار دارد، بر حسب مصلحت حکمی چون قتل یا شلاق یا زندان یا غرامت صادر کند. تا اینکه شرارت و فساد را ریشهکن کند و جان افراد و اموال و آبرو و عقلها را حفظ نماید.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾ [الأعراف: 157] «آنانکه از (این) رسول (الله)، پیامبر «أمی» (= درس ناخوانده) پیروی میکنند که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، نوشته مییابند. آنها را به (کارهای) خوب و پسندیده فرمان میدهد و از زشتی (و کارهای ناپسند) بازشان میدارد. و پاکیزهها را برایشان حلال میگرداند و پلیدیها را بر آنان حرام میکند».
2- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِیقِ١٠﴾ [البروج: 10] «به راستی کسانیکه مردان و زنان مؤمن را شکنجه (و آزار) دادند، سپس توبه نکردند، پس برای آنها عذاب جهنم است و برایشان عذاب (آتش) سوزان است».
مجازات کسانیکه با مواد مخدر سر و کار دارند
به دلیل خطر بزرگ مواد مخدر و ضرر مهلک آن، بسیاری از علما چنین فتوا دادهاند:
1- مجازات قاچاقچی مواد مخدر قتل است. زیرا ضرر و شر آن بزرگ است.
2- کسیکه مواد مخدر را با خرید و فروش یا ساختن یا وارد کردن آن یا هدیه دادن ترویج میدهد، در بار اول تعزیر قابل توجهی میشود. و با زندان یا شلاق یا جریمهی مالی یا همهی این موارد مجازات میشود. و این وابسته به نظر حاکم بر مبنای تحقیق مصلحت و دفع مفسده میباشد. و اگر چنین عملی از وی تکرار شود به گونهای که امت از شر وی در امان بماند، تعزیر میشود هرچند با قتل وی باشد. زیرا این عمل مصداق «مفسد فیالارض» میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِکَ لَهُمۡ خِزۡیٞ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ٣٣ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣٤﴾ [المائدة: 33-34] «سزای کسانیکه با الله و پیامبرش میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست (راست) و پای (چپ) آنها بعکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت عذاب بزرگی خواهند داشت. مگر کسانیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید، توبه کنند، پس بدانید که همانا الله آمرزندهی مهربان است».
حکم هر آنچه باعث سستی و ناتوانی در بدن و تنبلی و بیحسی اعضا شود
چیزهایی که سبب تنبلی و سستی و بیحسی در بدن میشود مانند توتون و تنباکو و قات[32] و موادی از این قبیل که باعث مستی نمیشوند و عقل را از بین نمیبرند و آنرا مختل نمیکنند، حرام است و هرگونه استفاده از آنها جایز نیست. زیرا ضرر آن متوجه دین، سلامتی، بدن، مال، عقل و جامعه میباشد.
و مجازات استفاده از این مواد، تعزیر میباشد که حاکم بر حسب تحقق مصلحت و دفع مفسده جهت حفظ وقت و اموال و جسم، نوع آنرا تعیین میکند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
الکل مادهای ضدعفونی کننده برای زخم و جراحت میباشد. و آمیختن برخی از داروها با مقدار کمی از الکل و استفاده کردن از آن به عنوان دارو در پزشکی جهت ضدعفونی کردن و از بین بردن درد، به هنگام نیاز جایز است.
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِی مَخۡمَصَةٍ غَیۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾ [المائدة: 3] «اما هرکس که از گرسنگی درمانده شود و مایل به گناه نباشد (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورد) پس (بداند که) الله آمرزندهی مهربان است».
جعل اسناد عبارت است از مشابهسازی اصل با هدف فریب که ضرر و ظلم و دروغ به همراه دارد. و مثال آن جعل ارز رسمی یا اسکناس یا کارت ملی یا پاسپورت یا مهر یا امضا میباشد.
جعل اسناد با تمام انواع آن جرمی حرام است. زیرا جعل اسناد، ابطال حق و اثبات باطل و خوردن مال حرام را به همراه دارد که همگی اینها حرام است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ﴾ [الحج: 30] «پس از پلیدی بتها اجتناب کنید و از گفتار باطل (و دروغ) دوری کنید».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس ما را فریب دهد، از ما نیست».[33]
مرتد کسی است که بعد از اسلام آوردن به اختیار کافر شود.
کفر مرتد شدیدتر از کفر کافر اصلی میباشد. ارتداد کفری است که صاحبش را به طور کلی از دین خارج میکند و چون صاحبش قبل از مرگ توبه نکند موجب جاودانگی وی در آتش میباشد. و چون مرتد کشته شود یا بمیرد درحالیکه از ارتداد خود توبه نکرده باشد، کافر است و غسل نمیشود و بر وی نماز جنازه خوانده نمیشود. و نیز در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ﴾ [البقرة: 217] «و پیوسته با شما میجنگند، تا آنکه اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند و هرکس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، پس آنان اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده است و آنان اهل آتش (دوزخ)اند و همیشه در آن خواهند بود».
2- الله متعال میفرماید: ﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَلَا تُبۡطِلُوٓاْ أَعۡمَٰلَکُمۡ٣٣ إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ مَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٞ فَلَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ٣٤﴾ [محمد: 33-34] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، الله را اطاعت کنید و رسول (الله) را اطاعت کنید و اعمالتان را باطل نکنید. بیگمان کسانیکه کافر شدند و (دیگران را) از راه الله باز داشتند سپس در حال کفر مردند، پس الله هرگز آنها را نخواهد آمرزید».
3- از ابن عباس روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس دینش را تغییر داد او را بکشید».[34]
اسلام برنامهی کاملی برای زندگی بشر میباشد و نظامی است شامل برای هر آنچه بشر بدان نیاز دارد. موافق با فطرت و عقل بوده و اساس آن دلیل و برهان است. اسلام از بزرگترین نعمتها میباشد. و با اسلام است که سعادت دنیا و آخرت برای بشریت محقق میشود.
اما هرکس که وارد اسلام شود، سپس از آن برگشته و در اصطلاح مرتد شود، به پایینترین درکات سقوط کرده است و در واقع دینی را که الله متعال برای بندگانش بدان راضی شده و آنرا برگزیده، رد نموده و به الله و رسولش خیانت کرده است، بنابراین قتل وی واجب است. زیرا حقی را انکار کرده که دنیا استوار نخواهد بود مگر با آن و آخرت انسان نیک نخواهد بود مگر با آن؛ و اینگونه الله را نافرمانی کرده و از شیطان اطاعت کرده است.
الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡهُدَى ٱلشَّیۡطَٰنُ سَوَّلَ لَهُمۡ وَأَمۡلَىٰ لَهُمۡ٢٥ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لِلَّذِینَ کَرِهُواْ مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ سَنُطِیعُکُمۡ فِی بَعۡضِ ٱلۡأَمۡرِۖ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ إِسۡرَارَهُمۡ٢٦ فَکَیۡفَ إِذَا تَوَفَّتۡهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ٢٧ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱتَّبَعُواْ مَآ أَسۡخَطَ ٱللَّهَ وَکَرِهُواْ رِضۡوَٰنَهُۥ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ٢٨﴾ [محمد: 25-28] «بیگمان کسانیکه بعد از روشن شدن (راه) هدایت برای آنها، به پشت سر خود بازگشتند (و مرتد شدند) شیطان (اعمال زشتشان را) برای آنها بیاراست و (با آرزوهای دراز) فریبشان داد. این بدان سبب است که آنها (=منافقان) به کسانی (= یهودیان) که نسبت به آنچه الله نازل کرده (از وحی) کراهت داشتند، گفتند: «ما در پارهای از امور از شما پیروی میکنیم» و الله پنهانکاری آنها را میداند. پس (حال آنها) چگونه خواهد بود هنگامیکه فرشتگان (مرگ) جانهایشان را میگیرند، بر چهرهها و پشتهایشان میزنند. این (کیفر) بدان سبب است که آنها از آنچه الله را به خشم میآورد پیروی کردند و خشنودیش را کراهت داشتند، پس (الله) اعمالشان را نابود کرد».
ارتداد بر سه قسم است:
1- ارتداد اعتقادی: چنانکه شخص معتقد باشد کسی با الله در ربوبیت یا الوهیت شریک است یا اینکه ربوبیت یا وحدانیت یا صفتی از صفات الله را انکار کند. یا اینکه معتقد به تکذیب پیامبران یا انکار کتابهای آسمانی باشد. یا اینکه برانگیخته شدن دوباره یا بهشت یا دوزخ را منکر شود. یا اینکه نسبت به چیزی از دین کراهت و کینه داشته باشد ولو اینکه بدان عمل کند. یا بر این باور باشد که زنا یا شراب یا اموری که حرام بودن آنها در دین واضح و آشکار است، حلال است. یا وجوب نماز یا زکات یا یکی از واجبات آشکار دین را انکار کند. اما اگر نسبت به وجوب آن جاهل باشد، کافر نمیشود اما اگر حکمش را در دین بداند و بر اعتقادش اصرار داشته باشد، کافر میشود. یا اگر در چیزی از واجبات آشکار دین شک و تردید داشته باشد، مانند نماز و زکات و مانند آن، کافر میشود.
2- ارتداد قولی: چنانکه الله متعال یا پیامبران یا فرشتگان یا کتابهای آسمانی یا دین را مورد دشنام و ناسزا یا تحقیر قرار دهد. یا ادعای نبوت کند یا اینکه همراه الله، دیگری را بخواند یا بگوید: الله فرزند یا همسر دارد. یا اینکه حرام بودن چیزی از امور حرامِ آشکار چون زنا، ربا، شراب و مانند آنها را انکار کند. یا اینکه دین یا بخشی از آنرا مثلا وعده یا وعید الله را مورد استهزاء و تمسخر قرار دهد. یا اینکه صحابه را به خاطر دینشان دشنام و ناسزا گوید یا به یکی از آنها از این جهت دشنام دهد و ...
3- ارتداد عملی: چنانکه برای غیر الله ذبح کند یا برای غیر الله سجده کند یا نماز را ترک کند و ... .
یا با ترک قضاوت بر مبنای آنچه الله نازل کرده با روی گردانی از آن کافر میشود. یا اینکه از دین الله روی گرداند و نه آنرا بیاموزد و نه به آن عمل کند یا مشرکان را یاری کرده و با آنها علیه مسلمانان همکاری کند. و از این قبیل است ساحری که مردم را به واسطهی شیاطین سحر میکند.
و هرکس ارتداد وی به سبب انکار بخشی از دین یا ترک آن باشد، توبه وی علاوه بر اقرار به شهادتین، اقرار به آنچه انکار کرده و عمل به آنچه ترک کرده و سبب کفر وی شده، میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 39] «پس هرکس که بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
چون کسی از اسلام مرتد شود و بالغ و عاقل و مختار باشد، امام مسلمانان وی را به اسلام فرا میخواند و او را بدان تشویق کرده و توبه را بر وی عرضه میکند، تا شاید توبه کند؛ پس اگر توبه کرد، مسلمان است و اگر توبه نکرد و بر ارتدادش اصرار داشت، با شمشیر و بر مبنای کفر و نه حد، کشته شده و غسل نمیشود و بر وی نماز جنازه خوانده نمیشود و در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود.
و هرکس مرتد شده و سپس توبه کند، برای وی پاداش اعمال صالح وی قبل از ارتداد خواهد بود و الله گناهان وی را به نیکی تبدیل میکند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا٦٨ یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیَِّٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٧٠﴾ [الفرقان: 68-70] «و کسانیکه با الله معبود دیگری را نمیخوانند و نفسی را که الله (کشتنش را) حرام کرده است، جز به حق نمیکشند و زنا نمیکنند و هرکس چنین کند، مجازات گناه (خود) را خواهد دید. عذاب او در روز قیامت مضاعف میگردد و با خواری (و ذلت) در آن جاودان خواهد ماند. مگر کسیکه توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس اینانند که الله بدیهایشان را به نیکیها مبدل میکند و الله آمرزنده مهربان است».
2- از ابوموسی روایت است که مردی اسلام آورد و سپس یهودی شد. معاذ بن جبل در حالی نزد ابوموسی آمد که آن مرد نزد ابوموسی بود؛ معاذ گفت: «چرا این مرد در بند است؟ گفت: اسلام آورده و سپس یهودی شده است. معاذ گفت: نمینشینم تا او را بکشم. قضاوت الله و رسولش چنین است».[35]
چون شوهر مرتد شود، همسرش برای او حلال نیست. و چون توبه کند، مادامی که همسرش در دوران عده است میتواند به وی رجوع کند و اگر عده وی تمام شده باشد و شوهر به او رجوع نکرده باشد، همسر، مالک نفس خود میباشد و در اینصورت برای شوهر حلال نخواهد بود مگر با رضایت همسر و با عقد و مهر جدید؛
و چون همسر مرتد شود، بر شوهرش حرام میشود. و در صورتی که توبه کند مادامی که زن در عده باشد، شوهر میتواند به وی رجوع کند و اگر پس از پایان یافتن عده توبه کند، برای شوهر حلال نیست مگر با عقد و مهر جدید؛
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡۗ وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکُمۡۗ أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٢١﴾ [البقرة: 221] «و با زنان مشرک تا ایمان نیاوردهاند؛ ازدواج نکنید و بیگمان کنیز با ایمان از زن (آزاد) مشرک بهتر است، اگر چه (زیبایی یا دارائی او) شما را به شگفت آورد و (زنان با ایمان را) به ازدواج مردان مشرک در نیاورید، تا ایمان بیاورند. و قطعاً بردهی با ایمان از مرد (آزاد) مشرک بهتر است، اگر چه (زیبائی یا دارائی و موقعیت او) شما را به شگفت آورد. آنان به سوی آتش (دوزخ) دعوت میکنند و الله به فرمان و (توفیق) خویش به سوی بهشت و آمرزش دعوت میکند و آیات و (احکام) خود را برای مردم روشن میسازد، باشد که متذکّر (و یادآور) شوند».
عبارت است از تاکید بر امری که به خاطر آن سوگند یاد میشود با ذکر نام الله یا اسمی از اسماءالحُسنی یا صفتی از صفات الله متعال بر وجه مخصوص؛ که سوگند یا قسم هم نامیده میشود.
سوگندی که منعقد شده و چون حانث شود، در برابر آن کفاره واجب میشود، سوگند خوردن به الله یا اسمی از اسمای الهی یا صفتی از صفات الله میباشد. چنانکه بگوید: والله، بالله، تالله؛ به الرحمن سوگند، به بزرگی الله سوگند؛ به عزتش، به رحمتش سوگند؛ و ... .
