اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

48- باب: پرهیز دادن از اذیت و آزار صالحان، مستضعفان و مستمندان

48- باب: پرهیز دادن از اذیت و آزار صالحان، مستضعفان و مستمندان

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨          [الأحزاب : ٥٨] 

و آنان که مردان و زنان مؤمن را بی‌آن‌که مرتکب گناهی شده باشند، می‌آزارند، بدون تردید تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیده‌اند.

و می‌فرماید:

﴿فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ ١٠         [الضحى: ٩،  ١٠]   

پس به یتیم ستم مکن. و سؤال‌کننده را با بانگ و فریاد از خود مران.

احادیث فراوانی در این‌باره وجود دارد؛ از جمله:

حدیث ابوهریرهt که در باب پیشین گذشت: «مَنْ عادَى لیَ ولِیًّا، فقدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْب».([1]) یعنی: «هرکس با دوستی از دوستانم، دشمنی کند، من با او اعلام جنگ می‌کنم».

و نیز حدیث سعد بن ابی‌وقاصt که در باب «مهربانی با یتیمان» ذکر شده و در آن آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «یا أَبا بَکْر لَعلَّکَ أَغْضَبتَهُم؟ لَئِنْ کُنْتَ أَغْضَبْتَهُمْ لَقَدْ أَغْضَبتَ رَبَّک».([2]) یعنی: «ای ابوبکر! شاید آن‌ها را خشمگین کرده باشی؛ در این صورت، الله را به‌خشم آورده‌ای».

394- وعن جُنَدَبِ بنِ عبد اللَّهt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ صَلَّى صَلاَةَ الصُّبْح، فَهُوَ فی ذِمَّةِ اللَّه، فَلا یَطْلُبَنَّکُمْ اللَّهُ مِنْ ذِمَّتِهِ بِشَیء، فَإِنَّهُ مَنْ یَطْلُبْهُ مِنْ ذِمَّتِهِ بِشَیء، یُدْرِکْه، ثُمَّ یَکُبُّهُ عَلى وَجْهِهِ فی نَارِ جَهَنَّمَ». [روایت مسلم]([3])

ترجمه: جندب بن عبداللهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس، نماز صبح را بخواند، در پناه و حمایتِ الله است؛ پس مواظب باشید که الله، درباره‌ی عهد و پیمان خویش با چنین بنده‌ای، چیزی از شما مطالبه نکند. زیرا هرکس، در این‌باره‌ از سوی الله، مؤاخذه شود، راه فرار ندارد و سپس الله متعال، او را بر چهره‌اش در آتش دوزخ می‌اندازد».

شرح

مؤلف/، این باب را به «پرهیز دادن از اذیت و آزار مسلمانان، مستضعفان و مستمندان» اختصاص داده و سپس این فرموده‌ی الله عزوجل  را ذکر کرده است:

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨          [الأحزاب : ٥٨] 

و آنان که مردان و زنان مؤمن را بی‌آن‌که مرتکب گناهی شده باشند، می‌آزارند، بدون تردید تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیده‌اند.

اذیت و آزار، بدین معناست که انسان، دلِ کسی را به درد آورَد و کسی را رنجیده‌خاطر سازد یا درد و رنجی به جسم و پیکر کسی وارد نماید؛ فرقی نمی‌کند که به دیگران، ناسزا بگوید یا تهمت بزند و یا با ضرب و شتم و حسادت و کینه‌توزی و امثال آن، دیگران را بیازارد. همه‌ی کارهایی که باعث اذیت و آزارِ مسلمان می‌شود، حرام است؛ زیرا الله متعال در آیه‌ی مذکور بیان فرموده است: «کسانی که مردان و زنانِ مؤمن را بی‌آن‌که مرتکب گناهی شده باشند، می‌آزارند، بدون تردید تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیده‌اند».

از این آیه چنین برداشت می‌شود که اگر این اذیت و آزار، بی‌مورد نباشد، مثلاً به‌خاطر اجرای حدود و مجازات‌های شرعی یا برخورد با ستمکار و امثال آن باشد، پس گناهی بر مجری قوانین شرع نخواهد بود؛ زیرا اگرچه باعث اذیت و آزارِ مجرم است، ولی نتیجه‌ی عمل‌کرد خودِ اوست. چنان‌که الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱلزَّانِیَةُ وَٱلزَّانِی فَٱجۡلِدُواْ کُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡکُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِی دِینِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ                                                                                             [النور : ٢]     

هر زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، نباید در دین پروردگار نسبت به آن‌دو دچار دلسوزی شوید.

یعنی اگر کسی، خود بر خویشتن ستم و جنایت کرد، ایرادی ندارد که انسان، مطابق قوانین شرع، او را بیازارد و مجازاتش نماید.

سپس مؤلف/ به احادیثی اشاره کرده است که از اذیت و آزار مسلمانان، پرهیز می‌دهد؛ از جمله حدیث ابوهریرهt که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «الله متعال، می‌فرماید: هرکس با دوستی از دوستان من، دشمنی کند، با او اعلان جنگ می‌کنم». و بی گمان کسی که به جنگ با الله برخیزد، شکست می‌خورد.

علما گفته‌اند: اذیت و آزار، انواع گوناگونی دارد: مانند اذیت و آزار همسایه، اذیت و آزار دوست و رفیق، و اذیت و آزار همکار و شریک، گرچه با هم دوست نباشند؛ اذیت و آزار مسلمان، به هر گونه‌ای که باشد، حرام است و مسلمان باید از اذیت و آزار هم‌کیشان خود بپرهیزد.

***




([1]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 391 همین کتاب.

([2]) ر.ک: حدیث شماره‌ی266 همین کتاب.

([3]) صحیح مسلم، ش: 657؛ پیش‌تر به‌شماره‌ی237 گذشت.

47- باب: نشانه های محبت الله با بنده‌اش و تشویق به آراسته شدن به این نشانه‌ها و تلاش و کوشش برای کسب آن‌ها

47- باب: نشانه های محبت الله با بنده‌اش و تشویق به آراسته شدن به این نشانه‌ها و تلاش و کوشش برای کسب آن‌ها

الله متعال، می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٣١         [آل عمران: ٣١]           

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد. و الله، آمرزنده­ی مهرورز است.

و می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرۡتَدَّ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ یُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ ٥٤[المائ‍دة: ٥٤]     

ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند، بدانند که الله گروهی خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آن‌ها نیز الله را دوست دارند و در برابر مؤمنان، فروتن هستند و در برابر کافران سخت و شدید؛ در راه الله جهاد می­کنند و از سرزنش هیچ سرزنش­کننده­ای نمی‌هراسند. این، فضل الله است که به هر کس بخواهد، می­بخشد. و الله بخشنده­ی داناست.

391- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّ الله تعالى قال: مَنْ عادَى لیَ ولِیًّا، فقدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْب، ومَا تَقَرَّبَ إِلیَّ عَبْدِی بِشَیءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْه، وَمَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّه، فَإذَا أَحْببْتُه، کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِه، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِه، ویَدَهُ الَّتی یبْطِشُ بِهَا، وَرجْلَهُ الَّتی یَمْشِی بِها وإنْ سَأَلَنی أَعْطَیْتُه، وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِی لأُعِیذَنَّهُ». [روایت بخاری]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله متعال می‌فرماید: هرکس با دوستی از دوستانم، دشمنی کند، من با او اعلام جنگ می‌کنم؛ و محبوب‌ترین اعمال نزد من که بنده‌ام به‌وسیله‌ی آن  به من تقرب می‌جوید، اعمالی‌ست که بر او فرض کرده‌ام و بنده‌ام، همواره با انجام دادن نوافل، به من نزدیک می‌شود تا آن‌که او را دوست می‌دارم و وقتی دوستش بدارم، گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشم او که با آن می‌بیند و دست او که با آن می‌گیرد و پای او می‌شوم که با آن راه می‌رود؛ و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا می‌کنم و اگر به من پناه جوید، پناهش می‌دهم».

392- وعنه عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِذَا أَحَبَّ اللهُ تعالى العَبْدَ، نَادَى جِبْریل: إِنَّ الله تعالى یُحِبُّ فُلانا، فَأَحْبِبْه، فَیُحبُّهُ جِبْریل، فَیُنَادى فی أَهْلِ السَّمَاء: إِنَّ الله یُحِبُّ فُلانًا، فَأَحِبُّوهُ، فَیُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاء، ثُمَّ یُوْضَعُ له القَبُولُ فی الأَرْضِ». [متفقٌ علیه]([2])

وفی روایة لمسلم: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّ اللهَ تعالى إِذا أَحبَّ عبْدًا دَعا جِبْریل، فقال: إِنِّی أُحِبُّ فُلاناً فَأَحْبِبْه، فَیُحِبُّهُ جِبْریل، ثُمَّ یُنَادِی فی السَّماء، فَیَقُول: إِنَّ اللهَ یُحِبُّ فُلانًا، فَأَحِبُّوهُ فَیُحبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ ثُمَّ یُوضَعُ له القَبُولُ فی الأَرْض، وإِذا أَبْغَضَ عَبدًا دَعا جِبْریل، فَیَقول: إِنِّی أُبْغِضُ فُلانا، فَأَبْغِضْه، فَیُبْغِضُهُ جِبْریل، ثُمَّ یُنَادِی فی أَهْلِ السَّماء: إِنَّ اللهَ یُبْغِضُ فُلانا، فَأَبْغِضُوه، فَیُبْغِضُهُ أَهْلُ السَّماءِ ثُمَّ تُوضَعُ له البَغْضَاءُ فی الأَرْضِ».

ترجمه: ابوهریرهt پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرگاه الله متعال، بنده‌ای را دوست بدارد، به جبرئیل ندا می‌دهد که الله متعال، فلانی را دوست دارد؛ تو نیز او را دوست بدار. پس جبرئیل، او را دوست می‌دارد و به اهل آسمان اعلام می‌کند که الله، فلانی را دوست دارد؛ شما هم دوستش بدارید. پس اهل آسمان نیز او را دوست می‌دارند و بدین ترتیب مقبول و محبوبِ اهل زمین هم می‌گردد».

و در روایتی از مسلم آمده است: «هرگاه الله متعال، بنده‌ای را دوست بدارد، جبرئیل را فرامی‌خواند و می‌گوید: من، فلانی را دوست دارم؛ تو نیز او را دوست بدار. پس جبرئیل، او را دوست می‌دارد و به اهل آسمان ندا می‌دهد که الله، فلانی را دوست دارد؛ شما هم دوستش بدارید. پس اهل آسمان نیز او را دوست می‌دارند و آن‌گاه مقبول اهل زمین هم می‌گردد. و الله چون بنده‌ای را دشمن بدارد، جبرئیل را فرا می‌خواند و می‌گوید: من، از فلان بنده بیزارم؛ تو نیز از او بیزار باش؛ پس جبرئیل از او بیزار می‌شود و به اهل آسمان ندا می‌دهد که الله از فلان‌‌بنده بیزار است، شما هم از او بیزار باشید؛ لذا اهل آسمان نیز از آن شخص بیزار می‌شوند و آن‌گاه منفورِ اهل زمین می‌گردد».

393- وعن عائشةَ رَضِیَ اللهُ عَنْها، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  بعَثَ رَجُلاً عَلَى سرِیَّةٍ ، فَکَانَ یَقْرأُ لأَصْحابِهِ فی صلاتِهِم، فَیخْتِمُ بـ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١؛ فَلَمَّا رَجَعُوا، ذَکَروا ذلکَ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: «سَلُوهُ لأِیِّ شَیءٍ یَصْنَعُ ذلک؟» فَسَأَلوه، فَقَالَ: لأنَّهَا صِفَةُ الرَّحْمَن، فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَقْرَأَ بِهَا، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَخْبِرُوهُ أَنَّ اللَّه تعالى یُحبُّهُ». [متفقٌ علیه]([3])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شخصی را به عنوان فرمانده‌ی یک دسته از مجاهدان، تعیین و اعزام کرد. او هنگامی که برای یارانش پیش‌نماز می‌شد، قرائتش را با ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ به پایان می‌رساند. وقتی بازگشتند، موضوع را به اطلاع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رساندند؛ فرمود: «از او بپرسید که چرا چنین می‌کند؟» علتش را از او پرسیدند؛ پاسخ داد: «زیرا در این سوره، صفت پروردگار رحمان (گسترده‌مهر) بیان شده است و من، دوست دارم آن را قرائت کنم. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به او بگویید که الله، دوستش دارد».

شرح

مؤلف/، بابی درباره‌ی نشانه‌های محبت الله با بنده‌اش گشوده است؛ هر چیزی، نشانه‌ای دارد‌ و محبت الله با بنده نیز نشانه‌هایی دارد؛ از جمله این‌که بنده، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیروی می‌کند. یعنی هر چه میزان پیروی انسان از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بیش‌تر باشد، از الله متعال بیش‌تر اطاعت می‌نماید و بدین‌سان بیش‌تر محبوب الله عزوجل  قرار می‌گیرد.

مؤلف/ به این آیه استدلال کرده که الله متعال، فرموده است:

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ                [آل عمران: ٣١] 

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد.

یعنی اگر الله را دوست دارید، نشان دهید؛ نشانه‌اش، اینست که از من (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) پیروی کنید تا الله عزوجل  شما را دوست بدارد.

سلف صالح، این آیه را آیه‌ی امتحان نامیده‌اند؛ زیرا الله متعال با این آیه، مدعیان محبتش را می‌آزماید. لذا اگر مدعی محبت الله، از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پیروی کند، در ادعایش صادق است.

بنده‌ای که الله را دوست داشته باشد، الله عزوجل  نیز او را دوست دارد. از این‌رو فرمود: ﴿فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ: «از من پیروی کنید تا الله، شما را دوست بدارد». واین، نتیجه‌ی ارزنده‌ایست؛ زیرا کسی که الله متعال، دوستش بدارد، به سعادت دنیا و آخرت دست می‌یابد.

سپس مؤلف/ حدیث ابوهریرهt را نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «الله متعال می‌فرماید: هرکس با دوستی از دوستانم، دشمنی کند، من با او اعلام جنگ می‌کنم». لذا هر کس با دوستی از دوستان الله دشمنی کند، در حقیقت به دشمنی با الله برخاسته است؛ مانندِ کسی که ربا می‌خورد؛ زیرا الله متعال، با رباخوار، اعلانِ جنگ نموده و فرموده است:

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ ٩                  [البقرة: ٢٧٩]     

پس اگر چنین نکردید، بدانید که به جنگ با الله و رسولش برخاسته­اید.

یعنی اگر کسی، دست از رباخواری برندارد و آن‌چه را از اموال ربا نزد مردم باقی مانده است، رها نکند، به جنگ با الله و پیامبرش برخاسته است.

اما ولی یا دوستِ الله کیست؟ الله متعال، دوستان خود را معرفی نموده و فرموده است:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣        [یونس : ٦٢،  ٦٣]         

بدانید که بر دوستان الله هیچ ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمی‌شوند؛ آنان که ایمان آوردند و تقوا و پرهیزکاری پیشه می‌کردند.

این‌ها، دوستانِ الله هستند؛ لذا هر مؤمن پرهیزگاری، دوستِ خداست و ولایت و دوستیِ الاهی، بدین معنا نیست که انسان، خرقه بر تن کند یا لباس‌های زبر و پشمی بپوشد و چنین وانمود کند که به دنیا بی‌رغبت است یا آدمِ سر به زیری باشد؛ بلکه ولایت و دوستی الله عزوجل ، در ایمان و تقواست: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣[یونس : ٦٣] . لذا اگر کسی با مؤمنان پرهیزگار، دشمنی کند، با الله متعال، طرف است و در حقیقت به جنگ با الله برخاسته است. پناه بر الله.

سپس الله عزوجل  در این حدیث قدسی می‌فرماید: و محبوب‌ترین چیز نزد من که بنده‌ام به‌وسیله‌‌ی آن به من تقرب و نزدیکی می‌جوید، اعمالی‌ست که بر او فرض کرده‌ام». لذا نماز فرض ظهر از سنت ظهر، نزد الله محبوب‌تر است و فرض مغرب از سنت مغرب، محبوب‌تر؛ هم‌چنین فرض عشاء از سنت عشاء و فرض صبح از سنت صبح، نزد الله عزوجل  محبو‌ب‌ترند. نماز فرض، از نماز تهجد (نماز شب) نزد الله محبو‌تر می‌باشد و به همین شکل، تمام فرایض نزد الله عزوجل  از نوافل محبوب‌ترند. زکات، از صدقه‌ی نفل محبوب‌تر است و حجّ فرض از حج نفل، محبوب‌‌تر.

«و بنده‌ام، همواره با انجام دادن نوافل، به من نزدیک می‌شود تا آن‌که او را دوست می‌دارم». این، اشاره‌ایست به این‌که یکی از اسباب محبت الله عزوجل ، انجام دادن نوافل است؛ نماز نفل، صدقه‌ی نفل، روزه‌ی نفل، حج نفل و دیگر اعمل نیک و پسندیده ای که انسان، افزون بر فرایض، انجام می‌دهد.

بنده، همواره با انجام دادن نوافل، به الله نزدیکی می‌جوید تا این‌که الله متعال، او را دوست می‌دارد؛ و آن‌گاه که الله، او را دوست بدارد، گوش او می‌شود که با آن، می‌شنود؛ و چشم او می‌گردد که با آن، می‌بیند؛ و دست و پایش می‌شود که با آن‌ها، می‌گیرد و راه می‌رود. و اگر از الله چیزی بخواهد، به او عطا می‌کند و اگر به الله پناه جوید، به او پناه می‌دهد.

