اقسام مردم در برابر قرآن و سنت
مردم در تعامل با این دو منبع ـ قرآن و سنت ـ به چند دسته تقسیم میشوند، گروه اول کسانیند که در ظاهر و باطن آن را میپذیرند، و هر آنچه قرآن میگوید آن در ظاهر و باطن قبول میکنند، و اینها به دو گروه تقسیم میشوند، اهل فقه و فهم و اهل حفظ و روایت. گروه دوم قرآن و سنت را در ظاهر و باطن تکرار میکنند، و اینها نیز به دو دسته تقسیم میشوند، دستهای حق را شناخته اما به خاطر حسادت خود ایمان را نمیپذیرد، و از پیروی کردن از قرآن و سنت اباء میورزد، گروه دوم پیروان اینها هستند.
گروه سوم کسانیند که در ظاهر قرآن و سنت را میپذیرند اما در باطن آن را رد میکنند، و اینها منافقان هستند که اعلام میدارند که مومن هستند و نمیخواهد به جای قرآن و سنت چیزی دیگر باشد، اما در باطن با قرآن و سنت مبارزه میکنند، و با دعوتگرانی به قرآن و سنت دعوت میدهند مبارزه مینمایند، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَیَٰطِینِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَکُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ ١٤﴾ [البقره: 14]. «و هنگامی که با مؤمنان، روبرو میشوند، میگویند: (ما نیز همانند شما) ایمان آوردهایم؛ و چون با شیاطین و دوستان گمراهشان، تنها میشوند، میگویند: ما با شما هستیم و تنها (مؤمنان را) به استهزا و ریشخند میگیریم».
گروه چهارم کسانیند که در باطن آن را میپذیرند اما در ظاهر آن را انکار میکنند، این وضعیت گاهی در بعضی جاهها و در بعضی اوقات برای مستضعفان پیش میآید، چنین کسانی نمیتوانند اسلام را اظهار کنند، و شاید مجبور باشند که بگویند مسلمان نیستند با اینکه در حقیقت مؤمن راستین هستند، و این وضعیت در برهههایی در تاریخ اسلامی ما روی داده است، در اندلس وقتی نصارا به مسلمانان آنجا حمله کردند آنان را مجبور کردند که اعلام کنند که مسیحی هستند، و اینجا بود که مسلمین در آنجا اظهار نصرنیت میکردند و فرزندانشان را به کلیساها میبردند و وقتی به خانههایشان باز میگشتند در خلوت به فرزندان خود قرآن و سنت رسول اکرم ج را میآموختند، و این مصیبتی بود که امت اسلامی به آن گرفتار آمد و توضیح آن مفصل است.
بعد از بیان این سه مقدمه هماکنون میپردازیم به شیوه و روش سلف صالح در فراگیری و منبع آن نزد آنها.
قرآن و سنت منبع فراگیری مفاهیم اعتقادی و دینی نزد اهل سنت و الجماعت است.
اولین قضیه بدیهی در این موضوع این است که منبع فراگیری نزد اهل سنت و الجماعت قرآن و سنت است، پس قرآن و سنت رسول اکرم ج منابع اسسی این عقیده میباشند، و برای هیچ انسانی که ادعای اسلام و ایمان میکند جایز نیست که این دو منبع را مورد عیبجویی قرار دهد، یارهایشان کند، چنانکه دلایل زیدی به این مطلب اشاره دارد، و خداوند متعال در کتاب خود میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥﴾ [النساء: 65]. «خیر؛ سوگند به پروردگارت آنها ایمان ندارند تا آنکه تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دلگیر نشوند و کاملا تسلیم باشند».
و میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِیلِهِۦۖ وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَا﴾ [آل عمران: 7]. «او، ذاتی است که قرآن را بر تو نازل کرد؛ بخشی از آیاتش، آیات روشن و مشخصی هستند که اصل و اساس این کتاباند و برخی دیگر، آیات متشابهند. کسانی که در دلهایشان کجی (و میل به باطل) وجود دارد، برای فتنهانگیزی و تأویل (نادرست) آیات، در پی آیاتِ متشابه بر میآیند؛ حال آنکه کسی جز الله تأویلش را نمیداند. حتی دانشمندان توانا و خبره میگویند: ما به آن ایمان داریم؛ همگی از سوی پروردگارمان است».