1- سوگند خوردن به غیرالله حرام است. بلکه شرک اصغر میباشد. زیرا سوگند یاد کردن به کسی درواقع تعظیم او میباشد و تعظیم تنها برای الله ﻷ میباشد. و اگر کسیکه به غیرالله سوگند یاد میکند، آن غیرالله را چنان بزرگ شمارد که الله را تعظیم کرده و بزرگ میشمارد، مرتکب شرک اکبر شده است.
ابن عمر میگوید: از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرکس به غیرالله سوگند یاد کند، شرک ورزیده است».[36]
2- سوگند خوردن به غیرالله حرام است؛ از این قبیل است سوگند یاد کردن به پیامبر، به جان تو، به امانت، به کعبه، به پدرانم سوگند؛ و ... .
از ابن عمر روایت است که رسول الله فرمود: «آگاه باشید که الله متعال شما را از اینکه به پدرانتان سوگند یاد کنید، نهی کرده است؛ پس هرکس قصد سوگند خوردن دارد، باید به الله سوگند یاد کند یا ساکت باشد».[37]
حفظ سوگند و عدم سبک شمردن آن واجب است زیرا ازشان و منزلت والایی برخوردار است. زیاد سوگند خوردن امری مذموم است بنابراین بیتوجهی به این امر جایز نیست و نیز چارهجویی برای رهایی از حکم آن جایز نیست. و گاهی سوگند خوردن برای امری مهم شرعاً جایز است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تُطِعۡ کُلَّ حَلَّافٖ مَّهِینٍ١٠ هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِیمٖ١١﴾ [القلم: 10-11] «و از هر فرومایۀ که بسیار سوگند (دروغ) یاد میکند، اطاعت مکن. (آن) بسیار عیبجویی که به سخنچینی آمد و رفت میکند».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱحۡفَظُوٓاْ أَیۡمَٰنَکُمۡۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾ [المائدة: 89] «سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید) اینچنین الله آیات خود را برای شما بیان میکند، باشد که شکر گزاری کنید».
سوگند از جهت انعقاد آن به سه بخش تقسیم میشود:
1- سوگندی که منعقد میشود چنانکه پیشتر چگونگی انعقاد آن بیان شد. و در صورت حانث شدن (وفا نکردن به سوگند) کفاره دارد.
و اگر در سوگندش استثنا قائل شود چنانکه بگوید: به الله سوگند چنان میکنم انشاءالله؛ اگر به سوگندش عمل نکند، حانث نمیشود.
2- سوگند غموس: و صفت آن چنین است که به دروغ، آگاهانه و عمداً به امری در گذشته سوگند یاد کند. اینگونه سوگند خوردن یا حقی را ضایع میکند و باعث ظلم به دیگری میشود یا اینکه مقصود از آن فسق و خیانت است. سوگند غموس از بزرگترین گناهان کبیره است و از این جهت غموس (غوطه ور شدن) نامیده شده که صاحبش در گناه و پس از آن در آتش غوطهور میشود. این سوگند کفاره ندارد و منعقد هم نمیشود و مبادرت به توبه از آن واجب است.
3- سوگند لغو: و آن عبارت است از سوگند خوردن بدون قصد سوگند، چنانکه بر سر زبان بسیاری از مردم جاری میشود. مانند اینکه میگویند: نه بالله؛ به والله بله؛ یا سوگند خوردن برای احترام و مانند آن؛ یا سوگند خوردن در مورد امری در گذشته که گمان درست بودن آنرا دارد اما مشخص میشود چنین نبوده و برخلاف آن بوده است. این سوگند نیز منعقد نمیشود و کفاره ندارد و کسیکه چنین سوگند یاد میکند، در برابر آن موأخذه نمیشود.
الله متعال میفرماید: ﴿لَا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَیۡمَٰنَۖ﴾ [المائدة: 89] «الله شما را به خاطر سوگندهای لغو (و بیهوده)تان مؤاخذه نمیکند، ولی شما را به خاطر سوگندهایی که (از روی قصد) محکم کردهاید، مؤاخده میکند».
1- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس سوگند خورد و در سوگندش چنین گفت: به لات و عزی سوگند؛ پس باید بگوید: لااله الا الله؛ و هرکس به دوستش گفت بیا تا با تو قمار کنم، باید صدقه بدهد».[38]
2- از سعد بن ابی وقاص روایت است که چون به لات و عزی سوگند خورد، رسول الله به او فرمود: سه بار بگو لااله الاالله؛ و سه بار به سمت چپ خود آب دهان بینداز. و از شیطان به الله پناه ببر و دوباره این کار را تکرار نکن».[39]
1- سوگند واجب: سوگندی است که امر واجبی بدان وابسته است. مانند اثبات حق یا ابطال باطل.
2- سوگند مستحب: مانند سوگند خوردن به هنگام اصلاح بین مردم و زمانی که امر مستحبی بدان وابسته است.
3- سوگند مباح: مانند سوگند خوردن بر امری مباح یا ترک آن یا جهت تأکید امری و ... .
4- سوگند مکروه: مانند سوگند خوردن برای انجام عملی مکروه یا ترک امری مستحب؛ و سوگند خوردن در خرید و فروش بیآنکه نیازی بدان باشد، از این قبیل است.
5- سوگند حرام: و آن سوگندی است که امر حرامی بدان وابسته باشد. چون کسیکه به دروغ و عمداً سوگند میخورد یا برای انجام گناه یا ترک واجبی سوگند یاد میکند.
1- چون برای ترک امری واجب سوگند یاد شود، نقض سوگند واجب است. چنانکه سوگند یاد کند پیوند خویشاوندی را قطع کند یا اینکه در مورد انجام عملی حرام، سوگند یاد کند مثلاً قسم بخورد شراب بنوشد؛ در اینصورت واجب است به سوگندش وفا نکند و آنرا نقض کند و در برابر آن کفارهی سوگند بپردازد.
2- سنت است در صورتی که مصلحت در شکستن سوگند باشد، بدان وفا نکند و در اصطلاح حانث شود. مانند کسیکه به انجام امری مکروه یا ترک امری مستحب سوگند یاد میکند. بنابراین عملی را انجام میدهد که خیر در آن است و کفارهی سوگند را میپردازد.
3- چون برای امری مباح سوگند یاد کند یا جهت ترک آن سوگند خورده باشد، مباح است که سوگندش را شکسته و حانث شود و کفارهی سوگند را بپردازد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَکُمۡ تَحِلَّةَ أَیۡمَٰنِکُمۡۚ وَٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٢﴾ [التحریم: 2] «به راستی الله (راه) گشودن سوگندهایتان را برای شما مقرر داشته است و الله دوستدار (و مولای) شماست و او دانای حکیم است».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس در مورد امری سوگند یاد کرد و به این نتیجه رسید که غیر آن از آنچه بدان سوگند خورده بهتر است، باید آنچه خیر است انجام دهد و در برابر سوگندش کفارهی آنرا بپردازد».[40]
1- سوگند منعقد شده، از سوی مکلف و در مورد امری ممکن در آینده باشد. مانند کسیکه سوگند یاد کند وارد خانهی فلانی نشود.
2- از روی اختیار سوگند خورده باشد. بنابراین اگر به اجبار و اکراه باشد، سوگندش منعقد نشده است.
3- قصد سوگند خوردن داشته باشد. بنابراین سوگندی که بدون قصدِ آن یاد شود، منعقد نمیشود. و مثال آن کسی است که در حین سخن گفتن سوگند بر زبان وی جاری شده و میگوید: نه به الله، بله به الله؛
4- حانث شدن در سوگند؛ چنانکه امری را انجام دهد که بر ترک آن سوگند خورده است یا عملی را ترک کند که به انجام آن سوگند خورده باشد. و در این امر مختار و آگاه بوده باشد.
کسیکه کفارهی سوگند بر او واجب شده، در انجام یکی از این امور اختیار دارد:
1- غذا دادن به ده فقیر به هریک به اندازهی نصف صاع از قوت منطقه؛ تفاوتی نمیکند گندم باشد یا خرما یا برنج یا ... و اگر به این ده فقیر صبحانه یا شام بدهد نیز جایز است.
2- پوشاندن ده فقیر با لباسی که نماز خواندن با آن جایز است.
3- آزاد کردن بردهای مومن.
در انتخاب هریک از این سه به عنوان کفارهی سوگند اختیار دارد و اگر ناتوان از این سه باشد، سه روز روزه میگیرد؛ اما توجه به این نکته لازم است که روزه گرفتن فقط زمانی جایز است که از آن سه ناتوان باشد.
الله متعال در بیان کفارهی سوگند میفرماید: ﴿لَا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَیۡمَٰنَۖ فَکَفَّٰرَتُهُۥٓ إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰکِینَ مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِیکُمۡ أَوۡ کِسۡوَتُهُمۡ أَوۡ تَحۡرِیرُ رَقَبَةٖۖ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖۚ ذَٰلِکَ کَفَّٰرَةُ أَیۡمَٰنِکُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡۚ وَٱحۡفَظُوٓاْ أَیۡمَٰنَکُمۡۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٨٩﴾ [المائدة: 89] «الله شما را به خاطر سوگندهای لغو (و بیهوده)تان مؤاخذه نمیکند، ولی شما را به خاطر سوگندهایی که (از روی قصد) محکم کردهاید، مؤاخده میکند؛ پس کفارهی آن اطعام ده مسکین است از غذاهای متوسطی که به خانوادهی خود میخورانید، یا لباس پوشانیدن آنها و یا آزاد کردن یک برده، پس اگر کسی (هیچیک از اینها) نیابد، سه روز روزه بگیرد، این کفارهی سوگندهای شماست، هرگاه که سوگند یاد کردید (و به آن وفا نکردید) و سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید) این چنین الله آیات خود را برای شما بیان میکند، باشد که شکر گزارید».
مقدم داشتن کفارهی سوگند (قبل از اینکه حانث شود کفار را بپردازد)
مقدم داشتن کفارهی سوگند بر حانث شدن و نیز تأخیر آن جایز است. بنابراین اگر کفاره را مقدم دارد، سوگندش را حلال شمرده و اگر آنرا به تأخیر بیندازد، کفارهی آنرا پرداخته است. و مقدم داشتن کفاره بهتر است زیرا در واقع مبادرت در طاعت میباشد.
یکی از حقوق مسلمان بر برادرش این است که چون وی را سوگند دهد، سوگندش را عملی کند و این زمانی است که سوگند وی در مورد گناه و معصیت نباشد و مشقتی برای او به همراه نداشته باشد. و اگر کسی سوگند یاد کرد که فلان عمل را انجام ندهد، اما از روی فراموشی یا اجبار یا جهل، آنرا انجام داد، حانث نمیشود و کفارهای ندارد و سوگندش باقی خواهد بود.
و کسیکه بر امری مباح سوگند یاد کند و قصد شکستن سوگندش را داشته باشد، کفارهی سوگند را میپردازد. و در اینصورت چیزی بر عهدهی او نخواهد بود. و اعمال وابسته به نیتهاست؛ بنابراین چون کسی به چیزی سوگند خورد و نیت و منظورش چیز دیگری بود، نیتش معتبر است نه الفاظی که بر زبان میآورد.
و چون کسی از وی بخواهد سوگند یاد کند، سوگند بر مبنای نیتی که از او خواسته شده میباشد. بنابراین چون قاضی در رسیدگی به پروندهای یا امر دیگری او را قسم دهد، واجب است سوگند بر مبنای نیت قاضی که سوگند خواسته، تلقی شود نه نیت کسیکه سوگند یاد میکند. و اگر شخصی بدون اینکه از وی سوگند بخواهند، خود سوگند یاد کند، این سوگند بر نیت کسیکه سوگند خورده تلقی میشود.
حکم کسیکه چیزی حلال را بر خود حرام کند جز همسرش
هرکس جز همسرش چیزی حلال را بر خود حرام کند مانند غذا یا مانند آن؛ آن چیز حلال بر وی حرام نمیشود و بر وی لازم است که در برابر چنین سوگندی، کفارهی سوگند را بپردازد.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکَۖ تَبۡتَغِی مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِکَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١ قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَکُمۡ تَحِلَّةَ أَیۡمَٰنِکُمۡۚ وَٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٢﴾ [التحریم: 1-2] «ای پیامبر، چرا چیزی را که الله بر تو حلال کرده است به خاطر خشنودی همسرانت (بر خود) حرام میکنی؟! و الله آمرزنده مهربان است. به راستی الله (راه) گشودن سوگندهایتان را برای شما مقرر داشته است و الله دوستدار (و مولای) شماست و او دانای حکیم است».
سوگند خوردن به مصحف از دو حالت خارج نیست:
1- نیت وی از این سوگند، کلام الله باشد که در مصحف نهفته است. در اینصورت جایز است زیرا قرآن کلام الله است و کلام، صفتی از صفات الله میباشد و سوگند خوردن به صفات الله جایز است.
2- نیت وی برگهها و جوهر به کار رفته در مصحف باشد؛ این سوگند با این نیت شرک است. زیرا سوگند به غیر الله میباشد.
و هرکس بگوید: به آیات (نشانههای) الله سوگند میخورم، اگر مقصود وی آیات شرعی وارد در قرآن باشد، جایز است اما اگر مقصودش آیات و نشانههای طبیعی موجود در هستی باشد مانند خورشید و... چنین سوگندی جایز نیست. زیرا مخلوق هستند و سوگند خوردن به مخلوق برای مخلوق جایز نیست اما الله متعال که خالق است به آنچه از مخلوقاتش که بخواهد: آسمان، زمین و ... سوگند یاد میکند. دست گذاشتن بر مصحف یا صفحات آن جهت شدت و تأکید سوگند، امری بدعت است.
از عمر بن خطاب روایت است که از رسول الله شنیدم که فرمود: «اعمال به نیتها بستگی دارد و برای هرکس چیزی است که نیت کرده است. بنابراین هرکس هجرت وی برای به دست آوردن دنیا یا برای ازدواج با زنی باشد به دنیا دست یافته و با آن زن ازدواج میکند. درنتیجه دستاورد هجرت هرکس همان چیزی است که به خاطر آن هجرت کرده است».[41]
سوگند خوردن بر انجام گناه و معصیت
هرکس سوگند یاد کند که هیچ عمل خیری را انجام نخواهد داد، برای وی جایز نیست بر سوگندش اصرار داشته باشد بلکه باید کفارهی سوگند را بپردازد و عمل خیر و نیک انجام دهد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٤﴾ [البقرة: 224] «و الله را دستاویز سوگندهای خود قرار ندهید، برای اینکه نیکی کنید و تقوا پیشه سازید و در میان مردم آشتی دهید (قسم یاد نکنید) و الله شنوای داناست».