«گوش او می‌شوم»، یعنی شنیدن او را استوار می‌گرداند؛ به عبارت دیگر توفیقش می‌دهد که از گوش خود در راه درست و شنیدن حق استفاده کند و بدین‌سان بنده، تنها به چیزی گوش می‌دهد که رضایت الله در آن است. «و دست او می‌شوم که با آن می‌گیرد». لذا بنده، فقط عملی انجام می‌دهد که مایه‌ی رضای خداست. «و پای او می‌گردم که با آن راه می‌رود». بنابراین، بنده فقط در جهتی گام برمی‌دارد که الله را راضی می‌کند و بدین‌سان در کردار و گفتار خویش، درست و به‌جا عمل می‌نماید و آدمِ درست‌کاری می‌شود.

«و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا می‌کنم». این هم یکی دیگر از نتایج نوافل و محبت الله عزوجل  می‌باشد. و «اگر به من پناهنده شود، به او پناه می‌دهم». یعنی اگر از شرّ چیزی به من پناه بیاورد، او را در پناهِ خویش قرار می‌دهم. و این، یکی از نشانه‌های محبت الله متعال است که انسان نیک گفتار ودرست‌کار باشد؛ همان‌گونه که الله متعال، می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا ٧٠ یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۗ         [الأحزاب : ٧٠،  ٧١]                                                                                                     

ای مؤمنان! تقوای الله پیشه کنید و سخن استوار بگویید تا الله اعمالتان را برای شما اصلاح نماید و گناهانتان را بیامرزد.

مؤلف/ احادیث دیگری هم درباره‌ی محبت الله عزوجل  ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که: وقتی الله عزوجل  بنده‌ای را دوست بدارد، این را به جبرئیل علیه السلام  اعلام می‌کند؛ جبرئیل، برترین فرشته‌ی خداست؛ همان‌گونه که محمد صلی الله علیه و آله و سلم  بهترین فرد بشر است. به‌هر حال الله عزوجل  به جبرئیل علیه السلام  ندا می‌دهد: «فلانی را دوست دارم؛ تو نیز او را دوست داشته باش. پس جبرئیل نیز او را دوست می‌دارد و در میان ساکنانِ آسمان ندا می‌دهد: الله، فلان‌بنده را دوست دارد؛ شما نیز او را دوست داشته باشید. پس اهل آسمان نیز دوستش می‌دارند و آن‌گاه، آن شخص، مقبول و محبوب ساکنان زمین می‌گردد» و بدین ترتیب اهل زمین هم او را دوست می‌دارند.

این هم یکی از نشانه‌های محبت الهی‌ست که انسان، محبوب و مقبول اهل زمین قرار گیرد و همه، او را دوست بدارند. در این حدیث، هم‌چنین آمده است: «و الله چون بنده‌ای را دشمن بدارد، جبرئیل را فرا می‌خواند و می‌گوید: من، از فلان بنده بیزارم؛ تو نیز از او بیزار باش؛ پس جبرئیل از او بیزار می‌شود و به اهل آسمان ندا می‌دهد که الله از فلان‌‌بنده بیزار است، شما هم از او بیزار باشید؛ لذا اهل آسمان نیز از آن شخص بیزار می‌شوند و آن‌گاه منفورِ اهل زمین می‌گردد».

از الله متعال درخواست می‌کنم که ما و همه‌ی مسلمانان را جزو دوستان و اولیای خود قرار دهد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش:6502.

([2]) صحیح بخاری، ش: 7485؛ و صحیح مسلم، ش:813.

([3]) صحیح بخاری، ش: 7375؛ و صحیح مسلم، ش:813.

46- باب: فضیلت محبت و دوستی به‌خاطر الله و تشویق به آن، و اظهار محبت به دوست و عبارت‌هایی که برای اظهار محبت گفته می‌شود

46- باب: فضیلت محبت و دوستی بهخاطر الله و تشویق به آن، و اظهار محبت به دوست و عبارتهایی که برای اظهار محبت گفته میشود

الله متعال، می‌فرماید:

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡ    [الفتح: ٢٩]   

محمد، فرستاده‌ی الله است؛ و آنان که با او هستند، در برابر کافران سرسختند و با یک‌دیگر مهربان.

و می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ   [الحشر: ٩]     

 (اموال فیء هم‌چنین از آنِ) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کرده‌اند، دوست دارند.

380- وعن أَنسٍt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلاَوَةَ الإِیَمَان: أَنْ یَکُونَ الله وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِمَّا سِواهُما، وأَنْ یُحِبَّ المَرْءَ لا یُحِبُّهُ إِلاَّ لِلَّه، وَأَنْ یَکْرَه أَنْ یَعُودَ فی الکُفْرِ بَعْدَ أَنْ أَنْقَذَهُ اللهُ مِنْهُ، کَمَا یَکْرَهُ أَنْ یُقْذَفَ فی النَّارِ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: انسt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سه ویژگی وجود دارد که در هرکس باشد، شیرینی ایمان را با آن‌ها می‌چشد: الله و پیامبرش را از همه بیش‌تر دوست بدارد؛ محبتش با هرکس به‌خاطر خشنودی الله باشد؛ پس از این‌که الله، او را از کفر نجات داد، از برگشتن به آن نفرت داشته باشد، همان‌گونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است».

381- وعن أبی هریرةt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «سبْعَةٌ یُظِلُّهُم اللهُ فی ظِلِّهِ یَوْمَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّه: إِمامٌ عادِل، وَشَابٌ نَشَأَ فی عِبَادَةِ اللَّهِ عزوجل ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مَعلَّقٌ بِالمَسَاجِدِ ورَجُلان تَحَابَّا فی الله اجْتَمَعَا عَلَیْه، وَتَفَرَّقَا عَلَیْه، ورَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَال، فقال: إِنِّی أَخافُ اللَّه، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ ما تُنْفِقُ یَمِینُه، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللهَ خَالِیاً فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ». [متفقٌ علیه]([2])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله، در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایه‌ی خود، جای می‌دهد: فرمانروای عادل. جوانی که در اطاعت و بندگیِ الله، رشد یافته است. کسی که همواره به مسجد دل‌بسته باشد. دو مسلمانی که فقط به‌خاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم می‌آیند یا از یکدیگر جدا می‌شوند. کسی که زنی زیبا و صاحب‌مقام، او را به سوی خود بخواند، ولی او نپذیرد و بگوید: من از الله می‌ترسم. کسی که با دست راستش، به‌گونه‌ای صدقه دهد که دست چپش نداند دست راستش چه صدقه می‌دهد. کسی که در تنهایی، الله را یاد کند و اشک، از چشمانش سرازیر شود».

شرح

مؤلف/ می‌گوید: «باب: فضیلت محبت و دوستی به‌خاطر الله و تشویق به آن، و اظهار محبت به دوست و عبارت‌هایی که برای اظهار محبت گفته می‌شود». لذا مؤلف/ در این باب، به چهار موضوع و دلایل  آن‌ها می‌پردازد. وی در آغاز، این آیه را ذکر کرده است که الله متعال، می‌فرماید:

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡ     [الفتح: ٢٩]   محمد، فرستاده‌ی الله است؛ ﴿وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ: «و آنان که با او هستند»، یعنی یاران و اصحابش، در برابر کافران، سرسختند و با یکدیگر مهربان. ﴿تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا یعنی: وقتی به آن‌ها نگاه می‌کنی، آنان را در حال رکوع و سجده می‌بینی که خاضعانه به نماز ایستاده‌اند تا به الله نزدیکی بجویند؛ خواهان هیچ چیزی از دنیا نیستند؛ بلکه فضل و خشنودی الله را می‌جویند. ﴿فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا: «خواهان اجر وپاداش او هستند»؛ ﴿وَرِضۡوَٰنٗا: «و خشنودی او را می‌جویند».

﴿سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ: «نشانه‌(ی درست‌کاری) آنان از اثر سجده در چهره‌هایشان پیداست». این نشانه، همان نوری‌ست که در چهره دارند، نه اثری که از سجده در پیشانی می‌افتد؛ گرچه این اثر، نشان‌گر کثرت سجده است، ولی علامت واقعی، نور چهره می‌باشد.

﴿سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ: «نشانه‌(ی درست‌کاری) آنان از اثر سجده در چهره‌هایشان پیداست؛ این، وصف آنان در تورات است». یعنی الله عزوجل  از این امت و پیامبرش در تورات و انجیل، تعریف و تمجید کرده و ویژگی‌های آنان را بیان فرموده است. همان‌گونه که می‌فرماید:

﴿یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡ [الأعراف: ١٥٧] 

...پیامبر درس‌نخوانده­ای که نامش را در تورات و انجیل می­بینند؛ پیامبری که به سوی نیکی فرا می­خواند و از بدی باز می­دارد و نعمت­های پاک را برایشان حلال می­گرداند و ناپاکی را بر آنان حرام می­نماید و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهده­ی آنان بود، از آنان رفع می­کند.

الله عزوجل  (در ادامه‌ی آیه‌ی 29 سوره‌ی «فتح») می‌فرماید:

﴿وَمَثَلُهُمۡ فِی ٱلۡإِنجِیلِ کَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡکُفَّارَ  [الفتح: ٢٩] 

و وصفشان در انجیل مانند زراعتی‌ست که جوانه زده و تنومندش ساخته و ستبر و ضخیم شده و بر ساقه‌هایش ایستاده است و کشاورزان را شگفت‌زده می‌سازد تا به‌وسیله‌ی آنان کافران را به خشم آورد.

و سپس در ادامه‌ی آیه می‌فرماید:

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمَۢا ٢٩[الفتح: ٢٩]      

الله به اینها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، نوید آمرزش و پاداش بزرگی می‌دهد.

یعنی به‌پاس اعمال نیکی که انجام داده‌اند، پاداش نیکی به آنان می‌دهد.

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ    [الحشر: ٩] 

(اموال فیء هم‌چنین از آنِ) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کرده‌اند، دوست دارند و در دل‌هایشان دغدغه و نیازی به آن‌چه به مهاجران داده شده، احساس نمی‌کنند.

این‌ها، انصارy هستند که پیش از مهاجران، در سرای ایمان، یعنی در مدینه جای گرفتند و پیش از آن‌که مهاجران مکه به مدینه هجرت کنند، ایمان آوردند؛ زیرا ایمان، پیش از هجرتِ مهاجران، وارد مدینه شد. ) یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ ( انصار، کسانی را که به سویشان هجرت کردند، دوست داشتند؛ زیرا برادران دینی آن‌ها بودند. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در میانشان پیمان برادری برقرار کرد؛ چنان‌که هر یک از انصار، نیمی از اموالش را به یکی از برادران مهاجرش بخشید. یعنی هیچ حسادتی در دل نسبت به مهاجران نداشتند و با طیب خاطر فضیلت و جایگاهی را که مهاجران به سبب دوستی و نصرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  کسب کرده بودند، پذیرفتند. ) وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ (: «و مهاجران را بر خود ترجیح می‌دهند». ) وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ (: «گرچه خودشان، سخت نیازمند باشند». انصارy گرسنگی را تحمل می‌کردند تا برادران مهاجرشان، سیر باشند. لذا الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩                     [الحشر: ٩]   

و کسانی رستگارند که از بُخل و آزِ نفس خویش مصون بمانند.

یعنی کسی رستگار است که الله متعال، او را از بُخل و آزِ نفس او حفظ کند؛ از این‌رو کسی که بخشنده و دست و دل‌باز باشد و برادرِ مسلمانش را دوست بدارد، رستگار می‌شود.

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ [الحشر: ١٠]     

(و نیز اموال فیء از آنِ) آیندگان ایشان است که می‌گویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز.

منظور از آیندگان، پیروان مهاجران و انصارy تا روز قیامت هستند؛ یعنی کسانی که پس از ایشان، پا به هستی می‌گذارند و راه و روش آنان را در پیش می‌گیرند و دعایشان اینست که: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز». همان‌گونه که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ           [التوبة: ١٠٠]      

الله، از پیشگامان نخستین (اسلام، یعنی از) مهاجران و انصار و از کسانی که به‌نیکی از آنان پیروی نمودند، راضی‌ست. و آنان نیز از الله خشنودند.

این سه آیه، (آیه‌های 8 -10 سوره‌ی «حشر») نشان‌گر اینست که چه کسانی، مستحق دریافتِ اموال فیء از بیت‌المال هستند؛ یعنی سه دسته‌ای که ذکر شد. از ‌جمله، کسانی که پس از مهاجران و انصار می‌آیند و می‌گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز».

از امام مالک/ پرسیدند: آیا اهل رفض و بدعت، سهمی در اموال فیء دارند؟ فرمود: خیر؛ زیرا آن‌ها این دعا را در حق مهاجران و انصار نمی‌گویند و همه‌ی صحابه جز تعداد انگشت‌شماری را کافر می‌پندارند! حتی به گمان آن‌ها ابوبکر و عمر نیز کافر بوده‌اند، یعنی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مرتد شده‌ و بر کفر و نفاق از دنیا رفته‌اند. پناه بر الله.

از این‌رو امام مالک/ گفته است: اهل بدعت، مستحقّ اموال فیء نیستند؛ زیرا نه تنها دعاگوی بهترین‌های این امت نیستند؛ بلکه درخواست آمرزش و رحمت را ویژه‌ی چند صحابی انگشت‌شمار می‌دانند که به گمان ایشان، مرتد نشده‌اند؛ یعنی دو یا سه یا ده نفر از اهل بیت.

شاهد موضوع از این آیه، این‌جاست که الله متعال، می‌فرماید: ﴿یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ[الحشر: ٩] یعنی: انصار، مؤمنانی را که به سویشان هجرت کردند، دوست داشتند. و این محبت و دوستی، تنها به‌خاطر الله بود؛ زیرا انصار، از دو قبیله‌ی «اوس» و «خزرج» بودند و هیچ نسبتی با مهاجران نداشتند و جزو «قریش» نبودند؛ اما اخوت ایمانی، آن‌ها را یک‌پارچه گردانید و بدین‌سان برادران یکدیگر شدند. آری! برادری ایمانی، استوارترین ریسمان ایمان است؛ لذا استوارترین ریسمان ایمان، محبت و دوستی به‌خاطر الله، و بغض و دشمنی به‌خاطر اوست.

سپس مؤلف/، حدیث انس بن مالکt را نقل کرده که در آن آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سه ویژگی وجود دارد که در هرکس باشد، شیرینی ایمان را با آن‌ها می‌چشد: الله و پیامبرش را از همه بیش‌تر دوست بدارد؛ محبتش با هرکس به‌خاطر خشنودی الله باشد؛ پس از این‌که الله، او را از کفر نجات داد،  از برگشتن به آن نفرت داشته باشد، همان‌گونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است».

حلاوت و شیرینی ایمان، مانند حلاوت و شیرینی شکر و عسل نیست؛ بلکه بزرگتر از هر حلاوتی‌ست؛ حلاوتی‌ست که انسان، آن را در قلب خود و در اعماق وجودش حس می‌کند و لذتی‌ست که هیچ چیزی هم‌سان آن نیست. بدین‌سان که انسان در سینه‌ی خود، احساس فراخی و گشایش می‌نماید، به کارهای نیک علاقه‌مند است و اهل خیر و نیکوکاران را دوست دارد. کسی، این حس و این حلاوت را درک می‌کند که آن را چشیده و تجربه کرده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله و پیامبرش را از همه بیش‌تر دوست بدارد». نگفت: الله، و سپس پیامبرش را از همه بیش‌تر دوست بدارد. زیرا محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌جا، تابع محبت الله عزوجل  و برآمده از محبت الهی‌ست. یعنی محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  متناسب با محبت خداست و انسان، هرچه الله عزوجل  را بیشتر دوست بدارد، محبتش به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز بیش‌تر می‌شود؛ ولی متأسفانه برخی از مردم، به‌جای این‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌خاطر الله، دوست بدارند، او را با الله دوست می‌دارند. و این دو، با هم فرق می‌کند؛ یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را بیش از الله عزوجل  دوست دارند، و این، نوعی شرک است. ما، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را دوست داریم، چون رسول و فرستاده‌ی خداست. و محبت در اصل، محبت الاهی‌ست؛ یعنی اصلِ محبت، محبت با الله عزوجل  می‌باشد. لذا کسانی که درباره‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  غلو می‌کنند و ایشان را با خدا، نه به‌خاطر خدا، دوست دارند، در حقیقت آن بزرگوار را در محبت، شریکِ الله قرار می‌دهند و حتی بیش از الله دوستش می‌دارند. چنان‌که گاه مشاهده می‌شود برخی‌ها، همین‌که نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را می‌شنوند، به‌خاطر محبت و تعظیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، مو بر تنشان، راست می‌شود و پوستشان می‌لرزد؛ ولی از ذکر و یاد الله، هیچ متأثر و دگرگون نمی‌شوند و نسبت به الله متعال، بسیار سرد و بی‌احساسند.

آیا چنین محبتی، فایده دارد و نفعی به انسان می‌رساند؟ هرگز، هیچ نفعی برای انسان ندارد؛ بلکه محبتی شرک‌آمیز است. پس، باید الله و رسولش را دوست بداریم و محبتمان به پیامبر، برآمده از محبت الله و تابع محبت الاهی باشد.

و اما شاهد موضوع، این‌جاست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «محبتش با هرکس به‌خاطر خشنودی الله باشد». یعنی هرکه را دوست دارد، تنها به‌خاطر الله دوست بدارد. این، شاهدِ موضوع است؛ اگر کسی را دوست دارید، تنها به‌خاطر الله باشد، نه بدین خاطر که خویشاوند شماست یا مسایل مالی در میان است و یا پست و مقامی دارد؛ یعنی مسایل دنیوی، در این محبت، جایی ندارند و تنها به‌خاطرِ الله دوستش دارید.

