اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

53- باب: جمع میان بیم و امید (خوف و رجاء)

53- باب: جمع میان بیم و امید (خوف و رجاء)

بدان که بهتر است انسان در هنگام سلامتی‌اش، ترسان و امیدوار باشد و بیم و امیدش یکسان؛ ولی در زمان بیماری بهتر است که امیدش بیش از ترس و بیم او باشد. آموزه‌ها و قواعد شرعی و داده‌های کتاب و سنت نیز نشان‌گر این موضوع هستند.

الله متعال، می‌فرماید:

﴿فَلَا یَأۡمَنُ مَکۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩٩                      [الأعراف: ٩٩]       

تنها  زیان­کاران از عذاب الله (غافلند و) احساس امنیت می­کنند.

و می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ لَا یَاْیۡ‍َٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ ٨٧              [یوسف: ٨٦]        

...به‌راستی تنها کافران از رحمت الله ناامید می‌شوند.

و می‌فرماید:

﴿یَوۡمَ تَبۡیَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ                                       [آل عمران: ١٠٦]        

روزی که برخی چهره­ها سفید، و برخی چهره­ها سیاه می­شود.

و می‌فرماید:

﴿إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ ١٦٧                 [الأعراف: ١٦٧] 

به‌راستی پروردگارت زود مجازات می­کند و بی­گمان او، آمرزنده­ی مهرورز است.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٖ ١٣ وَإِنَّ ٱلۡفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٖ ١٤ [الانفطار: ١٣،  ١٤]       

به‌یقین نیکان در نعمت خواهند بود و بدکاران در دوزخ.

و می‌فرماید:

﴿فَأَمَّا مَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ ٦ فَهُوَ فِی عِیشَةٖ رَّاضِیَةٖ ٧ وَأَمَّا مَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُۥ ٨ فَأُمُّهُۥ هَاوِیَةٞ ٩           [القارعة: ٦،  ٩]                                                                                                             

اما کسی که ترازوی اعمال نیکش سنگین باشد، پس او در زندگی خوشایند و پسندیده‌ای خواهد بود. و هر کس ترازوی اعمالش سبک باشد، پس در دامن «هاویه» (آتشی سوزان و شعله‌ور) خواهد بود.

آیات فراوانی در این‌باره وجود دارد؛ گاه خوف و رجاء (بیم و امید) در آیه‌ی پشت سرِ هم با هم ذکر شده و گاه در چند آیه و در پاره‌ای از موارد در یک آیه.

448- وعن أبی هریرةt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لَوْ یَعْلَمُ المُؤْمِنُ مَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ العُقُوبَةِ، ما طَمِعَ بجَنَّتِهِ أَحَد؛ وَلَوْ یَعْلَمُ الکافِرُ مَا عِنَد اللَّهِ مِنَ الرَّحْمَةِ، مَا قَنطَ مِنْ جنَّتِهِ أَحَدٌ». [روایت مسلم]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر مؤمن از مجازاتی که نزد الله است، آگاه بود، هیچ‌کس در بهشت طمع نمی‌کرد و اگر کافر، رحمتی را که نزد الله است، می‌دانست، هیچ‌کس از بهشت پروردگار، ناامید نمی‌شد».

449- وعن أبی سَعید الخدرِیt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إذا وُضِعَتِ الْجَنَازَةُ واحْتمَلَهَا النَّاسُ أَو الرِّجالُ عَلى أَعْنَاقِهم، فَإِنْ کانَتْ صالِحَةً قالَت: قَدِّمُونی قَدِّمُونی، وَإنْ کانَتْ غَیر صالحةٍ، قالَت: یا ویْلَهَا، أَیْنَ تَذْهَبُونَ بَها؟ یَسْمَعُ صَوتَها کُلُّ شیءٍ إلاَّ الإِنْسَانُ، وَلَوْ سَمِعَهُ لَصَعِقَ». [روایت بخاری]([2])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هنگامی که جنازه آماده می‌شود و مردم آن را بر دوش خود حمل می‌کنند، اگر جنازه‌ی شخص نیکوکاری باشد، می‌گوید: مرا زودتر ببرید؛ مرا زودتر ببرید. و اگر ناصالح باشد، می‌گوید: وای بر من! مرا کجا می‌برید؟ هر چیزی جز انسان، آه و فغانش را می‌شنود و اگر انسان‌ها آه و فغانش را بشنوند، بی‌هوش می‌شوند».

450- وعن ابن مسعودt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «الْجَنَّةُ أَقْرَبُ إلى أَحَدِکُمْ مِنْ شِرَاکِ نَعْلِه وَالنَّارُ مِثْلُ ذلک». [روایت بخاری]([3])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بهشت و دوزخ، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیک‌ترند».

شرح

مؤلف/ بابی درباره‌ی جمع میان بیم و امید گشوده و بدین نکته اشاره کرده است که امید انسان در زمان بیماریاش باید بیش از ترس او باشد. علما در این‌باره اختلاف نظر دارند که آیا باید ترس و هراس انسان بیش‌تر باشد، یا امیدش؟

برخی از علما گفته‌اند: باید امیدش به‌طور مطلق بیش از ترس و هراس او باشد؛ و عده‌ای بر این باورند که ترس او باید به‌طور مطلق از امید او بیش‌تر باشد.

دیدگاه گروهی دیگر از علما اینست که باید بیم و امید انسان یکسان باشد؛ نه این، بیش‌تر و غالب باشد و نه آن. زیرا اگر امیدش، بیش از ترس او باشد، در جرگه‌ی کسانی قرار می‌گیرد که خود را از عذاب الهی درامان می‌پندارند و اگر ترس او، بیش‌تر باشد، جزو کسانی می‌شود که از رحمت الهی ناامیدند.

هم‌چنین برخی از علما گفته‌اند: آن‌گاه بنده در حال اطاعت و بندگی‌ست، باید امیدش بیش‌تر باشد؛ یعنی امیدوار باشد که الله متعال، عملِ نیکش را می‌پذیرد. اما وقتی که مرتکب گناه و معصیت می‌شود، باید خوف و ترس او غالب باشد تا دیگر، به خود جرأت گناه کردن ندهد.

انسان خود باید طبیب خویشتن باشد؛ اگر آدمی‌ست که از عذاب الهی احساس امنیت می‌کند و به‌سادگی مرتکب گناه می‌شود یا آرزوهای بی‌پایه‌ای به خداوند عزوجل  دارد، باید به جای این راه، مسیر ترس و هراس را در پیش بگیرد؛ ولی اگر احساس می‌کند که وسواس دارد یا بی‌مورد می‌ترسد، بیش از این ترس و هراس به خود راه ندهد؛ بلکه به جای این راه، در مسیر امید گام بردارد تا میان بیم و امیدش توازن و برابری ایجاد نماید.

سپس مؤلف/ چند آیه ذکر کرده که الله متعال در همه‌ی آن‌ها مسایلی مطرح فرموده است که هم امیدوارکننده است و هم هشداردهنده؛ چنان‌که از بهشتیان و دوزخیان سخن گفته یا ویژگی‌های خود را بیان فرموده است؛ ویژگی‌هایی از این قبیل که او سخت مجازات می‌کند و آمرزنده و مهربان است. در این فرموده‌ی الله متعال بیندیشید که می‌فرماید:

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ وَأَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٩٨ مَّا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ [المائ‍دة: ٩٨،  ٩٩]         

بدانید که الله، سخت‌کیفر است (و بدانید) که الله، آمرزنده­ی مهرورز می­باشد. پیامبر وظیفه­ای جز ابلاغ (و رساندن پیام الاهی) ندارد.

در آیه‌ی بالا که جای تهدید و هشدار است، ابتدا شدت و سختی عذابش را ذکر فرمود و آن‌گاه که درباره‌ی خود سخن می‌گوید و کمال صفاتش را بیان می‌کند، می‌فرماید:

﴿نَبِّئۡ عِبَادِیٓ أَنِّیٓ أَنَا ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ٤٩ وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ ٱلۡعَذَابُ ٱلۡأَلِیمُ ٥٠[الحجر: ٤٩،  ٥٠] 

به بندگانم خبر بده که به‌راستی من آمرزنده‌ی مهرورزم. و بی‌گمان عذابم، عذاب دردناکی‌ست.

لذا الله متعال در این آیه آمرزش را پیش از عذاب، ذکر نمود؛ زیرا این‌جا درباره‌ی خود و صفات کاملش و رحمتی سخن می‌گوید که بر خشم او غالب است.

مؤلف/ احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است که نشان می‌دهد انسان همواره باید در میان بیم و امید باشد؛ مانند این حدیث که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «اگر مؤمن از مجازاتی که نزد الله است، آگاه بود، هیچ‌کس در بهشت خداوندی طمع نمی‌کرد و اگر کافر، رحمتی را که نزد الله است، می‌دانست، هیچ‌کس از بهشت پروردگار، ناامید نمی‌شد». منظور از آگاهی و دانش در این‌جا، دانش نظری یا آگاهی از اصل مسأله نیست، بلکه منظور آگاهی از کیفیت و حقیقت آن است؛ زیرا مؤمن از این‌که عذاب الهی در انتظار کافران و گمراهان است، اطلاع دارد، ولی از آن‌جا که حقیقت آن، اینک قابل درک نیست، نمی‌تواند آن را دریابد و انسان زمانی این عذاب را درک می‌کند که به آن گرفتار شود. الله متعال، همه‌ی ما را از عذابش در پناه خویش قرار دهد. لذا منظور، دانستن حقیقت مسأله می‌باشد؛ زیرا کافر می‌داند که الله، آمرزنده و مهربان است و معنای آمرزش و مهربانی بر او پوشیده نیست.

مؤلف/ احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است؛ مانند این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که: «بهشت و دوزخ، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیک‌ترند». بند کفش را برای نزدیک بودن یک چیز مثال می‌زنند؛ زیرا انسان به پوشیدن کفش نیاز دارد. پس بهشت به هر یک از ما از بند کفش او نیز نزدیک‌تر است و انسان گاه با گفتن یک سخن نیکو، به بهشت دست می‌یابد و دوزخ نیز همین‌گونه است و گاه انسان با گفتن یک کلمه یا یک جمله، خود را سزاوار دوزخ می‌گرداند. مانندِ آن شخصی که انسانِ گنهکاری را از گناه و معصیت بازمی‌داشت و چون خسته شد، گفت: «قسم به الله که او، فلانی را نمی‌آمرزد». و الله عزوجل  فرمود: «مَن ذَا الَّذِی یَتَأَلَّى عَلَیَّ أَلاَّ أَغْفِر لِفُلانٍ، غَفَرْت لَهُ، وَأَحبْطت عَمَلک».([4]) یعنی: «چه کسی به نام من سوگند یاد می‌کند که من فلانی را نمی‌بخشم؟ حال آن‌که من او را بخشیدم و عمل تو را باطل و تباه گردانیدم». ابوهریرهt می‌گوید: این مرد، سخنی گفت که با آن، دنیا و آخرت خودرا نابود کرد.

لذا انسان خود، باید طبیب خویش باشد و تشخیص دهد که آیا امیدش را بیش‌تر کند یا ترس و هراس خود را؛ اگر احساس می‌کند که امیدش بیش از ترس اوست و این، باعث می‌شود که در انجام واجبات کوتاهی نماید یا کارهای حرام و ممنوع انجام دهد، پس راه دیگری برگزیند و خوف (ترس و بیم) خود را تقویت کند؛ اما اگر وسواس دارد که الله متعال، اعمال نیکش را قبول نخواهد کرد، برای اصلاح خود و رفع این حالت بکوشد و راهی را در پیش بگیرد که مناسب وضعیت او در حالت‌های گوناگون است.

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 2755.

([2]) صحیح بخاری، ش: 1314.

([3]) صحیح بخاری، ش:6488. [ر.ک: حدیث شماره‌ی: 107 همین کتاب.]

([4]) مسلم، ش: 2621 به‌نقل از جندبt.

52- باب: فضیلت امید به رحمت پروردگار

52- باب: فضیلت امید به رحمت پروردگار

الله متعال، از زبان بنده‌ی صالحش (مؤمن خاندان فرعون) می‌فرماید:

﴿وَأُفَوِّضُ أَمۡرِیٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٤٤ فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِ مَا مَکَرُواْۖ     [غافر: ٤٤،  ٤٥]           

و کارم را به الله می‌سپارم. همانا الله، به حال بندگان بیناست. و الله، او را از نقشه‌های سوء آنان نگاه داشت.

445- وعن أبی هریرةt عَن رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  أَنَّهُ قال: «قالَ اللَّه عزوجل : أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدی بِی، وأَنَا مَعَهُ حَیْثُ یَذْکُرُنِی، وَاللَّهِ لَلَّهُ أَفْرَحُ بتَوْبةِ عَبْدِهِ مِنْ أَحَدِکُمْ یجدُ ضَالَّتَهُ بالْفَلاةِ، وَمَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ شِبْرًا، تَقرَّبْتُ إِلَیْهُ ذِرَاعًا، وَمَنْ تَقَرّبَ إِلَیَّ ذِراعًا، تقَرَّبْتُ إلیه بَاعًا، وإِذَا أَقْبَلَ إِلَیَّ یَمْشی، أَقبلتُ إلَیه أُهَرْوِلُ». [متفقٌ علیه؛ این، لفظِ یکی از روایت‌های مسلم است.]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله عزوجل  می‌فرماید: من، با بنده‌ام مطابق گمانی که نسبت به من دارد، رفتار می‌کنم و هرجا مرا یاد کند، با او خواهم بود. به الله سوگند که او از توبه‌ی بنده‌اش بیش از شخصی خوشحال می‌شود که (شتر و ره‌توشه‌ی) گم‌شده‌اش را در بیابان پیدا می‌کند. هرکس، یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع([2]) به او نزدیک می‌شوم؛ و هرکس، یک ذراع به من نزدیک گردد، من به اندازه‌ی یک باع (فاصله‌ی دو دستِ باز) به او نزدیک می‌شوم؛ هرکس، قدم‌زنان به سوی من بیاید، من، دوان‌دوان به سویش می‌روم».

[در «صحیحین» چنین روایت شده است: «هر وقت مرا یاد کند، من با او هستم» و این‌جا «هر جا» آمده و هر دو، صحیح است.]

 

446- وعن جابِر بن عبدِ اللَّه$ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم ، قَبْلَ موْتِهِ بِثَلاثَةِ أَیَّامٍ یقول: «لا یَمُوتَنَّ أَحَدُکُم إِلاَّ وَهُوَ یُحْسِنُ الظَّنَّ باللَّه عزوجل ». [روایت مسلم]([3])

ترجمه: از جابر بن عبدالله$ روایت است که سه روز پیش از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از ایشان شنید که می‌فرمود: «هیچ کس از شما نمیرد، مگر این‌که به الله عزوجل  گمان نیکی داشته باشد».

447- وعن أَنسt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «قال اللَّه تعالى: یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّکَ مَا دَعوْتَنی وَرَجوْتَنی غَفَرْتُ لَکَ عَلى ما کَانَ مِنکَ ولا أُبَالِی، یا ابنَ آدم، لَوْ بَلغَتْ ذُنُوبُکَ عَنَانَ السماء، ثم اسْتَغْفَرْتَنی غَفَرتُ لَک، یَا ابْنَ آدَم، إِنَّکَ لَو أَتَیْتَنی بِقُرابٍ الأَرْضِ خطایا، ثُمَّ لَقِیْتَنی لا تُشْرِکُ بِی شَیْئًا، لأَتَیْتُکَ بِقُرَابِهَا مَغْفِرَةً». [ترمذی، روایت کرده و آن را حسن دانسته است.]([4])

ترجمه: انسt می گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «الله متعال، می‌فرماید: ای فرزند آدم! تا وقتی که مرا بخوانی و به من امیدوار باشی، همه‌ی گناهانی را که از تو صادر شده است، می‌بخشم و (به گناهانت) اهمیت نمی‌دهم. ای آدمی! اگر گناهانت به‌اندازه‌ای بزرگ و زیاد باشد که به ابرهای آسمان برسد و سپس از من آمرزش بخواهی، تو را می‌بخشم و (به گناهانت) توجه نمی‌کنم. ای فرزند آدم! اگر در حالی به سوی من بیایی و با من ملاقات کنی که به‌ پُریِ زمین، گناه کرده‌ای، ولی هیچ چیز و هیچ‌کس را شریکم نساخته باشی، من با همین اندازه مغفرت و آمرزش، نزدت خواهم آمد».

شرح

مؤلف/ پس از ذکر آیات و احادیثی درباره‌ی امید به رحمت الهی که نشان‌گر گستردگی لطف و بخشندگی خداست، بابی به نام «فضیلت امید به رحمت پروردگار» گشوده است؛ به‌هر حال انسان باید به فضل و رحمت پروردگارش و آن‌چه که نزد اوست، امیدوار باشد.

سپس سخن عبد صالح، یعنی مؤمن خانواده‌ی فرعون را ذکر کرده است که ایمانش را مخفی نگه می‌داشت و خیرخواهِ قومش بود؛ بدین‌سان که آنان را نصیحت می‌کرد و با بیان دلایل روشن، برایشان بیان می‌نمود که در مسیر باطل قرار دارند و راه موسی علیه السلام ، راه درستی‌ست؛ در نهایت به آنان گفت:

﴿فَسَتَذۡکُرُونَ مَآ أَقُولُ لَکُمۡۚ وَأُفَوِّضُ أَمۡرِیٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٤٤

                                                                                            [غافر: ٤٤]      

به زودی سخنانی ر اکه به شما می‌گویم، به یاد خواهید آورد. و کارم را به الله می‌سپارم. همانا الله، به حال بندگان بیناست.

﴿وَأُفَوِّضُ أَمۡرِیٓ إِلَى ٱللَّهِۚ: «کارم را به الله می‌سپارم»؛ یعنی تنها به او اعتماد می‌کنم و تنها به او امید می‌بندم. الله متعال، در ادامه می‌فرماید:

﴿فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِ مَا مَکَرُواْۖ وَحَاقَ بِ‍َٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ ٤٥ [غافر: ٤٥] 

و الله، او را از نقشه‌های سوء فرعونیان نگاه داشت و عذاب سخت، آنان را فرو گرفت.

سپس حدیث ابوهریرهt را ذکر کرده است که الله متعال در حدیث قدسی می‌فرماید: «من، با بنده‌ام مطابق گمانی که نسبت به من دارد، رفتار می‌کنم»؛ یعنی اگر به من گمان نیک داشته باشد، به نفع اوست و با او همین‌گونه رفتار خواهم کرد و اگر به من گمان نیک نداشته باشد یا به رحمتم امیدوار نباشد، بر اساس گمانش با او رفتار می‌کنم. حال این پرسش مطرح می‌شود که چه زمانی گمان بنده به پروردگارش نیکوست؟

زمانی می‌توان گمان بنده به الله عزوجل  را نیک دانست که در جهتی گام بردارد یا اعمالی انجام دهد که سبب جلب فضل و رحمت اوست؛ یعنی کارهای نیک انجام دهد و در قلب خود به الله، گمان نیک داشته باشد؛ ولی گمان نیک به‌تنهایی یا بدون عمل، نوعی آرزوی نابجا و بی‌پایه است و کسی که از خواسته‌ها و آرزوهای نفسانی خویش، پیروی کند و امید و آرزوی بی‌اساس و نابجا به خداوند داشته باشد، ناتوان است. نیک‌گمانی به پروردگار، بدین معناست که انسان عملی انجام دهد که نشان‌گر این گمانِ نیک باشد یا در وجود انسان این ویژگی به چشم بیاید و هر عمل نیکی که انجام می‌دهد، امیدوار باشد که الله عزوجل  آن را بپذیرد؛ وقتی روزه می‌گیرد، به قبول شدن روزه‌اش امیدوار باشد؛ و آن‌گاه که صدقه می‌دهد، همین‌طور؛ یعنی امیدوار باشد که الله متعال اعمال نیکش را می‌پذیرد. ولی اگر به الله گمان نیک داشته باشی و از آن‌سو از او نافرمانی کنی یا کارهای زشت و ناپسند انجام دهی، روش افراد ناتوان و درمانده‌ای را در پیش گرفته‌ای که هیچ سرمایه‌ای ندارند.

سپس مؤلف/ با ذکر حدیثی بدین نکته اشاره کرده که بزرگواری و لطف پروردگار، از بنده‌اش بیش‌تر است؛ زیرا هنگامی که انسان، یک وجب به سوی الله می‌رود، الله متعال، یک ذراع به او نزدیک می‌گردد و آن‌گاه که انسان یک ذراع به الله نزدیک شود، الله متعال به اندازه‌ی دو دستِ گشوده به بنده‌اش نزدیک می‌گردد و هرگاه بنده، قدم‌زنان و به‌آرامی به سوی الله برود، الله دوان‌دوان به سویش می‌رود.

اهل سنت و جماعت، این احادیث و امثال آن را حق می دانند؛ یعنی به آن‌چه که در این احادیث درباره‌ی الله عزوجل  بیان شده است، ایمان دارند. البته ما نمی‌دانیم که این دویدن چگونه است یا این نزدیک شدن، چه کیفیتی دارد و سخن گفتن از کیفیت و چگونگی آن، خطای بزرگی‌ست و باید این موضوع را به الله عزوجل  واگذار کنیم.

سپس مؤلف/ احادیثی به همین مضمون ذکر کرده که همه، نشان‌گر اهمیت و واجب بودن داشتن گمان نیک به پروردگار است؛ ناگفته نماند که باید به اسباب و زمینه‌هایی که لازمه‌ی این گمان نیک است، توجه نماییم. الله متعال، ما و سایر مسلمانان را به آن‌چه خیر و صلاح دنیا و آخرت ماست، موفق بدارد.

***

 




([1]) صحیح بخاری، ش: 7405؛ و صحیح مسلم، ش: 2675؛ این لفظ در صحیح مسلم، به‌شماره‌ی 2747 به‌نقل از انسt آمده است.

([2]) ذراع، به‌اندازه‌ی فاصله‌ی آرنج تا سر انگشتان دست است.

([3]) صحیح مسلم، ش: 2877.

([4]) صحیح الجامع، ش: 4338؛ السلسلة الصحیحة، ش: 127؛ صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 2805.

51- باب: امید به رحمت پروردگار

51- باب: امید به رحمت پروردگار

الله متعال، می‌فرماید:

﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ    [الزمر: ٥٣]      

بگو: ای بندگان من که با زیاده‌روی در گناهان به خویشتن ستم کرده‌اید! از رحمت الله ناامید نباشید. بی‌گمان الله، همه‌ی گناهان را می‌آمرزد.

و می‌فرماید:

﴿وَهَلۡ نُجَٰزِیٓ إِلَّا ٱلۡکَفُورَ ١٧                                                          [سبأ: ١٧]      

و تنها (افراد) ناسپاس را سزا می‌دهیم.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿إِنَّا قَدۡ أُوحِیَ إِلَیۡنَآ أَنَّ ٱلۡعَذَابَ عَلَىٰ مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ٤٨                           [طه: ٤٨]      

همانا به ما وحی شده که عذاب (الاهی) بر کسی نازل می‌شود که انکار و روی‌گردانی کند.

و نیز می‌فرماید:

﴿وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖۚ                                                    [الأعراف: ١٥٦] 

و رحمتم، همه چیز را در بر گرفته است.

417- وعن عُبادَة بنِ الصامِتt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَه، وأَنَّ مُحمَّدًا عبْدُهُ وَرَسُولُه، وأَنَّ عِیسى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُه، وَکَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْه، وأَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ وَالنَّارَ حَقٌّ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ عَلى ما کانَ مِنَ العمَلِ». [متفقٌ علیه]([1])

وفی روایة لمسلم: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللَّه، حَرَّمَ اللَّهُ علَیهِ النَّارَ».

ترجمه: عباده بن صامتt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس، گواهی دهد که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، بنده و فرستاده‌ی اوست و شهادت دهد که عیسی، بنده و فرستاده‌ی الله، و کلمه‌ی اوست که به مریم القا کرد و نیز مخلوق او می‌باشد، و گواهی دهد که بهشت و دوزخ، هر دو حق است، هر عملی که داشته باشد، (سرانجام،) الله متعال، او را وارد بهشت می‌کند».

و در روایت مسلم آمده است: «هرکس گواهی دهد که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستاده‌ی الله است، الله، آتش (دوزخ) را بر او حرام می‌گرداند».

418- وعن أبی ذَرt قال: قال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «یقولُ اللَّهُ عزوجل : مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ، فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِها أَوْ أَزْیَد، ومَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ، فَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا أَوْ أَغْفِر. وَمَنْ تَقَرَّبَ مِنِّی شِبْرًا، تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِرَاعًا، ومنْ تَقَرَّبَ مِنِّی ذرَاعاً، تَقَرَّبْتُ مِنْهُ باعاً، وَمَنْ أَتانی یمشی، أَتَیْتُهُ هَرْولَةً، وَمَنْ لَقِیَنی بِقُرَابِ الأَرْضِ خَطِیئَةً لاَ یُشْرِکُ بِی شَیْئاً، لَقِیتُهُ بمثْلِها مغْفِرَةً». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله عزوجل  می‌فرماید: هرکس، کار نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش می‌یابد و هرکس، کارِ بدی انجام دهد، تنها به‌اندازه‌ی کارِ بدش مجازات می‌شود یا او را می‌آمرزم. هرکس، یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع([3]) به او نزدیک می‌شوم؛ و هرکس، یک ذراع به من نزدیک گردد، من به اندازه‌ی یک باع (فاصله‌ی باز کردن دو دست) به او نزدیک می‌شوم؛ هرکس، قدم‌زنان به سوی من بیاید، من، دوان‌دوان به سویش می‌روم. هرکس، در حالی با من ملاقات کند که به‌ پُریِ زمین، گناه کرده، ولی هیچ چیز و هیچ‌کس را شریکم نساخته باشد، من با همین اندازه مغفرت و آمرزش با او ملاقات خواهم کرد».