چون به قصد احترام دیگری سوگند یاد شود، حانث نمیشود. بنابراین چون کسی به برادرش بگوید: به الله سوگند قبل از تو وارد نمیشوم یا قبل از تو آب نمینوشم و دیگری بگوید: به الله سوگند قبل از تو وارد نمیشوم و آب نمینوشم، پس یکی از آنها قبل از دیگری وارد خانه شود یا آب بنوشد حانث نمیشود و کفاره لازم نیست. زیرا قصد آنها احترام و نه الزام بوده است. اما اگر قصد وی الزام باشد و برخلاف آن عمل کند، حانث میشود.
عبارت است از اینکه شخص مکلفِ مختار برای کسب رضای الله خود را به چیزی ملزم کند که شریعت او را بدان ملزم نکرده است. و نذر با هر سختی که بر آن دلالت کند، ثابت میشود.
نذر کردن مکروه است. زیرا رسول الله از آن نهی کرده است و بیان نموده که نذر سبب خیر نمیشود. و فایدهای در آن نیست و تقدیر را تغییر نمیدهد. زیرا الله متعال هرچه بخواهد انجام میدهد چه شما نذر بکنید یا نه؛
الله متعال کسانی را که نذر کردهاند ستایش نکرده است بلکه از کسانی ستایش میکند که چون نذر کنند، به نذر خود وفا میکنند؛ بنابراین نذر فی نفسه ممدوح نیست و چه بسا گاهی وفای به نذر دشوار بوده و ممکن نباشد و اینگونه شخص گنهکار میشود.
کسیکه نذر میکند، در واقع با الله پیمان میبندد که اگر خواستهی وی حاصل شود، به نذرش وفا کند وگرنه هیچ؛
الله متعال از بندگان و عبادتهای آنها بینیاز است. ادای عبادت بدون شرط یا نذر بهتر و کاملتر میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ یَشۡرَبُونَ مِن کَأۡسٖ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا٥ عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِیرٗا٦ یُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَیَخَافُونَ یَوۡمٗا کَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِیرٗا٧﴾ [الإنسان: 5-7] «بیگمان نیکوکاران (در بهشت) از جامی مینوشند که آمیزهاش کافور است. (از) چشمهای که بندگان (خاص) الله از آن مینوشند، (هر وقت و) هرجا بخواهند آنرا جاری میسازند. (بندگان نیکوکار) به نذر وفا میکنند و از روزی میترسند که (عذاب و) شرّ آن فراگیر است».
2- از ابن عمر روایت است که: رسول الله از نذر نهی کرده و فرمود: «نذر چیزی را تغییر نمیدهد، بلکه به وسیلهی آن مال بخیل بیرون آورده میشود».[42]
نذر نوعی از انواع عبادت میباشد که انجام آن همچون سایر عبادات برای غیرالله جایز نیست زیرادر بردارنده تعظیم کسی است که برای او نذر شده است و با نذر به سوی وی تقرب حاصل میشود. بنابراین کسیکه برای غیرالله نذر میکند، مانند نذر برای قبر یا فرشته یا پیامبر یا یکی از اولیا، درحقیقت به الله شرک ورزیده و شرک وی از نوع اکبر آن میباشد. و چنین نذری باطل بوده و وفای به آن حرام است.
نذر صحیح نیست مگر از کسیکه بالغ، عاقل، مختار، مسلمان یا کافر باشد.
نذر به شش قسمت تقسیم میشود:
1- نذر مطلق: چنانکه بگوید: اگر فلان کار را انجام دادم، فلان نذر برای الله به عهدهی من خواهد بود. و چون آن کار را انجام دهد، کفارهی سوگند بر وی واجب میباشد.
2- نذر از روی لجاجت و عصبانیت: و آن تعلیق نذر به شرطی میباشد که مقصود وی خودداری از آن یا انجام آن یا تصدیق یا تکذیب آن شرط باشد. چنانکه میگوید: اگر با تو سخن گفتم، پرداخت صد ریال بر عهدهی من خواهد بود؛ و اینگونه بین انجام آنچه نذر کرده و کفارهی سوگند اختیار دارد.
3- نذر عمل مباح: مثلاً نذر میکند لباس سفید بپوشد یا اینکه در روز بر چهارپایش سوار شود و از این قبیل؛ در اینصورت نیز بین انجام آنچه نذر کرده و کفارهی سوگند مخیر میباشد.
4- نذر مکروه: مانند نذر طلاق و مانند آن؛ در چنین نذری سنت آن است که کفارهی سوگند پرداخت کرده و بدان وفا نکند.
5- نذر گناه و معصیت: چنانکه نذر کند کسی را بکشد یا شراب بخورد یا زنا کند یا روز عید، روزه بگیرد یا پیوند خویشاوندی را ترک کند. و دلیل آن رهنمود نبوی است که میفرماید: «نذری در گناه و معصیت نیست و کفارهی آن کفارهی سوگند است».[43]
6- نذر عبادت: یکسان است که نذر مطلق باشد مانند کسیکه نذر میکند عبادتی چون نماز، روزه، حج و عمره و اعتکاف و مانند آنرا به قصد تقرب به الله متعال انجام دهد. که در اینصورت وفای به آن واجب است. یا اینکه نذر وی از نوع معلق باشد چنانکه بگوید: اگر الله بیماریام را شفا دهد یا اموالم را پرسود گرداند، به خاطر الله فلان مقدار صدقه میدهم یا روزه میگیرم یا ... بنابراین چون شرط وی برای انجام عبادتی که نذر کرده، فراهم گردد، وفای به آن واجب است. زیراوفای به نذر عبادتی است که ادای آن واجب میباشد. و الله متعال مدح مومنان گفته است چون به نذرشان وفا میکنند.
1- الله متعال در بیان صفت نیکان میفرماید: ﴿یُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَیَخَافُونَ یَوۡمٗا کَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِیرٗا٧﴾ [الإنسان: 7] «(بندگان نیکوکار) به نذر وفا میکنند و از روزی میترسند که (عذاب و) شرّ آن فراگیر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ﴾ [البقرة: 270] «و هر چیزی را که انفاق کنید یا هر نذری که ببندید، قطعاً الله آنرا میداند».
3- از ام المومنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس نذر کرد که الله را اطاعت کند، پس باید او تعالی را اطاعت کند و هرکس نذر نافرمانی الله کند، نباید از الله نافرمانی کند».[44] و هرکس نذر عبادتی کند و قبل از وفای به آن فوت کند درحالیکه قادر به انجام آن بوده است، مانند روزه و صدقه و اعمالی که نیابت میپذیرند، ولی وی به جای او به نذرش وفا میکند».
حکم کسیکه از وفای به نذر ناتوان باشد
هرکس نذر عبادتی کند اما از وفای به آن ناتوان شود، باید کفاره سوگند را بپردازد. و نذر کردن برای او مکروه است. و دلیل آن روایت ابن عمر رضیاللهعنهما میباشد که رسول الله از نذر نهی کرده و فرمود: «نذر چیزی را تغییر نمیدهد بلکه به وسیلهی آن چیزی از دست بخیل بیرون آورده میشود».[45]
نذر کردن برای اعمال و عبادتهایی که بر انسان دشوار است، مکروه میباشد. بنابراین چون کسی نذری کرد که توان آنرا ندارد و وفای به آن با مشقت زیاد به همراه است، مانند کسیکه نذر میکند تمام شب بیدار بماند یا تمام عمر روزه بگیرد یا تمام اموالش را صدقه دهد یا پیاده حج و عمره گذارد؛ وفای به چنین نذری بر او واجب نیست و بر عهدهی وی کفارهی سوگند میباشد و با پرداخت کفاره بری الذمه میشود.
محل صرف نذری که اطاعت از الله است به نیت کسیکه در حدود شریعت نذر کرده بستگی دارد. بنابراین چون نذر کرده باشد گوشت یا هرچیز دیگری را بین فقرا تقسیم کند، برای خود او جایز نیست از آن بخورد اما اگر نذر کرده بود که آنرا میان خانواده یا دوستان خود تقسیم کند، برای نذرکننده جایز است همچون یکی از آنها از این گوشت استفاده کند.
حکم کسیکه نذر وی آمیخته از اطاعت و معصیت باشد
هرکس نذر وی آمیخته از اطاعت و معصیت باشد، لازم است آنچه عبادت و فرمانبرداری است انجام دهد و معصیت را ترک کند و کفارهای بر او نیست. از ابن عباس روایت است که: روزی رسول الله در حال سخنرانی مردی را دید که ایستاده است. پس علتش را جویا شد؛ گفتند: او ابواسرائیل است. نذر کرده بایستد و ننشیند، زیر سایه نرود، حرف نزند و روزه بگیرد. رسول الله فرمود: «به او بگویید تا حرف بزند، زیر سایه برود و بنشیند ولی روزهاش را کامل کند».[46]
حکم کسیکه نذر میکند چند روز روزه بگیرد و این روزها با عید برخورد میکند.
برای هیچکس جایز نیست دو روز عید فطر و قربان را روزه بگیرد و هرکس چنین نذری کند، باید کفارهی سوگند بپردازد. از زیاد بن جبیر روایت است که میگوید: «همراه ابن عمر بودم که مردی از او پرسید: نذر کردهام تا زمانی که زندهام و زندگی میکنم روز سهشنبه یا چهارشنبه را روزه بگیرم. اما اکنون این روز مصادف شده با عید قربان؛ ابن عمر گفت: الله به وفای نذر دستور داده است و ما را از روزه گرفتن روز عید نهی کرده است». آن شخص دوباره آن سوال را پرسید و ابن عمر همین پاسخ را به وی داد و چیزی به آن نیفزود.[47]
[1]- مسلم: 126.
[2]- صحیح؛ مسند احمد؛ 940؛ ابوداود: 4403؛ و این متن ابوداود است.
[3]- متفق علیه؛ بخاری: 6823؛ مسلم: 2764؛ این متن بخاری میباشد.
[4]- متفق علیه؛ بخاری: 6069؛ مسلم: 2990؛ این متن بخاری است.
[5]- مسلم: 2699
[6]- متفق علیه؛ بخاری: 6788؛ مسلم: 1688؛ این متن بخاری میباشد.
[7]- متفق علیه؛ بخاری: 1329؛ مسلم: 1699؛ متن از بخاری میباشد.
[8]- متفق علیه؛ بخاری: 6878؛ مسلم: 1676؛ متن از مسلم است.
[9]- متفق علیه؛ بخاری: 6811؛ مسلم: 86؛ متن از مسلم میباشد.
[10]- متفق علیه؛ بخاری: 6243؛ مسلم: 2657؛ متن از مسلم میباشد.
[11]- متفق علیه؛ بخاری: 6814؛ مسلم: 1691؛ این متن از بخاری میباشد.
[12]- صحیح؛ ترمذی: 1362؛ نسائی: 3332؛ این متن نسائی است.
[13]- صحیح؛ ابوداود: 4462؛ ترمذی: 1456
[14]- متفق علیه؛ بخاری: 5066؛ مسلم: 1400؛ این متن از مسلم است.
[15]- متفق علیه؛ بخاری: 2766؛ مسلم: 89؛ این متن بخاری است.
[16]- متفق علیه؛ بخاری: 2475؛ مسلم: 57 متن از بخاری میباشد.
[17]- متفق علیه؛ بخاری: 6799؛ مسلم: 1687؛ متن از بخاری میباشد.
2- متفق علیه؛ بخاری: 6789؛ مسلم: 1684؛ متن از بخاری است.
1- حسن؛ ابوداود: 4390؛ نسائی: 4958؛ متن از ابوداود میباشد.
2- متفق علیه؛ بخاری: 3475؛ مسلم: 1688؛ متن از مسلم میباشد.
3- متفق علیه؛ بخاری: 3475؛ مسلم: 1688؛ متن از مسلم میباشد.
[22]- متفق علیه؛ بخاری: 6802؛ مسلم:1671؛ متن از بخاری است.
[23]- صحیح؛ ابوداود: 4772؛ ترمذی: 1421؛ متن از ترمذی میباشد.
[24]- مسلم: 1852
[25]- متفق علیه؛ بخاری: 7151؛ مسلم: 142؛ متن از مسلم میباشد.
[26]- متفق علیه؛ بخاری: 2955؛ مسلم: 1839
[27]- متفق علیه؛ بخاری: 6850؛ مسلم: 1708؛ متن از بخاری میباشد.
[28]- متفق علیه؛ بخاری: 5586؛ مسلم: 2001؛ متن از بخاری میباشد.
[29]- متفق علیه؛ بخاری: 6772؛ مسلم: 57؛ متن از بخاری است.
[30]- مسلم: 2002
[31]- متفق علیه؛ بخاری: 5575؛ مسلم: 2003؛ متن از بخاری است.
[32]- گیاهی است به شکل برگهای چای که در یمن کشت میشود و برگهای آنرا برای تسکین و آرامش میجوند.
[33]- مسلم: 102
[34]- بخاری: 3017
[35]- متفق علیه؛ بخاری: 7157؛ مسلم: 1824؛ متن از بخاری میباشد.
[36]- صحیح: ابوداود: 3251؛ ترمذی: 1535؛ متن از ابوداود میباشد.
[37]- متفق علیه؛ بخاری: 2679؛ مسلم: 1646؛ متن از مسلم میباشد.
[38]- متفق علیه؛ بخاری: 4860؛ مسلم: 1647؛ متن از بخاری میباشد.
[39]- صحیح؛ مسند احمد: 1622؛ ابن ماجه: 2097؛ متن از مسند احمد میباشد.
[40]- مسلم: 1649
[41]- متفق علیه؛ بخاری: 1؛ مسلم: 1907؛ متن از بخاری میباشد.
[42]- متفق علیه؛ بخاری: 6608؛ مسلم: 1639؛ متن از بخاری میباشد.
