حکم کسی که وفات یافته و عقیده صحیح به او نرسیده است
سوال: حکم کسیکه وفات یافته و عقیده صحیح یا اسلام به او نرسیده باشد، یا اگر رسیده نادرست به او رسیده چیست؟
پاسخ: کسانیکه عقیده به آنها نرسیده و در دوران جاهلیتی بودهاند که فترت نامیده میشود (فترت به فاصله بین پیامبران گفته میشود) حکم اینها معروف است، و علما در مورد اهل فترت که شریعت به آنها نرسیده اختلاف کردهاند و این اختلاف در مورد آخرت آنهاست، در دنیا به وضعیتی که داشتهاند براساس آن در موردشان حکم میشود اگر بتپرست بودهاند مشرک میباشند و اگر دینی نداشتهاند کافر شمرده میشوند، اما آیا در آخرت معذور خواهند بود؟ علما در اینمورد اختلاف کردهاند، بعضی گفتهاند از اهل بهشت هستند و بعضی گفتهاند جهنمی هستند، و بعضی آنها را فاسق شمردهاند، و قول راجح این است که آنها روز قیامت امتحان میشوند، همانطورکه در حدیث آمده است، برایشان آتش افروخته میشود و امر میشوند که وارد آن شوند، هر کسی ازخدا اطاعت کند وارد آن شد از اهل بهشت خواهد بود، و هر کسی نافرمانی کند از اهل دوزخ خواهد بود.
اما در مورد کسیکه دین به صورت انحرافی به او رسیده است، این به تفصیل بیشتر نیاز دارد. چون کسیکه دین به او رسیده اگر به صورت واقعی به او رسیده اما همراه با تحریف است، مانند سران ضلالت از قبیل یهود و نصارا و ملحدان و مشرکان، گرچه دین خدا به آنها میرسد اما آن را تحریف میکنند و میگویند این دین درستی نیست، این دین به فلن چیز دستور میدهد... به فلن کار دستور میدهد... و پیروانشان را از پیروی دین متنفر و گریزان میکنند، اگر رسالت به اینها رسیده باشد و از آن اعراض کنند کافر به شمار میآیند.
سوال: لطفاً در مورد قیاس و ارتباط آن با منابع تشریع توضیح دهید، و همچنین بفرمائید آیا ولی امری که عالم نیست میتواند درباره مسئلهای حکم کند؟
پاسخ: قیاس را علما اینگونه تعریف کردهاند که قیاس یعنی الحاق فرع به اصلی به خاطر علت و سببی که در آن مشترک هستند، و قیاس همانطورکه قبلاً گفتیم به دو نوع است: جلی که تحقیق المناط نامیده میشود، و این محقق نمودن تطبیق و اجرای حکم شرعی است، یعنی وقتی خداوند متعال میگوید: ﴿فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ﴾ [النساء: 92]. «فقط آزاد کردن یک بردهی مومن بر عهدهی قاتل است».
منظور از رقبه فردی است که شما میخواهی آزادش کنی، این را قیس جلی مینامند و هیچ کسی منکر آن نیست؛ چون هر کسی احکام را بر محل و مواضع آن باید اجرا کند.
نوع دوم: این است که شم مسئلهای را با مسئلهای دیگر ملحق کنید، به عنوان مثال میگویی: شراب مستکننده و حرام است، و آنگاه وقتی میبینی که نبیذ مستکننده است آن را به شراب ملحق میکنی چون علت که مستکننده بودن است در آن یافت میشود، و در نهایت هر دو حکم حرمت میگیرند، و اینگونه فرع یعنی نبیذ را به اصل که شرب است ملحق کردی چون علت در هر دو یک چیز است و در نتیجه هر دو یک حکم دارند که حرمت است، در مورد حرمت نبیذ در قرآن و سنت نصّی نیامده و عالم با قیاس به حرمت آن نتیجهگیری کرده است. اما مورد بخش ودم سوال که آیا حاکم میتواند طبق نظر خود حمن کند؟ میگوئیم هیچ حاکمی حق ندارد در مورد مسئلهای که از قرآن و سنت دلیلی دارد طبق نظریه خود حکم کند، و حکم و داوری از آن خدا و رسول است.
