298- باب: کراهت استنجا و لمس شرمگاه با دست راست بدون عذر
1657- وعن أبی قتادةَt عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «إذا بَالَ أَحَدُکُمْ، فَلا یَأخُذَنَّ ذَکَرَهُ بِیَمِینِهِ، وَلا یَسْتَنْجِ بِیَمِینِهِ، وَلا یَتَنَفَّسْ فِی الإنَاءِ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوقتادهt میگوید: پیامبرr فرمود: «هیچیک از شما هنگام ادرار کردن، آلت خود را با دست راست نگیرد و با دست راست استنجا نکند؛ (و هنگام نوشیدنِ آب) در ظرف آب نفس نکشد».
احادیث فراوان و صحیحی در این باره وجود دارد.
شرح
مولف/ بابی دربارهی کراهت استنجا با دست راست گشوده است؛ استنجا به شستن یا تمیز کردن محل ادرار و مدفوع با آب گفته میشود و گاه با سنگ و اشیای جایگزین از قبیل: خاکستر، چوب و خاک انجام میگردد که به آن، "استجمار" میگویند. استجمار شرایطی دارد که علما رحمهمالله ذکر کردهاند؛ اما شرط استنجا با آب این است که اثر نجاست از میان برود؛ وقتی اثر نجاست از میان رفت و محل ادرار و مدفوع، مانند اول شد، طهارت حاصل میشود.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوقتادهt میگوید: «هیچیک از شما هنگام ادرار کردن، آلت خود را با دست راست نگیرد و با دست راست استنجا نکند»؛ زیرا دست راست، شرافت دارد؛ از اینرو علما گفتهاند: دست راست بر دست چپ مقدّم میباشد؛ مگر در مواردی که برای پاک کردن آلودگیست. لذا هنگام استنجا با دست راست آب میریزند و با دست چپ، پاک میکنند. و هنگام استجمار، سنگ را بهدست چپ میگیرند و محل مدفوع را با دست چپ تمیز میکنند.
در ادامهی این حدیث آمده است: «(و هنگام نوشیدنِ آب) در ظرف آب نفس نکشد»؛ یعنی: سنت، این است که با سه نفس آب بخورد؛ جرعهای بنوشد و لیوان را از دهانش جدا کند؛ سپس جرعهای دیگر سر بکشد و پس از جدا کردن لیوان از دهانش، جرعهی سوم را بنوشد. این، روش سنت در آشامیدن آب است و برای معده نیز مفیدتر میباشد؛ زیرا تشنگی، در معده التهاب و حرارت ایجاد میکند؛ از اینرو اگر بهیکباره آب بنوشیم، بر روی معده اثر منفی میگذارد. همچنین اگر هنگام نوشیدن آب نفس بکشیم، آبی که از دهان فرو میرود با بازدم برخورد میکند و ممکن است در گلو گیر نماید یا به نای برود و باعث خفگی شود. همچنین ممکن است که آب با میکروبهایی که در بازدم وجود دارد، آمیخته شود و بدینسان این میکروبها وارد معده شده، باعث بیماری شوند. در هر حال، به فرمان پیامبر اکرمr در ظرف آب تنفس نمیکنیم.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 154؛ و صحیح مسلم، ش: 267.
1655- عن عمرو بن شعیب عن أبیهِ عن جَدِّهِt عَنِ النَّبِیِّr قال: «لا تَنْتِفُوا الشَّیْبَ؛ فَإنَّهُ نُورُ المُسْلِمِ یَوْمَ القِیَامَةِ». [روایت ابوداود، ترمذی و نسائی با سندهای حسن؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([1])
ترجمه: از عمرو بن شعیب از پدرش از پدربزرگش روایت است که پیامبرr فرمود: «موهای سفیدِ (سر و صورت) را نَکَنید؛ زیرا نورِ مسلمان در روز قیامت است».
1656- وعن عائشةَ& قالت: قال رسولُ اللهِr: «مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَیْسَ علَیْهِ أمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است».
***
([1]) صحیح الجامع، ش: 7463؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 3539؛ آلبانی این حدیث را در مشکاۀ المصابیح، ش: 4458 صحیح دانسته است.
