اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

خاتمه و نتائج

خاتمه و نتائج

در خاتمهء این بحث میخواهم خدمت دوستان محترم به عرض برسانم که سهل انگاری در ارشادات رسول الله ج سبب بدبختی ما شده و این بدعت ها ونام‌های نادرست بالآخره به شکل عام به یک روش عمومی تبدیل میگردد.

امید وارم دوستان محترم با ایمان ومخلصین دین در اصلاح نام‌های خود و اولاد شان سعی وتلاش ورزیده، مانند پیامبر اسلام ج در تغییر این نام‌ها اقدام کنند.

بنده متیقن هستم که اخلاص حقیقی می‌تواند تمامی راه های نفوذ شیطان را درمیان مسلمانان از بین برد.

* * *


فصـل سوم: نام‌های غلط و نادرست از دیدگاه دین مقدس اسلام

فصـل سوم:
نام‌های غلط و نادرست از دیدگاه دین مقدس اسلام

در این فصل موضوعات ذیل را مورد تحقیق قرار خواهیم داد:

1-    نام‌های ی که مخالف عقیده و سنت‌اند.

2-    نام‌های ی که دلالت به پاکی ویا بدی می‌کنند.

3-    نام‌های حیوانات وپرندگان.

4-    نام‌های بی معنی وبی مفهوم.

نام‌های غلط و نادرست

انسان به عنوان یک مخلوق با کرامتلإ دارای ارزش خاصی در میان مخلوقات می‌باشد. عقیده‌ی اسلامی شخصیت انسان را به مراتب عالی و برتر ساخته و شریعت اسلامی تمامی اموری را که مخالف با شخصیت وکرامت انسانی است، نادرست و ناجایز می‌شمارد.

بدترین نام‌ها، نام‌های یست که از عقاید باطله، فرهنگ‌های جاهلیت، مشابهت انسان با حیوانات وپرنده‌ها گرفته شده باشند. نام، چنانچه قبلا گفتم تاثیر اساسی در شخصیت انسان دارد؛ همان‌گونه که نام‌های مثبت شخصیت انسان را عالی جلوه می‌دهد، نام‌های زشت و مخالف عقیده‌ی اسلامی به همان اندازه شخصیت انسان را ضعیف و ناچیز معرفی می‌کند.

بنابراین هر مسلمان در نخستین مرحله‌ی زندگی به اختیار نام‌ها ولقب‌هایی برای فرزندان خود سعی وکوشش نماید که مخالف عقیده‌ی توحید وی نباشد و یا فرزندان خود را مثل حیوانات وپرنده‌ها فکر نکند و یا هم از گذاشتن نام‌های غیر مسلمانان و تقلید‌های نادرست اجتناب ورزد و در خاتمه از نام‌های ی اجتناب کند که بی‌معنی و بی‌هدف باشد.

در این فصل نام‌های ی را مورد مطالعه قرار می‌دهیم که از دیدگاه اسلام زشت، ناروا و یا هم بی‌معنی هستند و با مقاصد و اهداف یک مسلمان مخالفت دارند.

نام‌هایی که مخالف عقیده و سنت‌اند

بسیاری از نام‌ها از دیدگاه عقیده‌ی اسلامی درست نمی‌باشند و هرگاه کسی چنین نام‌های ی را قصدا اختیار کند، به عقیده‌اش ضرر می‌رسد و هرگاه کسی نا‌فهمیده چنین نامی را اختیار کند باید پس از فهمیدن در تغییر آن فورا سعی و تلاش ورزد که این نام‌ها عبارت‌اند از:

1-    اختیار نام‌ها و صفات خداوند برای انسان: هر کسی باید حد و اندازه‌ی خود را بشناسد، لذا نام‌های ی را که مخصوص خدای ‌اند، نباید برای انسانی بگذاریم و یا صفاتی که نمی‌توان مخلوق را به آن توصیف نمود و چون صفات متذکره فقط مخصوص خدای اند، نباید برای مخلوق اختیار گردد. در بخش‌های قبلی خواندیم که برای انسان شایسته است که کلمه‌ی عبد (بنده) را قبل از یکی از نام‌های خداوندأ بگذارد؛ نام‌های خداوند را بدون گذاشتن کلمه‌ی عبد (بنده) بالای مخلوقی گذاشتن، کار نادرست می‌باشد. مثلا نام انسانی را الله گذاشتن مطلقا ناروا و کفر می‌باشد. به همین سان جایز نیست که نام انسانی را رزاق، قهار، مهیمن، ستار، و غیره بگذاریم[1].

2-    نام‌های ی که بی‌ادبی به خداوند در آن باشد: بعضی ازنام‌ها چنان‌اند که با اختیار آن‌ها، بی‌ادبی به خداوند می‌شود؛ مثلا الهه در عقاید بت‌پرستان، شاید منظورش العیاذ بالله خدایان مونث و یا هم خدایان باطل باشد، بناء برای یک مسلمان اجازه نیست که با وجود مسلمان بودن نام طفل معصوم خود را الهه گذاشته و چنین بی‌ادبی‌ای نماید.

3-     صفات اختصاصی خداوندی: بعضی از صفاتی است که شایسته‌ی خدای است و مخلوق نمی‌تواند چنین صفتی داشته باشد؛ مثل شهنشاه (پادشاه پادشاهان)، رب العالمین، مشکل گشا، حاجت روا، دادرس، مدد‌رسان، مددگار، غوث الاعظم، علی مدد، حسین داد، محمد داد و غیره. ابوهریرةس می‌فرماید: رسول الله ج فرمود: زشت‌ترین اشخاص به نزد خدای در روز قیامت شخصی است که نامش ملک الاملاک (شهنشاه) باشد، مالکیت شایسته‌ی هیچ‌کسی بجز الله نیست.[2] زشت بودن این به این دلیل است که (مالک یوم الدین) مالک حقیقی دنیا وآخرت خدای است و تمامی پادشاهان، رهبران و قدرتمندان، تسلیم اوامر الهی هستند. چگونه ممکن است انسانی پادشاه پادشاهان گردد. این یک نوع بی ادبی بسیار بزرگ در مقابل خدای است که انسانی را چنین صفت داده شود و همچنان بسیاری از صفاتی دیگر است که نمی‌توان آن را برای مخلوقی داد، مشکل‌گشای ما نیز خدای است. خدای برای‌شان گفت: ﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٦٢ [النمل: 62]. «کیست آن ذاتی که مضطر را درهنگام دعا اجابت نماید و حالت بد را دور می‌کند و شما را جانشینان در زمین می‌گرداند؟ آیا خدایی همراه خدا است؟ بسیار کم متذکر می‌شوید.»

برای این‌که این نظریات مشرکین در امت محمد ج کاملا محو گردد، مفسرین کرام این مطلب را به شکل بسیار واضح تشریح نموده‌اند.

امام رازی/ می‌گوید: صاحب کشاف می‌گوید: ضرورتی که انسان را به التجاء به بارگاه کسی محتاج سازد؛ و مضطر کسی است که مرض، فقر یا کدام مشکل به تضرع به بارگاه الهی او را محتاج سازد... سپس می‌گوید: «فإنه لا یقدر أحد على کشف ما دفع إلیه من فقر إلى غنى ومرض إلى صحة وضیق إلى سعة إلا القادر الذی لا یعجز والقاهر الذی لا ینازع»: «هیچ‌کسی به دوری ضرر قادر نیست که فقیری را غنی سازد و یا مریضی را شفا بخشد و یا سختی را به راحت مبدل کند مگر ذات قادری که عاجز نمی‌شود و ذات قاهری که هیچ‌کسی نمی‌تواند با وی منازعه کند.»[3]

 صاحب تفسیر نمونه می‌نویسد: «آری در آن هنگام که تمام درهای عالم اسباب بروی انسان بسته می‌شود، کارد به استخوانش می‌رسد و از هر نظر درمانده و مضطر می‌گردد، تنها کسی که می‌تواند قفل مشکلات را بگشاید، بن بست‌ها را برطرف سازد، نور امید در دل ها بپاشد ودرهای رحمت به روی انسان‌های درمانده بازکند، ذات پاک او است و نه غیر او.»[4]

همچنین می‌گوید: «گرچه خداوند دعای همه را –هرگاه شرائطش جمع باشد- اجابت می‌کند، ولی در آیات فوق مخصوصا روی عنوان (مضطر) تکیه شده است، به این دلیل که یکی از شرائط اجابت دعا آن است که انسان چشم از عالم اسباب به کلی برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلی را به دست او ببیند و این درک و دید، درحال اضطرار دست می‌دهد؛ درست است دنیا عالم اسباب است و مؤمن نهایت تلاش وکوشش خود را در این زمینه به کار می‌گیرد، ولی هرگز در جهان اسباب گم نمی‌شود، اسباب را از بیخ وبن بر می‌کند و در پشت حجاب اسباب، ذات مسبب الاسباب را می‌بیند و همه چیز را از او می‌خواهد. آری اگر انسان به این مرحله برسد مهمترین شرط اجابت دعا را فراهم ساخته است.»[5]

انسان مؤمن در هنگام بروز مشکلات، نخست به اسباب مادی دنیوی رجوع می‌کند، برای گرفتن دوا به نزد طبیب می‌رود و دوا می‌گیرد ولی ایمان دارد که شفادهنده‌ی حقیقی ذات خدای است، درهنگام رسیدن کدام مشکل دیگری نیز از وسایل مادی استفاده می‌کند، اگر غرق می‌شود، کوشش می‌کند که از کشتی‌های نجات استفاده کند، به مسوولین تیلفونی تماس بگیرد، ولی هنگامی که تمامی اسباب مادی قطع می‌شود،و اسباب مادی نمی‌تواند موثر شود و از همه‌ی‌ اسباب دلش قطع می‌شود، به بارگاه خدای رجوع می‌کند؛ زیرا آن ذات (مسبب الاسباب) است.

 امام احمد از ابی‌تمیمه هجیمی روایت می‌کند که شخصی از بهجیم گفت: گفتم: ای رسول خدا! به چه مردم را دعوت می‌کنی؟ گفت: بسوی خدای یگانه، خدایی که هرگاه در هنگام رسیدن ضرر دعا کنی ضرر را از تو دور می‌کند و هرگاه در سرزمینی باشی که در آن هیچ‌کسی نیست او را دعا کنی، پاسخت دهد... الخ[6]

 در نهج‌البلاغه می‌خوانیم که: «از گنجینه‌های رحمت او چیزهایی را درخواست کن که جز او کسی نمی‌تواند عطا کند؛ مانند عمر بیشتر، تندرستی بدن و گشایش در روزی. سپس خداوند کلیدهای گنجینه‌های خود را در دست تو قرار داده که به تو اجازه‌ی دعاکردن داد، پس هرگاه اراده کردی، می‌توانی با دعا، درهای نعمت خدا را بگشایی تا باران رحمت الهی بر تو ببارد.»[7]

4-    مبالغه در نام‌ها: نام‌های ی که مخلوق را به رتبه‌ی خالق می‌کشاند؛ مثل محمد الله، محمد خالق، محمد رزاق، محمد ستار، محمد جبار و غیره. درحالی که ما می‌دانیم که محمد ج بنده‌ی خدا است، خالق هم نیست وروزی دهنده هم نیست.

عبدالله بن عباسب روایت می‌کند که عمرس فرمود: پیامبر ج دربالای منبر می‌گفت: در مدح من بسیار مبالغه نکنید چنانچه نصرانی‌ها در مدح عیسی÷ مبالغه کردند، او را پسر خدا گفتند و کافر شدند، در حق من بگویید که او بنده ورسول خدا است.[8]

فتح الباری در شرح این حدیث شریف می‌گوید: «لا تطرونی»، إطراء: مدح باطل را گویند؛ مثلا کسی را توصیف نمودم و در توصیفش افراط نمودم.

منظور از(کما أطرت النصارى ابن مریم) چنانچه نصرانی‌ها عیسى÷ را از منزلت بندگی خارج نموده به الوهیت کشانیدند.

در حقیقت یک انسان را به صفات خالق توصیف نمودن، وصف باطل است، پیامبر ج برای امت خویش درس داد که شما در خواندن کلمه‌ی شهادت باید چنین گواهی بدهید که محمد بنده‌ی خدا و رسولش می‌باشد.

5-    نام‌های ی که اظهار بندگی انسان به مخلوق را می‌کند: ما همه بنده‌های خدای هستیم؛ در زبان عربی (عبد) به معنای بنده است، عبدالله (بنده‌ی الله)، عبدالرحمن (بنده‌ی رحمن) و به همین‌سان سایر نام‌ها.