419- وعن جابرt قال: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلى النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: یَا رَسُولَ اللهِ، ما المُوجِبَتان؟ فَقال: «مَنْ مَات لاَ یُشرِکُ بِاللَّه شَیْئاً دخَلَ الجَنَّةَ، وَمَنْ ماتَ یُشْرِکُ بِهِ شَیْئا، دَخَلَ النَّارَ». [روایت مُسلم]([4])

ترجمه: جابرt می‌گوید: صحرانشینی، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: ای رسول‌خدا! آن دو کاری که باعث رفتن به بهشت و دوزخ می‌شود، چیست؟ فرمود: «هرکس در حالی بمیرد که هیچ چیز و هیچ کس را با الله شریک نمی‌سازد، وارد بهشت می‌شود و هرکس، در حالی بمیرد که چیزی (کسی) را با الله، شریک می‌سازد، وارد دوزخ می‌گردد».

420- وَعن أَنسt أَنَّ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  وَمُعَاذٌ ردِیفُهُ عَلى الرَّحْلِ قال: «یا مُعاذُ!» قال: لَبیَّیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَسَعْدَیْک، قال: «یا مُعَاذُ!» قال: لَبَّیکَ یارَسُول اللَّهِ وَسَعْدیْک. قال: «یَا مُعاذُ!» قال: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَسَعْدیکَ ثلاثاً، قال: «ما مِن عَبدٍ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِله إِلاَّ اللَّه، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ ورَسُولُهُ صِدْقاً مِنْ قَلْبِهِ إِلاَّ حَرَّمَهُ اللَّهُ على النَّارِ». قال: یَا رَسُولَ اللهِ أَفَلاَ أُخْبِرُ بِها النَّاسَ فَیَسْتَبْشِرُوا؟ قال: «إِذاً یَتَّکلُوا» فَأَخْبرَ بها مُعَاذٌ عِنْد مَوْتِهِ تَأَثُّماً. [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: انسt می‌گوید: معاذt پشت سرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، سوار شتر بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای معاذ!» پاسخ داد: بله ای رسول‌خدا! در خدمتم. فرمود: «ای معاذ!» گفت: بله ای رسول‌خدا! بفرمایید، در خدمتم. باز فرمود: «ای معاذ!» جواب داد: بله ای رسول‌خدا! در خدمتم؛ بفرمایید. و چون سه بار این سخن رد و بدل شد، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر بنده‌ای از روی صداقت قلب، گواهی دهد که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و شهادت دهد که محمد، بنده و فرستاده‌ی اوست،([6]) الله، او را بر آتش دوزخ حرام می‌گرداند». معاذ عرض کرد: ای رسول‌خدا! آیا این خبر را به مردم برسانم تا خوشحال شوند؟ فرمود: «بیم آن می‌رود که بر این مژده، تکیه کنند و عمل را ترک نمایند». معاذt هنگامِ مرگش از آن جهت آن را به مردم گفت که مبادا به‌خاطر پنهان کردن این حدیث، گنهکار شود.

421- وعنْ أبی هریرة أَوْ أبی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهما- شَک الرَّاوِی، وَلاَ یَضُرُّ الشَّکُّ فی عَینِ الصَّحابی، لأَنهم کُلُّهُمْ عُدُول- قال: لما کان یَوْمُ غَزْوَةِ تَبُوکَ، أَصابَ الناسَ مَجَاعَةٌ، فَقالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ لَوْ أَذِنْتَ لَنا فَنَحَرْنَا نَواضِحَنا، فَأَکلْنَا وَادَّهَنَّا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «افْعَلُوا» فَجَاءَ عُمَرُt فقال: یَا رَسُولَ اللهِ إِنْ فَعَلْتَ قَلَّ الظَّهْر، وَلَکِنْ ادْعُهُمْ بفَضْلِ أَزْوَادِهِم، ثُمَّ ادْعُ اللَّهَ لَهُمْ عَلَیْهَا بِالبَرَکَةِ لَعَلَّ اللَّه أَنْ یَجْعَلَ فی ذلکَ البَرَکَةَ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «نَعَمْ» فَدَعَا بِنِطْعٍ فَبَسَطه، ثُمَّ دَعَا بِفَضْلِ أَزَاوَدِهِم، فَجعلَ الرَّجُلُ یجیءُ بِکَفِّ ذُرَةٍ ویجیءُ الآخَرُ بِکَفِّ تَمْر، ویجیءُ الآخَرُ بِکِسرَةٍ حَتى اجْتَمَعَ عَلى النِّطْعِ مِنْ ذَلِکَ شَیءٌ یَسِیر، فَدَعَا رسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  بِالبَرَکَةِ، ثُمَّ قالَ «خُذُوا فی أَوْعِیَتِکُم، فَأَخَذُوا فی أَوْعِیَتِهِمْ حتى ما ترکُوا فی العَسْکَرِ وِعاء إِلاَّ مَلأوه، وأَکَلُوا حَتَّى شَبعُوا وَفَضَلَ فَضْلَةٌ، فقالَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله و سلم : «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه، وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ لاَ یَلْقَى اللَّه بهما عَبْدٌ غَیْرُ شاکٍّ، فَیُحْجَبَ عَنِ الجَنَّةِ». [روایت مسلم]([7])

ترجمه: ابوهریره یا ابوسعید خدری می‌گوید: - راوی،([8]) در اسمِ صحابی شک کرده است و شک در اسم صحابی، ایرادی وارد نمی‌کند؛ زیرا همه‌ی صحابهy عادل بوده‌اند.- حال از ابوهریره یا ابوسعید$ روایت است: هنگامی که مردم در غزوه‌ی «تبوک» دچار گرسنگی شدند، به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: ای رسول‌خدا! اگر اجازه دهید شتران خود را نحر می‌کنیم تا از گوشت آن‌ها بخوریم و از پیه و چربی آن‌ها، روغن بگیریم. فرمود: «همین کار را بکنید». عمرt نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و عرض کرد: ای رسول‌خدا! اگر چنین اجازه‌ای بدهی، با کمبود حیوانات بارکش و سواری، مواجه می‌شویم. لذا به مردم بگویید: باقی‌مانده‌ی غذاهایشان را بیاورند و سپس از الله بخواهید که برای آن‌ها در غذا و توشه‌ی آنان، برکت دهد؛ امید است که در آن برکت دهد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بله؛ (پیشنهاد خوبی‌ست)». رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  سفره‌ای خواست و آن را پهن کرد؛ آن‌گاه دستور داد باقی‌مانده‌ی غذاهایشان را بیاورند. شخصی، یک مشت ذرت آورد و دیگری، یک مشت خرما و یکی، پاره‌ای نان تا این‌که اندکی غذا از باقی‌مانده‌ی غذاهایشان، روی سفره، جمع شد و رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  دعای برکت کرد و سپس فرمود: «(از این غذاها) بردارید و در ظرف‌های خود بریزید». صحابهy از غذاهای روی سفره در ظرف‌های خود ریختند و با این‌که همه‌ی ظرف‌های موجود در لشکر را پُر از غذا کردند و از آن، سیر خوردند، باز هم مقداری غذا باقی ماند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «گواهی می‌دهم که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و من، فرستاده‌ی او هستم؛ امکان ندارد که بنده‌ای، بدون این‌که شک و تردید داشته باشد، به این دو حقیقت، گواهی دهد، هنگامِ ملاقات با الله، از بهشت، منع شود».

شرح

مؤلف/ پس از باب «خوف و خشیت الهی»، بابی تحت عنوان «امید به رحمت پروردگار» گشوده است. گویا می‌گوید: هرگاه احساس کردید که ترس و هراس، بر شما غالب شده است، دروازه‌ی امید را به روی خود بگشایید.

آن‌گاه مؤلف/، چند آیه و حدیث ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ            [الزمر: ٥٣]        

بگو: ای بندگان من که با زیاده‌روی در گناهان به خویشتن ستم کرده‌اید! از رحمت الله ناامید نباشید. بی‌گمان الله، همه‌ی گناهان را می‌آمرزد.

این آیه، درباره‌ی توبه‌کنندگان نازل شده است. هرکس توبه کند، الله متعال، توبه‌اش را می‌پذیرد؛ گرچه گناهش، بسیار بزرگ باشد. همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا ٦٨ یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا ٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٧٠                            [الفرقان: ٦٨،  ٧٠]      

و آنان که معبودی جز الله را نمى‏پرستند، و کسى را که الله، خونش را حرام کرده است، جز به‏حق نمى‏کشند و زنا نمى‏کنند؛ و کسى که مرتکب این (اعمال) شود، مجازات سختى خواهد دید. روز قیامت عذابش دو چندان مى‏شود، و با ذلت و خوارى برای همیشه در آن مى‏ماند. مگر آنان که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار شایسته انجام دهند که الله، بدى‏هایشان را به نیکی‏ تبدیل مى‏کند. و الله، بسیار آمرزنده و مهرورز است.

لذا هرکس از هر گناهی توبه کند، الله توبه‌اش را می‌پذیرد؛ گرچه گناهش، بسیار بزرگ باشد. ناگفته نماند که اگر گناهش، در رابطه با حقوق مردم و خلق خدا باشد، باید در دنیا و پیش از آخرت، حقّشان را ادا نماید تا توبه‌اش درست و قابل قبول باشد.

الله متعال، درباره‌ی کسانی که توبه نمی‌کنند، فرموده است:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُ [النساء : ١١٦]      

همانا الله، این را که به او شرک ورزند، نمی‌آمرزد و جز شرک را برای هر کس که بخواهد می‌بخشد.

اگر گناهِ این افراد، کفر و شرک باشد، بخشیده نمی‌شوند؛ ولی هر گناهی جز کفر و شرک، به خواست و اراده‌ی الله عزوجل  بستگی دارد؛ اگر الله بخواهد، کسانی را که توبه نکرده‌اند، مجازات می‌کند و اگر بخواهد، آنان را می‌بخشد. ناگفته نماند که گناهان صغیره، با پرهیز از گناهان کبیره یا با انجام پاره‌ای از کارهای نیک، بخشیده می‌شود.

سپس مؤلف/ چندین حدیث در این باب ذکر کرده است که همگی، امیدِ انسان به پروردگارش را افزایش می‌دهد؛ یعنی انسان با امید به رحمت پروردگارش به ملاقات او می‌رود و امیدش بیش از ترس اوست.

در این باب احادیث مطلقی ذکر شده که مقیّد به نصوص و احادیث دیگری‌ست؛ به عنوان  مثال در یکی از این احادیث آمده است: «هرکس در حالی بمیرد که هیچ چیز و هیچ کس را با الله شریک نمی‌سازد، وارد بهشت می‌شود و هرکس، در حالی بمیرد که چیزی (کسی) را با الله، شریک می‌سازد، وارد دوزخ می‌گردد». مفهوم شرک در این حدیث، شامل کفر نیز می‌شود؛ مانند کفری که نتیجه‌ی انکار و سرکشی و امثال آن است. یعنی کفر نیز گناهی نابخشودنی‌ست و هرکس کفر بورزد، وارد دوزخ می‌شود. الله متعال، ما را در جرگه‌ی کسانی قرار دهد که به رحمتش امیدوارند و از عذابش می‌ترسند.

***

422- وَعَنْ عِتْبَانَ بنِ مالکt وهو مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرا، قال: کُنْتُ أُصَلِّی لِقَوْمی بَنی سالم، وَکَانَ یَحُولُ بَیْنی وَبینهُم وادٍ إِذَا جاءَتِ الأَمطار، فَیَشُقُّ عَلیَّ اجْتِیَازُهُ قِبَلَ مَسْجِدِهِم، فَجئْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فقلتُ له: إِنِّی أَنْکَرْتُ بَصَرِی، وَإِنَّ الوَادِیَ الَّذِی بیْنی وَبَیْنَ قَوْمی یسِیلُ إِذَا جَاءَت الأَمْطار، فَیَشُقُّ عَلیَّ اجْتِیازُه، فَوَدِدْتُ أَنَّکَ تَأْتی، فَتُصَلیِّ فی بَیْتی مَکاناً أَتَّخِذُهُ مُصَلًّى، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «سأَفْعَلُ» فَغَدا علیَّ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وَأَبُو بَکْرٍt بَعْدَ ما اشْتَدَّ النَّهَار وَاسْتَأْذَنَ رسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فَأَذِنْتُ له، فَلَمْ یَجْلِسْ حتى قال: «أَیْنَ تُحِبُّ أَنْ أُصَلِّیَ مِنْ بَیْتِک؟» فَأَشَرْتُ لَهُ إِلى المَکَانِ الَّذِی أُحبُّ أَنْ یُصَلِّیَ فیه، فَقَامَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فَکَبَّرَ وَصَفَفْنَا وَراءَه، فَصَلَّى رَکْعَتَیْن، ثُمَّ سَلَّمَ وَسَلَّمْنَا حِینَ سَلَّم، فَحَبَسْتُهُ علَى خَزیرة تُصْنَعُ لَه، فَسَمِعَ أَهْلُ الدَّارِ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فی بَیْتی، فَثَابَ رِجَالٌ منهمْ حتَّى کَثُرَ الرِّجَالُ فی البَیْت، فَقَالَ رَجُل: مَا فَعَلَ مَالِکٌ لا أَرَاه، فَقَالَ رَجُل: ذلک مُنَافِقٌ لاَ یُحِبُّ اللَّه ورَسُولَه، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لاَ تَقُلْ ذَلِکَ أَلاَ تَراهُ قال: لاَ إلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَبْتَغِی بِذَلِکَ وَجْهَ اللَّهِ تَعالى؟». قال: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَم، أَمَّا نَحْنُ فَوَاللَّهِ ما نَرَى وُدَّه، وَلاَ حَدیثَهُ إِلاَّ إِلى المُنَافِقین، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «فَإِنَّ اللهَ قَدْ حَرَّمَ على النَّارِ مَنْ قال: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ یَبْتَغِی بِذَلِکَ وَجْهِ اللَّهِ». [متفقٌ علیه]([9])

ترجمه: عتبان بن مالکt که از شرکت‌کنندگان غزوه‌‌ی «بدر» بوده است، می‌گوید: من برای قوم خود «بنی‌سالم» امامت می‌دادم. میانِ من و ایشان، بستر رودخانه (دره‌ای) بود که وقتی باران می‌بارید، برایم عبور از آن برای رفتن به مسجدشان، دشوار بود. لذا نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمدم و به ایشان گفتم: چشمانم، ضعیف شده است؛ دره‌ای که میانِ من و قبیله‌ام قرار دارد، هنگام بارش باران، سیلاب می‌کند و عبور از آن برای من دشوار است. دوست دارم به خانه‌ام بیایید و در خانه‌ام نماز بخوانید تا محل نماز شما را برای خود، نمازخانه قرار دهم. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به‌زودی این کار را خواهم کرد». فردای آن روز هنگامی روز بالا آمده بود، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به همراه ابوبکرt تشریف آورد و اجازه‌ی ورود خواست. گفتم: بفرمایید. پیش از نشستن، فرمود: «دوست داری در کجای خانه‌ات نماز بخوانم؟» و من به مکانی اشاره کردم که دوست داشتم آن‌جا نماز بخواند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به نماز ایستاد و تکبیر گفت؛ ما نیز پشتِ سَرَش صف بستیم. دو رکعت نماز خواند و سپس سلام داد؛ ما هم با او سلام دادیم. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  را نگه داشتم تا غذایی([10]) که برای ایشان تدارک دیده بودیم آماده شود. اهلِ محل شنیدند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  در خانه‌ی من است. لذا عده‌ی زیادی از اهالی محل، در خانه‌ام جمع شدند. یکی از حاضران گفت: مالک (بن دُخشم) کجاست؟ او را نمی‌بینم. و دیگری، گفت: او، منافق است و الله و پیامبرش را دوست ندارد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چنین مگو؛ مگر نمی‌دانی که او لاإله‌إلاالله گفته و از گفتن آن، تنها خشنودی الله متعال را خواسته است؟» آن مرد گفت: الله و پیامبرش داناترند؛ ولی به الله سوگند، تنها چیزی که ما از او می‌بینیم، محبت و توجهی‌ست که به منافقان دارد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همانا الله، کسی را که به‌خاطر خشنودی او لاإله‌إلاالله بگوید، بر آتش دوزخ حرام کرده است».

شرح

مؤلف/، روایتی ذکر کرده که در آن آمده است: عتبان بن مالکt برای قومش بنی‌سالم، امامت می‌داد. در میان خانه‌ی عتبانt و مسجدی که برای قومش امامت می‌داد، دره یا سیل‌گاهی وجود داشت که هنگامِ سیلاب، عبور از آن برای عتبانt دشوار می‌شد. عتبانt مشکل دیگری هم داشت؛ زیرا چشمانش ضعیف شده بود. لذا برای رفتن به مسجدِ قومش، دو مشکل داشت: مشکلِ راه، و مشکلِ بینایی. از این‌رو نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و مشکلش را با ایشان در میان نهاد و رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  را به خانه‌اش دعوت کرد تا به خانه‌اش بروند و آن‌جا نماز بخوانند تا محلّ نمازشان را برای خود نمازخانه قرار دهد؛ گرچه حکمِ مسجد را نداشت.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خواسته‌اش را پذیرفت و فرمود: «چنین خواهم کرد» و پس از بالا آمدن آفتاب به‌همراه ابوبکرt به خانه‌ی عتبانt رفت. ابوبکر، در سفر و حضر رفیق و همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود و بیش‌ترِ اوقاتش را در کنارِ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  سپری می‌کرد. از این‌رو بسیار شنیده می‌شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرمود: «من با ابوبکر و عمر آمدم»، «من با ابوبکر و عمر رفتم»، «من با ابوبکر و عمر برگشتم».

ابوبکر و عمر، دوستانِ همیشه‌همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودند؛ چنان‌که در عالم برزخ در کنار او هستند و روز قیامت نیز با او خواهند بود.؛ این سه نفر، از یک مکان برمی‌خیزند و در پیشگاه پروردگار جهانیان حاضر می‌شوند؛ یعنی از همان خانه‌ای که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در آن به خاک سپرده شد و اینک در جوارِ مسجدالنبی‌ست.

حکمت الهی را بنگر؛ الله عزوجل  برای دفن پیامبرش خانه‌ای را برگزید که بعدها در نتیجه‌ی توسعه‌ی مسجدالنبی، در داخل مسجد قرار گرفت تا این سه نفر از میانِ مسجد برانگیخته شوند. لذا انتخابِ خداوند برای پیامبرش را ناپسند ندانید؛ زیرا در آن‌چه که الله برمی‌گزیند، مصلحت بزرگی‌ست که ما و شما، آن را درک نمی‌کنیم. مردم، وجود قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را در مسجد، ناپسند می‌پندارند و می‌گویند: این، همان اشکالی‌ست که قبرپرستان مطرح می‌کنند؛ یعنی همان کسانی که مساجد را بر سرِ قبرها بنا می‌نهند، خرده می‌گیرند که چرا قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در مسجد قرار گرفته است؟

اما هیچ ایرادی بر این مسأله وارد نیست؛ زیرا مسجد، بر سرِ قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بنا نشده است؛ بلکه با وجودِ توسعه‌ی مسجد، باز هم قبر، در خانه‌ای قرار دارد که از مسجد، جدا و مستقل می‌باشد و تنها باطل‌گرایان و کسانی که به دنبال باطل هستند، دلیل‌تراشی می‌کنند و چنین اعتراض‌هایی مطرح می‌نمایند. مانند ابلیس که برای اثبات برتری خود، دلیل‌تراشی می‌کرد و می‌گفت:

﴿أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ ١٢             [الأعراف: ١٢]      

من، از آدم بهترم؛ مرا از آتش آفریده­ای و او را از گل.

خلاصه این‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پس از بالا آمدن خورشید، به خانه‌ی عتبانt رفت و اجازه‌ی ورود خواست و چون وارد خانه شد، پیش از آن‌که بنشیند، پرسید: «دوست داری کجا نماز بخوانم؟» زیرا با همین هدف به خانه‌‌ی عتبانt آمده بود و دوست داشت پیش از هر چیز، همان کاری را انجام دهد که به‌خاطر آن، دعوتِ عتبانt را پذیرفته بود. حکمت نیز همین است که انسان، ابتدا برنامه‌ها و کارهای برنامه‌ریزی‌شده‌ی خود را پیش ببرد و با رعایت اولویت، ابتدا به کارهایی بپردازد که آغاز کرده است تا از وقتش، بیش‌ترین استفاده را ببرد؛ نه این‌که کاری را ناتمام رها کند و به کارِ دیگری مشغول شود. برخی از مردم، بدون رعایت این نکته، وقت خود را هَدَر می‌دهند. مثالی ذکر می‌کنم؛ برای تحقیق درباره‌ی یک موضوع در یک کتاب یا منبع علمی، ابتدا به فهرست کتاب، مراجعه می‌کنید تا صفحه‌ی مربوط به این موضوع را بیابید. در این میان با موضوع دیگری برخورد می‌کنید که برای شما جالب است. تصمیم می‌گیرید موضوع جدید را مطالعه نمایید؛ باز هم موضوع دیگری می‌بینید که جالب است و به همین شکل به موضوع‌ها و مسایل گوناگون مشغول می‌شوید و از اصل موضوعی که کتاب را برای بررسی و مطالعه‌ی آن باز کرده‌اید، باز می‌مانید! لذا پیش از پرداختن به موضوع‌های جانبی، به مسأله‌ی مورد تحقیق خود بپردازید و سپس به مطالعه‌ی موضوع‌های حاشیه‌ای یا جانبی.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌جا نماز خواند و حاضران نیز با ایشان به نماز ایستادند؛ زیرا این جماعت، یک جماعتِ اتفاقی بود، نه همیشگی.

پس از پایان نماز، برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  غذایی ساده و معمولی تدارک دیدند. در این میان، اهالی محل، باخبر شدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در خانه‌ی عتبانt می‌باشد؛ لذا عده‌ی زیادی به خانه‌ی عتبان آمدند تا از رهنمودهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  استفاده کنند، پای صحبتش بنشینند و از سنتش بهره ببرند. شخصی پرسید: فلانی کجاست؟ دیگری، پاسخ داد: او منافق است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در ردِ این شخص فرمود: «چنین مگو؛ مگر نمی‌دانی که او «لاإله‌إلاالله» گفته و از گفتن آن، تنها خشنودی الله متعال را خواسته است؟» آن مرد گفت: «الله و پیامبرش داناترند». زیرا کسی که به‌خاطر خشنودی الله، این کلمه را بگوید، مؤمن است، نه منافق؛ منافق برای خودنمایی و نام و آوازه‌ی خود، این کلمه را بر زبان می‌آورد و ایمان به توحید، در قلب او، جای ندارد. - پناه بر الله- ولی کسی که به‌خاطر خشنودی الله، این کلمه را می‌گوید، به آن ایمان دارد و تصدیقش می‌کند و این کلمه، در قلبش جای دارد.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همانا الله، کسی را که به‌خاطر خشنودی او، لاإله‌إلاالله بگوید، بر آتش دوزخ حرام کرده است». زیرا کسی که خالصانه این کلمه را بگوید، به مقتضای آن، عمل می‌کند؛ یعنی دستورها و تکالیف شرعی خود را به انجام می‌رساند و از نواهی و کارهای حرام و ممنوع می‌پرهیزد. و هرکس، چنین روی‌کردی داشته باشد و حلال را حلال بداند و حرام را حرام، جزو بهشتیان است و وارد بهشت خواهد شد و الله متعال، آتش دوزخ را بر او حرام می‌گرداند.

این حدیث، بدین معنا نیست که بی‌نماز، کافر نمی‌باشد؛ زیرا به‌طور قطع و با علم یقین، می‌دانیم و برای ما، همانند خورشید، روشن است که اگر کسی، «لاإله‌إلاالله» را خالصانه بگوید، امکان ندارد نماز نخواند؛ این، محال است. لذا کسی که ادعا می‌کند این کلمه را فقط به‌خاطر خشنودی الله متعال گفته است، ولی نماز نمی‌خواند، سخت دروغ می‌گوید و از بدترین دروغ‌گوهاست. زیرا اگر کلمه‌ی توحید را خالصانه می‌گفت، بزرگ‌ترین رکن اسلام پس از شهادتین، یعنی نماز را ترک نمی‌کرد.

نکات فراوانی از این برداشت می‌شود؛ از جمله این‌که:

اگر وضعیت کسی مانند وضعیت عتبانt باشد، در رابطه با ترک نماز جماعت، معذور است و می‌تواند در خانه‌اش نماز بخواند؛ مانند کسی که مانعی چون رودخانه در میان مسجد و خانه‌اش قرار دارد.

از این حدیث، این نکته هم برمی‌آید که برای انسان، جایز است بدون گفتن «انشاءالله»، بگوید که در آینده، چنین خواهم کرد؛ لذا اگر کسی، انسان را دعوت کند و بگوید: فردا نزد ما خواهید بود و انسان در پاسخ بگوید: «باشد، خواهم آمد»، و «انشاءالله» نگوید، ایرادی ندارد و جایز است. شاید کسی بپرسد: پس مفهوم این آیه چه می‌شود که الله متعال فرموده است:

﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلٞ ذَٰلِکَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ [الکهف: ٢٣،  ٢٤]     

و درباره‌ی هیچ کاری نگو که من فردا این کار را خواهم کرد، مگر این‌که (بگویی:) اگر الله بخواهد.

﴿لِشَاْیۡءٍ، عام است؛ یعنی هم شامل فعل پروردگار می‌شود و هم شامل کردار بنده.

لذا در پاسخ می‌گوییم: کسی که به شما می‌گوید: فردا نزدت خواهم آمد، دو نیت دارد:

نیت نخست: این‌که این سخن را با قاطعیت بگوید؛ در چنین حالتی گفتن «انشاءالله» ضروری‌ست؛ زیرا خود، نمی‌داند که آیا فردا موفق به آمدن خواهد شد یا خیر و نمی‌داند که آیا فردایی خواهد داشت یا نه؟ و اگر هم فردایی داشته باشد، آیا توانایی آمدن خواهد داشت یا خیر؟ تازه اگر قدرتش را داشته باشد، چه بسا مانعی پیش بیاید و نتواند نزدتان بیاید.

