اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

43- باب: احترام اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بیان فضیلت ایشان

43- باب: احترام اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و بیان فضیلت ایشان

الله متعال، می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُذۡهِبَ عَنکُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِ وَیُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرٗا ٣٣[الأحزاب : ٣٣]           

ای خانواده‌ی پیامبر! به‌راستی الله می‌خواهد پلیدی را از شما دور کند و چنان‌که باید شما را پاکیزه سازد.

و می‌فرماید:

﴿وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ ٣٢                 [الحج : ٣٢]     

و هر کس، نشانه‌ها و شعایر الاهی را بزرگ و گرامی بدارد، بی‌گمان این امر از تقوای دل‌هاست.

شرح

مؤلف رحمه الله ، بابی به نام «احترام اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و بیان فضیلت ایشان» گشوده است. اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دو دسته‌اند: برخی از آن‌ها با این‌که از بستگان نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودند، بر کفر خویش پافشاری کردند و به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  ایمان نیاوردند؛ از این‌رو این‌ها، جزو خاندان یا اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  محسوب نمی‌شوند. زیرا نوح علیه السلام  فرزندِ کافرش را جزو خانواده‌اش می دانست؛ همان‌طور که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی                           [هود: ٤٥] 

نوح پروردگارش را ندا داد و گفت: ای پروردگار من! پسرم، از خانواده‌ی من است.

اما الله متعال به نوح علیه السلام  فرمود:

﴿إِنَّهُۥ لَیۡسَ مِنۡ أَهۡلِکَ                                                            [هود: ٤٦]     

او، از خانواده‌ی تو نیست.

لذا خویشاوندان کافرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، جزو اهل بیت نیستند؛ گرچه خویشاوندان نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودند. اما خویشاوندان باایمانش، از جمله همسران بزرگوارش، اهل بیت او هستند؛ همان‌گونه که الله عزوجل  در مجموعه‌ی این آیات که سخن از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است، همسران ایشان را مخاطب قرار می‌دهد و می‌فرماید:

﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ مَن یَأۡتِ مِنکُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖ یُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَیۡنِۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا ٣٠ ۞وَمَن یَقۡنُتۡ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَیۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا کَرِیمٗا ٣١ یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ لَسۡتُنَّ کَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَیۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢ وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِینَ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُذۡهِبَ عَنکُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِ وَیُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرٗا ٣٣                                                                              [الأحزاب : ٣٠،  ٣٣]     

ای زنان پیامبر! هر کدامتان که مرتکب کار ناشایست آشکاری شود، کیفرش دو برابر خواهد بود؛ و این، برای الله آسان است. و هر کس از شما، از الله و پیامبرش فرمان ببرد و کار شایسته انجام دهد، پاداشش را دو بار به او می‌دهیم و برایش روزی نیکی آماده کرده‌ایم. ای زنان پیامبر! شما مانند هیچ‌یک از زنان دیگر نیستید. اگر تقوا دارید، نرم و نازک سخن نگویید تا مبادا کسی که بیماردل است، طمع ورزد؛ و سخن شایسته بگویید. و در خانه‌هایتان بمانید و به شیوه‌ی دوران جاهلیت پیشین، اظهار زینت نکنید و نماز را برپا دارید و زکات دهید و از الله و پیامبرش اطاعت نمایید. ای خانواده‌ی پیامبر! به‌راستی الله می‌خواهد پلیدی را از شما دور کند و چنان‌که باید شما را پاکیزه سازد.

این، نص صریح قرآن کریم است که همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، جزو اهل بیت او هستند و ردی روشن بر دیدگاه کسانی‌ست که همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را جزو اهل بیت نمی‌دانند. این، پندار نادرستی‌ست که همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را جزو اهل بیت ندانیم. شکی نیست که زنان رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ، جزو اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند.

اهل بیت باایمان رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  دو حق دارند: حق ایمان، و حق قرابت و خویشاوندی با رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم . همان‌گونه که الله متعال در کتابش فرموده است، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مادران مؤمنان هستند؛ می‌فرماید:

﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ             [الأحزاب : ٦]     

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش، مادران مؤمنان هستند.

بنابراین، به‌اجماع مسلمانان، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مادران مؤمنان هستند؛ از این‌رو هرکس بگوید: عایشه، مادرِ من نیست، جایی در جرگه‌ی مؤمنان ندارد و جزو مؤمنان

 به‌شمار نمی‌آید. زیرا الله متعال، به‌روشنی فرموده است:

﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ             [الأحزاب : ٦] 

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش، مادران مؤمنان هستند.

لذا هرکس، عایشه را مادر مؤمنان نداند، او، خود جزو مؤمنان نیست؛ یعنی نه به قرآن ایمان دارد و نه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . شگفتا از کسانی که به عایشه کینه می‌ورزند و به او دشنام می‌دهند؛ حال آن‌که عایشه‌ی صدیقه& محبوب‌ترین همسر رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هیچ‌یک از همسرانش را به‌اندازه ای او دوست نداشت. چنان‌که در روایتی صحیح که امام بخاری رحمه الله  نقل کرده، آمده است: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدند: چه کسی را از همه بیش‌تر دوست دارید؟ فرمود: «عایشه». سؤال کردند: از میان مردان؟ فرمود: «پدرش»، یعنی ابوبکرt.

لذا بر ما واجب است که به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  احترام بگذاریم و خویشاوندان مؤمنش و همسران او را که همگی جزو اهل بیت او هستند، گرامی بداریم.

سپس مؤلف رحمه الله  آیه‌ای را ذکر کرده است که پیش‌تر آن را ذکر کردیم؛ الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُذۡهِبَ عَنکُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِ وَیُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرٗا ٣٣[الأحزاب : ٣٣] 

ای خانواده‌ی پیامبر! به‌راستی الله می‌خواهد پلیدی را از شما دور کند و چنان‌که باید شما را پاکیزه سازد.

یعنی الله عزوجل  می‌خواهد نجاست معنوی را از شما بزداید و پس از زدودنِ این نجاست، شما را به‌طور کامل پاک بگرداند؛ زیرا پاک شدن دو بخش دارد: یک بخش، تهی شدن از زشتی‌ها و پلیدی‌هاست و بخش دیگر، آراسته شدن به نیکی‌ها. ﴿تَطۡهِیرٗا مصدر تأکیدی‌ست و نشان‌گر این‌که الله می‌خواهد شما را به‌طور کامل، پاکیزه سازد. از این‌رو هرکس، یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را به زنا متهم کند، کافر است و از دایره‌ی اسلام، خارج می‌باشد؛ گرچه از میان همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بانویی جز عایشه& را به چنین عملی متهم نماید. کسی که به ام‌المؤمنین عایشه& آن تهمتی را بزند که الله متعال، او را از آن پاک و مبرا دانسته، در حقیقت الله عزوجل  را تکذیب کرده است و جان و مال چنین شخص، حلال می‌شود؛ ولی کسی که دیگر زنان رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  را به چنین عملی متهم می‌کند، دیدگاه صحیح و قول راجح نزد علما، اینست که او نیز کافر می‌باشد؛ زیرا اعقاد به این‌که زنانی بدکار با رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  زیرِ یک سقف زندگی کرده‌اند، بزرگ‌ترین دشنام و اهانت به شخصِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  محسوب می‌شود؛ حال آن‌که الله متعال، فرموده است:

﴿ٱلۡخَبِیثَٰتُ لِلۡخَبِیثِینَ                                                           [النور : ٢٦] 

زنان ناپاک، سزاوار مردان ناپاک‌اند.

اگر کسی، یکی از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را به زنا و پلیدی متهم کند، نعوذ بالله به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تهمت زده است؛ زیرا الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿ٱلۡخَبِیثَٰتُ لِلۡخَبِیثِینَ                                                           [النور : ٢٦] 

زنان ناپاک، سزاوار مردان ناپاک‌اند.

از این‌‌رو درمی‌یابیم که این مسأله، مسأله‌ای عادی و کم‌اهمیت نیست؛ بلکه اهمیت فراوانی دارد و بر ما واجب است که دوست‌دار همه‌ی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، یعنی همسران او و دیگر خویشاوندان مؤمنش باشیم.

***

350- وعن یزید بن حیَّانَ قال: انْطلَقْتُ أَنا وحُصیْنُ بْنُ سَبْرَةَ وعمْرُو بن مُسْلِمٍ إلى زَیْدِ بْنِ أَرقمَy، فلَمَّا جَلسْنا إِلَیهِ قال له حُصیْن: لَقَد لَقِیتَ یَا زیْدُ خَیْرًا کَثِیرًا، رَأَیْتَ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، وسمِعْتَ حَدِیثَه، وغَزَوْتَ مَعَهُ، وَصَلَّیتَ خَلْفَه؛ لَقَدْ لَقِیتَ یا زَیْدُ خَیْرًا کَثِیرًا، حَدِّثْنَا یا زَیْدُ ما سمِعْتَ مِنْ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم . قال: یا ابْنَ أَخِی واللَّهِ لَقَدْ کَبِرتْ سِنِّی، وقَدُم عهْدی، ونسِیتُ بعْضَ الذی کنتُ أَعِی مِنْ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، فَمَا حَدَّثْتُکُم، فَاقْبَلُوا، وَمَالا فَلا تُکَلِّفُونِیهِ؛ ثُمَّ قال: قام رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یَوْمًا فِینَا خطِیباً بِمَاءٍ یُدْعی خُمّاء بَیْنَ مکَّةَ وَالمَدِینَةِ، فَحَمِدَ اللهَ وَأَثْنى عَلیْه، ووعَظَ، وَذَکَّر، ثُمَّ قال: «أَمَّا بعْد: أَلا أَیُّهَا النَّاس، فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَ رسولُ ربی فَأُجیب، وأَنَا تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْن: أَوَّلهُما کِتابُ اللَّه، فِیهِ الهُدى وَالنُّور، فَخُذُوا بِکِتابِ اللَّه، وَاسْتَمْسِکُوا به». فَحثَّ على کِتَابِ اللَّه، ورغَّبَ فِیه. ثمَّ قَالَ «وأَهْلُ بَیْتِی، أُذکِّرکم اللهَ فی أهلِ بیْتی، أذکِّرُکم اللهَ فی أهل بیتی». فَقَالَ لَهُ حُصَیْن: ومَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ یا زیْد؟ ألیس نساؤُه من أهلِ بیته؟ قال: نساؤُه منْ أهلِ بیتِهِ وَلَکِن أَهْلُ بیْتِهِ منْ حُرِم الصَّدقَة بعْدَه، قال: ومَنْ هُم؟ قال: هُمْ آلُ علی، وآلُ عَقِیل، وآلُ جَعْفَر، وَآلُ عبَّاس، قال: کُلُّ هُؤلاءِ حُرِمَ الصَّدقَة؟ قال: نعَم. [روایت مسلم]([1])

وفی روایةٍ: «أَلا وَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقْلَیْن: أَحدُهَما کِتَابُ الله وَهُو حبْلُ اللَّه، منِ اتَّبَعه کَانَ عَلَى الهُدى، ومَنْ تَرَکَهُ کانَ على ضَلالَةٍ».

ترجمه: یزید بن حیّان می‌گوید: با حصین بن سبره و عمرو بن مسلم، نزد زید بن ابی‌ارقم رفتم. وقتی نزدش نشستیم، حصین به او گفت: ای زید! تو، به خیر فراوانی دست یافته‌ای؛ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  را دیده‌ای، سخنانش را شنیده‌ای، همراهش جهاد کرده‌ای و  پُشت سرش نماز خوانده‌ای. ای زید! آن‌چه از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیده‌ای، برای ما بازگو کن. (زید) گفت: ای برادرزاده! من، پیر شده‌ام و روزگاری دراز بر من گذشته است و برخی از مطالبی را که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  حفظ کرده بودم، فراموش کرده‌ام. پس، هرچه برایتان گفتم، بپذیرید و هرچه نگفتم، مرا به گفتن آن مکلّف نکنید. سپس گفت: روزی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  در آب‌گیری به نام «خُم» در میان مکه و مدینه، به سخنرانی پرداخت و پس از حمد و  ثنای الله، ما را پند و موعظه داد و فرمود: «اما بعد؛ ای مردم! آگاه باشید که من، بشری هستم و نزدیک است که فرستاده‌ی پروردگارم (فرشته‌ی مرگ) به سراغم بیاید و من، ندای او را بپذیرم. من، دو چیز ارزنده در میان شما می‌گذارم: یکم، کتاب الله که سراسر هدایت و نور است؛ پس آن را محکم بگیرید و به آن چنگ بزنید». درباره‌ی قرآن سفارش کرد و تشویق و ترغیب نمود. سپس فرمود: «و (دوم) اهل بیتم. درباره‌ی اهل بیتم، الله را به شما یادآور می‌شوم؛ به شما یادآوری می‌کنم که درباره‌ی اهل بیتم از الله بترسید». حصین از او پرسید: ای زید! اهل بیت او چه کسانی هستند؟ آیا همسرانش، جزو اهل بیتش نیستند؟ پاسخ داد: «همسرانش، جزو اهل بیت او هستند؛ ناگفته نماند که اهل بیتش، کسانی هستند که پس از او، صدقه (زکات) بر آنان حرام شده است». حصین گفت: آن‌ها چه کسانی هستند؟ زید پاسخ داد: «خاندان علی، خاندان عقیل، خاندان جعفر، وخاندان عباس». پرسید: آیا صدقه، بر همه‌ی این‌ها حرام است؟ جواب داد: «بله».

و در روایتی آمده است: «بدانید که من، دو چیز مهم و ارزنده در میان شما بر جای می‌گذارم: یکی از آن‌ها کتاب الله (قرآن کریم) است که همان ریسمان الله می‌باشد؛ هرکس، از آن پیروی کند، بر هدایت است و هرکس، آن را رها نماید، بر گم‌راهی‌ست».

351- وعَن ابنِ عُمرَ$ عن أبی بَکْر الصِّدِّیقt مَوْقُوفًا عَلَیْهِ أَنَّهُ قَالَ: ارْقُبُوا مُحَمَّدًا صلی الله علیه و آله و سلم  فی أَهْلِ بیْتِهِ. [روایت بخاری]([2])

ترجمه: ابن‌عمر$ به‌صورت «موقوف» از ابوبکر صدیقt نقل کرده است: «احترام محمد صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی اهل بیتش را پاس بدارید».

شرح

این حدیث و اثر یادشده، درباره‌ی حقّ اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است؛ پیش‌تر بیان شد که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، همسران او و نیز خویشاوندان مؤمنش از خاندان علی، آل عقیل، خاندان جعفر و آل‌عباس هستند که صدقه و زکات، بر آنان حرام شده است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به عمویش، عباسt فرمود: «إِنَّمَا هِیَ أَوْسَاخ النَّاس وَإِنَّهَا لا تَحِلّ لآلِ مُحَمَّد». یعنی: «صدقه (زکات)، چرکِ مال مردم است و برای خاندان محمد جایز نیست».

خاندان نبوی، ویژگی‌هایی دارند که دیگران ندارند؛ چنان‌که از حقّ ویژه‌ای در غنایم جنگی برخوردارند. همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ[الأنفال: ٤١]        

بدانید یک‌پنجم غنایم جنگی که به دست می­آورید، از آنِ الله و پیامبر، و خویشانِ (پیامبر) است.

از کرامت و شرافت این خاندان است که صدقه و زکات بر آنان حرام می‌باشد؛ زیرا صدقه و زکات، چرکِ مال مردم است. همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِهَا                        [التوبة: ١٠٣]     

بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدین‌وسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی

بنابراین دریافت صدقه و زکات، بر این خاندان، حرام است؛ زیرا شرافت و کرامت آن‌ها، والاتر از اینست که صدقه یا زکات بخورند، ولی به جای آن، از خمس غنایم جنگی به آن‌ها داده می‌شود.

سپس در حدیث زید بن ارقم آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در غدیر خم که آب‌گیری در میان مکه و مدینه است، خطابه‌ای ایراد کرد و مردم را پند و موعظه داد و به آن‌ها درباره‌ی قرآن سفارش کرد و تشویق و ترغیب نمود و بیان فرمود که در قرآن، هدایت و نور است؛ سپس درباره‌ی اهل بیت خویش سفارش کرد و سه بار فرمود: «درباره‌ی اهل بیتم، الله را به شما یادآور می‌شوم»؛ یعنی: حقّ آن‌ها را ادا نمایید و به آنان، ستم و تعدی نکنید. این را برای تأکید، بیان فرمود؛ و گرنه، هر مسلمانی بر مسلمان دیگر، حق و حقوقی دارد که بر اساس آن، هیچ مسلمانی نباید به برادر مسلمانش ستم یا تعدی کند. البته حقوق خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بیش‌تر و گسترده‌تر از حقوق سایر مسلمانان است.

همان‌طور که مشاهده می‌کنید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در این حدیث درباره‌ی خاندانش سفارش کرد؛ ولی نفرمود که آن‌ها، معصومند یا سخنشان، همانند قرآن است و باید بی‌چون و چرا به آن، عمل کرد؛ بر خلافِ پنداری که اهل بدعت دارند. لذا اهل بیت، معصوم نیستند و مانند دیگران، خطا می‌کنند و دچار لغزش و گناه می‌شوند؛ با این حال، از حقّ خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برخوردارند.

چه زیباست در این نکته بیندیشیم که وقتی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دارای چنین حقوقی هستند، پس حق و حقوق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چگونه است؟ آری! حق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پس از حق الله عزوجل  قرار دارد و باید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و حقوقش را بر خویشتن، خانواده‌ی خویش و بر همه‌ی مردم، ترجیح دهیم؛ بدین‌سان که او را از خود و همه‌ی عزیزان خود، بیش‌تر دوست بداریم، احترامش را نگه داریم و سنت و روش او را در پیش بگیریم. زیرا رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بر همه مقدّم می‌باشد و امام اعظم مسلمانان است. از الله متعال درخواست می‌کنم که ما و همه‌ی مسلمانان را در ظاهر و باطن، پیرو رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بگرداند.

***




([1]) صحیح مسلم، ش:2408.

([2]) صحیح بخاری، ش: (3713، 3751).

42- باب: فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر، خویشاوندان، همسر و دیگر کسانی که گرامی‌داشت آن‌ها، پسندیده است

42- باب: فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر، خویشاوندان، همسر و دیگر کسانی که گرامی‌داشت آن‌ها، پسندیده است

346- عن ابن عمر رضی اللهُ عنهما أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِنَّ أَبرَّ البرِّ أَنْ یصِلَ الرَّجُلُ وُدَّ أَبِیهِ».

وعن عبدِ الله بن دینارٍ عن عبد الله بن عمر رضی اللهُ عنهما أَنَّ رجُلاً مِنَ الأَعْرابِ لقِیهُ بِطرِیق مکَّة، فَسلَّم عَلیْهِ عَبْدُ الله بْنُ عُمر وحملهُ على حمارٍ کَانَ یرْکَبُهُ، وأَعْطَاهُ عِمامةً کانتْ على رأْسِه، قال ابنُ دِینَار: فقُلنا له: أَصْلَحکَ الله إِنَّهمْ الأَعْرابُ وهُمْ یرْضَوْنَ بِالیسِیر. فقال عبدُ الله بنُ عمر: إِنَّ هذا کَان ودًّا لِعُمَرَ بن الخطابt، وإِنِّی سمِعْتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «إِنَّ أَبرَّ البِرِّ صِلةُ الرَّجُلِ أَهْلَ وُدِّ أَبِیهِ».