[43]- صحیح؛ ابوداود:3290؛ ترمذی: 1524
[44]- بخاری: 6696
[45]- متفق علیه؛ بخاری: 6693؛ مسلم: 1639؛ متن از بخاری میباشد
[46]- بخاری: 6704
[47]- متفق علیه؛ بخاری: 6706؛ مسلم: 1139 متن از بخاری میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩﴾ [البقرة: 178-179] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، در (مورد) کشتگان (حکم) قصاص بر شما نوشته شده است، آزاد به آزاد و برده به برده و زن به زن (کشته میشوند). پس اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خونبها گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند و (قاتل نیز) به نیکی (دیه) به او بپردازد، این (حکم) تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگارتان؛ پس اگر کسی بعد از آن (گذشت و عفو) تجاوز کند، او را عذاب دردناکی است. وای صاحبان خرد! برای شما در قصاص حیات و زندگی است، باشد که تقوا پیشه کنید».
جنایت: عبارت است از تعدی و تجاوز نسبت به بدن که موجب قصاص یا مال یا کفاره میشود.
الله متعال آدم را با دست خودش آفرید و از روحی که مخلوق او بود، در او دمید؛ و او را بر سایر مخلوقات برتری داد و بلکه او را برای امری بزرگ در زمین مستقر نمود. اینکه به عبادت پروردگارش بپردازد، پروردگاری که یکتاست و شریکی ندارد. و تمام انسانها را از نسل او قرار داد؛ الله متعال پیامبران را به سوی انسانها فرستاد و کتابهای آسمانی را به سوی آنها نازل کرد تا اینکه مردم به عبادت پروردگارشان بپردازند؛ و کسانی را که ایمان آورده و به اوامر الهی جامهی عمل بپوشانند، به بهشت وعده داده و آنان که به الله کفر ورزیده و اموری را مرتکب شوند که از آنها نهی کرده است، به آتش تهدید نمود.
در میان انسانها کسانی هستند که دعوت به ایمان را اجابت نمیکنند و این به دلیل ضعف عقیدهشان میباشد، یا اینکه به دلیل ضعف عقلانی، شأن و منزلت حاکم را سبک میشمارند. و اینگونه انگیزهی ارتکاب امور ممنوع و حرام در آنها تقویت میشود و در نهایت باعث تعدی و تجاوز در حق خود یا آبرو یا اموالشان میشوند.
قصاص در دنیا تشریع شده تا انسانها را از انجام این جرایم باز دارد. چون برای برخی از انسانها تنها امر و نهی کفایت نمیکند؛ و تا در حد و مرزهای الهی توقف کنند و در آنها تعدی و تجاوز نکنند.
و اگر این مجازاتها نباشد بسیاری از انسانها بر ارتکاب جرایم و امور حرام و ممنوع گستاخ و بیپروا میشوند و از طرفی نسبت به انجام اعمالی که به آنها امر شدند، تساهل به خرج میدهند.
درواقع اقامهی حدود حفظ حیات است و مصلحت بشریت وابسته به آن است. اقامهی حدود باعث کنترل افراد متجاوز، قسیالقلب و عاری از هرگونه رحمت و شفقت میباشد.
تنفید حکم قصاص مانع قتل و هرگونه تجاوز میشود؛ ضامن حفاظت جامعه است؛ حیات امت را به دنبال دارد؛ باعث حفظ جان انسان میشود؛ آرامش اولیای مقتول را به دنبال دارد؛ عدالت و امنیت را محقق میسازد؛ امت را در برابر افراد وحشی که انسانهای نیک را کشته و باعث رعب و وحشت دیگران میشوند و درواقع سبب بیوه شدن زنان و یتیم شدن کودکان میشوند، حفاظت و مراقبت میکند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [البقرة: 179] «وای صاحبان خرد! برای شما در قصاص حیات و زندگی است».
اسلام به حفظ ضروریات پنجگانه که درواقع میان همهی ادیان الهی مشترک هستند، اهمیت ویژهای قایل شده است که عبارتند از: حفظ دین، نفس، عقل، آبرو و مال؛ و هرگونه تعدی و تجاوز نسبت به آنها را جرم و جنایت تلقی کرده که با توجه به نوع آن، مجازات مناسب را برای آن در نظر گرفته است تا اینکه امنیت محقق شده و مانع فساد و تجاوز و ظلم شود؛ و با حفظ این ضروریات است که جامعه به رشد و سعادت رسیده و هر فردی با اطمینان و آرامش و امنیت در آن زندگی خواهد کرد.
حقوق به دو بخش تقسیم میشود:
1- حقوقی که بین بنده و الله است و بزرگترین آنها بعد از توحید و ایمان، نماز است.
2- حقوقی که میان بنده و دیگر مخلوقات است که بزرگترین و مهمترین آنها خون افراد است.
اولین امری که بنده در قیامت در مورد آن محاسبه میشود، نماز است و اولین امری که در قیامت در مورد آن قضاوت میشود، خونهایی است که ریخته شده؛
1- از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمود: «بزرگترین گناهان کبیره عبارتند از: شرک ورزیدن به الله؛ کشتن انسان بیگناه؛ نافرمانی والدین؛ شهادت دروغ»؛[1]
2- از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمود: «خون مسلمانی که گواهی میدهد معبود بر حق جز الله نیست و من فرستادهی او هستم، حلال نیست مگر در سه مورد: فردی که ازدواج کرده و مرتکب زنا شود، کسیکه دیگری را به ناحق کشته است؛ وآنکه دینش را رها کرده (مرتد شده) و از جماعت مسلمانان جدا شده است». [2]
خون مومنان با هم مساوی میباشد و در این زمینه همهی مومنان با هم یکسان هستند. چنانکه در دیه و قصاص تفاوتی میان آنها نیست. بنابراین هیچکس بر دیگری برتری ندارد نه در نَسَب و نه در رنگ و نه در جنسیت؛
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ١٣﴾ [الحجرات: 13] «ای مردم! بیشک ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامیترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست، بیگمان الله دانای آگاه است».
قصاص آن است که با جانی (کسیکه جنایت مرتکب شده) رفتاری از جنس عمل او شود.
الله متعال در برابر هر جنایتی برای این امت به سه چیز اجازه داده است: قصاص یا گرفتن دیه یا بخشیدن؛
و از میان این سه افضل آن است که مطابق مصلحت باشد و مفسده موجود را از بین ببرد؛ بنابراین اگر مقتضای مصلحت قصاص است، همان افضل است و اگر مقتضای مصلحت گرفتن دیه میباشد، همان افضل است و در صورتی که مقتضای مصلحت، بخشیدن است نیز بخشیدن افضل است.
و در هر حالت حکم همان است که مصلحت همه در آن باشد و شر و شرارت دفع شود. و چنین نیست که مطلقا بخشیدن افضل باشد؛ بلکه افضل همان است که مصلحت را محقق میسازد. و ما از الله که قصاص و حدود را جهت قلع و قمع شر واجب کرده، سزاوارتر به بخشش نیستیم.
1- الله متعال میفرماید: ﴿أَفَحُکۡمَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ یَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ٥٠﴾ [المائدة: 50] «آیا آنها حکم جاهلیت را میخواهند؟! چه کسی بهتر از الله، برای گروهی که یقین دارند، حکم میکند؟!».
2- الله متعال میفرماید﴿وَکَتَبۡنَا عَلَیۡهِمۡ فِیهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَیۡنَ بِٱلۡعَیۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ کَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٥﴾ [المائدة: 45] «و در آن (= تورات) بر آنها (= بنیاسرائیل) مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان میباشد و (نیز) زخمها را قصاص است. پس هرکس که از آن درگذرد (و ببخشد) آن کفاره (گناهان) او است و هرکس به احکامی که الله نازل کرده است حکم نکند، ستمگر است».
3- الله متعال میفرماید: ﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَیِّئَةٖ سَیِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٠﴾ [الشورى: 40] «و جزای بدی، بدیای است همانند آن، پس هرکس که درگذرد و اصلاح (و آشتی) کند، پاداشش بر الله است، بیگمان او ستمکاران را دوست ندارد».
قتل به سه بخش تقسیم میشود: قتل عمد، قتل شبه عمد و قتل خطا.
عبارت است از اینکه کسی قصد کشتن دیگری کند که از انسان بودن او و حلال نبودن ریختن خونش مطلع است و او را با وسیلهای که اغلب گمان میرود با آن کسی بمیرد، میکشد.
کشتن انسانی از روی عمد و به ناحق از بزرگترین گناهان کبیره بعد از شرک است. و مادامی که دست مومن به خون حرامی آلوده نشده، در امان به سر میبرد. جرم قتل، گناه بزرگی است که موجب مجازات در دنیا و آخرت میشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨﴾ [البقرة: 178] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، در (مورد) کشتگان (حکم) قصاص بر شما نوشته شده است، آزاد به آزاد و برده به برده و زن به زن (کشته میشوند). پس اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خونبها گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند و (قاتل نیز) به نیکی (دیه) به او بپردازد، این (حکم) تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگارتان پس اگر کسی بعد از آن (گذشت و عفو) تجاوز کند، او را عذاب دردناکی است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا٩٣﴾ [النساء: 93] «و هرکس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه میماند و الله بر او غضب میکند و او را از رحمتش دور میسازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است».
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: از هفت گناه هلاک کننده دوری کنید. گفتند: ای رسول الله آنها کداماند؟ فرمود: «شرک ورزیدن به الله، سحر، کشتن انسان بیگناه؛ رباخواری؛ خوردن مال یتیم، فرار از جهاد و تهمت زِنا به زنان پاکدامن و بیخبر از فساد».[3]
1- چون انسانی با وسیله و ابزاری زخمی شود که ویژگی فرورفتن و نفوذ در بدن را دارد، مانند چاقو، گلوله، دشنه و از این قبیل؛ و در اثر آن بمیرد.
2- اینکه به دیگری با چیزی سنگین مانند سنگ بزرگ یا عصای ضخیم ضربهای وارد کند یا اینکه او را با ماشینش زیر بگیرد یا دیواری را بر روی او خراب کند. و آن شخص در اثر هریک از اینها بمیرد.
3- کسی را در شرایطی قرار دهد که رهایی از آن ممکن نباشد مثلا او را در آبی بیندازد که غرق میشود، یا در آتش بیندازد که او را میسوزاند، یا به زندان بیندازد و به وی آب و غذا ندهد.
4- کسی را با طناب یا چیز دیگری خفه کند یا اینکه دهانش را بگیرد و اینگونه سبب مرگ وی شود.
5- کسی را در گودال شکار شیر بیندازد یا ماری او را نیش بزند یا سگی گاز بگیرد و در اثر آن بمیرد.
6- سمی به خورد دیگری دهد که از آن بیاطلاع است یا اینکه او را مجبور به خوردن کند. یا اینکه به وی چیزی تزریق کند و وی بمیرد.
7- کسی را با سحری که غالبا کشنده است، بکشد.
8- اینکه دو مرد در مورد دیگری به امری شهادت دهند که باعث قتل وی میشود و آن شخص بر اساس شهادت آنها کشته شود و سپس دو شاهد بگویند: عمدا قصد کشتن او را داشتیم. یا اینکه پس از کشته شدن آن شخص، دروغ بودن شهادت آندو مشخص شود که در اینصورت قصاص میشوند.
با قتل عمد قصاص واجب میشود و آن کشتن قاتل میباشد. ولی دم میتواند قاتل را قصاص کند یا اینکه دیه بگیرد یا اینکه قاتل را ببخشد. و هریک از این سه وابسته به تحقیق مصلحت میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩﴾ [البقرة: 178-179] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، در (مورد) کشتگان (حکم) قصاص بر شما نوشته شده است، آزاد به آزاد و برده به برده و زن به زن (کشته میشوند). پس اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خونبها گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند و (قاتل نیز) به نیکی (دیه) به او بپردازد، این (حکم) تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگارتان پس اگر کسی بعد از آن (گذشت و عفو) تجاوز کند، او را عذاب دردناکی است. وای صاحبان خرد، برای شما در قصاص حیات و زندگی است، باشد که تقوا پیشه کنید».
2- از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمود: «کسیکه فردی از (بستگان) او کشته شد، وی (ولیِ دَم) بین دو امر اختیار دارد اینکه قصاص کند و قاتل را بکشد، یا اینکه دیه بگیرد (و قاتل آزاد شود)».[4]
3- از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمود: «صدقه دادن از مال نمیکاهد و بخشش باعث عزت بیشتر بنده از سوی الله میشود و هیچکس در برابر الله تواضع نمیکند مگر اینکه الله متعال مقام و مرتبهی او را بلند میکند».[5]
1- عصمت خون مقتول؛ کسانیکه خونشان معصوم و در امان است عبارتند از: مسلمان، ذمی، معاهد، مستامن؛ بنابراین اگر مسلمانی فردی حربی یا مرتد یا کسیکه مرتکب زنای محصنه شده بود، به قتل برساند، نه قصاصی دارد و نه دیهای میپردازد بلکه با توجه به مصلحت اجرای حکم توسط حاکم و دخالت در امر حاکم، تعزیر میشود.
2- قاتل بالغ و عاقل باشد و از روی عمد مرتکب قتل شده باشد. بنابراین حکم قصاص در مورد کودک، مجنون و کسیکه به اشتباه مرتکب قتل شده ،اجرا نمیشود بلکه باید دیه بپردازند.
3- مرتبهی مقتول به هنگام جنایت همچون قاتل باشد به عبارتی در دین مساوی باشند. زیرامسلمان در برابر کافر کشته نمیشود اما کافر در برابر مسلمان کشته میشود. تفاوتی نمیکند کافر ذمی باشد یا معاهد یا مستامن یا حربی یا مرتد. و زن در برابر مرد و مرد در برابر زن کشته میشود.
چون یکی از شروط سابق وجود نداشته باشد، قصاص ساقط خواهد شد و دیهی مغلظه تعیین میشود.
ابوجحیفه میگوید: «به علی س گفتم: آیا کتابی نزد شما هست؟ گفت: نه جز کتاب الله، قرآن یا دانشی که به مسلمانی داده شده است یا آنچه در این صحیفه است. گفتم: در این صحیفه چیست؟ گفت: دیه، آزاد کردن اسیر و اینکه مسلمان در برابر کافر کشته نمیشود».[6]
قصاص به سه شرط اجرا میشود:
1- ولیِ دَم بالغ و عاقل باشد. در صورتی که کودک یا غایب باشد، قاتل زندانی میشود تا اینکه ولی دم در صورت کودک بودن، بالغ شود و اگر غایب است، حاضر شود. پس از این اگر خواست قصاص میکند یا دیه میگیرد یا اینکه میبخشد که اگر مصلحت در بخشیدن باشد، همان افضل است.