نیت دوم: اگر بگوید: «این کار را خواهم کرد» و منظورش، خبر دادن از عزم و اراده‌ی درونی برای آمدن باشد، نه قصد قطعی، در این صورت، نگفتنِ «انشاءالله» ایرادی ندارد؛ زیرا او در حقیقت، از وضعیت و اراده‌ی فعلی خود سخن می‌گوید. به عنوان مثال: اگر به شما گفته شود: آیا به سفر مکه خواهی رفت؟ و شما به‌قصد خبر دادن از عزم و اراده‌ی درونی خود، بگویید: «بله، خواهم رفت»، در واقع از اراده و تصمیم خود سخن گفته‌اید؛ اما اگر تصمیم جدی و قطعی دارید که این کار را انجام دهید، حتماً «انشاءالله» بگویید.

از این حدیث، هم‌چنین درمی‌یابیم که اگر چیزی مانند گل و لای، و آب و سیلاب یا امثال آن در مسیر مسجد باشد که رفت و آمد را مشکل می‌کند، در این صورت، ترک جماعت عذر محسوب می‌شود. در شب‌های بارانی، شخصی به دستور رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  جار می‌زد که هرکس در خانه‌اش یا در هر محلی که هست، نماز بخواند. علتش، این بود که مردم دچارِ مشکل نشوند. البته اگر آب، گل و لای، شدت و فشار نداشته باشد یا مشکل‌ساز نباشد، در این صورت ترک جماعت، عذر نیست.

از حدیث عتبان بن مالکt چنین برمی‌آید که نمازخانه‌ی خانگی انسان، یعنی محلی که در خانه‌اش برای نماز انتخاب می‌کند، حکمِ مسجد را ندارد؛ فرقی نمی‌کند که محدوده‌‌ی نمازخانه‌اش را جدا کند یا نه. در هر صورت، نمازخانه‌های منازل، حکم مسجد را ندارد؛ لذا برای انسان، جایز است که در حالِ جنابت در آن بنشیند. هم‌چنین هنگام ورود به آن، لازم نیست که «تحیهالمسجد» بخواند. اعتکاف در نمازخانه‌ی منزل، درست نمی‌باشد؛ حتی برای زنی که محل مشخصی از خانه‌اش را به عنوان نمازخانه یا محل نماز، برگزیده است، جایز نیست که در آن، به اعتکاف بنشیند.

دیگر نکته‌ای که از این حدیث برداشت می‌کنیم، اینست که برگزاری جماعت در نمازهای نفل، جایز است؛ البته اگر گاهی اوقات انجام شود، نه به صورت دایم و همیشگی. زیرا وقتی عتبانt محل مورد علاقه‌اش را در خانه‌ی خود به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نشان داد تا در آن نماز بخوانند، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  جلو رفت و دو رکعت نماز خواند و حاضران، پشت سر ایشان به نماز ایستادند. لذا جایز است که انسان سنت‌های روزانه یا نماز ضحی را برخی از اوقات، به‌جماعت بخواند. ثابت شده است که ابن عباس، ابن‌مسعود و حذیفه نیز، هر کدام نماز شب را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌جماعت خوانده‌اند؛ البته نه به صورت دایم و همیشگی. خلاصه این‌که ادای نمازهای نفل به‌جماعت در صورتی که یک عادت نشود، یعنی هر از چندگاهی، جایز است.

یکی از نکات آموزنده‌ی این حدیث، اینست که بر انسان، واجب می‌باشد که از متهم کردن دیگران به کفر و نفاق، خودداری کند؛ مگر در حالتِ ضرورت یا در چارچوب شرایط شرعی؛ در این حالت نیز باید ادعایش مبتنی بر دلایل واضح و روشن باشد. زیرا همین‌که شخصی، مالکt را به نفاق متهم کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چنین مگو؛ مگر نمی‌دانی که او «لاإله‌إلاالله» گفته و از گفتن آن، تنها خشنودی الله متعال را خواسته است؟».

می‌بینیم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی شخصی گواهی داد که او، اخلاص دارد. البته ناگفته نماند که این، مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بوده است و پس از وفات ایشان، نمی‌توان کسی را قاطعانه مخلص دانست؛ زیرا ما، فقط ظاهر را می‌بینیم و بر طبق ظاهرِ افراد، قضاوت می‌کنیم؛ هرکس، در ظاهر، نیک باشد، او را نیکوکار می‌دانیم و غیبتش را نمی‌کنیم و به او ناسزا نمی‌گوییم.

این حدیث، نشان‌گر محبت اصحابy به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و علاقه به هم‌نشینی با ایشان است؛ زیرا همین‌که باخبر شدند رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در خانه‌ی عتبان بن مالکt می‌باشد، به خانه‌ی عتبان آمدند و آن‌جا اجتماع کردند تا از برکت علم و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  استفاده کنند.

یکی از نکات آموزنده‌ی این حدیث که پیش‌تر نیز به آن اشاره کردیم، اهمیت اولویت‌بندی در کارهاست و این‌که انسان باید قبل از پرداختن به کارهای جانبی، به کارِ اصلیِ خود بپردازد. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیش از نشستن و پیش از صرف غذا، نماز خواند؛ یعنی همان کاری که به‌قصد انجامِ آن به خانه‌ی عتبانt رفته بود.

این حدیث، نشان می‌دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بسیار متواضع بوده است؛ زیرا عتبان می‌گوید: پس از پایان نماز، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را نگه داشتم تا غذای «خزیره» که برای پذیرایی از ایشان، تدارک دیده بودیم، آماده شود. «خزیره» غذایی بسیار ساده بود؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دعوت عتبانt را پذیرفت و منتظر ماند تا این غذای ساده، آماده شود. و این، نشان‌گر تواضع و فروتنی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  است.

مهم‌ترین و بزرگ‌ترین نکته‌ی این حدیث، اینست که: الله، کسی را که به‌خاطر خشنودی او، لاإله‌إلاالله بگوید، بر آتش دوزخ حرام کرده است». یعنی کسی که از گفتن «لاإله‌إلاالله»، رضایت و خشنودی الله را طلب کند، بر آتش دوزخ، حرام است. ناگفته پیداست که چنین شخصی، به اعمالی می‌پردازد که مایه‌ی نزدیکی او به الله متعال است؛ یعنی اعمالِ فرض و نفل. لذا این حدیث، نمی‌تواند بهانه و دستاویزی برای افراد تنبل و سهل‌انگار باشد؛ همان کسانی که می‌گویند: ما، خالصانه «لاإله‌إلاالله» می‌گوییم. به این‌ها باید گفت: اگر در ادعای خود، صادق بودید، عبادت‌های واجب را ترک نمی‌کردید.

***

423- وعن عمرَ بنِ الخطابt قال: قَدِمَ رسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  بِسَبْیٍ فَإِذَا امْرَأَةٌ مِنَ السَّبْی تَسْعَى، إِذْ وَجَدتْ صبیًّا فی السبْی أَخَذَتْهُ فَأَلْزَقَتْهُ بِبَطْنِها، فَأَرْضَعَتْه، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَتُرَوْنَ هَذِهِ المَرْأَةَ طارِحَةً وَلَدَهَا فی النَّار؟ قُلْنَا: لاَ وَاللَّه. فَقال: «للَّهُ أَرْحمُ بِعِبادِهِ مِنْ هَذِهِ بِولَدِهَا». [متفقٌ علیه]([11])

ترجمه: عمر بن خطابt می‌گوید: تعدادی اسیر جنگی نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آوردند. زنی، در میان اسیران به این سو و آن‌سو می‌دوید؛ ناگهان کودکی را در میان اسیران دید (که فرزندش بود)؛ او را در آغوش گرفت و به او شیر داد. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا به نظرِ شما این مادر، فرزندش را در آتش می‌اندازد؟» گفتیم: نه، به الله سوگند (امکان ندارد چنین کاری بکند). رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به‌طور قطع الله بر بندگانش از این مادر نیز نسبت به فرزندش، مهربان‌تر است».

424- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الخَلْق، کَتَبَ فی کِتَابٍ فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ العَرْش: إِنَّ رَحْمتی تَغْلِبُ غَضَبِی».

وفی روایةٍ: «غَلَبَتْ غَضَبِی» وفی روایةٍ: «سَبَقَتْ غَضَبِی». [متفقٌ علیه]([12])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هنگامی که الله، آفریده‌هایش را خلق کرد، در کتابی که بالای عرش، نزد اوست، نوشت: رحمت من بر خشم من غالب است».

و در روایتی آمده است: «بر خشمِ من غلبه کرد». و در روایتی دیگر: «بر خشم من سبقت گرفت».

425- وعنه قال: سمِعْتُ رسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: جَعَلَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ مائَةَ جُزْءٍ، فَأَمْسَکَ عِنْدَهُ تِسْعَةً وتِسْعِین، وَأَنْزَلَ فی الأَرْضِ جُزْءًا واحِدًا، فَمِنْ ذَلِکَ الجُزْءِ یَتَراحمُ الخَلائِقُ حَتَّى تَرْفَعَ الدَّابَّةُ حَافِرَهَا عَنْ ولَدِهَا خَشْیَةَ أَنْ تُصِیبَهُ».

وفی روایةٍ: «إِنَّ للَّهِ تَعَالى مائَةَ رَحْمَةٍ أَنْزَلَ مِنْهَا رَحْمَةً وَاحِدَةً بَیْنَ الجِنِّ والإِنْسِ وَالبَهَائمِ وَالهَوام، فَبهَا یَتَعاطَفُون، وبها یَتَراحَمُون، وَبها تَعْطِفُ الوَحْشُ عَلى وَلَدهَا، وَأَخَّرَ اللَّهُ تَعالى تِسْعاً وتِسْعِینَ رَحْمَةً یَرْحَمُ بِهَا عِبَادهُ یَوْمَ القِیَامَةِ». [متفقٌ علیه]([13])

ورواهُ مسلم أَیضاً من روایةِ سَلْمَانَ الفَارِسیt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّ للَّهِ تَعَالَى ماِئَةَ رَحْمَةٍ فَمِنْها رَحْمَةٌ یَتَراحَمُ بها الخَلْقُ بَیْنَهُمْ، وَتِسْع وَتِسْعُونَ لِیَوْم القِیامَةِ».

وفی روایة: «إِنَّ اللهَ تعالى خَلَقَ یَومَ خَلَقَ السَّمَواتِ والأَرْضَ مِائَةَ رَحْمَةٍ کُلُّ رَحْمَةٍ طِبَاقُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلى الأَرْض، فَجَعَلَ مِنها فی الأَرْضِ رَحْمَةً فَبِها تَعْطِفُ الوَالِدَةُ عَلَى وَلَدِهَا وَالْوحْشُ وَالطَّیْرُ بَعْضُها عَلَى بَعْضٍ فَإِذا کانَ یَوْمُ القِیامَةِ، أَکْمَلَها بهِذِهِ الرَّحْمَةِ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «الله، رحمت را به صد قسمت تقسیم کرده است؛ نود و نُه بخش آن را نزد خود نگه داشته یک بخش را به زمین فرستاده است و به‌خاطر همین یک بخش است که مخلوقات با یک‌دیگر مهربان هستند (به هم رحم می‌کنند)؛ به‌گونه‌ای که جانور، سُم خود را بالا می‌گیرد تا مبادا به بچه‌اش آسیبی برسد».

و در روایتی آمده است: «الله متعال، صد رحمت دارد که یک رحمتِ آن را میان انسان‌ها، جن‌ها، جانوران و حشرات، نازل کرده است و با این یک رحمت است که آفریده‌های الهی به یک‌‌دیگر مهربانی و رحم می‌‌کنند و به همین خاطرست که جانوران وحشی به فرزندان خود، رحم می‌نمایند. و الله متعال، نود و نُه بخش دیگر رحمت را نگه داشته است و روز قیامت، با آن بر بندگان خود، رحم می‌فرماید».

مسلم نیز این حدیث را از سلمان فارسیt روایت کرده است؛ سلمانt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله متعال، صد رحمت دارد؛ از آن جمله، رحمتی‌ست که باعث می‌شود مخلوقات، به یک‌دیگر رحم ‌کنند؛ و نود و نه رحمت برای روز قیامت است».

و در روایتی دیگر آمده است: «الله متعال، در روزِ آفرینش آسمان‌ها و زمین، صد رحمت آفرید؛ هر رحمتی، به بزرگیِ فاصله‌ی میان آسمان تا زمین است. یک بخش از این رحمت‌ها را در زمین قرار داده است و همین یک رحمت، باعث می‌شود که مادر به فرزند خود مهر بورزد و جانوران وحشی و پرندگان، به یک‌دیگر رحم کنند و چون روز قیامت فرارسد، با این یک رحمت، سایر بخش‌های رحمت را کامل می‌گرداند».

426- وعنه عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فِیمَا یَحکِى عَن ربِّه، تَبَارَکَ وَتَعَالى، قال: «أَذنَب عبْدٌ ذَنبًا، فقال: اللَّهُمَّ اغفِرْ لی ذَنبی، فقال اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعالى: أَذَنَبَ عبدِی ذنبًا، فَعلِم أَنَّ لَهُ ربًّا یَغْفِرُ الذَّنْب، وَیأْخُذُ بِالذَّنب، ثُمَّ عَادَ فَأَذَنَبَ، فقال: أَیْ ربِّ اغفِرْ لِی ذنبی، فقال تبارک وتعالى: أَذنبَ عبدِی ذَنبًا، فَعَلمَ أَنَّ لَهُ رَبًّا یَغفِرُ الذَّنب، وَیَأخُذُ بِالذنْب، ثُمَّ عَادَ فَأَذنَبَ، فقال: أَی رَبِّ اغفِرْ لی ذَنبی، فقال تَبَارَکَ وَتَعَالى: أَذنَبَ عَبدِی ذَنبًا، فعَلِمَ أَنَّ لَهُ رَبًّا یَغْفِرُ الذَّنب، وَیأْخُذُ بِالذَّنب، قدَ غَفَرْتُ لِعبدی، فَلْیَفعَلْ ما شَاءَ». [متفقٌ علیه]([14])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ضمن نقل قول از پروردگار بلندمرتبه‌اش فرمود: «یکی از بندگان، گناهی انجام داد و گفت: یا الله! گناهم را بیامرز. و الله متعال فرمود: "بنده‌ام، مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را می‌بخشد و در برابر گناهان، مجازات می‌کند." باز هم این بنده، مرتکب گناه می‌شود و می‌گوید: ای پروردگارم! گناهم را بیامرز. و الله متعال، فرمود: "بنده‌ام، مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را می‌بخشد و در برابر گناهان، مجازات می‌کند." این بنده، باری دیگر مرتکب گناه می‌شود و می‌گوید: ای پروردگارم! گناهم را بیامرز. و الله متعال، فرمود: «بنده‌ام، مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را می‌بخشد و در برابر گناهان، مجازات می‌کند. بنده‌ام را بخشیدم؛ پس هر چه می‌خواهد، انجام دهد»».

«هرچه می‌خواهد، انجام دهد»، یعنی تا زمانی که چنین می‌کند- مرتکب گناه می‌شود و توبه می‌نماید- او را می‌بخشم؛ زیرا توبه، گناهان گذشته را از میان می‌برد.

427- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «وَالَّذِی نَفْسی بِیَدِهِ لَوْ لَمْ تُذنِبُوا، لَذَهَبَ اللَّهُ بِکُم، وَجَاءَ بِقومٍ یُذْنِبُون، فَیَسْتَغْفِرُونَ اللَّه تعالى فیَغْفرُ لَهُمْ». [روایت مسلم]([15])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر گناه نمی‌کردید، الله شما را از میان برمی‌داشت و کسانی را به جای شما می‌آورد که گناه کنند و از الله متعال، آمرزش بخواهند و او نیز آن‌ها را بیامرزد».

428- وعن أبی أَیُّوبَ خَالِدِ بنِ زیدt قال: سمعتُ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «لَوْلا أَنَّکُمْ تُذنبُون، لخَلَقَ اللَّهُ خَلقاً یُذنِبون، فَیَسْتَغْفِرُون، فَیَغْفِرُ لَهُمْ». [روایت مسلم]([16])

ترجمه: ابوایوب، خالد بن زیدt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «اگر شما گناه نمی‌کردید، الله متعال، مردمان دیگری پدید می‌آورد که گناه کنند و آمرزش بخواهند و او، آن‌ها را بیامرزد».

429- وعن أبی هریرةt قال: کُنَّا قُعوداً مَع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، مَعَنا أَبُو بکْر وَعُمَر رضی اللهُ عنهما فی نَفَر، فَقَامَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  مِنْ بَیْن أَظْهُرنَا، فَأَبْطَأَ عَلَیْنَا، فَخَشَینا أَنْ یُقْتَطَعَ دُونَنَا، فَفَزَعْنا، فَقُمْنَا، فَکُنْتُ أَوَّلَ مَنْ فَزع، فَخَرجتُ أَبْتَغِی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، حَتَّى أَتَیتُ حَائِطاً لِلأَنْصَارِ وَذَکَرَ الحدیث بطُوله إِلى قوله: فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «اذْهَبْ فَمَنْ لَقِیتَ وَرَاءَ
هَذَا الحَائِطِ یَشْهَدُ أَنْ لا إِلَه إلاَّ اللَّه، مُسْتَیقِناً بهَا قَلَبُهُ فَبَشِّرْهُ بِالجَنَّةِ». [روایت مسلم]([17])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: ما به همراه ابوبکر و عمر$ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نشسته بودیم و چند نفر دیگر نیز با ما بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از میانِ ما برخاست و رفت و چون تأخیر کرد، ترسیدیم که مبادا در نبودِ ما و در تنهایی، مشکلی برایش پیش آمده باشد؛ طاقت نیاوردیم و برخاستیم (تا ببینیم چه شده است). من، نخستین کسی بودم که نگران شدم؛ لذا بیرون رفتم و در جستجوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودم تا این‌که باغی از انصار رسیدم.... آن‌گاه ابوهریرهt این حدیث طولانی را ذکر می‌کند تا آن‌جا که می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «برو و هرکس را بیرون این باغ دیدی که گواهی می‌دهد معبود راستینی جز الله نیست و قلبش به آن یقین دارد، به او مژده‌ی بهشت بده».

430- وعن عبد اللَّه بن عَمْرو بن العاص رضی اللهُ عنهما، أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  تَلا قَوَل اللَّهِ عزوجل  فی إِبراهِیمَ صلی الله علیه و آله و سلم : ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُۥ مِنِّیۖ [ابراهیم: ٣٦]، وَقَوْلَ عیسى صلی الله علیه و آله و سلم : ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١١٨ [المائ‍دة: ١١٨]، فَرَفَعَ یَدَیْه وقال: «اللَّهُمَّ أُمَّتِی أُمَّتِی» وَبَکَى، فقال اللَّه عزوجل : «یا جبریلُ اذْهَبْ إِلى مُحَمَّدٍ وَرَبُّکَ أَعْلَم،فسلْهُ مَا یُبکِیه؟» فَأَتَاهُ جبرِیلُ فَأَخبَرَهُ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  بِمَا قال: وَهُو أَعْلَم، فقال اللَّهُ تعالى: «یا جِبریلُ اذهَبْ إِلى مُحَمَّدٍ فَقُل: إِنَّا سَنُرضِیکَ فی أُمَّتِکَ وَلا نَسُوؤُکَ». [روایت مسلم]([18])

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده‌ی الله عزوجل  درباره‌ی دعای ابراهیم صلی الله علیه و آله و سلم  را تلاوت کرد: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُۥ مِنِّیۖ.([19]) و نیز این سخن عیسی صلی الله علیه و آله و سلم  را تلاوت نمود: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١١٨([20]) آن‌گاه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  دستانش را بلند کرد و گفت: «یا الله! امتم، امتم». و گریست. الله عزوجل  فرمود: «ای جبرئیل! نزد محمد برو- در حالی که الله داناتر است- از محمد بپرس که چرا می‌گرید؟ جبرئیل علیه السلام  نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و ایشان، علت گریه‌اش را بیان فرمود. - و الله خود داناست.- الله متعال فرمود: «ای جبرئیل! نزد محمد برو و بگو: ما، تو را درباره‌ی امتت خشنود می‌سازیم و تو را اندوهگین و ناراحت نمی‌کنیم».

شرح

احادیثی که مؤلف/ ذکر کرده، درباره‌ی امیدواری به رحمت الهیست. احادیث فراوانی در این‌ باره وجود دارد؛ از جمله این‌که الله متعال بر بندگانش از مادر نیز نسبت به فرزندش، مهربان‌تر است. دلیلش، داستانِ همان زنی‌ست که در میان اسیران جنگی در تلاش و تکاپو بود و ناگهان پسربچه‌ای را دید، به سویش دوید، او را در آغوش گرفت و به او شیر داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا به نظرِ شما این مادر، فرزندش را در آتش می‌اندازد؟» گفتند: خیر. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به‌طور قطع الله بر بندگانش از این مادر نیز نسبت به فرزندش، مهربان‌تر است». و این، از کمال لطف و رحمت پروردگار نسبت به بندگانش می‌باشد که نشانه‌های فراوانی دارد؛ نعمت‌هایی که پیاپی به ما ارزانی می‌دارد، نشانه‌ی روشنی از مهر خداوندی‌ست که بزرگ‌ترینش نعمت اسلام است. زیرا الله متعال، بسیاری از امت‌ها را از نعمت اسلام، محروم نموده، ولی بندگان مؤمنش را از این نعمت، برخوردار ساخته است.

از دیگر نشانه‌های مهرورزی الله به بندگانش، اینست که پیامبرانی مژده‌رسان و بیم‌دهنده به سوی مردم فرستاده تا پس از ارسال پیامبران، عذر و بهانه‌ای نداشته باشند.

مؤلف/ هم‌چنین احادیثی ذکر کرده که در آن، آمده است: رحمت الهی بر خشم و غضب او غالب است. از این‌رو الله عزوجل  به گنهکاران دستور داده که از پروردگارشان درخواست آمرزش کنند تا آنان را بیامرزد؛ حال آن‌که اگر می‌خواست، هلاکشان می‌کرد و آنان را به توبه و درخواست آمرزش، تشویق و ترغیب نمی‌فرمود.

﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ   [فاطر: ٤٥]       

و اگر الله، مردم را به سزای کردارشان گرفتار (عذاب) می‌کرد، روی زمین هیچ جنبنده‌ای نمی‌گذاشت، ولی تا زمان مشخصی به آنان مهلت می‌دهد.

لذا در حدیثی که مسلم/ روایت کرده، آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر شما گناه نمی‌کردید، الله متعال، مردمان دیگری پدید می‌آورد که گناه کنند و آمرزش بخواهند و او، آن‌ها را بیامرزد».

این، تشویقی‌ست برای این‌که وقتی انسان، مرتکب گناه می‌شود، از الله متعال، آمرزش بخواهد؛ زیرا اگر با نیتی صادقانه و قلبی سرشار از یقین، طلب آمرزش کند، الله عزوجل  او را می‌بخشد.

﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ٥٣                                                                                          [الزمر: ٥٣]      

بگو: ای بندگان من که با زیاده‌روی در گناهان به خویشتن ستم کرده‌اید! از رحمت الله ناامید نباشید. بی‌گمان الله، همه‌ی گناهان را می‌آمرزد. به‌راستی که او، همان ذات آمرزنده و مهرورز است.

از جمله‌ی احادیثی که در این باب ذکر شده، این روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده‌ی الله عزوجل  درباره‌ی دعای ابراهیم صلی الله علیه و آله و سلم  را تلاوت کرد:

﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُۥ مِنِّیۖ وَمَنۡ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٣٦        [ابراهیم: ٣٦]   

ای پروردگارم! بت‌ها سبب گمراهی بسیاری از مردم شده‌اند؛ پس هر که از من پیروی کند، بی‌گمان او از من است و هر که از من نافرمانی نماید، به‌طور قطع تو آمرزنده‌ی مهربانی.

و نیز این سخن عیسی صلی الله علیه و آله و سلم  را تلاوت نمود:

﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١١٨

                                                                      [المائ‍دة: ١١٨]      

اگر عذابشان کنی، بندگان تو هستند؛ و اگر آن‌ها را ببخشی، به راستی که تو، توانای حکیمی.

آن‌گاه رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  دستانش را بلند کرد و گفت: «یا الله! امتم، امتم». و گریست. الله متعال فرمود: «ای جبرئیل! نزد محمد برو و بگو: ما، تو را درباره‌ی امتت خشنود می‌سازیم و تو را اندوهگین و ناراحت نمی‌کنیم».

الله عزوجل  محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را درباره‌ی امتش، خشنود ساخت؛ چنان‌که اجر و پاداش این امت را در مقایسه با امت‌های پیشین، چندین برابر قرار داد. در حدیث صحیح آمده است: «مثال این امت و امت‌های گذشته، مانند شخصی‌ست که عده‌ای را از صبح تا ظهر به کار می‌گیرد و یک دینار به آنان مزد می‌دهد؛ آن‌گاه عده‌ی دیگری را از ظهر تا عصر به کار می‌گیرد و به آن‌ها نیز یک دینار مزد می‌دهد. سپس برخی دیگر را از عصر تا مغرب به‌کار می‌گیرد و به آن‌ها دو دینار مزد می‌دهد. دو گروه اول اعتراض می‌کنند و می‌گویند: چرا به ما که بیش‌تر کار کردیم، یک دینار دادی و به این‌ها دو دینار؟ کارفرما می‌گوید: آیا به شما کم ترین ستمی کرده‌ام؟ می‌گویند: خیر».([21]) لذا هیچ سرزنشی بر او نیست. پس فضل و لطف الهی بر این امت، فراوان است.

الله متعال، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  را درباره‌ی امتش راضی نمود و امتیازات فراوانی به این امت بخشید؛ از جمله این‌که پاداش فراوانی به آنها می‌دهد؛ هم‌چنین با این‌که آخرین امت هستند، ولی نخستین امتی خواهند بود که روز قیامت، به حسابِ اعمالشان رسیدگی می‌شود. این امت، فضایل و امتیازات فراوانی دارد؛ همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «أُعْطِیت خَمْسًا لَمْ یُعْطَهُنَّ أَحَد مِنْ الْأَنْبِیَاء قَبْلِی نُصِرْت بِالرُّعْبِ مَسِیرَةَ شَهْرٍ وَجُعِلَتْ لِی الأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا وَأُحِلَّتْ لِی الْغَنَائِمُ وَلَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِی»؛([22]) یعنی: «پنج چیز به من عطا شده است که پیش از من، هیچ پیامبری از آن‌ها برخوردار نشد: از مسافت یک ماه، دشمنانم، دچار ترس و وحشت می‌شوند؛ زمین، برای من مسجد و پاک گردیده است؛ و مال غنیمت برای من حلال شده است، در صورتی که پیش از من برای هیچ‌کس حلال نشد».([23])

این‌ها ویژگی‌هایی‌ست که به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  و امتش عنایت شده است. در هر حال، احادیثی که مؤلف/ ذکر کرده، درباره‌ی امیدواری به رحمت الهی‌ست و انسان را بر آن می‌دارد که کارهای نیک و شایسته انجام دهد و با انجام آن به آمرزش و پاداش الاهی، امیدوار باشد.

