یَجِبُ سَجدَتَانِ بِتَشَهُّدٍ وَ تَسلِیمٍ لِتَرکِ وَاجِبٍ سَهوًا وَ إِن تَکَرَّرَ؛ وَ إِن کَانَ تَرکُهُ عَمدًا، أَثِمَ وَ وَجَبَ إِعَادَةُ الصَّلَاةِ لِجَبرِ نَقصِهَا؛ وَ لَا یَسجُدُ فِی العَمدِ لِلسَّهوِ؛ وَ قِیلَ: إِلَّا فِی ثَلَاثٍ: تَرکُ القُعُودِ الأَوَّلِ أَو تَأخِیرُهُ سَجدَةً مِنَ الرَّکعَةِ الأُولی اِلی آخِرِ الصَّلَاةِ وَ تَفَکُّرُه عَمدًا حَتَّی شَغَلَه عَن رُکنٍ.
وَ یُسَنُّ الإِتیَانُ بِسُجُودِ السَّهوِ بَعْدَ السَّلَامِ وَ یَکتَفِی بِتَسلِیمَةٍ وَاحِدَةٍ عَن یَمِینِه فِی الأَصَحِّ. فَإِن سَجَدَ قَبلَ السَّلَامِ کُرِهَ تَنزِیهًا.
وَ یَسقُطُ سُجُودُ السَّهوِ بِطُلُوعِ الشَّمسِ بَعدَ السَّلَامِ فِی الفَجرِ وَ اِحمِرَارِهَا فِی العَصرِ وَ بِوُجُودِ مَا یَمنَعُ البِنَاءَ بَعدَ السَّلَامِ.
وَ یَلزِمُ المَأمُومَ بِسهوِ إِمَامِه لَا بِسَهوِهِ؛ وَ یَسجُدُ المَسبُوقُ مَعَ إِمَامِه ثُمَّ یَقُومُ بِقَضَاءِ مَا سُبِقَ بِه؛ وَ لَو سَهَا المَسبُوقُ فِیمَا یَقضِیهِ، سَجَدَ لَه أَیضًا لَا اللاحِقُ. وَ لَا یَأتِی الإِمَامُ بِسُجُودِ السَّهوِ فِی الجُمُعَةِ وَالعِیدَینِ.
وَ مَن سَهَا عَنِ القُعُودِ الأَوَّلِ مِنَ الفَرضِ، عَادَ إِلَیهِ مَا لَم یَستَوِ قَائِمًا فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ وَ هُوَ الأَصَحُّ. وَالمُقتَدِی کَالمُتَنَفِّلِ یَعُودُ وَ لَو استَتَمَّ قَائِمًا؛ فَإِن عَادَ وَ هُوَ اِلَی القِیَامِ أَقرَبُ، سَجَدَ لِلسَّهوِ وَ إِن کَانَ اِلَی القُعُودِ أَقرَبُ، لَا سُجُودَ عَلَیهِ فِی الأَصَحِّ. وَ إِن عَادَ بَعدَ مَا استَتَمَّ قَائِمًا، اِختَلَفَ التَّصحِیحُ فِی فَسَادِ صَلَاتِه. وَ إِن سَهَا عَنِ القُعُودِ الأَخِیرِ مَا لَم یَسجُد؛ وَ سَجَدَ لِتَأخِیرِه فَرضَ القُعُودِ؛ فَإِن سَجَدَ، صَارَ فَرضُه نَفلًا وَ ضَمَّ سَادِسَةً إِن شَاءَ وَ لَو فِی العَصرِ وَ رَابِعَةً فِی الفَجرِ وَ لَا کِرَاهَةَ فِی الضَّمِّ فِیهِمَا عَلَی الصَّحِیحِ؛ وَ لَا یَسجُدُ لِلسَّهوِ فِی الأَصَحِّ.
وَ إِن قَعَدَ الأَخِیرَ ثُمَّ قَامَ، عَادَ وَ سَلَّمَ مِن غَیرِ إِعَادَةِ التَّشَهُّدِ؛ فَإِن سَجَدَ لَم یَبطُل فَرضُه وَ ضَمَّ إِلَیهَا أُخرَی لِتَصِیرَ الزَّائِدَتَانِ لَه نَافِلَةً وَ سَجَدَ لِلسَّهوِ. وَ لَو سَجَدَ لِلسَّهوِ فِی شَفعِ التَّطَوُّعِ، لَم یَبنِ شَفعًا آخَرَ عَلَیهِ اِستِحبَابًا؛ فَإِن بَنَی أَعَادَ سُجُودَ السَّهوِ فِی المُختَارِ.
وَ لَو سَلَّمَ مَن عَلَیهِ سَهوٌ؛ فَاقتَدَی بِه غَیرُهِ، صَحَّ إِن سَجَدَ لِلسَّهوِ وَ إِلَّا فَلَا یَصِحُّ وَ یَسجُدُ لِلسَّهوِ؛ وَ إِن سَلَّمَ عَامِدًا لِلقَطعِ مَا لَم یَتَحَوَّل عَنِ القِبلَةِ أَو یَتَکَلَّم. وَ لَو تَوَهَّمَ مُصَلٍّ رُبَاعِیَّةً أَو ثُلاثِیَّةً أَنَّه أَتَمَّهَا، فَسَلَّمَ ثُمَّ عَلِمَ أَنَّهُ صَلَّی رَکعَتَینِ، أَتَمَّهَا وَ سَجَدَ لِلسَّهوِ؛ وَ إِن طَالَ تَفَکُّرُهُ وَ لَم یُسَلِّم حَتَّی اِستَیقَنَ، إِن کَانَ قَدرَ أَدَاءِ رُکنٍ، وَجَبَ عَلَیهِ سُجُودُ السَّهوِ وَ إِلَّا لَا.
[«سهو»: در زبان عربی، به معنی فراموش کردن چیزی و غفلت از آن است؛ و در اصطلاح فقهی، عبارت از چیزی است در نماز که خلل و نقصی در آن به وجود آورده است؛ و سجدهی سهو، به منظور جبران این خلل و نقص، مشروع گردیده است؛ خواه نماز فرض باشد یا نماز سنّت و یا نماز نفل.
و ثابت شده که پیامبر ج در نماز، دچار سهو شده است. و در حدیث صحیح آمده است که فرمود: «اِنَّمٰا اَنَا بَشَرٌ اَنْسِیْ کَمٰا تَنْسَوْنَ؛ فَاِذٰا نَسِیْتُ فَذَکِّرُوْنِیْ» (ابن ماجه)؛ «من بشری به مانند شما هستم که همانند شما دچار فراموشی میشوم؛ پس هرگاه چیزی را فراموش کردم، آن را به من یادآوری کنید».]
هرگاه واجبی از واجبات نماز، از روی سهو [اشتباه و لغزش و خطا و بیتوجهی] ترک گردد، در آن صورت، دو سجدهی سهو، با یک تشهّد و یک سلام واجب میگردد؛ اگر چه این سهو، در نماز تکرار گردد.
[به هر حال، هرگاه فرد نمازگزار در اثنای نماز، دچار سهو و اشتباه شود؛ این طور که چیزی را از جنس نماز در آن اضافه کند؛ مثل این که: دوبار رکوع کند؛ یا یک رکعت را به رکعتهای نماز اضافه نماید؛ یا واجبی از واجبات نماز را ترک کند - همانند این که قرائت سورهی فاتحه، یا قرائت سورهی پس از آن، یا قعدهی اول، یا تشهّد یکی از دو قعدهی اول یا دوّم را ترک نماید؛ یا خواندن قنوت در نماز وتر، یا تکبیرهای زائد عید فطر و عید قربان را ترک کند؛ یا در نمازهایی که باید قرائت با صدای بلند خوانده شود، با صدای آهسته بخواند و در نمازهایی که باید قرائت با صدای آهسته خوانده شود، با صدای بلند بخواند -؛ در این صورتها فرد نمازگزار چون در قعدهی آخر نماز، از تشهّد فارغ گردید، از جانب راست خویش یک سلام بدهد؛ سپس تکبیر گفته و دو سجده مانند سجدهی نماز بنماید؛ آنگاه بنشیند و دوباره تشهّد بخواند؛ و پس از آن، درودها را خوانده و در حق خویش دعا نماید؛ و آنگاه برای خارج شدن از نماز، سلام بدهد.]
و اگر چنانچه فرد نمازگزار، واجبی از واجبات نماز را از روی قصد ترک کرد، در آن صورت گنهکار میگردد و [نماز وی فاسد شده] و به خاطر جبران نقصان نماز، بر وی واجب است که نماز خوش را اعاده کند. [و همچنین هر کس، رکنی از ارکان نماز را ترک نماید؛ در آن صورت نیز نمازش باطل گردیده و بر وی اعادهی نماز واجب است؛ و در این صورت، نقصان نماز، با سجدهی سهو یا به چیزی دیگر، جبران نمیشود؛ چه ترک رکن، به قصد بوده باشد یا از روی سهو و فراموشی و خطا و بیتوجهی.]
و هرگاه فرد نمازگزار از روی عمد، واجبی از واجبات نماز را ترک کند، در آن صورت برای جبران آن، سجدهی سهو نکند؛ [زیرا در آن صورت، نماز وی فاسد گردیده و بر وی اعادهی آن واجب است؛ چون در آن صورت، نقصان نماز، با سجدهی سهو جبران نمیشود.]
و گفته شده است که تنها در سه صورت، میتوان نقصان را با سجدهی سهو جبران کرد؛ [البته در صورتی که از روی قصد ترک شده باشند. و آن سه صورت عبارتند از:]
* ترک نمودن قعدهی اول [در نمازهای سه یا چهار رکعتی از روی قصد.]
* یا به تأخیر انداختن یک سجده از رکعت نخست تا پایان نماز.
* و هرگاه از روی عمد چنان به تفکّر و تأمّل و اندیشه و تعمّق فرو رفت که او را به اندازهی ادای یک رکن به خود مشغول نمود؛ [یعنی: اگر چنانچه تفکّر و تأمّل نمازگزار به اندازهی ادای یک رکن بود و در این فاصله - به عنوان مثال: - به قرائت مشغول نشد، و این تفکّر و تأملش از روی قصد بود، در آن صورت سجدهی سهو بر نمازگزار واجب میگردد.]
و سنّت آن است که سجدهی سهو پس از سلام، انجام داده شود؛ و - بنا به قول صحیحتر - تنها به یک سلام از جانب راست خویش اکتفا و بسنده نماید؛ و اگر چنانچه فرد نمازگزار پیش از سلام، سجدهی سهو کرد، [نمازش جایز است؛ ولی این کارش] مکروه تنزیهی میباشد.
[به هر حال، سنّت آن است که چون فرد نمازگزار در قعدهی آخر نماز برای تشهّد نشست و از آن فارغ گردید، از جانب راست خویش یک سلام بدهد؛ سپس تکبیر گفته و دو سجده مانند سجدهی نماز بنماید؛ آنگاه بنشیند و دوباره تشهّد بخواند؛ و پس از آن، درودها را خوانده و در حق خویش دعا نماید؛ و آنگاه برای خارج شدن از نماز، سلام بدهد.]
در چه وقت سجدهی سهو، ساقط میگردد؟:
و سجدهی سهو با موارد ذیل ساقط میگردد:
* هرگاه خورشید در نماز صبح پس از سلام دادن، طلوع نماید.
* هرگا رنگ و نور خورشید در نماز عصر پس از سلام دادن، تغییر کرده باشد و به سرخی و تیرگی گراید.
* و همچنین سجدهی سهو ساقط میگردد، هرگاه پس از سلام دادن، موردی پیش آید که منافی ادامه دادن نماز باشد؛ [به عنوان مثال: فرد نمازگزار، از روی قصد، خودش را بیوضو سازد؛ و یا از روی سهو و اشتباه، سخن بگوید؛ در این صورت اعاده و از سر گرفتن نماز، واجب نیست.
و همچنین سجدهی سهو، در نماز جمعه نیز ساقط میگردد؛ البته در صورتی که در جمعه؛ جمعیت بسیاری حضور داشته باشند که اگر چنانچه برای نماز سجدهی سهو شود، امر بر نمازگزاران، مشتبه و آشفته گردد.
و نیز سجدهی سهو در عیدهای فطر و قربان نیز ساقط میشود؛ البته در صورتی که در آنها، جمع زیادی حاضر گردیده باشند.]
و هرگاه در اثنای نماز، امام دچار سهو گردد، در آن صورت بر مقتدی نیز به خاطر سهو امامش، سجدهی سهو لازم میگردد؛ [یعنی سجدهی سهو با سهو امام، بر امام و مقتدی هر دو واجب میشود؛ ولی] اگر چنانچه مقتدی در حال اقتدایش به امام، دچار سهو گردید، در آن صورت، سجدهی سهو نه بر مقتدی واجب میگردد و نه بر امام.
و مقتدی «مسبوق» نیز با امام خویش، سجدهی سهو نماید؛ آنگاه برای تکمیل رکعتهایی که بدان نرسیده، بلند شود و آنها را بخواند. و اگر چنانچه مقتدی «مسبوق»، پس از سلام دادن امام، در حال تکمیل نمودن رکعتهای از دست رفته بود و در آنها دچار سهو و اشتباه شد، در آن صورت باز هم سجدهی سهو نماید؛ ولی انجام سجدهی سهو بر مقتدی «لاحق»، لازم نیست. [و «لاحق»: نمازگزاری است که از اول نماز با امام شریک بوده، ولی پس از آن - بنا به عذری - از کامل کردن نماز با امام بازمانده است.]
و امام در نماز جمعه و نمازهای عید فطر و عید قربان، سجدهی سهو را انجام ندهد؛ [یعنی سجدهی سهو در نماز جمعه و نمازهای عید ساقط میگردد؛ زیرا در این نمازها، جمعیت زیادی شرکت میکنند و با انجام سجدهی سهو، امر نماز بر نمازگزاران، مشتبه و آشفته میگردد.]
و هر کس، قعدهی اول [از نماز چهار رکعتی یا سه رکعتی] فرض را به سهو ترک نمود، در آن صورت - بنا به ظاهر روایت، که صحیحتر نیز مینماید - اگر چنانچه در حالتی قرار داشت که به طور کامل برابر ایستاده نشده بود [و به قعده نزدیکتر بود]، به سوی قعده برگردد و بنشیند [و تشهّد بخواند و باقیماندهی نماز خویش را به پایان برساند.]
و [حکم] مقتدی [هرگاه قعدهی اول از نمازهای چهار یا سه رکعتی را به سهو ترک نماید و سپس به یادش بیاید،] همانند [حکم] نفلگزار است که اگر چه به طور کامل ایستاده شده است، باز هم به سوی قعده برگردد و بنشیند. [از این رو، کسی که قعدهی اول را در نمازهای نفل فراموش میکند و به طور کامل برابر ایستاده میشود و با این وجود، به قعده برمیگردد، این کارش جایز است و برای سهو خویش، سجده نماید؛ و حکم مقتدی نیز به سان نفلگزار است.]
و اگر چنانچه کسی قعدهی اول [از نمازهای چهار یا سه رکعتی] را به سهو ترک کرد و در حالتی قرار داشت که به ایستادن و قیام نزدیکتر بود و به سوی قعده برگشت، [نمازش صحیح است و در آخر نماز،] سجدهی سهو انجام دهد.