وفی روایةٍ عن ابن دینار عن ابن عُمَر أَنَّهُ کَانَ إِذا خرج إلى مَکَّةَ کَانَ لَهُ حِمارٌ یَتَروَّحُ علیْهِ إذا ملَّ رُکُوب الرَّاحِلَةِ، وعِمامةٌ یشُدُّ بِها رأْسه، فَبیْنَا هُو یوْمًا على ذلِکَ الحِمَارِ إذْ مَرَّ بِهِ أَعْرابی، فقال: أَلَسْتَ فُلانَ بْنَ فُلان؟ قال: بلَى، فَأَعْطَاهُ الحِمَار، فقال: ارْکَبْ هذا، وأَعْطاهُ العِمامةَ وقال: اشْدُدْ بِهَا رأْسَک، فقال لَهُ بَعْضُ أَصْحابِه: غَفَر الله لَک، أَعْطَیْتَ هذَا الأَعْرابیِّ حِمارًا کنْتَ تَروَّحُ علیْه، وعِمامَةً کُنْتَ تشُدُّ بِهَا رأْسَکَ؟ فقال: إِنِّی سَمِعْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یُقول: «إِنَّ مِنْ أَبَرِّ البِرِّ أَنْ یَصِلَ الرَّجُلُ أَهْلَ وُدِّ أَبِیهِ بَعْد أَنْ یُولِّىَ». وإِنَّ أَبَاهُ کَانَ صَدِیقاً لِعُمرt. [همه‌ی این روایت‌ها را مسلم، نقل کرده است.]([1])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بهترین نیکی، اینست که شخص با دوستان پدرش ارتباط داشته باشد (و حقّ دوستی آن‌ها با پدرش را ادا کند)».

عبدالله بن دینار می‌گوید: صحرانشینی، در راه مکه با عبدالله بن عمرt روبه‌رو شد؛ عبدالله بن عمر به او سلام گفت و او را بر الاغی که خود سوارش بود، سوار کرد و عمامه‌ای را که بر سر داشت، به او بخشید. ابن‌دینار می‌گوید: به او گفتیم: الله تو را اصلاح کند؛ این‌ها، صحرانشین هستند و به اندک بخششی راضی می‌شوند. عبدالله بن عمرt فرمود: این شخص، دوست پدرم (عمر بن خطابt) بوده است و من از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «بهترین نیکی، اینست که شخص، با دوستان پدرش ارتباط داشته باشد».

در روایتی دیگر از ابن‌دینار نقل شده است که عبدالله بن عمر$ هرگاه از مدینه به مکه می‌رفت، الاغی با خود داشت که وقتی از سواریِ شتر خسته می‌شد، برای ا‌ستراحت روی الاغ می‌نشست؛ وی، عمامه‌ای داشت که بر سرش می‌بست. یک روز که سوارِ الاغش بود، صحرانشینی از کنارش گذشت. عبدالله از او پرسید: آیا تو، فلان پسر فلانی نیستی؟ پاسخ داد: بله. عبداللهt الاغش را به او داد و به او گفت: سوار شو، و عمامه‌اش را به او بخشید و گفت: این را به سر خود ببند. یکی از همراهان عبداللهt به او گفت: الله، تو را ببخشد؛ الاغی را که برای‌ استراحت خود داشتی، به او بخشیدی و عمامه‌ای را که بر سَرَت می‌بستی، به او دادی؟! پاسخ داد: من از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «یکی از بهترین نیکی‌ها، اینست که شخص پس از وفات پدرش با دوستان او ارتباط داشته باشد»؛ و پدر این مرد، از دوستان پدرم بود.

شرح

مؤلف رحمه الله  پس از ذکر احکام مربوط به نیکی به پدر و مادر و صله‌ی رحم، به موضوع ارتباط با دوستان پدر و مادر یا دوستان خویشاوندان پرداخته است؛ و این به سبب پیوندی‌ست که میان آن‌ها و خویشاوندانش یا میان آن‌ها و پدر و مادرش وجود داشته است. سپس داستان شگفت‌انگیزی از ابن‌عمر$ نقل کرده است؛ ابن‌عمرt هرگاه برای ادای حج به مکه می‌رفت، الاغی با خود داشت که چون از سواریِ شتر خسته می‌شد، روی الاغ می‌نشست تا استراحت کند. زیرا سواریِ الاغ خستگی کم‌تری دارد.

روزی از روزها، صحرانشینی او را دید؛ ابن‌عمرt از او پرسید: تو، فلان پسر فلانی نیستی؟ پاسخ داد: آری؛ من، پسر فلانی هستم. ابن عمرt از الاغ پیاده شد و به او آن مرد گفت: این الاغ را بگیر و سوار شو. آن‌گاه عمامه‌ای را که برسر خود می‌بست به او بخشید و به او گفت: این عمامه را بر سَرَت ببند. به عبدالله بن عمر گفتند: الله، تو را اصلاح کند؛ یا الله، تو را ببخشد؛ این‌ها صحرانشین هستند و به اندک بخششی راضی می‌شوند. منظورشان، این بود که چرا از الاغت پیاده شدی و الاغ و عمامه‌ات را به این مرد دادی؟ او به بخششی کم‌تر از این هم راضی بود. عبدالله بن عمر$ پاسخ داد: من، از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «بهترین نیکی، اینست که شخص ارتباطش را با دوستانِ پدرش حفظ کند». یعنی وقتی پدر یا مادرش یا یکی از نزدیکانش، از دنیا رفت، به دوستِ او نیکی کند؛ هرچند دوست خودش نیست. پدرِ آن صحرانشین نیز دوست عمرt بود؛ از این‌رو عبدالله بن عمر$ فرزندِ دوست پدرش را گرامی داشت و به او هدیه داد.

این روایت، نشان‌گر میزان پیروی صحابهy از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و شوق و اشتیاق وافر آن به انجام کارهای نیک است؛ زیرا عبدالله بن عمرt از حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بهره جست و بدان سبب که پدرِ این صحرانشین، دوست پدرش بود، این مرد را گرامی داشت؛ لذا اگر پدر این مرد را می‌دید که دوست عمرt بود، چه می‌کرد؟ به‌طور قطع بیش از این به او احترام می‌گذاشت.

از این حدیث چنین برداشت می‌کنیم که باید احترام مردانی را که دوست پدرمان بوده‌اند، حفظ کنیم؛ هم‌چنین باید با زنانی که با مادرمان دوست بوده‌اند، برخورد محترمانه‌ای داشته باشیم و احترامشان را حفظ نماییم. این، یکی از بهترین نیکی‌هاست.

این حدیث، هم‌چنین نشان‌گر گستردگی رحمت الله متعال است؛ زیرا دروازه‌ی نیکی، دروازه‌ی وسیع و گسترده‌ایست که به پدر و مادر منحصر نیست؛ بلکه دامنه‌ی این نیکی، به دوستان آن‌ها نیز می‌رسد. یعنی اگر به دوستان پدر و مادر خویش نیکی کنیم، گویا به والدین خود نیکی کرده‌ایم و بدین‌سان سزاوار اجر و ثواب شده‌ایم. و این، از لطف بی‌کران الله عزوجل  می‌باشد که دروازه‌های خیر و نیکی را به صورتی گسترده‌ و فراوان به روی بندگانش گشوده است تا از هر طرف، به سوی آن روی بیاورند.

از الله متعال بخواهیم که همه‌ی ما را در جرگه‌ی نیکوکاران قرار دهد؛ به‌یقین او، بخشنده‌ی بزرگوار است. وصلی اللهُ وسلّم علی نبیّنا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.

***

347- وعن أبی أُسَیْد بضم الهمزة وفتح السین مالکِ بنِ ربِیعَةَ السَّاعِدِیِّt قال: بَیْنا نَحْنُ جُلُوسٌ عِنْدَ رسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  إذ جاءَهُ رجُلٌ مِنْ بنی سَلَمة فقال: یَا رَسُولَ اللهِ! هَلْ بقی مِن بِرِّ أَبویَّ شىءٌ أَبرُّهُمَا بِهِ بَعدَ مَوْتِهِمَا؟ فقال: «نَعَم، الصَّلاَة علَیْهِمَا، والاسْتِغْفَارُ لَهُما، وإِنْفاذُ عَهْدِهِما، وصِلةُ الرَّحِمِ التی لا تُوصَلُ إِلاَّ بِهِمَا، وإِکَرَامُ صَدِیقهما». [روایت ابوداود]([2])

ترجمه: ابواُسَید، مالک بن ربیعه‌ی ساعدیt می‌گوید: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نشسته بودیم که در این هنگام مردی از بنی‌سلمه نزد ایشان آمد و گفت: ای رسول‌خدا! آیا پس از مرگ پدر و مادرم راهی مانده است که به آن‌ها نیکی کنم؟ فرمود: «بله؛ دعا و درخواست آمرزش برای آن‌ها، و اجرای وصیت‌های آن‌ها، صله‌ی رحم با وابستگان پدر و مادرت (یعنی ارتباط نیکو با کسانی که پدر و مادر، رشته‌ی اصلی این ارتباط محسوب می‌شوند)، و بزرگ‌داشت دوستان آنان».

348- وعن عائشة رضی الله عنها قالت: ما غِرْتُ على أَحَدٍ مِنْ نِسَاءِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  مَا غِرْتُ على خدیجةَ رضی الله عنها. ومَا رَأَیْتُهَا قَط، ولَکنْ کَانَ یُکْثِرُ ذِکْرَهَا، وَرُبَّما ذَبح الشَّاةَ، ثُمَّ یُقَطِّعُهَا أَعْضَاء، ثُمَّ یَبْعثُهَا فی صدائِق خدِیجةَ، فَرُبَّما قلتُ لَه: کَأَنْ لَمْ یکُنْ فی الدُّنْیَا إِلاَّ خدیجةُ، فیقول: «إِنَّها کَانتْ وکَانَتْ وکَانَ لی مِنْهَا ولَدٌ». [متفقٌ علیه]([3])

وفی روایةٍ وإنْ کَانَ لَیذبحُ الشَّاةَ، فَیُهْدِی فی خَلائِلِهَا مِنْهَا مَا یسَعُهُنَّ.

وفی روایةٍ کَانَ إِذَا ذَبحَ الشَّاةَ یَقُول: «أَرْسِلُوا بِهَا إِلى أَصْدِقَاءِ خَدِیجةَ».

وفی روایةٍ قالت: اسْتَأْذَنَتْ هَالَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ أُخُتُ خَدیجَةَ عَلَى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، فَعَرفَ اسْتِئْذَانَ خدیجة، فَارْتَاحَ لَذَلِکَ فقال: «اللَّهُمَّ هَالَةُ بِنْتُ خوَیْلِدٍ».

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رشکی که بر خدیجه بردم، بر هیچ‌یک از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نبردم؛ گرچه هرگز او را ندیده بودم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از او خیلی یاد می‌کرد و گاه گوسفندی سر می‌بُرید و آن را قطعه‌قطعه می‌نمود و برای دوستان خدیجه می‌فرستاد. گاه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گفتم: انگار زنی جز خدیجه در دنیا نبوده است! و ایشان می‌فرمود: «او، چنین و چنان بود و من، از او بچه دارم». (یعنی خوبی‌های خدیجه را ذکر می‌کرد).

در روایتی آمده است: گوسفندی ذبح می‌کرد و بخشی از آن را به‌اندازه‌ای که برای دوستان خدیجه کافی بود، به آنان هدیه می‌داد.

و در روایتی آمده است: وقتی گوسفندی ذبح می‌کرد، می‌فرمود: «آن را برای دوستان خدیجه بفرستید».

و در روایتی دیگر آمده است: هاله دختر خویلد، خواهر خدیجه$ از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  اجازه‌ی ورود خواست؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به یادِ اجازه خواستن خدیجه افتاد و بسیار خوشحال شد و فرمود: «پروردگارا! هاله دختر خویلد است»!

شرح

پس از مرگ پدر و مادر، هم‌چنان دروازه‌ی نیکی به آنان گشوده است؛ چنان‌که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال شد: آیا پس از مرگ پدر و مادرم راهی برای نیکی به آن‌ها باقی مانده است؟ فرمود: «نَعَم، الصَّلاَة علَیْهِمَا». یعنی: «بله، دعای خیر برای آن‌ها». لذا منظور، نماز جنازه نیست و «الصَّلاَة»، در این‌جا به معنای دعاست؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیۡهِم     [التوبة: ١٠٣]      

بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدین‌وسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی و برایشان دعا کن.

هرگاه زکات جمع‌آوری‌شده از قبیله‌ای را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌آوردند، برای آن قوم دعا می‌کرد و می‌فرمود: پروردگارا! بر فلان طایفه درود و صلوات بفرست. چنان‌که عبدالله بن ابی‌اوفیt می‌گوید: وقتی زکات طایفه‌ام را آوردم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دعا کرد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ أَبِی أَوْفَى». و بدین‌سان برای آن‌ها دعا کرد.

بنابراین واژه‌ی «الصَّلاَة»، در این‌جا به معنای دعاست؛ بدین‌سان که انسان برای پدر و مادرش دعا کند و بگوید: پروردگارا! بر پدر و مادرم، درود بفرست؛ یا بگوید: پروردگارا! پدر و مادرم را وارد بهشت بگردان و آنان را از آتش دوزخ، محافظت بفرما؛ یعنی برای پدر و مادرش دعای خیر کند.

دومین راه نیکی به پدر و مادر، پس از مرگشان، اینست که انسان برای آنان استغفار، یعنی طلب آمرزش کند. «وإِنْفاذُ عَهْدِهِما» سومین راه نیکی به پدر و مادر است؛ یعنی اجرا کردن وصیت‌های آنان.

لذا در این حدیث پنج مورد برای نیکی به پدر و مادر، پس از وفاتشان، بیان شده است:

1و2. دعا و درخواست آمرزش برای آن‌ها.

3. اجرای وصیت‌های آن‌ها.

4. ارتباط نیکو با کسانی که پدر و مادر، رشته‌ی اصلی این ارتباط محسوب می‌شوند.

5. بزرگ داشت دوستان پدر و مادر.

ناگفته نماند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به صدقه دادن یا تلاوت قرآن و نماز خواندن برای پدر و مادر، دستور نداده است؛ بلکه فرموده است: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلَاثَةٍ إِلاَّ مِنْ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ».([4]) یعنی: «هنگامی که انسان می‌میرد، پاداش اعمالش قطع می‌گردد، مگر از سه عمل: صدقه‌ی جاری، یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده می‌شود، یا فرزند شایسته‌ای که برایش دعا می‌کند». نفرمود: «فرزند شایسته‌ای که برایش صدقه دهد، یا نماز بخواند یا حج و عمره بگزارد»، بلکه فرمود: «فرزند شایسته‌ای که برایش دعا کند». لذا دعای نیک برای پدر و مادر، از انجام چنین کارهایی بهتر است. ولی اگر کسی، برای پدر و مادرش صدقه دهد، ایرادی ندارد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سعد بن عباده را از صدقه دادن برای مادرش، منع نکرد و به او اجازه داد که برای مادرش صدقه دهد. هم‌چنین مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عرض کرد: مادرم، با مرگ ناگهانی از دنیا رفت و اگر فرصت می‌یافت و می‌توانست سخن بگوید، حتماً به صدقه دادن بخشی از اموالش وصیت می‌کرد. (لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به این مرد اجازه داد که از سوی مادرش صدقه دهد.)

به هر حال پنج مورد یادشده، روش‌های نیکی به پدر و مادر پس از مرگشان است.

سپس مؤلف رحمه الله  روایتی بدین مضمون نقل کرده است که ام‌المؤمنین عایشه& می‌گوید: «رشکی که بر خدیجه بردم، بر هیچ‌یک از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نبردم؛ گرچه هرگز او را ندیده بودم». رشک یا غیرت، واکنشی درونی‌ست که باعث می‌شود انسان، همه‌ی علاقه و محبت یار و هم‌دم خود را برای خویش بخواهد و از آن جهت به چنین واکنشی «غیرت» می‌گویند که انسان، دوست ندارد، غیرِ او، در گستره‌ی این محبت جای بگیرد. این حالت در هووها یا همسران یک مرد، بیش از سایر انسان‌هاست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عایشه& را خیلی دوست داشت؛ به‌گونه‌ای که پس از خدیجه& هیچ کس را به‌اندازه‌ی عایشه& دوست نداشت. همه‌ی فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  جز ابراهیمt که از ماریه بود، از خدیجه& بودند؛ خدیجه هم‌چنین در ابتدای بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  همه‌ی اموالش را برای نشر دعوت توحید در اختیار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نهاد. از این‌رو رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هرگز خدیجه& و خوبی‌هایش را فراموش نمی‌کرد. وقتی در مدینه گوسفندی سر می‌بُرید، بخشی از گوشت آن را برای دوستان خدیجه& می‌فرستاد. عایشه& نتوانست جلوی خود را بگیرد؛ لذا عرض کرد: ای رسول‌خدا! گویا زنی جز خدیجه در دنیا وجود ندارد! رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إِنَّها کَانتْ وکَانَتْ». یعنی :«خدیجه، چنین و چنان بود». یا چنین و چنان می‌کرد؛ بدین‌سان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خوبی‌های خدیجه$ را برمی‌شمرد.

«وکَانَ لی مِنْهَا ولَدٌ»؛ یعنی: «و من، از او بچه دارم». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، چهار دختر و سه پسر داشت که همگی جز ابراهیمt، از خدیجه بودند؛ زیرا ابراهیمt از ماریه‌ی قبطی بود؛ ماریه‌ی قبطی، همان کنیزی‌ست که پادشاه «قبط» به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هدیه داد. لذا همه‌ی دختران و پسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، جز ابراهیمt از خدیجه& بوده‌اند. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرمود: «خدیجه، چنین و چنان بود و من، از او بچه دارم». (یعنی خوبی‌های خدیجه را ذکر می‌کرد).

از این حدیث چنین برداشت می‌شود که اگر کسی، پس از مرگِ عزیز خود به دوستان او نیکی کند و آنان را گرامی بدارد، در حقیقت به عزیزِ خود نیکی کرده است؛ فرقی نمی‌کند که آن عزیز، پدر یا مادرش باشد یا همسرش و یا دوست و خویشاوند او. یعنی نیکی به دوستان کسی که درگذشته است، نیکی به خودِ آن شخص به‌شمار می‌رود.