سوال: استاد بزرگوار! شما اشاره کردی که سکولاریستها میخواهند به قرآن و سنت مراجعه کنند، اما میخواهند قرآن و سنت را آنگونه که میخواهند بفهمند، و مراجعه به قرآن و سنت براساس فهم سلف صالح را نمیپذیرند، آیا در اینمورد صادق هستند؟ و آیا میشود برای تاویل نصوص از آنها مثالی ارائه شود؟
پاسخ: اینکه صادق هستند یا نه، این را خداوند میداند، و ما فقط اندیشه آنها را مورد محاکمه قرار میدهیم و میگوئیم اینها میخواهند با اینکار شریعت اسلامی را ملغی کنند، و همانطورکه میدانید اگر ما بیائیم و نصوص قرآن و سنت را بدون آنچه سلف بر آن اجماع کردهاند و فهمیدهاند، مورد تمسک و بررسی قراردهیم اینکار به هرج و مرج بزرگی خواهد انجامید، و میدانید که گاهی انسان نصوص را میشنود و ممکن است از آن برداشتی کند و چیزی بفهمد، و صوفیان و باطنیه که وارد تاویل شدند قضیه همین بود که هر چه از قرآن و سنت میفهمیدند میگفتند فهم ما درست است، و شما هر چه از آن برداشت کردی و فهمیدی درست است،
و رافضی میآید و میگوید معنی فرموده الهی که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗ﴾ [البقرة: 67]. «الله به شما دستور میدهد (برای آشکار شدن راز قتل) گاوی ذبح کنید».
منظور از گاو عائشهل است، آیا چنین برداشت و فهمی درست است؟!
و صوفی میآید و آیه ﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ ١٧ فَقُلۡ هَل لَّکَ إِلَىٰٓ أَن تَزَکَّىٰ ١٨﴾ [النازعات: 17- 18]. «آنگاه که پروردگارش، او را در وادی پاک «طوی» ندا داد... به سوی فرعون برو که او طغیان و سرکشی کرده است».
اینگونه تفسیر میکند که فرعون یعنی قلب شما، یعنی خداوند به موسی دستور نداد که به فرعون طاغوت و حاکم مصر این را بگوید.
پس این سخن که هر فهم و برداشتی از قرآن و سنت صحیح است، رهگذری است که سکولاریستها میخواهند، ولی نصوص شرعی با فهم سلف مورد صیانت قرار گرفتهاند، و سلف صالح در بهترین قرنها میزیستهاند و آنان راه و روش رسول اکرم ج را در پیش گرفتهاند، پس ما وقتی از سلف سخن میگوئیم دو قضیه را مدنظر داریم، یکی موضوع منهج و راه و روش، یعنی هر کسی راه و روشی را در پیش بگیرد که رسول اکرمج و صحابه اش برآن بودهاند از سلف است.
دوم: موضوع زمانی است، یعنی مردم قرنهایی که برتری آن بیان شده سلف نامیده میشوند، چون رسول اکرم ج به خوب بودن و برتر بودن مردم آن قرون گواهی داده است.
و کسانیکه بعد از آنها آمدهاند اما راه و روش آنانرا در پیش گرفتهاند نیز از سلف به شمار میآیند، و مرجع علما روش سلف و آنچه که در این برهه زمانی خجسته و برتر بوده، میباشد، برههای که رسول اکرم ج در مورد آن میفرماید: (بهترین قرنها قرن من است، و سپس کسانیکه بعد از آنها میآیند، و سپس کسانیکه بعد از آنها خواهند آمد).
ضوابط گفتگو درباره مسائل عقیدتی
سوال: ما معتقدیم در مورد مسائل اصولی جایی برای گفتگو و مناقشه نیست، اما بعضی از سکولاریستها میگویند: باید در مورد آن مناقشه و بحث شود.