البته محبت نزدیکان و خویشاوندان، یک محبت طبیعی‌ست و هرکس، پدر، مادر، فرزند، خواهر، برادر و دیگر نزدیکان خود را دوست دارد؛ چنان‌که حیوانات نیز فرزندان خود را دوست دارند. همان‌گونه که دیده‌ایم بسیاری از حیوانات، از بچه‌های خود مراقبت می‌کنند و تنها زمانی آن‌ها را ترک می‌نمایند که بچه‌هایشان، بزرگ شوند و بتوانند به‌تنهایی به زندگی خویش ادامه دهند. شاید دیده‌اید که چگونه گربه، به بچه‌هایش محبت می‌کند و در روزهای سرد، آن‌ها را با دندان‌های خود می‌گیرد و به مکان‌های گرم، منتقل می‌نماید؛ بدون این‌که آسیبی به آن‌ها برسد؛ زیرا گرچه آن‌ها را با دندان‌هایش می‌گیرد و برمی‌دارد، ولی چون از روی محبت است، هیچ آسیبی به آن‌ها نمی‌رسد. و آن‌گاه که بچه‌هایش نیازی به شیر ‌ندارند و بزرگ و مستقل می‌شوند، رهایشان می‌کند. الله متعال در دل حیوان، مهر و رحمت می‌اندازد تا از بچه‌هایش که به او نیازمندند، مراقبت کند و آن‌گاه مانندِ سایر جانوران به زندگی خود ادامه دهند.

به‌هر حال محبت فرزند و دیگر نزدیکان و خویشاوندان، محبتی طبیعی‌ست؛ لذا اگر یکی از نزدیکان شما، بنده‌ی نیک و شایسته‌ای باشد و به همین سبب بیش از محبت طبیعی، دوستش بدارید، این بدین معناست که او را به‌خاطر الله دوست دارید.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پس از این‌که الله، او را از کفر نجات داد، از برگشتن به آن نفرت داشته باشد، همان‌گونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است». پُرواضح است که این ویژگی، نخست درباره‌ی کسی مصداق می‌یابد که ابتدا کافر بوده و سپس مسلمان شده است؛ ولی مسلمان‌زاده‌ای که از کفر نفرت دارد نیز حلاوت ایمان را می‌چشد؛ یعنی کسی که از ابتدا مسلمان بوده و پس از این‌که الله عزوجل  با نعمت اسلام بر او منت نهاده است، حاضر نیست تحت هیچ شرایطی کافر شود و همان‌گونه که از افتادن در آتش نفرت دارد، از کافر شدن نیز بیزار است؛ چنین مسلمانی نیز، شیرینی ایمان را می‌چشد. و الحمدلله که بسیاری از مسلمانان، این‌گونه هستند و زیر شدیدترین تهدیدها و شکنجه‌ها، دست از اسلام برنمی‌دارند؛ اگر به مسلمانی بگویند: دست از اسلام بردار، و گرنه تو را به آتش می‌کشیم یا از بلندترین کوه به زمین می‌اندازیم، می‌گوید: مرا به آتش بکشید؛ مرا از بلندی، بیندازید؛ هر کاری که می‌خواهید، بکنید، ولی من از اسلام برنمی‌گردم و مرتد نمی‌شوم.

ناگفته نماند که منظور، ارتداد واقعی‌ست که در قلب می‌باشد؛ یعنی اگر کسی تحت اجبار، به‌ظاهر، نه در باطن، کافر شود، ولی قلبش به ایمان، آرام و مطمئن باشد، هیچ زیانی به دین و ایمان او وارد نمی‌شود؛ زیرا الله متعال، فرموده است:

﴿مَن کَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُکۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَٰکِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡکُفۡرِ صَدۡرٗا فَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ ١٠٦ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ١٠٧        [النحل: ١٠٦،  ١٠٧]                                                                                        

هر کس پس از ایمان آوردن کافر شود، (گرفتار عذاب می‌گردد) جز آن‌که به کفر مجبور شود و قلبش به ایمان، آرام و مطمئن باشد؛ ولی کسانی که سینه‌ی خویش را برای پذیرش کفر گشوده‌اند، خشم و غضب الله بر آنان است و عذاب بزرگی در پیش دارند. این بدان سبب است که آنان زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و بدان سبب که الله مردم کفرپیشه را هدایت نمی‌کند.

وقتی به آن‌ها گفته می‌شود: «دست از اسلام بردارید، وگرنه، شما را می‌کُشیم»، آخرت را به دنیا می‌فروشند و کافر می‌شوند تا زنده بمانند، و بدین‌سان دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهند.

سپس مؤلف/، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله، در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایه‌ی خود، جای می‌دهد: فرمانروای عادل. جوانی که در اطاعت و بندگیِ الله، رشد یافته است. کسی که همواره به مسجد دل‌بسته باشد. دو مسلمانی  که فقط به‌خاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم می‌آیند یا از یکدیگر جدا می‌شوند. کسی که زنی زیبا و صاحب‌مقام، او را به سوی خود بخواند، ولی او نپذیرد و بگوید: من از الله می‌ترسم. کسی که با دست راستش، به‌گونه‌ای صدقه دهد که دست چپش نداند که دست راستش چه صدقه می‌دهد. کسی که در تنهایی، الله را یاد کند و اشک، از چشمانش سرازیر شود».

آن‌چه در حدیث آمده، به هفت گروهی اشاره دارد که روز قیامت، زیر سایه‌ای که الله می‌آفریند، جای می‌گیرند و منظور، هفت نفر نیست؛ بلکه هفت گروه هستند که در هر گروهی جمعیت فراوانی که فقط الله می‌داند، می‌گنجند.

پیش‌تر درباره‌ی این حدیث، به‌طور مفصل سخن گفته و به شرح آن پرداخته‌ایم؛ اما اینک به نکته‌ای می‌‌پردازم که بسیاری از افراد، درباره‌اش دچار انحراف شده‌اند. در این حدیث آمده است: «الله، در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایه‌ی خود، جای می‌دهد ». برخی از روی جهل و ناآگاهی، چنین برداشت کرده‌اند که منظور از این سایه، سایه‌ی ذات الهی‌ست و الله متعال، این هفت گروه را در برابر خورشید، زیرِ سایه‌ی خود قرار می‌دهد! این، برداشت نادرستی‌ست. برخی با این پندار که نباید از ظاهرِ نصوص دور شویم، دچار سوءبرداشت شده‌اند؛ شکی نیست که نباید از ظاهرِ نصوص دور شویم یا به تأویل‌ روی بیاوریم؛ ولی سؤال، اینست که ظاهرِ این نص چیست و آیا به‌راستی از ظاهرِ این حدیث، چنین برداشت می‌شود که الله عزوجل  این هفت گروه را در برابرِ خورشید، زیرِ سایه‌ی ذاتِ خود جای می‌دهد؟

این، بدین معناست که خورشید، بالاتر از الله عزوجل  قرار دارد و چنین پنداری، ناشایست و نادرست است و اهل سنت به هیچ عنوان چنین اعتقادی ندارند؛ ولی این پندار از آن‌جا نشأت می‌گیرد که برخی از مردم، به‌ویژه در این دوران، اگر نکته‌ای دریابند یا متنی دینی ببیند، نحوه‌ی تطبیقش را یاد ندارند و چنان‌چه مسأله‌ای بیاموزند، خود را علامه‌ای می‌پندارند که به تمام مسایل دینی آگاهی دارد. هرکس، باید قدر و اندازه‌ی خود را بداند و خودسرانه درباره‌ی مسایل دینی، به‌ویژه در باب اسماء و صفات، اظهار نظر نکند؛ مگر بر اساس داده‌های کتاب و سنت و سخنان ائمه رحمهم‌الله. یعنی درست نیست که سخن یا باورش از چارچوب داده‌های کتاب و سنت و اقوال ائمه و گذشتگان نیک این امت، خارج باشد.

لذا منظور از سایه‌ی الاهی در روز قیامت، سایه‌ایست که الله عزوجل  آن را روز قیامت می‌آفریند تا کسانی که سزاوارند، زیرِ این سایه، جای بگیرند و بدان سبب در حدیث، از این سایه، به عنوان «سایه‌ی الله» یاد شده که پدیدآوردن چنین سایه‌ای در آن روز، فقط از خدای متعال، ساخته است؛ زیرا در آن روز هیچ پستی و بلندی و ساختمانی وجود ندارد و هیچ سایه‌بانی پیدا نمی‌شود و هیچ چتری نیست که مردم، زیر سایه‌اش بروند. همان‌گونه الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡجِبَالِ فَقُلۡ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسۡفٗا ١٠٥ فَیَذَرُهَا قَاعٗا صَفۡصَفٗا ١٠٦ لَّا تَرَىٰ فِیهَا عِوَجٗا وَلَآ أَمۡتٗا ١٠٧           [طه: ١٠٥،  ١٠٧] 

و از تو درباره‌ی کوه‌ها می‌پرسند؛ بگو: پروردگارم، کوه‌ها را به‌طور کامل متلاشی می‌کند و آن را (چنان) صاف و هموار، وا می‌گذارد که در آن هیچ پستی و بلندی نمی‌بینی.

لذا روز قیامت، هیچ پستی و بلندی و هیچ کوه و درخت و ساختمانی وجود ندارد که مردم، زیرِ سایه‌اش بروند و تنها، همان سایه‌ای وجود دارد که الله عزوجل ، آن را برای برخی از بندگانش می‌آفریند. این، معنای درست این حدیث است که: «روز قیامت، سایه‌ای جز سایه‌ی الله وجود ندارد». یعنی همان سایه‌ای که الله عزوجل  در آن روز می‌آفریند.

شاهد موضوع در این حدیث، اینست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «دو مسلمانی که فقط به‌خاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم می‌آیند یا از یکدیگر جدا می‌شوند». یعنی دو دوستِ مسلمان که دوستی و محبتشان با یکدیگر، انگیزه‌ای مالی یا دنیوی مانند پست و مقام ندارد؛ بلکه دوستی و محبتشان با یکدیگر فقط به‌خاطر خشنودی خداست و بدین‌خاطر با هم دوستی می‌کنند که یکدیگر را در مسیر اطاعت وبندگی الله عزوجل  می‌بینند و از محرمات و کارهای ممنوع و حرام، می‌پرهیزند. از این‌رو پیوند دوستی‌ استواری در دنیا با یک‌دیگر دارند و تنها چیزی که میان آن‌ها فاصله می‌اندازد، مرگ است. و این، اشاره‌ایست به این‌که اگر دوستی به‌خاطر الله باشد، با مسایل دنیوی از میان نمی‌رود و تنها چیزی که میان چنین دوستانی فاصله می‌اندازد، مرگ است؛ گرچه گاه نسبت به یکدیگر دچار اشتباه شوند یا در حقّ هم کوتاهی کنند؛ اصلاً برای آن‌ها مهم نیست. زیرا یکدیگر را به‌خاطر الله دوست دارند و از اشتباه‌های یکدیگر می‌گذرند. البته در جهت اصلاح یکدیگر می‌کوشند؛ یعنی هر یک از آن‌ها، اشتباه‌های دوستش را به او می‌گوید و راه درست را به او نشان می‌دهد. و این، یعنی خیرخواهی. الله متعال، ما و همه‌ی مسلمانان را جزو کسانی قرار دهد که به‌خاطر الله به هم مهر می‌ورزند و در جهت تقوا و نیکوکاری با یکدیگر همکاری می‌کنند؛ به‌یقین الله، بخشنده‌ی بزرگوار است.

***

382- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إن الله تعالى یقولُ یَوْمَ الْقِیَامةِ: أَیْنَ المُتَحَابُّونَ بِجَلالِی؟ الْیَوْمَ أُظِلُّهُمْ فی ظِلِّی یَومَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلِّی». [روایت مسلم]([3])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «الله متعال، روز قیامت می‌فرماید: کسانی که به‌خاطر عظمت من (و در جهت اطاعت از من) با یکدیگر دوستی و محبت داشته‌اند، کجا هستند؟ امروز که سایه‌ای جز سایه‌ی من وجود ندارد، آنان را در سایه‌ی خود([4]) جای می‌دهم».

383- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لا تَدْخُلُوا الجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، ولا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَ لا أَدُلُّکُمْ عَلَى شَیءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوه تَحَابَبْتُم؟ أَفْشُوا السَّلامَ بینَکم». [روایت مسلم]([5])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دستِ اوست، وارد بهشت نمی‌شوید تا این‌که ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید».

384- وعنه عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَنَّ رَجُلاً زَار أَخًا لَهُ فی قَرْیَةٍ أُخْرَى، فَأَرْصَد اللهُ لَهُ عَلَى مَدْرَجتِهِ مَلَکاً» وذکر الحدیث إلى قوله: «إِن اللهَ قَدْ أَحَبَّکَ کَمَا أَحْبَبْتَهُ فِیهِ». [مسلم، این حدیث را که در باب پیشین ذکر شد، روایت کرده است.]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مردی به دیدنِ برادرش در دهی دیگر رفت. الله متعال، فرشته‌ای را بر سرِ راهش قرار داد...». و حدیث را ذکر کرد تا آن‌جا که فرموده است: «الله تو را دوست دارد؛ همان‌گونه که تو آن شخص را به‌خاطر الله دوست داری».

385- وعن البَرَاءِ بْنِ عَازبٍ رضی الله عنهما عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  أَنَّه قال فی الأَنْصَار: «لا یُحِبُّهُمْ إِلاَّ مُؤمِن، وَلا یُبْغِضُهُمْ إِلاَّ مُنَافِق، مَنْ أَحَبَّهُمْ أحبَّه اللَّه، وَمَنْ أَبْغَضَهُمْ أَبْغَضَهُ اللَّه». [متفقٌ علیه]([7])

ترجمه: براء بن عازب$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی انصار فرمود: «تنها، شخصِ مؤمن، انصار را دوست دارد و کسی جز منافق، با آنان دشمنی نمی‌کند؛ هرکس دوستشان بدارد، الله او را دوست می‌دارد و هرکس با انصار، دشمنی کند، الله او را دشمن می‌دارد».

386- وعن مُعَاذٍt قال: سمِعتُ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: قَالَ اللَّهُ عزوجل : المُتَحَابُّونَ فی جَلالی، لَهُمْ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍ یَغْبِطُهُمْ النَّبِیُّونَ وَالشُّهَدَاءُ». [ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیث حسن صحیح است.]([8])

ترجمه: معاذt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «الله عزوجل  می‌فرماید: کسانی که به‌خاطر عظمت من (در راستای اطاعت و بندگی) با یکدیگر دوستی و محبت می‌کنند، منبرهایی از نور دارند که پیامبران و شهیدان به آنان غبطه می‌خورند».

387- وعن أبی إِدریس الخَولانیِّ رَحِمَهُ الله قال: دَخَلْتُ مَسْجِدَ دِمَشْق، فَإِذَا فَتًى بَرَّاقُ الثَّنَایَا وَإِذَا النَّاسُ مَعه، فَإِذَا اخْتَلَفُوا فی شَیء، أَسْنَدُوهُ إِلَیْه، وَصَدَرُوا عَنْ رَأْیه، فَسَأَلْتُ عَنْه، فَقِیل: هَذَا مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍt، فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَد، هَجَّرْتُ، فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَبَقَنِی بِالتَّهْجِیر، ووَجَدْتُهُ یُصَلِّی، فَانْتَظَرْتُهُ حَتَّى قَضَى صلاتَه، ثُمَّ جِئْتُهُ مِنْ قِبَلِ وجْهِه، فَسَلَّمْتُ عَلَیْه، ثُمَّ قُلْت: وَاللَّهِ إِنِّی لأَحِبُّکَ للَّه، فَقال: آللَّه؟ فَقُلْت: أَللَّه، فقال: آللَّه؟ فَقُلْت: أَللَّه، فَأَخَذَنی بِحَبْوَةِ رِدَائی، فَجَبذَنی إِلَیْه، فَقال: أَبْشِر، فَإِنِّی سَمِعْتُ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «قالَ اللهُ تعالى: وَجَبَتْ مَحبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ، والمُتَجالِسِینَ فِیَّ، وَالمُتَزَاوِرِینَ فِیَّ، وَالمُتَباذِلِینَ فِیَّ». [حدیثی صحیح است که مالک با سند صحیح خود در «الموطأ» روایت کرده است.]([9])

ترجمه: ابوادریس خولانی/ می‌گوید: وارد مسجد دمشق شدم و جوانی خوش‌سیما دیدم که مردم، پیرامونش بودند و اگر در مسأله‌ای اختلاف داشتند، آن را به او ارجاع می‌دادند و دیدگاه او را می‌پذیرفتند. پرسیدم: کیست؟ گفتند: معاذ بن جبل است. فردای آن روز، صبح زود برخاستم و (به مسجد رفتم و) دیدم که پیش از من آمده و به نماز ایستاده است. منتظر ماندم تا نمازش را تمام کند؛ آن‌گاه از روبه‌‌رو نزدش رفتم و سلام کردم و سپس گفتم: به الله سوگند، من تو را به‌خاطرِ الله دوست دارم. گفت: آیا برای الله؟ گفتم: فقط به‌خاطر الله؛ فرمود: آیا برای الله؟ گفتم: فقط به‌خاطر الله. آن‌گاه گوشه‌ی لباسم را گرفت و مرا به سوی خود کشید و گفت: مژده که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «الله متعال، می‌فرماید: محبت من برای کسانی که به‌خاطر من با یکدیگر دوستی و هم‌نشینی می‌کنند و به‌خاطر من، به ملاقات هم می‌روند و به‌خاطر من، به یکدیگر بذل و بخشش می‌نمایند، لازم و ثابت شده است». (یعنی حتماً چنین کسانی را دوست می‌دارم.)