***

349- وعن أَنس بن مالکٍt قال: خَرجْتُ معَ جریر بن عبدِ الله الْبَجَلیِّt فی سَفَرٍ، فَکَانَ یَخْدُمُنی فقلتُ لَهُ: لا تَفْعلْ، فقال: إِنِّی قَدْ رَأَیْتُ الأَنصارَ تَصْنَعُ برسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  شَیْئاً آلَیْتُ عَلى نَفْسی أَنْ لا أَصْحبَ أَحدًا مِنْهُمْ إِلاَّ خَدمْتُهُ. [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: انس بن مالکt می‌گوید: در سفری با جریر بن عبدالله بجلیt هم‌سفر شدم؛ او به من خدمت می‌کرد. به او گفتم: این کار را نکن. گفت: من، انصار را دیدم که برای خدمت‌ به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چه می‌کردند؛ لذا با خود سوگند یاد کردم که با هر یک از آن‌ها که همراه شوم، به او خدمت کنم.

شرح

مؤلف رحمه الله  در ادامه‌ی احادیثی که درباره‌ی نیکی کردن به دوستان پدر و مادر،  و دوستان همسر و خویشاوندان ذکر کرده، داستان جریر بن عبدالله بجلیt را آورده است که در سفر، به‌همسفرانش خدمت می‌کرد؛ لذا به او گفتند: تو، یار و صحابیِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستی؛ پس چگونه به دیگران، خدمت می‌کنی؟ پاسخ داد: «من، انصار را دیدم که برای خدمت‌ به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چه می‌کردند؛ لذا با خود سوگند یاد کردم که با هر یک از آن‌ها که همراه شوم، به او خدمت کنم». زیرا این‌ها، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را گرامی می‌داشتند و خدمت به دوستان یک نفر، خدمت به خود آن شخص به‌شمار می‌رود؛ یعنی خدمت به کسانی که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خدمت می‌کردند، خدمت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است. لذا بزرگ‌داشت اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بزرگ‌داشت شخصِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است.

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 2552.

([2]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف ابی‌داود از آلبانی/، ش: 1101؛ آلبانی هم‌چنین این روایت را در مشکاة المصابیح، ش: 4936 ضعیف دانسته است.

([3]) صحیح بخاری، ش: (3818، 3816، 3820)؛ و صحیح مسلم، ش: (2335، 2437).

([4]) صحیح مسلم، ش: 3084، به‌نقل از ابوهریرهt.

([5]) صحیح بخاری، ش: 2888؛ و صحیح مسلم، ش:2513.

41- باب: حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صله‌ی رحم

41- باب: حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صله‌ی رحم

الله متعال، می‌فرماید:

﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣                                                                                  [محمد : ٢٢،  ٢٣]       

چه بسا آن‌گاه که سرپرست (امور مردم) شوید، در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه با خویشاوندانتان را قطع نمایید. الله، چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و (گوش‌های) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است.

و می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ ٢٥

[الرعد: ٢٥]                                                                                         

و آنان که پس از بستن پیمان استوار با الله پیمان‌شکنی می‌کنند و پیوندهایی را که پروردگار به برقراری آن دستور داده است، قطع می‌نمایند و در زمین به فساد و تبهکاری می‌پردازند. لعنت و نفرین، و نیز سختیِ سرای آخرت (فرجام بد) از آنِ چنین کسانی‌ست.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا ٢٤[الإسراء: ٢٣،  ٢٤]   

و پروردگارت فرمان داد که جز او را عبادت و پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی نمایید. و چون یکی از آن‌ها یا هر دوی آن‌ها نزدت به سن پیری رسیدند، کوچک‌ترین سخن ناخوشایندی به آنان مگو و بر سرشان داد مزن و به آنان سخن نیکی بگو. و از روی مهربانی بالِ فروتنی و تواضعت را برایشان فرود آور و بگو: ای پروردگارم! همان‌گونه که در کودکی مرا پرورش دادند، آنان را مشمول رحمت خویش بگردان.

 

341- وعن أبی بکرةَ نُفیْع بنِ الحارثِt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَلا أُنَبِّئُکمْ بِأکْبَرِ الْکَبائِر؟» ثلاثاً قُلنا: بلَى یَا رَسُولَ اللهِ، قال: «الإِشْراکُ بِاللَّهِ، وعُقُوقُ الْوالِدیْن»، وکان مُتَّکِئاً فَجلَس فقال:«أَلا وقوْلُ الزُّورِ وشهادُة الزُّورِ»، فَما زَال یکَرِّرُهَا حتَّى قُلنَا: لیْتَهُ سکت. [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوبکره، نفیع بن حارثt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  سه بار فرمود: «آیا شما را از بزرگ‌ترین گناهان کبیره، آگاه کنم؟» گفتیم: بله، ای رسول‌خدا! فرمود: «شرک به الله، و نافرمانی پدر و مادر». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که پیش‌تر تکیه زده بود، نشست و فرمود: «آگاه باشید که سخن دروغ و شهادت دروغین نیز جزو گناهان کبیره است». و آن‌قدر این جمله را تکرار کرد که با خود گفتیم: ای کاش سکوت می‌فرمود!

شرح

مؤلف رحمه الله  می‌گوید: «باب: حرام بودن نافرمانی و آزار پدر و مادر و قطع صله‌ی رحم».

در عربی به نافرمانی و آزار پدر و مادر، «عقوق» می‌گویند. این واژه، برگرفته از «عق» به معنای بریدن است؛ چنان‌که به گوسفندی که برای نوزاد، ذبح می‌کنند، «عقیقه» می‌گویند؛ زیرا گردنش را می‌بُرند.

نافرمانی و آزارِ پدر و مادر، گناه بسیار بزرگی‌ست؛ زیرا کتاب و سنت در این باره هشدار داده‌اند و بنا بر داده‌های کتاب و سنت، مجازات سختی در پی دارد؛ قطع صله‌ی رحم نیز همین‌گونه است. الله متعال، می‌فرماید:

﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣                                                                  [محمد : ٢٢،  ٢٣] 

چه بسا آن‌گاه که سرپرست (امور مردم) شوید، در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه با خویشاوندانتان را قطع نمایید. الله، چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و (گوش‌های) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است.

منظور از کور شدن چشمان، از میان رفتن بصیرت آن‌هاست، نه کور شدن چشم‌هایی که در چهره دارند؛ یعنی الله متعال، بصیرت را از چنین کسانی می‌گیرد و از این‌رو حق را باطل، و باطل را حق، می‌بینند. در این آیه هم به مجازات اخروی اشاره شده است و هم به مجازاتی دنیوی:

مجازات اخروی: ﴿لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ، یعنی: آنان را از رحمتش دور و محروم می‌گرداند.

و مجازات دنیوی: ﴿فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣، یعنی: گوش‌هایشان را از شنیدن حق، کَر می‌کند و چشمانشان را از دیدن حق، کور می‌گرداند و بدین‌سان از حق و حقیقت، بهره‌ نمی‌برند.

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ ٢٥

[الرعد: ٢٥]                                                                                         

و آنان که پس از بستن پیمان استوار با الله پیمان‌شکنی می‌کنند و پیوندهایی را که پروردگار به برقراری آن دستور داده است، قطع می‌نمایند و در زمین به فساد و تبهکاری می‌پردازند. لعنت و نفرین، و نیز سختیِ سرای آخرت (فرجام بد) از آنِ چنین کسانی‌ست.

سه عمل‌کرد بد دارند: شکستن پیمان استواری که با الله بسته‌اند، قطع صله‌ی رحم و دیگر پیوندهایی که الله متعال به برقراری آن دستور داده است، و نیز فساد و تبهکاری در زمین با گناهان فراوانی که مرتکب می‌شوند. نتیجه‌اش، اینست که از رحمت الاهی محروم می‌گردند و فرجام بدی دارند.

الله تبارک و تعالی، می‌فرماید:

﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا ٢٤[الإسراء: ٢٣،  ٢٤]   

و به پدر و مادر نیکی نمایید. و چون یکی از آن‌ها یا هر دوی آن‌ها نزدت به سن پیری رسیدند، کوچک‌ترین سخن ناخوشایندی به آنان مگو و بر سرشان داد مزن و به آنان سخن نیکی بگو. و از روی مهربانی بالِ فروتنی و تواضعت را برایشان فرود آور و بگو: ای پروردگارم! همان‌گونه که مرا در کودکی پرورش دادند، آنان را مشمول رحمت خویش بگردان.

الله متعال به نیکی کردن به پدر و مادر دستور داده و فرموده است: وقتی پدر یا مادرت یا هر دوی آن‌ها پیر شدند، کوچک‌ترین سخن ناخوشایندی به آنان نگو. زیرا وقتی انسان، پا به سن می‌گذارد و پیر و فرتوت می‌شود، به اشکال مختلف بهانه‌گیری می‌کند؛ ولی فرزند، حق ندارد به آن‌ها بگوید: خسته‌ام کردید، یا بر سرشان داد بزند. بلکه باید با آن‌ها به‌نرمی سخن بگوید و سعی کند خوشحالشان نماید و غم و اندوهشان را بزداید. ﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِفرزند، هر جایگاه و موقعیتی که پیدا کند، وظیفه دارد مانند پرنده باشد؛ یعنی اگر همانند پرنده در اوج یا موقعیت‌های بالایی قرار گرفت، باید بالِ مهر و تواضع خود را برای آنان بگستراند و از مهرورزی به آن‌ها دریغ نکند. بلکه نیکی‌هایشان را به‌یاد داشته باشد و دعا کند: ﴿وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا ٢٤: «همان‌گونه که مرا در کودکی پرورش دادند، آنان را مشمول رحمتِ خویش بگردان».

این‌ها، دستورهایی‌ست که الله متعال درباره‌ی والدین پیر و سال‌خورده، داده است؛ اگرچه حقوق پدر و مادر، در دوران جوانی آن‌ها نیز به قوت خود باقی‌ست، ولی معمولاً در این دوران، از فرزندان خود بی‌نیازند.

سپس مؤلف رحمه الله ، حدیث ابوبکرهt را ذکر کرده که در آن آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سه بار فرمود: «آیا شما را از بزرگ‌ترین گناهان کبیره، آگاه کنم؟» گفتیم: بله، ای رسول‌خدا! فرمود: «شرک به الله، و نافرمانی پدر و مادر».

شرک به الله، بزرگ‌ترین گناه در زمینه‌ی حقوق الهی‌ست و نافرمانی پدر و مادر، بزرگ‌ترین گناه در حق کسانی‌ست که بیش از همه‌ی مردم، سزاوار توجه، احترام، رسیدگی و دوستی و محبت هستند، یعنی پدر و مادر.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که پیش‌تر تکیه زده بود، نشست و فرمود: «آگاه باشید که سخن دروغ و شهادت دروغین نیز جزو گناهان کبیره است». زیانِ دروغ‌گویی و شهادت دروغین، به‌قدری زیاد است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیش از بیان این مسأله تکیه زده بود، ولی برای بیان این مسأله نشست تا نسبت به پیامدهای وخیم دروغ‌گویی و شهادت دروغ، هشدار دهد. متأسفانه امروزه بسیاری از مردم به‌سادگی دروغ می‌گویند و شهادت دروغ می‌دهند و گمان می‌کنند که اگر به نفع کسی، شهادت دروغ بدهند، به او نیکی کرده‌اند! هرکس، شهادت دروغ بدهد، هم به خود بد کرده و هم به کسی که به نفع او شهادت داده و هم به کسی که بر ضد او گواهی داده است. از آن جهت به خودش بد کرده که مرتکب یکی از بزرگ‌ترین گناهان کبیره شده است؛ بدی‌اش به کسی که به نفع او گواهی داده، اینست که در حرام‌خواری و حق را ناحق کردن به او کمک نموده است؛ و ظلمش به کسی که بر ضد او شهادت دروغ داده، پوشیده نیست. بنابراین، هرگز گمان نکنید که اگر به نفع کسی شهادت دروغ دادید، به او نیکی کرده‌اید؛ هرگز، سوگند به الله که به او بد روا داشته‌اید. امروزه برخی از مردم با شهادت‌های دروغین یا شهادت‌نامه‌های بی‌اساس از اعتبارات دولتی سوءاستفاده می‌کنند و گاه با شهادت دروغین یا تنظیم سندها و شهادت‌نامه‌های بی‌پایه، مسؤولان را دور می‌زنند تا به چیزی از دنیا دست یابند؛ ولی غافل از این‌که آن‌چه نصیبشان می‌شود، چیزی جز زیان دنیا و آخرت نیست. پناه بر الله.

این حدیث، رهنمودی روشن برای هر خردمندی‌ست تا از چهار گناهِ هلاکت‌بار دوری کند: شرک به الله، نافرمانیِ پدر و مادر، دروغ‌گویی، و شهادت دروغ.

***

342- عن عبد الله بنِ عمرو بن العاص$ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «الْکبائر: الإِشْراکُ بِاللَّه، وعقُوقُ الْوالِدَیْنِ، وقَتْلُ النَّفْس، والْیمِینُ الْغَموس». [روایت بخاری]([2])

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «گناهان کبیره، عبارتند از: شرک به الله، نافرمانی پدر و مادر، قتل نفس، و سوگند دروغ (که صاحبش را در گناه و دروخ، غوطه‌ور می‌گرداند)».

343- وعنه أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مِنَ الْکبائِرِ شتْمُ الرَّجلِ والِدَیْه». قالوا: یَا رَسُولَ اللهِ وهَلْ یشْتُمُ الرَّجُلُ والِدیْه؟ قال: «نَعم، یَسُبُّ أَبا الرَّجُلِ، فیسُبُّ أَباه، ویسُبُّ أُمَّه، فَیسُبُّ أُمَّهُ». [متفقٌ علیه]([3])

وفی روایةٍ: «إِنَّ مِنْ أَکْبرِ الکبائِرِ أَنْ یلْعنَ الرَّجُلُ والِدَیْه». قیل: یا رسول الله! کیْفَ یلْعنُ الرجُلُ والِدیْه؟ قال: «یسُبُّ أَبا الرَّجُل، فَیسُبُّ أَبَاه، وَیَسبُّ أُمَّه، فیسُبُّ أُمَّهُ».

ترجمه: عبدالله بن عمرو$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «یکی از گناهان کبیره، اینست که شخصی به پدر و مادرش دشنام دهد». گفتند: ای رسول‌خدا! مگر کسی به پدر و مادرش دشنام می‌دهد؟ فرمود: «بله؛ بدین‌سان که به پدر و مادر کسی دشنام می‌دهد و او نیز در مقابل، به پدر و مادر وی دشنام می‌دهد».

در روایتی دیگر آمده است: «یکی از بزرگ‌ترین گناهان کبیره، اینست که شخصی پدر و مادر خود را لعن و نفرین کند». سؤال شد: چگونه کسی پدر و مادر خود را لعن و نفرین می‌کند؟! فرمود: «پدرِ کسی را دشنام می‌دهد و او نیز در مقابل، پدر او را دشنام می‌دهد (و نفرینش می‌کند یا) مادرِ کسی را دشنام می‌دهد و او نیز در مقابل، مادر وی را دشنام می‌دهد».

344- وعن أبی محمد جُبیْرِ بنِ مُطعِمٍt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لا یَدْخُلُ الجَنَّةَ قَاطِعٌ». قال سفیان فی روایته: یعْنی: قاطِع رحِم. [متفقٌ علیه]([4])

ترجمه: ابومحمد، جبیر بن مطعمt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «قاطع رحم (کسی که با خویشاوندانش قطع رابطه کند)، وارد بهشت نمی‌شود». سفیان، در روایت خود گفته است: منظور از  «قاطع»، کسی‌ست که با خویشاوندانش قطع رابطه می‌کند.

345- وعن أبی عِیسى المُغِیرةِ بنِ شُعْبةَt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِنَّ اللهَ تعالى حَرَّمَ عَلَیْکُمْ عُقُوقَ الأُمهَات، ومنْعًا وهات، ووأْدَ البنَات، وکَرَهَ لکُمْ قِیل وقال، وکثرةَ السُّؤَال، وإِضَاعةَ المالِ». [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: ابوعیسی، مغیره بن شعبهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله متعال، رنجانیدن مادران، خودداری از ادای حقوق مالیِ دیگران و تصاحب حقوق آن‌ها، و زنده به گور کردن دختران را بر شما حرام نموده و برای شما ناپسند (و حرام) گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید و سؤال‌های فراوان (و درخواست‌های بی‌مورد) مطرح نمایید و اموال و دارایی‌های خود را (در راه‌های نامشروع) تباه کنید».

[نووی: در این‌باره احادیثی وجود دارد که در باب پیشین، ذکر شد؛ مانند این حدیث که: «وأَقْطعُ مَنْ قَطَعکِ».([6]) و این حدیث که: «وَمَن قَطَعَنی، قَطَعَهُ اللَّه».([7])]

شرح

همه‌ی این احادیث، نشان‌گر حرام بودن قطع صله‌ی رحم و نافرمانی پدر و مادر است؛ پیش‌تر نمونه‌هایی از این احادیث، ذکر شد. افزون بر احادیث گذشته، حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص$ ذکر شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «یکی از گناهان کبیره، اینست که شخصی به پدر و مادرش دشنام دهد». و در روایتی دیگر آمده است: «یکی از بزرگ‌ترین گناهان کبیره، اینست که شخصی پدر و مادر خود را لعن و نفرین کند». سؤال شد: چگونه کسی پدر و مادر خود را لعن و نفرین می‌کند؟! زیرا خیلی شگفت‌آور است که کسی، به پدر و مادرش دشنام دهد یا نفرینشان کند. فرمود: «پدرِ کسی را دشنام می‌دهد و او نیز در مقابل، پدر او را دشنام می‌دهد؛ و مادرِ کسی را دشنام می‌دهد و او نیز در مقابل، مادر وی را دشنام می‌دهد».

این هشدار جدی، نشان‌گر اینست که انسان باید همه‌ی دقتش را به‌کار گیرد تا مبادا به عنوان یک محرّک یا عامل تحریک‌کننده، سبب شود که به پدر و مادرش دشنام دهند؛ یعنی مبادا به پدر و مادرِ کسی دشنام دهد. زیرا این امر، طرف مقابل را به واکنش وامی دارد و باعث می‌شود که او نیز مقابله به مثل کند و به پدر و مادرِ این شخص، دشنام دهد؛ این، بدین معنا نیست که مقابله با مثل در چنین مواردی، جایز است و می‌توانیم در برابر اهانت دیگران به پدر و مادرِ خویش، به پدر و مادرِ آن‌ها ناسزا بگوییم. زیرا هیچ‌کس، بارِ گناهِ دیگری را به‌دوش نمی‌کشد، ولی معمولاً انسان‌ها در تعامل با دیگران، مقابله به مثل می‌کنند؛ از این‌رو اگر به کسی به دشنام دهند، او نیز در مقابل، ناسزا می گوید و لب به دشنام می‌گشاید. همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖۗ[الأنعام: ١٠٨]        

به معبودان کسانی که غیر الله را عبادت می­کنند، دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی به الله ناسزا خواهند گفت.

لذا اگر کسی باعث شود که به پدر و مادرش ناسزا بگویند، در این گناه، سهیم خواهد بود.

سپس مؤلف رحمه الله  حدیثی بدین مضمون نقل کرده که مغیره بن شعبهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله متعال، رنجانیدن مادران، خودداری از ادای حقوق مالی دیگران و تصاحب حقوق آن‌ها، و زنده به گور کردن دختران را بر شما حرام نموده و برای شما ناپسند (حرام) گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید و سؤال‌های فراوان (و درخواست‌های بی‌مورد) مطرح نمایید و اموال و دارایی‌های خود را (در راه‌های نامشروع) تباه کنید».