و از این استدلال میکنند که علمای سلف همچون ابن تیمیه و غیره رحمهم الله تعالی در مورد آن مناظره میکردهاند، لطفاً راهنمایی کنید؟
پاسخ: گفتگو انواع مختلفی دارد، نوع اول گفتگویی است که بین علما انجام میشود، و این قضیه فکر میکنم روشن است، که علمای مجتهد جمع میشود و با یکدیگر گفتگو میکنند و دلایل را مورد بررسی قرار میدهند، و اگر بر یک رأی اتفاق کنند که خوبه، وگرنه هر کسی رأی خود را براساس دلیل آن خواهد داشت، و در تاریخ اسلام بحثها و سخنرانیهای علمی بین علمای مسلمین انجام میشده است. نوع دوم: گفتگو و مناقشه با اهل باطل برای رد کردن افکار آنها، یعنی عالم و دعوتگر میآید تا با آنها مناقشه و گفتگو کند تا گمراهیاشان را بیان کند، و شیخالاسلام ابن تیمیه همین کار را میکرد، و عبدالعزیز مکی کنانی نیز چنین نمود وقتی معتزله با او بحث و مناقشه کردند، و این گفتگو و مناقشهای است که دعوتگر آن را انجام میدهد تا روشن کند که آنچه به آن دعوت میدهد حق است و بیان دارد که طرف مخالف منحرف است.
اما نوعی گفتگو و مناقشه هست که اهل باطل به آن فرا میخوانند، و هدفشان این است که ما قضایا و آنچه ازمسلّمات است را در معرض مناقشه و گفتگئ قرار دهیم، به عنوان مثل میگوید: چرا در اینمورد مناقشه و گفتگو نکنیم که آیا به شریعت اسلامی استناد کنیم یا به آن استناد نورزیم؟
آیا استناد به شریعت اسلامی و اجرای آن قضیهای است که درباره آن مناقشه شود؟!
آیا اعتماد و استناد به قرآن و سنت در مسائل عقیدتی قضیهای است که باید در مورد آن گفتگو و مناقشه شود؟!
آیا باید ملحدان را در اعلام الحادشان باید تائید کرد و موضوع ارتداد در فقه اسلامی را باید بست و بگوئیم هر کسی میخواهد کمونیست باشد، و این کارها را به خاطر گفتگو کنیم؟!
نه، این ممکن نیست، و کسانیکه به گفتگو فرا میخوانند منظورشان گفتگوی شرعی که انواع آن را ذکر کردیم نیست، و بلکه آنها گفتگویی میخواهند که بوسیله آن به هدفی برسند، به هدف رسیدن گفتگو یعنی چه؟ یعنی اینکه هدف من و هدف شما گفتگو است، از اینرو شما ملزم به پذیرفتن نظریه من نیستی و من هم ملزم به پیروی از نظریه شما نیستم، فقط موضوع را مطرح میکنیم و در مورد آن گفتگو میکنیم، و هر کسیکه آنچه میخواهد همان را میپذیرد. و این قضیه خطرناکی است، و معنایش این است که هر کسی هر چه میخواهد میتواند طرح کند و بگوید میخواهم گفتگو کنم، پس چنین مناقشه و گفتگویی با آن مناقشه و گفتگو شرعی متفاوت است، چون گفتگو طبق نظر اینها یعنی اینکه همه آرا و افکار آزادانه مورد مناقشه قرار گیرند، در صورتیکه روش و راه سلف رحمهم الله این است که امور قطعی جایی برای گفتگو در آن نیست و هر کس با آن مخالفت ورزد مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.