اما اگر ولی دم مجنون باشد، منتظر وی نمیمانند
2- همهی اولیای مقتول خواهان اجرای قصاص باشند؛ و اگر یکی از اولیای مقتول قاتل را ببخشد، قصاص ساقط شده و دیهی مغلظه تعیین میشود.
3- در اجرای حکم قصاص تعدی و تجاوزی متوجه کسی جز قاتل نشود. بنابراین چون بر زن قصاص واجب شد و حامله بود، قصاص نمیشود تا اینکه فرزندش متولد شود و دوران شیرخوارگیاش تمام شود. اگر کسی برای شیردادن نوزاد باشد، وی قصاص میشود وگرنه تا پایان مدت شیرخوارگی نوزاد به قاتل فرصت داده میشود.
چون این سه شرط موجود باشند، اجرای قصاص ممکن خواهد بود و اگر حتی یکی از آنها وجود نداشته باشد، اجرای قصاص متتفی خواهد بود.
حکم کودک یا مجنونی که مرتکب قتل شود
چون کودک یا مجنونی انسانی را بکشند، قصاصی برای آنها نخواهد بود و بلکه کفاره در اموال آنها واجب میشود. و دیه بر عهده عاقلهی آنها میباشد.
و کسیکه کودک یا مجنونی را به قتل دیگری امر یا تحریک کند و او نیز قتل را انجام دهد، قصاص بر کسیکه به کودک یا مجنون دستور داده و او را تحریک نموده، واجب میشود؛ زیرا مامور آلت آمر بوده و غیر مکلف.
چون کسی دیگری را بگیرد و نفر سوم او را عمدا به قتل برساند، قاتل کشته میشود. اما کسیکه او را گرفته دو حالت دارد: اگر میدانسته قاتل، مقتول را در این حالت به قتل میرسانده، او نیز به همراه قاتل کشته میشود. و اگر نمیدانسته که در این صورت قاتل او را خواهد کشت، با به تشخیص قاضی مجازات میشود تا اینکه مجازات وی برای او و دیگران بازدارنده باشد.
حکم کسیکه دیگری را اجبار به قتل میکند
کسیکه دیگری را به قتل فرد بیگناهی اجبار میکند و مقتول کشته میشود، قصاص متوجه هردو نفر خواهد بود. هم آنکه اجبار کرده و هم آنکه اجبار شده؛ و این در جهت مصون ماندن خون افراد و قطع شرارت میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [البقرة: 179] «وای صاحبان خرد، برای شما در قصاص حیات و زندگی است».
قصاص با یکی از دو امر ثابت میشود:
1- اعتراف قاتل به قتل.
2- شهادت دو شاهد عادل به قتل یا قسامه.
چون قصاص ثابت شود، اقامهی آن بر حاکم یا نمایندهی وی واجب میباشد. و این زمانی است که اولیای مقتول خواهان اجرای قصاص از حاکم باشند.
و قصاص اجرا نمیشود مگر با حضور حاکم یا نمایندهی وی؛ و با آلتی اجرا میشود که بسیار برنده باشد. چون شمشیر و مانند آن؛ چنانکه شمشیر به گردنش زده میشود یا به همان صورتی کشته میشود که مقتول را کشته است. مگر زمانی که با چیزی حرام مانند سم باعث کشته شدن مقتول شده باشد یا اینکه او را با سحر کشته باشد که در اینصورت مقابله به مثل نمیشود.
اما استفاده کردن از فناوریهای جدید در قصاص افراد، امور ممنوعی را با خود به همراه دارد. بنابراین اجرای قصاص با صندلی برقی، گلوله، اعدام که با شکنجهی افراد همراه است و نیز خفه کردن با گاز یا تزریق کشنده با استفاده از مخدرات حرام میباشد. و تطببق شریعت با امر حرام جایز نیست و اولیای مقتول با این امور آرامش نمییابند و مفسدان از تبهکاری باز نمیمانند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۗ وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِیِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا یُسۡرِف فِّی ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ کَانَ مَنصُورٗا٣٣﴾ [الإسراء: 33] «و جانی که الله (خونش را) حرام شمرده، جز به حق نکشید و کسیکه مظلوم کشته شود، برای ولیش (برای حق قصاص) قدرتی قرار دادهایم، پس در کشتن (و خونخواهی) اسراف نکند، بیگمان او مورد حمایت است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِۦۖ وَلَئِن صَبَرۡتُمۡ لَهُوَ خَیۡرٞ لِّلصَّٰبِرِینَ١٢٦﴾ [النحل: 126] «و اگر خواستید مجازات کنید، پس چنان مجازات کنید که شما را مجازات کردهاند و اگر صبر نمایید، مسلماً آن برای صابران بهتر است».
3- شداد بن اوس میگوید: دو چیزند که آنها را از رسول الله حفظ کردم؛ اینکه الله احسان و رفتار نیک را در هرکاری مقرر داشته و بدان امر کرده است، پس هرگاه کسی را کشتید او را به خوبی بکشید و هرگاه حیوانی را ذبح کردید، به خوبی آنرا ذبح کنید و باید کاردتان را تیز کنید تا حیوان راحت ذبح شود.[7]
چون قصاص واجب شد، قصاصِ در نفس یا کمتر از آن در مورد جانی اجرا میشود. جایز نیست قبل از اجرای قصاص جهت درد نکشیدن جانی، از انواع مخدرات استفاده شود زیرا اگر از مواد مخدر استفاده شود، قصاص عادلانه انجام نخواهد شد. چون وی بدون هرگونه مخدری مرتکب قتل یا قطع عضو یا زخمی شدن دیگری شده است. بنابراین بدون استفاده از هرگونه مخدری قصاص میشود تا اینکه نتیجه کارش را بچشد و مانند کسیکه با جنایت او درد کشیده درد بکشد و اینگونه مساوات و عدالت رعایت شود.
و همچنین در مورد هریک از کسانیکه حد شرعی در مورد آنها اجرا میشود، از مخدرات استفاده نمیشود. تا اینکه از جنایت دست کشیده و درد را بچشد و از جرم و جنایت دوری کند.
الله متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢٥﴾ [الحدید: 25] «به راستی که پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (عدالت) نازل کردیم. تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی سخت و منافعی برای مردم است. و تا الله معلوم بدارد چه کسی نهانی و پنهان (از دیدگان مردم) او و پیامبرانش را یاری میکند، بیگمان الله توانای پیروزمند است».
ولیِ دم یا همان اولیای مقتول که قصاص یا بخشیدن وابسته به تصمیم آنهاست عبارتند از: همهی ورثهی مقتول از مردان و زنان و کوچک و بزرگ؛
اگر همهی آنها موافق قصاص باشند، قصاص واجب خواهد شد و اگر همهی آنها جانی را ببخشند، قصاص ساقط خواهد شد. و اگر یکی از آنها جانی را ببخشد، قصاص ساقط میشود هرچند دیگران نبخشند؛ زیرا قصاص تجزیهپذیر نیست.
اما اگر تلاش برای عدم اجرای قصاص و بخشیدن جانی افزایش یابد چنانکه احتمال اختلال در امنیت باشد، بخشیدن جانی منوط به بخشش عصبه از مردان و نه زنان خواهد بود؛ زیرا دور کردن و دفع مفاسد بر جلب مصالح مقدم میباشد.
دیهای که اولیای مقتول در قتل عمد دریافت میکنند همان دیهی واجب در مورد قتل خطا نیست بلکه دیهای در برابر قصاص و به جای آن میباشد. و اولیای مقتول میتوانند با قاتل در مورد آن به توافق برسند و بیشتر و کمتر از آن مطالبه کنند. و دیهی زن نصف دیهی مرد میباشد.
به اولیای مقتول این اختیار داده شده که کمتر یا بیشتر از این مقدار را دریافت کنند یا اینکه تمام آنرا ببخشند؛ زیرا حق با آنهاست.
و چون اولیای مقتول از قصاص صرف نظر کنند و خواهان پرداخت دیه شوند، دیهی مغلظه از مال جانی واجب میشود که برابر است با صد شتر. و دلیل آن رهنمود نبوی است که فرمود: «هرکس مومنی را عمدا بکشد، به اولیای مقتول سپرده میشود. اگر بخواهند او را قصاص کرده و میکشند و اگر بخواهند دیه میگیرند که برابر است با سی شتر که سه سال را تمام کرده و وارد چهارمین سال شدهاند، سی شتر که چهار سال را تمام کرده باشند و چهل شتر آبستن؛ و در صلح در مورد مقداری مشخص اختیار دارند و این از جهت تشدید در دیه میباشد».[8]
1- در صورتی که گروهی یک نفر را کشته باشند، همگی در برابر آن یک نفر قصاص میشوند. و در صورتی که قصاص منتفی شود، مجموعا یک دیه میپردازند. و اگر کسی فردی مکلف یا غیر مکلف را به کشتن دیگری دستور دهد که قاتل نسبت به حرام بودن آن جاهل باشد و چنین کند، قصاص یا دیه متوجه کسی خواهد بود که دستور به قتل داده است. و اگر مامورِ مکلف، آگاهانه و مطلع از تحریم قتل، کسی را بکشد، قصاص و دیه متوجه قاتل خواهد بود نه کسیکه او را به قتل دستور داده است.
2- اگر دو نفر در قتل کسی شرکت داشته باشند و یکی از آنها مجنون باشد یا یک نفر مسلمان و دیگری کافر باشد و هردو در قتل کافری شرکت داشته باشند، قصاص متوجه شریک مجنون و در حالت دوم متوجه کافر میباشد و دو نفر دیگری که با آنها شرکت داشتند تعزیر میشوند. اما اگر اولیای مقتول از قصاص صرفنظر کرده و خواهان دیه باشند، هریک از آنها باید نصف دیه را بپردازند.
3- چون قاتل به ناحق کسی را بکشد که از او ارث میبرد از میراث وی محروم میشود.
قَسامه عبارت است از سوگندهای مکرر در ادعای قتل شخص بیگناه؛
صورت قسامه چنین است که مقتولی در محلی یافت شود که قاتل وی مشخص نیست. و از طرفی شخصی متهم به قتل او میباشد اما بینهای در این زمینه وجود ندارد؛ و قرائن، بر صدق مدعی اقامه میگردد.
وجود عداوت و دشمنی قبلی یا اینکه متهم معروف به قتل باشد یا سببی روشن در میان باشد مانند درگیری و کشمش میان قاتل و مقتول و هتک حرمت نسبت به آبروی هم و اینکه اولیای مقتول در ادعای خود اتفاقنظر داشته باشند.
چون شروط قسامه وجود داشته باشند، از افراد مدعی آغاز شده و 50 نفر از آنها 50 سوگند یاد میکنند که فلانی قاتل است. و اینگونه قصاص ثابت میشود. اما اگر از سوگند خوردن خوداری کنند یا اینکه 50 سوگند یاد نکنند، اگر راضی باشند کسانیکه در مورد آنها ادعا شده (مدعی علیهم) 50 سوگند یاد میکند و در اینصورت متهم از اتهام قتل بری خواهد شد.
اما اگر ورثه از سوگند خوردن خوداری کنند و به سوگند خوردن مدعیعلیهم هم راضی نشوند، حاکم دیه مقتول را از بیتالمال میپردازد تا اینکه خون فرد بیگناه پایمال نشود.
حکم کسیکه عمدا خودکشی میکند
به هر وسیلهای انسان خود را بکشد، مرتکب امری حرام شده است؛ و هرکس عمدا خود را بکشد مجازات وی جاویدان ماندن در آتش است. و چون دو مسلمان به نیت کشتن یکدیگر با شمشیر در برابر هم قرار بگیرند، قاتل و مقتول هردو در آتش خواهند بود.
1- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس خودش را از بالای کوهی بیندازد و خودکشی کند، برای همیشه و جاویدان در آتش جهنم سقوط میکند. و هرکس با خوردن سم خودکشی کند برای همیشه و جاویدان زهر را در آتش دوزخ در دست داشته و جرعه جرعه آنرا خواهد نوشید. و هرکس با آهنی خودکشی کند، برای همیشه و جاویدان آن آهن را در آتش دوزخ در دست خواهد داشت و در شکمش فرو خواهد کرد».[9]
2- ابوبکر میگوید از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرگاه دو مسلمان (به قصد کشتن یکدیگر) با شمشیر در برابر هم قرار گیرند، قاتل و مقتول هردو به دوزخ خواهند افتاد. گفتم: ای رسول الله، دلیل دوزخی بودن قاتل معلوم است، اما چرا مقتول به دوزخ خواهد افتاد؟ فرمود: به این دلیل که نیز آرزوی کشتن برادر مسلمانش را در سر میپروراند».[10]
توبهی قاتلی که مرتکب قتل عمد شده است
قاتلی که مرتکب قتل عمد شده؛ زیراتوبه کند الله متعال توبهاش را میپذیرد اما توبه مانع اجرای مجازات قصاص نمیشود زیرا قصاص حقِ مخلوق است. قتلی که از روی عمد باشد درواقع سه حق به آن تعلق میگیرد: حق الله؛ حق مقتول؛ حق ولی دم؛
اگر قاتل به اختیار، خود را تسلیم اولیای مقتول کند چنانکه از کردهی خود پشیمان باشد و از ترس الله متعال چنین کند و توبهی نصوح نماید، حق الله با توبه ساقط خواهد شد؛ و حق ولی با اجرای قصاص یا صلح بر دیه یا بخشیدن قاتل نیز ساقط خواهد شد؛ اما حق مقتول که به ناحق کشته شده باقی میماند که برای بخشیده شدن از آن باید از صاحب حق حلالیت بخواهد که در اینجا غیرممکن است؛ و اینگونه تحت مشیت الله خواهد بود که رحمتش همه چیز را فراگرفته است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿۞قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ٥٣﴾ [الزمر: 53] «ای پیامبر (از جانب من) بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف (و ستم) کردهاید! از رحمت الله ناامید نشوید، همانا الله همه گناهان را میبخشد، یقیناً او بسیار آمرزنده مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ یَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ یَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ یَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١١٠﴾ [النساء: 110] «و کسیکه کار بدی انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند، پس از الله آمرزش بطلبد، الله را آمرزندهی مهربان خواهد یافت».