شاهد موضوع از این حدیث، این‌جاست که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نافرمانی مادران یا رنجانیدن آن‌ها را یکی از کارهای حرام برشمرد. رنجانیدن مادران، به معنای کوتاهی در انجام وظایفی‌ست که فرزندان درباره‌ی مادران خود دارند؛ و هرکس در نیکی به مادرش کوتاهی کند، باعث رنجش خاطرش می‌شود. زنده به گور کردن دختران نیز حرام است؛ در دوران جاهلیت، داشتن فرزند دختر را ناپسند می‌دانستند و بد می‌بردند که دخترشان را به‌ازدواج یک مرد دربیاورند؛ از این‌رو همین‌که صاحب فرزند دختر می‌شدند، گودالی می‌کَندند و بدین‌‌سان دخترشان را زنده به گور می‌کردند. الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ ٨ بِأَیِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ ٩                    [التکویر: ٨،  ٩]      

و آن‌گاه که از دختر زنده به گورشده بپرسند: به کدامین گناه کشته شده است؟

از این‌رو الله متعال، زنده به گور کردن دختران را که یکی از بزرگ‌ترین گناهان کبیره است، حرام گردانید. شکی نیست که اگر کسی، یک شخص بیگانه را بکشد، برای همیشه در دوزخ خواهد ماند؛ زیرا الله متعال، فرموده است:

﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا ٩٣  [النساء : ٩٣]    

و هر کس، مؤمنی را به‌عمد بکشد، جزایش دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند؛ و الله بر او خشم گرفته، و او را از رحمتش دور نموده و عذاب بزرگی برایش آماده ساخته است.

بنابراین، جُرم کسی که یکی از نزدیکان خود را می‌کُشد، به‌مراتب، سخت‌تر و سنگین‌تر است.

«ومنْعًا وهات»، یعنی: برخی از انسان‌ها از طریق ضایع کردن حق دیگران و ندادنِ حقوق مالی آن‌ها یا از طریق تصاحب اموال سایر افراد، مال و ثروتی به‌هم می‌زنند؛ و این، حرام است. به عبارت دیگر از دادن حقوقِ مالی دیگران طفره می‌روند و خواهان اموالی هستند که به آن‌ها تعلق ندارد. «هات» یعنی: به من پول و ثروت بدهید که نوعی زیاده‌خواهی‌ست؛ «ومنْعًا»، یعنی آن‌چه را که بر آن‌ها واجب است، نمی‌دهند. این هم جزو کارهایی‌ست که الله عزوجل  حرام نموده است؛ زیرا برای هیچ‌کس خودداری از ادای حقوق مالی، جایز نیست؛ همان‌طور که مطالبات مالی بی‌اساس، نارواست و این، هر دو، حرام می‌باشد. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله متعال، رنجانیدن مادران، خودداری از ادای حقوق مالی دیگران و تصاحب حقوق آن‌ها را بر شما حرام نموده است».

در ادامه‌ی این حدیث، آمده است: «و برای شما ناپسند (حرام) گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید و سؤال‌های فراوان (و درخواست‌های بی‌مورد) مطرح نمایید و اموال و دارایی‌های خود را (در راه‌های نامشروع) تباه کنید». در این حدیث، کراهت و تحریم با هم آمده که به یک معناست؛ زیرا این دو واژه در زبان شرعی، یک مفهوم دارند و چنین به‌نظر می‌رسد که کاربرد این دو واژه فقط به‌خاطر اختلاف تعبیر است.

فرمود: «و برای شما ناپسند (حرام) گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید». یعنی: الله عزوجل  زیاده‌گویی یا بگومگوهای بی‌اساس و بازگو کردن هر سخنی را حرام نموده است. به عبارت دیگر برای کسی جایز نیست که سخن گفتن درباره‌ی دیگران، همه‌ی زندگی‌اش شود و همواره بگومگو کند و بگوید که چنین گفته‌اند و چنین گفته شده است! ناگفته نماند که اگر رد و بدل کردن چنین سخنانی درباره‌ی آبروی علما و مسؤولان باشد، گناهش بیش‌تر است. انسان مؤمن، به‌فرموده‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  فقط سخن نیک می‌گوید؛ همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّه وَالْیوْمِ الآخِر، فلْیقُلْ خیراً أَوْ لِیَصمُتْ». یعنی: «هرکس، به الله و روز قیامت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید، یا ساکت باشد».

احتمال دارد منظور از کثرت سؤال که از آن منع شده است، پرسش‌های علمی باشد یا درخواست‌ِ کمکِ مالی از دیگران.

در موردِ اول، زمانی کثرت سؤال، مکروه و ناپسند است که قصد پرسش‌گر، از سؤال‌پیچ کردن طرف مقابلش این باشد که او را خسته و درمانده نماید؛ ولی اگر قصد سؤال‌کننده، اینست که بر اطلاعات و معلومات خویش بیفزاید و نکات جدیدی فرابگیرد، هیچ اشکالی ندارد. عبدالله بن عباس$ به‌کثرت سؤال می‌کرد؛ از او پرسیدند: چگونه این‌همه علم و دانش را کسب کردی؟ فرمود: با زبانی‌ پرسش‌گر، قلبی اندیشمند و پیکری که در راه کسب علم، خستگی به خود راه نمی‌داد.

به‌هر حال اگر قصد سؤال‌کننده، مچ‌گیری یا عیب‌جویی بر طرف مقابلش و درمانده کردن او باشد، در این صورت، سؤال کردن، مکروه است.

و اما حالت دوم، یعنی درخواست کمکِ مالی، ویژگی آدم‌های طمع‌کار و حریص است؛ از این‌رو درخواست پول یا کمک مالی از دیگران، جز در شرایط اضطراری، جایز نمی‌باشد. البته درخواست کمک مالی از دوست بسیار نزدیک و صمیمی، یا از مسؤولان وظیفه‌شناس که بی‌منت به وظیفه‌ی خود عمل می‌کنند، بی‌اشکال است؛ در غیر این صورت، درخواست کمکِ مالی جز در شرایط اضطراری، جایز نیست. آیا مال دنیا، آن‌قدر ارزش دارد که کسی برای به دست آوردن چند ریال، ممنونِ این و آن شود؟

ضایع کردن مال نیز حرام است؛ یعنی برای هیچ‌کس جایز نیست که مالش را در کارهایی مصرف نماید که هیچ نفع دینی و دنیوی ندارند؛ زیرا الله متعال، فرموده است:

﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَکُمُ ٱلَّتِی جَعَلَ ٱللَّهُ لَکُمۡ قِیَٰمٗا          [النساء : ٥] 

 و اموالی را که الله وسیله­ی ماندگاری و قوام (زندگی) شما قرار داده است، به سفیهان و بی‌خردان ندهید.

لذا مال و ثروت، وسیله‌ی ماندگاری و قوام زندگی‌ست و منافع دینی و دنیوی مردم، به وسیله‌ی مال و ثروت به‌انجام می‌رسد و اگر انسان، مال و ثروتش را در راه‌های بی‌فایده هزینه کند، در واقع مالش را تباه کرده است؛ بدتر از این، عمل‌کرد کسانی‌ست که مال و ثروت خویش را در راه‌های حرام مصرف می‌کنند و بدین‌سان مرتکب دو عمل بسیار زشت می‌شوند:

یکم: ضایع کردن مال خود.

دوم: ارتکاب عمل حرام.

لذا بر هر انسانی واجب است که از مال و ثروتش نگهداری کند و آن را فقط در راه‌های مشروع و در جهت منافع دینی و دنیوی، مصرف نماید.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 2654؛ و صحیح مسلم، ش:87.

([2]) صحیح بخاری، ش: 6675.

([3]) صحیح بخاری، ش: 5973؛ و صحیح مسلم، ش:90.

([4]) صحیح بخاری، ش: 5984؛ و صحیح مسلم، ش:2556.

([5]) صحیح بخاری، ش: (2408، 5975) و صحیح مسلم، ش: 593.

([6]) یعنی: «و هرکس، تو را قطع نماید (و حق خویشاوندی را ادا نکند)،  با او قطع رابطه کنم (و او را از رحمت خویش دور بگردانم؟)» ر.ک: حدیث شماره‌‌ی 320 همین کتاب.

([7]) یعنی: «و هرکس، مرا قطع کند (و حقّ خویشاوندی را به‌جا نیاورد)، الله، او را از رحمتش دور بگرداند». ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی328.

40- باب: نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی

40- باب: نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ          [النساء : ٣٦] 

 و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایه‌ای که خویشاوند است و به همسایه‌ی بیگانه، و یار هم‌نشین و مسافرِ در راه‌مانده و آن‌که مالکش شده‌اید.

و می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا ١

                                                                                             [النساء:1]

و تقوای الله را در پیش بگیرید که به نام او از یکدیگر درخواست می­کنید و از گسستن رابطه­ی خویشاوندی پروا نمایید.

و می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ                              [الرعد: ٢١] 

و کسانی ‌که پیوندهایی را که الله به برقراری آن دستور داده، برقرار می‌دارند.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا ٢٤[الإسراء: ٢٣،  ٢٤]   

و پروردگارت فرمان داد که جز او را عبادت و پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی نمایید. و چون یکی از آن‌ها یا هر دوی آن‌ها نزدت به سن پیری رسیدند، کوچک‌ترین سخن ناخوشایندی به آنان مگو و بر سرشان داد مزن و به آنان سخن نیکی بگو. و از روی مهربانی بالِ فروتنی و تواضعت را برایشان فرود آور و بگو: ای پروردگارم! همان‌گونه که در کودکی مرا پرورش دادند، آنان را مشمول رحمت خویش بگردان.

و می‌فرماید:

﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِی عَامَیۡنِ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیۡکَ         [لقمان: ١٤]      

و به انسان درباره‌ی پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش در حالی که دچار ضعف روز‌افزون می‌شد، به او باردار گشت و تا دو سال هم به او شیر می‌دهد. (آری؛ به او سفارش کردیم) که سپاس‌گزار من و پدر و مادرت باش.

317- عَن أبی عبد الرحمن عبد الله بن مسعودt قال: سأَلتُ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم : أَیُّ الْعملِ أَحبُّ إلى الله تَعالى؟ قال: «الصَّلاةُ على وقْتِهَا». قُلْت: ثُمَّ أَی؟ قال: «بِرُّ الْوَالِدیْنِ». قلت: ثُمَّ أَی؟ قال: «الجِهَادُ فی سبِیِل اللَّهِ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: ابوعبدالرحمن، عبدالله بن مسعودt می‌گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدم: کدامین عمل نزد الله متعال، پسندیده‌تر است؟ فرمود: «نمازِ سرِ وقت». گفتم: سپس کدامین عمل؟ فرمود: «نیکی به پدر و مادر». سؤال کردم: سپس چه عملی؟ فرمود: «جهاد در راه الله».

318- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لا یَجْزِی ولَدٌ والِداً إِلاَّ أَنْ یَجِدَهُ مملُوکا، فَیَشْتَرِیَه، فَیَعْتِقَهُ». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ فرزندی، نمی‌تواند حق پدرش را ادا کند، مگر این‌که پدرش را برده‌ی کسی ببیند و او را خریداری و آزاد کند».

شرح

مؤلف رحمه الله ، می‌گوید: «باب نیکی به پدر و مادر و رعایت پیوند خویشاوندی». وی، به‌پیروی از متون و داده‌های شرعی، از نیکی به پدر و مادر، به «بِرُّ الْوَالِدیْنِ» و از پیوند خویشاوندی به «صله‌ی رحم» تعبیر کرده است. نیکی به پدر و مادر، از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین عبادت‌هاست و پس از اطاعت از الله و پیامبرش، در رده‌ی دوم اهمیت قرار دارد. همان‌طور که مشاهده می‌کنید مؤلف رحمه الله ، آیه‌های فراوانی در این باره ذکر کرده است. همه‌ی این آیات، نشان‌گر حقوق بزرگی‌ست که پدر و مادر بر فرزندان خود دارند. الله متعال، به سختی‌هایی اشاره فرموده است که مادر برای فرزندش متحمل می‌شود؛ مادر از زمانی که باردار می‌گردد تا هنگامی که وضع حمل می‌کند، دچار ضعف روزافزون می‌شود تا این‌که سختی‌های زایمان را پشت سر می‌گذارد و پس از تحمل این‌همه سختی، فرزندش را به دنیا می‌آورد. همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ کُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ کُرۡهٗا                                       [الأحقاف: ١٥]     

مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی، او را به دنیا آورد.

سپس الله متعال، سخت‌ترین دوران زندگی پدر و مادر را بیان فرموده است:     ﴿إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ[الإسراء: ٢٣]   یعنی: «و چون یکی از آن‌ها یا هر دوی آن‌ها نزدت به سن پیری رسیدند، کوچک‌ترین سخن ناخوشایندی به آنان نگو». زیرا وقتی پدر و مادر، پیر می‌شوند، ضعیف و ناتوان شده، نیازمندِ فرزندانشان می‌گردند؛ با این حال، الله متعال دستور می‌دهد که کوچک‌ترین سخن ناخوشایندی به آن‌ها نگو؛ یعنی به آن‌ها نگو که از دست شما خسته شدم. بلکه رفتار نیک و پسندیده ای با آنان داشته باش و وقتی سخن می‌گویند یا بهانه‌جویی می‌کنند، بر سرِشان فریاد نزن: ﴿وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا ٢٣ یعنی: «و به آنان، سخن نیکی بگو». به عبارت دیگر پاسخشان را به‌نیکی بده؛ چون حق زیادی بر تو دارند.

سپس مؤلف رحمه الله ، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابن مسعودt از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: کدامین عمل نزد الله متعال، پسندیده‌تر است؟ فرمود: «نمازِ سرِ وقت». و باز سؤال کرد: سپس کدامین عمل؟ فرمود: «نیکی به پدر و مادر». پرسید: سپس چه عملی؟ فرمود: «جهاد در راه الله». بدین‌سان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیکی به پدر و مادر را پیش از جهاد در راه الله ذکر کرد. اگر ابن‌مسعودt بیش از این هم سؤال می‌کرد، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پاسخش را به‌روشنی می‌داد.

این، نشان‌گر اهمیت نیکی به پدر و مادر است. نیکی به پدر و مادر، دامنه‌ی گسترده‌ای دارد که شامل خوش‌رفتاری و خوش‌زبانی با آنان و نیز حمایت مالی از آن‌هاست؛ البته در حد توان. زیرا الله متعال دستور داده است: تا آن‌جا که می‌توانید، یعنی در حد توان خود، تقوا پیشه کنید. در برابرِ نیکی به پدر و مادر، نافرمانی از آن‌ها قرار دارد.

سپس مؤلف رحمه الله  دومین حدیث ذکر کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «هیچ فرزندی، نمی‌تواند حق پدرش را ادا کند، مگر این‌که پدرش را برده‌ی کسی ببیند و او را خریداری و آزاد کند». زیرا بدین‌سان پدرش را  از قید بردگی انسان، آزاد می‌کند. این حدیث بدین معنا نیست که هرکس، پدرش را برده‌ی کسی ببیند و او را خریداری کند، پدرش در قید بردگی او درمی‌آید؛ بلکه بلافاصله پس از پرداخت پول آزادی‌اش، پدرش آزاد می‌شود و نیازی به این نیست که فرزند، آزادی پدرش را اعلام کند؛ مادر نیز همین حکم را دارد. و این، نشان‌دهنده‌ی عظمت حقوق پدر و مادر است.

***

319- وعنه أیضاًt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْیوْمِ الآخِر، فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَه، وَمَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْیوم الآخِر، فَلْیصلْ رَحِمَه، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّه وَالْیوْمِ الآخِر، فلْیقُلْ خیراً أَوْ لِیَصمُتْ». [متفقٌ علیه]([3])

ترجمه: هم‌چنین از ابوهریرهt روایت است که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس به الله و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد؛ هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، با خویشاوندانش ارتباط داشته باشد؛ هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد».

320- وعنه قال: قال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّ اللهَ تَعَالى خَلَقَ الخَلْقَ حَتَّى إِذَا فَرَغَ مِنْهُمْ قَامَتِ الرَّحِم، فَقَالَت: هذا مُقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ الْقَطِیعةِ؛ قال: نَعَمْ أَمَا تَرْضینَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَک، وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَک؟ قالت: بَلَى، قال فذلِک لَکَ»، ثم قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «اقرءوا إِنْ شِئتُم: ﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣   [متفقٌ علیه]([4])

وفی روایة للبخاری: فقال اللهُ تعالى: «مَنْ وَصلَکِ، وَصلْتُه، ومنْ قَطَعکِ قطعتُهُ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله متعال، آفریده‌هایش را خلق کرد؛ پس از این‌که آفرینش آن‌ها را به پایان رساند، رَحِم (خویشاوندی) برخاست و گفت: برخاسته‌ام تا از قطع پیوند خویشاوندی به تو پناه ببرم. الله متعال فرمود: آیا راضی نیستی به این‌که هرکس تو را وصل کند، با او پیوند داشته باشم (و او را به رحمت خویش برسانم) و هرکس، تو را قطع کند، با او قطع رابطه کنم (و او را از رحمت خویش دور بگردانم؟) پاسخ داد: بلی؛ (الله) فرمود: «این حق، برای تو محفوظ است». سپس رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: ([5]) «اگر خواستید، این آیات را بخوانید:

﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣                                                                                  [محمد : ٢٢،  ٢٣] 

چه بسا آن‌گاه که سرپرست (امور مردم) شوید، در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه با خویشاوندانتان را قطع نمایید. الله، چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و (گوش‌های) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است.

در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «الله متعال فرمود: کسی که تو را وصل کند (حق خویشاوندی را ادا نماید) به او می‌پیوندم؛([6]) و هرکس، تو (رابطه‌ی خویشاوندی) را قطع کند، با او قطع رابطه می‌کنم».([7])

321- وعنهt قال: جَاءَ رَجُلٌ إلى رسول اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: یا رسولَ الله! مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بحُسنِ صَحَابَتی؟ قال: «أُمُّک». قال: ثُمَّ من؟ قال: «أُمُّکَ». قال: ثُمَّ مَن؟ قال: «أُمُّکَ» قال: ثُمَّ مَن؟ قال: «أَبُوکَ». [متفقٌ علیه]([8])

وفی روایة : یا رسول الله! مَنْ أَحَقُّ الناس بِحُسْن الصُّحْبة؟ قال: «أُمُّکَ ثُمَّ أُمُّک، ثُمَّ أُمُّک، ثمَّ أَباک، ثُمَّ أَدْنَاکَ أَدْنَاکَ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: مردی نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: چه کسی بیش از دیگران، سزاوار اینست که با او خوش‌رفتار باشم؟ فرمود: «مادرت». دوباره پرسید: سپس چه کسی؟ فرمود: «مادرت». باز سؤال کرد: سپس چه کسی؟ فرمود: «مادرت». گفت: آن‌گاه چه کسی؟ فرمود: «پدرت».