روش اهل سنت و الجماعت در عقاید برآمده از قرآن و سنت است
بعد از این ارائه گذار و سریع منابع فراگیری عقیده، به قضیه اعتقادی دیگری میپردازیم که مرتبط با آن است، و آن این است که شیوه و روش اهل سنت و الجماعت در عقاید باید برآمده از قرآن و سنت باشد که امور خبری میباشند و ایمان به آن و عمل در پرتو آن واجب است، و همچنین استدلال شرعی بر احکام شرعی باید مبتنی بر شیوه واضح و روشنی باشد، و نباید کسی بگوید که فروع هستند، میگوئیم حتی اگر فروع باشند باید شیوه استدلال بر آن مطابق روش سلف صالح باشد، و استدلال شرعی در مورد احکام فرعی نیست بلکه اصولی است، پس وقتی قضایایی میآید که به عبادت و یابه مر معاملاتی ما یا به امور زندگی ما مرتبط است، حکمی که خداوند در مورد آن بر ما واجب کرده است را چگونه استنباط کنیم؟
باید روشی شرعی وجود داشته باشد که سلف در پیش گرفتهاند، و هیچ کسی حق ندارد از آن منحرف شود، و این همن قضیه وجوب داور قرار دادن قرآن و سنت رسول خدا ج است، و داور قرار دادن شریعت اسلامی امری فرعی نیست و بلکه امری اصولی است، بنابراین وقتی میگوئیم روش و منهج سلف صالح در عقاید معنایش این نیست که فقط آنچه متعلق به ایمان به خدا و ایمان به اسماء و صفات خدا یا ایمان به پیامبر ج مدنظر باشد، بلکه روش استدلال شرعی با آن پیوند ریشهای دارد، چون همه مردم باید به هنگام اختلاف به قرآن و سنت پیامبر ج مراجعه کنند، و خداوند متعال در آیات متعددیاینرا بیان کرده، چنانکه میفرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ ٤٤﴾ [المائدة: 44]. «کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نکنند، کافرند».
و در آیه دوم میگوید: ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٥﴾ [المائدة: 45]. «حکم نکنند، ستمکارند».
و در آیه سوم میگوید: ﴿وَلۡیَحۡکُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِیلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِیهِۚ وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤٧﴾ [المائدة: 47]. «اهل انجیل باید مطابق احکامی حکم کنند که الله در آن نازل نموده است. و کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نمیکنند، فاسق و بدکارند».
و میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥﴾ [النساء: 65]. «خیر؛ سوگند به پروردگارت آنها ایمان ندارند تا آنکه تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دلگیر نشوند و کاملا تسلیم باشند».
و در کشورهای اسلامی گاهی فراخوانهایی علنی و گاهی پنهانی برای داور قرار ندادن شریعت خدا انجام میشود، و در بعضی از کشورها این قضیه به صورت علنی طرح میشود که آیا شریعت منبع اساسی است یا یکی از منابع میباشد؟ و در بعضی از کشورها این سکولاریستها و غیره جرأت چنین طرح آشکاری را ندارند. از اینرو به دنبال طرحها مخفیانه دیگر میروند، و در این راستا از وسیلههای مختلفی استفاده میکنند، و قبلاً گفتیم که یکی از وسیلههایی که در راستای این هدف استفاده میکنند این است که میگویند باید به قرآن و سنت بدون فهم سلف صالح مراجعه کرد، و این یعنی بازگشتی نو، با وضعیتی جدید، و ارائهای جدید و شاید هم به ارائه دید جدیدی بیانجامد.
و از جمله راههایی که برای هدف خود استفاده میکنند این است که ادعا میکنند که استنباط احکام شرعی مختص علمای مجتهد نیست، و بلکه همه مردم یا هر کسی که میخواهد بیندیشد و از قرآن و سنت پیامبرج استنباط کند میتوانند دست به چنین کاری بزنند، و علمای مجتهد و جاهلان و کسانیکه دانشی در مورد کتاب و سنت پیامبر ج ندارند همه میتوانند استنباط کنند، و این درآمد خطرناکی است، چون این یعنی حکم شرعی و تطبیق آن و فتوا دادن به آن آنگونه در تاریخ اسلام و امت اسلامی مختص گروه علمای مجتهد بوده، نخواهد بود و از اینه به دیگران منتقل میشود، و آنجاست که هرج و مرج بیپایانی پدید خواهد آمد.