عبارت است از اینکه شخصی قصد جنایتی را داشته باشد که اغلب با آن جنایت انسانی بیگناه کشته نمیشود و نیز زخمی نمیشود؛ اما با ارتکاب آن جنایت مجنیعلیه (کسیکه جنایت در مورد او اتفاق افتاده) میمیرد. به عنوان مثال: شخصی با شلاق به دیگری ضربهای زده و او بمیرد یا با عصایی کوچک و از این قبیل؛
در این نوع قتل ضربه زدن مقصود بوده و نه کشتن شخص. بنابراین شبه عمد نامیده میشود و قصاص ندارد.
قتل شبه عمد حرام است زیرا تعدی و تجاوز در حق انسان بیگناه میباشد.
از ابن مسعود روایت است که رسول الله فرمود: «خون هیچ مسلمانی که گواهی میدهد معبودی بر حقی جز الله نیست و من فرستادهی او هستم، حلال نیست مگر در سه مورد: پیرمرد زناکار، کسیکه دیگری را به ناحق کشته باشد (نفس در برابر نفس) و کسیکه دینش را رها کرده و جماعت مسلمانان را ترک گفته است (مرتد)».[11]
در قتل شبه عمد و قتل خطا، دیه همراه کفاره واجب میشود. اما قتل عمد کفاره ندارد. زیرا گناه آن به دلیل بزرگ بودن، شدت و زشتی آن با کفاره برطرف نمیگردد. در قتل شبه عمد دیهی مغلظه و کفارهی واجب میشود؛
1- دیهی مغلظه: عبارت است از صد شتر که چهل نفر از آنها آبستن باشند. زیرا رسول الله فرمود: «... بدانید که دیهی قتل شبه عمد که با شلاق و عصا صورت میگیرد، صد شتر است که چهل نفر از آنها آبستن باشند».[12]
پرداخت این دیه یا معادل قیمت آن به عهدهی عاقله میباشد. و مهلت پرداخت آن تا سه سال میباشد. و برای اولیای مقتول مستحب است که در صورت مصلحت، دیه را ببخشند و از آن صرف نظر کنند اما کفاره برای جانی لازم میباشد.
2- کفاره: عبارت است از آزاد کردن یک برده مومن؛ و در غیر اینصورت روزه گرفتن دو ماه پیاپی؛
در قتل عمد به دلیل وجود قصد تجاوز، قصاص واجب میشود اما کفاره واجب نیست زیرا این جرم چنان بزرگ است که جز توبهی نصوح سبب بخشش آن نمیشود.
و نیز قصاص در قتل خطا واجب نمیشود چون کشتن مقتول هدف نبوده است. و بلکه پرداخت دیهی مقتول واجب میشود. و نیز کفاره جهت بخشیده شدن گناه قاتل واجب میگردد.
و نیز در قتل شبه عمد قصاص واجب نمیشود زیرا جانی قصد کشتن مقتول را نداشته است بلکه پرداخت دیهی مقتول واجب میباشد. و به دلیل وجود قصد تجاوز، دیه مغلظه خواهد بود. و این دیه بر عهدهی عاقله است. زیرا آنها اهل رحمت و یاری هستند و بر جانی لازم است که با آزاد کردن بردهای مومن یا روزه گرفتن 60 روز پیاپی کفاره بپردازد تا گناهش بخشیده شود و نفسش را ادب کند.
الله متعال میفرماید: ﴿أَفَحُکۡمَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ یَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ٥٠﴾ [المائدة: 50] «آیا آنها حکم جاهلیت را میخواهند؟! چه کسی برای گروهی که یقین دارند بهتر از الله حکم میکند؟!».
به هنگام ضروت تشریح جسد مرده جایز است تا جرمِ رخ داده کشف شده و علت مرگ مشخص شود. و حقوق مرده رعایت شود و نیز حقوق اولیای مقتول در برابر این تجاوز محفوظ بماند.
همچنین هنگام نیاز و ضرورت تشریح جسد کفار برای کشف بیماری و آموزش در حوزهی پزشکی جایز میباشد.
عبارت است از قتلی که از روی عمد، تجاوز و به شیوهی فریبکارانه رخ دهد. یا اینکه در شرایطی باشد که مقتول نسبت به خیانت قاتل خود را در امان ببیند. به عنوان مثال کسی مقتول را فریب داده و او را به مکانی خلوت برده و سپس او را میکشد یا اینکه اموالش را به زور تصاحب کرده و او را میکشد تا اینکه قاتل را رسوا نکرده و حقش را مطالبه نکند.
چنین قتلی همراه با نیرنگ، از گناهان کبیره است که در آن قاتل کشته میشود، مسلمان باشد یا کافر؛ و بر اساس حد و نه قصاص کشته میشود و در آن نه بخشش پذیرفته میشود و نه بخشیدن وی صحیح است و در آن اختیاری برای اولیای مقتول نیست.
الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا٩٣﴾ [النساء: 93] و «هرکس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه میماند و الله بر او غضب میکند و او را از رحمتش دور میسازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است».
و هرکس خود را از دست ظالم نجات دهد و این منجر به کشته شدن ظالم یا آسیب دیدن وی شود، دیهای بر عهدهی او نیست زیرا ظالم متجاوز بوده است و نه کسیکه از جانش دفاع میکند. و در این صورت نه گناهی بر او خواهد بود و نه قصاص متوجه او خواهد شد.
از سعید بن زید روایت است که میگوید: از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرکس برای دفاع از مالش کشته شود، شهید است، هرکس برای دفاع از دینش کشته شود، شهید است و هرکس برای دفاع از جانش کشته شود شهید است و هرکس برای دفاع از خانوادهاش کشته شود، شهید است». [13]
عبارت است از اینکه کسی عملی را انجام دهد که در آن اختیار دارد و امری مباح است مثلا به سمت شکار یا هدفی شلیک کند اما بدون هیچ قصد و غرضی گلوله به انسان بیگناهی اصابت کرده و در اثر آن کشته شود.
و قتل عمدِ کودک و مجنون و قتل به سبب، در زمرهی قتل خطا به شمار میآید و بدان ملحق میشود.
قتل خطا به دو گونه است:
الف) گونهای که قاتل باید کفاره پرداخت کند و دیه به عهدهی عاقله میباشد. و آن عبارت است از قتل مومن از روی خطا و اشتباه در میدان جنگ یا اینکه مقتول از کافرانی باشد که بین ما و آنها عهد و پیمان است. در اینصورت دیهی مخففه بر عهدهی عاقله خواهد بود و کفاره متوجه جانی میباشد.
1- دیه مخففه: عبارت است از صد شتر؛ و دلیل آن روایت عمرو بن عاص است که «رسول الله در مورد قتل خطا به دیهی صد شتر قضاوت نمودند. صد شتر که سی نفر آن یکساله، سی نفر آنها مادهی دو ساله و سی نفر آنها سهساله و 10 نفر آنها شترهای نر دو ساله باشند». [14]
این دیه یا قیمت آن در هر زمانی به عهدهی عاقله میباشد. و مهلت پرداخت آن تا سهسال میباشد و دیهی زن نصف دیهی مرد است.
2- کفاره: آزاد کردن بردهای مومن میباشد و در غیر اینصورت روزه گرفتن دوماه پیاپی میباشد. و کفاره از مال جانی خواهد بود تا اینکه موجب بخشش گناهی شود که مرتکب شده است. و برای اولیای مقتول مستحب است که از دریافت دیه صرفنظر کرده و آنرا ببخشند، اگر در بخشیدن مصلحت است. و پاداش آنها نزد الله محفوظ است. بنابراین اگر اولیای مقتول دیه را ببخشند، ساقط میشود اما کفاره بر جانی لازم میباشد.
ب) قتل خطایی که فقط کفاره دارد. و آن عبارت است از اینکه مسلمانی مسلمانانی را بکشد که بین کفار و در سرزمین آنها هستند با این تصور که آنان هم از کافران هستند. در اینصورت دیهای بر عهدهی قاتل آنها نخواهد بود. بلکه باید کفاره بپردازد: آزاد کردن بردهای مومن و در غیر اینصورت روزه گرفتن دو ماه پیاپی.
الله متعال میفرماید: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن یَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِیَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَصَّدَّقُواْۚ فَإِن کَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّکُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن کَانَ مِن قَوۡمِۢ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُم مِّیثَٰقٞ فَدِیَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ شَهۡرَیۡنِ مُتَتَابِعَیۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا٩٢﴾ [النساء: 92] «هیچ مؤمنی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر از روی اشتباه و خطا؛ و کسیکه مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به خانواده او بپردازد، مگر اینکه آنها ببخشند، پس اگر (مقتول) از قومی باشد که دشمنان شما هستند؛ ولی او مؤمن بوده، باید (قاتل) یک برده مؤمن را آزاد کند و اگر (مقتول) از قومی باشد که میان شما و آنها پیمانی بر قرار است، باید خونبهایی به خانواده او بپردازد و (نیز) یک برده مؤمن را آزاد کند و هرکس که (بردهای) نیافت، پس دو ماه پی در پی روزه بگیرید، این توبهای از جانب الله است و الله دانای حکیم است».
حکم به جای آوردن قضایی روزهی مرده
کسیکه بمیرد و روزهی واجب رمضان یا روزهی دو ماه پیاپی به عنوان کفارهی قتل خطا یا ظهار و ... یا روزهی نذر بر عهدهی او باشد، از دو حالت خارج نیست:
1- در صورتی که با وجود توانایی روزه نگرفته باشد، پس از مرگش ولی یا اولیای او به جای وی روزه میگیرند به اینصورت که روزهی کفاره که پشت سر هم میباشد، بین خود تقسیم کرده و مثلا روز اول را فردی و روز دوم را دیگری و به همین ترتیب روزه میگیرند تا اینکه روزهی کفاره به پایان رسد.
2- در صورتی که به دلیل بیماری یا مانند آن از روزه گرفتن معذور بوده، به جای آوردن قضایی روزه به جای او لازم نیست و همچنین نیازی به غذا دادن فقرا در برابر این روزهها نیست.
از امالمومنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس بمیرد و روزهای بر عهدهی او باشد، ولی او به جایش روزه میگیرد».[15]
آنچه به عهدهی عاقلهی انسان میباشد
در قتل شبه عمد و قتل خطا، دیه بر عهدهی عاقله و کفاره به عهده قاتل میباشد.
عاقلهی انسان عبارتند از عصبه مذکر، نزدیک و دورشان، حاضر و غایبشان و از نزدیکترین آنها آغاز میشود و شامل اصول شخص و نه فروع وی میباشد.
دیهی قتل شبه عمد و خطا و نیز دیهی بیشتر از یکسوم در کمتر از نفس را عاقله میپردازد.
آنچه به عهدهی عاقله نیست و آنرا نمیپردازد
دیهی قتل عمد را عاقله نمیپردازد و نیز عاقله دیهی برده چه جانی باشد یا کسیکه جنایت بر او رخ داده نمیپردازد. و نیز دیهی کمتر از یکسوم مانند دیهی دندان و صلح و اعتراف، به عهدهی عاقله نخواهد بود.
و در میان عاقلهی شخص، دیهای بر عهدهی غیر مکلف، زن، فقیر و کسیکه دینش با دین جانی مخالف است، نمیباشد.
عبارت است از هر نوع اذیت و آزاری که از سوی دیگری متوجه انسان شود و منجر به مرگ وی شود.
حکم تعدی و تجاوز نسبت به اعضای بدن با زخمی کردن یا قطع آنها:
بر هر انسانی تعدی و تجاوز ناحق نسبت به دیگری حرام است. بنابراین اگر این تجاوز عمدی باشد، مجازات آن قصاص است و اگر عمدی نباشد و مصداق خطا و شبه عمد باشد، مجازات آن پرداخت دیه میباشد.
و با همان شرایطی که جانی در برابر نفس قصاص میشود، با همان شرایط در مورد قطع عضو و هرگونه زخم و جراحتی قصاص میشود. و هرکس آن شرایط را نداشته باشد، قصاص نمیشود.
بنابراین موجب قصاص در اعضا و جوارح و هرگونه زخم و جراحت همان موجب قصاص در نفس میباشد و آن عبارت است از عمدی بودن آن؛ لذا در خطا و شبه عمد قصاص نیست بلکه به آنها دیه تعلق میگیرد.
از جابر در بیان صفت حج رسول الله روایت است که میگوید: پس رسول الله به وسط وادی «عرنه» آمد و برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: «خون شما و اموال شما بر شما حرام است. همانند حرمت این روز (عرفه) در این ماه (ذیالحجه) و در این شهر (مکه) شما».[16]
اقسام قصاص در کمتر از نفس
چون جنایتی عمدا صورت گیرد و کمتر از قتل نفس باشد، قصاص در آن به دو نوع میباشد:
در این نوع چشم، بینی، گوش، دندان، پلک چشم، لب، دست، پا، انگشت، کف دست، آلت تناسلی، بیضهها و... هریک در برابر مانند آن قصاص میشود. چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان و به همین ترتیب.
الله متعال میفرماید: ﴿وَکَتَبۡنَا عَلَیۡهِمۡ فِیهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَیۡنَ بِٱلۡعَیۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ کَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٥﴾ [المائدة: 45] «و در آن (= تورات) بر آنها (= بنیاسرائیل) مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان میباشد و (نیز) زخمها را قصاص است. پس هرکس که از آن درگذرد (و ببخشد) آن کفاره (گناهان) او است و هرکس به احکامی که الله نازل کرده است حکم نکند؛ ستمگر است».
1- کسیکه جنایت بر او واقع شده بیگناه باشد؛
2- در دین با جانی یکسان باشد بنابراین مسلمان در برابر کافر قصاص نمیشود؛
3- جانی مکلف باشد؛
4- جنایت عمدی باشد.
چون این شروط محقق شود، با وجود شروط ذیل قصاص اجرا میشود:
1- ایمن بودن از حیف و ظلم و تجاوز در قصاص؛ به این معنا که قطع از مفصل یا از جایی صورت گرفته باشد که حد مشخصی دارد.
پزشکی جدید به تکنولوژی قطع اعضا از غیر مفصل دستیافته است مانند قطع ساعد، ساق و نیز بدون هرگونه تجاوزی و تعدی در شکستن ساق یا شکستن دندانها چنین عمل میکند. بهگونهای که مساوات و ممائله در قصاص رعایت میشود.
2- مماثله در اسم و موضع؛ بنابراین چشم در برابر چشم قصاص میشود. و دست راست در برابر دست چپ قصاص نمیشود. و نیز انگشت بزرگتر در برابر انگشت کوچکتر قصاص نمیشود. و به همین ترتیب.