و در روایتی آمده است: (آن مرد پرسید:) ای رسول‌خدا! چه کسی بیش از همه‌ی مردم، به خوش‌رفتاری من سزاوارتر است؟ فرمود: «مادرت، سپس مادرت، سپس مادرت، و آن‌گاه به پدرت نیکی کن و به همین ترتیب به هرکس که به تو نزدیک‌تر است».

شرح

این دو حدیث، درباره‌ی جایگاه و اهمیت والای صله‌‌ی رحم است. پیش‌تر این نکته را بیان کردم که منظور از صله‌ی رحم، ارتباط خویشاوندی‌ست و این، به عُرف مردم و عادت‌ِ آن‌ها بستگی دارد؛ زیرا چند و چون پیوند خویشاوندی و حد و اندازه‌ی آن در کتاب و سنت، بیان نشده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شرط و قیدی برای آن ذکر نکرده است. به عبارت دیگر، مواردی چون خورد و نوش یا هم‌سفره بودن و یا زندگی در یک مسکن به عنوان شرایط پیوند خویشاوندی، مطرح نیست و این مسأله به عرف مردم بستگی دارد؛ یعنی صله‌ی رحم، همان است که در عرف مردم، ارتباط و پیوند خویشاوندی شناخته شود و در مقابل، آن‌چه مردم قطع رابطه بدانند، بی‌توجهی به صله‌ی رحم به‌شمار می رود؛ این، یک اصل است.

ناگفته نماند که اگر عرف مردم در این باره به‌گونه‌ای از میان برود یا خراب شود که به ارتباط خویشاوندی اهمیت ندهند، چنین عرفی اعتبار ندارد؛ زیرا چنین عادتی، یک عرف یا عادت غیراسلامی‌ست. چنان‌که امروزه در کشورهای غیراسلامی به خانواده‌هایشان اهمیت نمی‌دهند و چه‌بسا اعضای یک خانواده یکدیگر را نمی‌شناسند! گاه فرزندِ یک مرد، بزرگ می‌شود و پدرش را نمی‌شناسد و با هم بیگانه هستند! دلیلش، اینست که آن‌ها به ارتباط خانوادگی و خویشاوندی، اهمیت نمی‌دهند و معنا و مفهوم همسایگی را نمی‌دانند و روابط اجتماعی آن‌ها، خشک، پوچ و فاسد است؛ زیرا کفر، آن‌ها و همه‌ی ارزش‌های اخلاقی آنان را از میان برده است. لذا سخنِ ما، درباره‌ی جامعه‌ی اسلامی متعهدی‌ست که به ارزش‌های دینی و اخلاقی اهمیت می‌دهد؛ از این‌رو آن‌چه در عرف چنین جامعه‌ای، صله‌ی رحم محسوب شود، همان صله‌‌ی رحم یا پیوند خویشاوندی‌ست و آن‌چه که در این جامعه آن را قطع رابطه‌ی خویشاوندی بدانند، قطع این پیوند به‌شمار می‌آید.

در نخستین حدیث ابوهریرهt آمده است که الله متعال، با کسی پیوند دارد و او را از رحمت خویش بهره‌مند می‌سازد که حق پیوند خویشاوندی را به‌جای آورَد و پیوندش را با کسی که پیوند خویشاوندی را قطع ‌کند، قطع می‌نماید و او را از رحمت خود، محروم می‌گرداند. هرکس، خواهانِ ارتباط با پروردگار خویش است؛ پس حق خویشاوندی را ادا کنید و اگر مایلید که الله با شما قطع رابطه کند، رابطه‌ی خویشاوندی خود را قطع کنید؛ این، مجازاتی درخورِ قطع رابطه‌ی خویشاوندی‌ست. لذا هرچه توجه انسان به ادای این حق، بیش‌تر باشد، ارتباطش با الله استوارتر است و هرچه در این زمینه کوتاهی کند، از اجر و ثواب او کاسته می‌شود و بی‌گمان الله متعال، به هیچ‌کس ستم نمی‌کند.

مؤلف رحمه الله  این دو آیه ذکر کرده که الله عزوجل  فرموده است:

﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣                                                                                  [محمد : ٢٢،  ٢٣] 

چه بسا آن‌گاه که سرپرست (امور مردم) شوید، در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه با خویشاوندانتان را قطع نمایید. الله، چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و (گوش‌های) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است.

در این آیه بدین نکته تصریح شده که تبهکاران و کسانی که در زمین به فساد و تباهی می‌پردازند و رابطه با خویشاوندانشان را قطع می‌کنند، از رحمت الهی دور می‌شوند و الله متعال، آن‌ها را از شنیدنِ سخن حق، کَر می‌گرداند و به‌فرض این‌که سخن حق را بشنوند، هیچ سودی از آن نمی‌برند؛ هم‌چنین چشمانشان را از دیدن حقیقت، کور گردانیده و راه‌های سعادت و نیکی را نمی‌بینند؛ زیرا چشم و گوش، دو راه اساسی برای انتقال اطلاعات به قلب هستند و وقتی مسیرِ انتقال، خراب شود، هیچ خیری به قلب نمی‌رسد. پناه بر الله.

علما، بذل و بخشش به نزدیکان و خویشاوندان را یکی از نمونه‌های ارتباط با آنان برشمرده‌ و گفته‌اند: ثروتمندی که خویشاوندانِ فقیری دارد و خود، جزو وارثان آن‌ها محسوب می‌شود، بر او واجب است که نفقه‌ی این‌ها را بدهد، یعنی مخارج متعارف آن‌ها را تأمین کند؛ مانند دو برادر که یکی از آن‌ها، ثروتمند است و دیگری، فقیر، و توانایی کسب و کار ندارد. لذا از آن‌جا که برادر از برادر، ارث می‌برد، بر برادر ثروتمند واجب است که مخارج متعارف برادر فقیرش و ناتوانش را که کسب و کاری ندارد، تأمین کند. این، یکی از مصادیق و نمونه‌های پیوند خویشاوندی‌ست.

علما، هم‌چنین گفته‌اند: اگر خویشاوند فقیر برای ازدواج به کمک و حمایت نیاز داشت، کمک کردن به او واجب است؛ زیرا ازدواج برای حفظ عفت و پاک‌دامنی، یکی از مهم‌ترین نیازهای انسان است. بنابراین، اگر فقیری، برادرِ ثروتمندی داشته باشد که تنها وارث اوست، بر برادر ثروتمند تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و سواریِ مورد نیازِ برادرِ فقیرش واجب است و چنان‌چه برادر فقیر، قصد ازدواج داشته باشد، برادر ثروتمند باید به او کمک کند.

بر کسی که دانشی درباره‌ی چنین مسایلی ندارد، واجب است که از علما بپرسد تا او را راهنمایی کنند و راه درست را به او نشان دهند؛ زیرا الله جل جلاله  می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِمۡۖ فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٧         [الأنبیاء: ٧] 

ما پیش از تو تنها مردانی را (به عنوان پیامبر) فرستادیم که به آنان وحی می‌کردیم؛ اگر نمی‌دانید، از اهل علم بپرسید.

حدیث دوم، درباره‌ی سزاوارترین شخص به هم‌صحبتی و خوش رفتاری انسان است؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در این حدیث، بیان فرموده که مادر، بیش از دیگران سزاوار اینست که با او خوش‌رفتار باشیم. و چون دوباره‌ در این‌باره از او پرسیدند، باز هم مادر را سزاوارترین شخص به هم‌صحبتی و خوش‌رفتاری معرفی کرد و تا سه بار، او را بیش از همه سزاوار عطوفت، مهرورزی و خوش‌رفتاری دانست و مرتبه‌ی چهارم، پدر را سزاوار تکریم، محبت و خوش‌رفتاری معرفی فرمود؛ زیرا هیچ‌کس مثل مادر به فرزندش، مهر نمی‌ورزد و نسبت به او دل‌سوزی نمی‌کند. الله متعال، می‌فرماید:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ                                                    [لقمان: ١٤] 

مادرش در حالی که دچار ضعف روز‌افزون می‌شد، او را (در شکم خود) حمل کرد.

و می‌فرماید:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ کُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ کُرۡهٗا                                       [الأحقاف: ١٥] 

مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی، او را به دنیا آورد.

ابتدای شب، فرزندش را در گهواره می‌گذارد و او را آرام می‌کند تا بخوابد و وقتی فرزندش بیمار یا بی‌خواب می‌شود، شب تا صبح بیدار می‌ماند تا فرزندش، راحت بخوابد؛ خودش سرما را به جان می‌خرد تا فرزندش گرم باشد و گرمای سخت را تحمل می‌کند تا فرزندش احساس گرما نکند و بیش ازپدر ، به فرزند خویش توجه و رسیدگی می‌نماید. از این‌رو حق مادر، سه برابر حقّ پدر است.

هم‌چنین مانند پدر، پُرزور و قوی نیست و حقش را نمی‌گیرد؛ بنابراین، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سه بار درباره‌ی حق مادر، سفارش فرمود و یک بار نسبت به حق پدر؛ و این، رهنمودی روشن برای انسان است که باید هرچه می‌تواند هم‌صحبت خوبی برای پدر و مادرش باشد و از هیچ خدمتی به آنان دریغ نکند. الله متعال، به ما و همه‌ی مسلمانان توفیق خدمت به پدر و مادر را عنایت کند و همگان را به آن‌چه که خیر و صلاح آن‌ها در آن است، موفق بگرداند و ما و سایر مسلمانان را از لطف و احسان خویش بهره‌مند بفرماید.

***

322- وعنه عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «رغِم أَنْف، ثُم رغِم أَنْف، ثُمَّ رَغِم أَنف مَنْ أَدرْکَ أَبَویْهِ عِنْدَ الْکِبر أَحدُهُمَا أَوْ کِلاهُما، فَلمْ یدْخلِ الجَنَّةَ». [روایت مسلم]([9])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خوار و زبون باد، خوار و زبون باد، خوار و زبون باد کسی که پدر مادرش، هر دو، یا یکی از آن‌ها به سن پیری برسند و او، (با خدمت به آن‌ها) وارد بهشت نشود».

323- وعنهt أَنَّ رجلاً قال: یا رسولَ الله! إِنَّ لی قَرابَةً أَصِلُهُمْ وَیَقْطَعُونی، وَأُحسِنُ إِلَیْهِمِ وَیُسیئُونَ إِلیَّ، وأَحْلُمُ عنهُمْ وَیجْهلُونَ علَیَّ، فقال: «لَئِنْ کُنْتَ کما قُلْتَ، فَکَأَنَّمَا تُسِفُّهُمُ المَلَّ، ولا یَزَالُ معکَ مِنَ الله ظهِیرٌ عَلَیْهِمْ ما دمْتَ عَلَى ذَلکَ». [روایت مسلم]([10])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: مردی، عرض کرد: ای رسول‌خدا! من، خویشاوندانی دارم که با آنان ارتباط برقرار می‌کنم، ولی آن‌ها با من ارتباط ندارند؛ و من به آنان نیکی می‌کنم، ولی آن‌ها به من بد می‌کنند؛ من در برابر بدی‌هایشان شکیبایی می‌ورزم، ولی آن‌ها باز هم به من بدی می‌کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر همین‌گونه باشی که گفتی، گویا خاکستر داغ به آنان می‌خورانی و تا زمانی که به همین روش عمل کنی، پشتیبانی از سوی الله در برابرِ آنان با تو خواهد بود».

324- وعن أَنسٍt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَنْ أَحبَّ أَنْ یُبْسَطَ له فی رِزقِه، ویُنْسأَ لَهُ فی أَثرِه، فَلْیصِلْ رحِمهُ». [متفقٌ علیه]([11])

انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس دوست دارد روزی‌اش، زیاد شود و عمرش طولانی، پس صله‌ی رحم (ارتباط با خویشانش) را رعایت کند».

325- وَ عنهُ قال: کَانَ أَبُو طَلْحَةَt أَکْثَر الأَنْصَارِ بِالمدِینَةِ مَالاً مِنْ نَخْل، وَکَانَ أَحَبُّ أَمْوالِهِ إِلَیْهِ بَیْرَحاء، وَکانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ المسْجِدِ وکانَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم  یدْخُلُهَا وَیشْربُ مِنْ ماءٍ فِیهَا طَیِّبٍ قَالَ أَنَس: فلَمَّا نزَلَتْ هَذِهِ الآیةُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَقام أَبُوطَلْحَةَ إِلى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: یَا رَسُولَ اللهِ إِنَّ اللهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَیْک: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَإِنَّ أَحَبَّ مَالی إِلَیَّ بَیْرَحَاء، وإِنَّهَا صَدقَةٌ للَّهِ تَعَالَى أَرْجُو بِرَّهَا وذُخْرهَا عِنْد الله تعالى، فَضَعْها یا رسول الله حیْثُ أَرَاکَ اللَّهُ، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «بَخ، ذلِکَ مَالٌ رَابح، ذلِکَ مَالٌ رَابِح، وَقَدْ سمِعْتُ مَا قُلْت، وَإِنِّی أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا فی الأَقْرَبِینَ». فقال أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ یَا رَسُولَ اللهِ، فَقَسَّمَهَا أَبُو طَلْحَةَ فی أَقَاربِه، وَبَنی عَمِّهِ. [متفقٌ علیه]([12])

ترجمه: انسt می‌گوید: ابوطلحهt در میان انصار مدینه، از لحاظ داشتن نخل، از همه ثروتمندتر بود؛ محبوب‌ترین ثروتش نزد او نخلستانی به نام «بیرحاء» در مقابل مسجد بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گاه به این نخلستان می‌رفت و از آبِ گوارایش می‌نوشید. انسt می‌گوید: وقتی این آیه نازل شد: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ، ابوطلحهt نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و گفت: ای رسول‌خدا! الله متعال، این آیه را بر شما نازل کرده و (فرموده) است:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

(ابوطلحه افزود:) باغ بیرحاء، محبوب‌ترین ثروتِ من است و می‌خواهم آن را در راه الله صدقه دهم و به خیر و ثواب آن نزد الله، امیدوارم؛ پس هرطور که مناسب می‌دانید، درباره‌اش تصمیم بگیرید. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به‌به! این، مال سودمندی‌ست؛ این، مالِ سودمندی‌ست و آن‌چه گفتی، شنیدم؛ نظرِ من، اینست که آن را میانِ خویشاوندانت تقسیم کنی». ابوطلحهt گفت: ای رسول‌خدا! همین کار را می‌کنم. سپس آن را میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد.

326- وعن عبد الله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما قال: أَقْبلَ رجُلٌ إِلى نَبِیِّ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، فقال: أُبایِعُکَ على الهِجرةِ وَالجِهَادِ أَبتَغِی الأَجرَ مِنَ الله تعالى. قال: «فَهَلْ مِنْ والدِیْکَ أَحدٌ حَی؟» قال: نعمْ بل کِلاهُما. قال: «فَتَبْتَغِی الأَجْرَ مِنَ الله تعالى؟» قال: نعم. قال: «فَارْجعْ إِلى والدِیْک، فَأَحْسِنْ صُحْبتَهُما». [متفقٌ علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([13])

وفی روایةٍ لهُما: جاءَ رجلٌ فاسْتَأْذَنُه فی الجِهَادِ فقال: «أَحیٌّ والِداک؟» قال: نَعَم، قال: «ففِیهِما فَجاهِدْ».

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاصt می‌گوید: مردی، نزد پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: برای کسب اجر و پاداش از الله متعال، با شما بر سرِ هجرت و جهاد پیمان می‌بندم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا پدر یا مادرت، زنده‌اند؟» پاسخ داد: آری؛ هر دوی آن‌ها زنده‌اند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: «و اجر و ثواب الله متعال را می‌طلبی؟» گفت: بله. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پس نزد پدر و مادرت برگرد و با آنان رفتار نیک و پسندیده‌ای داشته باش».

در روایتی دیگر از بخاری و مسلم، آمده است: مردی (نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) آمد و اجازه‌ی جهاد خواست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا پدر و مادرت زنده‌اند؟» پاسخ داد: بله. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «جهاد تو، خدمت به ایشان است».

327- وَعنهُ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَیْسَ الْواصِلُ بِالمُکافئ وَلکِنَّ الواصِلَ الَّذی إِذا قَطَعتْ رَحِمُهُ وصلَهَا». [روایت بخاری]([14])

ترجمه: عبدالله بن عمرو$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وصل‌کننده‌ی راستین پیوندِ خویشاوندی، کسی نیست که به‌خاطر ارتباطی که خویشاوندانش با او دارند، با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند؛ بلکه کسی‌ست که وقتی با او قطع رابطه می‌کنند، او ارتباطش را با آن‌ها حفظ می‌نماید».

328- وعن عائشة قالت: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «الرَّحمُ مَعَلَّقَةٌ بِالعَرْشِ تَقُول: مَنْ وصلنی وَصَلَهُ اللَّه، وَمَن قَطَعَنی، قَطَعَهُ اللَّه». [متفقٌ علیه]([15])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «رَحِم به عرش، آویزان است و می‌گوید: هرکس، پیوند خویشاوندی را برقرار کند، الله، او را از رحمت خویش بهره‌مند سازد و هرکس مرا (یعنی پیوند خویشاوندی را) قطع کند، الله او را از رحمتش محروم بگرداند».

329- وعن أُمِّ المُؤْمِنِینَ میمُونَةَ بنْتِ الحارِثِ رضی الله عنها أَنَّهَا أَعتَقَتْ ولیدةً وَلَم تَستَأْذِنِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  فلَمَّا کانَ یومَها الَّذی یدورُ عَلَیْهَا فِیه، قالت: أشَعَرْتَ یَا رَسُول الله إِنِّی أَعْتَقْتُ ولِیدتی؟ قال: «أَوَ فَعلْت؟». قالت: نَعمْ. قال: «أَما إِنَّکِ لو أَعْطَیتِهَا أَخوالَکِ کان أَعظَمَ لأجرِکِ». [متفقٌ علیه]([16])

ترجمه: از ام‌المؤمنین میمونه دخت حارث& روایت است که ایشان، کنیزی را آزاد کرد و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اجازه نگرفت. روزِ نوبتش که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به خانه‌اش می‌رفت، عرض کرد: ای رسول‌خدا! آیا می‌دانید که من، کنیزم را آزاد کردم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا واقعاً چنین کاری کردی؟» پاسخ داد: بله. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ولی اگر او را به دایی‌هایت می‌بخشیدی، پاداشِ بیش‌تری به تو می‌رسید».

شرح

این احادیث، درباره‌ی فضیلت و اهمیت صله‌ی رحم است و نشان می‌دهد: پیوند خویشاوندی، این نیست که انسان، در پاسخ پیوندی که خویشانش با او دارند، با آن‌ها ارتباط داشته باشد؛ بلکه صله‌ی رحم، در حقیقت، اینست که انسان با خویشاوندانی که با او ارتباط ندارند، رابطه داشته باشد و بدین‌سان پیوند خویشاوندی‌اش به‌خاطر خداست، نه بدین‌خاطر که مردم از او تعریف و تمجید کنند یا ارتباطش با بندگان خدا، صرفاً در پاسخ ارتباطی باشد که با او دارند. همان‌گونه که در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدین نکته تصریح شده است. در این احادیث، هم‌چنین آمده است که رحم، به عرش آویزان است و می‌گوید: «هرکس، مرا وصل کند (یعنی پیوند خویشاوندی را رعایت کند) الله، او را به رحمت خویش برساند». این، جمله‌ای دعایی‌ست؛ و احتمال دارد که جمله‌ای خبری باشد؛ لذا بدین مفهوم است که هرکس صله‌ی رحم کند، الله او را از رحمتش برخوردار می‌سازد. و هر دو احتمال، صحیح است و نشان می‌دهد که صله‌ی رحم، اهمیت فراوانی دارد؛ به گونه‌ای که زیر عرش، چنین دعایی می‌کند یا چنین خبری می‌دهد.