و اگر چنانچه به قعده نزدیکتر بود و به سوی قعده برگشت، در آن صورت - بنا به قول صحیحتر - بر وی سجدهی سهو لازم نیست.
[به هر حال، هرگاه کسی که قعدهی اول از نمازهای چهار رکعتی یا سه رکعتی را به سهو ترک نمود، در آن صورت به حالت خویش نگاه کند؛ این طور که اگر چنانچه در حالتی قرار داشت که به طور کامل برابر ایستاده نشده است و به قعده نزدیکتر است، در آن صورت به سوی قعده برگردد و بنشیند و تشهّد بخواند و باقیماندهی نماز خویش را به پایان برساند و سجدهی سهو نیز بر وی لازم نیست.
ولی اگر چنانچه به ایستادن و قیام نزدیکتر بود، در آن صورت به سوی قعده برنگردد و به نمازش ادامه دهد و پس از تشهد آخر نماز، سجدهی سهو انجام دهد و برای خارج شدن از نماز، سلام بدهد؛ و با وجود این، اگر چنانچه به ایستادن و قیام نزدیکتر بود و باز هم به سوی قعده برگشت، باز هم نمازش صحیح است و بر وی، سجدهی سهو لازم میباشد.]
و اگر چنانچه [کسی، قعدهی اول از نمازهای چهار رکعتی یا سه رکعتی را به سهو ترک کرد و] در حالتی قرار داشت که به طور کامل برابر ایستاده شده بود و پس از آن، به سوی قعده برگشت، در آن صورت پیرامون فساد نمازش، اختلاف رأی وجود دارد؛ [ولی اکثر علماء و صاحبنظران فقهی، عدم فساد نماز را ترجیح دادهاند؛ اگر چه شخص با این کارش، گنهکار میشود.]
و اگر چنانچه نمازگزار، قعدهی اخیر [نمازهای چهار رکعتی] را فراموش کرد [و به رکعت پنجم ایستاد؛] در آن صورت، تا زمانی که[برای رکعت پنجم] سجده نکرده است، [میتواند رکعت پنجم را ترک کند و] به سوی قعده برگردد و به خاطر به تأخیر انداختن قعدهی آخر - که فرض است - سجدهی سهو نماید؛ [زیرا قعدهی اخیر، از ارکان و فرائض نماز است؛ و پرواضح است که با تأخیر رکنی از ارکان نماز، سجدهی سهو واجب میگردد.]
و اگر چنانچه [نمازگزار، قعدهی اخیر را فراموش کرد و به رکعت پنجم ایستاد و برای رکعت پنجم نیز] سجده کرد، در آن صورت نماز فرضش [باطل میگردد و فرض وی،] به نفل تبدیل میگردد؛ از این رو، اگر خواست میتواند رکعت ششمی را بدان ضمیمه و پیوست نماید؛ اگر چه این اتفاق در نماز عصر نیز پیش بیاید؛ [یعنی نمازگزار میتواند رکعت ششمی را به پنج رکعت خویش ضمیمه و پیوست نماید؛ البته در نمازهای ظهر، عصر و عشاء؛] و نیز میتواند رکعت چهارمی را در نماز صبح، ضمیمه کند. و - بنا به قول صحیح - ضمیمه کردن رکعتهایی به نمازهای صبح و مغرب، مکروه نمیباشد. و - بر مبنای قول صحیحتر - در این صورت برای سهو، سجده نکند؛ [زیرا نقصان ناشی از فساد، با سجدهی سهو، جبران نمیگردد؛ از این رو، بر نمازگزار لازم است که فرضش را اعاده کند.]
و اگر چنانچه در قعدهی اخیرِ [نمازهای چهار رکعتی] نشست [و تشهّد خواند]؛ سپس [به گمان این که این، قعدهی اول است] به سوی [رکعت پنجم] برخاست، [در آن صورت تا آنگاه که برای رکعت پنجم سجده نکرده است،] به قعده برگردد و سلام بدهد و تشهّد را تکرار نکند [و برای سهو خویش سجده کند.]
و اگر چنانچه [در قعدهی اخیر نماز چهار رکعتی، نشست و تشهّد خواند؛ سپس به گمان این که، این، قعدهی اول است، به سوی رکعت پنجم برخاست و برای رکعت پنجم] سجده نیز کرد، در آن صورت نماز فرضش باطل نمیگردد؛ بلکه رکعت دیگری را بدان ضمیمه کند تا این دو رکعتِ اضافه، برایش تبدیل به نفل گردد؛ [یعنی چهار رکعت از این شش رکعت، از نماز فرض وی به شمار میآید و دو رکعت دیگر آن، نماز نفل میباشد.]
و اگر فرد نمازگزار، در دو رکعت [اول] نماز نفل، برای سهو سجده کرد، در آن صورت پسندیده است که دو رکعت دیگر را بر آن بنا و برپا نکند؛ [زیرا بناء دو رکعت دیگر، سجدهی سهو را باطل میگرداند؛] از این رو، اگر پس از آن دو رکعت [اول]، دو رکعت دیگر نیز بر آن بنا نهاد؛ در آن صورت - بنا به قول مختار و برگزیده - سجدهی سهو را باید تکرار کند.
و اگر چنانچه کسی که بر وی سجدهی سهو واجب گردیده است، سلام داد؛ سپس کسی دیگر بدو اقتدا کرد، در آن صورت اگر سهوکننده، برای سهو خویش سجده کند، اقتدای آن فرد بدو صحیح است؛ و اگر چنانچه برای سهو، سجده نکند،اقتدایش بدو درست نیست.
و اگر فردی از روی قصد و برای خارج شدن از نماز، سلام داد و نمازش را قطع کرد؛ [و این در حالی است که بر وی سجدهی سهو واجب گردیده است،] در آن صورت برای سهو، سجده کند تا آنگاه که [عملی منافی با نماز را انجام نداده است، همچون] برگردیدن از قبله یا سخن گفتن.
و نمازگزاری که نماز چهار رکعتی یا سه رکعتی را میخواند و به گمان آن که نماز خویش را کامل نموده است سلام میدهد؛ آنگاه دانست که او، دو رکعت خوانده است، در آن صورت، تا زمانی که عملی منافی با نماز را از قبیل: برگردیدن از قبله، سخن گفتن و امثال آنها را انجام نداده است، [به نماز خویش ادامه دهد و باقیماندهی آن را بخواند و برای سهو، سجده کند.
و اگر چنانچه [کسی در اثنای نماز خویش، در اداء یا ترک واجبی از واجبات نماز یا ... شک کرد و در اثنای نماز، به فکر و اندیشه فرو رفت و این] تفکّر و تأمّلش، طولانی گردید و سلام نماز را نداد تا آنگاه که مطمئن شد و یقین پیدا نمود، در آن صورت اگر تفکّر و تأمّل وی به اندازهی ادای رکنی از ارکان نماز طولانی گردید، سجدهی سهو بر وی واجب میگردد و اگر چنانچه به اندازهی ادای یک رکن از ارکان نماز طول نکشید، سجدهی سهو، واجب نمیگردد.
فَصلٌ فِی الشَّکِّ
تَبطُلُ الصَّلَاةُ بِالشَّکِّ فِی عَدَدِ رَکَعَاتِهَا اِذَا کَانَ قَبلَ إِکمَالِهَا وَ هُوَ أَوَّلُ مَا عَرَضَ لَه مِنَ الشَّکِّ أَو کَانَ الشَّکُ غَیرَ عَادَةٍ لَه؛ فَلَو شَکَّ بَعدَ سَلَامِهِ، لَا یُعتَبَرُ إِلَّا إِن تَیَقَّنَ بِالتَّرکِ وَ إِن کَثُرَ الشَّکُ، عَمِلَ بِغَالِبِ ظَنِّه؛ فَإِن لَم یَغلِب لَه ظَنٌّ، أَخذَ بِالأَقلِّ وَ قَعَدَ بَعدَ کُلِّ رَکعَةٍ ظَنَّهَا آخِرَ صَلَاتِه.
فصل: پیرامون پیش آمدن شک و تردید در نماز و طهارت
هرگاه نمازگزار پیش از کامل کردن نماز؛ [یعنی در اثنای نماز خویش،] در تعداد رکعتهای نماز، دچار شک و تردید گردید [و نداند که سه رکعت خوانده است یا چهار رکعت]؛ و این شک، برای نخستین بار بر وی پیش آمده باشد و یا شک در نماز، عادتی برای نمازگزار نگردیده باشد، در آن صورت نماز باطل میگردد [و بر نمازگزار، اعادهی آن واجب است.]
و اگر در تعداد رکعتهای نماز پس از سلام دادن، شک کرد، در آن صورت شک وی معتبر نمیباشد [و نمازش باطل نمیگردد؛] مگر آن که یقین کند که رکعتی از رکعتهای نماز را ترک نموده است؛ [یعنی اگر چنانچه نمازگزار پس از سلام دادن، یقین پیدا کرد که برخی از رکعتهای نماز را ترک نموده است، در آن صورت اگر عملی منافی با نماز را انجام نداده بود، آنچه را که ترک کرده است بخواند؛ و اگر عملی منافی با نماز را انجام داده بود، از قبیل: برگردیدن از قبله یا سخن گفتن و یا امثال آنها؛ پس نمازش را اعاده نماید.]
و اگر چنانچه بر وی در غالب اوقات، شک پیش میآمد [و شک، عادتی برای وی گردیده بود؛] پس بدان چیزی عمل نماید که بر گمانش غالب است؛ و اگر چیزی بر گمان وی غالب نگردید، در آن صورت جانب اقل را بگیرد و پس از هر رکعتی که آن را آخر نماز خویش گمان میکند، بنشیند [و در آخر، برای سهو خویش، سجده نماید.
نویسندهی کتاب «العنایة» مثالی را برای این موضوع ذکر کرده و گفته است: توضیح این مسأله چنین است: اگر در نمازهای چهار رکعتی دچار شک و تردید شد؛ اینطور که آیا در رکعت اول است یا دوم؟ در این صورت فکر کند و به گمان غالبش عمل نماید. و اگر چیزی بر گمان وی غالب نگردید، در آن صورت جانب اقلّ را بگیرد و آن را رکعت اول به شمار آورد و پس از آن برای قعده بنشیند؛ زیرا ممکن است این رکعت، رکعت دوم باشد که در آن قعده واجب است. آنگاه برخیزد و رکعت سوم را بخواند و به قعده بنشیند؛ زیرا این رکعت در حکم رکعت دوم است؛ سپس برخیزد و رکعت دیگری را بخواند و به قعده بنشیند؛ زیرا ممکن است رکعت چهارم باشد؛ پس از آن، برخیزد و رکعت دیگری را بخواند و در قعده بنشیند؛ زیرا این رکعت، در حکم رکعت چهارم است که در آن، قعده فرض است. و حکم نمازهای سه رکعتی نیز به همین ترتیب است.
و نویسندهی «درّ المختار» گوید: در تمامی حالات شک، سجدهی سهو بر نمازگزار واجب میگردد؛ و فرقی نمیکند که به گمان غالب خویش عمل کند یا جانب اقلّ را بگیرد؛ ولی در کتاب «السراج» آمده است: اگر چنانچه جانب اقل را گرفت، در این صورت به طور مطلق باید سجدهی سهو نماید؛ و در صورتی که به گمان غالب خویش عمل کند؛ اگر چنانچه به اندازهی یک رکن از رکنهای نماز فکر کرد، در این صورت نیز سجدهی سهو لازم میگردد.
و عبارت کتاب «فتح القدیر» چنین است: هر چیزی که بر گمان وی غالب گردید، بدان عمل کند و به همان ترتیب نمازش را به پایان برساند و سجدهی سهو نماید. و همچنین در تمامی حالات شک - چه به گمان غالب خویش عمل کند و چه جانب اقل را بگیرد - سجدهی سهو بر او لازم میگردد.
ابن عابدین شامی، مسائل و احکام کتاب «السراج» را تأیید کرده است و میگوید: اگر فکر کرد و چیزی بر گمان وی غالب گردید، در این صورت عمل به گمان غالب وی لازم است؛ و سجدهی سهو بر او لازم نمیگردد، مگر آن که تفکّر و تأمّل وی به اندازهی رکنی از ارکان نماز، طولانی گردد.
علامه محمد عاشق الهی گوید: مسائل و احکامی که در کتاب «الفتح القدیر» آمده است، صحیح میباشد؛ زیرا حدیث صحیحی که بخاری و مسلم به روایت آن پرداختهاند، آن را تأیید میکند: از عبدالله بن مسعود روایت شده است که وی گفت: پیامبر ج فرمود: «اِذٰا شَکَ اَحَدُکُمْ فِیْ صَلٰاتِهِ فَلْیَتَحَرَّ الصَّوٰابَ فَلْیُتِمَّ عَلَیْهِ ثُمَّ یُسَلِّمُ ثُمَّ یَسْجُدُ سَجْدَتَیْنِ»؛ «هرگاه یکی از شما در نمازش دچار شک و تردید شد، در این صورت باید برای یافتن وجه صواب، دقّت کند و تفکّر و تأمّل نماید و نماز خویش را مطابق با تفکّر و تأمل خویش به پایان برساند؛ پس از آن، سلام دهد و برای سهو، دو سجده نماید».
ناگفته نماند که سجدهی سهو، در موارد ذیل واجب میگردد:
1- در صورتی که قرائت سورهی فاتحه را در دو رکعت اول از نمازهای فرض یا در یک رکعت از آن دو رکعت، به سهو ترک کند.
و همچنین سجدهی سهو واجب میگردد هرگاه قرائت سورهی فاتحه را در هر رکعتی از رکعتهای نفل و وتر از روی سهو، ترک نماید.
2- در صورتی که قرائت را در دو رکعت اول از نماز فرض فراموش کند؛ پس آن را در دو رکعت دیگر بخواند.
3- در صورتی که ضم کردن سورهی دیگر را با سورهی فاتحه، در دو رکعت اولی از نماز فرض، یا یک رکعت از آن دو، فراموش نماید.
و همچنین هرگاه ضم نمودن سورهای را با سورهی فاتحه، در هر رکعتی از رکعتهای نفل و وتر فراموش کند، باز هم سجدهی سهو واجب میگردد.
4- هرگاه سورهی فاتحه را دو بار بخواند؛ زیرا او سوره را از جای آن به تأخیر انداخته است.
5- هرگا یک سجده نماید و به سوی رکعت دوم برخیزد؛ آنگاه این رکعت را با هر دو سجدهی آن ادا نموده و سپس سجدهای را که به سهو ترک نموده است؛ بدان ضمیمه نماید؛ در این صورت نماز وی صحیح است اما بر وی سجدهی سهو واجب میگردد.
6- هرگاه قعدهی اول را به سهو در نماز سه رکعتی یا چهار رکعتی ترک نماید؛ خواه قعدهی اول را در نماز فرض ترک کرده باشد یا در نماز نفل. و کسی که قعدهی اول از نماز فرض را به سهو ترک میکند و به صورت کامل به رکعت سوم میایستد، پس نماز خویش را ادامه دهد و برای سهو سجده نماید؛ زیرا او قعدهی واجب را ترک نموده است.
7- هرگاه خواندن التحیات را به سهو ترک کند.
8- هرگاه تکبیر قنوت را در نماز وتر ترک نماید.
9- هرگاه امام، قرائت را در نمازهای سرّی، بلند بخواند.