3- مساوات در صحت و سالم بودن و کمال؛ بنابراین دست یا پای سالم در برابر دست یا پای فلج قصاص نمیشود. و نیز چشم سالم در برابر چشم کور قصاص نمیشود اما بر عکس این مساله صادق است (به این معنی که عضو ناقص در برابر عضو سالم قصاص میشود.) و اَرش (پرداخت تفاوت بهای دیهی سالم و ناقص) محاسبه نمیشود.
چون این شرطها محقق شود، اجرای قصاص جایز است و اگر محقق نشوند، قصاص ساقط خواهد شد و دیه تعیین میشود.
چون کسی عمدا موجب زخمی شدن و جراحت برداشتن دیگری شود، منجر به قصاص میشود.
برای وجوب قصاص در زخم و جراحت همان شرطهایی لازم است که برای وجوب قصاص در نفس میباشد. البته با رعایت اجرای قصاص بدون هرگونه تعدی و تجاوز؛ و این در مورد زخمی است که به استخوان میرسد مانند موضحه؛ و آن عبارت است از هر زخمی که در بدن به استخوان میرسد، مانند سر، ران، ساق و...؛ و اگر اجرای قصاص بدون رعایت عدالت و عدم تعدی و تجاوز ممکن نبود، قصاص ساقط شده و دیه تعیین میشود.
در مورد جراحتی که در شکم انسان ایجاد شده، قصاصی وجود ندارد مگر در مواردی که قصاص آن بدون تعدی و تجاوز و سرایت آن به باقی اعضا باشد و مانند زخم مجنیعلیه ایجاد گردد.
مستحب است که قصاص در اعضا و زخمها بخشیده شده و در برابر آن دیه دریافت شود؛ البته اگر مصلحت با بخشیدن محقق میشود. و در صورتی که مصلحت محقق شود، عفو و بخشش آن و عدم دریافت دیه افضل است. و هرکس ببخشد و اصلاح ایجاد کند، اجر و پاداش وی با الله است و مستحب است که بخشش از صاحب قصاص خواسته شود.
از انس بن مالک روایت است: هیچ قصاصی نزد رسول الله مطرح نشد مگر اینکه به بخشیدن آن امر نمود.[17]
1- سرایت جنایت شامل قصاص یا دیه در نفس و کمتر از آن میشود. بنابراین اگر انگشتی قطع شود و این منجر به قطع دست شخص شود، قصاص در دست واجب میشود. و اگر جنایت منجر به مردن مجنیعلیه شود، قصاص واجب میشود.
2- چون جانی در اجرای حدی چون شلاق یا حد سرقت و مانند آن یا در قصاص در اعضا و یا جراحتها بمیرد، دیهی وی از بیت المال پرداخت میشود.
3- قصاص عضوی از اعضا یا جراحتی مشخص، تا بهبود یافتن مجنیعلیه اجرا نمیشود. زیرا احتمال آن میرود جنایت به بدن وی سرایت کند؛ همچنین در برابر آن دیه خواسته نمیشود تا بهبود یابد، زیرا احتمال سرایت آن به سایر بدن میرود.
4- چون انگشتی عمدا قطع شود و مجنیعلیه از قصاص آن در گذرد، اما پس از بخشش، جنایت به کف دست یا بدن مجنیعلیه سرایت کند و بخشش در عوض هیچ چیزی نبوده باشد؛ نه قصاصی خواهد بود و نه دیهای؛ و اگر بخشش در برابر مالی بوده باشد، در صورت سرایت جنایت، برای مجنیعلیه دیهی مقدار سرایت شده خواهد بود.
چون کسی دیگری را عمدا با دست یا عصا یا شلاق یا سیلی بزند، از وی قصاص گرفته میشود. و با جانی همان رفتاری میشود که با مجنیعلیه داشته است. بنابراین در برابر سیلی، سیلی میخورد؛ و این قصاص ضربه در همان جایی خواهد بود که جانی زده است و با آلتی که جنایت مرتکب شده یا مثل آن؛ مگر اینکه مجنیعلیه ببخشد.
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَ١٩٤﴾ [البقرة: 194] «ماه حرام در برابر ماه حرام است و حرمت (شکنیها) دارای قصاص است، پس هرکس تعدی و تجاوز کرد، همانگونه که بر شما تعدی کرده؛ بر او تعدی کنید و از الله بترسید و بدانید که الله با پرهیزگاران است».
حکم کسیکه پرده از اسرار مردم بر میدارد
کسیکه بدون اجازهی گروهی به جاسوسی در خانهای بپردازد و آنها او را کور کنند، نه دیه دارد و نه قصاص؛ و بر کسیکه باعث کور شدن وی شده گناهی نیست.
از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «اگر شخصی بدون اجازهی تو به (درون خانهی تو) نگاه کرد و او را با سنگریزهای زدی و چشمش را کور کردی، بر تو گناهی نیست».[18]
1- اهدای خون به هنگام ضرورت و نیاز و به قدر نجات بیمار از هلاکت و عدم جایگزینی برای آن مباح است. و این زمانی است که پزشک متخصص تشخیص دهد. و احتمال مفید بودن این عمل بالا باشد و ضرری متوجه کسیکه از او خون گرفته میشود نباشد و با رضایت کامل وی همراه باشد.
الله متعال در پی یاری بنده است مادامی که بنده در پی یاری برادرش باشد.
2- نگهداری خون در بانک خون برای مواقع ضروری و ضررهای احتمالی جایز است. مانند حوادث ناگهانی و بیماریهای خاص و زمان جنگ و هنگام تولد و...
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
دیه: عبارت است از مالی که به سبب جنایت جانی به مجنیعلیه یا ورثهی او داده میشود.
دیه با توجه به جنس آن به سه بخش تقسیم میشود: دیهی نفس، دیهی اعضا، دیه منافع؛ و هرکس جان انسانی را بگیرد، خود عامل باشد یا اینکه سبب باشد، باید دیهی آنرا بپردازد. بنابراین چون دو نفر عامل کشته شدن کسی باشند. باید هردو دیه را بپردازند.
و اگر در جنایتی مُسبب و مباشر شرکت داشته باشند، مسئولیت جنایت و عواقب آن متوجه مباشر میباشد. مگر در سه حالت که مسبب مسئول است:
1- در صورتی که امکان ضامن بودن مباشر وجود نداشته باشد مثلا چون شخصی دیگری را که بر دوش دارد در دام شیر بیندازد و شیر او را بخورد.
2- زمانی که امکان ضامن بودن مباشر به دلیل عدم تکلیف وی وجود نداشته باشد. مثلا مباشر کودک یا مجنون باشد. در اینصورت کسی ضامن جنایت است که آنان را بدان دستور داده است.
3- چون مباشرت در عملی متکی به سببی باشد که عمل به آن شرعا جایز است. چنانکه گروهی در مورد فردی به امری شهادت دهند که موجب کشته شدن وی میشود و با شهادت آنها کشته میشود. اما پس از کشته شدن وی از شهادت و گواهی خود باز میگردند و میگویند، ما عمدا با این شهادت در پسِ قتل او بودیم. در اینصورت شهود ضامن قتل وی هستند.
دیه بر هرکسیکه جان انسانی را گرفته باشد، چه مباشر باشد یا سبب، واجب میباشد. و تفاوتی نمیکند که جانی کودک باشد یا بزرگسال، عاقل باشد یا مجنون، عمدا مرتکب آن شده باشد یا از روی خطا و اشتباه؛ و یکسان است که مقتول مسلمان باشد یا مستامن یا معاهد؛
بنابراین چون جنایت از روی عمد صورت گرفته باشد، دیه از مال جانی واجب میشود و این زمانی است که اولیای مقتول از قصاص به دیه صرفنظر کنند. و اگر جنایت از نوع شبه عمد یا خطا باشد، دیه بر عاقلهی جانی در مدت سهسال واجب میشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن یَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِیَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَصَّدَّقُواْۚ ﴾ [النساء: 92] «هیچ مؤمنی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر از روی اشتباه و خطا؛ و کسیکه مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به خانواده او بپردازد، مگر اینکه آنها ببخشند، پس اگر (مقتول) از قومی باشد که دشمنان شما هستند؛ ولی او مؤمن بوده، باید (قاتل) یک برده مؤمن را آزاد کند و اگر (مقتول) از قومی باشد که میان شما و آنها پیمانی بر قرار است، باید خونبهایی به خانواده او بپردازد و (نیز) یک برده مؤمن را آزاد کند و هرکس که (بردهای) نیافت، پس دو ماه پی در پی روزه بگیرید، این توبهای از جانب الله است و الله دانای حکیم است».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «و کسیکه فردی از (بستگان) او کشته شد، او (ولی دم) بین انتخاب یکی از این دو: قصاص یا گرفتن دیه مختار است».[19]
دیه در یکی از حالتهای زیر تعیین میشود:
چون ولی دم به پرداخت دیه رضایت دهد.
چون قصاص بخشیده شود.
چون جانی بمیرد.
بنابراین اگر جنایتکار 4 نفر را بکشد، در برابر چهار نفر مسئول خواهد بود. چون اولیای دم یکی از چهار نفر خواهان قصاص باشد، جانی قصاص میشود و به سه مقتول دیگر سه دیه تعلق میگیرد. زیرا برای هریک از آنها حق جدا از دیگری میباشد. و در این مورد ابتدا از اولین مقتول به ترتیب آغاز میشود و هریک که خواهان قصاص نبودند، دیه تعیین میگردد.
1- چون قاتل از روی خطا و اشتباه مرتکب قتل شده باشد، مثلا با وسایل سنگین حمل و نقل: قطار، کشتی، هواپیما، اتوبوس؛ پرداختن دیه در عوض هریک از مقتولین بر وی واجب میباشد. و یک کفاره در برابر همهی آنها بر او لازم است. زیرا حقوق الله بر مبنای تسامح است و کفاره دادن از سوی هریک از مقتولین با آزاد کردن برده یا روزه گرفتن، مشقت و دشواری به همراه دارد. و مشقت و دشواری در امری باعث آسانگیری در آن میشود.
2- چون به سبب اشتباه فردی دیگر یا تعدی و تجاوز وی حادثهای رخ دهد، دیه و کفاره متوجه آن فرد خواهد بود.
3- اگر به سبب قدرت و نیرویی که توانایی دفع آن نباشد، حادثهای رخ دهد و جانی با رعایت احتیاط در آن معذور باشد، نه دیه و نه کفارهای بر عهدهی او نخواهد بود و بیتالمال متحمل پرداخت دیهی کشتهشدگان میشود. زیرا بیتالمال وارث کسانی است که وارث ندارند. و در واقع طبق قاعده، عهدهدار خسارتهای چیزی کسی است که منفعت آن چیز برای او میباشد. و قاضی طبق بررسی شهادت شهود و گزارشهای دریافتی به این مساله حکم میکند.
چه کسانی متحمل پرداخت دیه میباشند
سه نفر عهدهدار پرداخت دیه هستند:
1- قاتل: و این زمانی است که مرتکب قتل عمد شود و اولیای مقتول از قصاص به دیه صرفنظر کنند.
2- عاقله: دیه در قتل شبه عمد و قتل خطا بر عاقله واجب میباشد.
3- بیت المال: بیت المال در حالتهای زیر دین و دیه را میپردازد:
- چون مسلمانی بمیرد و دَینی بر عهدهی او باشد و مالی از خود به جای نگذاشته باشد که به وسیلهی آن بدهی وی پرداخت شود و نیز ورثه از پرداخت آن ناتوان باشند، در اینصورت پرداخت آن از بیت المال بر عهدهی ولی امر میباشد.
- چون کسی در قتل خطا یا شبه عمد کشته شود و عاقلهی جانی توانگر نباشند، در اینصورت دیه از جانی گرفته میشود و اگر جانی فقیر باشد، از بیت المال پرداخت میشود.
- هر مقتولی که قاتل وی مشخص نباشد مانند کسیکه در ازدحام و طواف و مانند آن کشته شود، دیهی وی از بیت المال پرداخت میشود.
- چون قاضی به قسامه حکم کند و ورثه از سوگند خوردن خودداری کنند و به سوگند مدعی علیه هم راضی نشوند، قاضی دیهی مقتول را از بیت المال میپردازد.
- چون دیه در اثر تشخیص اشتباه قاضی در آنچه در محدودهی وظایف وی میباشد، واجب گردد.
چون شخصی به وسیلهی دیگری بمیرد و دَینی بر عهدهی او باشد که جز با دریافت دیه قابل پرداخت نیست، در اینصورت بخشیدن دیه جایز نیست زیرا دَین مقدم بر میراث میباشد. و اگر دینی بر عهدهی مرده نبود، اگر جانی از افراد بیپروا و جسور بود، نبخشیدن دیه بهتر است و اگر از این دسته افراد نیست؛ زیراورثهی مقتول اهل رشد[20] نباشند، برای هیچکس جایز نیست که از حق آنها در مورد مجنیعلیه صرفنظر کنند. و اگر اهل رشد هستند، در این حالت و در صورت تحقق مصلحت، بخشیدن افضل است.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
چون پادشاه رعیتش را ادب کند یا اینکه پدر فرزندش را یا معلم، شاگردش را ادب کند و در این امر اسراف و زیادهروی کند، ضامن آنچه در تنبیه تلف شده نمیباشد. و هرکس شخصی را برای حفر چاهی یا بالا رفتن از درخت اجاره کند و آن شخص چنین کند و در اثر آن بمیرد، کسیکه او را اجاره کرده و بدین امر دستور داده، ضامن نخواهد بود.
دیه نفس از شش جنس میباشد: 100 شتر یا 200 گاو یا 2000 گوسفند یا 1000 مثقال طلا یا 12000 درهم نقره یا 200 لباس.
و مثقال همان دینار است و هزار دینار طلا برابر است با 4250 گرم طلا؛
اصل در دیه شتر است و اجناس دیگر در هنگام گرانی شتر یا عدم دسترسی به آن جایگزین آن میباشند.