بناءً نام‌های ی که بندگی انسان را برای مخلوقی ثابت کند، ناروا و ناجایز است و موافق با عقیده‌ی مسلمانان نمی‌باشد؛ مثلا عبدالمحمد (بنده‌ی محمد)، عبدالنبی (بنده‌ی نبی)، عبدالمسیح (بنده‌ی مسیح)، عبدالحسین (بنده‌ی حسین) و غیره.

6-    نام‌های فرشتگان: اختیار نام‌های فرشتگان؛ مانند جبریل، عزرائیل[9]، وغیره نیز جایز نمی‌باشد.

درکتاب مرقاة المصابیح شرح مشکاة المصابیح می‌خوانیم: امام مالک نام‌گذاری بنام ملائکه را مکروه می‌دانست و این سخنش را روایتی که امام بخاری در تاریخش از عبدالله بن جرار نموده است، تأیید می‌نماید که گفته است: «سموا باسماء الانبیاء ولا تسموا باسماء الملائکة)[10] متفق علیه. به نام‌های پیامبران نامگذاری نمایید وبه نام‌های فرشته ها نام‌گذاری مکنید.[11]

* * *

نام‌هایی که دلالت به تزکیه و یا به بدی می‌کنند

قلب انسان همیشه باید میان خوف ورجا (ترس وامید) باشد، از عدالت الهی که مبادا به اساس گناهانی که مرتکب می‌شویم، مستحق دوزخ گردیم، باید بترسیم وسعی وتلاش کنیم که خود را مستحق عذاب دوزخ نسازیم و همچنان همیشه به رحمت خدای امیدوار باشیم، به این اساس انسان نباید نامی را اختیار کند که خود را ویا اولاد خود را تزکیه دهد که هیچ گناهی نمی‌کند، پاک است، همیشه در فایده است، نجات یافته است وغیره. همچنان از نام‌های ی که انسان را به بدی نسبت می‌دهد نیز اجتناب کنیم، نام‌های ی چون: عاصی (گناهکار) و یا عاصیه و غیره اجتناب کنیم. سمرة بن جندبس می‌فرماید: رسول الله ج فرمود: فرزندان‌تان را یسار (آسان)، (رباح) فایده کننده، نجیح (پیروز)، (افلح) پیروز نام‌گذاری نکنید، تو شاید در خانه بگویی که آیا او است، پس نباشد، برایت بگویند که نیست و در روایت دیگری است که فرزندان‌تان را رباح، یسار، افلح و نافع (نفع رسان) نام مگذارید. ([12])

* * *

نام‌های حیوانات و پرندگان

انسان اشرف مخلوقات است و خدای انسان را نسبت به تمامی مخلوقات خویش برتری داده است که حتی فرشتگان برای پدر انسان‌ها که آدم÷ بود، سجده‌ی احترام نمودند بناءً شایسته نیست که برای انسان این مخلوق عالی‌مقام که اشرف مخلوقات است، نام‌های حیوانات و پرندگان را انتخاب کنیم؛ نام‌های ی چون گرگ، شادی، شادی گل، سیسی، سیمرغ، هوسی، کفتر، کبوتر، کفترو، زرکه، سیمرغه، طاووس، هیلی، آهوشاه و غیره نام‌های درست نمی‌باشند. همچنین نام‌های سبزیجات مثل کاهو شاه، شفتله، گندم، غنمه.

اما نام‌های ی که نسبت به خداوند داده میشوند، مثل شیر خدا نام درست است، زیرا در این‌جا خود حیوان نه بلکه همان قوت وی که در تشبیه است به شکل مضاف استعمال گردیده است.

کسی را شیر خدا می‌گویند؛ زیرا شجاعتش مانند شجاعت شیر است.

* * *

نام‌های مقدس در نزد ادیان باطل ویا منسوخ

بعضی از نام‌ها وجود دارند که مربوط به ادیان دیگر و بخصوص نام‌های معبودان باطل، کتاب‌های معبودان باطل‌شان و یا هم کتاب‌های منسوخ است، گذاشتن این نام‌ها نیز درست نمی‌باشد؛ زیرا مسلمان نباید متأثر از فرهنگ‌های دیگر شود؛ مثل:

1-    یزدان (ایزد): این نام مربوط به خدایان قدیم فارسی‌ها می‌شود که عقیده داشتند که خدای خیر و خدای شر وجود دارد، خدای خیر را (ایزد) یا (یزدان) می‌گفتند در شرح نهج البلاغه نوشته است: «أن یزدان - وهو الصانع الاول عندهم» یزدان نخستین خدا بنزد مجوسی‌هاست و خدای شر را اهریمن می‌نامیدند.

2-    اوستا: نام یکی از کتاب‌های مقدس به نزد زردشتی‌ها است.

3-    کیومرث: در شرح نهج البلاغة آمده است: ((مجوسی‌ها آدم، نوح، سام، حام، یافث و غیره را نمی‌شناختند، بناء به عقیده‌ی آنان نخستین انسان در روی زمین کیومرث است که لقبش کوه‌شا و یا گل‌شاه می‌باشد، مجوسیان عقیده دارند که یزدان (نخستین خالق به نزد مجوسی ها) عرق پیشانی‌اش را به زمین زد و از آن کیومرث به دنیا آمد.[13]

4-    رام، کرشنا، تولسی وغیره: این نام‌ها به نزد هندوها مربوط به معبودان باطل‌شان می‌باشد، تولسی نام بتیست که بت‌پرستان آن را قدسیت می‌دهند و رام وکرشنا بت‌هایی هستند که آنان را عبادت می‌کنند؛ برای مسلمان جایز نیست که فرزندان معصوم و پاک خود را با گذاشتن چنین نام‌های ی بی‌شخصیت سازند.

نام‌های بی معنی و بی مفهوم

شخص مسلمان با داشتن شخصیت عالی خویش باید از نام‌های بی‌معنی و بی‌مفهومی که خواسته‌ی اشخاص بی‌هدف می‌باشد، اجتناب ورزد؛ انسان مسلمان همیشه با هدفمندی زندگی می‌کند، یکی از حقوق اطفال که اختیار نام درست است باید با هدفمندی اختیار گردد؛ زیرا اثر آن نام در شخصیت وی همیشه تبارز می‌کند وگاهی هم نام‌های بی مفهوم سبب میشود که مردم در هنگام گفتن آن نام بالای وی، خنده کنند و این نام سبب تمسخرش نزد دیگران گردد. بناءً نام‌های ی که سبب مسخره‌گی می‌گردد و یا هم نام‌های ی که مفهوم درست نداشته باشد و یا بی‌معنی باشد نیز از جمله‌ی نام‌های ناشایسته است.

نام‌هایی چون شاد گل، شادی خان، بازو، چمن، سه‌شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه وغیره نام‌های بی‌مفهوم بوده به شخصیت یک انسان مؤمن شایسته نیست؛ همچنان نام‌های ی چون گل ککو، شاه گل، ککو گل، قندی، قندآغا، شیرآغا وغیره نام‌های بی‌معنی می‌باشند.

بعضی‌ها لقب‌های بی‌معنی را بالای خود می‌گذارند؛ مثل شورش، طوفان، پرجوش، غمگین، فرسوده، جگرخون و غیره.

* * *

نام‌های تزکیه کننده

قلب مؤمن همیشه بین خوف ورجا (ترس وامید) می‌باشد، از عدالت الهی ترسیده و هنگام مبتلا شدن به گناهان و اشتباهات از جزای آخرت، رفتن به دوزخ و عذاب قبر می‌ترسد و از جانب دیگر با وجود این‌که اشتباهات زیادی نموده است بازهم به رحمت خدای امیدوار می‌باشد.

انسان‌هایی که خود را نسبت به همه برتر دانسته و به این نظرند که آنان معاف هستند و به مقام عالی رسیده و از عذاب الهی نجات یافته‌اند، اشتباه می‌کنند؛ زیرا انسان مؤمن تا زمانی که دفتر اعمالش را بدست راست نگرفته است، چنین خوفی در قلبش می‌باشد.

مطابق این عقیدهء اسلامی نباید خود را تزکیه نمود، در آیت قرآن است که ﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢ [النجم: 32]. «نفس‌های خود را تزکیه نکنید. او به تقواپیشه‌گان، داناتر است» علامه ابن کثیر می‌گوید: معنای آیت این است که نفس‌های‌تان را مدح نکنید، از نفس‌های خود تشکر نکنید و با اعمال‌تان منت‌گذاری نکنید[14]

 محمد بن عمرو می‌گوید که دخترم را بِرَّه نام گذاشتم، بی بی زینب برایم گفت که رسول الله ج از این نام منع فرموده است، نام مرا بره گذاشته بودند، رسول الله ج گفت: خود را تزکیه نکنید، خداوند مردمان نیکوکار شما را خوب‌تر می‌داند، گفتند: او را چه نام گذاریم؟ فرمود: نامش را زینب بگذارید.[15]

همچنان در حدیثی بروایت امام احمد از عبدالرحمن که از پدرش روایت می‌کند که شخصی در مقابل نبی کریم ج کسی را مدح نمود، رسول اللهج برایش گفت: شدت عذاب برتو! گردن برادرت را قطع نمودی –این سخن را چند مرتبه تکرار نمود– هرگاه یکی از شما کسی را مدح می‌نماید و این توصیف نمودنش حتمی است پس بگوید که چنین گمان می‌کنم و خداوند حساب کننده‌اش باشد و بر خداوند کسی را تزکیه نمی‌کنم، گمان می‌کنم که چنین و چنان باشد، هرگاه آن را درست می‌دانست.[16]

با دانستن این مطلب برای هیچ مومنی شایسته نیست که خود و یا یکی از اعضای فامیل خود را بر خدای تزکیه نماید، او چه می‌داند که آیا این کسی را که او نیکوکار، متقی، زاهد، ازهد و غیره لقب می‌دهد آیا حقیقتاً به نزد خدای این تقوا و زهدش قبول شده است؟ و یا حقیقتا در قطار آنان خواهد بود، و یا هم نه.

بناءً نام‌های ی که در آن تزکیه نمودن خود و یا یکی از اعضای فامیل باشد، درست نیست. مطابق این احکام الهی و ارشادات نبوی، نام‌های ی که در آن تزکیه‌ی خود و شخص دیگری که نص صریح در جنتی بودن آنان وجود ندارد کار نادرست وناروا می‌باشد و نباید نام‌ها و القابی را بر خود گذاشت که در آن چنین تزکیه‌هایی وجود داشته باشد.

نام‌ها و القابی را که در آن‌ها تزکیه می‌باشد، می‌توان به طور مثال چنین بیان داشت:

نیکوکار، محسن، بردبار، جنتی، بهشتی، متقی[17].

نام‌های تقلیدی

با آمدن دین مقدس اسلام برای مسلمان، شخصیت کامل داده شد، مسلمان ضرورت ندارد که از بیگانه‌ها تقلید نمایند و فرهنگ دیگران را بر خود تطبیق نمایند؛ زیرا تقلید از دیگران و بخصوص کافران، مشرکان، بت‌پرستان و غیره کار ناجایز است و مشابهت با آنان جایز نمی‌باشد.

بعضی‌ها با تقلید از خارجی‌ها هر نامی را که در کدام فیلم شنیدند بدون این‌که مفهوم آن را بدانند، فورا تقلید می‌نمایند و آن نام را بالای فرزندان خود می‌گذارند، که این کار از دیدگاه اسلام درست نمی‌باشد.

بعضی‌ها به اساس این‌که نامی در جایی مشهور شده است فوراً آن را به شکل تقلیدی وکورکورانه اختیار می‌کنند درحالی که در اختیار نام باید احتیاط شود.

نام‌های هندوها و غیر مسلمانان

از جملهء نام‌های زشت و نا درست نام‌های هندوهاست که امروز در افغانستان به اساس متأثر شدن از سریال ها وفلم های هندی رواج پیدا نموده است، در قرآن عظیم الشان آیات زیادی داریم که از محبت با مشرکین منع مینماید و احادیث زیادی هم وارد شده است که ما را متوجه میسازد تا از مشابهت با مشرکین بت پرست و یا هم انسان بی ایمان دیگر، خودداری نماییم. بناءً بر هر مسلمان متدین لازم است تا از مشابهت در نام‌های هندو خودداری نموده، برای اولادش که نعمت های خدای هستند وبرای وی عطاء شده اند، برسم شکرگذاری به بارگاه الهی برای آنان نام‌های ی را اختیار کند که نماد ایمان داری آنان باشد.