10- هرگاه قرائت قنوت را در نماز وتر پیش از رکوع ترک کند.
11- هرگاه امام در نمازهای جَهری، قرائت را آهسته بخواند.
12- هرگاه در قعدهی اول، بر التحیات، چیزی را بیفزاید؛ مانند این که درودها را از روی سهو، بعد از تشهّد بخواند؛ یا به اندازهی ادای یک رکن از ارکان، به حال سکوت درنگ نماید.
ناگفته نماند که هر کس، رکنی از ارکان نماز را ترک نماید، پس نماز وی باطل و بر وی اعادهی نماز، واجب است.
و در این صورت نقصان نماز، با سجدهی سهو یا به چیزی دیگر، جبران نمیشود؛ چه ترک رکن به قصد باشد یا به سهو.
و هر کس واجبی از واجبات نماز را به قصد ترک نماید، پس به یقین گنهکار شده و نماز وی فاسد گردیده است و بر وی، اعادهی نماز واجب است؛ زیرا در این صورت، نقصان نماز با سجدهی سهو جبران نمیشود.
و امّا، هر کس واجبی از واجبات نماز را به سهو ترک کند، سجدهی سهو بر وی واجب است و در این صورت، نقصان نماز، با سجدهی سهو، جبران میشود.]
إِذَا شَرَعَ فِی فَرضٍ مُنفَرِدًا فَأُقِیمَتِ الجَمَاعَةُ، قَطَعَ وَاقتَدَی إِن لَم یَسجُد لِمَا شَرَعَ فِیهِ؛ أَو سَجَدَ فِی غَیرِ رُبَاعِیَّةٍ. وَ إِن سَجَدَ فِی رُبَاعِیَّةٍ، ضَمَّ رَکعَةً ثَانِیَةً وَ سَلَّمَ لِتَصِیرَ الرَّکعَتَانِ لَه نَافِلَةً؛ ثُمَّ اِقتَدَی مُفتَرِضًا. وَ إِن صَلَّی ثَلَاثًا أَتَمَّهَا ثُمَّ اِقتَدَی مُتَنَفِّلًا إِلَّا فِی العَصرِ. وَ إِن قَامَ لِثَالِثَةٍ فَأُقِیمَت قَبلَ سُجُودِه، قَطَعَ قَائِمًا بِتَسلِیمَةٍ فِی الأَصَحِّ؛ وَ إِن کَانَ فِی سُنَّةِ الجُمُعَةِ، فَخَرَجَ الخَطِیبُ أَو فِی سُنَّةِ الظُّهرِ، فَأُقِیمَت، سَلَّمَ عَلَی رَأسِ رَکعَتَینِ وَ هُوَ الأَوجَهُ؛ ثُمَّ قَضَی السُّنَّةَ بَعدَ الفَرضِ.
وَ مَن حَضَرَ والإِمَامُ فِی صَلَاةِ الفَرضِ، اِقتَدَی بِه وَ لَا یَشتَغِلُ عَنهُ بِالسُّنَّةِ إِلَّا فِی الفَجرِ، إِن أَمِنَ فَوتَه وَ إِن لَم یَأمَن، تَرَکَهَا. وَ لَم تُقضَ سُنَّةُ الفَجرِ إِلَّا بِفَوتِهَا مَعَ الفَرضِ. وَ قَضَی السُّنَّةَ الَّتِی قَبلَ الظُّهرِ فِی وَقتِه قَبلَ شُفعه.
وَ لَم یُصَلِّ الظُّهرَ جَمَاعَةً بِإِدرَاکِ رَکعَةٍ؛ بَل أَدرَکَ فَضلَهَا؛ وَاختُلِفَ فِی مُدرِکِ الثَلَاثِ.
وَ یَتَطَوَّعُ قَبلَ الفَرضِ إِن أَمِنَ فَوتَ الوَقتِ وَ إِلَّا فَلَا. وَ مَن أَدرَکَ إِمَامَه رَاکِعًا فَکَبَّرَ وَ وَقَفَ حَتَّی رَفَعَ الإِمَامُ رَأسَه، لَم یُدرِکِ الرَّکعَةَ وَ إِن رَکَعَ قَبلَ إِمَامِه بَعدَ قِرَاءَةِ الإِمَامِ مَا تَجُوزُ بِه الصَّلَاةُ، فَأَدرَکَه إِمَامُه فِیهِ صَحَّ وَ إِلَّا لَاوَکُرِهَ خُرُوجُه مِن مَسجِدٍ أُذِّنَ فِیهِ حَتَّی یُصَلِّی إِلَّا اِذَا کَانَ مُقِیم جَمَاعَةٍ أُخرَی. وَ إِن خَرَجَ بَعدَ صَلَاتِه مُنفَرِدًا لَا یَکرَهُ إِلَّا اِذَا أُقِیمَتِ الجَمَاعَةُ قَبلَ خُرُوجِهِ فِی الظُّهرِ وَالعِشَاءِ؛ فَیَقتَدِی فِیهِمَا مُتَنَفِّلًا. وَ لَا یُصَلَّی بَعدَ صَلَاةٍ مِثلُهَا.
باب: پیرامون دریافتن نمازهای فرض [با جماعت و] به همراه امام؛ و پارهای از دیگر احکام و مسائل اسلامی
هرگاه نمازگزاری به تنهایی، نماز فرض را شروع کند؛ و پس از آن، نماز جماعت برپا گردید، در آن صورت نماز خویش را [با یک سلام در حالت ایستاده] قطع نماید و به پیشنماز اقتدا کند و همراه امام در نماز جماعت شرکت نماید.
و این حکم در صورتی است که فرد نمازگزار، به تنهایی نماز فرض را شروع کرده، امّا هنوز سجده [در رکعت اوّلش] نکرده است؛ [یعنی اگر چنانچه نماز جماعت پس از آن برپا گردید که شخصِ تنهاگزار و مُنفرد، به نماز فرض شروع کرده، امّا هنوز سجده نکرده بود، پس نماز خویش را با یک سلام، همانطور ایستاده قطع نماید و به امام اقتدا نماید.] و یا برای رکعت اول [که به تنهایی آن را شروع کرده است،] سجده نمود و این سجدهی وی برای رکعت اول در نمازهای غیرچهاررکعتی [همانند نمازهای صبح و مغرب] است؛ [یعنی اگر چنانچه جماعت پس از آن برپا گردید که شخصِ تنهاگزار و مُنفرد، به نماز فرض صبح یا نماز فرض مغرب شروع کرده و سجده نموده بود، در آن صورت نماز خویش را قطع نموده و به امام اقتدا نماید و همراه امام در نماز جماعت شرکت کند. به تعبیری دیگر؛اگر فرد نمازگزار یک رکعت از نمازهای صبح یا مغرب را خوانده بود و نماز جماعت برپا شد، در آن صورت - چه در این رکعت، سجده کرده باشد و چه سجده نکرده باشد - نمازش را قطع کند و همراه امام در نماز جماعت شرکت کند. همچنین اگر چنانچه رکعت دوّم نمازهای صبح یا مغرب را خوانده بود و سجدههای رکعت دوّم را نکرده بود، در این صورت، آن را قطع کند و همراه امام در نماز جماعت شرکت نماید؛ ولی اگر رکعتِ دوّمِ نمازهای صبح یا مغرب را گزارده و سجدههای رکعت دوم را نیز کرده بود، در آن صورت نماز خویش را به پایان برساند و کامل کند و آن را قطع نکند.
و اگر رکعتِ دوّمِ نمازهای صبح یا مغرب را خوانده و سجدههای رکعت دوّم را نیز کرده بود و در این صورت نماز خویش را قطع نکرده و آن را به پایان رساند، در آن صورت پس از آن، همراه با امام در نماز جماعت شرکت نکند.]
و اگر چنانچه [نماز جماعت در حالی برگزار شد که تنهاگزار، به فرض چهاررکعتی شروع کرده و] برای یک رکعت از آن چهار رکعت، سجده هم کرده بود، در آن صورت رکعت دوم را بدان ضمیمه و پیوست نماید و پس از آن، سلام بدهد؛ و این دو رکعتی را که به تنهایی گزارده است، نفل میگردد؛ سپس به نیت فرض، همراه با امام در نماز جماعت شرکت کند و بدو اقتدا نماید.
و اگر چنانچه فرد نمازگزار به تنهایی، سه رکعت از نمازهای چهار رکعتی [همانند نمازهای ظهر یا عشاء] را خواند و پس از آن، نماز جماعت برپا شد، در آن صورت نماز خویش را به پایان برساند و رکعت چهارم را نیز بخواند؛ و پس از آن، به نیت نفل، به امام اقتدا کند. [و این حکم مربوط به نمازهای ظهر و عشاء است؛] اما در نماز عصر به نیت نفل، به امام اقتدا ننماید؛ [یعنی اگر چنانچه فرد نمازگزار به تنهایی سه رکعت از عصر را گزارد و در رکعت سوم خویش نیز سجده کرده بود و پس از آن، نماز جماعت برپا شد، در آن صورت نماز خویش را به پایان برساند و رکعت چهارم را نیز بخواند؛ و در این صورت همراه با امام در نماز جماعت عصر، به نیت نفل شرکت نکند؛ زیرا گزاردن نفل، پس از عصر، مکروه است.]
و اگر چنانچه جماعت پس از آن برپا گردید که تنهاگزار، دو رکعت از نماز چهار رکعتی خویش را خوانده بود و به رکعت سوم ایستاده بود و هنوز سجده نکرده بود، در آن صورت - بنا به قول صحیحتر - نماز خویش را ایستاده با یک سلام قطع نموده [و سپس به نیت فرض، به امام اقتدا نماید.]
و [شمس الائمهی سرخسی/ گوید:] و اگر چنانچه نمازگزار، مشغول خواندن سنّت جمعه بود و در همان حال، خطیب جمعه برای ایراد خطبهی جمعه بیرون شد؛ و یا نمازگزار مشغول خواندن سنّت ظهر بود که جماعت برپا گردید، در آن صورت [در رکعت دوم نماز سنّت بنشیند و] دو رکعت را تمام نموده و سلام دهد [و پس از آن، در نماز ظهر شرکت کند یا به شنیدن خطبهی جمعه مشغول شود]؛ و همین قول، وجیهتر و بهتر میباشد. آنگاه پس از فارغ شدن از فرض، سنّت جمعه یا سنّت ظهر را قضا آورد.
و هرگاه شخص، در حالی به مسجد آمد که پیشنماز مشغول خواندن نماز فرض بود، در آن صورت به امام اقتدا کند و از نماز جماعت به خواندن نماز سنّت مشغول نگردد؛ مگر در نماز صبح؛ البته این حکم در صورتی است که بر گمان وی چنین غالب گردد که او، امام را در رکعت دوم فرض، درخواهد یافت؛ [یعنی اگر پس از آن به مسجد حاضر گردید که جماعت نماز صبح برپا گردیده بود، نماز سنّت را در خارج از مسجد یا در یک گوشهای از آن بخواند؛ اگر چنانچه بر گمان وی چنین غالب بود که او امام را در رکعت دوم، درخواهد یافت.
به تعبیری دیگر؛ اگر چنانچه فرد نمازگزار، بیم آن داشت که یک رکعت از نماز صبح از او فوت گردد و رکعت دوّمی را دریابد، در آن صورت، دو رکعتِ نمازِ سنّت خویش را در نزدیکی درب مسجد بخواند و پس از آن، همراه امام در نماز جماعت شرکت کند.]
و اگر چنانچه از فوت شدن وقت یا فوت شدن جماعت بیم داشت، پس نماز فرض را بخواند و نماز سنّت را ترک نماید؛ [یعنی اگر چنانچه بیم آن داشت که هر دو رکعت نماز فرض صبح از او فوت شود، در آن صورت دو رکعت نماز سنّت صبح را ترک کند و همراه امام در نماز جماعت شرکت نماید.]
و نماز سنّت صبح [به تنهایی و مستقلاً] قضا آورده نمیشود؛ مگر آن که همراه با فرضِ صبح، فوت گردد؛ [یعنی اگر چنانچه پیش از زوالِ همان روزی که نماز صبح از او فوت شده، نمازش را قضا آورد، در آن صورت نماز سنّت صبح را به تَبع نماز فرض، قضا بیاورد؛ ولی پس از زوال خورشید، فقط نماز فرض را قضا بیاورد. به هر حال، نماز سنّت صبح را میتواند به تَبع نماز فرض قضا بیاورد؛ ولی آن را به تنهایی و مستقلاً نمیتواند قضا بیاورد.]
و [هرگاه نمازگزار بخواهد تا پس از ادای نماز فرض ظهر، سنّت پیش از فرضِ ظهرِ خویش را قضا بیاورد، در آن صورت] چهار رکعتِ سنّتِ فوت شده را در وقت ظهر و پیش از دو رکعت سنّت بخواند؛ [یعنی اگر چنانچه نماز سنّت پیش از ظهر فوت شد، در آن صورت آن را پس از ادای نماز فرض ظهر و پیش از خارج شدن وقت ظهر، قضا بیاورد؛ و هنگامی که وقت ظهر خارج شد، در این صورت نماز سنّت قضایی ندارد.
ناگفته نماند که در میان علماء و صاحبنظران اسلامی، دربارهی قضا آوردن چهار رکعتِ سنّتِ پیش از ظهر، اختلاف است که آیا ابتدا همان چهار رکعت سنّتِ پیش از ظهر را قضا بیاورد یا دو رکعت سنّتِ پس از نماز فرض ظهر را بر آن چهار رکعتِ فوت شده، مقدّم کند؟
علماء و اندیشمندان اسلامی، دربارهی ترجیح یکی از این دو قول بر دیگری، اختلاف نظر دارند؛ نویسندهی کتاب «کنزالدقائق» گوید: چهار رکعتِ سنّتِ پیش از ظهر را قبل از دو رکعتِ سنّتِ پس از آن قضا بیاورد.
ابن همام در کتاب «فتح القدیر» گوید: بهتر آن است که دو رکعت پس از ظهر، بر چهار رکعت فوت شدهی پیش از ظهر، مقدّم شود؛ زیرا چهار رکعت سنّت پیش از ظهر، از مکان مسنون خویش فوت گردیده است؛ از این رو، دو رکعت سنّت پس از آن نیز از روی قصد و بدون ضرورت؛ از مکان مسنونش فوت نمیگردد.
و عایشهل گوید: «اِنَّهُ عَلَیْهِ الصَّلٰاةُ وَ السَّلٰامُ کٰانَ اِذٰا فٰاتَتْهُ الْاَرْبَعُ قَبْلَ الظُّهْرِ، یُصَلِّیْهِنَّ بَعْدَ الرَّکْعَتَیْنِ» (ترمذی و ابن ماجه)؛ «هرگاه از پیامبر ج چهار رکعتِ پیش از ظهر فوت میشد، آنها را پس از دو رکعتِ سنّتِ بعد از ظهر، میخواند».]
و هر کس یک رکعت از نماز را دریابد، او نماز را با جماعت نگزارده، بلکه فضیلت جماعت را به دست آورده است؛ و در مورد کسی که به سه رکعت [از نمازهای چهار رکعتی یا دو رکعت از نمازهای سه رکعتی رسیده است،] اختلافنظر وجود دارد؛ [برخی بر این باورند که وی نماز را با جماعت نگزارده، بلکه فضیلت جماعت را به دست آورده است؛ و برخی نیز برآنند که وی نماز را با جماعت گزارده است؛ زیرا اکثر یک چیز، حکم کلّ آن را دارد.]