388- عن أبی کَریمةَ المِقْدَادِ بن مَعْدِ یکَربt عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِذَا أَحَبَّ الرَّجُلُ أَخَاه، فَلْیُخْبِرْه أَنَّهُ یُحِبُّهُ». [ابوداود و ترمذی، روایت کرده‌اند و ترمذی، آن را حسن دانسته است.]([10])

ترجمه: ابوکریمه، مقداد بن معد یکربt می‌گوید: «هرگاه کسی، برادرش را دوست داشت، او را آگاه کند که دوستش دارد».

389- وعن مُعَاذٍt أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  أَخَذَ بِیَدِهِ وقال: «یَا مُعَاذُ واللَّهِ، إِنِّی لأُحِبُّکَ، ثُمَّ أُوصِیکَ یَا مُعاذُ لا تَدَعَنَّ فی دُبُرِ کُلِّ صلاةٍ تَقُولُ: اللَّهُم أَعِنِّی على ذِکْرِکَ وَشُکْرِکَ، وحُسنِ عِبَادتِک». [حدیث صحیحی‌ست به روایت ابوداود و نسائی با اِسناد صحیح.]([11])

ترجمه: از معاذt روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستش را گرفت و به او فرمود: «ای معاذ! به الله سوگند که من، دوستت دارم و به تو سفارش می‌کنم که در پایان هر نماز، این دعا را بخوانی و آن را ترک نکنی: اللَّهُم أَعِنِّی على ذِکْرِکَ وَشُکْرِکَ، وحُسنِ عِبَادتِک».([12])

390- وعن أَنسt أَنَّ رَجُلاً کَانَ عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  فَمَرَّ رَجُلٌ بِه، فَقال: یا رسول الله إِنِّی لأُحِبُّ هَذا، فقال لَهُ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَأَعْلمتَه؟» قال: لا، قال: «أَعْلِمْهُ» فَلَحِقَه، فَقال: إِنِّی أُحِبُّکَ فی اللَّه، فقال: أَحَبَّکَ الَّذِی أَحْببْتَنِی لَه. [روایت ابوداود با اِسناد صحیح]([13])

ترجمه: انسt می‌گوید: مردی نزدِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود؛ شخصی دیگر، از آن‌جا گذشت. آن مرد، گفت: ای رسول‌خدا! من، این شخص را دوست دارم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا او را از این محبت، آگاه کرده‌ای؟» گفت: خیر. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آگاهش کن».([14]) این مرد، نزد آن شخص رفت و به او گفت: من، تو را به‌خاطر الله دوست دارم. و آن شخص پاسخ داد: ذاتی که مرا به‌خاطر او دوست داری، تو را دوست بدارد.

شرح

همه‌ی این احادیث، درباره‌ی محبت و دوستی‌ست و نشان‌ می‌دهد که انسان باید دوستی و محبتش به‌خاطر الله و برای کسب رضایتش باشد. چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دستِ اوست، وارد بهشت نمی‌شوید تا این‌که ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید».

این حدیث، نشان‌گر اینست که محبت و دوستی، جزو کمالِ ایمان است و ایمان انسان، زمانی کامل می‌شود که برادرِ مسلمانش را دوست بدارد؛ هم‌چنین یکی از اسباب و زمینه‌های پیدایش و گسترش این محبت، اینست که مسلمانان، سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهند؛ یعنی آشکارا به یکدیگر سلام بگویند، چه همدیگر را بشناسند و چه نشناسند. به همین‌خاطر دو مسلمانی که به هم سلام می‌کنند، به همدیگر احساس نزدیکی و محبت می‌نمایند و وقتی دو نفر از کنار هم می‌گذرند و به هم سلام نمی‌کنند، نه تنها احساس خوبی نسبت به هم ندارند، بلکه چه بسا از یکدیگر متنفرند، گرچه با هم نسبت خویشاوندی داشته باشند.

لذا هر مسلمانی باید بکوشد که زمینه‌های دوستی و محبت مسلمانان با یکدیگر را فراهم کند تا این صفت پسندیده در میان مسلمانان،  افزایش یابد؛ زیرا نه معقول است و نه عادی و طبیعی که انسان، با کسی همکاری کند که دوستش ندارد؛ به عبارت دیگر این محبت و دوستی‌ست که مسلمانان را بر آن می‌دارد که در زمینه‌ی تقوا و پرهیزگاری به کمک یکدیگر بشتابند. از این‌رو محبت و دوستی به‌خاطر الله، یکی از نشانه‌های کمالِ ایمان است.

در حدیث معاذt آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او خبر داد که دوستش دارد. چنان‌که به روایت انسt مردی نزدِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود؛ شخصی دیگر، از آن‌جا گذشت. آن مرد، گفت: ای رسول‌خدا! من، این شخص را دوست دارم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا او را از این محبت، آگاه کرده‌ای» و به خودش گفته‌ای که دوستش داری؟ گفت: خیر. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آگاهش کن». لذا سنت است که وقتی کسی را دوست دارید، به خودش بگویید و به او اظهار محبت کنید. زیرا وقتی به کسی می‌گویی: «دوستت دارم»، این سخن بر اعماق دلَش می‌نشیند و دوستی و محبت، سراسرِ وجودش را می‌گیرد و بدین‌سان محبتش به تو افزایش می‌یابد. البته دل به دل راه دارد، گرچه بر زبان نیاید؛ همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «الأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجنَّدَةٌ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ، وَمَا تَنَاکَرَ مِنْهَا، اخْتَلَفَ».([15]) یعنی: «ارواح، مانند سپاهیان و دسته‌های گوناگون یک سپاه هستند؛ آن‌ها که یکدیگر را بشناسند (و ویژگی‌های یکسانی داشته باشند)، با هم الفت می‌گیرند و آن‌ها که یکدیگر را نشناسند، از هم دور می‌شوند و با هم اُنس نمی‌گیرند». ولی اگر انسان، محبتش را بر زبان بیاورد و به دوستش اظهار محبت کند، این امر بر محبت آن‌ها می‌افزاید. لذا وقتی می‌خواهید به کسی اظهار محبت کنید، بگویید: «من، تو را به‌خاطر الله دوست دارم».

در این حدیث معاذt هم‌چنین آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به او فرمود: «و به تو سفارش می‌کنم که در پایان هر نماز، این دعا را بخوانی و آن را ترک نکنی: اللَّهُم أَعِنِّی على ذِکْرِکَ وَشُکْرِکَ، وحُسنِ عِبَادتِک».([16]) الفاظ این حدیث واضح است و نشان می‌دهد که این دعا، در پایان نماز و پیش از سلام، گفته می‌شود.

***

 




([1]) صحیح بخاری، ش: 16؛ و صحیح مسلم، ش: 43.

([2]) صحیح بخاری، ش:660؛ و صحیح مسلم، ش:1031.

([3]) صحیح مسلم، ش:2566.

([4]) مفهوم سایه‌ی الاهی در شرح حدیث پیشین، بیان شده است. [مترجم]

([5]) صحیح مسلم، ش:54.

([6]) صحیح مسلم، ش:2567. پیش‌تر به‌شماره‌ی 365 گذشت.

([7]) صحیح بخاری، ش:3783؛ و صحیح مسلم، ش:75.

([8]) صحیح الجامع، آلبانی/، ش: 4312.

([9]) صحیح الجامع، ش: 4331؛ و مشکاة المصابیح، ش:5011 به‌تصحیح آلبانی/.

([10]) السلسلة الصحیحة، ش: 417؛ صحیح الأدب المفرد، ش: 421؛ آلبانی/ در مشکاة المصابیح، ش: 5061 این حدیث را صحیح دانسته است.

([11]) صحیح الجامع، ش: 7969؛ شرح الطحاویۀ، ش: 335؛ صحیح أبی‌داود، ش: 1362؛ و صحیح النسائی، آلبانی/، ش: 1236.

([12]) یعنی: یا الله! یاری‌ام کن تا تو را ذکر کنم، سپاس بگزارم و عبادت تو را به‌صورتی نیکو به‌جای آورم.

([13]) صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 4274؛ وی، در مشکاة المصابیح، ش: 5017 این حدیث را حسن دانسته است.

([14]) یعنی به او بگو که دوستش داری.

([15]) صحیح مسلم، ش: 2638. و روایت بخاری به صورت «معلّق» از ام‌المؤمنین عایشه&.

([16]) یعنی: یا الله! یاری‌ام کن تا تو را ذکر کنم، سپاس بگزارم و عبادت تو را به‌صورتی نیکو به‌جای آورم.

45- باب: ملاقات اهل خیر و هم‌نشینی، هم‌صحبتی و دوستی با آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان و زیارتِ مکان‌های دارای فضل

45- باب: ملاقات اهل خیر و هم‌نشینی، هم‌صحبتی و دوستی با آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان([1]) و زیارتِ مکان‌های دارای فضل

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا ٦٠

                                                                       [الکهف: ٦٠] 

و زمانی (را یاد کن) که موسی به نوجوان همراهش گفت: پیوسته به راهم ادامه می­دهم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ اگر چه زمان زیادی راه بروم.

تا آن‌جا که می‌فرماید:

﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا ٦٦ [الکهف: ٦٦]

موسی به او گفت: آیا می­توانم از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو آموخته­اند، چیزهایی به من آموزش دهی که مایه­ی رشد و هدایت من باشد.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ                                                                                         [الکهف: ٢٨]      

خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را می­خوانند، در حالی که رضای او را می­جویند؛ و  دیدگانت را از آنان برنگردان.

شرح

مؤلف رحمه الله  می‌گوید: «باب: ملاقات اهل خیر و هم‌نشینی، هم‌صحبتی و دوستی با آنان و طلبِ دیدار و دعا از آنان».

اهل خیر، یعنی علما، مؤمنان و نیکوکاران که محبتشان واجب است؛ زیرا دوستی و دشمنی به‌خاطر الله، استوارترین ریسمانِ ایمان است. لذا کسی که حب و بغض او به‌خاطر الله عزوجل  باشد، به ولایت و دوستی الله متعال دست می‌یابد. هم‌نشینی با اهل خیر، خیر و برکت فراوانی دارد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌نشین نیک را به دارنده‌ی مشک (عطار) تشبیه کرده است که اگر به تو مشکی نبخشد یا نفروشد، لااقل بوی خوشی از او به تو می‌رسد. چه خوب است که از اهل خیر بخواهید به دیدن شما بیایند؛ زیرا فواید زیادی در دیدار  اهل خیر وجود دارد.

سپس مؤلف/ ، داستان موسی علیه السلام  با خضر را ذکر کرده است:

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا ٦٠[الکهف: ٦٠]            

و زمانی (را یاد کن) که موسی به نوجوان همراهش گفت: پیوسته به راهم ادامه می­دهم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ اگر چه زمان زیادی راه بروم.

زیرا الله متعال، به موسی خبر داد که رحمتی از سوی خویش به یکی از بندگانش بخشیده و دانشی از سوی خود به او آموخته است. موسی علیه السلام  به جستجوی این بنده‌ی نیکِ الله پرداخت تا با او ملاقات کند. الله متعال، این داستان را به‌طور مفصل در سوره‌ی «کهف» بیان فرموده است که ان‌شاءالله درباره‌اش سخن خواهیم گفت.

***

364- وعن أَنسٍt قال: قال أبو بکر لِعمرَ$ بَعْدَ وَفَاةِ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : انْطَلِقْ بِنَا إِلى أُمِّ أَیْمنَ& نَزُورُهَا کَما کانَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یزُورُهَا، فلَمَّا انْتَهَیا إِلَیْهَا، بَکَت، فَقَالاَ لَهَا: مَا یُبْکِیکِ أَما تَعْلَمِینَ أَنَّ ما عِنْدَ الله خیرٌ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم ؟ فقالت: إِنِّی لاَ أَبْکِی أن لاَ أَکُونَ أَعْلَمُ أَنَّ ما عِندَ الله تعالَى خَیرٌ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم ، ولَکنْ أبْکی أَنَّ الوَحْیَ قَدِ انْقَطَعَ مِنَ السَّمَاء. فَهَیَّجَتْهُما على البُکَاء، فَجعلا یَبْکِیانِ معهَا. [روایت مسلم]([2])

ترجمه: انسt می‌گوید: ابوبکرt پس از وفات رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به عمرt گفت: بیا با هم به دیدنِ ام‌ایمن& برویم؛ همان‌گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به دیدنش می‌رفت. وقتی نزدش رفتند، گریست. ابوبکر و عمر$ به او گفتند: چرا گریه می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی که آن‌چه نزد الله است، برای رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  بهتر می‌باشد؟ ام‌ایمن پاسخ داد: سبب گریه‌ام بر رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ، بی‌اطلاعی از این نیست که آن‌چه نزد خداست برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بهتر است؛ بلکه من از این جهت می‌گریم که نزول وحی از آسمان قطع شده است. و بدین‌سان ام‌ایمن& ابوبکر و عمر را به گریه انداخت و آن دو با او گریستند.

365- وعن أبی هریرةt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَنَّ رَجُلاً زَارَ أَخًا لَهُ فی قَریَةٍ أُخْرَى، فَأَرْصد اللهُ تعالى على مَدْرجَتِهِ ملَکا، فَلَمَّا أَتَى عَلَیْهِ قال: أَیْن تُرید؟ قال: أُرِیدُ أَخًا لی فی هذِهِ الْقَرْیةِ. قال: هَلْ لَکَ علَیْهِ مِنْ نِعْمَةٍ تَرُبُّهَا عَلَیْه؟ قال: لا، غَیْر أَنِّی أَحْببْتُهُ فی الله تعالى، قال: فَإِنِّی رسول الله إِلَیْکَ بأَنَّ الله قَدْ أَحبَّکَ کَما أَحْببْتَهُ فِیهِ». [روایت مسلم]([3])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مردی به دیدنِ برادرش در دهی دیگر رفت. الله متعال، فرشته‌ای را بر سرِ راهش قرار داد؛ وقتی آن مرد به فرشته رسید، فرشته از او پرسید: کجا می‌روی؟ پاسخ داد: می‌خواهم به دیدن برادر دینی‌ام در این روستا بروم. سؤال کرد: آیا با او کاری داری که برای انجام آن، نزدش می‌روی؟ جواب داد: خیر؛ فقط او را به‌خاطر الله متعال دوست دارم. فرشته گفت: من، فرستاده‌ی الله به سوی تو هستم تا به تو خبر دهم که الله تو را دوست دارد؛ همان‌گونه که تو آن شخص را به‌خاطر الله دوست داری».

366- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ عَادَ مَریضًا أَوْ زَار أَخًا لَهُ فی اللَّه، نَادَاهُ مُنَاد: بِأَنْ طِبْت، وطَابَ ممْشَاک، وَتَبَوَّأْتَ مِنَ الجنَّةِ منْزِلاً». [ترمذی، روایت کرده و گفته: حدیثی حسن است. و در بعضی نسخه‌ها آمده که: حدیثی غریب است.]([4])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکس، بیماری را عیادت کند یا به دیدن برادرِ دینی‌اش برود که به‌خاطر الله با او محبت دارد، یک منادی او را ندا می‌دهد: خیر ببینی و رفتنت مبارک باد، و برای خود خانه‌ای در بهشت، فراهم کردی».

367- وعن أبی موسى الأَشعَرِیِّt أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «إِنَّما مثَلُ الجلِیس الصَّالِحِ وَجَلِیسِ السُّوء کَحَامِلِ المِسْک وَنَافِخِ الْکِیر، فَحامِلُ المِسْک، إِمَّا أَنْ یُحْذِیَک، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ ریحًا طیِّبةً. ونَافخُ الکیرِ إِمَّا أَن یحْرِقَ ثیابَکَ وإمَّا أنْ تجِدَ مِنْهُ ریحاً مُنْتِنَةً». [متفقٌ علیه]([5])

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مثال هم‌نشینِ نیک و هم‌نشینِ بد، مانند دارنده‌ی مِشک (عطار) و دمنده‌ی کوره‌ی آهن‌گر است؛ دارنده‌ی مشک (عطار)، یا از آن به تو می‌بخشد و یا از او مِشک می‌خَری یا بوی خوشی از او به تو می‌رسد؛ ولی دمنده‌ی کوره‌ی آهن‌گر، یا لباست را می‌سوزاند یا بوی بدی از او به تو می‌رسد».

شرح

این احادیث، درباره‌ی فضیلت ملاقات برادران دینی با یکدیگر و محبت و دوستی به‌خاطر الله عزوجل  می‌باشد. در حدیث اول، داستان دو تن از صحابهy ذکر شده که با هم به ملاقات زنی رفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ملاقاتش می‌رفت؛ یعنی بدان سبب به دیدنش رفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به دیدنش می‌رفت. وقتی نزد آن بانو نشستند، شروع به گریستن کرد. به او گفتند: چرا می‌گریی؟ آیا نمی‌دانی که آن‌چه نزد خداست، برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌مراتب از دنیا بهتر است؟ آن بانوی بزرگوار، فرمود: بدین‌خاطر گریه نمی‌کنم؛ این را خوب می‌دانم، اما سبب گریه‌ام، قطع شدن نزول وحی از آسمان است. زیرا با وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، نزول وحی قطع شده است و پس از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  وحی نازل نمی‌شود. از این‌رو الله متعال، پیش از وفات پیامبرش، شریعت را کامل گردانید؛ همان‌گونه که می‌فرماید:

﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ      [المائ‍دة: ٣] 

امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم.