و این دلیلی است بر اینکه هر کسی بر قرآن و سنت تکیه کند و از دایره آن دو بیرون نرود، راه حق را در پیش گرفته است، و هیچ انسانی اختیار ندارد که هر راهی را که میخواهد در پیش بگیرد، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ﴾ [البقرة: 85]. «آیا به بخشی از دستورات کتابِ (آسمانی) ایمان میآورید و به بخشی دیگر کفر میورزید؟! بدانید برای آن دسته از شما که چنین کنند، چیزی جز خواری و رسوایی این جهان نیست و روز قیامت گرفتار سختترین عذابها میشوند».
این در مورد کسانی است که به بخشی از کتاب ایمان میآورند و بخشی از آن را ترک میکنند.
و در سنت احادیث زیادی در اینمورد از رسول اکرم ج نقل شد که بیانگر این است که پیروی از شریعت او واجب است، و خداوند به پیامبر قرآن و همانند آن را دده است و رسول خدا ج از روی امیال و هوای نفس سخن نمیگوید بلکه آنچه او میگوید وحی است که به او وحی میشود.
پس تمسک به قرآن و سنت مسئلهای اساسی و مهم است، و منبع اساسی فراگیری اصول و فروع این عقیده میباشد، و سلف صالح رحمهم الله کاملاً در برابر قرآن و سنت تسلیم بودند، و وقتی از زهری/ در مورد گفته رسول اکرم ج که میفرماید: (هرکسی گریبان چاک کند از ما نیست) پرسیدند؟ امام زهری سخن معروفش را گفت: علم نزد خداست، و بر پیامبر رساندن و بر ما پذیرفتن است. پس آنچه قرآن و سنت میگوید کسی حق ندارد که به دلخواه خود آن را انجام دهد یا ندهد بلکه باید انجام بدهد، و خداوند در کتاب خود میفرماید: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾ [الأحزاب: 36]. «سزاوار هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که چون الله و پیامبرش به کاری حکم دهند، برای آنها در کارشان اختیاری باشد».
پس هیچ کسی اختیاری ندارد، و بلکه گزینه و آنچه باید انتخاب شود همان است که قرآن و سنت میگوید، از اینرو سلف صالح راه قرآن و سنت را در پیش گرفتند، و ما هم اگر میخواهیم امت اسلامی به افتخار و عزت گذشته برسد باید راه قرآن و سنت را در پیش بگیریم، و خداوند یاری کردن دینش را تکفّل نموده وقتی ما آن را یاد میکنیم، چنانکه میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَٱنتَقَمۡنَا مِنَ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْۖ وَکَانَ حَقًّا عَلَیۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٤٧﴾ [الروم: 47]. «و پیش از تو پیامبرانی به سوی قومشان فرستادیم؛ پس با نشانههای آشکار نزدشان آمدند و آنگاه از مجرمان انتقام گرفتیم. و یاری مؤمنان، حقی برعهدهی ماست».
و یاری خداوند زمانی تحقق مییابد که ما دین او را یاری کنیم، و یاری کردن دین با تمسک به قرآن و سنت انجام میشود.
روش عقلی که همه مفاهیم و روشها را تصحیح میکند
مسئله سوم در این مقدمه این است که از دیرباز و تاکنون همواره گروهی بودهاند که برای خود شیوه و روشی عقلی مقرر کردهاند، در قدیم به این روش و متد عقلگرا سوفسطائیه گفته میشد که بسیاری از صاحبان فلسفه امروزی به آن پایبند هستند و نیز طرز تفکر و اعتقاد بسیاری از تجددگرایان و غیره میباشد، و اینها میگویند در حقیقت حقّ ثابتی وجود ندارد، بلکه هر کسیکه به عقیدهای معتقد باشد یا سخنی بگوید، گفتۀ او احتمال دارد که حق باشد و بلکه باید حق باشد و اینها هر امر ثابتی را انکار میکنند و میگویند چیز ثابتی در دین خدا نیست، بنابراین در امور بدیهی جدال و مناقشه میکنند، و دعا میکنند که همه چیز را میدانند، و از دیدگاه آنان حق مسئلهای نسبی است و چیزی است که هر کسی با چشم خود میبیند، و این قضیه را زیاد مطرح میکنند و میگویند: چرا میگوئیم که به مذهب سلف صالح برمیگردیم؟ چرا میخواهید ما را به آن دوران بازگردانید؟ شرایط متفاوت است و اوضاع فرق میکند، و از اینرو حقایق نیز فرق میکند، بنابراین افراد این گروه گمان میبرند که هر کسی هر عقیده و فکری داشته باشد، میتواند عقیده و فکر او صحیح باشد، و بسیاری از سکولاریستها و تجددگرایان و غیره را میبینیم که اینگونه فکر میکنند و میگویند: هر آنچه از سرزمین اسلامی نشأت میگیرد اسلامی و حق است و باید آن را تصدیق کرد و باید در آینده زندگی ما روش و شیوه ما قرار گیرد، حتی اگر کفر و شرک و الحاد باشد. و این قضیه را همواره و همیشه مطرح میکنند و باید علما و طلاب و دعوتگران به راه خدا، متوجه و بیدار باشند، پس قضیه بازگشت به شیوه و روش سلف صالح رحمهم الله تعالی قضیه دین و عقیده است، و مسئلهای اجتهادی نیست.