[1] - دسته‌ای از نام‌های پروردگار که علم است مانند الله، جایز نیست بر روی شخص دیگری گذاشت چون مسمای آن مشخص است؛ همچنین نام‌های مشارکت ناپذیری چون خالق و باری را نمی‌توان بدون آوردن عبد قبل از آن، روی کسی گذاشت اما نام‌های ی چون ملک، عزیز و جبار را می‌توان بر غیر الله نیز نهاد زیرا که معنایی کلی دارند و افرادی که دارای این مفهوم کلی هستند با یکدیگر فرق دارند و... برای مطالعه‌ی بیشتر رک: شرح اسماء الحسنی از دکتر سعید بن علی بن وهب قحطانی. (مصحح)

[2]- عَنْ أَبی هُریْرَةَ رضِیَ اللَّه عَنْهُ عن النَّبِیِّ صَلّى اللهُ عَلَیْهِ وسَلَّم قال: « إِنَّ أَخْنَعَ اسمٍ عندَ اللَّهِ عزَّ وجَلَّ رَجُلٌ تَسَمَّى مَلِکَ الأَملاکِ » متفق عَلَیه. قال سُفْیَانُ بن عُیَیْنَةَ « مَلِکُ الأَمْلاکِ » مِثْلُ شاهِنشَاه.

[3]- تفسیر رازی در ذیل تفسیر همین آیت شریف.

[4]- تفسیر نمونه، مکارم شیرازی ودیگران، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ 24، 1362) جلد 15 ص 548

[5]- تفسیر نمونه جلد 15 ص 552

[6]- قال الإمام أحمد: حدثنا عفان، حدثنا وُهَیْب، حدثنا خالد الحَذّاء، عن أبی تمیمة الهُجَیْمی، عن رجل من بلهجیم قال: قلت: یا رسول الله، إلام تدعو؟ قال: "أدعو إلى الله وحده، الذی إن مَسّک ضر فدعوته کشف عنک، والذی إن أضْلَلْت بأرض قَفْر فدعوتَه رَدّ علیک، والذی إن أصابتک سَنة فدعوتَه أنبتَ لک". قال: قلت: أوصنی. قال: "لا تَسُبَّنَّ أحدًا، ولا تَزْهَدنّ فی المعروف، ولو أن تلقى أخاک وأنت منبسط إلیه وجهک، ولو أن تُفرغَ من دَلوک فی إناء المستقی،

[7]- ترجمه نهج البلاغه امیر المومنین علی÷ با تجدید نظر واضافات محمد دشتی، ایران: موسه فرهنگی تحقیقاتی امیر المومنین، ص: 377

[8]- عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ سَمِعَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ لَا تُطْرُونِی کَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْیَمَ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ) حدیث شریف نمبر(3189) صحیح البخاری، (کتاب احادیث الانبیاء)، همچنان ابوالمنتهی ص: 52- 53

[9] - گاها به اشتباه به ملک الموت، عزرائیل گفته می‌شود و در بین عوام چنین چیزی مشهور است در حالی که در نصوص تنها نام ملک الموت آمده و نام عزرائیل نیامده است (مصحح)

[10] - این روایت را علامه آلبانی جدا ضعیف دانسته است پس نمی‌توان بدان احتجاج کرد. (مصحح)

[11]-        وکره مالک التسمى بأسماء الملائکة کجبریل قلت ویؤیده ما رواه البخاری فی تاریخه عن عبدالله بن جرار سموا بأسماء الأنبیاء ولا تسموا بأسماء الملائکة متفق علیه.

 

[12]- (عن سمرة بن جندب قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لا تسمین غلاما یسارا ولا رباحا ولانجیحا ولا أفلح فإنک تقول أثم هو؟ فلا یکون فیقول لا رواه مسلم. وفی روایة له قال لا تسم غلاما رباحا ولا یسارا ولا أفلح ولا نافعا) مشکاة المصابیح، باب الاسامی.

[13]-        وأما المجوس فلا یعرفون آدم، ولا نوحا، ولا ساما، ولا حاما، ولا یافث.، وأول متکون عندهم من البشر البشرى المسمى " کیومرث "، ولقبه " کوشاه " أی ملک الجبل، لان " کو " هو الجبل بالفهلوبة، وکان هذا البشر فی الجبال.، ومنهم من یسمیه " کلشاه "، أی ملک الطین و " کل " اسم الطین، لانه لم یکن حین إذن بشر لیملکهم.، وقیل تفسیر " کیومرث " حى ناطق میت، قالوا: وکان قد رزق من الحسن ما لا یقع علیه بصر حیوان إلا وبهت وأغمى علیه، ویزعمون أن مبدأ تکونه وحدوثه أن یزدان - وهو الصانع الاول عندهم - أفکر فی أمر أهرمن، - وهو الشیطان عندهم - فکرة أوجبت أن عرق جبینه، فمسح العرق ورمى به، فصار منه کیومرث.، ولهم خبط طویل فی کیفیة تکون " أهرمن " من فکرة " یزدان " أو من إعجابه بنفسه، أو من توحشه، وبینهم خلاف فی قدم " أهرمن "، وحدوثه لا یلیق شرحه بهذا الموضع شرح نهج البلاغة 1/104 (شاهنامه فردوسی 14.)

[14]-        أی: تمدحوها وتشکروها وتمنوا بأعمالکم.

[15]- محمد بن عمرو بن عطاء قال: سمیت ابنتی بَرّةَ، فقالت لی زینب بنت أبی سلمة: إن رسول الله صلى الله علیه وسلم نهى عن هذا الاسم، وسمیت بَرَّة، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: "لا تزکوا أنفسکم، إن الله أعلم بأهل البر منکم". فقالوا: بم نسمیها؟ قال: "سموها زینب" صحیح مسلم (2142).

[16]- فی الحدیث الذی رواه الإمام أحمد حیث قال: حدثنا عفان، حدثنا وهیب، حدثنا خالد الحَذَّاء، عن عبد الرحمن بن أبی بکْرَة، عن أبیه قال: مدح رَجُلٌ رجلا عند النبی صلى الله علیه وسلم، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: "ویلک! قطعت عُنُقَ صاحبک -مرارًا-إذا کان أحدکم مادحا صاحبه لا محالة فلیقل: أحسب فلانا -والله حسیبه، ولا أزکی على الله أحدا-أحسبه کذا وکذا، إن کان یعلم ذلک"

[17] - البته دایره‌ی این اسامی را نباید زیاد وسعت داد؛ در روایات آمده که فاطمهل فرزندی به نام محسن داشت، رسول اکرم نیز نام یکی از نوه‌های خود را حسن گذاشت و همچنین. (مصحح)

صحابیات (زنانی که صحابی بودند)

صحابیات (زنانی که صحابی بودند)

 مکتب نبوت نه تنها مردان قهرمان و با تقوا را به جامعه‌ی اسلامی تقدیم نمود بلکه در میان زنان و دختران شخصیت‌های عالی مقامی را به بار آورد که شخصیت هرکدام الگوی بسیار خوب برای همه‌ی مردان و زنان مسلمان می‌شوند. بخاطر گرامی داشت این شخصیت‌های عالی و زنده داشتن نام‌های ‌شان خوب است که دختران خود را به نام‌های این شخصیت‌های عالی نام‌گذاری کنیم.

در این بحث نام‌های صحابیاتی را ذکر می‌کنم که در عصر نبوت با رسول الله ج زیسته‌اند و نام‌های ‌شان مورد تایید رسول گرامی اسلام قرار گرفته است.

بی بی خدیجهل: او خانمی بود که در میان تاجران قریش از معروف‌ترین تجار بشمار می‌رفت، بر اساس امانت‌داری و اخلاق عالی محمد ج با ایشان ازدواج نمود. او نخستین شخصی بود که پیامبر ج بعد از نزول وحی پیام الهی را برایش بیان کرد.

نخستین زنی است که 15 سال قبل از بعثت ایشان با رسول الله ج ازدواج نموده است.

قبل از پیامبر ج با ابی هاله هند پسر زراره و قبل از وی با عتیق بن عابد ازدواج نموده بود. یعنی خانم بیوه‌ای بود که با رسول خدا ازدواج نمود.

 تمامی فرزندان رسول الله ج از وی است بغیر از ابراهیم که از ماریه قبطیه بود.

پسرانش قاسم وعبدالله‌اند که آنان را (طاهر وطیب) هم می‌گویند، دخترانش زینب، رقیة، أم کلثوم و فاطمة می‌باشند. در مکه قبل از هجرت به مدینه وفات نمود و عمرش هنگام وفات 65 سال و یا 55 سال بود.

پیامبر ج درباره‌اش می‌گوید: «بی بی خدیجه کسی بود که زمانی که دیگران کافر شدند او به من ایمان آورد، زمانی که مردم مرا تکذیب کردند او تصدیقم نمود و زمانی که مردم از مال‌های‌شان ممانعتم کردند او در مال‌هایش شریکم ساخت.»[1]

بی بی خدیجه شاه‌کارها و قهرمانی‌هایی نمود که مستحق شد تا خدای برایش سلام بفرستد و او را به قصری از قصرهای جنت وعده دهد.[2]

بی بی سمیـه ل: بی بی سمیهل خانم یاسرس و مادر عمارس بود. کافران زمانی دیدند که دعوت اسلامی در میان مردمان مظلوم همه روزه رو به قوت است و هرروز تعداد مسلمانان زیاد می‌شود، بسیاری از مردان و زنان و به ویژه کسانی که از ظلم و استبداد مردمان بی‌دین و بت پرست خسته شده بودند، همه به صف ایمان پیوسته و تعدادشان روزانه زیاد می‌شود، خواستند تا با استعمال زور و خشونت مانع نشر اسلام گردند و از این‌که دلایلی برای مخالفت با اسلام نداشتند و نمی‌توانستند که مسلمانان را به عقیده‌ی باطل خویش قناعت دهند، خواستند مؤمنان جدید را شکنجه نمایند و با زور آنان را از عقیده‌ی‌شان خارج نموده، دوباره به کفر، شرک و بی‌دینی بکشانند و به این طریق با نهایت ظلم و بد اخلاقی، مسلمانان را شکنجه نمودند که درجمله‌ی سایر مظلومان، خانواده‌ی یاسر نیز به هدف انکار دین اسلام و تسلیم دوباره به خدایان باطل و بت‌های خود ساخته‌شان، مورد شکنجه واقع شدند. عمار که جوانی تنومند بود، نتوانست در مقابل سیخ‌های آتشین دشمنان اسلام صبر نماید و مجبور شد که به خواهشات آنان لبیک گوید تا از شر آنان نجات یابد.

ولی درمقابل، ابوجهل با تمام وحشت وظلم خود نتوانست که یک مادر قهرمان را که راه حق را درک نموده بود، دوباره به صف کفر و الحاد بکشاند و هرگاهی او را شکنجه می‌نمود، بر زبان سمیه نام (الله الله)، (الله اکبر) و (لا إله إلا الله) جریان داشت. هر قدر او را شکنجه نمود، به هدفش نرسید و بالآخره ابوجهل ظالم غضبناک شده و با نهایت ظلم نیزه را در قلب آن زن مؤمن فرو برده، او را به بزرگ‌ترین مقام ایمانی (شهادت) نایل نمود و بدین‌سان، تاریخ دین مقدس اسلام، حق طلبی و قهرمانی بی بی سمیه را با رنگ خون این مادر مؤمن و معتقد به گونه‌ای درخشان برای ابد نوشته و نام این مادر جاودانه ثبت تاریخ قهرمانان دین مقدس اسلام گردید و به عنوان نخستین شهید در تاریخ اسلام ثبت شده است.

ام المومنین ام سلمهل: نامش هند بنت ابی امیه، یکی از ازواج مطهرات رسول گرامی اسلام است، در صلح حدیبیه که مسلمانان خیلی خسته بودند، رسول الله ج با مشوره‌ی ام سلمهل مشکل مسلمانان را رفع نمود. این زن با شخصیت مشکلات زیادی را در راه اسلام متحمل گردید و بالآخره شرف ازدواج با رسول گرامی اسلام را حاصل نمود. و به اساس شهادت قرآن، مادر مومنان می‌باشد. در 84 سالگی وفات نمود.

بی بی اسماء ل: یک صحابی جلیل القدر نبی کریم ج می‌باشد، بنام ذات النطاقین زمانی شهرت یافت که در غار ثور برای رسول الله ج و ابوبکر صدیقس غذا را در دو کمربند بسته نموده و می‌برد.

بی بی خنسـاء ل: صحابی جلیل القدر واز جمله شعرای مشهور اسلام است. در جنگ قادسیه با چهار پسرش در جهاد اشتراک ورزید، هنگامی که جنگ قادسیه شدت گرفت، هرچهار فرزندش به شهادت رسیدند، وقتی خبر شهادت آن‌ها به مادرشان رسید، گفت: «الله را شکر که با شهادت آن‌ها به من این شرف بزرگ را بخشید، من از ذات پاک اللهأ امیدوارم که در سایه‌ی رحمت او با چهار پسرم شریک شوم.»