و همچنین بعضی از اینها شیوه دیگری دارند که شبیه شیوه کسانی است که به دنبال رخصتها و آسانیها هستند، اینها میگویند در هر مسئلهای علما اقوال زیادی دارند و ما میتوانیم به هرقولی که بخواهیم تمسک بجوئیم، و اگر شما مسئلهای را طرح کنی، به شما میگوید: فلانی در اینمورد چنین گفته... و فلانه چنین گفته... و فلانی چنین گفته... و ما به هر نظری از نظرها تمسک بجوئیم درست است، چون نظر بعضی از علماست، این یعنی انسان دنبال مسائل شاذ و اقوال شاذ علما و اقوال مرجوحی که مخالف دلیل صحیح است، برود؛ به بهانه اینکه نظریه بعضی از علما میباشد، و این قضایا و مسایل به اصول مبدّل شوند، و این روش بسیار خطرناکی است، چون انسان باید بر دلیل اعتماد کند، و هرگاه دو قول یافت یا دو قول به او ارائه شد باید از دلیل هر یک بپرسد و به دنبال دلیل باشد، و اگر فردی عامی بود از عالمی از علما که معتمدتر و به قرآن و سنت آگاهتر باشد تقلید کند، اما اینکه قضیه برای هر کسی که میخواهد رها شود تا خود فتوا دهد و بگوید و هر مسئلهای که در کتابها یافت میشود مورد اعتماد قرار گیرد و به آن عمل شود، میگوئیم نه، بلکه روش درست رفتن به دنبال دلیل است، و ترجیح اقوال علما در پرتو اصولی است که علمای سلف مقرر کردهاند.
مهم این است که سکولاریبستها و پیروانش میخواهند از درون شریعت الهی را نابود کنند، و میخواهند در نهایت قضایا را به گونهای که طرح دموکراتیک مینامند برای مردم مطرح کنند، و آنگاه گفته شود: نظر شما در فلن قضیه چیست؟ رأیگیری کنید! و آنگاه ما مردم را جمع میکنیم و رأیگیری میکنیم اگر پنجاه و پنج درصد یا شصت درصد به نظریه دیگری رأی دادند همان را انتخب میکنیم حتی اگر با دلیل و شریعت مخالف باشد...
در صورتیکه روش درست در اینمورد این است که به هنگام اختلاف امور به قرآن و سنت برگردانده شود، و با ارجالع قضایا به علمای مجتهد عامل کار ارجاع به قرآن و سنت تحقق مییابد،
و به آرای و دیدگاهها مردم جاهل و عوام ارجاع نمیشود.
شیخ الاسلام ابن تیمیه/ در توضیح ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء: 59]. «و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید».
میگوید: و در این آیات انواعی از درسها و عبرتهاست که بیانگر این است که هر کسی غیر از قرآن و سنت را داور قرار دهد گمراه و منافق است گرچه ادعا کند که میخواهد کار درستی انجام دهد.
و شیخ الاسلام در اینجا به سخن منافقان اشاره میکند که ﴿ثُمَّ جَآءُوکَ یَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِیقًا ٦٢﴾ [النساء: 62]. «نزدت میآیند و به الله سوگند یاد میکنند که قصدی جز نیکی و ایجاد سازش نداشتهایم».
و اگر از کسانیکه اهل سیاستهای ستگرانهای هستند که مخلف قرآن و سنت است بپرسی، میگویند: سیاست و امور درست نمیشود مگر با این چیز، حتی اگر آن چیز مخالف قرآن خدا و سنت پیامبر ج باشد.
شیخ الاسلام میگوید: گرچه ادعا کند که میخواهد بیین دلایل شرعی و بین آنچه از بعضی از طاغوتیان مشرک و اهل کتاب فرا گرفتهاند و آن را عقلیات مینامند، همآهنگی ایجاد کند.
از اینرو علمای اسلام رحمهم الله بیان کردهاند که هر کسیکه میخواهد در مسند قضوت و افتاء قرار بگیرد باید دارای چند صفت باشد، که برخی عبارتند از: اسلام، تکلیف، عدالت، سپس گفتهاند از اهل اجتهاد باشد و اجتهاد شامل چند چیز است کهع عبارتند از:
1- علم به قرآن و سنت و احکامی که متعلق به آن است، تشخیص ناسخ و منسوخ قرآن، و تشخیص ناسخ و منسوخ حدیث، و تشخیص حدیث صحیح و ضعیف... تا آخر.
2- دانست زبان عربی.
3- آگاهی از اصول فقه که از اصول استدلال است، تا مفتی براساس اصل مقرر شدهای فتوا بدهد نه بر ادعا، و نه براساس آرای عقلی محض.