بدین ترتیب ابوبکر و عمر نیز با این بانو گریستند؛ زیرا او، مسأله‌ای را به آنان یادآوری کرد که آن را از یاد برده بودند.

سایر احادیث مزبور نیز نشان‌گر فضیلت ملاقات به‌خاطر الله عزوجل  می‌باشد؛ یعنی اگر کسی به عیادت بیمار یا دیدنِ برادرِ دینی‌اش برود، مستحق اجر و ثواب می‌گردد. چنان‌که به او گفته می‌شود: خیر ببینی و رفتنت مبارک باد. هم‌چنین کسی که تنها به‌خاطر الله عزوجل  و بدون غرض یا هدفی دنیوی، به دیدن برادر مسلمانش می‌رود، به او گفته می‌شود: الله متعال، تو را دوست دارد؛ همان‌طور که تو، بنده‌اش را به‌خاطر او دوست داری.

دیدارِ دوستان و برادران دینی، فواید زیادی دارد؛ از جمله همین پاداش بزرگ؛ هم‌چنین بر الفت و محبت دل‌ها می‌افزاید و مردم را دَوْرِ هم جمع می‌کند، یادآوری و تذکری برای کسی‌ست که فراموش کرده و پند و درسی برای افرادِ غافل و بی‌توجه است. به‌هر حال فواید زیادی در دیدار با دوستان و برادران دینی نهفته است و افرادی که تجربه کرده‌اند، این فواید را به‌خوبی می‌شناسند.

عیادت بیمار نیز فواید فراوانی دارد؛ پیش‌تر بدین موضوع پرداختیم که یکی از حقوق مسلمانان بر یکدیگر اینست که وقتی مسلمانی بیمار شد، به عیادتش بروند و با روشی نیک و پسندیده، او را به توبه، وصیت کردن و دیگر کارهای مفید سفارش کنند و الله عزوجل  را به او یادآوری نمایند.

همه‌ی این احادیث و امثال آن، نشان می‌دهد که انسان باید با کارهایی چون ملاقات برادران دینی‌اش یا نشست و برخاست با آنان و عیادت بیماران، به هم‌کیشان خود اظهار محبت نماید.

‌***

368- وعن أبی هریرةt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «تُنْکَحُ المَرْأَةُ لأَرْبع: لِمالِهَا، وَلِحَسَبِهَا، وَلِجَمَالِهَا، ولِدِینِهَا، فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّینِ تَرِبَتْ یَدَاک». [متفقٌ علیه]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در ازدواج با زن، چهار هدف وجود دارد؛ به‌خاطر مالش، نسَب و اصالت خانوادگی‌اش، زیبایی‌اش، و دینداری‌اش. زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی».

369- وعنْ ابن عباسٍ رضی الله عنهما قال: قال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  لِجِبْرِیل: «مَا یمْنَعُکَ أَنْ تَزُورَنَا أَکْثَرَ مِمَّا تَزُورنَا؟» فَنَزَلَت: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّکَۖ لَهُۥ مَا بَیۡنَ أَیۡدِینَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَیۡنَ ذَٰلِکَ [روایت بخاری]([7])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به جبرئیل علیه السلام  فرمود: «چرا بیش از این به دیدنِ ما نمی‌آیی؟» آن‌گاه این آیه نازل شد:

﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّکَۖ لَهُۥ مَا بَیۡنَ أَیۡدِینَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَیۡنَ ذَٰلِکَ [مریم: ٦٤] 

ما تنها به فرمان پروردگارت فرود می‌آییم. پروردگار، آینده، گذشته و حالِ ما را می‌داند.

370- وعنْ أبی سعیدٍ الخُدْرِیِّt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «لا تُصَاحبْ إِلاَّ مُؤْمِنًا، ولا یَأْکُلْ طعَامَکَ إِلاَّ تَقِیٌّ». [ابوداود، و ترمذی با اِسنادی که ایرادی ندارد، روایت کرده‌اند.]([8])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «جز با مؤمن، دوستی و هم‌نشینی مکن و غذایت را جز پرهیزگار نخورَد».

371- وعن أبی هریرةt أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «الرَّجُلُ عَلَى دِینِ خَلِیلِه، فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکمْ مَنْ یُخَالِلُ». [ابوداود و ترمذی با اسناد صحیح روایت کرده‌اند و ترمذی، گفته است: حدیثی حسن است.]([9])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هرکسی، بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و هم‌نشینی دارد».

372- وعن أبی موسى الأَشْعَرِیِّt أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». [متفق علیه]([10])

وفی روایة قال: قِیلَ لِلنَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم : الرَّجُلُ یُحِبُّ القَوْمَ وَلَمَّا یَلْحَقْ بِهِمْ؟ قال: «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ».

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر شخصی، با کسی خواهد بود که او را دوست دارد».

و در روایتی دیگر آمده است: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال شد: شخصی، گروهی را دوست دارد، ولی در عمل به آنان نمی‌رسد؟ فرمود: «شخص با کسی با خواهد بود که او را دوست دارد».

شرح

مؤلف/، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در ازدواج با زن، چهار هدف وجود دارد؛ به‌خاطر مالش، نسَب و اصالت خانوادگی‌اش، زیبایی‌اش، و دینداری‌اش. زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی». یعنی ازدواج با هر زنی در چهار هدف، منحصر است:

مال: مرد با این هدف ازدواج می‌کند که به مال و ثروت آن زن دست یابد. نسب و اصالت خانوادگی: و این، زمانی‌ست که زن، از طایفه‌ی اصیلی‌ست و هدف مرد از ازدواج با چنین زنی، اینست که جایگاه و منزلتی پیدا کند. جمال و زیبایی: یعنی گاه، لذت‌جویی، هدفِ ازدواج قرار می‌گیرد. و دین: گاه هدف از ازدواج، اینست که زن، دین و ایمان شوهرش را تقویت کند و حافظ مال و آبروی او باشد و فرزندان خوبی برایش تربیت نماید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّینِ تَرِبَتْ یَدَاک». یعنی: «زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی». «تَرِبَتْ یَدَاک»، اصطلاحی‌ست که عرب‌ها برای تشویق و ترغیب به‌کار می‌برند. به عبارت دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به ازدواج با زن دین‌دار، تشویق نموده است.

مؤلف/ هم‌چنین حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به جبرئیل علیه السلام  فرمود: «چرا بیش از به دیدنِ ما نمی‌آیی؟» لذا این آیه نازل شد:

﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّکَۖ لَهُۥ مَا بَیۡنَ أَیۡدِینَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَیۡنَ ذَٰلِکَۚ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّٗا ٦٤           [مریم: ٦٤]       

ما تنها به فرمان پروردگارت فرود می‌آییم. پروردگار، آینده، گذشته و حالِ ما را می‌داند. و پروردگارت فراموش‌کار نیست.

از این حدیث چنین برداشت می‌کنیم که دعوت کردن اهل خیر به خانه‌ی خود، کارِ نیک و پسندیده‌ایست؛ لذا چه خوب است بندگان نیک و شایسته‌ی الله را به خانه‌ی خود دعوت کنیم تا از هم‌صحبتی و هم‌نشینی با آنان، نفع ببریم.

و از حدیث ابوهریرهt درمی‌یابیم که همسر نیکوکار و دین‌دار، به شوهرش در زمینه‌ی اطاعت و بندگی الله عزوجل  کمک می‌کند.

پیش‌تر این نکته بیان شد که هم‌نشین نیک مانندِ دارنده‌ی مشک (عطار) است که اگر به تو مشکی نبخشد یا نفروشد، لااقل بوی خوشی از او به تو می‌رسد. مؤلف/ نیز احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است؛ از جمله این‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «هرکسی، بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و هم‌نشینی دارد». یعنی انسان، به میزان ارتباطش با دوستان خویش، از آنان اثر می‌پذیرد و به خلق و خو، و دین و آیین آنان درمی‌آید؛ اگر با اهل خیر رفاقت نماید، جزو نیکوکاران می‌شود و اگر با دوستان بد هم‌نشینی کند، در جرگه‌ی بدکاران قرار می‌گیرد. از این احادیث و امثال آن، چنین نتیجه‌گیری می‌کنیم که انسان باید دوستان خوبی برای خود انتخاب کند، با آنان نشست و برخاست داشته باشد و از دوستان نیک خود به خانه‌اش دعوت نماید تا از خیر و برکت این دوستی، بهره ببرد.

***

373- وعن أَنسٍt أَنَّ أَعرابِـیًّا قال لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : مَتَى السَّاعَة؟ قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟» قال: حُبَّ الله ورسولِهِ قال: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». [متفقٌ علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([11])

وفی روایةٍ لهما: مَا أَعْدَدْتُ لَهَا مِنْ کَثِیرِ صَوْمٍ، وَلا صَلاةٍ ، وَلا صَدَقَةٍ، وَلَکِنِّی أُحِبُّ الله وَرَسُولَه.

ترجمه: انسt می‌گوید: صحرانشینی از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: قیامت، چه زمانی فرامی‌رسد؟ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چه چیزی برای قیامت آماده کرده‌ای؟» پاسخ داد: محبت الله و پیامبرش را. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «تو با کسی خواهی بود که دوست داری».

و در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است: (صحرانشین پاسخ داد:) من، روزه، نماز و صدقه‌ی فراوانی برای آخرت خود آماده نکرده‌ام؛ اما الله و پیامبرش را دوست دارم.

374- وعن ابنِ مسعودٍt قال: جاءَ رَجُلٌ إِلى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: یا رسول الله کَیْفَ تَقُولُ فی رَجُلٍ أَحبَّ قَوْمًا وَلَمْ یلْحَقْ بِهِم؟ فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». [متفقٌ علیه]([12])

ترجمه: ابن مسعودt می‌گوید: مردی نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و پرسید: ای رسول‌خدا! درباره‌ی شخصی که گروهی را دوست دارد، ولی در عمل به آنان نمی‌رسد، چه می‌گویید؟ فرمود: «شخص با کسی خواهد بود که او را دوست دارد».

375- وعن أبی هُریرةt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «النَّاسُ معَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، خِیَارُهُمْ فی الجَاهِلِیَّةِ خِیارُهُمْ فی الإِسْلامِ إِذَا فَقهُوا. وَالأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجنَّدَةٌ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ، وَمَا تَنَاکَرَ مِنْهَا، اخْتَلَفَ». [روایت مسلم]([13])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مردم، مانند معادن طلا و نقره هستند؛ آنان که در جاهلیت، بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند، البته به‌شرطی که شناخت و دانش دینی داشته باشند. و ارواح، مانند سپاهیان و دسته‌های گوناگون یک سپاه هستند؛ آن‌ها که یکدیگر را بشناسند (و ویژگی‌های یکسانی داشته باشند)، با هم الفت می‌گیرند و آن‌ها که یکدیگر را نشناسند، از هم دور می‌شوند و با هم اُنس نمی‌گیرند».

 

 

376- وروى البخاری قولَهُ: «الأَرْوَاحُ» إلخ مِنْ روایة عائشة رضی الله عنها.([14])

ترجمه: بخاری/ نیز این حدیث را از واژه‌ی «الأَرْوَاحُ» تا پایانِ آن، از ام‌المؤمنین عایشه$ روایت کرده است.

377- وعن أُسیْرِ بْنِ عَمْرٍو ویُقال: ابْنُ جابِر وهو «بضم الهمزةِ وفتح السین المهملة» قال: کَانَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِt إِذا أَتَى عَلَیْهِ أَمْدادُ أَهْلِ الْیمنِ سأَلَهُم: أَفیکُمْ أُوَیْسُ بْنُ عَامِر؟ حتَّى أَتَى عَلَى أُوَیْسٍt، فقال له: أَنْتَ أُویْس بْنُ عامِر؟ قال: نَعَم، قال: مِنْ مُرَادٍ ثُمَّ مِنْ قَرَن؟ قال: نعَم، قال: فکَانَ بِکَ بَرَص، فَبَرَأْتَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَم؟ قال: نَعَم. قال: لَکَ والِدَة؟ قال: نَعَم.

قال سَمِعْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «یَأْتِی علَیْکُمْ أُوَیْسُ بْنُ عَامِرٍ مع أَمْدَادِ أَهْلِ الْیَمَنِ مِنْ مُرَاد، ثُمَّ مِنْ قَرَنٍ کَانَ بِهِ بَرَصٌ، فَبَرَأَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَم، لَهُ وَالِدَةٌ هُو بِها برٌّ لَوْ أَقْسمَ على الله لأَبَرَّه، فَإِن اسْتَطَعْتَ أَنْ یَسْتَغْفِرَ لَکَ فَافْعَلْ». فَاسْتَغْفِرْ لی فَاسْتَغْفَرَ لَهُ.

فقال له عُمَر: أَیْنَ تُرِید؟ قال: الْکُوفَةَ، قال: أَلا أَکْتُبُ لَکَ إِلى عَامِلهَا؟ قال: أَکُونُ فی غَبْراءِ النَّاسِ أَحبُّ إِلَیَّ.

فَلَمَّا کَانَ مِنَ العَامِ المُقْبِلِ حَجَّ رَجُلٌ مِنْ أشْرَافِهِم، فَوافَقَ عُمَر، فَسَألَهُ عَنْ أُوَیْس، فَقال: تَرَکْتُهُ رَثَّ البَیْتِ قَلیلَ المَتَاع، قال: سَمِعْتُ رَسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «یَأتِی عَلَیْکُمْ أُوَیْسُ بْنُ عَامِرٍ مَعَ أمْدَادٍ مِنْ أهْلِ الیَمَنِ مِنْ مُرَاد، ثُمَّ مِنْ قَرَن، کَانَ بِهِ بَرَصٌ فَبَرَأَ مِنْهُ إلاَّ مَوضِعَ دِرْهَم، لَهُ وَالِدَةٌ هُوَ بِهَا بَرٌّ لَوْ أقْسَمَ عَلَى اللهِ لأَبَرَّه، فَإنِ اسْتَطْعتَ أنْ یَسْتَغْفِرَ لَک، فَافْعَلْ». فَأتَى أُوَیْسًا، فَقال: اسْتَغْفِرْ لِی. قال: أنْتَ أحْدَثُ عَهْداً بسَفَرٍ صَالِح، فَاسْتَغْفِرْ لی. قال: لَقِیتَ عُمَر؟ قال: نَعَم، فاسْتَغْفَرَ لَه، فَفَطِنَ لَهُ النَّاس، فَانْطَلَقَ عَلَى وَجْهِه. [روایت مسلم]([15])

وفی روایة لمسلم أیضاً عن أُسَیْر بن جابرt: أنَّ أهْلَ الکُوفَةِ وَفَدُوا عَلَى عُمَرَt، وَفِیهمْ رَجُلٌ مِمَّنْ کَانَ یَسْخَرُ بِأُوَیْس، فَقَالَ عُمَر: هَلْ هاهُنَا أَحَدٌ مِنَ القَرَنِیِّین؟ فَجَاءَ ذلِکَ الرَّجُل، فَقَالَ عمر: إنَّ رَسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  قَدْ قال: «إنَّ رَجُلاً یَأتِیکُمْ مِنَ الیَمَنِ یُقَالُ لَه: أُوَیْس، لاَ یَدَعُ بالیَمَنِ غَیْرَ أُمٍّ لَه، قَدْ کَانَ بِهِ بَیَاضٌ فَدَعَا الله تَعَالَى، فَأذْهَبَهُ إلاَّ مَوضِعَ الدِّینَارِ أَو الدِّرْهَم، فَمَنْ لَقِیَهُ مِنْکُم، فَلْیَسْتَغْفِرْ لَکُمْ».

وفی روایة لَه: عَنْ عُمَرَt قال: إنِّی سَمِعْتُ رَسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یقول: «إنَّ خَیْرَ التَّابِعِینَ رَجُلٌ یُقَالُ لَه: أُوَیْس، وَلَهُ وَالِدَةٌ وَکَانَ بِهِ بَیَاض، فَمُرُوه، فَلْیَسْتَغْفِرْ لَکُمْ».

ترجمه: اُسَیر بن عمرو یا ابن‌جابر، می‌گوید: هرگاه عده‌ای از نیروهای پشتیبانی یمن نزد عمر بن خطابt  می‌آمدند، عمرt از آن‌ها می‌پرسید: آیا اویس بن عامر با شماست؟ تا این‌که سرانجام، عمرt اویسt را دید و از او پرسید: آیا تو، اویس بن عامر هستی؟ پاسخ داد: بله. سؤال کرد: از قبیله‌ی مراد و از تیره‌ی قَرَن؟ گفت: بله. پرسید: آیا مبتلا به بیماری پیسی بوده‌ای و سپس بهبود یافته‌ای و تنها به‌اندازه‌ی یک درهم از آن باقی مانده است؟ گفت: بله. عمرt پرسید: مادری هم داری؟ اویسt گفت: بله. عمرt گفت: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «اویس بن عامر از قبیله‌ی مراد از تیره‌ی قَرَن، با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما خواهد آمد؛ او، پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری به‌اندازه‌ی یک درهم در بدنش باقی مانده است. اویس، مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت می‌کند و چون به نام الله سوگند یاد کند، الله متعال، سوگندش را تحقق می‌بخشد. پس اگر توانستی، از او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید». آن‌گاه عمرt به اویس گفت: برای من طلب آمرزش کن. اویس برای او درخواست آمرزش کرد.