بی بی نسیبه (ام عماره) ل: اسمش نسیبه دختر کعب انصاری می‌باشد.[3] در غزوه‌ی احد که مشرکین بر مسلمانان غلبه حاصل نمودند، هجومی بر نبی کریم ج نمودند، در اطراف پیامبر ج نه تن از صحابه‌ی کرام باقی بودند که معرکه‌ی بین مشرکین و این نه نفر درگرفت[4]. بی بی نسیبه (ام عماره)ل درمقابل ابن قمئة ایستاده و دفاع می‌نمود، ابن قمئه با شمشیرش بر وی حمله نموده و شانه‌ی مبارک ام عماره به اثر ضربه‌ی شمشیر زخم عمیقی برداشت، او نیز بالای ابن قمئه چندین حمله نمود ولی از این‌که وی دو لباس جنگی پوشیده بود، نجات یافت. ام عماره مصروف جنگیدن بود تا این‌که دوازده زخم برداشت[5].

بی بی عایشـه ل: بی بی عایشهل که قرآن کریم او را مادر مؤمنان خوانده است، دختر ابوبکر صدیقس می‌باشد، با نبی کریم ج هجرت نمود و بعد از هجرت با وی ازدواج نمود و در روایتی ازدواج او با پیامبر ج در سال دهم بعثت صورت گرفته است[6]، خواهرش بی بی اسماء هست که بی بی اسماء از بی بی عایشه خورد بود، نخستین طفلی که در مهاجرت پیدا شد، فرزند اسماء بود، بناء ازین معلوم می‌گردد زمانی که بی بی عایشه با رسول الله ج ازدواج نموده سن بزرگی داشته است.

به اساس دسیسه دشمنان بالای وی تهمت بسته شد ولی خدای با نازل نمودن ده آیت او را برائت بخشید و منافقینی که بر وی تهمت بسته بودند، رسوا گردیدند.

بی بی سوده بنت زمعه ل: رسول الله ج تا زمانی که بی بی خدیجه حیات داشت خانم دیگری نگرفته بود و هنگامی که او وفات نمود با بی بی سوده که خانم بیوه‌ای بود، ازدواج نمود.

بی بی حفصه بنت عمر ب: از جمله‌ی ازواج مطهرات است.

بی بی جویریه ل: خانم مالک بن صفوان بود که بعد از وفاتش با رسول الله ج ازدواج نمود.

 بی بی زینب بنت جحش ل: همسر زید بن حارثه بن شرجیل و مادرش امیمه دختر عبدالمطلب بود. به اساس امر خدای و از بین بردن سنت جاهلیت که کسی نمی‌توانست با همسر پسر خوانده‌اش ازدواج نماید، رسول الله ج با وی ازدواج نمود. بعد از نبی کریم نخستین خانمش بود که وفات نمود. در بقیع او را دفن نمودند.

بی بی رمله بنت سفیان (ام حبیبه) ل: از جمله ازواج مطهرات است.

بی بی صفیهل: دختر حیی بن اخطب از اولاده‌ی هارون÷ است، مادرش بره نام داشت. وی نیز از جمله ازواج مطهرات است.

بی بی میمونه بنت حارثل: خاله‌ی عبدالله بن عباسب است، از جمله ازواج مطهرات می‌باشد.

بی بی فاطمه ل، دختر رسول الله ج: بی بی فاطمه‌ی زهرال، دختر بزرگترین رهبر جهان؛ یعنی رسول الله ج و خانم سپه سالار اسلام علی کرم الله وجهه و مادر قهرمانانی چون حسن و حسینب بود.

به روایت شوهرش خودش ذریعه‌ی آسیاب دستی گندمش را آرد مینمود، که به سبب آن بر دست مبارکش داغی از این زحمت‌کشی‌ها افتاده بود، مشک را خودش پرآب کرده و می‌آورد بطوری که اثر ریسمان مشک بر بدنش ظاهر شده بود و خودش خانه را تنظیف می‌نمود، که به خاطر آن لباس‌هایش چرکین و گرد آلود می‌شدند.

روزی تعداد زیاد کنیزان وغلامان در نزد رسول کریم ج بود، او به نزد ایشان رفت، درحالی که آن‌جا مردم زیاد حضور داشتند و به اساس حیایی که داشت، نتوانست تقاضای گرفتن خدمتگاری نماید. دوباره به خانه برگشت، روز بعد وقتی رسول کریم ج به خانه‌شان تشریف آوردند، در مورد سوال کردند؟ بی بی فاطمه چیزی نگفت و علیس می‌فرماید که من به رسول کریم ج گفتم: ای رسول خدا! از اثر گرداندن آسیاب دستی، در دست‌های فاطمه نشان مانده است و بر اثر حمل کردن مشک بر بدنش اثر ریسمان افتاده است و به سبب کارهای روزانه لباس‌هایش گرد آلود هستند، من دیروز به او گفته بودم که خدمت رسول خدا چند خادم آورده شده است، برو وخادمی طلب کن، او به همین منظور حاضر شده بود.

رسول الله ج ارشاد فرمودند: دخترم صبر کن، نزد موسی وهمسرش تا ده سال فقط یک زیرانداز بود، آن‌ها عبای موسی÷ را شبها پهن کرده و بر آن می‌خوابیدند(این قسمت را در حدیث مشاهده نکردم)، تو تقوا حاصل کرده از اللهأ بترس و فریضه‌ی پروردگار خود را اداء کن وکارهای روزانه‌ی خانه خود را انجام بده، وقتی برای خوابیدن به بستر رفتی 33 بار سبحان الله 33 مرتبه الحمد لله و 34 مرتبه الله اکبر بخوان. این عمل از خدمت‌گذار خیلی بهتر است. فاطمهل عرض نمود: من از الله و رسول او راضی و خشنود هستم[7].

بی بی صفیهل: بی بی صفیه دختر عبدالمطلب و مادر زبیرب بود، او نخستین زنی بود که یک تن از مشرکان را بدست خود به قتل رساند.

بی بی خولهل: بی بی خوله، خزرجی و همسرش (اوس بن صامت) بود. شوهرش او را ظهار نمود و این در حقیقت نوعى از طلاق در زمان جاهلیت بود اما طلاقى بود که نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مى‌شد که بتواند همسرى براى خود برگزیند و این بدترین حالتى بود که براى یک زن شوهردار ممکن بود رخ دهد.

او به نزد رسول الله ج رفته و مشکلش را بیان داشت، خدای صدای او را شنیده و آیات قرآنی را در موردش نازل نمود: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ١ [المجادلة: 1]. «خداوند قول زنى را که درباره‌ی شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت مى‏کرد، شنید (و تقاضاى او را اجابت کرد) خداوند گفتگوى شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره‌ی حل مشکلش) مى‏شنید و خداوند شنوا و بینا است.»

امام قرطبی/ می‌گوید: در زمان خلافت عمرس زنی امیرالمؤمنین را ایستاده نموده برایش نصیحت می‌کرد و عمرس به سخنانش گوش می‌داد. مردم گفتند: ای امیرالمؤمین! آیا برای این پیرزن این‌قدر زیاد توقف می‌کنی؟ گفت: قسم بخدا که اگر این خانم مرا از صبح تا شام ایستاده کند، در مقابلش ایستاده می‌شوم و تنها برای ادای نماز فرض از نزدش اجازه می‌گیرم. آیا شما می‌دانید که این خانم کیست؟ او خوله بنت ثعلبة آن زنی است که خداوند متعالأ صدای او را از فوق هفت آسمان شنید. آیا زنی را که خداوند سخنانش را بشنود، عمر نشنود؟




[1]- مسند إمام احمد (6/118)

[2]- بخاری کتاب المناقب حدیث (ش: 3536) حدیث را بیان می‌کند: «عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ ُ قَالَ أَتَى جِبْرِیلُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذِهِ خَدِیجَةُ قَدْ أَتَتْ مَعَهَا إِنَاءٌ فِیهِ إِدَامٌ أَوْ طَعَامٌ أَوْ شَرَابٌ فَإِذَا هِیَ أَتَتْکَ فَاقْرَأْ عَلَیْهَا السَّلَامَ مِنْ رَبِّهَا وَمِنِّی وَبَشِّرْهَا بِبَیْتٍ فِی الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبٍ لَا صَخَبَ فِیهِ وَلَا نَصَبَ» و از ابوهریرهس روایت است که جبریل÷ به نزد پیامبر ج آمده و گفت: ای رسول خدا اینک بی بی خدیجه در نزدت با ظرفی از طعام و یا نوشیدنی می‌آید، هرگاه به نزدت آمد، برایش بگو که خداوند (جل جلاله) برایت سلام فرستاده است، او را بشارت به جنت بده.

[3]- (الاصابة 4/457)

[4]- (روی مسلم عن انس بن مالک ان رسول الله ج افرد یوم احد فی سبعة من الانصار ورجلین من قریش، فلمها رهقوه قال: من یردهم عنا وله الجنة؟ او هو رفیقی فی الجنة؟ فتقدم رجل من الانصار فقاتل حتی قتل، ثم رهقوه یصا فلم یزل کذلک حتی قتل السبعة فقال رسول الله صلی الله علیه لصاحبیه (ای القریشیین) ما انصفنا اصحابنا (صحیح مسلم، باب غزوة احد 2/107

[5]- الرحیق المختوم/304

[6]- الأربعین فی مناقب أمهات المؤمنین تالیف عبد الرحمن بن محمد، دمش: دار الفکر، 1406 تحقیق: محمد مطیع الحافظ ص: 41

[7]- ابوداود

نامهای بدریون (اهل بدر)

نامهای بدریون (اهل بدر)

بزرگترین شخصیت‌های اسلامی کسانی بودند که در نخستین غزوه‌ی مسلمانان (غزوهء بدر) اشتراک نموده بودند. مقام آن‌ها بسیار عالی است که عبارت اند از:

1-   محمد بن عبدالله الهاشمی ج

2-   عبدالله بن عثمان أبو بکر الصدیق القرشی س

3-   عمر بن الخطاب العدوی س

4-   عثمان بن عفان س

5-   علی بن أبی طالب الهاشمی س

6-   إیاس بن البکیر س

7-   بلال بن رباح مولى أبی بکر الصدیق ب

8-   حمزة بن عبد المطلب الهاشمی س

9-   حاطب بن أبی بلتعة حلیف لقریش س

10- حذیفة بن عتبة بن ربیعة القرشی س

11- حارثة بن الربیع الأنصاری قتل یوم بدر وهو

12- حارثة بن سراقة کان فی النظارة س

13- خبیب بن عدی الأنصاری س

14- خنیس بن حذافة السهمی س

15- رفاعة بن رافع الأنصاری س

16- رفاعة بن عبد المنذر س

17- أبو لبابة الأنصاری س

18- لزبیر بن العوام القرشی س

19- زید بن سهل أبو طلحة الأنصاری س

20- أبو زید الأنصاری س

21- سعد بن مالک الزهری س

22- سعد بن خولة القرشی س

23- سعید بن زید بن عمرو بن نفیل القرشی س

24- سهل بن حنیف الأنصاری س

25- ظهیر بن رافع الأنصاری س

26- عبد الله بن مسعود الهذلی س

27- عبد الرحمن بن عوف الزهری س

28- عبیدة بن الحارث القرشی س

29- عبادة بن الصامت الأنصاری س

30- عمرو بن عوف س

31- عقبة بن عمرو الأنصاری س

32- عامر بن ربیعة العنزی س

33- عاصم بن ثابت الأنصاری س

34- عویم بن ساعدة الأنصاری س

35- عتبان بن مالک الأنصاری س

36- قدامة بن مظعون س

37- قتادة بن النعمان الأنصاری س

38- معاذ بن عمرو بن الجموح ب

39- معوذ بن عفراء س

40- مالک بن ربیعة س

41- أبو أسید الأنصاری س

42- مسطح بن أثاثة بن عباد س

43- مرارة بن الربیع الأنصاری س

44- معن بن عدی الأنصاری س

45- مقداد بن عمرو الکندی حلیف بنی زهرة س

46- هلال بن أمیة الأنصاری س

* * *

نام‌های صحابه‌ی کرام رضوان الله علیهم اجمعین

نام‌های صحابه‌ی کرام رضوان الله علیهم اجمعین

هنگامی که سنت نبی کریم ج را مورد مطالعه قرار می‌دهیم، علمای حدیث آن را به سه نوع تقسیم می‌کنند، سنت قولی (سخنان پیامبر ج)، سنت فعلی (اعمال پیامبر ج)، سنت تقریری (وقتی کاری به نزد پیامبرشده باشد و یا سخنی گفته شده باشد و پیامبر آن را منع نکرده باشد).

