1677- عن عائشة& قالَت: سأل رسُولَ اللهِr أنَاسٌ عَنِ الکُهَّانِ، فَقَالَ: «لَیْسُوا بِشَیءٍ»؛ فَقَالُوا: یا رَسُولَ اللهِ إنَّهُمْ یُحَدِّثُونَا أحْیَاناً بِشَیءٍ، فَیَکُونُ حَقّاً؟ فقالَ رسُولُ اللهِr: «تِلْکَ الکَلِمَةُ مِنَ الحَقِّ یَخْطَفُهَا الجِنِّیُّ فَیَقُرُّهَا فِی أُذُنِ وَلِیِّهِ، فَیَخْلِطُونَ مَعَهَا مئَةَ کَذْبَةٍ». [متفق علیه]([1])
وفی روایةٍ للبخاری عن عائشة& أنَّها سَمِعَتْ رسُولَ اللهِr یقولُ: «إنَّ المَلائِکَةَ تَنْزِلُ فِی العَنَانِ- وَهُوَ السَّحَابُ- فَتَذْکُرُ الأَمْرَ قُضِیَ فِی السَّماءِ، فَیَسْتَرِقُ الشَّیْطَانُ السَّمْعَ، فَیَسْمَعُهُ، فَیُوحِیهِ إلَى الکُهَّانِ، فَیَکْذِبُونَ مَعَهَا مِئَةَ کَذْبَةٍ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ».
ترجمه: عایشه& میگوید: مردمانی از رسولاللهr دربارهی کاهنان پرسیدند؛ فرمود: «آنها چیزی نیستند». عرض کردند: ای رسولخدا! آنها گاهی اوقات چیزهایی به ما میگویند که درست از آب درمیآید؟! رسولاللهr فرمود: «آن سخن، جزو سخنان راستینیست که یک جن- از عالَم فرشتگان- میرباید و آن را در گوش دوست خود- یعنی کاهن- القا میکند و کاهنان صد دروغ بر آن میافزایند».
در روایتی از بخاری آمده است که عایشه& از رسولاللهr شنید که میفرمود: «فرشتگان در ابرها فرود میآیند و کارهایی را که در آسمان مقرّر شده است، با هم بازگو میکنند؛ شیطان مخفیانه گوش میدهد و آن را میشنود و سپس آن را به کاهنان القا میکند؛ آنها نیز صد دروغ از پیش خود بر آن میافزایند».
شرح
مولف/ بابی دربارهی حرام بودن رفتن به نزد کاهنان و منجمان و امثال آنان گشوده است.
کاهن به کسی میگویند که ادعای پیشگویی میکند و از آنچه در آینده روی خواهد داد، خبر میدهد؛ مثلاً میگوید: در فلان روز، فلان اتفاق میافتد! یا به کسی میگوید: در فلان روز بخت به تو رو میکند! یا در فلان روز فلاناتفاق برایت میافتد.
منجم به کسی گفته میشود که ستارهشناسی را شغل و حرفهی خویش قرار میدهد؛ البته ناگفته نماند که علم نجوم یا ستارهشناسی، بر دو نوع است که نوعی از آن، جایز میباشد و نوع دیگر، حرام.
آن دسته از انسانهایی که کاهن یا پیشگو هستند دوستانی از جنها دارند. میدانید که اللهU سرعت و قدرت فراوانی به جنها داده است؛ آنها میتوانند به آسمانها بالا بروند؛ هریک از آنها کرسی ویژهای در آسمان دارد و همانجا به استراق سمع مینشیند و سخنانی را که در میان فرشتگان رد و بدل میشود، مخفیانه گوش میدهد. فرشتگان دربارهی امری که اللهU مقرر کرده است، با هم سخن میگویند؛ آنگاه شیاطین جنّی، این اخبار را میربایند و آنرا به شیطانهای انسی که همان پیشگویان هستند، القا میکنند و این کاهنان و پیشگویان نیز صد دروغ را به آن میافزایند و آن را به خوردِ مردم میدهند؛ البته گاهی از اوقات، همان سخن راستینی را بازگو میکنند که از شیطان جنی شنیدهاند و بدینسان سخن یا ادعای آنها درست از آب درمیآید.
عایشه& میگوید: «مردمانی از رسولاللهr دربارهی کاهنان پرسیدند»؛ زیرا در آستانهی ظهور پیامبر اکرمr مدعیان پیشگویی زیاد شده بودند و حتی گاه ادعا میکردند که بر آنها وحی میشود. میدانید که در این میان، جنها نقش پررنگی داشتند؛ همانگونه که الله متعال از زبانِ آنها میفرماید:
﴿وَأَنَّا کُنَّا نَقۡعُدُ مِنۡهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمۡعِۖ فَمَن یَسۡتَمِعِ ٱلۡأٓنَ یَجِدۡ لَهُۥ شِهَابٗا رَّصَدٗا ٩﴾
[الجن: ٩]
و ما در بخشهایی از آسمان برای استراق سمع و شنیدن (اخبار آسمان) مینشستیم و هر کس که اینک به استراق سمع بپردازد، برای خویش شهابی آماده مییابد.
وقتی از رسولاللهr دربارهی کاهنان پرسیدند، فرمود: «آنها چیزی نیستند»؛ یعنی: به آنها اهمیت ندهید؛ بلکه به آنها بیاعتنا باشید و حرفشان را قبول نکنید. عرض کردند: ای رسولخدا! آنها گاهی اوقات چیزهایی به ما میگویند که درست از آب درمیآید؟! رسولاللهr فرمود: «آن سخن، جزو سخنان راستینیست که یک جن- از عالَم فرشتگان- میرباید و آن را در گوش دوست خود- یعنی کاهن- القا میکند و کاهنان صد دروغ بر آن میافزایند». لذا بر ما واجب است که این کاهنان و مدعیان پیشگویی را تکذیب کنیم و بدانیم که هرکه نزدشان برود و تصدیقشان کند، به قرآنی که بر محمدr نازل شده، کفر ورزیده است؛ از آنرو که الله متعال میفرماید:
﴿قُل لَّا یَعۡلَمُ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَیۡبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [نمل:65]
بگو: جز الله هیچیک از موجودات آسمانها و زمین، غیب نمیداند.
اما کاهنان و مدعیان پیشگویی، ادعا میکنند که غیب میدانند؛ از اینرو کسی که دعای اینها را تصدیق کند، گویا به این آیه کفر ورزیده است.
اما منجمان، کسانی هستند که به علم نجوم میپردازند؛ البته علم نجوم، بر دو گونه است: نوعی از آن ایرادی ندارد که از آن برای تعیین موقعیتهای مکانی و زمانی استفاده میشود؛ مثلاً ستارهی قطبی، جهت شمال را نشان میدهد و برای تعیین جهت قبله نیز کار برد دارد. الله متعال در قرآن کریم یکی از فواید ستارگان را جهتیابی برشمرده و فرموده است:
﴿وَبِٱلنَّجۡمِ هُمۡ یَهۡتَدُونَ ١٦﴾ [النحل: ١٦]
و بهوسیلهی ستارگان راهشان را مییابند.
این بخش از علم نجوم که رواست و از آن میتوان به ستارهشناسی و کیهانشناسی یاد نمود، کاربردهای فراوانی در تعیین موقعیتهای زمانی، مانند فصول سال و نیز در تعیین موقعیتهای مکانی یا جهتیابی دارد.
اما نوع دوم علم نجوم که نارواست، ادعای کسانیست که ستارگان را در رویدادهای زمینی، مؤثر میدانند؛ مانند کسانی که در دورهی جاهلی میگفتند: اقبال فلان ستاره بود که باران بارید! گفتن چنین سخنانی، نارواست؛ بلکه هیچ ربطی میان رویدادهای آسمان و زمین نیست. آسمان، آفریدهای مستقل است و آنچه در آن روی میدهد، تأثیری بر زمین ندارد؛ به عبارت دیگر: اجرام آسمانی و ستارگان خود مخلوقند و بر پیشآمدها اثر نمیگذارند. برخی از مردم میگویند: در ستارهی فلانی اینطور افتاده است که فرزندش آدم خوشبختی باشد! این، همان طالعبینیست که حرام میباشد. هرکه شخصِ طالعبین را تصدیق کند، مانند کسیست که کاهنی را تصدیق کرده است و پیشتر حُکمش بیان شد.