سپس مؤلف رحمه الله ، داستان مردی را ذکر کرده که با خویشاوندانش ارتباط داشت، ولی آنها با او ارتباط نداشتند؛ او، به آن‌ها نیکی می‌کرد و پاسخی جز بدی نمی‌دید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او فرمود: «اگر همین‌گونه باشی که گفتی، گویا خاکستر داغ در دهانشان می‌گذاری». یعنی به سبب رفتارِ بدی که با تو دارند، سزاوار چنین مجازاتی هستند و «تا زمانی که چنین روی‌کردی داشته باشی، پشتیبانی از سوی الله در برابرِ آنان با تو خواهد بود» و بدین‌سان به‌رغم این‌که با تو قطع رابطه می‌کنند، با آنان ارتباط خواهی داشت.

این احادیث و امثال آن، نشان‌گر اینست که صله‌ی رحم و رعایت پیوند خویشاوندی در حد توان انسان و به‌اندازه‌ای که عرف جامعه‌ی اسلامی اقتضا می‌کند، واجب است و این، هشداری جدی درباره‌ی قطع رابطه‌ی خویشاوندی به‌شمار می‌رود.

***

330- وعن أسماءَ بنتِ أَبی بکر الصدیق رضی الله عنهما قَالَتْ: قَدِمَتْ عَلَیَّ أُمِّی وَهِیَ مُشرکةٌ فی عَهْدِ رسولِالله صلی الله علیه و آله و سلم  فاسْتَفْتَیْتُ رَسُولَالله صلی الله علیه و آله و سلم ، قُلْتُ: قَدِمَتْ عَلَیَّ أُمِّی وَهِیَ رَاغِبَةٌ، أفَأصِلُ أُمِّی؟ قَالَ: «نَعَمْ، صِلِی أُمَّکِ». [متفقٌ علیه]([17])

ترجمه: اسماء دختر ابوبکر صدیق$ می‌گوید: مادرم، در حالی که مشرک بود، در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدم آمد؛ از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال کردم: مادرم نزدِ من آمده است و از من انتظار (نیکی و هدیه) دارد؛ آیا با او ارتباط بگیرم (و به او نیکی کنم)؟ فرمود: «بله؛ با مادرت ارتباط بگیر».

331- وعن زینب الثقفیةِ امرأةِ عبدِ الله بن مسعودt وعنها قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «تَصَدَّقْنَ یَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ وَلَوْ مِنْ حُلِیِّکُنَّ»، قَالَتْ: فَرَجَعْتُ إِلَى عبد الله بنِ مسعود فقلتُ لَهُ: إنَّکَ رَجُلٌ خَفِیفُ ذَاتِ الیَدِ وَإنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قَدْ أمَرَنَا بِالصَّدَقَةِ فَأْتِهِ فَاسْألْهُ، فإنْ کَانَ ذلِکَ یُجزِئُ عَنِّی وَإلا صَرَفْتُهَا إِلَى غَیْرِکُمْ. فَقَالَ عبدُ اللهِ: بَلِ ائْتِیهِ أنتِ، فانْطَلَقتُ، فَإذا امْرأةٌ مِنَ الأنْصارِ بِبَابِ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  حَاجَتی حَاجَتُها، وَکَانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قَدْ أُلْقِیَتْ عَلَیهِ المَهَابَةُ. فَخَرجَ عَلَیْنَا بِلاَلٌ، فَقُلْنَا لَهُ: ائْتِ رَسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فَأخْبرْهُ أنَّ امْرَأتَیْنِ بالبَابِ تَسألانِکَ: أُتُجْزِئُ الصَّدَقَةُ عَنْهُمَا عَلَى أزْواجِهمَا وَعَلَى أیْتَامٍ فی حُجُورِهِما؟ وَلا تُخْبِرْهُ مَنْ نَحْنُ، فَدَخلَ بِلاَلٌ عَلَى رَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فسأله، فَقَالَ لَهُ رَسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ هُمَا؟» قَالَ: امْرَأةٌ مِنَ الأنْصَارِ وَزَیْنَبُ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أیُّ الزَّیَانِبِ هِیَ؟» قَالَ: امْرَأةُ عبدِ اللهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لَهُمَا أجْرَانِ: أجْرُ القَرَابَةِ وَأجْرُ الصَّدَقَةِ». [متفقٌ علیه]([18])

ترجمه: زینب ثقفی، همسر عبدالله بن مسعودt وعنها می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای زنان! صدقه دهید؛ حتی از زیورآلات خود». (زینب) می‌گوید: نزد عبدالله بن مسعود بازگشتم و به او گفتم: تو، مردی تنگ دست هستی و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ما دستور داده است که صدقه دهیم. نزدشان برو و از ایشان بپرس که آیا می‌توانم به تو صدقه دهم تا در غیر این صورت آن را به دیگران بدهم؟ عبداللهt گفت: تو، خود نزدش برو. لذا من، خودم رفتم و زنی از انصار را مقابل درب خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دیدم که او هم سؤالی مانند سؤال من داشت. و از آن‌جا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پُرهیبت بود، (هیچ‌یک از ما در خود نمی‌دید که در بزند و سؤالش را بپرسد) تا این‌که بلالt خارج شد؛ به او گفتیم: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برو و به ایشان بگو: دو زن، پشتِ در هستند و می‌پرسند: آیا می‌توانند صدقه‌ی اموالشان را به شوهران خود و یتیمانی بدهند که تحت سرپرستی آن‌ها هستند؟ و به ایشان نگو که ما، کیستیم. بلال نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و سؤال را مطرح کرد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از او پرسید: «این دو زن، کیستند؟» پاسخ داد: زنی از انصار و زینب. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کدام زینب؟» بلال، پاسخ داد: همسر عبدالله. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این‌ها، دو اجر دارند: اجر خویشاوندی، و اجر صدقه».

شرح

مؤلف رحمه الله  روایتی بدین مضمون نقل کرده است که اسماء دختر ابوبکر صدیق$ می‌گوید: مادرم، در حالی که مشرک بود، در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدم آمد؛ از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال کردم: مادرم نزدِ من آمده است و از من انتظار (نیکی و محبت) دارد؛ آیا با او ارتباط بگیرم (و به او نیکی کنم)؟ فرمود: «بله؛ با مادرت ارتباط بگیر».

در متن این روایت آمده است: «وَهِیَ رَاغِبَةٌ». برخی از علما گفته‌اند: بدین معناست که به اسلام، رغبت دارد. لذا ارتباط با او، بدین‌خاطر بود که علاقه و رغبت بیش‌تری به اسلام، پیدا کند و مسلمان شود. هم‌چنین گفته شده که این عبارت، بدین مفهوم است که: او، انتظار دارد که با او ارتباط داشته باشم. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به اسماء& دستور داد که با مادرش ارتباط بگیرد. لذا مادر اسماء، با این امید و اشتیاق که دخترش با او ارتباط بگیرد و به او هدیه دهد، به ملاقات دخترش آمد.

این، نشان می‌دهد که انسان باید با خویشاوندانش رابطه داشته باشد، حتی اگر مسلمان نباشند؛ زیرا حق خویشاوندی آن‌ها، به قوت خود باقی‌ست. فرموده‌ی الله متعال در سوره‌ی «لقمان» بیان‌گر همین موضوع است:

﴿وَإِن جَٰهَدَاکَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِی ٱلدُّنۡیَا مَعۡرُوفٗا       [لقمان: ١٥]        

و اگر (پدر و مادرت) تو را بر آن داشتند که چیزی را شریکم بسازی که به آن دانش نداری، از آنان اطاعت مکن و در دنیا با آن‌ها به خوبی رفتار نما.

یعنی اگر پدر و مادرت، مشرک بودند و با تأکید و پافشاری از او می‌خواستند که به الله شرک بورزی، از آنان اطاعت نکن؛ زیرا اطاعت از مخلوق در جهت نافرمانی از خالق، درست نیست. با این حال، در دنیا به آنان به‌نیکی رفتار کن؛ یعنی به وظیفه‌ی خود در قبال آن‌ها عمل نما و با آن‌ها ارتباط داشته باش، هرچند کافر یا فاسق باشند؛ زیرا حق خویشاوندی دارند.

این حدیث هم، نشان‌گر همان موضوعی‌ست که در این آیه بیان شده است؛ چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به اسماء دختر ابوبکر صدیق$ فرمان داد که با مادرش که در آن زمان، مشرک بود، ارتباط بگیرد.

هم‌چنین دریافتیم که صدقه دادن به خویشان، دو پاداش دارد: اجر صله‌ی رحم، و اجر صدقه. دلیلش، روایتیست که زینب دختر مسعود ثقفی، همسر عبدالله بن مسعودt روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  زنان را به صدقه دادن، دستور داد. زینب& به خانه‌اش بازگشت؛ شوهرش، عبدالله بن مسعودt مردی تنگ‌دست و فقیر بود. زینب به شوهرش خبر داد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به زنان دستور داده است که صدقه دهند. لذا عبدالله بن مسعودt از همسرش خواست که به او و نیز یتیمانِ نیازمند، کمک کند. اما این سؤال برای آن‌ها مطرح شد که آیا زن، می‌تواند به شوهر و اعضای خانواده‌ی خود و کسانی که در خانه‌‌اش هستند، صدقه دهد؟ لذا زینب& به خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت تا این مسأله را مطرح کند و حکمش را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بپرسد. وقتی به خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رسید، زنی از انصار را مقابل خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دید که او هم آمده بود تا همین سؤال را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بپرسد. ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پُرهیبت بود و هیچ‌یک از این‌ها در خود نمی‌دید که در بزند و سؤالش را بپرسد تا این‌که بلالt خارج شد؛ آری؛ هیبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌گونه‌ای بود که ابتدا که انسان، ایشان را می‌دید، هیبتشان، انسان را می‌گرفت، ولی پس از اندکی گفتگو و هم‌نشینی، محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در دل می‌نشست. بلالt از خانه خارج شد و از آن دو سؤال کرد: چه‌کار دارید؟ گفتند: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برو و به ایشان بگو: دو زن، پشتِ در هستند و می‌پرسند: آیا می‌توانند صدقه‌ی اموالشان را به شوهران خود و یتیمانی بدهند که تحت سرپرستی آن‌ها هستند؟ و به ایشان نگو که ما، کیستیم. بلال نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و سؤال را مطرح کرد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از او پرسید: «این دو زن، کیستند؟» پاسخ داد: زنی از انصار و زینب. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کدام زینب؟» چون خیلی‌ها، اسمشان زینب بود. بلالt پاسخ داد: همسر عبدالله. عبدالله بن مسعودt خادمِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود و بدون اجازه وارد خانه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌شد. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  عبداللهt و خانواده‌اش را به‌خوبی می‌شناخت و از اوضاع او آگاه بود. آن زنِ انصاری و همسر عبدالله بن مسعودy از بلال خواستند نامی از آن‌ها، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نبرد و نگوید که کیستند؛ ولی بلالt از آن جهت که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال کرد و اطاعت ایشان بر اطاعت دیگران، مقدم است، به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خبر داد که سؤال‌کنندگان؛ زنی از انصار و نیز همسر عبدالله بن مسعود هستند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این‌ها، دو اجر دارند: اجر خویشاوندی، و اجر صدقه». لذا بدین نکته پی می‌بریم که هنگام نیاز، صدقه دادن به فرزندان و همسر (هم زن و هم مرد) جایز است و این، دو پاداش دارد: اجر صدقه، و اجر صله‌ی رحم؛ یعنی انسان می‌تواند در هنگام نیاز، به فرزندان یا همسر خود، صدقه دهد.

ناگفته نماند که اگر این نیاز، جزو همان نفقه‌ای باشد که بر انسان واجب است، در این صورت دادن زکات به کسی که نفقه‌اش بر انسان واجب است، درست نیست؛ ولی اگر نیازش، خارج از حد نفقه باشد یا آن شخص، جزو کسانی نباشد که نفقه‌اش بر انسان، واجب است، در این صورت، دادن زکات به چنین شخصی، بلامانع است؛ یعنی اشکالی ندارد که انسان از زکات اموالش، بدهی پدر، پسر یا همسرش را بپردازد؛ البته در صورتی که بدهکار، زنده باشد؛ یعنی اگر بدهکار، مرده باشد، بدهی‌اش را از مالِ زکات نمی‌دهند؛ بلکه بدهی‌اش را داوطلبانه یا به عنوان صدقه‌ی نفلی و یا از آن‌چه بر جا گذاشته است، ادا می‌کنند.

***

332- وعن أبی سُفْیان صخْر بنِ حربٍt فی حدِیثِهِ الطَّویل فی قصَّةِ هِرقل أَنَّ هِرَقْلَ قال لأَبی سفْیان: فَماذَا یأْمُرُکُمْ بِه؟ یَعْنی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: قلت: یقولُ: «اعْبُدُوا اللهَ وَحدَه، ولا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا، واتْرُکُوا ما یقُولُ آباؤُکم، ویأْمُرُنَا بالصَّلاةِ ، والصِّدْق، والعفَاف، والصِّلَةِ». [متفقٌ علیه]([19])

ترجمه: ابوسفیان، صخر بن حربt ضمن روایتی طولانی از ماجرای ملاقاتش با «هرقل» می‌گوید: هرقل به من گفت: شما را به چیزی فرامی‌خواند؟ منظورش، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود. ابوسفیانt می‌گوید: پاسخ دادم: می‌گوید: «الله یکتا و یگانه را عبادت و پرستش کنید و هیچ چیزی را شریکش نسازید و آن‌چه را پدران شما می‌گفتند، رها نمایید؛ و ما را به نماز، راست‌گویی و درست‌کاری، پاک‌دامنی و صله‌ی رحم، امر می‌کند».

333- وعن أبی ذرt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّکُم ستفْتَحُونَ أَرْضًا یُذْکَرُ فِیهَا القِیرَاطُ».

وفی روایةٍ: «ستفْتحُونَ مصْر وهِی أَرْضٌ یُسَمَّى فِیها القِیراط، فَاستَوْصُوا بِأَهْلِها خیْرًا، فَإِنَّ لَهُمْ ذِمةً ورحِمًا».

وفی روایةٍ: «فإِذا افْتتَحتُموها، فَأَحْسِنُوا إِلى أَهْلِهَا، فَإِنَّ لهُم ذِمَّةً ورحِماً» أَو قال: «ذِمَّةً وصِهرًا». [رواه مسلم]([20])

قال العُلَماء: الرَّحِمُ التی لهُمْ کَوْنُ هَاجَر أُمُّ إِسْماعِیلَ صلی الله علیه و آله و سلم  مِنْهم. «والصِّهْرُ»: کونُ مارِیة أُمِّ إِبراهِیمَ ابنِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  منهم.

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «شما، به‌زودی سرزمینی را فتح می‌کنید که در آن، نام قیراط([21]) ذکر می‌شود».

و در روایت آمده است: «به‌زودی مصر را فتح می‌کنید؛ و آن‌جا سرزمینی‌ست که در آن نام قیراط، ذکر می‌شود. سفارش مرا درباره‌ی نیکی به اهالی آن مراعات کنید؛ زیرا آن‌ها، حرمت و حق خویشاوندی دارند».

و در روایتی دیگر آمده است: «وقتی آن‌جا را فتح کردید، به مردمانش ‌نیکی کنید؛ زیرا آن‌ها، حرمت و حق خویشاوندیِ نسبی دارند». یا فرمود: «زیرا آن‌ها، حرمت و خویشاوندیِ سببی دارند».

علما گفته‌اند: منظور از «رحم» (خویشاوندی نسبی)، اینست که هاجر، مادر اسماعیل صلی الله علیه و آله و سلم ، اهل مصر بوده است؛ و منظور از «صهر» (خویشاوندی سببی) اینست که ماریه، مادر ابراهیم فرزند رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مصری بوده است.

334- وعن أبی هریرةt قال: لما نزلَتْ هذِهِ الآیَةُ: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ ٢١٤[الشعراء : ٢١٤] دعا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  قُرَیْشًا فاجْتَمعُوا فَعَم، وخَصَّ وقال: «یا بَنی عبدِ شَمس، یا بنی کَعْب بنِ لُؤَی، أَنقِذُوا أَنْفُسَکُمْ مِنَ النَّار، یَا بنی مُرَّةَ بنِ کْعب، أَنْقِذُوا أَنفُسَکُمْ مِن النَّار، یا بنی عبْدِ مَنَاف، أَنْقِذُوا أَنْفُسَکُمْ مِنَ النَّار، یا بَنی هاشِمٍ أَنقِذُوا أَنْفُسکُمْ مِنَ النَّار، یا بنی عبْدِ المطَّلِبِ أَنْقِذُوا أَنْفُسکُمْ مِن النَّار، یا فاطِمَة أَنْقِذی نفْسَکِ منَ النَّار، فَإِنی لا أَمْلِکُ لَکُمْ منَ الله شیْئا، غَیْر أَنَّ لَکُمْ رحِماً سأَبلُّهَا بِبِلالِها». [روایت مسلم]([22])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ ٢١٤ «و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده»، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  قریش را فراخواند و طوایف قریش را به‌طور عموم و برخی از افراد را به‌طور خاص، مخاطب قرار داد و فرمود: «ای بنی عبدشمس! ای بنی کعب بن لؤی! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی‌ مره بن کعب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی عبدمناف! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی‌هاشم! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی عبدالمطلب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید. ای فاطمه! خود را از آتش دوزخ نجات بده؛ زیرا من، نمی توانم برای شما نزد الله کاری بکنم؛ تنها کاری که انجام می‌دهم، اینست که با آبِ صله‌ی رحم، آتشِ قطع رابطه با شما را فرومی‌نشانم». (یعنی حق خویشاوندی شما را به‌طرز شایسته‌ای ادا می‌کنم).

335- وعن أبی عبد الله عمرو بن العاص رضی الله عنهما قال: سمعتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  جِهارًا غیْرَ سِرٍّ یَقُول: «إِنَّ آلَ بَنی فُلانٍ لَیُسُوا بأَوْلِیائی إِنَّما وَلِیِّی اللهُ وصالحُ المؤْمِنِین، ولَکِنْ لَهُمْ رحِمٌ أَبُلُّها بِبِلالِها». [متفق علیه؛ این، لفظ بخاری‌ست.]([23])

ابوعبدالله، عبدالله بن عمرو$ می‌گوید: شنیدم که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آشکارا، نه مخفیانه (با صراحت تمام) می‌فرمود: «طایفه‌ی بنی‌فلان، دوستان من نیستند؛ بلکه دوستان من، الله و مؤمنان نیکوکارند. البته حق خویشاوندی آن‌ها محفوظ است که من، آن را به‌طرز شایسته‌ای ادا می‌کنم».