در این صورت در صفحات قبلی خواندیم که پیامبر اسلام ج عادت داشتند که بسیاری از نام‌های زشت و بی‌معنى را تغییر می‌دادند و اما نام‌های صحابه‌ی کرام را که رسول الله ج تغییرنداده‌اند، بر اساس سنت تقریری پیامبر ج مقبول و درست بوده‌اند.

اختیار نام‌های صحابه‌ی کرام و زنده داشتن نام‌های آنان یک روش بسیار خوب است؛ زیرا در این نام‌ها، شخصیت اصحاب کرام در شخصیت اولاد ما تبارز می‌کند، بناءً بهتر است ما برای اولاد خود نام‌های آل بیت و اصحاب پیامبر را اختیار نماییم که نام‌های ‌شان قرار ذیل است:

ابان بن سعید t: پدرش از بزرگان قریش بود و از جمله‌ی پسرانش، خالد و عمرو مسلمان شدند.

ابرهه بن صباح حبشی t: مادرش دختر ابرهه اشرم بود کسی که می‌خواست کعبه را ویران کند.

ابوبکر عبدالله بن ابی قحافه t[1]: نامش عبدالله پسر عثمان (ابوقحافه) کنیه‌اش ابوبکر است.

پیامبر ج در مورد اسلام آوردن ابوبکر فرمود: «هیچ کسی را به اسلام دعوت ندادم مگر ابتدا در پذیرفتن دعوتم دچار تردید وشک می‌شد به جز ابوبکر، هنگامی که او را دعوت دادم چهره‌اش را برنگرداند و در حقانیت اسلام شک نکرد»[2]. این چنین ابوبکرس خیلی زود از جاهلیت به اسلام روی آورد.

به علت زیبایی چهره‌اش او را «عتیق» لقب داده بودند[3]. ابوبکر شش فرزند داشت: سه دختر و سه پسر. پسران وی به نام‌های عبدالله، عبدالرحمن و محمد و دخترانش اسماء و ام‌المؤمنین عایشه و ام‌کلثومش بودند.

امت اسلامی به اجماع او را صدیق نامیده‌اند. در صبح روز اسراء که پیامبر ج از معراج برگشته بود، مشرکین نزد ابوبکرس آمدند و گفتند: آیا می‌دانی دوست تو چه می‌گوید؟ او می‌گوید که دیشب به بیت المقدس برده شده است! ابوبکر از آن‌ها پرسید: آیا محمد چنین گفته است؟ مشرکین گفتند: بلی. ابوبکر ج قبل از این‌که پیامبر ج را ببیند و از او اخبار اسراء و معراج را بشنود گفت: «او راست گفته است، من او را در چیزی بالاتر از این‌که او می‌گوید: «اخبار آسمانی صبح وشام به او می‌رسد»، تصدیق می‌کنم.»[4]

عمرس در مورد این‌که ابوبکرس در صدقه کردن اموال خود از تمام صحابه سبقت می‌گرفت، می‌گوید: پیامبر ج به ما دستور داد تا در راه خدا صدقه کنیم، نزد من هم مقداری مال بود. با خود گفتم امروز از ابوبکر سبقت خواهم گرفت و من نصف دارایی خود را صدقه کرده و پیش پیامبرج آوردم. پیامبر ج فرمود: برای خانواده‌ات چه گذاشتی؟ گفتم: همین مقدار را در خانه نیز گذاشته‌ام. اما ابوبکرس تمام اموال و دارایی خود را آورده بود، پیامبر ج فرمود: ای ابوبکر برای خانواده‌ات چه گذاشته‌ای؟ گفت: برای آن‌ها خداوند و پیامبر را گذاشته‌ام. عمرس با خود گفت: در هیچ چیزی از او سبقت نمی‌توانم بگیرم[5]. این واقعه در روز آماده کردن لشکر عسره در غزوه‌ی تبوک روی داده است.

ابوعبیده بن جراح[6]t: ابوعبیده بن جراح، عامر بن عبدالله بن الجراح... بن فهر بن مالک است. کنیه‌اش ابوعبیده و پیامبر ج او را امین این امت لقب داد. ابوعبیده یکی از افرادی است که خیلی زود و قبل از دیگران در ابتدا، اسلام را پذیرفت. او یکی از ده نفری است که پیامبر ج به آن‌ها مژده‌ی بهشت داده بود، احادیثی از پیامبر ج روایت کرده است و در جنگ‌های زیادی همراه پیامبر ج بوده است[7].

حضرت محمد صلی الله علیه وسلم در مورد وی گفته است: ((هر امتی امینی دارد و امین امت من ابوعبیده بن جراح است)[8].

 ابوذرغفاری t: صحابی جلیل القدر که به زهد و تقوا مشهور است، به شهادت رسول الله ج او یک امت بود به تنهایی‌اش، با اختیار خود به منطقه‌ی ربذه سفر نمود و در آن‌جا وفات نمود.

ابوهریرهt: او عبدالرحمن بن صخر است. اسم ابوهریره در دوران جاهلیت عبد شمس بوده است. وقتی که مسلمان شد پیامبر خدا ج او را «عبدالرحمن» نامید چون جایز نیست که انسان را این‌گونه نام‌گذاری کنند.[9]

ابی بن کعب بن قیس t: رییس قراء و از اصحاب عقبه‌ی دوم بود. در بدر و سایر غزوات شرکت نمود، عمرس برایش (سید المسلمین) می‌گفت، از جمله‌ی کُتاب وحی ومشهورترین قاریان زمان نبوت بود.[10]

ارقم بن ابی الارقم t: کنیه‌اش أبوعبدالله، از جمله‌ی نخستین مسلمانان بود و می‌گویند بعد از 10 نفر مسلمان شده. ابن اسحاق می‌گوید که حاکم در مستدرک می‌گوید که هفتمین کسی بود که مسلمان شد. منزلش در صفا بود و نخستین پناه‌گاه مسلمانان و خانه‌ی دعوت در اسلام بود؛ از جمله‌ی اصحاب بدر بود. رسول الله ج در منزلش به دعوت می‌پرداخت تا این‌که تعداد مسلمان 40 نفر شد که آخرین‌شان عمر بن خطابس بود.

اسامه بن زیدt: کنیه‌اش ابومحمد یا ابوزید بود. مادرش أم‌أیمن پرورش دهنده‌ی نبی کریم ج بود، اوکسی بود که رسول الله ج او را در 18 سالگی فرمانده نیروهای اسلامی تعیین کرد و هنوز حرکت نکرده بود که رسول الله ج وفات نمود، سپس امر پیامبر را ابوبکرس تنفیذ نمود، عمرس او را بسیار اکرام می‌نمود و نسبت به پسرش او را بیشتر اکرام نمود.

أسعد بن زرارة t: در هر دو عقبه اشتراک نموده، نماینده‌ی قومش بوده و کوچک‌ترین نماینده بود و گفته‌اند که او اولین شخصی بود که در عقبه بیعت نمود.

انس بن مالک t: خدمت‌کار رسول الله ج و یکی از کسانی است که احادیث زیادی را از رسول الله ج روایت نموده است. از ده سالگی در خدمت نبی کریم ج بود، مادرش ام سلیم به نزد نبی ج آمده و انس را برایش تقدیم نمود تا خدمتش را نماید، او را پیامبر اسلام أبوحمزة می‌گفت؛ پیامبر به همراهش مزاح نموده و برایش می‌گفت او دو گوش (ذا الأذنین) است، در بدر با پیامبر رفته او را خدمت می‌نمود، او را در جمله‌ی بدریون ذکر نکرده‌اند؛ زیرا سنش خورد بود و نمی‌توانست بجنگد؛ پیامبر برایش دعا نمود، آخرین صحابی بود که در بصره وفات نمود، در هشت غزوه اشتراک نموده بود. ام سلیم به رسول الله گفت: ای رسول خدا! برای انس دعا کن، گفت: «اللهم أکثر ماله وولده وبارک له فیه.»

انیس بن قتاده t: در بدر اشتراک نموده و در احد به شهادت رسید. شخصی او را صدا نموده، گفت: آنان را می‌شناسی؟ گفت: بلی می‌شناسم، این پدرم و این هم کاکایم هست. گفت: مرا هم می‌شناسی و دوستی‌ام را با خودت می‌دانی، بناءً مرا و یا این دو را اختیار کن، زید گفت، من هیچ‌کسی را نسبت به شما اختیار نمی‌کنم، شما به نزد من بجای پدر و کاکا هردو هستید، گفتند: وای بر تو ای زید!!! غلامی را نسبت به آزادی، بر پدر و کاکایت واعضای خانواده ات ترجیح می‌دهی؟

ایمن بن ام‌ایمنt: أیمن بن أم أیمنt: برادر اسامه بن زید است.

براء بن عازبt: او می‌گوید: رسول الله ج، من و ابن عمر را خورد سال دانسته، نگذاشت تا به بدر برویم، بناءً رجوع نمودیم و نرفتیم. ولی او در احد شرکت داشت و به روایتی در 15 غزوه شرکت ورزیده است.

بلال بن رباحt: غلام امیه بن خلف بود، امیه یکی از مشرکین خطرناک و دشمنان سر سخت اسلام بود، بلال را در ریگستان گرم در مکه‌ی مکرمه خوابانده و در بالای سینه‌اش سنگی بزرگی را می‌گذاشت تا از توحید مانعش شود، ولی او احد احد گفته، سخنان وی را رد می‌کرد، تا این‌که ابوبکر صدیق او را از امیه خریده و آزادش نمود.

بزرگترین شرفی که اسلام برای این صحابی مبارک سیاه پوست داد، این بود که او بنام موذن رسول الله ج مشهور است و بالای کعبه که مقدس‌ترین اماکن اسلام است به امر رسول الله بالا شده و اذان داد، پدرش رباح و مادرش حمامة نام داشت، در تمامی غزوات با نبی کریم اشتراک ورزیده، در شام وفات نمود.

ثابت بن اقرم t: از جمله‌ی بدریون است، از زمره‌ی علم‌برداران غزوه‌ی موته بود، به دست طلیحه بشهادت رسید. عمرس به طلیحه بعد از مسلمان شدنش گفت: چگونه تو را دوست بدارم درحالی که دو شخص صالح را به قتل رسانیدی - عکاشه بن محصن و ثابت بن اقرام. طلیحه گفت: خداوند هر دو را بدست من اکرام نمود.

ثعلبه بن مالک t: در بدر شرکت داشت و در احد به شهادت رسید.

ثمامه بن عدی t: از جمله‌ی اولین مهاجرین بود، در بدر اشتراک نمود.

ثوبان t: صحابی مشهوری است که او را رسول الله ج خریداری نموده، آزاد کرد، ثوبان روایت می‌کند که رسول الله ج گفت که می‌تواند به من عهد کند که از هیچ‌کسی چیزی نخواهد تا من متکفل جنت برایش شوم؟ ثوبان گفت: من. بناءً از هیچ‌کسی هیچ چیزی نمی‌خواست.

جابر بن سمـره t: او می‌گوید بیشتر از 100 مرتبه با نبی کریم نشستم و با وی بیشتر از 1000 مرتبه نماز خواندم.

جبله بن حارثه t: برادر زید بن حارثه و کاکای اسامه بن زید است، در نسائی شریف حدیثی از وی روایت شده که از رسول الله ج پرسیدم که برایم چیزی را بیاموز تا برایم نفع کند، فرمود: در هنگامی که به بسترت خوابیدی ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡکَٰفِرُونَ... [الکافرون: 1] را بخوان.

جثامه بن مساحق t: صحابی مبارکی است که عمرس او را به نزد هرقل فرستاد.

جریر بن عبدالله t: صحابی مشهور و کنیه‌اش أبا عمرو است. او می‌گوید: بعد از این‌که مسلمان شدم هرگاه رسول الله ج مرا می‌دید، برایم تبسم می‌نمود.