([2]) صحیح مسلم، ش: 171؛ [این حدیث پیشتر بهشمارهی 173 گذشت. (مترجم)]
296- باب: حرام بودن وصل مو، خالکوبی و تراش دندان
الله متعال میفرماید:
﴿إِن یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن یَدۡعُونَ إِلَّا شَیۡطَٰنٗا مَّرِیدٗا ١١٧ لَّعَنَهُ ٱللَّهُۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِکَ نَصِیبٗا مَّفۡرُوضٗا ١١٨ وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمۡ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِ﴾ [النساء : ١١٧، ١١٩]
(مشرکان) به جای الله، تنها (بتهایی را که نام) دختران را (برآنها نهادهاند) به فریاد میخوانند و جز شیطان سرکش را به فریاد نمیخوانند. الله، شیطان را از رحمتش دور کرد. (شیطان) گفت: از بندگانت سهم معینی را خواهم گرفت و آنان را گمراه و دچارِ آرزوها(ی دور و دراز) میگردانم. و وادارشان میکنم تا (بر اساس باورهای دوران جاهلیت) گوشهای چارپایان را بشکافند و آنان را به تغییر آفرینش الاهی وا میدارم.
1650- وعن أسماءَ& أنَّ امْرَأَةً سَأَلَتِ النَّبِیَّr فَقَالَتْ: یا رسولَ اللهِ إنَّ ابْنَتِی أصَابَتْهَا الحَصْبَةُ، فَتَمَرَّقَ شَعْرُهَا، وإنّی زَوَّجْتُهَا، أفَأَصِلُ فِیهِ؟ فقالَ: «لَعَنَ اللهُ الوَاصِلَةَ وَالمَوْصُولَةَ». [متفق علیه]([1])
وفی روایةٍ: «الوَاصِلَةَ، والمُسْتوْصِلَةَ».
ترجمه: اسماء& میگوید: زنی از پیامبرr پرسید: ای رسولخدا! دخترم به بیماری حصبه دچار شد و موهای سَرَش ریخت؛ اینک او را شوهر دادهام؛ آیا میتوانم به موی سرش، مو پیوند بزنم؟ پیامبرr فرمود: «الله، پیوندزننده و کسی را که مویش پیوند زده میشود، لعنت کرده است».
و در روایتی دیگر آمده است: «الله، پیوندزننده و زنی را که درخواست پیوند مو میکند، لعنت کرده است».
1651- وعن عائشة& نَحوهُ. [متفق علیه]([2])
ترجمه: روایتی به همین مضمون از عایشه& نیز روایت شده است.
1652- وعن حُمیدِ بنِ عبد الرحْمنِ أنَّهُ سَمِعَ مُعَاوِیَةَt عامَ حَجَّ على المِنْبَرِ وَتَنَاوَلَ قُصَّةً مِنْ شَعْرٍ کَانَتْ فی یَدِ حَرَسِیٍّ فَقَالَ: یَا أهْلَ المَدِینَةِ أیْنَ عُلَمَاؤُکُمْ؟! سَمِعتُ النَّبِیَّr یَنْهَى عَنْ مِثْلِ هذِهِ، ویقُولُ: «إنَّمَا هَلَکَتْ بَنُو إسْرَائِیلَ حینَ اتَّخَذَ هَذِه نِسَاؤُهُمْ». [متفق علیه]([3])
ترجمه: حُمید بن عبدالرحمن میگوید: از معاویهt در سالی که- آخرین- حجش را گزارد، شنیدم که بر روی منبر پس از گرفتن یک دسته مو که در دست یک نگهبان بود، فرمود: ای اهالی مدینه! علمای شما کجایند؟ از پیامبرr شنیدم که بریدن مو و پیوند آن به دیگری، نهی مینمود و میفرمود: «بنیاسرائیل زمانی به هلاکت رسیدند که زنهایشان چنین کاری را شروع کردند».
1653- وعن ابن عمرَ$ أنَّ رسُولَ اللهr لَعَنَ الوَاصِلَةَ والمُسْتَوْصِلَةَ، والوَاشِمَةَ والمُسْتَوشِمَةَ. [متفق علیه]([4])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr بر پیوندزننده و زنی که درخواست پیوند مو میکند و نیز بر زنی که خالکوبی مینماید و زنی که درخواست خالکوبی مینماید، لعنت فرستاد.
1654- وعن ابن مسعودٍt قال: لَعَنَ اللهُ الوَاشِمَاتِ والمُسْتَوشِمَاتِ وَالمُتَنَمِّصَاتِ، والمُتَفَلِّجَاتِ لِلْحُسْنِ، المُغَیِّرَاتِ خَلْقَ الله، فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَةٌ فی ذَلِکَ فَقَالَ: وَمَا لِی لا ألْعَنُ مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اللهِr وَهُوَ فِی کِتَابِ اللهِ؟ قالَ اللهُ تعالى: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾ [الحشر:7] [متفق علیه]([5])
ترجمه: ابنمسعودt فرمود: نفرینِ الله بر زنانِ خالکوب و زنانی که درخواست خالکوبی میکنند و بر زنانی که موی ابروی خود را میگیرند و بر زنانی که برای زیبایی، دندانهایشان را میتراشند و میان دندانهایشان فاصله میاندازند. زنی به ابنمسعودt تذکر داد که لعنت نفرستد. ابنمسعودt فرمود: چرا بر کسی که رسولاللهr لعنتش کرد، لعنت نفرستم؟ در حالی که الله متعال در کتابش دربارهی آن بزرگوار میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾؛ [یعنی: «آنچه پیامبر به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، بازآیید».]