***
1678- وعن صَفِیَّةَ بِنتِ أبی عُبیدٍ، عن بعض أزواجِ النَّبِیِّr و& عَنِ النَّبِیِّr قال: «مَنْ أَتَى عَرَّافاً فَسَأَلَهُ عنْ شَیْءٍ فَصَدَّقَهُ، لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاَةٌ أرْبَعِینَ یَوماً». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: صفیه دخت ابوعبید بهنقل از یکی از همسران پیامبرr و & میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکه نزد فالگیر یا پیشگویی برود و دربارهی چیزی از او بپرسد و تصدیقش کند، نماز چهل روزِ وی پذیرفته نمیشود».
1679- وعَنْ قَبِیصَةَ بنِ المُخَارِقِt قالَ: سَمِعْتُ رسُولَ اللهr یَقُولُ: «العِیَافَةُ، وَالطِّیَرَةُ، والطَّرْقُ مِنَ الجِبْتِ». [روایت ابوداود با اِسناد حسن]([3])
ترجمه: از قبیصه بن مُخارقt روایت شده که گفته است: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «فالگیری با پراندن پرنده، فالگیری با صداها ورنگهای پرندگان یا جهتی که حرکت میکنند و فالگیری و رمالی با کشیدنِ خط و نشان یا انداختن سنگریزه، جزو شرک و خرافات و جادوگریست».
1680- وعن ابن عباسٍ$ قالَ: قال رسولُ اللهr: «مَنِ اقْتَبَسَ عِلْماً مِنَ النُّجُوم، اقْتَبَسَ شُعْبَةً مِنَ السِّحْرِ زَادَ ما زَادَ». [روایت ابوداود با اِسنادِ صحیح]([4])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که بخشی از علم نجوم را فرا بگیرد، بخشی از سحر و جادوگری را فرا گرفته است و به هر اندازه که از علم نجوم بیشتر بیاموزد، سحر و جادوگری را نیز بیشتر آموخته است».
1681- وعن مُعاوِیَةَ بنِ الحَکَمِt قالَ: قُلْتُ: یا رسُولَ اللهِ إنِّی حدیثُ عَهْدٍ بالجاهِلیَّةِ، وَقَدْ جَاءَ اللهُ تَعَالَى بالإسْلاَمِ، وإنَّ مِنَّا رِجَالاً یَأتُونَ الکُهَّانَ؟ قال: «فَلا تأتِهِمْ»؛ قُلْتُ: وَمِنَّا رِجَالٌ یَتَطَیَّرُونَ؟ قَالَ: «ذَلِکَ شَیْءٌ یَجِدُونَهُ فِی صُدُورِهِمْ، فَلا یَصُدُّهُمْ»؛ قُلْتُ: وَمِنَّا رِجَالٌ یَخُطُّونَ؟ قَالَ: «کَانَ نَبِیٌّ مِنَ الأنْبِیَاءِ یَخُطُّ، فَمَنْ وَافَقَ خَطَّهُ فَذَاکَ». [روایت مسلم]([5])
ترجمه: معاویه بن حَکَمt میگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! من تازهمسلمانم و الله متعال اسلام را- برای ما- فرستاده است؛ در میان ما کسانی هستند که نزد کاهنان میروند. رسولاللهr فرمود: «تو نزد آنها نرو». گفتم: در میان ما کسانی هستند که فال بد میگیرند؟ فرمود: «این، چیزیست که آنها در دلهایشان احساس میکنند؛ اما این، نباید ایشان را از تصمیمشان منصرف سازد». گفتم: در میان ما کسانی هستند که با کشیدنِ خط، فال میگیرند؟ فرمود: یکی از پیامبران نیز با کشیدنِ خط، فال میگرفت؛ لذا کسی که خطش درست از آب درمیآید، با خط آن پیامبر موافق افتاده است».([6])
شرح
از احادیث و آثاری که مولف/ ذکر کرده، چنین برداشت میشود که رفتن به نزد کاهنان و غیبگویان و تصدیقشان، حرام است؛ چنانکه اگر کسی نزد فالگیر یا پیشگویی برود و او را تصدیق کند، نماز چهل روزش قبول نمیشود. کسی که پیشگویان و مدعیان علم غیب را تصدیق نماید، به قرآنی که بر محمدr نازل شده، کفر ورزیده است؛ اما ایرادی ندارد که کسی بهقصد رسوا کردن کاهن و فاش نمودن دروغهای او نزدش برود؛ بلکه کار پسندیدهایست؛ همانگونه که پیامبرr نزد کاهن و جادوگری به نامِ ابنصیاد رفت و با او سخن گفت و از او پرسید: «من، چیزی برای تو پنهان کردهام؛ آیا میتوانی بگویی که چیست؟» ابنصیاد پاسخ داد: «دُخ»؛ اما نتوانست کلمه را بهطور کامل ادا کند؛ زیرا پرسش پیامبرr دربارهی [دخانِ مورد اشاره در آیهی 10] سورهی «دُخان» بود، اما ابنصیاد از پاسخگویی به پیامبرr درماند. پیامبرr به او فرمود: «اخْسَأْ فَلَنْ تَعْدُوَ قَدْرَکَ»؛([7]) «خوار و ذلیل شوی؛ تو نمیتوانی از حدّ خود تجاوز کنی».([8]) لذا اگر انسان از کاهن سؤال کند تا رسوایش نماید و دروغ و دغلش را برای مردم آشکار سازد، ایرادی ندارد؛ بلکه چنین عملی، نیک و پسندیده است و روشنگری و ابطالِ باطل بهشمار میآید.
یکی از روشهای فالگیری که در دورهی جاهلی رواج داشت، این بود که وقتی عربها تصمیمی میگرفتند، ابتدا پرندهای را پرواز میدادند؛ آنها بنا بر خرافاتی که به آن باور داشتند، معتقد بودند که اگر پرنده به هر سمتی پرواز کند، حالت و صورتِ قضیه یا تصمیمشان فرق میکند؛ لذا اگر پرنده به سمتِ راست پرواز میکرد، نزدشان تعبیرِ خودش را داشت و اگر به سمت چپ میپرید، تعبیرِ دیگری برایش داشتند؛ و چنانچه مستقیم یا در جهت مقابل پرواز میکرد، نظرِشان متفاوت بود و اگر پرنده برمیگشت و به جهت مخالف میپرید، طورِ دیگری تعبیرش میکردند! آنها بدینسان فال میگرفتند و این، جهتِ پروازِ پرندگان بود که نقشی اساسی در تصمیمگیریهای عربهای پیش از اسلام داشت و باعث میشد که کاری را انجام دهند یا از کاری منصرف شوند! مثلاً اگر کسی قصدِ سفر میکرد و پرندهی فالَش به سمت چپ میپرید، میگفت: این، یک هشدار است؛ پس به سفر نمیروم. ولی اگر پرندهاش به سمت راست پرواز میکرد، میگفت: این، سفرِ خوبی است. یعنی به چنین خرافههایی معتقد بودند. پیامبرr همهی این کار را باطل و مردود اعلام فرمود تا انسان به کسی یا چیزی جز اللهU دل نبندد؛ بلکه آن بزرگوار دستور داد که «هرگاه هر یک از شما قصد انجام کاری را کرد، دو رکعت نماز نفل بخواند و سپس بگوید: ﴿اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَخِیرُکَ بِعِلْمِکَ وَأَسْتَقْدِرُکَ بِقُدْرَتِکَ وَأَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ الْعَظِیمِ، فَإِنَّکَ تَقْدِرُ وَلا أَقْدِرُ وَتَعْلَمُ وَلا أَعْلَمُ، وَأَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ. اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ خَیْرٌ لِی فِی دِینِی وَمَعَاشِی وَعَاقِبَةِ أَمْرِی﴾ یا فرمود: ﴿عَاجِلِ أَمْرِی وَآجِلِهِ، فَاقْدُرْهُ لِی وَیَسِّرْهُ لِی، ثُمَّ بَارِکْ لِی فِیهِ، وَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ شَرٌّ لِی فِی دِینِی وَمَعَاشِی وَعَاقِبَةِ أَمْرِی﴾ یا فرمود: ﴿فِی عَاجِلِ أَمْرِی وَآجِلِهِ، فَاصْرِفْهُ عَنِّی وَاصْرِفْنِی عَنْهُ، وَاقْدُرْ لِیَ الْخَیْرَ حَیْثُ کَانَ، ثُمَّ أَرْضِنِی بِهِ﴾؛ سپس حاجت خود را بگوید».([9]) آنýگاه اقدامی که بنده انجام دهد، برای او به خیرِ اوست؛ زیرا با توکل بر الله متعال و طلب خیر از او، وارد عمل شده است؛ همچنین اگر الله متعال، او را از تصمیم مورد نظرش منصرف سازد، باز هم به خیر اوست؛ اما در انواع فالگیری و نیز در استخاره با مصحف قرآن، هیچ خیری نیست.