***

431- وعن مُعَاذِ بنِ جَبَلt قال کُنتُ رِدْفَ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  عَلَى حِمارٍ فقال: «یَا مُعَاذُ هَل تَدری مَا حَقُّ اللَّه عَلى عِبَادِهِ، ومَا حَقُّ الْعِبادِ عَلى اللَّه؟» قلت: اللَهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَم. قال: «فَإِنَّ حَقَّ اللَّهِ عَلَى العِبَادِ أَن یَعْبُدُوه، وَلا یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا، وَحقَّ العِبادِ عَلى اللَّهِ أَنْ لا یُعَدِّبَ مَنْ لا یُشِرکُ بِهِ شَیْئًا». فقلت: یا رسولُ اللَّهِ أَفَلا أُبَشِّرُ النَّاس؟ قال: «لا تُبَشِّرْهُم فَیَتَّکِلُوا». [متفقٌ علیه]([24])

ترجمه: معاذ بن جبلt می‌گوید: پشتِ سرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بر الاغی سوار بودم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای معاذ! آیا می‌دانی حق الله بر بندگان، و حق بندگان بر الله چیست؟» گفتم: الله و پیامبرش داناترند. فرمود: «حقّ الله بر بندگان، اینست که او را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند؛ و حق بندگان بر الله، اینست که کسی را که چیزی شریکش نمی‌گرداند، عذاب نکند». گفتم: ای رسول‌خدا! آیا این مژده را به مردم برسانم؟ فرمود: «خیر؛ این مژده را مگو. زیرا بیم آن می‌رود که بر این مژده، تکیه کنند و عمل را ترک نمایند».

432- وعن البَرَاءِ بنِ عازب رضی اللهُ عنهما عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «الْمُسْلِمُ إِذَا سُئِلَ فی القَبرِ یَشهَدُ أَن لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحَمَّداً رسولُ اللَّه، فذلک قولهُ تعالى: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ[ابراهیم: ٢٧]». [متفقٌ علیه]([25])

ترجمه: براء بن عازبt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مسلمان، هنگامِ سؤال قبر گواهی می‌دهد که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و محمد فرستاده‌ی الله است؛ این، مفهوم سخن الله متعال است که می‌فرماید: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ[ابراهیم: ٢٧]».([26])

433- وعن أَنسt عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِنَّ الکَافِرَ إِذَا عَمِلَ حَسَنَةً، أُطعِمَ بِهَا طُعمَةً مِنَ الدُّنیَا، وَأَمَّا المُؤمِن، فَإِنَّ اللهَ تعالى یَدَّخِرُ لَهُ حَسَنَاتِهِ فی الآخِرَةِ، وَیُعْقِبُهُ رِزْقاً فی الدُّنْیَا عَلى طَاعَتِهِ».

وفی روایةٍ: «إِنَّ اللهَ لا یَظْلِمُ مُؤْمِناً حَسَنَةً یُعْطَى بِهَا فی الدُّنْیَا، وَیُجْزَى بِهَا فی الآخِرَة، وَأَمَّا الْکَافِر، فَیُطْعَمُ بِحَسَنَاتِ مَا عَمِلَ للَّهِ تعالى فی الدُّنْیَا حَتَّى إِذَا أَفْضَى إِلى الآخِرَة لَمْ یَکُنْ لَهُ حَسَنَةٌ یُجْزَى بِهَا». [روایت مسلم]([27])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی کافری کار نیکی انجام دهد، در برابر آن بهره‌ای از نعمت‌های دنیا به او داده می‌شود؛ اما الله متعال، نیکی‌های مؤمن را برای آخرت او ذخیره می‌کند و روزی‌ای در دنیا به دنبالِ طاعتش به او عطا می‌فرماید».

و در روایتی دیگر آمده است: «به‌یقین الله متعال، در برابر هیچ کار نیکی به هیچ مؤمنی ستم نمی‌کند (و از پاداش او نمی‌کاهد)؛ مؤمن بهره‌ی نیکی‌اش را در دنیا دریافت می‌کند و در آخرت نیز در برابر هر نیکی، پاداش می‌یابد؛ اما کافر، در دنیا از (لذایذ دنیوی و) بهره‌ی نیکی‌هایی که برای الله متعال انجام داده است، برخوردار می‌شود تا پس از انتقال به آخرت نیکی‌ای نداشته باشد که به‌خاطر آن پاداش بگیرد».

434- وعن جابرt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَثَلُ الصَّلَوَاتِ الخَمْسِ کَمَثَلِ نَهَرٍ جَارٍ غَمْرٍ عَلَى بَابِ أَحَدِکُمْ یَغْتَسِلُ مِنْهُ کُلَّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ». [روایت مسلم]([28])

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مثالِ نمازهای پنج‌گانه مانند رودخانه‌ی پُرآبی‌ست که در مقابل خانه‌ی هر یک از شما، جاری‌ست و او، روزانه پنج بار خود را در آن می‌شوید».

435- وعن ابنِ عباس رضی اللهُ عنهما قال: سمعتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «مَا مِنْ رَجُلٍ مُسلِمٍ یَمُوتُ فَیَقُومُ عَلَى جَنازتِه أَرَبَعُونَ رَجُلاً لا یُشرِکُونَ بِاللَّهِ شَیئاً إِلاَّ شَفَّعَهُمُ اللَّهُ فیه». [روایت مسلم]([29])

ترجمه: ابن عباس$ می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «هر فردِ مسلمانی بمیرد و چهل مسلمان موحد که هیچ چیز و هیچ‌کس را با الله شریک نساخته‌اند، بر او نماز بخوانند، الله متعال شفاعت آنان را در حقّ او می‌پذیرد».

436- وعن ابنِ مسعودt قال: کُنَّا مَعَ رسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فی قُبَّةٍ نَحوًا مِنْ أَرَبعِین، فقال: «أَتَرضَونَ أَنْ تَکُونُوا رُبُعَ أَهْلِ الجَنَّة؟» قُلْنَا: نَعَم، قال: «أَتَرضَونَ أَن تَکُونُوا ثُلُثَ أَهْلِ الجَنَّة؟» قُلْنَا: نَعَم، قال: «وَالَّذِی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنِّی لأَرجُو أَنْ تَکُونُوا نِصفَ أَهْلِ الجَنَّة، وَذَلِک أَنَّ الجَنَّةَ لا یَدخُلُهَا إِلاَّ نَفسٌ مُسلِمَةٌ، وَمَا أَنتُمْ فی أَهْلِ الشِّرکِ إِلاَّ کََالشَّعرَةِ البَیَضَاءِ فی جلدِ الثَّورِ الأَسود، أَوْ کَالشَّعَرَةِ السَّودَاءِ فی جلدِ الثَّورِ الأَحْمَرِ». [متفقٌ علیه]([30])

ترجمه: ابن مسعودt می‌گوید: ما حدود چهل نفر با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در خیمه‌ای بودیم؛ فرمود: «آیا راضی می‌شوید که شما مسلمانان، یک‌چهارم بهشتیان باشید؟» گفتیم: بله. فرمود: «آیا راضی می‌شوید که شما، یک‌سوم بهشتیان باشید؟» گفتیم: بله. فرمود: «سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست، من امیدوارم که شما نصف بهشتیان باشید؛ زیرا کسی جز مسلمان، وارد بهشت نمی‌شود. شما نسبت به مشرکان، مانند موی سفیدی در پوست گاوی سیاه هستید؛ یا مانندِ مویی سیاه در پوست گاوی سرخ‌موی».

437- وعن أبی موسى الأَشعریt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ دَفَعَ اللَّهُ إِلى کُلِّ مُسْلِمٍ یَهُودیًّا أو نَصْرَانِیًّا فَیَقُول: هَذَا فِکَاکُکَ مِنَ النَّارِ».

وفی روایة عنهُ عن النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیامَةِ نَاسٌ مِنَ المُسْلِمِین بِذُنُوبٍ أَمْثَالِ الجبَالِ یَغفِرُهَا اللَّهُ لهمُ». [روایت مسلم]([31])

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی روز قیامت فرامی‌رسد، الله متعال، به هر مسلمانی، یک یهودی یا نصرانی می‌دهد و می‌فرماید: این، عوض و بلاگردان تو از آتش دوزخ است».

و در روایتی دیگر از ابوموسیt آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «روز قیامت گروهی از مسلمانان با گناهانی مانند کوه‌ها، (به میدان حشر) می‌آیند، اما الله همه‌ی آن‌ها را می‌آمرزد».

[نووی گوید: معنای سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که فرمود: «الله متعال، به هر مسلمانی یک یهودی یا نصرانی می‌دهد...»، در حدیثی که ابوهریرهt روایت کرده، آمده است: «هرکس، جایگاهی در دوزخ و جایگاهی در بهشت دارد؛ هنگامی که مؤمن وارد بهشت می‌شود، کافری، جای او را در دوزخ می‌گیرد». زیرا او، به‌خاطر کفرش سزاوار دوزخ است. و معنای عوض و بلاگردان که در حدیث ابوموسیt آمده، همین است که وقتی مسلمان در آستانه‌ی ورود به دوزخ قرار می‌گیرد، کافری، جای او را در دوزخ پُر می‌کند و باعث رهایی او از آتش دوزخ می‌شود. زیرا الله متعال، تعدادی را برای دوزخ مقرر فرموده است که آن را پُر می‌کنند. به عبارت دیگر، کافران به سبب گناهان و کفرشان، به جای مسلمانان وارد دوزخ می‌شوند و در حقیقت، بلاگردان آنان قرار می‌گیرند. و الله داناتر است.

438- وعن ابن عمَر رضی اللهُ عنهما قال: سمِعتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «یُدْنَى المُؤْمِنُ یَومَ القِیَامَةِ مِنُ رَبِّهِ حتَّى یَضَعَ کَنَفَهُ عَلَیه فَیُقَرِّرَهُ بِذُنُوبِه، فیقولُ: أَتَعرفُ ذنبَ کَذا؟ أَتَعرفُ ذَنبَ کَذَا؟ فیقول: رَبِّ أَعْرِف، قال: فَإِنِّی قَد سَتَرتُهَا عَلَیکَ فی الدُّنیَا، وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَکَ الیَوم، فَیُعطَى صَحِیفَةَ حسَنَاته». [متفقٌ علیه]([32])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «مؤمن روز قیامت به پروردگارش نزدیک می‌شود تا آن‌جا که الله، پرده‌ی رحمت و پوشش خود را بر روی او می‌نهد و از او درباره‌ی گناهانش اعتراف می‌گیرد و می‌فرماید: آیا فلان‌گناه را به‌خاطر داری؟ آیا فلان‌گناه را به‌یاد داری؟ و بنده، پاسخ می‌دهد: بله ای پروردگار من! و الله می‌فرماید: من، در دنیا گناهانت را پوشاندم و امروز نیز (آن‌ها را می‌پوشانم و) تو را می‌آمرزم. سپس بنده کارنامه‌ی نیکی‌هایش را دریافت می‌کند».

 

شرح

همه‌ی این احادیث، درباره‌ی امیدواری به رحمت الهی‌ست؛ البته امید به رحمت باید مبتنی بر کارهای نیک و شایسته باشد و امید بدون عمل، آرزوی بی‌پایه‌ایست که هیچ سودی برای بنده ندارد. از این‌رو در حدیث آمده است: «الکَیِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَه، وَعَمِلَ لِما بَعْدَ الْموْت، وَالْعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَه هَواهَا، وتمَنَّى عَلَى اللَّهِ الأمانی».([33]) یعنی: «زیرک، کسی‌ست که خویشتن را محاسبه کند و برای پس از مرگ (برای آخرت)، کار نماید؛ و ناتوان، کسی‌ست که از خواسته‌ها و آرزوهای نفسانی خویش، پیروی کند و امید و آرزوی بی‌اساس و نابجا به خداوند داشته باشد». لذا عمل و کار و کوشش، گریزناپذیر و ضروری‌ست تا امید انسان تحقق یابد و پایه و اساس درستی داشته باشد.

مؤلف/ حدیث معاذ بن جبلt را نقل کرده است: معاذt پشت سرِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سوار الاغ بود؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به معاذt فرمود: «ای معاذ! آیا می‌دانی حق الله بر بندگان، و حق بندگان بر الله چیست؟» گفتم: الله و پیامبرش داناترند. فرمود: «حقّ الله بر بندگان، اینست که او را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند؛ و حق بندگان بر الله، اینست که کسی را که چیزی شریکش نمی‌گرداند، عذاب نکند». گفتم: ای رسول‌خدا! آیا این مژده را به مردم برسانم؟ فرمود: «خیر؛ این مژده را مگو. زیرا بیم آن می‌رود که بر این مژده، تکیه کنند و عمل را ترک نمایند». یعنی به واجبات بسنده کنند و دیگر، به اعمال نفل نپردازند. البته معاذt در پایان عمرش، از ترس این‌که مبادا به‌خاطر کتمان این حدیث، گنهکار شود، آن را به مردم گفت. در هر حال، این فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هشداری جدی در این‌باره است که انسان نباید با تکیه بر این مژده به واجبات بسنده کند؛ بلکه باید بداند که عبادت و بندگی الله عزوجل  برای رستگار شدن، گریزناپذیر است.

از دیگر احادیثی که مؤلف/ درباره‌ی امیدواری به رحمت الله، نقل کرده، روایتیست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: در قبر از مؤمن سؤال می‌کنند و او گواهی می‌دهد که معبود برحقی جز الله نیست و محمد، فرستاده‌ی اوست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: این، همان سخن استواری‌ست که الله متعال، درباره‌اش می‌فرماید:

﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ [ابراهیم: ٢٧]

الله، مومنان را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، ثابت و پایدار می‌گرداند.

در قبر از هر مرده‌ای سه سؤال می‌پرسند: پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ و پیامبرت کیست؟ و مؤمن پاسخ می‌دهد: پروردگار من، الله متعال است و دینم، اسلام و پیامبرم، محمد صلی الله علیه و آله و سلم .

مؤلف/ هم‌چنین روایتی درباره‌ی نحوه‌ی حساب‌رسی به مؤمن ذکر کرده است: الله عزوجل  روز قیامت بنده‌اش را دور از انظار مردم، نزد خود می‌خواند و او را زیر کَنَف خود، یعنی زیرِ پوشش خود قرار می‌دهد و می‌فرماید: فلان‌کار و فلان‌کار را انجام دادی، و درباره‌ی گناهانش از او اعتراف می‌گیرد. و چون بنده، به گناهان خود اعتراف می‌کند، الله عزوجل  می‌فرماید: «من، در دنیا گناهانت را پوشاندم و امروز نیز (آن‌ها را می‌پوشانم و) تو را می‌آمرزم. سپس بنده کارنامه‌ی نیکی‌هایش را دریافت می‌کند».

همان‌گونه که در یکی از این احادیث اشاره شد، روز قیامت به هر مسلمانی، یک یهودی یا نصرانی می‌دهند و به او می‌گویند: این، عوض و بلاگردان تو از آتش دوزخ است؛ لذا تو، نجات می‌یابی.

البته این، بدین معنا نیست که تعداد مسلمانان و غیرمسلمانان، یکسان است؛ بلکه شمار کافران اعم از یهود و نصارا، و سایر مشرکان، بیش‌ از تعداد مسلمانان است؛ زیرا از هر هزار نفر، نهصد و نود و نه نفر به دوزخ می‌روند و یک نفر وارد بهشت می‌شود.

مؤلف/ حدیثی ذکر کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به اصحابش فرمود: «آیا راضی می‌شوید که شما مسلمانان، یک‌چهارم بهشتیان باشید؟» گفتند: بله. فرمود: «آیا راضی می‌شوید که شما، یک‌سوم بهشتیان باشید؟» گفتند: بله. فرمود: «من امیدوارم که شما نصف بهشتیان باشید»؛ یعنی نصف بهشتیان، از این امت هستند و نصف دیگر از سایر امت‌ها. این، نشان‌گر فراوانی امت اسلامی‌ست؛ زیرا آخرین امت می‌باشد و افراد این امت تا روز قیامت، پا به عرصه‌ی هستی می‌گذارند. در «سنن» و «مسند» آمده است: صف‌های بهشتیان، یک‌صد و بیست صف است که هشتاد صف، از آنِ این امت می‌باشد.([34]) لذا این امت، دوسوم بهشتیان خواهند بود و این از رحمت الله متعال و از امتیازهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از اجر و پاداش کسانی که به سنت و روش او عمل می‌کنند، برخوردار می‌شود.

***

439- وعن ابنِ مسعودٍt أَنَّ رَجُلاً أَصَابَ مِنَ امْرَأَةٍ قُبْلَة فَأَتَى النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  فأَخبَرَهُ، فأَنزل اللَّهُ تعالى: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ﴾ [هود: ١١٤] فقال الرجل: أَلی هذا یَا رَسُولَ اللهِ؟ قال: «لِجَمیعِ أُمَّتی کُلهِمْ». [متفقٌ علیه]([35])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: مردی، زنی را بوسید و سپس نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و ماجرا را گفت (و اظهار ندامت کرد). الله متعال، این آیه را نازل فرمود: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ.([36]) آن مرد گفت: ای رسول‌خدا! آیا این حکم، ویژه‌ی من است؟ فرمود: «(خیر؛) شامل حالِ همه‌ی امت من می‌شود».

440- وعن أَنسt قال: جَاءَ رَجُلٌ إِلى النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: یَا رَسُولَ اللهِ أَصَبْتُ حَدًّا، فَأَقِمْهُ عَلَیَّ، وَحَضَرتِ الصَّلاةُ فَصَلَّى مَعَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فَلَمَّا قَضَى الصَّلاة قال: یا رسول اللَّهِ إِنِّی أَصَبْتُ حدًّا، فأَقِمْ فیَّ کتَابَ اللَّه، قال: «هَلْ حَضَرْتَ مَعَنَا الصَّلاَة؟» قال: نَعم: قال: «قد غُفِرَ لَکَ». [متفقٌ علیه]([37])

ترجمه: انسt می‌گوید: مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: گناهی انجام داده‌ و سزاوار حد (مجازات) شده‌ام؛ آن را بر من اجرا کن. در این میان، وفت نماز فرارسید و او با رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نماز خواند. پس از پایان نماز، عرض کرد: ای رسول‌خدا! گناهی انجام داده و سزاوار مجازات شده‌ام؛ حکم الله را درباره‌ی من اجرا کن. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا با ما نماز خواندی؟» گفت: بله. فرمود: «آمرزیده شده‌ای».

[منظور از حد شرعی یا مجازاتی که در این روایت آمده، گناهی‌ست که موجب تعزیر می‌باشد؛ و منظور، حد یا مجازاتی اصلی مانند حدّ زنا یا شراب و امثال آن نیست؛ زیرا حدود و مجازات‌های اصلی، با نماز ساقط نمی‌شوند و ترک آن‌ها برای قاضی و حاکم، جایز نیست.]

441- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّ اللهَ لَیَرضی عَنِ الْعَبْدِ أَنْ یَأْکُلَ الأَکلَةَ، فَیحْمَدُهُ علیها، أَوْ یَشْربَ الشَّرْبَةَ ، فَیَحْمدُهُ عَلیها». [روایت مسلم]([38])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله متعال از بنده‌ای که غذایی می‌خورد و او را حمد و سپاس می‌گوید یا هنگامی که جرعه‌ای آب می‌نوشد و الله را حمد و ستایش می‌کند، راضی و خشنود می‌شود».

442- وعن أَبی موسىt عَنِ النَّبِیّ صلی الله علیه و آله و سلم  قَالَ: «إنَّ الله تَعَالَى یَبْسُطُ یَدَهُ باللَّیلِ لیَتُوبَ مُسِیءُ النَّهَارِ، وَیَبْسُطُ یَدَهُ بالنَّهَارِ لِیَتُوبَ مُسِیءُ اللَّیلِ، حَتَّى تَطلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا».[روایت مسلم]([39])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همانا الله متعال دستش را در شب می‌گشاید تا گنهکارِ روز توبه کند و دستش را در روز می‌گشاید تا گنهکارِ شب توبه نماید (و الله توبه‌ی بنده‌اش را می‌پذیرد) تا آن‌که خورشید از مغرب طلوع کند».

443- وعن أبی نجیحٍ عَمرو بن عَبْسَةَ- بفتح العین والباءِ- السُّلَمِیt قال: کنتُ وَأَنَا فی الجَاهِلِیَّةِ أَظُنُّ أَنَّ النَّاسَ عَلى ضَلالَةٍ، وَأَنَّهُمْ لَیْسُوا على شیءٍ، وَهُمْ یَعْبُدُونَ الأَوْثَان، فَسَمِعْتُ بِرَجُلٍ بِمکَّةَ یُخْبِرُ أَخْبَارًا، فَقَعَدْتُ عَلى رَاحِلَتی، فَقَدِمْتُ عَلَیْهِ، فَإِذَا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  مُسْتَخْفِیاً جُرَءَاءُ علیهِ قَوْمُه، فَتَلَطَّفْتُ حَتَّى دَخلْتُ عَلَیهِ بِمَکَّة، فَقُلْتُ له: ما أَنَت؟ قال: «أَنا نَبی». قلت: وما نبی؟ قال: «أَرْسَلِنی اللَّه». قلت: وبِأَیِّ شَیْءٍ أَرْسلَک؟ قال: «أَرْسَلنی بِصِلَةِ الأَرْحام، وکسرِ الأَوْثان، وَأَنْ یُوَحَّدَ اللَّه لایُشْرَکُ بِهِ شَیْء». قلت: فَمنْ مَعَکَ عَلى هَذا؟ قال: «حُر وَعَبْدٌ» ومعهُ یوْمَئِذٍ أَبو بکر وبلالٌ$. قلت: إِنِّی مُتَّبعُک، قال إِنَّکَ لَنْ تَستطِیعَ ذلکَ یَوْمَکَ هَذا. أَلا تَرى حَالی وحالَ النَّاس؟ وَلَکِنِ ارْجعْ إِلى أَهْلِکَ فَإِذا سمعْتَ بِی قد ظَهَرْتُ فَأْتِنی». قال فَذهبْتُ إِلى أَهْلی، وَقَدِمَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  المَدینَةَ وکنتُ فی أَهْلی. فَجَعَلْتُ أَتَخَبَّرُ الأَخْبَار، وَأَسْأَلُ النَّاسَ حینَ قَدِمَ المدینة حَتَّى قَدِمَ نَفرٌ مِنْ أَهْلی المدینةَ، فقلت: ما فَعَلَ هذا الرَّجُلُ الَّذی قدِم المدینة؟ فقالوا: النَّاسُ إِلیهِ سِراعٌ وَقَدْ أَرَادَ قَوْمُه قَتْلَه، فَلَمْ یَستْطَیِعُوا ذلِک، فَقَدِمتُ المدینَةَ فَدَخَلتُ علیه، فقلت: یَا رَسُولَ اللهِ أَتَعرِفُنی؟ قال: «نَعم أَنتَ الَّذی لَقیتنَی بمکةَ». قال: فقلت: یا رسول اللَّه أَخْبرنی عمَّا عَلَّمکَ اللَّه وَأَجْهَلُهُ، أَخبِرنْی عَنِ الصَّلاَةِ؟ قال: «صَلِّ صَلاَةَ الصُّبح، ثُمَّ اقْصُرْ عَنِ الصَّلاةِ حَتَّى تَرتفَعِ الشَّمْسُ قِیدَ رُمْح، فَإِنَّهَا تَطْلُعُ حین تطلع بَیْنَ قَرْنَی شَیْطَان، وَحِینئِذٍ یَسْجُدُ لَهَا الکفَّار، ثُمَّ صَلِّ، فَإِنَّ الصَّلاَةَ مشهودة محضورة حَتَّى یستقِلَّ الظِّلُّ بالرُّمح، ثُمَّ اقْصُر عن الصَّلاةِ، فإِنَّهُ حینئذٍ تُسجَرُ جَهَنَّمُ، فإِذا أَقبلَ الفَیءُ فصَلِّ، فإِنَّ الصَّلاةَ مَشهودةٌ محضورة حتى تُصَلِّیَ العصرَ ثم اقْصُر عَنِ الصلاةِ حَتَّى تَغْرُبَ الشَّمسُ، فإِنَّهَا تُغرُبُ بین قَرنیْ شیطان، وحینئذٍ یَسْجُدُ لها الکُفَّارُ».

قَال: فقلت: یا نَبِیَّ اللَّه، فالوضوءُ حدّثنی عنه؟ فقال: «ما مِنْکُمْ رجُلٌ یُقَرِّبُ وَضُوءَه، فَیَتَمَضْمَضُ ویستنْشِقُ فَیَنْتَثِر، إِلاَّ خَرَّتْ خطایَا وَجهِهِ وفیهِ وخیاشِیمِه. ثُمَّ إِذا غَسَلَ وجهَهُ کما أَمَرَهُ اللَّه إِلاَّ خرّت خطایا وجهِهِ مِنْ أَطرافِ لحْیَتِهِ مع الماء. ثم یغسِل یَدَیْهِ إِلى الْمِرفَقَینِ إِلاَّ خرّت خطایا یَدَیْهِ مِنْ أَنامِلِهِ مَعَ الْمَاءِ، ثُمَّ یَمْسحُ رَأْسَه، إِلاَّ خَرَّتْ خَطَایَا رَأْسِهِ من أَطرافِ شَعْرهِ مع الماء، ثم یَغْسِل قَدَمَیهِ إِلى الکَعْبَیْن، إلاَّ خَرّت خطایا رِجْلَیه من أَنَامِلِهِ مَع الماء، فإِنْ هو قامَ فصلَّى، فحمِدَ اللَّه تعالى وأَثْنَى علیهِ وَمجَّدَهُ بالَّذِی هُوَ لَهُ أَهل، وَفَرَّغَ قَلْبَهُ للَّه تعالى، إِلا انصَرَفَ من خطیئَتِهِ کَهَیْئَتِهِ یومَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».