و اگر چنانچه از فوت شدن وقت نماز [یا از فوت شدن جماعت] بیم نداشت، میتواند پیش از نماز فرض، نفل بخواند؛ و چنانچه از فوت شدن وقت نماز [یا از فوت شدن جماعت] بیم داشت، در آن صورت پیش از نماز فرض، نفل نگزارد.
و هر کس امام خویش را در رکوع دریابد؛ از این رو، تکبیر بگوید و راست بایستد تا آن که [پیش از رکوع کردن وی،] امام سرش را از رکوع بلند نماید، در آن صورت وی این رکعت را درنیافته است.
و اگر چنانچه مقتدی، پیش از امامش و پس از آن که امام، به اندازهای [در قیام،] قرائت خواند که نماز بدان صحیح میشد، به رکوع رفت و امامش نیز او را در رکوع دریافت، در آن صورت رکوعش [با کراهیت] صحیح است. و اگر چنانچه امامش، او را در رکوع درنیافت [یا او را در رکوع دریافت، ولی پیش از آن که مقتدی به رکوع برود، امام به اندازهای در قیام قرائت نخواند که نماز بدان صحیح گردد،] در آن صورت رکوع وی صحیح نیست.
[به هر حال، هر کس امام خویش را در رکوع دریافت، پس به تحقیق که این رکعت را دریافته است. و اگر چنانچه امام سرش را از رکوع بلند کرد، پس همانا این رکعت از وی فوت شده است.
ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «اِذٰا جِئْتُمْ اِلٰی الصَّلٰاةِ وَ نَحْنُ سُجُوْدٌ فَاْسُجُدْوا، وَ لٰا تَعُدُّوْهٰا شَیْئاً؛ وَ مَنْ اَدْرَکَ الرَّکْعَةَ فَقَدْ اَدْرَکَ الصَّلٰاةَ» (ابن ماجه و ابوداود)؛ «هرگاه برای نماز آمدید و ما در حال سجده بودیم، شما هم به سجده بروید و آن را رکعتی به حساب نیاورید؛ و کسی که رکوع را دریابد، رکعت را دریافته است».]
و برای شخص، بیرون شدن از مسجد پس از آن که در آن اذان داده شده، مکروه است؛ تا آنگاه که در آن نماز بگزارد. [ابوشعثاء گوید: «کُنّٰا قُعُوْداً فِی الْمَسْجِدِ مَعَ اَبِیْ هُرَیّرَةَ؛ فَاَذَّنَ الْمُؤَذَّنُ فَقٰامَ رَجُلٌ مِّنَ الْمَسْجِدِ یَمْشِیْ فَاَتْبَعَهُ اَبُوْهُرَیْرَةَ بَصَرَهَ حَتّٰی خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَقٰالَ اَبُوْهُرَیْرَةَس: اَمّٰا هٰذٰا فَقَدْ عَصٰی اَبَا الْقٰاسِمَ ج» (مسلم، نسایی، ابوداود و ترمذی)؛ «با ابوهریرهس در مسجد نشسته بودیم که مؤذن اذان گفت. مردی برخاست و از مسجد بیرون رفت. ابوهریرهس که نگاهش تا بیرون شدن او از مسجد به سوی او بود، گفت: این شخص، با سنّت پیامبر ج نافرمانی کرد».
و نیز پیامبر ج میفرماید: «لٰا یَخْرُجُ مِنَ الْمَسْجِدِ بَعْدَ النِّدٰاءِ اِلّٰا مُنٰافِقٌ اَوْ رَجُلٌ یَخْرُجُ لِحٰاجَةٍ یُرِیْدُ الرُّجُوْعَ» (سنن بیهقی و مراسیل ابوداود)؛ «پس از اذان از مسجد کسی خارج نمیشود مگر انسان منافق و یا فردی که نیازی دارد و از مسجد بیرون میشود و ارادهی برگشت را دارد».]
و بیرون شدن از مسجد پس از آن که در آن اذان داده شده، مکروه است؛ مگر برای کسی که در مسجدی دیگر، نماز جماعتی دیگر برپا میکرد؛ [یعنی امام جماعت در مسجدی دیگر باشد و یا مؤذن مسجدی دیگر باشد.]
و اگر کسی نماز خویش را به تنهایی گزارد و پس از آن از مسجد بیرون شد، در آن صورت این کارش مکروه نیست؛ مگر آنگاه که جماعت نمازهای ظهر و عشاء، [پس از آن] برپا گردید [که او نمازهای ظهر یا عشاء را به تنهایی خوانده بود، که در این صورت برای وی بیرون شدن از مسجد، مکروه است؛ پس بر وی لازم است که] به همراه امام، به نیت نفل نماز بخواند. [و اگر چنانچه جماعت نماز صبح یا عصر و یا مغرب، پس از آن برپا گردید که وی به تنهایی آنها را خوانده بود، در آن صورت برای وی خارج شدن از مسجد، مکروه نیست.]
نمازگزار نباید دو رکعت را با قرائت و دو رکعت دیگر را بدون قرائت بخواند؛ یا نمازگزار نباید (بدون علت) و برای فراچنگ آوردن ثواب و پاداش، نماز خویش را اعاده نماید؛ و یا نمازگزار نباید به مجرد توهم فساد نماز و به خاطر برطرف کردن وسوسه، نماز خویش را اعاده نماید؛ یا نمازگزاردن نباید نماز جماعت را در مسجد به همان شکل اول آن، تکرار و اعاده نماید.
التَرتِیبُ بَینَ الفَائِتَةِ وَالوَقتِیَّةِ وَ بَینَ الفَوَائِتِ، مُستَحَقٌّ؛ وَ یَسقُطُ بِأَحَدِ ثَلَاثَةِ أَشیَآءَ: ضِیقُ الوَقتِ المُستَحَبِّ فِی الأَصَحِّ؛ وَالنِّسیَانُ؛ وَ إِذَا صَارَتِ الفَوَائِتُ سِتًّا غَیرَ الوِترِ، فَإِنَّه لَا یُعَدُّ مُسقِطًا وَ إِن لَزِمَ تَرتِیبُه؛ وَ لَم یَعُدِ التَّرتِیبُ بِعَودِهَا اِلَی القِلَّةِ وَ لَا بِفَوتِ حَدِیثَةٍ بَعدَ سِتٍّ قَدِیمَةٍ عَلَی الأَصَحِّ فِیهِمَا. فَلَو صَلَّی فَرضًا ذَاکِرًا فَائِتَةً وَ لَو وِترًا، فَسَدَ فَرضُه فَسَادًا مَوقُوفًا؛ فَإِن خَرَجَ وَقتُ الخَامِسَةِ مِمَّا صَلَّاهُ بَعدَ المَترُوکَةِ ذَاکِرًا لَهَا، صَحَّت جَمِیعُهَا؛ فَلَا تَبطُلُ بِقَضَاءِ المَترُوکَةِ بَعدَه؛ وَ إِن قَضَی المَترُوکَةَ قَبلَ خُرُوجِ وَقتِ الخَامِسَةِ، بَطَلَ وَصفُ مَا صَلَّاهُ مُتَذَکِّرًا قَبلَهَا وَ صَارَ نَفلًا؛ وَ إِذَا کَثُرَتِ الفَوَائِتُ، یَحتَاجُ لِتَعیِینِ کُلِّ صَلَاةٍ؛ فَإِن أَرَادَ تَسهِیلَ الأَمرِ عَلَیهِ، نَوَی أَوَّلَ ظُهرٍ عَلَیهِ أَو آخِرَه؛ وَکَذَا الصَّومُ مِن رَمَضَانَینِ عَلَی أَحدِ تَصحِیحَینِ مُختَلِفَینِ؛ وَ یُعذَرُ مَن أَسلَمَ بِدَارِ الحَربِ بِجَهلِهِ الشَّرَائِعَ.
باب: پیرامون «قضا آوردن نمازهای فوت شده»
[خداوند بلندمرتبه پیرامون نمازها میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ کَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ کِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا١٠٣﴾ [النساء: 103] «بیگمان نماز بر مؤمنان، فرض و دارای اوقات معلوم و معین است».
و انس بن مالکس گوید: پیامبر ج فرمود: «مَنْ نَسِیَ صَلٰاةً اَوْ نٰامَ عَنْهٰا فَکَفّٰارَتُهٰا اَنْ یُّصَلِّیْهٰا اِذٰا ذَکَرَهٰا» (مسلم)؛ «هر کس نمازی را فراموش کند یا به خواب برود و نمازش را نخواند، کفّارهی آن، این است که هرگاه به یادش آمد، آن را بخواند».
از این رو، بر فرد مسلمان، واجب است که نمازها را در اوقات معین آن ادا نماید و تأخیر نماز از وقت آن بدون عذر، درست نیست؛ و هر کس از روی عذر یا فراموشی، نماز را از وقت آن به تأخیر انداخت، قضا آوردن آن بر وی، پس از برطرف شدن آن عذر، لازم است؛ و قضا آوردن نمازهای فرض، فرض است و قضا آوردن نمازهای واجب، واجب میباشد؛ ولی نمازهای سنّت و نفل، قضا آورده نمیشوند؛ مگر آنگاه که پس از شروع کردن در آنها، فاسد شده باشند که در آن صورت، قضا آوردن آنها واجب میباشد.
و هرگاه نماز سنّت صبح به همراه فرض آن، از شخص نمازگزار فوت شد، آن را همراه با فرض تا پیش از وقت زوالِ همان روز قضا آورد؛ و اگر چنانچه سنّت صبح به تنهایی از وی فوت شد، در آن صورت آن را قضا نیاورد.
ناگفته نماند که هرگاه به یاد نمازگزار آمد که نماز از وی فوت شده فوراً و پیش از فرض همان وقت، آن را قضا بیاورد؛ ولی نباید فراموش کند که قضایی آوردن نماز،در وقتهای سه گانهای که گزاردن نماز در آنها ممنوع و قدغن است نباشد؛ یعنی: وقت طلوع خورشید؛ زوال آفتاب و غروب خورشید.]
رعایت ترتیب میان نمازهای فوت شده و نمازهای وقتی لازم است؛ [از این رو، ادای نماز وقتی، پیش از قضا آوردن نماز فوت شده، جایز نیست.] و همچنین رعایت ترتیب در میان نمازهای فوت شده به ترتیب اصلی نمازها، لازم و ضروری است؛ [بنابراین، - به عنوان مثال: - قضا آوردن نماز فوتی ظهر، پیش از قضا آوردن نماز فوتی صبح، جایز نیست؛ زیرا پیامبر ج میفرماید: «مَنْ نٰامَ عَنْ صَلٰاةٍ اَوْ نَسِیَهٰا فَلَمْ یَذْکُرْهٰا اِلّٰا وَ ُهَو یُصَلّّیْ مَعَ الْاِمٰامِ، فَلْیُصَلِّ الَّتِیْ هُوَ فِیْهٰا ثُمَّ لْیَقْضِ الَّتِیْ تَذْکَرُ ثُمَّ لْیَعُدِ الَّتِیْ صَلّٰی مَعَ الْاِمٰامِ» (سنن دارقطنی و سنن بیهقی)؛ «هر کس نمازی را فراموش کند یا به خواب برود و نمازش را نخواند؛ سپس بیآن که نماز قضایی به یادش باشد، همراه با امام، نماز وقتی خود را خواند؛ و در اثنای نماز، به یادش آمد که بر ذمّهی وی نماز قضایی است؛ در آن صورت نمازی که همراه با امام مشغول آن است بگزارد؛ آنگاه نماز قضایی خویش را که به یادش آمده بخواند و پس از آن، نمازی را که همراه با امام خوانده است، اعاده نماید».
و پیامبر ج نیز نمازهای فوت شدهی خویش را در جنگ خندق، به ترتیب اصلی نمازها قضا آورد. (ترمذی)
ناگفته نماند که برای «صاحب ترتیب» واجب است که نمازهای فوت شدهی خویش را به ترتیب اصلی نمازها قضا بیاورد؛ یعنی اگر از او نماز صبح و ظهر قضا شده است، در آن صورت نخست نماز صبح و بعد نماز ظهر را قضا بیاورد.
و از دیدگاه علماء و صاحبنظران اسلامی و فقهی، به کسی «صاحب ترتیب» گفته میشود که در عمرش، کمتر از شش نماز از وی فوت شده باشد. و برای صاحب ترتیب واجب است که ترتیب میان قضای نمازهای فوت شده و نمازهای وقتی را مراعات کند؛ و همچنین بر او لازم و ضروری است تا نمازهای فوت شدهی خویش را به ترتیب اصلی نمازها، به قضا بیاورد؛ از این رو، هرگاه از صاحب ترتیب، نمازی قضا شد، قبل از خواندن فرض همان وقت، نماز قضایی را به جای آورد و گزاردن نماز وقتی را بر نماز قضایی مقدّم نکند.
و اگر به عکس این قضیه رفتار کرد و نماز وقتی را بر نماز قضایی مقدّم کرد و ابتدا نماز وقت را به جای آورد و پس از آن به خواندن نماز قضایی مشغول شد، در آن صورت بر او لازم است تا نمازهایی را که خوانده، از سر بگیرد و اعاده کند. و توضیح این موضوع در قالب این مثال، روشن و آشکار میشود:
مثال برای مراعات کردن ترتیب میان نمازهای فوت شده: اگر از صاحب ترتیب، نمازهای ظهر و عصر فوت شده بود و وی، پیش از آن که نماز ظهر خویش را قضا آورد، به گزاردن نماز عصر مشغول شد، در آن صورت بر وی واجب است تا نخست نماز ظهر خویش را بخواند و نماز عصرش را نیز اعاده کند.
مثال برای مراعات کردن ترتیب میان نمازهای وقتی و نمازهای فوت شده: کسی که صاحب ترتیب است و در عمرش بیش از شش نماز از او فوت نشده، هرگاه نماز صبح از او قضا شود و در وقت نماز ظهر، یادش آمد که نماز صبح را ترک کرده است، در آن صورت اگر چنانچه نماز ظهر (نماز وقتی) را پیش از خواندن نماز قضایی گزارد، بر او لازم است تا نخست نماز فوت شدهی خویش را بخواند و آنگاه نماز ظهر را اعاده نماید.]
و وجوب ترتیب [میان نمازهای فوت شده، یا میان نمازهای وقتی و قضایی،] به یکی از این امور سه گانهی ذیل ساقط میشود:
* اندک بودن وقتِ مستحب [ضِیق وقت]؛ بنا به قول صحیحتر. [پس هرگاه فرد نمازگزار اندکی پیش از طلوع خورشید از خواب بیدار شد و به یادش نیز بود که نماز عشاء یا نماز وتر از او قضا شده است، در آن صورت وی ابتدا نماز صبح خویش را بخواند و نماز عشاءو وتر فوت شدهی خود را پس از طلوع خورشید و بالا آمدن آفتاب قضا بیاورد؛ و در این صورت اعادهی نماز صبح بر او لازم نیست؛ زیرا ترتیب میان نمازهای وقتی (صبح) و قضایی (عشاء یا وتر) به جهت اندک بودن وقت، ساقط شده است.]