***
1682- وعن أَبی مَسعودٍ البدریِّt أنَّ رسُولَ اللهِr نَهَى عَنْ ثَمَنِ الکَلْبِ، وَمَهْرِ البَغِیِّ، وَحُلْوَانِ الکاهِنِ. [متفق علیه]([10])
ترجمه: ابومسعود بدریt میگوید: رسولاللهr از درآمد حاصل از فروش سگ، و نیز از اجرت زناکار و از دستمزد کاهن منع فرمود.
شرح
این، آخرین حدیثیست که مولف/ در باب آورده است؛ روایتی بدین مضمون که ابومسعود بدریt میگوید: «رسولاللهr از درآمد حاصل از فروش سگ، و نیز از اجرت زناکار و از دستمزد کاهن منع فرمود». نگهداری از سگ، حرام است؛ مگر در سه حالت:
1- سگ کشاورزی (سگ نگهبان).
2- سگِ چوپانی (سگ گلّه).
3- و سگ شکاری؛ یعنی سگِ دستآموزی که از آن، برای شکار استفاده میکنند. لذا اگر کسی سگِ دستآموزی داشته باشد و آنرا به دنبال خرگوشی بفرستد و آن سگ، خرگوش را شکار کرده، آن را بکشد، ایرادی ندارد و شکارش، حلال است؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَمَا عَلَّمۡتُم مِّنَ ٱلۡجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ ٱللَّهُۖ فَکُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَکۡنَ عَلَیۡکُمۡ وَٱذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَیۡهِۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ ٤﴾ [المائدة: ٤]
و صیدِ جانوران شکاری که آنها را مطابق آنچه الله به شما آموخته است، برای شکار کردن پرورش میدهید (برای شما حلال است). پس، از آنچه برای شما میگیرند، بخورید و نام الله را بر آن یاد کنید و تقوای الاهی پیشه سازید. بهراستی که الله خیلی زود به حساب بندگانش رسیدگی میکند.
لذا نگهداری از این سه نوع سگ، رواست و نگه داشتن سایر سگها، حرام میباشد. سگ، پلیدترین و نجسترین حیوان است؛ زیرا نجاستش، نجاست غلیظه میباشد و اگر ظرفی را بلیسد یا از آبِ درون آن بنوشد، واجب است که آن ظرف را هفت بار بشویند که البته یکی از مراحل شستشو، باید با خاک باشد. البته بهتر است که در شستشوی نخست، استفاده شود. بنا بر حدیث ابومسعود بدریt اگر کسی، سگ شکاری یا سگ گلّه یا سگِ کشاورزی داشته باشد، جایز نیست که آنرا بفروشد؛ یعنی درآمدِ حاصل از فروش این سگها نیز حرام است. لذا چنانچه دیگر به سگ شکاری یا سگ گلّه یا سگِ کشاورزی نیاز نداشت، آن را به صورت رایگان به کسی بدهد که به آن نیاز دارد؛ زیرا پیامبرr درآمد حاصل از فروش سگ را ممنوع فرموده است.
در ادامهی روایت ابومسعودt آمده است که پیامبرr از دستمُزد کاهن، منع فرمود؛ کاهن به کسی میگویند که ادعای پیشگویی میکند و از آنچه در آینده روی خواهد داد، خبر میدهد؛ مثلاً میگوید: در فلان روز، فلان اتفاق میافتد! یا به کسی میگوید: در فلان روز بخت به تو رو میکند! یا در فلان روز فلاناتفاق برایت میافتد. در دوران جاهلیت، مردم نزد کاهنان میرفتند و کاهنان نیز در برابر دروغهای که به نام پیشگویی به خوردِ مردم میدادند، مُزدهای زیاد و سنگینی از آنان میگرفتند؛ لذا پیامبرr دستمُزد کاهنان را ممنوع قرار داد؛ زیرا پیشگویی، از اساس، حرام است؛ از اینرو مزد گرفتن و مزد دادن نیز در برابرِ آن حرام میباشد.
در این روایت همچنین آمده است که پیامبرr از دادن اجرت به زنِ زناکار منع نمود؛ زیرا این دستمُزد در برابرِ یک عمل حرام است. هرچه حرام باشد، دستمُزد و نیز درآمد حاصل از آن، حرام است. آیا کاهن یا غیبگویی که از این عمل حرام پولی بهدست آورده است و سپس توبه میکند، باید آن پول را به مراجعهکنندگان خود برگردانَد؟ میگوییم: خیر؛ زیرا آنها عوضش را دریافت کردهاند؛ بلکه باید برای رهایی از این پولِ حرام، آن را صدقه دهد یا در صورت امکان به خزانهی عمومی واریز کند.
همچنین کسی که به فروش سگ- حتی سگهای شکاری، گله و نگهبانی- اشتغال داشته و سپس توبه کرده است، برای رهایی از پولِ حرامی که از این راه بهدست آورده، آن را صدقه دهد یا در صورت امکان به حساب خزانهی عمومی واریز کند؛ نه اینکه آن را به خریداران خود برگردانَد؛ زیرا آنها عوضِ پول خود را دریافت کردهاند.
همچنین زنی که از عمل فحشا توبه کرده است، باید پولِ حاصل از این عمل حرام را صدقه دهد یا آن را در هر راه نیکی که ممکن است، هزینه نماید؛ نه اینکه آن را به شخصِ زناکار برگردانَد.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (3210، 5762)؛ و صحیح مسلم، ش: 2228.
([2]) صحیح مسلم، ش: 2230.
([3]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: 3900؛ غایۀ المرام، ش: 301؛ و ضعیف أبی داود، از آلبانی/، ش: 842.
([4]) صحیح الجامع، ش: 6074؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 739؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 3305.
([5]) صحیح مسلم، ش: 537. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 706 نیز آمده است. (مترجم)]
([6]) قاضی عیاض، همین معنا را گفته و افزوده است: شریعت، از گفتن حرفِ بیاساس و باطل و نیز از ادعای غیب، منع کرده است؛ لذا از آنجا که شاخص و راهی قطعی برای درک کیفیت خطّ آن پیامبر وجود ندارد، این حدیث دلیلی بر جواز رمالی با کشیدن خط نیست. نگا: المفهم لما أشکل من تلخیص کتاب مسلم (2/208). [مترجم]
([7]) صحیح بخاری، ش: (1355، 3055، 6173، 6618)؛ و مسلم، ش: (2924، 2931) بهنقل از ابنعمر$.
([8]) علما رحمهمالله دو معنا دربارهی این سخن پیامبرr به ابنصیاد ذکر کردهاند: نخست اینکه تو همانند هر کسِ دیگری، از جمله کاهنان و مدعیان علم غیب، غیب نمیدانی. و دوم اینکه: تو نمیتوانی از تقدیر و سرنوشتی که بر تو رفته است، پیشی بگیری. [مترجم]
([9]) ر.ک: حدیث شمارهی 722؛ ترجمهی دعا: «یا الله! از علم تو، طلب خیر میکنم و از قدرت تو، توانایی میجویم و از تو خواهانِ فضل و بخششِ بیکرانت هستم. بهیقین، تو، توانایی و من ناتوانم؛ و تو میدانی و من نمیدانم و تو دانای اسراری. یا الله! اگر این کار را به خیرِ دین، دنیا و فرجامِ کار من میدانی، آن را برای من ممکن و آسان بگردان. و اگر آن را برای دین، دنیا و عاقبت کار من زیانبار میدانی، آن را از من دور کن و مرا از انجامش پشیمان بگردان و خیر را هرجا که هست، برایم مقدّر بفرما و آنگاه مرا بدان، خشنود کن».
([10]) صحیح بخاری، ش: 2237؛ و صحیح مسلم، ش: 1567.