جعفربن ابی طالبt: پسر کاکای نبی ج و یکی از سابقین اولین در اسلام است. ابن اسحاق می‌گوید که بعد از 25 نفر مسلمان شده، ابوهریرهس می‌گفت: او بهترین مردمان بعد از نبی ج است. در بخاری شریف است که جعفر، مساکین و فقرا را دوست داشت و رسول الله ج او را أبا المساکین می‌نامید و برایش می‌گفت که: با من در چهره و اخلاقم مشابهت داری. به حبشه هجرت نمود و نجاشی و اتباعش[11] در مقابل او مسلمان شدند، سپس به مدینه‌ی منوره هجرت نمود. بی بی عائشةل می‌گوید: هنگامی که جعفر و یارانشش آمدند، رسول الله ج از آنان استقبال نموده و میان چشمان جعفر را بوسید. در غزوهء مؤته در منطقهء شام نخست دو دستانش قطع شد و سپس به شهادت رسید. طبرانی از عبدالله بن عمرب روایت می‌کند که در این غزوه با ایشان بودم؛ وقتی جعفرس را جستجو نمودیم در حدود نود و چند اثر شمشیر و تیر در وجود او دیده می‌شد، نبی کریم ج فرمود: جعفر را دیدم که با ملائکه در جنت پرواز می‌نمود. او را به همین علت جعفر طیار می‌گویند.

حارث بن انس t: موسی بن عقبه می‌گوید: او از جمله‌ی اصحاب بدر است.

حارثه بن سراقه t: از جمله‌ی اصحاب بدر است و در بدر به شهادت رسید.

حبان بن الحکم t: از بنی سلیم بود و نبی کریم ج در روز فتح گفت: ای بنی سلیم بیرق شما را چه کسی می‌گیرد؟ گفتند: برای حبان بن حکم تسلیمش کن.

حذیفه بن یمان ب: از جمله‌ی کبار صحابه است، او و پدرش مسلمان شدند و می‌خواستند در بدر اشتراک کنند ولی مشرکین مانع‌شان شدند؛ در غزوه‌ی احد اشتراک نمودند پدرش یمان شهید گردید.

حسان بن ثابت t: شاعر رسول الله ج می‌باشد؛ أبوعبیده فرمود: حسان بن ثابت نسبت به دیگر شعرا، سه فضیلت داشت: شاعر انصار در جاهلیت بود، شاعر نبی ج در ایام نبوت بود و شاعر تمامی یمن در اسلام بود. بخاری ومسلم از براءس روایت می‌کنند که نبی کریم ج به حسان گفت: مشرکین را هجو نما (از جانب من جواب مشرکین را بده) وجبریل با تست.

حسن بن علیب: نوه‌ی رسول الله ج، لقبش ابومحمد است در رمضان سال سوم هجرت بدنیا آمد، امام ترمذی حدیثی را از اسامه بن زید به این قول روایت می‌کند که به نزد نبی ج بخاطر حاجتی رفتم، گفت: این دو پسر من است و یا دو پسر دختر من است. پروردگارا! من این دو را دوست دارم، او را دوست بدار و هرکسی که آنان را دوست داشته باشد، دوست بدار.

 براء می‌گوید: من، پیامبر ج را دیدم که حسن پسر علیب را بر شانه‌ی خود گرفته بود و می‌گفت: پروردگارا! من او را دوست دارم تو نیز او را دوست بدار.[12]

حسین بن علی ب: أبوعبدالله حسین بن علی بن ابی‌طالب، نوه‌ی رسول گرامی اسلام ج است. درحدیث شریف می‌خوانیم: از عبدالله بن عباسب روایت است که فرمود: رسول الله ج حسین پسر علی را برشانه‌اش گرفته بود. کسی گفت ای پسرک بر بهترین سواری سوار شده‌ای، نبی کریم ج فرمودند: او هم بهترین سواره است.[13]

منزلت و مقام این دو صحابی مبارک آن‌قدر است که در حدیث شریف آمده است: از حضرت ابوسعید خدریس روایت است که رسول کریم ج فرمودند: حسن وحسین سید‌های جوانان اهل جنت هستند.[14]

حفص بن حلیمه سعدیه t: برادر رضاعی رسول الله ج می‌باشد، نام مادرش حلیمه‌ی سعدیه و خواهرش شیما می‌باشد.

حمزه بن عبدالمطلب t: کنیه‌اش أبو عماره، عموی رسول الله ج و برادر رضاعی‌اش می‌باشد، هر دو را ثویبه، کنیز ابولهب شیر داده بود؛ درسال دوم بعثت به دین مقدس اسلام مشرف شد، از جمله شخصیت‌های بسیار قوی و شجاع در جاهلیت و اسلام بود، در بدر شرکت داشت و در احد به شهادت رسید.

حنظله بن ابی عامر t: این صحابی مبارک در غزوه‌ی احد به شهادت رسید، به غسیل الملائکه (کسی‌که ملائکه او را غسل داده‌اند)، مشهور است.

خالد بن الولید t: لقبش سیف‌الله و کنیه‌اش ابوسلیمان است، در غزوات زیادی اشتراک نموده، از جملهء سرلشکران در زمان جاهلیت بود. در غزوه‌ی احد با مسلمانان جنگید. هنگامی که مسلمان شد شمشیرش را بخاطر دفاع از مظلومان بلند نمود و لقب سیف‌الله را حاصل نمود. امام ترمذی از أبوهریرهس روایت می‌کند که ما جایی با رسول الله ج رسیدیم، پیامبر ج می‌پرسید: این کیست؟ می‌گفتند: فلان، تا این‌که بر خالد مرور نمود، پرسید این کیست؟ گفتند: خالد بن ولید است. گفت: بهترین بندگان خداوند و شمشیری از شمشیرهای خداوند است. بت عزی را او شکست و از بین برد، در فتح مناطق فارس وروم دست بلندی داشت، با وجود این‌که یک قسمت از بدنش هم بدون داغ تیر یا شمشیر نبود، ولی بازهم در بستر وفات نمود.

خبیب بن عدی t: در بدر شرکت داشت و در عصر نبوت وفات نمود. ابوهریرهس قصه‌ای را ذکر نموده است که در آن خبیبس توسط مشرکین دستگیر شد.

 دحیه بن خلیفه t: صحابی مشهوریست که جبریل÷ به چهره‌ی وی به نزد رسول الله ج می‌آمد و در زیبایی ضرب المثل مردمان بود.

زبیر بن العوام t: زبیر در هشت سالگی به اسلام مشرف شد[15]. در یکی از روزها علیس را دید که نماز می‌خواند، تعجب کرد و چیزهایی در مورد اسلام از زبان علی کرم الله وجهه شنید، پیامبر ج هنگام ملاقات با وی به گرمی از او استقبال نمود و خوش آمد گفت و او را در پهلوی خود نشاند. کاکایش نوفل از اسلام آوردن زبیر خبر شد با او در مورد ترک این دین سخن گفت. اما زبیر ترک دین را نپذیرفت بنابراین کاکایش او را شکنجه وعذاب می‌نمود. [16]

زید بن ارقم t: صحابی است که در 17 غزوه اشتراک نموده است، از رئیس منافقین شنید که هنگامی‌که به مدینه برویم انسان‌های باعزت از بی‌عزت جدا خواهند شد، این سخنان آن منافق را به نبی کریم ج بیان نمود، رئیس منافقین منکر شد و آیات قرآن به تصدیق سخنان زید نازل گردید.

 زید بن حارثـه t: این یگانه صحابی مبارک است که نامش در قرآن عظیم الشان ذکر گردیده است، در زمان نوجوانی در عصر جاهلیت به اسارت رفت و به بازار بردگان فروخته شد، او را بی بی خدیجه خریداری نمود و زمانی که با رسول الله ج ازدواج نمود، او را به ایشان بخشید. رسول الله با او مثل پسرش معامله می‌نمود نه به مثل یک غلام؛ عبدالله بن عمرب می‌گوید که ما زید بن حارثه را در آغاز زید پسر محمد می‌گفتیم، تا این‌که آیه‌ی شریفه نازل شد که ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ٥ [الأحزاب: 5]. «آنان را به نام‌های پدران‌شان بخوانید.» زمانی پدرش حارثه و برادرش کعب به مکه آمدند و می‌خواستند درمقابل پول، او را آزاد نمایند، در مورد رسول خدا سوال نمودند، گفتند: او در مسجد است. به نزدش رفتند و گفتند: ای پسر عبدالمطلب ای بزرگ قوم، شما اهل حرم خداوند هستید، مردمان مجبور را آزاد می‌کنید و اسیران را غذا می‌خورانید، ما به نزدت بخاطر فرزند‌مان آمده‌ایم، بر ما احسان کن و در مقابل گرفتن پولش با ما همکاری نما. رسول الله ج گفت: آن کیست؟ گفتند: زید بن حارثـه. گفت: آیا چیز دیگری می‌خواهید؟ شما او را بخوانید و برایش اختیار بدهید، اگر شما را اختیار نمود، ازشماست و من بدون هیچ پول وعوضی او را به شما تسلیم می‌کنم. اگر مرا اختیار نمود من در مقابل کسی که مرا اختیار نموده است، فدیه نمیگیرم.

ساعدة بن حرام t: امام بخاری او را در جمله‌ی صحابه ذکر نموده است.

 سراقه بن مالک t: در هنگام هجرت به تعقیب رسول الله ج و ابوبکرس برآمده و می‌خواست آنان را دستگیر نموده به مشرکین تسلیم کند تا جایزه‌ی صد شتر را حاصل نماید، ولی در تعقیب آنان چندین مرتبه اسبش به زمین لغزید و بالآخره به اسلام مشرف شد. از معجزه‌های سخنان رسول الله ج این بود که برای سراقه گفت: چه نظر داری که زیورات کسری را بپوشی. هنگامی که برای عمرس زیورات کسری و تاجش را آوردند، سراقه را صدا زده تاج کسری را برای وی پوشانید.

سعد بن ابی وقاص t [17]: او سعد بن ابی وقاص امیر ابواسحاق قریشی زهری مکی یکی از ده نفری است که پیامبر ج به آن‌ها مژده‌ی بهشت داده بود و نیز یکی از اولین افرادی است که به اسلام روی آورد ویکی از شرکت کنندگان در جنگ بدر و صلح حدیبیه و نیز یکی از اعضای شورای شش نفره که عمرس برای خلافت بعد از خود انتخاب کرده بود، می‌باشد[18].

 روزی رسول اکرم ج با اصحابش نشسته بودند، رسول خدا ج نگاهش را به آسمان دوخت و سکوت همه چیز را فرا گرفته بود، یارانش به او نگاه کردند و منتظر بودند که چه می‌گوید؛ تا این‌که او نگاهش را به سوی آن‌ها انداخت وفرمود: «اکنون مردی از اهل بهشت برشما وارد می‌شود.»[19]

یاران پیامبر ج به این طرف و آن طرف نگاه می‌کردند تا این مرد خوش قسمت و مژده داده شده به بهشت را ببینند. لحظاتی گذشت که سعد بن ابی وقاص بر آن‌ها وارد شد، عبدالله بن عمرو بن عاصب به سوی او رفت و او را به گوشه‌ای برد و از این مقام بلندی که خداوند به او عنایت کرده بود جویا شد. از او پرسید که چه عبادتی انجام میدهد که پیامبر ج به او مژده‌ی بهشت داده است. سعد گفت: «عبادتی که همه‌مان انجام می‌دهیم. من بیشتر از آن انجام نمی‌دهم اما کینه و بدخواهی مسلمانی را در دل ندارم.»

اسلام آوردن سعد داستان زیبایی دارد که خودش آن را چنین روایت می‌کند: سه شب قبل از این‌که مسلمان بشوم در خواب دیدم که گویا من در میان امواج خروشان و ظلمانی دریا در حال غرق شدن هستم. در این هنگام در میان امواج غوطه می‌خوردم، چشمم به نور ماه درخشانی افتاد به سوی آن حرکت کردم. دیدم چند نفر قبل از من خود را به آن ماه رسانده‌اند. آن‌ها زید بن حارثه وعلی بن ابی طالب و ابوبکر صدیق ش بودند، من به آن‌ها گفتم: شما کی به اینجا آمده اید؟! درجواب گفتند: همین حالا.

در فردای آن روز خبر شدم که پیامبر ج مخفیانه به اسلام دعوت می‌دهد، دانستم که طبق خوابی که دیده‌ام، خداوند اراده‌ی خیر نسبت به من دارد و می‌خواهد مرا به وسیله‌ی پیامبر ج از تاریکی‌ها برهاند و به سوی نور هدایت کند. شتابان خود را به پیامبر ج در یکی از دره‌های مکه به نام جیاد، رساندم؛ او نماز عصر را خوانده بود، من آنجا اسلام آوردم، در اسلام آوردن به جز افرادی که در خواب دیدم هیچ‌کسی بر من پیشی نگرفته بود.