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (5935، 5941)؛ و صحیح مسلم، ش: 2122.
([2]) صحیح بخاری، ش: 5205؛ و صحیح مسلم، ش: 2123.
([3]) صحیح بخاری، ش: 3468؛ و صحیح مسلم، ش: 2127.
([4]) صحیح بخاری، ش: (5937، 5940)؛ و صحیح مسلم، ش: 2124.
([5]) صحیح بخاری، ش: (4886، 5943)؛ و صحیح مسلم، ش: 2125.
1646- عن ابن عمرَ$ قَالَ: نَهَى رسولُ اللهr عَنِ القَزَعِ. [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr از تراشیدن بخشی از موهای سر و گذاشتن بخشی دیگر، نهی فرمود.
1647- وعنه قَالَ: رأَى رسُولُ اللهِr صَبِیّاً قَدْ حُلِقَ بَعْضُ شَعْرِ رَأسِهِ وَتُرِکَ بَعْضُهُ، فَنَهَاهُمْ عَنْ ذَلِکَ، وقال: «احْلِقُوهُ کُلَّهُ، أَوِ اتْرُکُوهُ کُلَّهُ». [روایت ابوداود با اِسنادِ صحیح بنا بر شرط بخاری و مسلم]([2])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr پسربچهای دید که بخشی از موهای سَرَش را تراشیده و بخش دیگر را گذاشته بودند. فرمود: «همهاش را بتراشید یا همهاش را بگذارید».
1648- وعن عبد الله بن جعفرٍ$ أنَّ النَّبِیَّr أمْهَلَ آلَ جَعْفَر ثَلاَثاً ثُمَّ أتَاهُمْ فَقَالَ: «لا تَبْکُوا عَلَى أخِی بَعْدَ الیَوْمِ» ثُمَّ قَالَ: «ادْعُوا لِی بَنِی أَخِی»؛ فَجِیءَ بِنَا کَأنَّا أفْرُخٌ فَقَالَ: «ادْعُوا لِی الحَلاّقَ»؛ فَأمرَهُ، فَحَلَقَ رُؤُوسَنَا. [روایت ابوداود با اِسنادِ صحیح بنا بر شرط بخاری و مسلم]([3])
ترجمه: عبدالله بن جعفر$ میگوید: پیامبرr پس از گذشتِ سه روز از شهادت جعفر نزد خانوادهی وی آمد و فرمود: «از امروز به بعد بر برادرم گریه نکنید»؛ سپس فرمود: «پسران برادرم را نزدم بیاورید». ما را که مانند بچههای پرندگان- موهای آشفتهای داشتیم- آوردند. فرمود: «سلمانی را به نزدم فراخوانید». و آنگاه به سلمانی دستور داد که سرهای ما را بتراشد و او هم این هم این کار را انجام داد.
1649- وعن علیٍّt قَالَ: نَهَى رسُولُ اللهِr أنْ تَحْلِقَ المَرْأةُ رَأسَهَا. [روایت نسائی]([4])
ترجمه: علیt میگوید: رسولاللهr از اینکه زن سرش را بتراشد، نهی فرمود.
شرح
مولف/ در این باب، روایتی آورده است که ابنعمر$ میگوید: «نَهَى رسولُ اللهr عَنِ القَزَعِ»؛ یعنی: رسولاللهr از "قَزَع" نهی فرمود. قَزَع بدین معناست که بخشی از سر را بتراشند و بخشی دیگر را بگذارند؛ فرقی نمیکند که از یک طَرف سر باشد یا از همه طَرَف یا از سمت راست باشد و یا از سمت چپ یا بالا و پایینِ سر؛ بلکه قَزَع، این است که بخشی از سر را بتراشند و بخشی دیگر را بگذارند.
مولف/ روایت دیگری نیز از ابنعمر$ آورده است که میگوید: رسولاللهr پسربچهای دید که بخشی از موهای سَرَش را تراشیده و بخش دیگر را گذاشته بودند. فرمود: «همهاش را بتراشید یا همهاش را بگذارید».