شرح

احادیثی که مؤلف رحمه الله  ذکر کرده، همه، نشان‌‌گر اهمیت صله‌ی رحم (ارتباط با خویشاوندان) است. در رأس این احادیث، حدیث ابوسفیان، صخر بن حربt قرار دارد؛ حکایتش به زمانی برمی‌گردد که ابوسفیان با گروهی از قریشیان نزد «هرقل»، پادشاه روم رفت. این ماجرا پیش از مسلمان شدن ابوسفیانt بود؛ زیرا ابوسفیان در سال فتح مکه مسلمان شد.

این ملاقات، پس از صلح حدیبیه اتفاق افتاده است. هرقل که مردی زیرک بود، اطلاعاتی از تورات و نشانه‌های محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  و محل بعثت ایشان داشت؛ زیرا وصف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و دعوت ایشان در تورات و انجیل آمده است؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ [الأعراف: ١٥٧]      

...پیامبر درس نخوانده­ای که وصف او و نامش را نزد خویش در تورات و انجیل می­بینند.

از این‌رو همان‌گونه که فرزندان خود را به‌خوبی می‌شناسند و شکی درباره‌ی آن‌ها ندارند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را نیز می‌شناسند و هیچ شکی درباره‌‌ی صداقتش ندارند.

هرقل، زمانی که از حضور تعدادی از عرب‌های حجاز در سرزمین خویش، اطلاع یافت، آنان را به حضور خواست تا درباره‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و دعوت ایشان سؤال کند و بداند که دعوت پیامبر نوظهور چیست و از چه چیزی بازمی‌دارد و یارانش چگونه‌اند یا چه وضعیتی دارند. از این‌رو هرقل پرسش‌هایی در این‌باره مطرح کرد که بخاری رحمه الله  در «صحیح» خود در روایتی طولانی ذکر نموده است. یکی از پرسش‌های هرقل، این بود که این پیامبر به چه فرمان می‌دهد؟ پاسخ ابوسفیان، این بود که او، ما را به صله‌ی رحم، صدق و راستی، و عفت و پاک‌دامنی فرامی‌خواند.

صله‌ی رحم، مراعات حقوق خویشاوندی یا ارتباط با خویشان است، و صدق و راستی، به معنای گفتاری‌ست که واقعیت دارد یا مطابق واقعیت است؛ و عفت، یعنی پاک‌دامنی و دوری از زنا و نیز دور نگه داشتن چشم و دست و زبان از مال و آبروی دیگران.

در پایان این گفتگو، هرقل به ابوسفیان گفت: اگر آن‌چه گفتی، حقیقت داشته باشد، به‌زودی جای پای مرا تصرف خواهد کرد. این را کسی چون هرقل می‌گوید که فرمانروای یکی از دو امپراتوری بزرگ آن روز، یعنی روم و ایران است و بر بخش عظیمی از دنیا حکم می‌رانَد؛ ولی می‌داند که دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، حق است و با سرشت و نهاد بشریت مطابقت دارد و با رهنمودهای حیات‌بخش الهی، هم‌سو می‌باشد؛ زیرا به صدق و راستی، عفت و پاک‌دامنی، و صله‌ی رحم، فرامی‌خواند.

سپس مؤلف رحمه الله  تعدادی حدیث درباره‌ی صله‌ی رحم و ارتباط با خویشاوندان روایت کرده است؛ از جمله این روایت که: الله متعال به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد:

﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ ٢١٤                                        [الشعراء : ٢١٤]

و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیرو این فرمان، قریش را جمع کرد و طوایف مختلف قریش را به‌طور عام و برخی از افراد آن را به‌طور خاص خطاب قرار داد تا این‌که به دخترش فاطمه& فرمود: «یا فاطِمَة! أَنْقِذی نفْسَکِ منَ النَّار». یعنی: «ای فاطمه! خود را از آتش دوزخ نجات بده». و پیامش به همه‌ی آن‌ها، این بود که من، نمی‌توانم نزد الله برای شما کاری بکنم. البته این را هم بیان فرمود که حق خویشاوندی آن‌ها، هم‌چنان محفوظ است و با آب صله‌ی رحم، آتش قطع رابطه با خویشاوندان را فرو می‌نشاند؛ زیرا قطع رابطه با خویشاوندان، آتشی‌ست که با آبِ صله‌ی رحم خاموش می‌شود. پیوند خویشاوندی، با قطع رابطه می‌میرد و ارتباط با خویشان، مانند آب است که به آن، حیات می‌بخشد. همان‌طور که الله متعال، فرموده است:

﴿وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ کُلَّ شَیۡءٍ حَیٍّۚ                                            [الأنبیاء: ٣٠]      

و هر چیز زنده‌ای را از آب قرار دادیم.

یعنی آب، مایه‌ی حیات است؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  صله‌ی رحم را به آبِ تشبیه کرد که پیوند خویشاوندی را خرم و باطراوت نگه می‌دارد.

مؤلف رحمه الله ، هم‌چنین این حدیث را ذکر کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «طایفه‌ی بنی‌فلان، دوستان من نیستند». زیرا کافر بودند. بر هر مسلمانی واجب است که از دوستی با کافران، بیزاری بجوید؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ [الممتحنة : ٤]   

به‌راستی برای شما، در ابراهیم و همراهانش، الگوی نیکی‌ست؛ آن‌گاه که به قوم خویش گفتند: ما، از شما و آن‌چه جز الله می‌پرستید، بیزاریم. ما، به شما باور نداریم و میان ما و شما برای همیشه دشمنی و کینه پدید آمده است تا آن‌که به الله یکتا ایمان بیاورید.

و بدین‌سان ابراهیم علیه السلام  از قوم خود که مشرک بودند، بیزاری جست.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ولَکِنْ لَهُمْ رحِمٌ أَبُلُّها بِبِلالِها». یعنی با این‌که کافرند، حق خویشاوندی آن‌ها را ادا می‌کنم. و این، نشان می‌دهد که حق ارتباط برای خویشاوند، محفوظ است؛ اگرچه کافر باشد و این، غیر از دوستی با خویشاوندِ کافر است؛ یعنی خویشاوندِ کافرِ انسان، اگرچه حقّ خویشاوندی دارد، اما حقّ ولایت و دوستی ندارد و نباید با او دوستی کرد؛ زیرا بر باطل است.

سپس مؤلف، احادیثی ذکر کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نوید فتح مصر را به یارانش داده و به نیک‌رفتاری با اهل مصر سفارش نموده و فرموده است: «آن‌ها، حرمت و حق خویشاوندی دارند». زیرا هاجر، مادرِ اسماعیل علیه السلام  و همسر ابراهیم خلیل علیه السلام  اهل مصر بوده است و بدین‌سان مصری‌ها، دایی‌های اسماعیل علیه السلام  محسوب می‌شوند و اسماعیل علیه السلام  پدرِ عرب‌های مستعربه، به‌شمار می‌رود؛ یعنی عرب‌های مستعربه، نوادگان اسماعیل علیه السلام  هستند.

به‌هر حال، این نشان می‌دهد که قرابت و خویشاوندیِ دور نیز درخورِ صله‌ی رحم است و وقتی دریابیم که فلان‌شخص از طایفه‌ی ماست، باید حق خویشاوندی او را ادا کنیم؛ هرچند خویشاوندِ دور ما باشد.

هم‌چنین درمی‌یابیم که ارتباط با خویشاوندان مادری، مانند صله‌ی رحم با خویشاوندان پدری‌ست.

***

336- وعن أبی أَیُّوب خالدِ بن زیدٍ الأنصاریt أَنَّ رجلاً قال: یَا رَسُولَ اللهِ أَخْبِرْنی بِعملٍ یُدْخِلُنی الجنَّةَ، وَیُبَاعِدنی مِنَ النَّار. فقال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «تعبُدُ اللَّه، ولا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا، وَتُقِیمُ الصَّلاَةَ، وتُؤتی الزَّکاةَ، وتَصِلُ الرَّحِم». [متفقٌ علیه]([24])

ترجمه: ابوایوب، خالد بن زید انصاریt می‌گوید: مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: ای رسول‌خدا! عملی به من معرفی کن که مرا وارد بهشت سازد و از آتش دوزخ، دور بگرداند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن».

337- وعن سلْمان بن عامرٍt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِذا أَفْطَرَ أَحَدُکُمْ فَلْیُفْطِرْ عَلَى تَمر فَإِنَّهُ برکَةٌ، فَإِنْ لَمْ یجِد تَمْرًا، فَالماء، فَإِنَّهُ طُهُورٌ». وقال: «الصَّدقَةُ عَلَى المِسکِینِ صدقَةٌ، وعَلَى ذی الرَّحِمِ ثِنْتَان: صَدَقَةٌ وصِلَةٌ». [ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.]([25])

ترجمه: سلمان بن عامرt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هریک از شما هنگامِ افطار، با خرما افطار کند؛ زیرا در آن، برکت است. و اگر خرما نیافت، با آب افطار نماید؛ زیرا آب، پاک است». و فرمود: «در صدقه دادن به مسکین، (پاداشِ) یک صدقه است و صدقه دادن به خویشاوند، دو پاداش دارد: پاداش صدقه، و پاداش صله‌ی رحم».

338- وعن ابن عمر رضی الله عنهما قال: کَانَتْ تَحتی امْرأَةٌ وکُنْتُ أُحِبُّها، وَکَانَ عُمرُ یکْرهُهَا، فقال لی: طَلِّقْها فأبیْت، فَأَتَى عَمرُt النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم ، فَذَکر ذلکَ لَه، فقال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «طَلِّقْهَا». [ابوداود و ترمذی، این حدیث را روایت کرده‌اند و ترمذی آن را حسن صحیح دانسته است.]([26])

ترجمه:ابن‌عمر$ می‌گوید: زنی در نکاح من بود و او را دوست داشتم؛ ولی عمر (پدرم) او را نمی‌پسندید. لذا به من گفت: طلاقش بده؛ ولی من، قبول نکردم. پدرم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و این مسأله را برای ایشان بازگو کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «طلاقش بده».

339- وعن أبی الدَّرْداءِt أَنَّ رَجُلاً أَتَاهُ فقال: إِنَّ لی امْرَأَةً وإِن أُمِّی تَأْمُرُنی بِطَلاَقِها؟ فقال: سَمِعْتُ رسول اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یقولُ: «الْوالِدُ أَوْسطُ أَبْوابِ الجَنَّةِ، فَإِنْ شِئْتَ فَأَضِعْ ذلِک الْباب، أَوِ احفظْهُ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.]([27])

ترجمه: از ابودرداءt روایت است که شخصی، نزد وی رفت و گفت: همسری دارم و مادرم به من امر می‌کند که طلاقش دهم. ابودرداءt پاسخ داد: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «پدر و مادر، مهم‌ترین و برگزیده‌ترین، دروازه‌ی بهشت هستند؛ اگر می‌خواهی، این درب را نابود کن و اگر می‌خواهی، آن را نگه دار».

340- وعن البراءِ بن عازبٍ$ عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «الخَالَةُ بِمَنْزِلَة الأُمِّ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([28])

وفی الباب أَحادیث کِثیرة فی الصحیح مشهورة ، منها حدیث أَصحابِ الغارِ، وحدیث جُرَیْجٍ وقَدْ سَبَقَا، وأَحادیث مشهورة فی الصحیح حَذَفْتُهَا اخْتِصارًا، وَمِنْ أَهَمِّهَا حدیثُ عمْرو بن عَبسَةَt الطَّوِیلُ المُشْتَمِلُ على جُمَلٍ کثیرة مِنْ قَوَاعِدِ الإِسْلامِ وآدابِهِ وَسَأَذْکُرُهُ بِتَمَامِهِ إِن شَاءَ الله تعالى فی بابِ الرَّجَاء، قال فیه: دَخَلْتُ عَلى النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  بِمَکَّةَ، یَعْنی فی أَوَّل النُبُوَّةِ، فقلتُ له: ما أَنت؟ قال: «نَبیٌّ». فقلت: وما نبی؟ قال: «أَرسلَنی اللهُ تعالى»، فقلت: بِأَیِّ شَیءٍ أَرْسلَک؟ قال: «أَرْسلَنی بِصِلةِ الأَرْحام، وکَسْرِ الأوثَان، وأَنْ یُوحَّدَ الله لا یُشرَکُ بِهِ شَیءٌ». وذکر تَمامَ الحدیث. واللَّه أعلم.

ترجمه: براء بن عازبt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خاله، به‌منزله‌ی مادر است».

در این‌باره، احادیث فراوان و مشهوری وجود دارد که در کتاب‌های صحیح آمده است؛ از جمله حدیث یاران غار([29]) و حدیث جریج([30]) که پیش‌تر ذکر شد. بنده جهت اختصار، از ذکر این احادیث خودداری کرده‌ام که از مهم‌ترین این احادیث به حدیث عمرو بن عبسهt اشاره می‌کنم که طولانی‌ست و حاوی جمله‌های فراوانی از قواعد و آداب اسلامی‌ست که ان‌شاءالله تعالی آن را در باب «رجاء» (امید به رحمت الهی) ذکر خواهم کرد.([31]) در بخشی از این روایت آمده است که عمرو بن عبسهt می‌گوید: در مکه، یعنی در ابتدای بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدشان رفتم و گفتم: تو کیستی؟ فرمود: «من، پیامبرم». پرسیدم: پیامبر، چیست؟ فرمود: «الله متعال، مرا فرستاده است». سؤال کردم: تو را با چه مأموریتی فرستاده است؟ فرمود: «برای صله‌ی رحم، شکستن بت‌ها، و این‌که الله، به‌یگانگی پرستش شود و هیچ چیز و هیچ‌کس را شریکش نسازند». و آن‌گاه بقیه‌ی حدیث را ذکر کرد. و الله، داناتر است.

 

شرح

این احادیث، درباره‌ی صله‌ی رحم و نیکی به پدر و مادر است؛ از جمله حدیث خالد بن زید انصاریt که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خواست عملی را به او معرفی کنند که او را وارد بهشت نماید و از آتش دوزخ دور بگرداند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن». شاهد موضوع در این حدیث، این‌جاست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «حقّ خویشاوندی را ادا کن» و بدین‌سان صله‌ی رحم را یکی از اسباب ورود به بهشت و دور شدن از آتش دوزخ برشمرد.

بدون شک، هر انسانی، خواهان دست‌یابی به این سعادت بزرگ است که از دوزخ نجات یابد و وارد بهشت شود. زیرا هرکس از دوزخ دور گردد و به بهشت برود، به رستگاری بزرگی دست یافته است و هر مسلمانی، در این جهت می‌کوشد؛ اما برای رسیدن به چنین سعادتی، چهار عملِ اساسی، ضروری‌ست:

یکم: الله را بدور از هرگونه شرک کوچک و بزرگی عبادت و پرستش کنید.

دوم: نماز را برپا دارید و آن را سرِ وقت و با جماعت بخوانید؛ البته نماز جماعت،  مخصوص مردان است و بر زنان، واجب نیست.

سوم: زکات اموالتان را ادا کنید و زکاتی را که الله متعال در اموال شما واجب کرده است، به مستحقان آن بدهید.

چهارم: صله‌ی رحم، یعنی حق خویشاوندی را مطابق عرف جامعه‌ی اسلامی به‌جا آورید. در جامعه‌ی سالم، آن‌چه که مردم، آن را صله‌ی رحم بدانند، صله‌ی رحم محسوب می‌شود و آن‌چه که در عرف چنین جامعه‌ای، صله‌ی رحم به‌شمار نیاید، پیوند خویشاوندی محسوب نمی‌شود؛ مگر این‌که انسان در جامعه‌ای زندگی کند که به ارتباط‌های خانوادگی و خویشاوندی اهمیت ندهند؛ در این صورت، اصلِ صله‌ی رحم به عنوان یکی از آموزه‌های دینی به قوت خود باقی‌ست و باید با استفاده از رهنمودهای دینی به این دستور بزرگ اسلامی، عمل کرد.

سپس مؤلف رحمه الله  حدیث سلمان بن عامر ضبی را درباره‌ی افطار با خرما ذکر کرده است؛ بنا بر این روایت، اگر خرما نبود، با آب، افطار کنید. در این روایت، هم‌چنین آمده است: «در صدقه دادن به مسکین، (پاداشِ) یک صدقه است و صدقه دادن به خویشاوند، دو پاداش دارد: پاداش صدقه، و پاداش صله‌ی رحم».

از این‌رو علما گفته‌اند: از میان دو فقیر که یکی، خویشاوند شماست و دیگری، خویشاوندِ شما نیست، فقیرِ خویشاوند، در اولویت است؛ زیرا از آن جهت که حقّ خویشاوندی دارد، مستحق‌تر است.

آن‌گاه مؤلف رحمه الله ، حدیث عبدالله بن عمر$ را ذکر کرده است که وی، همسری داشت و به او علاقه‌مند بود. پدرش، عمرt به او دستور داد که این زن را طلاق دهد. ولی ابن‌عمر که زنش را دوست داشت، خواسته‌ی پدرش را رد کرد. عمرt این موضوع را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در میان نهاد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ابن‌عمرt فرمود: «طلاقش بده».

و روایت بعدی، درباره‌ی زنی‌ست که پسرش را به طلاق دادن همسرش امر می‌کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در این حدیث این نکته را بیان فرمود که صله‌ی رحم یا نیکی به پدر و مادر، یکی از اسباب و زمینه‌های ورود به بهشت محسوب می‌شود و این، اشاره‌ای‌ست به این‌که طلاق دادن همسر به فرمان پدر و مادر، سببِ رفتن به بهشت است؛ ولی این، بدین معنا نیست که طلاق دادن همسر در شرایطی که پدر و مادر فردی، چنین خواسته‌ای دارند، واجب است. شخصی از امام احمد حنبل رحمه الله  پرسید: من، همسرم را دوست دارم، ولی پدرم به من می‌گوید: طلاقش بده؛ چه کنم؟ فرمود: طلاقش نده. آن شخص پرسید: مگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ابن‌عمر دستور نداد که در این‌باره به خواسته‌ی پدرش عمل کند و همسرش را طلاق دهد؟ امام احمد رحمه الله  به او فرمود: آیا مگر پدرت، همانند عمر است؟ زیرا درباره‌ی عمرt یقین داریم که در این‌باره دلیلی شرعی داشته است و چون فرزندش از این دلیل، بی‌اطلاع بود، در برابر خواسته‌ی پدر، مقاومت می‌کرد؛ و گرنه، هیچ لزومی نداشت و بلکه ممکن نبود که عمرt پسرش را به چنین کاری وادار کند و بدون دلیلی شرعی آن‌ها را از هم جدا نماید.

لذا اگر پدر یا مادری، بدون دلیل و مصلحتی شرعی، از فرزند خود بخواهند که همسر مورد علاقه‌اش را طلاق دهد، حرفشان بی‌اعتبار است و نباید به چنین خواسته‌ای تن داد؛ زیرا این مسأله، به‌قدری حساس است که هیچ‌کس حق دخالت در چنین مواردی را ندارد و چنین مسایلی، به خودِ زن و مرد مربوط می‌شود.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 527؛ و صحیح مسلم، ش: 85.