1666- عن عُمَرَ بنِ الخَطّابِt قالَ: قالَ النَّبِیُّr: «الْمَیِّتُ یُعَذَّبُ فِی قَبْرِهِ بِمَا نِیحَ عَلَیْهِ».
وَفِی روایةٍ: «مَا نِیحَ عَلَیْهِ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: عمر بن خطابt میگوید: پیامبرr فرمود: «مرده در قبر خود به سبب نوحهخوانی بر او و بهخاطر شیونی که برای او سر میدهند، عذاب داده میشود».
و در روایتی آمده است: «تا زمانی که بر او نوحه بخوانند و برایش شیون و زاری کنند».
1667- وعن ابن مسعودٍt قالَ: قال رسولُ اللهِr: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الخُدُودَ، وَشَقَّ الجُیُوبَ، وَدَعَا بِدَعْوَى الجَاهِلِیَّةِ». [متفق علیه]([2])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکه- در هنگام مصیبت- بر گونههایش بزند و گریبان چاک کند و مانند دوران جاهلیت آه و واویلا سر دهد- و سخن جاهلی بر زبان بیاورد-، از ما نیست».
شرح
مولف/ میگوید: «باب: حرام بودن نوحهخوانی و شیون و زاری بر مُرده».
نوحهگری به معنای گریستن با شیون و فریاد و درآوردنِ صداهایی از خود، مانندِ صدا و بقبقو کردنِ کبوتر است.
گریستن بر مُرده، دو نوع میباشد:
یکم: گریهی طبیعی که بهاقتضای طبیعت انسان است و ایرادی ندارد؛ چنانکه پسربچهای در حالِ مرگ بود و نفسش، تند میزد و سینهاش بالا و پایین میرفت؛ او را به پیامبرr دادند. آن بزرگوار بچه را در آغوش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. سعدt گفت: ای رسولخدا! این چیست؟ پیامبر اکرمr فرمود: «این، رحمتیست که الله متعال در دل بندگانش نهاده است». و در روایتی آمده که فرمود: «این، رحمتیست که الله متعال در دل هر بندهای که بخواهد، قرار میدهد و الله، به بندگانی رحم میکند که رحم و شفقت داشته باشند». گریهی پیامبرr بر آن کودک از سرِ بیصبری نبود؛ بلکه به خاطر مهر و شفقتی بود که در قلب آن بزرگوار وجود داشت؛ زیرا دلِ پیامبرr به آن کودک که با مرگ دست و پنجه نرم میکرد، سوخت.
یکی دیگر از گریههای طبیعی، این است که انسان بهخاطر جدا شدن از دوست و محبوب خود، بگرید؛ چنانکه پیامبرr بر فراق و مرگ فرزندش ابراهیمt گریست؛ ابراهیمt از ماریهی قبطی& زاده شد؛ ماریه& را پادشاه قبط به پیامبرr بخشیده بود. ابراهیمt تقریباً یکسال و چهار ماه داشت که از دنیا رفت. پیامبرr بهخاطر علاقهی وافرش به ابراهیم خلیلu، نام فرزند خود را ابراهیم گذاشت؛ هنگامی که ابراهیمt وفات کرد، پیامبرr در حالی که میگریست، فرمود: «إنَّ العَیْنَ تَدْمَعُ والقَلبَ یَحْزَنُ، وَلا نَقُولُ إِلا مَا یُرْضِی رَبَّنَا، وَإنَّا بِفِرَاقِکَ یَا إبرَاهِیمُ لَمَحزُونُونَ»؛([3]) یعنی: «چشم میگرید و قلب، اندوهگین است؛ و ما سخنی جز آنچه پروردگارمان را خشنود سازد، نمیگوییم. ای ابراهیم! ما بهخاطرِ جداییِ تو اندوهگین هستیم». بدین ترتیب پیامبرr بر مرگ این کودک، گریست. این نوع گریه، هیچ ایرادی ندارد و نشانهی نارضایتی انسان از تقدیر الهی نیست؛ زیرا طبیعت انسان چنین اقتضا میکند.
دوم: گریهایست که با نوحه و شیون و زاریست ومُرده در قبر خود بهخاطر شیون و زاریِ نزدیکانش، عذاب داده میشود؛ یعنی وقتی مُرده را در قبر میگذارند، تا زمانی که بر او نوحه بخوانید و شیون و زاری کنید، مرده عذاب داده میشود و بدین ترتیب شما، سبب عذاب شدن او هستید؛ همانگونه که در حدیث عمر بن خطابt آمده است که پیامبرr فرمود: «مرده در قبر خود به سبب نوحهخوانی بر او و بهخاطر شیونی که برای او سر میدهند، عذاب داده میشود». لذا بر انسان واجب است که صبر و شکیبایی ورزد و بداند که مصیبت بزرگ، پاداش فراوان در پی دارد و هرچه مصیبت بزرگتر باشد، ثوابش بیشتر است.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابنمسعودt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکه- در هنگام مصیبت- بر گونههایش بزند و گریبان چاک کند و مرتکب امور جاهلی شود، از ما نیست»؛ امور جاهلی، این است که آه و واویلا سر دهد یا برای خود دعای هلاکت کند یا بگوید: «ای وای! کمرم شکست». پیامبرr از چنین کسانی بیزاری جسته است؛ زیرا قلب مومن، به تقدیر الهی باور دارد و میداند که بیصبری و شیون و فریاد، هیچ چیزی را عوض نمیکند؛ بلکه آنچه روی داده، تقدیر الهیست که پنجاه هزار سال پیش از آفرینش آسمانها و زمین مقدّر گردیده و اینک تحقق یافته است؛ بلکه کار نوشتن تقدیر بهوسیلهی قلمها، پایان یافته و نامهها، خشک شده است. پس بیصبری و داد و فریاد، هیچ فایدهای ندارد؛ فایدهی نارضایتی و بیصبری در برابر تقدیر الهی چیست؟ این، فقط وسوسهی شیطان است که از یکسو انسان را از اجر و ثواب محروم میگرداند و از سوی دیگر، سبب رنج و عذاب مُرده در قبر است.
لذا ای خواهر و برادر گرامی! از اللهU پروا کن و صبر و شکیبایی در پیش گیر و همان سخنی را بگو که صابران و شکیبایان در هنگام مصیبت میگویند؛ آنانکه الله متعال در قرآن کریم آنها را ستوده و فرموده است:
﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ ١٥٥ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦﴾
[البقرة: ١٥٥، ١٥٦]
و به صابران مژده بده؛ کسانی که هرگاه مصیبتی به آنان میرسد، میگویند: ما از آنِ الله هستیم و به سوی الله باز میگردیم.
امسلمه& میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «هر بندهای که مصیبتی به او برسد و بگوید: "إنّا للهِ وَإنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، اللَّهُمَّ اؤْجُرْنِی فِی مُصِیبَتی وَأَخْلِفْ لِی خَیراً مِنْهَا"،([4]) الله متعال بهخاطرِ مصیبتش به او اجر میدهد و جایگزینی بهتر از آن، به او عنایت میکند».([5]) امسلمه& که شوهر، یعنی پسرعموی عزیزش را از دست داده بود، با خود میگفت: چه کسی برایم از ابوسلمهt بهتر خواهد بود؟ البته او به فرمودهی رسولاللهr باور داشت، اما با خود میگفت: چه کسی برایم از ابوسلمه بهتر است؟ لذا همینکه عدهاش پایان یافت، پیامبرr از او خواستگاری کرد و بیشک پیامبرr برای امسلمه& از ابوسلمهt بهتر بود و بدین ترتیب فرزندان امسلمه& تحت سرپرستی پیامبرr قرار گرفتند. خوبست در اینباره به ماجرای دیگری نیز اشاره کنم؛ امسلمه& میگوید: رسولاللهr نزدِ ابوسلمهt آمد که- مُرده و- و چشمانِ وی باز مانده بود. پیامبرr فرمود: «وقتی روح از تَن جدا میشود، چشم آن را دنبال میکند». برخی از افراد خانوادهی ابوسلمهt آه و واویلا سر دادند (و آرزوی مرگ کردند). آنگاه پیامبرr «برای خود جز دعای نیک نکنید؛ زیرا فرشتگان بر دعای شما، آمین میگویند». سپس افزود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لأَبِی سَلَمَةَ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ فِی الْمَهْدِیِّینَ، وَاخْلُفْهُ فِی عَقِبِهِ فِی الْغَابِرِینَ، وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ، وَافْسَحْ لَهُ فِی قَبْرِهِ، وَنَوِّرْ لَهُ فِیهِ»؛([6]) بدین سان پیامبرr برای ابوسلمهt پنج دعا کرد که با همهی دنیا برابری میکند:
1- «یا الله! گناهان ابوسلمه را بیامرز».