* نماز فوت شده، فراموش گردد. [خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ﴾ [البقرة: 286] «خداوند هیچ کس را بیشتر از اندازهی قدرت و توانش، مکلّف نمیکند».
و پیامبر ج نیز میفرماید: «رُفِعَ عَنْ اُمَّتِیْ اَلْخَطَأُ وَ النِّسْیٰانُ وَ مَا اسْتُکْرِهُوْا عَلَیْهِ» (مسلم)؛ «از امّت من، خطا و فراموشی و آنچه بر آن وادار شدهاند، برداشته شده است».
از این رو، هرگاه فرد نمازگزار، نماز فوت شدهی خویش را فراموش کند و پیش از گزاردن آن، نماز وقتی را در وقتش به جای آورد و پس از آن، نمازهای قضاییاش به یادش آمد، در آن صورت، گزاردن نماز وقتی وی درست است و بر او اعادهی آن واجب نیست.]
* و هرگاه نمازهای قضا شده، به شش نماز - به جز نماز وتر - برسد؛ [و نماز وتر را از آن جهت استثنا کردیم،] زیرا نماز وتر، ساقط کنندهی وجوب ترتیب در میان نمازهای فوت شده، برشمرده نمیشود؛ اگر چه مراعات کردن ترتیب میان نماز وتر و دیگر نمازهای فرض، واجب است. [از این رو، اگر چنانچه نماز وتر را پیش از خواندن نماز عشاء گزارد، در آن صورت اعادهی نماز وتر، پس از گزاردن نماز عشاء واجب است.
و اگر چنانچه پیش از گزاردن نماز وتر به خواب رفت و تا هنگام طلوع صبح صادق نیز از خواب بلند نشد و بدین ترتیب، نماز وترش قضا شد، در آن صورت بر او لازم است که ابتدا نماز وتر را قضا بیاورد و پس از آن، نماز صبح را بگزارد.
و اگر چنانچه به عکس این قضیه رفتار کرد و نماز صبح را بر نماز وتر مقدّم کرد و ابتدا نماز وقت را به جای آورد و پس از آن، به خواندن نماز قضایی مشغول شد؛ در آن صورت بر او لازم است تا نماز صبح را از سر بگیرد و اعاده کند.
بنابراین هرگاه نمازهای فوت شده به شش نماز رسید، فرد نمازگزار میتواند هر نمازی را که از نمازهای قضا شده میخواهد بر نماز دیگر مقدم سازد. و همچنین، در این صورت میتواند نمازهای وقتی خویش را بر نمازهای فوت شده، مقدّم کند و با وجود نمازهای قضایی، نماز وقتی خویش را بخواند.]
و هرگاه ترتیب، به جهت رسیدن نمازهای فوتی به شش نماز [یا بیشتر از آن] ساقط گردید، در آن صورت پس از آن که نمازهای فوت شده رو به کاهش رفت، باز هم ترتیب، دوباره برنخواهد گشت. [مثل این که: از شخصی، ده نماز فوت گردیده است؛ سپس آن شخص، نُه نماز از آن ده نماز را قضا آورده و تنها یک نماز فوتی از آن ده نماز باقی مانده است؛ آنگاه پیش از آن که آن نماز باقی ماندهی فوتی را قضا آورد، نماز وقتی را در حالی گزارده که یادآور آن نماز فوتی هم بوده است؛ پس در این صورت، نماز وی جایز و درست است؛ بدان خاطر که ترتیب از وی ساقط شده است.]
و همچنین وجوب ترتیب، دوباره برنخواهد گشت هرگاه که نمازی جدید علاوه از شش نماز فوتی پیشین فوت گردد؛ و این حکم، بنا به قول صحیح در مورد هر دو مسألهی پیشین است [که فتوا نیز بدان است.]
و اگر چنانچه نماز فرضِ [وقتی] را در حالی خواند که به یاد داشت که بر عهده و ذمّهی وی، نماز فوتی است - اگر چه آن نماز فوتی، نماز وتر نیز باشد - در آن صورت نماز فرضِ [وقتی] وی فاسد شده است و این فساد، موقوف است؛ این طور که اگر چنانچه پیش از قضا آوردن آن نماز فوتی، پنج نماز را خواند در حالی که به یادآورندهی نماز فوتی هم بود، در آن صورت فساد با خارج شدن وقت نماز پنجمِ ادا کرده شده، برطرف میگردد و نمازهای پنجگانهی او از جای فرض، صحیح گردیده است؛ و پنج نماز با قضا آوردن نماز فوتی پس از خارج شدن وقت نماز پنجم، باطل نمیگردد.
و اگر چنانچه آن نماز فوتی را پیش از خارج شدن وقتِ نماز پنجمِ ادا کرده شده، قضا آورد، در آن صورت فرضهای آن باطل شده و نمازهای وی، همگی نفل گردیده است؛ [از این رو، بر وی لازم است که این نمازهای پنجگانهای را که قبل از قضا آوردن آن نمازِ فوتی خوانده است، قضا آورد.]
و هرگاه تعداد نمازهای فوت شده، بسیار شد؛ در آن صورت نیاز به این دارد که هر نمازی را در هنگام قضا آوردن، تعیین نماید. و اگر چنانچه [برای او، تعیین کردن هر نمازی، سخت و دشوار بود و ] به دنبال سهولت و آسانی این کار بود، پس چنین نیت کند که وی [به عنوان مثال:] اوّلین نماز ظهر فوتی خود یا آخرین نماز ظهر فوتی خویش را قضا میآورد.
و همچنین هرگاه خواست که روزهی دو ماه رمضان را که بر ذمّه و عهدهی وی است قضا نماید، در آن صورت نیز میتواند بنا به یکی از این دو تصحیح مختلف، روزهی فوت شده را قضا نماید؛ [یعنی هم میتواند هر روزهای را در هنگام قضا آوردن، تعیین نماید. و اگر چنانچه برای او تعیین کردن هر روزه، سخت و دشوار بود، در آن صورت میتواند روزه را تعیین نکند؛ بلکه به عنوان مثال: چنین نیت کند که اوّلین روزهی فوتی خود یا آخرین روزهی فوتی خویش را قضا میآورد.]
و آن که در سرزمین دشمن [دارحرب] مسلمان شده و نسبت به احکام و مسائل اسلامی بیخبر و ناآگاه است؛ [از این رو، نه روزه گرفته و نه نماز خوانده و نه زکات پرداخت نموده و نه...]، در آن صورت به جهت ناآگاهی و بیخبری از احکام و مسائل دینی، معذور و بخشیده شده [از قضای آنها] تلقّی میگردد.
إِذَا تَعَذَّرَ عَلَی المَرِیضِ کُلُّ القِیَامِ أَو تَعَسَّرَ بِوُجُودِ أَلَمٍ شَدِیدٍ أَو خَافَ زِیَادَةَ المَرَضِ أَو إِبطَاءَهُ بِه، صَلَّی قَاعِدًا بِرُکُوعٍ وَ سُجُودٍ وَ یَقعُدُ کَیفَ شَاءَ فِی الأَصَحِّ؛ وَ إِلَّا قَامَ بقَدرِ مَا یُمکِنُهُ. وَ إِن تَعَذَّرَ الرُّکُوعُ وَالسُّجُودُ، صَلَّی قَاعِدًا بِالإِیمَاءِ وَ جَعَلَ إِیمَاءَه لِلسُّجُودِ أَخفَضَ مِن إِیمَائِه لِلرُّکُوعِ؛ فَإِن لَم یَخفِضهُ عَنهُ لَا تَصِحُّ. وَ لَا یُرفَعُ لِوَجهِه شَیءٌ یَسجُدُ عَلَیهِ؛ فَإِن فَعَلَ وَ خَفَضَ رَأسَهُ صَحَّ وَ إِلَّا لَا.
وَ إِن تَعَسَّرَ القُعُودُ، أَومَأَ مُستَلقِیًا أَو عَلَی جَنبِهِ؛ وَالأَوَّلُ أَولَی؛ وَ یَجعَلُ تَحتَ رَأسِهِ وِسَادَةً لِیَصِیرَ وَجهُه اِلَی القِبلَةِ لَا السَّمَاءِ. وَ یَنبَغِی نَصبُ رُکبَتَیهِ إِن قَدَرَ حَتَّی لَا یَمُدَّهُمَا اِلَی القِبلَةِ؛ وَ إِن تَعَذَّرَ الإِیمَاءُ، أُخِّرَت عَنهُ مَا دَامَ یَفهَمُ الخِطَابَ؛ قَالَ فِی الهِدَایَةِ: هُوَ الصَّحِیحُ. وَ جَزَمَ صَاحِبُ الهِدَایَةِ فِی التَّجنِیسِ وَالمَزِیدِ، بِسُقُوطِ القَضَاءِ إِذَا دَامَ عَجزُهُ عَنِ الإِیمَاءِ أَکثَرَ مِن خَمسِ صَلَوَاتٍ وَ إِن کَانَ یَفهَمُ الخِطَابَ؛ وَ صَحَّحَهُ قَاضِیخَانُ وَ مِثلُهُ فِی المُحِیطِ وَاختَارَه شَیخُ الإِسلَامِ وَ فَخرُ الإِسلَامِ. وَ قَالَ فِی الظَّهِیرِیَّةِ: هُوَ ظَاهِرُ الرِّوَایَةُ وَ عَلَیهِ الفِتوَی. وَ فِی الخُلَاصَةِ: هُوَ المُختَارُ وَ صَحَّحَهُ فِی الیَنَابِیعِ وَالبَدائِعِ؛ وَ جَزَمَ بِه الوَلوَالِجِیُّ رَحِمَهُمُ اللهُ
وَ لَم یُوْمِ بِعَینِه وَ قَلبِهِ وَ حَاجِبِه؛ وَ إِن قَدَرَ عَلَی القِیَامِ وَ عَجَزَ عَنِ الرُّکُوعِ وَالسُّجُودِ، صَلَّی قَاعِدًا بِالإِیمَاءِ؛ وَ إِن عَرَضَ لَه مَرَضٌ، یُتِمُّهَا بِمَا قَدَرَ وَ لَو بِالإِیمَاءِ فِی المَشهُورِ. وَ لَو صَلَّی قَاعِدًا، یَرکَعُ وَ یَسجُدُ، فَصَحَّ، بَنَی وَ لَو کَانَ مُؤمِیًا لَا؛ وَ مَن جُنَّ أَو أُغمِیَ عَلَیهِ خَمسَ صَلَوَاتٍ، قَضَی وَ لَو أَکثَرَ لَا.
باب: پیرامون نماز افراد بیمار و دردمند
[شریعت مقدّس اسلامی، همواره جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر ترجیح میدهد؛ زیرا مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است؛ و این مطلبی است که قرآن، و در بسیاری از مناسبتها سنّت، بر آن تصریح مینماید.
خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ﴾ [البقرة: 286] «خداوند بر هیچ کس جز به اندازهی تواناییاش، تکلیف نمیکند و هیچگاه بالاتر از میزان قدرت شخص، از او وظایف و تکالیف نمیخواهد». و ر.ک: مائده/6؛ بقره/185؛ نساء/28؛ حج/78.
و رسول خدا ج به عمران بن حصینب فرمود: «صَلِّ قٰائِماً؛ فَاِنْ لَّمْ تَسْتَطِعْ فَقٰاعِداً؛ فَاِنْ لَّمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَی الْجَنْبِ تُؤْمِیْ اِیْمٰاءاً» (ابوداود)؛ «ایستاده نماز بخوان؛ پس اگر نتوانستی نشسته؛ و اگر نتوانستی به پهلو؛ اشاره میکنی به اشارهکردنی».]
هرگاه بر شخص بیمار و دردمند، ایستادن به طور کامل، سخت و دشوار شد؛ یا ایستادن برای او به جهت دردی سخت، یا از بیم افزایش بیماری، یا به تأخیر افتادن بهبودی، در صورت نمازگزاردن به طور ایستاده، سخت دشوار و طاقتفرسا شد، در آن صورت میتواند به صورت نشسته و با انجام رکوع و سجده، نماز بخواند؛ و - بنا به قول صحیحتر - در این صورت، هرگونه که میخواهد، میتواند بنشیند؛ [زیرا عمران بن حصینب گوید: «کٰانَتْ بِیْ بَوٰاسِیْرٌ. فَسَأَلْتُ النَّبِیَّ ج عَنِ الصَّلٰاةِ؟ فَقٰالَ: صَلِّ قٰائِماً، فَاِنْ لَّمْ تَسْتَطِعْ فَقٰاعِداً، فَاِنْ لَّمْ تَسْتَطِعْ فَعَلٰی جَنْبٍ» (بخاری و ابوداود)؛ «من مبتلا به بیماری بواسیر بودم و در این باره از پیامبر ج تعیین تکلیف کردم و پرسیدم: به چه شکلی نماز را بخوانم؟ ایشان در پاسخ فرمودند: ایستاده بخوان؛ پس اگر نتوانستی نشسته؛ و اگر نتوانستی به پهلو».
و نسایی این جمله را نیز افزوده است: «فَاِنْ لَّمْ تَسْتَطِعْ فَمُسْتَلْقِیاً؛ لٰا یُکَلُِّّف اللهُ نَفْساً اِلّٰا وُسْعَهٰا» ؛ «و اگر نتوانستی، پس به صورت دراز کشیده نماز بخوان؛ زیرا خداوند بر هیچ کس به جز اندازهی تواناییاش، تکلیف نمیکند».]
و اگر چنانچه شخص بیمار، بر بعضی از قیام و ایستادن قادر و توانا بود، در آن صورت تا آنجا که ممکن است، نماز را به حالت ایستاده بخواند؛ و اگر چنانچه بیمار از رکوع کردن و سجده نمودن عاجز و ناتوان بود [و یا از یکی از آنها عاجز بود،] در آن صورت، نشسته نماز بخواند و رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید؛ و اشارهی خود را برای سجده، پایینتر از اشارهی خود برای رکوع قرار دهد.
و چنانچه اشارهی خویش را برای سجده، پایینتر از اشارهی خود برای رکوع قرار نداد، در آن صورت نماز وی صحیح نمیباشد؛ [زیرا روایت شده است که: «اِنَّ النَّبِیَّ ج عٰادَ مَرِیْضاً فَرَآهُ یُصَلِّیْ عَلٰی وِسٰادَةٍ فَاَخَذَهٰا فَرَمیٰ بِهٰا، فَاَخَذَ عَوْداً لِیُصَلِّیْ عَلَیْهِ فَرَمیٰ بِهِ وَ قٰالَ: صَلِّ عَلَی الْاَرْضِ اِنِ اسْتَطَعْتَ وَ اِلّٰا فَأَوْمِ اِیْمٰاءاً وَاجْعَلْ سُجُوْدَکَ اَخْفَضَ مِنْ رُکُوْعِکَ» (سنن کبری بیهقی)؛ «پیامبر ج به عیادت بیماری رفت و او را دید که بر بالشتی نماز میگزارد؛ بالشت را به طرفی افکند؛ فرد بیمار تکّه چوبی را گرفت تا بر آن نماز بگزارد؛ باز هم پیامبر ج آن را به طرفی افکند و فرمود: اگر توانستی بر زمین نماز بخوان و اگر نتوانستی پس با اشاره نماز بخوان و اشارهی خود را برای سجده، پایینتر از اشارهی خود برای رکوع قرار بده».]