سعید بن زید t:[20] ‌کنیه‌اش ابوالاعور قریشی عدوی است. پدرش زید در دوران جاهلیت هنگامی که قریش گوسفندان را برای بت‌ها به قصد عبادت سر می‌بریدند، این عمل آنان را نمی‌پسندید، او می‌گفت: «گوسفند را خدا آفریده و ازآسمان برایش باران می‌فرستد و در زمین برایش گیاهان را می‌رویاند و شما گوسفند را برای غیر خدا سر می‌برید؟!!»[21]. سعید بن زیدس خبر رسالت و دعوت محمد ج را شنید و اسلام آورد، همسرش فاطمه بنت خطاب نیز مسلمان شد. آن‌ها چون مسلمان شدند از خباب بن ارت که یکی از مهاجرین بود، خواستند تا به آن‌ها قرآن بیاموزد. همسر سعید خواهر عمر بن خطاب بود. سعید بن زید یکی از ده نفری است که پیامبر ج به بهشتی بودن آن‌ها گواهی داده است و او از سابقین و اولین و بدری است و از کسانی است که خداوندأ در قرآن فرموده است من از آن‌ها خوشنودم و آن‌ها از من خشنودند[22].

سلمان فارسی t: کنیه‌اش ابوعبدالله است، او را سلمان پسر إسلام و سلمان خیر نیز گویند، او برای دریافت آخرین پیامبران سفر نمود و بالآخره اسیر شد. غزوه‌ی خندق بر اساس مشورت وی به رسول الله ج و کمک خدای به پیروزی انجامید. تمامی صحابه‌ی کرام او را بی‌نهایت دوست داشتند و رسول الله ج او را بیشتر از همه دوست داشت. هنگامی که مهاجرین و انصار در مورد سلمان فارسی اختلاف نمودند، مهاجرین می‌گفتند: سلمان از جمله‌ی ماست و انصار می‌گفتند: سلمان از جمله‌ی ماست و به نزد رسول الله آمدند؛ رسول الله ج گفت: که سلمان از آل بیت نبوت است.

 طلحه بن عبیدالله t:[23] کنیه‌اش ابومحمد بود و یکی از ده نفری است که پیامبر ج به بهشتی بودن آن‌ها گواهی داده است.

روز جنگ احد وقتی مسلمین شکست خوردند و از کنار پیامبر ج پراکنده شدند فقط طلحه بن عبید الله و یازده نفر از انصار کنار پیامبر ج باقی ماندند، در آن روز به طلحه لقب شهید زنده داده شد.

پیامبر ج و افرادی که همراهش بودند از کوه بالا می‌رفتند، مشرکین به پیامبر رسیدند و می‌خواستند او را به قتل برسانند، پیامبر ج فرمود: «چه کسی این افراد را از ما دور می‌کند؟ هرکسی چنین کاری را انجام دهد یار من در بهشت خواهد بود.» طلحه گفت: ای پیامبر خدا! من حاضرم. پیامبرج فرمود: تو در کنار من باش. مردی از انصار گفت: ای پیامبر خدا! من این کار را می‌کنم. پیامبر ج پذیرفت.

مرد انصاری با مشرکین جنگید تا این‌که شهید شد. سپس پیامبر ج و همراهانش از کوه بالا رفتند تا این‌که دوباره مشرکین به آن‌ها رسیدند. پیامبر ج فرمود که آیا مردی نیست که با این‌ها بجنگد؟! طلحه گفت: من حاضرم ای پیامبر خدا!

پیامبر ج فرمود: نه تو در کنار من باش. مردی از انصار گفت: من حاضرم. پیامبر ج پذیرفت، انصاری با مشرکین جنگید تا این‌که شهید شد.

پیامبر ج همچنان به بالا رفتن به کوه ادامه می‌داد و مشرکین رسیدند. پیامبر ج همچنان گفته‌ی خود را تکرار می‌کرد و طلحه می‌گفت: من حاضرم. پیامبر ج باز او را باز می‌داشت و به مردی از انصار اجازه می‌داد تا این‌که همه شهید شدند و فقط طلحه با پیامبر ج باقی ماند و مشرکین رسیدند؛ در این وقت پیامبر ج به طلحه گفت: الان تو اجازه داری با مشریکن بجنگی.

پیامبر ج دندان‌هایش شکسته بود و پیشانی‌اش زخمی و لب‌هایش خونین بود و خون بر چهره‌اش جاری بود. طلحه به مشرکین حمله می‌کرد و آن‌ها را از رسیدن به پیامبر ج باز می‌داشت و از کنار پیامبر دور می‌کرد و بر می‌گشت و پیامبر ج را کمی بالاتر می‌برد و آن‌جا او را می‌نشاند و دوباره به مشرکین حمله‌ور می‌شد؛ طلحه همچنان ادامه داد تا نگذاشت که مشرکین به پیامبر ج گزندی برسانند.

ابوبکر صدیقس می‌گوید: در آن هنگام من و ابوعبیده بن جراح از پیامبرج دور بودیم و چون خودمان را به پیامبر ج رساندیم و خواستیم کمکش کنیم، فرمود: «من را بگذارید و به یاری دوست‌تان بشتابید.» منظورش طلحه بود.

در این هنگام خون از بدن طلحه می‌چکید و حدود هفتاد و چند ضربه شمشیر و نیزه‌ی تیز به بدنش اصابت کرده بود و دستش قطع شده و بیهوش درچاله‌ای افتاده بود[24] و پیامبر ج می‌گفت: «هرکسی دوست دارد به مردی نگاه کند که وظیفه‌اش را انجام داده به طلحه نگاه کند.»

عبدالرحمن بن عوف t:[25] ‌یکی از ده نفر مژده داده شده به بهشت است و یکی از اعضای شورای شش نفره‌ای بود که عمر بن خطابس برای خلافت بعد از خود انتخاب نموده است و یکی از هشت نفری است که قبل از دیگران اسلام را پذیرفتند[26]. در دوران جاهلیت اسمش عبد عمرو یا عبدالکعبه بود وپیامبر ج او را عبدالرحمن نامید. مردم صدای شتران را می‌شنیدند همه به کاروان شترها خیره شده بودند، مدتی گذشت اما بازهم قطار شتران تمام نمی‌شد، مردم از هم می‌پرسیدند: این سر وصدا و هیاهو چیست؟ خبر رسید که این کاروان، قافله‌ی عبدالرحمن بن عوف است، کاروان از هفتصد شتر تشکیل می‌شد که انواع کالا و غذا و دیگر نیازمندی‌های مردم را بار داشت. وقتی عایشهل پرسید: این صدای چیست؟ به او گفته شد کاروان عبدالرحمن بن عوف است، هفتصد شتر گندم و آرد و غذا، بر پشت دارند.

عایشهل گفت: خداوند به آنچه در دنیا به او داده، برکت بدهد، اما پاداش آخرت بزرگ‌تر است، من از پیامبر ج شنیده‌ام که می‌گفت: عبدالرحمن بن عوف در حالی که به خود پیچیده و نشسته، وارد بهشت خواهد شد[27].

و قبل از آمدن شترهای نر وماده به عبدالرحمن بن عوف مژده‌ی بهشت داد و گفته‌ام (گفته‌اند) المؤمنین که او را مژده‌ی بهشت داده بود به اطلاع عبدالرحمن بن عوف رسید، عبدالرحمن بن عوف چون این مژده را شنید، خودش را شتابان نزد ام المؤمنین عایشه رساند و گفت: مادرم! آیا تو این را از پیامبر ج شنیده‌ای؟! ام المؤمنین عایشهل گفت: بلی.

عبدالرحمن بسیار خوشحال شد و از شادی در پوستش نمی‌گنجید و گفت: من ایستاده وارد بهشت می‌شوم پس تو را گواه می‌گیرم که تمام این کاروان شترها با بارشان در راه خدا صدقه می‌باشد[28].

عباده بن صامت t: از جمله بدریون بود، در تمامی غزوات اشتراک نموده و به روایت بخاری و مسلم از جمله‌ی رؤسای انصار بود که در عقبه با رسول الله ج بیعت نمود.

عباس بن عبدالمطلب t: عموی رسول الله ج و کنیه‌اش أبوالفضل بود، قبل از فتح مکه هجرت نمود و بعضی ‌می‌گویند که او آخرین مهاجر بود. أبوسفیان بن حارث می‌گوید که عباس از جمله‌ی بزرگترین شخصیت‌ها به نزد رسول الله ج بود.

عبدالله بن زبیـرب: صحابی جلیل‌القدر پسر اسماء و ذات النطاقین است، عبدالله اولین فرزند مهاجری بود که در دوران هجرت به دنیا آمد، اسماء فرزندش را پیش پیامبر ج برد، پیامبر ج دست مطهر خود را بر صورت عبدالله کشید و دعا کرد که خداوند او را چون پدرش زبیر نیک و صالح بگرداند.

 عثمان بن عفان t[29] : لقبش أبوعبدالله و أبوعمر بود، به دعوت ابوبکر صدیق؛ او با زبیر، طلحة و سعد ش، مسلمان شدند، نبی ج دخترش رقیه را به نکاحش درآورد و بعد از وفات رقیه، دختر دیگرش أم کلثوم را به نکاحش درآورد، بناءً او را ذوالنورین لقب دادند؛ از جمله‌ی عشره‌ی مبشره به جنت می‌باشد. طلحهس می‌گوید که رسول الله ج فرمود: هر پیامبری رفیقی دارد و رفیق من در جنت عثمان می‌باشد[30]، از نخستین مهاجرین است که با خانمش رقیه به حبشه هجرت کرد.

او یکی از شش نفری است که پیامبر ج درگذشت و از آن‌ها اعلام خشنودی کرد و یکی از کسانی بود که قرآن را جمع نمود.

عثمان بن مظعون t: بعد از 13 نفر مسلمان شد، او و پسرش سائب به حبشه هجرت نمودند. بی بی عائشةل می‌گوید: نبی ج عثمان بن مظعون را در هنگام مرگش بوسه نمود و گریه می‌کرد و از چشمانش قطرات اشک می‌ریخت و هنگامی که پسرش ابراهیم وفات نمود، رسول الله ج گفت: به سلف صالح ما عثمان بن مظعون پیوست.

عـداس t: شخصی نصرانی بود که بخاطر ملاقات با نبی کریم از شام به حجاز آمده بود، او را عرب‌ها اسیر نموده و هنگامی که رسول الله ج به طائف رفتند با او ملاقات نمودند و او مسلمان شد.

عدی بن حاتم t: عدی بن حاتمس که یک مسیحی بود و به دین مقدس اسلام مشرف شده بود، می‌گوید: روزی به نزد نبی کریم ج آمدم و در گردنم صلیبی از طلا را آویزان کرده بودم، پیامبر ج برایم گفت: «ما هذا یا عدی اطرح عنک هذا الوثن» این چیست ای عدی؟ این بت را دور بیانداز، سپس شنیدم که این آیت شریف را می‌خواند: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِیحَ ٱبۡنَ مَرۡیَمَ٣١ [التوبة: 31]. سپس فرمود: آنان احبار و رهبان را نمی‌پرستند و لکن هرگاه آنان حلالی را حرام می‌کردند، یا حرامی را حلال می‌کردند، ایشان به گفته‌های آنان اعتقاد و یقین می‌کردند.

عرباض t: صحابی مشهور از اهل صفه است.

عروه بن اثاثه t: از جمله‌ی سابقین اولین است که به حبشه هجرت نمود و برادر مادری عمرو بن العاص می‌باشد.

عصام المزنی t: امام بخاری او را در جمله صحابه ذکر نموده است.

عطیه بن عروه t: صحابی معروف است که در جمله‌ی اسیران هوازن با نبی کریم ج صحبت نموده است.

عقبه بن عامـر t: در علم میراث و فقه دست بالا داشت و شاعر فصیح بود و نیز از جمله کسانی است که قرآن را جمع نموده‌اند.

عـقیل بن ابی طالب :t برادر علی و جعفر است، کنیه‌اش ابویزید می‌باشد.

عکاشـه t: در صحیح بخاری در بین 70 هزار کسانی است که بدون حساب داخل جنت می‌شوند. او را طلیحه بن خویلد، کسی که دعوای پیامبری نموده بود، به شهادت رسانید.

عکرمه بن ابی جهل t: ابوجهل از خطرناک‌ترین دشمنان رسول الله ج بود. و پسرش عکرمه نیز کمتر از پدر نبود. وی در فتح مکه فرار نمود و سوار کشتی شد که ناگهان طوفان او را گرفت؛ کسی برایش گفت که به خدای یگانه اخلاص نما؛ زیرا معبودان باطل شما را نمی‌تواند نجات دهد؛ او دست به بارگاه خدای یگانه بالا نموده، گفت: اگر از این طوفان بحر نجات بیابم، به نزد ر سول الله رفته مسلمان می‌شوم؛ وقتی نجات یافت، به نزد رسول خدا رفته و مسلمان شد. سپس در فتوحات زیادی اشتراک نمود.