2- «درجهاش را در میان بندگان هدایتیافتهات در بهشت، بلند بگردان».
3- «خود حامی بازماندگانش باش».
4- «قبرش را فراخ بگردان».
5- «قبرش را نورانی بفرما».
اینک میدانیم که الله متعال، دعای پیامبرr را در حقِّ ابوسلمهt پذیرفت و به پذیرفته شدن همهی این دعا امیدواریم. آن بخشِ دعا که پذیرفته شدن آن برای ما نمایان شده، این است که پیامبرr دربارهی ابوسلمهt دعا کرد و فرمود: «وَاخْلُفْهُ فِی عَقِبِهِ فِی الْغَابِرِینَ». یعنی: «...یا الله! خود حامیِ فرزندانش باش». و همینطور هم شد؛ زیرا الله متعال، بهترین شخص، یعنی رسولاللهr را جایگزین پدرشان کرد و پیامبرr با امسلمه& ازدواج نمود؛ بدینسان فرزندانِ ابوسلمهt در دامانِ پیامبرr پرورش یافتند. لذا امیدواریم که الله متعال چهار دعای دیگرِ پیامبرشr را دربارهی این مرد نیکوکار پذیرفته باشد.
خلاصه اینکه بر انسان واجب است که در هنگام مصیبت، شکیبایی ورزد و دعایی را که در حدیث امسلمه& آمده است، بگوید؛ البته همانگونه که پیشتر گذشت، گریهی طبیعی که بدون نوحه و شیون و زاری باشد، ایرادی ندارد؛ زیرا این نوع گریه، از پیامبرr ثابت است.
***
1668- وَعَنْ أبی بُرْدَةَ قال: وَجعَ أبو مُوسَىt فَغُشِیَ عَلَیْهِ، وَرَأسُهُ فِی حِجْرِ امْرَأَةٍ مِنْ أهْلِهِ، فَأَقْبَلَتْ تَصِیحُ بِرَنَّةٍ فَلَمْ یَسْتَطِعْ أنْ یَرُدَّ عَلَیْهَا شَیْئاً، فَلَمَّا أفَاقَ قَالَ: أنَا بَرِیءٌ مِمَّنْ بَرِئَ مِنْهُ رسُولُ اللهِr؛ إنَّ رسُولَ اللهِr بَرِیءٌ مِنَ الصَّالِقَةِ، والحَالِقَةِ، والشَّاقَّةِ. [متفق علیه]([7])
ترجمه: ابوبرده میگوید: ابوموسیt بیمار بود و در حالی که سرش در دامان زنی از افراد خانوادهاش قرار داشت، بیهوش شد. آن زن شروع به شیون و فریاد کرد؛ ولی ابوموسیt نتوانست او را از این کار باز دارد و چون به هوش آمد، فرمود: من از کسی که رسولاللهr از او بیزاری جُست، بیزارم؛ رسولاللهr از زنی که- در هنگام مصیبت- شیون و فریاد سر میدهد، و از زنی که موهایش را میکَنَد و از زنی که گریبان میدَرَد، اظهار بیزاری کرد.
1669- وعن المغیرة بن شعبةt قالَ: سَمِعتُ رسُولَ اللهِr یَقُولُ: «مَنْ نِیحَ عَلَیْهِ، فَإنَّهُ یُعَذَّبُ بِمَا نِیحَ عَلَیهِ یَومَ القِیَامَةِ». [متفق علیه]([8])
ترجمه: مغیره بن شعبهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «هرکه بر مرگش نوحه بخوانند، روز قیامت بدان سبب که بر مرگش شیون و زاری کردهاند، عذاب داده میشود».
1670- وعن أُمِّ عَطِیَّةَ نُسَیْبَةَ- بِضَمِّ النّون وفتحها-& قالت: أخَذَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللهِr عِندَ البَیْعَةِ أنْ لا نَنُوحَ. [متفق علیه]([9])
ترجمه: امعطیه، نُسَیبه& میگوید: رسولاللهr هنگام بیعت از ما پیمان گرفت که- در وقت مصیبت- نوحه نخوانیم و شیون و زاری نکنیم».
1671- وعن النُّعمان بن بشیرٍ& قالَ: أُغْمِیَ عَلَى عَبدِ اللهِ بْنِ رَوَاحَةَt، فَجَعَلَتْ أُخْتُهُ تَبْکِی، وَتَقُولُ: وَاجَبَلاهُ، وَاکَذَا، وَاکَذَا: تُعَدِّدُ عَلَیْهِ. فقالَ حِینَ أفَاقَ: مَا قُلْتِ شَیْئاً إلاَّ قِیلَ لِی أنْتَ کَذَلِکَ؟ [روایت بخاری]([10])
ترجمه: نعمان بن بشیر$ میگوید: عبدالله بن رواحهt بیهوش شد؛ خواهرش شروع به گریه کرد و میگفت: ای دریغ بر برادرم که مثل کوه، پشتیبان من بود! ای دریغ بر او که چنین و چنان بود! و چندین ویژگی را برایش برشمرد. هنگامی که عبدالله بن رواحهt به هوش آمد، به خواهرش گفت: هرچه میگفتی، از من میپرسیدند که تو واقعاً اینگونه بودی؟
1672- وعن ابن عمرَ& قالَ: اشْتَکَى سَعْدُ بنُ عُبَادَةَt شَکْوَى، فَأتاهُ رسُولُ اللهr یَعُودُهُ مَعَ عَبدِ الرَّحمنِ بْنِ عَوفٍ، وَسَعْدِ بن أبی وقَّاصٍ، وعبدِ اللهِ بن مسعودٍ#. فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ، وَجَدَهُ فی غَشْیَةٍ فَقالَ: «أقَضَى؟» قالوا: لا یا رسول اللهِ؛ فَبکَى رسولُ اللهِr فَلَمَّا رَأى القَوْمُ بُکَاءَ النَّبِیِّr بَکَوْا، قال: «ألا تَسْمَعُونَ؟ إنَّ اللهَ لا یُعَذِّبُ بِدَمْعِ العَیْنِ، وَلا بِحُزْنِ القَلْبِ، وَلکِنْ یُعَذِّبُ بِهذَا- وَأشَارَ إلَى لِسَانِهِ- أو یَرْحَمُ». [متفق علیه]([11])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: سعد بن عبادهt بیمار شد. رسولاللهr بههمراهِ عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابیوقاص و عبدالله بن مسعودy به عیادتِ سعد بن عبادهt آمد و دید که بیهوش است. پرسید: آیا تمام کرده است؟ گفتند: خیر، ای رسولخدا! رسولاللهr به گریه افتاد. مردم نیز با دیدنِ گریهی پیامبرr گریستند. پیامبرr فرمود: «مگر نمیدانید که الله بهخاطر اشکِ چشم و غمِ دل، عذاب نمیکند؛ بلکه بهخاطر این، عذاب میدهد یا رحم میفرماید»؛ و به زبان خود اشاره کرد.
1673- وعن أبی مالکٍ الأشعریِّt قالَ: قال رسولُ اللهِr: «النَّائِحَةُ إذا لَمْ تَتُبْ قَبلَ مَوْتِهَا تُقَامُ یَومَ القِیَامَةِ وَعَلَیْهَا سِربَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ، وَدِرْعٌ مِنْ جَرَبٍ». [روایت مسلم]([12])
ترجمه: ابومالک اشعریt میگوید: رسولاللهr فرمود: «اگر زن نوحهخوان پیش از مرگش توبه نکند، روز قیامت در حالی برانگیخته میشود که شلواری از قطران (= مادهای بدبو، قیرمانند و قابل اشتعال) و پیراهنی خشن بر تن خواهد داشت که بدنش را همانند بیمارِ مبتلا به گَری، آزار میدهد)».