و برای بیمار درست نیست که چیزی را به سوی صورت خویش بالا نموده و بر آن سجده نماید؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «مَنِ اسْتَطٰاعَ مِنْکُمْ اَنْ یَّسْجُدَ فَلْیَسْجُدْ وَ مَنْ لَّمْ یَسْتَطِعْ فَلٰا یَرْفَعْ اِلٰی وَجْهِهِ شَیْئاً یَّسْجُدُ عَلَیْهِ؛ وَ لٰکِنْ فِیْ رُکُوْعِهِ وَ سُجُوْدِهِ یُؤْمِیْ اِیْمٰاءاً» (معجم الاوسط طبرانی)؛ «هر یک از شما که میتواند سجده کند، پس سجده نماید و آن که نمیتواند، نباید چیزی را به سوی صورت خویش بالا نموده و بر آن سجده نماید؛ ولی میتواند رکوع و سجدهی خویش را با اشاره ادا نماید».]
و اگر چنانچه چیزی را به سوی صورت خویش برای سجده نمودن بر آن، بالا نمود و سر خویش را برای سجده، پایینتر از سر خود برای رکوع قرار داد، باز هم نمازش صحیح است. و اگر چنانچه سر خویش را برای سجده پایینتر از سر خود برای رکوع قرار نداد، در آن صورت نمازش درست نیست.
و هرگاه نشستن برای شخص بیمار، سخت دشوار و طاقتفرسا گردید [و از نشستن، عاجز و ناتوان شد،] افتاده بر پشت، نماز بگزارد و یا خویشتن را بر پهلوی [راست] خویش بیاندازد و نماز را بگزارد؛ در صورت اول [یعنی افتاده بر پشت نمازگزاردن]، بهتر از صورت دوّم [نمازگزاردن در حالی که خویشتن را بر پهلو افکنده] میباشد.
و [نماز گزاردن در حالی که بیمار، خویشتن را بر پشت انداخته، بدین صورت است که:] در زیر سر خویش، بالشی را قرار دهد تا روی او به سوی قبله گردد نه به سوی آسمان؛ و برای بیمار، شایسته و مناسب است که اگر امکان داشت و میتوانست، هر دو زانوی خویش را بالا نماید تا بدین ترتیب، پاهایش به سوی قبله، دراز و کشیده نباشد. [به هر حال؛ هرگاه شخص بیمار، از نشستن عاجز و ناتوان گردید، افتاده بر پشت نماز بگزارد در حالی که پاهای او به سوی قبله است؛ و هر دو زانوی خویش را بلند نماید و سر خود را بر بالشی بلند کند تا روی او به سوی قبله گردد؛ و رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید.
و بیماری که نشستن برای او به جهت دردی، سخت دشوار و طاقتفرسا است، میتواند خویشتن را بر پهلوی راست خود بیاندازد و صورتش را به جانب قبله نماید و رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید.]
و اگر چنانچه شخص بیمار، از گزاردن نماز با اشارهی سر عاجز گردید، در آن صورت، ادای نماز از وی تا زمانی به تأخیر میافتد که خطاب را بفهمد.
نویسندهی کتاب «هدایة» [علامه مرغینانی/] گوید: همین نظریه، صحیح و درست میباشد. و نویسندهی کتاب «هدایة» در کتابهای «التجنیس» و «المزید» بدین موضوع یقین کرده که : هرگاه شخص بیمار از نماز گزاردن با اشارهی سر عاجر و ناتوان گردید و این ناتوانی وی از اشاره، بیش از پنج نماز افزون گردید، در آن صورت قضا آوردن آن نمازها از وی ساقط میگردد؛ اگر چه خطاب را بفهمد. و قاضیخان نیز همین قول را صحیح و درست تلقّی کرده و به مثل آن، [علامه کمال] نیز در کتاب «المحیط»، آن را تصحیح نموده است؛ و شیخ الاسلام [خواهرزاده] و فخرالاسلام [سرخسی] نیز آن را اختیار کردهاند.
و نویسندهی کتاب «الظهیریة» گوید: همین قول، ظاهر روایت میباشد و فتوا نیز بر آن است.
و در کتاب «الخلاصة» چنین آمده است: همین قول، رأی مختار و برگزیده میباشد. و در کتاب «الینابیع» و «البدائع» همین قول را صحیح و درست قرار دادهاند؛ و «ولوالجی» نیز بدان یقین و باور دارد. خداوند تمامی این بزرگواران را مورد رحمت خویش قرار دهد.
[به هر حال، هرگاه شخص مریض، از نماز گزاردن با اشارهی سر عاجر و ناتوان گردید، در این صورت ادای نماز از وی به مدت یک شبانهروز به تأخیر میافتد؛ پس آن را بعد از آن که بر قضا آوردن قادر گردید، قضا آورد؛ و آنچه که بر یک شبانهروز افزون گردید، از وی ساقط است.
و کسی که بر وی بیهوشی عارض گردید، و این بیهوشی تا پنج نماز یا کمتر از آن ادامه پیدا کرد، بعد از آن که به هوش آمد، این نمازهای فوت شدهی خویش را قضا آورد. و اگر چنانچه بر او بیهوشی عارض گردید و این بیهوشی تا بیشتر از پنج نماز ادامه یافت، در این صورت این نمازها، از ذمّهی وی ساقط است و نیازی به قضا آوردن آنها نیست.]
و بیمار نمیتواند با چشمانش، قلبش و ابروانش اشاره نماید؛ [یعنی: نماز گزاردن فقط با اشارهی سر درست است؛ و اشاره فقط در صورتی جانشین و نائب رکوع و سجده میگردد که با سر بوده باشد؛ امّا اگر چنانچه اشاره، با چشم یا با ابرو و یا با قلب بود، پس نماز وی صحیح نیست؛ از این رو، اگر شخص بیمار از نماز گزاردن با اشارهی سر عاجز گردید، در این صورت ادای نماز از وی به مدّت یک شبانهروز به تأخیر میافتد؛ پس آن را بعد از آن که بر قضا آوردن قادر گردید، قضا آورد و آنچه را که بر یک شبانه روز افزون گردید، از وی ساقط است؛ و اشاره با چشم، یا با ابرو و یا با قلب درست نیست؛ زیرا پیامبر ج میفرماید: «یُصَلِّیْ المَرِیْضُ قٰائِماً؛ فَاِنْ لَّمْ یَسْتَطِعْ فَقٰاعِداً؛فَاِنْ لَّمْ یَسْتَطِعْ فَعَلٰی قِفٰاهُ یُؤْمِیْ اِیْمٰاءاً؛ فَاِنْ لَّمْ یَسْتَطِعْ فَاللهُ اَحَقُّ بِقَبُوْلِ الْعُذْرِ مِنْهُ». (زیلعی در نصب الرایة 1/176)؛ «بیمار، ایستاده نماز بخواند؛ اگر نتوانست نشسته؛ و اگر نتوانست بر پشت و با اشاره؛ و اگر نتوانست، خدا سزاوارتر است به پذیرش عذر بیمار».]
و هرگاه شخص بیمار، توان ایستادن را داشته باشد، ولی از رکوع کردن و سجده بردن عاجز و ناتوان باشد، در آن صورت [برای شخص بیمار، ایستادن لازم نیست، و برای وی بهتر آن است که] نماز خویش را به حالت نشسته و با اشاره بخواند. [و اگر چنانچه نمازش را به حالت ایستاده، و با اشاره گزارد، باز هم درست است.]
و هرگاه کسی نماز خویش را ایستاده شروع کرد، و سپس در اثنای نماز، برایش درد و مرضی پیش آمد [و به جهت آن، از ایستادن عاجز و ناتوان گردید،] در آن صورت بر حسب توان و قدرت خویش نماز را به پایان برساند؛ اگر چه با اشاره نیز باشد؛ بنا به قول مشهور.
[به دیگر سخن؛ هر کسی نماز خویش را ایستاده شروع کرد و سپس - به جهت عارض شدن دردی در اثنای نماز - از ایستادن عاجز و ناتوان گردید، در آن صورت نشسته رکوع و سجده نماید و نمازش را به پایان برساند. و اگر چنانچه از رکوع، و سجده کردن نیز عاجز بود، رکوع و سجده را با اشاره ادا نماید و با اشاره، نمازش را به پایان برساند. و اگر از نشستن نیز عاجز و ناتوان بود، در آن صورت خویشتن را بر پشت بیاندازد و با اشاره نماز خویش را به پایان برساند.]
و اگر شخص بیمار، به خاطر درد و مرض، نماز خویش را نشسته میخواند و در حالت نشسته، رکوع و سجده مینمود؛ و سپس در اثنای نماز، سلامتی و تندرستی خویش را به دست آورد، در آن صورت نماز خود را اعاده نکند، بلکه مقدار باقی ماندهی نماز خویش را به حالت ایستاده بخواند. و اگر چنانچه بیمار، نماز خویش را با اشاره میخواند؛ سپس به رکوع کردن و سجده نمودن قادر و توانا شد، در آن صورت نمیتواند باقی ماندهی نماز خود را با رکوع و سجده بخواند، بلکه باید نمازش را اعاده نماید.
و کسی که بر وی، دیوانگی یا بیهوشی عارض گردیده است و این دیوانگی یا بیهوشی، تا پنج نماز [یا کمتر از آن] ادامه پیدا کرد، بعد از آن که به هوش آمد، این نمازهای فوت شدهی خویش را قضا بیاورد. و اگر چنانچه بر او دیوانگی یا بیهوشی عارض گردید و این دیوانگی یا بیهوشی تا بیشتر از پنج نماز ادامه یافت، در آن صورت این نمازها از ذمّهی وی ساقط است و نیازی به قضا آوردن آنها نیست.
فَصلٌ فِی إِسقَاطِ الصَّلَاةِ وَالصَّوم
اِذَا مَاتَ المَرِیضُ وَ لَم یَقدِر عَلَی الصَّلَاةِ بِالإِیمَاءِ، لَا یَلزِمُهُ الإِیصَاءُ بِهَا وَ إِن قَلَّت؛ وَکَذَا الصَّومُ إِن أَفطَرَ فِیهِ المُسَافِرُ وَالمَرِیضُ وَ مَاتَا قَبلَ الإِقَامَةِ وَالصِّحَّةِ؛ وَ عَلَیهِ الوَصِیَّةُ بِمَا قَدَرَ عَلَیهِ وَ بَقِیَ بِذِمَّتِه؛ فَیُخرِجُ عَنهُ وَلِیُّهِ مِن ثُلثِ مَا تَرَکَ لِصَومِ کُلِّ یَومٍ وَ لِصَلَاةِ کُلِّ وَقتٍ حَتَّی الوِترِ، نِصفَ صَاعٍ مِن بُرٍّ أَو قِیمَتَه؛ وَ إِن لَم یُوصِ وَ تَبَرَّعَ عَنهُ وَلِیُّه، جَازَ وَ لَا یَصِحُّ أَن یَّصُومَ وَ لَا أَن یُّصَلِّیَ عَنهُ.
وَ إِن لَم یَفِ مَا أَوصَی بِه عَمَّا عَلَیه، یَدفَعُ ذَالِکَ المِقدَارَ لِلفَقِیرِ فَیَسقُطُ عَنِ المَیِّتِ بِقَدرِه ثُمَّ یَهَبُهُ الفَقِیرُ لِلوَلِیِّ وَ یَقبِضُه؛ ثُمَّ یَدفَعُه لِلفَقِیرِ؛ فَیَسقُطُ بِقَدرِه؛ ثُمَّ یَهَبُهُ الفَقِیرُ لِلوَلِیِّ وَ یَقبِضُه؛ ثُمَّ یَدفَعُهُ الوَلِیُّ لِلفَقِیرِ وَ هَکَذَا حَتَّی یَسقُطَ مَا کَانَ عَلَی المَیِّتِ مِن صَلَاةٍ وَ صِیَامٍ. وَ یَجُوزُ إِعطَاءُ فِدیَةِ صَلَوَاتٍ لِوَاحِدٍ جُملَةً بِخِلافِ کَفَّارَةِ الیَمِینِ. وَاللهُ سُبحَانَهُ وَ تَعَالَی أَعلَمُ.
فصل: پیرامون ساقط کردن نماز و روزه
هرگاه بیمار فوت کند و چهره در نقاب خاک بکشد و این در حالی است که وی بر ادا کردن نمازها با اشارهی سر، قدرت و توان ندارد؛ در آن صورت بر وی لازم نیست که ولیّ خویش را به پرداختن فدیهی نمازهای فوت شده، وصیت نماید؛ اگر چه نمازهایش کمتر [از مقدار یک شبانهروز] باشد.
و همچنین هرگاه شخص مسافر در سفر خود و شخص بیمار و دردمند در مرض خویش روزه نگرفتند؛ و سپس مسافر [در سفر] پیش از آن که مقیم شود و مریض [در حال مرض] و پیش از بهبودی فوت کردند، در آن صورت بر وی لازم نیست که ولیّ خویش را به پرداختن فدیهی روزههای فوت شده، وصیت نماید؛ [خواه روزههای فوت شدهی وی بسیار باشد یا کم.]
و [اگر چنانچه شخصی، به خاطر سفر یا مرض روزه نگرفت و نماز نگزارد؛ سپس روزها و فرصتهایی برای قضای روزهها و نمازهای فوت شدهی خویش به دست آورد، ولی از آنها استفاده نکرد و در آنها، قضای روزهها و نمازهای فوت شدهی خویش را به جای نیاورد و در این حال در بستر مرگ افتاد؛ در آن صورت] بر وی لازم است که ولیّ خویش را به پرداختن فدیهی روزهها و نمازهایی که بر قضا آوردن آنها قدرت و توان یافته و بر عهده و ضمانت وی باقی مانده است، وصیت نماید؛ و ولیّ و وصیّ وی، فدیه را از یک سوم مال بر جای مانده از او را بیرون گرداند؛ اینطور که برای روزهی هر روز و برای نماز هر وقت - حتّی نماز وتر - نصف صاع از گندم یا قیمت آن [یا یک صاع از جو یا قیمت آن] را بپردازد؛ [و صاع، معادل تقریباً 3060 گرم است.]
و اگر چنانچه شخص متوفّی، وصیّ و ولیّ خویش را به ادا کردن فدیه وصیت نکرده بود، امّا وصیّ و ولیّ او، داوطلبانه از جای او، فدیهی نمازها و روزههای قضایی وی را پرداخت نمود، جایز است [و امید پذیرش و قبول آن از بارگاه خداوند بلندمرتبه میرود.]
و برای ولیّ درست نیست که عوض از روزهی فوت شدهی متوفّی، از جای وی روزه بگیرد و همچنین برای ولیّ جایز نیست که از جای مرده، عوض از نمازهای فوت شدهی وی نماز بگزارد؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «لٰا یَصُوْمُ اَحَدٌ مِّنْ اَحَدٍ وَ لٰا یُصَلِّیْ اَحَدٌ عَنْ اَحَدٍ لٰکِنْ یُطْعِمُ عَنْهُ» (نسایی و موطأ مالک)؛ «کسی از جای کسی دیگر، نه روزه بگیرد و نه نماز بگزارد؛ بلکه از جای او به مستمندان خوراک بدهد».]