فحدّثَ عَمرو بنُ عَبسةَ بهذا الحدیثَ أَبَا أُمَامَة صاحِبِ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، فقال له أبو أمامة: یا عَمْروُ بن عَبْسَةَ، انظر ما تقول. فی مقامٍ واحِدٍ یُعطى هذا الرَّجُل؟ فقال عَمْرو:یا أَبَا أُمامةَ، فقد کِبرَتْ سِنِّی، ورَقَّ عَظمِی، وَاقْتَرَبَ أَجَلی، وما بِی حَاجة أَنْ أَکذِبَ على اللَّهِ تعالى ولا على رسول اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  لو لَمْ أَسْمَعْهُ من رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  إِلاَّ مَرَّةً أَوْ مَرْتَیْن أو ثَلاثاً، حَتَّى عَدَّ سبعَ مَرات، ما حَدَّثتُ أَبداً بِه، ولکنِّی سمِعتُهُ أَکثَرَ من ذلک. [روایت مسلم]([40])

ترجمه: ابونجیح، عمرو بن عَبَسه‌ی سُلّمیt می‌گوید: من در دوران جاهلیت، بر این باور بودم که مردم در گمراهی هستند و در مسیر هدایت قرار ندارند که بت‌ها را عبادت می‌کنند تا آن‌که باخبر شدم مردی در مکه، خبرهایی می‌دهد (و سخنانِ تازه‌ای می‌گوید.) سوارِ شترم شدم تا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بروم. در آن زمان رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  مخفیانه دعوت می‌داد و قومش بر او گستاخ و مسلط بودند. مخفیانه وارد مکه شدم (و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را پیدا کردم). از او پرسیدم: تو کیستی؟ فرمود: «من، پیامبرم». گفتم: پیامبر، چیست؟ فرمود: «الله متعال، مرا فرستاده است». پرسیدم: تو را با چه مأموریتی فرستاده است؟ فرمود: «برای صله‌ی رحم، شکستن بت‌ها، و این‌که الله، به‌یگانگی پرستش شود و هیچ چیز و هیچ‌کس را شریکش نسازند». گفتم: چه کسانی با تو هستند؟ فرمود: «مردی آزاد و یک برده»‌. در آن زمان ابوبکر و بلال$ با او بودند. گفتم: من نیز پیرو تو هستم. فرمود: «تو امروز نمی‌توانی اسلام آوردن خود را آشکار کنی؛ مگر حال مرا با مردم نمی‌بینی؟ نزد خانواده‌ات بازگرد و وقتی خبر موفقیت و آشکار شدن دعوتم به تو رسید، نزدم بیا». عمروt می‌گوید: نزد خانواده‌ام بازگشتم تا این‌که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به مدینه هجرت کرد و من، هم‌چنان در منطقه‌ی خود بودم؛ پس از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به مدینه، جویای اخبار بودم و از مردم، پرس و جو می‌کردم تا این‌که عده‌ای از اهالی محلّ ما به مدینه رفتند. (وقتی بازگشتند) از آن‌ها پرسیدم: کار این مرد تازه‌وارد به مدینه، به کجا رسیده است و چه وضعیتی داشت؟ گفتند: مردم به سویش می‌شتابند؛ قومش تصمیم داشته‌اند او را به‌قتل برسانند، ولی موفق نشده‌اند. (عمروt می‌گوید:) لذا به مدینه و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم. گفتم: ای رسول‌خدا! آیا مرا می‌شناسید؟ فرمود: «بله، تو همان کسی هستی که در مکه به ملاقاتم آمدی». گفتم: ای رسول‌خدا! از دانشی که الله به تو داده است و من نمی‌دانم، به من بیاموز و نماز را به من آموزش بده. فرمود: «نماز صبح را به‌جای آور؛ سپس تا زمانی که خورشید به‌اندازه‌ی یک نیزه بالا بیاید، از خواندن نماز خودداری کن؛ زیرا خورشید، هنگام طلوع، از میان دو شاخ شیطان، طلوع می‌کند([41]) و این، زمانی‌ست که کافران، برای خورشید، سجده می‌نمایند. سپس نماز بخوان؛ زیرا نماز خواندن، با حضور فرشتگان است و آن‌گاه که سایه‌ی نیزه (یا هر چیز دیگری) به کم‌ترین حدّ آن برسد، از خواندن نماز خودداری کن. چون در این زمان دوزخ، شعلهور و برافروخته می‌شود و وقتی سایه (به سمت مشرق) متمایل شد، نماز بخوان؛ زیرا خواندن نماز با حضور فرشتگان است تا آن‌که نماز عصر را به‌جای آوری. پس از نماز عصر، تا غروب خورشید نماز نخوان؛ زیرا خورشید در میان دو شاخ شیطان غروب می‌کند و کافران، در این هنگام برای خورشید، سجده می‌نمایند».

عمروt می‌گوید: گفتم: ای پیامبر خدا! وضو، درباره‌ی وضو برایم سخن بگو. فرمود: «هرکس از شما آب وضویش را تهیه کند و مضمضه و استنشاق نماید (آب را در دهان و بینی‌اش بگرداند)، گناهان صورت و دهان و بینی‌اش، با آب وضو فرو می‌چکد؛ و آن‌گاه که مطابق فرمان الله، صورتش را می‌شوید، گناهان صورتش، با آب وضو از اطراف ریش او، می‌ریزد. و چون دستانش را تا آرنج می‌شوید، خطاهای دستانش با آب وضو فرو می‌چکد و وقتی سرش را مسح می‌کند، گناهان سرش با آب وضو از اطراف موهایش پایین می‌افتد و آن‌گاه که پاهایش را تا دو قوزک می‌شوید، گناهان پاهایش به همراه آب وضو از انگشتانش فرو می‌ریزد و هنگامی که به نماز می‌ایستد و الله متعال را حمد و ستایش می‌کند و ثنایش می‌گوید و او را آن‌گونه که شایسته‌ی اوست، به بزرگی یاد می‌نماید و قلبش را برای الله متعال، خالی می‌گرداند، مانند روزی که از مادر، به دنیا آمد، از گناهانش پاک می‌شود».

عمرو بن عبسهt این حدیث را برای ابوامامهt، صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بازگو کرد. ابوامامهt به او گفت: ای عمرو بن عبسه! بنگر چه می‌گویی؛ یک نفر یک‌جا (در یک وضو و نماز) این‌همه پاداش می‌یابد؟! عمروt پاسخ داد: ای ابوامامه! پا به سن گذاشته و پیر شده‌ام؛ استخوان‌هایم سست و ضعیف گشته و مرگم نزدیک است و نیازی ندارم که بر الله متعال و پیامبرش دروغ ببندم و اگر  این حدیث را یک یا دو یا سه بار - عمرو هفت بار برشمرد- از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  نمی‌شنیدم، آن را بازگو نمی‌کردم؛ ولی این حدیث را بیش از این از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم.

444- وعن أبی موسى الأشعریt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِذا أَرادَ اللَّه تعالى رحمةَ أُمَّةٍ، قَبضَ نبیَّهَا قَبلَها، فجعلَهُ لها فَرَطاً وسلَفاً بین یَدَیها، وإذا أرادَ هَلَکةَ أُمَّةٍ، عذَّبَها ونبیُّهَا حَیٌّ، فَأَهْلَکَهَا وهوَ حَیُّ یَنظُرُ، فَأَقَرَّ عینَهُ بِهلاکها حین کذَّبوهُ وعصَوا أَمْرَهُ». [روایت مسلم]([42])

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی الله متعال بخواهد بر امتی رحم کند (و آن‌ها را از رحمتش برخوردار سازد)، پیامبرشان را پیش از خودشان از دنیا می‌برد و او را برای امتش، ذخیره‌ی آخرت قرار می‌دهد تا پیشاپیش امتش قرار بگیرد (و برای آن‌ها شفاعت کند)؛ ولی آن‌گاه که الله متعال قصد نابودی امتی را داشته باشد، در حالی که پیامبرشان، زنده و نظاره‌گر است، آن‌ها را عذاب می‌کند تا بدان سبب که پیامبرشان را انکار کردند و از او نافرمانی نمودند، چشمانِ پیامبر را به هلاکت امت نافرمانش، روشن بگرداند».

شرح

احادیثی که مؤلف/ ذکر کرده، همگی درباره‌ی امیدواری به رحمت الهی‌ست. در یکی از این احادیث آمده است: نمازهای پنج‌گانه، کفاره‌ی گناهانِ پیش از آن است؛ مانند آن مرد که زنی را بوسید یا مثل آن شخص که مرتکب گناهی شد و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خواست که او را مجازات کنند. در نتیجه نماز، برترین عبادتِ بدنی‌ست و بدی‌ها را از میان می‌برد. الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ    

                                                                                           [هود: ١١٤]

در آغاز و پایان روز و پاسی از شب نماز را برپا دار. بی‌گمان نیکی‌ها، بدی‌ها را از میان می‌برند.

البته شکی نیست که نماز باید به صورتی ادا شود که الله عزوجل  می‌پسندد؛ همان‌گونه که در حدیث عمرو بن عبسهt بدین نکته اشاره شده که هر نمازی، وقتِ مشخصی دارد و در پاره‌ای از اوقات، از خواندن نماز منع شده است. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نحوه‌ی وضو گرفتن را به عمرو بن عبسهt آموزش داد؛ وقتی وضوی انسان، وضوی درستی باشد، گناهانش با آب وضو فرومی‌چکد و آن‌گاه که انسان با قلبی که آن را برای الله، فارغ کرده است، به نماز می‌ایستد، الله متعال، گناهانش را می‌بخشد. لازم می‌دانم که این‌جا این نکته را یادآوری کنم که برخی از مردم با این‌که نماز می‌خوانند، ولی تنها یک‌دهم پاداش نماز یا کم‌تر از آن به آن‌ها می‌رسد؛ زیرا با قلبی غافل نماز می‌گزارند یا به‌گونه‌ای که انگار مشغول تجارت و خرید و فروش هستند یا تا پایان نمازشان، به کارهای دیگری مشغولند!

انسان همین‌که الله اکبر می‌گوید و به نماز می‌ایستد، شیطان، وسوسه اش را آغاز می‌کند و افکار و خیال‌های زیادی در ذهنش می‌آورد و همین‌که سلام می‌دهد و نمازش را به پایان می‌رساند، هر فکر و خیالی که در نماز داشته است، از سرش می‌رود. این، نشان‌گر اینست که شیطان می‌خواهد نماز انسان را خراب و ناقص نماید تا نمازگزار از این پاداش بزرگ، محروم شود.

نکات فراوانی از حدیث عمرو بن عبسهt برداشت می‌شود؛ از این حدیث چنین برمی‌آید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دعوتش را مخفیانه و در شرایطی آغاز کرد که به‌شدت تحت فشار و اذیت و آزار مشرکان بود. عمرو بن عبسهt در دوران جاهلیت معتقد بود که مردم، گمراه شده‌اند و در مسیر هدایت قرار ندارند؛ از این‌رو در جستجوی حقیقت و یافتن آیین سازگار با فطرت بود تا این‌که نام و آوازه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و دعوتش در مکه، به او رسید. لذا به مکه رفت تا با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ملاقات کند. وی، شرایط سخت مکه را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مشاهده کرد و دریافت که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به‌شدت زیر نظر و تحت فشار است و تنها یک مرد آزاد و یک برده، یعنی ابوبکر و بلال$ از او پیروی کرده‌اند و با او هستند.

این، نشان می‌دهد که ابوبکر صدیقt نخستین کسی بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ایمان آورد و پس از او علی بن ابی‌طالبt دیگر مردِ آزادی بود که مسلمان شد.

این از حکمت و دوراندیشی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود که به عمروt فرمود: تو اینک نمی‌توانی اسلام خود را آشکار نمایی؛ نزد خانواده‌ات بازگرد و آن‌گاه که خبر موفقیت و ظهور من به تو رسید، نزدم بیا». عمروt نیز به منطقه‌ی خودش بازگشت و حدود سیزده سالِ بعد، به مدینه و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و گفت: ای رسول‌خدا! آیا مرا می‌شناسی؟ با آن‌که سال‌های زیادی از ملاقات عمرو با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گذشت، اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  او را از یاد نبرده بود و به عمروt خبر داد که او را می‌شناسد و آن‌گاه حقوق الهی را به او آموزش داد و برایش بیان فرمود که وقتی کسی، وضوی کامل و درستی می‌گیرد، گناهانش با آب وضو از اعضای بدنش فرومی‌ریزد؛ و این نکته را هم بیان نمود که نماز درست و کامل، کفاره‌ی گناهان نمازگزار است. این، نشان می‌دهد که لطف و رحمت پروردگار از خشم و غضب او، گسترده‌تر می‌باشد و رحمتش بر غضبش غالب است. از الله متعال درخواست می‌کنم که همه‌ی ما را مشمول رحمتش بگرداند؛ به‌یقین، او، بخشنده‌ی بزرگوار است.




([1]) صحیح بخاری، ش:3435؛ و صحیح مسلم، ش:28.

([2]) صحیح مسلم، ش:2687. ر.ک: همین کتاب، تعلیق حدیث شماره‌ی445.

([3]) ذراع، به‌اندازه‌ی فاصله‌ی آرنج تا سر انگشتان دست است.

([4]) صحیح مسلم، ش: 93.

([5]) صحیح بخاری، ش:128؛ صحیح مسلم، ش:32.

([6]) یعنی بگوید: أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أنّ محمّدا عبده ورسوله.

([7]) صحیح مسلم، ش:27.

([8]) راوی، اعمش/ می‌باشد. [مترجم]

([9]) صحیح بخاری، ش: 425؛ و صحیح مسلم، ش:33.

([10]) در متنِ روایت به غذایی به نام «خزیره» تصریح شده است که با پیه و آرد، پخته می‌شود و گاه به آن، گوشتِ آب‌پز نیز می‌افزایند.

([11]) صحیح بخاری، ش:5999؛ و صحیح مسلم، ش: 2754.

([12]) صحیح بخاری، ش: (7404، 7553، 7554)؛ و صحیح مسلم، ش: 2751.

([13]) صحیح بخاری، ش:6000؛ و صحیح مسلم، ش:2752.

([14]) صحیح بخاری، ش:7507؛ و صحیح مسلم، ش:2758.

([15]) صحیح مسلم، ش:2749.

([16]) صحیح مسلم، ش:2748.

([17]) صحیح مسلم، ش:31.

([18]) صحیح مسلم، ش:202.

([19]) ابراهیم:36. یعنی: «ای پروردگارم! بت‌ها سبب گمراهی بسیاری از مردم شده‌اند؛ پس هر که از من پیروی کند، بی‌گمان او از من است».

([20]) مائده: 118. یعنی: «اگر عذابشان کنی، بندگان تو هستند؛ و اگر آن‌ها را ببخشی، به راستی که تو، توانای حکیمی».

([21]) ر.ک: بخاری، ش: (558، 2268،2271).

([22]) بخاری، ش: (335، 438).

([23]) و اما دو مورد دیگری که در این حدیث آمده  است: «از حق شفاعت برخوردار شده‌ام؛ و هر پیامبری فقط به سوی قوم خود فرستاده می‌شد، ولی من به سوی تمام جهانیان فرستاده شده‌ام».  [مترجم]

([24]) صحیح بخاری، ش: 2856؛ و صحیح مسلم، ش: 30.

([25]) صحیح بخاری، ش:4669؛ و صحیح مسلم، ش:2871.

([26]) ابراهیم:27. یعنی: «الله، مومنان را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، ثابت و پایدار می‌گرداند».

([27]) صحیح مسلم، ش:2808.

([28]) صحیح مسلم، ش:668.

([29]) صحیح مسلم، ش: 948.

([30]) صحیح بخاری، ش: 06528، 6642)؛ و صحیح مسلم، ش:221.

([31]) صحیح مسلم، ش: 2767.

([32]) صحیح بخاری، ش: (2441، 4685)؛ و صحیح مسلم، ش:2768.

([33]) ضعیف است؛ نگا: ضعیف ابن‌ماجه، ش: 930؛ و ضعیف الجامع الصغیر، ش: 4305؛ از آلبانی/. ر.ک: همین کتاب،  حدیث شماره‌ی 67.

([34]) ترمذی، (به‌شماره‌ی 2546) روایت کرده و آن را حسن دانسته است؛ و نیز روایت: ابن‌ماجه، ش: (4289)، و احمد (5/347، 355، 361) به‌نقل از بریده و روایت احمد (1/453) به‌نقل از ابن‌مسعود. آلبانی/ در مشکاة (5644) و ریاض الصالحین(608) این روایت را صحیح دانسته است.

([35]) صحیح بخاری، ش: 526؛ و صحیح مسلم، ش: 2763.

([36]) هود:114. یعنی: «در آغاز و پایان روز و پاسی از شب نماز را برپا دار. بی‌گمان نیکی‌ها، بدی‌ها را از میان می‌برند».

([37]) صحیح بخاری، ش: 6823؛ و صحیح مسلم، ش:2764.

([38]) صحیح مسلم، ش: 2734. ر.ک: حدیث شماره‌ی 144 همین کتاب.

([39]) صحیح مسلم، ش: 2759.

([40]) صحیح مسلم، ش: 832.

([41]) نووی/ می‌گوید: این، تمثیل و اشاره‌ایست به این‌که هنگام طلوع آفتاب، زمانِ جنب و جوش و فعالیت شدید شیطان و همکاران و پیروان اوست تا مردم را بفریبند و بر آن‌ها تسلط یابند.

([42]) صحیح مسلم، ش: 2288.

50- باب: خوف و خشیت الهی

50- باب: خوف و خشیت الهی

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ ٤٠                                                             [البقرة: ٤٠]     

و تنها از من بترسید.

﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ ١٢                                                 [البروج: ١٢] 

بی‌گمان مجازات پروردگارت، بسیارسخت است.

﴿وَکَذَٰلِکَ أَخۡذُ رَبِّکَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِیَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِیمٞ شَدِیدٌ ١٠٢ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّمَنۡ خَافَ عَذَابَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ ذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ وَذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ ١٠٣ وَمَا نُؤَخِّرُهُۥٓ إِلَّا لِأَجَلٖ مَّعۡدُودٖ ١٠٤ یَوۡمَ یَأۡتِ لَا تَکَلَّمُ نَفۡسٌ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ فَمِنۡهُمۡ شَقِیّٞ وَسَعِیدٞ ١٠٥ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ شَقُواْ فَفِی ٱلنَّارِ لَهُمۡ فِیهَا زَفِیرٞ وَشَهِیقٌ ١٠٦ [هود: ١٠٢،  ١٠٦]         

مؤاخذه‌ی پروردگارت به هنگام ویران کردن دیار ستمکاران، این‌چنین است. به‌راستی مجازات پروردگار، دردناک و شدید است. در این امر نشانه‌هایی برای کسانی‌ست که از عذاب آخرت می‌ترسند. آن‌ روز، روزی‌ست که مردم در آن گرد می‌آیند و آن روز، روزی‌ست که همه آن را خواهند دید. و ما، آن را جز تا زمان مشخصی به‌تأخیر نمی‌اندازیم. روزی که چون فرا رسد، هیچ‌کس جز به اجازه‌ی او سخن نمی‌گوید؛ پس برخی از ایشان، تیره‌بخت و برخی هم خوشبخت و رستگارند. افراد تیره‌بخت در دوزخ خواهند بود و در آن ناله و فریاد سر می‌دهند.

﴿وَیُحَذِّرُکُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ                                      [آل عمران: ٢٨]     

و الله، شما را از نافرمانیِ خود برحذر می‌دارد.

﴿یَوۡمَ یَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِیهِ ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِیهِ ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِیهِ ٣٦ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ ٣٧      [عبس: ٣٤،  ٣٧]                                                                                                             

روزی که آدمی از برادرش فرار می‌کند، و از مادر و پدرش می‌گریزد. و نیز از همسر و فرزندانش. در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول می‌کند.

﴿یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُکَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَىٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ ٢                                                                        [الحج: ٢]     

ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ به‌راستی زلزله‌ی رستاخیز، روی‌دادِ بس بزرگی‌ست. روزی که شاهدش باشید، هر مادر شیردهی، کودک شیرخوارش را از یاد می‌برد و هر زن بارداری، بارش را سقط می‌کند و مردم را مست و مدهوش می‌بینی؛ حال آن‌که مست نیستند؛ بلکه عذاب الله، سخت و شدید است.

﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ ٤٦                                      [الرحمن: ٤٦]      

و کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش ترسیده باشد، دو باغ دارد.

﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَسَآءَلُونَ ٢٥ قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا قَبۡلُ فِیٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِینَ ٢٦ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ ٢٧ إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِیمُ ٢٨                    [الطور: ٢٤،  ٢٧]      

و به یکدیگر روی می‌‌کنند و از هم (درباره‌ی گذشته) می‌پرسند. می‌گویند: ما پیش‌تر در میان خانواده و خویشان خویش (از عذاب پروردگار) بیمناک بودیم. پس الله بر ما منت نهاد و ما را از عذاب سوزان نگاه داشت. ما، پیش‌تر او را می‌خواندیم؛ بی‌گمان او، نیکوکار و مهرورز است.

آیه‌های فراوان و روشنی در این‌باره وجود دارد و هدف، اشاره به برخی از آن‌ها بود که با ذکر چند آیه، حاصل شد.

شرح

مؤلف/، بابی تحت عنوان «خوف» گشوده است؛ خوف یا بیم و ترس از چه کسی؟ آری؛ خوف و ترس از الله عزوجل . زیرا هر عبادت‌گزاری باید هم از الله بترسد و هم امیدوار باشد؛ بدین‌سان که وقتی به گناهان خود و فراوانیِ اعمال بدِ خویش می‌نگرد، ترس و هراس، تمام وجودش را در برمی‌گیرد و آن‌گاه که به اعمال شایسته‌ی خود نگاه می‌کند و به خود و اعمال خویش، فریفته می‌شود، باز هم از این خودپسندی و جسارت در برابر الله، می‌ترسد؛ هم‌چنین هنگامی که با نگاهی به اعمال نیک خود، درمی‌یابد که آمیخته به ریا و خودنمایی بوده است، می‌ترسد. و چون به عفو و گذشت الله متعال، و به لطف و بزرگواری او و به رحمتِ بی‌کران و حلم و بردباری‌اش می‌نگرد، سرشار از امید می‌شود و بدین‌سان همواره در میان بیم و امید به‌سر می‌برد. الله متعال، می‌فرماید:

 

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ ٦٠ [المؤمنون : ٦٠]          

و آنان که آن‌چه باید بدهند، می‌دهند و با این حال دل‌هایشان از این‌که به‌سوی پروردگارشان بازمی‌گردند، هراسان است.

یا به عبارت دیگر، با آن‌که کارهای نیک و شایسته‌ای انجام می‌دهند، باز هم نگرانِ این هستند که شاید اعمالشان، پذیرفته نشود. لذا انسان در مسیری که به سوی الله می‌پیماید، هم باید هراسان باشد و هم امیدوار؛ ولی سؤال اینست که ترس و هراس او بیش‌تر باشد، یا امیدش؟ و یا بیم و امیدش، یکسان باشد؟

امام احمد/ گفته است: شایسته است که بیم و امیدش، یکسان باشد؛ و اگر بیم و امید، در کسی، یکسان نباشد، آن‌شخص به هلاکت می‌رسد؛ زیرا اگر امیدش، بیش از ترس او باشد، در جرگه‌ی کسانی قرار می‌گیرد که خود را از عذاب الهی درامان می‌پندارند و اگر ترس او، بیش‌تر باشد، جزو کسانی می‌شود که از رحمت الهی ناامیدند. و هر دو حالت، بد است؛ لذا باید بیم و امید انسان، یکسان باشد.

سپس مؤلف/، چند آیه درباره‌ی بیم و ترس از الله عزوجل  ذکر کرده است؛ از جمله این‌که الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَیُحَذِّرُکُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ                                                [آل عمران: ٢٨] 

و الله، شما را از خود برحذر می‌دارد.

یعنی به ما هشدار می‌دهد که به‌خاطر گناهان و اعمال زشت خویش، مجازاتمان خواهد کرد. هم‌چنین می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ ١ یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُکَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَىٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ ٢       [الحج : ١،  ٢]   

ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ به‌راستی زلزله‌ی رستاخیز، روی‌دادِ بس بزرگی‌ست. روزی که شاهدش باشید، هر مادر شیردهی، کودک شیرخوارش را از یاد می‌برد و هر زن بارداری، بارش را سقط می‌کند و مردم را مست و مدهوش می‌بینی؛ حال آن‌که مست نیستند؛ بلکه عذاب الله، سخت و شدید است.

پس ضروریست که انسان از آن روزِ بزرگ و وحشتناک بترسد؛ روزی که الله متعال، درباره‌اش فرموده است: 

﴿یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُکَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَىٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ ٢                                                                       [الحج : ٢]

 ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ به‌راستی زلزله‌ی رستاخیز، روی‌دادِ بس بزرگی‌ست. روزی که شاهدش باشید، هر مادر شیردهی، کودک شیرخوارش را از یاد می‌برد و هر زن بارداری، بارش را سقط می‌کند.

الله متعال، می‌فرماید:

﴿یَوۡمَ یَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِیهِ ٣٤                                                  [عبس : ٣٤]     

روزی که آدمی از برادرش فرار می‌کند

پیش‌تر درباره‌ی این آیه، سخن گفتیم. هم‌‌چنین می‌فرماید:

﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ ٤٦                                      [الرحمن: ٤٦]      

و کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش ترسیده باشد، دو باغ دارد.

کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش می‌ترسد، در عبادت و بندگیِ او کوتاهی نمی‌کند و از عذاب او هراس دارد؛ در نتیجه از دو باغِ بهشتی برخوردار می‌شود. الله متعال، در ادامه‌ی این سوره فرموده است:

﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ ٦٢                                                    [الرحمن: ٦٢]     

و جز این دو باغ، دو باغ دیگر نیز هست.