([2]) صحیح مسلم، ش: 1510.

([3]) صحیح بخاری، ش: 6138؛ و صحیح مسلم، ش: 47.

([4]) صحیح بخاری، ش: (4831، 5987) و ...؛ صحیح مسلم، ش: 2554.

([5]) در روایت بخاری، این عبارت، به عنوانِ سخنِ ابوهریرهt ذکر شده است. [مترجم]

([6]) یعنی او را از رحمت خویش برخوردار می‌سازم.

([7]) یعنی او را از رحمت خویش محروم می‌گردانم.

([8]) صحیح بخاری، ش: 5971؛ و صحیح مسلم، ش:2548.

([9]) صحیح مسلم، ش: 2551.

([10]) صحیح مسلم، ش: 2558.

([11]) صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (2067، 5986)؛ و صحیح مسلم، ش: 2557.

([12]) صحیح بخاری، ش: 1461؛ و صحیح مسلم، ش: 998. ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی 302.

([13]) صحیح بخاری، ش: 3004؛ و صحیح مسلم، ش: 2549.

([14]) صحیح بخاری، ش: 5991.

([15]) صحیح بخاری، ش: (5978، 5989)؛ و صحیح مسلم، ش: 2555.

([16]) صحیح بخاری، ش: (2592، 2594)؛ و صحیح مسلم، ش: 999.

([17]) صحیح بخاری، ش: 2620؛ و صحیح مسلم، ش: 1003.

([18]) صحیح بخاری، ش: 1466؛ و صحیح مسلم، ش: 1000.

([19]) صحیح بخاری، ش: 7؛ و صحیح مسلم، ش: 1773.

([20]) صحیح مسلم، ش: 2543.

([21]) یعنی قیراط به عنوان بخشی از دینار، در میان آن‌ها رواج دارد؛ طحاوی که خود مصری‌ست و به زبان و لهجه‌ی مصری‌ها آشناتر، گوید: این، کنایه از نوعی بدمنشی و سوءادب در رفتار، گفتار و معاملات آن‌‌هاست. لذا مفهوم حدیث، این است که با وجودِ چنین منشی در رفتار و گفتارشان، باید رفتار مناسب و شایسته‌ای با آن‌ها داشته باشید. [مترجم]

([22]) صحیح بخاری، ش: 2753؛ و صحیح مسلم، ش: 204.

([23]) صحیح بخاری، ش:5990؛ و صحیح مسلم، ش:215.

([24]) صحیح بخاری، ش: 1396؛ و صحیح مسلم، ش:13.

([25]) ضعیف است: ضعیف الجامع، ش: 389؛ و ضعیف الترمذی، آلبانی، ش: 101؛ آلبانی می‌گوید: صحیح، عمل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است. وی در الإرواء، ذیل حدیث شماره‌ی 92 می‌گوید: «آن‌چه در این‌باره به ثبوت رسیده، حدیث انس است که این را به عنوان فعل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روایت کرده است؛ و روایت او و سلمان بن عامر بدین شکل که این عمل را در قالب گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روایت کرده‌اند، نزد من ثابت نشده است. والله اعلم». البته قسمت دوم حدیث «الصَّدقَةُ عَلَى المِسکِینِ صدقَةٌ...»، صحیح است؛ ر.ک: صحیح ابن ماجه، آلبانی/، ش: 1698.

([26]) السلسلة الصحیحة، ش:919؛ صحیح ابن‌ماجه، آلبانی/، ش:1698.

([27]) صحیح الجامع، ش: 7145؛ و السلسلة الصحیحة، ش: 914؛ و صحیح ابن‌ماجه، آلبانی/، ش: 1699.

([28]) صحیح الجامع، ش: 3339؛ این حدیث در صحیح بخاری، ش:2699 به صورتی طولانی آمده است.

([29]) ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی 13.

([30]) ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی: 264.

([31]) ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی443.

39- باب: حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان

39- باب: حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦[النساء : ٣٦] 

 و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایه‌ای که خویشاوند است و به همسایه‌ی بیگانه، و یار هم‌نشین و مسافرِ در راه‌مانده و آن‌که مالکش شده‌اید.

308- وعن ابنِ عمرَ وعائشةَ رضی الله عنهما قَالا: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَا زَالَ جِبْرِیلُ یُوصِینِی بِالجارِ حتَّى ظَنَنتُ أَنَّهُ سیُوَرِّثُهُ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: ابن‌عمر و عایشهy می‌گویند: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «جبرئیل، آن‌قدر درباره‌ی همسایه سفارش کرد که گمان کردم همسایه را وارثِ همسایه قرار خواهد داد».

309- وعن أبی ذرٍّt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «یَا أَبَا ذرّ إِذا طَبَخْتَ مَرَقَةً، فَأَکْثِرْ مَاءَها، وَتَعَاهَدْ جِیرَانَکَ». [روایت مسلم]([2])

وفی روایة له عن أبی ذرّ قال: إن خلیلی صلی الله علیه و آله و سلم  أَوْصَانِی: «إِذا طبخْتَ مَرَقاً فَأَکْثِرْ مَاءَهُ ثُمَّ انْظُرْ أَهْلَ بَیْتٍ مِنْ جِیرانِک، فَأَصِبْهُمْ مِنْهَا بِمعْرُوفٍ».

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرگاه آب‌گوشتی پختی، آبِ آن را بیش‌تر کن و همسایه‌ات را به‌یاد داشته باش».

در روایتی دیگر از مسلم آمده است: ابوذرt می‌گوید: دوستم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مرا وصیت فرمود که هرگاه آب‌گوشت پختی، آبَش را زیاد کن و سپس به خانواده‌ی پیرامون و به همسایگانت بنگر و از این غذا به آن‌ها نیز بده».

310- وعن أبی هریرةt أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «واللَّهِ لا یُؤْمِن، واللَّهِ لا یُؤْمِن» قِیل: منْ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قال: «الَّذی لا یأْمنُ جارُهُ بَوَائِقَهُ». [متفق علیه]([3])

وفی روایة لمسلم: «لا یَدْخُلُ الجنَّة مَنْ لا یأْمنُ جارُهُ بوَائِقهُ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به الله سوگند، ایمان ندارد؛ به الله سوگند ایمان ندارد!» پرسیدند: چه کسی ای رسول‌خدا! فرمود: «کسی که همسایه‌اش از شرّ او درامان نیست».

و در روایت مسلم آمده است: «کسی که همسایه‌اش از شرّ او در امان نباشد، وارد بهشت نمی‌شود».

311- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «یَا نِسَاءَ المُسلِمَاتِ لا تَحْقِرَنَّ جارَةٌ لجارتِهَا وَلَوْ فِرْسَنَ شَاةٍ». [متفقٌ علیه]([4])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای زنان مسلمان! هیچ زنی، هدیه‌ی خود به زن همسایه‌اش را کوچک نشمارد، اگرچه (هدیه‌ی به‌ظاهر کوچکی مانند) استخوان کف پای گوسفند (پاچه‌ی گوسفند) باشد».

312- وعنه أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: لا یَمْنَعْ جارٌ جارَهُ أَنْ یغْرِزَ خَشَبَةً فی جِدارِهِ». ثُمَّ یَقُولُ أَبوهریرةt: مَالی أَرَاکُمْ عنْهَا معْرِضِین، واللَّهِ لأرمینَّ بها بیْنَ أَکْتَافِکُم. [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ همسایه‌ای، همسایه‌اش را از کوبیدن میخ به دیوار مشترکشان منع نکند». سپس ابوهریرهt گفت: «چرا شما را می‌بینم که به این حدیث، عمل نمی‌کنید؟ به الله سوگند که من، این میخ را به شانه‌هایتان می‌کوبم. (کنایه از عمل به این حدیث است.)

313- وعنه أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ باللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَلا یُؤْذِ جَارَه، وَمَنْ کَان یُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْیَوْمِ الآخر، فَلْیکرِمْ ضَیْفَهُ، وَمَنْ کَانَ یُؤْمنُ بِاللَّهِ وَالْیومِ الآخِر، فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ لِیَسْکُتْ». [متفقٌ علیه]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس به الله و آخرت ایمان دارد، همسایه‌اش را اذیت نکند؛ هرکس، به الله و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد؛ هرکس، به الله و آخرت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد».

314- وعن أبی شُریْح الخُزاعیِّt أَنّ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مَنْ کَانَ یُؤمِنُ بِاللَّهِ والْیوْمِ الآخِر، فَلْیُحسِنْ إلِى جارِه، ومنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ والیومِ الآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفهُ، ومنْ کانَ یؤمنُ باللَّهِ والیومِ الآخرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ لِیسْکُتْ». [مسلم، این حدیث را با همین الفاظ روایت کرده و بخاری، بخشی از آن را روایت نموده است.]([7])

ترجمه: ابوشریح خزاعیt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس به الله و آخرت، ایمان دارد، به همسایه‌اش نیکی کند؛ هرکس، به الله و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد؛ هرکس، به الله و آخرت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد».

315- وعن عائشة رضی الله عنها قالت: قلتُ: یا رسول الله إِنَّ لی جَارَیْن، فَإِلى أَیِّهما أُهْدِى؟ قال: «إِلَى أَقْربهمِا مِنْک باباً». [روایت بخاری]([8])

ترجمه: عائشه& می‌گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدم: ای رسول‌خدا! دو همسایه دارم؛ به کدام یک از آن‌ها هدیه بدهم؟ فرمود: «به آن‌که درب خانه‌اش به تو نزدیک‌تر است».

316- وعن عبدِ الله بن عمر رضی الله عنهما قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «خَیْرُ الأَصحاب عِنْدَ الله تعالى خَیْرُهُمْ لصاحِبِه، وخَیْرُ الجیران عِنْدَ الله تعالى خیْرُهُمْ لجارِهِ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حدیثی حسن دانسته است.]([9])

ترجمه: عبدالله بن عمر$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «از میان دوستان، کسی نزد الله متعال بهتر است که برای دوستش بهتر باشد و بهترین همسایه نزد الله متعال، کسی‌ست که برای همسایه‌اش بهتر است».

شرح

مؤلف رحمه الله  می‌گوید: «باب: حقوق همسایگان و سفارش به مراعات آنان». همسایه به کسی می‌گویند که دیوار خانه‌اش به دیوار خانه‌ی شما چسبیده یا خانه‌‌اش به خانه‌ی شما، نزدیک است. برخی از آثار و اقوال گذشتگان نیک امت، نشان‌گر اینست که تا چهل خانه از هر سوی خانه‌ی انسان، همسایه‌اش به‌شمار می‌روند و بیش‌تر از آن، در صورتی جزو همسایگان محسوب می‌شوند که حدیث صحیحی درباره‌اش وجود داشته باشد، وگرنه، این مسأله به عرف مردم بستگی دارد.

سپس مؤلف رحمه الله ، آیه‌ای از سوره‌ی «نساء» ذکر کرده که الله عزوجل  فرموده است:

﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ          [النساء : ٣٦]  

 و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایه‌ای که خویشاوند است و به همسایه‌ی بیگانه، و یار هم‌نشین و مسافرِ در راه‌مانده و آن‌که مالکش شده‌اید.

علما، همسایه را بر سه دسته دانسته‌اند:

1-   همسایه‌ی خویشاوند و مسلمان؛ چنین همسایه‌ای، علاوه بر حق همسایگی، حق خویشاوندی و اسلام نیز دارد.

2-   همسایه‌ی مسلمانی که خویشاوند نیست و دارای حق همسایگی و اسلام است.

3-   همسایه‌ی کافر که حق همسایگی دارد و اگر خویشاوند باشد، حق خویشاوندی هم دارد.

این‌ها، سه دسته از همسایه‌ها هستند که حقوقی دارند: حقوقی که انجامِ آن واجب است و حقوقی که نباید انجام داد؛ بلکه ترکِ آن واجب می‌باشد.

سپس مؤلف رحمه الله ، پنج حدیث ذکر کرده است: از ابن‌عمر، از ابوذر، و از ابوهریرهy.

در حدیث ابن‌عمر آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «جبرئیل، آن‌قدر درباره‌ی همسایه سفارش کرد که گمان کردم همسایه را وارثِ همسایه قرار خواهد داد». یعنی: این حکم را از سوی الله، نازل خواهد کرد. و این، بدین معنا نیست که جبرئیل علیه السلام ، خود این حکم را صادر می‌کند؛ زیرا جبرئیل علیه السلام  به عنوان فرشته‌ی وحی حکم الهی را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌رساند و حق تشریع ندارد. در هر حال، جبرئیل علیه السلام  آن‌قدر درباره‌ی همسایه سفارش می‌کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «گمان کردم به‌زودی حکم ارث بردن همسایه از همسایه را خواهد آورد». و این، نشان‌ می‌دهد که جبرئیل علیه السلام  تأکید زیادی درباره‌ی همسایه داشته است.

و در حدیث ابوذرt بدین نکته اشاره شده است که وقتی انسان، از نعمتی برخوردار می‌شود، باید به همسایه‌اش خیری برساند و از این نعمت به او هم بدهد؛ چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرگاه آب‌گوشتی پختی، آبِ آنرا بیش‌تر کن و همسایه‌ات را به‌یاد داشته باش».

«مَرَق» به معنای شورباست و معمولاً به آب‌گوشت و هر نوع ‌خورشی گفته می‌شود که با نان تناول می‌گردد؛ هر غذایی که پختید، چه آب‌گوشت و چه غذایی دیگر، یا اگر شیر، و خوراکی یا نوشیدنی دیگری داشتید که مازاد بر نیازتان بود، همسایه‌ی خود را فراموش نکنید و نعمتی را که الله به شما داده است، از او دریغ نکنید؛ زیرا همسایه، حق و حقوقی دارد.

و اما در احادیث ابوهریرهt آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سه بار سوگند خورد و فرمود: «به الله سوگند، ایمان ندارد؛ به الله سوگند ایمان ندارد!» پرسیدند: چه کسی ای رسول‌خدا! فرمود: «کسی که همسایه‌اش از شرّ او درامان نیست».

 یعنی کسی که همسایه‌اش از اذیت و آزار، و از ظلم و ستمش، امان ندارد، مؤمن نیست؛ و اگر اذیت و آزار، از زبان بگذرد و به عمل درآید، به مراتب بدتر و شدیدتر است.

این، نشان می‌دهد که ظلم و ستم به همسایه حرام است؛ چه با زبان باشد و چه در عمل. اذیت و آزار زبانی، اینست که از همسایه‌اش یا از سوی او چیزهایی بشنود که اذیتش می‌کند؛ مانند کسانی که صدای رادیو و تلویزیون خود را تا آخِرش باز می‌کنند و بدین‌سان همسایه‌ی خود را می‌آزارند. چنین کاری، جایز نیست؛ اگرچه صدا، صدای تلاوت قرآن باشد. زیرا مزاحمتی برای همسایگان است و آسایش آنان را به‌هم می‌زند و این، حرام است.

و اذیت و آزار عملی، اینست که خاک‌روبه‌ها و زباله‌های خود را اطراف خانه‌اش بیندازند یا با گذاشتن وسایل و اسباب و اثاثیه در راهرو یا دربِ خانه، رفت و آمدش را دچار مشکل کنند. هر کاری که باعث اذیت و آزار همسایه است، حرام می‌باشد و کسی که همسایه‌اش را بیازارد، مؤمن نیست؛ یعنی در این مسأله، ویژگی‌های لازم برای یک مؤمن را ندارد و از ویژگی‌های مؤمنان در تعامل با همسایگان، محروم است.

در حدیث دیگری از ابوهریرهt آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ همسایه‌ای، همسایه‌اش را از کوبیدن میخ به دیوار مشترکشان منع نکند». لذا اگر همسایه‌ای، قصد تعمیر سقف خانه‌اش و یا نصب شیروانی و دیوارکوب را داشته باشد، همسایه‌اش حق ندارد او را از این کار منع نماید؛ زیرا این کار، هیچ ضرری ندارد، بلکه استحکام خانه را بیش‌تر می‌کند؛ به‌ویژه خانه‌های قدیمی که خشتی بودند و چوب، از فرسایش دیواره‌های خشتی، جلوگیری می‌نماید و این، به سود هر دوی آن‌هاست. لذا هیچ همسایه‌ای حق ندارد همسایه‌اش را از نصب دیوارکوب چوبی و امثال آن بر خانه‌اش، منع کند. و به‌فرض این‌که مانع این کار شود، باز هم همسایه حق دارد کارش را انجام دهد؛ اگرچه همسایه‌اش مخالف باشد. از این‌رو ابوهریرهt فرمود: «چرا شما را می‌بینم که به این حدیث، عمل نمی‌کنید؟ به الله سوگند که من، این میخ را به شانه‌هایتان می‌کوبم». این، کنایه از عمل به این حدیث است. ابوهریرهt زمانی این سخن را گفت که از سوی مروان بن حکم، امیر مدینه بود؛ همانندِ سخنی که امیرمؤمنان، عمر بن خطابt در مشاجره‌ی محمد بن مسلمه و همسایه‌اش بر زبان آورد؛ ماجرا از این قرار بود که محمد بن مسلمه، می‌خواست آب را به باغش برساند و آب‌راه از زمین همسایه‌اش می‌گذشت. همسایه‌اش، مانع شد؛ برای داوری نزد عمرt رفتند. عمرt فرمود: «اگر او را از این کار منع کنی، آب را بر روی خودت جاری می‌کنم». و بدین‌سان همسایه‌ی محمد بن مسلمه را مجبور کرد که حق همسایه‌اش را رعایت کند؛ زیرا عبورِ آب کشاورزی، نه تنها ضرر ندارد، بلکه برای زمین و باغی که از آن می‌گذرد، مفید است. بنابراین، مراعات حقوق همسایگان و نیکی کردن به آنان در حد امکان، واجب است و اذیت و آزار به آنان به هر شکلی که باشد، حرام می‌باشد؛ همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «هرکس به الله و آخرت، ایمان دارد، به همسایه‌اش نیکی کند».

***

 

 




([1]) صحیح بخاری، ش: (6014، 6015)، و صحیح مسلم، ش: (2624، 2625)؛ گفتنیست: حدیث عایشه و ابن‌عمرy در صحیحین، جداگانه آمده است.

([2]) صحیح مسلم، (2625/142-143)

([3]) صحیح بخاری، ش: 6016؛ و صحیح مسلم، ش: 46.

([4]) صحیح بخاری، ش: (2566، 6017)؛ و صحیح مسلم، ش: 1030. ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی:126.

([5]) صحیح بخاری، ش: 2463؛ و صحیح مسلم، ش:1609.

([6]) صحیح بخاری، ش: 6018؛ و صحیح مسلم، ش:47.

([7]) صحیح بخاری، ش: 6019؛ و صحیح مسلم، ش: 48.

([8]) صحیح بخاری، ش:6020.

([9]) صحیح الجامع، ش: 3270؛ السلسلة الصحیحة، ش: 103؛ و صحیح الأدب المفرد، آلبانی/، ش: 84.