و اگر آنچه متوفّی [برای پرداخت نمازها و روزههای فوت شدهی خویش] که بر ذمّه و دوش وی بوده، وصیت کرد و مقدار وصیتش، کفاف فدیهی نمازها و روزههای فوت شدهی وی را نکرد، [و یا یک سوم مال بر جای ماندهی وی، کفاف فدیهی نمازها و روزههای فوت شدهی وی را ننمود؛] در آن صورت ولیّ، آن مقدارِ [اندک] را به فقیر و مستمند بدهد؛ و بدین ترتیب، به اندازهی آن فدیه، از نمازها و روزههای فوت شدهی متوفّی ساقط میگردد؛ سپس فرد فقیر و مستمند، آن مقدار را به ولیّ و وصیّ هبه نماید؛ و ولیّ فوت شدهی متوفّی ساقط میگردد؛ آنگاه دوباره فقیر آن مقدار را به ولیّ آن را قبض نماید و در اختیار بگیرد، آنگاه دوباره آن را به فقیر بدهد؛ و بدین ترتیب، به اندازهی آن، [دوباره] از نمازها و روزههای و وصیّ هبه کند؛ و ولیّ نیز آن را قبض نموده و در اختیار خویش بگیرد؛ سپس دوباره آن را به فقیر بدهد؛ و به همین ترتیب [این پرداخت از ناحیهی ولیّ و هبه از جانب فقیر] ادامه پیدا کند تا آنچه که از نمازها و روزههای فوت شده بر ذمّه و عهدهی متوفّی است، ساقط گردد.
و برای ولیّ و وصیّ جایز است که فدیهی نمازها [و روزهها] را به تمامی، به یک نفر فقیر بدهد؛ ولی درست نیست که فدیهی کفارهی سوگند را به یک فقیر [و بیشتر از نصف صاع از گندم در یک روز] بدهد. و خداوندِ پاک و بلندمرتبه، داناتر است.
أَقَلُّ سَفَرٍ تَتَغَیَّرُ بِهِ الأَحکَامُ، مَسِیرَةُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ مِن أَقصَرِ أَیَّامِ السَّنَةِ بِسَیرٍ وَسَطٍ مَعَ الاِستِرَاحَاتِ؛ وَالوَسَطُ: سَیرُ الإِبِلِ وَ مَشیُ الأَقدَامِ فِی البَرِّ وَ فِی الجَبَلِ بِمَا یُنَاسِبُه؛ وَ فِی البَحرِ، اِعتِدَالُ الرِّیحِ؛ فَیَقصرُ الفَرضَ الرُّبَاعِیَّ مَن نَوی السَّفَرَ وَ لَو کَانَ عَاصِیًا بِسَفَرِهِ، إِذَا جَاوَزَ بُیُوتَ مَقَامِه وَ جَاوَزَ أَیضًا مَا اِتَّصَلَ بِه مِن فِنَائِه؛ وَ إِن اِنفَصَلَ الفَنَاءُ بِمَزرَعَةٍ أَو قَدرِ غُلوَةٍ لَا یُشتَرَطُ مُجَاوَزَتُه.
الفِنَاءُ: المَکَانُ المُعَدُّ لِمَصَالِحِ البَلَدِ کَرکضِ الدَّوَابِّ وَ دَفنِ المَوتَی.
وَ یُشتَرَطُ لِصِحَّةِ نِیَّةِ السَّفَرِ ثَلَاثَةِ أَشیَاءَ: الاِستِقلَالُ بِالحُکمِ وَالبُلُوغُ وَ عَدَمُ نُقصَانِ مُدَّةِ السَّفَرِ عَن ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ؛ فَلَا یَقصُرُ مَن لَم یُجَاوِز عِمرَانَ مَقَامِه أَو جَاوَزَ وَکَانَ صَبِیًّا أَو تَابِعًا لَم یَنوِ مَتبُوعُهُ السَّفَرَ کَالمَرأَةِ مَعَ زَوجِهَا وَالعَبدِ مَعَ مَولَاهُ وَالجُندِیِ مَعَ أَمِیرِه أَو نَاوِیًا دُونَ الثَّلَاثَةِ. وَ تَعتَبِرُ نِیَّةُ الإِقَامَةِ وَالسَّفَرِ مِنَ الأَصلِ دُونَ التَّبعِ إِن عُلِمَ نِیَّةُ المَتبُوعِ فِی الأَصَحِّ. وَالقَصرُ، عَزِیمَةٌ عِندَنَا؛ فَإِذَا أَتَمَّ الرُّبَاعِیَّةَ وَ قَعَدَ القُعُودَ الأَوَّلَ صَحَّت صَلَاتُه مَعَ الکَرَاهَةِ وَ إِلَّا فَلَا تَصِحُّ إِلَّا إِذَا نَوَی الإِقَامَةَ لمَّا قَامَ لِلثَّالِثَةِ.
وَ لَا یَزَالُ یَقصُرُ حَتَّی یَدخُلَ مِصرَهِ أَو یَنوِیَ إِقَامَتَه نِصفَ شَهرٍ بِبَلَدٍ أَو قَریَةٍ؛ وَ قَصَرَ إِن نَوَی أَقَلَّ مِنهُ أَو لَم یَنوِ وَ بَقِیَ سِنِینَ؛ وَ لَا تَصِحُّ نِیَّةُ الإِقَامَةِ بِبَلدَتَینِ لَم یُعَیِّنِ المَبِیتَ بِأَحَدِهِمَا وَ لَا فِی مَفَازَةٍ لِغَیرِ أَهلِ الأَخبِیَةِ وَ لَا لِعَسکَرِنَا بِدَارِالحَربِ وَ لَا بِدَارِنَا فِی مُحَاصَرَةِ أَهلِ البَغیِ.
وَ إِن اِقتَدَی مُسَافِرٌ بِمُقِیمٍ فِی الوَقتِ، صَحَّ وَ أَتَمَّهَا أَربَعًا؛ وَ بَعدَهُ لَا یَصِحُّ وَ بِعَکسِهِ صَحَّ فِیهِمَا؛ وَ نَدَبَ لِلإِمَامِ أَن یَقُولَ: «أَتِمُّوا صَلَاتَکُم فَإِنِّی مُسَافِرٌ» وَ یَنبَغِی أَن یَّقُولَ ذَالِکَ قَبلَ شُرُوعِهِ فِی الصَّلَاةِ. وَ لَا یَقرَأُ المُقِیمُ فِیمَا یُتِمُّه بَعدَ فَرَاغِ إِمَامِه المُسَافِرِ فِی الأَصَحِّ.
وَ فَائِتَةُ السَّفَرِ وَالحَضَرِ، تُقضَی رَکعَتَینِ وَ أَربَعًا وَالمُعتَبَرُ فِیهِ آخِرُ الوَقتِ.
وَ یَبطُلُ الوَطَنُ الأَصلِیُّ بِمِثلِه فَقَط؛ وَ یَبطُلُ وَطَنُ الإِقَامَةِ بِمِثلِه وَ بِالسَّفَرِ وَ بِالأَصلِیِّ. وَالوَطَنُ الأَصلِیُّ: هُوَ الَّذِی وُلِدَ فِیهِ أَو تَزَوَّجَ أَو لَم یَتَزَوَّج وَ قَصَدَ التَّعَیُّشَ لَا الاِرتِحَالَ عَنهُ..
وَ وَطَنُ الإِقَامَةِ مَوضِعٌ نَوَی الإِقَامَةَ: فِیهِ نِصفَ شَهرٍ فَمَا فَوقَه. وَ لَم یَعتَبِر المُحَقِّقُونَ وَطَنَ السُّکنَی؛ وَ هُوَ: مَا یَنوِی الإِقَامَةَ فِیهِ دُونَ نِصفِ شَهرٍ.
[سفر، موجب مشقّت و دشواری است و گمان مشقت و رنج در سفر میرود و مشقّت و رنج، آسانگیری و سهولت را ایجاب میکند؛ از این رو، شارع مقدّس اسلام، در سفر، نمازهای چهار رکعتی را به دو رکعتی تخفیف داده و پایین آورده است.
قرآن کریم و سنّت نبوی و اجماع امّت اسلامی بر آن دلالت دارند که در سفر، کوتاه کردن نماز و شکسته خواندن آن جایز است.
خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚ﴾ [النساء: 101] «هرگاه در زمین به مسافرت پرداختید و نماز را کوتاه خواندید، گناهی بر شما نیست اگر ترسیدید که کافران، بلایی به شما برسانند و به فتنهای گرفتارتان گردانند».
از یعلی بن امیهس روایت است: از عمربن خطابس دربارهی این آیه سؤال کردم و گفتم: با توجه به این آیه، قصر نماز به وقتی اختصاص دارد که از کافران در امان نباشیم؛ ولی الان مردم در امنیت هستند؟ عمرس گفت: من هم مثل تو از این امر شگفتزده شدم و از پیامبر ج در این باره سؤال کردم. پیامبر ج فرمود: «صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللهُ بِهٰا عَلَیْکُمْ فَاقْبِلُوا صَدَقَتَهُ» (مسلم، ابوداود، نسایی، ابن ماجه و ترمذی)؛ «صدقهای است که خداوند به شما داده است؛ پس صدقهاش را قبول کنید».
ابن عباسب گوید: «فَرَضَ اللهُ الصَّلٰاةَ عَلٰی لِسٰانِ نَبِیِّکُمْ ج فِی الْحَضَرِ اَرْبَعاً وَ فِی السَّفَرِ رَکْعَتَیْنِ وَ فِیْ الْخَوْفِ رَکْعَةً» (مسلم، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)؛ «خداوند از زبان پیامبر ج نماز را بر شما، در حَضَر چهار رکعت، در سفر دو رکعت و در هنگام خوف، یک رکعت واجب کرده است».
عمرس گوید: «صَلٰاةُ السَّفَرِ رَکْعَتٰانِ وَ صَلٰاةُ الْجُمُعَةِ رَکْعَتٰانِ وَ الْفِطْرُ وَ الْاَضْحٰی رَکْعَتٰانِ تَمٰامٌ غَیْرَ قَصْرٍ عَلٰی لِسٰانِ مُحَمَّدٍ ج» (نسایی و ابن ماجه)؛ «از زبان محمد ج نماز سفر، دو رکعت و نماز جمعه، دو رکعت و نماز عید فطر و قربان، دو رکعت است؛ کاملاند نه قصر».
و عایشهل گوید: «اَلصَّلٰاةُ اَوَّلُ مٰا فُرِضَتْ رَکْعَتَیْنِ، فَاُقِرَّتْ صَلٰاةُ السَّفَرِ وَ اُتِمَّتْ صَلٰاةُ الْحََضَرِ» (بخاری و مسلم)؛ «ابتدا که نماز فرض شد، دو رکعت دو رکعت بود؛ نماز سفر به حال خود (دو رکعتی) باقی ماند و نماز حضر، کامل (چهار رکعتی) شد».
از ابن عمرب روایت است: با پیامبر ج، ابوبکرس، عمرس و عثمانس مسافرت کردهام و ندیدهام که هیچکدام از آنها تا وقتی که فوت کردند، از دو رکعت بیشتر بخوانند، بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی.]
کمترین مسافت سفری که احکام و مسائل به وسیلهی آن تغییر میکند [و در آن کوتاه کردن نماز واجب میگردد و خوردن روزهی رمضان، مباح میشود،] سفری است که مسافت آن را، سه روز از کوتاهترین روزهای سال با راه پیمودن متوسط و میانه طی نماید؛ البته با در نظر گرفتن استراحت کردن و تجدید قوا کردن [در مهمانسراها و مسافرخانهها؛ اینطور که در مهمانسراها برای خوردن، نوشیدن، اجابت مزاج، گزاردن نماز و ... بیاساید و استراحت نماید.]
و سَیر [راه پیمودن] متوسط و میانه عبارت است از: راه پیمودن با شتر و پیادهروی در خشکی و کوه بدانچه که با آن سازگار و متناسب است.
و اعتبار راه پیمودن متوسط و میانه، در دریا، به اعتدال و همسان بودن باد است. [و هر کس، مسافت سه روز را - به عنوان مثال: در یک ساعت و با یک سواری سریعالسیر همچون قطار و هواپیما و غیره - بپیماید، در آن صورت نیز کوتاه کردن نماز بر او واجب میگردد.
نویسندهی کتاب «هدایة» گوید: مراد از سفری که احکام و مسائل به وسیلهی آن تغییر میکند، سفری است که انسان نیت میکند تا مسافت راه سه روز را با سیر متوسط - که همان پیاده رفتن یا راه پیمودن شتر است - بپیماید.
و امام ابوحنیفه/ این مسافت را بر مبنای «مرحله و منزل» اندازه میگیرد. و در حقیقت این اندازهگیری، درست و صحیح است؛ و اندازهگیری مسافتِ راه سفر، به «فرسخ» معتبر نمیباشد.
در کتاب «الکفایة» چنین آمده است: مراد از عبارت «سفری که احکام و مسائل به وسیلهی آن تغییر میکند»، احکامی همانند: کوتاه گردانیدن نماز (قصر)؛ خوردن روزه؛ مدت مسح موزه تا سه روز؛ ساقط شدن فرضیت نماز جمعه؛ ساقط شدن فرضیت نمازهای عید فطر و عید قربان؛ ساقط شدن قربانی کردن در عید قربان و تحریم بیرون شدن زنِ آزاد بدون محرم میباشد.
و علماء و فقهایی که مسافت سفر را با «فرسخ» اندازهگیری میکنند، در تعیین میزان و اندازهی فرسخ با همدیگر اختلاف کردهاند: برخی آن را به 21 و برخی 18 و برخی دیگر 15 فرسخ گفتهاند؛ ولی فتوا به 18 فرسخ است؛ زیرا حدّ میانه است.
و در زمان کنونی ما، مسافران نیاز مبرم به این دارند که مسافت سفرشان به میل و فرسخ اندازهگیری شود؛ و اگر به سان متأخرین، اندازهی مسافت سفر به فرسخ فتوا داده شود، این فتوا بهتر و آسانتر برای مردم خواهد بود.
علامه محمد عاشق الهی گوید: اگر ما برای مسافت سفر، 18 فرسخ را - که نظریهی متوسط و میانه نیز است - انتخاب کنیم، در این صورت مسافت سفر 54 میل میشود؛ زیرا هر فرسخ، سه میل است؛ و اگر میل را با کیلومتر رایج در زمان خودمان بسنجیم، مسافت سفر بیش از 98 کیلومتر میشود؛ و اگر برای مسافت سفر 15 فرسخ را انتخاب کنیم، در این صورت مسافت سفر، 45 میل و بیش از 82 کیلومتر میشود.
و بر مبنای قول کسانی که مسافت سفر را 16 فرسخ میدانند؛ 16 فرسخ معادل با 88 کیلومتر است. ر.ک: سیری در مسائل قدوری ج 1 ص 142-143]
پس هر کس نیت سفر را کرد [و با این نیت ، از شهر یا روستای خویش بیرون شد،] در آن صورت نمازهای فرض چهار رکعتی خویش را قصر نماید؛ [و «قصر»: به این معنی است که نمازهای چهار رکعتی ظهر، عصر و عشاء را به جای چهار رکعت، دو رکعت بخواند؛ ولی در نمازهای مغرب، صبح، وتر، سنّت و نفل، نماز را کوتاه نگرداند.