عمرt از او پرسید: به کجا می‌روی؟ جواب داد: کوفه. عمرt فرمود: آیا می‌خواهی برای تو نامه‌ای به کارگزار (والی) کوفه بنویسم؟ اویسt جواب داد: دوست دارم در میان فقرا و عموم مردم باشم.

سال بعد یکی از اشراف کوفه به حج رفت و با عمرt ملاقات کرد؛ عمرt حال اویس را از او جویا شد. آن مرد گفت: او را در حالی آن‌جا گذاشتم که خانه‌ای قدیمی و اندکی وسایل داشت. عمرt گفت: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «اویس بن عامر از قبیله‌ی مراد از تیره‌ی قَرَن، با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما خواهد آمد؛ او، پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری به‌اندازه‌ی یک درهم در بدنش باقی مانده است. اویس، مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت می‌کند و چون به نام الله سوگند یاد کند، الله متعال، سوگندش را تحقق می‌بخشد. پس اگر توانستی، از او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید». پس از مدتی، آن مرد نزد اویس رفت و به او گفت: برای من طلب آمرزش کن. اویسt گفت: تو، به‌تازگی از سفری نیک برگشته‌ای؛ پس تو برای من آمرزش بخواه. و سپس پرسید: آیا با عمر ملاقات کردی؟ گفت: بله؛ و برای او طلب آمرزش نمود. سپس مردم او را شناختند؛ لذا اویس آن‌جا را ترک کرد و رفت.

هم‌چنین در روایتی از مسلم به‌نقل از اسیر بن جابرt آمده است: گروهی از اهالی کوفه، نزد عمرt آمدند؛ در میان آن‌ها، مردی بود که اویس را مسخره می‌کرد. عمرt پرسید: آیا مردی از طایفه‌ی قَرَن، این‌جاست؟ آن مرد جلو آمد. عمرt گفت: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «مردی از یمن به نام اویس نزدتان می‌آید و تنها کسی که در یمن دارد، مادرِ اوست. وی، به بیماری پیسی مبتلا بود که دعا کرد و الله متعال، او را شفا داد و هیچ اثری از آن، جز به‌اندازه‌ی یک دینار یا درهم، روی بدنش باقی نمانده است. هرکس از شما، او را ببیند، از او طلب آمرزش کند».

در روایتی دیگر از مسلم آمده است: عمرt می‌گوید: از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «بهترین تابعین، مردی به نام اویس است و مادری دارد؛ او به بیماریِ پیسی مبتلا بوده است؛ از او بخواهید که برای شما درخواست آمرزش نماید».

378- وعن عمرَ بنِ الخطابt قال: اسْتَأْذَنْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  فی العُمْرَةِ، فَأَذِنَ لی، وقال: «لا تَنْسَنَا یا أُخَیَّ مِنْ دُعَائِکَ»، فقال کَلِمَةً مَا یسُرُّنی أَنَّ لی بِهَا الدُّنْیَا.

وفی روایةٍ قال: «أَشْرِکْنَا یَا أُخَیَّ فی دُعَائِکَ». [حدیث صحیحی‌ست که ابوداود روایت کرده و ترمذی، آن را حسن صحیح دانسته است.]([16])

ترجمه: عمر بن خطابt می‌گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای ادای عمره اجازه خواستم؛ به من اجازه داد و فرمود: «برادرم! ما را از دعای خود فراموش مکن». سخنی گفت که حاضر نیستم آن را با تمام دنیا عوض کنم.

و در روایتی آمده است: فرمود: «برادرم! ما را در دعای خود شریک کن».

379- وعن ابن عُمرَ رضی الله عنهما قال: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  یَزُورُ قُبَاءَ رَاکِبًا وَماشِیًا، فَیُصلِّی فِیهِ رَکْعتَیْنِ. [متفقٌ علیه]([17])

وفی روایةٍ: کان النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم  یَأْتی مَسْجِدَ قُبَاءَ کُلَّ سبْتٍ رَاکِبًا وَمَاشِیاً وکَانَ ابْنُ عُمَرَ یفعله.

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سواره و پیاده به مسجد قبا می‌رفت و در آن‌جا دو رکعت نماز می‌خواند.

و در روایتی دیگر آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روزهای شنبه، سواره و پیاده به مسجد قبا می‌رفت. ابن‌عمر نیز همین کار را انجام می‌داد.

شرح

این احادیث درباره‌ی همان موضوعی‌ست که مؤلف/ در باب «ملاقات اهل خیر و هم‌نشینی، هم‌صحبتی و دوستی با آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان و زیارتِ مکان‌های دارای فضل» ذکر کرده است.

در نخستین حدیث که از انس بن مالکt می‌باشد، آمده است: صحرانشینی از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: ای رسول‌خدا! قیامت، چه زمانی فرامی‌رسد؟ رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  از او سؤال کرد: «چه چیزی برای قیامت آماده کرده‌ای؟» پاسخ داد: محبت الله و پیامبرش را.

این حدیث، نشان‌گر اینست که انسان، همواره باید در فکر آخرت و مرگِ خویش باشد یا در این بیندیشد که در کدامین سرزمین یا چگونه و در چه حالی خواهد مرد؛ آیا ختم به خیر خواهد شد و فرجام نیکی خواهد داشت یا عاقبتِ بدی در انتظار اوست؟ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از بیابان‌نشین، سؤال کرد: «چه چیزی برای قیامت آماده کرده‌ای؟» یعنی درباره‌ی زمان قیامت سؤال نکن؛ زیرا در هر صورت، فرا می‌رسد. الله متعال، می‌فرماید:

﴿یَسۡ‍َٔلُکَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا ٦٣    [الأحزاب : ٦٣]            

مردم از تو درباره‌ی رستاخیز می‌پرسند. بگو: علمش تنها نزد الله است. و چه می‌دانی؟ شاید رستاخیز نزدیک باشد.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِیبٞ ١٧                                    [الشورى: ١٧] 

و تو چه می‌دانی؟ شاید قیامت نزدیک باشد.

مسأله اینست که آیا چیزی برای قیامت آماده کرده‌ای؟ آیا کرداری داری؟ آیا به سوی پروردگارت توبه و انابت نموده‌ای؟ آیا از گناهانت توبه کرده‌ای؟ مهم، این‌هاست.

حدیث عبدالله بن مسعودt و حدیثِ پس از آن، نشان‌گر اهمیت و فضیلت محبت و دوستی با الله و پیامبر اوست و نشان می‌دهد که هر کسی، با گروهی خواهد بود که دوستشان دارد؛ چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «شخص با کسی خواهد بود که دوست دارد».

انسt می‌گوید: پس از نعمتِ اسلام، هیچ سخن و نعمتی به‌اندازه‌ی این حدیث، برای ما شادی‌بخش نبوده است؛ من، الله و پیامبرش را دوست دارم؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر و عمر را دوست دارم و امیدوارم روز قیامت با آنان باشم. زیرا هر کسی، با دوستان خود خواهد بود و وقتی انسان، جمعی را دوست بدارد، با آنان اُنس و الفت می‌یابد و خود را به اخلاق آن‌ها آراسته می‌سازد و از آن‌ها الگوبرداری می‌کند؛ این، طبیعت بشر است.

اما حدیث عمر بن خطابt که قصدِ عمره داشت و بدین منظور از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اجازه خواست، حدیث ضعیفی‌ست؛ گرچه مؤلف/، آن را صحیح دانسته است. زیرا روش مؤلف/، اینست که وقتی حدیثی درباره‌ی فضایل اعمال ‌باشد، در مورد صحت و ضعف آن و نیز عمل به آن، سخت نمی‌گیرد؛ این امر، گرچه برخاسته از حسن نیت است، اما باید روش درست را مد نظر قرار داد و به‌یاد داشت که صحیح، صحیح است و ضعیف، ضعیف. علاوه بر این، احادیث صحیح زیادی درباره‌ی فضایل اعمال وجود دارد که ما را از احادیث ضعیف، بی‌نیاز می‌سازد.

آری؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داد که هرکس اویس قرنی را ببیند، از او درخواست دعا کند؛ این، مخصوص او بوده است؛ زیرا او در نیکی به مادرش کوتاهی نمی‌کرد و الله متعال، می‌خواست نام و آوازه‌اش را بلند بگرداند. از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دستور نداد که مسلمانان، از هرکسی درخواست دعا نمایند؛ در صورتی که افرادی چون ابوبکرt و دیگر صحابه به‌مراتب از اویسt برتر بوده‌اند و در این هیچ شک و تردیدی وجود ندارد لذا درست، اینست که انسان از کسی درخواست دعا نکند؛ گرچه آن شخص، بسیار نیکوکار باشد. زیرا این، نه رهنمود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است و نه روش خلفای راشدینy. البته اگر دعا، دعایی عام باشد، مانند دعا برای نزول باران یا از میان رفتن فتنه‌ها و امثال آن، درخواست دعا، اشکالی ندارد؛ زیرا در چنین مواردی، مصلحت عمومی در میان است، نه مصلحت شخصی. همان‌طور که درخواست کمکِ مالی برای یک فقیر، ایرادی ندارد و سزاوار نکوهش نیست. ناگفته نماند که اگر صحابهy از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درخواست دعا کرده‌اند، این هم مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بوده است؛ چنان‌که باری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از هفتاد هزار نفر سخن گفت که بدون حساب و عذاب وارد بهشت می‌شوند؛ عکاشه بن محصنt برخاست و گفت: ای رسول‌خدا! دعا کن که الله، مرا جزو این‌ها قرار دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «تو، جزو آنان هستی». شخص دیگری برخاست و همین درخواست را مطرح کرد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت».([18])

یا همان‌طور که زنی به رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  عرض کرد: من، «صرع» دارم؛ وقتی بی‌هوش می‌شوم، برهنه می‌گردم. از الله بخواه تا مرا شفا دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «إِن شئْتِ صَبَرْتِ ولکِ الْجنَّةُ، وإِنْ شِئْتِ دعَوْتُ الله تَعالَى أَنْ یُعافِیَکِ».([19]) یعنی: «اگر می‌خواهی، صبر کن. و در عوض، بهشت از آنِ تو خواهد بود. و اگر می‌خواهی، برایت دعا می‌کنم تا الله تو را شفا دهد». گفت: صبر می‌کنم. ولی (هنگام بی‌هوشی) برهنه می‌شوم. از الله بخواه تا بدنم نمایان نشود. و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برایش دعا کرد.

لذا درخواست دعا، ویژه‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بوده است؛ یعنی تا زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  زنده بود، می‌توانستند از ایشان درخواست دعا کنند، ولی از دیگران، خیر. البته اگر درخواست دعا برای مصلحت دیگران باشد، نه برای مصلحت شخصی، ایرادی ندارد؛ مثلاً از کسی بدین نیت درخواست دعا می‌کنیم که از ثواب دعا کردن برخوردار شود، درست است؛ هم‌چنین اگر درخواست دعا بر این اساس باشد که الله عزوجل  دعای مسلمان در حق مسلمان را می‌پذیرد، ایرادی ندارد؛ زیرا وقتی مسلمانی در تنهایی، برای برادر مسلمانش دعا می‌کند، فرشته‌ای می‌گوید: «آمین و برای تو نیز این دعا قبول شود». چون اعمال، به نیت‌ها بستگی دارند. لذا همان‌گونه که امام شافعی/ گفته است: درخواست دعا از دیگران برای خود یا برای مصلحت شخصی، نکوهیده است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از یارانش بیعت گرفت که از هیچ‌کس چیزی درخواست نکنند.

***




([1]) پیشنهاد می‌شود خواننده‌ی گرامی، به توضیحاتی که شارح/ در پایان همین باب، درباره‌ی درخواست دعا از دیگران داده است، توجه فرماید. [مترجم]

([2]) صحیح مسلم، ش: 2454؛ به توضیح علامه آلبانی/ درباره‌ی این حدیث، در مقدمه‌ی کتاب مراجعه کنید.

([3]) صحیح مسلم، ش: 2567.

([4]) صحیح الجامع الصغیر، ش: 6378؛ و صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 1633؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 5015 این حدیث را حسن لغیره دانسته است.

([5]) صحیح بخاری، ش: (2104، 5534)؛ و صحیح مسلم، ش: 2628.

([6]) صحیح بخاری، ش: 5090؛ و صحیح مسلم، ش: 1466.

([7]) صحیح بخاری، ش:4731.

([8]) صحیح الجامع، ش: 7341؛ و صحیح ابی‌داود، آلبانی/، ش: 4045؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 5018 این حدیث را حسن دانسته است.

([9]) صحیح الجامع، ش: 3545؛ السلسلة الصحیحة، ش: 927؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 5019 این حدیث را حسن دانسته است.

([10]) صحیح بخاری، ش: 6170؛ صحیح مسلم، ش: 2641.

([11]) صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: 3688؛ و صحیح مسلم، ش: 2639.

([12]) صحیح بخاری، ش: 6169؛ و صحیح مسلم، ش:2640

([13]) روایت بخاری به همین مضمون، ش: 3493؛ و صحیح مسلم، ش: 2638.

([14]) صحیح بخاری، ش: 3336 به‌صورت معلّق؛ آلبانی/ در صحیح الأدب المفرد، ش: 691، این حدیث را صحیح دانسته است.

([15]) صحیح مسلم، ش: 2542.

([16]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف ابی‌داود، آلبانی/، ش: 322؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 2248 گفته است: اسناد این دو روایت، ضعیف است و نباید به ‌این‌که برخی از بزرگان حدیث، آن را نقل کرده‌ و درباره‌اش سکوت کرده‌اند، فریفته شد».

([17]) صحیح بخاری، ش: 1194؛ و صحیح مسلم، ش: 1399.

([18]) بخاری، ش: 5705؛و مسلم، ش: 218 به‌نقل از عمران بن حصینt؛ و نیز روایت: بخاری، ش: (5752، 6541) و مسلم، ش: 220 به‌نقل از ابن‌عباس$؛ و هم‌چنین روایت: بخاری، ش: 6542، و مسلم، ش: 216 به‌نقل از ابوهریرهt.

([19]) صحیح بخاری، ش: 5652؛ و صحیح مسلم، ش: 2576 به‌نقل از ابن عباس$.

44- باب: گرامی‌داشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران

44- باب: گرامی‌داشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران

الله متعال، می‌فرماید:

﴿قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٩  [الزمر: ٩]       

بگو: آیا کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند، برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند.

352- وعن أبی مسعودٍ عُقبةَ بنِ عمرٍو البدریِّ الأنصاریِّt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «یَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤهُمْ لِکتَابِ اللَّه، فَإِنْ کَانُوا فی الْقِراءَةِ سَواء، فَأَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنْ کَانُوا فی السُّنَّةِ سَوَاء، فَأَقْدمُهُمْ هِجْرَةً، فَإِنْ کانُوا فی الهِجْرَةِ سَوَاء، فَأَقْدَمُهُمْ سِنًّا وَلا یَؤُمَّنَّ الرَّجُلُ الرَّجُلَ فی سُلْطَانِه، وَلا یَقْعُدُ فی بیْتِهِ على تَکْرِمتِهِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ». [روایت مسلم]([1])

وفی روایةٍ لَه: «فَأَقْدمهُمْ سِلْمًا» بَدل «سِنًّا» أَیْ إِسْلاما.

وفی روایة: «یَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤهُمْ لِکتَابِ اللَّه، وأَقْدمُهُمْ قِراءَةً، فَإِنْ کَانَتْ قِراءَتُهمْ سَواءً فَیَؤُمُّهم أَقْدمُهُمْ هِجْرةً، فَإِنْ کَانوا فی الهِجْرَةِ سوَاء، فَلْیَؤُمَّهُمْ أَکْبرُهُمْ سِنًّا».

ترجمه: ابومسعود، عقبه بن عمرو بدری انصاریt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی برای مردم امامت دهد که کتاب‌الله را بهتر قرائت می‌کند و اگر در قرائت قرآن، برابر بودند، هر یک از آن‌ها که نسبت به سنت، داناتر است، پیش‌نماز شود؛ و اگر در دانش سنت مساوی بودند، کسی که زودتر هجرت نموده است، امامت نماید و اگر در هجرت برابر بودند، مسن‌ترین آن‌ها امامت کند؛ و هیچ‌کس در محدوده‌ی تحت اختیارِ شخصی دیگر، برای او امامت نکند و هیچ‌کس در خانه‌ی کسی جز به اجازه‌ی او در محلّ مخصوص صاحب‌خانه ننشیند».

و در روایتی دیگر از مسلم به‌جای «مسن‌ترین آن‌ها»، آمده است: «کسی که زودتر مسلمان شده است».

و در روایتی آمده است: «کسی برای مردم امامت دهد که کتاب‌الله را بهتر قرائت می‌کند و سابقه‌ی بیش‌تری در قرائت دارد؛ و اگر قرائت آن‌ها یکسان بود، کسی که زودتر هجرت نموده است، امامت نماید و اگر در هجرت، برابر بودند، مسن‌ترین آن‌ها پیش‌نماز شود».