1674- وعن أَسِید بن أبی أَسِیدٍ التابِعِیِّ، عن امْرَأةٍ مِنَ المُبَایِعاتِ قالت: کان فِیما أخَذَ عَلَیْنَا رسُولُ اللهِr فِی المَعْرُوفِ الَّذِی أخَذَ عَلَیْنَا أنْ لا نَعْصِیَهُ فِیهِ: أنْ لا نَخْمِشَ وَجْهَاً، وَلا نَدْعُوَ وَیْلاً، وَلا نَشُقَّ جَیْباً، وأنْ لا نَنْثُرَ شَعْراً. [روایت ابوداود با اِسنادِ حسن]([13])
ترجمه: اُسَید بن ابیاُسَید تابعی میگوید: یکی از زنانی که با پیامبرr بیعت کرده بود، میگفت: از جمله مواردی که رسولاللهr بر کارهای نیک از ما پیمان گرفت، این بود که- در هنگام مصیبت- چهره نخراشیم و فریاد و واویلا سر ندهیم و گریبان پاره نکنیم و موهای خود را پراکنده نگردانیم.
1675- وعن أبی موسىt أنَّ رسُولَ اللهr قالَ: «مَا مِنْ مَیِّتٍ یَمُوتُ فَیَقُومُ بَاکِیهِمْ فَیَقُولُ: وَاجَبَلاَهُ، واسَیِّدَاهُ، أو نَحْوَ ذلِکَ إلاَّ وُکِّلَ بِهِ مَلَکَانِ یَلْهَزَانِهِ: أهکَذَا کُنْتَ؟». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([14])
ترجمه: ابوموسیt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هر که بمیرد و نوحهخوان خانوادگیِ او بایستد و بگوید: ای دریغ بر او که چون کوه پشتیبان ما بود! ای دریغ بر سرور و آقایمان! یا چنین چیزهایی بگوید، دو فرشته بر میّت گماشته میشوند و با مُشت گرهکرده بر سینهاش میزنند و میگویند: تو واقعاً اینگونه بودی؟»
1676- وعن أَبی هریرةَt قَالَ: قَالَ رسول اللهr: «اثْنَتَان فی النَّاسِ هُمَا بِهِم کُفْرٌ: الطَّعْنُ فِی النَّسَبِ، وَالنِّیَاحَةُ عَلَى الْمَیِّتِ». [روایت مسلم]([15])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «دو رفتار در میان مردم رواج دارد که هر دو، از خصلتهای کفر و جاهلیست: طعنه زدن در نسب و نوحهگری بر مُرده».
شرح
همهی این احادیث، بیانگر حرام بودن نوحهگری بر مُرده و نیز مرثیهخوانی بر او با گریه و زاریست.
نوحهگری به معنای گریستن با شیون و فریاد و درآوردنِ صداهایی از خود، مانندِ صدا و بقبقو کردنِ کبوتر است. و مرثیهخوانی بدین معناست که ضمن شیون و زاری بر مُرده، نیکیهای او را یاد کنند. نووی/ احادیثی دربارهی حرام بودن نوحهگری و مرثیهخوانی آورده است؛ از آن جمله: حدیثی بدین مضمون که ابوموسیt بیمار بود و در حالی که سرش در دامان زنی از افراد خانوادهاش قرار داشت، بیهوش شد. آن زن شروع به شیون و فریاد کرد؛ ولی ابوموسیt نتوانست او را از این کار باز دارد و چون به هوش آمد، فرمود: من از کسی که رسولاللهr از او بیزاری جُست، بیزارم؛ رسولاللهr از زنی که- در هنگام مصیبت- شیون و فریاد سر میدهد، و از زنی که موهایش را میکَنَد و از زنی که گریبان میدَرَد، اظهار بیزاری کرد.
ما نیز بهپیروی از رسولاللهr از چنین کسانی بیزاری میجوییم. پیش از اسلام، زمانی که کسی میمُرد، زنها شیون و فریاد و آه و فغان سر میدادند؛ همچنین عادت داشتند که به علامتِ عزا و غم و اندوه، موهای خود را میکَندند؛ در صورتی که موی بلند و انبوه، زینت زن است، اگرچه امروزه برخی از زنان بهتقلید از زنان کفار، موهای خود را مانند موهای مردان، کوتاه میکنند!
همچنین در دوران جاهلیت، زنان در هنگام مصیبت گریبان خود را پاره میکردند؛ در هر حال هر عملی که علامت بیصبریست، حرام میباشد و رسولاللهr از چنین اعمالی اظهار بیزاری نموده است.
در یکی از این احادیث آمده است که «اگر زن نوحهگر پیش از مرگش توبه نکند، روز قیامت در حالی برانگیخته میشود که شلواری از قطران (= مادهای بدبو، قیرمانند و قابل اشتعال) و پیراهنی خشن بر تن خواهد داشت که بدنش را همانند بیمارِ مبتلا به گَری، آزار میدهد)»؛ ولی اگر پیش از مرگش توبه کند الله متعال نیز توبهاش را میپذیرد.
همچنین در یکی از این روایتها آمده است: رسولاللهr بههمراهِ عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابیوقاص و عبدالله بن مسعودy به عیادتِ سعد بن عبادهt رفت. پیامبرr به گریه افتاد. مردم با دیدنِ گریهی پیامبرr گریستند. پیامبرr فرمود: «مگر نمیدانید که الله بهخاطر اشکِ چشم و غمِ دل، عذاب نمیکند؛ بلکه بهخاطر این، عذاب میدهد یا رحم میفرماید»؛ و به زبان خود اشاره کرد؛ مثلاً اگر انسان به مصیبتی دچار شود و ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ﴾ بگوید و باور داشته باشد که فرمانروایی، تقدیر و تدبیر همهی امور از آنِ الله متعال است و همهی ما به سوی او باز میگردیم، و نیز دعایی را که در حدیث امسلمه& آمده است، بر زبان بیاورد، در برابر مصیبتی که به او رسیده است، اجر و پاداش مییابد؛ اما اگر آه و واویلا سر دهد یا شیون و زاری کند، به سببش مجازات خواهد شد.
گزیدهی این احادیث، این است که اگر گریستن بر مرگ کسی، صرفاً بهاقتضای طبیعت بشری باشد، ایرادی ندارد؛ اما نوحهگری و شیون و زاری، زدن بر صورت، پاره کردن گریبان و کَندن موها یا پریشان کردن آنها، حرام میباشد و پیامبرr از چنین کارهایی اظهار بیزاری کرده است.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (1292، 1287)؛ و صحیح مسلم، ش: 927.
([2]) صحیح بخاری، ش: 1294؛ و صحیح مسلم، ش: 103.
([3]) ر.ک: حدیث شمارهی 932؛ [مترجم]
([4]) ترجمهی دعا: «ما، از آنِ الله هستیم و به سوی او بازمیگردیم؛ یا الله! بهخاطرِ مصیبتم، به من پاداش بده و جایگزینی بهتر از آن، به من عنایت کن».
([5]) ر.ک: حدیث شمارهی 926. [مترجم]
([6]) ر.ک: حدیث شمارهی 924. [مترجم]
([7]) صحیح بخاری، ش: 1296 بهصورت معلق؛ و صحیح مسلم،به صورت موصول، ش: 104.
([8]) صحیح بخاری، ش: 1291؛ و صحیح مسلم، ش: 933.
([9]) صحیح بخاری، ش: 1306؛ و صحیح مسلم، ش: 936.
([10]) صحیح بخاری، ش: 4268.
([11]) صحیح بخاری، ش: 1304؛ و صحیح مسلم، ش: 924. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 930 آمده است. (مترجم)]
([12]) صحیح مسلم، ش: 934.
([13]) صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 685.
([14]) صحیح الجامع، ش: 5788؛ صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 801.
([15]) صحیح مسلم، ش: 67. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 1586 آمده است. (مترجم)]
301- باب: نهی از تکلف که عبارتست از گفتار یا کردارِ بیفایده یا بیموردی که با دشواری انجام شود
الله متعال میفرماید:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ ٨٦﴾ [ص : ٨٦]
بگو: در برابر تبلیغ قرآن هیچ پاداشی از شما نمیخواهم و من، اهل تکلف و از کسانی نیستم که خودسرانه و بدون امر الاهی به دعوت شما بپردازم.
1664- وعن عمرَt قالَ: نُهِینَا عَنِ التَّکَلُّفِ. [روایت بخاری]([1])
ترجمه: عمرt میگوید: از تکلف منع شدهایم.