و کوتاه کردن نماز، در هر سفری جواز دارد،] اگر چه مسافرت مسافر، برای انجام یک عمل گناه و بِزه و معصیت و خیانت باشد؛ [همچون دزدی، راهزنی و ... . به دیگر سخن، کوتاه کردن نماز در هر مسافرتی جایز است؛ چه آن سفر، سفر طاعت بوده باشد همچون حج، جهاد و ... یا امر مباحی باشد، همچون تجارت؛ و یا برای امری باشد که در آن معصیت و گناه است؛ همچون دزدی.]
[چه وقت کوتاه کردن نماز را شروع نماید:]
و [کوتاه کردن نماز جواز ندارد مگر] آنگاه که شخص مسافر، از محل اقامت و سکونت خویش بیرون شود. و همچنین [کوتاه کردن نماز جایز نیست؛ مگر آنگاه که شخص مسافر،] از فناء و محدودهای که به محل سکونت وی چسبیده و متّصل است، عبور نماید.
و اگر چنانچه در بین محل سکونت و بین فناء و محدودهی محل سکونت، با مزرعه و کشتزار یا به مسافتی به اندازهی سیصد تا چهار صد قدم[غلوة: مسافتی که بتوان تیر را پرتاب کرد] فاصله ایجاد شد، در آن صورت عبور کردن از فناء و محدودهی محل سکونت، شرط نیست.
و فناء و محدودهی محل سکونت، عبارت از مکانی است که برای مصالح و منافع عمومی شهر، مهیا و آماده شده است؛ همانند: اماکنی که برای اسبدوانی و دفن مردگان [و پایانهی مسافربری] طراحی و تهیه شده است.
[شرطهای صحّت نیت سفر:]
و برای صحّت نیت سفر، سه چیز شرط قرار داده شده است که عبارتند از:
* فردی که نیت سفر را کرده است، در سفر خویش باید مستقل باشد.
* شخصی که نیت سفر را کرده است، باید بالغ باشد.
* مسافت سفر، کمتر از سه روز نباشد.
و بر مبنای این شرایط، کوتاه کردن نماز افراد ذیل واجب نیست:
کسی که از آبادی و محدودهی محل سکونت و اقامت خویش عبور نکرده است؛ یا از آبادی و محدودهی محل سکونت خویش عبور کرده، ولی کودکی نابالغ است و یا شخصی است که تابع و پیرو [زیردست و فرمانبر] آقا و سرور خویش است؛ و سرور و رئیسش نیز، نیت سفر را نکرده است؛ همانند زنی که در سفر به همراه شوهرش و بردهای که به همراه خواجه و اربابش و سربازی که به همراه فرماندهی خویش است؛[بنابراین اگر چنانچه مسافر، کودکی نابالغ بود، در آن صورت کوتاه کردن نماز بر وی واجب نیست. و همچنین شوهر وی، نیت سفر نکرده بود؛ زیرا زن، تابع شوهر خویش است. و نیت سفر کردن خدمتکار و برده نیز اعتبار ندارد؛ اگر چنانچه ارباب و خواجهاش نیت سفر را نکرده بود؛ زیرا خدمتکار و برده، تابع و پیرو رئیس و اربابش میباشد.
و همچنین نیت سفر کردن سرباز و سپاهی نیز اعتباری ندارد؛ اگر چنانچه فرمانده وی، نیت سفر را نکرده بود؛ زیرا سرباز، تابع فرمانده خویش است.] و یا نیت پیمودن کمتر از سه روز را نموده بود؛ [از این رو، اگر چنانچه نیت مسافت سفر - با سیر پیاده - را کمتر از سه روز نمود، در آن صورت نمیتواند نمازش را کوتاه بخواند.]
و اعتبار نیت اقامت و سفر، از اصل [همانند: شوهر، ارباب و فرمانده] در نظر گرفته میشود نه از پیرو و تابع [همانند: زن، برده، خدمتکار و سرباز]؛ اگر چنانچه - بنا به قول صحیحتر - تابع و پیرو، نیت آقا و سرور و رئیس و فرمانده خویش را بداند. [از این رو، اگر چنانچه، سرور و رئیس و متبوع و آقا، نیت اقامت را نمود، در آن صورت تا زمانی که تابع و پیرو، نسبت به نیت وی آگاهی پیدا نکند، نمیتواند نماز خویش را کامل ادا نماید.]
و از دیدگاه ما [اضاف]، کوتاه خواندن نمازهای چهار رکعتی در سفر [قصر]، «عزیمت» [ثابت و مؤکّد و لازم و حتمی] میباشد؛ از این رو، هرگاه مسافر، نماز چهار رکعتی را کامل بخواند و بعد از دو رکعت اول، به اندازهی تشهّد در قعده بنشیند، در آن صورت نمازش به همراه کراهیت درست است؛ [بنابراین، دو رکعت اول، «فرض» و دو رکعت اخیر «نفل» میگردد؛ ولی این نماز مکروه میباشد، به جهت آن که نمازگزار، سلام را از محل آن به تأخیر انداخته است.]
و اگر چنانچه مسافر، نماز چهار رکعتی را کامل خواند و پس از دو رکعت اول، به اندازهی تشهّد در قعده ننشست، در آن صورت نماز وی درست نیست؛ [زیرا به خاطر ترک قعده - که فرض است - تمامی نمازش نفل میگردد؛ از این رو، باید نمازش را اعاده کند،] مگر آن که وقتی به سوی رکعت سوم بلند میشود، نیت اقامت را نماید؛ [یعنی اگر چنانچه پس از دو رکعت اول، به اندازهی تشهّد به قعده ننشست؛ سپس به سوی رکعت سوم بلند شد و پیش از آن که سجدهی رکعت را انجام بدهد، نیت اقامت را نمود، در آن صورت، نمازش درست میباشد؛ زیرا با نیت اقامت، نماز فرض وی، تبدیل به چهار رکعت شد؛ و پرواضح است که در نمازهای فرض چهار رکعتی، با ترک قعدهی اول، نماز فاسد نمیگردد؛ بلکه برای جبران آن، سجدهی سهو کفایت میکند.]
[مدّت کوتاه کردن نماز:]
مسافر، باید پیوسته نمازهای فرض چهار رکعتی خویش را کوتاه بخواند تا آنگاه که از سفر باز میگردد و به شهر خویش وارد میشود؛ و یا مسافر برای مدّت پانزده روز [یا بیشتر]، در شهر یا روستایی، نیت اقامت را نماید [که در آن صورت نیز باید نمازهای چهار رکعتی خویش را کامل بخواند.]
و اگر چنانچه نیت اقامت را برای مدّت کمتر از پانزده روز کرد، باید همچنان نمازهای فرض چهار رکعتی خویش را کوتاه گرداند؛ و یا اگر چنانچه نیت اقامت را نکرد و سالها بدون نیت اقامت در سفر باقی ماند، در آن صورت نیز نمازهای فرض چهار رکعتی خویش را کوتاه بخواند؛ [زیرا روایت شده که علقمة بن قیس در خوارزم، دو سال بدون نیت اقامت باقی ماند و با آن وجود، نمازهای فرض خویش را کوتاه میگردانند. (مصنّف ابن ابی شیبه و سنن سعید بن منصور). و از ابن عمرب، سعد بن ابی وقاصس و ابن عباسب نیز روایاتی بدین سان نقل شده است که آنها را زیلعی در «نصب الرایة» 3/253 نقل نموده است.]
و نیت اقامت در این مکانها صحیح نیست:
* نیت اقامت در دو شهر که «شب ماندن و اقامت شبانه و بیتوته کردن» در یکی از آنها را مشخّص و معین نگرداند.
* نیت اقامت در صحرا و بیابان درست نیست؛ [زیرا بیابان و صحرا، به عنوان مسکن و محل اقامت وی، به شمار نمیآید]؛ و از این حکم، چادرنشینان و صحرانشینان، مستثنی هستند؛ [زیرا نیت اقامت در صحرا و بیابان برای آنها درست است؛ بدان خاطر که بیابان و صحرا، به صورت مسکن و محل اقامت آنها درآمده است.]
* و نیت اقامت برای لشکر و سپاه ما مسلمانان در «دار حرب» [سرزمین دشمن] درست نیست؛ [از این رو، بر سپاهیان اسلام لازم است تا نمازهای خویش را کوتاه بخوانند؛ زیرا نیت آنها فاقد اعتبار میباشد.]
* و همچنین نیت اقامت برای سپاه اسلام در سرزمین ما مسلمانان [یعنی در «دار اسلام»] به هنگام محاصرهی اهل بَغی [گروه و جماعتی که علیه نظام اسلامی قیام و سرکشی کردهاند] درست نیست.
[اقتدا کردن مسافر به امام مقیم، و اقتدا نمودن فرد مقیم به امام مسافر:]
و هرگاه شخص مسافر در وقت نماز، به پیشنماز مقیم اقتدا کرد، در آن صورت اقتدایش درست است؛ و در این صورت مسافر به پیروی از امام خویش، نمازهای خود را به طور کامل - چهار رکعت - بخواند.
و اگر چنانچه شخص مسافر، پس از خارج شدن وقت نماز، به امام مقیم اقتدا کرد، در آن صورت اقتدایش درست نیست؛ [زیرا نماز فرض مسافر، پس از خارج شدن وقت، تغییر نمیکند.] و اقتدای شخص مقیم به امام مسافر، در هر دو صورت درست است؛ [یعنی اگر چنانچه شخص مقیم، در وقت نماز یا پس از خارج شدن وقت نماز، به پیشنماز مسافر اقتدا کرد، در آن صورت اقتدایش در هر دو صورت به امام مسافر جایز است؛ زیرا روایت شده است که: «اِنَّهُ ج صَلّٰی بِاَهْلِ مَکَّةَ وَ هُوَ مَسٰافِرٌ وَّ قٰالَ: «اَتِمُّوْا صَلٰاتِکُمْ فَاِنّٰا قَوّمُ سَفْرٌ» (ابوداود و موطأ مالک)؛ «پیامبر ج در حالی که مسافر بود، برای اهل مکه امامت داد و فرمود: نمازتان را کامل بخوانید؛ زیرا ما جماعتی مسافر هستیم».]
و [هرگاه مسافر، در مقام امامت به اشخاص مقیم نمازگزارد،] برای امامِ مسافر، مستحب است تا پس از سلام دادن، به مقتدیهای مقیم بگوید: «نماز خویش را تمام کنید؛ زیرا من مسافر هستم»؛ و بهتر آن است که این جمله را پیش از شروع کردن در نماز بگوید. [و به قولی، بهتر این است که این جمله را، هم پیش از شروع کردن در نماز و هم پس از فارغ شدن از آن، دو بار بگوید؛ زیرا روایت شده است که پیامبر ج وقتی مسافر بود و برای اهل مکه امامت داد؛ بدانها چنین فرمود: «اَتِمُّوْا صَلٰاتِکُمْ فَاِنّٰا قَوّمُ سَفْرٌ» (ابوداود)؛ «نماز خویش را تمام کنید، زیرا ما مسافر هستیم».]
و - بنا به قول صحیحتر - آنگاه که شخص مقیم پس از سلام دادن امام مسافر خویش برای تمام کردن نمازش بلند میشود، در رکعتهای باقیماندهی نمازش، قرائت نخواند، [بلکه نماز خویش را بدون قرائت تمام کند همانند شخص «لاحق».]
و اگر چنانچه نماز در سفر فوت شد، باید دو رکعت در «حَضَر» قضا آورده شود و چنانچه در حال اقامت فوت شد، باید چهار رکعت قضا آورده شود. [به تعبیری دیگر؛ اگر نماز چهار رکعتی را در سفر فوت کرد، باید دو رکعت قضا آورد؛ خواه آن را در سفر قضا آورد یا در حَضَر. و اگر چنانچه نماز چهار رکعتی را در حال اقامت فوت کرد، چهار رکعت قضا آورد؛ خواه آن را در سفر قضا آورد یا در حَضَر.
به دیگر سخن؛ در اصل، موضوع «قضا آوردن نمازها» همانند موضوع «ادای نمازها» است؛ از این رو، اگر چنانچه نماز را در سفر فوت کرد، باید دو رکعت در حَضَر قضا آورد و اگر چنانچه نماز را در حال اقامت فوت کرد، باید چهار رکعت در سفر قضا آورد.]
و معتبر در خواندن چهار رکعت در حَضَر و خواندن دو رکعت در سفر، آخر وقت میباشد؛ [از این رو، اگر چنانچه در آخر وقت مسافر بود، در آن صورت دو رکعت بخواند. و اگر چنانچه در آخر وقت، مقیم بود، در آن صورت چهار رکعت بخواند. و همچنین اگر در آخر وقت، کسی مسلمان شد، یا کودکی بالغ گردید و یا فرد، از دیوانگی و بیهوشی، به هوش آمد و یا زن، از قاعدگی و نفاس پاک شد، در آن صورت، نماز بر وی واجب میگردد؛ زیرا آخر وقت، معتبر میباشد.]
و «وطن اصلی»، تنها با «وطن اصلی» باطل میشود [و با «وطن اقامت» و «سفر کردن» باطل نمیگردد؛ از این رو، اگر شخص «وطن اصلی» خویش را ترک نمود و از آن به سوی سرزمینی دیگر، منتقل گردید و در آن، اقامت و مسکن (توطّن) گزید؛ سپس به جهت امری از امور، به سوی وطنِ اول خویش بازگشت؛ در آن، نماز خویش را کوتاه گرداند؛ زیرا که آنجا دیگر اکنون «وطن اصلی» او به شمار نمیآید؛ زیرا رسول خدا ج نیز مکهی مکرمه را به مقصد مدینهی منوره ترک کرد و از آنجا هجرت نمود؛ و چون بعدها به مکهی مکرمه داخل شد، نماز خویش را کوتاه گزارد.]
و «وطن اقامت» با «وطن اقامت دیگر» باطل میشود؛ و همچنین «وطن اقامت» با «سفر کردن از آن» باطل میگردد؛ و نیز «وطن اقامت» با بازگشتن به «وطن اصلی» باطل میشود.
و «وطن اصلی»: به مکانی گفته میشود که شخص در آن متولّد شده و یا در آن ازدواج نموده باشد؛ و یا در آن ازدواج ننموده [و متولد نگردیده باشد،] ولی در آن، به دنبال رزق و روزی و در پی به دست آوردن نفقه و مخارج خود و خانوادهی خویش بود و ارادهی کوچ کردن از آن را در سر نمیپروراند.
و «وطن اقامت»: به جایی اطلاق میگردد که شخص در آن برای مدت پانزده روز یا بیشتر از آن، نیت اقامت کرده باشد.
و محقّقان و پژوهشگران، «وطن سُکنٰی» را مورد توجه و اعتبار قرار ندادهاند؛ و «وطن سُکنٰی»: عبارت است از جایی که شخص در آن برای مدت کمتر از پانزده روز، نیت اقامت نماید؛ [از این رو، در چنین مکانی مسافر میباشد و با آن، وطن اقامت و وطن اصلی، باطل نمیگردد.
ناگفته نماند که مردم در این زمان، با ماشینها و هواپیماها و قطارها به مسافرت میپردازند و در این راستا هیچگونه سختی و مشقتی بدانها نمیرسد؛ در این صورت نیز هرگاه مسافران از وطن خویش به نیت مسافرت بیرون شوند و مسافت سفر را با هر وسیلهای بپیمایند، باز هم نمازهای خویش را کوتاه بخوانند، زیرا خود سفر، جانشین سختی و مشقت است.]