نووی پس از ذکر این دو روایت، حدیثی بدین مضمون آورده است که عبدالله بن جعفر$ میگوید: پیامبرr پس از گذشتِ سه روز از شهادت جعفر نزد خانوادهی وی آمد و فرمود: «از امروز به بعد بر برادرم گریه نکنید». پیامبرr این سه روز را به آنان مُهلت داد تا غم از دست دادن جعفرt بر آنان سبک و آسان شود و سپس نزدشان رفت و آنان را از گریستن بر جعفرt منع نمود و سپس فرمود: «پسران برادرم را نزدم بیاورید». پسران جعفر# را که مانند بچههای پرندگان بودند، نزد پیامبرr آوردند. فرمود: «سلمانی را به نزدم فراخوانید». و آنگاه به سلمانی دستور داد که سرهایشان را بتراشد؛ زیرا بچهها خیلی زود، نامرتب و ژولیدهمو میشوند؛ از اینرو امر نمود که موهایشان را بتراشند. البته این، در رابطه با پسربچههاست؛ و گرنه، از تراشیدنِ موی زنان و از جمله دختربچهها نهی شده است. به همین سبب سرِ نوزاد پسر را در روز هفتم، همزمان با عقیقه، میتراشند و موهای نوزاد دختر را نمیتراشند.
از این حدیث چنین برداشت میشود که گذاشتن موی سر، سنت نیست؛ بلکه به عادتِ انسان بستگی دارد؛ زیرا اگر گذاشتن مو سنت بود، پیامبرr سرِ پسران جعفر# را نمیتراشید.
همچنین ناگفته نماند که موی دختران را- چه خردسال باشند و چه بزرگسال- نباید تراشید؛ مگر بهضرورت؛ مثلاً سرِ دختربچهای شکسته است؛ در این صورت، ایرادی ندارد که سَرَش را برای پانسمان بتراشند؛ زیرا باری پیامبرr در احرام بود و چون قصد حجامت داشت، سَرَش را تراشید؛ اگرچه تراشیدن موی سر در حالت احرام، روا نیست؛ اما در هنگامِ ضرورت، حُکمش فرق میکند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 5921؛ و صحیح مسلم، ش: 2120.
([2]) صحیح الجامع، ش: 212؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 1123؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 2535.
([3]) صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 3532؛ و احکام الجنائز، ص:166.
([4]) ضعیف است؛ السلسلۀ الضعیفۀ، از آلبانی/، ش: 678.
294- باب: نهی مرد و زن از رنگ کردن مو به رنگ سیاه
1645- عن جابرٍt قَالَ: أُتِیَ بِأَبِی قُحَافَةَ والِدِ أَبی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ$، یَومَ فَتْحِ مَکَّةَ وَرَأسُهُ وَلِحْیَتُهُ کَالثَّغَامَةِ بَیَاضاً. فَقَالَ رَسُولُ اللهِr: «غَیِّرُوا هَذَا وَاجْتَنِبُوا السَّوَادَ». [روایت مسلم]([1])
ترجمه: جابرt میگوید: روز فتح مکه، ابوقحافه، پدر ابوبکر$ را آوردند و سر و ریشِ او مانند گیاه "درمنه" سفید بود. رسولاللهr فرمود: «این را تغییر دهید و از رنگ سیاه بپرهیزید».
شرح
مولف/ در باب حرام بودن شبیه کردن خود به شیطان و کافران، حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «یهود و نصارا- موهای خود را- رنگ نمیکنند؛ شما بر خلاف آنان عمل کنید»؛ یعنی موهای خود را رنگ نمایید. روایت جابرt تأییدی بر همین معناست؛ جابرt میگوید: روز فتح مکه، ابوقحافه، پدر ابوبکر$ را آوردند و سر و ریشِ او مانند گیاه "درمنه" سفید بود. رسولاللهr فرمود: «این را تغییر دهید و از رنگ سیاه بپرهیزید». لذا درمییابیم که بهتر است که انسان موهای سفیدش را رنگ کند؛ البته غیر از رنگ سیاه؛ مثلاً با حنا، زرد میشود یا با آمیختهای از "وسمه" و حنا بهرنگ قهوهای تیره و سوخته درمیآید؛ اما با وسمه بهتنهایی، سیاه میگردد. رسولاللهr فرمود: «از رنگ سیاه بپرهیزید»؛ لذا از سیاه کردن موها منع شده است؛ زیرا چهرهی انسان را بهکلّی عوض میکند و او را جوان، جلوه میدهد و این، بر خلاف فطرت اللهU و قانون الهی در آفریدههایش میباشد؛ چون قاعدتاً هرچه از عمر انسان میگذرد، موهایش سفید میشود و سیاهیِ موهایش از میان میرود؛ پیامبرr فقط از رنگ سیاه نهی فرمود؛ البته استفاده از رنگهایی که مخصوص زنان کفار است، ناروا میباشد و برای زنان مسلمان جایز نیست که از چنین رنگهایی استفاده کنند؛ زیرا مسلمان، از شبیه کردن خود به کافران نهی شده است.
([1]) صحیح مسلم، ش: 2102.