انواع مردم در پیروی از قرآن و سنت
مسئله دوم: اگر کسی اوضاع مردم را بررسی کند خواهد دید که به دو گروه تقسیم میشوند، گروه اول کسانیند که براساس شیوه و روش حق در ظاهر و باطن از رسول اکرم ج پیروی میکنند.
گروه دوم: کسانیند که مخالف این شیوه هستند، و به حکم و امر خدا و پیامبر ج اعترض میکنند، بنابراین در این مقدمه به انواع کسانیکه به فرمان و حکم و شریعت خداوند اعتراض میکنند اشاره میکنیم، این افراد به سه گروه تقسیم میشوند:
گروه اول: کسانیند که براسس ـ شبهات پوچ و باطل که آن امور قطعی عقلی مینامند اعتراض میکنند، و حال آنکه آنچه آنها میگویند امور قطعی عقلی نیست بلکه توهمات و خیلاتی بیش نیستند، مانند کسانیکه اسماء و صفات خداوند متعال و یا کلیت قدرت او و غیره با دلایل کلّی انکار میکنند، اینها از فلاسفه و اهل کلام و غیره هستند.
گروه دوم: کسانیند که به شریعت و امر الهی اعتراض میکنند، و اینها به سه دسته تقسیم میشوند:
دسته اول: کسانیکه براساس افکار و قیاسهای خود که متضمن حلال کردن آنچه خدا حرام کرده یا حرام کردن حلال خدا، و یا اسقاط آنچه او و.اجب نموده و یا واجب کردن آنچه او تعالی واجب نکرده، میگردد، اعتراض میکنند، اینان اهل قیاسهای عقلی فاسدی هستند که خواستهاند بوسیله این قیاسهای فاسد دین را فاسد کنند.
دسته دوم: کسانیند که براساس آنچه ذوق و وجد و خیالات خود به حقایق ایمان و شریعت اعترض میکنند، و صوفیها به این مشهور و معروفند، و معتقدند که این کشفها ـ که کشفهای باطلی است ـ بر حقایق ایمان و شریعت مقدم میباشند، و گاهی کارشان به جایی میرسد که آنچه را خداوند حلال نموده حرام قرار میدهند و آنچه را خداوند حرام کرده حلال میشمارند، و این را مقامی از مقامهای ولایت قرار میدهند.
دسته سوم: کسانیند که براساس سیاستهای ستگرنهالی که آن را بر حکم خدا و پیامبر مقدم میدارند به شریعت الهی و فرمان او اعتراض مینمایند. همه این دستههای مذکور امر و چیزی را بر فرمان خدا و رسول مقدم میکنند.
دسته اول وقتی از دیدگاه آنها عقل و نقل تضاد داشته باشد عقل را بر نقل مقدم میکنند.
گروه دوم وقتی حدیث با قیاس تعارض داشته باشد قیاس را بر روایت و حدیث مقدم میکنند.
گروه سوم وقتی ذوف و وجد و کشف با ظاهر شریعت تعارض داشته باشد ذوق و کشفهای خود را مقدم میکنند.
دسته چهارم که سیاستمدارن باشند میگویند هرگاه سیاست با شریعت تضادی داشته باشد سیاست را مقدم کنیم، و این سیاست جایرانه است.
گروه سوم کسانیند که به کاره و تقدیر الهی اعترض میکنند، و اینها گمراهترین و جاهلترین مردم هستند.
اعتراضاتی که در مطالب گذشته به آن اشاره نمودیم، اعتراضات کسانی است که میخواهند مردم را از دین منحرف کنند، و باورها و سفسطهها را جایگزین دین و شریعت الهی کنند، و میخواهند مردم را از محقق نمودن و حاکم قرار دادن شریعت الهی رویگردان کنند، و اساس این دیدگاه همان تقسیم دین به اصول و فروع است، ازاینرو میگوئیم که ما دین را به اصول و فروع تقسیم نمیکنیم بلکه دین همه دین است، و لتزام به فرمان خدا و شریعت او و التزام به عقیده درست همه یک شئ واحدی است که همه باید به آن پایبند باشند، و جایز نیست که انسان بر این باور باشد که میتواند بخشی از آن را رها کند.