353- وعنه قال: کان رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  یَمْسحُ منَاکِبَنَا فی الصَّلاةِ وَیَقُول: «اسْتَوُوا وَلا تَخْتلِفُوا، فَتَخْتَلِفَ قُلُوبُکُم، لِیَلِنی مِنکُمْ أُولوا الأَحْلامِ والنُّهَى، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهم، ثُمَّ الذین یلونَهم». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابومسعود انصاریt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  هنگامِ نماز، شانه‌های ما را با دستانش برابر یکدیگر قرار می‌داد و می‌فرمود: «راست و برابر بایستید و نابرابر و نامنظم نایستید که دل‌هایتان دچار اختلاف می‌شود. افرادِ بالغ و عاقل، پشتِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجه‌ی بعد هستند و به همین ترتیب کسانی که در مراتب بعدی قرار دارند».‌

شرح

مؤلف رحمه الله ، بابی بدین عنوان گشوده است: «باب: گرامی‌داشت علما و سرآمدان دینی و مقدم قرار دادن آنان بر دیگران». منظور مؤلف رحمه الله  از علما، عالمان دین و شریعت‌اند که وارثان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند. آری! علما، وارثان پیامبران الهی هستند؛ زیرا پیامبران، درهم و دیناری از خود به عنوان ارث نمی‌گذارند و آن‌چه از آن‌ها برجای می‌ماند، صدقه است؛ چنان‌که فاطمه و عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  (و نیز هیچ‌یک از همسران رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم ) هیچ ثروتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ارث نبردند؛ زیرا تنها ارثی که پیامبران از خود برجا می‌گذارند، علم توحید و دانش شریعت است. بنابراین، علم شرعی، همان دانش مربوط به رهنمودهای الهی‌ست که هرکس از این دانش ارزشمند بهره‌مند شود و چیزی کسب کند، بهره‌ی فراوانی از میراث علما نصیبش شده است. وقتی پیامبران مقام و جایگاه والا و شایسته ای دارند، وارثان آن‌ها نیز از این جایگاه والا، بی‌نصیب نیستند و بهره‌ی وافری از این رتبه‌ی عالی دارند و باید حقّ آن‌ها را ادا کرد و احترامشان را نگه داشت. و چون این مسأله، خیلی مهم و حایز اهمیت است، مؤلف رحمه الله  بابی درباره‌ی احترام علما گشوده است.

با گرامی‌داشت علماست که جایگاه والای دین و شریعت، حفظ می‌شود؛ زیرا علما، حاملان شریعت‌اند. و برعکس، اهانت به علما، توهین به شریعت است؛ زیرا اگر علمای دین، خوار و زبون شوند و از چشم مردم بیفتند، آیین و شریعتی که علما حمل می‌کنند، جایگاه خود را از دست می‌دهد و دیگر، ارزش و منزلتی در نزد مردم ندارد و هرکس، با دیده‌ی تحقیر به علما می‌نگرد و بدین‌سان دین و آیین، در معرض نابودی و تباهی قرار می‌گیرد.

حفظ حرمت و آبروی مسؤولان و حکام نیز در چارچوب آموزه‌های دینی، واجب است؛ زیرا اگر حکام و مسؤولان اجرایی، از چشم مردم بیفتند و حرمت و احترامی در نزد مردم نداشته باشند، امنیت و آرامش جامعه از میان می‌رود و نابسامانی و هرج و مرج، جای‌گزین امنیت و آسایش می‌گردد و قدرت حاکمیت، ضعیف می‌شود و بدین‌سان سنگ روی سنگ، بند نمی‌آید.

اگر علما و حکام، در برابر مردم تحقیر شوند، آیین و شریعت، رو به تباهی می‌نهد و امنیت و آرامش از میان می‌رود و ناهنجاری‌های فراوانی در جامعه پدیدار می‌گردد؛ بدین‌سان هرکسی، خود را عالِم می‌پندارد و هرکسی، خود را در مقام فرماندار و حاکم می‌بیند و شریعت و جامعه در آستانه‌ی نابودی قرار می‌گیرند. از این‌رو الله متعال، به اطاعت و فرمان‌برداری از صاحبان امور که همان علما و حکام هستند، دستور داده و فرموده است:

﴿هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٩[الزمر: ٩] 

 ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمان‌برداری نمایید).

وقتی به علما و حکام، بی‌حرمتی شود، عوام و توده‌ی مردم با شنیدن فتوا و دیدگاه شرعی یک عالم می‌گویند: زیاد مهم نیست؛ فلان‌عالم دیدگاهِ دیگری دارد. یا می‌گویند: آقای فلانی، چیزی گفته است که خود می‌‌داند؛ ولی ما هم می‌دانیم. چنان‌که گاه شنیده می‌شود که برخی از افراد بی‌خرد و سبک‌سر همین‌که دیدگاه امام احمد حنبل را می‌‌شنوند یا به آن‌ها گفته می‌شود که این، دیدگاه شافعی، یا مالک، یا ابوحنیفه، یا سفیان و امثال آن‌هاست، می‌گویند: آن‌ها، دیدگاه خود را داشته‌اند و ما، دیدگاه خود را داریم! حال، باید از چنین افرادی سؤال کرد: شما کیستید که خود را با این کم‌علمی و ضعف و قصور علمی، هم‌پایه و هم‌‌سان ائمه رحمهم‌الله می‌پندارید؟! وقتی مردم، با دیده‌ی تحقیر به علما بنگرند، هرکسی خود را عالم، بلکه علامه و اهل فتوا می‌پندارد و ادعا می‌کند که من، دریای بی‌کران علم و معرفت هستم! و بدین‌سان هیچ عالمی نمی‌ماند و هرکس، هرگونه که بخواهد، اظهار نظر می‌کند و هرطور که میلش باشد، فتوا می‌دهد و آن‌گاه شریعت، به سبب عمل‌کردِ بی‌خردانه‌ی چنین جاهلانی، پاره‌پاره می‌شود و از میان می‌رود.

همین‌طور اگر مردم نسبت به حکام و مسؤولان خود بدبین شوند، دیگر حاضر نیستند که از آن‌ها اطاعت کنند. وقتی فرمان حاکم یا مسؤولی با رده‌ی پایین‌تر به کسی برسد، می‌گوید: امکان ندارد از او اطاعت کنم؛ زیرا این اشکال و آن اشکال را دارد. باید گفت: اگر مسؤولی، مشکلی دارد، گناهش با خودِ اوست و وظیفه‌ی شهروندان، اینست که در چاچوب شریعت از فرمانروای خود اطاعت نمایند؛ گرچه حاکم یا فرمانروای آن‌ها، شراب‌خوار باشد یا چندین چند فسق و فجور از او سر بزند. زیرا تا زمانی کفر آشکاری از آنها ندیده‌ایم و برای آن، دلیل و برهانی قطعی از سوی الله نداریم، اطاعت و فرمان‌برداری از آنان، واجب است؛ گرچه فاسق و ستم‌گر باشند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «اسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ ضَرَبَ ظَهْرَکَ وَأَخَذَ مَالَکَ».([3]) یعنی: «حرف‌شنوی و فرمان‌برداری نما؛ هرچند تو را بزند و اموالت را غصب کند». هم‌چنین به یارانش درباره‌ی کوتاهی‌های حکام در انجام وظیفه فرمود: «اسْمَعُوا وَأَطِیعُوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِمْ مَا حُمِّلُوا وَعَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ».([4]) یعنی: «شما حرف‌شنوی و اطاعت نمایید؛ زیرا آن‌ها درباره‌ی وظایف خود مسؤولند و شما درباره‌ی وظایفی که بر دوش شماست، مسؤولید». به عبارت دیگر، شما باید به وظیفه‌ی خود عمل کنید.

اما کسانی که دوست دارند حکام و فرمانروایان ما، همانند ابوبکر، عمر، عثمان و علیy باشند، باید بدانند که تحقق چنین ممکن نیست؛ ما باید همانند شهروندان آن زمان باشیم، یعنی صحابه یا مثل صحابه باشیم تا حکام ما مثل خلفای راشدین شوند. ولی متأسفانه بیش‌تر مردم و شهروندان جامعه، نسبت به وظایف خود کوتاهی می‌کنند و حتی مرتکب کارهای حرام می‌شوند؛ با این حال می‌خواهند که کسانی چون خلفای راشدین بر آنان حکومت کنند! این، غیرممکن است. لذا وظیفه‌ی ما، اطاعت و فرمان‌برداری‌ست و اگر حکام، مقصرند و در انجام وظایف خود کوتاهی می‌کنند، گناهش با خود آن‌هاست و این، دلیل نمی‌شود که از آن‌ها نافرمانی نماییم. بنابراین در صورتی که حرمت علما و حکام، حفظ نشود، دین و دنیا در آستانه‌ی نابودی و تباهی قرار می‌گیرند.

سپس مؤلف رحمه الله  به این آیه‌ی قرآن استدلال کرده است که الله عزوجل  می‌فرماید:

﴿هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٩

                                                                          [الزمر: ٩]     

بگو: آیا کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند، برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند.

یعنی بی‌گمان برابر نیستند؛ زیرا آدمِ بی‌علم، موصوف به صفت ناپسندیده‌ی جهل است و عالم، دارای صفت پسندیده‌ی علم و دانش. از این‌رو اگر به یک انسان عادی یا به یکی از پایین‌ترین افراد جامعه از لحاظ سواد، بگویید که «تو، جاهلی»، برافروخته و عصبانی می‌شود و به‌سختی واکنش نشان می‌دهد و این را رد می‌کند؛ و این، نشان‌گر اینست که جهل، یک عیب یا صفت ناپسندیده محسوب می‌شود و همه از آن گریزان هستند. و در مقابل، علم و دانش، صفت نیک و پسندیده‌ایست که علما را از سایر مردم، متمایز می‌گرداند. عالم، الله را از روی بصیرت و آگاهی عبادت می‌کند؛ می‌داند چگونه وضو بگیرد، چگونه نماز بخواند، چگونه زکات بدهد، چگونه روزه بگیرد، چگونه حج بگزارد، چگونه به پدر و مادرش نیکی کند، و چگونه صله‌ی رحم نماید. عالم، مردم را به سوی حقیقت و راه درست، راهنمایی می‌کند:

﴿أَوَ مَن کَانَ مَیۡتٗا فَأَحۡیَیۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا یَمۡشِی بِهِۦ فِی ٱلنَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُۥ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ لَیۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَا           [الأنعام: ١٢٢]                                                                                                  

آیا (دل)مرده­ای که زنده­اش کردیم و نوری فرارویش قرار دادیم که در پرتوش در میان مردم راه می­رود، مانند کسی‌ست که در تاریکی­ها به‌سر می‌برد و نمی­تواند از آن بیرون برود؟

امکان ندارد که این دو، برابر باشند؛ عالم، نورِ پرُفروغی‌ست که مردم، راه خود را به‌وسیله‌ی او می‌یابند و بدین‌وسیله الله عزوجل  بر درجات آن‌ها می‌افزاید؛ ولی جاهل، بینوایی‌ست که نه به خود سودی می‌رساند و نه به دیگران؛ بلکه نیازمندِ دیگران است؛ تازه اگر از روی جهلی که دارد، فتوا دهد، هم به زیان خود اوست و هم به زیان دیگران. لذا کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند، برابر نیستند.

سپس مؤلف رحمه الله  به حدیث عقبهt استدلال کرده است؛ عقبهt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی برای مردم امامت دهد که کتاب‌الله را بهتر قرائت می‌کند و اگر در علمِ قرائت، برابر بودند، هر یک از آن‌ها که نسبت به سنت، داناتر است، پیش‌نماز شود؛ و اگر در دانش سنت مساوی بودند، کسی که زودتر هجرت نموده است، امامت نماید و اگر در هجرت برابر بودند، کسی که زودتر مسلمان شده است، امامت کند». و در روایتی دیگر آمده است: «مسن‌ترین آن‌ها پیش‌نماز شود».

این، نشان می‌دهد که عالم بر دیگران مقدّم است؛ بدین ترتیب که ابتدا کسی که دانش بیش‌تری نسبت به کتاب دارد، امامت می‌دهد و سپس داناترین فرد نسبت به سنت رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم . یعنی بهترین و برترین فرد، در امور دینی مردم بر دیگران، مقدم است. لذا به ترتیبی که ذکر شد، هرکس برتر و داناتر باشد، پیش‌نماز می‌شود. البته این حکم، درباره‌ی مساجد یا موقعیت‌هایی‌ست که امامِ مشخصی ندارند. اما در مساجدی که امام مشخصی دارند، امام مسجد، خود امامت می‌دهد؛ گرچه در میان مردم (نمازگزاران) افرادی یافت شوند که صلاحیت علمی بیش‌تری داشته باشند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «و هیچ‌کس در محدوده‌ی تحت اختیارِ شخصی دیگر، برای او امامت نکند». لذا مسجدی که امام مشخصی دارد، جزو همین محدوده به‌شمار می‌آید. برخی از علما گفته‌اند: اگر کسی بدون اجازه‌ی امام مسجد، جلو برود و برای مردم امامت دهد، نمازشان باطل است و باید آن را اعاده کنند. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از این نوع امامت نهی نموده و نهی، مستلزم فساد یا بطلان است.

***

354- وعن عبد الله بن مسعودٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لِیَلِنی مِنْکُمْ أُولُوا الأَحْلامِ والنُّهَى، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ» ثَلاثاً «وإِیَّاکُم وهَیْشَاتِ الأَسْواقِ». [روایت مسلم]([5])

ترجمه: عبدالله بن مسعودt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «افرادِ بالغ و عاقل، پستِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجه‌ی بعد هستند».‌ و این را سه بار تکرار کرد و افزود: «(در مسجد و هنگام نماز جماعت) از بی‌نظمی، سر و صدا و به‌هم آمیختگیِ بازارها بپرهیزید».

355- وعن أبی یحْیى وَقیل: أبی مُحمَّد سَهْلِ بن أبی حَثْمةَ بفتح الحاءِ المهملة وإِسکان الثاءِ المثلثة الأَنصاریt قال: انْطَلَقَ عبْدُ الله بنُ سهْلٍ وَمُحیِّصَةُ ابْنُ مَسْعُودٍ إِلى خَیْبَرَ وَهِیَ یَوْمَئِذ صُلْح، فَتَفَرَّقَا. فَأَتَى مُحَیِّصةُ إِلى عبدِ الله بنِ سَهلٍ وهو یَتَشَحَّطُ فی دمهِ قَتیلاً، فدفَنَه، ثمَّ قَدِمَ المدِینَةَ فَانْطَلَقَ عَبْدُ الرحْمنِ بْنُ سَهْلٍ وَمُحَیِّصَةُ وَحُوِّیصةُ ابْنَا مسْعُودٍ إِلى النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم ، فَذَهَب عَبْدُ الرَّحْمنِ یَتَکَلَّمُ فقال: «کَبِّرْ، کَبِّرْ» وَهُوَ أَحْدَثُ القَوْم، فَسَکَت، فَتَکَلَّمَا فقال: «أَتَحْلِفُونَ وَتسْتَحِقُّونَ قَاتِلکُم؟» وَذَکَرَ تَمامَ الحدِیث. [متفقٌ علیه]([6])

ترجمه: ابویحیی یا ابومحمد، سهل بن ابی‌حثمه‌ی انصاریt می‌گوید: زمانی که اهل خیبر و مسلمانان در صلح به‌سر می‌بردند، عبدالله بن سهل و مُحَیِّصه بن مسعود به خیبر رفتند و آن‌جا از هم جدا شدند؛ پس از مدتی مُحَیِّصه، نزد عبدالله بن سهل بازگشت و دید که او کشته شده و در خون خود غلتیده است. پس او را دفن کرد و به مدینه بازگشت. عبدالرحمن بن سهل و دو پسر مسعود، یعنی مُحَیِّصه و حُوَیِّصه، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رفتند و عبدالرحمن که از همه کوچک‌تر بود، شروع به سخن گفتن کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بگذار تا بزرگ‌تر از تو سخن بگوید؛ بزرگ‌تر از تو سخن بگوید». لذا عبدالرحمن ساکت شد و آن‌دو (که بزرگ‌تر بودند)، سخن گفتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا سوگند می‌خورید که قاتل را می‌شناسید؟» و بقیه‌ی حدیث را ذکر کرد.

 

356- وعن جابرٍt أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  کَانَ یَجْمَعُ بیْنَ الرَّجُلَیْنِ مِنْ قَتْلَى أُحُدٍ یَعْنی فی القَبْر، ثُمَّ یَقُول: «أَیُّهُما أَکْثَرُ أَخْذاً لِلْقُرْآن؟» فَإِذَا أُشِیرَ لَهُ إلى أَحَدِهِمَا قَدَّمَهُ فی اللَّحْد. [روایت بخاری]([7])

ترجمه: جابرt می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هر دو نفر از کشته‌های احد را در یک قبر دفن می‌کرد و می‌پرسید: «کدام‌یک از این دو، بهره‌ی بیش‌تری از قرآن دارد؟» و هنگامی که به یکی از آن‌ها اشاره می‌شد، او را در قبر، لَحد مقدّم می‌کرد.

357- وعن ابن عُمرَ رضی الله عنهما أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قال: «أَرَانی فی المَنَامِ أَتَسَوَّکُ بِسِوَاک، فَجَاءَنِی رَجُلان، أَحدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الآخَر، فَنَاوَلْتُ السِّوَاکَ الأَصْغَر، فقیلَ لی: کَبِّر، فَدَفَعْتُهُ إِلى الأَکْبَرِ مِنْهُمَا». [روایت مسلم، به صورت «مسند» و روایت بخاری، به صورت «معلّق»]([8])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در خواب دیدم که مسواک می‌زنم. دو نفر نزد من آمدند؛ یکی، بزرگ‌تر بود و دیگری، کوچک‌تر. مسواک را به کوچک تر دادم. به من گفته شد: آن را به بزرگ‌تر بده. پس آن را به بزرگ‌تر دادم».