لذا چهار باغِ بهشتی، پاداشِ کسی خواهد بود که از ایستادن در حضور پروردگارش می‌ترسد؛ البته درجات و رتبه‌های مردم در بهشت، متفاوت خواهد بود. الله متعال به لُطف و بزرگواری خویش، ما و سایر مسلمانان را جزو ساکنان بهشت بگرداند.

***

احادیث فراوانی در این‌باره وجود دارد که به توفیق پروردگار، به ذکر پاره‌ای از آن‌ها بسنده می‌کنیم:

401- عَنِ ابنِ مسعودt قال: حدثنا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، وهو الصَّادِقُ المصدوق: «إِنَّ أَحَدَکُمْ یُجْمَعُ خَلْقُهُ فی بَطْن أُمِّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً نُطْفَةً، ثُمَّ یَکُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذلِک، ثُمَّ یَکُونُ مُضْغَةً مثْلَ ذلِک، ثُمَّ یُرْسَلُ المَلَک، فَیَنْفُخُ فِیهِ الرَّوح، وَیُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ کَلِمات: بِکَتْبِ رِزقِةِ، وَأَجلِه، وَعمَلِه، وَشَقیٌّ أَوْ سعِید. فَوَ الَّذِی لا إِله غَیْرُهُ إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ الجَنَّةِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وبَیْنَهَا إِلاَّ ذِراع، فَیَسْبقُ عَلَیْهِ الْکِتاب، فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْل النَّار، فَیَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلاَّ ذِرَاع، فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الْکِتَابُ فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ فَیََدْخُلُهَا». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: عبدالله بن مسعودt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  که خود راست‌گو بود و خبرهایی که بر او وحی شده است، دروغ نیست، فرمود: «آفرینش هر یک از شما بدین‌صورت است که تا چهل روز به‌صورت نطفه در شکمِ مادرش می‌ماند و سپس در چهل روزِ بعد، به صورت خونی بسته درمی‌آید و آن‌گاه در چهل روز دیگر، به پاره‌گوشتی تبدیل می‌شود؛ سپس فرشته‌ای فرستاده می‌شود که در او، روح را می‌دَمَد و فرمان می‌یابد که چهار مورد: رزق، اجل، عمل و سعادت یا شقاوتِ او را بنویسد. سوگند به ذاتی که معبود برحقی جز او وجود ندارد، شخصی از شما، اعمال بهشتیان را انجام می‌دهد تا این‌که فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله دارد؛ ولی تقدیر‌، بر او پیشی می‌گیرد و اعمال دوزخیان را انجام می‌دهد؛ در نتیجه، به دوزخ می‌رود. و شخص دیگری از شما، اعمال دوزخیان را انجام می‌دهد تا این‌که میان او و دوزخ، فقط یک ذراع، باقی می‌ماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی می‌گیرد و اعمال بهشتیان را انجام می‌دهد. در نتیجه، به بهشت می‌رود».

شرح

مؤلف/، در بابِ خوف و خشیت الهی و ترس از مجازات پروردگار، حدیثی بدین مضمون از عبدالله بن مسعودt نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «آفرینش هر یک از شما بدین‌صورت است که تا چهل روز در شکمِ مادرش به‌صورت نطفه است و سپس در چهل روزِ بعد، به صورت خونی بسته درمی‌آید و آن‌گاه در چهل روز دیگر، به پاره‌گوشتی تبدیل می‌شود؛ سپس فرشته‌ای فرستاده می‌شود که در او، روح (جان) می‌دَمَد و فرمان می‌یابد که چهار مورد: رزق، اجل، عمل و سعادت یا شقاوتِ او را بنویسد. سوگند به ذاتی که معبود برحقی جز او وجود ندارد، شخصی از شما، اعمال بهشتیان را انجام می‌دهد تا این‌که فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله دارد؛ ولی تقدیر‌، بر او پیشی می‌گیرد و اعمال دوزخیان را انجام می‌دهد؛ در نتیجه، به دوزخ می‌رود. و شخص دیگری از شما، اعمال دوزخیان را انجام می‌دهد تا این‌که میان او و دوزخ، فقط یک ذراع، باقی می‌ماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی می‌گیرد و اعمال بهشتیان را انجام می‌دهد. در نتیجه، به بهشت می‌رود».

عبدالله بن مسعودt از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به عنوان صادقِ مصدوق، یاد کرد؛  صادق یعنی خود، راست‌گوست و خبرهایی که آورده، راست و درست است؛ و مصدوق، یعنی خبرهایی که بر او وحی شده، دروغ نیست. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  صادق است و هیچ دروغی در خبرهایش نیست؛ و مصدوق است و آن‌چه به او وحی شده، راست است؛ درود و سلامِ الله بر او باد.

ابن‌مسعودt این مقدمه را از آن جهت گفت که پس از آن، از زبانِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی یک امر غیبی خبر می‌دهد که در سه تاریکی اتفاق می‌افتد؛ یعنی آفرینش مرحله به مرحله‌ی انسان در تاریکی‌های سه‌گانه(‌ی شکم، رحم و مشیمه): «آفرینش هر یک از شما بدین‌صورت است که تا چهل روز در شکمِ مادرش به‌صورت نطفه است». وقتی مرد با همسرش، هم‌‌بستر می‌شود، نطفه‌اش به مدت چهل روز در رحم، می‌ماند و تغییر اندکی در آن به‌وجود می‌آید؛ یعنی اندک‌اندک قرمز رنگ می‌شود تا این‌که چهل روز می‌گذرد. آن‌گاه به‌طور کامل، قرمز می‌گردد و به صورت لخته‌ای خون درمی‌آید. این لخته، به فاصله‌ی چهل روز، غلیظ‌تر و سفت‌تر می‌گردد و پس از این‌که هشتاد روز از بسته شدن این نطفه، می‌گذرد، به پاره‌گوشتی تبدیل می‌شود. این، همان پاره‌گوشتی‌ست که الله متعال، درباره‌اش فرموده است:

﴿مِن مُّضۡغَةٖ مُّخَلَّقَةٖ وَغَیۡرِ مُخَلَّقَةٖ                                              [الحج : ٥] 

...پاره‌گوشتی با آفرینش کامل یا ناتمام...

چهل روز به همین صورت می‌گذرد؛ یعنی از هشتادمین روز تا روز یک‌صد و بیستم؛ معمولاً تا نَوَد روز، چیزی از آفرینش جنین، نمایان نمی‌شود و پس از گذشتِ چهل روز از زمانِ پیدایش پاره‌گوشت، الله متعال، فرشته‌ای را که کارگزار رحم‌هاست، می‌فرستد؛ زیرا الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَمَا یَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ                                                [المدثر: ٣١]     

و کسی جز الله، شمار سپاهیان پروردگارت را نمی‌داند.

پس، فرشتگان، سپاهیان الله عزوجل  هستند و هر یک از آن‌ها به کاری گماشته شده است؛ چنان‌که فرشته‌ای، کارگزار رحم‌‌هاست؛ و فرشته‌ای کارگزار مرگ است و فرشته ای هم مأمور نوشتن اعمال؛ برخی از فرشتگان نیز به حفظ و نگهداری از انسان‌ها گماشته شده‌اند. خلاصه این‌که فرشتگان، وظایف بزرگی دارند که الله متعال، به آنان داده است.

کارگزارِ رحم‌ها، به سراغِ هر رحمی می‌رود و به فرمان پروردگار، روح را در آن می‌دَمَد. آگاهی از روح، ویژه‌ی پروردگار است؛ همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

 

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّی وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا ٨٥  [الإسراء: ٨٥]   

و از تو درباره‌ی روح می‌پرسند؛ بگو: (آگاهی از روح) ویژه‌ی پروردگار من است و تنها از دانش اندکی برخوردار شده‌اید.

فرشته، روح را در پاره‌گوشتی می‌دَمَد که در رحم است و روح در این پاره‌گوشت به‌سان پاره‌ی آتش در زغال، یا همانندِ رطوبت در ماسه‌ی خشک، به‌آرامی حرکت می‌کند و در این پاره‌گوشت سرایت می‌نماید و آن‌گاه این پاره‌ی گوشت، جان می‌گیرد و به صورت یک انسان درمی‌آید و حرکت می‌کند؛ به‌گونه‌ای که مادر، پس از صد و بیست روز، حرکت جنینش را احساس می‌نماید. از این‌رو اگر جنین، قبل از چهار ماهگی، سقط شود، بر او نماز نمی‌خوانند؛ بلکه او را در گودالی در زمین، دفن می‌کنند. اما اگر پس از صد و بیست روز یا پس از چهار ماهگی سقط شود، او را غسل می‌دهند، کفن می‌کنند و بر او نماز می‌خواند؛ اگرچه به‌اندازه‌ی یک دست باشد و اگر مسلمان باشد، یعنی پدر و مادرش، مسلمان باشند، او را در قبرستان مسلمانان، به خاک می‌سپارند و اگر پدر و مادرش، نصرانی باشد، او را در قبرستان مسلمانان، دفن نمی‌کنند؛ و ضمناً او را نه غسل می‌دهند و نه کفن می‌کنند؛ زیرا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی فرزندان مشرکان، سؤال کردند؛ فرمود: «هُم مِنْهُم». یعنی: «جزوِ آن‌ها هستند».

خلاصه این‌که اگر جنینِ مسلمان، پس از چهارماهگی سقط شود، او را غسل می‌دهند، کفن می‌کنند، و بر او نماز می‌خوانند و در قبرستان مسلمانان، به خاک می‌سپارند؛ و بنا بر قول راجح، برایش عقیقه می‌کنند؛ زیرا روز قیامت، برانگیخته می‌شود و برای پدر و مادرش شفاعت می‌کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «و فرشته فرمان می‌یابد که چهار مورد: رزق، اجل، عمل و سعادت یا شقاوتِ او را بنویسد».

نوشتن رزق و روزی، بدین معناست که آیا روزی‌اش، زیاد است یا اندک؟ و چه زمانی به او می‌رسد؛ به عبارت دیگر، روزی‌اش به‌طور کامل، ثبت و ضبط می‌گردد. و اَجَل او نیز نوشته می‌شود؛ یعنی چه روزی، چه ساعتی، چه لحظه‌ای و کجاست؟ سببش، چیست و دور است یا نزدیک؟ یعنی اجلش، به‌طور کامل، نوشته می‌شود.

و عملش نیز ثبت و ضبط می‌گردد؛ یعنی نوشته می‌شود که عملش، نیک یا بد، مفید است یا خیر، و آیا نفعش فقط به خودِ او می‌رسد؟ به‌هر حال، اعمالش به‌طور کامل، ثبت و مکتوب می‌شود.

فرجام او نیز ثبت می‌گردد؛ یعنی نوشته می‌شود که رستگار است یا تیره‌بخت:

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ شَقُواْ فَفِی ٱلنَّارِ لَهُمۡ فِیهَا زَفِیرٞ وَشَهِیقٌ ١٠٦ خَٰلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّکَۚ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٞ لِّمَا یُرِیدُ ١٠٧ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّکَۖ عَطَآءً غَیۡرَ مَجۡذُوذٖ ١٠٨                                                                                 [هود: ١٠٦،  ١٠٨]      

افراد تیره‌بخت در دوزخ خواهند بود و در آن ناله و فریاد سر می‌دهند. تا آسمان‌ها و زمین باقی‌ست، جاودانه در دوزخ می‌مانند؛ مگر مدتی که پروردگارت بخواهد. همانا پروردگارت هر چه بخواهد، انجام می‌دهد. ولی افراد خوشبخت و سعادتمند، تا آسمان‌ها و زمین باقی‌ست، جاودانه در بهشت می‌مانند؛ مگر مدتی که پروردگارت بخواهد. و این، عطا و بخششی ناگسستنی‌ست.

همه‌ی این‌ها، نوشته می‌شود، اما کجا؟ در برخی از آثار امده است: بر پیشانی انسان، نوشته می‌شود. شاید کسی بپرسد: مگر پیشانی انسان، گنجایش این‌همه نوشته را دارد؟ می‌گوییم: پرسیدن دربارهی مسایل غیبی، خطاست؛ به خود یاد دهیم که درباره‌ی مسایل غیبی نپرسیم؛ بلکه همواره بگوییم: به الله و پیامبرش ایمان آورده‌ایم و الله وپیامبرش را تصدیق می‌کنیم. لذا درباره‌ی چند و چون مسایل غیبی سؤال نکنیم. امروزه، بشر دستگاهی به نام کامپیوتر ساخته که به‌اندازه‌ی یک دست است و چه همه حافظه دارد! به‌گونه‌ای که هزاران کلمه و پرونده در آن می‌گنجد؛ وقتی ساخته‌ی دستِ بشر، این‌گونه است، پس درباره‌ی آن‌چه که الله ساخته است، چه گمانی باید داشت؟

به‌هر حال، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی مسایل غیبی، چیزی گفته که از درکِ ما خارج است، بر ما واجب می‌باشد که آن را بپذیریم و تصدیقش نماییم؛ زیرا اگر فقط مسایلی را بپذیریم که توانِ درکش را داریم؛ در این صورت نمی‌توانیم ادعای ایمان کنیم؛ و این، بدین معناست که به امور غیب ایمان نداریم. کسی که به غیب ایمان دارد، همه‌ی اخباری را که از الله و پیامبرش به او می‌رسد، قبول می‌کند و می‌گوید: به الله و پیامبرش ایمان آوردم و تصدیق نمودم.

فرمود: «سوگند به ذاتی که معبود راستینی جز او وجود ندارد، شخصی از شما، اعمال بهشتیان را انجام می‌دهد تا این‌که فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله دارد؛ ولی تقدیر‌، بر او پیشی می‌گیرد و اعمال دوزخیان را انجام می‌دهد؛ در نتیجه، به دوزخ می‌رود».

البته به شما مژده می دهم که این حدیث، یک قید هم دارد؛ یعنی مقیّد به اینست که آن شخص، در ظاهر و آن‌گونه که مردم می‌بینند، اعمالِ بهشتیان را انجام می‌دهد؛ در صورتی که او، جزو دوزخیان است. لذا کسی که از صمیمِ قلب و با اخلاص، اعمال بهتشان را انجام می‌دهد، الله عزوجل  او را خوار و رسوا نمی‌گرداند؛ به‌یقین، الله، از هر بنده‌ای بخشنده‌تر و بزرگوارتر است و اگر مخلصانه، اعمالِ بهشتیان را انجام دهید، شکی نیست که الله متعال، شما را خوار و زبون نخواهد کرد.

دلیلِ این قید، روایتیست که در «صحیح بخاری» آمده است: مردی شجاع و پیش‌رو با رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  در غزوه‌ای شرکت کرده بود و هر مشرکی را که یکه و تنها می‌دید، دنبال می‌کرد و با شمشیر می‌زد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌اش فرمود:«او، دوزخی‌ست»! صحابهy تعجب کردند و گفتند: او با این‌همه شجاعت و جنگاوری، دوزخی‌ست! شخصی، گفت: من، همواره در کنارِ او خواهم بود تا به رازِ فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پی ببرم. لذا در تمام صحنه‌های نبرد، در کنار آن مرد شجاع بود تا این‌که تیری از سوی دشمن به این مرد دلاور، اصابت نمود و چون درد را تحمل نکرد، دسته‌ی شمشیرش را بر زمین نهاد و لبه‌ی تیزش را وسط سینه‌اش قرار داد و به آن فشار آورد و بدین‌سان خودکشی کرد. آن شخص، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفت و گفت: ای رسول‌خدا! گواهی می‌دهم که به‌راستی فرستاده‌ی الله هستی. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ و آن مرد، داستان را برای رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بازگو کرد و گفت: مردی که گفته بودید، دوزخی‌ست، خودکشی نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فِیمَا یَبْدُو لِلنَّاسِ، وَإِنَّهُ لَمِنْ أَهْلِ النَّارِ».([2]) یعنی: «گاه برای مردم چنین به‌نظر می‌رسد که فلان‌شخص، عمل اهل بهشت را انجام می‌دهد؛ ولی در حقیقت، دوزخی‌ست». می‌بینیم که این روایت، مقیّد به اینست که: «برای مردم، چنین به‌نظر می‌رسد...»؛ یعنی مردم، گمان می‌کنند که آدمِ نیکوکاری‌ست، ولی قلبِ فاسدی دارد که او را به دوزخ می‌کشاند.

در حدیث ابن‌مسعودt آمده است: «و شخص دیگری از شما، اعمال دوزخیان را انجام می‌دهد تا این‌که میان او و دوزخ، فقط یک ذراع، باقی می‌ماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی می‌گیرد و اعمال بهشتیان را انجام می‌دهد. در نتیجه، به بهشت می‌رود». این، بر عکسِ اوّلی‌ست. نمونه‌ای برای شخصِ اول، ذکر کرد و اینک نمونه‌ای واقعی برای این شخص، ذکر می‌کنم:

این ماجرا نیز به زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برمی‌گردد؛ شخصی به نام «اُصَیرم» از قبیله‌ی «بنی‌عبدالاشهل» که دعوت اسلام را قبول نکرده بود، همواره در برابر مسلمانان قرار می‌گرفت و با اسلام و مسلمانان، دشمنی می‌کرد. هنگامی که مسلمانان برای غزوه‌ی «احد» از مدینه بیرون رفتند، الله متعال، رغبت و گرایش به اسلام را در دلِ این مرد انداخت؛ لذا مسلمان شد و رهسپار جهاد گردید. در جنگ احد تعدادی از مسلمانان کشته شدند؛ وقتی مردم، برای یافتن کشته‌های خود جستجو می‌کردند، اصیرمtرا دیدند که زخمی شده بود و رمقی نداشت. قومش از او پرسیدند: ما، همواره تو را در برابر این دعوت می‌دیدیم؛ چه چیزی تو را به این‌جا آورده است؟ آیا به‌خاطر تعصب قومی به این‌جا آمده‌ای یا رغبت به اسلام و دفاع از آن، تو را به این‌جا آورده است؟ پاسخ داد: رغبت به اسلام؛ از طرف من به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سلام برسانید و به او خبر دهید که من گواهی می‌دهم معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستاده‌ی اوست. و سپس جان باخت؛ ماجرا را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بازگو کردند و گمان می‌کنم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إنَّهُ مِنْ أهلِ الجَنّة».([3]) یعنی: «او، بهشتی‌ست». این مرد، تمام عمرش را در کفر و بر ضدّ اسلام و مسلمانان سپری کرده بود؛ ولی فرجام نیکی داشت. او، اعمال دوزخیان را انجام می‌داد و فاصله‌ی زیادی با دوزخ نداشت، اما تقدیرش بر او پیشی گرفت و به اعمال بهشتیان روی آورد؛ در نتیجه بهشتی شد.

مؤلف/ این حدیث را از آن جهت ذکر کرده است که ما، به بیم و امید بیش‌تر توجه کنیم؛ یعنی هم بترسیم و هم امیدوار باشیم و در کنارِ امیدواری، نگران این باشیم که مبادا عاقبت به خیر نشویم. از این‌رو شایسته است که انسان، همواره از الله عزوجل  درخواست پایداری نماید و بگوید: پروردگارا! مرا بر کلمه‌ی توحید و ایمان، ثابت‌قدم و استوار بگردان. همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  همواره این دعا را می‌گفت: «اللَّهُمَّ یَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ اللَّهُمَّ مصرِّف القلوب، صرِّف قَلْبِی إلی طاعتِکَ».([4]) یعنی: «یا الله! ای دگرگون‌کننده‌ی دل‌ها! قلبم را بر دین خود استوار بگردان؛ یا الله! ای تغییردهنده‌ی دل‌ها! قلبم را به سوی اطاعت خویش متمایل بگردان». این دعا را کسی چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گفت که همواره بر دین الله عزوجل  استوار بود و هیچ میلی به باطل نداشت.

نکته‌ی دیگری که از حدیث ابن‌مسعودt برداشت می‌کنیم، اینست که نباید به خود ناامیدی راه دهیم یا اگر کسی را می‌بینیم که بر کفر و معصیت، پافشاری می‌کند، ناامید نشویم؛ چه‌بسا الله متعال، او را در واپسین لحظه هدایت کند و آن شخص، اسلام بیاورد و بر دین اسلام از دنیا برود. از الله متعال درخواست می‌کنم که ما را در دنیا و آخرت، با سخن استوار، ثابت و پایدار بگرداند و با لُطف و بزرگواری خود، ما را با ایمان از دنیا ببرد.

***

402- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «یُؤْتَى بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَام، مَعَ کُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ یَجُرُّونَهَا». [روایت مسلم]([5])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دوزخ، روز قیامت در حالی آورده می‌شود که هفتادهزار مهار دارد و با هر مهاری، هفتادهزار فرشته هستند که آن را می‌کَشند».

403- وعن النُّعْمَانِ بنِ بَشِیر رضی اللهُ عنهما، قال: سمِعتُ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَاباً یَوْمَ الْقِیامَة لَرَجُلٌ یُوضَعُ فی أَخْمَصِ قَدمیْهِ جمْرَتَانِ یغْلی مِنْهُمَا دِمَاغُهُ مَا یَرى أَنَّ أَحداً أَشَدُّ مِنْه عَذَابا، وَإِنَّه لأَهْونُهُمْ عذَاباً». [متفق علیه]([6])

ترجمه: نعمان بن بشیر$ می‌گوید: شنیدم که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرمود: «آسان‌ترین عذابِ دوزخیان در روز قیامت، عذابِ مردی‌ست که دو اخگر در فرورفتگی کفِ پاهایش گذاشته می‌شود که بر اثر آن، مغزِ سَرَش به‌جوش می‌آید و با این‌که عذابش از همه سبک‌تر است، تصور نمی‌کند که عذابِ کسی از عذاب او، سخت‌تر باشد».

404- وعن سمُرةَ بنِ جُنْدبt أَنَّ نبیَّ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «مِنْهُمْ مَنْ تَأْخُذهُ النَّارُ إِلى کَعْبَیه، ومِنْهُمْ منْ تأْخُذُهُ إِلى رُکْبَتَیْه، وَمِنْهُمْ منْ تَأْخُذُهُ إِلى حُجْزتِهِ، وِمِنْهُمْ منْ تَأْخُذُهُ إِلى تَرْقُوَتِهِ». [روایت مسلم]([7])

ترجمه: سمره بن جندبt می‌گوید: پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آتش، برخی از دوزخیان را تا دو قوزک پاهایشان فرا می‌گیرد و عده‌ای را تا زانوهایشان و گروهی را تا کمرهایشان و برخی را تا شانه‌هایشان».

405- وعن ابنِ عمر رضی اللهُ عنهما أنَّ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ العالمِینَ حَتَّى یَغِیب أَحدُهُمْ فی رَشْحِهِ إِلى أَنْصَافِ أُذُنَیه». [متفقٌ علیه]([8])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان، حاضر می‌شوند، برخی از آنان تا بناگوش خود غرق در عرق می‌شوند».

406- وعن أَنسt قال: خَطَبَنَا رَسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  خُطْبَةً ما سَمِعْتُ مِثْلَهَا قَط، فقال: «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِکْتُمْ قلِیلاً ولبَکیْتمْ کَثِیراً»؛ فَغَطَّى أَصْحابُ رسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  وجُوهَهم، وَلهُمْ خَنین. [متفقٌ علیه]([9])

وفی روایة: بَلَغَ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  عَنْ أَصْحابِهِ شَیءٌ فَخَطَب، فقال: «عُرضَتْ عَلَیَّ الجنَّةُ والنَّارُ، فَلَمْ أَرَ کَالیَوْمِ فی الخَیْر وَالشَّر، ولَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعلَمُ لَضحِکْتُمْ قلِیلاً وَلَبَکَیْتُمْ کَثِیراً». فَما أتَى عَلَى أَصْحَابِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یوْمٌ أَشَدُّ مِنْهُ غَطَّوْا رُؤُسهُمْ وَلَهُمْ خَنِین.

ترجمه: انسt می‌گوید: روزی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  برای ما خطابه‌ای ایراد فرمود که هرگز مانندِ آن را نشنیده‌ام؛ فرمود: «اگر آن‌چه را که من می‌دانم، شما می‌دانستید، کم‌تر می‌خندید و بیش‌تر می‌گریستید». لذا صحابهy چهره‌هایشان را پوشاندند و صدای هق‌هق (و گریه‌ی) آنان بلند شد.

و در روایتی دیگر آمده است: خبری درباره‌ی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ایشان رسید؛ سخنرانی کرد و فرمود: «بهشت و دوزخ به من نشان داده شد و مانند امروز، خیر و شر را ندیده‌ام؛ اگر آن‌چه را که من می‌دانم، شما می‌دانستید، کم‌ می‌خندید و زیاد، می‌گریستید». و هیچ روزی سخت‌تر از آن‎روز بر یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نگذشت؛ آنان، سرهایشان را پوشاندند و صدای گریه‌ی آن‌ها بلند شد.

شرح

همه‌ی احادیثی که مؤلف/ در این‌جا ذکر کرده است، از روز قیامت و عذاب دوزخ می‌ترساند؛ همان‌گونه که در یکی از این احادیث آمده است:

«دوزخ، روز قیامت در حالی آورده می‌شود که هفتادهزار مهار دارد و با هر مهاری، هفتادهزار فرشته هستند که آن را می‌کَشند». - الله متعال ما و همه‌ی مسلمانان را از آتش دوزخ، و ترس و سختیِ آن روز، حفظ کند.- این، نشان‌گر عظمت و بزرگیِ دوزخ است؛ زیرا الله متعال، هفتاد هزار مهار برای دوزخ قرار داده و بر هر مهاری، هفتاد هزار فرشته را گماشته است که به‌وسیله‌ی این مهارها، دوزخ را می‌کَشند. این‌همه فرشته که مأمور مهار دوزخ هستند، نشان‌گر اهمیت موضوع و بزرگیِ دوزخ است.