اولین مقدمه این است که نزد بسیاری از اهل کلام و فلاسفه منتسب به اسلام و غیره معروف است که دین به دو قسمت یعنی اصول و فروع تقسیم میشود، و میگویند این قضیه از اصول دین است و فلان قضیه از فروع دین به شمار میآید، بنابراین مسائل اعتقادی را از اصول دین قرار میدهند و مسائل احکام شرعی را از فروع دین به حساب میآورند، و سپس براساس این تقسیم نتیجهگیریهای متعددی میکنند، به عنوان مثال میگویند: خطاء در اصول دین ممکن است فرد خاطی را به کفر برساند، اما خطا در فروع او را کافر نمیکند و فقط یک خطای اجتهادی به شمار میآید.
همچنین از جهت اثبات، فروع را با خبر واحد اثبات میکنند، ولی برای اثبات اصول احادیث رسول اکرم ج را کافی نمیدانند و فقط احادیث متواتر و دلایل عقلی را طبق شیوه خود در اثبات اصول مورد استفاده قرار میدهند.
ما این کسانیکه دین را به اصول و فروع تقسیم میکنند، در این مورد خلط مبحث عجیبی ارائه میدهند، و تردیدی نیست که این تقسیم آنها از نوآوریهاست و در زمان پیامبر ج و صحابه و قرنهای برتر که سلف صالح میزیستهاند چنین مقولهای نبوده است، به عنوان مثال هر قضیهای که متعلق به ایمان به خدا یا ایمان به پیامبر و روز قیامت و امثال آن باشد را اصول دین میشمارند، و هر قضیهای که مرتبط به احکام فروع باشد حتی اگر نماز و زکات و حج و روزه باشد آن را از فروع دین قرار میدهند، و مورد اول را مهم میشمارند و مورد دوم را اموری فرعی میدانند که اهمیتی ندارد،
اما در حقیقت این تقسیم اشتبه بسیار بزرگی است. چون وقتی جبرئیل نزد پیامبر آمد رسول اکرم ج فرمود: این جبرئیل بود نزد شما آمد تا به شما دینتان را بیاموزد، آنچه رسول خدا در این حدیث از آن به عنوان دین خبر داده شامل اسلام به همراه ارکان پنجگانه آن و شامل ایمان به همراه ارکان ششگانه آن میباشد، و همچنین احسان را شامل میشود که بالاترین جایگاه دین است و آن یعنی (اینکه خداوند متعال را چنان عبادت کنی که گویا او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند) و آنها میگویند نمز از فروع دین است، اما تردیدی نیست که از اصول دین میباشد، یعنی اقرار و پذیرفتن نماز اصلی از اصول دین است و هر کسی منکر آن شود به اجماع علما کافر است. و همچنین زکات، و نیز حرمت ربا و شراب و زنا و غیره، همه اینها اموری است که از بدیهیات دین میباشند، بنابراین از اصول دین به شمار میآیند و هر کسی آن را انکار کند و بگوید: خداوند ربا را حرام نکرئده، یا بگوید: خداوند شراب را حرام نکرده، یا اینکه بگوید نماز و زکات واجب نیست، قطعاً چنین کسی از دایره اسلام خارج است، پس چگونه میتوان گفت که اینها از فروع دین هستند و از اصول دین نیستند؟! پس وقتی ما میگوئیم: شیوه و روش سلف رحمهم الله در اعتقاد مقصود مفاهیم اعتقادی که مردم از آن سخن میگویند نیست و بلکه اصول دین را شامل میشود، ازاینرو تقسیم درست این قضایا این است که گفته شود به دو نوع تقسیم میشوند: خبر و طلب.
نوع اول خبری است یا از خدا و یا از پیامبر ج و یا خبری است از قیامت و یا دیگر اخبار، همه اینها اخبار نامیده میشود.
نوع دوم طلب یعنی اوامر و نواهی، از قبیل نماز و زکات و حج و غیره که خداوند ما را به انجام دادن آن فرمان داده است، و آنچه خداوند ما را از آن نهی کرده، مانند خوردن ربا و شراب و غیره، پس تقسیم درست و مناسب این دین همین است.
و در این خیر و طلب اصول و فروع وجود دارد، این قضیهای بود که دوست داشتیم به آن اشاره شود.