علقمه بن حویرث t: صحابی گران‌قدری است که حدیثی را روایت نموده است مبنی بر این‌که نبی ج فرموده است: «زنا العینین النظر»: زنای چشمان نظر است.

علی بن ابی طالب t: اولین نوجوانی است که در میان جوانان و نوجوانان مسلمان شد، در منزل پیامبر ج پرورش یافته، کنیه‌اش أبوالحسن و ابوتراب می‌باشد. به شهادت نبی کریم ج از جمله‌ی عشره‌ی مبشره به جنت است. در اکثر غزوات، صاحب بیرق رسول الله بود و هنگامی که نبی کریم بین صحابه عقد برادری نمود، او را برادر خود خواند. عبدالله پسر عمرب روایت می‌کند که رسول الله ج در بین اصحاب خویش برادری نمود (یعنی برای‌شان گفت که هرکسی یک نفر از جمله اصحاب را برادر خود قرار دهد) در این هنگام، علی کرم الله وجهه با چشمان پر از اشک آمده و گفت: ای رسول خدا! بین اصحابت برادری نمودی و بین من وهیچ‌کسی برادری نکردی؟ رسول کریم ج برایش گفت: تو در دنیا وآخرت برادر من هستی.[31]

مساور حمیری از مادرش روایت می‌کند که فرمود: من به نزد ام سلمه داخل شدم، شنیدم که می‌گفت: رسول الله ج فرمودند: علی را منافقان دوست ندارند و انسان مؤمن هیچ‌گاهی با وی بغض وکینه نمیداشته باشد.[32]

امیر المومنین علی بن ابی طالبس بعد از خلافت عثمانس به عنوان خلیفه‌ی چهارم رسول الله ج انتخاب گردید؛ از جمله‌ی شخصیت‌های بزرگوار اسلام می‌باشد، شهامت وی به اندازه‌ای بود که او بنام فاتح خیبر در تاریخ اسلام مشهور است.

عمار بن یاسـر t: از جمله کسانی است که در اول مسلمان شدند، مادرش بی بی سمیه نخستین شهید اسلام بود. و پدرش دومین شهید اسلام، یاسرس نام داشت. خانواده‌ی او بخاطر پذیرفتن اسلام از طرف مشرکین، عذاب‌های زیادی را متحمل شد و رسول الله ج بر آنان مرور نموده می‌گفت «صبرا آل یاسر موعدکم الجنه»: «صبر داشته باشید ای آل یاسر که وعده‌گاه شما بهشت است.»

عمر بن خطاب t: کنیه‌اش أبوحفص از جمله‌ی کبار صحابه و به شهادت نبی کریم ج از جمله‌ی عشره‌ی مبشره به جنت می‌باشد.

عمرو بن العاص t: کنیه‌اش أبوعبدالله و أبومحمد بود. می‌گویند توسط نجاشی در حبشه به دین مقدس اسلام مشرف گردید. روایت است که از رسول الله ج بسیار حیا می‌نمود و هیچ‌گاهی چشمش را بلند نمی‌کرد.

مطعم بن حزام t: نام اصلی‌اش، حازم بن حرام از اهالی شام است، به روایت باوردی و دولابی و عقیلی نام اصلی وی حازم بود و خودش می‌گوید: به نزد نبی کریم ج آمدم و با من شکاری بود که از اردن آورده بودم. او را برایش هدیه دادم، او قبول فرمود و برایم عمامه‌ی عدنی را پوشاند، برایم گفت: نامت چیست؟ گفتم: حازم. رسول اللهس گفت: بلکه نامت مطعم است.

در جمله‌ی صحابه‌ی کرام، نام‌های زیادی است که نمی‌توان همه‌ی آنان را در این‌جا نقل نمود. فقط بطور خلاصه نام‌های چند تن از آنان را ذکر می‌کنم:

سلمهس

سلیمس

سمرهس

سهلس

سهیلس

سیفس

شدادس

شرحبیلس

شریحس

شریکس

صالحس

صامتس

صهیبس

ضحاکس

ضرارس

طارقس

طفیلس

ظهیرس

عائذس

عاصمس

عامرس

عبادس

عفانس

عفیفس

عمیرس

عوفس

عیاشس

قاسمس

قبیصهس

قتادهس

قدامهس

قعقاعس

قیسس

کعبس

لبیبس

مازنس

ماعزس

مالک س

محجنس

محمدس

مرثدس

مرهس

مسعودس

مسلمس

مسلمةس

مصعبس

مطلبس

مطیعس

معاذس

معاویهس

معروفس

معمرس

معنس

مغیرهس

مقدامس

منذرس

منیبس

منیذرس

مهاجرس

نافعس

نعمانس

نعیمس

هانیس

هشامس

هیثمس

وائلس

واثلهس

ولیدس

وهبس

یاسر س

یعلیس

یعیشس



[1]- سیرت ابی بکر صدیقس را از کتاب یاران بهشی درینجا نقل نمودم .

[2]- سیره ابن هشام.

[3] - البته همچنان‌که در سنن ترمذی، ابن ماجه و ابن حبان آمده است، رسول خدا ج به ابوبکرس گفت: «تو آزاد شده‌ی خداوند از آتش دوزخ هستی» ابن ماجه آن را صحیح به شرط مسلم دانسته است و علامه آلبانی آن را تصحیح کرده است.(مصحح)

[4]- حاکم در مستدرک از عایشه با سند خوب روایت کرده است.

[5]- به روایت ترمذی از ابوهریره.

[6]- من این معلومات را از کتاب ده یار بهشتی تالیف هاشمی عبدالمنعم، ترجمهء گمشاد زهی محمد گل، از سایت انترنتی عقیده گرفتم، شما می‌توانید در مورد ابو عبیده بن جراحس از کتاب‌هایی چون ده یار بهشتی و سیر أعلام النبلاء، طبقات ابن سعد، تاریخ طبری، سیرت ابن هشام، السیرة الحلبیة، زاد المعاد، صحیح بخاری و صحیح مسلم استفاده نمایید و معلومات بیشتر حاصل کنید.

[7]- سیر اعلام النبلاء (ج: 1، ص: 7 و 8)

[8]- بخاری (ش: 3744)، در فضائل القرآن (4382) و در مسلم (2419)

[9]-   المستدرک (3/507)

[10]- الإصابة فی تمییز الصحابة، تألیف أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی، بیروت: دار الجیل (1/27)

[11] - البته آمده است که تنها نجاشی مسلمان شد و پیروان و زیردستان او مسلمان نشدند. (مصحح)

[12]-        «عن الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ یَقُولُ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاضِعًا الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَى عَاتِقِهِ وَهُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ قَالَ أَبُو عِیسَى هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ وَهُوَ أَصَحُّ مِنْ حَدِیثِ الْفُضَیْلِ بْنِ مَرْزُوقٍ» حدیث شماره: (3716) ترمذی شریف، کتاب المناقب، باب مناقب الحسن والحسینبا.

[13]-        «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَامِلَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَى عَاتِقِهِ فَقَالَ رَجُلٌ نِعْمَ الْمَرْکَبُ رَکِبْتَ یَا غُلَامُ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَنِعْمَ الرَّاکِبُ هُوَ» حدیث ش: (3717)، ترمذی شریف، کتاب المناقب، باب مناقب الحسن والحسینب.

[14]-        «عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ِ» حدیث ش: (3701) ترمذی شریف، کتاب المناقب، مناقب الحسن والحسین.

[15]-        سیر اعلام النبلاء ذهبی.

[16]-        من این معلومات را از کتاب ده یار بهشتی تالیف هاشمی عبدالمنعم، ترجمهء گمشاد زهی محمد گل، از سایت انترنتی عقیده گرفتم، شما می‌توانید در مورد زبیر بن العوام س چنانچه صاحب این کتاب نوشته است از کتاب‌های ذیل معلومات بیشتر بدست آورید: ‌الاصابه لابن حجرالعسقلانی، الاستیعاب، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، سیره ابن هشام، سیر اعلام النبلاء ترجمه اسماء، طبقات ابن سعد، صحیح بخاری، صحیح مسلم و ده یار بهشتی.

[17]-        قصه‌ی سعد بن ابی وقاص را من بطور خلاصه از کتاب ده یار بهشتی نقل نمودم.

[18]-        سیر اعلام النبلاء، ترجمه 5 ج: 1، ص: 93.

[19]-        کنز (37116).

[20]-        من این معلومات را از کتاب ده یار بهشتی تالیف هاشمی عبدالمنعم، ترجمه‌ی گمشادزهی محمد گل، از سایت انترنتی عقیده گرفتم، شما می‌توانید در مورد سعیدس از طبقات ابن سعد (ج: 3، ص: 268)، الریاض النضرة (ج: 4، ص: 339 ج 8، الاستیعاب (ج: 2، ص: 2)، سیره ابن هشام (ج: 1 ص. استفاده بیشتر نمایید.

[21]-        بخاری این حدیث را بطور کامل به شماره: 3826 باب حدیث زید روایت کرده است و در الذبائح ما ذبح علی النصب به شماره: 5499 روایت نموده است.

[22]-        الاستیعاب ابن عبدالبر (ج: 4، ص: 188)، الاصابة (ج: 4، ص: 188)

[23]-        مه‌مترین منابع سیرت طلحه عبارتند از: المغازی واقدی، الریاض النضرة، تاریخ الخلفاء سیوطی، تاریخ طبری، الاصابة ج 5، سیر اعلام النبلاء (ج: 1، ص: 33)

[24]-        داستان زندگی سعدس را از کتاب یاران بهشتی نقل نمودم و شما می‌توانید در این کتاب معلومات مفصل در مورد صحابی مذکور را بدست آورده و همچنان از کتاب مغازی واقدی و تاریخ طبری می‌توانید معلومات بیشتری حاصل نمایید.

[25]-        من این معلومات را از کتاب ده یار بهشتی تالیف هاشمی عبدالمنعم، ترجمه‌ی گمشاد زهی محمد گل، از سایت انترنتی عقیده گرفتم، شما می‌توانید در مورد سعیدس از کتابهایی چون ده یار بهشتی و الریاض النضرة فی مناقب العشرة از محب طبری، سیر اعلام النبلاء (ج: 1، ص: 68 ترجمه 4)، الاصابه (ج: 2، ص: 313)، صحیح بخاری ومسلم منابع استفاده شده در سیرت عبدالرحمن بن عوف هستند

[26]-        سیراعلام النبلاء (ج: 1، ص: 69-68 ترجمه 4.)

[27]-        سیر اعلام النبلاء (ج: 1، ص: 76)

[28]-        با اندکی تصرف از الریاض النضرة (ص: 305)

[29]-        سوانح حضرت عثمانس را از کتاب ده یار بهشتی وسایر کتابهای سیرت نقل نمودم، شما میتوانید معلومات بیشتر در مورد عثمانس درکتاب‌های ذیل دریافت کنید: سیرت ابن هشام، طبقات ابن سعد ج 3، الریاض النضرة فی مناقب الشعر، تاریخ الطیری ج.

[30] - این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: اسناد آن صحیح نیست و منقطع است و علامه آلبانی آن را ضعیف دانسته است.(مصحح)

[31]-        عَن ابنِ عُمَرَ قَالَ:- "آخى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وسَلَّم بینَ أصْحَابهِ فجاءَ عَلیٌّ تدمعُ عیناهُ فقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ آخیتَ بینَ أصْحَابِکَ ولمْ تؤاخِ بینی وبینَ أحدٍ، فقَالَ لهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وسَلَّم أنتَ أخی فی الدُّنْیا والآخِرَة". هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیْبٌ وفیهِ عَن زیدِ بنِ أبی أوفَى. حدیث نمبر 3804 ترمذی شریف

      این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کرده‌اند و علامه آلبانی آن را تضعیف نموده است. (مصحح)

[32]- (عَن المُساوِرِ الحِمیریِّ عَن أمِّهِ قَالَتْ: "دخلتُ على أمِّ سَلَمَةَ فسَمِعْتُها تقولُ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وسَلَّم یقولُ لا یُحبَّ علیَّاً منافقٌ، ولا یَبغَضُهُ مُؤِمنٌ". وفی الباب عَن علی. هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیْبٌ من هَذَا الوَجْهِ. حدیث شریف 3801 کتاب مناقب علیس در جامع ترمذی)

      این روایت را علامه آلبانی تضعیف کرده است. (مصحح)