در حدیث دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بیان فرموده است که: آسان‌ترین عذابِ دوزخیان در روز قیامت، عذابِ مردی‌ست که دو اخگر در فرورفتگی کفِ پاهایش گذاشته می‌شود که بر اثر آن، مغزِ سَرَش به‌جوش می‌آید و با این‌که عذابش از همه سبک‌تر است، تصور می‌کند که عذابش از همه، سخت‌تر می‌باشد. در صورتی که اگر عذابِ سایر دوزخیان را ببیند، سختی عذاب بر او آسان‌تر می‌شود و آرامش خاطر می‌یابد؛ با این حال، گمان می‌کند که عذاب او از همه سخت‌تر است. - پناه بر الله-  لذا سخت اندوهیگن می‌گردد و تحمل سختی و عذاب دوزخ، بر او دشوارتر می‌شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  این حدیث را از آن جهت برای امتش بیان فرمود که آنان را از دوزخ و عذاب آن، برحذر بدارد.

هم‌چنین بیان فرموده است که: «آتش، برخی از دوزخیان را تا دو قوزک پاهایشان فرا می‌گیرد و عده‌ای را تا زانوهایشان و گروهی را تا کمرهایشان و برخی را تا شانه‌هایشان».

و نیز بیان فرموده است: «روز قیامت، برخی از مردم تا دو قوزک پاهایشان غرق در عرق می‌شوند و عده‌ای تا کمرهایشان و برخی تا بناگوش خود».

خلاصه این‌که سختی‌های فراوانی پیش رو داریم و باید به‌هوش باشیم تا گرفتار سختی‌های روزِ قیامت نشویم؛ باید از الله عزوجل  بترسیم و وظایف شرعی خود را انجام دهیم و از نواهی و محرمات، دوری کنیم. امید است که الله متعال به لُطف و بزرگواری خود، به ما و همه‌ی مسلمانان چنین توفیقی عنایت کند.

***

407- وعن المِقْدَادt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یَقُول: «تُدْنی الشَّمْسُ یَومَ القِیَامَةِ مِنَ الخَلْقِ حتَّى تَکُونَ مِنْهُمْ کَمِقْدَارِ مِیل»؛ قَالَ سُلَیمُ بْنُ عَامرٍ الرَّاوی عنْ المِقْدَاد: فَوَاللَّهِ مَا أَدْرِی ما یَعْنی بِالمیل، أَمَسَافَةَ الأَرضِ أَمِ المِیل الَّذی تُکْتَحَلُ بِهِ العیْنُ، «فَیَکُونُ النَّاسُ عَلَى قَدْرِ أَعْمالِهمْ فی العَرَق، فَمِنْهُمْ مَنْ یَکُونُ إِلى کعْبَیْه، وَمِنْهُمْ مَنْ یَکُونُ إِلى رُکْبَتَیْه، ومِنْهُمْ منْ یَکون إِلى حِقْوَیْهِ ومِنْهُمْ مَنْ یُلْجِمُهُ العَرَقُ إِلجاماً» وَأَشَارَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  بِیدِهِ إِلى فِیه. [روایت مسلم]([10])

ترجمه: مقدادt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «خورشید روز قیامت به‌اندازه‌ای به مردم نزدیک می‌شود که فقط یک «میل» با آنان فاصله دارد». سُلَیم بن عامر که از مقداد روایت می‌کند، می‌گوید: به الله سوگند که نمی‌دانم منظورش از یک میل چیست؟ آیا همان مسافت زمین([11]) است یا همان میلِ سرمه‌کش که با آن چشم را سرمه می‌کشند؟ فرمود: «مردم، مطابق اعمال خود در عرق فرو می‌روند؛ عرقِ برخی از آنان تا دو قوزک پاهایشان می‌رسد و عرق عده‌ای به زانوهایشان؛ عرق برخی هم به پهلویشان می‌رسد و عده‌ای، در عرق خود فرو می‌روند» و رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  با دست خویش به دهانش اشاره فرمود. (یعنی عرقشان به دهانشان می‌رسد.)

408- وعن أبی هریرةt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «یَعْرَقُ النَّاسُ یَوْمَ القِیامَةِ حَتَّى یذْهَب عَرَقُهُمْ فی الأَرْضِ سَبْعِینَ ذِراعًا، ویُلْجِمُهُمْ حَتَّى یَبْلُغَ آذَانَهُمْ». [متفقٌ علیه]([12])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مردم، روز قیامت عرق می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که عرقشان به‌اندازه‌ی هفتاد ذراع در زمین فرو می‌رود و عرق به گوش‌هایشان می‌رسد».

409- وعنه قال: کُنَّا مَعَ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  إِذ سَمِعَ وَجْبَةً فقال: «هَلْ تَدْرُونَ ما هذا؟» قُلْنَا: اللَّه وَرَسُولُهُ أَعْلَم، قال: هذا حَجَرٌ رُمِیَ بِهِ فی النَّارِ مُنْذُ سَبْعِینَ خَریفاً فَهُوَ یهْوِی فی النَّارِ الآنَ حَتَّى انْتَهَى إِلى قَعْرِهَا، فَسَمِعْتُمْ وجْبَتَهَا». [روایت مسلم]([13])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: در حضور رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بودیم که ناگهان صدای افتادن چیزی به گوش رسید؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا می‌دانید چه بود؟» گفتیم: الله و پیامبرش داناترند. فرمود: «این، (صدای) سنگی بود که هفتاد سال قبل به دوزخ پرتاب شد و هم‌چنان به قعر دوزخ پایین می‌رفت تا این‌که اینک به قعر دوزخ رسید و شما، صدای افتادن آن را شنیدید».

410- وعن عَدِیِّ بنِ حاتمt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ سَیُکَلِّمُهُ رَبُّهُ لَیْسَ بیْنَهُ وبَیْنَهُ تَرْجُمَان، فَیَنْظُرُ أَیْمنَ مِنْه، فَلا یَرَى إِلاَّ ما قَدَّم، ویَنْظُرُ أَشْأَمَ مِنْهُ فَلاَ یَرَى إلاَّ مَا قَدَّمَ، ویَنْظُرُ بَیْنَ یَدَیه، فَلا یَرَى إِلاَّ النَّارَ تِلْقَاءَ وَجهِهِ، فاتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ». [متفقٌ علیه]([14])

ترجمه: عدی بن حاتمt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله با هر یک از شما سخن خواهد گفت؛ در حالی که هیچ واسطه و مترجمی در میان نخواهد بود. در آن هنگام انسان به سمت راست خویش نگاه می‌کند و چیزی جز اعمالش نمی‌بیند؛ و به سمت چپ خویش می‌نگرد و چیزی جز اعمالش نمی‌بیند و به روبه‌روی خود نگاه می‌کند؛ تنها چیزی که در برابرش می‌بیند، آتش دوزخ است. پس، از آتش دوزخ پروا کنید؛ اگرچه با صدقه دادن نصف یک خرما باشد».

411- وعن أبی ذَرt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنِّی أَرَى ما لا تَرَوْن، أَطَّتِ السَّماءُ وحُقَّ لَهَا أَنْ تَئِطَّ، مَا فِیهَا موْضِعُ أَرْبَعِ أَصَابِعَ إِلاَّ وَمَلَکٌ واضِعٌ جبهتهُ ساجِدًا للَّهِ تَعَالى، واللَّهِ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَم، لضَحِکْتمْ قَلِیلاً وَلَبکَیْتُمْ کَثِیرًا، وما تَلَذَّذتُم بِالنِّسَاءِ عَلَى الْفُرُشِ وَلَخَرجْتُمْ إِلى الصُّعُداتِ تَجْأَرُون إِلى اللَّه تَعَالَى». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.]([15])

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من، چیزهایی می‌بینم که شما نمی‌بینید. آسمان به صدا درآمده است و حق دارد که (از سنگینی) صدا کند؛ زیرا در آن هیچ جایی به‌اندازه‌ی چهار انگشت وجود ندارد مگر این‌که فرشته‌ای پیشانی‌اش را بر آن‌جا نهاده و برای الله متعال به سجده رفته است. به الله سوگند، اگر آن‌چه را که من می‌دانم، شما می‌دانستید، کم‌ می‌خندید و زیاد، می‌گریستید و در بسترها از زنان خود لذت نمی‌بردید و سر به کوچه و بیابان می‌گذاشتید و به پیشگاه الله متعال لابه و زاری می‌کردید و از او کمک می‌خواستید».

412- وعن أبی بَرْزَة - بِراءٍ ثم زایٍ - نَضْلَةَ بنِ عُبَیْدٍ الأَسْلَمِیt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لا تَزُولُ قَدمَا عبْدٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ عُمْرِهِ فِیمَ أَفْنَاه، وَعَنْ عِلْمِهِ فِیم فَعَلَ فِیه، وعَنْ مالِهِ منْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ، وَفِیمَ أَنْفَقَهُ، وَعَن جِسْمِهِ فِیمَ أَبْلاهُ». [ترمذی روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.]([16])

ترجمه: ابوبرزه، نضله بن عُبَید اسلمیt می‌‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هیچ بنده‌ای (روز قیامت) قدم از قدم برنمی‌دارد تا این‌که از او بپرسند: عمرش را در چه راهی گذرانده است؟ علمش را چگونه را به‌کار گرفته و چه‌قدر به آن عمل کرده است؟ و درباره‌ی ثروتش می‌پرسند که چگونه آن را به‌دست آورده و در چه راهی خرج نموده است؟ و درباره‌ی بدنش که آن را در چه راهی پیر کرده است؟»

413- وعن أبی هریرةt قال: قرأَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : ﴿یَوۡمَئِذٖ تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا ٤ثُمَّ قال: «أَتَدْرُونَ مَا أَخَبَارُهَا؟» قالوا: اللَّهُ ورَسُولُهُ أَعْلَم. قال: «فَإِنَّ أَخْبَارَها أَنْ تَشْهَدَ عَلَى کُلِّ عَبْدٍ أَوْ أَمةٍ بِمَا عَمِلَ عَلَى ظَهْرِهَا، تَقُول: عَمِلْتَ کَذَا وکذَا فی یَوْمِ کَذَا وَکَذَا، فهَذِهِ أَخْبَارُهَا». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.]([17])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  این آیه را قرائت نمود: ﴿یَوۡمَئِذٖ تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا ٤[الزلزلة: ٤]  .([18]) و آن‌گاه فرمود: «آیا می‌دانید خبرهای زمین چیست؟» گفتند: الله و پیامبرش داناترند. فرمود: «اخبار زمین، اینست که برای هر زن و مردی گواهی می‌دهد که هر یک از آن‌ها روی زمین چه عملی انجام داده است؛ می‌گوید: در فلان روز و فلان لحظه، فلان‌کار و فلان‌کار را انجام دادی. این، خبرهای زمین است».

414- وعن أبی سعیدٍ الخُدْرِیt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «کَیْفَ أَنْعَمُ وَصَاحِبُ الْقَرْنِ قَدِ الْتَقَمَ الْقَرْن، وَاسْتَمَعَ الإِذْنَ مَتَى یُؤْمَرُ بِالنَّفْخِ فَیَنْفُخُ» فَکَأَنَّ ذلِکَ ثَقُلَ عَلى أَصْحَابِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فقالَ لَهُم: «قُولُوا: حَسْبُنَا اللَّه وَنِعْمَ الْوکِیلُ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.]([19])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چگونه می‌توانم شادمان و راحت باشم که صاحبِ «صور»، آن را بر دهانش گذاشته و منتظرِ فرمان دمیدن است تا در آن بدَمَد؟» گویا این خبر، بر یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سخت و سنگین بود؛ لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به آنان فرمود: «بگویید: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ ١٧٣: الله، برای ما کافی‌ست و چه نیک کارسازی‌ست».

شرح

همه‌ی این احادیثی که مؤلف/ ذکر کرده، بزرگیِ روز قیامت را می‌رساند و نشان می‌دهد که انسان، باید از آن روز بزرگ بترسد.

در یکی از این احادیث، به نزدیک شدن خورشید اشاره شده است؛ به‌گونه‌ای که فقط به‌اندازه‌ی یک «میل» با مردم فاصله دارد. سُلَیم بن عامر که از مقداد روایت می‌کند، می‌گوید: به الله سوگند که نمی‌دانم منظورش از یک میل چیست؟ آیا همان مسافت زمین([20]) است یا همان میلِ سرمه‌کش که با آن چشم را سرمه می‌کشند؟ هر کدام که باشد، باز هم فاصله‌ی زیادی نیست؛ وقتی حرارت خورشید در دنیا، با همه‌ی فاصله‌ای که از ما دارد، این‌همه زیاد است، پس هنگامی که به ما نزدیک شود، چه حرارتی خواهد داشت؟! البته هرکه الله بخواهد، از این گرمای شدید، نجات خواهد یافت؛ زیرا «الله متعال، در آن روز سایه‌ای می‌آفریند و آن‌گاه که جز این، سایه‌ی دیگری وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایه‌ی خود، جای می‌دهد: فرمانروای عادل. جوانی که در اطاعت و بندگیِ الله، رشد یافته است. کسی که همواره به مسجد دل‌بسته باشد. دو مسلمانی  که فقط به‌خاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم می‌آیند یا از یکدیگر جدا می‌شوند. کسی که زنی زیبا و صاحب‌مقام، او را به سوی خود بخواند، ولی او نپذیرد و بگوید: من از الله می‌ترسم. کسی که با دست راستش، به‌گونه‌ای صدقه دهد که دست چپش نداند که دست راستش چه صدقه می‌دهد. کسی که در تنهایی، الله را یاد کند و اشک، از چشمانش سرازیر شود».

هم‌چنین کسی که به بدهکار تنگ دست خود مهلت دهد یا بدهی او را ببخشد، در زیر این سایه، جای می‌گیرد. خلاصه این‌که برخی از مردم از حرارت و گرمای خورشید در آن روز، نجات می‌یابند و الله متعال، در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایه‌ی خود، جای می‌دهد.

سپس مؤلف/ احادیثی ذکر کرده است که نشان می‌دهد مردم، روز قیامت، مطابق اعمالشان در عرق فرو می‌روند؛ عرقِ برخی از آنان تا دو قوزک پاهایشان می‌رسد و عرق عده‌ای به زانوهایشان؛ عرق برخی هم به پهلویشان می‌رسد و عرقِ عده‌ای، به دهانشان می‌رسد. به‌هر حال مردم، روز قیامت عرق می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که عرقشان به‌اندازه‌ی هفتاد ذراع در زمین فرو می‌رود و مقدار عرقشان به اعمال آنان بستگی دارد.

مؤلف/ احادیث دیگری هم ذکر کرده که درباره‌ی پرهیز دادن از آتش دوزخ است. الله متعال، ما و همه‌ی مسلمانان را از آتش دوزخ، حفظ کند.

آری! انسان با مطالعه‌ی این احادیث و دیگر احادیثی که مؤلف/ ذکر نکرده است، می‌ترسد، به خود می‌آید و به آخرت خویش می‌اندیشد. تنها فاصله‌ی موجود، میان انسان و آخرت، اجل اوست که وقتی فرا رسد، انسان به سرای پاداش و مجازات، منتقل می‌شود؛ زیرا زمانِ عمل پایان می‌یابد. الله متعال، عاقبت ما و سایر مسلمانان را نیکو بگرداند.

***

415- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ خَافَ أَدْلَجَ، وَمَنْ أَدْلَج، بَلَغَ المَنْزلَ ألا إِنَّ سِلْعَةَ اللَّهِ غَالیةٌ، أَلا إِنَّ سِلْعةَ اللَّهِ الجَنَّةُ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.]([21])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که ترس و نگرانی داشته باشد، ابتدای شب حرکتش را آغاز می‌کند و کسی که ابتدای شب حرکت کند، به مقصد می‌رسد. آگاه باشید که کالای الله، ارزنده و گران‌بهاست؛ آگاه باشید که کالای الله، بهشت است».

416- وعن عائشةَ رضی اللَّه عنها قالت: سمعتُ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حُفَاةً عُراةً غُرْلاً». قُلْت: یا رسول اللَّه! الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ جَمِیعاً یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْض؟ قال: «یا عَائِشَةُ الأَمرُ أَشَدُّ من أَنْ یُهِمَّهُم ذلکَ».

وفی روایةٍ: «الأَمْرُ أَهَمُّ مِن أَن یَنْظُرَ بَعضُهُمْ إِلى بَعْضٍ». [متفقٌ علیه]([22])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «مردم، روز قیامت، پابرهنه، لُخت و ختنه‌نشده، برانگیخته می‌شوند». گفتم: ای رسول‌خدا! در این صورت مردان و زنان، به یکدیگر نگاه می‌کنند؟ فرمود: «ای عایشه! وضعیت، سخت‌تر از آن است که در این فکر باشند».

و در روایتی دیگر آمده است: «مسأله، دشوارتر و مهم‌تر از اینست که به یکدیگر نگاه کنند».

شرح

مؤلف/، در باب: «خوف و خشیت الهی»، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که ترس و نگرانی داشته باشد، ابتدای شب حرکتش را آغاز می‌کند و کسی که ابتدای شب حرکت کند، به مقصد می‌رسد». یعنی به پیمودن مسیر اهمیت می‌دهد و با جدیت و تلاش در مسیر اطاعت و بندگی الله، گام برمی‌دارد؛ در نتیجه به مقصد می‌رسد.

در ادامه فرمود: «آگاه باشید که کالای الله، ارزنده و گران‌بهاست؛ آگاه باشید که کالای الله، بهشت است». کالا، به هر چیزی گفته می‌شود که انسان برای فروش عرضه می‌کند؛ الله متعال نیز بهشت را به بندگانش عرضه نموده است تا آن را خریداری کنند؛ همان‌گونه که می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَیَقۡتُلُونَ وَیُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَیۡهِ حَقّٗا فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَیۡعِکُمُ ٱلَّذِی بَایَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ١١١                                                                                         [التوبة: ١١١] 

همانا الله، جان‌ها و مال‌های مومنان را در مقابل این‌که بهشت از آنان باشد، خریداری نمود. ایشان در راه الله می‌جنگند و می‌کشند و کشته می‌شوند؛ وعده‌ی راستینی‌ست بر الله که در تورات و انجیل و قرآن آمده است. و چه کسی بیش از الله به پیمانش وفادار است؟ پس شما را مژده باد به داد و ستدی که با پروردگار نموده‌اید. و این، همان رستگاری بزرگ است.

لذا کسی که در قلبش، ترس و خوفِ الله باشد، برای رهایی از آن‌چه می‌ترسد، کارهای نیک و شایسته انجام می‌دهد.

و اما حدیث ام المؤمنین، عایشه&؛ می‌گوید: «مردم، روز قیامت، پابرهنه، لُخت و ختنه‌نشده، برانگیخته و جمع می‌شوند»؛ یعنی همانندِ روزی که از مادرانشان زاده شدند، از قبرهایشان بیرون می‌آیند. همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُۥ                                             [الأنبیاء: ١٠٤]     

همان‌طور که نخستین آفرینش را آغاز نمودیم، دوباره آن را تکرار می‌کنیم.

عایشه& با تعجب پرسید: ای رسول‌خدا! در این صورت مردان و زنان، به یکدیگر نگاه می‌کنند؟! رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وضعیت، سخت‌تر از آن است که در این فکر باشند». یا فرمود: «مسأله، دشوارتر و مهم‌تر از اینست که به یکدیگر نگاه کنند»؛ یعنی، وضعیت، خیلی سخت و دشوار است و هیچ‌کس به دیگری نگاه نمی‌کند.

﴿لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ ٣٧                                  [عبس : ٣٧]      

در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول می‌سازد.

امید است که الله متعال، ما و سایر مسلمانان را از عذاب آتش نجات دهد و همه‌ی ما را جزو کسانی قرار دهد که از او می‌ترسند و به او امیدوارند.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 3208؛ و صحیح مسلم، ش: 2643.

([2]) صحیح بخاری، ش: (2898، 4202، 4207).

([3]) حسن است؛ روایت احمد در مسندش (5/428) به‌نقل از ابن‌اسحاق که به این سخن، تصریح نموده است.

([4]) حسن است؛ روایت: ترمذی (2140، 3522)؛ ابن‌ماجه (3834)؛ آلبانی/ در ظلال الجنة (223) و در تخریج الإیمان از ابن ابی‌شیبه (55-58) این روایت را صحیح دانسته است.

([5]) صحیح مسلم، ش:2842.

([6]) صحیح بخاری، ش: (6561، 6562)؛ و صحیح مسلم، ش: 213.

([7]) صحیح مسلم، ش: 2845.

([8]) صحیح بخاری، ش: 4938؛ و صحیح مسلم، ش: 2862.

([9]) صحیح بخاری، ش: (4621، 6486)؛ و صحیح مسلم، ش: 2359.

([10]) صحیح مسلم، ش: 2864.

([11]) یعنی یک‌سوم فرسنگ.

([12]) صحیح بخاری، ش:6532؛ و صحیح مسلم، ش: 2863.

([13]) صحیح مسلم، ش:844.

([14]) صحیح بخاری، ش: 1413 و....؛ صحیح مسلم، ش: 1016. [ر.ک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی: 143.]

([15]) صحیح الجامع، ش: 2449؛ السلسلة الصحیحة، آلبانی/، ش: (1059، 1060، 1722)؛ آلبانی در صحیح ابن ماجه، ش: 3378 این حدیث را حسن دانسته است.

([16]) صحیح الجامع، ش: 7300؛ السلسلة الصحیحة، آلبانی/، ش: 946.

([17]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، آلبانی/، ش: (428، 664).

([18])  [زلزله:4]؛ یعنی: «زمین، خبرهایش را در آن روز بازگو می‌کند».

([19]) صحیح الجامع الصغیر، آلبانی/، ش: 4592؛ السلسلة الصحیحة، ش:1079.

([20]) یعنی یک‌سوم فرسنگ.

([21]) صحیح الجامع، ش: 6222؛ السلسلة الصحیحة، ش:2335؛ و صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 1993.

([22]) صحیح بخاری، ش:6527؛ و صحیح مسلم، ش:2859.

49- باب: قضاوت درباره‌ی مردم، مطابق ظاهر آن‌هاست و باطن آنان به الله متعال، واگذار می‌شود

49- باب: قضاوت درباره‌ی مردم، مطابق ظاهر آن‌هاست و باطن آنان به الله متعال، واگذار می‌شود

الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمۡ                [التوبة: ٥]     

...اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند، راهشان را باز بگذارید (و رهایشان کنید).

395- وعن ابن عمر رضی اللهُ عنهما، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه، وَأَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله، ویُقِیمُوا الصَّلاةَ، وَیُؤتوا الزَّکاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذلک، عَصمُوا مِنِّی دِماءَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلام، وحِسابُهُمْ عَلى اللَّه تعالى». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مأموریت یافتم که با مردم پیکار کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستاده‌ی اوست، و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند، جان و مال خود را از هرگونه تعرضی از سوی من، مصون داشته‌اند، مگر در حقّی که اسلام تعیین کرده است، و حسابشان با الله متعال است».

396-  وعن أبی عبدِ اللَّه طَارِقِ بن أُشَیْمt قال: سمعتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یَقُول: «مَنْ قال لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ محمَّدٌ رسولُ اللَّه، وَکَفَرَ بِما یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّه، حَرُمَ مالُهُ وَدَمُهُ، وَحِسابُهُ على اللَّه تعالى». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابوعبدالله، طارق بن اُشیمt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که می‌فرمود: «هرکس، «لاإلهإلاالله محمدٌ رسولالله» بگوید([3]) و معبودان باطلی را که جز الله پرستش می‌شوند، انکار کند، جان و مال او حرام می‌گردد و حسابش با الله متعال است».

397- وعن أبی مَعْبدٍ المقْدَادِ بنِ الأَسْوَدt قال: قلت لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : أَرَأَیْتَ إِنْ لَقیتُ رَجُلاً مِنَ الکُفَّار، فَاقْتَتَلْنَا، فَضَرَبَ إِحْدَى یَدَیَّ بِالسَّیْف، فَقَطَعهَا ثُمَّ لاذَ مِنِّی بِشَجَرَةٍ فقال: أَسْلَمْتُ للَّه، أَأَقْتُلُهُ یَا رَسُولَ اللهِ بَعْدَ أَنْ قَالَها؟ فَقال: «لا تَقْتُلْهُ»، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ قطعَ إِحدَى یَدَیَّ، ثُمَّ قال ذلکَ بَعْدَما قَطعَها؟ فقال: «لا تَقْتُلْه، فِإِنْ قَتَلْتَه، فَإِنَّهُ بِمنَزِلَتِکَ قَبْلَ أنْ تَقْتُلَه. وَإِنَّکَ بِمَنْزِلَتِهِ قَبْلَ أَنْ یَقُولَ کَلِمَتَهُ التی قال». [متفقٌ علیه]([4])

ترجمه: ابومعبد، مقداد بن اسودt می‌گوید: به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  گفتم: به من بگویید اگر با یکی از کفار روبه‌رو شدم و با هم جنگیدیم و او، یکی از دستانم را با شمشیرش زد و قطعش نمود، و آن‌گاه از من گریخت و به درختی پناه برد و سپس گفت: «تسلیم الله شدم و اسلام آوردم»، آیا می‌توانم او را پس از گفتن این سخن، بکُشم؟ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «او را نکُش». گفتم: ای رسول‌خدا! او، یکی از دستانم را قطع کرده و سپس ادعا نموده که مسلمان شده است؟ فرمود: «او را نکُش؛ زیرا پیش از آن‌که او را بکشی، مانند تو (مسلمان) شده (وخونش، محفوظ) است و اگر او را بکُشی، همان وضعیتی را پیدا می‌کنی که او پیش از گفتن این سخن داشت». (یعنی مهدور‌الدم می‌شوی).