و همچنین صفاتی برای کسانیکه در مسند قضاوت و افتاء قرار میگیرند بیان کردهاند که برخی عبارتند از: اینکه نیت او نیک باشد و هدفش بیان احکام خدا برای مردم، و از کسانی نباشد که شریعت الهی را تبدیل میکنند، و باید در علم شرعی ماهر باشد و آن را خوب فرا گرفته باشد. و باید رفتنار و اخلاق مردم و عادت و انحرافات و مقاصد آنها را بداند، تا از روی آگاهی فتوا بدهد، و باید بردار و شکیبا باشد و در صادر کردن احکام شتاب نورزد، و این موارد قضایای بسیاری مهمی است.
و باید دانست که افتاء بر چند نوع است:
نوع اول: افتاء خالی از اجتهاد، و این از باب اخبار خالص است، به اینصورت که از عالم سوالی پرسیده شود و او براساس آنچه از قرآن و سنت میداند پاسخ دهد، به عنوان مثال سوالکننده از او بپرسد و به او بگوید: بزرگترین آیه در کتاب خدا چیست؟ و عالم بگوید: آیه کرسی، چون پیامبر ج گفته است.
دوم: فتوایی که همراه بااجتهاد باشد، یعنی عالم برای استباط حکم شرعی اجتهاد کند، و این نیز به دو نوع است:
نوع اول: آنچه علم اصول فقه نامیده میشود یعنی احکام شرعی با قرآن و سنت و اجماع معلوم و مشخصاند، و مجتهد آن احکام را بر این واقعه تطبیق میدهد، در اینصورت مفتی باید این وضعیت و حالت را بداند و آنگاه این حکم را بر آن تطبیق دهد، و این در مورد اموری است که قرآن و سنت به روشنی بر آن دلالت میکند، و وظیفه مفتی این است که واقعه ر درست بفهمد تا حکم را بر آن تطبیق دهد.
نوع دوم: از انواع اجتهاد این اسشت که حکم شرعی که مجتهد برای این واقعه میخواهد برایش معلوم و روشن نیست، بنابراین نیازمند است ت در دله جستجو کند و اجتهد نماید تا حکم را استخراج کند، و بعد از آن حکم را بر آن واقعه اعمال کند، و همانطورکه میدانید علما برای مفتی دو شرط اساسی مقرر داشتهاند، یکی شناخت احکام شرعی و این قضیه اجتهادی است همانطورکه به آن اشاره کردیم.
دوم: فهمیدن آنچه روی داده و شناخت کامل واقعهای که روی داده است، تا فتوای و حکم او براساس تصور روشنی انجام شود، پس اول باید حکم شرعیس متصور باشد و در مرحله دوم باید واقعه و رویداد درست فهمیده شود. بعد از آن مرحله اجرای عملی میآید که سوّمین مرحله مار است، بنابراین کسانیکه میخواهند مردم را از عقیده شریعت با چنین راهکارهایی منحرف کنند، و میخواهند کارها به اهل آن ارجاع نشود و افراد عامی غیرمجتهد و غیرعالم به آن بپردازند، فاقد شرایطی هستند که ذکر کردیم، و آنچه در پیش گرفتهاند راه و روش اشتباهی است که باید متوجه آن باشیم، و سکولاریستها و غیره همین روش را در پیش گرفتهاند، تا قضیه برداشت نصوص قرآن و سنت را برای همه آزاد بگذارند و هرکس هر چه میخواهد در مورد آن بگوید و به دلخواه خود فتوا بدهد، و قطعاً اگر چنین باشد اوضاع و امور به آرزا و دیدگاههایی مبدل میشود که از شریعت دور خواهند بود، و حال آنکه خداوند متعال میفرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ [النساء:59]. «و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و رستاخیز ایمان دارید».
دوستان و برادران! این بود خلاصه منهج سلف رحمهم الله در منابع فراگیری، و این بود شیوه آنها در مورد شیوه استدلال احکام شرعی.
از خداوند مکتعال مسئلت مینمایم که به ما بینش دینی عطا کند و ما را در راستای آنچه مورد پسند اوست توفیق دهد و ما را از خطای و لغزشها مصون بدارد و گناهن ما را بیامرزد.
وصلى الله وسلم على نبینا محمد واله وصحبه وسلم