اصل دیهی مرد مسلمان صد شتر میباشد و اگر شتر گران بود، جایگزین آن از اجناس دیگر خواهد بود. و چون به جای شتر اجناس دیگر به عنوان دیه پرداخت شود، باید دریافت کنندهی دیه با آن موافق باشد. ولیِ امر اختیار دارد از میان اجناس مختلف دیه، آنچه مصلحت در آن است و برای مردم میسر است، انتخاب کند. از عمر بن خطاب روایت است که در ایراد خطبه فرمود: «بدانید که قیمت شتر گران شده است. راوی میگوید: پس عمر برای صاحبان طلا، هزار دینار، برای صاحبان نقره، دوازده هزار درهم نقره، برای صاحبان گاو، 200 گاو، برای گوسفندداران 200 گوسفند و برای صاحبان لباس، 200 لباس شامل ازار و ردا به عنوان دیه مشخص نمود. و دیهی اهل ذِمه را به همان اندازهی زمان رسول الله رها کرد.[21]
دیهی زن مسلمان چون در قتل خطا کشته شود، نصف دیهی مرد میباشد. و همچنین دیهی اعضا و جوارح و جراحات زن نصف دیه مرد مسلمان و جراحات وی میباشد.
از شریح روایت است که میگوید: عروه بارقی با این پیام از محضر عمر نزد من آمد که جراحتهای مردان و زنان در باب دندان و زخمهایی که در اثر آنها استخوان کشف میشود، (موضحه) یکسان است. اما در جراحتهایی بزرگتر از اینها دیهی زن نصف دیهی مرد میباشد».[22]
کافر چه اهل کتاب باشد یا مجوس یا بتپرست یا از دیگر اصناف کفار باشد، دیهی مرد کافر نصف دیهی مرد مسلمان و دیهی زن کافر نصف دیهی زن مسلمان میباشد. یکسان است که دیهی نفس باشد یا دیهی اعضا و جوارح یا جراحت و زخم؛ و تفاوتی نمیکند که قتل از نوع عمد یا خطا باشد.
بنابراین همهی آنها کافر میباشند. زیرا اهل کتاب پس از بعثت رسول الله به اسلام کفر ورزیدند و از لحاظ کفر با کفار یکسان میباشند و نیز همهی کفار در وارد شدن به دوزخ و دیه یکسان هستند مگر در مواردی که دلیل شرعی اهل کتاب را از دیگران متمایز میداند چنانکه شریعت اسلامی ازدواج با زنان اهل کتاب را جایز شمرده و نیز به خوردن ذبائح آنها اجازه داده است درحالیکه این مسایل در مورد سایر کفار مصداق ندارد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥﴾ [آل عمران: 85] «و هرکس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است».
2- و از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش از رسول الله روایت است که فرمود: «دیهی کافر نصف دیهی مومن است».[23]
چون با جنایت وارد شده بر مادر، جنین وی مرده متولد شده و در واقع سقطجنین صورت بگیرد، دیهی آن یک برده یا کنیز به قیمت 5 شتر میباشد. یعنی معادل یکدهم دیهی مادرش؛ و دیهی برده، قیمت آن میباشد کم باشد یا زیاد؛
از ابوهریره روایت است که دو زن از قبیلهی هذیل با یکدیگر درگیر شده و یکی از آنها سنگی به سوی دیگری پرتاب کرد و باعث سقط جنین وی شد. رسول الله در مورد جنین آن زن چنین قضاوت کرد که خونبهایش یک برده یا کنیز میباشد.[24]
کشتن ذمی، مستامن یا معاهد حرام است و هرکس او را بکشد مرتکب گناه بزرگی شده است.
و ولیِ امر او را با در نظر گرفتن تحقق مصلحت و دفع مفسده تعزیر میکند.
از عبدالله بن عمرو روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس فرد معاهدی (کافری که با مسلمانان عهد و پیمان بسته است) را بکشد، بوی بهشت به مشامش نمیرسد. با اینکه بوی بهشت از مسافت چهل سال راه به مشام میرسد».[25]
حکم دیه زمانی که جانی بمیرد:
چون کسی دیگری را بکشد و پس از آن جانی بمیرد، قصاص ساقط میشود زیرا با مرگ جانی، محل قصاص (که خود اوست) معدوم میباشد. و تنها حق اولیای مقتول در باب دریافت دیه یا بخشیدن آن باقی میماند.
چون جنایت در کمتر از نفس واقع شود و عمدا باشد، قصاص به آن تعلق میگیرد و این زمانی است که مجنیعلیه جانی را نبخشد. و اگر جنایت از نوع خطا یا شبه عمد باشد، قصاص ندارد. بلکه در صورت نبخشیدن مجنیعلیه، دیه واجب میشود.
دیه در کمتر از نفس به سه بخش تقسیم میشود:
1- عضوهایی که در بدن انسان بیش از یکی نیستند: دیهی هریک از این اعضا برابر است با یک دیهی کامل انسان؛ اعضایی مانند: بینی؛ زبان؛ آلتتناسلی مرد، ریش، پوست، کمر و... و از این قبیل است از بین رفتن شنوایی، بینایی، سخن گفتن، عقل؛
2- اعضایی که در بدن انسان جفت هستند: مانند دو چشم، دو گوش، دو لب، دو بیضه، دو دست، دو پا، دو فک، دو باسن، دو لب آلت تناسلی زن، دو پستان زن و ... به هریک از این دو عضو، نصف دیه تعلق میگیرد. و به هر دوی آنها با هم یک دیهی کامل تعلق میگیرد.
و چون کاربرد یکی از آنها از بین رود، نصف دیه به آن تعلق میگیرد. و اگر کاربرد هر دوی آنها از بین رود، دیه کامل به آنها تعلق میگیرد. و چون کسی یک چشم باشد و چشمش سالم باشد، در صورت از بین رفتن آن، یک دیهی کامل به آن تعلق میگیرد.
3- اعضایی که از آنها در بدن انسان چهار تا میباشد؛ مانند پلکهای دو چشم؛ به هریک از پلکها یک چهارم دیهی کامل تعلق میگیرد و به تمام آنها دیهی کامل تعلق میگیرد.
4- اعضایی که از آنها ده تا در بدن انسان میباشد: مانند انگشتان دست و پا؛ به هریک از انگشتان یکدهم دیهی کامل تعلق میگیرد. و به هر ده انگشت یک دیهی کامل تعلق میگیرد. و به بندهای هر انگشت یک سوم دیهی انگشت تعلق میگیرد و هریک از دو بند انگشت ابهام نصف دیهی انگشت ابهام تعلق میگیرد.
و اگر در طی جنایتی انگشتی کاربرد خود را از دست بدهد، یکدهم دیه به آن تعلق میگیرد و اگر همهی انگشتان کاربرد خود را از دست بدهند، یکدیهی کامل به همهی آنها تعلق میگیرد.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
تعداد دندانهای انسان 32 عدد میباشد. چهار دندان ثنایا (پیشین)، 4 دندان ربایی و 4 دندان نیش و 20 دندان اطراف میباشد. هر طرف ده تا؛
دیهی هریک از دندانها 5 شتر میباشد و دیهی تمام دندانها 160 شتر است.
به هریک از چهار نوع موی انسان در صورت از بین رفتن یک دیهی کامل تعلق میگیرد. که عبارتند از: موهای سر؛ موهای ریش؛ موهای دو ابرو؛ مژههای دو چشم. به هریک از دو ابرو نصف دیه و به هریک از مژهها یکچهارم دیه تعلق میگیرد.
دیهی دست فلج، چشمیکه نمیبیند، دندانی که کور است، در صورت از بین رفتن، یکسوم دیهی کامل این اعضا میباشد.
بخش دوم: دیهی زخمهای سر و جراحتهای سایر بدن
زخمهای سر ده نوع هستند که دیهی پنج تای آنها حکومت است و دیهی پنج تای آنها مقدار شرعی مشخصی میباشد. اما زخمهایی که به آنها حکومت تعلق میگیرد:
1- حارصه: خراش و شکاف پوست است بدون اینکه خون جاری شود.
2- بازله: زخمی است که مقدار اندکی خون از آن جاری میشود.
3- باضعه: زخمی است که گوشت را میشکافد.
4- متلاحمه: جراحتی است که موجب بریدگی عمیق گوشت شود اما به پوست نازک روی استخوان نرسد.
5- سمحاق: جراحتی است که از گوشت بگذرد و به پوست نازک روی استخوان برسد.
این زخمهای پنجگانه به آنها دیهی مشخص در شریعت تعلق نمیگیرد بلکه در آنها حکومت میباشد.
حکومت: حکومت به این معناست که مجنیعلیه شخصی سالم و برده در نظر گرفته شده و قیمت آن در حال برده بودن مشخص میشود و نیز اُفت قیمت وی در حالت زخمی شدن وی به صورتهای پنجگانه محاسبه میشود. و مقدار افت قیمت با این فرض، همچون نسبت وی به دیهی کامل میباشد. و قاضی به اجتهاد خود مقدار و میزان بهای پرداختی آنرا مشخص میکند. و در تعیین حکومت مقدار درد و زیان و تغییر شکل را لحاظ میکند.
اما زخمهای پنجگانهای که برای آنها در شریعت دیهی مشخصی تعیین شده است:
1- موضحه: زخمی است که به استخوان رسیده و استخوان را نمایان کرده است. و دیهی آن در شریعت 5 شتر میباشد.
2- هاشمه: زخمی است که در آن استخوان شکسته و خرد شده باشد. دیهی آن 5 شتر است.
3- منقله: زخمی است که در آن استخوان شکسته و خرد شده و علاوه بر آن جابجا شده باشد. دیهی آن 15 شتر میباشد.
4- مامومه: زخمی است که به قدری عمیق است که به پوشش نازک مغز استخوان رسیده است. دیهی آن یکسوم دیهی کامل است.
5- دامغه: زخمی است که به داخل مغز نفوذ کرده است. دیهی آن یکسوم دیهی کامل است.
جائفه عبارت است از زخمی که به درون شکم یا پشت یا سینه یا حلق و ... نفوذ کند.
اگر جراحت در سایر اعضای بدن باشد مانند پشت، شکم، سینه؛ زیرابه درون آنها نفوذ کند یکسوم دیه بدان تعلق میگیرد. و اگر به درون آن نفوذ نکند مانند زخمی شدن گوشت دست و پا و ... بدان حکومت تعلق میگیرد.
1- چون استخوان دنده بشکند، سپس ترمیم شود، دیهی آن یک شتر است.
2- چون استخوان ترقوه بشکند سپس ترمیم شود، دیهی آن یک شتر است و در دو استخوان ترقوه دو شتر میباشد.
3- در شکسته شدن ساعد یا بازو یا ران یا ساق چون ترمیم شوند، دو شتر دیه تعلق میگیرد.
4- چون استخوانهای مذکور ترمیم نشوند، به آنها حکومت تعلق میگیرد.
چون کمر بشکند و ترمیم نشود، یک دیهی کامل به آن تعلق میگیرد. و سایر استخوانها به آنها حکومت تعلق میگیرد.
مجنیعلیه حق ندارد به جای دیه از جانی بخواهد هزینههای درمان وی را بپردازد. بلکه مقدار مشخص شدهی دیه در شریعت به او داده میشود، کم باشد یا زیاد؛ و او نیز باید به حکم الله و رسولش راضی باشد. ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ﴾ [المائدة: 50] «چه کسی بهتر از الله، برای گروهی که یقین دارند، حکم میکند؟!».
در باب احکامی که بیشتر بیان شد، ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش از جدش از رسول الله روایت میکند که پیامبر الله به اهل یمن نامهای با محتوای میراث و سنتها و دیه نوشت که در آن آمده است: «دیهی نفس صد شتر است؛ در بریدن بینی از بیخ دیه کامل است. و در زبان دیه کامل، در دو لب دیه کامل، در دو بیضه دیه کامل، در آلت تناسلی مرد دیهی کامل، در کمر دیهی کامل، در دو چشم دیهی کامل، در یک پا نصف دیه، در زخم مامومه یکسوم دیه، در جائفه یکسوم دیه کامل، در منقله 15 شتر، در هر انگشت از انگشتان دست و پا ده شتر، در هر دندان پنج شتر و در جراحت موضحه 5 شتر میباشد. و مرد در برابر زن کشته میشود و بر صاحبان طلا هزار دینار میباشد».[26]
[1]- متفق علیه؛ بخاری: 6871؛ مسلم: 88؛ متن از بخاری است.
[2]- متفق علیه؛ بخاری: 6878؛ مسلم: 1676؛ متن از مسلم است.
[3]- متفق علیه؛ بخاری: 2766؛ مسلم: 89؛ متن از بخاری است.
[4] -- متفق علیه؛ بخاری: 6880؛ مسلم: 1355؛ متن از مسلم است.
[5]- مسلم: 2588
[6]- متفق علیه؛ بخاری: 111، مسلم: 1370؛ متن از بخاری میباشد.
[7]- مسلم: 1955
[8]- حَسَن؛ ترمذی: 1387؛ ابن ماجه: 2626؛ متن از ترمذی میباشد.
[9]- متفق علیه؛ بخاری: 5778؛ مسلم: 109؛ متن از بخاری است.
[10]- متفق علیه؛ بخاری: 6365؛ مسلم: 10؛ متن از بخاری میباشد.
[11]- متفق علیه؛ بخاری: 6878؛ مسلم: 1676؛ متن از مسلم میباشد.
[12]- صحیح؛ ابوداود: 4547؛ ابن ماجه: 2668؛ متن از ابوداود میباشد.
[13]- صحیح؛ ابوداود: 4772؛ ترمذی: 1421؛ این متن ترمذی میباشد.
[14]- حسن؛ ابوداود: 4541؛ ابن ماجه: 2630؛ متن از ابوداود میباشد.
[15]- متفق علیه؛ بخاری: 1952؛ مسلم: 1147
[16]- مسلم: 1218
[17]- صحیح؛ ابو داوود: 4497؛ ابن ماجه: 2692
[18]- متفق علیه؛ بخاری: 6902؛ مسلم: 2158؛ متن از بخاری میباشد.
[19]- متفق علیه؛ بخاری: 6880؛ مسلم: 1355؛ متن از مسلم میباشد.
[20]- سفیه و محجور و ... باشند.
[21]- حسن؛ ابو داوود: 4542؛ بیهقی: 16171
[22]- صحیح؛ ابن ابی شیبة در المصنف: 27487
[23]- حسن؛ مسند احمد:6692؛ ترمذی: 1413؛ این متن از ترمذی میباشد.
[24]- متفق علیه؛ بخاری: 6904؛ مسلم:1681؛ این متن از بخاری میباشد.
[25]- بخاری: 3166
[26]- صحیح؛ نسائی: 4853؛ دارمی: 2277؛ نگا؛ ارواءالغلیل: 2212