398- وعن أُسامةَ بنِ زَیْد رضی اللهُ عنهما قال: بعثَنَا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  إلى الحُرَقَةِ مِنْ جُهَیْنَةَ، فَصَبَّحْنا الْقَوْمَ عَلى مِیاهِهم، وَلحِقْتُ أَنَا وَرَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ رَجُلاً مِنهُمْ فَلَمَّا غَشِیناهُ قال: لا إِلهِ إلاَّ اللَّه، فَکَفَّ عَنْهُ الأَنْصارِی، وَطَعَنْتُهُ بِرْمِحِی حَتَّى قَتَلْتُه، فَلَمَّا قَدِمْنَا المَدینَةَ، بلَغَ ذلِکَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم ، فقال لی: «یا أُسامةُ أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ ما قال: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه؟» قلت: یَا رَسُولَ اللهِ إِنَّمَا کَانَ مُتَعَوِّذًا، فَقال: «أَقًتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ؟» فَما زَالَ یُکَرِّرُهَا عَلَیَّ حَتَّى تَمنَّیْتُ أَنِّی لَمْ أَکُنْ أَسْلَمْتُ قَبْلَ ذلِکَ الْیَوْم. [متفقٌ علیه]([5])

وفی روایةٍ: فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَقال: لا إلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَقَتَلْتَه؟» قلتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّمَا قَالَهَا خَوْفاً مِنَ السِّلاح، قال: «أَفَلا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لا؟» فَمَا زَالَ یُکَرِّرُهَا حَتَّى تَمَنَّیْتُ أَنِّی أَسْلَمْتُ یَؤْمئذ.

ترجمه: اسامه بن زید$ می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  ما را به جهاد با اهل «حُرَقه» از قبیله‌ی «جُهینه» اعزام کرد. صبح زود در محلّ آب‌هایشان بر آنان حمله‌ور شدیم. من و یکی از انصار به مردی از این قبیله رسیدیم؛ وقتی به او دست یافتیم، گفت: «لاإله‌إلاالله». هم‌رزم انصاریِ من، دست از او برداشت؛ اما من، او را با نیزه‌ام زدم و او را کشتم. وقتی به مدینه بازگشتیم، این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رسید؛ به من فرمود: «ای اسامه! آیا پس از این‌که لاإله‌إلاالله گفت، او را کشتی؟» گفتم: ای رسول خدا! او، فقط برای نجات جانش، این کلمه را گفت. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پس از این‌که لاإله‌إلاالله گفت، او را به‌قتل رساندی؟» و آن‌قدر این جمله را تکرار فرمود که آرزو کردم کاش پیش از آن روز، مسلمان نشده بودم.

و در روایتی دیگر آمده است: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «او، لاإله‌إلاالله گفت و تو، او را به‌قتل رساندی؟» گفتم: ای رسول‌خدا! او از ترس اسلحه، این کلمه را بر زبان آورد. فرمود: «آیا قلبش را نشکافتی تا ببینی که آیا این کلمه را از قلبش گفته است یا خیر؟» و آن‌قدر این جمله را تکرار کرد که آرزو نمودم کاش امروز مسلمان می‌شدم (نه پیش‌تر تا همین‌که اسلام می‌آوردم، گناهم بخشیده می‌شد).

399- وعن جُنْدبِ بنِ عبد اللَّهt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  بعثَ بعْثاً مِنَ المُسْلِمِینَ إِلى قَوْمٍ مِنَ المُشْرِکِین، وَأَنَّهُم الْتَقَوْا، فَکَانَ رَجُلٌ مِنَ المُشْرِکِینَ إِذا شَاءَ أَنْ یَقْصِدَ إِلى رَجُلٍ مِنَ المُسْلِمِینَ قَصَدَ لَهُ فَقَتَلَه، وَأَنَّ رَجُلاً مِنَ المُسْلِمِینَ قَصَدَ غَفْلَتَه، وَکُنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ أُسَامَةُ بْنُ زَیْدٍ فَلمَّا رَفَعَ علیه السَّیْف، قال: لا إِله إِلاَّ اللَّه، فقَتَلَه، فَجَاءَ الْبَشِیرُ إِلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ، فَسَأَلَه وأَخْبَرَه، حَتَّى أَخْبَرَهُ خَبَر الرَّجُلِ کَیْفَ صنَع، فَدَعَاهُ فَسَأَلَه، فقال: «لِمَ قَتَلْتَه؟» فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ أَوْجَعَ فی المُسْلِمِین، وقَتلَ فُلاناً وفُلاناً وسَمَّى له نَفراً وإِنِّی حَمَلْتُ عَلَیْهِ، فَلَمَّا رَأَى السَّیْفَ قال: لا إِله إِلاَّ اللَّه. قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَقَتَلْتَه؟» قال: نَعم، قال: «فَکیْفَ تَصْنَعُ بلا إِله إِلاَّ اللَّه، إِذا جاءَت یوْمَ القیامَة؟» قَال: یَا رَسُولَ اللهِ اسْتَغْفِرْ لی. قال: «وَکَیْفَ تَصْنَعُ بِلا إِله إِلاَّ اللَّهُ، إِذا جاءَت یَوْمَ القِیامَة؟» فَجَعَلَ لا یَزیدُ عَلى أَنْ یَقُول: «کیفَ تَصْنَعُ بِلا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ إذا جاءَتْ یَوْمَ القِیامَةِ؟» [روایت مسلم]([6])

ترجمه: جندب بن عبداللهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  عده‌ای از مسلمانان را به جنگ گروهی از مشرکان فرستاد. و آن‌ها، رویاروی هم قرار گرفتند. یکی از مشرکان، هرگاه که می‌خواست، به یکی از مسلمانان روی می‌آورد و او را می‌کُشت. یکی از مسلمانان که می گفتیم: اسامه بن زید است، تصمیم گرفت او را غافل‌گیر کند و بکُشد؛ وقتی شمشیرش را برای کشتن وی بالا بُرد، آن مشرک، «لاإلهإلاالله» گفت. اما آن مسلمان، او را به‌قتل رساند. پیکِ جنگ که می‌خواست مژده‌ی پیروزی را به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  برساند، نزد ایشان آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  وضع جنگ را از او پرسید؛ پیکِ، اخبار جنگ را عرض کرد و گزارش این مرد را نیز به عرضِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رساند. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آن مرد را به حضور خواست و از او پرسید: «چرا او را کُشتی؟» پاسخ داد: ای رسول‌خدا! او، تلفات زیادی بر مسلمانان وارد کرد و فلانی و فلانی را کُشت. - و چند تن از کشته‌ها را نام برد.- و من، بر او حمله کردم؛ همین‌که شمشیر را دید، «لاإله‌إلاالله» گفت. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا او را کُشتی؟» پاسخ داد: بله. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «روز قیامت در آن هنگام که لاإله‌إلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» عرض کرد: ای رسول‌خدا! برایم درخواست آمرزش کن. فرمود: «روز قیامت در آن هنگام که لاإله‌إلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» و همواره همین عبارت را تکرار می‌کرد و چیزی بر آن نیفزود.

شرح

مؤلف/، بابی بدین عنوان گشوده است: «باب: قضاوت درباره‌ی مردم، مطابق ظاهر آن‌هاست و باطن آنان به الله متعال، واگذار می‌شود». یعنی باید مطابق ظاهرِ مردم قضاوت کنیم و باطنِ آن‌ها را به الله عزوجل ، واگذار نماییم.

ناگفته نماند که در دنیا، ظاهرِ مردم اعتبار دارد؛ یعنی سخنانی که بر زبان می‌آورند یا اعمالی که با اندام و جوارح خویش، انجام می‌دهند و آن‌چه در آخرت، معتبر می‌باشد، باطن آن‌هاست؛ یعنی آن‌چه که در دل و سینه‌‌ی آنان می‌گذرد. به عبارت دیگر انسان در روز قیامت، به‌خاطر نیت‌هایی که در دل داشته است، مؤاخذه می‌شود؛ ولی در دنیا، مطابق سخنانی که بر زبان می‌آورد یا اعمالِ ظاهر و نمایانی که با اندام و جوارح خود انجام می‌دهد، درباره‌اش قضاوت می‌گردد. الله متعال، می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ ٨ یَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ ٩                  [الطارق: ٨،  ٩]      

بی‌گمان الله بر بازگرداندن و زنده‌ کردن دوباره‌ی انسان، تواناست. روزی که رازها فاش می‌شود.

آری! در آن روز رازهای درونی و اسرارِ دل فاش می‌گردد. الله متعال، می‌فرماید:

﴿أَفَلَا یَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِی ٱلۡقُبُورِ ٩ وَحُصِّلَ مَا فِی ٱلصُّدُورِ ١٠ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمۡ یَوۡمَئِذٖ لَّخَبِیرُۢ ١١         [العادیات: ٩،  ١١]         

آیا نمی‌داند آن‌گاه که آن‌چه در گورهاست، زیر و رو و برانگیخته شود .و آن‌چه در سینه‌هاست، آشکار گردد؛ بی‌گمان در آن روز پروردگارت به احوال و اعمال ایشان آگاه است؟

لذا ای برادرِ مسلمان، سعی کن پیش از آن‌که به پاک‌سازی اندام و جوارح خویش بپردازی، قلبِ خود را پاکیزه نمایی؛ چه بسیار کسانی که نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند، صدقه می‌دهند و حج می‌گزارند، ولی قلب، فاسد و ناپاکی دارند! مثلِ «خوارج» که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از نماز، روزه، صدقه، قرائت قرآن، شب‌زنده‌داری، گریه و تهجّدِ آنان خبر داده است، به‌گونه‌ای که صحابه، نماز خود را در مقایسه با نماز آن‌ها ناچیز می‌پنداشتند، ولی با این حال، رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی آنان فرموده است: «لا یُجَاوِز إِیمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ». یعنی: «ایمانشان از حنجره‌های آنان، نمی‌گذرد»؛ به عبارت دیگر، به‌زبان شهادتین را می‌گویند، اما ایمان به دل‌هایشان نمی‌رسد. گرچه در ظاهر، نیکوکارند؛ ولی سودی به حالشان ندارد. پس به این‌که اعمال نیکی دارید، فریفته نشوید و پیش از هر چیز به قلبِ خود بنگرید که چگونه است؟ از الله متعال درخواست می‌کنم که قلب من و قلوبِ شما را اصلاح بگرداند؛ زیرا قلب، از همه چیز مهم‌تر است.

مردی را که شراب خورده بود، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مجازاتش کرد و او را شلاق زد. پس از مدتی دوباره او را به همین جُرم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آوردند؛ این بار هم او را شلاق زدند. یکی از اصحاب به او دشنام داد و گفت: الله، لعنتش کند؛ چه همه او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌آورند!

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «نفرینش نکن؛ زیرا او الله و پیامبرش را دوست دارد». اصل بر اینست که او، مسلمان می‌باشد و در قلبِ او، محبت الله و پیامبرش وجود دارد؛ لذا، اصل، قلب است. از این‌رو الله متعال، فرموده است:

﴿ٱلَّذِینَ لَمۡ یُرِدِ ٱللَّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡ                                       [المائ‍دة: ٤١] 

این‌ها کسانی هستند که الله اراده­ی پاک کردن دل­هایشان را نکرده است.

ولی ما در دنیا در رابطه با دیگران، مطابقِ ظاهرشان حکم می‌کنیم؛ زیرا ما، غیب نمی‌دانیم و از آن‌چه که در دل‌ها می‌گذرد، بی‌خبریم و الله متعال نیز به هیچ کس بیش از توانایی او تکلیف نمی‌دهد. هم‌چنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «فإِنَّمَا أَقْضِی بِنحْو ما أَسْمَعُ».([7]) یعنی: «من، مطابق چیزی که می‌شنوم، حکم می‌کنم».

ما، مکلّف به جستجوی نیت‌ها و اسرارِ قلوب نیستیم؛ از این‌رو الله متعال فرموده است:

﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٥    [التوبة: ٥]        

ولی اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند، راهشان را باز بگذارید (و رهایشان کنید). همانا الله آمرزنده­ی مهرورز است.

یعنی مشرکانی که توبه کردند و اسلام آوردند، آن‌گاه نماز را برپا داشتند و زکات دادند، کارِشان را به الله بسپارید؛ باطنِ آن‌ها به شما ربطی ندارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیثی که ابن‌عمر$ روایت کرده، فرموده است: «مأموریت یافتم که با مردم پیکار کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستاده‌ی اوست، و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند، جان و مال خود را از هرگونه تعرضی از سوی من، مصون داشته‌اند، مگر در حقّی که اسلام تعیین کرده است، و حسابشان با الله متعال است».

لذا درباره‌ی دیگران، به‌ ظاهرِ آنان حکم می کنیم؛ اگر «لاإله‌إلاالله، محمدٌ رسولالله» بگویند، نماز را برپا دارند و زکات دهند، جان و مالشان، محترم و محفوظ است و حسابشان، با خداست و ما، حق نداریم درباره‌ی باطن آن‌ها اظهار نظر یا قضاوت کنیم.

هم‌چنین درمی‌یابیم که جان و مالِ گوینده‌ی «لاإله‌إلاالله، محمدٌ رسولالله» مصون و محترم می‌باشد؛ همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است.

سپس مؤلف، دو حدیث شگفت‌آور ذکر کرده که در آن‌ها، دو داستان عجیب آمده است:

یکم: حدیث مقداد بن اسودt که به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  عرض کرد: به من بگویید اگر با یکی از کفار روبه‌رو شدم و با هم جنگیدیم و او، یکی از دستانم را با شمشیرش زد و قطعش نمود، و آن‌گاه از من گریخت و به درختی پناه برد و سپس گفت: «تسلیم الله شدم و اسلام آوردم»، آیا می‌توانم او را پس از گفتن این سخن، بکُشم؟ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «او را نکُش». گفتم: ای رسول‌خدا! او، یکی از دستانم را قطع کرده و سپس ادعا نموده که مسلمان شده است؟ فرمود: «او را نکُش؛ زیرا پیش از آن‌که او را بکشی، مانند تو (مسلمان) شده (وخونش، محفوظ) است و اگر او را بکُشی، همان وضعیتی را پیدا می‌کنی که او پیش از گفتن این سخن داشت». (یعنی مهدور‌الدم می‌شوی).

از این حدیث، چنین برداشت می‌شود که ضمانتی درباره‌ی آسیب‌هایی که کافران به مال و جانِ مسلمانان وارد می‌کنند، وجود ندارد؛ به عبارت ساده‌تر، اگر کافری، چیزی از مسلمانان را از میان ببرد یا مسلمانی را به‌قتل برساند، وقتی مسلمان شود، ضامن نیست؛ زیرا اسلام، همه‌ی گناهان و اشتباه‌های گذشته را محو می‌کند.

و اما داستان دوم: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  اسامه بن زیدt را با گروهی از مجاهدان، به جهاد با اهل «حُرَقه» از قبیله‌ی «جُهینه» اعزام کرد. وقتی به آنان حمله‌ور شدند، یکی از مشرکان، گریخت؛ اسامه و یکی از انصار، تعقیبش کردند تا او را به‌قتل برسانند؛ وقتی به او دست یافتند، گفت: «لاإله‌إلاالله». هم‌رزم انصاریِ اسامه که عالمتر بود، دست از آن مرد برداشت؛ اما اسامه، او را کشت. وقتی به مدینه بازگشند، این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رسید؛ به اسامه فرمود: «آیا پس از این‌که لاإله‌إلاالله گفت، او را کشتی؟» پاسخ داد: ای رسول خدا! او، فقط برای نجات جانش، این کلمه را گفت. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پس از این‌که لاإله‌إلاالله گفت، او را به‌قتل رساندی؟» و این جمله را بارها تکرار فرمود. در روایت مسلم، آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به اسامهt فرمود: «روز قیامت در آن هنگام که لاإله‌إلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» اسامهt می‌گوید: این جمله را آن‌قدر تکرار کرد که آرزو کردم کاش پیش از آن روز، مسلمان نشده بودم. زیرا اگر پیش‌تر مسلمان نبود و سپس اسلام می‌آورد، الله متعال، او را می‌بخشید. ولی مشکلِ اسامهt این بود که در حالِ اسلام و زمانی که مسلمان بود، مرتکب چنین عملی شد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  همواره این جملات را تکرار می‌کرد: «پس از این‌که لاإله‌إلاالله گفت، او را به‌قتل رساندی؟»؛ «روز قیامت در آن هنگام که لاإله‌إلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» اسامهt به گمان این‌که آن شخص، برای نجات جانش، «لاإله‌إلاالله» گفته است، او را به‌قتل رساند؛ اما باید به محض این‌که آن شخص، کلمه‌ی توحید را بر زبان آورد، دست از او برمی‌داشت؛ زیرا دیگر، جان و مال او درامان بود و به‌فرض این‌که کسی، به‌خاطر حفظِ جان خود یا از روی نفاق، این کلمه را بگوید، حسابش با الله متعال است؛ و ما، از باطنِ کسی خبر نداریم و نمی‌توانیم درباره‌ی نیت و باطنِ کسی، قضاوت کنیم. یعنی قضاوتِ ما، درباره‌ی دیگران، بر اساس ظاهرِ آن‌هاست و از نیت قلب، تنها الله متعال، آگاه است و اسرار و نیت‌ها، روز قیامت، فاش می‌شود؛ از این‌رو باید قبل از هر کاری، دل‌های خود را پاک بگردانیم و سپس اندام و جوارح خود را. بنابراین تعاملِ ما با دیگران، بر اساس رفتار و روی‌کردِ ظاهریِ آن‌هاست. همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إِنَّکم تَختَصِمُونَ إلَیَّ وَلَعَلَّ بَعْضَکُمْ أَنْ یَکُونَ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، فَأَقْضِیَ لَهُ وَإنَّما أَقْضِی بِنَحوِ مَا أسمَعُ فَمَنْ قَضَیْتُ لَهُ بِشَیءٍ مِن حَقِّ أخِیهِ فَإِنَّمَا أقتَطِعُ لَهُ جمرةً مِنَ نَّارٍ فَلْیَسْتَقِلْ أَوْ لِیَسْتکْثر».([8]) یعنی: «شما، برای قضاوت، نزد من می‌آیید و ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن، ماهرتر باشد و من به نفع او قضاوت نمایم. زیرا من، مطابق چیزی که می‌‌شنوم، حکم می‌کنم. پس، هر کسی که حق برادرش را بدین‌سان به او بدهم، در حقیقت، اخگری از آتش را به او داده‌ام؛ حال خود داند که آن را نگه دارد یا رها کند».

بدین‌سان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  قضاوت را حمل بر ظاهر افراد و دلایل ظاهری، نموده است و اگر دروغی در کار باشد یا کسی با قدرتِ بیان و زبانِ خود، قاضی را بفریبد و حقّی را ناحق کند یا شهادت دروغ دهد، خود را سزاوارِ آتش دوزخ کرده است و خود داند که این اخگر آتش را نگه دارد یا رها نماید. خلاصه این‌که در دنیا، با هرکسی، مطابق ظاهرش رفتار می‌شود و در آخرت، مطابقِ باطن. یعنی تعاملِ ما با دیگران در دنیا، بر اساس ظاهر و روی‌کرد آن‌هاست و باید کارِشان را به الله واگذار کنیم؛ اما در قبال خود وظیفه داریم که دل‌هایمان را از شرک، ریا، حسد، کبر، کینه، و شک و تردید و دیگر رذایل، پاک کنیم. الله متعال، ما را از رذایل اخلاقی در پناهِ خویش قرار دهد و ما را به سوی اخلاق و رفتار نیک رهنمون گردد؛ به‌یقین تنها اوست که به سوی بهترین اخلاق و برترین رفتار، هدایت می‌کند. امید است که ما را از اخلاق و کردار زشت و ناپسند، دور بگرداند؛ بدون تردید تنها اوست که ما را از رفتار و اخلاق ناپسند، دور می‌گرداند.

***

400- وعن عبدِ اللَّه بنِ عتبة بن مسعودٍ قال: سمِعْتُ عُمَر بْنَ الخَطَّابt یقولُ: «إِنَّ نَاساً کَانُوا یُؤْخَذُونَ بالوَحْی فی عَهْدِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  وإِنَّ الوَحْیَ قَدِ انْقَطَعَ، وإِنَّمَا نَأْخُذُکُمُ الآنَ بِما ظَهَرَ لَنَا مِنْ أَعْمَالِکُم، فَمَنْ أَظْهَرَ لَنا خَیْرًا، أَمَّنَّاه، وقرَّبناه وَلَیْس لنَا مِنْ سَریرَتِهِ شیء، اللَّهُ یُحاسِبُهُ فی سرِیرَتِه، ومَنْ أَظْهَرَ لَنَا سُوءًا، لَمْ نأْمنْه، وَلَمْ نُصَدِّقْهُ وإِنْ قال إِنَّ سَرِیرَتَه حَسنَةٌ». [روایت بخاری]([9])

ترجمه: عبدالله بن عتبه بن مسعود می‌گوید: شنیدم که عمر بن خطابt می‌فرمود: «مردم، در زمان رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  با وحی، مؤاخذه می‌شدند؛ ولی اینک وحی، قطع شده است و ما، شما را مطابق اعمالی مؤاخذه می‌کنیم که از شما سر می‌زند. هرکس، اعمال نیکی از او نمایان شود، به او امان می دهیم و او را به خود نزدیک می‌گردانیم و به باطنِ او کاری نداریم و الله، او را در موردِ باطن وی، محاسبه خواهد کرد؛ و از هرکس اعمال بدی ببینیم، به او امان نمی‌دهیم و اگر ادعا کند که باطنش خوب است (و قصدِ بدی ندارد) او را تصدیق نمی‌کنیم».

شرح

مؤلف/ روایتی از عبدالله بن عتبه بن مسعود، برادرزاده‌ی صحابی بزرگوار، عبدالله بن مسعودt نقل کرده است که امیر مؤمنان، عمر بن خطابt می‌فرمود: ما در دوران رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از طریق وحی از باطنِ پلید و باطلِ برخی از افراد، اطلاع می‌یافتیم. زیرا در آن زمان نیز منافقانی در جامعه وجود داشتند که در ظاهر نیک بودند، ولی باطنِ بسیار پلیدی داشتند؛ لذا الله متعال، با نزول وحی بر پیامبرش، آن‌ها را رسوا می‌کرد. البته نه این‌که آن‌ها را نام ببرد یا نام‌هایشان را ذکر کند؛ بلکه ویژگی‌هایشان را بیان می‌فرمود. حکمتش، این بود که این ویژگی‌ها، به‌طور عموم در میان تمام منافقان، یافت می‌شد؛ همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿۞وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِی قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ یَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ ٧٧       [التوبة: ٧٥،  ٧٧]                                                                                             

برخی از ایشان با الله پیمان بستند که اگر (الله) از فضل خویش به ما ببخشاید، حتماً زکات می­دهیم و از نیکوکاران می­شویم. و هنگامی که الله از فضل خویش به آنان بخشید، در آن بخل ورزیدند و روی‌گردانی نمودند و ایشان (از خیر و نیکی) روی‌گردانند. پس بدان سبب که در پیمانشان با الله خلاف کردند و بدان سبب که دروغ می­گفتند، (پروردگار نیز) نفاق را تا روزی که با او دیدار کنند، سرانجامِ ایشان قرار داد.

و مانندِ این آیه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَلۡمِزُکَ فِی ٱلصَّدَقَٰتِ فَإِنۡ أُعۡطُواْ مِنۡهَا رَضُواْ وَإِن لَّمۡ یُعۡطَوۡاْ مِنۡهَآ إِذَا هُمۡ یَسۡخَطُونَ ٥٨     [التوبة: ٥٨]      

برخی از آنان در زمینه­ی تقسیم صدقات بر تو خرده می­گیرند؛ پس اگر از صدقات به آنان داده شود، خشنود می­شوند و اگر چیزی به آنان داده نشود، خشمگین می­گردند.

و نیز این آیه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِینَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ فِی ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَیَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ                                                                                           [التوبة: ٧٩]   

کسانی که بر آن دسته از مؤمنان که زیاد صدقه می­دهند و نیز بر مؤمنانی که به اندازه­ی توانشان صدقه می­دهند، ایراد می­گیرند و آنها را مسخره می‌کنند، بدانند که الله (نیز در مقابل) آنان را مسخره می­کند.

آیه‌های فراوانی از این دست، در سوره‌ی «توبه» وجود دارد که سلف، آن را آیه‌های رسواکننده نامیده‌اند؛ زیرا منافقان را رسوا می‌کند. البته پس از این‌که نزول وحی، پایان یافت، دیگر، مردم نمی‌‌توانند کسی را به‌طور مشخص، منافق بدانند؛ زیرا، نفاق، امری پوشیده است که در قلب، قرار دارد. پناه بر الله.

عمرt می‌فرمود: هرکس، اعمال نیکی از او نمایان شود، مطابقِ اعمالش با او رفتار می کنیم؛ گرچه باطنش، بد باشد. و از هرکس اعمال بدی ببینیم، او را به سببِ کردار بدش مؤاخذه می‌کنیم؛ گرچه باطنِ نیکی داشته باشد. زیرا وظیفه‌ی ما، اینست که مطابق رفتاری که از مردم می‌بینیم، یعنی بر طبقِ ظاهرشان، با آنان رفتار نماییم. و این، لُطف الهی‌ست که فقط بر اساسِ ظاهر افراد، حکم می‌کنیم. زیرا اگر مبنای قضاوت، باطن افراد بود، کار، خیلی سخت می‌شد؛ اما الله متعال، به هیچ کس، بیش از اندازه‌ی توانش تکلیف نمی‌دهد. از این‌رو اگر ظاهرِ کسی، نیک باشد، با او به نیکی رفتار می کنیم یا قضاوتِ نیکی درباره‌اش خواهیم داشت؛ اما اگر رفتارِ ظاهری و روی‌کرد کسی، بد باشد، وظیفه‌ی ما، کشفِ نیت یا قصد او نیست؛ بلکه تنها الله عزوجل  نیتِ هر کسی را می‌داند؛ همان ذاتی که از وسوسه‌های درونی انسان، آگاه است.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 25؛ و صحیح مسلم، ش: 22.

([2]) صحیح مسلم، ش: 23.

([3]) یعنی: گواهی دهد که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستاده‌ی اوست.

([4]) صحیح بخاری، ش: (4019، 6865)؛ و صحیح مسلم، ش: 95.

([5]) صحیح بخاری، ش: 6872؛ و صحیح مسلم، ش: 96.

([6]) صحیح مسلم، ش:97.

([7]) بخاری، ش: (6967، 7169).

([8]) صحیح بخاری، ش: (2483، 6452، 6634)؛ و مسلم، ش: 3231 به‌نقل از ام‌سلمه&.

([9]) صحیح بخاری، ش:2641.