1665- عن مسروقٍ قال: دَخَلْنَا على عبدِ اللهِ بْنِ مَسعُودٍt فقال: یا أَیُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَلِمَ شَیْئاً فَلْیَقُلْ بِهِ، وَمَنْ لَمْ یَعْلَمْ، فَلْیَقُلْ: اللهُ أعْلَمُ، فَإنَّ مِنَ العِلْمِ أَنْ یَقُولَ لِمَا لا یَعْلَمُ: اللهُ أعْلَمُ. قالَ اللهُ تَعَالَى لِنَبِیِّهِr: ﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ﴾ [روایت بخاری]([2])
ترجمه: مسروق میگوید: نزد عبدالله بن مسعودt رفتیم؛ فرمود: ای مردم! هرکه چیزی میداند، آن را بگوید و اگر چیزی نمیداند، بگوید: الله داناتر است؛ زیرا بخشی از علم، این است که انسان دربارهی چیزی که نمیداند، بگوید: الله داناتر میباشد. الله متعال به پیامبرشr فرموده است: ﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ﴾.([3])
شرح
مولف/ میگوید: «باب: نهی از تکلف».
تکلف، بدین معناست که کسی خود را دربارهی چیزی به زحمت بیندازد و سعی کند که آنرا بشناسد یا چنین وانمود که آنرا میشناسد؛ در صورتی که در حقیقت، شناخت دقیق و درستی نسبت به آن ندارد. سپس مولف/ این آیه را ذکر کرده است که اللهY میفرماید: ﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ﴾؛ یعنی: «بگو که من در برابر تبلیغ قرآن هیچ مزد و پاداشی از شما نمیخواهم». این، سخنی بود که همهی پیامبران الهی به اقوام و پیروان خویش اعلام میکردند و میگفتند که در برابر تبلیغ پیام الهی هیچ مزدی از مردم نمیخواهند. ﴿وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ﴾؛ یعنی: من جزو کسانی نیستم که بخواهم بر شما سخت بگیرم یا سخنی به شما بگویم که دانشی نسبت به آن ندارم؛ به عبارت دیگر پیامی که به شما میرسانم، از روی خودسری و از پیشِ خودم نیست؛ بلکه از سوی اللهU و به تأیید و فرمانِ اوست و من به امر پروردگار متعال، شما را دعوت میدهم. سپس حدیث عمرt آمده که فرموده است: «از تکلف منع شدیم». منعکننده، رسولاللهr بوده است؛ وقتی یک صحابی چنین عبارتی میگوید، در حقیقت منع کردن را به رسولاللهr نسبت میدهد و میگوید: پیامبرr ما را از فلانکار منع فرمود. چنانکه عمرt بدین نکته اشاره میکند که پیامبرr از تکلف نهی نمود.
سپس مولف/ روایتی بدین مضمون آورده است که عبدالله بن مسعودt میگوید: اگر از انسان سوالی شد که پاسخش را نمیداند، بگوید: الله داناتر است؛ و فقط پرسشهایی را پاسخ دهد که جوابش را میداند. آن بزرگوار، این را نشانهی علم و آگاهی فرد برشمرد؛ زیرا کسی که میداند که نمیداند، در حقیقت، آدمِ داناییست و قدر و اندازهی خودش را درک میکند و جایگاهش را میشناسد و ندانسته، چیزی نمیگوید. مردم به کسی که ندانسته چیزی نمیگوید یا فتوایی نمیدهد، اطمینان میکنند و میفهمند که او، فقط دربارهی مسایلی که به آن آگاهی دارد، اظهار نظر مینماید و از پاسخگویی به پرسشهایی که نمیداند، خودداری میکند. این، باعث میشود که انسان، حقپذیر باشد و خودسرانه و ندانسته فتوا ندهد؛ بر خلافِ رویکرد برخی از مردم که امروزه، دانسته و ندانسته فتوا میدهند؛ اینها بهراستی نیمهملاهایی هستند که هم خودشان گمراهند و هم دیگران را به گمراهی میکشانند. شیخالاسلام/ در کتاب «الفتوی الحمویة» میگوید: «چهار گروه، دین و دنیا را به تباهی میکشانند: نصف متکلم، نصف فقیه، نصفِ لغوی، و نصف طبیب».
متکلم یا کسی که به علم کلام و منطق روی میآورد، باورها و عقاید را به تباهی میکشاند؛ زیرا متکلمان، بخشی از کلام را گرفته و پیش از رسیدن به پایان آن، به آموخته یا مبحث کلامیِ خویش فریفته میشوند؛ البته آنان که به پایان این خط میرسند، حقیقت را درمییابند و به سوی حق بازمیگردند.
نصف فقیه یا نیمهملا، با قضاوتها و اظهار نظرهای نادرست خود، حق را ناحق میکند؛ بدینسان که حقّ این را به آن، و حقّ آن را به این میدهد و بدینترتیب جامعه را تباه میگرداند.
نصفِ لغوی یا کسی که شناخت دقیقی به زبان عربی ندارد، زبان و دستور زبان عربی را با برداشتهای نادرست خود دربارهی صرف و نحو، به تباهی میکشاند.
و نصف طبیب که شناخت دقیقی نسبت به بیماریها و روشهای درمان ندارد، چهبسا نسخهی نادرستی میپیچد و بیمار را به کام مرگ فرو میبرد.
در هر حال، روا نیست که انسان خارج از ضوابط علمی، فتوا دهد؛ اگر خواست الهی بر آن باشد که کسی در مقام و موقعیت یک عالِم چیرهدست و توانا قرار گیرد و پیشوا و راهنمای مردم شود، این امر تحقق مییابد؛ ولی اگر برای کسی چنین چیزی مقدر نشده باشد، هرچه فتوا دهد و شکل و شمایل مفتیان را به خود بگیرد، هیچ فایدهای نمیبرد. سپس ابنمسعودt بدین آیه استدلال نمود که الله متعال به پیامبرشr فرموده است:
انسان دربارهی چیزی که نمیداند، بگوید: الله داناتر میباشد. الله متعال به پیامبرشr فرموده است:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ ٨٦﴾ [ص : ٨٦]
بگو: در برابر تبلیغ قرآن هیچ پاداشی از شما نمیخواهم و من، اهل تکلف و از کسانی نیستم که خودسرانه و بدون امر الاهی به دعوت شما بپردازم.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 7293.
([2]) صحیح بخاری، ش: 4809؛ و صحیح مسلم، ش: 2798.
([3]) سورهی ص، آیهی 86. ترجمهی این آیه در ابتدای همین باب آمده است. [مترجم]
300- باب: نهی از روشن گذاشتن آتش در خانه بههنگام خواب و امثال آن، چه آتش چراغ باشد و چه آتشی دیگر
1661- عن ابن عمرَ$ عَنِ النَّبِیِّr قال: «لا تَتْرُکُوا النَّارَ فِی بُیُوتِکُمْ حِینَ تَنَامُونَ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «هنگامی که میخوابید، آتش را در خانههایتان روشن نگذارید».
1662- وعن أبی موسى الأشعریِّt قال: احْتَرَقَ بَیْتٌ بالمَدِینَةِ عَلَى أهْلِهِ مِنَ اللَّیْلِ، فَلَمَّا حُدِّثَ رَسُولُ اللهِr بِشَأنِهِم، قالَ: «إنَّ هذِهِ النَّارَ عَدُوٌّ لَکُمْ، فَإذا نِمْتُمْ، فَأطْفِئُوهَا». [متفق علیه]([2])
ترجمه: ابوموسی اشعریt میگوید: شبی خانهای در مدینه با ساکنانش آتش گرفت. وقتی این خبر به رسولاللهr رسید، فرمود: «این آتش، دشمن شماست؛ هنگامی که میخواهید بخوابید، آن را خاموش کنید».
1663- وعن جابرٍt عن رسولِ اللهِr قال: «غَطُّوا الإنَاءَ، وَأَوْکِئُوا السِّقَاءَ، وَأَغْلِقُوا الأَبْوَابَ وَأطْفِئُوا السِّرَاجَ، فإنَّ الشَّیْطَانَ لا یَحُلُّ سِقَاءً، وَلا یَفْتَحُ بَاباً، وَلا یَکْشِفُ إنَاءً؛ فإنْ لَمْ یَجِدْ أَحَدُکُمْ إلاَّ أنْ یَعْرُضَ عَلَى إنَائِهِ عُوداً، وَیَذْکُرَ اسْمَ اللهِ، فَلْیَفْعَل، فإنَّ الفُوَیْسِقَةَ تُضْرِمُ عَلَى أهْلِ البَیْتِ بَیْتَهُمْ». [روایت مسلم]([3])
ترجمه: جابرt میگوید: رسولاللهr فرمود: «ظرفها را بپوشانید و دهانهی ظرف آب و نیز درها را ببندید و چراغها را خاموش کنید؛ شیطان، درب ظرفِ آب را نمیگشاید و درِ بسته را باز نمیکند و پوششِ ظرفها را برنمیدارد. اگر کسی از شما چیزی نیافت که آن را روی ظرفهایش بگذارد و فقط چوبی در اختیار داشت، پس بسمالله بگوید و همان چوب را روی ظرفها بگذارد؛ زیرا موش- که تبهکاری کوچک است- خانه را به روی ساکنانش به آتش میکشد».