358- وعن أبی موسىt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّ مِنْ إِجْلالِ الله تعالى إِکْرَامَ ذى الشَّیْبةِ المُسْلِم، وَحَامِلِ الْقُرآنِ غَیْرِ الْغَالی فِیهِ، والجَافی عَنْهُ وإِکْرَامَ ذِی السُّلْطَانِ المُقْسِطِ». [حدیثی حسن است که ابوداود روایت کرده است.]([9])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «احترام و گرامی‌داشتِ پیرمرد مسلمان، و حافظ و عالِم قرآن که در آن زیاده‌روی یا کوتاهی نکند، و نیز احترام فرمانروا و صاحب‌قدرتِ عادل، جزوِ بزرگ‌داشت و تعظیم الله متعال است».

 

359- وعن عَمْرو بنِ شُعَیْب، عن أَبیِه، عن جَدِّهy قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَرْحَمْ صَغِیرَنَا، وَیَعْرِفْ شَرفَ کَبِیرِنَا». [حدیث صحیحی‌ست که ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند و ترمذی، آن را حسن صحیح دانسته است.]([10])

وفی روایة أبی داود: «حَقَّ کَبیرِنَا».

ترجمه: از عمرو بن شعیب از پدرش از جدشy روایت است که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که به کوچک‌تر ما رحم نکند و شرافت و احترام بزرگ‌ترِ ما را نگه ندارد، از ما نیست».

در روایت ابوداود آمده است: «حقّ بزرگ‌ترِ ما...».

360- وعن مَیْمُونَ بنِ أبی شَبِیبٍ رحمه اللهُ أَن عَائشَةَ رضی الله عنها مَرَّ بِها سَائِلٌ، فَأَعْطَتْهُ کِسْرَةً، وَمرّ بِهَا رَجُلٌ عَلَیْهِ ثِیَابٌ وهَیْئَةٌ، فَأَقْعَدتْه، فَأَکَلَ فَقِیلَ لَهَا فی ذلک؟ فقالت: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَنْزِلُوا النَّاسَ مَنَازِلَهُمْ». [ابوداود، این حدیث را روایت کرده و گفته است: «میمون، عایشه را ندیده است».]([11])

وَقَدْ ذَکَرَهُ مُسْلمٌ فی أَوَّلِ صَحِیحهِ تَعْلِیقاً فقال: وَذُکِرَ عَنْ عائِشَةَ رضی الله عنها قالت: أَمرنا رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  أَنْ نُنْزِل النَّاسَ مَنَازِلَهُم، وَذَکَرَهُ الحاکِمُ أَبُو عبدِ الله فی کِتابِهِ «مَعْرفَة عُلُومِ الحَدیث» وقال: هو حدیثٌ صحیح.

ترجمه: میمون بن ابی‌شبیب رحمه الله  می‌گوید: گدایی از کنار عایشه& گذشت. عایشه& تکه‌نانی به او داد. و نیز مردِ دیگری از کنارش گذشت که لباس و قیافه‌ی مناسب‌تری داشت؛ ام‌المؤمنین، او را نشاند (تا از او پذیرایی کند). آن مرد، غذا خورد. سپس درباره‌ی این فرق گذاشتن از ام‌المؤمنین& سؤال شد. پاسخ داد: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «هرکس را در جایگاه خودش قرار دهید».

مسلم، این حدیث را در ابتدای «صحیح» خود به‌صورت معلّق آورده و گفته است: گفته‌ می‌شود: عایشه& گفته است: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  به ما دستور داد که مردم را در جایگاهی قرار دهیم که درخورِ آن‌هاست. حاکم، ابوعبدالله نیز این روایت را در «مَعْرفَة عُلُومِ الحَدیث» آورده و گفته است: حدیث صحیحی‌ست.

361- وَعَنْ ابْن عَبَاسٍ رضی الله عنهما قال: قَدِمَ عُیَیْنَة بْنُ حِصْنٍ فَنَزلَ عَلَى ابْنِ أَخیِهِ الْحُر بْنِ قَیْس، وَکَانَ مِن النَّفَرِ الَّذِین یُدْنِیهِمْ عُمرُt وَکَانَ الْقُرَّاءُ أَصْحابَ مَجْلِسِ عُمَرَt وَمُشاوَرَتِهِ کُهولاً کَانُوا أَوْ شُبَّانا، فَقَالَ عُییْنَةُ لابْنِ أَخیِه: یَا ابْنَ أَخِى لَکَ وَجْهٌ عِنْدَ هَذَا الأمِیرِ فَاسْتَأْذِنْ لِی عَلَیْه، فاستَأذنَ فَأَذِنَ لَهُ عُمر. فَلَمَّا دخَلَ قال: هِیْ یا ابْنَ الْخَطَّاب، فَوَاللَّه مَا تُعْطِینَا الْجَزْلَ وَلا تَحْکُمُ فِینَا بالْعَدْل، فَغَضِبَ عُمَرُt حتَّى هَمَّ أَنْ یُوقِعَ بِهِ فَقَالَ لَهُ الْحُر: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الله تعَالى قَال لِنبِیِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩وإنَّ هَذَا مِنَ الجاهلین، وَاللَّه ما جاوَزَها عُمَرُ حِینَ تلاها، وکَانَ وَقَّافاً عِنْد کِتَابِ الله تعالى. [روایت بخارى]([12])

ترجمه: ابن‌عباسt می‌گوید: عیینه بن حصن (به مدینه) آمد و به‌خانه‌ی برادرزاده‌اش، حر بن قیس رفت. حُر، جزو افرادی بود که عمرt آن‌ها را به خود نزدیک می‌کرد (گرامی می‌داشت)؛ قاریان قرآن، پیر بودند یا جوان، همواره در مجلس عمرt حضور داشتند و طرفِ مشورتش بودند. عیینه بن حصن به برادرزاده‌اش گفت: تو نزد این امیر، قدر و منزلت داری؛ از او بخواه که مرا به حضور بپذیرد. عیینه هنگامی که وارد مجلس عمرt شد، گفت: های! ای پسر خطاب! تو چیزِ زیادی به ما نمی‌دهی و در میان ما به‌عدالت حکم نمی‌کنی. عمرt خشمگین شد و می‌خواست او را تنبیه کند. حر به عمر گفت: ای امیر مؤمنان! الله متعال، به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است:

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩          [الأعراف: ١٩٩] 

عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.

و ادامه داد: و این شخص نیز از جاهلان است. (ابن‌عباسt می‌گوید:) به‌خدا سوگند، هنگامی که حر، این آیه را تلاوت نمود، عمرt از حکم آن تجاوز نکرد؛ عمرt در برابر کتاب الله، بسیار مطیع بود.

362- وعن أبی سعیدٍ سَمُرةَ بنِ جُنْدبٍt قال: لَقَدْ کنْتُ عَلَى عهْدِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم  غُلامًا، فَکُنْتُ أَحفَظُ عنْه، فَمَا یَمْنَعُنی مِنَ القَوْلِ إِلاَّ أَنَّ هَهُنَا رِجالاً هُمْ أَسنُّ مِنِّی. [متفق علیه]([13])

ترجمه: ابوسعید، سَمُره بن جندبt می‌گوید: در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، پسری نوجوان (کم‌سن و سال) بودم و فرموده‌های ایشان را حفظ می‌کردم؛ تنها چیزی که مرا از سخن گفتن باز می‌‌داشت، حضورِ مردانِ مسن‌تر در مجلس بود.

363- وعن أَنسt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «ما أَکْرَم شَابٌّ شَیْخًا لِسِنِّهِ إِلاَّ قَیَّضَ الله لَهُ مَنْ یُکْرِمُهُ عِنْد سِنِّه». [ترمذی، روایت کرده و گفته است: حدیث غریبی‌ست.]([14])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر جوانی، پیری را به‌خاطر سنّ و سالش مورد احترام قرار دهد، زمانی که خود پیر شود، الله متعال، کسی را مقدّر می‌کند که او را گرامی بدارد».

شرح

در همه‌ی این احادیث، به گرامی‌داشت اهل فضل و علم اشاره شده است؛ چنان‌که در حدیث عبدالله بن مسعودt آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «افرادِ بالغ و عاقل، پشتِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجه‌ی بعد هستند».‌ و این را سه بار تکرار کرد و افزود: «(در مسجد و هنگام نماز جماعت) از بی‌نظمی، سر و صدا و به‌هم آمیختگی بازارها بپرهیزید». یعنی شایسته است که افراد مسن‌تر و داناتر در صف‌های جلو قرار بگیرند. «أُولُوا الأَحْلامِ»، یعنی کسانی که بالغ شده‌اند و «النُّهَى»، جمعِ «نهیه» به معنای عقل و خرد است و «أُولُوا النُّهَى» یعنی خردمندان. لذا افراد بالغ و عاقل، باید هنگام نماز در صف‌های جلو بایستند. این حدیث، بدین معنا نیست که تنها افرادِ بالغ و عاقل جلو بایستند یا بدین معنا نیست که بچه‌ها و خردسالان، حق ندارند در صف‌های جلو قرار بگیرند. لذا نباید بچه‌هایی را که در صف اول می‌ایستند، از صف اول به عقب برانیم و این کار، جایز نیست؛ مگر این‌که نمازگزاران را اذیت کنند. زیرا هر مسلمانی، پیش از سایر مسلمانان به چنین موقعیتی دست یابد، آن موقعیت به او تعلق دارد. این‌جاست که به تفاوت این دو عبارت، پی می‌بریم:

اول: این عبارت که: تنها افراد بالغ و عاقل، نزدیک امام و پشت سرِ او بایستند.

و دوم: این فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که: «افراد بالغ و عاقل، پشت سر و نزدیک من قرار بگیرند».

عبارت نخست، بدین معناست که بچه‌ها و خردسالان، نباید نزدیک امام و در صف‌های جلو قرار بگیرند؛ و این، درست نیست. ولی فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تشویقی برای افراد بالغ و عاقل است تا در صف اول و نزدیک امام جماعت بایستند. از این‌رو می‌گوییم: کسانی که بچه‌ها را از صف‌های جلو به عقب می‌رانند، در حقیقت آن‌ها را از حقی که به آن دست یافته‌اند، محروم می‌کنند و بدین‌سان دچار اشتباه بزرگی می‌شوند. زیرا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روایت شده است: «مَنْ سَبَقَ إلَى مَا لَمْ یَسْبِقْ إلَیْهِ مُسْلِمٌ فَهُوَ لَهُ».([15]) یعنی: «هرکس، پیش از سایر مسلمانان به چیزی دست یابد، آن چیز به او تعلق دارد».

از سوی دیگر، این امر باعث می‌گردد که بچه‌ها از مسجد دل‌زده شوند و این، آن‌ها را از مسجد فراری می‌کند؛ علاوه بر این از کسی که آن‌ها را طرد می‌نماید، آزرده‌خاطر می‌شوند. از این‌رو تأکید می‌کنم که هیچ‌گاه بچه‌ها را از صف‌های جلو طرد نکنید.

هم‌چنین اگر بچه‌ها را از صف‌های جلو به صف‌های عقب برانیم، فرصتِ بازی‌گوشی در اختیارشان گذاشته‌ایم. به عبارت دیگر اگر همه‌ی بچه‌ها در عقب، صف جداگانه و مستقلی داشته باشند، با سر و صدا و هیاهوی خود، حواس نمازگزاران را پَرت می‌کنند؛ ولی اگر در صف اول یا در میان نمازگزاران، پراکنده باشند، آرامش مسجد، بیش‌تر حفظ می‌شود.

از این فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدین نکته پی می‌بریم که نزدیک بودن به امام جماعت، دارای شأن و فضیلتی‌ست که نمی‌توان نادیده گرفت. پس نتیجه بگیریم که اگر سمت چپ صف، نسبت به سمت راست آن، به امام نزدیک‌تر باشد، در این صورت ایستادن در سمت چپ، برتر است؛ زیرا به امام، نزدیک‌تر می باشد. برای دست‌یابی به این فضیلت، ابتدا چنین بود که اگر یک امام و دو مقتدی بودند، هر سه در یک صف می‌ایستادند و امام، وسط قرار می‌گرفت و یک نفر، سمت راستش می‌ایستاد و دیگری، سمت چپ. گرچه این وضعیت ایستادن در جماعت سه نفره، منسوخ شد، اما نشان‌گر اینست که سمت راست، به‌طور مطلق برتر نیست و تنها زمانی برتر است که فاصله‌ی سمت راست از امام، همانند فاصله‌ی سمت چپ باشد؛ ولی اگر فاصله‌ی سمت چپ از امام، به‌طور روشن، کم‌تر باشد، در این صورت، سمت چپ، برتر و افضل است.

اما در حدیثِ مربوط به خوابِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمده است: «در خواب دیدم که مسواک می‌زنم. دو نفر نزد من آمدند؛ یکی، بزرگ‌تر بود و دیگری، کوچک‌تر. مسواک را به کوچک‌تر دادم. به من گفته شد: آن را به بزرگ‌تر بده. پس آن را به بزرگ‌تر دادم». این حدیث، نشان‌گر اینست که باید هنگام دادن اشیاء به افراد، از بزرگ‌ترها شروع کنیم؛ لذا هنگام پذیرایی با غذا، چای و قهوه، از سمت راست شروع نکنیم؛ بلکه از افرادِ مسن‌تری که روبه‌روی ما هستند، آغاز نماییم. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌خواست مسواک را به کوچک‌تر بدهد، اما به او گفته شد: آن را به بزرگ‌تر بده. ناگفته پیداست که اگر مردِ کوچک‌تر در سمت چپ بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تصمیم نمی‌گرفت که مسواک را به او بدهد؛ لذا چنین به‌نظر می‌رسد که فردِ کوچک‌تر سمت راست بوده است؛ ولی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفته شد: «آن را به کوچک‌تر بده». پس نتیجه این‌که وقتی مردم روبه‌روی ما باشند، از افراد مسن‌تر شروع می‌کنیم، نه از سمت راست. ولی اگر سمت چپ و راست نشسته باشند، باید از سمت راست، آغاز نماییم.

برای جمع‌بندی این مسأله که پذیرایی و امثال آن را از افراد مسن‌تر شروع کنیم یا از افرادی که سمت راست ما قرار دارند، می‌گوییم: اگر داستان به‌گونه‌ای باشد که برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اتفاق افتاد، از افرادِ سمت راست آغاز می‌کنیم؛ چنان‌که نوشیدنی‌ای برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آوردند؛ سمت چپِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  افرادی مسن بودند و سمت راست ایشان، پسربچه‌ای قرار داشت؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به پسربچه فرمود: «أَتَأْذَنُ لی أَنْ أُعْطِیَ هُؤلاءِ؟» یعنی: «آیا اجازه می‌دهی که به این‌ها بدهم؟» پسربچه پاسخ داد: خیر، سوگند به الله هیچ‌کس را در سهمی که از سوی شما نصیبم شده است، بر خود ترجیح نمی‌دهم. لذا وقتی که موقعیت، این‌گونه بود، افرادِ سمت راست را مقدّم بدارید؛ ولی اگر همه، روبه‌روی شما هستند، از افراد مسن‌تر آغاز کنید. این، جمع‌بندیِ ما درباره‌ی مقدم دانستن افراد مسن‌تر یا افرادی‌ست که در سمت راست مجلس قرار دارند. حال این پرسش مطرح می‌شود که اگر لیوان آب را به بزرگ‌تر مجلس دادید، پس از او، چه کسی اولویت دارد؟ کسی که سمت راستِ این فرد و سمت چپ شماست یا کسی که سمت راستِ شما قرار دارد؟

می‌گوییم: باید از کسی آغاز کنید که سمتِ راست شماست، گرچه سمت چپِ آن فردِ مسن باشد؛ زیرا اگر ما پس از مقدم قرار دادن فرد مسن، رعایت سمت راست را اساس قرار دهیم، در این صورت کسی که سمت راستِ شماست، همان کسی‌ست که سمتِ چپِ مقابلِ شماست و باید او را در اولویت قرار دهید؛ البته در صورتی که حاضران مجلس، در این ترتیب، کسی را بر خود ترجیح ندهند یا تعارفش نکنند و به خدمت‌کار یا کسی که آب می‌دهد، نگویند: به فلانی بده.

***




([1]) صحیح مسلم، ش:673.

([2]) صحیح مسلم، ش: 432، 122.

([3]) صحیح مسلم، ش: 1847 به‌نقل از حذیفهt.

([4]) صحیح مسلم، ش: 1846 به‌نقل از وائل بن حجر حضرمیt.

([5]) صحیح مسلم، ش: 432، 123.

([6]) صحیح بخاری، ش:3173؛ و صحیح مسلم، ش:1669.

([7]) صحیح بخاری، ش:1343.

([8]) صحیح مسلم، ش: 2271؛ و تعلیق بخاری به‌شماره‌ی 246.

([9]) صحیح الجامع، ش: 2199؛ صحیح الترغیب، ش: 92؛ و صحیح ابی‌داود، آلبانی/، ش: 453؛ آلبانی/، این حدیث را در مشکاة المصابیح، ش: 4972، صحیح دانسته است.

([10]) صحیح الجامع، ش: 5444؛ صحیح ابی‌داود، ش: 4134؛ و صحیح الترمذی، ش: 1566 از آلبانی/.

([11]) ضعیف است؛ ر.ک: السلسلة الضعیفة، ش: 1894؛ و ضعیف ابی‌داود، از آلبانی/، ش: 132.

([12]) صحیح بخاری، ش: 4642، 7286؛ [این حدیث، پیش‌تر به‌شماره‌ی 51 در همین کتاب ذکر شده است.]

([13]) صحیح بخاری، ش: 1332؛ و صحیح مسلم، ش: 964.

([14]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، ش:348؛ ضعیف الجامع الصغیر، ش: 5012؛ از آلبانی/. آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 4671، این حدیث را ضعیف دانسته است.

([15]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الجامع، از آلبانی/، ش: 5622.