شرح
مولف/ میگوید: «باب: نهی از روشن گذاشتن آتش در خانه به هنگام خواب»؛ زیرا همانگونه که پیامبرr بیان فرمود: آتش، دشمن انسان است؛ یعنی برای انسان خطر دارد و چهبسا هنگامی که در خواب فرو رفته است، یک موش کوچک باعث شود که آتشِ چراغ شعلهور شود و خانه آتش بگیرد؛ چنانکه در گذشته از چراغهایی استفاده میشد که سوختِ آنها پیهِ حیوانات و روغن بود؛ لذا این امکان وجود داشت که موشی به سوختِ چراغ آغشته شود یا چراغ را واژگون کند و بدینسان خانه با ساکنانش آتش بگیرد؛ از اینرو پیامبرr دستور داد که پیش از خوابیدن، آتش را خاموش کنند تا آتشسوزی روی ندهد؛ البته امروزه از وسایل برقی استفاده میشود و نوع سوخت مردم، تغییر کرده است و برای روشنایی نیز از لامپهای برقی استفاده میشود. لذا استفاده از چراغ خواب یا لامپ شب، ایرادی ندارد؛ فقط باید توجه داشت که نکات ایمنی در استفاده از این امکانات رعایت شود. وسایل گرمایشی مانند بخاری نفتی و گازی، خطرهای خاصّ خودش را دارد؛ لذا لازمهی استفاده از چنین وسایلی، رعایت نکات ایمنیست.
همچنین شایسته است که انسان پیش از خوابیدن، درب خانهاش را قفل کند و ظرفها را بپوشاند؛ حتی با گذاشتن یک چوب بر روی آنها؛ زیرا رعایت چنین نکاتی، او را از آسیبِ شیطان حفظ میکند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 6293؛ و صحیح مسلم، ش: 2015.
([2]) صحیح بخاری، ش: 6294؛ و صحیح مسلم، ش: 2016. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 165 آمده است. (مترجم)]
([3]) صحیح مسلم، ش: 2012؛ در صحیح بخاری نیز روایتی به همین ضمون به شمارهی 3280 و 6295 آمده است.
1658- عن أبی هریرةَt أنَّ رسُولَ اللهr قالَ: «لا یَمشِ أحَدُکُمْ فِی نَعْلٍ وَاحِدَةٍ، لِیَنْعَلْهُمَا جَمِیعاً، أو لِیَخْلَعْهُمَا جَمِیعاً».
وفی روایةٍ: «أو لِیُحْفِهِمَا جَمِیعاً». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هیچیک از شما با یک لنگهی کفش راه نرود؛ یا هر دو لنگه را بپوشد یا اینکه هر دو را درآورَد».
در روایتی دیگر الفاظ دیگری آمده که به همین معناست.
1659- وعنه قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یَقُولُ: «إذا انْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ أَحَدِکمْ، فَلا یَمْشِ فِی الأُخْرَى حَتَّى یُصْلِحَهَا». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «هرگاه بند کفش یکی از شما پاره شد، نباید با لنگهی دیگر راه برود تا آنکه لنگهی خراب را تعمیر کند».
1660- عن جابرٍt أنَّ رسولَ اللهِr نَهَى أنْ یَنْتَعِلَ الرَّجُلُ قَائِماً. [روایت ابوداود با اِسنادِ حسن]([3])
ترجمه: جابرt میگوید: رسولاللهr از اینکه کسی در حالت ایستاده کفش بپوشد، نهی فرمود.
شرح
این احادیث دربارهی کراهت راه رفتن با یک لنگهی کفش یا پوشیدنِ یک لنگهی موزه است؛ بلکه انسان باید هر دو لنگهی کفش را بپوشد یا اینکه هر دو را درآورَد.
میدانید که کفش پوشیدن و پابرهنه راه رفتن، هر دو سنت است؛ از اینرو پیامبرr از تنپروری نهی نموده و دستور داده که گاهی از اوقات، پابرهنه راه برویم؛ اما مردم پابرهنه راه رفتن را بد میدانند و اگر کسی را ببینند که پابرهنه راه میرود، او را سرزنش میکنند؛ این، اشتباه است؛ زیرا پیامبرr از تنپروری نهی نموده و دستور داده که گاهی از اوقات، پابرهنه راه برویم. هنگامی که میخواهید کفش بپوشید، ابتدا از پای راست آغاز کنید و هنگام درآوردن کفش، ابتدا پای چپ خود را درآورید؛ همچنین هنگامی که میخواهید نماز بخوانید، کفشهای خود را تکان دهید و آن را به زمین بمالید تا از هرگونه آلودگیای پاک شود؛ زیرا نماز خواندن با کفش در سنت نبوی ثابت شده است؛ پیامبرr فرموده است: «صَلُّوا فِی نِعَالِکُمْ، خَالِفُوا الْیَهُودَ»؛ یعنی: «با یهود مخالفت کنید و با کفشهایتان نماز بخوانید».؛ زیرا یهودیان با کفشهایشان نماز نمیخوانند. گفتنیست: هیچ فرقی میانِ نماز خواندن با موزه یا جوراب و نماز خواندن با کفش وجود ندارد؛ این، در حالیست که بسیاری از مردم با جوراب و موزه نماز میخوانند؛ ولی نماز خواندن با کفش را ناپسند میپندارند و بدینسان این سنت، ترک شده است. البته فقط در مساجدی میتوان با کفش نماز خواند که مانند مساجد گذشته با ریگ و ماسه فرش شدهاند؛ زیرا ناگفته پیداست که بردن کفش به درون مساجدی که با موکت و قالی فرش شدهاند، غیربهداشتیست و فرشها را آلوده میگرداند؛ لذا کسی که میخواهد به سنت نماز خواندن با کفش عمل کند، شایسته است که نمازهای سنت یا نافله را در خانهاش بخواند و با پوشیدن کفش به این سنتِ ترکشده عمل نماید.
حدیث بعدی، حدیثی بدین مضمون است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هیچیک از شما با یک لنگهی کفش راه نرود؛ یا هر دو لنگه را بپوشد یا اینکه هر دو را درآورَد»؛ علتش این است که دین اسلام، دین عدالت میباشد و حتی دربارهی پوشش نیز به عدل و عدالت سفارش کرده و از راه رفتن با یک لنگهی کفش منع نموده است؛ چراکه این کار، جفایی در حقّ پای برهنه میباشد؛ علما رحمهمالله گفتهاند: نباید با یک لنگهی کفش راه رفت؛ حتی اگر بهخاطر تعمیر لنگهای باشد که خراب شده است؛ از اینرو در حدیثی که ابوهریرهt روایت کرده، آمده است که پیامبرr فرمود: «هرگاه بند کفش یکی از شما پاره شد، نباید با لنگهی دیگر راه برود تا آنکه لنگهی خراب را تعمیر کند».
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که جابرt میگوید: «رسولاللهr از اینکه کسی در حالت ایستاده کفش بپوشد، نهی فرمود». این، دربارهی کفشهاییست که انسان ناگزیر است که از دست خود برای پوشیدنِ آن کمک بگیرد و بدین منظور خودش را خَم کند؛ در این حالت، ممکن است که انسان به زمین بیفتد؛ اما بسیاری از کفشهای امروزی بهگونهای هستند که بهسادگی میتوانیم آنها را در حالتِ ایستاده بپوشیم و نیازی نیست که پای خود را بالا بگیریم یا خود را خَم کنیم.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 5855؛ و صحیح مسلم، ش: 2097.
([2]) صحیح مسلم، ش: 2098.
([3]) صحیح الجامع، ش: 6848؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 719؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 3483.